جوان از نظر عقل و احساسات جلد ۱

جوان از نظر عقل و احساسات0%

جوان از نظر عقل و احساسات نویسنده:
گروه: جوانان و ازدواج

جوان از نظر عقل و احساسات

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: آيت الله محمد تقي فلسفي (ره)
گروه: مشاهدات: 31224
دانلود: 4040


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 466 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 31224 / دانلود: 4040
اندازه اندازه اندازه
جوان از نظر عقل و احساسات

جوان از نظر عقل و احساسات جلد 1

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

تمايلات غيرعقلانى

نه تنها جرايم و جنايات و گمراهى هاى اخلاقى ناشى از احساسات لجام گسيخته و تمايلات غيرعقلانى است ، بلكه گمراهى هاى معنوى و انحراف هاى اعتقادى نيز از خواهش هاى حساب نشده و هواى نفس ‍ سرچشمه مى گيرد. تعصب ، لجاج ، تكبر،، خودپسندى و صفاتى نظاير اينها سد راه سعادت بشرند و نمى گذارند مردم عاقلانه فكر كنند و از روى علم و معرفت ، هدايت را از گمراهى تشخيص دهند و به حق و حقيقت بگرايند.

( وَإِنَّ كَثِيرًا لَّيُضِلُّونَ بِأَهْوَائِهِم بِغَيْرِ عِلْمٍإِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِينَ .)

بسيارى از مردم كه دچار گمراهى و ضلالت مى شوند، به سبب اين است كه ندانسته از هواى نفس خود اطاعت مى كند و بدون علم و فكر، تمايلات خويش را پيروى مى نمايند.

نسلجوان و احساسات

گر چه تمام طبقات مردم در سنين مختلف ، كم و بيش اسير احساسات نيرومند و تمايلات خودسر خويش هستند و پيوسته در معرض گناهكارى و انحراف اند، ولى خطر طغيان احساسات براى نسل جوان ، از ساير طبقات بيشتر است و همواره خوشبختى و سعادتشان را تهديد مى كند. زيرا از يك طرف ، با فرارسيدن دوران بلوغ ، تمايل جنسى و ساير خواهش هاى عاطفى در ضميرشان به شدت بيدار مى شوند و آنان را از هر جهت تحت تاءثير خود قرار مى دهند و از طرف ديگر، عقل نوجوانان كه هنوز به رشد نهايى و كمال طبيعى و اكتسابى خود نرسيده است ، مانند دوران كودكى ، همچنان ضعيف و ناتوان است و در مقابل امواج نيرومند احساسات قدرت ايستادگى و مقاومت ندارد. بديهى است در چنين شرايطى ، جوانان پيوسته در پرتگاه خطر قرار دارند و با كمترين غفلت ممكن است سقوط كنند و به بزرگ ترين حادثه نامطلوب دچار شوند.

اگر يكى از انگيزه هاى عاطفى جوانان تهييج شود، اگر يكى از تمايلات نفسانى آنان طغيان نمايد، مزاجشان را با سرعت و به سختى طوفانى مى كند و چون به سبب خامى و نارسايى عقل ، از مصلحت انديشى و مال بينى هم عاجزند، در آن موقع حساس ممكن است به كارهاى خلاف مصلحت و احيانا به جرايم خطرناكى دست بزنند كه هرگز قابل جبران نباشد و براى هميشه خود را سيه روز و بدبخت كنند.

روان زودرنج جوان

روان زودرنج و حساس جوان مانند انبار باروتى است كه مستعد اشتعال است كافى است با يك جرقه منفجر شود و شعله هاى سوزانش خرمن سعادت خود و اطرافيانشان را نابود كند.

مزاج نوجوانان همواره آماده هيجان و طوفان است آماده تخريب و انقلاب است آنان به علت شدت تمايلات عاطفى ، همه چيز و همه كس را از پشت عينك احساسات مى نگرند. يك تحريك كوچك ، يك ضربه روحى ، ممكن است آنها را منقلب كند و از راه اعتدال و درستكارى منحرف نمايد.

بى احترامى به جوانان

بى احترامى به شخصيت جوانان ، تحقير و اهانت به آنان يكى از عوامل مهم طغيان نسل جوان است براى آن كه نوجوانان دچار انگيزه هاى عاطفى و هيجان هاى انتقامى نشوند، براى آن كه به كارهاى زشت و ناپسند دست نزنند، پدران و مادران در خانواده و مربيان در محيط آموزشگاه مؤ ظف اند با آنان طورى رفتار كنند كه روح زودرنجشان آزرده نشود، عواطف و احساساتشان مجروح نگردد و در خود احساس پستى و حقارت ننمايند. زيرا پديد آمدن اين حالت روانى ممكن است آنان را تحريك كند و به كارهاى ناروايى وادارشان نمايد.

