جوان و دنياى ماشين
قال الله العظيم فى كتابه :(
... هُوَ أَنشَأَكُم مِّنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا
)
اى بشر، آيا نديدى كه خداوند تمام آن چه را كه در كره زمين است ، مسخر و مقهور تو ساخته است ؟
(
هُوَ أَنشَأَكُم مِّنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا
)
خداوند شما را از زمين آفريده است و آن را مستعمره شما قرار داده و خواسته است كه با سعى و عمل ، معمور و آبادش سازيد.
شيخ طوسى در تفسير تبيان مى گويد:
(
وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا
)
اى جعلكم قادرين على عمارة الارض و مكنكم من عمارتها.
خداوند در بشر قدرت آباد كردن زمين را قرار داده و او را براى معمور ساختن آن توانا كرده است
در اين موضوع كه خداوند حكيم كره زمين و همه محتويات آن را مسخر بشر ساخته و قدرت بهره بردارى از تمام منابع و مواليد آن را به وى عطا فرموده ، دو نكته شايان توجه و دقت است
اول آن كه مقصود از مسخر بودن زمين در دست بشر به عبارت معنى نيست كه آدمى آزاد مطلق و حاكم بى قيد و شرط كره زمين است و مى تواند به تمام خواسته هاى خود جامه عمل بپوشاند، گرچه بر خلاف قوانين و نظامات آفرينش باشد. بلكه مقصود اين است كه بشر با به كار انداختن عقل و هوش خود مى تواند به سنن و مقررات خلقت پى ببرد و از رموز كتاب آفرينش آگاه گردد و با سعى و عمل ، خود را با علل و معاليل جهان طبيعت منطبق سازد و شرايطى به وجود آورد كه از منابع زمين به نفع زندگى خويش بهره بردارى كند و موجبات آبادى جهان را فراهم نمايد.
به عبارت روشن تر، بشر مى تواند به راز برق پى ببرد و شرايط توليدش را فراهم سازد و با وسايل لازم مهارش كند و در راه آبادى زمين و بهبود زندگى خود به جريان اندازد. بشر مى تواند به تاءثير پاره اى از مواد طبيعى واقف شود و آنها را به صورت دارو مورد استفاده قرار دهد و خود را از شر بيمارى ها برهاند. بشر مى تواند از شرايط زندگى و رشد نبات و حيوان آگاه گردد و با اجراى برنامه هاى عالمانه و مفيد، به وضع كشاورزى و دامپرورى خود بهبود بخشد و غذاى بيشتر و بهترى تهيه نمايد، ولى هرگز قادر نيست نظام طبيعت را تغيير دهد و قوانين آفرينش را دگرگون سازد. يا آن كه نظام منظومه شمسى را به هم بريزد و بشر قادر نيست نيروى جاذبه را از زمين بگيرد يا قانون مرگ و حيات را براندازد.
راسل مى گويد:
«انسان هر قدر هم عالم باشد، قادر مطلق نيست و قدرت او محدود به حدود طبيعت است به وسيله علم و صنعت مى تواند اين حدود را توسعه دهد، ولى هرگز نخواهد توانست به كلى آن را از ميان بردارد.
در حالى كه ما مى توانيم با ملايمت ، طبيعت را به برآوردن بسيارى از آرزوهاى خود راضى كنيم ، نمى توانيم بر او فرمانروا باشيم يا كارى كنيم كه طبيعت سر مويى از راه خود منحرف شود.» ۲۵ جوان از نظر عقل و احساسات
در نظر پيروان اسلام ، آدمى براى نيل به چنين هدف بزرگى ، شايستگى دارد. زيرا خداوند از آغاز، استعداد و قابليت تسخير اجرام كيهانى را نيز به بشر عطا فرموده و لياقت بهره بردارى از منابع كرات سماوى را چهارده قرن قبل ، ضمن چندين آيه از قرآن شريف به وى نويد داده است
(
أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّـهَ سَخَّرَ لَكُم مَّا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً
)
.
خداوند است آن كه دريا را براى شما مسخر ساخت تا كشتى به فرمانش در آن حركت كند و روزى خود را از فضل الهى طلب كنيد و شكرگذارش باشيد، و تمام آن چه را كه در آسمان ها و زمين است ، براى شما مسخر كرد و در اين كار حكيمانه ، آيات الهى براى اهل تفكر آشكار است
حكومت بشر بر كره زمين از موقعى آغاز شد كه به كار كشاورزى دست زد و با راهنمايى عقل و در پرتو سعى و عمل توانست از عوامل جوى و ارضى استفاده نمايد، قسمتى از ذخاير زمين را به نفع زندگى خود تسخير كند و با صرف وقت كمتر، مواد غذايى بيشترى به دست آورد و به تدريج اوضاع حياتى خويش را دگرگون سازد و شرايط زندگى خود را از زندگى حيوانات جدا كند.
