جوان از نظر عقل و احساسات جلد ۱

جوان از نظر عقل و احساسات0%

جوان از نظر عقل و احساسات نویسنده:
گروه: جوانان و ازدواج

جوان از نظر عقل و احساسات

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: آيت الله محمد تقي فلسفي (ره)
گروه: مشاهدات: 31230
دانلود: 4040


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 466 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 31230 / دانلود: 4040
اندازه اندازه اندازه
جوان از نظر عقل و احساسات

جوان از نظر عقل و احساسات جلد 1

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

تقليد در جهت مخالف

«در حاليكه غريزه تقليد در دوران سوم كودكى ، غالب و مسلط است ، غريزه مخالفت در ابتداى بلوغ بزرگ مى شود و يك حالت ضديت و مخالفت به روح انسان مى دهد. نيروى قبول تلقين ، انحطاط مى يابد و حال آن كه قدرت منع اعمال و بازرسى رفتار و نيروى مقابله كردن با مشكلات را قوت مى بخشد. در نزد پسران ، به خصوص ، اين موضوع ، به واسطه علاقه اى به تهاجم و زد و خورد دارند كه كاملا آشكار است ، اما با اين حال ، عكس العمل تقليد نيز هنوز وجود دارد و با عكس العمل ضد تقليد مخلوط شده است ميل ايجاد چيزهاى تازه كه در اين سنين به فراوانى ديده مى شود، در واقع نتيجه همان تقليد در جهت مخالف است .»(٧٠٣)

نتيجه آن كه آزادى خواهى بى حساب و تمايل افراطى ضد تقليد جوانان ، كه منشاء سرپيچى زايد از حد آنان از آداب و رسوم اجتماعى است ، يكى از علل اساسى مخالفت نسل جوان با بزرگسالان در برگزيدن صفات اخلاقى و اثبات شخصيت است

جوان و تخيلات

يكى از تمايلاتى كه در دوران شباب به شدت بروز مى كند و باعث سرپيچى نوبالغان از روش هاى عاقلانه بزرگسالان مى گردد، علاقه به تخيلات غير ممكن و تصورات افسانه مانند است در اين دوره ، افكار شيرين ناشدنى چنان در اعماق روح جوانان اثر مى گذارد و آنان را به عالم خواب و خيال مى كشاند كه از واقع بينى و درك حقايق زندگى باز مى مانند.

«شايد هرگز در دوران زندگى ، تجسم و تخيل انسان اين قدر شديد و درخشان و غير قابل مقاومت نباشد. به خصوص دورانى كه ما بين ١٧ و ٢٠ سالگى محصور است ، امتياز خاصى را در ادوار زندگى داراست

خيالبافى صورت مرجع تفكر در دوران تكليف است شروع آن در نتيجه يك هيجان سبك و ساده مى باشد كه اولين صور ذهنى را به وجود مى آورد آنگاه در نتيجه تداعى افكار و يادگارها، صور جديدى از آن مشتق مى گردند، چنان كه گويى جوان بر روى شيب ملايمى به طرف يك دنياى نيمه خيالى ، كه در عين حال بستگى تام با وضع احساسات فعلى وى دارد، رانده مى شود.»(٧٠٥)

موريس دبس مى گويد:

تخيل و پيشرفت هاى فكرى

«بايد با دقت تمام ، ما بين فعاليت طبيعى فكرى جوانان نورس با حالات غير عادى آنان ، كه در نزد مبتلايان به امراض عصبى ديده مى شود، تفاوت قائل گرديد. اين تخيلات ، از لحاظ امكانات جديد و اختراعات و افكار بديع بسيار غنى است و براى پيشرفت فكرى و فرهنگى جوانان مقدمه مناسبى مى باشد.

اگر ما نيز مانند پ گيوم معتقد باشيم كه تجسم و تصور، بيش از فعاليت هوش ، در زندگى انسان مؤ ثر است ، بايد قبول كنيم كه دوران بلوغ يكى از مراحل اساسى توسعه بدن انسانى است

جوان و افكار شاعرانه

وقتى انسان از این موضوع بيشتر اطمينان مى يابد كه ملاحظه مى كند جهش ‍ تجسمات خلاق و به خصوص جهش پيشرفت هاى هنرى در اين زمان بيشتر قابل ملاحظه است جوان نو رسيده كه علاقه مفرطى به صور شاعرانه پيدا مى كند، در مقابل زيبايى ، حساس تر از ديگران است تجسم و تخيل جوان را وادار مى سازد كه وجود خود را كشف كند و ديگران را درك نمايد.»(٧٠٧)

