جوان از نظر عقل و احساسات جلد ۱

جوان از نظر عقل و احساسات0%

جوان از نظر عقل و احساسات نویسنده:
گروه: جوانان و ازدواج

جوان از نظر عقل و احساسات

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: آيت الله محمد تقي فلسفي (ره)
گروه: مشاهدات: 31239
دانلود: 4040


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 466 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 31239 / دانلود: 4040
اندازه اندازه اندازه
جوان از نظر عقل و احساسات

جوان از نظر عقل و احساسات جلد 1

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

يك اشتباه تربيتى

سرزنش و ملامت محصل متجاوز، در محيط آموزشگاه ، يك اشتباه بزرگ تربيتى است و نتايج نامطلوبى به بار مى آورد و اشتباه بزرگ تر، تكرار ملامت و زياده روى در توبيخ است چه اين كار از يك طرف اثر روانى توبيخ و نتيجه كيفرى آن را از ميان مى برد و از طرف ديگر، جوان توبيخ شده را به انتقامجويى و لجاجت وا مى دارد.

محصلى كه مكرر در حضور شاگردان مورد ملامت و توبيخ واقع شده و تمام حيثيت و شخصيتش بر باد رفته است ، جوانى كه لكه گناه و بدنامى به دامنش نشسته و همه او را خائن و ناپاك خوانده اند، از هيچ ننگ و رسوايى باك ندارد. او براى آن كه در مقابل آن همه اهانت اظهار وجود كند و انتقام بگيرد، ممكن است به گناهان بزرگ ترى دست بزند و بدين وسيله ، در مقابل توبيخ ‌هايى كه شنيده عكس العمل نشان بدهد.

«قال علىعليه‌السلام : الا فراط فى الملامه يشب نار اللجاجه(٩١٦) »

و نيز فرموده است : از تكرار سرزنش بپرهيزيد كه اين كار باعث پيوستن به گناه و بى اثر كردن ملامت است

توبيخ بى گناه اشتباه خيلى مهم كه مى توان آن را يك مصيبت بزرگ به حساب آورد، اين است كه محصل بى گناه را ندانسته مورد شديدترين توبيخ قرار دهيم و به ناحق در حضور محصلين آموزشگاه آبروى او را ببريم در چنين موارد خطير، ارگ به زودى اشتباه خود را جبران نكنيم و موجبات اعاده حيثيت محصل پاكدامنى را، كه مورد توبيخ نابه جا قرار گرفته است ، فراهم نياورديم ، بزرگ ترين خيانت تربيتى را مرتكب شده ايم و فرد شايسته و لايقى را به عضوى خطرناك مبدل ساخته ايم

دكتر آلندى مى گويد:

«يك پسر شانزده ساله كه روز به روز مرتكب دزدى هاى بزرگ ترى مى شد، براى درمان به من سپرده شده بود. هنگامى كه اين پسر هفت يا هشت سال داشت يك روز از گنجه مادرش يك قطعه شكلات دزديد، اما كار با اين سادگى پايان نيافت نوكرى كه اين جريان را به چشم ديده بود، از همان گنجه پولى دزديد و اين پسرك بى گناه را متهم كرد و آن گاه اين كودك براى دزدى پولى كه مرتكب نشده بود، مجازات سختى ديد، زيرا پدرش ‍ تصميم گرفته بود به حساب اين بچه ، خوب رسيدگى كند. براى اين منظور، پدر با مدير مدرسه توافق حاصل كرد و يك روز در حضور تمام همشاگردى هايش ، او را دزد معرفى كردند. و از همان روز كودك دزدى را آغاز كرد و اسباب هاى همشاگردان خود را مى دزديد.

پدر و مادر او بودند كه با ارتكاب يك رشته خطاهاى روان شناسى ، وى را به اين صورت در آورده بودند. روزى كه او را به من سپردند، يك در و يك شيشه را شكسته و مرتكب دزدى شده بود. من موفق شدم كه وى را عوض ‍ كنم و به راه راست بياورم ، در حالى كه اگر اين وضع ادامه مى يافت ، ممكن بود كودكى كه گمان مى رفت روزى مرد دلير و مصممى شود، در آينده يك جانى خطرناك بار بيايد»(٩١٨) »

علىعليه‌السلام فرمود چه بسا كسى كه مورد ملامت و توبيخ واقع مى شود، با آن كه گناهى ندارد.

اندرز به جاى توبيخ اگر اولياى آموزشگاه ، به جاى توبيخ و اهانت از نصيحت استفاده كنند و وظايف محصل بدكار و متخلف را خير خواهانه در كمال ادب و ملايمت تذكر دهند، به احتمال قوى اثر مفيد و سودمند خواهد داشت و ممكن است بدين وسيله او را از نادرستى و انحراف برهانند و به راه پاكى و فضيلت سوقش دهند و چنان چه ناصح خيرخواه ، در محيط خلوت و دور از چشم دگران ، محصل متخلف را اندرز گويد، قطعا اثرش بهتر و بيشتر خواهد بود، زيرا نصيحت گفتن در حضور ساير محصلين ، در نظر شنونده گران مى آيد چه ممكن است به حيثيت و شخصيتش آسيب وارد شود.

