فصل چهارم: انحراف جامعه در عصر امام حسینعليهالسلام
پیوسته این پرسش براى ما شیعیان مطرح بوده است كه چرا و چگونه مسلمانان، و به خصوص كسانى كه مدتها در محضر امیر مؤمنانعليهالسلام
بوده اند و از تعالیم ایشان بهره مند شده اند، و نیز كسانى كه، خود، امام حسینعليهالسلام
را براى تصدى امر ولایت و حكومت دعوت كرده بودند، در برابر سیدالشهدا شمشیر بستند و با آن وضع فجیع، ایشان را به شهادت رساندند؟! این امر چنان عجیب است كه اگر هر ساله ماجراى كربلا را بارها بازگو نمى كردند، به سادگى باورپذیر نبود كه چنین واقعه اى امكان پذیر باشد.
پیش تر اشاره شد كه براى پاسخ به این پرسش، باید از واقعه عاشورا قدرى به عقب بازگردیم و وضع جامعه صدر اسلام را به خصوص از زمانى كه بنى امیه در شام قدرت را به دست گرفتند، بررسى كنیم. همچنین خاطرنشان كردیم كه در جامعه اسلام ضعفهایى وجود داشت و این ضعفها زمینه اى بود براى سیاست مدارانى چون معاویه، تا با استفاده از آنها و به كمك عوامل و ابزارهایى به مقاصد خویش دست یابند. با توجه به آنچه گذشت، روشن شد كه بیشتر این ضعفها به پایین بودن سطح اطلاعات دینى و فرهنگ مردم و حكم فرمایى فرهنگ قبیله اى بر جامعه باز مى گشت؛ به گونه اى كه اگر رئیس قبیله اى كارى انجام مى داد، دیگران كوركورانه از او پیروى مى كردند.
به طور كلى در این فصل موضوعاتى چون زمینه هاى اجتماعى انحراف جامعه در عصر امام حسینعليهالسلام
، ابزارها و روشهاى معاویه براى منحرف ساختن جامعه، علل انفعال جامعه در برابر فعالیتهاى معاویه، مقابله با انحراف جامعه و فعالیت مخفى امام حسینعليهالسلام
در زمان معاویه را بررسى مى كنیم.
زمینه هاى اجتماعى انحراف جامعه
1. پایین بودن سطح فرهنگى
نخستین زمینه انحراف جامعه در عصر امام حسینعليهالسلام
، پایین بودن سطح آگاهى و فرهنگ مردم بود. اگرچه چند دهه از بعثت پیامبر مى گذشت و مرزهاى اسلام تا مناطق دوردست گسترده شده بود، هنوز فرهنگ و باورهاى اسلامى از مدینه به دورترین نقاط سرزمینهاى اسلامى، از جمله شام، نرسیده و ایمان به قلبهاى مردم آن بلاد راه نیافته بود.
البته باید دانست ارتقاى سطح معرفت و تربیت اسلامى، به سادگى تحقق نمى یابد؛ به ویژه در منطقه اى مانند شام با حاكمى همچون معاویه.
2. روح زندگى قبیله اى
یكى دیگر از زمینه هایى كه معاویه در تثبیت حكومت خویش از آن سود جست، روح زندگى قبیله اى بود. زندگى قبیله اى اقتضا مى كرد كه اگر رئیس قبیله در كارى پیش قدم مى شد، همه افراد قبیله، یا دست كم اكثریت آنان، به راحتى از او پیروى مى كردند. البته این روحیه را نمى توان به طور كلى امرى منفى تلقى كرد؛ چرا كه در صدر اسلام، اگر رئیس قبیله اى به پیامبر اسلامصلىاللهعليهوآله
ایمان مى آورد، سایر افراد قبیله نیز به سادگى و بى هیچ مقاومتى مسلمان مى شدند، و اگر رئیس قبیله مرتد مى شد، مردم آن قبیله نیز بى چون و چرا از او پیروى مى كردند. بعد از رحلت پیامبر اكرمصلىاللهعليهوآله
نیز همین رخ داد و افراد قبایل به راحتى به اقتفاى رؤ سایشان از اسلام برمى گشتند.
3. ضعف ایمان
یكى دیگر از زمینه هایى كه معاویه از آن بهره مى برد، ضعف ایمان مردم بود. عوامل گوناگونى دست به دست هم داد تا طى نیم قرن پس از رحلت پیامبرصلىاللهعليهوآله
زمینه رشد دین و دین دارى در جامعه تضعیف شود و از شمار افراد دین باور كاسته گردد. امام حسینعليهالسلام
در حدیثى وضع دین دارى جامعه آن روز را چنین ترسیم مى كند:
(
الناس عبید الدنیا و الدین لعق على السنتهم یحوطونه ما درت معایشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون؛
)
مردم بردگان دنیا هستند و دین مانند لیسه اى بر زبانشان است. مادامى كه دنیا و معاششان دایر باشد، از دین دارى دم مى زنند و هنگامى كه امتحان آنان را جدا مى كند، دین داران اندك مى شوند.
مدعیان دین دارى فراوان اند، ولى تا زمانى بر این ادعاى خود پایدار هستند كه دین به دنیایشان صدمه نزند. اما اگر مجبور باشند میان دین و دنیا یكى را برگزینند و با حفظ دین دنیا از دستشان برود، دین داران اندك شمار خواهند بود. از سویى، كسانى كه ایمانى ضعیف دارند، در معرض خطرند كه شیاطینى مانند ابوسفیان از آنان به خوبى سوء استفاده كنند. این ضعف، به خصوص در منطقه شام كه مردم آن فاقد مربیان دینى بودند، بیشتر مشهود بود؛ به طورى كه داستهانهاى عجیبى درباره نادانى و جهالت آنان در تاریخ ثبت شده است. حتى در مدینه نیز - كه مردم در سایه پیغمبر اكرمصلىاللهعليهوآله
تربیت شده بودند و هنوز مدت زیادى از وفات ایشان نگذشته بود - واقعه غدیر به فراموشى سپرده شد. اینها و پاره اى موارد دیگر، زمینه هایى بود كه معاویه براى رسیدن به اهداف خویش از آنها بهره مى برد.
ابزارها و عوامل انحراف جامعه
معاویه در زمینه هاى یاد شده از ابزارها و عواملى چند براى پیشبرد اهداف خویش بهره جست. البته بهره گیرى از این ابزارها و عوامل، امر تازه اى نبود. سیاست مداران دنیا معمولا از اعصار گذشته تا دوران معاصر، از این ابزارها سود جسته اند. معاویه نیز این عوامل را به خوبى مى شناخت و با شیوه استفاده از آنها به خوبى آشنا بود. این عوامل عبارت اند از:
1. تبلیغات
همه سیاست مداران مى كوشند به مدد تبلیغات، اذهان و افكار مردم را به جهتى كه مى خواهند سوق دهند. البته با گذشت زمان و با تغییر فرهنگ جوامع، كیفیت به كارگیرى ابزارهاى تبلیغاتى و دگرگون مى شود. در سده اول هجرى، عوامل تبلیغاتى در جامعه اسلامى، همچون امروز، مسائلى نظیر اومانیسم، پلورالیسم یا حقوق بشر نبود: تنها اسلام حاكم بود و مردم به خدا و پیغمبرصلىاللهعليهوآله
معتقد بودند، و قرائتهاى گوناگون از دین رونقى نداشت. ولى در جامعه آن روز عوامل و ابزارهاى دیگرى بود كه در تبلیغات مى توانستند از آنها به خوبى استفاده كنند. از جمله ابزارهاى تبلیغاتى مورد استفاده در آن زمان، هنر و ادب، و به ویژه شعر بود. شعر در میان عربهاى آن عصر جایگاهى بس مهم داشت. معاویه مى كوشید شاعران معروف و برجسته اى را به كار گیرد تا اشعارى در مدح او و مذمت مخالفانش بسرایند و در میان مردم منتشر كنند. یكى از برجسته ترین این شاعران، اخطل نصرانى بود.
