جوان از نظر عقل و احساسات جلد ۱

جوان از نظر عقل و احساسات0%

جوان از نظر عقل و احساسات نویسنده:
گروه: جوانان و ازدواج

جوان از نظر عقل و احساسات

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: آيت الله محمد تقي فلسفي (ره)
گروه: مشاهدات: 31226
دانلود: 4040


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 466 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 31226 / دانلود: 4040
اندازه اندازه اندازه
جوان از نظر عقل و احساسات

جوان از نظر عقل و احساسات جلد 1

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

طرز مبارزه با عادات بد

مبارزه با عادات ناپسند، گرچه مشكل است ، ولى ناشدنى و محال نيست جوانان با انجام دو وظيفه ، كه شرط اساسى پيروزى است ؛ در اين مبارزه بزرگ موفق شوند و بر عادات بد خويش ، كه دشمن خوشبختى و سعادت آنهاست غلبه نمايند و در نتيجه به سازشهاى صحيح اجتماعى و احراز شخصيت نايل گردند.

وظيفه اول آن است كه در راه پيكار با هر يك از عادات ناپسنديده ، بايد هدف و مقصود خود را به درستى تعيين كنند و به طور مشخص بدانند كه چه مى كنند و چه مى خواهند، با كدام عادت قصد مبارزه دارند و چه صفتى را مى خواهند جايگزين آن كنند.

«هنگامى كه آدمى دست به اقدامامى مى زند، لازم است بداند چه مى خواهد بكند و اقدامش چه نتيجه اى خواهد بخشيد. براى آن كه اقدامش به مورد و شايسته باشد، لازم است نتايج آن را به همان صورتى كه ديگران به نظر مى آورند، در مقابل ديدگانش مجسم كند و مخصوصا توجه كند كه از لحاظ ابراز شخصيت ، آيا عمل و اقدامش اثر مطلوب خواهد بخشيد يا خير؟»(٧٥٧)

كسى كه نيم قرن در خوردن و نوشيدن آزاد بوده و از انواع ميوه ها و غذاها استفاده مى كرده است ، در پنجاه سالگى به بيمارى قند مبتلا مى شود. وقتى پزشك معالج به وى مى گويد بايد از خوردن مواد قندى خوددارى كنى ، فورا اطاعت مى نمايد.

او آزادى پنجاه ساله را كه بدان عادت كرده بود، به دست فراموشى مى سپارد و اوامر طبيب را جدى و تصميم قاطع به كار مى بندد و عملا خود را محدود مى سازد. اين اراده قوى از كجا سرچشمه گرفته است ؟

منشا اين تصميم قاطع غريزه حب حيات است او قبل از بيمارى براى ارضاى تمايل لذت ، از همه نعمتها استفاده مى كرد ولى موقعى كه سلامتى و حياتش در معرض خطر قرار مى گيرد، غريزه زندگى قدم پيش مى گذارد و او را از آنچه ضرر دارد، منع مى كند. ساير غرايز و تمايلات نيز از غريزه حب حيات ، كه در اينجا نقش رهبرى دارد، پيروى ميكند و همه با هم آهنگ كامل دستور پزشك را اجرا مى نمايند.

راه تقويت اراده

براى بدست آوردن اراده قوى و تصميم جدى به منظور درمان بيماريهاى اخلاقى و مبارزه با عادات ناپسند نيز بايد از نيروى غريزه استفاده كرد و تمام قوا را در رسيدن به مقصود با هم متحد و هماهنگ ساخت و به سوى هدف پيشروى كرد

كسى كه از كودكى بر اثر سوء تربيت والدين يا مربى خويش ، لوس و از خود راضى بار آمده و با آن صفت ناپسند خو گرفته است ، در جوانى مورد تنفر و انزجار مردم است او نمى تواند با جامعه سازش كند و شخصيت محبوبى به دست بياورد، همواره از احساس ذلت و محروميت رنج مى برد و تنها راه نجاتش از اين تيره روزى و بدبختى درمان آن خلق مذموم است او براى بدست آوردن اراده قوى در امحاى آن سيئه اخلاقى ، بايد از غريزه حب ذات استفاده كند و بدان وسيله ساير نيروهاى خود را به همكارى وادار نمايد.

غريزه خوددوستى

هر انسانى ، بالفطره ، داراى غريزه خود دوستى و عشق به عزت و محبوبيت است انسان خودپسند كه مورد تحقير و اهانت جامعه قرار گرفته و عزت نفيش جريحه دار شده است ، اگر از منشاء تنفر مردم آگاه شود و به عيب اخلاقى خويش واقف گردد، مى توان از اين غريزه قدرتمند كسب قدرت و اراده نمايد و به منظور نيل به عزت و محبوبيت ، با آن عادت ناپسند مبارزه كند. و خوى خودپسندى را از صفحه خاطر بزدايد.

