جوان از نظر عقل و احساسات جلد ۱

جوان از نظر عقل و احساسات0%

جوان از نظر عقل و احساسات نویسنده:
گروه: جوانان و ازدواج

جوان از نظر عقل و احساسات

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: آيت الله محمد تقي فلسفي (ره)
گروه: مشاهدات: 31220
دانلود: 4040


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 466 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 31220 / دانلود: 4040
اندازه اندازه اندازه
جوان از نظر عقل و احساسات

جوان از نظر عقل و احساسات جلد 1

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

شكنجه هاى روحى

افسوس و نگرانى ، مانند موريانه ، ريشه هاى اميد و اراده را در ضمير مردم خورند و آنان راه به طورى مردد و احيانا ماءيوس مى نمايند كه از سعى و كوشش دلسرد شده و گاهى از انجام وظايفى كه بر عهده دارند، سرباز مى زنند. بدبختانه ، بيشتر مردم از زن و مرد، پير و جوان ، در تمام شئون فردى و اجتماعى ، به اين بيمارى روحى گرفتارند و از شكنجه هاى جان كاه افسوس و نگرانى ، همواره رنج مى برند. به همين جهت ، بسيارى از فرصت هاى عزيز را بى ثمر و رايگان از كف مى دهند و سپس در آتش ‍ حسرت و ندامتى كه خود افروخته اند، مى سوزند.

مثلا وقتى جوان محصلى به علت مسامحه در تحصيل ، از عهده امتحان برنمى آيد، تجديدى مى شود. يعنى به وى مجال مى دهند كه ظرف چند ماه كوشش كند و عقب افتادگى هاى خود را جبران نمايد و دوباره امتحان بدهد. اين مهلت ، براى او فرصت گران بها و پرقيمتى است اگر به درستى از آن فرصت استفاده كند، اگر تمام نيروى خود را در راه درس و مطالعه به كار اندازد، در امتحان مجدد پذيرفته خواهد شد و به گروه قبول شدگان مى پيوندد و در نتيجه مى تواند سال بعد در كلاس بالاتر به تحصيل خود ادامه دهد.

براى استفاده از اين فرصت و بهره بردن از اين مهلت لازم است روح محصل جوان ، آرام و آزاد باشد تا بتواند كتاب هاى مربوطه را با خاطرى مطمئن و در كمال دقت مطالعه نمايد و مطالب درس هاى تجديدى را به خوبى فراگيرد.

اضطراب فكر

بدبختانه ، بسيارى از جوانان در چنين مواقعى ، به علت افسوس بر گذشته يا نگرانى از آينده ، دچار اضطراب فكر و تشويش خاطر مى شوند. گاهى به ياد گذشته مى افتند و افسوس مى خورند كه چرا سال گذشته درست درس ‍ نخوانديم ؟ چرا تنبلى كرديم و عمر عزيز را به مسامحه و بطالت گذرانديم ؟ گاهى در اطراف آينده مبهم و تاريك خودشان فكر مى كنند. خويش را مى بازند. مضطرب و نگران مى شوند. دچار هيجان روحى و بى خوابى مى گردند. با خود مى گويند: «اگر در امتحان تجديدى قبول نشويم ، اگر به خوبى از عهده جواب سئوالات برنياييم ، رسوا خواهيم شد، شخصيتمان درهم شكسته مى شود، ممكن است از مدرسه اخراج شويم ، به كلى از تحصيل محروم و براى هميشه بدبخت و بى آبرو بمانيم .»

فشارهاى روانى

اين دو فكر خطرناك ، اين دو مانع بزرگ ، آن چنان به روح حساس جوانان فشار مى آورند و آنان را در محاصره قرار مى دهند كه از فعاليت تحصيلى باز مى مانند و نشاط درس خواندن را از كف مى دهند. كتاب را در مقابل خود باز مى كنند، ولى افكار پريشان و ناراحت ، چنان مقهور و مسخرشان نموده كه از آن چيزى نمى فهمند. خلاصه در كشاكش افسوس گذشته و نگرانى آينده ، ايام مهلت سپرى مى شود، و فرصت گران بها براى تجديد امتحان ، بدون اخذ نتيجه از دستشان مى رود. ناچار بايد يك سال ديگر در همان كلاس بمانند. بدبختانه ، با تمام شدن سال تحصيلى و سپرى شدن فرصت امتحان تجديدى ، وضع روحى آنان آرام نمى شود و فشارهاى روانى پايان نمى پذيرد، بلكه سال بعد نيز وضع به همين منوال است و همچنان از افسوس گذشته و ترس آينده ، پريشان خاطر و نگران اند، ممكن است سال بعد، اضطراب روحى و نگرانى افزايش يابد و آن گرفتارى شكننده و طاقت فرسا تشديد شود.

درمان افسوس و نگرانى

درمان اين دو بيمارى روح ، تنها با محاسبه هاى صحيح و آرام كردن ضمير ميسر است مبتلايان بايد با مجاهده و كوشش ، فكر گذشته و آينده را از صفحه دل بزدايند و آن دو خاطره مزاحم و ناراحت كننده راه به دست فراموشى بسپارند.

