شخصيت چيست
مى دانيم با آن كه همه مردم انسان اند و در ساختمان جسم و جان و صفات نوعى ، شبيه يكديگرند، با اين حال ، از جهت خصوصيات طبيعى و تربيتى با يكديگر متفاوت اند و هر انسان من حيث المجموع وضعى مخصوص به خود دارد.
هوش ، حافظه ، سرعت انتقال ، قدرت درك ، حساسيت بدن ، عكس العمل عضلانى و ديگر صفات طبيعى مردم نسبت به يكديگر يكسان نيست و هر فردى داراى كيفيت اختصاصى است همچنين ، مردم از جهت بردبارى ، تندخويى ، عفو و اغماض ، انتقام جويى ، مهربانى ، كينه توزى ، فروتنى ، خودپسندى ، خوشرويى و ديگر صفات اخلاقى با يكديگر متفاوت اند و هر فردى داراى خلقيات مخصوص به خويشتن است
شخصيت در نظر روان شناسان عبارت از وحدت مخصوصى است كه از مجموعه صفات طبيعى و اكتسابى بالنسبه ثابت هر فردى به وجود مى آيد و او را در سازش هاى عمومى و برخوردهاى اجتماعى ، از ساير افراد متمايز مى سازد.
«شخصيت ، تاءليف و توحيد ساختمانى و نوع رفتار و علاقه ها و وضع روانى نفسانى و استعدادها و توانش هاى فرد است كه به خصوص ، از لحاظ سازگارى با اوضاع اجتماعى در نظر گرفته شود.»
«وى ، شخصيت را عبارت از مظهر عادات و رفتار و خوى آدمى مى داند كه چگونگى تطبيق او را با محيطش معين مى كند.»
«مسئله بى همتايى شخصيت را بايد به نحو روشن ترى تبيين كرد. مسلم است كه فرد در همه چيز بى همتا نيست كلاك هون و مورى و شنايدر خاطرنشان مى سازند كه از برخى جهات ، هر فرد؛
١ - به همه مردم شبيه است ؛
٢ - به بعضى از مردم شبيه است ؛
٣ - به هيچ كس شبيه نيست
«فرد از لحاظ واكنش هاى خود، كه معلول وراثت حياتى و مشترك ميان نوع انسان است ، و نيز از جنبه هاى عمومى حيات اجتماعى ، شبيه به همه افراد ديگر است در موردى كه به گروه فرهنگى واحد تعلق دارد و در جامعه نقش واحدى را ايفا مى كند و شايد از جهت اين كه ساختمان بدنى مشابهى را به ارث برده است به برخى از افراد شبيه است ، و چون تجارب گذشته او درست همان تجارب ديگران نيست ، بنابراين در نوع خود بى همتاست .»
«منظور از شخصيت ، وحدتى است كه از صفات ظاهرى و انگيزه هاى نهانى به وجود آمده است و ما از همه صفات مختلف فرد، آن صفات را جزء شخصيت او مى شماريم كه نوعى پايدارى داشته باشد. اگر شخصى عادتا آرام است و گاهى برانگيخته مى شود، آرامى ، صفت شخصيت اوست نه انگيزش پذيرى .»
علىعليهالسلام
فرموده است : خشونت و تندخويى ، خود نوعى از ديوانگى است ، زيرا تندخو پس از تسكين خاطر و به خود آمدن پشيمان مى شود. اگر كسى پس از تندى و برانگيختگى پشيمان نشد، جنونش ثابت و پابرجاست
«از شخصيت ، تعريف هاى فراوانى شده است و اين كلمه را به طرق گوناگون به كار برده اند.
ژ. و. آلپورت ، در عرف عام ، پنجاه معنى براى شخص و شخصيت پيدا كرده است .»
از حضرت سجادعليهالسلام
حديث شده كه رسول اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
در آخر خطبه خود فرمود: خبر و سعادت براى كسى است كه اخلاقش پسنديده و خويش پاك باشد، باطنش نيكو و ظاهرش خوب باشد، مازاد اموال خود را انفاق كند و از اداى سخنان زائد امساك نمايد و با همه مردم به عدل و انصاف رفتار كند.
