جوان از نظر عقل و احساسات جلد ۱

جوان از نظر عقل و احساسات0%

جوان از نظر عقل و احساسات نویسنده:
گروه: جوانان و ازدواج

جوان از نظر عقل و احساسات

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: آيت الله محمد تقي فلسفي (ره)
گروه: مشاهدات: 31222
دانلود: 4040


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 466 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 31222 / دانلود: 4040
اندازه اندازه اندازه
جوان از نظر عقل و احساسات

جوان از نظر عقل و احساسات جلد 1

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

ترس بر اثر نقص اندام

بعضى از ترسها در جوانان ناشى از ناموزونى صفات موروثى و معلول نقايص يا عيوب عضوى آنهاست كودكى كه با چشم پيچيده يا كور، در رحم ساخته شده است ، طفلى كه با لب شكافته يا انحراف دست و پا متولد شده و خلاصه مولودى كه در اندامش يك يا چند نقص طبيعى مادرزاد وجود دارد، وقتى بزرگ مى شود، همواره در خود احساس كمبود و حقارت مى كند و هرچه پيشتر مى رود اين احساس در وى شديدتر مى گردد.

ترس از استهزا

موقعى كه به حد بلوغ و جوانى مى رسد، از ورود در اجتماع و آميزش با مردم خائف و نگران است و مى ترسد از اينكه ، به او بخندند و مورد تمسخر و استهزا قرار دهند يا لااقل با ديده تحقير و پستى به او نگاه كنند. بديهى است چنين جوانى نمى تواند در جامعه اظهار وجود كند و شخصيت خود را اثبات نمايد.

يك خال يا لكه كوچكى كه در صورت يك دختر زيبايى باشد، يا كجى استخوان پا يا ستون فقرات و نواقص مشابه آنها، مى تواند انسان را از اول تا آخر عمر زير فشار عقده حقارت شكنجه دهد. كودكى كه ضعف يا نقص ‍ بدنى دارد، مجبور است كه پيوسته مورد سرزنش و تمسخر همبازيهاى سالم خود بوده و به واسطه همان نقص بدنى قادر به دفاع از خود نباشد. تنها عكس العمل او اين است كه فقط به روى خودش نياورد، ولى همين خودخورى و سركوبى غرور و احساسات است كه مقدمه بدبختى هاى بعدى و ناراحتى هاى فكرى او مى شود.

احساسات جريحه دار، وقتى كه به وسيله اى التيام نيافت ، به ضمير ناآگاه مى خزد و تمام انرژيهاى سر كوفته را دور و بر خود جمع كرده و مايه تباهى انديشه و اختلال فكر مى گردد.»(٨٠٠)

خوشبختانه با پيشرفت هاى كه در علوم مختلف نصيب بشر شده است ، در جهان امروز، پاره اى از عيوب و نقايص موروثى ، مانند شكاف لب و پيچيدگى چشم و عوارضى نظاير آن ها علاج پذيرند.

درمان عيوب موروثى

جوانى كه به عيب موروثى قابل اصلاح گرفتار است ، اگر در شرايط مساعد درمانى قرار گيرد و بتواند ناموزونى عضوى خويش را برطرف نمايد، عقده درونى اش گشوده مى شود و قهرا از احساس حقارت و ترس ناشى از آن رهايى مى يابد.

جوانى كه قيافه نامطبوع يالنگى پايش قابل علاج نيست ، اگر از ترس سخريه و اهانت دیگران منزوى گردد و از سعى و مجاهده باز ايستد، نه تنها با اين عمل نقص عضوى خود را جبران ننموده و راه سعادتى به روى خويش ‍ نگشوده است ، بلكه بر عكس ، خود را محروم تر ساخته و روز به روز ترسش ‍ بيشتر و بدبختى اش و فزون تر مى گردد.

چنين جوانى موظف است :

تشخيص استعدادهاى شخصى اولا، استعدادهاى عقلى يا بدنى خود را بشناسد و لياقت خود را در فعاليتهاى زندگى تشخيص دهد و به كارى كه شايستگى دارد دست بزند و تمام نيروى خود را در راه نيل به آن بسيج نمايد.

ثانيا، در برخوردهاى اجتماعى ، حتى المقدور خود را فراموش كند، و به جاى توجه به نقص عضوى خويش ، متوجه دیگران باشد. يا آن كه خود را با كسانى كه نقص و عيب بزرگ ترى دارند مقايسه نمايد و بدين وسيله از رنجهاى درونى و ناراحتى هاى خويش بكاهد.

به نظر مى رسد اجراى اين برنامه ، استعدادهاى درونى وى را سريعا به فعليت مى آورد و او را در مدت كوتاهى به كمال لايقش مى رساند و بر اثر پيروزى و موفقيتى كه به دست آورده ، حقارت درونى و نقص ‍ ساختمانى اش جبران مى شود و در نتيجه ، شخصيت شايسته خود را در جامعه احراز خواهد كرد.