درباره گذشته بايد اين مطلب را به درستى و قطعى در باطن خود حل و فصل كنند كه گذشته ما هر چه بود گذشت و ديگر برنمى گردد. افسوس ما برگذشته ، نه تنها اثر مفيد ندارد، بلكه مضر و مايه خسارت است قسمتى از وقت گران بهايى را كه اكنون در اختيار داريم ، به هدر مى دهد. به علاوه ، فكر ما را ناراحت و پريشان مى كند. مهم تر آن كه ما را از فعاليت هاى مفيد امروز، كه مايه پيروزى و كاميابى فرداست ، باز مى دارد.

«قال علىعليه‌السلام : لاتشعر قلبك الهم على مافات فيشغلك عن الاستعداد بما هوآت(٨٣) »

علىعليه‌السلام فرموده : غصه فرداى نيامده را بر امروز موجودت تحميل مكن و بار روز حاضرت را بى جهت سنگين منما.

آينده مجهول

متاءسفانه ، بسيارى از جوانان و سالخوردگان ، به وضع موجود خود كمترين توجهى ندارند و نقد عمر خويش را، كه سرمايه اساسى سعادت است نمى بينند. گاهى در اطراف آينده مجهول و تاريك خود فكر مى كنند و دورنماى وحشت زايى در ضمير خود مى سازند، و با آن خيالات پريشان و ناراحت كننده ، آسايش و آرامش را از خويش سلب مى نمايند و زندگى شيرين امروز را با انديشه هاى موهوم ، بر خود تلخ و غيرقابل تحمل مى كنند.

گذشته معدوم

گاهى از نادانى ، روى خود را به عقب برمى گردانند و راهى را كه در طول چند سال زندگى پيموده اند، با افسوس و تاءثر مى نگرند. خاطرات حسرت بار گذشته ، مانند باد سرد زمستانى بر آرزوهاى آن ها مى وزد. شور و نشاط را در دلشان مى كشد و چراغ فروزان عشق و اميد را در ضميرشان خاموش مى نمايد. چنان ماءيوس در دل شكسته مى شوند كه از سعى و كوشش باز مى مانند و فرصت هاى گران بهاى عمر را يكى پس از ديگرى از كف مى دهند.

اين چه حالت بود كه اهل زمين

هر زمان از گذشته ياد كنند

از فراق گذشته ها غمگين

وز غم حال بانگ و داد كنند

كارشان غير آه و حسرت نيست

هيچشان از زمانه عبرت نيست

آن يكى در بهار برنايى

مى خورد بهر كودكى افسوس

در كمال جمال و زيبايى

از تاءسف كند قيافه عبوس

كه چه خوش بود كودكى كه گذشت

مژده ام ده كه آن زمان برگشت

و آن دگر از شباب كرده عبور

ديده آن سخت راه ناهموار

داده از كف نشاط عقل و شعور

آرزوى شباب كرده شعار

كه چه شد روزگار برنايى

تا كشم سر به عشق و رسوايى

آن چه ديدم به غالب احوال

هيچ كس فكر نقد حال نبود

همه در اختيار وهم و خيال

حالشان جز غم و ملال نبود

غافل از آن كه حال زاينده

مادر رفته است و آينده

اغتنام فرصت ، يعنى توجه آدمى به شرايط موجود و بهره بردارى صحيح از آنها، به نفع سعادت مادى و معنوى خود.

استفاده از فرصت يعنى سعى و كوشش انسان در اجراى تمام وظايفى كه اكنون بر عهده دارد. افسوس و حسرت بر گذشته يك مانع بزرگ روانى در راه استفاده از فرصت است و نگرانى و اضطراب از آينده ، مانع ديگر.

فرصت موجود

كسى كه مى خواهد از فرصت ها استفاده كند و از سرمايه هايى كه در اختيار دارد، به خوبى بهره بردارى نمايد، بايد گذشته معدوم را به دست فراموشى بسپارد و دل را از حسرت و اندوه آن خالى كند. همچنين بايد آينده موجود نشده را ناديده انگارد و نگران آن نباشد. بايد تمام نيروى خود را متوجه لحظه حال و شرايط موجود نمايد و در هر كارى از خود سئوال كند «الآن چه بايد كرد؟» فكر كند. عاقلانه به آن پرسش پاسخ دهد. سپس به انجام آنچه موظف است ، جدا قيام نمايد.

«ن ابى عبداللهعليه‌السلام : قال الايام ثلثة ، فيوم مضى لايدرك و يوم الناس فيه فينبغى ان يغتنموه ، و غد انما فى ايديهم امله.(٨٥) »

سرمايه عمر

و نيز فرموده است : مجموع عمر آدمى در دنيا ساعتى بيش نيست ، آن چه از اين ساعت گذشته است ، معدوم شده و لذت و المى از آن احساس ‍ نمى كنيد و آن چه از آن هنوز نيامده است ، نمى دانيد چيست سرمايه موجود و پر ارزش عمر، تنها همان لحظات نقدى است كه اينك در اختيار شماست و در آن به سر مى بريد. مالك نفس خود باشيد و در حال حاضر براى اصلاح و رستگارى خود بكوشيد. در مشكلات وظيفه شناسى و اطاعت از او امر الهى ، پايدارى و از آلودگى به گناه و نافرمانى خداوند، خوددارى كنيد.

