ترجمه امالى شيخ صدوق

ترجمه امالى شيخ صدوق 5%

ترجمه امالى شيخ صدوق نویسنده:
گروه: متون حدیثی

ترجمه امالى شيخ صدوق
  • شروع
  • قبلی
  • 103 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 45294 / دانلود: 4281
اندازه اندازه اندازه
ترجمه امالى شيخ صدوق

ترجمه امالى شيخ صدوق

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

ترجمه امالى شيخ صدوق

مؤلف : ابى جعفر محمّد بن على بن موسى بن بابويه الصدوق

ترجمه : مرحوم آية الله شيخ محمد باقر كمره اى

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنینعليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است.

سر آغاز

درگذشت آيت الله حاج شيخ محمّد باقر كمره اى فقيه و دانشمند معظم حضرت آيت الله آقاى حاج شيخ محمّد باقر كمره اى خمينى از علماى مشهور و نويسندگان بنام به شمار مى رفت وى پس از سال ١٣٢٠ ق در كمره (اطراف خمين) در بيت علم و تقوا و فضيلت ديده به جهان گشود و پس از پشت سر نهادن دوران كودكى و طىّ تحصيلات مكتبخانه ، نزد پدر بزرگوارش - مرحوم حجة الاسلام حاج شيخ محمّد كه از علماى تحصيل كرده حوزه علميه اصفهان بود- مقدمات علوم را تا سطوح بياموخت ، سپس براى ادامه تحصيل به اراك رفت و پس از چند ماه در سال ١٣٤١ ق به قم مهاجرت كرد و به تكميل تحصيلات و فراگيرى سطوح عاليه اشتغال ورزيد. آنگاه به درس مرحوم آيت الله العظمى حاج شيخ عبد الكريم حائرى حاضر شده و از مباحث فقهى و اصولى آن مرد بزرگ بهره ها برد و همزمان با آن از درسهاى آيات عظام : حاج سيد ا بو الحسن اصفهانى و ميرزاى نائينى (كه به خاطر اعتراض به سياستهاى دولت وابسته به انگليس ملك فيصل در عراق همراه با آيات عظام : شيخ محمّد حسين اصفهانى ، سيد عبد الحسين حجت ، سيد على شهرستانى و شيخ مهدى خالصى به ايران - قم - تبعيد شده بودند) فراوان بهره برد. نيز در سال ١٣٤٦ ق كه علماى اصفهان به عنوان مخالفت با حكومت رضا خان به قم مهاجرت كرده بودند به درس مرحوم آيت الله العظمى حاج شيخ محمّد رضا مسجد شاهى اصفهانى حاضر شده و از درسهاى عمومى و خصوصى وى بهره برد و مورد توجه خاص استاد قرار گرفت وى اين درسها را با فرزند استاد، مرحوم آيت الله حاج آقا مجد الدين مباحثه مى كرد. در سال ١٣٤٧ ق به اصفهان رفت و به مدّت دو سال مهمان استاد بود و از درسها و معاشرتهاى او بهره شايان برد. در سال ١٣٤٩ ق به نجف رفت و در آنجا از محضر حضرات آيات عظام : سيد ابو الحسن اصفهانى ، ميرزاى نائينى و آقا ضياء عراقى بهره هاى فراوان برد و مبانى فقه و اصول خويش را استوار ساخت آيت الله فقيد در سال ١٣٥٨ ق (١٣١٨ ش) پس از مراجعت به ايران و از اندكى اقامت در وطن خويش ، به شهر رى كوچيد و تا پايان عمر در آنجا اقامت گزيد. فقيد سعيد تا پايان زندگى به تدريس خارج فقه و اصول ، تاليف ، ترجمه ، راهنمايى مردم ، اقامه جماعت اشتغال داشت و زهد فراوان و قناعت بسيار از زندگى اش مشهود بود. بر روزه گرفتن سه ماه رجب و شعبان و رمضان ، نوافل يوميه ، تهجد و شب زنده دارى ، رعايت مستحبات و پرهيز از مكروهات ، بى اعتنايى به زخارف دنيا پاى مى فشرد و دو بار پياده به حجّ خانه خدا مشرّف شد. از ذوقى عالى و طبعى سرشار برخوردار بود و شعر عربى و فارسى را روان مى سرود. از آثار فراوانش تبحّر و مهارت او در فقه ، اصول ، تفسير، كلام و عقايد، تاريخ ، تراجم ، ادبيات عرب و عجم ، لغت ، حديث ، ملل و مذاهب اسلامى ، معانى و بيان ، و غيره مشهود است از جمله كتابهايش كه متجاوز از پنجاه عنوان است ، عبارتند از:

١- تقريرات فقه و اصول اساتيد خود در قم و نجف اشرف (خطى)

٢- اصول الفوائد الغروية بر گرفته از درس اصول اساتيد خويش (٢ ج : مباحث الفاظ و اصول عمليه)

٣- حاشيه بر مكاسب (خطى)

٤- رساله در مكاسب محرمه (خطى)

٥- فصل الخصومة فى الورود و الحكومة (خطى)

٦- فروع دين و نصوص احكام يا فقه فارسى (٤ ج)

٧- راهنماى حج

٨- خداشناسى (ج ١)

٩- الدين فى طور الاجتماع (٥ ج ، سه جلد آن به چاپ رسيده)

١٠- ستون دين

١١- روحانيت در اسلام (٢ ج)

١٢- مرامنامه اتحاد روحانيون و علماى اسلام

١٣- السيف المشتهر فى تحقيق اسم المصدر (اين كتاب كه بسيار مورد تشويق مرحوم شيخ محمّد رضا اصفهانى قرار گرفت ، خطى است)

١٤- هديه عيد نوروز يا عروس مدينه

١٥- خودآموز علم بلاغت

١٦- خودآموز صرف زبان عربى

١٧- انتخابات اساسى حكومت ملى يا اصلاح مجلس شوراى ملّى

١٨- كانون حكمت قرآن (تفسير سوره لقمان)

١٩- كانون عفّت قرآن (تفسير سوره يوسف) ٢٠- ترجمه و شرح اصول كافى (٤ ج)

٢١- ترجمه و شرح روضه كافى

٢٢- ترجمه امالى شيخ صدوق

٢٣- ترجمه خصال صدوق

٢٤- ترجمه كمال الدين و تمام النعمة

٢٥- ترجمه كنز الفوائد كراجكى به نام «گنجينه معارف شيعه اماميه»

٢٦- ترجمه نفس المهموم محدث قمى به نام «رموز الشهادة»

٢٧- ترجمه جلد دوم الكنى و الالقاب به نام «مشاهير دانشمندان اسلام»

٢٨- ترجمه (شيوا و متين) «مفاتيح الجنان»

٢٩- ترجمه بحار الانوار- كتاب السماء و العالم به نام «آسمان و جهان» (١٠ ج) ٣٠- ترجمه «تحف العقول»

٣١- ترجمه «الغارات» ابو ابراهيم ثقفى

٣٢- حمزه سالار شهيدان در جنگ احد

٣٣- همّت بلند، پرتوى از زندگانى سيد الشهداء ترجمه «سموّ المعنى فى سموّ الذات».

٣٤- نيز در مقدمه كتابهايى كه ترجمه كرده است ، شرح احوال مؤلف و معرفى كتاب را به تفصيل نگاشته كه خود كتابى جداگانه را تشكيل مى دهد.

٣٥- ديوان اشعار (خطى).

٣٦- حكومت شاهى مايه تباهى (تأ ييد جمهورى اسلامى).

٣٧- پاسدارى از حكومت جمهورى اسلامى

٣٨- مرواريد حكمت (نظم كلمات قصار على عليه السلام در نهج البلاغه). اين مرد بزرگ از تمام اساتيد خويش اجازه اجتهاد و روايت داشته و اجازه اجتهادش از مرحوم آيت اللّه حائرى بسيار قابل توجه است آن عالم فرزانه پس از عمرى سرشار از خدمات دينى ، اجتماعى و علمى در ٩٥ سالگى در تاريخ ٥ محرم الحرام ١٤١٦ ق (١٤ خرداد ١٣٧٤ ش) بدرود حيات گفت و در صحن حرم مطهر حضرت عبد العظيم حسنى - عليه السلام - به خاك سپرده شد.