وى شاعرى بسیار زبردست به شمار مى آمد و شاگردانى را نیز براى این كار تربیت مى كرد. البته در میان مؤمنان و متدینان، قرآن و حدیث از هر چیز دیگرى اهمیت بیشترى داشت و از این روى، معاویه سعى داشت تا كسانى را براى جعل حدیث گرد آورد. از این جمله مى توان ابوهریره را نام برد. او یكى از جاعلان و حدیث سازان معروف است كه برخى علماى اهل تسنن نیز درباره حدیث سازى او كتاب نوشته اند. ابوهریره احادیثى جعل مى كرد و به پیامبرصلىاللهعليهوآله
نسبت مى داد، و مردم ساده لوح نیز باور مى كردند. معاویه همچنین از كسانى كه «قراء» نامیده مى شدند، بهره مى گرفت. «قارى» در آن زمان، بسیار پر ارج بود. او تنها به قرائت قرآن با لحن و تجوید نمى پرداخت؛ بلكه در آن عصر، علماى بزرگ دین را قارى مى نامیدند. ایشان كسانى بودند كه قرآن را به خوبى مى خواندند، آن را تفسیر مى كردند و غالبا حافظ قرآن بودند.
معاویه از هر سه دسته قراء، شاعران و محدثان بهره گرفت تا دستگاه تبلیغاتى منسجم و همه جانبه اى را به نفع حكومت خویش به راه اندازد.
2. تطمیع
معاویه كسانى را كه نمى توانست با شعر، حدیث و قرآن فریب دهد، با ابزار تطمیع مسخر خویش مى ساخت. او رؤ ساى قبایل را بیشتر از طریق وعده پست و مقام و اعطاى هدایا و جوایز سنگین فریب مى داد و آنان را به سوى خود جذب مى كرد. هنگامى كه معاویه براى رئیس قبیله اى كیسه هاى زر مى فرستاد، كمتر كسى یافت مى شد كه بتواند در برابر آنها مقاومت و خویشتندارى كند.
3. تهدید
تهدید یكى از ابزار مهم و كارآمد حكومت معاویه براى اجراى اغراض شیطانى اش بود. كارگزاران معاویه به محض اطلاع از مخالفت عده اى، آنان را دستگیر و زندانى و شكنجه مى كردند و در نهایت مى كشتند. این تهدیدها و آزار و اذیتها، به خصوص درباره اهل بیتعليهمالسلام
با قساوت و شقاوت بسیار همراه بود.
معاویه با استفاده از این عوامل و ابزارها جامعه را به سوى اهداف شیطانى خود منحرف ساخت. البته او هر یك از این عوامل را در جاى مناسب آن به كار مى گرفت؛ از شاعران، محدثان و قاریان به مثابه عوامل و ابزارهاى تبلیغ دستگاه حكومت خود بهره مى برد و رؤ ساى قبایل و اشخاص جامعه را با پول و مقام تطمیع مى كرد و آنجا كه این عوامل كارگر نبودند، از تهدید و ارعاب سود مى جست.
معاویه حدود چهل سال بر سرزمین شام حكومت كرد. از زمان خلیفه دوم تا سال چهلم هجرى حكومتش منحصر به منطقه شام بود و بعد از سال چهلم هجرى و شهادت علىعليهالسلام
و صلح امام حسنعليهالسلام
، در مقام خلیفه كل سرزمینهاى اسلامى در آنجا استقرار داشت. او سعى داشت مردم شام را آن گونه كه خود مى خواهد تربیت كند و در راه رسیدن به اهداف خویش، از عوامل و ابزارهاى مذكور به نحو كامل فایده مى برد. او مقدمات این كار را از ابتداى حكمرانى خود بر شام آماده ساخته بود و افراد را شناسایى و آزمایش كرده و تجربه كافى را در این راه به دست آورده بود، و به محض دست یابى به خلافت، اهداف خود را دنبال كرد.
وصیت معاویه در سالهاى آخر عمر، از اهداف دراز مدت او حكایت داشت. او مى خواست سلطنتى را كه به چنگ آورده بود، در خاندانش باقى بماند و یزید جانشین وى شود؛ گرچه خود خوب مى دانست كه یزید، آن گونه كه باید و شاید، لیاقت حكومت را ندارد. او بسیار كوشید تا یزید را به دست افرادى تربیت كند؛ حتى كسانى را گمارده بود كه مراقب او باشند. معاویه براى راهنمایى و كمك به یزید، به او وصیت كرد و بنابر آنچه در منابع تاریخى نقل شده است، خطاب به او گفته بود: من زمینه اى براى سلطنت تو فراهم كرده ام كه هیچ كس دیگرى نتوانسته براى فرزندش فراهم كند. حكومت براى تو مهیاست، به این شرط كه چند امر را رعایت كنى: مردم عراق مى خواهند هر روز حاكمشان عوض شود. اگر آنان چنین خواستند، تو نیز چنین كن. این بهتر از آن است كه صد هزار شمشیر علیه تو كشیده شود. مردم حجاز را احترام كن؛ آنان خود را متولى اسلام مى دانند. هر وقت نزد تو آمدند از آنها پذیرایى كن و جوایزى به آنان بده، و اگر آنها نیامدند، تو نماینده اى نزد ایشان بفرست تا جویاى احوالشان شود و از آنان دلجویى كند. اما چند نفر هستند كه به آسانى زیر بار حكومت تو نمى روند: فرزند ابى بكر؛ فرزند عمر؛ فرزند زبیر و بالاخره فرزند على. باید مراقب این چهار نفر باشى... با حسین مقابله نكن. تا مى توانى بكوش تا از او بعیت بگیرى. اگر بیعت نكرد و با تو جنگید و بر او پیروز شدى، باز هم با او مهربانى كن. درافتادن با حسین به صلاح تو نیست. او فرزند محمد است و در میان مردم جایگاهى بسیار والا دارد و او شخصیتى بسیار متفاوت با دیگران است.
اما یزید همچون پدرش آینده نگرو دوراندیش نبود، و بعد از اینكه به خلافت رسید، بى درنگ به حاكم مدینه دستور داد كه از چند نفر بیعت بگیرد، و اگر بیعت نكردند، آنان را گردن بزند.
اینجاست كه مردم، به آسانى و در مدتى كوتاه، دست از اسلام مى كشند و نور دیده پیامبرشان را به قتل مى رسانند؛ كسى كه گذشته از انتسابش به پیامبر و جنبه امامتش، انسانى محبوب و دوست داشتنى بود. او كسى بود كه مردم با دیدن جمالش، عاشق وى مى شدند، و هرگاه اخلاق او را مى دیدند، عاشق اخلاقش مى شدند؛ اگر كسى از او چیزى مى خواست به گونه اى به او مى داد كه نگاه آن سائل در چشم ایشان نیفتد و شرمسار نشود. چنین كسى را با این وضع قساوت آمیز كشتند.
بنابر آنچه گذشت، در آن روزگار مؤمنان واقعى كه ایمان در عمق جانشان رسوخ كرده باشد، بسیار اندك شمار بودند و معاویه با شناخت توده مردم و بهره گیرى از ضعف ایمان آنان توانست از طریق تبلیغ و تطمیع و تهدید، جامعه را به جهتى كه خود مى خواست، سوق دهد.
امام حسینعليهالسلام
با معاویه مانند یزید مقابله نكرد، چون مى دانست او یا هر كس دیگرى اگر در آن شرایط با معاویه مقابله كند، به طور پنهانى از پاى در خواهد آمد، و بعد این امر به كمك دستگاههاى تبلیغاتى و با اشعار و احادیث جعلى، و ترویج انبوهى از اتهامات و افترائات توجیه خواهد شد و عده اى از سخنوران و واعظان دنیادوست و وابسته به دربار - كه همیشه و همه جا، و به خصوص در جامعه هاى دینى، براى گم راه ساختن مردم نقشى اساسى داشته اند - معاویه را در این راه یارى مى رساندند.
قرآن مى فرماید عامل فساد و اختلاف در هر دینى عالمان خودفروخته بوده اند:
(
فما اختلفوا إ لا من بعد ما جاءهم العلم بغیا بینهم؛
)
و جز بعد از آنكه علم براى آنان [حاصل] آمد، [آن هم] از روى رشك و رقابت میان خودشان، دستخوش اختلاف نشدند.