«قال علىعليه‌السلام : النصح بين الملا تقريع(٩٢٠) »

نصيحت در خلوت

امام حسن عسگرىعليه‌السلام فرموده است : آن كس كه برادر خود را در خفا اندرز گويد، به وى جمال زيبايى بخشيده است و كسى كه به برادرش ‍ آشكارا نصيحت كند: وى را نامزين ساخته است

مردى به نام شقرانى ، كه به حضرت صادقعليه‌السلام ابراز علاقه مى كرد و خود را از دوستان اهل بيت عليهم السلام مى دانست ، بدبختانه به گناه شرب خمر مبتلا بود. روزى از آن حضرت درخواست كرد كه نزد منصور دوانيقى از وى شفاعت نمايد. امام خواهش او را انجام داد و سپس براى آن كه از شرب خمرش نهى نمايد، در كمال ادب و دور از سرزنش و ملامت و بدون آن كه كسى متوجه شود فرمود:

«ان الحسن من كل احد حسن و انه منك احسن لمكانك منا وان القبيح من كل احد قبيح و انه منك اقبح(٩٢٢)

پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در چهارده قرن قبل به وحى الهى ، كشور نو بنياد اسلام را براساس قوانين عادلانه پايه گذارى كرد. حدود اختيارات حكومت و همچنين حقوق تمام طبقات مردم را در جميع شئون مختلف زندگى با وضع مقررات حكيمانه معين نمود.

آيين اسلام و عزت نفس

پيشواى گرامى اسلام ، از آغاز دعوت ، به تمام مسلمين درس عزت نفس و علو طبع داد و آنان را به شرافت معنوى و فضيلت روحانى تربيت كرد. اين موضوع به قدرى مهم و ارزنده وانمود شده كه خداوند، در قرآن شريف ، عزت مؤ منين را در رديف عزت خود و عزت پيغمبر گرامى خود به حساب آورده است

( وَلِلَّـهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ)

عزت براى خدا و براى پيغمبر و براى مؤ منين است

در آيين مقدس اسلام ، تمام افراد مسلمين ، از زن و مرد، فقير و غنى ، ضعيف و قوى و خلاصه هر كس از هر طبقه و در هر مقام ، به قدرى عز و شرفشش ‍ محترم است كه به موجب روايات بسيارى ، خداوند اهانت هر يك از آنان را مخالفت و محاربه با خود شناخته است

جنگ با خدا

عن ابى عبداللهعليه‌السلام انه قال : نزل جبرئيل على النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله و قال : يا محمد ان ربك يقول من اهان عبدى المومن فقد استقبلنى بالمحاربه.(٩٢٤)

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود است : بر هيچ مسلمانى جايز نيست كه خود را ذليل و خوار نمايد.

قال ابو عبداللهعليه‌السلام : ان الله عزوجل فوض الى المومن اموره كلها و لم يفوض اليه ان يذل نفسه.(٩٢٦)

علىعليه‌السلام فرموده است : يك ساعت ذلت ، با عزت تمام دوران زندگى برابرى نمى كند.

قال على بن الحسينعليه‌السلام : ما احب ان لى بذل نفسى حمر النعم.(٩٢٨) »

روش پيشواى اسلام

موقعى كه رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سواره حركت مى كرد، اجازه نمى داد كسى با او پياده راه برود، مگر آن كه او را به ترك خود سوار كند و اگر پياده از سوار شدن خوددارى مى نمود، به وى مى فرمود: شما پيشتر برويد و در مكان مورد نظر يكديگر را ملاقات خواهيم كرد.

خلاصه آن كه پيغمبر اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حكومت قانونى اسلام را بر اساس آزادى و احترام به حيثيت و شخصيت مردم پايه گذارى كرد و تا زمانى كه خود در قيد حيات بود، با همان روش انسانى بر مردم حكومت نمود. پس از مرگ آن حضرت ، با پيشرفت و گسترش اسلام ، آزادى و احترام به شرافت مردم در ساير بلاد نيز عملى گرديد و آداب و رسوم ذلت آورى كه حكومت ها معمول كرده بودند، يكى پس از ديگرى در هم شكسته شد و مردم از پستى و خوارى رهايى يافتند. براى نمونه ، تنها به يك مورد اشاره مى شود. يكى از شهرهاى ايران در زمان حكومت ساسانيان شهر انبار بود. به طورى كه در معجم البلدان آمده ، اين شهر در مغرب بغداد، در كنار فرات بوده و تا بغداد ده فرسخ فاصله داشت بنيان گذار شهر انبار، شاپور ذو الاكتاف است و ابوالعباس سفاح ، اولين خليفه عباسى در آن شهر، قصرهايى ساخت و در آن جا مسكن گزيد تا از دنيا رفت