عن ابى عبداللهعليهالسلام
قال قال امير المومنينعليهالسلام
: المؤمن ماءلوف و لا خير لمن لا ياءلف و لا يؤ لف
امام صادقعليهالسلام
به عنبسة بن عابد فرمود: بعد از فرايض دينى ، هيچ يك از اعمال مرد با ايمان در پيشگاه الهى محبوب تر از آن نيست كه با تمام مردم به گشاده رويى و حسن خلق برخورد نمايد.
قال علىعليهالسلام
: اعجز الناس من عجز عن اكتساب الاخوان و اعجز منه من ضيع من ظفر به منهم
رسول اكرمصلىاللهعليهوآله
فر موده است : مرد با ايمان در برابر طوفان حوادث ، مانند خوشه رسيده است كه وقتى باد مى وزد روى زمين خم مى شود و چون باد ايستاد دوباره به پا مى ايستد و با اين روش ، خويشتن را با وقايع تطبيق مى دهد و از شر حوادث مصون مى ماند، ولى كافر تيره عقل ، مانند درخت صنوبر، ندانسته و نا به جا در مقابل طوفان مقاومت مى كند و سرانجام بر اثر فشار ريشه كن مى شود.
«آدم سالم » كه قدرت نرمش و برگشت به حال عادى دارد، هر شكستى را تحمل مى كند. به پا مى خيزد و كوشش را از سر مى گيرد و چون چندين تير در تركش دارد، اگر راهى بسته شد، به راه ديگرى مى رود و هدف ديگرى انتخاب مى كند. در صورتى كه روح ناسالم ، جز يك هدف و يك راه در دنيا نمى بيند و اگر اشكالى در آن راه پيدا شد، در مى ماند و از اميد دست بر مى دارد.
هر چه انسانى بيشتر از قدرت نرمش برخوردار باشد، كمتر از شكست مى ترسد و ميدان موفقيت را بهتر قبضه مى كند و آن را جولانگاه آرزو و استعداد و همت خود قرار مى دهد و هر چه از اين قدرت محروم باشد، زودتر از عرصه مبارزه به در مى رود و خود را به درد ناكامى مى سپارد.»
براى آن كه صفات ناشى از وراثت و تربيت به خوبى شناخته شده و از يكديگر متمايز گردند، براى آن كه نقش اين دو در ساختن شخصيت افراد و سازگارى با محيط واضح شود، لازم است پيرامون هر يك جداگانه بحث و گفت و گو نماييم
صفات موروثى فرزندان بشر، به طور طبيعى متفاوت آفريده شده اند و هر يك از آنها صفات مخصوصى را از پدران و مادران خود ارث برده اند. عقل ، هوش ، حافظه ، ذوق ، قريحه ، تناسب اندام ، زيبايى صورت ، آهنگ گرم ، قيافه جذاب و ساير صفات طبيعى افراد با يكديگر متفاوت است و هر يك از اين صفات ، در برخوردهاى اجتماعى و سازگارى با محيط، و خلاصه در ساختن شخصيت آدمى سهم مستقل و مؤ ثرى دارد.
«كودكى كه سطح هوشش پايين تر از همسالان يا همكلاسانش باشد، همواره خود را در ميان آنها بيگانه مى پندارد. در فعاليت هاى گوناگون نمى تواند با آنها هماهنگ باشد و به علت اختلاف ميلى كه با آنها دارد، از سازش با ايشان عاجز مى شود و در نتيجه خود را حقير مى داند و شخصيت او با احساس حقارت مشخص مى شود.»
«بر اثر داشتن ساختمان بدنى خاصى ، ممكن است دیگران به نحو مخصوصى با ما برخورد كنند و برخورد آنها در شخصيت ما مؤ ثر شود. مثلا ممكن است كسى كه ساختمان تن قوى و قد بلند دارد، از طرف ديگران مورد توجه قرار گيرد و به او تعرض كمتر شود و در نتيجه چنين شخصى داراى اعتماد به نفس و خوش خويى گردد. بر عكس ، كسى كه بدن ناقص يا فوق العاده نحيف دارد، چون مورد بى اعتنايى يا تعرض دیگران قرار مى گيرد، داراى شخصيتى متعرض يا تلخ شود. به عبارت ديگر، ممكن است ساختمان تن ما مستقيما در شخصيت ما مؤ ثر نباشد، لكن طرز برخورد مردم ديگر با ما ممكن است در ما تاءثير فراوان داشته باشد.»