ويل دورانت مى گويد:

«اگر بخواهيم خود را قوى تر كنيم ، بايد نخست بدانيم كه اراده چيست اراده امرى اسرارآميزى كه مانند رهبر اركستر در ميان اجزاى خوى و منش ‍ انسانى به پا خيزد و دستش را گاهى به چپ و گاهى به راست حركت دهد و به نوازندگان دستور دهد نيست ، بلكه فقط مجموعه و جوهر همه دوايى و رقابت انسانى است اين قواى محركه ، پيشوايى كه از او اطاعت كنند ندارند مگر خودشان از ميان اين اميال و رغبات ، يكى بايد چنان نيرومند باشد كه بتواند بر ديگر رغبات مسلط شود و آنان را متحد سازد.

معنى قدرت و اراده اين است كه يك ميل قوى چنان برتر و بالاتر از اميال ديگر باشد كه همه را به سوى خود بكشاند و تمام يراق به سوى يك هدف ، يك جهت متوجه گردد. اگر ما هدف همسازكننده و مقصد آمر و حاكمى نداشته باشيم كه بتوانيم اميال و خواهشهاى نفسانى ديگر را در راه آن فدا كنيم ، به وحدت و يگانگى نمى رسيم و سرانجام بايد سنگ بناى انسان ديگرى باشيم .»(٧٥٩)

حضرت امام هادىعليه‌السلام مى فرمايد: كسى كه پر مدعى و از خود راضى باشد، مردم بسيارى به وى خشمگين و بدبين خواهند شد.

«قال علىعليه‌السلام : من رضى عن نفسه اسخط ربه .»(٧٦١)

علىعليه‌السلام مى فرمايد: عجب است كه حسودان از سلامتى بدنهاى خويش غافل اند.

«عن ابى جعفرعليه‌السلام : ان الحسد لياءكل الايمان كما تاءكل النار الحطب .»(٧٦٣)

على بن ابيطالب به حضرت حسينعليهما‌السلام ، در ضمن وصاياى خود فرموده است : كسى كه نسبت به مردم تكبر نمايد، ذليل و خوار خواهد شد.

«قال النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله : لا ينظر الله الى رجل يجر ازاره بطرا.»(٧٦٥)

علىعليه‌السلام فرموده : كسى كه صفحه خاطر را از پستى طمع پاك نكند، خويشتن را ذليل و پست كرده و در قيامت به خوارى و اهانت بيشترى گرفتار است

از اين چند حديث و روايات ديگرى نظاير اينها به خوبى واضح مى شود كه چگونه مكتب آسمانى اسلام ، در برنامه هاى تربيتى خود، از نيروى غرايز و نيروى ايمان يك جا استفاده مى كند و در راه مبارزه با سيئات اخلاقى و عادات ناپسند، از هر دو قدرت به موازات يكديگر بهره بردارى مى نمايد.

دشوارى مبارزه با عادات

ناگفته نماند كه از نظر دينى و علمى ، ترك عادات ناپسند به آسانى ميسر نيست كسى مى تواند بر خلقيات ذميمه خويش غلبه كند و شخصيت نامطبوع خود را تغيير دهد كه از موانع و مشكلات نهراسد و از يك يا چند شكست ماءيوس نگردد.

با توجه به اين نكته كه عادت ، طبيعت دوم انسان است ، مبارزه با آن احتياج به پايدارى و استقامت دارد. جوانانى كه در راه اصلاح ملكات اخلاقى خويش ، با مجاهده پيگيز فعاليت مى كنند و براى نيل به مقصود، كوشش ‍ مداوم دارند، سرانجام پيروز مى شوند و به هدف خويش نايل مى گردند.

«قال امير المؤ منينعليه‌السلام : من استدام قرع الباب ولج ولج .» (٧٦٧)

و نيز فرموده است : هر آن كس كه خود را در اصلاح نفس خويش به مشقت و زحمت وادارد و سعى بليغ نمايد، به سعادت و خوشبختى نايل مى گردد.

«اگر خواستار قدرت هستيم ، بايد نخست هدف خود را برگزينيم و راه خود را تعيين كنيم ، بعد بايد به آن بچسبيم تا هرچه پيش آيد. بايد از اول متوجه باشيم كه راهى را كه بر مى گزينيم ، به سر خواهيم برد، زيرا هر شكستى ما را ضعيف مى كند و هر توفيقى ممكن است به قدرت ما بيفزايد. اجراى هر كار مستلزم كار تازه اى است پيروزيهاى كوچكتر به ما نيرو مى بخشد و ما را به پيروزيهاى بزرگتر مطمئن مى سازد. عمل اراده را مى آورد.