«نام شهر انبار، فيروز شاپور بود. اما چون تاءمين جنگ هايى كه در سر حدهاى غربى كشور ساسانى با روميان اغلب روى مى داد، در اين شهر وسايل عمده لشكركشى را از حيث خوراك و سلاح و غيره هميشه آماده داشتند و در آن جا انبار كرده بودند. اين شهر بيشتر بنام انبار معروف بود.»(٩٣٠)

نكوهش از رفتار ناپسند

علىعليه‌السلام در راه مسافرت شام ، با سربازان خود به شهر انبار آمد. در خارج شهر، مردم به رسم و آيين دوره ساسانيان ، كنار جاده ، زير آفتاب ، به انتظار ايستاده بودند. كوقعى كه رئيس مملكت به صف مستقبلين رسيد، كدخدايان و تجار و بزرگان شهر يك باره به سوى آن حضرت هجوم بردند و در ركابش پياده شروع كردن به دويدن علىعليه‌السلام از مشاهده اين حركت و هن اور و ذلت بار، كه منافى با آزادگى و شرافت اسلامى بود، سخت ناراحت شد. پرسيد: اين چه كارى بود كه كرديد؟

گفتند: اين رسم و روش ماست كه به منظور بزرگداشت امرا و فرمانروايان خود انجام مى دهيم علىعليه‌السلام آن روش تحقير اميز را به شدت نكوهش كرد و فرمود: امرا و زمامدارانتان از اين كار بهره اى نمى برند، ولى شما با اين عمل موهن ، خويشتن را در دنيا به رنج و مشقت مى اندازيد و خود را حقير و خوار مى سازيد. به علاوه ، رد آخرت نيز عذاب و مشقت خواهيد داشت و براى تن دادن به پستى و ذلت كيفر خواهيد شد.

سپس فرمود: چه زيان آور است مشقتى كه آدمى از پى آن عذاب و كيفر بيند و چه پرمنفعت است آسودگى و آرامشى كه با آن ايمنى از عذاب الهى باشد.

رفاقت با احترام متقابل رفاقت در برنامه اخلاقى اسلام ، رفاقت افراد مسلمين با يكديگر بايد بر اساس فضيلت و عدالت و بر پايه احترام متقابل و تكريم شخصيت يكديگر باشد. اين مطلب به عنوان حق رفيق در روايات اسلامى تصريح شده است كسى كه اين حق اخلاقى را مراعات نمى كند و به عزت و شخصيت رفيق خود توجه ندارد، شايسته دوستى و رفاقت نيست

«قال على بن الحسينعليه‌السلام : و اما حق الصاحب فان تصحبه بالفضل ماوجدت اليه سبيلا و الافلا اقل من الانصاف و ان تكرمه كما يكرمك»(٩٣٢)

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده است : كسى كه تو به حقوق او توجه دارى ، ولى او به حق تو توجه نمى كند رفيق خوبى نخواهد بود و براى مصاحبت شايستگى ندارد.

اولياى گرامى اسلام در راه حفظ عزت نفس و شرافت پيروان خود، نه تنها آنان را از رفاقت مردم حق ناشناس و دور از فضيلت و اخلاق بر حذر داشته اند، بلكه توصيه كرده اند با كسانى كه نسبت به شما از نظر مالى و اجتماعى در سطح بالاترى قرار دارند نيز رفاقت و مصاحبت نكنيد و از اين راه خويشتن را در معرض خوارى و ذلت قرار ندهيد.

« ابى بصير قال قلت للصادقعليه‌السلام يخرج الرجل مع قوم مياسير و هو اقلهم شيئا فيخرجون النفقه و لا يقدر هو ان يخرج مثل ما اخرجوا، قال : ما احب ان يذل نفسه ، ليخرج مع من هو مثله(٩٣٤) »

امام باقرعليه‌السلام فرموده است : با اقران و امثال خود مصاحبت كن و با كسانى كه مساعدت و كمك آنان بى نيازت مى سازد، رفاقت مكن چه اين كار مايه ذلت و خوارى است

ثرو، يكى از عواملى كه ممكن است عزت نفس و شرف انسانى را درهم بشكند و آدمى را به پرتگاه پستى و دنائت بكشاند، موضوع مال است اسلام از يك طرف مردم را به كار و فعاليت تشويق نموده تا از درآمد مشروع خود با عزت زندگى كنند و دست سؤ ال به روى مردم نگشايند و از طرف ديگر، آنان را از حرص و طمع بر حذر داشته تا بنده ثروت نشوند و به افراط و زياده روى نگرايند. چه در هر دو صورت شرافتشان از كف مى رود و خوار و ذليل خواهند شد.

«قال علىعليه‌السلام : المسئله طوق الذله تسلب العزيز عزه و الحسيب حسبه(٩٣٦)

و نيز فرموده : ذلت و پستى و بدبختى ، در خوى ناپسند حرص و آز نهفته است

آنان كه با شرافت نفسانى و سجاياى اخلاقى خود گرفته اند و آنان كه عزيز النفس و منيع الطبع بار آمده اند و به ارزش انسانى خود واقف هستند، همواره با علو همت و بى نياز از مردم زندگى مى كنند و هرگز شرافت نفسانى خويش را از كف نمى دهند.

