• شروع
  • قبلی
  • 27 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 14769 / دانلود: 2963
اندازه اندازه اندازه
جوان از نظر عقل و احساسات

جوان از نظر عقل و احساسات جلد 2

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

كاميابى و بهره مندى

كاميابى و بهره مندى هر كس در جامعه به مقياس خلق و خوى اجتماعى اوست خوشبخت ترين مردم از نظر زندگى كسانى هستند كه بر اثر تربيت صحيح ، به اخلاق حميده و صفات پسنديده متخلق شده اند، با مردم به پاكى و فضيلت و به نيكى و گشاده رويى برخورد مى كنند، حقوق و حدود دیگران را محترم مى شمارند و به شايستگى خويشتن را با جامعه تطبيق مى دهند.

عن ابى عبداللهعليه‌السلام : خالطوا الناس و آتوهم و اعينوهم و لا تجانبوهم و قولوا لهم كما قال الله تعالى : و قولوا للناس ‍ حسنا.(٩٩)

طفل از زمان ولادت تا پايان ايام بلوغ ، دوران كودكى خود را طى مى كند و در خلال اين مدت طولانى ، ضمن اين كه بدن ناتوانش توانا مى شود و قواى جسم و جانش به نسبت نيرومند مى گردند، استعداد اجتماعى اش نيز تدريجا فعليت پيدا مى كند، به خلقيات اجتماعى و صفات سازگارى با محيط متخلق مى گردد و براى همكارى با مردم و زندگى در جامعه آماده مى شود.

گرچه شرايط محيط طبيعى به مقدار قابل ملاحظه اى در ساختن خلق و خوى آدمى مؤ ثر است ، و هر انسانى با صفات و خلقيات متناسب با محيط طبيعى خود بار مى آيد، ولى عامل بسيار مؤ ثرى كه استعداد اجتماعى طفل را به فعليت مى آورد، شخصيت كودك را پايه گذارى مى كند و او را به صفات خوب يا بد اجتماعى متصف مى سازد، محيط تربيتى اوست فرزندان بشر صفات اجتماعى خود را از كسانى فرامى گيرند كه از دوران كودكى تا ايام جوانى در محيطهاى مختلف خانواده و آموزشگاه و كوى و برزن ، به طور متناوب با آنان در تماس بوده و از رفتار و گفتارشان سرمشق گرفته اند.

«نخست كودك از محيط پيرامون خود هيچ گونه آگاهى ندارد، لكن به زودى نسبت به اشياء و اشخاص پيرامون خودش احساس ‍ علاقه مى كند و از ميان اين اشخاص ، از همه نزديك تر به وى مادر اوست كه در اكثر فرهنگ ها عبارت از مهم ترين شخصى است كه در عمر خود خواهد ديد.

بعد از مادر، به ترتيب اهميت ، پدر و ساير اعضاى خانواده او قرار دارند. در همين دايره محدود است كه فرد، نخستين و پايدارترين اثرات ذهنى را كسب مى كند و هم آن جاست كه داخل در زندگى حقيقى مى گردد. به همين جهت ، به هيچ روى جاى شگفتى نيست كه روان شناسان و روان كاوان و جامعه شناسان ، تا اين اندازه به سال هاى اول زندگى كودك و محيط حيات وى اهميت مى دهند.

دايره محدود خانواده بعدا توسعه يافته و همبازى ها را نيز فرا مى گيرد و سپس بيش از پيش گسترش يافته و شامل همدرسان و آموزگاران و دوستان و سرانجام عده كثيرى از خارجيان مى گردد و همه آنان در اجتماعى ساختن كودك تاءثيردارند.»(١٠١)

خلقيات خوب يا بد اجتماعى و صفات سازگارى با محيط، به دو صورت در ضمير فرزندان بشر مستقر مى شود و استعداد اجتماعى شدن آنان را به فعاليت مى آورد: يكى دانسته و به طور آگاه و ديگرى ندانسته و به صورت ناآگاه

