فصل اول: پاسخ به شبهاتى پیرامون بزرگداشت قیام عاشورا
نهضت عاشورا مكتبى زنده و جریانى پویاست و گذشت زمان، از تأثیرگذارى آن بر جانهاى مؤمنان نكاسته است. با این حال، براى آنكه معرفتمان به مكتب حسینى عمیق تر شود، پاسخ گویى به پاره اى شبهات و پرسشهایى كه در این باره مطرح است، لازم و ضرورى مى نماید.
مشاهده مراسم هر ساله عزادارى محرم، سئوالهایى در ذهن جوان مسلمان پدید مى آورد: این مراسم به چه منظورى برگزار مى شود؟ چرا مردم این گونه اشك مى ریزند؟ چرا لباسهاى سیاه مى پوشند؟ چرا پرچمهاى سیاه مى آویزند؟ چرا مردم تا پاسى از شب بر سر و سینه مى زنند؟
معمولاً به این شبهات پاسخهایى ساده داده اند: سیدالشهداعليهالسلام
در راه خدا و اسلام شهید شده است و باید به یاد آن حضرت اشك بریزیم؛ یا اینكه عزادارى براى امام حسینعليهالسلام
ثواب دارد و آن حضرت روز قیامت ما را شفاعت خواهند فرمود. ولى این پاسخها براى افرادى كه تحصیلات بالایى دارند چندان قانع كننده نیستند، و ذهن آنان جوابهایى بس عمیق تر مى طلبد.
ما این پرسشها را در قالب چهار سئوال اساسى مطرح مى كنیم و در پى پاسخ آنها برمى آییم:
چرا باید حادثه عاشورا را گرامى بداریم؟
خاطره حادثه اى را كه قریب چهارده قرن پیش رخ داده است، چرا باید زنده كرد؟ این رویداد، ماجرایى تاریخى بوده كه زمانه آن گذشته است؛ تلخ یا شیرین، هرچه بوده، تمام شده است. چرا باید پس از گذشت نزدیك به چهارده قرن، یاد آن را زنده نگاه داریم و به پاسداشت آن، مجالسى برپا كنیم؟
در پاسخ این پرسش مى توان گفت: حوادث گذشته هر جامعه اى مى تواند در سرنوشت و آینده آن آثار عظیمى بر جاى گذارد؛ اگرچه حوادث تاریخى، عیناً تكرار نمى شوند، در جامعه شناسى ثابت شده است كه جهات مشترك فراوانى میان رخدادها وجود دارد؛ از این روى، مى توان از حوادث گذشته به نحوى در مواجهه با رخدادهاى آینده بهره برد. چنان كه قرآن كریم پس از نقل داستانهاى پیامبران و اقوام گذشته مى فرماید:
(
لقد كان فى قصصهم عبرة لا ولى الا لباب؛
)
در قصه ها و داستانهاى آنان (گذشتگان) براى صاحبان عقل و خرد عبرتى است.
یعنى احوال پیشینیان را بررسى كنید تا دریابید چه نقاط قوتى در كار آنان بوده است و شما نیز آنها را به كار گیرید و نیز ضعفهاى آنان را ببینید و از تكرار آنها بپرهیزید، تجدید آن خاطره ها در واقع، نوعى بازسازى آن وقایع است تا مردم از آنها بهره گیرند. اگر واقعه اى تاریخى در جاى خود منشاء آثار و بركاتى بوده است، یادآورى و بازسازى آن نیز مى تواند مراتبى از آن بركات را در پى داشته باشد.
افزون بر این، در همه جوامع مرسوم است كه از پاره اى وقایع گذشته خود یاد كرده، آنها را ارج مى نهند و بزرگ مى شمارند، خواه آن واقعه ها درباره اشخاصى باشند كه در پیشرفت جامعه خود مؤ ثر بوده اند، نظیر دانشمندان و مخترعان، و خواه درباره كسانى كه از جنبه سیاسى و اجتماعى، در رهایى ملت خود نقش آفریده و قهرمان ملى بوده اند. همه عقلاى عالم براى این گونه شخصیتها آیینهاى بزرگداشتى در نظر مى گیرند. این امر بر یكى از مقدسترین خواسته هاى فطرى انسان، كه خداوند در نهاد همه انسانها قرار داده - و از آن به «حس حق شناسى» تعبیر مى كنیم - استوار است. از این روى، همه انسانها بنا به سرنوشت خویش، مى خواهند در برابر كسانى كه به آنان خدمت كرده اند، حق شناسى و شكرگذارى كنند، آنان را به خاطر داشته باشند و به ایشان احترام بگذارند.