مرغ بر بالا پران و سايه اش

مى دود بر خاك و پران مرغ وش

ابلهى صياد آن سايه شود

مى دود چندان كه بى مايه شود

بى خبر كان عكس آم مرغ هواست

بى خبر كه اصل آن سايه كجاست

تير اندازد به سوى سايه او

تركشش خالى شود در جست و جو

تركش عمرش تهى شد عمر رفت

از دويدن در شكار سايه تفت

اسلام و تخيلات مفيد

پيشواى عالى قدر اسلام ، تخيلات مفيد و آرزوهاى به جاى بشر را، كه منشاء سعى و كوشش مايه ترقى و تعالى است ، پسندديه و ممدوح دانسته و آن را از شاخه هاى رحمت الهى معرفى فرموده است

«قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله : الامل رحمة لامتى ولولا الامل مارضعت والدة ولدها و لاغرس غارس شجرا.»(٧٠٩)

علىعليه‌السلام فرموده : تكيه كردن بر آرزو از ابلهى و حماقت است

«و عنهعليه‌السلام : كثرة الامانى من فساد العقل .»(٧١١)

اميرالمومنينعليه‌السلام فرموده است : كسى كه آرزو را دراز گرداند رفتار خود را ضايع و بد ساخته است

متاءسفانه ، عشق ، تخيلات ناشدنى و آرزوهاى دراز، در نسل جوان ، خصوصا در دختران ، بيش از حد ضرورت و مصلحت بروز مى كند و در بعضى از موارد، تصورات موهوم به طورى بر روح جوانان چيره مى شود و آنان را به عالم خواب و خيال مى كشاند كه به كلى از درك واقعيت هاى زندگى غافل مى شوند.

در محيط مدرسه براثر پريشان فكرى ، درس معلم را نمى فهمند و در محيط خانواده به كارهاى ناموزون دست مى زنند و زندگى عادى را به باد مسخره مى گيرند و تنها به افكار شيرين و غير ممكن خود شرخوش و مست اند. اين حالت روانى يكى از علل سرپيچى نسل جوان از روش هاى سنجيده و عقلانى بزرگسالان است

شخصيت موهوم

«تخيل و تجسم پرشور و جوان نو رسيده ، شخصيت او را به آن صورتى كه خود مايل است و آرزو دارد، به وجود مى آورد و آن را در نظر قشنگ و زيبا مى سازد. يك گودال عميق مابين وجود واقعى و تصور افسانه آميزى كه خيالبافى از آن به وجود آورده است ، ايجاد مى شود. توافق ما بين وجود و شخصيت واقعى ، و آن وجودى كه در نتيجه تحريكات افسانه آميز خيالبافى ايجاد شده است ، هر لحظه مشكل تر مى شود.»(٧١٣)

علل سرپيچى جوانان

نتيجه آن كه جهش احساسات و هيجان هاى عاطفى ، حس تجددخواهى ، ميل مخالفت با تقليد، يا تقليد در جهت مخالف و همچنين تخيلات ناشدنى و آرزوهاى بى حساب ، از تمايلات طبيعى دوران شباب است و با تفاوت شدت و ضعف در وجود كليه جوانان نهفته است

بدون ترديد، هر يك از اين تمايلات به نوبه خود در ساختن صفات اخلاقى و پى ريزى شخصيت جوانان سهم مؤ ثرى دارد و در پاره اى از موارد، آنان را به مخالفت با آداب و رسوم نسل كهن و سرپيچى از آنها وارد مى كند و گاهى كار به طغيان و عصيان منجر مى شود.

فعاليتهاى غير عميق

بعضى از جوانان در احراز شخصيت و انتخاب راه سازش با محيط، داراى وضع عادى هستند و براى ساختن شخصيت خود، مستقيما از برنامه هاى خانوده و اجتماع پيروى مى كنند و خيلى زود خود را با شرايط زندگى تطبيق مى دهند و دوش به دوش جامعه قدم برمى دارند و اگر در پاره اى از مواقع به اقتضاى جوانى و براثر عواطف و انگيزه هاى دوران شباب ، از روش هاى عادى و رسوم و سنن اجتماعى سرباز زنند، مخالفتشان عميق و ريشه نيست و سرپيچى آنها ثابت و پايدار نمى نماند، بلكه پس از گذشت مدت كوتاهى مخالفت خود را ترك گفته و همچنان روش عادى به خود مى گيرند.

«براى عده اى اثبات شخصيت با آرامى و بدون درخشش صورت مى گيرد. شخص بيشتر علاقه مند به تغييرات و ترقيات مداوم است فكر كم كم با منافع جديد خو مى گيرد و آنها را مختص خود مى سازد و رفت رفته با حقيقت منطبق مى شود. هيجانات و آشوب هاى گذرى كه ايجاد مى شوند، هرگز تا قلمرو مسائل اختصاصى وجود پيشرفت نمى نمايند. اين اشخاص بيشتر افكار مثبت و مردان فعال را به وجود مى آورند.