جرم جوانان

«يكى از دقيق ترين و مهم ترين مطالعاتى كه درباره جنبه هاى روان پزشكى جرم جوانان شده است مطالعه هلى وبرونر است اين دو دانشمند به معاينه دقيق و عميق ١٠٥ جفت كودكانى كه مرتكب خلاف بزرگى شده بودند و نيز برادران و خواهران غير مجرم ايشان پرداختند. يعنى جوانان مجرم را با خواهران و برادرانشان طورى مقايسه كردند كه بتوانند عوامل مربوط به وراثت و محيط اجتماعى و اقتصادى را درست زير نظر بگيرند. سرانجام به اين نتيجه رسيدند كه تقريبا صدى نود و يك جوانان مجرم ، از اختلالات عاطفى شديد رنج مى بردند. يعنى از حيث روابط عاطفى و اين كه مورد بى مهرى قرار گرفته بودند، هم احساس ناامنى مى كردند و هم از اختلالات عاطفى مربوط به انضباط خانوادگى رنج مى بردند. هم احساس ‍ حقارت و حسادت و رقابت با برادران خود داشتند و هم كشمكش هاى عاطفى عميق درونى و احساس ناخودآگاهانه گناهكارى ، همراه با ميل به مجازات شدن در آنها ديده مى شد.»(٣١٦)

افكار مطرود

حضرت سجادعليه‌السلام در پاسخ نامه عبدالملك ، به مقام شامخ نبى اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و افتخار فرزندان عزيز آن حضرت اشاره كرد و ضمنا به طور كنايه و غيرمستقيم عبدالملك مروان را در سخن جاهلانه اش ملامت نمود و انديشه نادرستش را از بقاياى افكار مطرود و محكوم دوران جاهليت معرفى كرد. بديهى است دريافت چنين نامه اى براى عبدالملك و پسرش بسيار سنگين و ناراحت كننده بود.

عبدالملك نمى بايست از اول به على بن الحسين نامه انتقاد بنويسد و بى جهت عمل صحيح و قانونى آن حضرت را مورد اعتراض و خرده گيرى قرار دهد. اكنون كه نامه نوشته و به اين عمل نادرست مبادرت كرده است ، بايد خود را براى دريافت پاسخ محكم و متقن آن جناب آماده نمايد و به عوارض نوشته نا به جاى خويشتن تن در دهد.

تندروى جوان

عبدالملك كه دوران جوانى را پشت سر گذارده است ، عبدالملك كه با گذشت زمان ، عقلش به رشد طبيعى خود رسيده و از حوادث روزگار به مقدار قابل ملاحظه اى تجربه آموخته است ، تا اندازه اى بر احساسات خويش مسلط است و مى تواند خود را از هيجان هاى بى مورد و خطرناك نگاه دارد. ولى فرزند جوانش كه اكنون دوران شباب را طى مى كند و هنوز به رشد عقلى نرسيده و سرد و گرم جهان را نديده است ، بعيد به نظر مى رسد كه بتواند خويشتن دار باشد و در مواقع تحريك احساسات ، از تندروى و تصميم هاى ناروا بر كنار ماند.

پاسخ قاطع حضرت سجادعليه‌السلام به پدر و پسر، ضربه روحى زد و هر دو از مضمون نامه آن حضرت ناراحت و رنجيده خاطر شدند. با اين تفاوت كه پدر كارآزموده و تجربه ديده ، هيجان هاى خود را پنهان نگاه داشت و چيزى نگفت ، ولى پسر جوان و كم تجربه نتوانست خود را نگاه دارد و مراتب ناراحتى و هيجان خويش را به زبان آورد.

ميل به انتقام اگر اختيار در دست پسر نادان و كوتاه فكر مى بود براى ارضاى احساسات برانگيخته خود انتقام مى گرفت او از قدرت هاى نظامى و انتظامى مملكت استفاده مى كرد و به منظور جبران شكست معنوى خويش ، به آن حضرت آسيب مالى و جانى مى رساند و كمترين توجهى به نتايج شوم عمل خود نمى نمود. ولى پدر پخته و عاقل كه ، به تمام جهات قضيه متوجه است ، با خود حساب مى كند گرچه پاسخ حضرت سجادعليه‌السلام تلخ و سنگين است ، ولى عوارض انتقامجويى و تجاوز به آن حضرت به مراتب تلخ ‌تر و سنگين تر است اگر به زين العابدين آسيبى برساند، مورد تنفر و انزجار افكار عمومى واقع مى شود. ممكن است مردم بر وى بشورند و باعث سقوط حكومتش گردند.