از آن گذشته، چنانچه یاد آن خاطره ها، در سعادت جامعه تأثیرى داشته، مى تواند در زمان بیان آنها عامل مؤ ثر دیگرى باشد. در این صورت، گویا خود آن واقعه تجدید مى شود. از آنجا كه واقعه عاشورا، رویداد عظیمى در تاریخ اسلام بوده و نقش بسزایى در سعادت مسلمانان و روشن شدن راه هدایت آنان داشته است، این واقعه در نظر ما بسیار ارزشمند است. از این روى، بزرگداشت و بازسازى این واقعه و به خاطر آوردنش موجب مى گردد تا بتوانیم از بركات آن در جامعه امروز نیز بهره گیریم. همان طور كه اصل آن حادثه تأثیر شگرفى در جامعه آن روز داشته، خاطره و بازسازى آن نیز مى تواند آثارى متناسب با آن داشته باشد.
2. چرا براى بزرگداشت عاشورا به روش بحث و گفت وگو اكتفا نمى شود؟
زنده نگاه داشتن یاد عاشورا تنها منحصر به گریستن، عزادارى، سینه زنى، سیاه پوشى و تعطیلى كسب و كار نیست؛ به ویژه با توجه به زیانهاى اقتصادى اى كه این امور در پى دارند. این خاطره ها را به گونه اى مى توان تجدید كرد كه زیانهاى اقتصادى و اجتماعى كمترى داشته باشد. از آنجا كه روحیه بسیارى از مردم با منافع اقتصادى سازگارتر است و آنان امور را بیشتر بر اساس منافع یا ضررهاى مادى ارزیابى مى كنند، ممكن است برخى كسانى كه هنوز تربیت دینى كاملى نیافته اند گمان كنند انجام این قبیل امور، باعث كاهش تولید و اتلاف وقت خواهد شد و زیانهاى اقتصادى زیادى در پى دارد، و در دو ماه محرم و صفر، جامعه را نوعى ركود در فعالیتهاى اجتماعى و اقتصادى فرا مى گیرد؛ در حالى كه راههاى دیگرى نیز، مانند جلسات بحث و گفت وگو، میزگرد، سمینار و...، براى بزرگداشت واقعه عاشورا وجود دارد.
بنابراین پس از آنكه پذیرفتیم زنده داشتن یاد عاشورا حسین بن على علیهما السلام عاقلانه و مفید است و آثار مطلوبى در جامعه دارد، سئوال این است كه چرا این بزرگداشت باید بدین شكل صورت گیرد؟ آیا این امر در میان سایر ملل دنیا سابقه اى دارد؟
بى شك بحث درباره شخصیت سیدالشهداعليهالسلام
، تشكیل میزگردها، كنفرانسها، سخنرانیها، نوشتن مقالات و پرداختن به دیگر امور فرهنگى، علمى و تحقیقاتى در این باره بسیار مفید و لازم است، اما این فعالیتها و اقدامات كافى نیست و در كنار آنها عزادارى نیز لازم است. براى توضیح این امر، نظرى روان شناسانه به انسان مى افكنیم تا ببینیم عواملى كه در رفتار آگاهانه او مؤ ثر است صرفاً عوامل شناختى و معرفتى است یا عوامل دیگرى نیز در شكل دادن رفتارهاى اجتماعى دخالت دارد.
با دقت در رفتارهاى انسان مى توان پى برد كه دو دسته از عوامل در رفتارهاى او نقش اساسى ایفا مى كنند: دسته نخست عوامل شناختى اند كه موجب مى شوند انسان مطلبى را - از مقوله هاى مختلف با استدلالهاى عقلى، تجربى و... متناسب با آن - بفهمد و بپذیرد. شناخت، به طور قطع، تأثیر بسزایى در رفتار انسان دارد؛ ولى یگانه عاملى مؤ ثر نیست. عوامل دیگرى نیز در كارند كه شاید تأثیر آنها در رفتار ما بیش از شناخت باشد. این عوامل را به طور كلى، انگیزه ها، و به تعبیراتى دیگر، احساسات، تمایلات، گرایشها، میلها، غرایز و عواطف مى نامند. اینها سلسله اى از عوامل درونى و روانى اند كه در رفتار ما تأثیر مى گذارند. با تحلیل رفتار یك فرد، خواه ناظر به زندگى فردى باشد، خواه خانوادگى، اجتماعى یا سیاسى، به این حقیقت مى توان پى برد كه عامل اصلى صورت گرفتن آنها همین عوامل تحریك كننده و برانگیزاننده است. استاد شهید مطهرى در این باره تشبیهى دارند و رفتار انسان را به خودرو تشبیه مى كنند. یك خودرو براى حركت به دو عامل نیاز دارد: عاملى كه انرژى مكانیكى را در خودرو تولید كند تا خودرو به كمك آن بتواند حركت كند، همچنین غیر از انرژى مكانیكى، خودرو باید چراغ هم داشته باشد تا راه را بنمایاند و خودرو داخل دست انداز و گودال و پرتگاه نیفتد. اگر در فضایى تاریك، موتور خودرو به خوبى انرژى مكانیكى تولید كند، اما راه قابل رؤیت نباشد، ممكن است سرنشینان با خطرهاى بسیار جدى مواجه شوند. ممكن است تصادفاتى روى دهد كه به از دست رفتن جان راننده و سرنشینان بینجامد. پس خودرو باید افزون بر داشتن سوخت براى تولید انرژى مكانیكى، چراغ نیز داشته باشد تا راه را به ما بنمایاند.