رسول اكرمصلىاللهعليهوآله
به فرزندان عبدالمطلب فرمود: شما نمى توانيد با ثروت و سرمايه هاى خود محيط وسيع پرمهرى را به وجود آوريد كه همه مردم را در بر گيرد و دلهاى آنان را به شما متوجه سازد. پس با روى بشاش و چهره گشاده با آنان برخورد نماييد و بدين وسيله محبتشان را جلب كنيد.
بعضى از افراد با روى گشاده و قيافه بشاش آفريده شده اند و اين حالت مطبوع ، كه يكى از صفات شخصيت در حسن سازگارى با محيط است ، در چهره آنان خوانده مى شود. اين گروه ، بدون زحمت خودسازى ، داراى رخساره گيرا و نافذند و خوشرويى و بشاشت با سرشتشان آميخته شده است اينان در حال طبيعى نمى توانند عبوس و تلخ رو باشند و قادر نيستند با سيماى نامطبوع و ملال آور در مقابل دیگران ظاهر شوند. به عبارت كوتاه تر، گشاده رويى و بشاشت ، كه از صفات شخصيت و يكى از عوامل نفوذ اجتماعى است ، خود به خود در آنها وجود دارد.
بر عكس ، كسانى كه با چهره عادى و غير بشاش و يا تلخ و نامطبوع آفريده شده اند، بايد براى نيل به گشاده رويى و بشاشت مجاهده كنند و از راه تمرين و ممارست ، اين صفت پسنديده را در سيماى خود به وجود آورند تا در برخوردهاى اجتماعى و سازگارى با محيط، كامياب و موفق گردند.
واضح است كه بشاشت رخسار يا گرمى گفتار و خلاصه هر يك از خلقيات پسنديده شخصيت ، اگر فطرى و طبيعى باشد، زودتر به نتيجه مى رسد و صاحبش آسان تر به احراز شخصيت و سازش با محيط اجتماعى خود موفق مى گردد، ولى اين قبيل صفات ، فاقد ارزش تربيتى است و دارنده آن استحقاق پاداش اخلاقى ندارد، زيرا در راه به دست آوردن آن زحمتى نكشيده و مجاهده اى نكرده است
عن اسحق بن عمار، عن ابى عبداللهعليهالسلام
قال : ان الخلق منيحة يمنحها الله عزوجل خلخه ، فمنه سجية و منه نية فقلت فاءيتهما افضل ؟ فقال صاحب السجية و هو مجبول لا يستطيع غيره و صاحب النية يصبر على الطاعة تصبرا فهو افضلهما.
پسرانى كه داراى بدن متناسب هستند، معمولا شخصيت متعادل دارند. بر عكس پسرانى كه از لحاظ بدنى ناقص مى باشند، براى جبران اين نقص ، به بعض رفتارهاى ناپسنديده متوسل مى شوند كه آنها را از سازگارى درست باز مى دارد و اين از دست دادن پذيرش اجتماعى ، تاءثير نامطلوبى در رشد و تكامل شخصيت او دارد.»
بدون ترديد، مربيان لايق و دلسوز در احياى شخصيت و تقويت اراده اين قبيل افراد، نقش مؤ ثرى دارند و مى توانند با سخنان حكيمانه و نافذ خود، شكست هاى روحى و تاءلمات درونى آنان را جبران نمايند و با دلگرمى و اميدوارى ، براى سازش هاى اجتماعى مجهزشان سازند.
يونس بن عمار از صحابه امام صادقعليهالسلام
بود. زمانى دچار بيمارى برص شد و لكه هاى سفيدى در صورتش آشكار گرديد. اين عارضه باعث ملال و آزردگى خاطرش گرديد، به علاوه ، ارزش شخصيت اجتماعى وى را تنزل داد. كسانى درباره اش مى گفتند اگر دين حق به او نيازى مى داشت و وجودش منشاء اثرى مى بود، به چنين بليه اى دچار نمى شد. ناچار به محضر مربى بشر، امام صادقعليهالسلام
، شرفياب شد و گفته هاى ملال آور مردم را شرح داد.
فقالعليهالسلام
: لقد كان مؤ من ال فرعون مكنع الاصابع فكان يقول هكذا و يمد يديه و يقول يا قوم اتبعوا المرسلين
«كسى كه هوش برتر دارد، در سازش هاى اجتماعى با مشكلات زياد و ناكامى ها مواجه خواهد شد و براى ارضاى اميالش ، به رفتارهاى ناپسنديده اى از قبيل رفتار منفى ، تعصب ، مغالطه ، گوشه گيرى ، غرور و خودپسندى و خود را از دیگران بى نياز داشتن دست مى زند.»