اما اگر كسى احتياط پيشه كرد و در اقدام به كارهاى بزرگ ترديد و دو دلى به خرج داد، هميشه كوچك خواهد ماند. چنان باش كه از پيروزيها و موفقيتهاى كوچك خرسند نگردى پس از پيروزى در كارى ، فقط يك روز جشن بگير و روز بعد به دنبال كار خطيرتر باش و جوياى خطر و مسئوليت باش

ممكن است شكست بخورى ، حتى نابود شوى ، اما روزى كه در آن مى ميريم ، چنان ناچيز و حقير است كه ارزش متلزلزل ساختن روش و عقيده ما را ندارد. اگر خطرات تو را هلاك نكند، نيرومندت مى كند و به هدفى كه داراى نزديك ترت مى سازد و به سوى بزرگى راهبرت مى گردد. يا بزرگى و عز و نعمت و جاه ، يا چو مردانت مرگ روياروى .»(٧٦٩)

اى فرزندان عبدالمطلب ، به خدا قسم سراغ ندارم جوانى را كه براى خير و سعادت قوم خود چيزى بهتر از تعاليم من آورده باشد. من براى امور دنيا و آخرت شما برنامه جامعى آورده ام

موقعى كه اسلام در مسير پيشروى قرار گرفت و تدريجا مردم به آن آيين الهى متوجه شدند، قريش نزد ابوطالب رفتند و گفتند اگر فقر و تهى دستى ، برادرزاده ات را به اين كار واداشته ، ما حاضريم براى او پولى جمع آورى كنيم و در اختيارش بگذاريم و به قدرى متمكنش سازم كه از همه قريش ‍ ثروتمندتر باشد.

«فقال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله : ما لى حاجة فى المال فاجيبونى تكونوا ملوكا فى الدنيا و ملوكا فى الآخرة .»(٧٧١)

نهرو مى گويد:

«شگفت انگيز است كه نژاد عرب ، كه در طول قرون دراز، گويى در حال خفتگى به سر مى برد و ظاهرا از آن چه در ساير نواحى اتفاق مى افتاد جدا بى خبر بود، ناگهان بيدار شد و با نيرو و قدرتى شگرف دنيا را زير و رو ساخت

پايه گذارى تمدن جديد

سرگذشت عربها و داستان اين كه چگونه به سرعت در آسيا و اروپا و آفريقا توسعه يافتند و فرهنگ و تمدن عالى و بزرگى به وجود آوردند، يكى از شگفتيهاى تاريخ بشرى مى باشد. نيرو و فكر تازه اى كه عربها را بيدار ساخت و ايشان را از اعتماد به نفس و قدرت سرشار ساخت ، اسلام بود.»(٧٧٣)

چهل سال پس از اين واقعه ، حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله ، به پيامبرى مبعوث گرديد و تربيت آسمانى خود را در اين راه اصلاح قانون و تغيير شخصيت آن مردم آغاز نمود و در مدت كوتاهى ، بزرگترين تحول روحى را در آنان به وجود آورد.

نيرومندى بر اثر اسلام

قومى كه در مقابل هجوم سربازان حبشى تاب مقاومت نياوردند و از ترس ، شهر مسكونى و خانه و زندگى خويش را ترك گفتند، بر اثر تعاليم عاليه اسلام چنان شجاع و نيرومند شدند كه در ايام حيات پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله و پس از مرگ آن حضرت ، در مقابل بزرگ ترين ارتش نيرومند جهان آن روز ايستادگى كردند و به فتوحات درخشان و حيرت زايى نايل آمدند.

پيشرفت سريع مسلمين

«اعراب از يك پيروزى به پيروزى ديگر نايل شدند و اغلب بدون جنگ و مقاومت پيروز مى گشتند. پس از رحلت پيغمبرشان ، تمامى ايران و سوريه و ارمنستان و قسمتى از آسياى مركزى را از يك سو و مصر و قسمتهايى از شمال آفريقا را از سوى ديگر فتح كردند. در شرق ، شهرهاى هرات و كابل و بلخ در برابر ايشان سقوط كرد و آنها به ايالت سند و سواحل رود سند در هند رسيدند.

عربها از مراكش و آفريقا، از تنگه باريك دريا گذشتند و به اسپانيا و اروپا وارد شدند. اين تنگه تا آن زمان به نام ستونهاى هركولس ناميده مى شد و اين نامى بود كه يونانى هاى قديم به آن داده بودند. سردار عرب كه از اين تنگه عبور كرد، طارق نام داشت و از آن پس آن جا به نام او جبل الطارق (صخره طارق) ناميده شد.

در زبانهاى اروپايى ، همين كلمه به صورت جبيرالتار در آمده است سراسر اسپانيا به سرعت مسخر گشت و مسلمين از آن جا به جنوب فرانسه سرازير شدند. بدين شكل ، در حدود ١٠٠ سال پس از در گذشت حضرت محمد،صلى‌الله‌عليه‌وآله امپراطورى اسلام از جنوب فرانسه و اسپانيا در سراسر شمال آفريقا تا سوئز و از آن جا در سراسر عربستان و ايران و آسياى مركزى تا مرزهاى مغولستان گسترش يافت .» (٧٧٥)

مقاومت رهبر اسلام

او به اتكاى خداوند در مقابل تهديد و فشار مشركين خود را نباخت و با اطمينان خاطر ايستادگى كرد و موفق شد افرادى را تربيت كند كه از حوادث و خطرات نهراسند و در مقابل پيش آمدهاى سخت با كمال قدرت و نيرومندى مقاومت نمايند.