همچنین فعالیتهاى آگاهانه انسان به دو نوع عامل نیازمند است: نخست عاملى باید در درون انسان باشد تا وى را برانگیزاند. از این عامل مى توان با عناوینى چون میل، شور، شوق، و علاقه تعبیر كرد؛ دیگرى عامل شناختى است كه با آن، انسان درمى یابد به چه دلیل كارى را انجام مى دهد، آن كار چگونه باید صورت گیرد، و انجام آن چه فایده اى دربر دارد.
بنابراین عوامل شناختى را مى باید به دقت بررسى كرد و براى انجام هر كارى، معرفت و شناخت لازم را از طریق منابع متناسب آن به دست آورد. اما باید دانست كه فقط شناخت كافى نیست تا انسان را به حركت درآورد. عامل روانى دیگرى نیاز است تا فرد را به سوى كار سوق دهد و او را براى انجام آن برانگیزاند. این گونه عوامل كه انگیزه هاى روانى نامیده مى شوند - همان طور كه پیش تر بدان اشاره رفت - اسمهاى دیگرى نیز، همچون سائقه، احساسات و عواطف دارند. این عوامل، در مجموع، میل به حركت را در انسان پدید مى آورند، عشق به انجام كار را ایجاد مى كنند و شور و هیجان مى آفرینند. تا این عوامل نباشند، كار صورت نمى گیرد. حتى اگر انسان به یقین بداند كه فلان ماده غذایى براى بدن او مفید است، تا اشتها نداشته باشد یا اشتهاى او تحریك نشود، سراغ آن غذا نمى رود. اگر اشتهاى كسى كور شود یا به بیمارى اى مبتلا شود كه اشتها پیدا نكند، هرچه به او بگویند این ماده غذایى براى وى بسیار مفید است، تمایلى به خوردن آن پیدا نمى كند. پس غیر از دانستن، باید میل و انگیزه نیز در درون انسان باشد. مسائل اجتماعى و سیاسى نیز چنین حكمى دارد. هرچند شخص بداند فلان حركت اجتماعى خوب و مفید است، تا انگیزه اى نداشته باشد، آن را انجام نمى دهد.
حال، پس از آنكه پذیرفتیم براى حركتهاى آگاهانه و رفتارهاى انسانى دو دسته عوامل شناختى و انگیزشى لازم است و بعد از اینكه دانستیم حركت سیدالشهداعليهالسلام
چه نقش مهمى در سعادت انسانها داشته است، در مى یابیم كه این شناخت، خود به خود، براى ما حركت آفرین نمى شود. هنگامى دانستن و به یاد آوردن آن خاطره ها ما را به كارى مشابه كار امامعليهالسلام
و به پیمودن راه او وامى دارد كه در ما نیز انگیزه اى پدید آید و براساس آن، ما نیز دوست داشته باشیم آن كار را انجام دهیم. شناخت، به تنهایى این میل را ایجاد نمى كند، بلكه باید عواطف ما تحریك شود و احساساتمان برانگیخته گردد تا ما نیز بخواهیم كارى مشابه كار او انجام دهیم، بنابراین تحقق چنین امرى نیازمند دو دسته از عوامل است كه جلسات بحث و گفت وگو و سخنرانیها مى توانند بخش اول آن را تاءمین كنند؛ یعنى شناخت لازم را به ما بدهند؛ اما به عامل دیگرى نیز براى تقویت احساسات و عواطف نیازمندیم، البته خود شناخت، یادآورى و مطالعه یك رویداد، مى تواند در این امر نقشى داشته باشد، اما نقش اساسى را عواملى ایفا مى كنند كه تأثیر مستقیمى بر تحریك احساسات و عواطف داشته باشند.
هنگامى كه صحنه اى بازسازى مى شود و انسان را نزدیك آن را مى نگرد، این مشاهده با هنگامى كه انسان بشنود چنین جریانى واقع شده یا اینكه فقط بداند چنین حادثه اى رخ داده است، تفاوت بسیار دارد. هر كسى مى تواند این نكته را در زندگى خود تجربه كند و دریابد كه اطلاع از وقوع حادثه اى هیچ گاه به میزان مشاهده آن حادثه در انسان تأثیر ندارد؛ آگاهى از احوال محرومان، افراد مریض و یتیم مانند دیدن آنان در روح انسان اثر نمى گذارد. هر كس مى تواند در زندگى شخصى خود به این مطلب پى ببرد؛ چنان كه منابع دینى نیز مؤ ید همین امرند.
آن گاه كه خداوند، حضرت موسىعليهالسلام
را براى عبادت، به كوه طور دعوت كرد، به مردم گفته شد كه ایشان یك ماه در آنجا خواهد ماند؛ اما اراده خداوند بر آن بود كه حضرت موسىعليهالسلام
چهل روز در طور بماند:(
و واعدنا موسى ثلاثین لیلة و اءتممناها بعشر.