«قال اميرالمؤ منينعليه‌السلام : و ما فاتك منها فلاتاءس عليه جزعا.(٨٧) »

و نيز فرموده است : غم و اندوه سال نيامده را بر امروز خود تحميل منما، كه هر روزى ، هر آن چه در آن هست ، براى تو كافى است

آن چه را كه اولياى گرامى است در چهارده قرن قبل ، ضمن برنامه هاى روانى و تربيتى خود، براى مبارزه با افسوس گذشته و نگرانى آينده ، به پيروان خود آموخته آن ، دانشمندان نامى امروز، همان ها را در كلاس هاى علمى به دانشجويان مى آموزند و براى آنان تدريس مى كنند.

ديل كارنگى مى گويد:

«در تمام مراحل حيات ، در آهنينى به روى گذشته ، آن ديروزى كه ديگر وجود ندارد، محكم ببنديد و همين طور يك پرده فولادين جلو آينده ، فردايى كه هنوز بوجود نيامده است ، بكشيد. آن وقت با اطمينان خاطر امروز را بگذرانيد.

گذشته را به حال خود گذاريد تا در مرگ و نيستى مدفون گردد. آن ديروزى را كه براى اشخاص احمق ، راهنمايى به طرف فنا و مرگ است به دور افكنيد. چون بار مشكلات آينده بر محنت هاى گذشته افزون گردد و به اضافه مسايل حال حاضر، بر دوش كسى قرار گيرد، با خود، شكست ، محروميت و رنج همراه آورده و در نتيجه قوى ترين افراد را نيز از پا در مى آورد.

آينده را با همان نيرويى كه گذشته را از خود به دور افكنديد، از خويشتن جدا كنيد. آينده همين امروز است فردايى وجود ندارد و روز رستگارى و نجات جز امروز نيست كسانى كه براى آينده در تشويش اند بى جهت نيروى خود را تلف مى كنند و براى خويشتن مشكلات و گرفتارى هاى فكرى و عصبى بوجود مى آورند. پس در به روى اين دو هيولاى عظيم ، يعنى گذشته و آينده ببنديد و امروز را از ديروز و فردا جدا كنيد.» ۳ جوان از نظر عقل و احساسات

آرزوهاى شيرين

گاهى به كاميابى و پيروزى فرداى خود فكر مى كنند و آرزوهاى شيرين خويش را به صورت كاخ ‌هاى مجلل و افسانه اى در مى آورند و در ضمير خود بهشت دل فريبى مى آفرينند و سپس از مشاهده آن همه زيبايى و جمال ، غرق شادى و مسرت مى شوند و از خوش حالى در پوست نمى گنجد.

افكار وحشتناك

زمانى به ناكامى و شكست خود فكر مى كنند و در جهان نامحدود وهم و تخيل ، بدبختى هاى خود را به صورت ويرانه هاى مخوف و وحشتناك در مى آورند و در باطن خود جهنم سوزانى مى آفرينند. سپس از تماشاى آن مناظر وحشتناك دچار ترس و شكست مى شوند. گاهى چنان خود را مى بازند و گرفتار ياءس و نااميدى مى شوند كه از زندگى دل سرد شده و از انجام هر قسم كار و فعاليت شانه خالى مى كنند.

اثر اين تخيلات موهوم و تصورات افسانه اى آن است كه جوانان از واقع بينى و مشاهده حقيقت زندگى غافل مى شوند و فرصت موجودى را كه سرشار از شرايط مساعد و خوشبختى و سعادت است ، بى نتيجه از دست مى دهند. «بعد از تكليف ، كنجكاوى بيشتر ذهنى شده و مى تواند ساختمان ها و تركيب هاى شجاعت آميز بسازد اتكاى جوانان در اين دوره ، بر يادگارهاى متعدد و مطالعات است كه به مدد آنها زيبايى تازه و پروژه هاى خيالى به وجود مى آورند. در حالى كه كودك فقط در زمان حال زندگى مى كند، جوان نورس ، مفهوم زمان روحى را در دو جهت گذشته و آينده تشكيل مى دهد. فعاليت فكرى كه بيشتر متوجه گذشته و آينده است ، علاقه مندى به وضع حاضر را در درجه دوم اهميت مى گذارد. به همين علت است كه براى جوان نورس ، مواجهه با حقيقت مشكل است گذشته از آن ، قدرت تصور ذهنى يك شخص يا يك صحنه به اندازه اى است كه حد فاصل مابين حقيقت و مجاز، تقريبا از بين مى رود. مخصوصا دختركان مى توانند در وسط زندگانى روزانه ، خواب و خيال هايى را كه در بيدارى انجام مى گيرد، ادامه دهند. گاهى اوقات صورى از مرض ميتومانى ، يعنى علاقه به دروغ پردازى افسانه اى مانند در ايشان ديده مى شود حقيقت در نظر جوانان نورس تغييرات زيادى مى يابد. آنان حقيقت را از وراى امواجى از تصاوير و تخيلات تعبير مى نمايند. بنابراين ، بايد در مشاهده جوانان و قضاوت درباره ايشان احتياط كرد.