نشانه خردمندى

عبدالملك روى فكر و مال انديشى ، به اين نتيجه رسيد كه بايد فشار روانى نامه حضرت سجادعليه‌السلام را تحمل كند و از انتقامجويى كه خطر بزرگ ترى در بردارد، چشم بپوشد. بايد به ناراحتى و شكست روحى پاسخ زين العابدينعليه‌السلام تن دردهد و از تنفر افكار عمومى كه شكست بزرگ تر و شر ناراحت كننده ترى است ، بر كنار بماند. او عملا به همين روش عاقلانه تصميم گرفت و به فرزند جوانان و برافروخته خود نيز توصيه كرد: «ساكت باش و اين سخن را دوباره به زبان نياور.» و اين خود نشانه خردمندى و مال انديشى است

«قال اميرالمؤ منينعليه‌السلام : ليس العاقل من يعرف الخير من الشر، ولكن العاقل من يعرف خيرالشرين.(٣١٨)

متاءسفانه غلبه بر هواى نفس و مهار كردن عواطف و احساسات كارى بسى دشوار و مشكل است پيشواى عالى قدر اسلام ، جانبازى و فداكارى در ميدان جنگ و پيروزى بر دشمنان مسلح را جهاد اصغر خوانده ، ولى جنگ با هواى نفس را، كه دشمن داخلى است ، به جهاد اكبر تعبير فرموده است

عن موسى بن جعفرعليه‌السلام قال ان رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله بعث سرية فلما رجعوا قال مرحبا بقوم قضوا الجهاد الاصغر و بقى عليهم الجهاد الاكبر. قيل يا رسول الله و ما الجهاد الاكبر قال جهاد النفس.(٣٢٠) »

علىعليه‌السلام فرموده : عقل شمشير برانى است از آن استفاده كنيد و با هواى نفس خود بجنگيد.

تعاليم ايمانى

سوم هواى نفس و تمايلات عاطفى در مزاج بشر بسيار قوى و تواناست عقل كه نيروى تعديل كننده تمايلات است ، در عموم مردم ، به خصوص ‍ نسل جوان ، ضعيف و ناتوان است عقل قادر نيست به تنهايى تمام صلاح و فساد زندگى را تشخيص دهد و همه جا و براى هميشه بر احساسات حكومت كند و از طغيانشان بازدارد. به همين جهت ، براى تاءمين سعادت بشر، پيامبران را مبعوث فرموده و تعاليم ايمانى و مذهبى را مؤ يد عقل قرار داده است

«قال علىعليه‌السلام : العقل شرع من داخل والشرع عقل من خارج(٣٢٢)

بانويى كه يوسف در خانه او بود، به فكر افتاد تا از وى كامياب شود. براى اين منظور درهاى عمارت را بست و به يوسف گفت : در اختيار تو هستم

يوسف جواب داد:

خدا نكند كه به اين عمل ناپاك آلوده شوم مربى من خداست و اوست كه منزلت و مقام مرا نيكو داشته است و ستمكار هرگز رستگار نخواهد شد.

اگر عقل جوانان از نيروى ايمان استمداد كند، اگر مذهب و خرد با هم فعاليت سعادت بخش خود را آغاز نمايند، نفس سركش رام مى شود و جوانان مى توانند احساسات و عواطف را مطيع خويش سازند و موجبات سعادت حقيقى خود را فراهم آورند.

تمايلات فطرى و تربيتى جوان

قال الله العظيم فى كتابه :( قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَىٰ شَاكِلَتِهِ ) (٣٢٤) »

خداوند شما را از شكم مادر بيرون آورده هيچ نمى دانستيد. به منظور زندگى و نيل به دانش ، براى شما چشم و گوش و ذهن قرار داده تا مگر نعمت هاى او را شكرگزارى كنيد.

معلم اول كودك

اول معلمى كه درس زندگى به كودك مى آموزد و در دل پاك او نقش هاى خوب و بد ترسيم مى كند، پدر و مادر است اولين عاملى كه دل بى آلايش ‍ طفل را به صفات پسنديده يا ناپسند متصف مى سازد و در وى تمايلات روا يا ناروا پديد مى آورد، تربيت خانوادگى است

جسم و جان كودك ، ابتدا در محيط خانواده پرورش مى يابد و اساس اوليه ساختمان اندام و اخلاق وى در دامن والدين پى ريزى مى شود. پدران و مادران دانان و دلسوزند كه مى توانند فرزندان لايق و شايسته بسازند و برعكس ، والدين بى علاقه و نادان اند كه فرزندان را افراد فاسد و نالايق بار مى آورند.

بايد تا مادران با خرد و راءى

كودك دانا بپرورند به دامان

مادر آموزگار و طفل نوآموز

دامن مادر بود نخست دبستان

پى ريزى قواعد زندگى

«البته طفل مى تواند در آينده بر آسمان هاى پيروزى پرواز كند، ولى تقدير طفل مرتبط با كسانى است كه وى را زير نظر و تحت كنترل خويش مى گيرند و اولين قواعد و قوانين را براى طرز رفتار و اخلاق او پى گذارى مى نمايند، و اولين توقعات او را درباره زندگى بنا مى كنند.

خانواده و تربيت هيچ گونه تشكيلات اجتماعى در ساختن طفل به اندازه خانه مؤ ثر نيست زيرا در آن ، اولين قالب ريزى اخلاق انجام مى گيرد. در يك خانه خوب و شايسته ، وسايل كمال ، زودتر و سريع تر آماده مى گردد و به طفل كمك مى شود كه قدم به قدم در راه اعتماد به نفس ، لياقت ، علاقه مندى به كار و مسؤ وليت و تفاهم پيشرفت نمايد.