«قال اميرالمؤ منينعليه‌السلام : اكثر النظر الى من فضلت عليه فان ذكل من ابواب الشكر.»(٨٠٢)

امام صادقعليه‌السلام فرموده است : براى تسكين خاطر و تخفيف اندوه خود، همواره به كسى نظر كن كه نصيبش از نعمتهاى الهى كمتر از توست تا شكر نعمتهاى موجود را به جاى آورى و براى افزايش نعمت خداوند، شايسته باشى و قرارگاه عطيه الهى گردى

استفاده از سرمايه هاى طبيعى

كسى كه دچار سنگينى گوش يا لكنت زبان است ، اگر خود را با مردم كر و لال بسنجد، كسى كه گرفتار پيچيدگى چشم يا لنگى پاست ، اگر خويش را با افراد كور و افليج مقايسه نمايد، از تاثر و اندوهش كاسته مى شود و مى تواند از عقل و هوش يا دست و بدن سالم و خلاصه از ساير سرمايه هايى كه در اختيار دارد، استفاده كند. و در پرتو سعى و كوشش ، از نعمتهاى تازه اى برخوردار گردد.

برعكس ، كسى كه به علت يك نقص عضو، نشاط و اميد را در خود بميراند و بر اثر افسردگى و تاثر خاطر، ساير نعمت هاى الهى را ناديده انگارد و از آنها بهره نگيرد، شايسته ناكامى و محروميت است او هرگز نمى تواند از ذخائر درونى خويش استفاده نمايد و موجبات رشد و سعادت خود را فراهم آورد.

جوانان معلول و ناقص عضو، همواره بايد بخاطر داشته باشند كه در گذشته و حال ، مردم بسيارى در جهان قدم گذاردند كه با ابتلاى به نقايص و عيوب موروثى ، با منظر كريه و ناموزونى اندام ، بيم و هراس به خود راه نداده و از زندگى و نيل به سعادت نااميد نشدند. اينان با عزمى راسخ به كارهاى علمى و عملى دست زده و از استعدادهاى درونى خويش استفاده بسيار برده و عمر خود را به عزت و خوشبختى به سر آوردند. بعضى از آنها، بر اثر لياقت طبيعى و مجاهدات پى گير، عالى ترين مدارج علمى و فنى را پيموده و به درخشان ترين شخصيت و شهرت اجتماعى نايل آمدند.

راه جبران حقارت

نتيجه آن كه يك قسمت از ترسهاى جوانان ، كه مانع آميزشهاى اجتماعى و باعث شكست شخصيت آنهاست ، ناشى از نقايص و عيوب بدنى و خلاصه ناموزونى صفات موروثى است به شرحى كه اشاره شد، اين قبيل جوانان ، تا جايى كه قادرند، بايد نقايص خود را ناديده انگارند و با سعى كوشش ، استعدادهاى طبيعى خويش را در يكى از رشته هاى علمى يا عملى كه شايستگى دارند، پرورش دهند و از اين راه حقارت خود را جبران و شخصيت خويش را احراز نمايند.

بعضى از ترس هاى جوانان ، معلول صفات اكتسابى و ناشى از تربيتهاى نادرست دوران كودكى است خشونت و سختگيريهاى بى مورد يا نوازش و مهرورزيهاى نا به جاى پدران و مادران نسبت به فرزندان و همچنين پاره اى از شرايط نامطلوب محيط خانواده ، در روان كودك اثر بد مى گذارد و در ايام جوانى به صورتهاى مختلف ، از آن جمله بيم از معاشرت هاى اجتماعى و ترس از سازگارى صحيح با محيط زندگى آشكار مى گردد.

حقيقتى كه روز به روز بيشتر آشكار مى شود اين است كه ادراكات دوران بچگى و وقايع و تجارت آن ؛ بر زندگى بعدى و شخصيت انسان اثر قاطعى دارد. با جراءت مى توان گفت كه اين ادراكات و تجارت ، سلامتى ، بيمارى و خوشبختى يا بدبختى افراد را در تمام عمر پى ريزى مى نمايد.

طفل ، در اولين سالهاى كودكى ، تار و پود زندگى اش را مى سازد و از همان روزهاى اولى كه گهواره را ترك مى گويد، هر چه بايد بشود يا نشود، شده است همچنان كه نهال نورسته اى ، اگر كج يا راست تربيت شود، تا آخر عمر همان طور مى ماند، مسير زندگى آدمى هم از اين قانون مستثنا نيست .»(٨٠٤)

امام صادقعليه‌السلام از پدرش نقل كرده است كه مى فرمود: هيچ بنده مؤ منى نيست مگر آن كه در قلبش دو روشنى وجود دارد. يكى نور ترس و ديگرى نور اميد. اين دو احساس در نهاد مردم با ايمان آن چنان متساوى است كه اگر سنجيده شوند، هيچ يك بر دگرى فزونى ندارد.