قال النبىصلىاللهعليهوآله
: اكرموا الخبز فانه قد عمل فيه ما بين العرش الى الارض و ما فيها من كثير من خلقه
«انسان به محض صيد وحوش آنها را قطعه قطعه مى كرد و بيشتر به حالت خام و تا آن جا كه معده گنجايش داشت ، مى خورد. زيرا در آن زمان تمدن به معنى فراهم آورى و امن اقتصادى وجود نداشت و حرص و ولع براى حفظ نفس ضرورى بود. انسان هاى نخستين ، مانند سگان امروز غذا مى خوردند، زيرا نمى دانستند غذاى بعدى كى خواهد رسيد.»
پديده كشاورزى تاريخ حيات بشر را تغيير داد و درهاى ترقى و تكامل را به رويش باز كرد و راه تسخير منابع زمين را هموار ساخت بشر در پرتو كشاورزى و ذخيره محصول توانست خوراك روزهاى بعد خود را تاءمين نمايد و خاطر خويش را از وحشت گرسنگى خلاص كند و فرصتى به دست آورد تا فكر خود را در راه بهبود زندگى به كار اندازد، استعدادهاى درونى خويش را يكى پس از ديگرى به فعليت درآورد و با پيشرفت هاى علمى و عملى ، منازل بالاترى را بپيمايد و حكومت خويش را بر كره زمين گسترش دهد.
بشر در پرتو كشاورزى و ذخيره غذاى ساليانه خود توانست اساس تمدن انسان را پايه گذارى كند. باب معاملات و داد و ستد را بگشايد. قسمتى از نيروى افراد را در ساير مجارى زندگى به كار اندازد. به صحرا و دريا دست يابد. حيوانات وحشى را رام نمايد. تدريجا به بهره بردارى خود از منابع طبيعى توسعه دهد و موجبات آسايش خويش و آبادى زمين را، كه خواسته خداوند بزرگ بود، فراهم آورد.
«در آغاز دوره كشاورزى ، انسان ناگزير مى شود كه براى مراقبت كشته هاى خود از سير و سفر دائم دست بردارد و در مزرعه خويش يا نزديك آن سكونت كند. اين ضرورت انسان را به خانه سازى وامى دارد. پيدايش خانه ثابت و با دوام ، به تدارك افزار خانه كشانيده مى شود. لزوما سفال گرى و بافندگى و صنايع دستى ديگر را به پيش مى راند. بر اثر فراوانى خواربار و ذخيره خوراك ، بازار داد و ستد گرم مى شود. در هر ناحيه اى بازارهاى هفتگى بر پا مى گردند و نيازمندى هاى گوناگون مردم را با معامله پاياپاى برآورده مى كنند. از آن گذشته ، تجارت خارجى نيز رونق مى گيرد. بسط تقسيم كار و تخصص ، كشف فلزات ، رام كردن اسب ، ساختن چرخ و تعبيه وسايل دريانوردى ، توليد اضافى و تجارت دامنه دار را ميسر مى سازد. ميان مردم نواحى دور از يكديگر روابط گوناگون به وجود مى آيد. نتيجه اين ترقيات پيدايش شهرهاى بازرگانى است .»
كشاورزى در تمام اديان الهى يك شغل مقدس شناخته شده و پيشوايان مذهبى در هر عصر، علاوه بر آن كه خود با كمال علاقه مندى به كار كشاورزى اشتغال داشتند، مردم را نيز به اين كار وادار مى ساختند. آباد كردن زمين ، كه خواسته خداوند بزرگ است و همچنين بهره بردارى از منابع و ذخاير آن ، به صور مختلف ميسر است و يكى از بهترين طرق آن ، كه در روايات اسلامى مورد تشويق و ترغيب قرار گرفته ، مسئله كشاورزى است
عن علىعليهالسلام
... فقوله تعالى «هو انشاكم من الارض و استعمركم فيها» فاعلمنا سبحانه انه قد امرهم بالعمارة ليكون ذلك سببا لمعايشهم بما يخرج من الارض من الحب و الثمرات و ما شاكل ذلك مما جعله الله تعالى معايش للخلق
امام باقرعليهالسلام
فرمود: بهترين كارها زراعت است كه نفعش عايد عموم مى شود و از محصول آن نيكوكاران و بدكاران ارتزاق مى كنند.