سررشته فساد، ایجاد اختلاف، آشوب، انحراف و فتنه در دست كسانى بود كه راه را مى شناختند. حاكمانى همچون معاویه، این افراد را شناسایى مى كردند و با پول آنان را مى خریدند و به خدمت خود در مى آوردند و عالمان غیرتمند به انحاى مختلف از صحنه خارج مى شدند. شمارى از بزرگان اصحاب امیرالمؤمنینعليهالسلام
از این دسته بودند و یكى پس از دیگرى ترور مى شدند، یا به بهانه هایى بر دار مى رفتند.
حجر بن عدى و میثم تمار از این جمله اند. ایشان در ایمان خود استوار بودند و هیچ یك از این ابزارها بر آنان كارگر نیفتاد، و از همین روى عاقبت اعدام شدند. آنچه باعث مى شد كه مردم از دستورات اسلام منحرف شوند و حتى عواطف دینى، سنن قومى، اخلاق عشیره اى و قبیله اى و مهمان دوستى خود را نیز از كف بدهند همین سه عاملى بود كه معاویه به كار مى برد.
بهترین درسى كه از واقعه عاشورا مى توان گرفت، این است كه دریابیم چگونه مدعیان مسلمانى و كسانى كه خود را پیرو پیامبر مى دانستند، و بارها حسینعليهالسلام
را روى دست پیامبرصلىاللهعليهوآله
دیده بودند و مشاهده كرده بودند پیامبر اكرمصلىاللهعليهوآله
هنگام سخنرانى بالاى منبر، هرگاه حسینعليهالسلام
از پله هاى منبر بالا مى آمد آن حضرت او را در آغوش مى گرفت
و مشاهده كرده بودند كه حضرت گریه حسینعليهالسلام
را تاب نمى آورد
و رعایت حق او را به مردم سفارش كرده است، چنین رفتارى با امامعليهالسلام
داشتند و او را به فجیع ترین وضع به شهادت رساندند.
معاویه و روشهاى به كارگیرى عوامل انحراف جامعه
معاویه از این عوامل در مقاطع مختلف، به شیوه هاى متفاوتى بهره مى برد. از این روى، دوره حكومت وى را مى توان به سه مقطع تقسیم كرد:
اول. پیش از خلافت امیرالمؤمنینعليهالسلام
معاویه در این دوران، در شرایط بسیار مساعدى حكومت مى كرد؛ زیرا مقر حكومت وى، یعنى سرزمین شام، منطقه دورافتاده اى به شمار مى آمد و با حكومت مركزى چندان ارتباطى نداشت و مردم آن سامان، پیامبر اكرمصلىاللهعليهوآله
و حتى اصحاب بزرگ آن حضرت را كمتر دیده بودند. از سوى دیگر، خلیفه دوم و سوم چندان اصرارى بر كنترل معاویه نداشتند؛ به خصوص خلیفه سوم كه دست معاویه را بسیار باز گذاشته بود. در چنین شرایطى، زمینه هر نوع فعالیتى براى معاویه فراهم بود، و او در این مدت، جامعه شام را به دلخواه خود تربیت مى كرد.
دوم. دوران خلافت امیرالمؤمنینعليهالسلام
در این دوران، شیوه معاویه، به خصوص در زمینه تبلیغات، تغییر كرد. او علىعليهالسلام
و یارانش را به قتل خلیفه سوم، عثمان، متهم ساخت، و بنابراین علىعليهالسلام
مى باید قاتلان عثمان را تحویل مى داد تا قصاص شوند. تبلیغات معاویه در این باره چنان گسترده بود كه بسیارى از مردم تحت تأثیر قرار گرفتند. مسئله خون خواهى عثمان زمینه اى شد تا معاویه بتواند عده اى از مردم را به سوى خود جذب كند و جنگ صفین را در مقابل علىعليهالسلام
به راه اندازد. افزون بر كشته هایى كه در درگیریهاى پراكنده به قتل رسیدند، در این جنگ، دهها هزار مسلمان از دو طرف كشته شدند. این غائله با شهادت امیر مؤمنانعليهالسلام
پایان یافت.
سوم. پس از شهادت امیرالمؤمنینعليهالسلام
مردم در این دوره از جنگ خسته شده بودند. حتى یاران نزدیك علىعليهالسلام
- كه سه جنگ بزرگ جمل، صفین و نهروان را اداره كرده بودند - با مشكلات فراوانى مواجه بودند. این اواخر حكوت امیر مؤمنان نیز كاملا مشهود بود.
بعد از شهادت آن حضرت، معاویه از این موقعیت بهره كامل برد و سران سپاه امام حسنعليهالسلام
را با زر و تزویر فریب داد و آن حضرت را به پذیرش صلح مجبور كرد. در این زمان، معاویه بر سراسر كشورهاى اسلامى تسلط یافته بود و افزون بر شام، بر مصر، عراق، حجاز، یمن، شمال آفریقا و ایران نیز فرمان مى راند. از افراد خاندان پیامبرصلىاللهعليهوآله
فقط امام حسنعليهالسلام
سد راه او بود كه ایشان را نیز با جریان صلح كنار زد. در این دوران، معاویه خود را قادر به انجام هر كارى مى دانست، و از همین روى، به قدرى از عوامل یاد شده سود جست كه مى توان گفت غربت و مظلومیت امام حسنعليهالسلام
و بعد از ایشان، امام حسینعليهالسلام
، بیش از آنى بود كه روز عاشورا بر سیدالشهداعليهالسلام
گذشت، متاءسفانه اطلاعات تاریخى كافى درباره این دوران بر جاى نمانده، و نیز این مظلومیت اهل بیتعليهمالسلام
به گونه اى نیست كه بتوان با آن، عواطف و احساسات مردم را تحریك، و خاطره هاى آن روزگار را تجدید كرد؛ بلكه تنها با تفكر و تمق مى توان دریافت كه در آن دوره، چه ظلمى بر خاندان رسولعليهمالسلام
مى رفت. دستگاه اموى به قدرى بر ضد خاندان پیامبرصلىاللهعليهوآله
تبلیغ كرد كه سب و لعن امیر مؤمنانعليهالسلام
بخشى از مراسم عبادى، همچون نماز جمعه، شد و هر خطیبى باید آن حضرت را لعن مى كرد، و مردم پس از نمازهاى عادى خود نیز بر امام علىعليهالسلام
لعنت مى فرستادند.
در چنین موقعیتى فرزندان امام علىعليهالسلام
مى باید صبر و سكوت پیشه مى كردند، و پس از شهادت امام حسنعليهالسلام
نیز، امام حسینعليهالسلام
این بار را به تنهایى بر دوش مى كشید.
تا زمانى كه امام حسنعليهالسلام
زنده بود، امام حسینعليهالسلام
به مصاحبت و پشتیبانى ایشان دلگرم بود؛ اما پس از شهادت او، امام حسینعليهالسلام
در تنهایى خون دل مى خورد و كسى را نمى یافت كه با او درد دل كند. این وضعیت ده سال ادامه یافت. تاریخ، گفت وگوهایى كه میان شیعیان و طرفداران امام حسینعليهالسلام
با دیگران درگرفته، و گاه نامه نگاریهایى كه میان امام حسینعليهالسلام
و معاویه صورت گرفته و نیز برخوردهاى حضورى میان آن حضرت و معاویه را ثبت كرده است، و اینها همه گواه تنهایى و مظلومیت آن حضرت اند.
معاویه دو بار به حجاز سفر كرد و گروهى از لشكریان شام را نیز با خود به مكه و مدینه برد و مدتى در آنجا ماند تا زمینه ولایتعهدى یزید را فراهم سازد. در این سفرها، گفت وگوهایى میان معاویه و امام حسینعليهالسلام
رخ داد. معاویه همچنین با شمارى از سران و معتمدان سرشناس مدینه كه تسلیم او نمى شدند، گفت وگو كرد. این افراد شخصیتهاى برجسته اى بودند كه ولایتعهدى یزید را نمى پذیرفتند و معاویه اصرار داشت كه از آنان براى یزید بیعت بگیرد.
در یكى از گفت وگوها كه میان معاویه و امام حسینعليهالسلام
واقع شد، معاویه امامعليهالسلام
را دعوت مى كند و به ایشان مى گوید كه من با شما سخن خصوصى دارم. حضرت مى پذیرد و با او گفت وگو مى كند.
