جوان از نظر عقل و احساسات جلد ۱

جوان از نظر عقل و احساسات0%

جوان از نظر عقل و احساسات نویسنده:
گروه: جوانان و ازدواج

جوان از نظر عقل و احساسات

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: آيت الله محمد تقي فلسفي (ره)
گروه: مشاهدات: 31221
دانلود: 4040


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 466 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 31221 / دانلود: 4040
اندازه اندازه اندازه
جوان از نظر عقل و احساسات

جوان از نظر عقل و احساسات جلد 1

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

ورزش و توازن قوا

ورزش ، به مقدار قابل ملاحظه اى اعضاى بدن را به فعاليت وامى دارد و به توازن قواى جسمانى كمك مى كند. حركات ورزشى ، خلايى را كه بر اثر ترك تلاشهاى عضلانى به وجود آمده ، پر مى كند و تا حدودى اعمال تطابقى بدن را تنظيم مى نمايد. در دنياى كنونى صنعت و ماشين ، ورزش تا اندازه اى به جاى كارهاى عضلانى ، شخم زنى ، بيلدارى ، پياده روى ، باربرى و ديگر اعمال بدنى مردم در روزگار گذشته است خلاصه ، ورزش از طرفى يك عمل تفريحى نشاطآور و سرگرم كننده در ساعات فراغت است و از طرف ديگر وسيله مؤ ثرى در حفظ سلامت بدن و نيرومندى جسم است

اسلام و نيرومندى جسم گر چه مسئله ورزش و مسابقات ورزشى به معنايى كه امروز توجه جهانيان را به خود جلب كرده و به اشكال مختلف اجرا مى شود، در آيين مقدس ‍ اسلام مورد بحث و گفت و گو واقع نشده است ، ولى در صورتى كه اعمال ورزشى امروز جنبه عقلايى داشته باشد و ورزشكار آسيبى به خود و دگران نرساند و باعث جرم و جنايت نشود و اگر ورزش به عنوان يك تفريح سالم و منزه و به منظور سلامت بدن و نيرومندى جسم باشد، نه تنها از نظر مقررات اصولى اسلام بلامانع است ، بلكه با توجه به اين مطلب كه اولياى گرامى اسلام به سلامت و نيرومندى پيروان خود علاقه دارند، مى توان گفت ورزش مفيد و سلامت بخش ، مطلوب پيشوايان مذهبى است

«قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله : طوبى لمن اسلم و كان عيشه كفافا و قواه شدادا.»(١١٢٠)

علىعليه‌السلام فرموده : سلامت بدن بهترين نعمت هاى خداوند است

در چهارده قرن قبل ، يعنى دوره قيام رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، ورزش يك امر ضرورى بهداشتى در حيات اجتماعى بشر نبود. چه آن كه مردم آن روز براى تاءمين معاش به قدر كافى فعاليت جسمانى و حركات عضلانى داشتند و اعمال تطابقى بدنشان خود به خود صورت مى گرفت به علاوه ، چون كارها به وسيله دست و با نيروى انسانى انجام مى شد، اوقات فراغتشان آن قدر زياد نبود كه در جست و جوى كارهاى تفريحى و سرگرم كننده باشند.

با اين حال ، پيشواى گرامى اسلام ، از اوقات كوتاه فراغت مردم استفاده كرد و بعضى از اعمال ورزشى و تفريحى را به منظور هدف هاى مخصوص مورد تشويق و تاييد قرارداد تا به وسيله آن ، پاره اى از مصلحت هاى اجتماعى را تاءمين نمايد و در ضمن پيروان خود را از انحرافاتى كه ممكن بود در مواقع بيكارى دامنگيرشان شود، مصون نگاه دارد.

اسب دوانى و تيراندازى

مسابقه اسب دوانى و همچنين مسابقه تيراندازى در اسلام به عنوان دو عمل ممدوح و پسنديده به حساب آمده و در ترغيب مردم به اين دو مسابقه ، روايات بسيارى رسيده است ، با آن كه پيروى اسلام قماربازى و برد و باخت را بر پيروان خود تحريم نموده و آنان را از اين عمل برحذر داشته است ، ولى در مسابقه اسب دوانى و تيراندازى ، شرطبندى و برد و باخت را امضا نموده و قانونا آن را مجاز شناخته است تا بدين وسيله تمايل تفوق طلبى و برترى جويى مردم را تحريك كند و آنان را براى كسب افتخار و امتياز، به رقابت يكديگر وادار سازد و در نتيجه به فنون سوارى و تيراندازى تسلط كامل يابند.

برد و باخت قانونى

اولياى گرامى اسلام ، علاوه بر تشويق مردم ، خود شخصا در اين مسابقات مكرر شركت كردند و پيروزى هاى درخشانى به دست آوردند، تا جايى كه در بعضى از مواقع زبردستى و مهارتشان باعث تعجب بينندگان مسابقه مى شد.

