ترجمه امالى شيخ صدوق

ترجمه امالى شيخ صدوق 0%

ترجمه امالى شيخ صدوق نویسنده:
گروه: متون حدیثی

ترجمه امالى شيخ صدوق

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: شیخ صدوق ترجمه شيخ محمد باقر كمره اى
گروه: مشاهدات: 43338
دانلود: 4060

توضیحات:

ترجمه امالى شيخ صدوق
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 103 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 43338 / دانلود: 4060
اندازه اندازه اندازه
ترجمه امالى شيخ صدوق

ترجمه امالى شيخ صدوق

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

مجلس پنجاه و سوم روز جمعه ١٤ روز از ماه ربيع الاول ٣٦٨ مانده

١- امام هشتمعليه‌السلام فرمود : اول چيزى كه خدا آفريد كه بخلق خود بشناساند نوشتن حروف الف باء بود و چون با عصا ضربتى بر سر كسى زنند و گمان رود كه توان سخن از او رفته حكمش اينست كه حروف الف را به او عرضه كنند و بقدر آنچه نتواند ادا كند به او ديه دهند و پدرم از پدرش از جدش امير المؤمنين برايم باز گفت كه الف ب ت ث الف آلاء و نعمتهاى خداست ب بهجة خداست ت تماميت كار به قائم آل محمد است ث ثواب مؤمنانست بر كارهاى خوب آنان ج ح خ جيم جلال و جمال خدا حاء حلم خدا بر گنه كاران خاء خمول ذكر گنهكاران نزد خدا د ذ، دال دين خدا ذال از ذى الجلال ر ز راء رؤ ف و رحيم زا زلازل قيامت س ش سين سناء و بلندى خدا شين خواهد خدا آنچه خواهد و اراده كند آنچه اراده كند و شما نتوانيد خواست جز آنچه خدا خواهدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ص ض صادر است گفتار در بردن مردم بر صراط و حبس ستمكاران در كمينگاه حساب ضاد يعنى گمراه است هر كه مخالف آل محمد استصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ط ظ طوبى براى مؤمنانست و سرانجام خوش ظ مؤمنان بخدا خوش گمانند و كافران بدگمان ع غ عين از عالم است و غين از غنى ف ق فاء فوجى از افواج آتش و ق قرآن است و بر خداست جمع آن و قرائتش ك ل كاف از كافى و لام لغو كافران در افتراء دروغ بر خدا م ن ميم ملك خداست در روزى كه كه جز ملك او ملكى نيست و خدا فرمايد امروز ملك از كيست ؟ و فرود آيد و بزبان آرد ارواح پيغمبران و رسولان و حجج خود را و گويند ملك از آن خداى قهار است و خداى عز و جل گويد امروز هر كس جزاى كسب خود را دريابد امروز ستمى نباشد براستى خدا زود بحساب رسد نون نوال و بخشش خداست به مؤمنان و نكال و كيفر او به كافران و ه واو واى بر آنكه نافرمانى خدا كند هاء سهل است بر خدا آنكه عصيان كند لاى لام الف لا إِلهَ إِلَّا اللّهُ است و آن كلمه اخلاص است هيچ بنده اى از روى اخلاص آن را نگويد جز اينكه بهشت بر او واجب شود ى دست خدا بالاى خلق است و روزى بخش است سبحانه و تعالى و عما يشركون سپس فرمود خدا اين قرآن را با اين حروف نازل كرد كه در همه عرب متداول بود و سپس فرمود بگو اى محمد اگر انس و جن جمع شوند كه مانند اين قرآن را بياورند نتوانند آورند گرچه همه به هم كمك كنند.

٢- رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : هر كه دنبال نماز جمعه يك مرتبه حمد و هفت بار( قُلْ هُوَ اللّهُ ) و يك بار ديگر حمد و هفت( قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ ) و يك بار ديگر حمد و هفت بار( قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النّاسِ ) بخواند بلائى نكشد و فتنه اى نبيند تا جمعه آينده و اگر گويد بار خدايا مرا از اهل بهشتى گردان كه پر از بركت است و و عامرانش ‍ فرشته هايند به همراه پيغمبر ما و ابراهيم خدا ميان او محمد و ابراهيم در دار السلام جمع كند.