در مكتب آسمانى اسلام ، فقر و بى چيزى شرافتمندانه ، بر ثروت و تمكن موهن و ذلت آور ترجيح دارد. پيروان واقعى آن مكتب ، با تهى دستى و گرسنگى مى سازند و زير بار پستى و خوارى نمى روند.

( لْفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّـهِ لَا يَسْتَطِيعُونَ ضَرْبًا فِي الْأَرْضِ يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُم بِسِيمَاهُمْ لَا يَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا ) .(٩٣٨) »

علىعليه‌السلام فرموده : بردبارى در فقر توام با عزت ، بهتر از ثروت آميخته به خوارى و ذلت است

«و عنهعليه‌السلام : الجوع خير من ذل الخضوع(٩٤٠)

مونتسكيو مى گويد:

«در زمان ما فرار از خدمت نظام در جنگ فراوان است براى اين كار، كيفر فراريان را اعدام مقرر داشتند. با اين حال فرار از جنگ كمتر نشده است

علت اين قضيه خيلى طبيعى است زيرا سربازى كه عادت دارد هر روز، زندگى خود را در معرض خطر بيندازد، اين مجازات را حقير مى شمارد، يا چنان وانمود مى كند كه حقير است ولى همين سرباز عادت دارد كه دائما از ننگ بترسد و پس لازم است كيفرى به او بدهند كه آثارش در تمام مدت عمر باقى باشد و او را همواره ننگين بدارد. در اين صورت ، با وضع مجازات اعدام در چنين موردى ، در واقع كيفر را تخفيف داده اند، در حالى كه تصور مى كردند كيفر شديدى برقرار نموده اند.

مدرم را از راه هاى افراطى نبايد هدايت نمود، بلكه بايد به طبيعت تاسى كنيم كه خجالت را مانند يك بليه براى مردم خلق كرده است و بزرگترين قسمت مجزات را، ننگ تحمل مجازات قرار دهيم .»(٩٤٢)

( وَعَلَى الثَّلَاثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُوا حَتَّىٰ إِذَا ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنفُسُهُمْ وَظَنُّوا أَن لَّا مَلْجَأَ مِنَ اللَّـهِ إِلَّا إِلَيْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُواإِنَّ اللَّـهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ ) (٩٤٤)

علىعليه‌السلام فرموده : در نظر انسان شريف و كريم النفس ، نيكوكارى و حسن عمل ، دينى است كه بر ذمه اوست و خويشتن را به اداى آن مواظف مى داند.

ايام شباب ، دوران شرافت دوستى و عزت خواهى است

جوان و شرافت دوستى

جوانان به طور طبيعى عاشق سربلندى و مناعت طبع هستند و از چيزى كه باعث كمترين ذلت و تحقيرشان گردد، سخت گريزان و متنفرند.

خواهش عزت ، كه در ايام جوانى به شگفتگى كامل مى رسد، يكى از اركان اساسى سعادت بشر است اگر جوانان بتوانند آن تمايل عالى فطرى را همواره در نهاد خود زنده و حاكم نگاه دارند و رفتار و گفتار خويش را با آن هم آهنگ سازند، توانسته اند اساس سعادت انسانى خود را براى تمام دوران عمر پايه گذارى كنند و زمينه خوشبختى و كاميابى دائمى خويش را فراهم آورند. برعكس ، اگر به شرافت انسانى و عزت نفس خود پشت پازدند و براى تن دادن به ذلت و فرومايگى آماده شدند، با اين عمل زمينه بدبختى و پستى خود را فراهم آورده و در راه سقوط و تباهى قدم برداشته اند.

«قال علىعليه‌السلام : الرجل حيث اختار لنفسه ، ان صانها ارتفعت و ان ابدالها اتضعت .»(٩٤٦)

چه بسا دختران و پسران جوان كه در خانواده هاى اصيل و شريف تربيت شده و با فضايل اخلاقى و ملكات انسانى پرورش يافته بودند، بر اثر وسوسه هاى خائنانه افراد فاسد و بى ايمان ، از مسير صحيح خود منحرف گشتند. به هروئين و مشروب معتاد گرديدند. رفته رفته سرمايه شرافت و عزت نفس را از كف دادند و سرانجام به دزدى و بى عفتى و به ناپاكى و گناه آلوده شدند و در منجلاب فساد و تباهى سقوط كردند.

سعادت در حفظ شرافت

جوانان ، اگر بخواهند همواره انسان واقعى باشند و دوران حيات را با خوشبختى و سعادت بگذارنند، اگر بخواهند هميشه سربلند و با افتخار زندگى كنند و دچار تيره روزى و بدنامى نشوند، بايد با قاطعيت كامل در حفظ شرافت انسانى خويش بكوشند و آن گوهر گران بها را از دستبرد دزدان اخلاقى مصون نگاه دارند. بايد از گناه ، كه مايه ذلت نفس و پستى شخصيت است ، بپرهيزند و هرگز به كارهايى كه با عزت نفس و مناعت طبع ناسازگار است ، تن ندهند.