مقدمه

( بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِى لِلَّتِى هِيَ أَقْوَمُ وَ يُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً كَبِيراً ) - سورة اسراء آيه ٩ ترجمه - براستى اين قرآن رهنمائى ميكند بدان روشى كه استوارتر است و مژده ميدهد مؤمنانى را كه كارهاى شايسته كنند باينكه براى آنها است مزد بزرگى قرآن مجيد درياى بيكرانيست كه امواج گوناگون آن هر كدام در موضوع مهمى راهنماى بشر است و اين كتاب مقدس مصدر معارف و علوم بشرى گرديد و در هر دورى نظر جمعى دانشمندان را از يك سو جلب كرد و آنها را بخود متوجه ساخت ، هدف نخستين پيغمبر اسلام از تعليم قرآن مجيد بشاگردان مكتب خود در درجه اول ايمان و عقيده بود و در درجه دوم تهذيب اخلاق و دستورات زندگى و عبادت ، در دوران خود پيغمبر كه بلاغت و فصاحت و حسن تعبير خاصيت طبع عرب بود و با شير از پستان مادر ميمكيدند و از زبان محيط پرورش بى تكلف استاد ياد ميگرفتند بناحيه ادبى قرآن توجهى نبود اولا براى آنكه ادب فنى علمى بود كه از نظر اصطلاحات و فن در مردم عرب وجود نداشت و آن را درك نميكردند و ثانيا براى آنكه بدان نيازى نداشتند ولى وقتى فتوحات اسلام وسعت يافت و ملتهاى دانشمند و مختلف با قرآن آشنا شدند از طرفى ملكه زبان عرب رو بضعف گذاشت و بواسطه اختلاط با مردم ديگر غلط و خطا در زبان آنها پديد گرديد و از طرفى دانشمندان اديب زبانهاى ديگر وارد تعليمات اسلام شدند و كم كم زمينه توجه ادبى بقرآن پيدا شد و در زمان تابعين به رهبرى امير المؤمنين على بن ابى طالبعليه‌السلام پايه علوم ادبيه و تنظيم قواعد زبان گذاشته شد و فن ادب در محيط اسلامى رونق يافت و بسرعت ترقى كرد و با پيش روى فتوحات اسلامى و نضج تمدن اسلام رشته هاى مختلف ادب هم فراوان شد. يكى از فنون ادب موضوع داستانسرائى است كه بدو قسمت كلاسيك و رومانتيك تقسيم مى شود و از دوران قديم در ميان ملت هاى متمدن وجود داشته و افسانه هاى كهن كه در هر ملتى كم و بيش يافت مى شود يك نمونه اى از نگارش رومانتيك است گرچه پاره اى از مردم نادان اين افسانه ها را بعنوان يك حقائق ثابت با واقعيت تلقى ميكردند ولى صحنه هائى كه در اين گونه افسانه ها نموده مى شود و هدف و مقصدى را نشان ميدهد آنها را بصورت داستانهاى ساختگى و رومان جلوه ميدهد. در متن قرآن مجيد داستانهاى بسيارى وجود دارد كه قصص قرآنست و بيشتر راجع به تاريخ انبياء و پيغمبران سلف و گاهى داستان دسته جمعى مردم را نقل كرده مانند قصه اصحاب كهف ، قصه يوسف و برادرانش ، قصه باغداران بخيل و غيره و گاهى قصه هاى دو نفرى عنوان كرده مانند داستان موسى و خضر، داستان دو مرد فقير و ثروتمند كه با يك ديگر مصاحبه ميكنند در سوره مباركه كهف اين موضوع قابل بحث است كه بعضى از داستانها كه در قرآن مطرح شده است بدون ترديد جنبه كلاسيك دارد و از فن تاريخ نگاريست مانند داستان اولاد يعقوب و داستان حضرت موسى كه در سوره هاى چندى مطرح شده است ولى آيا بعضى داستانها هم جنبه رمانتيك دارد چون داستان موسى و خضر يا مصاحبه آن مرد توانگر با مرد فقير يا همه داستانهاى قرآن بر اساس ‍ نقل تاريخ صريح طرح شده است ؟ اگر تصور كنيم پاره اى قصه هاى قرآن جنبه رمانتيك دارد و براى ايفاء مقاصدى اجتماعى طرح شده است نه اينكه با مقام عظمت و اعجاز قرآن مخالفتى ندارد بلكه بنظر من مؤ يد آنست زيرا فن رومانتيك يكى از فنون بسيار دقيق و سحر آميز و شيواى گويندگى و نويسندگى است و بنا بر اينكه اعجاز قرآن بر اساس فصاحت و بلاغت تقرير شود اين هم خود در محيط عرب جاهلى از زبان پيغمبر امى يك نوع اعجاز بشمار ميرود، در اين زمينه كذب و دروغ هم لازم نميايد زيرا يكى از فنون بلاغت مجاز مركب است كه در تعبيرات كوتاهى در قرآن مجيد وارد است مجاز مركب استعمال يك جمله تمامى است نه براى ايفاى معنى تحت اللفظى آن بلكه براى ايفاى معنى مشابه آن كه هدف و مقصد گوينده است مثلا اين آيه را در باره اصحاب كهف( فَضَربْنا عَلَى آذانِهِمْ ) چگونه بايد تعبير كرد معنى لغوى آن اينست كه توى گوش آنها زديم ولى مسلما مقصود اينست كه خواب عميقى بر آنها مسلط كرديم در صورتى كه قصد خلاف معنى لغوى در يك جمله تمام مستلزم كذب و دروغ نيست بلكه يك نوع از اعجاز در تعبير و شيوائى و سحر بيانست ، همين معنا در دو و چهار و صد جمله هم كه به همين منظور استعمال شود صادق است دروغ یك موضوع عرفى است و زشتى آن از مسلمات بشريست و همه بشر با قطع نظر از مذاهب و دين دروغ را بحكم عقل عمومى بد و زشت ميدانند و از آن كناره جوئى ميكنند و تظاهر براست گوئى مينمايند اگر فن رمانتيك بحساب دروغ گوئى گذاشته شود نميشود نويسندگان زبردست و آبرومند بدان افتخار كنند و عموم بشريت هم اين افتخار را بپذيرد بهر حال اين بحث را بعنوان يك بحث قابل مطالعه اى بخوانندگان محترم عرضه كردم و در اين زمينه آيه مباره سوره نمل( قالَتْ نَمْلَةٌ يا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساكِنَكُمْ لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ ) يك مورچه گفت اى مورچه ها بلانه هاى خود برويد تا پايمال سليمان و لشكرش نشويد كه توجهى بشما ندارند، يكى از آياتى است كه براى روشن شدن اين موضوع قابل توجه است بيان حقائقى بر اساس حكايت سازى از زبان حيوانات خود فنى از حكمت و بلاغت بوده است كه بفن نگارش رومانتيك در اين دوره ها شبيه است و در آثار باستانى وجود داشته و بهترين يادگارش كتاب معروف كليله و دمنه است كه مصدر تاريخى آن از نگارش ابن مقفّع معاصر منصور عباسى بيادگار مانده است و نوشته شده كه از يك اصل هندى بدستور انوشيروان و كوشش برزويه طبيب بزبان پهلوى نقل شده است ولى اين اصل پهلوى بدست نيامده است در طول تاريخ حكماء و دانشمندان و علماء همه باين كتاب توجه داشته اند و آن را از سخن دروغ كه زشت و قبيح و واجب الاجتناب است نپنداشته اند ولى قصه هاى قرآن مجيد همه حقائق است و جنبه رمانتيك ندارد و اخبارى هم كه در تفسير آنها رسيده اين موضوع را تصريح كرده كه قرآن همه بيان حقيقت است بهر حال اين آياتى كه در قرآن مجيد داستان هاى دو نفرى را طرح كرده است مصدر توجه ادباى عالى مقام اسلامى است بطرح فن ادبى مقامات مقامه نويسى يكى از فنون ادبى مهم اسلامى است كه از قرن سوم اسلام مطرح نظر اديبان و نويسندگان عالى مقام شده است و آنچه در اين زمينه بجا مانده مقامات بديع الزمان همدانى و مقامات حريرى است فن مقامات بر اساس تنظيم داستانى است كه يك راوى دارد و يك قهرمان و بايد از سنخ داستانهاى دو نفرى محسوب شود. راوى مقامات بديع الزمان عيسى بن هشام است و قهرمان آن أ بو الفتح اسكندرى بعضى در شرح حال و علو قريحه بديع الزمان همدانى نوشته اند كه چهار صد مقامه بطور بديهه انشاء كرده است و از آنها جز هفتاد مقامه بدست نيامده است كه كتاب مقامات او كه چند بار چاپ شده است پنجاه و اندى مقامه دارد هدف اين مقامات بشرح زير است

١- تجسم وضع اجتماعى دوران خود از نواحى متعدد اخلاقى و فقر و بى اعتبارى فصل از نظر عمومى مردم آن دوره

٢- منعكس نمودن نكات و دقائق ادب عربى از شعر و نثر و اساليب بلاغت

٣- تبليغات مذهبى و انتصار از مسلك معتزله و فقه شافعى كه مورد اعتماد مؤلف بوده است پس از مقامات بديع الزمان همدانى كتاب مقامات حريرى هم بسيار مورد توجه ادباء و علاقمندان بزبان عرب و ادبيات عربى است ، حريرى چنانچه در مقدمه كتاب خود اعتراف كرده به پيروى از بديع الزمان اين مقامات را انشاء كرده و باستادى او اعتراف دارد. مقامات حريرى هم موضوعاتى را كه طرح كرده است از زبان يك راوى بنام حارث بن همام و در جريان حالات يك قهرمان بنام ابو زيد سروجى است و در هر مقامه يك وضعيت اجتماعى يا ادبى را با شعر شيوا و نثر بليغ ادا كرده است فن امالى نويسى پس از شيوع فن مقامات در محافل ادبى از اواخر قرن سوم اسلامى شيوه ديگرى ميان دانشمندان اسلامى ظهور كرد كه آن را فن امالى بايد ناميد، امالى جمع املاء است و امروزه آن را ديكته گويند، يكى از اساتيد دانشمندان بنام در انجمنى سخنرانى ميكرد و سخنان او را مينوشتند و جمع آورى ميكردند تا كتابى ميشد و آن را امالى ميخواندند، از اين قسمت هم كتبى بيادگار مانده است از اساتيد بزرگ اسلامى كه هر كدام در موضوع خود شاهكارى است