« ابى لبيد قال : سئل ابن مالك هل كنتم تتراهنون على عهد رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله فقال نعم راهن رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم على فرس له فسبق فسر بذلك و اعجبه .»(١١٢٢)

ابوقتاده كه يكى از سواران بود، به حضرت عرض كرد: دشمن برگشته است اگر موافقت فرماييد، در اين فرصت يك مسابقه اسب دوانى برقرار كنيم

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جواب مثبت داد. مسابقه آغاز شد، سرانجام آن حضرت از همه پيشى گرفت و مسابقه را برد.

«روى ان النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله مر بقوم من الانصار يترامون فقال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : انا مع الحزب الذى فيه ابن الاردغ فامسك الحزب الاخر و قالوا لن يغلب حزب فيه رسول الله فقال ارموا فانى ارمى معكم فرمى مع كل واحد منهم رشقا.»(١١٢٤)

امام صادقعليه‌السلام شخصا در مسابقه تيراندازى حاضر مى شد و در شرط بندى آن شركت مى فرمود.

امام صادقعليه‌السلام فرمود: من در معيت پدرم به مجلس هشام بن عبدالملك در شام وارد شديم ، او بر كرسى خلافت نشسته بود. نظاميان و نزديكانش در اطراف وى برپا ايستاده بودند، در ديدگاه خليفه ، هدفى براى تيراندازى قرار داشت و بزرگان قومش در حضور وى تيراندازى مى كردند. به محض آن كه وارد مجلس شديم ، از پدرم خواست كه با شيوخ عرب تيراندازى كند.

حضرت فرمود: من پير شده ام ممكن است مرا معاف بدارى

قسم ياد كرد غير ممكن است و به يكى از شيوخ بنى اميه اشاره كرد كه كمانت را به امام باقر بده پدرم ناچار كمان را گرفت تيرى در آن گذارد و رها كرد. تير در وسط هدف نشست سپس تير ديگرى گرفت و آن را روى تير اول نشاند و سوفار آن را شكافت و خلاصه چند تيرى روى هم زد. اين قدرت تيراندازى و هدف گيرى ، هشام را مبهوت و پريشان خاطر ساخت ، به امام باقر عرض كرد مهارت شما از تمام تيراندازان عرب و عجم بيشتر است و سپس آن حضرت را به سرير خود دعوت كرد. از جا برخاست دست در گردن پدرم انداخت و او را طرف راسست خود نشاند. آن گاه دست به گردن من انداخت و مرا در سمت راست پدرم نشاند و به امام باقر گفت : اين تيراندازى را از كه آموخته ايد و در چه مدتى فراگرفته ايد؟

«فقال قد علمت ان اهل المدينة يتعاطونه فتعاطينه ايام حداثتى ثم تركته .»(١١٢٦)

شنا عضلات را به حركت در مى آورد. بدن را به فعاليت وامى دارد. جسم را تقويت مى كند و به آدمى نيرو مى بخشد. شنا در ساعات فراغت يكى از وسايل سرگرمى و تفريح و مايه شادمانى و مسرت است به علاوه ، كسى كه شنا مى داند، قادر است در موقع پيشامد خود را از آب برهاند يا غريقى را نجات دهد.

ورزشهاى مفيد و نيروبخش ديگرى نيز وجود دارد كه جوانان مى توانند در ساعات فراغت از آن ها استفاده كنند، از اين قبيل پياده روى ، كوهنوردى ، حركات سالم ورزشى ، و خلاصه هر قسم فعاليت عاقلانه و بى ضررى كه باعث تاءمين سلامت بدن و تقويت جسم مى شود.

سلامت و نيرومندى بدن شرط اساسى هر پيروزى و موفقيت در زندگى بشر است انسان بيمار و ناتوان نه قادر است به امور علمى و دينى بپردازد و نه مى تواند امور مادى و دنيوى خود را به درستى اداره كند.

در زندگى ماشينى امروز، كه مردم به اندازه كافى فعاليت جسمانى و حركات عضلانى ندارند و بر اثر اختلال اعمال تطابقى و ناموزونى تعادل داخلى و سلامتشان در معرض خطر قرار گرفته است ، ناچار بايد از حركات ورزشى استفاده كنند و خود را به فعاليت وادارند.

گسترش ورزش

دنياى كنونى ، برنامه ورزش را پيوسته براى تمام مردم گسترش مى دهد و به طور مختلف آنان را در اين راه تشويق مى نمايد. در محيط مدارس و دانشگاه ها ورزش را الزامى نبوده و جوانان را به انجام كارهاى ورزشى ملزم ساخته است براى بزرگسالان نيز وسايل ورزش رامهيا نموده و همه جا در دسترس مردم قرار داده است تا عموم طبقات بتوانند خود را نيرومند كنند و از قوت و سلامت جسم برخوردار گردند.