موازنه بيم و اميد

بر هم خوردن موازنه بيم و اميد و از دست رفتن تعادل خوف و رجا، آثار نامطلوبى در نهاد آدمى به جاى مى گذارد و افراد را از روش صحيح انجام وظايف علمى و عملى باز مى دارد، خوف بيش از رجا مايه ياءس و نااميدى ، و اميد بيش از نيم ساعت غرور و لاابالى گرى است

اكنون جاى اين پرسش است كه آيا مربيان جامعه نيز موظف اند در راه اجراى برنامه هاى آموزشى و پرورشى به اين دو نيرو به طور متساوى تكيه كنند، يا آن كه مى توانند از يك نيرو بيش از نيروى ديگر استفاده نمايند؟

پيشرفت بر اثر تشويق

«آيا ستودن كسان براى كارى كه كرده اند، در يادگيرى آنان مؤ ثرتر است يا سرزنش كردن براى خطاهايى كه مرتكب شده اند؟ يكى از بهترين آزمايشهايى كه در اين موضوع به عمل آمده است ، آزمايش زير است :

آزمودنى ها ١٠٦ دختر از كلاس چهارم و ششم ابتدايى بودند. اين عده را به چهارگروه تقسيم كردند. ديدند كه استعداد حساب در همه گروهها يكسان است كارى كه به آنها رجوع كردند اين بود كه در پانزده دقيقه وقت ، هر قدر بتوانند از سى مسئله حساب كه به آنها رجوع شده بود، حل كنند. آزمايش ‍ پنج روز طول كشيد.

مقايسه تشويق و توبيخ

گروه اول را هر روز جلو كلاس برپا مى داشتند و آنان را براى بدى كارشان (بدون آن كه به نتيجه كار آنها توجه كرده باشند) سرزنش ميكردند. اين گروه البته نمى دانست كه چه مقدار مسائل را درست حل كرده است گروه دوم را باز بدون توجه به نتيجه كار، در مقابل كلاس بر پا مى داشتند و آنان را مى ستودند. به گروه سوم چيزى نمى گفتند، لكن آنان شاهد ما وقع بودند. گروه چهارم به كلى از اين جريانات غافل بودند و در اطاق جداگانه در آزمايش شركت مى كردند.

نتيجه آزمايش به اين صورت درآمد كه عده متوسط مسائلى كه هر گروه در روز اول حل كرده بود. يعنى دوازده مسئله در روز دوم گروه ستوده شده و گروه سرزنش شده پيشرفت متساوى داشتند، يعنى هر دو شانزده مسئله حل كردند. از آن روز به بعد، گروه سرزنش شده پس افتاد وگروه ستوده شده پيشرفت كرده و دو گروه ديگر پيشرفت معينى نكردند.»(٨٠٦)

كسى كه يك كار نيك انجام دهد، پاداش ده كار نيك به او داده مى شود و كسى كه مرتكب يك كار بد شود، يك كيفر مى بيند.

وظيفه فرمانروايان

«عن الصادقعليه‌السلام : ثلاثة تجب على السلطان للخاصة و العامة : مكافاة المحسن بالاحسان ليزدادوا رغبة فيه و تغمد ذنوب المسى ء ليتوب و يرجع عن غيه و تاءلفهم جميعا بالاحسان و الانصاف .»(٨٠٨)

قدردانى از خدمتگزاران به آنان ميدان بده تا به آرزوهاى مشروع خويش برسند و پيوسته به نيكى يادشان نما. كسانى كه با تحمل رنج و زحمت ، به خوبى امتحان داده و انجام وظيفه كرده اند، خدمتشان را يك به يك به زبان بياور و قدردانى كن چه آن كه تشويق مكرر از كارهاى خوب ، دليران را در انجام وظايف تهييج مى كند و ضعيفان ترسو را تشجيع و تشويق مى نمايد.

كودكى كه در خانواده بر اساس بيم و اميد پرورش يافته و در مقابل وظيفه شناسى ، به اندازه مناسب پاداش گرفته و در موارد تخلف به مقدار شايسته كيفر ديده است ، كودكى كه در طول ايام طفوليت همواره از محبت و تشويق به جا و همچنين از تعرض و توبيخ به موقع پدر و مادر برخوردار بوده و به درستى تربيت شده است ، خاطرى مطمئن و ضميرى آرام دارد. او در محيط خانواده و از رفتار والدين خود دريافته است كه انسان وظيفه شناس و درستكار مورد تكريم و تشويق واقع مى شود و شخص ‍ نادرست و متخلف در معرض توبيخ و تنفر قرار مى گيرد.

ضمير آرام بر اثر حسن تربيت

چنين كودكى ، با اين طرز تفكر، وقتى به دوران جوانى مى رسد و قدم در اجتماع مى گذارد، بدون ترس و نگرانى با مردم مى آميزد و با اتكاى رفتار و گفتار صحيح خود، مى تواند در جامعه نفوذ كند و شخصيت اجتماعى خويش را اثبات نمايد.

برعكس كودكى كه گرفتار پدر و مادر تندخو و سختگير بوده و در طول ايام طفوليت ، پيوسته مورد تحقير و اهانت قرار گرفته است ، كودكى كه در محيط خانواده با ترس از توبيخ و سرزنش و احيانا زجر و شكنجه و رشد كرده و هرگز لذت محبت و تشويق را نچشيده است ، خاطرى ناآرام و شخصيتى سركوب شده دارد. او بر اثر رفتار خشن و بى رحمانه والدين ، اسير عقده حقارت است و همواره خود را ناچيز و پست مى داند.