بعضى از صفات اجتماعى است كه مربيان و اطرافيان كودك به او مى آموزند و مكرر به وى خاطرنشان مى كنند و طفل نيز با توجه و آگاهى ، آن ها را فرا مى گيرد و عملا به كار مى بندد. رفته رفته بر اثر تكرار، به آن صفات عادت مى كند و در آينده برنامه زندگى اجتماعى اش مى گردد. مثل آن كه مادر به طفل مى گويد هميشه پاكيزه باش دست و صورتت را بشوى در حضور دیگران درست بنشين و زياد حرف نزن يا آموزگار به نوآموز مى گويد دست در كيف همكلاسى ات مكن همبازى ات را آزار مده به معلم احترام كن در كلاس مودب باش و كارهايى نظاير اينها.

بعضى از صفات است كه طفل بدون آن كه به وى بياموزند يا خودش خواسته باشد، به طور ناآگاه از محيط خانه و مدرسه و كوچه و بازار ياد مى گيرد و ندانسته به آن خلقيات متخلق مى شود. مثلا در خانه اى كه پدر و مادر ترسو هستند، در خانه اى كه والدين و اطرافيان كودك خرافى و معتقد به موهومات باشند، در آموزشگاهى كه معلم فحاش و بد زبان است و در كوچه اى كه همسايگان و همبازيهاى كودك زورگو و متجاوزند، بدون آن كه بداند يا بخواهد، تحت تاءثير واقع مى شود و به طور ناآگاه ترسو و خرافى و بدزبان و زورگو بار مى آيد و طبع اجتماعى اش با همان صفات مذموم و خلقيات ناپسند ساخته مى شود.

خلاصه آن كه محيط خانواده و آموزشگاه و ساير اطرافيان كودك سازنده خلق و خوى اجتماعى وى هستند. آنان اند كه با روش هاى پسنديده يا ناپسند خود، به طور آگاه يا ناآگاه ، شخصيت طفل را پايه گذارى مى كنند و استعداد اجتماعى شدن كودك را به فعليت مى آورند. آنان اند كه در طول دوران كودكى ، طفل را براى زندگى اجتماعى آماده مى كنند و او را براى همكارى با مردم و سازش با محيط مجهز مى سازند.

كسى كه از دوران شيرخوارگى تا پايان ايام بلوغ ، به خوبى تربيت يافته و استعداد اجتماعى اش با وضع شايسته اى به فعليت رسيده است ، كسى كه در محيط خانه و مدرسه و كوى و برزن به درستى بار آمده و به طور آگاه يا ناآگاه خلقيات پسنديده اى را از اطرافيان خود فرا گرفته است ، وقتى به دوران جوانى مى رسد و وارد جامعه مى گردد، واجد شرايط لازم زندگى اجتماعى است او قادر است با مردم به خوبى بياميزد و به آسانى عضو مفيد اجتماع گردد. او مى تواند خويشتن را با شرايط گوناگون محيط تطبيق دهد و خود را با تحولات سريع اجتماعى هماهنگ سازد.

بر عكس ، كسى كه از طفوليت بد تربيت شده و طبع اجتماعى اش شكل نامناسب به خود گرفته ، كسى كه از اطرافيان خود دانسته يا ندانسته صفات بد كسب كرده و با شخصيت ناپسند بار آمده است ، وقتى وارد جامعه مى شود، در سازش با محيط، ضعيف و ناتوان و احيانا وامانده و غير قادر است او در جوانى ، بر اثر عجز، از هماهنگى با اجتماع و تطبيق دادن خود با محيط، همواره ناراحت و نگران است و مكرر با ناكامى و شكست مواجه مى شود و اين آشفتگى روحى ممكن است وى را به كارهاى ناروايى وادار كند و از خود عكس العمل هاى نامطلوبى بروز دهد.