معاویه مى گوید: تمام مردم در مدینه حاضرند ولایتعهدى یزید را بپذیرند؛ فقط شمار چهار نفر این امر را نمى پذیرید. سركرده این افراد نیز شما هستید. اگر شما ولایتعهدى یزید را بپذیرد و بیعت كنید، دیگران نیز گردن مى نهند و بدین ترتیب مصلحت و یكپارچگى امت اسلامى تاءمین مى شود و خون مسلمانان بر زمین نمى ریزد. چرا با یزید بیعت نمى كنید؟
حضرتعليهالسلام
فرمود: تو در مدت حكومت خود، خونهاى زیادى ریختى و بسیار فساد كردى. این آخر عمر وزر و وبالى براى بعد از مرگت فراهم نكن و گناه یزید را به گردن مگیر. چگونه حاضر مى شوى كه او را بر مردم مسلط كنى، در حالى كه در میان مردم كسانى هستند كه مادرشان، پدرشان و خودشان از مادر، پدر و خود او بهتر و براى مردم نافع ترند؟!
معاویه گفت: گویا مى خواهى خودت را مطرح كنى؟ تو مى خواهى بگویى كه مادر و پدرت از مادر و پدر یزید بهترند و خودت از یزید برترى؟
حضرت فرمود: اگر این گونه بگویم چه اشكالى دارد؟
معاویه گفت: اینكه گفتى مادرت از مادر یزید بهتر است، راست گفتى؛ چون اگر جز این نبود كه فاطمهعليهاالسلام
از قریش بود و مادر یزید از قریش نیست، كافى بود. البته علاوه بر اینكه مادر تو از قریش است، دختر پیامبرصلىاللهعليهوآله
نیز هست. پس مسلما مادر تو از مادر او بهتر است. اما اینكه گفتى پدر تو از پدر یزید بهتر است، جاى تامل دارد؛ زیرا مى دانى كه پدر یزید و پدر تو باهم مبارزه كردند و خدا به نفع پدر یزید حكم كرد. اما این صحیح نیست كه تو از یزید بهترى؛ بلكه یزید براى جامعه اسلامى خیلى بهتر از توست.
حضرت فرمود: مى گویى یزید شرابخوار از من بهتر است؟!
معاویه در پاسخ گفت: از پسر عمویت غیبت نكن.
معاویه، امام حسینعليهالسلام
را نصیحت كرد و گفت: خشونت به خرج نده. از پسر عمویت غیبت و بدگویى نكن. یزید هیچ گاه از تو بدگویى نمى كند؛ بنابراین او از تو بهتر است.
با این ترتیب، زمانى كه بنى امیه عنان قدرت را به دست مى گرفتند، این ایده جبرگرایانه را دامن مى زدند كه «خواست خدا چنین بوده است». چنین تعبیرهاى جبرآمیزى از سوى خلفا در حق امیرالمؤمنینعليهالسلام
نیز ابراز مى شد؛ چنان كه نقل كرده اند در سفرى خلیفه دوم از امیرالمؤمنینعليهالسلام
خواست كه در آن سفر با او همراه شود؛ ولى آن حضرت نپذیرفت و با او هم سفر نشد. خلیفه از این عمل ناراحت و ناراضى بود، و از این روى به ابن عباس كه همراهش بود، گفت: مى دانى چرا پسر عمویت با ما به این سفر نیامد؟ ابن عباس گفت: نه. خلیفه گفت: على در مدینه ماند تا زمینه سازى كند كه بعد از من خلیفه شود. ابن عباس مى گوید: او براى خودش چنین احتیاجى نمى بیند؛ چون معتقد است كه پیامبرصلىاللهعليهوآله
او را به عنوان امام تعیین كرده است. آن گاه خلیفه دوم گفت: آرى، پیامبر مى خواست علىعليهالسلام
را به جانشینى خود تعیین كند، اما خدا نخواست.
معاویه نیز از این استدلال مغالطه آمیز استفاده مى كرد. یزید نیز در مجلسى كه اسراى اهل بیتعليهمالسلام
را وارد كرده بودند، خطاب به امام زین العابدینعليهالسلام
گفت: حمد خداى را، كه پدرت را كشت.
یكى از سوژه هاى تبلیغى معاویه را دوره بیست ساله حكومتش پس از شهادت امیرالمؤمنینعليهالسلام
- به خصوص درباره شیعیانى كه در عراق و به ویژه در كوفه مى زیستند - این بود كه علىعليهالسلام
و حكومت پنج ساله اش را مقصر اصلى عقب ماندگى اقتصادى، ریخته شدن خونها، یتیم شدن كودكان و... جلوه دهد. این ترفند تبلیغى در زمان خود حضرت نیز به اجرا در مى آمد؛ چنان كه علىعليهالسلام
از دست دوستانش گلایه مى كرد و مى فرمود: در تابستان به شما مى گویم به جنگ برویم، مى گویید هوا گرم است؛ در زمستان فرمان جهاد مى دهم، مى گویید هوا سرد است، صبر كن هوا بهتر شود، كشاورزى مان عقب افتاده است، محصول كشاورزى مان روى زمین مانده است... ».
اینها همه بر اثر تبلیغات معاویه بود. عمال معاویه این تبلیغات را در داخل قلمرو حكومت امیرالمؤمنینعليهالسلام
به راه مى انداختند و مردم را بر ضد آن حضرت تحریك مى كردند و زمینه شورش و آشوب را فراهم مى ساختند.
نظیر این مسائل در انقلاب اسلامى نیز رخ داده است. در روزنامه ها مى نویسند اگر بعد از فتح خرمشهر، امام قدس سره جنگ را متوقف كرده بود، امروز چنین مشكلاتى نداشتیم.
امروز سران نهضت آزادى و جبهه ملى، همان كسانى كه امام رحمه الله درباره آنها فرمود: «اینها از منافقین بدترند»،
سیاست گذاران پشت پرده كشور شده اند. سوژه تبلیغاتى آنان این است كه مى گویند اگر این جنگ نبود، این همه بدبختى در كشور نبود، و روحانیان را مقصر جلوه مى دهند و مى گویند حكومت آخوندى این جنگ را بر مردم تحمیل كرد. اگر زودتر صلح كرده بودند، كار به اینجا نمى رسید. مشكلات اقتصادى جامعه بر اثر قطع رابطه با امریكاست؛ اگر ایران الان هم با امریكا سازش كند، مسائل و مشكلات ما حل مى شود.
شگرد معاویه این بود كه حرف غلطى را، كه نادرستى آن بدیهى بود، آن قدر تكرار مى كرد تا مردم رفته رفته آن را بپذیرند. اینها نیز درست همین سیاست را به كار مى برند. در برخى موارد، مقام معظم رهبرى در سخنرانیهایشان به صراحت، مطلبى را بیان فرموده، جواب داده اند؛ مثلا ایشان درباره رابطه با امریكا به تفصیل بحث كرده اند. نویسندگان دیگر نیز با شواهد تاریخى و علمى ثابت كرده اند كه رابطه با امریكا نه تنها مشكلات اقتصادى ما را حل نمى كند، بلكه آنها را دو چندان خواهد ساخت. براى مثال تركیه از جمله كشورهایى است كه سر سپرده امریكاست؛ ولى مردم آن، در اعتراض به اوضاع نابسامان اقتصادى اعتصاب مى كنند و خواستار پنجاه درصد افزایش حقوق مى شوند. امریكا، كشورى را كه زمانى بزرگ ترین كشور اسلامى و پایگاه خلافت عثمانى بود، به چنان خوارى اى دچار كرده كه نوكر ریزه خوار خوان اسرائیل شده است. باز هم مى گویند: مشكل ما این است كه با آمریكا سازش نكرده ایم؛ اگر با آمریكا رابطه داشته باشیم، مشكلاتمان حل مى شود. این همان سیاست معاویه است؛ اما سیاست علىعليهالسلام
این بود كه وظیفه حاكم اسلامى قبل از هر چیز، اجراى احكام اسلام و حفظ ارزشهاى اسلامى است، و پس از آن نوبت به اقتصاد مى رسد. منطق معاویه و منطق علىعليهالسلام
امروز نیز جریان دارد:
علل انفعال جامعه در برابر فعالیتهاى معاویه
نظر به اینكه شرایط تاریخى تا حدى تكرار پذیرند و ممكن است موارد مشابه آنها در اعصار دیگر نیز رخ دهد، اكنون این پرسش مطرح مى شود كه گرچه معاویه از ابزار تبلیغات، تواءم با فریب مردم و تحریف حقایق و نیز از حربه تهدید و تطمیع، بسیار بهره برد، چرا مردم فریب خوردند و تحت تأثیر تهدیدها و تطمیعهاى او قرار مى گرفتند؟ این پرسش، در واقع، روى دیگر پرسش قبلى است به عبارت دیگر بنى امیه اثرگذار و مردم اثرپذیر بودند؛ آنان این تبلیغات، تهدیدها و تطمیعها را اعمال مى كردند و مردم در برابر آنها از خود انفعال نشان مى دادند. چرا مردم منفعل شدند و اقدامات بنى امیه كارگر افتاد؟ این مسئله از آن جهت اهمیت دارد كه ممكن است در جامعه امروز نیز چنان وضعى پدید آید و دشمنان اسلام با استفاده از همان ابزارها بخواهند مسیر انقلاب را تغییر دهند. از این روى، لازم است بدانیم چگونه واكنش نشان دهیم، و بكوشیم كه منفعل نشویم. ممكن نیست معاویه، یزید یا عمر سعد دیگرى پیدا شوند؛ زیرا حوادث تاریخى هیچ گاه عینا تكرار نمى گردند، اما مشابه آنها رخ مى دهد؛ چنان كه پیامبرصلىاللهعليهوآله
فرموده است: «آنچه در بنى اسرائیل روى داده است، در امت من نیز روى خواهد داد؛ حتى اگر آنان در سوراخ سوسمارى وارد شده باشند، شما نیز به داخل آن خواهید شد».