قال علىعليهالسلام
: من زرع العدوان حصد الخسران
امام صادقعليهالسلام
فرموده است : كسى كه بذر دشمنى و عداوت در دل مردم بكارد، سرانجام كشته خود را درو خواهد كرد.
عقل و هوش سرشار ابن مقفع ، نه تنها در ساختن شخصيت و حسن سازگارى او با اجتماع مفيد واقع نشد، بلكه در وى اثر نامطلوبى گذارد و به علت خودپسندى و بلند پروازى دیگران را مورد تحقير و اهانت قرار داد و سرانجام در سنين جوانى با وضع سخت و .رنج آورى چراغ زندگى اش خاموش شد.
نتيجه آن كه خصايص موروثى هر جوانى ، در ساختن شخصيت و كيفيت سازش هاى اجتماعى وى اثر عميق دارد، و منشاء يك قسمت از صفات شخصيت اجتماعى جوانان ، وضع ساختمان طبيعى عقل و جسم آنان است اگر آن صفات معتدل و در حدود طبيعى باشد، جوان به آسانى شخصيت خود را احراز مى كند و اگر صفات طبيعى اش بر اثر عيوب و نقايص ، دون حد عادى باشد يا بر اثر نبوغ و كمال ، فوق حد عادى باشد، جوان در اثبات شخصيت خود با مشكلات گوناگونى مواجه مى گردد.
عامل ديگرى كه در ساختن شخصيت جوانان و تنظيم برخوردهاى اجتماعى آنان اثر مستقيم دارد، محيط طبيعى و تربيتى مخصوصى است كه در آن پرورش يافته اند. آب و هوا، سرما و گرما و همچنين پدر و مادر، مدرسه و اجتماع ، فقر يا غناى خانوادگى ، سلامت يا بيمارى و خلاصه مجموعه عوامل طبيعى و اجتماعى محيط، منشاء تكوين يك قسمت از شخصيت جوانان است
روش هاى خوب و بد و خلقيات پسنديده يا ناپسندى كه جوانان از دوران كودكى در دامن پدر و مادر، در كودكستان و دبستان ، در كوچه و بازار فرا گرفته اند و در ضميرشان مستقر و ثابت شده است ، قسمتى از صفات شخصيت آنان را تشكيل مى دهد.
«مردم شناسان ، به حق ، اهميت چهار چوب فرهنگى و اجتماعى را در تكوين شخصيت تاءكيد كرده اند. اين كه فردى اهل كدام ناحيه از كشور خويش است و در چه نوع خانواده اى بزرگ شده و پدر و مادر او، با او يا جدا مى زيسته اند و او به چه نوع مدرسه اى رفته و با كدام دسته اى از كودكان معاشر بوده و چه ديده و چه شنيده است ، همه در ساختمان شخصيت او تاءثير به سزا داشته اند. تاءثير عوامل اجتماعى در كودك از آغاز تولد شروع مى شود و اين تاءثير مادام كه زنده است ادامه مى يابد. مهم ترين عامل اجتماعى مؤ ثر در كودك ، ارتباطى است كه بين او و پدر و مادرش برقرار مى شود. اگر پدر و مادر كودك سختگير و كم مهر باشند، كودك اغلب درون گرا مى شود و از جهان واقعى به جهان خيالبافى پناه مى برد و در آن جا، آن چه را كه در زندگى عادى نيافته است ، جست و جو مى كند. از طرف ديگر ممكن است پدر و مادر، محبت بيش از حد به كودك ابراز دارند و او را وادارند كه پيوسته خودنمايى كند و بيش از آن چه واقعا هست ، برون گرا شود، و نيز ممكن است او را وادارند كه براى اخذ هر گونه تصميمى به آن ها اتكا نمايد و در نتيجه وى را وابسته به دیگران بار آورند. بعضى از پدران و مادران ممكن است در خانواده ايجاد كشمكش و اختلاف كنند. اين نوع عوامل همه در تكوين و تحول شخصيت كودك مؤ ثر است .»
امام باقرعليهالسلام
فرموده است : فرزندان بشر با صلاحیت اخلاقى پدران خود از خطر انحراف مصون مى مانند.