گرچه خانواده و آموزشگاه و كوى و برزن سه عامل نيرومند در پايه گذارى شخصيت و ساختن خلق و خوى فرزندان بشر است و آدمى خواه ناخواه تحت تاءثير اين سه محيط مقتدر قرار دارد، ولى محيط اجتماعى ، كه آخرين كلاس ساختن اخلاق و شخصيت آدمى است ، به مراتب قوى تر از آن سه محيط است

«گفته اند كه هر جامعه اى ارگانيسم اعضاى خود را تحت سازمان معينى در مى آورد و به اصطلاح ، افراد را واجد نوع معينى از شخصيت مى كند. گفته اند با آن كه وجود اختلافاتى بين شخصيت هاى افراد يك جامعه جدايى مى افكند، اعضاى هر جامعه اى در زمينه شخصيت ، داراى همانندى هايى هستند و از اين جاست كه انگليسى آرام به آسانى از فرانسوى پر شور متمايز است و آلمانى پرخاشگر با ايتاليايى خون گرم يكسان نيست و ژاپنى قانون شناس با كره اى گردنكش فرق دارد و همچنين كرارا از جنگ پرستى سرخ پوستان ماندان و آرامش دوستى سرخ پوستان زونى و فزون جويى قبيله مانو و كناره گيرى و رخوت قوم بالى سخن رفته است بايد ديد كه علت اين اختلافات چيست ؟»(١٠٣)

كشش هاى اجتماعى

كشش هاى اجتماعى به اندازه اى نيرومند و تواناست كه عموم مردم ، به استثناى افراد بزرگ و نوابغ ، از تمام مقرراتش پيروى مى كنند و بدون انديشه و فكر، خويشتن را با آداب و سنن آن منطبق مى سازند. محيط نيرومند اجتماع قادر است به آسانى جوانان را همرنگ خود نمايد و صفات و خلقيات خانوادگى آنان را كه هم آهنگ روش هاى اجتماعى نيست ، به دست فراموشى بسپارد.

قال علىعليه‌السلام : الناس بزمانهم اشبه منهم بآبائهم(١٠٥)

هر گاه بدعت تازه اى از رسوم پيشين بهتر باشد يا به عللى مورد پسند افراد جامعه قرار گيرد، عموم بدان مى گرايند و تبديل به عادت مى گردد و خود به كليه افراد جامعه ، براى تطبيق يافتن با آن فشار وارد مى آورد و آدمى ناگزير بدان خوى مى گيرد. بدين طريق ، آن چه براى جامعه حكم رسمى داشت ، براى فرد جنبه عادت پيدا مى كند. آدمى ، در حقيقت ، در شرايط معمولى ، تقريبا هميشه تحت فشار عادت و بدون تفكر رفتار مى كند و خود به خود از راه و رسم اجتماع پيروى مى نمايد.»(١٠٧)

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده است : هر مسلمانى كه در بلد كفر به مشركى وارد شود و در آنجا اقامت گزيند، من از وى برى و بيزارم

عن اميرالمؤ منينعليه‌السلام قال : من الكبائر قتل المومن عمدا الى ان قال و التعرب بعد الهجرة(١٠٩)

حضرت رضاعليه‌السلام در نامه اى كه به سئوالات محمد بن سنان جواب داده ، نوشته است : خداوند تعرب بعد از هجرت را حرام كرده ، زيرا حقيقت اين عمل ، برگشت از دين خدا و ترك يارى و تقويت پيامبران الهى است به علاوه ، اين كار مفاسدى در بر دارد و حقوق صاحبان حق را باطل خواهد ساخت

اراده اجتماع مظهر بزرگ ترين نيرو و به وجود آورنده عظيم ترين قدرت است مردم يك جامعه وقتى چيزى را بخواهند و براى نيل به آن جنبش كنند، خواه حق باشد يا باطل ، ظالمانه باشد يا منصفانه ، سرانجام به آن مى رسند و به خواسته خويش جامه عمل مى پوشند.

قال علىعليه‌السلام : ارجاف العامة بالشى ء دليل على مقدمات كونه.(١١١)

و نيز فرموده است : فرو رفتن افكار مردم در چيزى ، زمينه موجود شدن و تحقق يافتن آن است

در محيط نيرومند و تواناى اجتماع ، فرد به صلاح و فساد فكر نمى كند و به عواقب كار خود نمى انديشد. او در دست اجتماع ، مانند تخته پاره كوچك و ناچيزى است كه در مسير حركت سيلاب عظيم و بنيان كنى قرار گرفته است كوركورانه حركت مى كند و جامعه به هر طرف كه مى رود، وى را با خود مى برد.