عصيان ناپايدار

براى برخى ، اين عمل به وضعى دراماتيك و آميخته با نمايش و خود نمايى به عمل مى آيد و همراه با يك عصيان ناپايدار است علاقه به چيزهاى تازه و آرزوهاى مشخص ساختن خويش منجر به اين مى شود كه در گفتار و لباس ‍ پوشيدن ، يك وضع غير عادى پيش گيرد. كشف وجود شخصى ، يك نوع نهضت حب ذات و خود ستايى مفرط ايجاد مى نمايد. اين بحران بدعت كه در رفتار و حركات روزانه و نيز در افكار و احساسات هويداست ، در خاتمه دوران بلوغ تسكين مى يابد. علت اى موضوع آن است كه تكامل اين دسته از جوانان با آهنگ مخصوص و ضربات ناگهانى به عمل مى آيد كه منجر به حوادث كوچكى مى گردد.»(٧١٥)

منطق غلط

«طفل پارانوئياك از همان اوان تولد داراى اخلاقى مخصوص به خود است كه او را به وضع مخصوصى اصلاح ناپذير مى سازد. از قبيل غرور فطرى ، كه بر اثر خودخواهى ، بر تمام تمايلاتش غلبه دارد. رشد فوق العاده حس انانيت و خودپرستى ، بى اعتنايى ، كه از حساسيت فوق العاده شروع مى شود و حتى ممكن است به فكر آزار دیگران منتهى گردد. لحنى كه معلول منطق غلط اوست و خطر اين حالت در اينجاست كه طفل پارانوئياك همواره بر اين منطبق شكست ناپذير غلط متكى است از آن صرفنظر نمى كند. در ذهنش اشياء و موجودات به صورت كاملا غلطى نقش بسته كه گويى در اشعه منكسرى ديده شده است

قيافه و رفتار طفل پارانوئياك كاملا معلوم است صورتش گرفته سرد و سخت و غالبا عصبانى است لبانش باريك و كشيده ، نگاهش ثابت و سرد و زمانى كه مات مى شود، به هيچ وسيله نمى توان وى را از اين حالت بيرون آورد. شخصيتش غير قابل تاءثير و تاثر است و اين حالت انجماد روحى ، كه اغلب به خوبى نمايان است ، معرف اوست چه وضع و حالتش نيز مانند عضلات صورتش بى حركت و بى نشاط مى ماند.

شخصيت تغييرناپذير

طفل كاملا خود را مى گيرد و چنان رفتار مى كند كه گويى در حال حمله است و به همه چيز بى اعتناست تمام اينها نشانه شخصيتى است كه ممكن است در هم بشكند. ولى تغيير نكند و خود را تغيير ندهد. در حركاتش ‍ سريع است از اوان كودكى كوس استقلال مى زند و سعى مى كند راه زندگى اش را به تنهايى بپيمايد. بعضى اوقات ، اينگونه اطفال ، به جوامعى كه حس خودخواهى آنها را ارضا نكرده و آنان را رنجانده است ، اعلان جنگ مى دهند و چون اشخاصى ناراضى و خطر ناك اند، در اطراف خود سبب خرابى هاى هولناك مى شوند.

نوجوان پانزده ساله بسيار زيبا و متفر عن و بى اعتنايى كه تمام وقت خود را وقف اندازه گيرى مواد منفجره مى نمود و يك روز مقدارى از آن گردها را منفجر كرد و باعث آتش سوزى گرديد، از اين قبيل اطفال بود. آيا مى توانيد حدس بزنيد مقصودش از اين عمل چه بود؟ آرى او ميخواست دنيا را منفجر سازد. تمام دنيا را به معنى اعم و اين جملات خود او ست و اين هدف بزرگ ، خود نشانه خوبى از اخلاقش مى باشد.»(٧١٧)

تربيت هاى غلط دوران كودكى نيز مانند پاره اى از بيمارى هاى روانى باعث ناسازگارى با محيط اجتماعى و شكست شخصيت است كسانی كه در كودكى خودپسند و متكبر، حقير و فرومايه ، از خود راضى و نازپرورده يا با صفات مذموم ديگرى نظاير اينها باز آمده اند، در دوران بلوغ و جوانى با مشكلات گوناگونى مواجه هستند و نمى توانند به آسانى خود را با جامعه تطبيق دهند و به شايستگى احراز شخصيت نمايند.

جوانان خشمگين

اينان براثر شكست هاى درونى و بى اعتنايى هاى مردم به توقعات نادرستشان ، همواره ناراضى و خشمگين هستند و همه را بد و فاسد الاخلاق مى دانند و اغلب با سرپيچى از آداب و رسوم اجتماعى يا جنگ و ستيز با مردم ، خاطر آشفته خود را آرام و تحقيرها و اهانت هاى دیگران را تلافى مى كنند. غافل از آن كه با اين قبيل اعمال ناپسند، نه تنها شخصيتى كسب نكرده و نقايص خود را جبران ننموده اند، بلكه يك قدم تازه اى در راه بدبختى خود برداشته و مشكل جديدى بر مشكلات خويشتن افزوده اند.

