جوان از نظر عقل و احساسات جلد ۱

جوان از نظر عقل و احساسات0%

جوان از نظر عقل و احساسات نویسنده:
گروه: جوانان و ازدواج

جوان از نظر عقل و احساسات

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: آيت الله محمد تقي فلسفي (ره)
گروه: مشاهدات: 31231
دانلود: 4040


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 466 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 31231 / دانلود: 4040
اندازه اندازه اندازه
جوان از نظر عقل و احساسات

جوان از نظر عقل و احساسات جلد 1

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

شكايت مشركين از پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

عتبه كه يكى از رجال مشرك مكه بود، به اسعد بن زراره گفت :

«خرج فينا رجل يدعى انه رسول الله سفه احلامنا و سب الهتنا و افسد شباننا و فرق جماعتنا(٨٧٢)

خشم پدران و مادران

خلاصه ، در صدر اسلام ، همه جا سخن از ايمان نسل جوان بود. پدران و مادران و عموم بزرگسالان مكه ، از اين جهت كه نوبالغان و جوانانشان دعوت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را اجابت نموده و صميمانه با وى همكارى مى كنند، سخت ناراضى و خشمگين بودند. براى آن كه مسير جوانان را تغيير دهند و آنان را از پيروى آن حضرت باز دارند، به تمام وسايل زجر و شكنجه متوسل شدند و با شدتى هر چه تمام تر در مضيقه و فشارشان گذاردند تا مگر از دين اسلام دست بردارند و به بت پرستى بردارند و به بت پرستى ، كه آيين پدرانشان بود، بازگردند. ولى رفتار ظالمانه و اعمال غير انسانى مشركين مكه كمترين اثر معنوى نداشت و نتوانست جوانان را در ايمانشان متزلزل سازد و آنان را از پيروى رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم باز دارد، زيرا تعاليم آسمانى اسلام خواسته عقل و فطرت و گم گشته وجدان پاك و بى آلايش جوانان بود. پيغمبر با زبان دل آنان سخن گفته و اسلام را در عمق جانشان جاى داده بود. زجر و شكنجه بدنى و اهانت هاى شفاهى ، هرگز نمى توانست عقيده باطنى آنان را تغيير دهد و روح پاكشان را از مسير فطرت بگرداند.

زندگى تلخ مسلمانان

گرچه پيروان رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، در مقابل صدمات جانكاه فشارهاى شكننده مشركين ، همچنان در ايمان خود ثابت قدم بودن ، ولى زندگى بر آنان تلخ و غير قابل تحمل شده بود و بايد هر چه زودتر به اين وضع خطرناك خاتمه داده شود. لذا با موافقت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قرار شد گروهى از زن و مرد مسلمان ، مكه را ترك گويند و به كشور حبشه مهاجرت نمايند و گروه ديگر در معيت آن حضرت به خارج مكه بروند و در نقطه اى به نام شعب ابى طالب زندگى كنند، تا هر دو گروه مدتى از مشركين دور و از تجاوزشان مصون باشند. سرانجام اين تصميم عملى شد و به طورى كه در تاريخ آمده ، هشتاد و سه نفر مرد و هيجده نفر زن ، شهر مكه را ترك گفتند و راه حبشه را در پيش ‍ گرفتند.(٨٧٤) »

اى پادشاه جمعى از نوبالغان و جوانان نادان ما به كشور تو هجوم آورده اند. اينان دين قوم خود را ترك گفته و به دين تو هم در نيامده اند، بلكه خود دين تازه اى ساخته اند. اشراف مكه و پدران و عموها و بستگان اين جوانان ، ما را به نمايندگى نزد شما فرستاده اند تا آن را به سوى خود برگردانند.

از اين عبارت به خوبى استفاده مى شود كه بر اثر دعوت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، نسل جوان و نسل كهن در مقابل يكديگر قرار گرفته اند. نوبالغان و جوانان به آن حضرت گرويده و اسلام آورده اند و براى نجات از ايذاى پدران و بزرگان قوم خود، به حبشه پناهنده شده اند و بزرگسالان به مخالفت برخاسته از يك طرف در مكه با تمام قدرت جوانان را كوبيده اند و از طرف ديگر، به همين منظور نمايندگى به كشور، حبشه فرستاده اند.

احضار مهاجرين به مجلس ملك

پادشاه حبشه كه مرد متين و عاقلى بود به اظهارات دو نماينده قريش ترتيب اثر قطعى نداد و به اطرافيان خود گفت بايد شخصا مهاجرين مسلمان را به حضور بخوانم و از عقايدشان پرسش كنم اگر مطلب آن طورى است كه فرستادگان قريش گفته اند، آنان را تسليم آن دو خواهم كرد و اگر آن طور نبود، از آن ها دفاع مى كنم و تا زمانى كه مايل باشند، آنان را در كشور خويش ‍ نگاهدارى مى نمايم سپس دستور داد روز معينى مهاجرين را به حضورش ‍ بياورند.