خودباختگى بر اثر سوء تربيت

چنين كودكى ، با اين خاطرات تلخ و رنج آور، وقتى به دوران جوانى مى رسد، همچنان خودباخته و مرعوب است و از قدم گذاردن در اجتماع و آميزش با مردم بيم و هراس دارد، زيرا فكر مى كنند من كه ديروز در محيط خانواده جايى جز انزجار و تنفر نداشتم و از پدر و مادر، سخنى جز توبيخ و ملامت نشنيدم ، اگر امروز هم به محيط اجتماع قدم بگذارم و با مردم بياميزم ، وضع به همان منوال است و مصائب ديروزم به صورت شديدترى تكرار خواهد شد. بهتر اين است كه حتى المقدور از جامعه كناره گيرى كنم تا جايى كه ممكن است ، از معاشرت با مردم خوددارى نمايم و خويشتن را با مصائب تازه اى مواجه نسازم بدون ترديد يك قسمت از ترسهاى جوانان ناشى از روشهاى موهن و تحقيرآميزى است كه پدران و مادران در دوران كودكى نسبت به آن ها اعمال كرده و آنان را مرعوب و بى شخصيت بار آورده اند. آثار خودباختگى و عدم اعتماد به نفس ، از خلال حركات و سكنات و گفتار و رفتار اين قبيل جوانان به خوبى مشهود است و اگر خويشتن را درمان نكنند، تا آخر عمر گرفتار عوارض نامطلوب آن خواهند بود.

عوارض ترس

«آلرز معتقد است كه ترس به انواع گوناگون ، به طور آشكار يا پوشيده ، در رفتارهاى نامناسب ظاهر مى گردد. اين رفتارهاى دشوار، به عقيده اكثر روان پزشكان عبارت اند از لكنت و گرفتگى زبان ، ادرار غير ارادى ، خواب پريشان و يا حركات عصبى

ترس يا اضطراب ، اساس تمام حالات عصبى است و اصل و اساس اكثر ناراحتى هاى عقلى و روانى ترس است ترس ، علاوه بر ناراحتى هاى نامبرده سبب مى شود كه آدمى حسود و كمرو گردد و اين دو رفتار تا آخر عمر او را ناراحت و معذب خواهند كرد.»(٨١٠)

علىعليه‌السلام فرموده : سخن آدمى حاكى از درجه قدرت روحى و مقدار نيروى معنوى اوست

«بيماران روحى دائما به اين درد مبتلا هستند كه يا زيادى و بى مورد و عجولانه حرف مى زنند يا آن كه كلمات را به زحمت پيدا مى كنند و به هم مى بندند و يا براى خودنمايى و اظهار علم و اطلاع ، با بياناتى دراز و ميان خالى ، باعث خستگى حاضرين مى شوند. در صورتى كه شخص سالم هميشه طبيعى و به اندازه و منطقى حرف مى زند و رعايت احساسات ديگران را هرگز از دست نمى دهد.

از اين روست كه پزشكان روانى ، اين همه به طرز صحت اهميت مى گذارند و معتقدند كه فكر و بيان با يكديگر نسبت مستقيم دارند و نشان بهبود فكر، بهبود بيان است .»(٨١٢)

ترس و تباهى جسم و جان

ترسهاى نابه جا و بى مورد براى همه طبقات مردم ، به خصوص نسل جوان كه در بهار عمر و آغاز زندگى اجتماعى قرار دارند، بسى جانكاه و خطرناك است و اگر پايدار بماند، باعث ناكامى و محروميت و مايه تباهى جسم و جانشان خواهد شد.

«قال علىعليه‌السلام : من هاب خاب .»(٨١٤)

مبارزه با منشاءترس

بيمارى ترس تنها با اظهار قدرت و تظاهر به نترسيدن درمان نمى شود. بلكه بايد با منشاء روانى و ريشه واقعى آن مبارزه كرد و روح را از اسارتش آزاد ساخت و تا زمانى كه عقده ترس در نهاد آدمى گشوده نشود، نگرانى و اضطراب همچنان وجود خواهد داشت

مردم بصره ، برخلاف موازين اسلامى در جنگ جمل شركت كردند و در مقابل حكومت علىعليه‌السلام قيام مسلحانه نمودند. پس از شكست ، دچار نگرانى و ترس شدند و بر اثر آن ، حالت روانى ، شهر بصره در معرض ‍ خطرات تازه اى قرار گرفت علىعليه‌السلام براى آرامش افكار و اعاده وضع عادى ، به ابن عباس كه در آن موقع فرماندار بصره بود، نوشت

«فحادث اهلها بالاحسان اليهم و احلل عقدة الخوف عن قلوبهم .»(٨١٦)

علىعليه‌السلام فرموده است : سزاوار نيست انسان عاقل در خوف و نگرانى به سر برد، اگر راهى به آرامش و ايمنى داشته باشد.