براى آن كه نقش محيط در تكوين شخصيت فرزندان تا اندازه اى واضح گردد و جوانان از چگونگى تاءثير خانواده و جامعه ، در ساختن صفات اجتماعى فرزندان آگاه شوند، به اختصار درباره بعضى از موارد توضيح داده مى شود.
١ - مملكت به منزله يك خانواده بزرگ ، و خانواده به منزله يك كشور كوچك است خانواده از مجموع افراد كوچك و بزرگ به وجود مى آيد و مملكت نيز از مجموع خانواده هاى بزرگ و كوچك تشكيل مى شود و در واقع افراد، واحد خانواده ها و خانواده ها واحد اجتماع هستند.
طرز اداره مملكت و روش حكومت ها در محيط اجتماعى كشور، روى فكر پدران و مادران اثر مى گذارد و شخصيت معنوى آنان به همان كيفيت پى ريزى مى شود. والدين نيز خانواده را با طرز تفكر خود اداره مى كنند و شخصيت فرزندان را به تناسب افكار خويش مى سازند و در واقع اطفال تحت تاءثير محيط خانواده و اجتماع اند و به همان كيفيت بار مى آيند.
مونتسكيو مى گويد:
«قوانين تربيت اولين قوانينى هستند كه بر ما حكمفرمايى مى كنند و از آن جايى كه اين قوانين ما را براى ملت بودن حاضر مى كنند، هر خانواده به خصوص بايد مطابق نقشه خانواده بزرگى كه شامل همه خانواده هاست و نامش جامعه است ، اداره شود.
اگر ملت به طور كلى داراى اصولى باشد، خانواده ها هم داراى همان اصول خواهند بود. بنابراين قوانين تربيت به اعتبار حكومت ها مختلف است
در حكومت هاى مشروطه مبنى بر شرافت و در جمهوريت بر اساس تقوا و در حكومت استبدادى بر اصول ترس و اطاعت استوار خواهد بود.»
گرچه محيط محدود خانواده و محيط وسيع اجتماع ، هر دو در ايجاد صفات اجتماعى و ساختن شخصيت آدمى مؤ ثرند، ولى تاءثير محيط اجتماعى و كيفيت حكومت زمامداران در تكوين شخصيت و طرز سازش افراد با اجتماع به مراتب بيش از محيط محدود خانواده و تاءثير پدران و مادران است
قال علىعليهالسلام
: الناس بامرائهم اشبه منهم بآبائهم
از حضرت موسى بن جعفرعليهالسلام
روايت شده است كه فرمود: خوشبخت ، انسان با ايمانى است كه براى گذران زندگى درآمد كافى داشته باشد.
«وضع مالى و اجتماعى خانواده نيز به طور مستقيم يا غير مستقيم در رشد و تكامل شخصيت كودك مؤ ثر است كودكى كه تمام وسايل زندگى و ارضاى اميالش فراهم است ، در سازش هاى اجتماعى كمتر دچار اشكال مى شود و در نتيجه رشد شخصيت خوبى خواهد داشت ، ولى كودكى كه از اين نعمت محروم است ، همواره خود را حقير و ناقص مى پندارد.»
علىعليهالسلام
فرموده است : فقر و تهى دستى ، انسان باهوش را در بيان دليل خود لال مى كند و انسان كم بضاعت در شهر خود تنها و غريب است
و عنهعليهالسلام
: ان الفقر منقصة للدين ، مدهشة للعقل ، داعيه للمقت
«سازمان همكارى ملى دانشجويان در جزوه مستدلى اعلام كرده است كه از صد هزار دانشجو، هزار نفر مبتلا به بيمارى روحى هستند. كوى دانشگاه و رستوران هاى دانشجويى يك نوع زندان سربسته است اينان هميشه حالت نيمه وابستگى اقتصادى دارند. يعنى هميشه به انتظار پول پدران و مادران و چك هاى خانوادگى هستند تا پول جيبشان تاءمين شود و به همين دليل ، با آن كه فرهنگ كافى دارند، نيروى دماغيشان به اندازه جوانان همسن و سالى كه شخصا پول توى جيب در مى آورند، رشد نمى كند. در نظر جوانان روزگار ما، پول مظهر استقلال است .»
آدمى به سركشى و طغيان مى گرايد وقتى خود را غنى و بى نياز مى بيند.
قال علىعليهالسلام
: المال مادة الشهوات