امر پادشاه به اطلاع مسلمين رسيد. قبل از روز مقرر، آنان با يكديگر شور كردند و با توجه به اهميت مجلس ، متفقا جعفر طيار را كه آن روز سنش در حدود بيست و پنج سال بود، به عنوان سخنگوى خود برگزيدند تا به سوالات ملك پاسخ دهد.

خوددارى مسلمين از سجده ملك در آن روزگار، معمول كشور حبشه چنين بود كه هر كس به حضور ملك مى رسيد، بايد او را سجده كند، ولى مسلمين از سجده پادشاه خوددارى كردند.

كسانى كه در محضر ملك حاضر بودن ، به مسلمين گفتند: چرا سجده نكرديد؟ جعفر در جواب گفت : ما هيچ كس جز خداى يگانه را سجده نمى كنيم

پادشاه حبشه پرسيد: اين چه دينى است كه شما به آن گرويده ايد؟ جعفر در جواب گفت : قوم ما از نادانى بت مى پرستيدند. ميته مى خوردند. قطع رحم مى كردند. به همسايه آزار مى دادند. زورمندان به جان و مال ناتوانان تجاوز مى نمودند و آنان را طعمه خود مى ساختند. وضع ما بدين منوال بود تا خداوند بر ما پيامبرى را فرستاد، همان طور كه بر اقوام گذشته پيغمبرانى را فرستاده بود. اين پيغمبر از خود ماست از شرف خانوادگى اش آگاهيم و او را به راستگويى و عفت و امانت مى شناسيم

«فدعانا الى الله تعالى لنوحده و نخلع ماكان يعبد آباونا من دونه من الحجاره و الوثان و امرنا ان نعبد الله تعالى وحده و امرنا بالصلاه و امرنا بصدق الحديث و ادا الامانه وصله الارحام و حسن الجور و الكف عن المحارم و الدما و نهانا عن الفواحش و قول الزور و اكل مال اليتيم و قذف المحصنه فصدقناه و آمنا به و اتبعناه على ماجا به فعدا علينا قومنا ليردونا الى الاصنام و استحلال الخبائث فلما قهرونا و ظلمونا و ظلمونا و ضيقوا علينا خرجنا الى بلدك و اخترناك على من سواك(٨٧٦)

يكى از عواملى كه به قضاى حكيمانه الهى ما را به خوبى و انسانيت مى خواند و راه تعالى و تكامل را به ما نشان مى دهد، وجدان اخلاقى است كسى كه مى خواهد هميشه خوب و پاك زندگى كند و پيوسته به زيور صفات عاليه انسانى آراسته باشد، بايد وجدان اخلاقى را در نهاد خود زنده و فعال نگاه دارد و نداى وجدان را اصل ثابت روش هاى اخلاقى خويش در تمام مظاهر زندگى قرار دهد.

«قال علىعليه‌السلام : تحللوا بالاخذ بالفضل و الكف عن البغى و العمل بالحق و الانصاف من النفس(٨٧٨)

امام جوادعليه‌السلام فرموده : كسى كه بر مركب شهوات خويش سوار است و خود سرانه مى تازد، هرگز از لغزش و سقوط رهايى نخواهد داشت

«قال علىعليه‌السلام : غلبه الشهوه تبطل العصمه و تورد الهك»(٨٨٠)

نقش غرايز در روانشناسى مدرن

«روانشناسى مدرن تحت سلطه و نفوذ روان كاوى ، غرايز را اصل و اساس ‍ قرار داده و آن را به مقام الو هيت رسانيده است و در نتيجه سير قهقرايى به سوى شرك باستانى پيدا شده است البته غرايز در زمان توحيد موسى و عيسى و محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله نيز داراى اهميت بوده است ، ولى تابع سلسله مراتب بوده و زيرا اقتدار وجدان اخلاقى فعاليت داشته است ، وجدان اخلاقى و غرايز را هم آهنگ ساخته و آن ها را در جهت مفهوم اجتماعى بشريت سوق مى داده است

روان شناسى مدرن ، غرايز را به جاى هم آهنگ ساختن يك به يك ، تفكيك كرده و آزادشان گذارده و از مهار عقل رهاشان ساخته است ، و چون در اين روش پيش رويم كم كم به دستگاهى كردن عيش و خوشى مى رسيم و با حذف مسئله زشت و زيبا و منسوب كردن هر چه ما را خوش آيد به خوبى و هر چه ما را خوش نيايد و به زشتى ، به جايى مى رسيم كه ميزان و ملاك خوب و بد نفس اماره ما خواهد بود و حكومت نفس بر عقل آشكار مى شود، كه نتايج جامعه ويران كن آن را خوب مى شود پيش بينى كرد.»(٨٨٢)

از مجموع بحث دو نكته روش شد. اول آن كه وجدان اخلاقى كه نيروى الهام الهى و نور هدايت خداوند است ، با سرشت آميخته و در نهاد آدمى ريشه عميق فطرى دارد.