«بسيارى از كودكان طبيعى كه در ميان افراد فاسد و جنايتكار به دنيا مى آيند و در چنان محيطى پرورش مى يابند، نمى توانند بالاخره با محيط تطابق نمايند و بعدها يا زندان ها را پر مى كنند و يا آزادانه جنايت و دزدى را ادامه مى دهند. اين افراد عارى از مسئوليت را بايد محصول انحطاط و فسادى دانست كه تمدن صنعتى موجد آن گرديده است

عجز از سازش با محيط

در مدارس جديد، كودكانى كه لزوم تلاش و تمركز فكر و اصول اخلاقى در تربيت آنها رعايت نشود نيز بدون حس مسئوليت و سطحى بار مى آيند و بعدها، وقتى اين جوانان با فشار محيط روبه رو مى شوند، در برابر دشوارى هاى مادى و معنوى زندگى ، جز با گريز و گوشه گيرى و يا جست و جو كمك و تهيه حامى ، از سازش با محيط عاجز مى مانند و در موارد باريك زندگى دست به جنايت و يا خودكشى مى زنند.»(٧١٩)

نتيجه آنكه سرپيچى و مخالفت اين گروه از جوانان ، كه داراى شخصيت انقلابى هستند و با روش هاى اجتماعى سازش نمى كنند، ناشى از نقايص ‍ روانى و بيمارى هاى روحى آنان يا سوء تربيتشان در دوران كودكى است

شخصيت انقلابى نوابغ

گروه نوابغ و رهبران عالى قدر بشر نيز داراى شخصيت انقلابى هستند و با آداب و سنن نادرست اجتماع سازش نمى كنند، ولى منشاء مخالفت آنان ، تشخيص صحيح ء قدرت درك روحانى آنهاست

تحولات عظيمى كه در طول قرن هاى متمادى در زندگى انسان ها پديد آمده و پيشرفت هاى بزرگى كه از هر جهت نصيب جامعه بشر گرديده ، از فكر روشن و عقل واقع بين مردان بزرگ سرچشمه گرفته است آنان بودند كه با عزم راسخ و اراده تزلزل خود، با انحطاط و پستى و با جهل و نادانى مبارزه كردند و مردم را در راه نيل به كمال و سعادت ، قدم به قدم به پيش راندند.

رهبران روحانى

پيشاپيش اين گروه انقلابى و سعادت بخش ، رهبران روحانى يعنى فرستادگان خداوند قرار دارند، زيرا در هر عصرى از اعصار گذشته ، بزرگ ترين تحول اصلاحى در عقايد و اخلاق و اعمال جوامع بشرى به وسيله آنان پايه گذارى شده است

انبيا بودند كه در عقب افتاده ترين ملل و اقوام قيام كردند و در راه مبارزه با شرك و بت پرستى و جهل و نادانى ، تا پاى مرگ پيشروى نمودند و انسان ها را از منجلاب فساد و تباهى نجات دادند.

انبيا بودند كه با روح انقلابى خود، در راه دفاع از حريم حق و حقيقت و نابود كردن آداب و سنن فاسد اجتماع به پاخواستند. از آزار و شكنجه نهراسيدند. از كشته شدن در راه خدا نترسيدند، و تا آخرين نفس با كمال نيرومندى و اطمينان خاطر تلاش كردند و بذر تعاليم عاليه خود را در ضمير مردم مستعد افشاندند و با مراقبت هاى مداوم و تذكرات پى در پى ، آنان را از گمراهى و جهل رهايى بخشيدند.

آغاز رهبرى ابراهيم

يكى از مردان الهى كه از عقايد و آداب ناصواب قوم خود سرپيچى نمود و با شخصيت انقلابى خويش ، كه ناشى از رشد عقلى و فيض نبوت بود، طوفان عظيمى ايجاد كرد، حضرت ابراهيم خليل است ، قرآن شريف در چند مورد از خدمات آن رهبر بزرگ تمجيد كرده و آنها را به مسلمين خاطر نشان فرموده است او از اول شخصيت ممتازى داشت و خداوند با لطف مخصوص خود لياقت رهبرى مردم را به وى عنايت فرموده بود.