٢ - بايد بداند كه گفتار و نامرتب و اعمال ناموزون بدنش ، ناشى از ترس ‍ درونى است و تا زمانى كه علت ترس از عمق جانش ريشه كن نشود، اعتماد به نفس ندارد و نمى تواند با مردم به خوبى بياميزد و به درستى با آنان سخن بگويد.

«با حس ترس مبارزه كردن و خود را به نترسيدن زدن ، كافى نيست بايد با علت ترس مبارزه كرد، يعنى به محض اين كه از علت و موجب ترس آگاه شويم ، بايد در رفع آن بكوشيم ، وگرنه تا علت رفع نشده ، مبارزه با حس ‍ ترس بيهوده خواهد بود.»(٨١٨)

علىعليه‌السلام فرموده : آن كس كه باطنش خوب و ضميرش نكو باشد، ظاهرش خوب و نيكو خواهد بود.

٣ - بايد با دقت به حساب نفس خود رسيدگى كند و حالت روانى خويش را به درستى تجزيه و تحليل نمايد تا به منشاء روانى و علت اساسى ترس ‍ خود پى ببرد سپس به رفع آن بپردازد.

تحليل حالات روانى

«قال علىعليه‌السلام : من حاسب نفسه ربح و من غفل عنها خسر.»(٨٢٠)

با سلام آغاز سخن كنيد

«قال علىعليه‌السلام : لكل داخل دهشة فابدوا بالسلام .»(٨٢٢)

و نيز فرموده است : خوشرويى و بشاشت ، ريسمان مهر و مودت است

نتيجه آن كه خشونتهاى بى مورد و سختگيريهاى ظالمانه پدران و مادران نسبت به كودكان ، يكى از عوامل ترس آنان در دوران جوانى است كودكى كه در خانواده با اضطراب و نگرانى رشد كرده و در محيط بيم و وحشت پرورش يافته است ، اعتماد به نفس ندارد. او در جوانى ، خودباخته و مرعوب است و از معاشرت با مردم مى ترسد. ولى اگر به درمان خويش ‍ تصميم بگيرد، مى تواند عقده درونى خود را بگشايد و از اسارت ترس و وحشت آزاد گردد.

محبت هاى نا به جا

يكى ديگر از عوامل ترس ، مهرورزى هاى بى مورد دوران طفوليت است كودكى كه در آغوش پدر و مادر نادان ، همواره مورد محبتهاى بى جا و نوازشهاى بى مورد قرار گرفته و در نتيجه لوس و از خود راضى بار آمده است ، كودكى كه در محيط خانواده ، تنها از عطوفت و مهربانى مداوم و بى حساب والدين برخوردار بوده و هرگز در مقابل رفتار بد و گفتار ناپسند خود، توبيخ و مجازات نديده است ، خلاصه كودكى كه در طول ايام طفوليت با تشويق بدون توبيخ ، با پاداش بدون كيفر و با اميد بدون بيم ، پرورش يافته و به نادرستى تربيت شده است ، خاطرى پر توقع و شخصيتى زودرنج دارد. او مى خواهد هميشه و در همه جا محبوب مردم باشد و از كوچكترين بى اعتنايى و عدم توجه دگران ، متاءثر و رنجيده خاطر مى شود.

چنين كودكى ، وقتى به دوران جوانى مى رسد و به محيط اجتماعى قدم مى گذارد، در سازش با مردم احراز شخصيت با مشكلات گوناگونى مواجه مى گردد و خيلى زود شكست مى خورد. او انتظار دارد همه مردم از ديدنش ‍ مسرور شوند و با نداشتن شرايط صلاحيت و شايستگى ، بزرگش بدانند و به توقعاتش جامه عمل بپوشند.

قطع مراوده بر اثر ترس

او كه در دوران كودكى مطاع و فرمانرواى مطلق خانواده بوده و در نظرش ‍ مخالفت و بى اعتنايى مفهومى نداشته است ، وقتى مى بيند مردم به وى اعتنا ندارند و بعلاوه در مقابل توقعات بى جا، استهزايش مى كنند، خود را مى بازد، مرعوب مى شود و از ترس تمسخر و اهانت ، تماس خود را با جامعه كم مى كند.

اين طبقه از مردم اكثرا شامل زنان و مردانى هستند كه بر اثر تربيت غلط، از ميدان نبرد حيات عقب نشينى كرده اند.

«مك برايد مى گويد: اخيرا در قلب شهر لندن ، به ناطق دوره گردى برخورد كردم كه از همه جهت در منتهاى سلامت بود و ضمن بيانات خود شكوه داشت وقتى كودك بوده ، همه كس او را دوست مى داشته ، ولى حالا كه مردى شده كسى به او توجه ندارد. اين ناطق ، نان خود را مثل گدايان دوره گرد با گرفتن كلاه در مقابل مردم جمع مى كرد. همين مرد اگر انرژى خود را صرف امور تعليماتى مى كرد، هم نان مى خورد هم دوستان زيادى به چنگش مى افتاد. اما او از زندگى ترسيده بود و به طورى كه از گفتارش بر مى آمد، آرزو داشت به دوران كودكى و طفيلى گرى گذشته برگردد و حاضر نبود اتكاى به نفس و استقامت خود را به كار اندازد.