دوم آن كه جاذبه معنوى و كشش روحانى وجدان اخلاقى ، در دوران بلوغ و جوانى ، قوى و نيرومند است و نسل جوان كه ضميرى پاك و باطنى منزه دارد، و به طور طبيعى شيفته سجاياى انسانى و فضايل اخلاقى است

علل انحراف نسل جوان

با توجه به اين دو نكته ، اينك جاى اين پرسش است كه چرا بعضى از نوبالغان و جوانان ، به نداى وجدان اعتنا نمى كنند و چه باعث مى شود كه از مسير فضايل اخلاقى و صفات انسانى منحرف مى گردند و به پاره اى از اعمال ضد وجدان دست مى زنند؟ در پاسخ مى توان گفت انحراف اخلاقى نسل جوان علل متعددى دارد. در اين جا براى مزيد اطلاع جوانان به بعضى از آنها اشاره مى شود.

اول يكى از علل سركوب شدن تمايلات وجدانى فرزندان بشر، سوء تربيت آنان در دوران كودكى است اطفالى كه در خانواده هاى فاسد و در دامن والدين و مربيان آلوده و گناهكار پرورش مى يابند و همواره ناظر رفتار و گفتار ضد انسانى آن ها هستند، رفته رفته از مسير فطرت منحرف مى شوند و نيروى وجدان اخلاقى و فضايل انسانى در نهادشان خاموش مى گردد و چنان به روش هاى پليد عادت مى كنند كه در دوران بلوغ و جوانى از ارتكاب بزرگ ترين گناه اخلاقى ، كمترين ناراحتى و ندامت احساس نم نمايند.

«قال علىعليه‌السلام : المر حيث وضع نفسه برياضته و طاعته فان نزهها تنزهت و ان دنسها تدنست(٨٨٤) »

حضرت حسنعليه‌السلام فرموده است : عادات ، در وجود آدميان ، با قهر و غلبه حكومت مى كنند. كسى كه در پنهانى به چيزى عادت كند، آشكارا و در محضر مردم مفتضحش خواهد ساخت

دوم عامل ديگر كه نوبالغان و جوانان را از روش هاى پاك وجدانى و صفات انسانى منحرف مى سازد و به راه خيانت و ناپاكى مى كشاند، رفقاى بد، تبليغات بد، محيط آلوده اجتماع فاسد و افراد خائن است

جوان و محيط فاسد

موقعى كه جوانان با افراد منحرف و بد اخلاق رفيق مى شوند يا تحت تاءثير عناصر الوده و فاسد قرار مى گيرند، وقتى كه جوانان بر خلاف انتظار فطرى خود، به نادرستى و خيانت جامعه پى مى برند و از زورگويى و فريبكارى افراد آگاه كى گردند، و زمانى كه پرده هاى ريا و خودسازى از چهره نادرستان عقب مى رود و قيافه واقعى آنان در برابر چشم هاى كنجكاو جوانان آشكار مى گردد، زمينه انحرفشان آماده مى شود. در اين موقع است كه فروغ راستى و حقيقت در ضمير نوبالغان و جوانان به خمودى مى گرايد و نيروى وجدان اخلاقى و ميل به فضيلت و پاكى در نهادشان سركوب مى شود. نوجوانان از مشاهده اعمال نارواى جامعه و محيط فاسد، درس خيانت و نادرستى مى گيرند و عملا از روش هاى ناپسند دگران پيروى مى نمايند.

ژان ژاك روسو مى گويد:

«دلم مى خواست معاشرين يك جوان را طورى انتخاب كنند كه تمام كسانى را كه اطرافش هستند، خوب بشمارد و مجالس و محافل را طورى به او بشناساند كه هر چه در آن جا صورت مى گيرد، بد بداند. لازم است بداند كه انسان طبيعتا خوب است بايد اين حقيقت را حس بكند و ابناى نوع خود را مانند خويش فطرتا نيك پندارد. ولى بايد ببيند چگونه جامعه ، افراد را خراب مى كند و چگونه عقايد غلط، سرچشمه مفاسد ايشان است بايد هر فرد را عزيز و محترم دارد، ليكن مجموعه افراد را پست بشمارد. بايد ملتفت بشود كه تمام صورت ها تقريبا يك نوع ماسك دارد، ولى بعضى صورت ها از ماسكى كه آن را مى پوشاند، زيباتر است .»(٨٨٦)

اولياى گرامى اسلام ، براى آن كه پيروان خود را عموما و نسل جوان را خصوصا در راه فضايل اخلاقى و روش هاى انسانى ثابت قدم نگاه دارند و از خطر سقوط و تباهى محافظتشان نمايند، درباره تبليغات گمراه كنند و مضر و رفتار بد و فاسد و همچنين ساير عوامل ضد اخلاقى ، در خلال روايات اسلامى سخن گفته و نكات لازم را خاطر نشان ساخته اند.