سعادت و خوشبختى كامل بشر در پرتو اجراى تمام برنامه هاى منفى و مثبت به دست مى آيد. برنامه منفى اجتناب از گناهان و برنامه مثبت ، ارتكاب فرايض و سنن است خطر بزرگى كه سعادت بشر را تهديد مى كند و مى تواند آدمى را سيه روز و بدبخت نمايد، گناه و ناپاكى است اگر جوانان در حفظ عز ايمانى و شرافت نفسانى خويش پافشارى كنند و با اراده جدى ، خود را از قسم گناه و پليدى بركنار نگاه دارند و خلاصه برنامه منفى را به خوبى اجرا نمايند، به آسانى مى توانند برنامه هاى مثبت را نيز عملى كنند و در پرتو اخلاق حميده و رفتار پسنديده ، خويشتن را به سعادت واقعى و كمال انسانى برسانند.

«قال اميرالمؤ منينعليه‌السلام : غالبوا انفسكم على ترك المعاصى تسهل عليكم مقادتها الى الطاعات(٩٤٨)

نياز بشر به رفاقت

فرزندان بشر، در تمام ادوار زندگى ، از ايام كودكى و جوانى تا روزگار كهولت و پيرى همواره نيازمند رفاقت و دوستى دگران هستند. همان طور كه آدمى از داشتن رفيق موافق و دوست يك دل ، احساس مسرت مى كند و از مصاحبتش خشنود مى كرد همچنين از تنهايى رنج مى برد و از نداشتن هم صحبت شايسته و مناسب آزرده خاطر متاءثر مى شود.

رفقا و دوستان نه تنها با هم انس مى گيرند و با مصاحبت و همنشينى موجبات شادمانى و نشاط يكديگر را فراهم مى سازد بلكه هر دوستى به مقياس درجه رفاقت و دوستى در امور مادى و معنوى رفيق خود نفوذ مى كند و هر يك دانسته يا ندانسته ، روى عقايد و اخلاق و رفتار دگرى اثر مى گذارد.

«قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : المرة على دين خليله و فرينه .»(٩٥٠)

حضرت سليمان فرموده است : درباره كسى به نيكى يا بدى قضاوت نكنيد تا رفقايش را ببينيد چه آن كه آدمى از امثال و اقرانش شناخته مى شود و به صفات همنشينان و دوستان صميمى اش توصيف مى گردد.

دوست شايسته و با فضيلت يكى از سرمايه هاى بزرگ زندگى و از عوامل خوشبختى و سعادت بشر است اولياى گرامى اسلام پيروان خود را در انتخاب رفيق عاقل و با ايمان ، تشويق نموده و فوايد وجود چنين دوستى را خاطر نشان ساخته اند.

«قال على بن ابيطالبعليه‌السلام : عليكم بالاخوان فانهم عده فى الدنيا و الاخره الا تسمعون الى قوله تعالى فمالنا من شافعين و لا صديق حميم(٩٥٢)

علىعليه‌السلام فرموده است : كسى كه دوست پاك ضمير خود را، كه براى خدا با وى پيوند دوستى داشته از دست بدهد، مثل اين است كه شريف ترين اعضاى بدن خود را از كف داده است

گر چه رفيق خوب و شايسته براى كليه طبقات مردم ، در تمام ادوار زندگى ، ارزنده مهم است ، ولى براى نسل جوان اهميت بيشترى دارد، زيرا جوانان ، كه در آستانه زندگى اجتماعى قرار گرفته اند، مى توانند به وسيله رفيق خوب و با فضيلت ، شخصيت خود را تقويت كنند و استعدادهاى اجتماعى خويش را به فعليت در آورند و خود را براى فعاليت هاى دامنه دار اجتماعى فرداى خويش مهيا سازند.

مكتب فداكارى

«دوستى هاى ايام جوانى و دوران بلوغ ، در نتيجه تجاربى كه بوجود مى آورند در توسعه شخصيت نقش مهمى باز مى كند همچنين اين دوستى ها مولد دوستى هاى عاقلانه ترى در زمان كمال و بزرگى مى شود كه بر روى عاقلانه و اعتماد متقابل متكى مى باشد و از يادگارهاى يك جوانى پر شور و پر حرارت ، روشن و نورانى است حتى جمعى معتقدند كه اين دوستى ها، اين ارزش فوق العاده را دارند كه اولين احساسات واقعى نوع دوستى را در انسان بوجود مى آورند. اين مطلب كاملا حقيقت دارد كه اين نوع دوستى ها فرد را وادار مى سازد كه قدرى از وجود خود غفلت كند و در واقع يك مكتب فداكارى به شمار مى روند.»(٩٥٤) »

علىعليه‌السلام در نامه خود به حارث همدانى توصيه كرده است : از رفاقت با كسانى كه افكارشان خطا و اعمالشان ناپسند است ، بر حذر باش چه آدمى به رويه و روش رفيقش خو مى گيرد و به افكار و اعمال وى معتاد مى شود.