١- كتاب امالى مرحوم علم الهدى سيد مرتضى اعلى اللّه مقامه ميباشد كه به درر و غرر هم معروف است مرحوم سيد مرتضى در امالى خود بيشتر از مقامات پيروى كرده و داستانها و اشعار ادبى و عربى قابل توجهى طرح كرده است و كتابى بس نفيس و پر فائده از امالى او گرد آمده كه مورد استفاده اساتيد فن ادب است در ضمن آن نكات تفسير و فنون بلاغت درج شده است

٢- كتاب امالى شيخ بزرگوار صدوق است كه در جلسه هاى متعددى املاء كرده و طبق فن خود بيانات او همان متن احاديث است با سلسله سند و معمول مجالس املاء اين بوده كه بطور سخنرانى از حفظ ادا ميشده و با توجه باين نكته تبحر شيخ بزرگوار صدوق در جمع و حفظ احاديث فريقين بخوبى آشكار است ، ما در مقدمه شرح خصال از تتبع در اساتيد روايات خصال ياد آور شديم كه در همين كتاب خصال ، شيخ بزرگوار صدوق از هفتاد و يك استاد شيعه و سنى استفاده حديث كرده و رواياتى كه از آنها اخذ كرده است با سلسله سند در كتاب خصال خود درج كرده و اين اساتيد در اطراف كشور اسلامى آن روز از ما وراء النهر تا بغداد صاحب سند حديث بوده اند كه شيخ بزرگوار صدوق در رحلتهاى پر مشقت خود با همت خستگى ناپذيرى از آنها استفاده كرده است و روايات آنها را جمع آورى نموده

٣- سنجش اخبار امالى اخبارى كه شيخ بزرگوار صدوق در امالى خود آورده مانند اخبار كتاب خصال از اساتيد روات فريقين اخذ شده و موضوعات مختلفى در اين كتاب مورد بحث است كه اكثر آنها جنبه اخلاقى و تاريخى و نقل فضائل خاندان پيغمبر را دارد و چون اخبار اخلاقى از ملاحظه متن آن بحكم عقل سليم تاييد مى شود و اخبار فضائل خاندان پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از زبان مخالفان مقرون به قرينه قطعيه است بعدالت روات آنها نظرى نداشته و در اين دو موضوع اخبار بسيارى از راويان مخالف مذهب نقل كرده است

٤- ضعف مضمون پاره اى از اخبار امالى در ضمن اخبار اين كتاب مضامين بظاهر ضعيف و مورد اعتراضى وجود دارد كه نقطه ضعف آنها از ملاحظات زير منظور مى شود.

١- اخبارى راجع بثوابهاى دور از فكر معمولى نسبت باعمال مستحبه و عبادات مانند اخبار فضيلت روزه هر روز از ماه شعبان يا رجب كه بسيار بنظر بعيد و اغراق آميز مى آيد.

٢- اخبارى راجع باوضاع محشر و قيامت و معراج و عذاب دوزخيان كه گنجايش تصور بشر معمولى را ندارد مانند تعبير باينكه دندان كافر در قيامت چون كوه احد است

٣- اخبارى راجع به تطبيق آيات بعضى از سوره قرآن بموارد معينى و اعتبارشان نزولهاى مخصوصى كه با تاريخ نزول آيات تطبيق نميكند مثل تطبيق آيات و النجم بر نجمى كه در دوران مرض وفات پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در خانه علىعليه‌السلام فرود آمده براى تعيين آن حضرت بخلافت در حالى كه اين سوره از نظر نزول مكى ضبط شده است در جواب اين اعتراضات از دو نظر بايد وارد شد اول اينكه بسيارى از اين اخبار متشابه است و حاوى مطالبى است نامحسوس و راجع بامور آينده است و وقايع آخرت ، در خود قرآن مجيد آيات محكم وجود دارد و آيات متشابه و منظور از آيات محكم آياتى است كه مضمون روشن و دستورات عمل است چون آيات احكام و اخلاق و آيات بيشتر قصص قرآن كه منظور از آنها هم آموختن مطالب اخلاقى و پند و اندرز و انذار است و مقصود از آيات متشابه همان آيات دور از فهم است كه راجع به آخرت و احوال برزخ و قيامت است يا وصف بهشت و دوزخ يا بيان پاره اى از قصص مبهم چون داستان ذو القرنين يا جلب تخت بلقيس و دستور خود قرآن راجع به آيات متشابه ايمان اجمالى و تسليم بواقعيت آنها است و شايد حكمتش آزمايش مقام عقيده و اعتماد به مقام رسالت و تسليم در برابر تعليماتست و در اخبار صادره از معصومين هم اخبار محكم هست و اخبار متشابه و اين گونه اخبار بطور كلى متشابه است و درك مقاصد تفصيلى آنها منظور است و دستور اين است كه آن را بخود ائمه برگرداند و بيان اين گونه اخبار هم براى آزمايش و امتحان مقام ايمان پيروان بوده است چنانچه فرموده اند «ان احاديث صعب مستصعب لا يتحمله إ لا ملك مقرب او نبى مرسل او مؤمن امتحن اللّه قلبه للايمان» كه از اين حديث استفاده مى شود خود تحمل و پذيرش اين گونه اخبار مبهم يك نوع امتحان مقام ايمانى است ، زيرا عقيده و ايمان و تسليم بمعصوم است كه مذهب را از قانون جدا ميكند. دوم از نظر دقت در ضبط حديث و اثبات نسبت بمصنف عاليمقام شيخ بزرگوار صدوق (ره) بسيارى از كتب موجوده كه از دانشمندان گذشته خصوص ده الى ١٢ قرن اسلامى بجا مانده است سلسله سند متصلى به آنها ندارد گرچه در قرون اوليه رسم بوده است كه كتاب را از مؤلف آن استاد باستاد روايت ميكردند مانند خود احاديث و وقتى مؤلفى كتابى مى نوشت طالبين آن كتاب متن كتاب را نزد مؤلف ميخواندند بحساب يك درسى و آن كتاب را از او روايت ميكردند و مدتها سلسله سند كتب تا بخود مؤلف مضبوط بود و باين واسطه اسناد كتابى به مؤلفى دليل قطعى و روشنى داشت من در حدود سال سيصد و هفت شمسى در اصفهان از محضر استاد بزرگوار مرحوم آيت اللّه آقاى شيخ محمد رضا مسجد شاهى دانشمند متبحر و جامع دوران اخير استفاده ميكردم و در بيرونى منزلشان مهمان ايشان بودم در اين روزگار مرحوم دانشمند بزرگوار آقاى سيد محمد على داعى الاسلام از حيدرآباد دكن به اصفهان آمده بود، مرحوم داعى الاسلام يكى از دانشمندان مسلمان پرشور بود كه در دوران مرحوم آيت اللّه آقاى آقا شيخ محمّد تقى آقا نجفى معروف اصفهانى يكى از اعمام مرحوم آيت اللّه آقا شيخ محمّد رضاى نامبرده بعنوان دعوت اسلامى به هند مسافرت كرده بود و در نتيجه وفور فضل خود جزو سازمان دانشگاه دكن به نشر علم و فضيلت اشتغال داشت و از اساتيد بنام آن بود، و اكنون براى تكميل لغات فارسى فرهنگ نظام خود كه در دست تأ ليف داشت به اصفهان وطن خود آمده بود كه در ضمن تجديد عهد با هموطنان خود لغات تازه اى از زبان كنونى فارسى جمع آورى كند. شبى خدمت آيت اللّه نامبرده رسيد من حضور داشتم و موضوع گفتگو اين بود كه كتاب ديوان مرحوم علم الهدى سيد مرتضى اعلى اللّه مقامه را كه نسخه قديمى منحصر بفردى داشت و در دست آيت اللّه نامبرده بود به امانت بگيرد و ببرد به حيدرآباد و از آن چاپ عكسى يعنى چاپ افست بردارد و خود نسخه را با مقدارى از نسخ چاپ شده باز پس فرستد در آن تاريخ هنوز دستگاه چاپ افست در ايران وجود نداشت ولى امروز در چند چاپخانه معتبر موجود است كه يكى از آنها چاپخانه مجهز اسلاميه است كه يادگار پرارزش مرحوم مبرور خلد آشيان آقاى حاج سيد احمد كتابچى است نسخه خطى ديوان نام برده در آن محضر مورد بازرسى شد و معلوم شد اين نسخه در زمان خود مرحوم علم الهدى نوشته شده و هنوز موج كوفى از سطور آن نمايان بود در آخر نسخه نوشته بود كه اين كتاب را ابو عبد اللّه فلان كه خصوصيات آن از يادم رفته بعنوان قرائت بر ناظم از او روايت ميكند. و در اول كتاب چند سطر از خط مرحوم شيخ بهائى و گويا از خط مرحوم شاه سلطان حسين ديده مى شد و چنين استنباط مى شد كه اين كتاب جزو كتابخانه مهم مدرسه چهارباغ در دوران سلطنت صفويه بوده است و اتفاقا از يورش و غارت افغانها گريخته و در گوشه و كنار مانده و اخيرا جزو كتابخانه مرحوم آيت اللّه سيد رشتى اعلى اللّه مقامه گرديده مرحوم آيت اللّه آقا رضا نام برده فرمودند من اين كتاب را از وارثين مرحوم آيت اللّه رشتى امانت گرفتم براى مطالعه و خودم مستقيما نميتوانم در آن تصرفى كنم و گويا كتاب عنوان وقفى هم داشت ولى من كتاب را عينا بكتابخانه مرحوم آيت اللّه رشتى تحويل ميدهم و شما ممكن است با متصديان آن وارد گفتگو شويد. و براى من اقدامات بعدى آقاى داعى الاسلام معلوم نشد و ديگر نامى از آن كتاب نشنيدم مقصود اينست كه موضوع نقل كتب از مؤلفين در سابق جنبه روايت داشته و بايد كتاب نسبت به مؤلف خود سلسله سند داشته باشد، و اين تسلسل اسناد كتب محفوظ نمانده است در اين زمان نسبت كتاب به مؤلفى بر اساس ثبت در تراجم مندرجه كتب رجال و تاريخ است كه معمولا در شرح حال هر يك از علماء و دانشمندان مؤلفاتى براى او نام ميبرند. ولى از نظر تطبيق بر نسخه موجود مدرك همان شهرت قاطع و اصالة الصدق در تسلسل تاريخ و اصل عدم النقل است كه از اصول عقلائى و مورد اعتماد است در اينجا مسأ له ديگرى هم به ميان مى آيد كه در بعضى اخبار در كتاب مصنف باشد و اين احتمال بجا است كه بعضى مغرضين در طول تاريخ اخبار ضعيفى يا مجعولى در كتاب مؤلف بنام و معتبرى وارد كرده باشند و خصوص در آن دوره هاى پيش كه نسخه ها معدود و خطى بوده است و براى رفع اين احتمال راه منحصر بفرد تطبيق با نسخه خط مؤلف است كه غالبا مفقود است و راه اثباتش بسى مشكل است و در درجه دوم با نسخه هاى خطى كه در عصر مصنف نوشته شده باشد و در درجه سوم با نسخه هاى هر چه قديمتر و نزديكتر به عصر مصنف ولى متاسفانه اين گونه دقت و بررسيها نيازمند به وسائل بسياريست كه براى من ميسر نيست و وقت و فرصت مقتضى هم براى آن ندارم و محض راهنمائى اشخاص علاقمند و صاحبان وسائل كافى اين موضوع را ياد آور شدم