از كسانى كه در سالهاى اول بعثت ، در سخت ترين شرايط، به پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ايمان آوردند و در راه اعلاى حق با مصائب سنگين مواجه شدند و در كمال نيرومندى مقاومت نمودند، عياش بن ابى ريبعه و همسرش اسماء بنت سلامه است

پايدارى مسلمين

عياش برادر مادرى ابوجهل و حارث است و در موقعى كه قبول اسلام كرد، سنش در حدود سى سال بود و همسرش بيست سال داشت خانواده عياش از مسلمانى وى سخت به خشم آمدند و براى آن كه او را از پيروى پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله باز دارند، شكنجه و آزارش دادند، ولى مؤ ثر واقع نشد و او همچنان در آيين مقدس اسلام ثابت قدم ماند.

عياش و همسرش به معيت جمعى از مسلمانان ، با موافقت پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، به حبشه مهاجرت نمودند، ولى زودتر از دیگران به مكه بازگشتند و مجددا گرفتار آزار مشركين شدند، تا هجرت پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله پيش آمد و مسلمين به مدينه مهاجرت نمودند و از گزند دشمنان آسوده شدند.

موقعى كه اسماء، مادر عياش از مهاجرت پسرش آگاه شد، قسم ياد كرد كه تا عياش برنگردد، سر خود را روغن نزند و در سايه ننشيند، ابوجهل و حارث به مدينه مسافرت نمودند و سوگند مادر را به وى خبر دادند و گفتند تو از همه فرزندان نزد مادر عزيزترى و به دينى عقيده دارى كه نيكى به والدين را سفارش كرده است به مكه برگرد و خداى خود را در مكه عبادت كن ، همان طور كه اكنون در مدينه عبادت مى كنى

عياش براى مادر متاثر شد و گفته هاى برادران را تصديق كرد و از آنان عهد و پيمان گرفت كه اگر به مكه بيايد، به وى خيانت نكنند. با آنها از مدينه حركت كرد. وقتى از شهر دور شدند، آزار و اذيت شروع شد، كتف عياش را بستند و به همان وضع ، روز روشن او را وارد مكه نمودند. «و قالا يا اهل مكة هكذا فافعلوا بسفهائكم كما فعلنا بسفينهنا » و به صداى بلند فرياد مى زدند؛ مردم مكه ، با نادانهاى خود كه به اسلام گرويده اند، اين طور موهن و با خشونت رفتار كنيد، چنان كه ما با سفيه خود چنين كرديم

سپس او را در يك اطاق بدون سقف ، در سخت ترين شرايط زندانى كردند و همه پيمان ها را فراموش نمودند.

بردبارى در پرتو ايمان

چند سال او در مكه گرفتار زندان و آزار بود و در آن مدت كوچكترين آثار زبونى و شكست روحى از وى مشاهده نشد. او با خداوند مرتبط بود و با نيروى ايمان در مقابل مصائب و ناملايمات مقاومت مى كرد.

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مدينه ايمان براى نجات او مكرر دعا كرد و همه مردم براى عياش متاثر بودند. سرانجام يكى از مسلمين ، به طور پنهانى به مكه رفت و با طرح نقشه ماهرانه اى موجبات فرار او را از زندان فراهم نمود و به اتفاق هم به مدينه بازگشتند.(٧٧٧)

در دوره جاهليت ، دختران و زنان از جميع حقوق انسانى و مدنى محروم بودند و بدتر از بردگان و حيوانات زندگى مى كردند. ولى ايمان به خداوند و برنامه هاى تربيتى اسلام به طورى شخصيتشان را تغيير داد و به آنان اراده قوى و استقلال فكر بخشيد كه يك دختر جوان توانست در مقابل برادر نيرومند خود بايستد و در كمال قدرت و شهامت از ايمان و عقيده خود دفاع نمايد.

نقش مربى در تربيت

تمام مردم ، به خصوص كودكان و جوانان ، تحت تاءثير مربيان خويش هستند و خواه ناخواه از افكار خوب و بدشان متاثر مى شوند و از اعمال پسنديده يا ناپسندشان سرمشق مى گيرند. خلاصه ، طرز تفكر و كيفيت رفتار و گفتار مربيان ، يكى از عوامل مهم ساختن شخصيت آدمى است

كسانى كه خود داراى ايمان واقعى و سجاياى انسانى هستند، اگر تربيت دیگران را به عهده بگيرند و صميمانه مجاهده نمايند، مى توانند افرادى مؤ من و با فضيلت بپرورند و آنان را از مزاياى ايمانى و اخلاقى خويش ‍ برخوردار سازند.

نهرو مى گويد:

«حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از شهر مدينه پيامى براى حكمرانان و پادشاهان جهان فرستاد و آنها را به قبول وجود خداى يگانه و رسولش دعوت كرد. لابد اين پادشاهان و حكمرانان حيرت كردند كه اين مرد گمنام كيست كه جراءت كرده است براى آن ها دستور صادر كنند.

از فرستادن همين پيامها مى توان تصور كرد كه حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چه اعتماد و اطمينان فوق العاده اى به خود و رسالتش داشته است و توانست همين اعتماد و ايمان را در مردم كشورش نيز به وجود آورد و به آنها الهام ببخشد. به طورى كه آن مردان توانستند بدون دشوارى بر نيمى از جهان معلوم آن زمان مسلط گردند. ايمان و اعتماد به نفس چيز بزرگى است و اين ثمرات عالى را به وجود مى آورد.»