«و عنهعليه‌السلام : لاتصحب الشرير فان طبعك يسرق من طبعه شرا و انت لاتعلم(٩٥٦)

امام صادقعليه‌السلام فرموده است : كسى كه با رفيق بد همنشين شود، سالم نمى نماند و سرانجام به ناپاكى آلوده مى شود.

نظر به اين كه موضوع رفاقت و انتخاب رفيق ، از نظر دينى و علمى مورد كمال توجه است و نيك و بدش در خوشبختى بدبختى تمام طبقات ، عموما، و نسل جوان ، خصوصا، اثر عميق دارد، در اين بحث پيرامون آن گفت و گو مى شود، اميد است براى جوانان مفيد و سودمند افتد.

جوان و انتخاب رفيق

يكى از مشكل ترين مسائل جوانان ، كه هميشه و در همه جا با آن مواجه بوده و هستند و در بعضى از مواقع ، مصائب عظيم و غير قابل جبرانى به بار آورده است ، مسئله برگزيدن دوستان محرم و انتخاب رفقاى يك دل و موافق است

اشكال اين موضوع ، در دوران شباب ، از آن جهت است كه جوانان ، از يك طرف به كشش طبيعى و خواهش دل ، عاشق دوستى و رفاقت اند و ميل دارند با يك چند نفر از همسالان خود رفيق صميمى شوند و عميق ترين روابط دوستانه را با آنان برقرار سازند و از طرف ديگر، بر اثر احساسات تند و ناسجيده و عدم توجه به جهات عقل و مصلحت ، ممكن است عناصر ناصالح و تبهكارى را به دوستى برگزينند و بر اثر رفاقت شوم و خطرناك آنان ، موجبات تيره روزى و بدبختى خويش را فراهم آورند.

جوان و تمايل رفاقت

براى آن كه جوانان با همسالان خود بياميزند و با آنان طرح دوستى و رفاقت ريزند، نيازى به تشويق والدين يا ترغيب مربيان ندارند، زيرا جوانى كه جسم و جانش سالم و طبيعى است و نقص عضوى يا عقده روحى ندارد، خود به خود به راه انس و رفاقت كشيده مى شود و با ميل و علاقه مندى شديد، درهاى دوستى با دگران را به روى خود مى گشايد و بدين وسيله خويشتن را براى ارتباطهاى اجتماعى دوران به بعد آماده مى سازد.

«بيدارى غريزه جنسى در جوانان ، ايشان را متوجه گروه همسالان خود مى نمايد. از يك طرف احساس رقابت و دوستى و تعلق به رازدارى را در ايشان قوى مى كند و از طرف ديگر ايشان را به رقابت مى كشاند.

گرچه بيدارى غريزه جنسى مقدمه روابط با همسالان مى شود، ولى اين احتياج تنها نياز اين دوره نيست ، بلكه با روز شواهد غريزه جنسى ، جوان ، از دوره قبل از بلوغ ، كه غريزه جنسى وى به صورت خاموش در او نهفته بود، جدا مى شود و خصوصيات آن دوره را موقتا پشت سر مى گذارد و وارد جهان تازه اى مى گردد كه مستلزم ارتباط نوى است

انفصال از دوره قبل از بلوغ ، اضطرابى خاص همراه دارد كه فقط با اتصال به گروه هم سن تسكين مى يابد و اين همبستگى خود، بعدا مقدمه ارتباط با آرمانهاى دوره بعد از بلوغ جنسى مى شود.»(٩٥٨)

«پيدايش عشق با توسعه غريزه جنسى در زمان تكليف بستگى دارد. منظور از اين مطلب آن نيست كه اين نيروى محرك ، عشق را به وجود مى آورد، يا آن مطلب كه هر يك از اين دو موضوع وجود ديگرى را توضيح و تبيين مى نمايد، بلكه عشق طبيعى بشرى ، بدون پيدايش و شكفتگى غريزه جنسى قابل تصور نيست اما عاطفه و هيجان محبت كه نيز در همين زمان شكفته مى شود، مؤ لفه لازم ديگرى براى پيدايش عشق مى باشد. اما خود اين عاطفه را نيز نمى توان عشق ناميد. عشق در واقع منتجه اين دو مولفه است و يك نوع فعاليت مشخصى است كه از هر دو عامل غريزه جنسى و هيجان محبت ريشه و سرچشمه مى گيرد و از هر دوى آن ها تغذيه مى كند. حال مى توانيم با اين توضيحات ، دوستى ما بين جوانان همجنس را با عشق مقايسه نماييم سرچشمه اين دوستى ها همان عاطفه و هيجان محبت است و به همين علت است كه با عشق ، كه نيز از همين عاطفه سرچشمه مى گيرد، شباهت دارد و باز به همين دليل است كه گاهى اين دوستى به فساد اخلاقى و تباهى جنسى تبديل مى شود و يا صورت يك كاريكاتور عشق را پيدا مى كند و اين در موردى است كه نيروى محرك توليد مثل با عاطفه محبت مخلوط گردند.»(٩٦٠)

علىعليه‌السلام فرموده : كسى كه پس از آزمايش صحيح ، كسى را به دوستى برگزيند، رفاقتش پايدار و مودتش استوار خواهد ماند.