اینكه مى گوییم آنچه در صدر اسلام رخ داده، ممكن است بعدها نیز واقع شود، به این معنا نیست كه همان جریانها و حوادث عینا تكرار مى شوند؛ بلكه حوادثى پدید مى آید كه روح و انگیزه آنها همان روح و انگیزه است. انگیزه اى كه معاویه را واداشت تا آن گونه عمل كند، ممكن است در افراد همین عصر نیز وجود داشته باشد، و روشهایى كه معاویه براى رسیدن به مقاصد خود به كار گرفت، ممكن است به كار انسانهاى این عصر نیز بیاید، و انفعالى كه در مردم آن عصر پدید آمد، كم و بیش در مردم این عصر نیز ممكن است پدید آید. بنابر این لازم است بررسى كنیم كه چرا مردم این گونه فریب خوردند و چرا تحت تأثیر تهدیدها و تطمیعها قرار گرفتند، تا از این طریق بتوانیم خود را براى هنگامى كه چنین آزمونى فرا مى رسد، آماده سازیم، و اگر كسانى بخواهند ما را فریب دهند و تهدید یا تطمیع كنند، مقاومت ورزیم. این موضوع را مى توان با توجه به سخنان امام حسینعليهالسلام
در منى كه براى بزرگان و نخبگان ایراد شد، بررسى كرد.
امام حسینعليهالسلام
ابتدا حاضران را این گونه توصیف مى كند: شما بزرگان این امتید؛ شما كسانى هستید كه در سایه اسلام و به بركت مقامات اسلامى و علومى كه دارید، مورد احترام مردمید، و این منزلتى است كه خدا به شما داده است. با اینكه خداوند چنین منزلت و موقعیت اجتماعى اى به شما داده است و به همین سبب، مردم براى شما احترام قایل اند و سخنتان را مى پذیرند، شما از موقعیت خود استفاده نمى كنید.
آن گاه حضرت مواردى از تقصیرها و كوتاهیهاى آنان را بر مى شمارد كه عبارت اند از:
1. خوددارى از بذل مال در راه خدا
(
فلا مالا بذلتموه؛
)
مالى را در راه ترویج اسلام صرف نكردید. مخاطبان امام كسانى بودند كه حقوق واجب مالى خود را اعم از خمس و زكات و... پرداخت مى كردند. مقصود امام از اینكه مى فرماید مالى را بذل نكردید، چیزى بیش از حقوق مالى واجب است؛ چون گاهى بقاى دین به هزینه كردن اموال نیاز دارد و نمى توان گفت ما حقوق واجبمان را ادا كرده ایم و دیگر حقى بر عهده مان نیست. گام نخست آن است كه از اموال خود راه ترویج اسلام، جلوگیرى از بدعتها و مبارزه با بدعت گزاران بهره گیرید، ولى شما چنین نكردید.
2. سستى در جان فشانى براى دین
(
و ل
إن
فسا خاطرتم بها للذى خلقها؛
)
جانتان را براى كسى كه آن را آفریده بود، به خطر نینداختید.
خطر و ضرر جانى همیشه و هرجا، وجوب امر به معروف و نهى از منكر را ساقط نمى كند؛ زیرا ترویج دین و مبارزه با دشمنان اسلام چنان نیست كه هیچ خطرى را متوجه انسان نسازد. از این روى، امام حسینعليهالسلام
به این افراد مى فرماید: «شما جان خود را در راه كسى كه آن را آفریده و به شما عطا فرموده است، به خطر نینداختید». چنان كه امام خمینى رحمه الله فرمود: در مهام امور تقیه نیست. تقیه در امور عادى و امر به معروف و نهى از منكرهاى عادى مطرح است، كه اگر ضررى به كسى مى رسد، مى تواند بگوید من آنچه باید بگویم گفتم، و دیگر بیش از این تكلیفى نیست؛ ولى اگر مسئله اى مربوط به اساس و كیان اسلام شود، در آن مورد، صحبت از تقیه در میان نیست. امام خمینى رحمه الله حتى فرمودند: در این گونه مسائل تقیه حرام است، ولو بلغ ما بلغ؛ یعنى كار به هر جا بینجامد، ولو هزاران نفر كشته شوند، نباید تقیه كرد؛ چون اساس اسلام در خطر است. در این صورت، و همان گونه كه امام رحمه الله تعبیر فرموده اند، «در مهام امور» تقیه روا نیست.
3. توجه به روابط قومى و گروهى
(
و لا عشیرة عادیتموها فى ذات الله؛
)
شما در راه خداوند و براى جلب رضایت او هیچ گاه با خویشاوندان خود [كه در راه باطل بودند] مقابله نكردید.
سومین علت انفعال جامعه در برابر سیاستهاى معاویه، همان روابط قومى و قبیله اى بود. در آن عصر، مسئله ارتباطات قومى و عشیره اى در فرهنگ عربى، اصلى بسیار محكم بود. امروز نیز در میان مردمانى كه زندگى قبیله اى دارند، چنین روحیه هایى به چشم مى خورد و در میان آنان پیوسته نوعى هم بستگى قومى و عشیره اى وجود دارد. این روحیه در میان مردم شهرنشین كمتر یافت مى شود. در آن عصر، روحیه حمایت از عشیره و قبیله در میان عربها بسیار قوى بود. امروزه مشابه این روحیه را در میان كسانى مشاهده مى شود كه در یك جبهه سیاسى و حزبى هستند. این روحیه همانند نقشى است كه در آن زمان، تعصب در قبال عشیره و قبیله، ایفا مى كرد. امروزه تعصب در قبال همخطهاى سیاسى جاى گزین حمایت از عشیره شده است و به هر ترتیب باید عملكرد برخى اشخاص را توجیه كرد یا بر آن سرپوش نهاد؛ اگرچه این شخص سخنانى كاملا مخالف اسلام و راه و روش امام خمینى رحمه الله گفته باشد.
زمان معاویه نیز مسئله حمایت از عشیره و قبیله رایج بود. اگر عضوى از قبیله مرتكب گناهى مى شد، افراد قبیله آن را كتمان مى كردند یا حتى به دفاع از او بر مى خاستند؛ اما اگر از قبیله مخالف، شخصى چنین خطایى مرتكب مى شد، گناه او را بزرگ جلوه مى دادند و خواستار مجازاتش مى شدند. طرفدارى از عشیره و تعصب قبیله اى مانع آن بود كه مردم به سوى حق گام بردارند. امروز نیز اگر همخطهاى سیاسى، شجاعت اعتراض در مقابل كارهاى نادرست همدیگر را نداشته باشند و نتوانند اشتباهات یكدیگر را نقد كنند، صورت جدیدى از همان تعصب قبیله اى و عشیره اى را زنده كرده اند.