« محمد بن علىعليه‌السلام : من اصغى الى ناطق فقد عبده فان كان الناطق عن الله فقد عبدالله و ان كان الناطق ينطق عن لسان ابليس فقد عبد ابليس»(٨٨٨)

علىعليه‌السلام فرموده : كسى كه تو را به مطالب باطل خشنود سازد، و به بازى و سخنان غير واقعى گول بزند، او حقايق را از تو پنهان داشته و درباره ات خيانت كرده است

«قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله : المره على دين خليله فلينظر احد كم من يخالل (٨٩٠) »

كشش غرايز و شهوات

علىعليه‌السلام ، در ضمن نامه خود به حضرت مجتبىعليه‌السلام ، نوشته است : با نيكوكاران قرين شو تا از آنان باشى و از بدكاران دورى كن تا از آن ها جدا شوى

سوم عامل ديگرى كه از دو عامل مذكور عمومى تر و شعاع تاءثيرش وسيعتر است و مى تواند جوانان را به شدت تحت تاءثير قرار دهد و آنان رحمة الله از روش هاى پاك انسانى و صفات عاليه وجدانى باز دارد و به راه گناه و ناپاكى هاى اخلاقى بكشاند، غرايز طبيعى و شهوات نفسانى است

با فرارسيدن دوران بلوغ و شكفته شدن وجدان اخلاقى ، غرايز طبيعى نيز يكى پس از ديگرى شكفته مى شوند و خواهش هاى نفسانى با قدرت و نيرومندى بروز مى كنند. تمايل شهوت جنسى ، عشق به تجمل و خود آرايى ، تمناى قدرت و تفوق طلبى ، علاقه به ثروت و نيرومندى و خلاصه عواطف گوناگون و احساسات تند و آتشين دوران شباب ، مزاج جوانان را طوفانى مى كند و مسير افكار و اعمالشان را به كلى تغيير مى دهد.

تحولات اخلاقى بر اثر بلوغ

«در ابن ميان بلوغ فرا مى رسد. ناگهان پسران آمادگى و وحدتى را كه براى كارهاى ناسنجيده داشتند، از دست مى دهند و قيافه پريده تفكر بر آنان سايه مى اندازد. دختران ، خود را بادقت بيشترى آرايش مى دهند و موى خود را با هنر بيشترى آشفته مى سازند. روزى ده ساعت درباره لباس فكر مى كنند و روزى صد بار با خيرگى دل انگيزى به دامن خود مى نگرند پسر، سرو گردن خود را مى شويد و كفش خود را واكس مى زند و به دختران متوجه مى گردد.

جوان خود و جهان را مى آزمايد. شاخك هاى بى پايانى از هر سوى با سوالات و نظريات ، براى فهم معنى اشيا دراز مى كند. ذهن مانند چشمه جوشانى در جوشش و زايش است هر سخنى و هر فكرى صد سخن و فكر ديگر را بر مى انگيزد. جوان به سن شوخى هاى پسرانه و خنده هاى دخترانه پا مى نهد. طغيان اميال و رغبات ، حس زيبايى شناسى را تقويت مى كند و نمو مى بخشد. حس اكتساب بالا مى گيرد و هر دو دست خود را براى گرفتن پول و قدرت دراز مى كند.»(٨٩٢) مى كند.»

پرتگاه زندگى

موقعى كه جوانان ، در موارد مخصوصى ، با ناسازگارى غرايز و وجدان مواجه مى گردند و بر سر دو راهى تضاد اخلاقى و تمايل نفسانى واقع مى شوند، بايد به هوش باشند كه بر لب پرتگاه زندگى قرار گرفته و به محيط خطر نزديك شده اند. اگر فورا تصميم نگيريد و به شهوات ضد اخلاقى خود پشت پا نزنند، سقوط خواهند كرد و ممكن است براى هميشه تيره روز و بدبخت گردند. براى نمونه به بعضى از موارد اشاره مى شود.

غريزه جنسى با قدرت و نيرومندى بروز مى كند و تمام وجود جوان را مسخر خود مى سازد اتفاقا با دختر زيبايى برخورد مى كند. به او علاقه مند مى شود. مجذوبش مى گردد. رفته رفته محبت به صورت عشق سوزانى در مى آيد و قرار و آرام را از وى سلب مى كند. مى كوشد تا به هر وسيله كه ممكن است ، به وصل او برسد و تمايل جنسى خود را به وسيله آن محبوب خواستنى و دلپذير ارضا نمايد.

اگر بتواند با او ازدواج كند و تمايل آتشين خود را در چهار چوبه شرع و قانون و با حفظ اصول اخلاق و انسانيت اعمال نمايد، توانسته است با اين عمل ، كه موافق تعاليم دينى و علمى است ، غريزه جنسى كه وجدان اخلاقى خويش را با هم ، هم آهنگ سازد و هر دو خواهش را يك جا ارضا نمايد.