٥- در اينجا هم محض ياد آورى و تبرك سلسله سند خود را به شيخ بزرگوار صدوق از نظر روايت ياد آور ميشوم

٦- سلسله سند روايت من از پيشوايان معصومعليهم‌السلام از چند طريق به شيخ بزرگوار صدوق پيوست مى شود كه براى روشن شدن ذهن خوانندگان محترم يكى از آنها را در اينجا درج ميكنيم كتاب امالى شيخ بزرگوار صدوق عليه الرحمة را مشايخ و اساتيد متعدد از طريق اجازه تا تاريخ معاصر كه مطابق نوزدهم ماه شعبان المعظم سال هزار و سيصد و هشتاد هجرى قمرى و برابر هفدهم بهمن ماه هزار و سيصد و نوزده خورشيدى هجرى است براى من روايت كرده اند اخبرنى شيخى و استادى المحقق الجامع للمعقول و المنقول الاقارضا الاصفهانى و شيخى و استادى الفقيه الاصولى البارع الميرزا حسين النائينى رحمهما اللّه جميعا عن وحيد زمانه و علامة اوانه الشيخ فتح اللّه النمازى الاصبهانى المعروف بشريعت و الميرزا حسين النورى و السيد حسين بن السيد هادى و الحاج سيد محمّد القزوينى جميعا عن السيد مهدى القزوينى ثم الحلى عن عمه السيد باقر عن عمه بحر العلوم عن السيد حسين القزوينى عن السيد الشهيد السيد نصر اللّه الحائرى عن العلامة المجلسى عن المولى محسن المعروف بالفيض عن استاده الحكيم الالهى فخر الطائفة المولى صدرا عن استاده السيد باقر المعروف بداماد عن خاله عبد العالى الكركى عن الشيخ العالى فى الاستاد ملحق الاحفاد بالاجداد على بن هلال الجزائرى عن الشيخ ابن فهد الحلى عن على بن الخازن عن الشهيد محمّد بن مكى عن العلامة قطب الدين البويهى صاحب المحاكمات و شارح المطالع و الشمسية عن العلامة حسن بن يوسف عن استاده استاد البشر و افضل من سلف و غبر الخواجة نصير الدين محمّد المحقق الطوسى عن والده محمّد عن السيد الجليل السيد فضل اللّه الراوندى عن السيد عماد الدين ابى الصمصام ذى الفقار الحسنى عن الشيخ ابى جعفر الطوسى ابو عبد اللّه المفيد عن استاده الشيخ ابى جعفر محمّد بن على بن موسى بن بابويه الصدوق عليه الرحمة و الرضوان

پيشگفتار

بنام خداى بخشاينده مهربان سپاس از آن خدا پروردگار جهانيانست و سرانجام خوش از آن پرهيزگاران ، نيست عدوانى جز بر ستمكاران ، نيست معبود حقى جز خدا بهتر آفريننده ، رحمت فرستد خدا بر محمد خاتم پيغمبران و بر خاندان پاكش و نيست جنبش و توانائى جز بخداى والاى بزرگ

مجلس اول روز جمعه ١٨ ماه رجب سال ٣٦٧

١- شيخ فقيه ابو جعفر محمد بن على بن حسين بن موسى بن بابويه قمىرضي‌الله‌عنه : روز جمعه ١٨ ماه رجب سال ٣٦٧ گفته است باز گفت بر ما يحيى بن زيد بن عباس بن وليد بزاز در كوفه گفت باز گفت برايم عمويم على بن عباس گفت باز گفت براى ما ابراهيم بن بشر بن خالد عبدى گفت باز گفت بما عمرو بن خالد گفت باز گفت بمن ابو حمزه ثمالى از على بن حسينعليه‌السلام (امام چهارم) فرمود گفتار خوش فراوان كند دارائى را و روزى را بيفزايد و مرگ را پس ‍ اندازد و دوستى نزد خاندان ببار آورد و به بهشت ببرد.

٢- شهر بن حوشب از ابى هريره گفت : هر كه روز ١٨ ماه ذيحجه را روزه دارد بنويسد خدا برايش ثواب روزه شصت ماه و آن روز غدير خم است كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دست على بن ابى طالب را گرفت و فرمود آيا من از مؤمنان بخودشان اولى نيستم ؟ گفتند چرا يا رسول اللّه فرمود هر كه را من مولايم على مولا است عمر به او گفت به به اى پسر ابى طالب مولاى من و مولاى هر مسلمان گرديدى خداى عز و جل هم اين آيه را فرستاد كه امروز دين را براى شما كامل كردم

٣- ابن عباس گويد: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود على ولى هر مؤمنى است پس از من

٤- قيس بن عاصم گويد: با جمعى از بنى تميم خدمت پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسيديم من وقتى وارد شدم كه صلصال بن دل همس نزد آن حضرت بود عرض كردم اى پيغمبر خدا بما پندى ده كه از آن بهره ببريم زيرا ما مردم بيابان گرديم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود اى قيس راستى هر عزتى را ذلتى باشد و زندگى همراه با مرگ است و دنبال اين سراى سپنج سراى ديگريست و براى هر چيز حسابرسى هست و بر هر چيز پاينده ايست هر كار نيك را ثوابيست و هر بد كردارى را كيفريست و هر مدتى را سندى باشد بناچار اى قيس قرينى با تو بگور آيد او زنده باشد و تو مرده اى اگر گرامى باشد گراميت دارد و اگر پست و زبون باشد تو را از دست بدهد و سپس جز با تو محشور نگردد و جز با او مبعوث نگردى و جز از او بازپرسى نشوى اين قرين خود را جز كردار شايسته انتخاب مكن كه اگر صالح باشد آرامش تو باشد و اگر فاسد بود جز از او در هراس نباشى آن كردار تو است عرضكرد اى پيغمبر خدا دوست دارم اين گفتار در چند شعر باشد كه ما بدان بر همسايگان عرب خود بباليم و آن را اندوخته داريم پيغمبر دستور داد حسان را خدمتش آرند من در انديشه شدم كه گفتار آن حضرت را بنظم آورم و پيش از آمدن حسان بدان موفق شدم عرضكردم يا رسول اللّه چند شعر بخاطرم رسيد كه گمانم موافق مقصود شما باشد عرضكردم :

ز كردار خود دمخورى برگزين

كه در گور باشد تو را همنشين

پس از مرگ آماده داريش پيش

بروزى كه آيد ندا آى پيش

اگر دل بچيزى ببندى مبند

بجز آنچه باشد خدا را پسند

پس و پيش مرگت تو را نيست كس

بجز كرده ات يار و فريادرس

بشر پيش خويشان دمى ميهمان بود

وانگهى كوچد از اين جهان

٥- قصى بن كلاب بفرزندانش سفارش كرد كه :: فرزندان عزيزم مبادا مى نوشيد كه براستى اگر تنها را شايد خردها را بربايد.