رقابت هاى تهاجمى در خانه بد از پيشرفت به طرف كمال جلوگيرى مى شود. طفل احساس ‍ مى كند كه كسى او را نمى خواهد و شايد به همين جهت او با اعتماد و اطمينان در زندگى حركت نمى كند، و يا آن كه از بس او را تهديد مى كنند، وحشت زده مى شود و از همه چيز هراس دارد. به طورى كه پس از چندى از زندگى خجالت مى كشد. يا آن كه والدين طورى با او رفتار مى كنند كه طفل هيچ وقت نمى تواند عكس العمل آنها را در وقايع پيش بينى نمايد. بنابراين ، دائما در يك حالت عصبانى به سر مى برد. يا آن كه او خود موضوع يك نوع رقابت حسودانه بين والدين خويش قرار مى گيرد. يا آن كه براى به دست آوردن آن چه كه بدان محتاج است ، مجبور مى شود از راه آن چنان رقابت مهاجمانه اى وارد شود كه چيزى نمى گذرد كه كلمه دشمن خيلى بيشتر از كلمه دوست براى او مفهوم پيدا مى كند. يا آن كه به وسيله معاشرت با بزرگ ترها به اين نتيجه غلط مى رسد كه اگر از برآوردن احتياجات فردى صرف نظر شود، ديگر زندگى هيچ گونه معنايى نخواهد داشت

كسانى كه در اين قبيل خانه ها و خانواده ها متولد مى شوند، فقط از دوران بچگى به دوران بلوغ پا مى گذارند، ولى نمى توانند به شايستگى مدارج ترقى را به سوى كمال بپيمايند.»(٣٢٦)

حقوق فرزندان مسؤ وليت پدران

حضرت سجادعليه‌السلام فرمود: حق فرزندت به تو اين است كه بدانى و او از تو به وجود آمده و در نيك و بد زندگى وابسته به توست بدانى كه در سرپرستى وى ، مسؤول ادب و تربيت صحيح او هستى مسؤولى كه او را به خداوند بزرگ راهنمايى كنى و در اطاعت از او امر حق يارى اش نمايى بايد رفتار تو در تربيت فرزندت تواءم با احساس مسؤ وليت باشد. رفتار كسى كه بداند در حسن تربيت فرزند، ماءجور و مثاب است و در سوء رفتارش ‍ استحقاق عقاب و كيفر دارد.

«قال علىعليه‌السلام : و حق الولد على الوالد ان يحسن اسمه و يحسن ادبه و يعلمه القرآن(٣٢٨) »

امام صادقعليه‌السلام فرمود: اگر از عمرت فقط دو روز باقى مانده باشد، يك روزش را به فراگرفتن ادب و تربيت اختصاص بده تا روز مرگت از سرمايه هاى اخلاقى روز قبلت يارى بخواهى

شريف ترين خدمت

پدران و مادران ، با تربيت صحيح فرزندان ، بزرگ ترين دين ملى و انسانى خويش را ادا مى كنند و مهم ترين وظيفه اسلامى خود را نسبت به آنان انجام مى دهند. در مكتب آسمانى اسلام ، هيچ خدمتى از ناحيه پدران و مادران ، درباره فرزندان ، شريف تر و عالى تر از تربيت صحيح آنان نيست در اين باره روايات بسيار رسيده است :

«عن علىعليه‌السلام : ما نحل والد ولدا نحلا افضل من ادب حسن.(٣٣٠) »

و نيز فرموده است : ادب و تربيت خوب از هر بستگى نسبى و سببى شريف تر و افتخارآميزتر است

عالى ترين انتساب

«عن ابى عبداللهعليه‌السلام : ان خير ماورث الآباء لاءبنائهم الاءدب لاالمال(٣٣٢) »

بهترين ميراث

علىعليه‌السلام فرموده : هيچ ارثى مانند ادب و اخلاق پرارج و گران مايه نيست

حضرت سجادعليه‌السلام در انجام وظيفه سنگين تربيت فرزند، از خداوند بزرگ استمداد مى نمود و در ضمن دعاهاى خود در پيشگاه الهى عرض ‍ مى كرد:

«و اعنى على تربيتهم و تاءديبهم و برهم.(٣٣٤) »

اولين فرصت فرزند عزيز، در راه ادب آموزى تو از فرصت استفاده كردم و قبل از آن كه دل كودكانه ات سخت شود و عقلت به انديشه هاى ديگرى مشغول گردد، به تربيت مبادرت نمودم و وظيفه پدرى خود را انجام دادم

خلاصه ، اولين عامل نيرومندى كه سازنده عواطف و پرورش دهنده تمايلات فرزندان بشر است ، تربيت هاى خانوادگى است پدر و مادرند كه با رفتار خوب يا بد خود، شخصيت معنوى فرزندان را پايه گذارى مى كنند و انديشه آنان را به راه صحيح يا ناصحيح هدايت مى نمايند و رفتار فرزندان ، در جوانى ، بر طبق تربيت هاى دوران كودكى آن هاست

تاءثير محيط اجتماعى

دوم عامل تربيتى كه سازنده روان كودكان و پرورش دهنده عواطف و تمايلات آنان است ، شرايط محيط اجتماعى است كودك همواره تحت تاءثير جامعه اى است كه در آن زندگى مى كند و پرورش مى يابد. عادات و صفات خوب يا بد اجتماع در روان وى اثر مى گذارد و تا اعماق جانش نفوذ مى كند و در جوانى با شدت و هيجان در وى آشكار مى گردد.