درست همانطور كه يك گل نازپرورده خانگى در مقابل بادهاى سرد زمستانى تاب مقاومت ندارد، يك كودك نازپرورده عزيز دردانه هم در برابر ناملايمات زندگى ؛ ذره اى از خود استقامت نشان نخواهد داد.»(٨٢٤)

در دوران شباب ، ترسهاى ديگرى دامن گير جوانان مى شود كه همه آنها با تصميم و اراده جدى قابل درمان اند.

«قال علىعليه‌السلام : ان كنتم للنجاة طالبين فارفضوا الغفلة و اللهو و الزموا الجهاد و الجد.»(٨٢٦)

آزادى از بزرگترين نعمت هاى زندگى و از گرانبهاترين سرمايه هاى سعادت مادى و معنوى انسان است خواهش آزادى حريت با سرشت بشر آميخته شده و از مطبوع ترين و گواراترين تمايلات طبيعى آدمى است

آزادى و نيل به كمال در شرايط آزاد، عقل مى تواند به درستى فكر كند و به قدر توانايى خود به درك حقايق نائل گردد. در پرتو آزادى ، بشر قادر است استعداد مادى و معنوى خويش را به فعليت بياورد و در نتيجه به كمال لايق خود برسد. در محيط آزاد ممكن است تمام خواهشهاى غريزى و تمايلات طبيعى با اندازه گيرى صحيح ارضا شوند و زندگى را مطبوع و دلپذير سازند.

خلاصه ، تمام افراد بشر از هر ملت و نژاد، شيفته حريت و آزادى هستند و از اسارت و محدوديت رنج مى برند و اگر روزى آزاديشان از كف برود، تا آن جا كه قدرت دارند مجاهده مى كنند تا محبوب از دست رفته را بازگردانند.

تمايل آزادى در حيوان

نه تنها انسان علاقه مند به آزادى است و براى درهم شكستن عوامل محدوديت مجاهده مى كند، بلكه در جهان حيوان نيز مطلب به همين منوال است موقعى كه پرنده آزادى در قفس زندانى مى شود، قرار و آرام خود را از دست مى دهد. با وحشت و نگرانى به هر سو مى پرد و ديوانه وار خود را به اطراف قفس مى زند تا مگر راه فرارى پيدا كند و خويشتن را از بند اسارت برهاند و آزادى خويش را باز يابد.

با آن كه صياد تمام وسايل زندگى اش را در قفس آماده نموده و بهترين آب و دانه را در اختيارش گذارده است ، حيوان اعتنا نمى كند و با زبان حال به صياد مى گويد آب و دانه ، بدون آزادى ارزشى ندارد و همچنان به اميد آزادى به مجاهده و كوشش خود ادامه مى دهد.

تفاوت آزادى با افراطكارى

بايد توجه داشت كه در نظر مردان الهى و دانشمندان بشر، آزادى با افراط كارى و لاابالى گرى فرق دارد. آزادى مايه پيروزى و رستگارى و افراط باعث سقوط و تباهى است آزادى ، فضايل اخلاقى را احيا مى كند و آدمى را به مدارج عاليه انسانى مى رساند و لاابالى گرى فضيلت را مى كشد و آدمى را از حيوان پست تر مى سازد. آزادى ، غرايز طبيعى را در جاى خود، به كار مى برد و جامعه را خوشبخت و كامروا مى كند و لاابالى گرى غرايز را به تندروى هاى نابه جا وا مى دارد و آدمى را در منجلاب فساد و ناپاكى مى افكند. آزادى مايه نظم اجتماعى و سازنده تمدن انسانى است و لاابالى گرى بر هم زننده نظم و آرامش و به وجود آورنده فساد و هرج و مرج است خلاصه ، آزادى مشعل فروزانى است كه راه انسانيت را روشن مى كند و آدمى را به مسير خوشبختى سوق مى دهد و برعكس تندروى و افراط كارى آتش مشتعلى است كه مى تواند ريشه فضيلت را بسوزاند و اساس ‍ سعادت را بر باد دهد.

جوان و خواهش آزادى

يكى از تمايلات سوزانى كه با فرارسيدن دوران شباب به شدت و نيرومندى در نهاد جوانى بيدار مى شود و آنان را مجذوب و دلباخته خود مى سازد، خواهش آزادى و حريت است ولى نه آزادى معتدل و معقول بلكه آزادى تند و افراطى

جوان به طبع جوانى ، آزادى بى قيد و شرط مى خواهد. در نظر جوان ، سخن از عقل و منطق ، از قانون و مقررات و از مصلحت و اندازه گيرى بسى نامطلوب و بى ارج است چيزى كه مورد علاقه جوان است و با شور و شوق از پى آن مى رود ارضاى آزاد غرايز و كامرانى مطلق در نيل به خواهشهاى نفسانى است و اين مقصود تنها در آزادى نامحدود و بى حساب قابل اجراست لذا گفته اند جوانى دوران تندروى و ميانسالى دوران اعتدال و پيرى دوران محفظه كارى است

ويل دورانت مى گويد:

«جوان ، كه پس از سالها نازپروردگى از خانواده به اجتماع قدم مى نهد، خود را آزاد مى يابد و جام لذت آزادى را تا جرعه آخر سر مى كشد و با توحش نعره مى زند و مى رود تا دنيا را بگيرد و از نو بسازد.