اگر نتواند يا نخواهد با او ازدواج كند يا دختر به عللى حاضر نيست به همسرى وى در آيد، در اين صورت جوان دلباخته ، كه به شدت در فشار عشق و تمايل جنسى قرار دارد، به دو صورت مى تواند عمل كند.

جوان بر سر دو راهى

اول آن كه از دختر چشم بپوشاند و با نفس خويش مجاهده نمايد تا فكر او را از صفحه خاطر بزدايد و تدريجا فراموشش كند دوم آن كه همچنان از پى او برود و مقصد خود را كه دست يافتن به دختر و ارضاى شهوت جنسى است ، دنبال كند و براى نيل به هدف غريزى خويش ، به هر كارى كه پيش ‍ آيد دست بزند. فرض دوم است كه مى تواند منشاء حوادث نامطلوبى گردد و انگيزه غريزه جنسى ، جوان عاشق را كور و كر كند و او را ارتكاب جرايم بزرگ و اعمال ضد وجدانى وادار سازد.

چه بسيار اتفاق افتاده كه بعضى از جوانان ، شيفته دخترانى پاكدامن و عفيف شده اند و براى آن كه شهوت خود را موقتا ارضا كنند و به وسيله آن كامياب شوند، با خودسازى و وعده هاى دروغ ، آن ساده دلان را فريب داده و ناجوانمردانه با حيله و نيرنگ ضد وجدانى ، آن ها را به دام خويش ‍ افكنده اند و به قيمت يك يا چند روز كامرانى و شهوت پرستى ، حيثيت و شرفشان را بر باد داده و براى هميشه آنان را بدبخت و تيره روز ساخته اند. گاهى آن دختران اغفال شده بر اثر فشار روحى بيمارى دچار بيمارى روانى شده يا از ترس رسوايى ، در سنين جوانى ، به خودكشى دست زده اند.

چه بسيار اتفاق افتاده كه بعضى از جوانان ، براى آن كه به دختر دلخواه خود برسند يا دختران به مرد مورد علاقه خويش دست يابند، به منظور بر طرف كردن موانع ، مرتكب جنايات و اعمال ضد انسانى شده اند و زنان و مردان مزاحم را كشته يا مسموم كرده اند.

انتقام جويى در اثر شكست در عشق

چه بسيار جوانى كه دلباخته دخترى شده ، ولى دختر به عشق و علاقه وى اعتنا نكرده و او را از خود رانده است يا برعكس دخترى كه علاقه مند به جوانى شده ، ولى جوان با بى اعتنايى تقاضاى او را رد كرده است در نتيجه ، پسر يا دختر، بر اثر شكست در عشق خشمگين گشته و به فكر انتقام افتاده است و سرانجام به جنايت غير قابل جبرانى دست زده و معشوق خود را كشته است

علاقه به مال و ثروت يا عشق به تفوق و قدرت و خلاصه تمام تمايلات غريزى مانند غريزه جنسى است اگر جوانان در راه ارضاى غرائز خود، همواره به نداى وجدان اخلاقى متوجه باشند و طورى عمل كنند كه غرايز و وجدانشان با يكديگر هم آهنگ شوند، مى توانند به خوشبختى واقعى و سعادت انسانى نايل گردند. بر عكس ، اگر در راه ارضاى غرايز تند روى كنند و عملا به نداى وجدان اخلاقى بى اعتنا باشند، به جرايم و اعمال ضد انسانى آلوده مى شوند و سرانجام گرفتار بدبختى و تيره روزى خواهند شد. اطاعت بى قيد و شرط از تمايلات غريزى و خواهش هاى نفسانى و بى اعتنايى به الهامات وجدانى و اوامر الهى ، منشاء فساد و تباهى است و قطعا آدمى را از وصول به كمال انسانى و نيل به سعادت مادى و معنوى محروم مى سازد. اولياى گرامى اسلام ، ضمن احاديث بسيارى اين موضوع مهم را به پيروان خود خاطرنشان فرموده و آنان را از اطاعت بى قيد و شرط هواى نفس بر حذر داشته اند.

«قال علىعليه‌السلام : اهجروا الشهوات فانها تقودكم الى ركوب الذنوب و التهجم على السيا،(٨٩٤) »

و نيز فرموده است : اطاعت از انگيزه هاى شرور و بدى ها پايان كارها را فاسد و تباه مى سازد.