دوران تخيلات

جوانى مهم ترين دورانى از زندگى است كه انسان به تخيلات غير مسكن و افسانه مانند مى پردازد و افكار شيرين و باطل ، مخصوصا در دختركان جوان ، پيدا مى شود. به طورى كه قبول واقعيت زندگى براى ايشان مشكل مى نمايد و ممكن است در بعضى از مغزهاى ظريف و حساس اختلالاتى به وجود آورد.»(٩٠)

«هنگامى كه دوران پختگى و كمال نزديك مى شود، شخصيت نيز در راه صحيحى شروع به رشد و نمو مى نمايد. تطابق با محيط كه در دوران رشد دچار اختلال شده و ممكن بود به وضع جبران ناپذيرى خطر و بدنامى ايجاد كند، ممكن مى شود. ناراحتى هاى روحى و جسمى به وى پابند زده بودند، معدوم مى گردند.

هر گاه شخصيت يك نوجوان را با شخصيت بيست سالگى او مقايسه كنيم ، ترقيات حاصل جلب توجه مى كند. بعد از آن كه منافع جديد جوان مسلم و محقق گرديد، اولين تجارب شخصى به مرحله حقيقت درآمده ، مسائل اساسى زندگى ، اگر حل هم نشده باشد، لااقل مطرح شده ، جوان از آن صورت مه آلود سابق ، به يك حالت مشخص تر درمى آيد.»(٩٢)

«ترقيات علم بلوغ آن قدر كه انتظار مى رفت ، با سرعت انجام نمى گيرد. حتى امروز نيز درباره كودكان و روان شناسى ايشان اطلاعات بيشتر و بهترى در دست است تا درباره دوران بلوغ

سنين بلوغ يك دوران مسدود اسرارآميز است كه نمى توان در مورد آن سئوالاتى مطرح كرد كه داراى جواب هاى صحيح و مؤ ثق باشند. گذشته از آن ، احوال انسان در اين سنين چنان متغير است كه ممكن است همه زحمات مشاهده كنندگان را باطل و بيهوده كند و ايشان را دچار خيالات واهى سازد.»(٩٤)

بلوغ و رشد

قال الله العظيم فى كتابه( ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ ) (٩٦)

دوران برزخى

ايام بحرانى و سراسر انقلاب بلوغ ، براى دختران و پسران يك دوره برزخى و جوانى و يك قسمت مخصوص از زندگى انسان است اين دوره نه مى توان از ايام كودكى به حساب آورد و نه مى توان در حساب جوانى محسوب داشت

به طفلى كه عوامل بلوغ در مزاجش بيدار شده و فعاليت عميق خود را آغاز نموده است در لغت عرب مراهق مى گويند. مراهق نه كودك است نه جوان كودك نيست براى آن كه فعل و انفعال هاى بلوغ در جسم و جان وى اثر گذارده و پاره اى از صفات و مميزات كودكى را از وى سلب نموده است اندام و افكارش ، حركات و اخلاقش از وضع كودكى خارج شده و صورت ديگرى به خود گرفته است

بلوغ كامل

جوان نيست براى آن كه هنوز عوامل بلوغ تمام منازل پيشرفت را نپيموده و به كمال نهايى خود نرسيده است بايد مدتى بگذرد و فعاليت هاى طبيعى بلوغ همچنان ادامه پيدا كند تا نوجوان مراهق به سر منزل بلوغ كامل برسد و تمام اوصاف و علائم يك جوان در وى آشكار و تثبيت گردد.

«مدت هاى مديد، منازعه در اين بود كه آيا بلوغ جزو دوران كودكى يا جزو زمان رشد و كمال است و حتى امروز نيز غالب اشخاص گمان مى كنند كه انسان تا سن ١٤ يا ١٥ سالگى كودك است ، و سپس از يك دوران استحاله و برزخى به نام بلوغ عبور كرده و شخص كامل و پخته مى شود. اين مطلب حقيقت ندارد. در واقع ما بين سنين ١٢ و ١٨ سالگى ، انسان يك دوره مشخص از زندگى ، مستقل از دوران كودكى و دوران كمال را مى گذراند كه خود به خود داراى وحدت قوانين و مسائلى است و در زندگانى انسانى نقش مهمى بر عهده دارد.