عن الصادقعليهالسلام
قال : كنوز الله فى ارضه و ما فى الاعمال شى ء احب الى الله من الزراعة و ما بعث الله نبيا الا زارعا الا ادريسعليهالسلام
فانه كان خياطا
امام صادقعليهالسلام
فرمود: زراعت كنيد و درخت بكاريد. به خدا قسم هيچ عملى مباح تر و پاكيزه تر از آن نيست «از اين نظر كه كشاورزى و درخت كارى يك امر ضرورى در تغذيه و حيات بشر است و گذشت زمان آن را از ميان نخواهد برد.»
در آخر حديث ، امام صادقعليهالسلام
قسم ياد كرد كه در آخر زمان نيز مردم زراعت مى كنند و درخت مى نشانند.
مسئله كشاورزى و ذخيره خوراك ساليانه ، نه تنها در ادوار گذشته مايه آرامش خاطر بوده و بشر را در راه ترقى و تعالى به پيش رانده است ، بلكه تمدن درخشان كنونى و جنبش هاى علمى و صنعتى امروز نيز بر اساس محصول كشاورزى و ذخيره غذايى استوار است
دانشمندان عالى قدر زمانى قادر به مطالعه و تحقيق اند كه نگران گرسنگى نباشند و بدانند جامعه به قدر كافى ذخيره غذايى دارد و پس از فراغت از كار، مى توانند خوراك لازم خود را به دست بياورند. مخترعين بزرگ موقعى مى توانند افكار خلاقه خود را به كار اندازند و مردم را از ابتكار خويش برخوردار سازند كه از نظر خوراك اطمينان خاطر داشته باشند و همچنين اساتيد، در تدريس شاگردان ، و اطبا در درمان بيماران ، و كارگران در اداره مؤ سسات صنعتى ، و خلاصه تمام طبقات مؤ ثر در جهان پيشرفته امروز، زمانى وظايف خود را به خوبى و با آرامش فكر انجام مى دهند كه از جهت آذوقه و خوراك در اضطراب و نگرانى نباشند.
قال رسول اللهصلىاللهعليهوآله
: ان النفس اذا احرزت قوتها استقرت
حضرت رضاعليهالسلام
فرمود: آدمى وقتى خوراك سال خود را ذخيره كند، پشتش از بار زندگى سبك مى گردد و آسوده خاطر مى شود. سپس فرمود: حضرت باقر و صادق عليهما السلام تا زمانى كه قوت سال خود را ذخيره نكرده بودند، خانه يا ملك نمى خريدند.
احتياج به غذا و سير كردن شكم ، اولين و مهم ترين نيازى است كه به طور طبيعى در تمام فرزندان بشر، از روز ولادت تا دوران پيرى و لحظه مرگ وجود دارد و اين حاجت قبل از ساير حوايج طبيعى بايد برآورده شود.
عن ابى جعفرعليهالسلام
: ان الله عزوجل خلق ابن آدم اجوف
حضرت صادقعليهالسلام
فرمود: بدن آدمى بر غذا پايه گذارى شده است
همه قواى عقلى و معنوى و تمام تمايلات غريزى كه در نهاد آدمى وجود دارند، از غذا كسب نيرو مى كنند و زمانى به جنبش و حركت مى آيند و فعاليت هاى طبيعى خود را آغاز مى كنند كه احتياج به غذا برطرف گشته و شكم سير شده باشد.
انسان گرسنه به مسائل عقلى و علمى فكر نمى كند. به زيبايى و جمال توجه ندارد. از جاه و مقام سخن نمى گويد. عشق و شهوت در مزاجش بى فروغ مى شود و انتقام جويى و غضبش به خمودى مى گرايد. انسان گرسنه سرمايه هاى معنوى و مذهبى را از ياد مى برد. عدل و انصاف ، رحمت و رافت ، دوستى و رفاقت ، بستگى و رحميت و ساير عواطف انسانى را به دست فراموشى مى سپارد، و خلاصه در نظر انسان گرسنه ، چيزى به زيبايى و محبوبيت غذا نيست ، تنها آرزويش به دست آوردن خوراك است و جز به سير كردن شكم خود به چيزى فكر نمى كند.
«در نظر مردى كه از گرسنگى نزديك به هلاكت است ، يك ظرف طعام ممكن است به همان اندازه زيبا باشد كه يك زن سى ساله در نظر يك جوان چاق و چله اگر اين جوان دچار گرسنگى شود، زيباترين پريان در نظرش زيبا نخواهد بود و شايد در نظر او چنين پرى پيكرى براى خوردن مناسب تر باشد.»
نقل شده است كه در ايام سختى و قحطى بصره ، زنى را ديدند كه سر بريده انسانى را در دست گرفته و گريه مى كند. از وى سبب گريه اش را پرسيدند. جواب داد مردم گرد خواهر محتضرم جمع شدند تا بميرد و گوشتش را بخورند. هنوز خواهرم نمرده بود كه او را قطعه قطعه كردند و گوشتش را تقسيم نمودند و از آن گوشت به من سهمى ندادند. فقط سر بريده خواهرم را به من دادند و در اين تقسيم نسبت به من ستم نمودند.