)
مردم از آن ده روز بى خبر بودند، و این آزمایشى براى قوم بنى اسرائیل بود تا آشكار شود آنان تا چه میزان در ایمانشان استوارند. بعد از اینكه سى روز تمام شد، بنى اسرائیل نزد هارون - كه جانشین موسىعليهالسلام
بود - آمدند و پرسیدند: چرا برادرت نیامد؟ هارون جواب داد: منتظریم؛ به زودى مى آید. روز بعد نیز موسى نیامد. دوباره پرسیدند: چرا موسى نیامد؟ گفتند از تأخیر او معلوم مى شود كه ما را تنها گذاشته و رفته است. سامرى این فرصت را غنیمت شمرد و گوساله اى ساخت و مردم را به پرستش آن دعوت كرد:
(
هذا إ لهكم و إ له موسى؛
)
این خداى شما و خداى موسى است.
بسیارى از بنى اسرائیل در برابر گوساله به سجده افتادند و مشغول پرستش آن شدند. خداوند متعال در كوه طور به حضرت موسىعليهالسلام
وحى كرد كه در میان قومت چنین ماجرایى رخ داده است و طى این غیبت ده روزه، مردم گوساله پرست شده اند. موسىعليهالسلام
نیز شنید، اما عكس العملى نشان نداد. ده روز تمام شد و پس از چهل روز الواح آسمانى را كه بر او نازل شده بود، براى مردم آورد تا ایشان را به اطاعت از احكام الاهى و عمل به شریعت نازل شده دعوت كند. اما مشاهده كرد كه مردم گوساله مى پرستند. حضرت موسىعليهالسلام
با دیدن گوساله پرستى آنان بسیار عصبانى شد؛ به گونه اى كه الواح را به كنارى افكند:(
و اءلقى الا لواح و اءخذ برأس اءخیه یجره إ لیه.
)
سراغ برادرش هارون رفت و سر او را گرفت و با عصبانیت به سوى خود كشید و از او بازخواست كرد چرا اجازه دادى مردم گم راه شوند:(
اءفعصیت اءمرى.
)
اینجاست كه فرق میان شنیدن و دیدن آشكار مى شود. خداى تعالى ماجراى گوساله پرستى قوم موسى را به او خبر داده بود. حضرت موسى نیز در این باره هیچ شكى نداشت؛ زیرا این خبر از جانب خدا بود. وقتى موسىعليهالسلام
خبر را شنید، چندان آثار غضب در او ظاهر نشد؛ اما زمانى كه بازگشت و با چشم خود دید كه مردم گوساله مى پرستند، برآشفت و نتوانست تحمل كند؛ سراغ برادر خود رفت و به او اعتراض كرد.
خداوند متعال آدمى را به گونه اى آفریده است كه وقتى چیزى را مى بیند یا منظره اى را مشاهده مى كند، اثرى مى پذیرد كه هیچ گاه گفته ها، شنیده ها و دانسته ها چنان تأثیرى ندارند. بازسازى یك صحنه - در قالبهاى سنتى یا با روشهاى جدید و به صورت نمایش و فیلم - اثرى دارد كه گفتن و دانستن نمى تواند چنین اثرى برجاى گذارد. نمونه این مسئله را دوست داران و عاشقان امام حسینعليهالسلام
بارها تجربه كرده اند. وقتى مرثیه خوانان در مجالس عزادارى مرثیه مى خوانند، به خصوص اگر لحن خوبى داشته باشند و داستان كربلا را به صورت جذابى بیان كنند، بى اختیار اشكها بر گونه ها جارى مى شود. این شیوه مى تواند در تحریك احساسات مردم تأثیرى داشته باشد كه خواندن در كتاب و دانستن، ندارد. با این توضیحات روشن مى شود كه ما افزون بر اینكه باید بدانیم چرا امام حسینعليهالسلام
قیام كرد و چرا مظلومانه شهید شد، باید این موضوع به گونه اى بازسازى شود كه عواطف و احساساتمان را برانگیزد. هر قدر این بازسازى در برانگیخته كردن عواطف و احساسات ما مؤ ثرتر باشد، حادثه عاشورا در زندگى ما مؤ ثرتر خواهد بود. بنابراین صرف بحث و بررسى عالمانه واقعه عاشورا نمى تواند نقش عزادارى را ایفا كند. باید صحنه هایى در اجتماع به وجود آید كه احساسات مردم را تحریك كند. باید صحنه هایى در اجتماع به وجود آید كه احساسات مردم را تحریك كند. همین كه مردم وقتى صبح از خانه بیرون مى آیند مشاهده مى كنند كه شهر سیاه پوش و پرچمهاى سیاه نصب شده است، این دگرگونى دلها را منقلب مى سازد. گرچه مردم بدانند فردا محرم است، دیدن پرچم سیاه اثرى در دل آنان مى گذارد كه دانستن اینكه فردا روز اول ماه محرم است، ندارد. راه انداختن دسته هاى سینه زنى با شور و هیجان مى تواند آثارى در پى داشته باشد كه هیچ كار دیگرى چنین اثرى ندارد.