«و لقد آتينا ابراهيم رشده من قبل و كنا به عالمين .»(٧٢١)

به آذر مى فرموده : چرا بت هاى نابينا و ناشنوا را كه نمى توانند كوچك ترين نفعى به تو برسانند، پرستش مى كنى ؟ اى آذر، من از افاضات الهى علمى فراگرفته ام كه تو از آن آگاه نيستى ، بيا در ترك بت پرستى از من پيروى كن تا تو را به راه راست هدايت نمايم

( قَالَ أَرَاغِبٌ أَنتَ عَنْ آلِهَتِي يَا إِبْرَاهِيمُلَئِن لَّمْ تَنتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَوَاهْجُرْنِي مَلِيًّا ) (٧٢٣)

من از شما و بت هاى شما كناره گيرى مى كنم و تنها خداى يگانه را مى خوانم اميدوارم از رحمتش محروم نباشم

مبارزه ابراهيم با بت پرستى

ابراهيم جوان همچنان به دعوت آسمانى و روش انقلابى خود ادامه داد و با منطق مستدل خويش بين مردم قيام كرد و در كمال صراحت با بت پرستى ، كه از آداب و رسوم كهن قومش بود، مخالفت نمود و همه آنها را پدرانشان را نادان و گمراه خواند.

( مَا هَـٰذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِي أَنتُمْ لَهَا عَاكِفُونَ﴿ ٥٢ ﴾قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءَنَا لَهَا عَابِدِينَ﴿ ٥٣ ﴾قَالَ لَقَدْ كُنتُمْ أَنتُمْ وَآبَاؤُكُمْ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ ) (٧٢٥)

چگونه من از بت هايى كه شريك خدا قرار داده ايد بترسم ، ولى شما از اين كه براى خداى يگانه شريك ساخته ايد، نمى ترسيد؟

تشديد مبارزات

وقتى ابراهيم خليل ديد كه مردم مرده دل از سخنان مستدل و تذكرات تندش به خود نمى آيند و از شرك و بت پرستى دست نمى كشند، روش ‍ مبارزه را تشديد كرد و با منطق مهيج ترى به آنان حرف زد و گفت :

( وَتَاللَّـهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنَامَكُم بَعْدَ أَن تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ ) (٧٢٧)

همه يك صدا گفتند: آن جوانى كه بدگويى بت ها را از او شنيده ام و به نام ابراهيم خوانده مى شود، به چنين كار خطيرى دست زده است

محاكمه علنى ابراهيم

قرار شد او را براى محاكمه علنى و كيفر به حضور مردم بياورند. ابراهيم را آوردند و پس از رد و بدل سخنانى چند، بدون وحشت و در كمال صراحت ، آن مردم خشمگين را مخاطب ساخت و فرمود:

( أَفَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ مَا لَا يَنفَعُكُمْ شَيْئًا وَلَا يَضُرُّكُمْ﴿ ٦٦ ﴾أُفٍّ لَّكُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّـهِأَفَلَا تَعْقِلُونَ ) (٧٢٩)

اوضاع عصر جاهليت

علىعليه‌السلام درباره اوضاع فاسد دوره جاهليت فرموده است : خداوند رسول گرامىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را به پيامبرى مبعوث فرمود، هنگامى كه مردم گمراه و سرگردان بودند در بيراهه هاى فتنه و فساد سير مى كردند. هواى نفس ‍ اسيرشان ساخته و تكبر و خودپرستى به اشتباهشان سوق داده بود. و بر اثر جهل و نادانى ، كوته فكر و سبكسر گشته و در كارها حيرت زده و نگران بودند.

مقالات انقلابى و مستدل پيغمبر گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تا اعماق جان مردم نفوذ كرد و منطبق حكيمانه آن حضرت ، در مدت كوتاهى بزرگترين تحول اصلاحى را در آن محيط عقب افتاده و فاسد بوجود آورد و جامعه را از هر جهت منقلب نمود.

قد صرفت نحوه افئده الابرار و ثنيت اليه ازمة الابصار. دفن الله به الضغائن و اطفاء به النوائر الف به اخوانا و فرق به اقرانا اعز به الذلة و اذل به العزة.(٧٣١)

پيغمبر و نسل جوان

مقالات انقلابى و سخنان آتشين رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، در آغاز دعوت ، بيش از همه در نسل جوان تحول روحى ايجاد كرد. جوانان كه طبعا تجدد طلب و انقلابى هستند، گرد آن حضرت جمع شدند و صميمانه به آيين مقدسش ‍ گرويدند و به پيروى از برنامه هاى عقلى و علمى رهبر عالى قدر خود، مبارزه خويش را با سنن فاسد و روش هاى ناپسند جامعه شروع كردند و همه جا، در سفر و حضر، در محيط خانواده و اجتماع ، مخالفت خود را با عقايد و افكار باطل مردم صريحا اظهار مى نمودند.