زن بچه دارى به زن ديگر، كه او نيز فرزند داشت ، پيشنهاد كرد فلانى بيا امروز من بچه خود را در ميان مى گذارم و هر دو نفر گوشتش را مى خوريم و روز بعد تو بچه ات را بياور تا هر دو بخوريم گفته او مورد قبول واقع شد. زن اول كه خود پيشنهاد دهنده بود، از فرزندش دل برگرفت و هر دو نفر طفلش را قطعه قطعه كردند و خوردند. نوبت بعد كه گرسنه شدند، زن اول به دومى مراجعه كرد، ولى زن دوم از كشتن بچه خود امتناع نمود و كار به خصومت و دعوا كشيد. براى حكميت به دنبال مراجعه كردند. دانيال نبى از شنيدن چنين دعوايى سخت ناراحت شد و گفت : كار گرسنگى به اينجا كشيده است ؟
گفتند: بلى و از اين هم سخت تر شده است
دانيال دست به دعا برداشت و از پيشگاه الهى درخواست تفضل و رحمت نمود و خداوند قحطى را برطرف كرد.
فى الخبر و اعوذ بك من الجوع فانه بئس الضجيع
در دوران كشاورزى ، اكثر نيروى انسانى هر كشور در راه زراعت و دامدارى و تهيه خواربار و تاءمين حوايج ضرورى زندگى مصروف مى شد. زيرا از يك طرف اطلاعات مردم در علوم طبيعى ناچيز بود و نمى توانستند حد اكثر استفاده را از منابع طبيعى بنمايند و از طرف ديگر، در كارهاى كشاورزى و اداره امور زندگى ، اغلب از نيروى محدود حيوانى استفاده مى كردند. بديهى است در چنين شرايطى عده قليلى مى توانستند به كسب دانش بپردازند و مدارج علمى را بپيمايند يا در ساير امورى كه با زندگى ارتباط مستقيم نداشت ، وارد شوند.
در دوران صنعت ، بر اثر پيشرفت علوم و استفاده از نيروى عظيم ماشين ، بشر توانسته است با صرف وقت كمتر، حداكثر استفاده را از آب و زمين بنمايد و در نتيجه افراد كمترى به كارهاى كشاورزى و توليد محصول و تاءمين حوايج اوليه زندگى جامعه اشتغال داشته و مقدار بيشترى از نيروى انسانى كشور، در رشته هاى علمى و موسسات فرهنگى و ديگر امور اجتماعى مصروف مى گردد.
«قبل از اين كه توليد ماشينى معمول شود، ممكن بود عده كمى از مردم را به كارهاى ديگرى غير از توليد خواربار اختصاص دهند و از اين طريق ، اعيان و پيشوايان دين پيدا شده اند، لشكريان برى و بحرى به وجود آمده اند و فلاسفه و هنرمندان ظهور كرده اند. به وجود آمدن سقراط و افلاطون و بودا فقط به اين علت ميسر شده كه تهيه كنندگان خواربار توانسته اند بيش از آن چه خود به مصرف مى رسانده اند، توليد كنند.
وقتى انسان به جامعه اى نظير جامعه ايالات متحده امريكا توجه مى كند، تجلى اجتماعى تازه اى مى بيند. مشاهده مى كند كه اكثريت عظيم مردم از چيزهاى بسيار، كه همه بالاتر و والاتر از حوايج اوليه زندگانى است ، بهره مند هستند. با وجود اين ، عده زيادى از مردم به امر توليد، خواه توليد زراعتى و خواه توليد صنعتى ، نمى پردازند. از اين قبيل اند تمام جوانانى كه پس از رشد كامل جسمانى باز مشغول تحصيل هستند. قواى مسلح كشور، نويسندگان و روزنامه نگاران ، معلمين و خدمه دين ، سياستمداران و مستخدمين دولت ، وجود تمام اين طبقات ، به نظر انسان هاى اوليه ، از تجملات محسوب مى شده و حال آن كه جامعه هاى جديد بدون آنها يا لااقل بدون بعضى از آنها، نمى توانند وجود پيدا كنند.»
مهم ترين تحولى كه بر اثر انقلاب صنعتى در كشورهاى بزرگ روى داد، استقرار تعليمات عمومى و توسعه دانشگاه ها و مدارس و مؤ سسات آموزشى است پديده صنعت ماشين ، كه خود معلول پيشرفت علوم طبيعى و زاييده مغزهاى خلاق مردان عالم و مبتكر بود، مايه تشويق جوانان به تحصيل علم شد كه با علاقه و رغبت به مدارس روى آوردند و هر سال بر تعداد داوطلبان افزوده مى شد. دولت ها نيز به موازات ازدياد روز افزون محصلين ، تعداد دانشگاه ها و مدارس را افزايش دادند و با توسعه سازمان هاى آموزشى ، وسايل تحصيل آنان را فراهم آوردند و اين وضع همچنان ادامه دارد.