این امر در نهضت امام خمینى قدس سره به روشنى قابل مشاهده است. در دوران نهضت، نام سیدالشهداعليهالسلام
و عزادارى سیدالشهداعليهالسلام
در ماه محرم و صفر بود كه مردم را به حركت وامى داشت. هر كارى كه عواطف و احساسات مردم را تحریك كند، مى تواند در عمل و رفتار تأثیرگذار باشد. بر این اساس باید كارى كرد كه عواطف به حركت درآید. از این روست كه امام خمینى قدس سره بارها فرموده است: «آنچه داریم از محرم و صفر داریم»
و اصرار مى ورزید كه عزادارى امام حسینعليهالسلام
به همان شیوه سنتى برگزار شود.
تاءملى در تاریخ سیزده قرن گذشته نشان مى دهد كه این امور نقش عظیمى در برانگیختن احساسات و عواطف دینى مردم ایفا مى كنند. همچنین مى توان گفت بیشتر پیروزیهاى نهضت امام خمینى قدس سره و دوران جنگ، بر اثر شور و نشاط ایام عاشورا و به بركت نام سیدالشهداءعليهالسلام
حاصل شده است؛ و اگر بگوییم در هیچ مكتب یا جامعه اى چنین عامل محركى وجود ندارد، سخنى به گزاف نگفته ایم.
3. چرا باید به یاد وقایع عاشورا فقط عزادارى كرد؟
همان گونه كه گذشت باید در جامعه عواملى ایجاد كرد تا احساسات و عواطف دینى مردم را تحریك كند و آنان را برانگیزاند تا به هدف او علاقه مند شوند و راه سیدالشهداءعليهالسلام
را ادامه دهند. اما موضوع دیگرى در اینجا مطرح مى شود: آیا یگانه راه برانگیختن احساسات و عواطف عزادارى و گریه بر امام حسینعليهالسلام
است؟ عواطف مردم را با مراسم جشن و سرور نیز مى توان تحریك كرد. در ایام ولادت و از جمله میلاد سیدالشهداعليهالسلام
، و آن گاه كه مراسم جشن برگزار مى شود و اشعارى در مدح آن بزرگوار خوانده مى شود، مردم شور و نشاط مى یابند و عواطفشان برانگیخته مى شود. با وجود این چرا براى تحریك احساسات، از مراسم شاد استفاده نمى شود؟ چرا باید براى این كار فقط به مراسم عزادارى و سینه زنى و زنجیرزنى پرداخت؟ آیا نمى توان به جاى این كارها جشن گرفت و سرود خواند تا احساسات مردم تحریك شود؟
باید توجه داشت كه احساسات و عواطف انواع مختلفى دارد، و تحریك هر كدام از آنها باید به نحوى متناسب صورت گیرد. شهادت ابا عبداللهعليهالسلام
واقعه اى بود كه در تاریخ اسلام مهم ترین نقش را ایفا كرد و مسیر تاریخ اسلام را تغییر داد. شهادت آن حضرت درسى براى حركت، براى نهضت، براى مقاومت و براى استقامت تا روز قیامت به انسانها آموخت. از این روى، براى تجدید خاطره این حادثه بزرگ، جشن و شادى مناسب نیست، باید كارى كرد كه حزن مردم برانگیخته شود؛ اشكها از دیده ها جارى گردد؛ و شور و عشق در دلها پدید آید. در این باره، چیزى كه مى تواند چنین نقشى ایفا كند، همین مراسم عزادارى و گریستن و گریاندن دیگران است؛ در حالى كه برگزارى جشن و شادى هیچ گاه چنین تأثیرى نمى تواند داشت. خنده و شادى هرگز انسان را شهادت طلب نمى سازد و او را به صحنه جهاد نمى كشاند. عشق به امام حسینعليهالسلام
و عبرت گرفتن از حادثه عاشورا بود كه سختیها و مصیبتهاى هشت سال جنگ را بر مردم ایران هموار ساخت. روحیه جهاد و شهادت از سوز، اشك، شور و عشق پدید مى آید، و عزادارى امام حسینعليهالسلام
بهترین راه وصول به این روحیه است.
4. چرا باید دشمنان امام حسینعليهالسلام
را لعن كرد؟
چنین پرسشى را غالباً منافقان، به ویژه منافقان مدرن، مطرح مى سازند. آنان مى گویند: ما مى پذیریم كه بیان تاریخ شهادت امام حسینعليهالسلام
حركت آفرین است و باید آن را در خاطره ها زنده نگاه داشت و به یاد امام حسینعليهالسلام
عزادارى كرد؛ اما در عزاداریهاى سنتى افزون بر یاد كرد خاطره آن حضرت و گریه بر شهادت او، لعن و نفرین بر دشمنانش نیز صورت مى گیرد، و این امر، نوعى خشونت با دیگران به شمار مى آید كه از جمله احساسات منفى است و با منش «انسان مدرن» نمى سازد. آیا براى فرونشاندن احساسات، افزون بر گریه و عزادارى، لازم است دشمنان را نیز لعن كرد و جمله(
اءتقرب الى الله... بالبرائة من اعدائك
)
را بر زبان جارى ساخت.