«بنا به فرضيه لوبن ، فرد در اجتماع شخصيت آگاه خود را از دست مى دهد و تابع تلقينات جمعيت مى گردد. درست مانند معمول هيپنوتيسم كه به فرمان عامل است فردى كه جزء جمعيتى در مى آيد، در نردبان مدنيت چندين پله پائين تر مى آيد. شخص ممكن است فوق العاده با تربيت و عاقل باشد و در حال انفرادى سخت درباره عواقب كردار و رفتار خويش بينديشد، لكن در ميان جمع ممكن است تبديل به يك وحشى گردد و بدون تفكر و تاءمل ، در تحت سلطه غريزه ، به هر اقدامى تن در دهد. انسان در جمع به درجه وحشيگرى سقوط مى كند و از هر تلقينى ، كوركورانه و بدون چون و چرا، پيروى مى نمايد و دست به اقداماتى مخالف عادت و افكار خود مى زند. به نظر لوبن ، فرد در ميان جمعيت حكم شنى را در ميان خرمن شن دارد كه باد به ميل خود هر جا بخواهد آن را مى برد.»(١١٣)

علىعليه‌السلام درباره غوغا فرموده : آنان مردمى هستند كه وقتى به هم بپيوندند و حركت اجتماعى كنند، ضرر مى زنند و چون متفرق گردند و به كارهاى فردى خود بپردازند، منفعت مى رسانند.

غوغاى اجتماعى

غوغاى اجتماعى ، مانند بيمارى هاى سارى ، خيلى زود دامن گير همه مى شود و قدرت نيرومند اجتماع به طور ناآگاه عموم افراد را به خود جذب مى كند و با سرعت به هدف خويش جامه عمل مى پوشد و تنها افراد بسيار قوى و نيرومند ممكن است شخصيت خود را حفظ كنند و خويشتن را از جريان هاى مخرب و نامطلوب بركنار نگاه دارند.

در جنبش هاى لجام گسيخته ، افراد متجاوز، از فرصت اجتماع مردم سوء استفاده مى كنند و در ميان موج جمعيت ، به طور ناشناس ‍ خسارات و ويرانى هايى را به بار مى آورند و به جرايم و جناياتى دست مى زنند و سرانجام چون شناخته نمى شوند، مورد تعقيب كيفرى و مجازات قانونى قرار نمى گيرند.

قال علىعليه‌السلام : هم الذين اذا اجتمعوا غلبوا و اذا تفرقوا لم يعرفوا.(١١٥)

«در ميان گروهى از افراد كه داراى هدف مشتركى هستند، فرد قدرتى احساس مى كند كه در حال انفرادى فاقد آن است گذشته از اين جزء، گروهى بودن موجب ناشناختگى و در نتيجه موجب عدم مسئوليت است بنابراين ، عضو يك جمعيت ، از قيد و بند هر گونه بازرسى خويشتن را آزاد مى داند و بدون توجه به عواقب كار، براى مبادرت به هر گونه اقدامى آماده مى گردد.

گذشته از اين ، در گروهى كه داراى هدف مشتركى باشد، نيروى تلقين فوق العاده قوى است و اين كيفيت موجب بروز وضعى مى گردد كه يك فكر يا حس تلقين شده ، به سرعت همه افراد جمعيت را فرا مى گيرد.

افرادى كه داراى شخصيت بسيار نيرومند باشند و بتوانند در مقابل نيروى تلقين مقاومت ورزند و بر خلاف امواج شنا كنند، بسى نادرند. منتهى كارى كه بتوانند انجام دهند آن است كه عقايد دگرى اظهار دارند و تفرقه اى ايجاد كنند و از همين طريق ، جمعيت ها در بسيارى از موارد از مبادرت به اقدامات ظالمانه و وحشيانه خوددارى كرده اند.»(١١٧)

اگر جامعه دستخوش تحول و تغيير گردد و در اجتماع ، روش هاى تازه اى مخالف تربيت هاى خانوادگى معمول شود، جوانان در اتخاذ تصميم دودل و مردد مى گردند و در حفظ رسوم خانوادگى يا پيروى از روش هاى تازه اجتماعى متحير مى شوند. همين ناراحتى و عدم اطمينان مى تواند باعث تزلزل اخلاق و اختلال شخصيتشان گردد.