«امروز تمايل به تعليم و تربيت همگانى جنبه بين المللى يافته است تعليمات عمومى ديگر محدود به آموزشگاه ها و دبيرستان و دانشكده نيست ، بلكه شامل تاءسيساتى مانند آموزشگاه هاى پرستارى و آموزشگاه هاى مخصوص عاجزان جسمى و ذهنى و آموزشگاه هاى حرفه اى و كلاس هاى اكابر است و اين گسترش حيرت انگيز تعليم و تربيت نشان مى دهد كه اينك آموزش و پرورش ، جزء نيازمندى هاى حياتى بشر قرار گرفته و از گهواره آغاز مى گردد و تا گور ادامه مى يابد. بهترين گواه بر اين كه تعليم و تربيت بيش از پيش مورد توجه دولت هاى متمدن قرار مى گيرد، مخارج روز افزونى است كه صرف آموزش و پرورش مى شود و تعداد خارج از حد دانش آموزان و دانشجويانى است كه به كليه آموزشگاه ها و دانشكده هاى مختلف هجوم مى برند. مخارج آموزش و پرورش در آمريكا، از سال ١٩٠٠ تا ١٩٣٠، هزار درصد افزايش يافته است و در سال ١٩٥٠، ملت آمريكا در حدود شصت ميليارد دلار صرف آموزشگاه ها كرده است
در حدود ٨٠ درصد جوانانى كه به سن رفتن به دبيرستان رسيده اند، از تحصيلات متوسط بهره مند مى گردند. ديگر تحصيلات متوسطه ، منحصر به عده معدودى نيست همچنين تحصيل در دانشگاه ها نيز مانند تحصيل در دبيرستان ها فزونى حيرت انگيز يافت و عده دانشجويان دانشگاه ها، كه در سال ١٨٩٠، از ٠٠٠/٢٨٥، تن تجاوز نمى كرد، در سال ١٩٤١، بالغ بر ٠٠٠/٤٠٠/١، تن گرديد، يعنى در حقيقت پانصد درصد افزايش با محاسبه صددرصد افزايش جمعيت در همان زمان .»
علىعليهالسلام
فرموده است : در خردسالى علم بياموزيد تا در بزرگسالى به برترى و سيادت نايل آييد.
و عنهعليهالسلام
: من لم يتعلم فى الصغر لم يتقدم فى الكبر.
علىعليهالسلام
فرموده : علم و دانش بيش از مقدارى است كه قابل احاطه باشد و يك فرد نمى تواند بر همه آن ها واقف گردد، پس از هر علمى بهتر و شايسته ترش را فرا گيريد.
و عنهعليهالسلام
: اولى الاشياء ان يتعلمها الاحداث الاشياء التى اذا صاروا رجالا احتاجوا اليها
روزگارى كه بشر بر اثر بى سوادى و نادانى از علل و معاليل جهان خلقت بى خبر بود و منشاء حوادث طبيعى و رويدادهاى جوى را نمى شناخت ، از ترس يا طمع ، اجرام سماوى و موجودات ارضى را با خضوع و خشوع پرستش مى نمود و از آن ها استعانت و استمداد مى كرد.
پيامبران الهى ، در هر عصر، با اين عقايد خرافى مبارزه كردند. مردم را به خداوند خالق متوجه ساختند و به آنان فهماندند كه همه موجودات زمين و آسمان آفريده خداوند خالق اند و هيچ يك از آن ها لايق بندگى و عبوديت نيست
در جهان امروز، با پيشرفت علوم ، مسئله پرستش هاى جاهلانه حل شده و از نظر علمى جايى براى عبادت ستاره و بت باقى نمانده است ولى بدبختانه اكتشافات علمى و پى بردن به سنن آفرينش ، بعضى از مردم جهان را چنان مست و مغرور ساخته كه گويى خود مدعى خدايى هستند. به چيزى جز علل و اسباب طبيعى و قدرت ماشين فكر نمى كنند. اينان به طورى سرگرم مصنوع شده اند كه صانع عالم را از ياد برده اند و خالق طبيعت و آفريننده علل و اسباب را ناديده گرفته و پروردگار حكيم را كه به آن ها هوش و خرد بخشيده و زمين و محتويات آن را مسخرشان ساخته است ، فراموش كرده اند و اين خود يكى از زشتى هاى عصر ماشين است
راسل مى گويد:
«خضوع و خشوع چوپان ها كه خود را تحت استيلا و نفوذ ستاره پروين مى دانستند، ديگر در دنياى علم و معرفت مورد ندارد. ولى اينك بيم آن مى رود كه عجب و تكبر و گستاخى در مقابل طبيعت ، جاى خضوع و خشوع سابق را بگيرد و بليات عظيمى از آن حاصل شود.