سعدبن مالك ، از جوانان پرشور و انقلابى صدر اسلام بود. او در ١٧ سالگى به آيين نبى اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گرويد و در شرايط مشكل قبل از هجرت ، همه جا مراتب وفادارى خود را به دين اسلام و مخالفت خويش را با سنن نادرست جاهليت ابراز مى كرد.

جوانان با ايمان ، براى آن كه از شر مشركين مصون باشند، همه روزه براى اقامه نماز، به دره هاى اطراف مكه مى رفتند و فريضه يوميه را دور از چشم مخالفين انجام مى دادند.

اولين تصادم جوانان با مشركين در يكى از روزها كه جمعى از جوانان مسلمان در يكى از دره ها به نماز مشغول بودند، گروهى از مشركين رسيدند و با مشاهده عبادت آنان ، لب به توبيخ و سرزنش گشودند و به آيين آنها بدگويى كردند و كار آن دو گروه به زد و خورد كشيد. در آن ميان ، سعدبن مالك ، كه از سخنان مشركين و اهانت به اسلام خشمگين شده بود، با استخوان فك شتر، سريكى از آنها را شكست و خون جارى شد و اين اولين خونى بود كه در اسلام به زمين ريخته شد.

در آن روزها مشركين در كمال قدرت و مسلمين در نهايت ضعف و ناتوانى بودند و زد و خورد با آنان ممكن بود به حوادث سنگين و خطرناكى منجر شود، ولى جوانان كه خود را براى تحمل آزار و شكنجه اى آماده كرده بودند، از دورنماى خطر نهر اسيدند و در دفاع از حريم اسلام از كيفر نترسيدند.

سعد مى گويد: من نسبت به مادرم خيلى مهربان و نيكوكار بودم موقعى كه قبول اسلام كردم و مادرم آگاه شد روزى به من گفت : فرزند، اين چه دينى است كه پذيرفته اى ؟ يا بايد از آن دست بردارى و به بت پرستى برگردى يا من آن قدر از خوردن و آشاميدن امساك مى كنم تا بميرم و سپس مرا در دين جديدم سرزنش و ملامت نمود.

سعد كه به مادر علاقه زياد داشت ، با كمال مهربانى و ادب به وى گفت :

من از دينم دست نمى كشم و از شما در خواست مى كنم كه از خوردن و آشاميدن خوددارى نكنى

مادر به گفته فرزند اعتنا نكرد. يك شبانه روز غذا نخورد و فرداى آن روز سخت ضعيف و ناتوان شد.

مادر تصور مى كرد كه سعد با آن همه علاقه و مهرى كه نسبت به وى دارد، اگر او را با حال ضعف ببيند، از دين خود دست مى كشد، غافل از آن كه مهر الهى آن چنان در عمق جانش نفوذ كرده كه مهر مادرى نمى تواند در برابر آن مقاومت نمايد. به همين جهت ، روز دوم ، وضع سخن گفتن سعد تدبير كرد. او با منطقى خشن و قاطع به مادر گفت :

«و الله لوكانت لك الف نفس فخرجت نفسا نفسا ماتركت دينى»

به خدا قسم اگر هزار جان در تن داشته باشى و يك يك از بدنت خارج شود، من از دينم دست برنمى دارم

وقتى مادر تصميم جدى فرزند آگاه شد از تغيير عقيده سعد مايوس گرديد، امساك خود را شكست و غذا خورد.(٧٣٣)

يكى از مسائلى كه لازم است در بحث هاى مربوط به شخصيت مورد، دقت توجه دقت و توجه واقع شود و دانستن آن براى نسل جوان ضرورت دارد، اين است كه صفات اخلاقى و عادات اكتسابى ، كه پايه اساسى و مايه اصلى شخصيت آدمى در ايام جوانى است ؛ قابل تحول و تعيير است

صفات قابل تغيير

به عبارت ديگر، تربيت هاى خوب و بد و عادات پسنديده يا ناپسندى كه جوانان آن ها را در دوران كودكى و ايام بلوغ ، از محيط خانواده و اجتماع آموخته اند و بدان ها خو گرفته اند، تخلف ناپذير و غير قابل اجتناب نيست ، بلكه در شرايط مخصوص و مساعد ممكن است همه آن صفات تغيير كند و صفات و عدات تازه اى جايگزين آن ها گردد.