٦- شعيب حداد گويد از امام ششم جعفر بن محمدعليه‌السلام شنيدم ميفرمود : حديث ما سخت است و ناهموار زير بارش نرود جز فرشته مقرب يا پيغمبر مرسل يا بنده اى كه خدا دلش را با ايمان آزموده يا شهرى بارودار عمرو شاگرد شعيب از او پرسيد اى شعيب شهر بارودار كدامست گفت من خود معنى آن را از امام صادق پرسيدم بمن فرمود دل خاطر جمع است

٧-وهب بن منبه گويد: در يكى از كتابهاى خداى عز و جل دريافتم كه يوسفعليه‌السلام با موكب خود بزن عزيز گذر كرد كه آن زن بر سر زباله گاهى نشسته بود و گفت سپاس از آن خدائيست كه پادشاهان را بگنه خود بنده سازد و بندگان فرمانبردار خود را بشاهى بنوازد ما دچار تنگدستى شديم بما تصدق فرما يوسف گفت ناسپاسى نعمت آفت آن گردد تو خود باز گرد بدان چه بشويد از تو چرك گنه را زيرا استجابت در دلهاى پاك و كردار طاهر است در پاسخ گفت من ديگر جامه گنهكارى بر تن ندارم و از خدايم شرم آيد كه مرا مورد لطف نمايد و هنوز اشك ديده خود را تا تاپان نريخته و تن وظيفه پشيمانى را انجام نداده باشد يوسف فرمود بكوش تا راه مقصودت باز است پيش از آنكه وقت از دست برود و مدت بسر آيد عرضكرد همين عقيده منست و اگر پس از من بمانى بتو خبرش خواهد رسيد فرمود تا پيمانه بزرگى طلايش ‍ بدهند گفت مرا همان قوت بس است و تا گرفتار سخط باشم بخوشگذرانى باز نگردم يكى از فرزندان يوسف گفت پدر جانم اين زن كى است كه جگرم برايش پاره شد و دلم بحالش سوخت ؟ فرمود جاندار خوشگذرانيست كه ببند انتقام افتاده يوسف او را بزنى خواست و دوشيزه اش يافت گفت از كجاست ؟ تو را روزگارى شوهر بر بالين خفته ، در پاسخ گفت او را حركتى در آلت و گشايشى در اعصاب نبود.

مجلس دوم هفت روز از ماه رجب سال ٣٦٧ مانده بود

١- امام پنجم فرمود : هر كه يك روز از ماه رجب را روزه دارد از اول يا وسط يا آخر ماه خدا بهشت را بر او بايست كند و روز قيامت با ما هم درجه اش سازد و هر كه دو روز از رجب را روزه دارد باو گويند كردار از سر گير كه خدا آنچه گذشت از برايت آمرزيد و هر كه سه روز از رجب روزه گيرد باو گويند گذشته و آينده ات آمرزيده شد براى هر كه از برادران گنهكارت خواهى شفاعت كن و براى آشنايانت و هر كه هفت روز از رجب را روزه دارد هفت در دوزخ بر او بسته گردد و هر كه هشت روز از رجب را روزه دارد هشت در بهشت به رويش باز شود تا از هر كدام خواهد در آيد.

٢- امام صادقعليه‌السلام فرمود : در شگفتم از كسى كه از چهار چيز بهراسد چگونه بچهار چيز نگرايد شگفتم از آنكه بترسد چرا نگرايد بگفته حق (آل عمران ١٧٣) بس است ما را خدا و چه خوب وكيلى است كه شنيدم خدا دنبالش فرمود با نعمت خدا و فضل او بازگشتند و بد نديدند و دو شگفتم براى آنكه و در شگفتم براى آنكه غمنده است چگونه نگرايد بگفته او نيست معبود حقى جز تو منزهى براستى من از ستمكارانم كه شنيدم خداى عز و جل دنبالش فرمايد نجاتش ‍ داديم از غم و همچنين نجات دهيم مؤمنان را در شگفتم از آنكه نيرنگش ‍ بازند چرا نگرايد بگفته حق (غافر- ٤٤) كار خود بخدا واگذارم زيرا خدا بندگان بينا است زيرا شنيدم خدا دنبالش فرمايد نگهداشتش خدا از كردارهاى بد آنچه نيرنگ زدند، در شگفتم از كسى كه دنيا و زيورش خواهد چرا نگرايد بگفته او (كهف ٣٩) آنچه هست كه خدا خواهد نيست توانى جز بخدا زيرا شنيدم خداى عز و جل دنبالش فرمايد اينكه بينى من از تو كمتر مال و فرزند دارم اميد هست كه پروردگارم بمن بدهد بهتر از باغت و اميد بخدا نتيجه مثبت دارد.

٣- امام هشتم از گفته پدرش از طريق پدرانش از امير المؤمنينعليه‌السلام نقل كرده كه : رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود خداى عز و جل فرمايد بمن ايمان ندارد هر كه كلام مرا بخواست خود تفسير كند، مرا نشناخته هر كه مرا همانند خلقم پندارد بدين من نباشد هر كه در احكام دينم قياس بكار برد.

٤- امام هشتم از پدرش از پدرانش نقل كند كه امير المؤمنينعليه‌السلام فرمود : رسول خدا فرموده هر كه بحوض من معتقد نيست بر سر حوض خود راهش ندهم ، هر كه بشفاعتم معتقد نيست خدا شفاعتم نصيبش نكند سپس فرمود همانا شفاعت من خاص اهل گناهان كبيره از امت من است و بر نيكوكاران امت مسئوليتى نيست حسين بن خالد راوى حديث گويد بحضرت رضا عرضكردم يا ابن رسول اللّه در اين صورت چه معنا دارد گفته خداى عز و جل (انبياء ٢٨) شفاعت نكنند جز براى آنكه بپسندد؟ فرمود يعنى شفاعت نكنند جز براى كسى كه خدا ديانت او را بپسندد.

٥- ابان احمر از حضرت صادق جعفر بن محمدعليه‌السلام روايت كرده كه : مردى حضورش شرفياب شد و عرضكرد پدرم قربانت و مادرم يا ابن رسول اللّه بمن پندى آموز فرمود اگر خداى تبارك و تعالى كفيل روزيست اندوه تو براى چيست ؟ و اگر روزى ب خش شده است حرص تو براى چيست و اگر حساب درست است جمع مال براى چه ؟ و اگر ثواب از خداى عز و جل باشد تنبلى براى چه ؟ و اگر عوض از خدا ميرسد بخل براى چه ؟ و اگر كيفر از خداى عز و جل است دوزخ است نافرمانى براى چه ؟ و اگر مرگ حق است خرسندى براى چه ؟ و اگر عرضه بر خدا درست است نيرنگ براى چه ؟ و اگر دشمن شيطانست غفلت براى چه ؟ و اگر گذشت بر صراط حق است خود بينى براى چه ؟ و اگر هر چيز بقضا و قدر خداست غم خوردن براى چه ؟ و اگر دنيا فانى است اعتماد بدان براى چه ؟

٦- جابر بن عبد اللّه انصارى گويد: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود على بن ابى طالب پيشتر امت من است در اسلام و بيشتر از آنها است در دانش و دينش از همه درست تر و يقينش برتر و در حلم تواناتر و از همه دست بازتر و دلدارتر است و او است امام و خليفه پس از من

٧- رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : على در آسمان هفتم چون خورشيد درخشان روز است در زمين و در آسمان دنيا چون ماه تابان شب است در زمين خدا به على سهمى از فضيلت داده كه اگر بر اهل زمين پخش شود همه را فرا گيرد و سهمى از فهم داده كه اگر بر اهل زمين پخش شود همه را فرا گيرد نرمش لوط دارد و خلق يحيى و زهد ايوب و در سخاوت به ابراهيم ماند، خرمى او چون خرمى سليمان بن داود است و توانائى او چون توان داود نامش بر همه پرده هاى بهشت نگاشته است پروردگارم مرا به وجودش مژده داد اين مژده از آن او بود در نزد من على نزد حق ستوده است و نزد فرشتگان تزكيه شده خاص منست و اعلان من و چراغ منست و بهشت من و يارم پروردگارم مرا بدو مأ نوس كرد و از او درخواستم كه پيش از من جانش نستاند و درخواستم كه پس از من بفيض شهادت جانش را ربايد، من در بهشت در آمدم و ديدم حوريان على بيش از برگ درختانست و كاخهاى على بشماره افراد انسان على از منست و من از على هر كه او را دوست دارد مرا دوست داشته دوستى على نعمت است و پيروى او فضيلتى است كه فرشتگان بدان معتقدند و صالحان جن گرد اويند پس از من كسى بر زمين گام ننهاده جز آنكه على بهتر از او است عزت است و افتخار و دليل راه نه سخت است و نه شتابكار و نه سهل انكار بر تباهى و نه عناد ورز، زمين او را برداشته و گرامى داشته پس از من گرامى تر از وى از شكم مادرى بر نيامده و به هر جا فرود آمده است ميمنت داشته ، خدا بروى حكمت فرو فرستاده و فهمش در بر كرده فرشتگان باوى همنشين باشند و آنها را ببيند و اگر پس از من بكسى وحى شدى باو وحى رسيدى خدا به وجود او محفلها را زيور كرده و قشونها را گرامى داشته و بلاد را ارزانى عطا كرده و لشكرها را عزيز ساخته مثلش مثل خانه محترم خداست بديدش روند و بديد كسى نرود و همانند ماه است كه چون برآيد بر هر تاريكى پر تو افكند و چون خورشيد كه چون طلوع كند روشن سازد، خدايش در كتاب خود ستوده و به آيات خويش مدح نموده و وصف آثارش كرده و در منازلش روان ساخته او تا زنده است گرامى است و در مردن به شهادت سعادتمند است

مجلس سوم روز جمعه پنج روز از رجب سال ٣٦٧ مانده

١- انس گويد از پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيدم ميفرمود : هر كه يك روز ماه رجب را با عقيده و قصد قربت روزه دارد خدا ميان او و دوزخ هفتاد خندق بسازد كه پهناى هر خندقى بفاصله زمين و تا آسمان باشد.