نتايج مجاهدات پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

بتهايى را كه با دست جهل و نادانى ساخته بودند در هم شكست و بتكده هايى را كه بر پايه بى خردى بنا كرده بودند، ويران ساخت مردم مشرك را از اسارت بت پرستى و عبادت چوب و سنگ آزاد نمود و آنان را به پرستش خداوند يگانه متوجه كرد.

اختلافات طبقاتى و نژادى را كه يكى از مظاهر ظلم و بيدادگرى و منشاء بسيارى از مفاسد اخلاقى و اجتماعى بود، ريشه كن نمود و كليه طبقات مردم را از حقوق متساوى و استفاده يكسان از عدل آزادى برخوردار ساخت

دشمنى و كينه توزى را كه از عادات كهن دوران جاهليت و از عوامل كشتارهاى وحشيانه و جنايات مدهش بود، از صفحه خاطرشان زدود و به جاى آن برادرى و محبت اسلامى را كه مايه صفا و صميميت است ، در اعماق جانشان مستقر ساخت

نتيجه بحث آن كه از نظر دينى و علمى ، شخصيت آدمى قابل تغيير و تحول است ، جوانانى كه داراى يك يا چند صفت ناپسند هستند و بر اثر آن نمى توانند به درستى با مردم سازش كنند و شخصيت شايسته اى احراز نمايند، دچار ياس و نوميدى نشوند.

تغيير عادات مذموم

اگر افراد معتقد و باايمانى هستند، مى توانند با اتكاى ايمان به خدا و استفاده از انگيزه هاى غريزى ، صفات ناپسند و عادات مذموم خويش را تغيير دهند و بوسيله اطاعت از اوامر الهى ، خويشتن را به سجاياى انسانى و مكارم اخلاقى متخلق سازند.

«قال علىعليه‌السلام : ذللوا انفسكم بترك العادات و قودوها الى فعل الطاعات و حملو بها اعباء المغارم و حلوها بفعل المكارم و صونوها عن دنس المائم .»(٧٨٠)

علىعليه‌السلام مى فرمايد: اگر به فرض ، ما به بهشت و دوزخ اميدى نمى داشتيم ، باز هم شايسته ما بود كه در طلب مكارم الاخلاق باشيم ، چه آن كه سجاياى اخلاقى از وسايل دلالت ما به راههاى كاميابى و پيروزى است

ترس و شكست شخصيت جوان

قال الله العظيم فى كتابه :...( انَّ اللَّـهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ ) .(٧٨٢)

علىعليه‌السلام فرموده است : خلق بد، دوست و خويشاوند را مى رماند و بيگانه و ناشناس را به اعراض و بى اعتنايى وامى دارد.

«و عنهعليه‌السلام : رب عزيز اذله خلقه و ذليل اعزه خلقه .»(٧٨٤)

بدون ترديد، صفات ناپسند و سيئات اخلاقى در شكست شخصيت اجتماعى نسل جوان نقش مؤ ثرى دارند. ممكن است يك خلق مذموم ، مانند خودپسندى يا تكبر يا ترس و عدم اعتماد به نفس ، جوان را مطرود جامعه سازد و او را از سازشهاى صحيح اجتماعى و احراز شخصيت بازدارد.

براى توضيح بيشتر و مزيد اطلاع جوانان ، اين بحث را به بررسى حالت انفعالى ترس و شناختن ريشه هاى آن اختصاص مى دهيم و پيرامون اين صفت گفت و گو مى كنيم اميد است كه مفيد و ثمربخش باشد.

يكى از مباحث جالب توجه در روان شناسى كودك ، تحقيق در اين مطلب است كه آيا پايه اصلى و ريشه اساسى ترس و وحشت ، كه در سنين اول زندگى در نهاد اطفال بيدار مى شود، ناشى از غريزه طبيعى است ، يا آن كه ترسهاى كودك به طور كلى از تلقينهاى والدين و مربى يا اطرافيان كودك سرچشمه ميگيرد.

آيا ترس در كودك غريزى است ؟ بعضى عقيده دارند كه مايه اصلى ترس در نهاد آدمى ، ريشه طبيعى دارد و با سرشت انسان آميخته شده است و اثر مفيد آن صيانت ذات و دورى جستن از محيط خطر است

بعضى تصور كرده اند كه ترس ، فطرى بشر نيست ، بلكه مانند بيماريها سارى ، از راه رفتار و گفتار وحشتزاى دیگران به كودك سرايت مى كند و باعث رعب و تشويش خاطرش مى گردد.