همان طور كه محيط طبيعى و شرايط نور آفتاب ، سرما و گرما، رطوبت و خشكى و ديگر عوامل جوى در اندام مردم و احيانا در اخلاق آنان اثر مى گذارد، همچنين شرايط محيط اجتماعى و اخلاق و تربيت عمومى نيز در افكار و روان مردم اثر عميق دارد. هر انسانى خواه ناخواه تحت تاءثير عوامل تربيتى محيط خويشتن است و بر طبق آن پرورش مى يابد و رشد مى كند.

وابستگى فرد به اجتماع

«موجودى كه فعاليت هايش به فعاليت ديگران بستگى دارد، داراى محيطى اجتماعى است آن چه مى كند و مى تواند بكند، وابسته توقعات و مطالبات و نقض و ابرام ديگران است

موجودى كه با ديگران مرتبط است ، نمى تواند بدون توجه به فعاليت هاى ديگران فعاليتى كند، زيرا فعاليت هاى ديگران در حكم شرايط ضرورى فعاليت اوست و هر حركت او در ديگران تاءثير مى كند. اگر بخواهيم فعاليت هاى كسى را بدون فعاليت ديگران تعيين و ارزيابى كنيم ، خيالى خام كرده ايم همچنان كه يك سوداگر نمى تواند با خود معامله كند، هيچ فردى نيز نمى تواند صرفا بر پاى خود قائم باشد.

همه ما به آسانى مى توانيم عمل جامعه را در ساختن عادات خارجى فرد ملاحظه كنيم نه تنها افراد انسانى ، بلكه سگ ها و اسب ها هم بر اثر زندگى با انسان ، عادات تازه اى پيدا مى كنند و زندگى اوليه آن ها تغييراتى مى پذيرد.

در كودك ، استعداد فراگرفتن هر قسم زبان و لغتى است او در هر محيطى كه متولد مى شود. رشد مى كند و با مردمش مى آميزد، همان لغت را با تمام دقايق و مميزاتش فرا مى گيرد و با كيفيت هاى مخصوص آن مكالمه مى كند.»

فراگرفتن صفات جامعه استعداد قبول هر خلق خوب يا بدى در طفل وجود دارد. او در جامعه اى كه زندگى مى كند، به صفات آن متصف مى گردد و هر خلقى كه بر مردم حاكم باشد، در طفل نيز اثر خواهد كرد و سرانجام به اخلاق و عادات آن مردم بار مى آيد.

تعصب هاى جاهلانه

جامعه اى كه مردمانش اسير تعصب هاى جاهلانه و عادات ناپسندى هستند و براى پاره اى از موهومات ، لجاج و پافشارى مى كنند و احيانا به قتل و خونريزى دست مى زنند، كودك نيز متعصب و لجوج بار مى آيد. در محيطى كه مهمان دوستى از عادات ملى شناخته شده و مورد توجه عموم قرار گرفته است و همه كس پذيرايى مهمان را از وظايف خود مى داند، كودكان نيز با سجيه سخاوت و مهمان دوستى پرورش مى يابند.

«در يك قبيله جنگى ، كه موفقيت و پيروزى جمع ، از طريق جنگ تاءمين مى گردد، هر كودكى كه به دنيا آمد، به اقتضاى اين محيط جنگى مى آموزد كه بايد در تظاهرات خشن و ماجراجويانه شركت كند. هنگامى كه تن به جنگ مى دهد، مورد ستايش دیگران قرار مى گيرد و اهميت مى يابد، ولى وقتى از ستيزه جويى مى پرهيزد، با نفرت و تمسخر و بى اعتنايى ديگران روبه رو مى شود. بديهى است چنين محيطى به تمايلات و عواطف ستيزه جويانه او خودنمايى مى دهد و آن ها را بر ساير تمايلات و عواطف وى چيره مى سازد. در نتيجه افكار او به امور مربوط به جنگ مى گرايد و به اين شيوه ، عضو رسمى و خلف صدق جامعه خود مى شود و جريان ذهنى او آهسته آهسته به رنگ جريان ذهنى عمومى در مى آيد.»(٣٣٦)

تربيت هاى خوب يا بدى كه كودك از خانواده و محيط اجتماعى فرا مى گيرد، در ضمير باطنش ذخيره مى شوند و پايه اساسى شخصيت اخلاقى و معنوى اش مى گردند. موقعى كه دوران بلوغ را طى مى كند و عضو رسمى جامعه مى شود، همه آن ها را در گفتار و رفتار خود به كار مى بندد و بر طبق آن چه فراگرفته است ، عمل مى كند.

( قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَىٰ شَاكِلَتِهِ )

اعمال مردم مطابق صفات و خلقياتى است كه در باطنشان جاى گرفته و شخصيت روحى و معنوى آنان را ساخته است

سيئات اخلاقى و صفات ناپسندى كه بر اثر سوء تربيت پدران و مادران ، يا به علت فساد محيط اجتماعى دامنگير كودكان مى شود، يكى از مهم ترين مصائب فردى و اجتماعى است اين قبيل ، در دوران بلوغ و جوانى و تا پايان عمر، همواره از خلق و خوى بد خويش در عذاب اند و ديگران نيز از رفتار و گفتار ناصحيح آنان رنج مى برند.

انحراف هاى اخلاقى

«بايد دانست كه معايب بدنى زودتر ممكن است رفع شود، ولى ناراحتى هاى روحى ممكن است هميشه باقى بماند. زيرا فقط اراده خود شخص مى تواند در معالجه آن ها كمك كند. اشخاصى كه فكر و روحشان در نتيجه وضع بد محيط و تربيت خانوادگى از راه راست منحرف شده ، خودشان هم نمى دانند عيبشان چيست و چرا نمى توانند در زندگى خوشبخت و كامروا باشند. صدمه و آسيبى كه در دوره كودكى به روح و فكر كودك وارد مى آيد، نتيجه اش اين است كه وقتى بزرگ شد، اخلاق و رفتار غير عادى داشته باشد.»(٣٣٨)

علىعليه‌السلام فرموده : آن كس كه برخلاف ميلش ، به ادب آموزى و تربيت وادار شود و به مشقت هاى آن تن دردهد، به گفتار و رفتار زشت كمتر آلوده مى گردد.

«و عنهعليه‌السلام : من لم يجهد نفسه فى صغره لم ينبل فى كبره(٣٤٠)

هدايت تمايلات

هدايت صحيح خواهش هاى فطرى آن هاست اطفال به طور طبيعى غرايز و تمايلاتى دارند كه اگر از اول به راه صحيح سوق داده شوند و به درستى مورد بهره بردارى قرار گيرند، مايه خوشبختى و سعادت خواهند بود، و اگر از راه صحيح صلاح منحرف شوند، بدون ترديد خطرات گوناگونى به بار خواهند آورد.

«غريزه در رفتار و كردار اشخاص ، حكم يك ميانجى را دارد. اخلاق در حقيقت عبارت از كوشش به منظور يافتن زمينه مناسبى براى ابراز غرايز است البته به ثمر رساند اين كوشش كار آسانى نيست غرايزى كه در راه اصلاح و تجديد قوا به كار برده نشوند، خود به خود، به طور نامنظم و وحشى ، زمينه نامناسبى براى ابراز خود پيدا مى كنند و يا آن كه تبديل به بيمارى روحى مى شوند.»(٣٤٢)

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: فرزندان خود را احترام كنيد و با آنان مؤ دب برخورد نماييد.

كودكى كه تمايل عزت نفس و شخصيتش ارضا شود و عملا مورد تكريم و احترام باشد، دچار پستى و شكست روحى نمى شود و در خود احساس ‍ حقارت نمى نمايد و قهرا در دوران طفوليت و جوانى و تا پايان عمر از عوارض نامطلوبى كه ناشى از اين قسم احساس حقارت است ، مصون و محفوظ خواهد ماند.

تمايل سركوب شده كودكى كه در محيط خانواده مورد توجه و تكريم شايسته نباشد و پدر و مادر به وى اعتنا نكنند، كودكى كه غريزه حب ذات و تمايل خودنمايى است سركوب شود و همواره در معرض تحقير و اهانت باشد، طفلى كه احساس ‍ كند او را انسان حساب نمى كنند، يا فكر كند در زندگى خانوادگى عضو زايدى است و هيچ كس او را نمى خواهد، قهرا خشمگين و ناراحت مى شود. براى جبران حقارت درونى خود و براى ارضاى خواهش هاى شكست خورده خويش ، به وسايل نادرست و احيانا خطرناك متوسل مى شود تا بتواند از خلال آن وسايل ، خود را نشان بدهد و شخصيت خويش را آشكار كند و مورد توجه دیگران قرار گيرد.

جبران خطاى تربيتى

اگر پدران و مادران به خطاى تربيتى خود پى نبرند و هر چه زودتر با احترام به شخصيت كودك و ابراز محبت هاى به جا، عقده هاى درونى اطفال را نگشايند و غرايز و تمايلاتشان را به راه صحيح هدايت نكنند، طولى نمى كشد كه به انحراف و كج روى عادت مى كنند و آن كارهاى نادرست و بچه گانه را با شدت بيشترى در دوران جوانى و گاهى تا پايان عمر مرتكب مى شوند.

بعضى از كودكان كه مورد بى اعتنايى پدر و مادر هستند، احساس مى كنند كه اگر تقاضاى مشروعى داشته باشند و به طور عادى درخواست نمايند، كسى به آن ها اعتنا نمى كند و حاجتشان برآورده نمى شود. براى آن كه به مقصد برسند و ضمنا شخصيت خويش را نيز اثبات نمايند، متوسل به زور مى شوند. فرياد مى كنند. خود را به زمين مى كوبند. در را به هم مى زنند. شيشه را مى شكنند. محيط رعب و وحشت به وجود مى آورند، و خلاصه از راه خرابكارى و آسيب رساندن به اين و آن ، به مقصد مى رسند.