ويل دورانت مى گويد:

«يك دانشجوى عينكى چينى گفت كه دانشگاههاى آمريكايى اتحاديه هاى ورزشى هستند كه در آن وسايلى هم براى مطالعه صاحبان بنيه هاى ضعيف موجود است هر فيلسوفى بايد مانند افلاطون ورزشكار باشد و اگر نباشد فلسفه او مورد شك و ترديد است

نيچه مى گويد: شرط اول هر انسان شريف آن است كه حيوان كاملى باشد. تعليم و تربيت بايد بر اين اساس نهاده شود. تربيت بدنى بايد همسنگ تربيت ذهنى باشد.»(١١٢٨)

آيين مقدس اسلام ، كه ناشى از وحى الهى و حاوى سعادت و مصلحت بشر است ، اين قبيل اعمال مضر و خطرناك را كه باعث تقويت عضوى و احيانا كشته شدن يك انسان است ، هرگز امضا نمى كند و به پيروان خود اجازه نمى دهد كه به نام ورزش ، در اين كارهاى وحشيانه شركت نمايند.

به طورى كه از خلال بعضى از كتب غربى استفاده مى شود، در دنياى ورزش ، بر اثر زياد شدن اتومبيل و آسان شدن مسافرت ، مسئله شكار نيز در رديف سرگرمى ها و تفريحات قرار گرفته و بعضى از مردم ساعات فراغت خود را با شكار حيوانات مى گذراند. عجب است كه دنياى غرب از طرفى سخن از حمايت حيوان مى گويد و از طرف ديگر شكار حيوان را تفريح و سرگرمى مى داند.

«توسعه و تعميم ورزش در همان موقعى صورت گرفت كه اختراعات نوين موجب پيدايش تفريحات و سرگرمى هاى ديگرى براى بشر گرديد. تنزل قيمت اتومبيل و قرار گرفتن آن در اختيار اكثريت افراد، نقش بزرگى در ايجاد سرگرمى هاى جديد بازى كرد. موتور رانى و جهانگردى در كشورهاى بزرگ ، جزء تفريحات اساسى قرار گرفت اختراع اتومبيل ، امكانات پرداختن به تفريح هاى ديگر مانند اردو زدن و شكار را بيشتر ساخت .»(١١٣٠)

حب ذات يعنى خود دوستى و حب غير يعنى دگردوستى ، دو ميل فطرى است كه به قضاى حكيمانه الهى در نهاد تمام فرزندان بشر آفريده شده است هر يك از اين دو خواهش طبيعى ، سهم مؤ ثرى در تاءمين سعادت و خوشبختى بشر دارد و بايد در جاى خود ارضا گردد.

غريزه خوددوستى

خود دوستى ، كه از غرايز مشترك حيوان و انسان است ، مايه صيانت ذات و حافظ فردى و شئون شخصى است ، اين تمايل ، آدمى را به خويش متوجه مى كند و انسان را وا مى دارد تا آن چه را كه براى خود مفيد و ملايم تشخيص داد، به سوى خويشتن جلب نمايد و هرچه را كه مضر و ناملايم شناخت ، از خود دفع كند.

دگردوستى ، كه از صفات اختصاصى بشر و از تمايلات عالى انسانى است ، مايه مهرورزى به مردم و دوست داشتن دگران است اين تمايل ، آدمى را به غير خود متوجه مى كند و به زندگى لطف و صفاى انسانى مى بخشد. احياى اين كشش روحانى ، جامعه را با هم مهربان سازد. حس تعاون و همدردى را به جريان مى اندازد و افراد را در غم و شادى يكديگر شريك مى كند.

تمايل دگردوستى

غريزه حب ذات مانند ساير غرايز حيوانى در وجود بشر ريشه عميق دارد. خود به خود شكفته مى شود و به سرعت رشد مى كند و براى قوت گرفتن و نيرومند شدن ، نيازى به حمايت و پرورش ندارد.

تمايل دگردوستى مثل ساير تمايلات عالى انسانى ضعيف و كم فروغ است و بدون تربيت و مراقبت نيرومند نمى شود. اگر والدين و مربيان از دوران كودكى متوجه فرزندان باشند و وظايف خود را به خوبى انجام دهند، مى توانند اين خوى انسانى را تدريجا در نهادشان پرورش دهند و آنان را بشر دوست و خيرخواه بار بياورند.

خود دوستى اگر مورد حمايت و تقويت قرار گيرد تشديد مى شود و از حدود مصلحت تجاوز نمى كند و در نتيجه به خودپسندى و خودپرستى مبدل مى گردد و سرانجام مفاسد عظيمى به بار مى آورد و آدمى را به سيئات اخلاقى و تجاوز به حقوق دگران آلوده مى كند و به كارهاى ضد انسانى وامى دارد.

دگر دوستى ، اگر مورد حمايت و تقويت قرار گيرد، بر صفات حيوانى چيره مى شود. غريزه تخريب و تهاجم را تضعيف مى كند. درنده خويى و سبعيت را سركوب مى نمايد و آدمى را به يكى از عالى ترين صفات انسانى متصف مى سازد.

تضعيف غريزه تهاجم

ناگفته نماند كه مقصود از دگر دوستى ، محبت و مهر به انسان ها از جهت فضيلت اخلاقى و شرافت انسانى است ، نه آن كه انگيزه دوستى نيل به خواهش هاى غريزى و تمنيات مادى باشد.