طبق فرمایش امام حسینعليهالسلام
گاه وظیفه شرعى اقتضا مى كند كه انسان با قوم و خویش خود به دشمنى برخیزد. هر چند در شریعت مقدس اسلام، صله رحم واجب و قطع رحم او حرام است، اگر طرفدارى از خویشاوندان به بهاى تضعیف اسلام و نظام اسلامى باشد، باید اسلام را بر بستگان و خویشان مقدم داشت و از آنان حمایت نكرد؛ زیرا این امر زمینه را براى سوء استفاده دشمنان فراهم مى سازد. از این روى، امام حسینعليهالسلام
خطاب به نخبگان، یكى از علل تسلط معاویه را علاقه شدید به قبیله و قوم خویش مى شمارد كه باعث مى شد خطاها و اشتباهات آنها را نادیده گیرند و به خاطر خدا با آنان دشمنى نكنند.
بنابراین از جمله علل انفعال و تأثیرپذیرى مردم آن عصر از تبلیغات معاویه، تعلق خاطر به مال و جان و خویشاوندان بود. جامع این امور در فرهنگ اسلامى دنیاپرستى و حب دنیاست:
(
حب الدنیا رأس كل خطیئة؛
)
دوستى دنیا سرچشمه همه خطاها و گناهان است.
اكنون این پرسش مطرح است كه حب دنیا كه اساس همه گناهان است چیست؟ آیا اگر انسان ماه و ستارگان یا طبیعت زیبا را دوست داشته باشد، مرتكب گناه شده است؟ یا اگر انسانهاى مخلوق خدا را دوست بدارد، خطا كرده است؟ در پاسخ باید گفت هیچ یك از این موارد، منظور نیست؛ بلكه دلبستگى به امور دنیایى، سوء استفاده از مال، مقام، دوستان و قوم و خویش است كه دنیاپرستى به شمار مى آید.
نشانه اصلى دنیاپرستى آن است كه اگر زندگى انسان به خطر افتد تكالیف اساسى خود را فراموش كند. ممكن است كسى در حال رفاه و امنیت خدمات و كارهاى خیر انجام دهد و به وظایف اجتماعى خود عمل كند، اما هنگامى كه دریافت راه پیش روى او خطرناك است و مال و مقام و جانش تهدید مى شود، ثابت قدم نماند. چنین كسى دنیا دوست است و همه تلاشهاى او براى آن بوده كه خود زنده بماند و از دنیا بیشتر لذت ببرد. از این روى، قرآن كریم و پیامبرصلىاللهعليهوآله
و ائمه اطهارعليهمالسلام
بزرگ ترین خصوصیت كفار را، خودخواهى، و دنیاپرستى دانسته اند. در مقابل، مشخصه مؤمنان، خودباختگى در راه خدا، ایثار و گذشت، فداكارى و شهادت طلبى است و اینكه زندگى دنیا براى ایشان هدفى اصیل به شمار نمى آید، و از همین روى اگر سعادت، آرمان، دین و ارزشهایى كه به آن دل بسته اند، اقتضا كند كه بمیرند، به راحتى جان مى دهند. امام علىعليهالسلام
مى فرماید:
(
والله لابن اءبى طالب آنس بالموت من الطفل بثدى اءمه؛
)
به خدا قسم، انس پسر ابوطالب به مرگ، از انس طفل شیرخوار به سینه مادر بیشتر است.
شب عاشورا حضرت زینبعليهاالسلام
پس از آنكه دریافت فردا روز شهادت امام حسینعليهالسلام
و همه یاران اوست، خدمت برادر رسید و عرض كرد: برادر جان، این مردان باقى مانده كسانى هستند كه امشب یا در بین راه دسته دسته و گروه گروه از تو جدا شدند و رفتند. آیا ایشان را به خوبى مى شناسى و به وفادارى آنان اطمینان دارى؟
اشك از چشمان مبارك حضرت سرازیر شد و فرمود:
(
اءما والله لقد نهرتهم و بلوتهم... یستاءنسون بالمنیة دونى استئناس الطفل بلبن اءمه؛
)
به خدا قسم، من ایشان را آزمودم، و بلكه بارها آنان را از خود راندم و از ایشان خواستم كه همراه اهل و عیال خود از این معركه دور شوند.... اما سرانجام دریافتم كه آنان مرگ در حضور مرا بیشتر دوست دارند و با آن بیشتر از طفل نسبت به شیر مادر ماءنوس اند.
شب عاشوار یاران امام حسینعليهالسلام
با سخنان خود درجه اخلاصشان را نشان دادند. یكى از آنان گفت اگر هفتاد بار كشته شویم، سوزانده شویم و خاكستر بدن ما به باد داده شود، اگر بار دیگر زنده شویم، نزد تو برمى گردیم و در كنار تو مى مانیم تا بار دیگر در ركاب تو كشته شویم.
امام حسینعليهالسلام
در ادامه سخنانش در جمع بزرگان مى فرماید:
(
لكنكم مكنتم الظلمة من منزلتكم؛
)
ستمگران را تسكین كردید و اجازه دادید بر شما تسلط یابند.(
اءسلمتم امور الله فى اءیدیهم؛
)
امور خداوند را به دست آنان سپردید.
امور الاهى را كه باید به دست مردان خدا انجام شود، به ستمگران سپردید؛ به ایشان رضا دادید و آنان را در رأس امور پذیرفتید.
(
یعملون بالشبهات و یسیرون فى الشهوات؛
)
كسانى را سر كار آوردید كه به امور شبهه ناك است و دست مى یازند و به دنبال شهوات هستند.
آنان راه براى شهوت پرستان مى گشایند. مصداق این امور در جامعه امروز نیز فرهنگ سراهایى هستند كه با صرف هزینه هایى هنگفت از بیت المال، زمینه و اسباب گناه را فراهم مى سازند، و روزنامه هایى را كه مشوق گناه هستند، تشویق مى كنند.
حضرت سیدالشهداعليهالسلام
درباره علت تسلط چنین حاكمانى مى فرماید:
(
سلطهم على ذلك فراركم من الموت؛
)
آنچه موجب شده این افراد بر شما سلطه یابند گریز از مرگ بود.
اگر از مرگ نمى گریختید و پایدارى مى كردید و اگر در مقابل دشمن مى ایستادید، آنان عقب نشینى مى كردند.
باید آماده بود تا براى حفظ دین، از مال و جان و خویشان و فرزندان گذشت. قرآن مى فرماید:
(
واءعدوالهم ما استطعتم من قوة؛
)
هر قدر در توان دارید، نیروى نظامى و جنگى فراهم آرید.
این نه بدان معناست كه همه آنها را باید به كار برد، بلكه باید در برابر دشمن مصونیت ایجاد كرد؛ چنان كه خداى تعالى مى فرماید:
(
ترهبون به عدو الله و عدوكم؛
)
[این نیروها و تجهیزات را فراهم كنید] تا دشمنان خدا و خودتان را بترسانید.
اگر شما آماده شهادت باشید، دشمن عقب نشینى مى كند و حاضر نمى شود جان خود را به خطر اندازد. امام حسینعليهالسلام
به نكته بسیار مهمى اشاره مى فرماید: اگر مردم بخواهند تحت سلطه بنى امیه و دیگر مصادیق طاغوت قرار نگیرند و دینشان محفوظ بماند، باید اموال خود را در راه دین مصرف كنند؛ جانشان را در راه خدا به خطر اندازند و آماده شهادت باشند، و از تعصبات و تعلقات عشیره اى و قبیله اى دست برداشته، به دنبال حق باشند و توجه كنند كه خدا، پیامبر، امام معصوم و امروزه ولى فقیه چه مى گویند. هرچه آنان گفتند، باید اطاعت كرد. این امر، مهم ترین عامل براى حفظ امنیت و وحدت جامعه اسلامى و مانع نفوذ دشمنان و بیگانه پرستان در صفوف مؤمنان است.