٢- امام هشتم فرمود : هر كه روز اول رجب روزه دارد باشتياق ثواب خداى عزوجل بهشت برايش واجب گردد و هر كه روز وسط رجب روزه دارد شفاعتش در مانند دو قبيله ربيعه و مضر پذيرفته گردد و هر كه روز آخرش را روزه دارد خداى عز و جل او را از پادشاهان بهشت گرداند و و شفاعتش را در باره پدر و مادر و دختر و برادر و خواهر و عمو و عمه و دائى و خاله و آشنايان و همسايگانش بپذيرد گرچه در ميان آنها مستحقان دوزخ باشند.

٣- رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : دوستى من و دوستى خاندانم در هفت موطن سودمند است كه هراسى عظيم دارند هنگام مرگ و در گور، وقت بر آمدن از قبر و دريافت نامه اعمال و نزد حساب و پاى ميزان و بر صراط.

٤- امام پنجم محمد بن على باقر فرمود : از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پرسيدند از بهترين بندگان خدا، فرمود آنهايند كه چون خوش رفتارى كنند خرم گردند و چون بد كردارى كنند آمرزش جويند و چون عطا در يابند شكر گزارند و چون گرفتار شوند شكيبا باشند و چون خشم گيرند درگذرند.

٥- امام ششم از قول پدرش فرمود : هر مسافرى كه روى اشتياق نماز جمعه بخواند خدا باو اجر صد نماز جمعه مقيم بدهد.

٦- ابن عباس گويد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : مخالف على بن ابى طالب پس از من كافر است و مشرك به اوى (چهار پارى) مشرك است دوست او مؤمن است و دشمنش منافق و پيروش بحق رسد و محارب او از دين بيرون است و ردكننده باو نابود است على نور خداست در بلاد او و حجت او است بر بندگانش على شمشير خداست بر دشمنانش و وارث علم پيغمبران او است على كلمه برتر خداست و كلمه دشمنانش فروتر است على سيد وصيان و وصى سيد پيغمبرانست على امير مؤمنان و جلودار دست و روسفيدان و امام مسلمانانست پذيرفته نيست ايمان جز به ولايت و طاعت او.

٧- يك روز رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به يكى از اصحابش فرمود : اى بنده خدا دوست کن در راه خدا و دشمنى كن در راه خدا مهر ورز در راه خدا و خصومت كن در راه خدا كه بولايت خدا نرسى جز بدان و نيابد مردى مزه ايمان را هر چه هم نماز و روزه اش بسيار باشد تا چنين باشد و بتحقيق گرديده است بيشتر برادرى مردم در اين روزگار شما در راه دنيا است ، بر سر آن با هم دوستى كنند و بر سر آن باهم دشمنى ورزند و اين نزد خدا براى آنها هيچ فايده ندارد به آن حضرت گفت چطور بدانم كه در راه خداى عز و جل دوستى و دشمنى كردم دوست خدا كيست تا با او دوستى كنم و دشمنش كيست تا دشمن او باشم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اشاره به علىعليه‌السلام كرد و فرمود اين مرد را مى بينى ؟ عرضكرد آرى فرمود دوست او دوست خداست او را دوست دار دشمن او دشمن خداست او را دشمن دار، دوستش را دوست دار گرچه كشنده پدرت باشد و دشمنش را دشمن دار گرچه پدر يا فرزندت باشد.

٨- امام ششم فرمود : من ترحم كنم سه كس را و سزاوار ترحمند عزيزى كه پس از عزت خوار شده توانگرى كه محتاج شده عالمى كه خاندان او و نادانها وى را خوار شمارند.

٩- رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : شما فرانگيريد مردم را ببخشش مال خود پس فراگيريد آنها را بخوش ‍ اخلاقى خود

١٠- امير المؤمنين على بن ابى طالب فرمود : كه شنيدم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ميفرمود اى على سوگند بدان كه دانه شكافت و جاندار آفريد براستى تو بهترين خليفه اى بعد از من اى على تو وصى من و امام امت منى هر كه تو را فرمانبرد مرا فرمانبرد و هر كه تو را نافرمانى كرد مرا نافرمانى كرده

مجلس چهارم روز سه شنبه سلخ رجب ٣٦٧

١- سلمان فارسىرحمه‌الله گويد: از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پرسيدم وصى تو از امتت كيست ؟ زيرا پيغمبرى مبعوث نشده جز آنكه از امت خود وصى داشته رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود هنوز براى من بيان نشده من تا مدتى كه خدا خواست درنگ كردم و سپس ‍ روزى به مسجد در آمدم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مرا آواز داد و فرمود اى سلمان مرا از وصى خودم كه از امتم باشد پرسيدى بگو وصى موسى از امت وى كى بود؟ گفتم وصيش يوشع بن نون بود پيغمبر تاملى كرد و فرمود ميدانى چرا به او وصيت كرد؟ گفتم خدا و رسولش داناترند، فرمود به او وصيت كرد زيرا پس از وى اعلم امتش بود، وصى من و اعلم امتم پس از من على بن ابى طالب است

٢- ليث بن ابى سليم گويد: خدمت پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسيدند على و فاطمه و حسن و حسينعليه‌السلام همه آنها ميگفتند من محبوبترم نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن حضرت فاطمه را در آغوش ‍ گرفت و على را بدوش و حسن را در سمت راست و حسين را بر سمت چپ خود سپس فرمود شما از من هستيد و من از شما.

٣- رسول خدا فرمود : هر كه وقتى ببستر خواب رود سوره قُلْ هُوَ اللّهُ بخواند خدا گناه پنجاه سالش را بيامرزد.

٤- هرون بن حمزه غنوى گويد: شنيدم امام صادقعليه‌السلام ميفرمود خداى تبارك و تعالى چهار هزار فرشته ژوليده و گردآلود بر قبر حسينعليه‌السلام گمارده كه تا روز قيامت بر او ميگريند و هر كه آن حضرت را زيارت كند وى را بدرقه كنند تا به مأمن او برسانند و اگر بيمار شود بامداد و شامگاه از او عيادت كنند و اگر بميرد جنازه او را تشييع كنند و تا قيامت براى او آمرزش خواهند.

٥- امام صادقعليه‌السلام فرمود : تا آنجا اميدوار بخدا باش كه تو را دلير بر گناه نكند و تا آنجا از خدا بترس كه نوميد از رحمتش نگرداندت

٦- از پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده كه فرمود : براستى خداى تبارك و تعالى طاعت مرا بر شما فرض كرده و نافرمانى مرا بر شما غدقن كرده و پيروى از امر مرا بر شما واجب ساخته و پس از من بر شما فرض كرده است طاعت علىعليه‌السلام را چنانچه فرض كرده طاعت مرا و بر شما غدقن كرده نافرمانى على را چنانچه غدقن كرده نافرمانى مرا و او را برادر و وزير و وصى و وارث من نموده او از منست و من از او دوستيش ‍ ايمانست و دشمنيش كفر دوستدارش دوستدار منست و دشمنش دشمن من و او مولا و آقاى هر كس است كه من مولا و آقاى اويم و من مولاى هر زن و مرد مسلمانم و من و او دو پدر اين امت هستيم

٧- على بن سالم از پدرش باز گفته است كه : من شرفياب حضور حضرت صادقعليه‌السلام شدم در رجب كه چند روزى از آن مانده بود چون مرا ديد فرمود اى سالم چيزى از اين ماه را روزه داشتى ؟ عرض كردم نه بخدا يا ابن رسول اللّه فرمود ثوابى كه اندازه اش را جز خدا نداند از دستت رفته اين ماهيست كه خدا او را فضيلت داده و احترامش را عظيم كرده و كرامت خود را براى روزه دارانش بايست نموده است گويد عرضكردم يا ابن رسول اللّه اگر از آنچه مانده چيزى را روزه بدارم بعضى از ثواب روزه داران آن را بدست آرم ؟ فرمود اى سالم هر كه يك روز از آخر اين ماه روزه دارد امان او باشد از سختى جاندادن و امان او است از هراس مردن و عذاب قبر و هر كه دو روز از آخر اين ماه روزه دارد وسيله گذشتن او از صراط باشد و هر كه سه روز از آخر اين ماه روزه دارد از هراسها و سختيهاى روز قيامت برات آزادى از دوزخ به او دهند.