جوانى ، مانند خدايان ، صبور و بى باك است ، آشوب و ماجرا را بيش از غذا دوست مى دارد. عاشق برترين چيزها و مبالغه ها و نامحدوديت هاست ، زيرا انرژى فراوان دارد و سخت مى كوشد تا قدتر خود را آزاديى و رهايى بخشد و هر چيز تازه و خطرناك را دوست مى دارد. جوانى انسان ، به نسبت و اندازه خطراتى است كه پيش مى گيرد. جوان ، با اكراه و بى ميلى به نظم قانون مى دهد، آن جا كه نعره و فرياد وسيله حياتى اوست ، از او سكوت و خاموشى مى خواهند. آن جا كه سخت مشتاق فعاليت است ، از او آرامى و انفعال مى خواهند.

آن جا كه از خون خودش پيوسته مست است ، از او اعتدال و هشيارى مى خواهند.

جوانى سن بى قيدى و بى بند و بارى است و شعار آن اين است : هيچ چيز مانند زياده روى ، مايه كاميابى نيست

جوانى خستگى ناپذير است زندگى او در زمان حال است و افسوس گذشته را نمى خورد و از آينده نمى ترسد و با خوش دلى و سبك روحى ، از تپه اى بالا مى رود كه قله ، آن طرف ديگر را از چشم او پنهان داشته است

جوانى و احساسات تند جوانى سن احساسات تند و رغبات ناافسرده است هنوز تكرار و نوميدى ، حوادث را تلخ و ناگوار ساخته است ، آن چه مهم و با شكوه است ، شور و شوق است خوشى يعنى آزادى غرايز و چنين است جوانى

در نظر بيشتر مردم دوره زندگى واقعى همان دوره جوانى است بيشتر مردم در چهل سالگى ، جز خاطره و يادبود چيزى نيستند و خاكسترى هستند از آتشى كه زمانى شعله ور بوده آن چه در زندگى غم انگيز است ، اين است كه در آن عقل و حكمت وقتى فرامى رسد كه جوانى از دست رفته است كاش ‍ جوانى مى دانست و پيرى مى توانست .»(٨٢٨)

خطر آزادى نامحدود

گرچه اقتضاى جوانى آزادى نامحدود و بى حساب است و جوانان طبعا مايل به تندروى و افراطاند ولى اعمال اين تمايل ، قطعا به مصلحت آنان نيست جوانان اگر به زندگى خود علاقه دارند و خواهان خوشبختى و سعادت خويش هستند، بايد در اعمال غرايز از زياده روى بپرهيزند و به رغم تمايل خويش به آزادى ، در حد حدود مصلحت قانع باشند. بايد از خواهش هاى بى حساب خويش چشم بپوشند و تمنيات نارواى خود را سركوب كنند، و گرنه نفس متجاوز و سركش ، آنان را به پرتگاه هاى خطرناك مى كشد و خوشبختى و سعادتشان را تباه مى سازد.

«قال علىعليه‌السلام : اقمعوا هذه النفوس فانها طلقة ان تطيعوها تنزع بكم الى شر غاية(٨٣٠)

ضرورت تعديل غرايز

براى آن كه جوانان بدانند كه آزادى بى قيد و شرط، با توجه به موانع طبيعى اساسا غيرممكن است ، براى آن كه متوجه شوند افراط و تندروى در اعمال غرايز با رستگارى و سعادت بشر ناسازگار است و خلاصه براى آن كه واضح شود كه تعديل غرايز و اندازه گيرى آزادى يك ضرورت اجتناب ناپذير در زندگى فردى و اجتماعى است ، در اين بحث ، به اختصار بعضى از موانع آزادى توضيح داده مى شود. اميد است براى نسل جوان مفيد و سودمند باشد.

اولين عاملى كه از دوران كودكى تا پايان عمر، آزادى ما را به مقدار قابل ملاحظه اى محدود مى كند و آدمى را وا مى دارد كه از بسيارى از خواهش ها و تمايلات خود چشم بپوشد، موانع طبيعى است

آزادى و موانع طبيعى

طفل با طبع آزاد خود ميل دارد هر جا كه مى خواهد برود و هر چه را كه مى بيند بردارد و هر چيزى را كه مايل است بخورد و از مزاحمت مربى داناى خود خشمگين مى گردد. ولى وقتى از بلندى پرت مى شود و آسيب مى بيند، وقتى دست به آتش مى زند و مى سوزد، وقتى خود را به آب مى افكند و نفسش قطع مى شود، وقتى كه بر اثر غذاى نامناسب دچار بيمارى شده و از درد و تب اظهار ناراحتى مى كند، مى فهمد آن طورى كه مايل است آزاد نيست و نمى تواند به همه خواسته هاى خود جامه عمل بپوشد. او به هر نسبتى كه رشد مى كند و فهمش افزايش مى يابد، به محدوديت خود بيشتر پى مى برد.