صفات موروث و مكتب

«ممكن در سرتاپاى خود دقت مى كنيد، مى بينيد كه هر قسمت از ساختمان جسمى شما ارثى است كه پدر و مادر يا اجداد برده ايد. مثلا ممكن است موى سياه پرشكن را از مادر صورت گرد را از مادر بزرگ گرفته و رنگ صورت را از پدر و قد بلند را از پدر بزرگ داشته باشيد. به هر حال ، شكل و قد و قواى بدنى بى شك همه موروثى و مبداء آن قابل تشخيص ‍ است لكن نمى توان مبداء زود رنجى يا شوخى طبعى را به آسانى معلوم كرد. همين قدر مسلم است كه عادات و صفات و به طور كلى طرز فكر و رفتار ما معلول قضايا و برخوردهاى زندگى ، يعنى ساخته محيط ماست

وقتى وقايع و اثرات محيط تكرار شد، بدون آن كه متوجه باشيم ، شخصيت ما را در قالب خود مى ريزد، ولى خوشبختانه هر وقت بخواهيم ، مى توانيم آن قالب را بشكنيم و خود را از بند برهانيم يعنى هر اندازه عادت غير مفيد يا مزاحمى در ما كهنه شده و ريشه گرفته باشد، مى توان به قوت اراده آن را از بن در آورد و به جاى آن عادت و خوى بهترى نشانيد. بلى ، شخصيت خود، يعنى سرشت و خوى خود را مى توان جزئا يا كلا تعيير داد.»(٧٣٥)

مجاهده در راه اصلاح

علىعليه‌السلام فرمود: هرگز از مجاهده و كوشش در اصلاح خويش باز نایست ، زيرا چيزى جز سعى و كوشش تو را در اين كار يارى نخواهد كرد.

«و عنهعليه‌السلام : ايها الناس تولوا من انفسكم تاءديها و اعدلوا بها عن ضراوة عاداتها. (٧٣٧)

امام صادقعليه‌السلام فرموده است : نفس خود را از آن چه برايش مضر است بازدار، قبل از آن كه بميرى ، و در آزادى جانت كوشش كن ، همان طور كه در طلب روزى ات كوشش مى كنى ، زيرا كه جانت در گرو اعمال توست و جز با كوشش تو آزاد نخواهد شد.

استفاده از عقل و منطق

«عاداتى كه به ساليان دراز براى ما طبيعت ثانوى شده ، يك شبه از سر به در نمى رود، ولى خوشبختانه ، اگر به دستور عقل و منطق و يا عزمى راسخ رفتار كنيم و شتابزده نباشيم ، هر خلق و خويى ، هر چه كهنه باشد، خيلى زودتر از آن چه آمده ، خواهد رفت

بايد اول قواعد كلى را كه بر وجود انسانى حكم فرماست فرا بگيريم ، پس از آن ، هر چه بهتر شخص خودمان را بشناسيم ، يعنى بدانيم چه خليقه و عادتى را مى خواهيم در خود عوض كنيم و كدام را رشد و نمود بدهيم و به خصوص بفهميم چه قابليت خاصى در ما موجود است كه بتواند در زندگى مايه برجستگى و كاميابى باشد، بعد از آن كه به اين تشخيصات موفق شديم ، بايد خود را به صفات پافشارى و شكيبايى مجهز كنيم و همواره ناظر و مواظب خود باشيم و تا اصلاحى را كه در نظر گرفته ايم در خود به وجود نياوريم ، دست از كوشش و مجاهده بر نداريم .»(٧٣٩)

علىعليه‌السلام مى فرمايد: جهل و بى خبرى انسان از عيوب اخلاقى اش در رديف بزرگ ترين گناهان اوست

«قال اميرالمؤ منينعليه‌السلام : الجهل بالفضائل من اقبح الرذائل .»(٧٤١)

ناتوان ترين مردم

و نيز فرموده است : ناتوان ترين مردم كسى است كه به اصلاح نقايص معنوى و سيئات اخلاقى خود قادر باشد و اقدام نكند.

«جوانان تحت سيطره عادات و رسوم متداول و مستقر قرار ندارند و جهان فعاليت غريزى آنان يك جهان زنده و قابل انعطاف و مملو از تجربه و كنجكاوى است جوانان مى توانند با تلاش و همت كافى محيط خويش را تغيير دهند. البته ممكن است آنان نتواند به طور صريح تغييرات و اصلاحات مورد لزوم را تشخيص دهند و يا آن كه حاضر به فداكارى براى انجام اين اصلاحات گردند.»(٧٤٣)

علىعليه‌السلام به كميل بن زياد سفارش كرد كه از منافقين اجتناب كن و با افراد خائن رفاقت منما. بپرهيز از اين كه به خانه ستمكاران رفت و آمد كنى و با آنان بياميزى بپرهيز از اين كه فرمان بردار آنها باشى و در مجالسشان حاضر شوى كه خدايت بر تو غضب روا دارد.