ترسهاى غريزى و تلقينى

«بچه نوزاد به آسانى دچار ترس مى شود. دكتر واتسن و خانمش چنين دريافته اند كه چيزهايى كه بيشتر موجب ترس بچه مى شود، صداهاى بلند و همچنين احساسى است مبنى بر اين كه مبادا كسى او را پرتاب كند. مع ذلك ، نوزاد به قدرى تحت حمايت كامل قرار گرفته است كه محلى براى ترسهاى بى جا و نامعقول نيست

در جريان سال دوم و سوم تولد، ترسهاى تازه اى نشو و نما مى كند، اما بايد دانست كه تا چه حدى به تلقين راجع مى شود و تا چه حد به غريزه مربوط است موضوع وجود نداشتن ترسها در سال اول تولد، دليل قاطع بر عدم وجود صفات غريزى بچه نخواهد بود؛ زيرا غرايز، با پيشرفت سنين زندگى كودك نضج مى گيرد، حتى افراطى ترين پيروان فرويد هم مدعى نيستند كه غريزه جنسى در حال تولد نضج پيدا كرده است بديهى است كودكانى كه مى توانند به هر طرف روان گردند، بيشتر احتياج به ترس دارند تا بچه هايى كه هنوز راه نيفتاده اند.

نياز كودك به ترس

بنابراين اگر بگوييم غريزه ترس ناشى از نياز پيدا كردن بدان است ، جاى تعجب خواهد بود.

اين مسئله از نظر تربيت اهميت بسيار دارد. اگر تمام ترسها ناشى از القاء باشد، پس مى توان به يك وسيله ساده از آن جلوگيرى كرد و آن اين است كه حال ترس يا نفرت پيش بچه نشان ندهيم ، اگر بعضى از آنها غريزى باشد، ناچار محتاج متدهاى دقيق مى شويم

بچه هاى كمتر از يك سال هرگز از حيوانات نمى ترسند. همچنين ترس از تاريكى ، هرگز در اطفالى كه وحشتناكى تاريكى به آنان تلقين شده است ، ديده نمى شود. به طور مسلم ، غالب ترسهايى كه ما به آنها عادت كرده ايم ، اكتسابى است و اگر بزرگترها آن ها را ايجاد نكنند، در بچه ها نشو و نما پيدا نمى كند.»(٧٨٦)

اولين مطلبى كه در بحث ترس بايد مورد توجه قرار گيرد اين است كه نگرانى و ترس ، همه جا و در هر صورت ناپسنديده و مذموم نيست ، بلكه برعكس ، ترسهاى به جا و عاقلانه ، كه ناشى از احساس خطر واقعى و حاكى از فكر دورانديشى آدمى است ، پسنديده و ممدوح است

فكر چاره جوئى

ترسهاى به جا، در جنبه روان بشر، مانند دردهاى عضوى در ناحيه جسم است همان طور كه احساس دارد از عارضه بيمارى خبر مى دهد و آدمى را به درمان عضو دردناك وا مى دارد، ترسهاى به جا نيز به منزله اعلام خطر است و صاحبش را به فكر چاره جويى و پيشگيرى مى اندازد.

«قال علىعليه‌السلام : كم من خائف و فد بخوفه على قرارة الامن .»(٧٨٨)

آنان كه به عهد خدا وفا دارند و پيمان الهى را نمى شكنند و آنچه را كه امر به پيوند آن فرموده است ، اطاعت مى كنند، از خدا مى ترسند و از سختى عذاب و حساب الهى بيم دارند.

« علىعليه‌السلام : الخوف سجن النفس و رادعها عن المعاصى .»(٧٩٠)

علىعليه‌السلام فرموده : كسى كه كمتر مى ترسد و از خطر پرهيز ندارد، در زندگى با آفتهاى بيشترى مواجه خواهد شد.

ترسهاى مضر

ترس مذموم و زيان آور، آن ترسى است كه سد راه سعادت انسان و مانع از پيشرفت و تكامل است ترسى است كه از جهت و نادانى و از ضعف و زبونى سرچشمه مى گيرد و اراده آدمى را متزلزل مى كند. ترس مذموم ، علاوه بر آن كه محرك عمل مفيدى نيست ، مضر و مزاحم است ، پيوسته جسم و جان صاحبش را مى كاهد و او را به راه سقوط و تباهى سوق مى دهد.

ترسهاى نا به جا و مضر در همه ادوار بين ملل و اقوام مختلف وجود داشته و دارد و نتايج شوم آن ، كم و بيش ، دامن گير مردم بوده و هست آيين مقدس ‍ اسلام ، در ضمن برنامه هاى تربيتى خود، پيروان خويش را از اسارت چنين ترسهاى آزاد نموده و از عوارض زيانبخش آنها بر حذر داشته است براى نمونه ، در اين جا به پاره اى از موارد اشاره مى شود.

يكى از ترسهاى زيانبخش ، كه از قرنهاى گذشته كه تا كنون در نهاد انسانها وجود داشته و از نسلهاى پيشين ، به نسلهاى بعد منتقل شده است ، ترس از فال بد است اين ترس در زندگى بشر تيرگى ها و بدبختى هاى بزرگى به بار آورده و عوارض نامطلوبى از خود به جاى گذرارده است

ترس از فال بد

چه بسيار مردمى عدد سيزده و خواندن كلاغ و صداى جغد و چيزهايى نظاير اينها را شوم دانسته و به آنها فال بد مى زدند. نگرانى و تشويش خاطر مى شد. مى ترسيد از اين كه مبادا خطر ناشناخته اى مواجه گردد و به اساس ‍ خوشبختى و سعادتش لطمه وارد شود.