« عبد الرحمن بن الحجاج قال قال لى ابوالحسنعليه‌السلام : اتق المرتقى السهل اذا كان منحدره و عرا.(٨٩٦)

امام جوادعليه‌السلام فرموده است : كه از هواى نفس خود اطاعت نمايد، با اين عمل آرزوى دشمن خويش را بر آورده است

براى جوانان ، كه فطرت پاك و فضيلت دوست هستند و قدرت الهامى وجدان ، در نهادشان بالنسبه نيرومند است ، پيروى از تمايلات نارواى غريزى و پشت پا زدن ره نداى وجدان اخلاقى كار آسانى نيست موقعى كه براى اولين بار جوانى در معرض تضاد وجدان و غريزه قرار مى گيرند، با كشمكش روحى شديد مواجه مى شود. از يك طرف ، وجدان اخلاقى او را به راه پاكى و فضيلت مى خواند و از گناه و خيانت برحذرش مى دارد و از طرف ديگر، انگيزه نيرومند غريزه وى را به سوى خود مى كشاند و به اعمال تمايل غير مشروعش تحريك مى كند و گاهى اين حالت كشاكش و تعارض درونى : هفتها و ماه ها به طول مى انجامد تا سرانجام يا وجدان غلبه كند و از گناه منصرف گردد يا غريزه غلبه كند و به گناه ضد وجدان آلوده شود البته محيط فاسد: رفقاى بد: مشاهده اعمال ناپسند دگران و چيزهايى نظاير اين ها: در غلبه غريزه و شكست وجدان اخلاقى نقش مؤ ثرى دارند و مى توانند جوان را بر خلاف تمايل فطرى و انسانى اش به ناپاكى و گناه وادارند و به ارتكاب جنايت مصممش سازند.

ناگفته نماند كه تعارض تمايلات در نهاد آدمى : منحصر به تضاد غريزه و وجدان نيست بلكه در بعضى از مواقع : افراد بشر و هم چنين انواع حيوانات : در مقابل دو تمايل متضاد غريزى قرار مى گيرند و دچار كشاكش ‍ درونى مى شوند و سرانجام بر اثر پاره اى از شرايط موجود، يكى از آن دو را انتخاب مى كنند.

«اگر در روز هى يخى بندان ، روى آستانه پنجره خود براى پرندگان خرده نان بريزيد، ملاحظه خواهيد كرد كه در وجود آن ها، بين ترس و گرسنگى ، جدال و كشمكش سختى درگير است متدرجا پرندگانى كه جسورترند، به سمت خرده هاى نان حمله برده ، به شتاب بر مى گردند.

كار آنها سرمشق شده ، به دگران دل به جرات مى دهد و پس از مدت زمانى ، پرندگانى كه در مجاورت شما زندگى مى كنند، متوجه مى شوند كه شما بى آزار هستيد ولى حتى در آن وقت هم ملاحظه خواهيد كرد كه در همان حين كه مشغول دانه بر چيدن هستند، پيوسته با هوشيارى به اين طرف و آن طرف خود نظر مى اندازند تا از نزديك شدن خطر آگاه شوند»(٨٩٨)

براى آن كه نوبالغان و جوانان همواره بر غرايز خويش حاكم باشند و در طول دوران زندگى ، هرگز عنان نفس سركش را از كف ندهند، و براى آن كه در مواقع تضاد غريزه و وجدان ، دچار سقوط و تباهى نگردند و دامن پاكشان به گناه و جنايت آلوده نشود، بايد دو نكته را عملا به كار بندند.

اول جوان از ابتداى بروز تمايل جنسى و آشكار شدن خواهش هاى غريزى ، تمنيات شهوى خويش را با نيروى ايمان و عقل و وجدان مها كند. چه اگر از اول ، شهوات محدود نشوند و غرايز خود سر و لجام گسيخته بار آيند، صاحب خود را اسير و فرمان بردار خويش مى سازند و در تمام دوران حيات بروى حكومت مى كنند.

«قال علىعليه‌السلام : غالب الشهوه قبل قوه ضراوتها فانها ان قويت ملكتك و استقادتك و لم تقدر على مقاومتها(٩٠٠) »

اميرالمؤ منينعليه‌السلام فرموده است : كشى كه در انديشه گناه باشد و پريامون آن بسيار فكر كند، سرانجام همان افكار بد و انديشه هاى پليد، او را به ارتكاب گناه مى خواند و آلوده اش مى سازد.

جوان و عزت نفس

قال الله العظيم فى كتابه :( وَلِلَّـهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ ) (٩٠٢)

علىعليه‌السلام به فرزند خود، حضرت مجتبى توصيه فرموده كه نفس ‍ خويش را عزيز شمار و به هيچ پستى و دنائتى تن مده ، گر چه عمل پست ، تو را به تمنياتت برساند، زيرا هيچ چيز با شرافت نفس برابرى نمى كند و هرگز به جاى عزت از دست داده ، عوضى هم مانند آن نصيب نخواهد شد. فرزند عزيز آزادگى را از كف مده و بنده و برده دگران مباش كه خداوند تو را آزاد قرار داده است

عزت نفس و اجتناب از گناه

عزت نفس براى همه مردم ، در كليه شئون زندگى فردى اجتماعى ، مادى و معنوى و همچنين در تمام ادوار حيات ، از دوران كودكى و جوانى تا ايام ميان سالى و پيرى ، يكى از اركان اساسى خوشبختى و سعادت است

خانواده هايى كه اعضاى آن با عزت نفس و شرافت اخلاقى خو گرفته اند و به پستى و فرومايگى آلوده نشده اند، از بسيارى از گناهان و پليدى هاى اخلاقى كه منشاء فساد و تيره روزى است ، منزه و مبرى هستند.