متاءسفانه در جهان كنونى ، يعنى دنياى صنعت و ماشين ، روش هاى اجتماعى به سرعت عوض مى شود و آداب و رسوم عمومى در مدت كوتاهى تغيير شكل مى يابد. در خلال اين تحولات سريع ، چه بسيار نارواها در نظر مردم روا مى شود و رواها ناروا مى گردد.

به عبارت ديگر، آداب و رسوم اجتماعى ، در گذشته و حال ، همواره دستخوش تحول و انقلاب بوده و هرگز قرار و ثبات نداشته و ندارد، با اين تفاوت كه در ادوار گذشته ، تحولات اجتماعى با آرامى و در طى يك يا چند قرن صورت مى گرفت ، ولى در عصر ماشين تغيير و تحول به قدرى سريع انجام مى شود كه ممكن است در طول زندگى يك نسل ، تحولات گوناگونى در شئون اساسى اجتماع پديد آيد و بسيارى از رسوم عادى يا سنن اخلاقى ، كه يك روز در جامعه مطلوب و مورد قبول بوده ، روز ديگر وازده و مطرود شناخته شود. بديهى است كه در چنين وضعى بيشتر جوانان دچار كشمكش هاى درونى مى شوند و از تضاد و ناسازگارى تربيت هاى خانوادگى با روش هاى نوين اجتماعى ناراحت و نگران مى گردند.

براى آن كه اولياى اطفال و همچنين نسل جوان تا اندازه اى به اهميت اين مشكل بزرگ اجتماعى و تربيتى واقف شوند و نظر اولياى گرامى اسلام را درباره تحولات روا و ناروا بدانند و براى آن كه نقش صنعت و ماشين در تغيير سريع آداب اجتماعى و سنن اخلاقى واضح گردد، لازم است پيرامون آن ها به اختصار گفت و گو شود.

از روزگارهاى گذشته تاكنون ، هر يك از ملل و اقوام بشرى ، با اختلاف شرايط حيات و مغايرت نژاد و تفاوت مذهب و زبان ، يك سلسله مقرراتى را به نام آداب و رسوم اجتماعى پذيرفته و در اداره امور زندگى بر اساس همان آداب و رسوم با يكديگر برخورد داشته و دارند.

«آداب و رسوم اجتماعى عبارت از مقررات و روش هاى معمولى است كه از نسل هاى پيشين به نسل هاى بعد انتقال يافته و بر حسب ضروريات ، آداب تازه اى به آن اضافه مى شود.

سمنر، آداب اجتماعى را به منزله تنها وسيله تطبيق فرد با اجتماع مى داند. آداب اجتماعى شامل كليه رسوم متداول زندگى ، اعم از جزيى ترين و جدى ترين رسم هاست و تعداد اين آداب از اندازه خارج است .»(١١٩)

در نظر مردم ، تمام مقررات عادى و آداب و رسوم اجتماعى ارزش يكسان ندارند و جامعه همه آن ها را به يك چشم نمى نگرد، بلكه بعضى را مهم و لازم الاجرا و بعضى را عادى و قابل تخلف مى داند.

سنن و مقرراتى كه ناشى از عقايد مذهبى يا مبانى ملى است و در سعادت و خوشبختى جامعه نقش مؤ ثرى دارد، مهم و غير قابل اغماض است و سرپيچى از آن ها مايه زيان مادى و معنوى است ، ولى آداب و رسومى كه زاييده افكار عادى و ناشى از روش هاى سطحى زندگى است ، چندان قابل ملاحظه نيست و ممكن است كسانى در اجتماع آن ها را ناديده انگارند و عملا از انجامشان سرباز زنند.