چرا باید در زیارت عاشورا صد مرتبه دشمنان امام حسینعليهالسلام
را لعن كرد؟ آیا بهتر نیست به جاى صد مرتبه لعن دشمنان، صد مرتبه سلام بر امام حسینعليهالسلام
بفرستیم؟ در این عصر، باید با شادى و لبخند با مردم رفتار كرد و از صلح و آشتى سخن گفت، و امروزه تبرا از كسانى كه هزار و چهار صد سال پیش، امام حسینعليهالسلام
را كشتند، پسندیده نیست. با نظر به اینكه اسلام، دین محبت و راءفت و رحمت است، بهتر آنكه، طریق صلح و آشتى و محبت در پیش گیریم.
همان گونه كه سرشت انسان تنها از شناخت و اندیشه شكل نگرفته و بخشى از آن را احساسات تشكیل داده است، احساسات و عواطف نیز به احساسات مثبت محدود نیست. انسان موجودى است كه هم احساس و عاطفه مثبت و هم احساس و عاطفه منفى دارد. همان گونه كه شادى در وجود انسان هست، غم نیز در نهاد او وجود دارد. خداوند انسان را چنین آفریده است. هیچ انسانى نمى تواند بدون غم یا بدون شادى زندگى كند. همان گونه كه خداوند استعداد خندیدن را در انسان نهاده، استعداد گریستن را نیز به او عطا فرموده است، و همچنان كه در جاى خود خندیدن خوب است، گریستن نیز در جاى خود پسندیده است. تعطیل كردن بخشى از سرشت و نهاد انسان و به كار نگرفتن استعدادهاى خدادادى معقول نیست. بر این اساس، همین كه خدا در نهاد انسان استعداد گریستن را نهاده، دلیلى است بر اینكه گریستن او نیز در مواردى لازم است و این استعداد در وجود وى لغو و بیهوده نیست. بنابراین با توجه به حكمتى كه وجود این احساس در نهاد انسان دارد، مى توان گفت كه گریه در زندگى انسان، براى خود جایگاهى خاص دارد كه از جمله مى توان به مواردى چون گریه براى خدا به دلیل خوف از عذاب یا شوق با لقاى الاهى، گریه به خاطر شوق لقاى محبوبى كه در تكامل انسان نقش دارد و گریه بر اثر از دست رفتن محبوب اشاره كرد. طبیعت انسان چنان است كه در مواردى رقت قلب پیدا مى كند و بر اثر آن، گریه سر مى دهد.
خداوند متعال محبت را در انسان آفریده است كه تا به كسانى كه به او خوبى مى ورزند و به كسانى كه كمالى دارند - خواه این كمال جسمانى باشد خواه عقلانى یا روانى - ابراز علاقه و محبت كند. وقتى انسان در مى یابد كه در جایى كمالى یا صاحب كمالى یافت مى شود، به طور فطرى به آن كمال و صاحب كمال محبت و علاقه پیدا مى كند. نقطه مقابل محبت، بغض و كینه است. همان گونه كه انسان، به طور فطرى، كسانى را كه به او خوبى و خدمت مى كنند دوست مى دارد، همچنین سرشت او چنان است كه كسانى را كه به او ضرر و زیان مى زنند، دشمن بدارد. البته ضررهاى مادى و دنیوى براى مؤمن اهمیت چندانى ندارد؛ و دنیا در نظر مؤمن، ارزش ذاتى ندارد؛ اما ضررهاى معنوى كه متوجه سعادت ابدى انسان است، قابل اغماض و گذشت نیست. قرآن مى فرماید:
(
إن الشیطان لكم عدو فاتخذوه عدوا؛
)
شیطان دشمن شماست، شما هم با او دشمنى كنید.
از این روى، با شیطان نمى توان كنار آمد. در غیر این صورت، انسان نیز شیطان مى شود. اگر دوستى با اولیا و دوستان خدا امرى بایسته است دشمنى با دشمنان خدا نیز ضرورت دارد. این امرى فطرى، و عامل تكامل و سعادت انسان است. اگر «دشمنى» با دشمنان خدا مطرح نشود، به تدریج، رفتار با آنان دوستانه شده، فرد بر اثر معاشرت با آنان، رفتار سخنانشان را مى پذیرد، و رفته رفته، شیطانى همچون آنان مى گردد. بهترین شاهد این مدعا، فرمایش قرآن است:
(
و إ ذا راءیت الذین یخوضون فى آیاتنا فاءعرض عنهم حتى یخوضوا فى حدیث غیره؛
)
هرگاه دیدى كسانى درباره دین بدگویى و به آن اهانت مى كنند (با زبان مسخره و استهزا درباره دین سخن مى گویند) به آنان نزدیك نشو (هر چه گفتند، گوش نده) تا زمانى كه به بحث دیگرى بپردازند.