اسلام با اين عقيده غلط، كه مايه ناراحتى فكر و ناشى از جهل و نادانى بود، جدا مبارزه كرد. پيشوايان مذهبى ، در ضمن روايات متعددى ، آن را يك عقيده خرافى و منافى با اساس توحيد معرفى نموده اند.

«قال علىعليه‌السلام : الطيرة ليست بحق .»(٧٩٢)

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده : اعتقاد به تاءثير فال بد، شرك به خداوند است

فال بد و نگرانى

فال بد، در قوانين نظام آفرينش ، منشاء اثرى نيست و نمى تواند ميسر علل و معاليل جهان را بگرداند و مستقلا حادثه نامطلوبى به وجود آورد.

كسانى كه بدان معتقد نيستند، آسوده خاطرند و كمترين تاثر فكرى از فال بد ندارند. ولى كسانى كه به آن معتقدند، اگر در معرض فال بد قرار گيرند، دچار اختلال فكر و نگرانى مى شوند. البته پريشان فكرى و ناراحتى روح ، خود يك امر واقعى روانى است و مى تواند گفتار و رفتار صاحبش را از مسير صحيح خارج كند و نتايج شومى به بار بياورد. بديهى است آن نتايج شوم ، اثر مستقيم فال بد نيست ، بلكه معلول اختلالات روانى است كه از عقيده به فال بد سرچشمه گرفته است

« عمرو بن حريث قال قال ابو عبداللهعليه‌السلام : الطيرة على ما تجعلها. ان هونتها تهونت و ان شددتها تشددت و ان لم تجعلها شيئا لم تكن شيئا.»(٧٩٤)

خالد بن نجيح مى گويد: در محضر امام صادقعليه‌السلام سخن از شومى به ميان آمد. حضرت فرمود: شومى در سه چيز است در زن و مركب و خانه شومى زن در اين است كه مهرش سنگين باشد و بر اثر بى مهرى و عصيانش ‍ نسبت به شوهر، موجبات جدايى اش فراهم گردد. شومى مركب در اين است كه بد خلق باشد و در موقع سوارى ركاب ندهد. شومى خانه در اين است كه فضايش تنگ و همسايگانش بد و عيوبش بسيار باشد.

در اين حديث ، امام صادقعليه‌السلام ، از شومى و موهومى كه مردم نادان در اين سه مورد از آن مى ترسيدند و بدان فال بد مى زدند، نامى نبرده و غير مستقيم آن را مطرود و غير قابل اعتنا شناخته است به جاى آن ، درباره آن ها صفات نامطلوبى را كه مايه شومى واقعى و باعث ناراحتى و اختلال زندگى است ، يادآور شده و پيروان خود را از آن بر حذر داشته است

بشر و ستاره شناسى

بشر از دير زمانى علاقه داشت كه اجرام سماوى را بشناسد و از جهان ستارگان آگاه گردد و به اسرار كاخ آفرينش پى ببرد. افراد بسيارى كه داراى هوش و فراست طبيعى بودند، در اين باره به مطالعه و تحقيق برخواستند و در طول قرنهاى متمادى ، عمر خويش را در راه شناسايى اسرار كيهان صرف كردند. سخنان درست و نادرست ، زياد گفتند و به عنوان علم نجوم كتاب ها نوشتند و فرضيه هاى صحيح و ناصحيح بسيارى به جهانيان عرضه كردند و با هدايت ستارگان ، راه درياها و صحراها را پيمودند

در جهان امروز، بر اثر پيشرفت هاى علوم و صنايع ، بسيارى از حقايق ناشناخته كيهانى واضح گشته و مجهولات زيادى بر بشر معلوم شده است اكنون ، در دنيا مسئله روز در آمده است هر يك از كشورهاى بزرگ جهان مى كوشيد تا هر چه زودتر خود را بدين هدف بزرگ برساند و در اين مسابقه از رقباى خويش پيشى گيرد.

ادعاهاى غير واقعى در روزگار گذشته ، ضمن بحث هاى نجومى و تحقيقات كيهانى ، اين سخن به ميان آمد كه پاره اى از حوادث ارضى مربوط به كرات سماوى است و قسمتى از خوشبختى ها و بدبختى هاى مردم روى زمين ، به اوضاع و احوال مخصوص اجرام كيهانى بستگى دارد. كسانى ادعا كردند كه از اين راز بزرگ با خبرند و مى توانند از راه محاسبه هاى نجومى مسير خير و شر بشر را تعيين كنند.

ترس و مشورت با كاهنان

آنان كه به سخن غير واقعى اين گروه دل بستند و بدان معتقد شدند، همواره از ترس بر خورد با ضررهاى ناشناخته ستارگان ، احساس بيم و هراس ‍ مى كردند و در تصميم هاى خويش دو دل و متحير بودند و مشورت با كاهنان و مدعيان علم غيب را، براى مصون ماندن از شرور مجهول كيهانى ضرورى و لازم مى دانستند.