بعضى از جامعه شناسان ، قسم اول ، يعنى آداب و رسومى را كه حاوى سعادت و مايه رستگارى مردم است ، به سنن تعبير كرده و قسم ديگر را كه روش هاى عادى اجتماع است ، آداب و رسوم خوانده اند.

«آن دسته از آداب و رسوم كه به نظر جامعه ، رعايت آنها براى رفاه و نيك بختى مردم ضرورى است و تخلف از آن ها حيات جامعه را به خطر مى افكند، سنن خوانده مى شود.

بنا بر تعريف سمنر و كلر، سنن عبارت از آداب و رسومى است كه متضمن فكر رفاه و صلاح جامعه باشد و آدمى را بر آن دارد كه خود را با آنها وفق دهد، گو اين كه هيچ اجبارى از طرف مقامى به وى وارد نيايد. در اثنايى كه انسان مى تواند آداب و رسوم عادى را بدون گوشمالى و مجازات شديدى زير پا بگذارد، هرگز جراءت آن را ندارد كه سنتى را ناديده انگارد، زيرا از اين تخلف ، زيان بزرگ خواهد ديد. سنن معمولا بر اثر مذهب تقويت مى گردد.»(١٢١)

عقلا و خردمندان كه از دگرگونى هاى اجتناب ناپذير جامعه باخبرند و از تغيير مقتضيات زمان آگاه اند، هرگز در تحولات اجتماعى خود را نمى بازند و راه صحيح زندگى را گم نمى كنند، بلكه تغييرات اجتماعى را با كمال دقت مورد توجه قرار مى دهند و با پيشرفت هاى اساسى و ثمر بخش زمان پيش مى روند. خويشتن را با شرايط تازه محيط منطبق مى سازند و عملا از آداب و رسومش پيروى مى كنند.

قال علىعليه‌السلام : اعرف الناس بالزمان من لم يتعجب من احداثه(١٢٣)

و نيز فرموده است : كسى كه عارف به مقتضيات زمان است ، و از دگرگونى هاى پى گيرش آگاهى دارد، شايسته است هرگز خويشتن را از تحولات و تغييرات اجتناب ناپذيرش در امان نداند.

آداب و رسوم اجتماعى

آداب و رسوم اجتماعى هر زمان به منزله برنامه عمل و خط مشى زندگى مردم آن زمان است هر فردى با به كار بستن آن برنامه مى تواند به شايستگى با مردم بياميزد و خويشتن را با مقتضيات زمان خود منطبق سازد. پدران و مادران دانا موظف اند در تربيت فرزندان متوجه مقتضيات زمان باشند. آنان را با شرايط محيط تربيت كنند و به صفات متناسب زمان ، كه شرط حسن سازگارى با اجتماع است ، مجهزشان نمايند.

قال علىعليه‌السلام : لا تقسروا اولادكم على آدابكم فانهم مخلوقون لزمان غير زمانكم(١٢٥)

راسل در كتاب ديگرش گفته :

«اشخاصى هستند، از جمله انيشتين ، كه به زعم آن ها محتمل است كه انسان دوره حيات خود را طى كرده باشد و در ظرف سنين معدودى موفق شود با مهارت شگرف علمى خود، خويشتن را نابود كند.»(١٢٧)

وا ستان از دست ديوانه سلاح

تا ز تو راضى شود عدل و صلاح

چون سلاحش هست و عقلش نى ببند

دست را ورنه صد آرد گزند

بد گهر را علم و فن آموختن

دادن تيغ است دست راهزن

تيغ دادن در كف زنگى مست

به كه آيد علم ناكس را به دست

علم و مال و منصب و جاه و قِران

فتنه آرد در كف بد گوهران

در دنياى ماشين شرايطى به وجود آمد كه بين بلوغ جنسى و بلوغ اقتصادى جوانان قهرا فاصله افتاد و باعث تعويق ازدواجشان گرديد، زيرا كسى كه مى خواهد در جهان صنعت زندگى كند و خود را با شرايط و مقتضيات آن منطبق سازد، بايد ساليان دراز درس بخواند و به يكى از فنون دنياى ماشين آشنا شود تا بتواند درآمد مناسبى براى خود پايه گذارى كند و از آن راه زندگى خود و عائله خويش را تاءمين نمايد.