و در جاى دیگر مى فرماید:
(
و قد نزل علیكم فى الكتاب اءن إ ذا سمعتم آیات الله یكفر بها و یستهزاء بها فلا تقعدوا معهم حتى یخوضوا فى حدیث غیره؛
)
و البته [خدا] در كتاب [قرآن] براى شما نازل كرده كه: هرگاه شنیدید آیات خدا مورد انكار و ریشخند قرار مى گیرد، با آنان منشینید تا به سخنى غیر از آن درآیند.
بعد مى فرماید: اگر كسانى این نصیحت را گوش نكردند، باید بدانند كه عاقبت به آنها محلق خواهند شد،(
و
إن
الله جامع المنافقین والكافرین فى جهنم جمیعا.
)
سرانجام كسانى كه به استهزاكنندگان دین محبت مى ورزند و به آنان روى خوش نشان مى دهند، این است كه به تدریج سخنان استهزاكنندگان بر آنان اثر مى گذارد. هنگامى كه چنین شد، شك در دلها پدید مى آید و در این حال، دم زدن از ایمان، نفاق است. اظهار مسلمانى در صورتى كه ایمان در دل نباشد عین نفاق است. به فرموده قرآن، كسانى كه در دنیا به سبب هم نشینى با كافران منافق مى شوند، در آخرت نیز همراه كافران داخل جهنم خواهند شد.
به عبارت دیگر، دشمنى با معاندان نوعى آمادگى دفاعى در مقابل خطرات پدید مى آورد. بدن مادى انسان نیز چنین است: همان گونه كه عامل جذب كننده اى دارد كه مواد مفید را جذب مى كند، دستگاه دفاعى اى نیز دارد كه سموم و میكروبها را دفع مى كند؛ دستگاهى كه با میكروب مبارزه مى كند و آن را از بین مى برد. گلبولهاى سفید در بدن این وظیفه را بر عهده دارند. اگر دستگاه دفاعى بدن ضعیف شود، میكروبها رشد مى كنند و رشد آنها به بیمارى انسان مى انجامد. انسان بیمار نیز ممكن است با مرگ مواجه گردد. از این روى، بدن به طور طبیعى نمى تواند با میكروب رفتار مسالمت آمیز داشته باشد، و در غیر این صورت، سلامت بدن به مخاطره مى افتد.
از جمله سنتهاى حكیمانه الاهى این است كه براى هر موجود زنده اى دو سیستم در نظر گرفته است: یكى براى جذب، و دیگرى براى دفع. همان گونه كه جذب مواد مورد نیاز براى رشد هر موجود زنده اى لازم است، دفع سموم و مواد زیان بار نیز ضرورت دارد. اگر بدن سموم را دفع نكند، آدمى نمى تواند به حیات خود ادامه دهد.
به طور كلى، تمام موجودات زنده قوه دافعه دارند. نقش قوه دافعه در موجودات زنده، به ویژه حیوانات و انسانها این است كه مواد زیان بار را از بدن بیرون بریزند. دستگاههایى نظیر كلیه و مثانه، به طور عادى این وظیفه را در بدن بر عهده دارند. اما آن گاه كه میكروبهاى خارجى حمله ور شوند، گلبولهاى سفید فعال مى شوند و با میكروبها جنگیده، آنها را از بین مى برند. در روح انسان نیز چنین استعدادى وجود دارد. جاذبه روانى باعث مى شود كسانى را كه براى او مفید هستند دوست بدارد و خود را به آنان نزدیك سازد و از ایشان علم، كمال، ادب، معرفت و اخلاق بیاموزد. این جاذبه موجب مى شود كه كارهاى پسندیده و نیك، براى انسان خوشایند باشد، و او افراد صالح و كسانى را كه منشاء كمال اند و در پیشرفت جامعه مؤ ثرند، دوست داشته باشد. در مقابل، لازم است كسانى كه در سرنوشت جامعه نقش مثبتى نداشته، بدان ضرر مى رسانند، برخورد منفى داشته باشد. خداى تعالى مى فرماید:
(
قد كانت لكم اسوة حسنة فى إ براهیم و الذین معه إ ذ قالوا لقومهم
إن
ا برآؤ ا منكم و مما تعبدون من دون الله كفرنا بكم و بدا بیننا و بینكم العداوة و البغضاء اءبدا حتى تومنوا بالله وحده؛
)
قطعاً براى شما در [پیروى از] ابراهیم و كسانى كه با اویند سرمشقى نیكوست: آن گاه كه به قومشان [كه بت پرست بودند] گفتند: ما از شما و آنچه غیر از خدا مى پرستید، بیزاریم. ما شما را طرد مى كنیم و میان ما و شما تا ابد دشمنى و عداوت برقرار است، مگر اینكه به خداى یگانه ایمان بیاورید.