بايد به ياد داشته باشيم كه بشر خدا نيست ممكن است از اين برآشفته و فرياد كنيد كه من هرگز چنين فكرى درباره انسان نكرده ام خواننده عزيز، شك نيست كه تو از اشخاصى نيستى كه جنون هاى شديد زمان دامنگير آن هاست ، زيرا اگر از آن ها بودى ، از خوانندگان كتاب من نمى شدى ولى اگر پوليپ بور يا تكنوكرات هاى آمريكا را در نظر بياورى ، مى بينى كسانى هستند كه از اين راه از بى اعتقادى به خدا مى گريزند تا خود را ملحدانه بر اورنگ خدايى قرار دهند.»
علىعليهالسلام
فرموده است : علمى كه با آن هدايت خود را فاسد و تباه سازى ، بدترين علم است
دو جنگ بزرگ جهانى ، كه در عمر كوتاه انقلاب صنعتى اتفاق افتاده ، بهترين گواه اين مطلب است در آن دو جنگ ، ايمان به خدا و احساس مسئوليت در پيشگاه الهى به دست فراموشى سپرده شد. فضايل اخلاقى و سجاياى انسانى و عدل و انصاف عملا لگدكوب گرديد. در نتيجه ، نيروى علم در اختيار غرايز و شهوات نفسانى قرار گرفت قدرت ماشين در راه نابودى انسان ها و كشتارهاى دسته جمعى به كار افتاد. سبعيت و درندگى ، جنايت و تجاوز كارى ، خودپرستى و جاه طلبى و خلاصه تمام پليدى هاى ضد انسانى رايج شد و به اوج خود رسيد و هزاران ويرانى و بدبختى به بار آورد.
مى توان گفت وضع امروز بشر به مراتب سخت تر و خطرناك تر از دو جنگ گذشته است زيرا از يك طرف ، نيروى علم و قدرت ماشين به مقدار قابل ملاحظه اى افزايش يافته و از طرف ديگر، بى ايمانى و بداخلاقى ، خودسرى و لجام گسيختگى و شهوت پرستى و جاه طلبى ، اگر بيش از پيش نشده باشد، كمتر نشده است
قدرت روز افزون ماشين و صنعت و ضعف روزافزون اخلاق و فضيلت ، يا به عبارت كوتاه تر، ناموزونى قدرت علمى و نيروى ايمانى ، آرامش و آسايش را از بشر سلب كرده و حيرتى تواءم با اضطراب و نگرانى ، ملل جهان را فرا گرفته است اگر در جهان تصادمى اتفاق افتد و جنگى واقع شود، بيم آن مى رود كه به قيمت نابودى قسمت اعظم بشر پايان پذيرد و اين وضع ناراحت كننده ، خود يكى از زشتى هاى انقلاب صنعتى است
«امروز فقط قسمتى از آن چه را كه ملتى به مصرف ازدياد جمعيت نمى رساند، صرف رفاه و آسايش خويش مى كند و قسمت بسيار عظيمى از نيروهاى خود را به كشتن مردم ديگر يا تهيه وسايل كشتن آن ها يا پرداخت اجر به آن ها، كه سابقا مردم را كشته اند، اختصاص مى دهد.
در ايالات متحده آمريكا، تقريبا يك پنجم مجموع توليد كشور صرف تجديد تسليحات مى شود. بنابراين ، آزادى از قيد اسارت در دست طبيعت را به هيچ وجه نمى شود مطلقا نعمت دانست نعمت است تا آن جا كه اختيار، يعنى آزادى عملى ، كه در نتيجه آن نصيب ما مى شود، ازدياد فعاليت در امور مفيد به حال نوع بشر را براى ما ممكن مى سازد، ولى در آن جا كه صرفا به غرائز جنگى آزادى عمل مى دهد، نه فقط هيچ فايده اى نمى رساند، بلكه بر خلاف كاملا مضر هم هست
اشخاصى قصه هاى شيرين از استعمال بمب اتمى در صنعت و صرفه جويى هايى كه از آن حاصل مى شود نقل مى كنند. اگر دنيا به همين وضع سياسى امروز باقى بماند، اين صرفه جويى ها جز زيان حاصلى نخواهد داشت زيرا در نتيجه آن ، قسمت عظيمى از نيروى انسانى ، صرفه جويى شده در هلاك متقابل به مصرف مى رسد. اين مثال نشان مى دهد كه چگونه تسلط بر طبيعت ، مسئوليت و وظايف تازه اى را براى انسان به وجود مى آورد. اگر آدمى خود را لايق متناسب شدن با اين وضع نشان ندهد، سراسر نهضت علمى و جنبش علمى صنعتى ، جز بدبختى چيزى به بار نخواهد آورد و شايد نوع بشر را به بن بست بكشاند.»