٨- رسول خدا به على فرمود : اى على شيعيانت روز قيامت ميايند هر كه بيكى از آنها اهانت كند تو را اهانت كرده و هر كه تو را اهانت كند مرا اهانت كرده و هر كه مرا اهانت كند خدا او را به آتش دوزخ افكند و جاويدان در آن بماند و چه بد سرانجامى است اى على تو از منى و من از تو روح تو از روح منست و گل تو از گل من و شيعيانت آفريده شدند از فزونى گل ما هر كه دوستشان دارد ما را دوست داشته و هر كه دشمنشان دارد ما را دشمن داشته و هر كه مهر بدانها ورزد با ما مهر ورزيده اى على به راستى هر عيب و گناهى كه در شيعيانت باشد براى آنها آمرزيده شده اى على من شفيع شيعيان توام فردا كه به پايگاه محمود بايستم اى على اين مژده را بدانها بده اى على شيعيان تو شيعيان خدايند و يارانت ياران خدا، اوليائت اولياء خدا حزبت حزب خدا اى على سعادتمند است هر كه دوستت دارد و بدبخت است هر كه دشمنت دارد اى على تو را در بهشت گنجى است و تو بر هر دو طرف تسلط دارى ، حمد خداى جهانيان راست و رحمت بر بهتر خلقش محمد و خاندان پاك و نيك و نجيب و خوش رفتارش

مجلس پنجم دو شب از شعبان ٣٦٧ گذشته

١- امام صادقعليه‌السلام فرمود : روزه شعبان ذخيره روز قيامت است بنده اى نيست كه در شعبان روزه فراوان دارد جز اينكه خدا كار زندگيش را اصلاح كند و شر دشمن از او بگرداند كمتر ثواب هر كه يك روز از شعبان روزه دارد اينست كه بهشت بر او واجب شود.

٢- على بن فضال از پدرش روايت كرده كه گويد: شنيدم على بن موسى الرضاعليه‌السلام ميفرمود هر كه آمرزش جويد از خداى تبارك و تعالى در شعبان هفتاد بار خدا گناهانش را بيامرزد گرچه به شماره ستارگان باشد.

٣- رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : هر كه خواهد روز قيامت خدا را ملاقات كند با نامه عمل يگانه پرستى و عقيده به نبوت من و هشت در بهشت به رويش باز باشد و به او بگويند اى ولى خدا از هر درى كه خواهى در آى بايد چون بامداد شود بگويد حمد از آن خدا كه به نيروى خود شب را برد و به رحمت خود روز را آورد خلقى تازه خوش آمديد اى دو حافظ زنده دارد خدا بتان اى دو كاتب متوجه راست خود گردد و سپس رو بچپ خود كند و گويد بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ براستى من گواهم كه نيست معبود حقى جز خدا يگانه است شريك ندارد محمد بنده و فرستاده او است و گواهم كه ساعت آيد و و شكى ندارد و خدا زنده كند هر كه در گورها است بر اين عقيده زنده ام و بر آن بميرم و بر آن مبعوث شوم ان شاء اللّه خدايا سلام مرا به محمد و آلش برسان

٤- امام پنجم ابى جعفر محمد بن على باقر فرمود : شنيدم جابر بن عبد اللّه انصارى ميگفت كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود چون روز قيامت شود دخترم فاطمه بر ناقه اى از ناقه هاى بهشت به محشر رو كند كه دو پهلويش نگار دارد و مهارش از لؤ لؤ تر و چهارپايش از زمرد سبز و دمش از مشك اذفر و دو چشمش از ياقوت سرخ است بر پشت آن قبه ايست از نور كه برونش از درونش ديده شود و درونش از برونش درون آن گذشت خداست و برونش رحمت خدا بر سر آن مخدره تاجى است از نور كه آن تاج هفتاد ركن دارد و هر ركنى مرصع بدر و ياقوت است بدرخشد چنانچه بدرخشد اختر فروزان در افق آسمان و بر سمت راستش هفتاد هزار فرشته باشد و بر چپش هفتاد هزار فرشته و جبرئيل مهار آن ناقه را گرفته و ببانك بلند فرياد كشد ديده بر هم نهيد تا فاطمه دختر محمد بگذرد نماند در آن روز پيغمبر و رسول و نه صديق و شهيدى جز آنكه همه ديده بر هم نهند تا فاطمه بگذرد و خود را برابر عرش پروردگارش جل جلاله رساند و از ناقه بزير اندازد و گويد معبودا سيدا حكم كن ميان من و هر كه بمن ستم كرده خدايا حكم كن ميان من و هر كس كه فرزندانم را كشته بناگاه پاسخى از طرف خداى جل جلاله در رسد كه اى حبيبم و زاده حبيبم از من بخواه تا عطا شوى و شفاعت كن تا پذيرفته گردد بعزت و جلالم سوگند كه ستم ستمگر را كيفر دهم ميگويد معبودم سيدم ذريه و شيعيان و شيعيان ذريه ام و دوستانم و دوستان ذريه ام را درياب از طرف خداى جل جلاله ندا رسد كجايند ذريه فاطمه و شيعيان و دوستان او و دوستان ذرارى او و آنان در ميان فرشتگان رحمت پيش آيند و فاطمه رهبر آنها گردد تا آنها را وارد بهشت كنند.

٥- رسول خدا فرمود : هر كه خواهد بر كشتى نجات سوار شود و بحلقه محكم بچسبد و به رشته خدا در آويزد بايد پس از من دوستدار على باشد و با دشمن او دشمن باشد و بايد اقتداء كند به امامان رهبر از فرزندانش زيرا آنها خلفا و اوصياء منند و حجتهاى خدا بر خلق او پس از من و سروران امت من و پيشوايان با تقوا بسوى بهشت حزبشان حزب منست و حزب من حزب خداست و حزب دشمنانشان حزب شيطانست

مجلس ششم روز جمعه هفتم شعبان ٣٦٧

١- رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : شعبان ماه منست و ماه رمضان ماه خداى عز وجل هر كه يك روز از ماه مرا روزه دارد من روز قيامت شفيع او باشم و هر كه دو روز از ماه مرا روزه دارد گناهانش آمرزيده گردد و هر كه سه روز از ماه مرا روزه دارد به او گويند كار خود از سر گير و هر كه ماه رمضان را روزه دارد و فرج و زبان خود نگهدارد و آزار بمردم ندهد خدا گذشته و آينده گناهانش را بيامرزد و از دوزخ آزادش ‍ كند و بدار القرارش در آورد و شفاعتش در باره شماره ريگ تپه عالج از گنهكاران يگانه پرست بپذيرد.

٢- امام هفتم موسى بن جعفر وارد شد به هارون الرشيد در حالى كه خشم او را از جا كنده بود نسبت بمردى به او فرمود : همانا تو بخاطر خداى عز و جل خشم كردى و نبايد بيش از خودش بر او خشم ورزى

٣- رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به مردانى گذر كرد كه سنگى را بنوبت بلند ميكردند و به آنها فرمود : اين كار چيست ؟ گفتند نيروى خود را آزمايش كنيم فرمود من شما را به نيرومندترين شما آگاه نسازم ؟ عرضكردند چرا يا رسول اللّه فرمود سخت تر و نيرومندتر شما آن كس ‍ است كه چون خشنود گردد خشنوديش او را به گناه و باطل نكشاند و چون خشم كند خشمش او را از گفتار حق بدر نبرد و چون توانا شد به ناحق دست نيازد.

٤- امام صادق فرمود : شهرت بعبادت مايه بدگمانيست پدرم از پدرش از جدش بمن باز گفت كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود عابدترين مردم كسى است كه همان واجبات را بجا آورد و سخى ترين مردم كسى است كه زكات مالش را بدهد و زاهدترين مردم كسى است كه از حرام بركنار شود و با تقواترين مردم كسى است كه در سود و زيان خود حق گويد و عاقلترين مردم آنكه بپسندد براى مردم آنچه براى خود پسندد و بد دارد براى مردم آنچه براى خود بد دارد و زيركتر مردم آنكه بيشتر ياد مرگ باشد و رشك آورتر مردم آنكه زير خاك است و از كيفر آسوده و اميد ثواب دارد، غافلتر مردم آنكه از ديگرگونى جهان پند بپذيرد و معتبرترين مردم آنكه بدنيا اعتبارى ننهد، داناترين مردم آنكه دانش مردم را با دانش خود جمع كند و شجاع ترين مردم آنكه بر هواى خود غالب آيد پربهاترين مردم دانشمندتر آنها و كم بهاتر مردم كم دانش تر آنها كم لذت تر مردم حسود است و كم راحت تر مردم بخيل و بخيلتر مردم آنكه بخل ورزد بدان چه خدا بر او واجب كرده سزاوارتر مردم بحق داناتر مردم است بدان كم حرمت ترين مردم فاسق است و كم وفا ترين مردم ملوكند و كم دوست ترين مردم ملك است و درويش ترين كس طمعكار، توانگرتر مردم كسى كه اسير آز نيست برترين مردم در ايمان خوش خلق ترين آنها است گراميترين كس با تقواتر مردم است و با قدرترين آنان كسى كه پيرامون كار بى معنى نگردد پارساترين مردم كسى كه مباحثه را وانهد گرچه حق با او باشد نامردتر مردم دروغگو است و بدبخت تر مردم ملوكند و دشمن تر مردم متكبر است و مجاهدتر كس آنكه گناهان را ترك كند و فرزانه تر مردم آنكه از جهال بگريزد و سعادتمندتر كس آنكه با مردم گرامى بياميزد خردمندتر مردم كسى كه بيشتر مدارا كند و سزاوارتر مردم به تهمت آنكه همنشين متهم باشد و سركش تر مردم آنكه جز قاتل خود را بكشد و جز ضارب خود را بزند (يعنى انتقام از جز شخص جانى بگيرد) سزاوارتر مردم بگذشت آنكه تواناتر است بر كيفر، سزاوارتر مردم بگناه نابخرد بدگو است خوارتر مردم آنكه بمردم اهانت كند و با حزم تر مردم آنكه خشم خود بيشتر فرو خورد صالحتر مردم خيرانديشتر آنهاست نسبت بمردم بهتر مردم آنكه بمردم سود رساند.