انسان بيمار به طبيب معالج و پرستار مراقب خود ابراز علاقه مى كند، ولى منشاء روانى اين علاقه ، دگردوستى و تمايل عالى انسانى نيست ، بلكه اين محبت از غريزه حب ذات و عشق به زندگى سرچشمه گرفته است علاقه بيمار به طبيب و پرستار براى اين است كه او را درمان مى كنند و سلامتش را به وى باز مى گردانند و بدين وسيله غريزه خود دوستى اش را ارضا مى كنند چنين محبتى در حيوانات نيز يافت مى شود و اختصاص به انسان ندارد.

انسان دوستى بى آلايش

دگر دوست واقعى كسى است كه انسان ها را براى انسان بودن و به انگيزه عواطف پاك انسانى دوست بدارد و محبتش فارغ از آلايش خودخواهى و منافع مادى باشد. چنين دوستدارى ، حاكى از تعالى روان و نشانه صفاى روح و از مختصات انسان است اين قسم دوستى و محبت ، زندگى آدميان را از زندگى حيوانات جدا مى كند. جوامع بشرى را با هم مرتبط مى سازد. دل هاى مردم را با رشته هاى محبت انسانى به هم پيوند مى دهد و روح برادرى و تعاون را زنده مى كند. چنين محبتى مردم را از خوى حيوانى و درندگى بركنار مى دارد و به انسانهاى ايمنى و اطمينان خاطر مى بخشد و محيط صلح و صفا به وجود مى آورد و زندگى را مطبوع و دلپذير مى سازد.

در آيين مقدس اسلام ، مسئله دگردوستى و محبت به انسان ها مورد كمال توجه قرار گرفته و پيشوايان مذهبى اين خوى پسنديده را يكى از عوامل سعادت بشر و از وسايل جلب عنايات الهى دانسته اند.

« ابى الحسن موسىعليه‌السلام قال : ان اهل الارض لمرحومون ما تحابوا و ادوالامانة و عملوا الحق .»(١١٣٢)

علىعليه‌السلام فرموده : رساترين چيزى كه به وسيله آن مى توانى رحمت الهى را به خود جلب كنى ، اين است كه در باطن به همه مردم عطوف و مهربان باشى

«و عنهعليه‌السلام : ان الله سبحانه يحب ان يكون نية الانسان للناس ‍ جميلة .» ۳۵ جوان از نظر عقل و احساسات

پيامبران و بشردوستى

بشردوستى و خودخواهى نسبت به عموم مردم ، از صفات بارز پيامبران الهى و رهبران روحانى بود. آنان عاشق سعادت و خوشبختى مردم بودند و از گمراهى و نادانى انسان ها رنج مى بردند. پيامبران خدا، مانند پدرانى دلسوز و مهربان ، روز و شب مجاهده مى كردند و در راه نجات گمراهان ، به همه مصائب و ناملايمات تن مى دادند تا مگر آنان را به صراط مستقيم هدايت كنند و از قيد جهل و اسارت آزادشان سازند.

در قرآن شريف ، علاقه شديد رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به هدايت و سعادت مردم تصريح شده و مراتب بشردوستى و عواطف انسانى آن حضرت ، خاطرنشان گرديده است :

( لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ )

خداوند، مردم عصر رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را، از هر مذهب و نژاد مخاطب ساخته و فرموده است :

عواطف پيشواى اسلام

همانا پيغمبرى از جنس خود شما براى هدايت و راهنمايى شما آمده است او به سبب دگردوستى و نوع خواهى ، از بدبختى و جهل و فقرتان ناراحت است مصائب و شدايد شما بر وى سنگين و گران است او در نجات همه شما، عموما، حريص است و به سعادتتان علاقه شديد دارد و نسبت به مؤ منين ، خصوصا، رئوف و مهربان است

مكتب آسمانى اسلام زندگى مفيد و سودبخش را تنها نصيب كسانى مى داند كه تمايل خوددوستى و دگردوستى خويش را به موازات يكديگر و با اندازه گيرى صحيح ارضا نمايند. از طرفى به خود متوجه باشند و در راه تعالى معنوى و تاءمين حوايج مادى خود كوشش كنند و در هر كارى به شايستگى قدم بردارند و از طرف ديگر به غير متوجه باشند و آنان را نيز به مسير پاكى و فضيلت سوق دهند و موجبات خوشبختى و سعادتشان را فراهم آورند.