در مطالعات مربوط به رشد و نمو بدن انسان ، بايد براى بلوغ يك مكان اساسى قائل شد. مفهوم كلمه بلوغ نيز همين موضوع را نشان مى دهد، سنى كه شخص در آن بزرگ مى شود. بنابراين هبلوژى در مطالعه تكامل انسان ، اهميت اصلى و اساسى دارد. محال است بتوان دوران بلوغ را بدون در نظر گرفتن تغييرات دائمى بدنى و فكرى ، كه مشخص آن مى باشند، مورد توصيف مشروح و دقيق قرار داد.»(٩٨) »

امام صادقعليه‌السلام در مورد پسر نابالغى كه با زن بالغى در آميزد و زنا كند فرموده است : براى پسرى كه به حد بلوغ كامل نرسيده ، مجازات تاءديبى مقرر است و براى زن بالغ كه زنا داده است كيفر قانونى

مجازات تاءديبى

«و عنهعليه‌السلام : لا حد على الاطفال ولكن يؤ دبون ادبا بليغا.(١٠٠)

پى بردن به علل حوادث

معنى پيشرفت هاى علمى در تمدن جديد، اطلاع از علل پنهانى حوادث و آگاهى از عوامل پديده هاى طبيعت است به هر نسبتى كه چشم واقع بين علم ، حقايق نهفته عالم را بهتر ببيند و به اسرار خلقت ، بيشتر پى ببرد، بر حكومت و قدرت علم افزوده مى شود و تكامل و تعالى بيشترى نصيب بشر مى گردد.

حوادث ظاهرى عالم را همه مى بينند، ولى مشكل بزرگ پى بردن به علل حوادث است گرفتن جرم آفتاب و ماه ، لرزيدن زمين ، وزش بادها، سبز شدن اشجار، باردار شدن حيوان و انسان ، فرزند آوردن و صدها حوادث ديگر در طبيعت همواره وجود داشته و دارد و تمام اقوام وحشى و متمدن ، آنها را ديده و مى بينند. مطلب مهم آن است كه بشر بداند چرا آفتاب مى گيرد؟

چرا زمين مى لرزد؟ چگونه درختان شكوفه مى كنند و زنان باردار مى شوند؟ و از چه راه صفات اختصاصى پدران و مادران به فرزندان منتقل مى شود؟

در گذشته همه مى ديدند كه مرض نوبه «مالاريا» با بيماران چه مى كند و تب و لرز چگونه نيروى آنان را مى كاهد و رفته رفته به حياتشان خاتمه مى دهد، ولى از عامل اصلى مرض كسى آگاه نبود. همه مى ديدند كه بيمارى سل چگونه جوانان را ناتوان مى كند و سرانجام از پاى در مى آورد، ولى هيچ كس علت واقعى آن بيمارى را نمى شناخت

روزى كه تمدن جديد با اسباب هاى دقيق و حساس به جهان ميكروب راه يافت و از دنياى حيرت انگيز موجودات زنده ذره بينى آگاه گرديد عامل حقيقى امراض عفونى ، شناخته شده و يكى از پيچيده ترين اسرار نهان خلقت از پرده خفا درآمد. معلوم شد كه علت بيمارى آن است كه ميليون ها موجودات زنده ذره بينى ، مانند لشكر مهاجمى ، بدن بيمار را اشغال مى كنند و براى ادامه زندگى و تكثير نسل خويش ، از نيروى انسان مريض استفاده مى كنند و پيوسته خود را قوى و او را ناتوان مى سازد و سرانجام تسليم مرگش مى نمايند:

علائم ظاهرى بلوغ

بلوغ و تحولاتى كه در جسم و جان اطفال بر اثر بلوغ پديد مى آيد، يكى از واقعيت هاى انكارناپذير در حيات بشر است اطلاعات مردم ديروز جهان از بلوغ ، تنها مشاهده علائم و تغييراتى بود كه در اندام و اخلاق نوجوانان تازه بالغ آشكار مى شد. همه مى ديدند كه بدن نوجوان بر اثر بلوغ به سرعت رشد مى كند و صفات جسم و جانش عوض مى شود، ولى حقيقت بلوغ را نمى شناختند و از عامل واقعى آن آگاه نبودند. دانشمندان تمدن جديد با وسايل علمى و آزمايش هاى دقيق توانسته اند تا اندازه اى از اين راز مجهول پرده بردارند و عامل واقعى بلوغ را بشناسند.

عامل واقعى بلوغ

به شرحى كه مبسوطا در كتب علمى آمده ، تحقيقات دانشمندان به اين نتيجه رسيده است كه غدد داخلى در ساختمان بدن انسان به منزله كارگاه هاى شيميايى بسيار منظمى است كه هر يك از آنها، يك يا چند ماده مخصوص در خود تهيه مى كنند و مستقيما به داخل خون مى ريزند. آن مواد در اصطلاح علمى به اسم هورمون نامگذارى شده است

«شما مى توانيد بدن را مانند يك جامعه نمونه بدانيد. پايه و ستون اين جامعه ، استخوان بندى آن است كه ساير اجزاى بدن بر روى آن ساخته شده اند. در ميان اين استخوان بندى ، خانواده ها يا تيم هاى مختلفى جاى دارند كه همه براى يك هدف مشترك با هم همكارى مى كنند.