جوان و رفاقتهاى اتفاقى

برعكس ، جوانان در انتخاب رفيق آسان پذير و زود پسندند، زيرا آنان بيشتر به احساسات زودگذار و انگيزه هاى عاطفى متوجه اند تا به محاسبه هاى عقلى به همين جهت ، ممكن است كسى را كه هرگز نديده و نمى شناسد، تنها بر اثر يك برخورد عادى يا پيش آمد اتفاقى مجذوبش گردند و بدون اطلاع از سوابق خانوادگى و صفات اخلاقى اش با وى رفيق شوند و ناسنجديده عميق ترين روابط دوستى را با او برقرار سازند.

واضح است چنين دوستى هاى تصادفى و حساب نشده مى تواند ثمرات تلخى به بار بياورد و ممكن است جوان پاك دل و زودباورى را مجبور نمايد كه برخلاف ميل باطنى خود اسير رفاقت عنصر فاسدى باشد و مدتى دراز، مصائب سنگين دوستى او را تحمل نمايد.

«قال علىعليه‌السلام : من اتخذ اخا من غير اختبار الجاه الاضطرار الى مرافقه الاشرار.»(٩٦٢)

٣ سال مندان عاقل و خردمند، نسبت به رفيق ، متعصب و لجوج نيستند و درباره رفاقت سرسختى و پافشارى نمى كنند. اگر بزرگسال پخته و دانايى اتفاقا اغفال شود و بر اثر رفت و آمد مكرر با شخص فاسدى روابط دوستانه برقرار نمايد، موقعى كه افراد خيرخواه و بى غرض ، كه از فساد اخلاق وى آگاهى دارند، به او تذكر دهند، به خود مى آيد و تحقيق مى كند و اگر تذكر آنان را به جا و مطابق با واقع ديد، بدون مقاومت ترك مراوده مى كند و پيوند رفاقت را قطع مى نمايد.

كودكان نيز در مورد رفيق تعصبى ندارند. موقعى كه والدين يا مربى با آنان آمرانه يا دوستانه تذكر دهند كه رفت و آمد با فلان كودك به مصلحت شما نيست ، مى پذيرد و قطع علاقه مى كند.

جوان و تعصب در رفاقت

برعكس رفاقت جوانان با يكديگر توام با تعصب و سرسختى است جوانى كه در انتخاب رفيق اشتباه كرده است و با جوان فاسدى طرح دوستى ريخته و با وى رفيق صميمى شده است ، به اشخاص اجازه نمى دهد درباره رفيقش انتقاد كنند و كارهاى بد او را به زبان بياورند. زيرا جوان ، قبول انتقاد دگران را به منزله اعتراف غير مستقيم به نادانى و سوء تشخيص خود در انتخاب رفيق تلقى مى كند. غرور و خودپسندى دوران شباب نمى گذارد جوان به چنين اعترافى تن در دهد. به همين جهت ، اگر كسى روى حسن نظر و خيرخواهى درباره رفيقش به وى تذكرى بدهد، بر آشفته و خشمگين مى شود و به شدت از دوست خود دفاع مى كند و انتقاد شخص خيرخواه را به نادانى و بى اطلاعى يا غرض ورزى و سوء نيت حمل مى نمايد، غافل از آن كه اين لجاجت و مقاومت ، واقع را تغيير نمى دهد و رفيق ناصالح را شايسته و نيكوكار نمى سازد و سرانجام از چنين همنشينى زيان خواهد ديد.

قال علىعليه‌السلام : اللجاج اكثر الاشياء مضره فى العاجل و الاجل

جوان و دوستى افراطى

دو فرد پاك دل و با فضيلت ، كه رفيق صميمى و محرم يكديگر شده اند و در كمال خلوص و صفا با هم برخورد مى كنند، اگر عاقل و مال انديش باشند، بايد از اين نكته هرگز غفلت ننمايند كه پيوند دوستى و يگانگى ، هميشه و در همه شرايط، محكم و پايدار نمى ماند و ممكن است پيش آمدها و حوادثى ها رشته رفاقت را قطع كند و دوستى آن دو را به دشمنى مبدل سازد. بنابراين ، رفقاى يك دل ، در ايام دوستى ، بايد همواره از افراط و زياده روى بپرهيزند و بى حساب نسبت به يكديگر اظهار اعتماد و اطمينان نكنند. بايد پايان كارهاى خود را بسنجند و در حدود عقل و خرد با هم يگانه باشند.