( وَالْعَصْرِ﴿ ١ ﴾إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ﴿ ٢ ﴾إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ ) (١١٣٥)

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده است : اگر مسلمانى بشنود كه مردى از هر مذهب و آيين ، مسلمين را به يارى خود مى خواند و از آنان كمك مى طلبد، اگر به ندايش جواب مثبت ندهد و يارى اش نكند، مسلمان نيست

«قال النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : ليس بمؤ من من بات شبعانا و جاره طاويا.(١١٣٧)

و نيز فرموده است : كسى كه صبح كند و قصد خدمتگزارى در كارهاى مسلمانان نداشته باشد، مسلمان نيست

«قال علىعليه‌السلام : المؤ من من نفسه فى تعب و الناس منه فى راحة(١١٣٩)

حضرت سجادعليه‌السلام به امام باقر فرمود: فرزندم ، هر كس كه از تو درخواست خير و خوبى نمايد، به وى نيكى كن چه ، اگر درخواست شايسته آن نيكى باشد، تو به واقع رسيده اى و كار خوبى را در موردش انجام داده اى و اگر او شايسته آن نيكى نبوده است ، تو با انجام درخواست او، مراتب شايستگى خود را در كار خير ابراز كرده اى

دگردوستى و مهرورزيى به ابناى بشر، كه نشانه تعالى روان و رشد اخلاق است ، در تمام ادوار محبوب و مطلوب پيامبران الهى و عقلاى بشر بوده و آن را يكى از شرايط ضرورى زندگى انسانى به حساب آورده اند. ولى در دنياى كنونى ، وجود اين خوى پسنديده ، براى صلح و آرامش و بهزيستى جوامع بشرى ضرورت بيشترى پيدا كرده است

بهزيستى در پرتو دگردوستى

در دنياى كنونى ، بر اثر پيشرفت علم و دانش و توسعه صنعت و ماشين ، بشر، قدرت زيادترى به دست آورده و نيروى بيشترى در اختيار گرفته است در چنين شرايطى ، اگر دگردوستى و محبت به غير در نهادش قوت بگيرد و به خوبى مهرورزى متخلق گردد، نيرو عظيم علم و صنعت را در مجراى صحيح و براى بهبود زندگى به كار مى اندازد و از آن به نفع انسانيت استفاده مى كند و موجبات رفاه و آسايش مردم را فراهم مى سازد و در نتيجه جوامع بشرى از نعمت صلح و صفا، مهر و محبت و همكارى و مواسات برخوردار مى گردند. برعكس اگر در شرايط پيشرفت علم و صنعت ، بشر به خوددوستى و شهوات خويش متوجه گردد و حب ذات خود را تقويت كند و از دگردوستى و خوى انسانى غافل شود، مفاسد عظيمى به بار مى آيد. در اين موقع ، حس جاه طلبى و خودپرستى بيدار مى شود، خواهش هاى نفسانى به طغيان و سركشى مى گرايند و نيروى علم و صنعت در دست بشر وسيله ارضاى غرايز و شهوات مى شود و در راه ظلم و ستم ، تجاوز و تخريب و خونريزى و فساد و به كار مى افتد.

انسان ها درنده خو مى شوند. اقويا، ضعفا را نابود مى كنند و بشر با سرعت در راه دشمنى و كينه توزى و فساد و تباهى پيش مى رود.

«علم يك غلام حلقه به گوش است ، به فرمان جنگ ، آدميان را به خاك هلاك مى اندازد و به دستور طب آنان را از مرگ و نيستى رهايى مى بخشد. سيل آتش را از توپ جارى مى سازد و يا برعكس ، آتش تب را خفيف مى دهد. پل هاى عظيم به وجود مى آورد و يا آن كه آن ها را با خاك يكسان مى سازد. انسان در پرتو علم ، هم مى تواند راحتى و نيكبختى خويش را تاءمين كند و هم بر اثر علم از هر دو قسمت محروم سازد. متاءسفانه ، اين احتمال از هر حيث نزديك به نظر مى رسد، لكن هر گاه فرمانروا ازاده كند، غلام مى تواند او را از هر گونه رنج و بدبختى نجات دهد.

اوضاع نامطلوب جهان كنونى

مسلم آن است كه اوضاع دنيا بر وفق مراد و مطابق دلخواه جهانيان نيست ، بلكه مملو از خصومت ، دشمنى ، كشتار، ناكامى ، گرسنگى ، ويرانى ، بدبينى ، ترس و غم است و ما به غلام خود نهيب مى زنيم كه بيش از پيش بر دامنه اين بلاها بيفزايد.

به راستى مايه بسى حيرت است كه علم پس از تبديل وحشيان به آدميان ، اينك بار ديگر آدميان را به صورت وحشيان در مى آورد. تمدن دستخوش ‍ چه فلاكتى شد؟ آيا بيمار است ؟ آيا پايه هاى آن اصولا تزلزل است ؟ معبودى است كه مريدان خود را به هلاك مى رساند؟ يا آن كه در مقابل خوى و طبع پست انسانى ياراى مقاومت ندارد؟

آيا منشاء همه ناكامى ها و بيمارى هاى بين المللى همين خوى انسانى است ؟ آيا ممكن است آن چه بر انسان مى گذرد، نتيجه عمل خودش باشد؟ علم به اين پرسش پاسخ مثبت مى دهد، ولى علم برده اى بيش نيست چه مى شد اگر اين غلام حلقه به گوش ، يعنى علم را درست مورد استفاده قرار مى داديم ؟ چه مى شد هر گاه در پرتو نور آن جلو مى رفتيم و به عوض ‍ استمداد از آن براى ساختن توپ و تفنگ ، براى به وجود آوردن يك جامعه بين المللى آرام تر و سعادتمندترى از آن يارى مى طلبيديم ؟»(١١٤١)

بر اثر اعمال نارواى مردم ، فساد و تباهى در خشكى و دريا آشكار گرديد تا خداوند نتايج شوم پاره اى از كارهاى ناپسند آنان را به خودشان بچشاند. باشد كه متنبه شوند و از راه غلطى كه رفته اند بازگردند.

«ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم(١١٤٣)

«قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله : راءس العقل بعد الدين التودد الى الناس و اصطناع الخير الى كل بر و فاجر.»(١١٤٥)

حضرت رضاعليه‌السلام فرمود: نصف عقل آدمى اظهار دوستى و محبت نسبت به عموم مردم است

«قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله : الخلق عيال الله فاحب الخلق الى الله من نفع عيال الله و ادخل على اهل بيت سرورا.»(١١٤٧)

علىعليه‌السلام فرموده است : نكند كه بالاترين چيزى كه مى خواهى از دنياى خود بدان دست يابى ، رسيدن به لذتى يا فرونشاندن خشمى باشد، بلكه بايد لذت تو در زنده كردن حقى يا ميراندن باطلى باشد.

نكته جالب توجه اين است كه نيل به مقام شامخ انسانى و لذت بردن از معنويات ، براى افراد بشر، بدون مجاهده و كوشش علمى و عملى ميسر نيست كسانى كه مى خواهند از محدوده غرايز حيوانى و شهوات نفسانى قدمى فراتر بگذارند و به صفات عالى انسانى متخلق شوند، بايد استعدادهاى معنوى خود را به فعليت درآورند و حس بشردوستى و فضيلت خواهى را در نهاد خويش بيدار كنند تا بتوانند از لذايذ معنوى و روحانى بهره مند گردند و در انجام وظايف انسانى احساس خشنودى و مسرت نمايند.

پرورش صفات انسانى

به عبارت ديگر، بشر در ادراك لذايذ و شهوات حيوانى احتياج به مربى و معلم ندارد و مانند ساير حيوانات ، خود به خود به سوى خوردن و نوشيدن و اعمال شهوت و غضب و ديگر تمنيات مادى كشيده مى شود، ولى براى آن كه به مقام انسانيت برسد و از صفات عالى انسانى برخوردار باشد، بايد از وجود مربى و برنامه هاى تربيتى استفاده كند و با سعى و كوشش ، خويشتن را بر طبق آن بسازد.

اعمال غريزه نيرومند خود دوستى ، كه مشترك بين بشر و حيوانات است نيازى به حمايت و تربيت ندارد، ولى خلق انسانى دگر دوستى ، در پرتو حمايت و پرورش نيرومند مى شود و به كار مى افتد ارضاى بى قيد و شرط شهوت جنسى ، كه از صفات حيوانى است ، احتياج به مربى و راهنما ندارد، ولى نيل به خلق عفو و اغماض ، كه نشانه انسانيت است ، آموزش و پرورش مى خواهد. اعمال غريزه حرص در جمع آورى مال ، كه باعث جمال اجتماعى و لذت مادى است ، محرك خارجى لازم ندارد، و بشر خود به خود در اين راه مى رود، ولى براى آن كه يك فرد ثروتمند دگر دوست باشد و قستمى از اموال خود را به رايگان در اداره زندگى يتيمان صرف كند يا در اختيار بيماران فقير بگذارد، احتياج به مربى و محرك دارد.

بشر عاشق كاميابى و شيفته لذت است محرك مردم در ارضاى غرايز حيوانى و اعمال شهوات ، جلب لذايذ و خشنودى نفس است مربيان بشر اگر بخواهند مردم را به راه انسانيت سوق دهند و به صفات عالى انسانى متخلقشان سازند، بايد نيروى درك معنوى آنان را بيدار كنند تا احساس ‍ نمايند كه راه كاميابى و نيل به لذايذ، منحصر در اعمال شهوات حيوانى نيست ، بلكه ارضاى تمايلات عالى انسانى و اعمال تمنيات روحانى نيز مانند به كار بستن غرايز حيوانى لذت بخش و مايه خشنودى خاطر است ، با اين تفاوت كه لذايذ حيوانى ، زودگذر و سطحى است و لذايذ روحانى ، پايدار و عميق است

اگر افراد بر اثر تعالى نفس از لذت عفو و اغماض آگاه گردند و بفهمند كه در عفو لذتى است كه در انتقام نيست ، با كمال ميل و رغبت از اين خوى انسانى استقبال مى كنند و خويشتن را از صفت سبعانه انتقام بر حذر مى دارند. اگر به خوبى درك كنند كه تسكين آلام دردمندان و شاد كردن دلهاى شكسته يتيمان ، بيش از جمع مال لذت دارد، با گشاده رويى به اين روش انسانى مى گرايند و قسمتى از ثروت خود را در راه دگردوستى و براى جلب لذت معنوى صرف مى كنند.