شش خانواده يا تيم عمده كه در ميان اين استخوان بندى قرار دارند، عبارتند از:

١ - دستگاه گوارش و ترشح كننده

٢ - دستگاه تنفس

٣ - دستگاه گردش خون

٤ - دستگاه اعصاب (پى ها)

٥ - دستگاه غدد.

٦ - دستگاه تناسلى(١٠٢)

نقش هورمون ها

كار اين غدد و موادى كه در خود تهيه مى كنند، منشاء تحولات عظيمى در بدن است نظم كار غده ها و تعادل ترشح هورمون ها نقش فوق العاده مهمى در تعادل جسم و جان و سلامت اخلاق و اندام دارند. چنان كه اختلال كار آن غدد و بى نظمى ترشحات آنها منشاء اختلالات گوناگونى در اندام و روان ، در اخلاق و اعمال آدمى است و مى توانند بيمارى هايى را به بار آورند.

گرچه دانشمندان بشر در نيم قرن اخير به مقدار قابل ملاحظه اى از دنياى تاريك غدد داخل و آثار حيرت انگيز هورمون ها آگاه شده اند و با تجربيات و تحقيقات عميقى كه در اين راه اعمال شده ، پيشرفت هاى عظيمى نصيبشان گشته است ، ولى موضوع غدد بى مجرا و مواد شيميايى آنها به قدرى پيچيده و مبهم است كه متخصصين صريحا به نارسايى دانش خود در اين باره اعتراف دارند.

نارسايى دانش كنونى

دكتر اديث سپرول مى گويد:

«معتبرترين نتيجه گيرى درباره دستگاه ترشح درونى ، خود از داستان جهل ما حكايت مى كند. ما فقط صاحب اين دانش بسيار مقدماتى هستيم كه به چگونگى تركيب هورمون هاى انحصارى اعضاى ترشح درونى پى برده است گرچه از خواص هورمون ها و تاءثير آن بر بدن ، اطلاعات قابل توجهى داريم ، اما از چگونگى اين اثر و نفوذ چيزى نمى دانيم .»(١٠٤)

پديده بلوغ

يكى از نتايج فعاليت غدد داخلى ، پديده بلوغ و تحولاتى است كه به سبب آن در مزاج كودكان آشكار مى شود. به نظر زيست شناسان ، منشاء طبيعى بلوغ ، ترشح هورمون هاى جنسى ، به ضميمه فعاليت هاى منظم بعضى ديگر از غدد داخلى است

«از ابتداى حيات تا دوران بلوغ ، غدد جنسى به خواب فرورفته اند و هيچ نوع فعاليتى ندارند. در سن بلوغ ، هيپوفيز با ترشح هورمون هاى محرك جنسى ، اين غدد را از خواب بيدار مى كند و به كار وامى دارد.»(١٠٦)

آغاز بلوغ كودك

در تمام دوران چند ساله بلوغ ، عوامل فعاله همچنان به كار خود ادامه مى دهند تا كودك تازه بلوغ را به رشد نهايى و به عالى ترين مدارج قوت و شدت جوانى برسانند، و كليه مميزات يك مرد يا يك زن كامل را در وى ايجاد و مستقر نمايند.

دوران بلوغ

«بيضه دو عمل مجزا از هم دارد. يكى ساختن هورمون مردسازى به نام تستوسترون و ديگرى ساختن نطفه براى هر يك از اين دو كار هيپوفيزيك ، هورمون محرك مخصوص دارد.تستوسترون به مراتب از هورمون هاى مردساز غده فوق كليوى قوى تر است و در دوران بلوغ ، مشخصات ثانوى جنسى و تمايل جنسى را به وجود مى آورد.»(١٠٨)

«با ورود تستوسترون به جريان خون ، آن تغييراتى كه باعث تبديل يك پسر به يك مرد مى شود شروع مى گردد. تحت تاءثير و نظارت مستقيم تستوسترون ، نه فقط غده وزى و آلت و كيسه هاى منى و موى بدن بالغ مى شود بلكه ساير اعضاى و قواى عقلانى نيز كامل مى گردد. به فرمان تستوسترون ، ماهيچه ها و استخوان بندى ، راه رشد و تكامل مى پيمايند.»(١١٠)

جهش بدن

يكى از مهم ترين تحولات انقلابى دوران بلوغ ، رشد سريع استخوان ها و عضلات و كليه اعضاى داخل بدن است گرچه كودك در رحم مادر و همچنين در ايام طفوليت همواره در مسير رشد و تكامل بوده و پيوسته نمو مى كرده است ، ولى رشد دوران بلوغ به قدرى سريع و شديد است كه قابل مقايسه با رشد دوران كودكى نيست به همين جهت ، دانشمندان در كتاب هاى علمى خود، رشد و نمو دوران بلوغ را به جهش تعبير كرده اند:

«هورمون هاى جنسى كه در زن از تخمدان و مرد از بيضه ها ترشح مى شوند، حساسيت سلول ها را نسبت به هورمون رشد زياد مى كنند. يعنى باعث مى شوند كه سلول ها در مقابل مقدار ثابتى از هورمون رشد، بيشتر عكس العمل نشان بدهند و بيشتر سلول بسازند. اين خاصيت موجب مى گردد كه رشد دختران و پسران در دوران بلوغ بسيار سريع شود و به اصطلاح جهش نشان بدهد.»(١١٢)

نمو استخوانها

استخوان بندى انسان تكيه گاه عضلات مختلف بدن است رشد طبيعى و غيرطبيعى آنها ميزان قامت طبيعى و غيرطبيعى انسان است استخوان ها از زمان ولادت تدريجا رشد مى كنند و با نمو آنها، طول قامت و تناسب اندام كودك افزوده مى شود، ولى در دوران بلوغ به شدت تحت تاءثير عوامل رشد قرار مى گيرند، با سرعت و به طور جهش نمو مى كنند تا به آخرين مراحل تكاملى و رشد نهايى خود برسند.

رشد نهايى قامت

«قال علىعليه‌السلام : و يستكمل طوله فى اربع و عشرين سنة(١١٤)

«در ابتداى دوران بلوغ ، پاها به سرعت رشد مى كنند. به طورى كه غالبا جوانان نورس قيافه مرغان پا بلند را دارند. حتى گاهى در مواضع مفاصل ، اين سرعت رشد آن قدر زياد است كه پوست بدن قادر به هماهنگى با آن نيست و در حدود زانو، بعضى از قسمت هاى پوست كه به طور قائم قرار گرفته اند، صورت نوارهاى رنگ پريده اى را پيدا مى كنند كه آن ها را نوارهاى رشد مى نامند. از آن پس ، رشد سريع شروع مى شود، تمام قطعات استخوان بندى انسان از اين قاعده پيروى كرده به تناوب بلند يا پهن مى گردند.

واضح است كه در دوران بلوغ ، آخرين پيشرفت هاى استخوان بندى بدن انجام مى گيرد و بعد از بيست سالگى بى نهايت ضعيف مى شود. معمولا بعد از آن كه غضروف هاى نقاط اتصال از بين رفتند، استخوان ديگر قادر به بزرگ شدن نيست و اين امر مابين ٢٠ تا ٢٥ سالگى است .»(١١٦)

دكتر كارل مى گويد:

«اختلافى كه بين زن و مرد موجود است تنها مربوط به شكل اندام هاى جنسى آنها و وجود زهدان و انجام زايمان نزد زن و طرز تعليم خاص آنها نيست بلكه نتيجه علتى عميق تر است كه از تاءثير مواد شيميايى مترشحه غدد تناسلى در خون ناشى مى شود.

تفاوت اساسى زن و مرد

به علت عدم توجه به اين نكته اصلى و مهم است كه طرفداران نهضت زن فكر مى كنند كه هر دو جنس مى توانند يك قسم تعليم و تربيت يابند و مشاغل و اختيارات و مسؤ وليت هاى يكسانى به عهده بگيرند. زن در حقيقت از جهات زيادى با مرد متفاوت است يكايك سلول هاى بدنش ، همچنين دستگاه هاى عضوى و مخصوصا سلسله عصبى ، نشانه جنس او راه به روى خود دارد.

قوانين فيزيولوژى نيز هم مانند قوانين جهان ستارگان ، سخت و غيرقابل تغيير است و ممكن نيست تمايلات انسانى در آنها راهى يابد. ما مجبوريم آنها را آن طورى كه هستند بپذيريم زنان بايد به بسط مواهب طبيعى خود در جهت و مسير سرشت خاص خويش ، بدون تقليد كوركورانه از مردان ، بكوشند. وظيفه ايشان در راه تكامل بشريت ، خيلى بزرگ تر از مردهاست و نبايستى آن را سرسرى بگيرند و رها كنند.»(١١٨)

توازن رشد

نكته جالبى كه توجه دانشمندان بشر را به خود معطوف داشته و در كتاب هاى علمى خاطرنشان نموده اند، موضوع موازنه اى است كه همواره در تمام قسمت هاى بدن وجود دارد. به طورى كه كليه اجزا و اعضاى مختلف در رحم مادر و در ايام كودكى و در دوران بلوغ ، با تناسب و اندازه گيرى صحيح رشد مى كنند.

اندازه گيرى هاى حكيمانه اى كه در تمام نظام آفرينش وجود دارد، يكى از آيات الهى است و قرآن شريف آن را به خداوند نسبت داده است

( إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ ) .(١٢٠) »

آفرينش بر اساس محاسبه

در پيشگاه خداوند بزرگ همه چيز اندازه و حساب دارد.