علىعليهالسلام
فرموده است : چه بسا مردم عالمى كه علمشان باعث قتل و نابودى آنان شد.
يكى از مسائل مهم كه در جهان كنونى مايه نگرانى و ناراحتى شديد شده ، اين مطلب است كه در جوامع پيشرفته صنعتى ، به موجب آمارهاى دقيق ، جرايم و جنايات پيوسته فزونى يافته و همچنان رو به افزايش مى رود و روح طغيان و عصيان مانند امراض سارى بين جوانان آن كشورها گسترش مى يابد.
بعضى از مردان علم و تجربه ، پس از بررسى و تحقيق به اين نتيجه رسيده اند كه براى درمان اين بيمارى اجتماعى و حفظ اساس تمدن و تكامل بايد از نيروهاى معنوى و سرمايه هاى گرانقدر ايمانى و اخلاقى استفاده كرد و به موازات پيشرفت علم و صنعت ، فضايل روحانى و سجاياى انسانى را نيز مورد حمايت و پرورش قرار داد تا مگر بدين وسيله با جرايم روز افزون دنياى ماشين مبارزه شود و بشر از خطر تباهى و فساد رهايى يابد.
نهرو مى گويد:
«چه بخواهيم به امور مربوط به بمب اتمى بپردازيم و چه درباره ساختمان اجتماعى خود يا مسائل ديگر بينديشيم ، در هر حال ، يك جهت امر اهميت روز افزونى كسب مى كند و آن جهت اخلاقى است
ملاحظه كنيد كه اگر بمب اتمى با نيروى اتمى يا موشك هاى فضانورد داشته باشيم ، مهم ترين مسئله اين است كه آن ها را چگونه به كار بريم تمام اين اكتشافات اخير از حدود اقتصاديات عادى بيرون است و نمى توان درباره اين چيزها با موازين اقتصادى به بحث و استدلال پرداخت
بايد روش هاى تازه ، روش هاى جديد و روش هاى اخلاقى و معنوى يافت كه نمى دانم چگونه به درستى بيان كنم اما در هر حال ، چيزى از اين انواع لازم است در غير اين صورت ، راه حلى براى اين مشكلات وجود ندارد.
اگر چنين راه حل هايى پيدا نشود، همه چيز به صورت رقابت ميان نيروها در خواهد آمد كه توسعه و تكامل دوران علمى و فنى ما را در بر خواهد گرفت و ناچيز خواهد ساخت و همين موضوع است كه به نظر من مشكل ترين مسائل زمان ما را تشكيل مى دهد و همه چيز را به صورت معمايى در مى آورد.»
علىعليهالسلام
فرموده است : در موقعى كه مى خواهيد گناهى مرتكب شويد، به خاطر بياوريد كه لذت زودگذر معصيت پايان مى پذيرد، ولى عوارض و تيرگى هايش باقى خواهد ماند.
در انقلاب صنعتى ، نيروى خلاقه مغز اغلب كارگران سركوب مى شود و قدرت ابتكار طبيعى آنان پايمال مى گردد. در كارخانه هاى بزرگ ماشين سازى جهان ، برنامه كارگرى و طرز انجام كار طورى طرح ريزى شده كه كارگر در مورد كار خود جايى براى اعمال فكر و انديشه پيدا نمى كند و راهى براى اظهار استعداد و لياقت خويش نمى بيند. به همين جهت ، فروغ عقل و هوش كارگر رفته رفته به خمودى مى گرايد و شعله هاى فروزان ذوق و قريحه اش تدريجا خاموش مى گردد. خلاصه ، در مؤ سسات عظيم صنعتى ، شخصيت انسانى كارگر در هم شكسته مى شود و وجود يك انسان با خرد و مبتكر، به صورت يكى از ابزارهاى فنى كارخانه در مى آيد و اين نيز يكى ديگر از زشتى هاى انقلاب صنعتى است
جان ديويى مى گويد:
«امروز قسمت اعظم فعاليت هاى اقتصادى به وسيله ماشين ابراز مى گردد و به طور كلى اين ماشين ها تحت كنترل و بازرسى اشخاصى كه با آن ها كار مى كنند، قرار ندارند و همچنين چيزى از ماشين ها نمى فهمند و به هدف آن ها توجهى ندارند. به قول امرسون ، فعاليت مكانيكى به تدريج افراد را تبديل به نخ و سوزن مى كند. هرگاه افراد بدانند چه نقشى در انجام مجموعه كار بازى مى كنند، هرگاه به چشم خود از چگونگى اتمام كار، كه فعاليت خودشان جزيى از آن كار است ، آگاه گردند، هرگاه به تمام كار ابراز علاقه و توجه نمايند، آن گاه اثر مكانيكى كار خنثى مى گردد. بر عكس ، هر گاه مرد تنها يك ضميمه ماشين باشد، هيچ گونه علاقه اى به كار نمى تواند داشته باشد و فعاليت وى را به هيچ روى نمى توان فعاليت خلاقه دانست .»