در اين فاصله دراز، تمايل جنسى به جوانان فشار مى آورد و آنان را در مضيقه و تنگناى قرار مى دهد. به علاوه ، تماشاى فيلم هاى مهيج و شهوت انگيز، كه خود از فرآورده هاى زندگى ماشينى است ، كشش تمايل جنسى را تشديد مى كند و بر فشار طبيعى شهوت جوانان مى افزايد. همچنين ديدن زنان نيمه عريان در كوچه و خيابان ، آتش شهوت جوانان را به شدت مشتعل مى سازد و نيروى عفت و اخلاق را در نهادشان تضعيف مى كند. در اين موقع است كه بسيارى از پسران و دختران جوان راه فساد و تباهى را در پيش مى گيرند و عملا به مقررات اخلاقى و سنن اجتماعى پشت پا مى زنند.

ويل دورانت مى گويد:

«ناگهان كارخانه ها ظاهر شد و مردان و زنان و فرزندان خانه و خانواده را ترك گفتند تا در ساختمان هاى غم انگيزى كه نه براى پناه دادن انسان ها، بلكه براى حمايت ماشين ها ساخته شده بود، به نحو فردى ، نه خانوادگى ، كار كنند و مزد خود را نيز به نحو فردى دريابند.

شهرها بزرگ تر شدند و مردان به جاى بذرافشانى و جمع خرمن در مزارع ، در امكنه كثيف و تاريك با تسمه ها و قرقره ها و تيغه ها و اره ها و هزاران چرخ و منگنه و دنده آهنى و بازوى پولادى به نبرد مرگ و زندگى پرداختند.

ظهور ماشين هاى نو، عمل زندگى و درك آن را سال به سال مشكل تر ساخته است بلوغ و پختگى ذهنى در شهر ديرتر از مزرعه حاصل شد. در دنياى ماشين ، مردان بيست ساله شهرهاى جديد، در برابر تغيير و غموض روز افزون اوضاع ، به مثابه كودكان شدند و ده سال ديگر لازم آمد تا اشتباهات آن ها برطرف گردد. دوران رشد درازتر گشت و تعليم و تربيت وسيعى لازم آمد تا ذهن را با وظايف حيات جديد آشنا سازد.»(١٢٩)

نتيجه آن كه در دنياى ماشين ، نه تنها آداب و رسوم عادى در معرض دگرگونى سريع قرار دارد، بلكه سنن ثابت اجتماعى و مقررات اساسى اخلاق نيز دستخوش تحول و تغيير قرار گرفته و بر اثر فساد اخلاق و ناپاكى محيط، بسيارى از فضايل و پاكى ها مطرود شناخته شده و بسيارى از رذايل و ناپاكى ها مطلوب و مقبول جامعه قرار گرفته است

قال علىعليه‌السلام : اذا خبث الزمان كسدت الفضائل و ضرت و نفقت الرذائل و نفعت(١٣١)

مسلمين جهان نيز مانند ساير ملل و اقوام تحت تاءثير تحولات دنياى ماشين قرار گرفته و بسيار از سنن اجتماعى و مقررات اسلامى را عملا ترك گفته و آن ها را مزاحم لذايذ و سد راه منافع خود دانسته اند و بر عكس ، به گناهان و ناپاكى هاى بسيارى عملا تن داده و لذت و نفع خويش را در آن ها پنداشته اند.

اولياى گرامى اسلام ، در قرون گذشته ، اين انحطاط و پستى اخلاقى را براى مسلمين پيش بينى كرده ، و در ضمن احاديث متعددى ، تحول سنن اجتماعى و سجاياى انسانى را خبر داده اند.