٥- پيغمبر فرمود : به راستى خداوند تبارك و تعالى مرا برگزيد و اختيار كرد و رسول گردانيد و سيد كتابها بمن نازل كرد و عرض كردم سيدا معبودا تو موسى را بفرعون فرستادى و از تو خواست كه برادرش هرون را با او همراه كنى وزيرش باشد و بازويش قوى دارد و گفتار او را تصديق كند من هم سيدا معبودا از تو خواهش دارم از خاندانم وزيرى برايم مقرر دارى كه بازويم را باو قوى دارى خدا علىعليه‌السلام را وزير و برادرش ساخت و او را دلدار كرد و هيبت او را بدل دشمنش انداخت و او اول كس است كه بمن ايمان آورد و مرا تصديق كرد و اول كس است كه همراهم يگانه پرستى كرد من او را از خدا خواستم و او را بمن عطا كرد او سيد اوصيا است و رسيدن به او سعادت و مرگ در طاعتش ‍ شهادتست نامش در تورات مقرون نام من است و زنش صديقه كبرى دختر منست و دو پسرش دو آقاى اهل بهشتند و دو پسر منند و او و آنها و امامان پس از آنها حجتهاى خداوند بر خلقش پس از پيغمبران و آنان درياى علمند در امتم هر كه پيروى آنها كند نجات يافته از دوزخ و هر كه به آنها اقتدا كند ره برده به صراط مستقيم ، نبخشيده است خداى عز و جل دوستى آنها را ببنده اى جز آنكه او را در بهشت درآورده است

مجلس هفتم روز جمعه دهم شعبان سال ٣٦٧

١- رسول خدا در ضمن اينكه اصحابش نزد او فضائل شعبان را مذاكره ميكردند فرمود : شعبان ماه شريفى است و ماه منست و حاملان عرش آن را بزرگ شمارند و حق آن را بشناسند و آن ماهى است كه ارزاق مؤمنان براى ماه رمضان در آن بيفزايد و بهشت در آن زيور شود و آن را شعبان نامند براى آنكه ارزاق مؤمنان در آن منشعب گردد آن ماهيست كه حسنه در آن هفتاد برابر باشد و سيئه ملغى گردد و گناه آمرزيده است و حسنه پذيرفته و حضرت جبار جل جلاله در آن ببندگانش نياز و به روزه داران و شب زنده دارانش نگاه كند و به حاملان عرش بدانها ببالد على بن ابى طالبعليه‌السلام برخاست و گفت پدرم قربانت و مادرم يا رسول اللّه برخى از فضائل آن را براى ما وصف كن تا شوق روزه و عبادت آن در ما فزون گردد و براى رب جليل كوشش كنيم در آن پيغمبر فرمود هر كه اول روز از شعبان را روزه دارد خدا هفتاد حسنه برايش بنويسد كه برابر عبادت يك سالست و هر كه دو روزش را روزه دارد سيئه هلاك كننده از او بريزد و هر كه سه روز از ماه شعبان را روزه دارد هفتاد درجه از در و ياقوت در بهشت برايش بالا رود و هر كه چهار روز روزه دارد وسعت رزق يابد و هر كه پنج روز روزه دارد محبوب عباد گردد و هر كه شش ‍ روز روزه دارد هفتاد رنگ بلاء از او بگردد و هر كه هفت روزه گيرد از ابليس ‍ و قشونش تا عمر دارد مصون گردد و هر كه هشت روزه بگيرد در شعبان از دنيا نرود تا از حوضهاى قدس بنوشد و هر كه نه روزش را روزه دارد مورد لطف منكر و نكير هنگام سؤ ال قبر گردد و هر كه ده روزه در آن گيرد خدا هفتاد ذراع گورش را وسعت دهد و هر كه يازده روزش را روزه دارد در گورش يازده چراغ نور برافرازند و هر كه دوازده روز روزه دارد در آن هر روز نود هزار فرشته در گورش بديدن او آيند تا صور بدمد و هر كه سيزده روز از شعبان روزه دارد فرشتگان هفت آسمان برايش آمرزش خواهند و هر كه چهارده روزش را روزه دارد بجانوران و درندگان الهام شود برايش آمرزش ‍ جويند تا برسد به ماهيان دريا و هر كه پانزده روزش را روزه دارد رب العزه او را ندا كند بعزت و جلالم سوگند تو را به آتش نسوزانم و هر كه شانزده روزش را روزه دارد هفتاد درياى آتش بر او خاموش گردد و هر كه هفده روزش را روزه دارد درهاى دوزخ بر او بسته گردد و هر كه هيجده روزش را روزه دارد همه درهاى بهشت برويش باز شود و هر كه نوزده روزش را روزه دارد هفتاد هزار كاخ بهشت از در و ياقوت باو عطا شود و هر كه بيست روزش روزه دارد هفتاد هزار حوريه بهشت باو تزويج شود و هر كه بيست و يك روزش را روزه دارد فرشتگان باو مرحبا گويند و بالهاى خود را باو بمالند و هر كه بيست و دو روزش را روزه دارد هفتاد حله سندس و استبرق باو بپوشانند و هر كه بيست و سه روزش را روزه دارد يك وسيله حركت نورى بوى دهند تا از قبرش ببهشت پرواز كند و هر كه بيست و چهار روزش را روزه دارد در هفتاد هزار تن از يگانه پرستان شفاعتش پذيرفته گردد و هر كه بيست و پنج روزش را روزه دارد برى از نفاق باشد و هر كه بيست و شش ‍ روزش را روزه دارد خداى عز و جل گذرنامه از صراط برايش بنويسد و هر كه بيست و هفت روزش را روزه دارد خدا براءت از دوزخ برايش بنويسد و هر كه بيست و هشت روزش را روزه دارد روز قيامت چهره اش بدرخشد و هر كه بيست و نه روزش را روزه دارد برضوان اكبر خدا نايل شود و هر كه سى روز شعبان را روزه دارد جبرئيل از پيشگاه عرش ندا كند اى فلانى عمل خود را از سر گير كه آنچه از گناهانت گذشته است آمرزيده شد خداى عز و جل فرمايد اگر گناهانت بشماره ستاره هاى آسمان و قطره هاى باران و برگ درختان و ريگ بيابان و شماره هاى ذره هاى خاك و ايام دنيا باشد آنها را آمرزيدم و اين براى خدا سخت نيست پس از اينكه ماه رمضان - شعبان را روزه دارى ابن عباس گفت اينست ماه شعبان

٢- امير المؤمنين يك روز در بالاى منبر كوفه فرمود : منم سيد اوصياء، وصى سيد انبياء منم امام مسلمانان و پيشواى متقيان و ولى مؤمنان و شوهر سيده زنان جهانيان منم كه انگشتر بدست راست كنم و پيشانى بخاك نهم منم كه دو هجرت كردم و دو بيعت نمودم منم صاحب بدر و حنين و زننده با دو تيغ و جنگنده بر دو اسب منم وارث علم اولين و حجت خدا بر جهانيان پس از پيغمبران و محمد بن عبد اللّه خاتم انبياء، دوستدارانم مرحومند و دشمنانم ملعون بسيار بود كه دوستم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ميفرمود اى على دوستى تو تقواست و ايمان دشمنى با تو كفر است و نفاق منم بيت حكمت و توئى كليدش دروغگو است آنكه گمان برد مرا دوست دارد و دشمن تو است و صلى اللّه على محمد و آله الطاهرين همين روز پس از خاتمه مجلس اين حديث را افزوده :

٣- عبد الرحمن بن سمره گويد: عرض كردم يا رسول اللّه مرا به نجات رهبرى كن فرمود اى پسر سمره گاهى كك هواها مختلف و رأيها متفرق شد ملازم على بن ابى طالب باش كه او امام است و خليفه بر شما است بس از من او است فاروق كه تشخيص دهد ميان حق و باطل هر كه از او پرسد پاسخ گويد و هر كه ره جويد رهش نمايد هر كه حق نزد او طلبد بيابد و هر كه هدايت پيش او جويد بر خورد هر كه بدو پناهد آسوده اش سازد و هر كه باو متمسك شود نجاتش دهد هر كه باو اقتداء كند رهبريش كند اى پسر سمره سالم ماند هر كه تسليم او گردد و دوستش دارد نابود است هرکه بر او رد كند و دشمنش دارد اى پسر سمره براستى على از منست و روحش از روح منست و گلش از گل من ، او برادر من و من برادر اويم او شوهر دختر من فاطمه بهترين زنان جهانيانست از اولين تا آخرين دو پسرش امام امت منند و دو سيد جوانان اهل بهشت كه حسن و حسين باشند با نه امام از فرزندان حسين كه نهم آنها قائم آنها است در امتم و پر كند زمين را از عدل و داد چنانچه پرشده از ظلم و بيداد و صلى اللّه على محمد و آله اجمعين


3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33

34