هر عضو يا دستگاهى در بدن آدمى ، طبق نظام آفرينش ، وظيفه خاصى را به عهده دارد و بايد آزادانه فعاليت كند و اعمال طبيعى خود را انجام دهد تا مراحل ترقى را بپيمايد و به كمال لايق خويش برسد. اگر عضوى را عملا از فعاليت باز دارند و مانع اعمال طبيعى اش شوند، رفته رفته از كار مى افتد و سرانجام عضو معطل و ناقصى خواهد شد.
هوش و خرد نيز مانند ساير اعضاى بدن ، اگر در راه فعاليت طبيعى خود آزاد باشند و بتوانند وظيفه رهبرى خويش را انجام دهند، بارور و شكفته مى شوند و پيوسته مدارج كمال را مى پيمايند. بر عكس ، اگر مورد بى اعتنايى قرار گيرند و عملا سركوب شوند، تدريجا ضعيف شده و سرانجام به خمودى و تيرگى مى گرايند.
آيين مقدس اسلام ، عقل و علم و فهم و فكر را بسيار مهم شمرده و در روايات مذهبى عقايد و اخلاق و اعمال مردم با مقياس عملشان سنجيده شده است عاقل ترين مردم كسى است كه در كسب و كار، در تحصيل و در درس ، در معاشرت و سخن گفتن و خلاصه در تمام شئون مادى و معنوى از هوش و خرد استفاده كند و هر كارى را با فكر و فهم انجام دهد.
شغل كم درآمدى كه عقل و هوش را به فعاليت وا مى دارد و شخص را به اعمال فكر و فهم ملزم مى سازد و در انجام آن كار بر معلومات آدمى افزوده مى شود، به مراتب بهتر و ارزنده تر از شغل پر درآمدى است كه عقل و هوش در آن نقشى ندارد و در انجام آن از فكر و فهم استفاده نمى شود.
يا هشام ان العاقل رضى بالدون من الدنيا مع الحكمه و لم يرض بالدون من الحكمه مع الدنيا.
علىعليهالسلام
به پيروان خود توصيه مى فرمود: جان خود را با مطالب حكيمانه و دلنشين خرم و شاداب سازيد، چه روح نيز مانند بدن وامانده و خسته مى شود و سخنان جالب ، نيرو و نشاطش مى بخشد.
«شخصى كه كار يكنواخت و تكرارى انجام مى دهد كه احتياجى به نيروى فكر و هوش ندارد، كم كم قوه فكر و هوش او از كار مى افتد. ولى اگر اين شخص ، در خارج از محيط كار خود، از فكر و هوش خويش استفاده نمايد، مثلا مطالعه كند، هنرى بياموزد و سرگرمى هاى آموزنده داشته باشد، قواى فكرى او پرورش مى يابد.
اگر شما عادت كنيد كه خود را با تفريحات و سرگرمى هاى مصنوعى ، كه احتياجى به بكار انداختن قواى بدنى و فكرى ندارد، مشغول سازيد، نتيجه اش اين خواهد بود كه رفته رفته ذوق و نيروى فكر شما ضعيف شده و از بين برود. كسى كه تنها تفريحش سينماست و كارش اين است كه در سينما بر روى صندلى راحت بلمد و داستان هاى خيالى و عاشقانه را، كه ساخته و پرداخته فكر دیگران است تماشا كند، بدون اين كه خود درباره آن ها فكر كند، درست مثل بچه اى است كه غذا را با قاشق به دهانش مى گذارند. اين شخص به تدريج نيروى مقابله با زندگى واقعى را، كه با حوادث و سرگذشت هاى خيالى سينما به كلى متفاوت است ، از دست مى دهد و همچنين ديگر نخواهد توانست درباره امور زندگى تفكر كند، زيرا هميشه در دنياى روياها و خيالبافى هاى خود، كه نتيجه تماشاى فيلم سينماست ، غوطه ور خواهد بود.»
علىعليهالسلام
فرموده است : كسى كه در آموخته هاى خود بسيار بينديشد، دانش خود را استوار ساخته و به فهم مطالبى كه نمى فهمد، نايل مى گردد.