«قال علىعليه‌السلام : اياك و صحبة من الهاك و اغراك فانه بخذلك و يوبقك .»(٧٤٥)

همنشين شرابخوار

حضرت رضاعليه‌السلام فرموده : همنشين شراب خوار مباش و به او سلام مكن

«عن الجوادعليه‌السلام اياك و مصاحبه الشرير فانه كالسيف يحسن منظره و بقبح اثره .»(٧٤٧)

آيا محيط نيرومندتر از غرايز است ؟

بعضى عقيده دارند كه فعاليتهاى ذاتى و تمايلات غريزى نقش مهمى در ساختن خلق و خوى بشر ندارد، بلكه صفات اخلاقى هر فرد ساخته و پرداخته محيط پرورش اوست اينان مى گويند آدمى براى قبول هر قسم تربيت ، استعداد نامحدود دارد و قادر است هر عادت ناپسندى را از صفحه خاطر بزدايد و صفت خوبى را جايگزين آن نمايد.

«مصلحين اوليه ، به پيروى از جان لوك ، فعاليتهاى ذاتى را ناچيز انگاشته و پيوسته اهميت استعداد آدمى را در كسب عادات نيكو و مطلوب تاييد مى كردند. بدين معنى كه آدمى قابل تربيت و پرورش است و براى اصلاح و بهبود وضع بشر هيچ گونه حدود و ثغورى وجود ندارد.

روح آدمى در ازل ، صفحه سفيدى بيش نيست ، و آن را مى توان كاملا به ميل خود تغيير و تبديل داد. بنابراين ، تعليم و تربيت را بايد مبنى بر قالب ريختن جامعه بشكل و نمونه ايده آل دانست و اين اصل را ترويج كرد كه آدمى قادر به نيل به درجه كمال است .»(٧٤٩)

موقعى كه آداب و رسوم تربيت ، بر اثر تكرار و ممارست ، رنگ عادت به خود مى گيرد و به صورت خلق و خوى ثابت در مى آيد، آدمى بر طبق آن ، از سرمايه هاى طبيعى خود استفاده مى كند و به آسانى غرايز در مجارى عادات به جريان مى افتد.

«عادات به محض آن كه تشكيل يافتند، با بهره بردارى از ذخيره فعاليت هاى ذاتى آدمى ، به وجود خود ادامه مى دهند و لاينقطع اين فعاليتها را به ميل خودشان تحريك مى كنند، تقويت مى نمايند، تفكيكى مى سازند، متمركز مى كنند و از غرايز خام و نامنظم ، دنيايى كه مطابق ميل خود به وجود مى آورند، به طورى كه مى توان گفت آن موجود نه مخلوق عقل است نه زاييده غريزه ، بلكه مصنوع عادت مى باشد.»(٧٥١)

علىعليه‌السلام فرموده است : عادات اكتسابى ، طبيعت دومى انسان است

منشاء عادات خوب و بد

خوبى و بدى عادات مردم ، تابع تربيت هاى اوليه و محيط پرورش آنهاست ، اگر برنامه هاى تربيت به درستى طرح شود و محيط زندگى بر اساس پاكى و فضيلت استوار باشد، آدمى تدريجا به خلق و خوى پسنديده عادت مى كند و همواره در مسير خوشبختى و سعادت گام برمى دارد. برعكس ، اگر از اول تربيت و محيط نادرست باشد، عادات ناشيه از آن مضر و مايه تيره روزى و بدبختى خواهد بود.

مكتب آسمانى اسلام ، كه تربيت صحيح و سعادت بخش خود را بر اساس ‍ احياى تمايلات عاليه انسانى و تعديل غرايز خواهشهاى نفسانى استوار نموده است ، به وسيله برنامه هاى علمى و عملى و از راه مراقبت در انجام فرايض دينى و تمرين وظايف عبادى و اخلاقى ، پيروان خود را در احراز عادات پسنديده تقوا و مالكيت نفس و نيل به ملكات فاضله عدالت و اخلاق تشويق فرموده است

«فى الخبر: الزموا التقوى و استعيدوها.»(٧٥٣)

عادت به بردبارى در ناملايمات

علىعليه‌السلام در ضمن وصاياى خود به حضرت مجتبىعليه‌السلام فرموده است : نفس خويش را به بردبارى در مقابل ناملايمات عادت ده

كسانى كه از كودكى به دست والدين و مربيان نادان و در محيطهاى فاسد پرورش يافته اند و به خلقيات بد عادت كرده اند، در جوانى مشكلات بزرگى بر سر راه زندگى دارند. اينان بر اثر سوء تربيت قادر نيستند به درستى با مردم سازش كنند به شايستگى احراز شخصيت نمايند.

عادت ناپسند به منزله دشمن نيرومندى است كه مدتى دراز در اعماق جان آدمى جاى گرفته و با كمال قدرت انسان را به كارهاى ناپسند وادار مى كند. رهايى از شر دشمن توانا بسى دشوار و مشكل است

«قال علىعليه‌السلام : العادة عدو متملك .»(٧٥٥)

حضرت عسكرىعليه‌السلام مى فرمايد: برگرداندن معتاد از عادتى كه بدان خو گرفته ، مانند خرق عادت در طبيعت است