وظيفه والدين

در چنين مواردى ، وظيفه پدر و مادر اين است كه از طرفى به شخصيت كودك و تمنيات او توجه كنند و هر وقت درخواست صحيح و به جايى دارد، عملى نمايند و به وى مجال خرابكارى ندهند و از طرف ديگر، به او بفهمانند كه اين اعمال ناپسنديده ، راه پيروزى و موفقيت نيست

«در دوران اوليه زندگى ، ممكن است طفل چنين خيال كند كه تنها راه رسيدن به آن چه كه مى خواهند، آزار رساندن به شخص خود و ديگران است مثلا خيال كند اگر به صداى بلند فرياد زند، پاشنه پاى خود را به زمين بكوبد، خود را بزند و صورت خود را خونين كند، مى تواند ابوين خويش را بترساند و آن ها را مجبور به تسليم نمايد.

توقف رشد عقلى اگر طفل والدين دانا و فهميده داشته باشد، به وى حالى خواهند كرد كه با اين طريقه بچگانه با موضوع روبه رو نشود، ولى اگر والدين دانا و فهميده نباشند و هر بار با وسايل غلط، حالت عدم اعتماد را در وى بيدارتر كنند، رفته رفته اين روش كودكانه در دماغ وى ثابت تر گشته و بدين ترتيب جلو ترقى فكر كودك براى حل مسائل گرفته مى شود و در نتيجه نشو و نماى عقلى وى متوقف مى گردد. اگر طفل با اين روش پرورش يابد، ممكن است در جوانى و حتى در سن چهل سالگى هم براى رسيدن به آن چه كه مى خواهد، از راه غضب و عصبانيت و با زدن زن و بچه يا فحش دادن به زيردستان اقدام كند. اگر چنين مردى وارد سياست باشد، به جاى آن كه سعى كند راه هاى منطقى براى موفقيت خود به دست آورد، مى خواهد مخالفين خود را با خشن ترين طرق ، شبيه همان ضربات و فحش و لگد سنين بچگى از بين برد.»(٣٤٤)

جوانان مردم آزار

بدبختانه در كشور ما هم بعضى از نوجوانان يافت مى شوند كه گرفتارى بيمارى مردم آزارى هستند. اينان به علت سوء تربيت دوران كودكى ، در رهگذرها و مراكز اجتماعى ، باعث آزار مردم مى شوند. زن و مرد، پير و جوان را مسخره مى كنند و با حركت ناپسند و الفاظ زشت ، آنان را تحقير مى نمايند. به اين گمان كه در نظر مردم ، مهم و با شخصيت جلوه كنند و از اين راه كسب قدرت و اهميت نمايند. غافل از آن كه اين قبيل اعمال زيان بخش ، نه تنها صاحبش را بزرگ نمى كند، بلكه مايه پستى و حقارت وى مى گردد و بيش از پيش پست و كوچكش مى كند.

محروميت هاى ايام كودكى

تحقير كودك ، بى مهرى نسبت به كودك ، سركوب شدن شخصيت و عزت نفس كودك ، و خلاصه محروميت هايى كه به علت سوء تربيت دوران كودكى دامنگير اطفال مى شود، در ضمير باطنشان باقى مى مانند و در دوران جوانى به صور مختلف آشكار مى شوند.

بعضى از جوانان ، زورگو و ستمگر مى شوند. بعضى ديگر مردم را استهزاء و مسخره مى كنند. بعضى به خود و دیگران آسيب مى رسانند. بعضى از جوانان به دنياى اوهام و تخيلات پناهنده مى شوند و خويشتن را قهرمان و پهلوان مى پندارند و بعضى گوشه گير و منزوى مى شوند. بعضى خود را از همه بالاتر مى بينند و دیگران را از درك احساسات عاليه خود عاجز مى خوانند. بعضى متملق و زبون مى شوند. بعضى در ظاهر عكس العملى ندارند، ولى دشمنى كسانى را كه بر آن ها فرمانروايى كرده و مى كنند، در دل مى پرورند.