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله : ياءتى على الناس زمان السنة فيهم بدعه و البدعه فيهم سنه و الحليم منهم غادر و الغادر بينهم حليم(١٣٣)

علىعليه‌السلام درباره محيط فاسد مى گويد: گناهكارى و ناپاكى در آن جامعه از اوصاف عادى مردم شده و كف نفس و پاكدامنى باعث شگفتى گرديده است

بديهى است در چنين محيط مسموم و شرايط فاسد اجتماعى ، جوانان به راه فساد و تباهى رانده مى شوند. بناى فضايل اخلاقى و سجاياى انسانى ، كه محيط خانواده در نهادشان پايه گذارى كرده بود، فرو مى ريزد و شخصيت شايسته اى را كه با مراقبت پدر و مادر، در دوران كودكى فرا گرفته بودند، از ياد مى برند. محيط نيرومند اجتماع ، اخلاقشان را دگرگون مى سازد و صفات شخصيت آنان را با مقتضيات فاسد محيط و شرايط گمراه كننده اجتماع هماهنگ مى نمايد.

تنها كسانى مى توانند از فساد و گمراهى مصون بمانند كه در راه انجام سنن اسلامى و وظايف انسانى ، مجاهده كنند و بر شهوات و تمايلات غير مشروع خود حاكم باشند. شخصيت خويش را نبازند و عنان نفس سركش را هرگز از دست ندهند و اين كار بسى دشوار و مشكل است

شخصيت عادى يا انقلابى جوان

قال الله العظيم فى كتابه :( قَالُوا سَمِعْنَا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ ) .(١٣٥)

«حساسيت در دوران بلوغ يك نوع كيفيت جذبه و شيفتگى به خود مى گيرد، روسو، در كتاب اميل ، رسيدن سنين شور و شيفتگى را مورد تمجيد قرار داده و شاتوبريان نيز صداى او را منعكس ساخته است منظور از اين شور و شيفتگى چيست ؟ منظور از آن يك نوع احساس مفرط و مخالف است كه مى تواند سراسر وجدان را احاطه نمايد، انرژى شخص را كاملا تجهيز كند و رفتار و كردار را در جهت معينى سوق دهد. اين همان چيزى است كه در كيفيت محبت يا نفرت و كراهت جوانان ديده مى شود.»(١٣٧)

حيوانات ، كه در پرتو هدايت تكوينى خداوند، در چهار چوب غرايز زندگى مى كنند، روش هاى يكنواختى دارند كه در طول قرن هاى متمادى همواره ثابت بوده و هرگز تغيير شكل نمى دهند. ولى بشر با استفاده از نيروى خلاقه عقل ، پيوسته در مسير ترقى و تكامل است و با گذشت زمان ، برنامه هاى تازه اى را در زندگى خود طرح مى كند و در راه هاى جديدى قدم مى گذارد.

بشر در طول قرن ها، بر اثر پيشرفت هاى تدريجى علوم ، به قسمتى از اسرار طبيعت پى برده و به نفع خود بهره بردارى كرده است دانشمندان ، در هر عصرى از تجربيات خود در راه بهتر زيستن استفاده نموده و قيافه زندگى را تغيير داده اند و به تمام مظاهر آن رنگ هاى تازه ترى بخشيده اند.

خلاصه ، بشر با گذشت زمان ، مدارج تكامل را پيموده و همچنين مى پيمايد.

مردان عاقل كسانى هستند كه از مقتضيات زمان خود آگاه باشند و خويشتن را با تحولات صحيح و شايسته آن تطبيق دهند. اين مطلب در روايات اسلامى با عبارات مختلفى خاطر نشان شده است

عن ابى عبداللهعليه‌السلام قال فى حكم داودعليه‌السلام : على العاقل ان يكون عارفا بزمانه مقبلا على شاءنه(١٣٩)

امام صادقعليه‌السلام فرموده : كسى كه عالم به مقتضيات زمان خود باشد، مورد هجوم اشتباهات قرار نمى گيرد.

قال اميرالمؤ منينعليه‌السلام : من عرف الايام لم يغفل عن الاستعداد.(١٤١)

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله مشاهده كرد كه توسعه فتوحات اسلامى و بسط امور نظامى ايجاب مى كند كه بعضى از اصحابش با سلاح هاى جديد آشنا شوند. به همين جهت ، دو نفر از اصحاب خود را به جرش ، كه يكى از روستاهاى يمن بود، فرستاد تا اطلاعات لازم را فرا گيرند.