( قَدْ جَعَلَ اللَّـهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا ) (١٢٢) »

نمو بدن در ادوار مختلف

مفضل از امام صادقعليه‌السلام درخواست كرد در اطراف رشد بدن انسان در ادوار مختلف زندگى ، تا رسيدن به حد بلوغ و كمال نهايى خود بيانى فرمايد. امامعليه‌السلام فرمود: مراحل اوليه رشد در رحم مادر است در آن جايى كه چشمى او را نمى بيند و دست كسى به وى نمى رسد، پرورش ‍ مى يابد تا به صورت انسان معتدلى متولد شود. انسانى كه واجد تمام لوازم و سرمايه هاى زندگى است انسانى كه داراى احشا و اعضاى عوامل حيات است ، و ساخته شده از مجموع استخوان ، گوشت ، پيه مغز، پى ، رگ و غضروف موقعى كه متولد مى شود، باز هم در راه رشد و نمو است رشد همگانى ، رشد همه جانبه و عمومى تمام اعضا نمو مى كنند، در حالى كه شكل انسانى و توازن اندام ، همواره ثابت و برقرار است مجموعه بدن با تعادل پيش مى رود و دچار زياده و نقصان ناموزون نمى شود، تا سرانجام به رشد نهايى خود برسد. آيا به وجود آمدن آن همه اعضاى مختلف و گوناگون و همچنين رشد موزون و تكامل معتدل آنها، از چه منشاءيى جز تدبير لطيف و حكيمانه الهى ممكن است سرچشمه بگيرد؟

موازنه و تعادل رشد قسمت هاى مختلف بدن انسان ، بر اساس قانون تكوين و سنت آفرينش استوار است اين قانون كه از اراده حكيمانه خالق عالم سرچشمه گرفته است ، به طور طبيعى و خودكار در مورد جنين و نوزاد، كودك و جوان اجرا مى شود.

ناموزونى نمو

كسانى كه سالمند و ساختمان بدنشان طبيعى است ، از رشد معتدل و نمو موزون برخوردارند، ولى بيمارانى كه گرفتار اختلالات غدد داخلى هستند، عوارض گوناگونى دارند و بعضى از آنها دچار ناموزونى رشد در نواحى مختلف بدن مى شوند:

«بيشتر اطلاعات ما درباره غده هاى ترشحى درونى ، محصول مطالعه حالات بيمارانى است كه يا چند غده تراوش درونى مريض داشته باشند. بيمارى هاى غدد ترشح درونى به دو دسته تقسيم مى شوند.

١ - بيمارى هايى كه غده را خراب و كار آن را دچار وقفه مى كنند.

٢ - بيمارى هايى كه فعاليت غده را فزونى مى بخشند.

مطالعه اين بيمارى ها و نتايج حاصل شده تقريبا با آزمايش هايى كه روى حيوانات به عمل مى آوريم ، نزديك به هم است .»

پايان دوران كودكى

تحولات اساسى بلوغ به دوران كودكى خاتمه مى دهد و نوجوانان به وسيله رشد تدريجى و سريع استخوان ها و عضلات و اعضاى داخلى بدن ، به صف مردان و زنان جامعه نزديك مى شوند و طولى نمى كشد كه تمام مميزات يك شخص بزرگ در آنان پديدار مى گردد.

همزمان با تحولات انقلابى و نمو همه جانبه بدن ، عوارض ديگرى نيز به سبب بلوغ ، در جسم نوجوانان آشكار مى شود.

«پسرها با چيزهاى تازه ديگرى آشنا مى شوند. پيدايش دانه هاى سياه رنگ بر روى پوست ، مخصوصا در اطراف بينى ، روى چانه يا روى شانه ها، ايشان را سخت مضطرب مى سازد. آن گاه كه غدد چربى دهنده شروع به ترشحات فراوان مى نمايند و بعضى از خلل و فرج را مسدود مى كنند، اين جوش هاى صورت ، كه به فراوانى ديده مى شوند، ظهور مى نمايند و اين ها جز جريحه دار ساختن عزت نفس جوانان ، عيب ديگرى ندارند.

رشد تارهاى صوتى

تغيير صدا كه بر حسب آب و هوا و نژادهاى مختلف ، زودتر يا ديرتر ظهور مى نمايد، يك اثر عمومى است كه در همه پيدا خواهد شد. حلقوم در هنگام تكليف توسعه مى يابد و برجستگى حلقوم بر آمده تر از سابق مى شود. تارهاى صوتى از لحاظ طول دو برابر مى شوند. صدا كه تا آن هنگام زير بود، در مدت چند ماه ، طنين مخصوصى پيدا كرده ، به اصطلاح دو رگه مى شود و بسيار نامطبوع مى گردد. بعد از آن در مدت چند هفته از شدت آن كاسته مى شود و به تدريج حالت تدريج حالت صداى اشخاص ‍ بالغ را پيدا مى كند و در ١٧ سالگى آخرين تغييرات صوتى نيز از بين مى روند.

صداى زن نيز تغيير مى كند، اما كمتر محسوس است آهنگ آن كه بليغ ‌تر و رساتر مى شود، در حدود ١٥ سالگى وضع ثابتى به خود مى گيرد.»(١٢٥) »