امام حسینعليهالسلام
در ادامه سخنانش مى فرماید: «دلبستگى شما به زندگى دنیا كه روزى از شما جدا خواهد شد، مانع آن مى شود كه مردانه به میدان بیایید و در نتیجه دشمنان در شما طمع مى كنند»؛ اما اگر دل به این زندگى نبندید و زندگى آخرت را باور داشته باشید و براى اینكه خدا از شما راضى باشد و سعادت ابدى نصیبتان گردد، از لذایذ این زندگى دست بردارید كه در این صورت هیچ گاه دشمن بر شما مسلط نخواهد شد.
راههاى مقابله با عوامل انحراف در جامعه
پس از بررسى انحراف جامعه و عوامل آن در عصر امام حسینعليهالسلام
، و نیز چگونگى تأثیرپذیرى مسلمانان در برابر این پدیده، نوبت به كشف راههاى مقابله با انفعال در برابر شگردهاى شیاطینى چون معاویه مى رسد. اگر بخواهیم ضعف مردم آن زمان - كه زمینه را براى تسلط امویان فراهم كرد - در جامعه ما پدید نیاید، یا اگر چنین ضعفى در جامعه امروز رخ داده باشد، برطرف گردد، چه اقداماتى باید صورت گیرد؟ براى نیل به این مقصود باید ابزارهاى سه گانه تبلیغ، تهدید و تطمیع را بى اثر ساخت.
1. بالا بردن سطح شناخت
براى مقابله با شگردهاى تبلیغاتى، بهترین عامل، افزایش سطح آگاهى درباره اسلام، تشیع و راه امام حسینعليهالسلام
- كه امروزه در راه امام خمینى رحمه الله تبلور یافته - است؛ از این روى، باید معرفت خود را در این زمینه تقویت كنیم تا دشمنان نتوانند افكار ضد اسلام و امام را به نام خط امام رحمه الله مطرح سازند؛ همان گونه كه معاویه چنین مى كرد. از جمله مواردى كه امام رحمه الله با آن مخافت مى كرد و امروزه به دروغ جزو اهداف مبارزاتى او مطرح مى شود مفهوم آزادى است. آنان، آزادى اى را كه امام خواستار آن بود به بى بند و بارى تفسیر مى كنند، و مى گویند مگر امام رحمه الله نمى فرمود: آزادى، استقلال! این مغالطه اى آشكار است؛ زیرا امام رحمه الله به دنبال آزادى از سلطه دشمنان اسلام بود نه آزادى از خدا، دین و اررشها. امام خمینى رحمه الله تمام عمر خویش را صرف حفظ ارزشهاى اسلامى مى كرد. امام رحمه الله براى حفظ ارزشها قیام كرد، نه براى آزادى مردم از ارزشها.
امروزه اگر از برخى مسئولان پرسیده شود چرا در امور فرهنگى ارزشها را رعایت نمى كنید، در پاسخ مى گویند ما به مردم آزادى داده ایم و این بالاترین ارزش است؛ این همان است كه امام رحمه الله مى خواست. اما در حقیقت این سخن همانند سخن معاویه است به امام حسینعليهالسلام
: تو اكنون از یزید بدگویى مى كنى؛ پس تو گناهكار هستى و یزید از تو بهتر است؛ زیرا او از تو بدگویى نمى كند.
این مغالطه اى بسیار زیركانه است، و در صورتى مى توان از تأثیر این گونه مغالطه ها بركنار ماند كه درباره دین و مسائل آن شناختى جامع و عمیق داشت. جوان مسلمان و مؤمن باید در شبانه روز، مدت زمانى را به مطالعه معارف دینى اختصاص دهد. مطالعه مسائل دینى در این عصر بسیار ضرورى است؛
زیرا تبلیغات دشمنان علیه دین و ارزشهاى آن، از طریق ابزارها و وسایلى چون رادیو، تلویزیون، ویدئو، روزنامه، اینترنت و ماهواره به سرعت گسترش یافته است. اگر دین براى كسى عزیز باشد، باید براى آن سرمایه گذارى كند. جوانان مسلمان باید براى مطالعات دینى، بیشتر از ورزش و تحركات جسمى اهمیت قایل شوند. این علم و آگاهى غذاى روح و ایمان است و موجب رشد و تعالى آن مى شود. امروز كه اكثر عوامل اجتماعى، ایمان زداست، نه ایمان آفرین - به ویژه با توجه به ارتباطات فرهنگى كه امروزه برقرار شده است و سیاستهاى فرهنگى غلطى كه اعمال مى شود - فرهنگ جامعه به سوى بى دینى سوق داده مى شود.
2. افزایش سطح ایمان و معنویت
تقویت ایمان، عامل دیگرى است كه باید از آن براى مقابله با تهدید و تطمیع دشمنان دین سود جست. انفعال در مقابل این عوامل و ترس از تهدید از نشانه هاى ضعف ایمان است.
براى مقاومت در مقابل تهدیدها و تطمیعها باید ایمان را تقویت كرد، و براى تقویت ایمان، تنها مطالعه كافى نیست، بلكه عمل نیز لازم است. البته معرفت و آگاهى قدم اول است، ولى ایمان با عمل رشد مى كند. انسان هر قدر درباره نماز مطالعه كند، ولى نماز نخواند، ایمانش رشد نمى كند؛ عمل نوعى جنبه تلقینى نیز دارد كه موجب تقویت ایمان است. باید به خود تلقین كرد كه اگر اسلام از من بخواهد، من آماده مرگ هستم. امام حسینعليهالسلام
در روز عاشورا به اصحابش فرمود:(
صبرا بنى الكرام فما الموت الا قنطرة تعبر بكم عن البوس و الضراء إ لى الجنان الواسعة و النعیم الدائمة؛
)
اى بزرگ زادگان، اندكى صبر كنید. این مرگ شما را از سختى، گرفتارى و پستى نجات داده، به بهشت پهناور و نعمتهاى جاویدان مى رساند. آیا این امر نامطلوب است؟ چرا باید از چنین مرگى هراسید؟ آیا اگر كسى انسان را از زندان نجات دهد و در قصر زیبایى وارد سازد، از او تشكر مى كنند یا از او دلگیر مى شوند؟ مرگ، انسان مؤمن را از زندان دنیا رها مى سازد و به قصرهاى بهشتى مى رساند. چنین چیزى دوست داشتنى است یا ترسناك؟! اما مرگ براى كافران چنین نیست؛ آنان را از بهشت بیرون مى برد و در جهنم فرو مى اندازد؛ چون همان دنیایى كه براى مؤمن در مقایسه با مقامات اخروى، زندان است، براى كافر، با تمام بدبختیها و گرفتاریها، بهشت است؛ چون كافر در آخرت به اندازه اى عذاب دارد كه هرچه سختى در این دنیا تحمل كند، در مقایسه با عذابهاى آن جهان بهشت است.
مرگ، كافران را از بهشتشان خارج كرده، به جهنم مى برد؛ ولى شما را از زندان نجات داده به باغى پهناور كه پهناى آن آسمانها و زمین را فرا مى گیرد، مى برد:(
جنة عرضها السماوات و الا رض.
)
آیا چنین مرگى بد و نفرت انگیز است و باید از آن ترسید؟ چنین بود كه نوجوانى سیزده ساله گفت:(
الموت اءحلى عندى من العسل.
)
آن نوجوان، حضرت قاسم بود كه تحت نظارت عمویش، سیدالشهداعليهالسلام
تربیت شده بود. ما نیز اگر حسینى باشیم، باید با استفاده از همین تعلیمات، ایمان خود را تقویت كنیم. با ادامه راه حسینعليهالسلام
مرگ براى ما بهترین نجات دهنده است. امام حسینعليهالسلام
خود نیز چنین روحیه اى داشت؛ چنان كه مى فرمود:(
و ما اءولهنى إ لى اءسلافى اشتیاق یعقوب إ لى یوسف.
)
اشتیاق من به وصال جدم و پدرم و برادرم به اندازه اشتیاق یعقوب به دیدن یوسف است. حضرت با این سخنان، اصحاب خود را تربیت كرد و در نتیجه، آنان آماده شهادت بودند.