چه بسيار مردمى كه بر اثر اين عقيده خرافى گرفتار بدبختى و تيره روزى شدند و چه بسيار افرادى كه از ترس شرور ستارگان و ضررهاى كيهانى ، از پيروزى ها و موفقيت هاى درخشانى كه بر سر راه زندگى خود داشتند محروم ماندند.

آيين مقدس اسلام ، در زمينه مطالعه اجرام سماوى ، از يك طرف به منظور بسط علوم و اطلاعات حقيقى و پى بردن به عظمت آفرينش ، پيروان خود رابه تفكر در عوالم سماوى تشويق نموده و از طرف ديگر آنان را از عقايد نادرست و غير واقعى بر حذر داشته است

خداوند در قرآن شريف به آفتاب و ماه ستارگان و همچنين به روز و شب قسم ياد كرده و چند سوره را به اسم نجم شمس ، قمر، ليل و ضحى نام گذارى نموده است اين خود نشانه توجه اسلام به ارزش و اهميت علوم كيهانى است

اسلام و علم نجوم

قال موسى بن جعفرعليهما‌السلام : الله تبارك و تعالى قد مدح النجوم و لو لا ان النجوم صحيحة ما مدحها الله عزوجل و الا نبياء كانوا عالمين بها.(٧٩٦)

در آفرينش آسمان ها و زمين و آمد روز و شب براى مردان عقل و خرد، آيات بسيارى وجود دارد. آنان كه در حال ايستادن آسمان ها و زمين فكر مى كنند و مى گويند: پرورگار اين كاخ مجلل را بيهوده و بى حساب نيافريده اى

در آفرينش آسمان ها و زمين و آمد روز و شب براى مردان عقل و خرد، آيات بسيارى وجود دارد آنان كه در حال ايستادن و نشستن و موقعى كه به پهلو آرميده اند به ياد خدا هستند و پيوسته در آفرينش آسمان ها و زمين فكر مى كنند و مى گويند: پروردگارا اين كاخ مجلل را بيهوده و بى حساب نيافريده اى

در اين پرده يك رشته بيكار نيست

سررشته بر ما پديدار نيست

نه زين رشته سر مى توان تافتن

نه سررشته را مى توان يافتن

اولياى گرامى اسلام ، در ضمن تشويق مسلمين به تفكر در اجرام سماوى و پى بردن به نظام حكيمانه الهى و تحكيم مبانى ايمانى ، آنان را از دل بستن به عقايد باطل و پندارهاى غير واقعى تحذير مى كردند و به موازات مجاهده و كوشش در راه بسط علوم معارف حقيقى ، از نشر معتقدات خرافى جلوگيرى مى نمودند.

موقعى كه علىعليه‌السلام سربازان خود را براى جنگ خوارج مهيا ساخته و آماده حركت بود، يكى از اصحاب آن حضرت گفت :

اى پيشواى مسلمين ، اگر در اين ساعت حركت كنى مى ترسم به مراد خود نايل نشوى و در مقابل دشمن دچار شكست گردى و ترس من بر اساس ‍ محاسبه نجومى است

فقال علىعليه‌السلام : اءتزكم تهدى الى الساعة التى من سارفيها صرف عنه السوء؟ و تخوف من الساعة التى من سارفيها حاق به الضر؟ و تخوف من الساعة التى من سارفيها حاق به الضر؟ فمن صدقك بهذا فقد كذب القرآن و استغنى عن الاستعانه بالله فى نيل المحجوب و دفع المكروه و ينبغى فى قولك للعامل بامرك ان يوليك الحمددون ربه لانك بزعمك انت هدينه الى الساعة التى نال فيها النفع و امن الضر ثم اقبلعليه‌السلام على الناس فقال سيروا على اسم الله(٧٩٨)

ترس و تزلزل اراده

نتيجه آن كه ترسهاى موهوم و نا به جا، مانند چند موردى كه به آنها اشاره شد، براى نسل جوان و نسل كهن مضر و زيان بخش است و همه جا و براى همه مردم ، سد راه خوشبختى و سعادت است اين قبيل ترس ها شخصيت آدمى را در هم مى شكند. عزم و اراده را متزلزل مى كند، حس اعتماد به نفس را تضعيف مى نمايد و موجبات ناكامى و محروميت صاحبش را فراهم مى سازد.

آيين مقدس اسلام ، ضمن برنامه هاى تربيتى خود، با استفاده از نيروى عقل و استمداد از قدرت عظيم ايمان ، مسلمين را از شر ترسهاى مضر و غير واقعى نجات داد و آنان را از اسارت و ذلت آزاد نمود.

ترسهاى گوناگونى كه اغلب در دوران شباب بروز مى كند و نوبالغان و جوانان را در سازشهاى اجتماعى دچار نگرانى و اضطراب مى نمايد و باعث خودباختگى و شكست شخصيت آنان مى شود، ريشه هاى مختلف دارد.