حضرت ابراهیمعليهالسلام
در فرهنگ اسلامى جایگاهى بس رفیع دارد و خداى تعالى به پیامبر اكرمصلىاللهعليهوآله
دستور مى دهد كه از آیین ابراهیمعليهالسلام
پیروى كند:(
ثم اءوحینا إ لیك اءن اتبع ملة إ براهیم حنیفا.
)
اسلام هم نامى است كه حضرت ابراهیمعليهالسلام
براى این دین و آیین داده است؛ چنان كه قرآن كریم مى فرماید:(
هو سماكم المسلمین من قبل.
)
دشمنى و كینه ما با دشمنان اسلام و بیزارى مان از امریكا به تاءسى از حضرت ابراهیمعليهالسلام
است. قرآن به ما دستور مى دهد، به پیروى از ابراهیمعليهالسلام
، عداوت و بیزارى خود را با دشمنان اسلام، به صراحت ابراز كنیم. همه جا نباید لبخند زد، بلكه در بعضى موارد باید عبوس بود و اخم كرد. فروع دین ده قسم است و در كنار اقسامى چون نماز، روزه و حج، تولا و تبرا نیز دو قسم به شمار مى آیند كه مسلمانان مى باید همچون سایر واجبات، بدانها اهتمام ورزند. تولا و تبرا یعنى باید دوستان خدا را دوست داشت و با دشمنان خدا دشمنى ورزید. اگر دشمنى با دشمنان خدا نباشد، دوستى دوستان نیز از بین خواهد رفت. چنان كه اگر دستگاه دفاعى بدن نباشد، دستگاه جذب بدن نیز نابود مى شود. آنچه باید بدان اهتمام داشت اینكه جایگاه جذب و دفع درست شناخته شود؛ چه گاه امور مشتبه مى شوند و در موقعیتى كه باید جذب صورت گیرد، دفع تحقق مى یابد؛ مثلاً در حق كسى كه به اشتباه و از روى ناآگاهى، سخن گفته یا لغزشى از او سر زده و بعد پشیمان شده است، یا پس از بیان و حل شبهه، خطا و اشتباه خود را دریافته، به حق اذعان مى كند، نباید رفتار منفى و دفعى داشت. نباید به صرف ارتكاب گناهى، كسى را از جامعه طرد كرد، بلكه مى باید با مهربانى با او رفتار كرد و درصدد اصلاح او برآمد؛ چرا كه او همچون یك بیمار است و باید به معالجه اش پرداخت. چنین مواردى جاى دفع و اظهار دشمنى نیست. اما اگر كسى عمداً و به طور علنى، گناه را در جامعه رواج دهد، این عمل خیانت به شمار مى آید و حاكى از خباثت و پلیدى اوست. رفتار با چنین شخصى مى باید متفاوت با رفتار با كسى باشد كه از روى اشتباه مرتكب گناهى شده است. چنان كه خداى تعالى درباره دشمنان كینه توز و قسم خورده اسلام مى فرماید:
(
ولن ترضى عنك الیهود و لا النصارى حتى تتبع ملتهم؛
)
[اى پیامبر] یهود و نصار هیچ گاه از تو خشنود نخواهند شد، مگر اینكه از آیین آنان پیروى كنى.
و در جاى دیگر مى فرماید:(
و لا یزالون یقاتلونكم حتى یردوكم عن دینكم
إن
استطاعوا؛
)
همواره با شما مى جنگند تا اینكه اگر بتوانند شما را از دینتان برگردانند.
پس نمى توان با چنین دشمنانى آشتى كرد و به روى آنان لبخند زد؛ زیرا تنها چیزى كه آنان را راضى و خشنود مى سازد، مرگ شخصیت دینى و زوال آیین اسلام است، و حتى مرگ جسم و روح مسلمانان آنان را راضى نمى كند. برخورد صحیح با آنان همان اظهار بغض و غضب و دشمنى است.
بنابراین مى توان گفت بزرگداشت شهادت سیدالشهداعليهالسلام
و اقامه مراسم عزادارى به نوعى بازسازى مرام حسینى است، تا از آن به بهترین شكل استفاده شود. در این مقام، نباید به بحثهاى علمى اكتفا كرد؛ زیرا برانگیخته شدن عواطف و احساسات، امرى بایسته است. عواطف نیز منحصر در عواطف مثبت نیست، و زنده نگاه داشتن خاطره سیدالشهداعليهالسلام
و مظلومیت او تنها از طریق شور و هیجان و برانگیختن احساسات و اظهار حزن و گریه و برگزارى سوگوارى امكان پذیر است. در نتیجه، همراه درود و سلام بر حسینعليهالسلام
و یاران شهیدش، باید دشمنان اسلام و خداوندند، لعن و نفرین كرد؛ و بلكه لعن دشمن مى تواند مقدم بر درود و سلام بر حسینعليهالسلام
باشد؛ زیرا قرآن اول مى فرماید:(
اءشداء على الكفار،
)
و بعد مى فرماید:(
رحماء بینهم.
)
بنابراین همراه با ولایت، تبرا و بیزارى از دشمنان اسلام نیز ضرورى است.