پيامبران و انسان سازى

انبياى الهى با احياى فطرت توحيدى بشر، برنامه انسان سازى خود را آغاز كردند و در ظل ايمان به خداوند، مردم را به انجام وظايف انسانى و مكارم اخلاقى وادار ساختند و به آنان خاطرنشان نمودند كه خداى را پرستيدن و به خلق خدا نيكى كردن ، مايه رضا و خشنودى پروردگار بزرگ است و براى انسان به ايمان ، جلب رضاى الهى از هر نعمتى گواراتر و از هر لذتى مطبوع تر است

«قال الصادقعليه‌السلام : اوحى الله عزوجل الى داود يا داود بى فافرح و بذكرى فتلذذ و بمناجاتى فتنعم .»(١١٤٩)

براى خدا اطعام مى كنيم و در اين كار از شما انتظار پاداش و سپاسى نداريم

لذت بيشتر در ظل ايمان

پيامبران خدا با تعاليم روحانى خود، لذايذ مردم را گسترش دادند و آن را از انحصار شهوات حيوانى خارج ساختند. نيروى درك باطنشان را تقويت كردند و كام جانشان را به طعم معنويات آشنا نمودند و به آنان فهماندند كه انسان با ايمان مى تواند به موازات كاميابى هاى مادى ، از لذايذ معنوى نيز برخوردار باشد.

عى ابى جعفرعليه‌السلام قال : هو الومن فى ثلثه اشيا. التمتع بالنساو مفاكهه الاخوان و الصلوه بالليل.(١١٥١)

حضرت مسيحعليه‌السلام در مواعظ حكيمانه خود فرمود: همان طور كه بيمار به غذاى گوارا و مطبوع نظر مى كند و بر اثر شدت درد از خوردن آن لذت نمى برد، همچنين دنياپرستان ، بر اثر حب مال ، از عبادت الهى لذت نمى برند و شيرينى آن را درك نمى كنند.

كسى كه جنبه معنوى در نهادش پرورش يافته و انسان واقعى شده است ، هرگز اسير لذايذ مادى و ارضاى غرايز حيوانى نيست او بيشتر به لذايذ روحانى و كاميابى هاى انسانى توجه دارد و از لذايذ مادى تا حدى استفاده مى كند كه مرضى خدا باشد و به جنبه معنوى و انسانى اش آسيبى نرساند.

«قال عبدالله بن عباس دخلت على اميرالمؤ منينعليه‌السلام بذى قار و هو يخصف نعله فقال لى : ما قيمة هذا النعل ؟ فقلت لا قيمة لها. فقالعليه‌السلام و الله لهى احب الى من امرتكم الا ان اقيم حقا او ادفع حقا او ادفع باطلا.»(١١٥٣)

كارانجيا: ما داشتيم درباره استفاده از زمان فراغت و بيكارى به عنوان يكى از مسائلى كه ماركس نتوانسته است پيش بينى كند، گفت و گو مى كرديم و جنابعالى مى گفتيد كه تنها از راه هاى علمى و روشهاى ماركسيستى نمى توان به حل آن پرداخت

نهرو: بلى ، در واقع مسئله آفرينش يك موجود انسانى كامل مطرح است يعنى علاوه بر توسعه دستگاههاى مادى و طرح برنامه هاى پيشرفت اقتصادى و مادى براى به وجود آوردن يك انسان واقعى ، لازم است چيزهايى كه شايد بتوان آنها را عوامل روحى و اخلاقى ناميد، نيز بر آن افزوده شود.

طرح برنامه ها و توسعه اقتصادى و مادى ، اكنون تقريبا صورت يك فرمول علمى و رياضى را پيدا كرده است به طورى كه هرگاه زمينه محكم و استوارى براى اقتصادى فراهم گردد، ناچار نتايج دلخواه و مورد نظر، از لحاظ به وجود آمدن رفاه مادى و اقتصاد متكى به خويش نيز به دست خواهد آمد.

اما آيا واقعا همين كافى است ؟ من چنين گمان ندارم حتى در كشورهايى كه از لحاظ اقتصادى تكامل بسيار يافته اند، پيشرفت هاى

مادى نتوانسته است زندگى كامل و شايسته و درستى براى مردم فراهم سازد و در آن جاها يك نوع خلاء و كمبود و عدم تناسب و تعادل وجود دارد.»(١١٥٥)

علىعليه‌السلام فرمود: شدت علاقه و حرص آدمى به جلب لذايذ، باعث گمراهى و مايه پستى و سقراط است

انحراف از مسير فطرت

بدبختانه ، در دنياى كنونى و زندگى ماشينى امروز بسيارى از مردم از صراط مستقيم خلقت و فطرت منحرف شده اند. نيمى از انسان را كه جنبه مادى و محسوس اوست مورد كمال توجه قرار داده و فعاليت هاى خود را در راه آن به كار انداخته اند و به نيم معنوى و نامحسوسش ، كه پايگاه اصلى زندگى انسانى است ، بى اعتنا شده و عملا پشت پا زده اند. اينان پنداشته اند كه هدف اساسى در زندگى بشر، تنها ارضاى غرايز حيوانى و اعمال تمايلات نفسانى و بهره مندى بيشتر از لذايذ و شهوات است

پيشواى عالى قدر اسلام ، چنين گمان ناروا و تصور باطل را كه مايه تحقير و اهانت به مقام انسان است ، ناشى از نادانى و جهل مى داند و صاحبان چنين پندارى را مستحق عذاب الهى مى شناسد.

«قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله : من لم ير ان لله عليه نعمة الا من مطعم او مشرب فقد جهل و كفر نعم الله و ضل سعيه و دنا منه عذابه .»(١١٥٧)

«افزايش جنايت در آمريكا اف بى آى ، پليس فدرال آمريكا، گزارش داد كه ميزان جنايات جدى ، طى سال ١٩٦٨ در آمريكا، ١٧ درصد بالا رفت تعداد جنايات همراه با اعمال خشونت ١٩ درصد افزايش يافت كه دزدى و سرقت ، با ٢٩ درصد افزايش در راس آن قرار دارد. تعداد قتل و تجاوز جنسى ، هر دو، ١٤ درصد بيشتر از سال ١٩٦٧ بود. ادگار هوور، رئيس ‍ پليس فدرال ، گفت كه سرقت مسلحانه با ٣٤ درصد افزايش ، ٦١ درصد تمام جرايم سال گذشته را تشكيل داده است نيويورك با ٩٠٤ قتل در راس ‍ شهرهاى ديگر آمريكا قرار گرفته است .»(١١٥٩)

توجه بشر به محسوسات

دنياى امروز، ماده و شئون مادى را در زندگى بشر اصيل شناخته و به جهات روحانى اعتنا ندارد. در دنياى كنونى به اندازه اى توجه بشر به محسوسات جلب شده كه بسيارى از مردم كشورهاى پيشرفته ، خوشبختى و سعادت خود را تنها در ماديات و مظاهر آن جستجو مى كنند و معنويات عملا به دست فراموشى سپرده شده است

بشر امروز در راه علم و دانش به پيروزى هاى عظيمى نيل آمده است ، ولى تمام اين پيروزيها در حدود مسائل مادى و امور محسوس جهان طبيعت است و در امور معنوى و انسانى ، نه تنها پيشرفتى نكرده ، بلكه اساسا مسائل معنوى را از مباحث علمى حذف كرده است

در نظر دنياى امروز، علم عبارت از بررسى و تحقيق پيرامون جهان ماده و پى بردن به اسرار نهفته آن است عالم كسى است كه نكته مجهولى را در دنياى محسوس آشكار سازد و به يكى از رازهاى طبيعت پى ببرد و قدمى در بهبود زندگى مادى بشر بردارد و بر لذايذش بيفزايد. خلاصه ، در جهان امروز، علم خدمتگزار زندگى مادى و وسيله ارضاى غرايز و برآوردن خواهشهاى نفسانى بشر است و پيرامون انسان سازى و احياى جهات روحانى و معنوى بشر بحث و گفت و گويى ندارد.

( يَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِّنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ ) (١١٦١)

لزوم احياى معنويت

انسان ، به جز يك جنبه حقيقت را درك نكرده و روى درخت علم ميوه ممنوع را چيده است ، ولى اين ميوه نارس بوده و ما را به همه چيز جز خودمان بينا كرده است تكنولوژى براى ما موجد ثروت و سلامت و آسايش و همه قسم تسهيلات زندگى گرديد، ولى خطاى بزرگى در طرح ما راه يافت ، زيرا علوم زيستى خيلى از علوم ماده بى جان عقب افتاده و ما قبل از آن كه به شناسايى جسم و جان خويش موفق شويم ، بر دنياى مادى تسلط شديم ، انسان متجدد براى ماده اولويت قائل شد و معنى را در برابر اقتصاد قربانى كرد. اگر انسان را فقط به فعاليت اقتصادى اش منحصر كنند، مانند آن است كه قسمت بزرگى را از وى بريده باشند.»(١١٦٣)

ما در آتيه نشانه ها و آيات خود را كه در مجموعه جهان آفرينش و همچنين در ساختمان انسان وجود دارد، به مردم نشان خواهيم داد تا بر آنان واضح و آشكار گردد كه خدا بر حق است

اين آيه با سين كه حرف استقبال است ، آغاز شده و خداوند مژده داده است كه در آينده آيات آفاقى و انفسى را به موازات نظام حكيمانه آفرينش آگاه گردد و هم خود را بشناسد و به جنبه هاى مادى و معنوى خويش واقف شود و بر اثر اين دو آگاهى ، حق بر عموم مردم آشكار آيد و بشر به افتخار ايمان و خداپرستى نايل گردد.

گرچه دنياى امروز، من حيث المجموع ، در شناخت جهان و انسان پيشرفت هاى عظيمى نصيبش شده و به مقدار قابل ملاحظه اى به آيات آفاقى و انفسى پى برده است ، ولى اين پيشروى با موازنه و تعادل صورت نگرفته و در نتيجه حق و حقيقت به شايستگى آشكار نشده است و جوامع بشرى آن طور كه بايد از نعمت ايمان به خداوند برخوردار نيستند.