كشورى كه افراد آن با عزت نفس بار آمده اند و در نظر مردم و حكومت ، شرافت اخلاقى مهم و لازم الرعايه شناخته شده است ، دروغ و تملق گويى ، دزدى و رشوه خوارى ، خدعه و فريبكارى و خلاصه بسيارى از گناهان و ناپاكى هاى اخلاقى در آن كشور راه ندارد. عزت نفس و شرافت دوستى خود به خود مردم را به راه وظيفه شناسى سوق مى دهد و از اعمال ضد اخلاقى برحذر شان مى دارد.

«قال علىعليه‌السلام : من كرمت عليه نفسه لم يهنها بالمعصيه(٩٠٤) »

حق فرزند به پدر

حضرت سجادعليه‌السلام فرموده است : حق فرزندت به تو اين است كه بدانى وجود او از تو و نيك و بدش در اين جهان وابسته به تو است و بادارا بودن قدرت واسطه پدرى ، مسئول تربيت وى هستى بايد رفتار تو درباره فرزندت هم مانند رفتار مربى شايسته اى باشد كه تربيت صحيحش در اين جهان ، مايه زيبايى و جمال اخلاقى فرزند گردد و در پيشگاه الهى ، دليل وظيفه شناسى اش باشد.

ضامن اجراى فضايل عزت نفس از طرفى براى تمام افراد يكى از بزرگ ترين فضايل و سجاياى انسانى است و از طرف ديگر محرك آدمى در اجراى ساير برنامه ها اخلاقى و وظيفه شناسى نسبت به دگران است به عبارت ديگر، شرافت نفس ، علاوه بر آن كه خود از نظر فردى براى كودك و جوان و بزرگسالان يكى از صفات حميده است ، مى تواند ضامن اجراى ساير صفات پسنديده در محيط خانواده و آموزشگاه و اجتماع نيز باشد و صاحبش را به مراعات تمام وظايف اخلاقى و انسانى وادار سازد.

خانواده اگر پدر و مادر و ساير اعضاى خانواده خود داراى عزت نفس و شرافت اخلاقى باشند و اين خوى پسنديده را همواره در تماس با هم مورد توجه قرار دهند، اگر از كارهاى پست و سخنان موهن بپرهيزند و عملا شخصيت يكديگر را محترم شمارند، طبعا كودكانى كه در آن خانواده تربيت مى شوند، عزيز النفس بار مى آيند و به شرافت اخلاقى خود اهميت مى دهند در چنين خانواده اى ، پرورش صحيح اطفال و واداشتن آنان به انجام وظايف اخلاقى و اجراى برنامه هاى دينى و علمى دشوار نيست زيرا كودكان درك مى كنند كه تجاوز به حقوق دگران و سرپيچى از انجام وظايف ، به حيثيتشان لطمه مى زند و شرافت آنان را كه مايه محبوبيت خانوادگى است ، لكه دار مى سازد.

سركوب شدن عزت نفس

اگر پدر و مادر و ساير اعضاى خانواده ، خود، دنى النفس و زبون باشند و شرافت اخلاقى به نظرشان ارزنده و مهم نيايد، قهرا فرزندانشان در آن محيط فاسد، زبون و فرومايه بار مى آيند و به پستى و دنائت اخلاق خو مى گيرند. در چنين خانواده اى علاوه بر آن كه تمايل فطرى عزت نفس در نهاد كودكان سركوب مى شود، پرورش ساير فضايل اخلاقى و ملكات انسانى نيز در آنان بسى دشوار و مشكل خواهد بود. زيرا كسى كه به فرومايگى و دنائت نفس عادت كرده است ، از ارتكاب كارهاى پست و موهن ابا ندارد و از ننگ رسوايى احساس ناراحتى و شرمسارى نمى كند.

«قال علىعليه‌السلام : النفس الدينه لا تنفك عن الدنائات(٩٠٦)

آموزشگاه و عزت نفس نوآموز آموزشگاه توجه اولياى مدارس به عزت نفس و شرافت انسانى محصلين و احترام به شخصيت آنان ، از عوامل مهم يادگيرى و باعث پيشرفت برنامه هاى تحصيلى ، در تمام آموزشگاه هاى ابتدايى و متوسطه و عالى است چنانكه اهانت به شخصيت محصلين و درهم شكستن عزت نفسشان ، باعث دلسردى در تحصيل و احيانا مايه عصيان و طغيان آنان خواهد شد.