آسيب هاى روحى

«اگر خوب فكر كنيد مى فهميد كه علت بعضى از افكار و اعمال شما روان ناآگاه شماست در حقيقت شما نمى دانيد كه چرا داراى اين افكار هستيد و چرا آن اعمال از شما سر مى زند، زيرا عقل و اداره شما هيچ دخالتى در آن ها ندارد. اين افكار و اعمال نتيجه آسيب هاى كوچك و ناچيزى است كه در دوره كودكى به روح و ذهن و شما وارده شده است مانند پيش آمدها و خاطرات ناگوار كه در آن هنگام روح حساس شما را سخت متاءثر كرده است مثلا محروميت از محبت و توجه اطرافيان ، ديدن مناظر وحشت انگيز، مورد آزار و اذيت ديگران واقع شدن و غيره اگر شما به منشاء و علت اين افكار وگفتار خود پى ببريد و آن خاطرات و پيش آمدهايى را كه روح شما را متاثر كرده ، به ياد بياوريد، يك قدم به سوى موفقيت و پيروزى بر نواقص روانى خود بر داشته ايد.»(٣٤٦)

بدترين پدران

«عن ابى جعفرعليه‌السلام : قال شر الاباء من دعاه البر الى الافراط.(٣٤٨)

جوانان بى شخصيت زندگى همواره تواءم با مشكلات و مصائب است كودكى كه با آلام زندگى مواجه مى شود، اگر پدر و مادر نادان ، بى جهت نازش را نكشند و بى مورد حمايتش ننمايند، خودش به فكر چاره جويى مى افتد. افكار خويش را به كار مى اندازد و با صبر و حوصله مشكلات را يكى پس از ديگرى حل مى كند. بديهى است چنين كودكى وقتى به جوانى مى رسد، مرد كار و فعاليت است و در مقابل سختى هاى زندگى مقاومت مى كند و با نيرومندى بر آن ها پيروز مى گردد. برعكس ، اطفال نازپرورده و از خودراضى ، در دوران جوانى عناصرى نالايق و بى شخصيت هستند. روح زودرنج و شكست پذيرشان درمقابل آلام زندگى تاب مقاومت ندارد و امواج نيرومند روزگار خيلى زود آنان را در هم مى شكند.

فرزند خُرد را به مشقت بزرگ كن

كز زحمت است هر كه به راحت رسيده است

ورنه زچشم دهر بيفتد چه طفل اشك

آن بى هنر پسر كه تو را نورديده است

پيوسته در نياز و نقم پايد آن پسر

كو را پدر به ناز و نعم پروريده است

آسان كشد به ساحل مقصود رخت بخت

آن ناخدا كه سختى دريا كشيده است

«عن صالح بن عقبة قال سمعت العبد الصالحعليه‌السلام يقول يستحب غرامة الغلام فى صغره ليكون حليما فى كبره .»(٣٥٠)

موقعى كه حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هفت ساله شد، روزى به مادرش ، حليمه سعديه ، فرمود: برادرانم كجا هستند؟

جواب داد: فرزند عزيز، آنان گوسفندانى را كه خداوند به بركت وجود تو به ما مرحمت كرده است ، به چرا مى برند.

طفل گفت : مادر، درباره من به انصاف رفتار ننمودى

مادر پرسيد: چرا؟

فرمود: آيا سزاوار است كه من در سايه خيمه باشم و شير بنوشم و برادرانم در بيابان برابر آفتاب سوزان باشند.

انديشه عدل و انصاف حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در هفت سالگى ، با مادر خود، در محيط كوچك خانواده ، از انصاف سخن مى گويد و در مغز كودكانه خويش فكر عدل و داد مى پرورد. اين طفل وقتى به سن بلوغ و جوانى رسيد، انديشه عدل و داد در مغزش شكفته تر گرديد. و دامنه فكر خود را از محيط خانواده به فضاى وسيع شهر مكه كشانيد و به آرزوى دادگسترى و اقامه عدل اجتماعى ، با جمعى از رجال نامى عرب در حلف الفضول شركت كرده و به منظور دفاع از حقوق مردم ، به آنان هم پيمان شد. جريان قضيه ، به طورى كه در تاريخ آمده ، به اين شرح است :

حلف الفضول

در روزگار گذشته ، در مكه معظمه ، سه نفر از قبيله جرهم و قطور به نام فضيل بن حرث جرهمى و مفضل بن فضاله جرهمى و فضيل بن وادعه قطورى ، به منظور اقامه عدل اجتماعى ، شهر مكه باشند و در راه اجراى عدل حفظ حقوق اهل مكه ، يا كسانى كه از ساير بلاد به اين شهر مقدس ‍ وارد مى شوند، در كمال صداقت سعى و كوشش نمايند و تمام نيروى خود را در اين راه به كار اندازند. به مناسبت اين كه اسم هر سه نفر از ماده فضل اتخاذ شده بود، آن پيمان را حلف الفضول يعنى پيمان فضل ها نامگذارى كردند.

اعضاى پيمان تا زنده بودند به تعهدات خود عمل مى كردند و همواره در حفظ حقوق مردم مى كوشيدند و آن پيمان به نيك نامى ، زبانزد مردم شد. از مرگ آنان ، ساليان دراز گذشت و مردم نسل هاى بعد همچنان از آن پيمان به خوبى ياد مى كردند، ولى از آن جز اسمى باقى نمانده بود.

زمانى كه رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سنين جوانى را مى گذراند و هنوز به نبوت مبعوث نشده بود، بر اثر ظلمى كه به يك مرد پيله ور شد، عده اى از خيرخواهان مكه به فكر افتادند مانند گذشته ، براى اقامه عدل ، پيمانى ببندند و از حقوق مردم دفاع نمايند.