دوران كودكى سپرى مى شود. ايام جوانى و سپس دوران پيرى فرا مى رسد، ولى قوانين نيرومند طبيعت ، همچنان سد راه بسيارى از تمايلات ماست و به احدى اجازه تندروى و آزادى مطلق نمى دهد.

بشر ناگزير است كه از مقررات نظام آفرينش اطاعت كند و خواسته هاى خود را با آن منطبق سازد. هر كس به منظور ارضاى خواهش هاى نفسانى خويش از مرز قوانين خلقت قدمى فراتر بگذارد و به تصور آزادى بى حساب ، از اوامر طبيعت سرپيچى نمايد، قطعا با كيفر اجتناب ناپذيرش ‍ مواجه مى گردد و به نسبت تخلفش مجازات خواهد شد.

كيفر تندروى در غرايز

تندروى در اعمال غريزه جنسى مايه ناتوانى بدن و ضعف اعصاب است اعتياد به نوشابه هاى الكلى باعث بيمارى كبد و ديگر عوارض ناشيه از آن است شكم پرستى و زياده روى در غذا يا شب بيدارى ها و هيجان هاى عصبى كنار ميز قمار و خلاصه اعمال هر خواهشى بر خلاف قوانين خلقت ، مجازات ناراحت كننده اى به دنبال دارد و متخلف به مقدار تخلفش كيفر مى بيند.

«قوانين طبيعى ، جهانى و سخت اند و در هر كشورى كه باشد، هيچ كس ‍ نمى تواند بى آن كه كيفر ببيند، از اطاعت آن ها سرپيچى كند و قوانين طبيعى جاودانى هستند و از آغاز پيدايش جهان وجود داشته اند و براى هميشه نيز باقى خواهند بود.

سرعت سير نور هيچگاه تغيير نخواهد يافت در برابر قانون قوه ثقل ، همه آدميان يكسان اند. براى ما هميشه غير ممكن خواهد بود كه با پاى خود به روى آب راه برويم و يا خود بخود به آسمان صعود كنيم قوانين تورات لايتغيرند و افراد ديوانه و ناقص عقل ، هميشه از پدران ديوانه و ناقص عقل بوجود خواهند آمد. بافت هاى انسانى چنان ساخته شده اند كه بر اثر الكل فاسد مى شوند.»(٨٣٢)

تضاد غرايز

نتيجه آن كه اولين مانع اعمال آزادى نامحدود و بى حساب ، قوانين نيرومند آفرينش است جوانان ، اگر بخواهند از كيفرهاى طبيعت بركنار باشند، بايد از خواهش آزادى بى قيد و شرط چشم بپوشند و تمايلات خود را در حدود مقررات خلقت ارضا نمايند.

دومين عاملى كه از آزادى آدمى را محدود مى كند و جوانان را از اعمال پاره اى از تمايلاتشان باز مى دارد، ناسازگارى و تضادى است كه بين بعضى از غرايز و خواهش هاى نفسانى وجود دارد، به طورى كه ارضاى كامل يكى از تمايلات ، جز با سركوب كردن تمايل ديگر ميسور نيست براى توضيح مطلب ، تمايل عز اجتماعى و علاقه به ثروت را، كه دو خواهش طبيعى است ، مورد مقايسه و سنجش قرار مى دهيم

بشر از يك طرف خواستار عز اجتماعى و تكريم عمومى است و خواهش ‍ احترام و محبوبيت ، كه از شاخه هاى غريزه حب ذات است ، به طور طبيعى در نهاد تمام مردم وجود دارد و براى نيل به آن ، در كمال جديت مجاهده و كوشش مى نمايد.

ارضاى اين تمايل عالى انسانى و جلب احترام عمومى ، تنها براى كسانى ميسور است كه خود صاحب علو همت و عزت نفس باشند. انان كه اسير زبونى و فرومايگى هستند، نه تنها به عز اجتماعى نايل نمى شوند، بلكه با همان خوى ناپسند، موجبات ذلت و خوارى خود را فراهم مى آورند.

ناسازگارى تمايلات

از طرف ديگر، بشر داراى غريزه تملك و علاقه مند به جمع آورى مال و ثروت است و از ارضاى اين تمايل بسى خشنود مى گردد. جالب آن كه احساس مال دوستى در باطن آدمى به قدرى وسيع و پردامنه است كه اگر يك فرد، معادل صد برابر احتياجات زندگى تمام عمر خود، ثروت جمع آورى كند، قانع نمى شود و با حرص و ولع در اين فكر است كه مال بيشترى به دست آورد و بر اندوخته هاى خويشتن بيفزايد.

«قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله : لو كان لابن آدم و اديان من مذهب لا بتغى و رائهما ثالثا.(٨٣٤) »

پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده است : ترس و بخل و حرص شاخه هاى يك غريزه هستند و قدر جامعشان بدگمانى به آينده ناشناخته يا سو ظن به الطاف كريمانه الهى است