در دوران انقلاب، جوانانى كه پیش تر، تحت تأثیر فرهنگ منحط شاهنشاهى قرار گرفته بودند، با بیانات امام خمینى قدس سره مشتاق شهادت شدند و حماسه هایى به یاد ماندنى در جبهه هایى جنگ آفریدند. سخنان حیات بخش امام قدس سره از عمق جان او برمى خاست و در جانها مى نشست. بنابر این اگر از روش پیامبر اكرمصلىاللهعليهوآله
ائمه اطهارعليهمالسلام
درس بگیریم و روحیه شهادت طلبى و آمادگى براى مرگ در راه خدا را به صورت یك آرمان ترویج دهیم، هیچ كس بر ما مسلط نخواهد شد.
فعالیت مخفیانه امام حسینعليهالسلام
در زمان معاویه
امام حسینعليهالسلام
از زمان شهادت امام حسنعليهالسلام
تا مرگ معاویه و روى كار آمدن یزید، كوشید افرادى را تربیت كند به كمك آنان در جامعه موج بیافریند. آن حضرت ده سال مخفیانه فعالیت كرد. او در گوشه و كنار و به صورت محرمانه، افراد معدودى را مى یافت و آنان را راهنمایى مى كرد؛ به خصوص در ایام حج كه بسیارى از مردم كشورهاى مختلف جمع مى شدند، آن حضرت مى كوشید تا در مسجدالحرام، منى یا عرفات با آنان به گفت وگو بنشیند و ایشان را راهنمایى كند. امام حسینعليهالسلام
در منى و در میان جمعى كه احتمال مى داد سخنش در دل آنان مؤ ثر افتد، به دور از چشم معاویه و مأمورانش فرمود:
(
اسمعوا مقالتى و اكتموا قولى؛
)
حرف مرا بشنوید، اما رازدار باشید (سخن مرا پنهان دارید و افشا نكنید).
در این دوره، امام حسینعليهالسلام
نمى توانست به طور علنى مبارزه كند؛ چرا كه در این صورت او را ترور مى كردند و نتیجه اى نیز از این كار به دست نمى آمد. بر این اساس، حضرت سعى داشت تا ابتدا شرایط فرهنگى مناسبى را در جامعه پدید آورد. از این روى، ایشان با افراد مورد اعتماد به صورت انفرادى، یا گاه جمعى به گفت وگو مى نشست و آنان را به حق سفارش مى كرد و مى فرمود: ترس من از این است كه حق در روى زمین، به كلى كهنه و فراموش شود و كسى نداند كه حق چیست.
اگر مردم حق را بشناسند، ولى هوا و هوس و دنیاپرستى و مقام پرستى مانع شود كه بدان عمل كنند، كار بر علما آسان مى شود؛ چون حجت بر مردم تمام شده است، و عالمان دین حجت دارند كه مردم حق را مى شناسند، و با این حال بدان عمل نمى كنند. اما جایى كه حق در حال فراموش شدن است، وظیفه عالم سنگین تر مى شود. در چنین وضعیتى اگر بتواند علنا فعالیت كند، رسالتش را به انجام رسانده است، و در نهایت اینكه، همچون شیخ فضل الله نورى، در راه اداى تكلیف خود، بر دار مى رود و به شهادت مى رسد. اما زمانى كه گوینده حق، آماج تهمتها و افتراها قرار گیرد، دیگر سخن گفتن، اثرى نخواهد داشت. در این صورت، گفتن و نگفتن مساوى است و این امر باعث رنج و عذاب روحى بسیار است. امام حسینعليهالسلام
نیز در چنین موقعیتى بود. او در مدینه، زادگاه خود، و جایى كه مردم او را بارها بر دوش پیامبرصلىاللهعليهوآله
دیده بودند، نمى توانست سخن بگوید، و باید در ایام حج در منى، گروهى را جمع مى كرد و با آنان به طور خصوصى سخن مى گفت.
اقدام دیگر امام، سخنان ایشان با جمعى از نخبگان در سفر حج است. حضرت در این سفر فرصتى به دست آورد و از دوستان و یارانش، افرادى را شناسایى كرد. آن گاه اجتماع محرمانه اى تشكیل داد و براى ایشان سخن گفت. حضرت ابتدا آنان را سرزنش كرد كه چرا به وظیفه خود عمل نمى كنند، امر به معروف و نهى از منكر نمى كنند و از مال و جان خود مى ترسند. سپس فرمود:(
اللهم انك تعلم انه لم یكن ما كان منا تنافسا فى سلطان و لا التماسا من فضول الحطام؛
)
خدایا تو مى دانى آنچه ما در این مدت، از زمان پدرم تا به حال، انجام داده ایم، براى آن نبوده كه بر سر جیفه دنیا با دیگران رقابت كنیم؛ ما در پى حكومت و مقام نبوده ایم و نخواسته ایم از حطام و خار و خس دنیا براى خود چیز اضافه اى به دست آوریم.
(
ولكن لنرى المعالم من دینك و نظهر الاصلاح فى بلادك؛
)
این همه، در درجه نخست، براى این بود كه ما آثار، نشانه ها و ارزشهاى دین را به مردم نشان دهیم و به وظیفه هدایتگرى خویش عمل كنیم تا مردم حق را از باطل بشناسند و حق لابه لاى ابرهاى تیره و آبهاى گِل آلود گم نشود؛ و نیز كوشیدیم تا حد توانمان كارهاى فاسد را اصلاح كنیم و مانع كارهاى غلطى شویم كه در جامعه صورت مى گیرد. هدف ما این بود كه در سایه این انجام وظیفه، مردم ستم دیده به امنیت برسند.
معاویه به امام حسینعليهالسلام
مى گوید: اگر تو با یزید بیعت كنى، امنیت جامعه حفظ مى شود. امام حسینعليهالسلام
نیز در مقابل مى فرماید: امنیت مردم را تو از بین برده اى؛ به جان و مال و ناموس مردم تجاوز كرده اى؛ و زمانى كه بُسر بن ارطاة، از سوى معاویه و به هدف قتل و غارت شیعیان امیر مؤمنانعليهالسلام
به مدینه آمد، به دختران مهاجرین و انصار تجاوز كرد.
(
و یعمل بفرائضك و سننك و اءحكامك؛
)
هدف ما این است كه واجبات، مستحبات و احكام خدا در جامعه اجرا شود. ما براى مال و مقام، قیام نكردیم و مقصودمان از به خطر انداختن جانمان، فراهم كردن زمینه عیش و عشرت نیست.
(
فانكم الا تنصرونا و تنصوفانا قوى الظلمة علیكم؛
)
اگر شما به ما كمك نكنید و با ما انصاف نورزید، ظالمان بر شما پیروز مى شوند.
(
و عملوا فى اطفاء نور نبیكم؛
)
و مى كوشند تا نور پیامبرتان را خاموش كنند.
امام حسینعليهالسلام
بیست سال در مدینه این گونه رفتار مى كرد. او نمى توانست در خطبه نماز جمعه سخنرانى كند؛ چرا كه خطیب از جانب معاویه انتخاب مى شد و علىعليهالسلام
را لعن مى كرد.
اگر امام حسینعليهالسلام
در چنین موقعیتى قیام مى كرد، بیشترین نتیجه این قیام آن بود كه عده اى از مردم به دلیل از دست رفتن فرزند رسول خداصلىاللهعليهوآله
تاءسف مى خوردند، و بعد از مدتى نام او فراموش مى شد؛ زیر از سویى معاویه با تبلیغات و شگردهاى شیطانى خود هدف قیام حضرت را تعریف مى كرد و به این ترتیب، امام و قیامش در تاریخ گم مى شد.
از سوى دیگر، مردم عراق كه مهم ترین طرفداران خاندان پیامبرصلىاللهعليهوآله
بودند پس از جنگهاى دوران حكومت امیر مؤمنانعليهالسلام
خسته شده بودند و در جنگ و جهاد شركت نمى كردند. اما در زمان یزید، شرایط به گونه اى بود كه امام مى توانست چنین قیام حساب شده اى ترتیب دهد.
امام حسینعليهالسلام
بارها از شهادت خود خبر داده بود،
ولى به هر حال، قیام الاهى حضرت، راهى بود كه به شهادت ختم مى شد، و از این روى، نام سیدالشهدا و آرمان او تا ابد، همچون چراغ فروزانى در همه زمانها روشن خواهد ماند.