«مدرسه ممكن است كودكى را چنان به دانش علاقه مند كند كه همه عمر خود را وقف دانش اندوزى نمايد و نيز ممكن است حتى كودك مستعدى را به كلى از كسب دانش بيزار كند.(٩٠٨)

ضرر تشويق نابه جا

اگر محصلى با نداشتن شايستگى و لياقت مورد تشويق واقع شود و معلم ، عالى ترين نمره را به وى بدهد، اگر دانش آموزى بدون صلاحيت علمى و اخلاقى ، بر اثر تملق و چاپلوسى يا به جهات دگرى نظاير آن ، توجه اولياى مدرسه را به خود جلب كند و آنان وى را در حضور تمام شاگردان به عنوان محصلى كه از تمام همكلاسى هاى خود بهتر درس خوانده و از همه لايقتر است ، معرفى نمايند، و خلاصه اگر در محيط آموزشگاه فرد نالايقى به ناحق مورد تمجيد و تشويق واقع شود، قهرا به حيثيت و عزت نفس كسانى كه از او بهتر درس خوانده ، ولى تملق نمى گويند اهانت شده و اين عمل ناروا شكست مؤ ثرى به شخصيت و شرافت معنوى آنان وارد مى كند و از نظر روانى اين شكست بى اثر نخواهد ماند.

توبيخ به طورى كه از كتب روانى و تربيتى امروز استفاده مى شود، كارشناسان آموزش و پرورش عقيده دارند كه تشويق افراد خوب و وظيفه شناس و همچنين توبيخ متخلفين و وظيفه ناشناسان ، دو عامل مؤ ثر در گسترش خوبيها و جلوگيرى از بدى هاست و در راه اجراى برنامه هاى تربيتى ، بايد از اين دو وسيله مؤ ثر استفاده كرد. با اين تفاوت كه تشويق را مؤ ثرتر از توبيخ دانسته و بدان بيشتر اهميت داده اند.

اين عقيده از نظر مكتب تربيتى اسلام ، احتياج به بررسى و توضيح دارد. اگر مقصود كارشناسان تربيتى از توبيخ ، اجراى مقررات كيفرى يا اظهار عدم رضايت مردم از گناه و گناهكار باشد، مكتب آسمانى با آن موافق است ولى اگر مراد از توبيخ ، ملامت و تغيير گناهنكار باشد، يعنى متخلف را مورد سرزنش قرار دهيم و تخلف هاى او را يك به يك بشماريم و به رخش ‍ بكشيم و با جملات موهن توبيخش نماييم ، برنامه هاى تربيتى اسلام با آن موافق نيست

خوددارى از توبيخ به موجب روايات متعدد اولياى گرامى اسلام پيروان خود را از سرزنش و ملامت متخلفين و كناهكاران بر حذر داشته اند. ولى در عوض ، از يك طرف ، به حكومت دستور اجراى قوانين كيفرى را درباره آنان داده اند و از طرف ديگر، به جامعه توصيه كرده اند كه از گناهكاران دورى كنيد و رشته دوستى و رفاقت خود را از آن ها قطع نماييد و با برخورد تلخ ، مراتب تنفر و انزجار خود را از گناه و گناهكار اعلام داريد.

«قال على بن الحسينعليه‌السلام قال : كان آخر ما اوصى به الخضر موسى بن عمرانعليه‌السلام ان قال لا تعيرن احدا بذنب(٩١٠) »

امام صادقعليه‌السلام فرموده است : اگر بين تو و برادر مسلمانت چيزى اتفاق افتاد، او را براى گناهش مورد ملامت و توبيخ قرار مده

« اميرالمؤ منينعليه‌السلام قال : لا تكونن عيابا و لا تطلبن لكل زله عتابا و لكل ذنب عقابا.(٩١٢) »

اجراى كيفر قانونى

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده است : اگر زنى كه خدمتگزار يكى از شماست ، مرتكب عمل منافى با عفت شد، او را به وسيله قاضى شرع به كيفر قانونى برسانيد، ولى سرزنش و ملامتش نكنيد.

« ابى عبداللهعليه‌السلام قال : قال اميرالمؤ منين امرنا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله عليه و آله ان ننلقى اهل المعاصى بوجوه مكفهره(٩١٤) »

علىعليه‌السلام به كميل بم زياد توصيه فرمود: در هر حال به حق سخن گوى پرهيزكاران را دوست بدار. گناهكاران را ترك گوى با منافقين مياميز و با خيانتكاران رفاقت مكن

اگر محصل وظيفه شناسى در حضور شاگردان آموزشگاه مورد تمجيد و تشويق واقع شود، قطعا در وى اثر مفيد مى گذارد و اميدش را فزونتر و روحيه اش را قوى تر مى سازد. به نظر مى رسد كه تشويق ، او را براى پيمودن كلاس هاى بالاتر آماده تر مى كند و به مجاهده و كوشش بيشترى وادارش ‍ مى نمايد. بر عكس ، اگر محصل متخلف و بدكار مورد توبيخ و سرزنش قرار گيرد و در مقابل ساير محصلين ، شخصيت و عزت نفسش در هم شكسته شود نه تنها اين عمل وى را اصلاح نمى كنيد، بلكه ممكن است تحقير و اهانت اثر معكوس داشته باشد و محصل متخلف را به مقاومت وادار كند و در ادامه كارهاى بدش جسورتر نمايد.