قال الصادقعليه‌السلام : لبعض اصحابه : لا تطلع صديقك من سرك الا على ماموا اطلع عليه عدوك لم يضرك فان الصديق قديكون عدوا يوما.(٩٦٥)

«جوان نورس كسى را كه عزيز مى دارد، از آن كس يك من آيد عالى به وجود مى آورد، او را چنان مى بيند كه خود مى خواهند. در واقع ، به جاى آن كه دوست خود را شخصى غير از خود بپندارد، وى را نسخه ثانوى از شخصيت خويش مى شمارد. اما بعدها ممكن است اين تصور محو معدوم شود و اگر جزئى اختلافى ، ما بين آن دو دوست ايده آلى و دوست واقعى ايجاد گردد، موجب آن شود كه دوستى محو و نابود گردد.»(٩٦٧)

علىعليه‌السلام در ضمن توصيه نامه خود به فرزندش ، حضرت مجتبىعليه‌السلام فرموده است : به اتكاى روابط دوستانه و رفاقت صميمانه ، حق برادرت را ضايع مكن ، چه در زمينه تضييع حقوق ، روابط دوستى نابود مى شود و آن كس كه حقش را تباه ساختى ، براى تو برادر نخواهد بود.

مآل بينى در ايام جدائى

آن دو رفيق عاقل و بافضيلت و وظيفه شناس و مآل بين ، اگر روى بر اثر پيش آمد نامطلوبى رشته دوستى را گسستند و با كدورت و دلتنگى از يكديگر جدا شدند، چون خردمند و دورانديش هستند، در ايام جدايى ، همواره جانب عقل و مصلحت را نگاه مى دارند و هرگز در اظهار گله و شكايت از رفيق ديروز خود تندروى نمى كنند و با سخنان ناروا و كارهاى ناسنجيده ، راه آشتى را به روى خود نمى بندند. زيرا به اين نكته متوجه اند كه ممكن است روزى تيرگى روابط برطرف شود و افق دوستى دوباره روشن گردد. اگر امروز تندروى كنند، فردا با ندامت و شرمسارى مواجه خواهند شد.

قال الصادقعليه‌السلام : لا تتبع اخاك بع القطيعة و قيعة فيه فتسد عليه طريق الرجوع اليك فلعل التجارب ترده عليك.(٩٦٩)

ارزش عقل و درايت و همچنين مراتب پاكى و فضيلت اشخاص ، در مواقع اندوه و شادى ، خشم و ترس ، دوستى و دشمنى ، تنگدستى و ثروتمندى و خلاصه در حالات غير عادى تشخيص داده مى شود.

رفيق شايسته كسى كه با خشم و ناراحتى رفيق خود را ترك مى گويد و با گله مندى از وى جدا مى شود، اگر در ايام جدايى خود را نبازد و از حدود حق و فضيلت خارج نشود، اگر به پاكى امتحان بدهد و از حريم عدل و انصاف و عقل و مصلحت قدمى فراتر نگذارد، داراى ارزش عقلى و صلاحيت اخلاقى است چنين انسان شايسته و دوست داشتنى ، لايق دوستى و رفاقت است

«قال الصادقعليه‌السلام : من غضب عليك ثلاث مرات فلم يقل فيك سوء فاتخذه لك خلا.(٩٧١)

«قال علىعليه‌السلام : من لم يرض من صديقه الابايثاره على نفسه دام سخطه(٩٧٣)

پيروى از احساسات تند

جوانان يك روز به خواهش دل و انگيزه هاى عاطفى و دور از محاسبه عقلى و مآل تنديشى و با يكديگر طرح دوستى مى ريزند و با هم رفيق و يك دل و صميمى مى شوند. روز ديگر بر اثر يك پيشامد ناچيز، طبع حساس و زود رنجشان آزرده مى شود و دوستى گرمشان به دشمنى و كينه توزى مبدل مى گردد.

در ايام دوستى ، به پيروى از احساسات تند و تعديل نشده ، نسبت به رفيق خود، بيش از حد ابراز علاقه و محبت مى كنند و گاهى رفاقتشان به صورت يك انزواى دو نفرى در مى آيد و در ايام رنجش و جدايى نيز بيش از حد ابراز مخالفت و دشمنى مى كنند، تا جايى كه ممكن است به جرايم بزرگى دست بزنند و حوادث غير قابل جبرانى به بار بياورند.

«شدت عواطف متغير و زود گذر و تلطيف نشده و در دوره بلوغ ، موجبات اشتاباهات و خطاها حتى بزه ها را در اين سن فراهم مى كند. اعمال و رفتار آنا صورت مى گيرد. اگر به نتيجه رسيد، از در صلح و صفا در مى آيد و اگر كارش منتج به نتيجه نشد، قهر مى كند. ستيزه جويى مى نمايد و پيوسته در نوسان است اين خصوصيات طبيعى جوانان است كه محتاج به فرصت عمل و صبر و وسيله براى پرورش آن است اگر فرصت وجود نداشته باشد، اگر راهنمايى و صبر وجود نداشته باشد و اگر وسيله بيان وجود نداشته باشد، اين نيروى آماده رشد، متوجه انحرافات فردى و اجتماعى مى شود.»(٩٧٥)