٣- امام چهارم فرمود : مردى در بنى اسرائيل گور ميشكافت و كفن ميدزديد همسايه اش پير شد و از مرگ نگران گرديد او را خواست و گفت من با تو چطور بودم ؟ گفت بهتر همسايه بودى باو گفت من بتو نيازى دارم گفت آن را روا كنم ، دو كفن باو تمام نمود و گفت هر كدام را بهتر دانى بردار و چون مردم گور مرا مشكاف نباش سرباز زد و نگرفت و آن مرد باو اصرار كرد تا آنكه پسند او بود برداشت آن مرد مرد و نباش با خود گفت اين شخص مرد و نميفهمد كه من كفنش را ميدزدم يا نه و بايد آن را برگيرم آمد قبرش را شكافت و چون خواست كفنش را برگيرد هاتفى فرياد زد مكن نباش به هراس افتاد و او را رها كرد و از كار خود دست كشيد و به فرزندانش گفت من چه پدرى بودم براى شما؟ گفتند خوش پدرى بودى گفت حاجتى بشما دارم گفتند هر چه فرمائى عمل كنيم ان شاء اللّه گفت ميخواهم چون مردم مرا بسوزانيد و چون خاكستر شدم خوب بكوبيد و در موقع باد تندى نيمى از خاكسترم را به بيابان دم باد بدهيد و نيمى را در دريا گفتند بچشم چون مرد به وصيت او عمل كردند و چون خاكسترش را پراكنده نمودند خداى عز و جل به بيابان دستور داد خاكستر او را جمع كرد و به دريا دستور داد جمع كرد و او را در برابر خود برپاداشت و باو فرمود براى چه اين وصيت را به فرزندان خود كردى ؟ گفت بعزت تو كه از ترس تو بود خداى جل جلاله فرمود من همه طرفهاى تو را راضى كنم و ترس تو را برطرف نمودم و تو را آمرزيدم

٤- رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : چون كسى كفن خود را آماده سازد هر آنگاه باو نگاه كند اجر برد.

٥- رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : در بهشت غرفه هائى است كه درونش از برون و برونش از درون پيداست كسانى از امتم در آن جا كنند كه خوش كلام و خوراننده طعام و آشكاركننده اسلام باشند و شب كه مردم بخوابند نماز بخوانند علىعليه‌السلام فرمود يا رسول اللّه كدام امت توان اين را دارند؟ فرمود اى على ميدانى كلام خوش ‍ چيست ؟ اينست كه بامداد و پسين ده بار گويد سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الا اللّه و اللّه اكبر ، اطعام طعام همان خرجى است كه مرد به عيال خود مى دهد، مقصود از نماز شب اينست كه هر كه نماز مغرب و عشاء و صبح را در مسجد به جماعت گذارد چنانست كه همه شب را احياء كرده و افشاء سلام اينست كه بر هيچ مسلمانى بخل به سلام نكند.

٦- امام صادقعليه‌السلام فرمود : هيچ تنى از انجام آنچه نيت آن كند سست نباشد،

٧- امام صادقعليه‌السلام فرمود : هر كه خود را گاهى كه مشتاق باشد و يا بترسد و يا بخواهد و يا خشم كند و يا خشنود شود نگهدارد خدا تنش را بر آتش حرام كند.

٨- از مبارك مولاى امام رضا، فرمود : مؤمن مؤمن نباشد تا در او سه خصلت باشد روشنى از پروردگارش و روشى از پيغمبرش و روشى از امامش ، روش پروردگارش راز پوشى است خداى جل جلاله فرمايد داناى نهانست واحدى بر راز او مطلع نشود جز رسولى كه خود پسندد روش پيغمبرش مدارا با مردم زيرا خداى عز و جل به پيغمبرش دستور مداراى با مردم داد و فرمود عفو پيشه كن و به نيكى دستور ده و از نادانان رو برگردان روش امامش شكيبائى در سختى و فكارى و گاه نبرد است خداى عز و جل ميفرمايد آنان كه شكيبايند در سختى و فكارى و گاه نبرد هم آنان باشند كه راستى كردند و هم آنهايند پرهيزكاران

٩- رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به حسين فرمود : اى حسين از پشت تو مردى برآيد كه او را زيد گويند و با ياران خود روز قيامت گام بر گردن مردم نهند و رو سفيد به بهشت در آيند بدون حساب

١٠- رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دست به موى خود داشت و فرمود هركه يك موى مرا آزار كند مرا آزار كرده و هر كه مرا آزار كند خدا را آزرده و هر كه خدا را آزارد خدا و آسمان و زمين لعنتش كنند.

١١- عباية بن ربعى گويد: جوانى انصارى نزد ابن عباس مى آمد و عبد اللّه بن عباس او را گرامى داشتى و بخود نزديك كردى باو گفتند اين جوان را گرامى دارى و بخود نزديك كنى با اينكه نو سال بد كرداريست ، شبها ميرود و گورها را ميشكافت گفت در چنين وقتى بمن آگاهى دهيد آن جوان شبى ميان گورستان رفت و به عبد اللّه خبر دادند و او بيرون شد تا كار او را رسد در گوشه اى كه جوان او را نديدى ايستاد و باو نگاه ميكرد آن جوان در گورى كند خوابيد و فرياد كشيد واى بر من گاهى كه تنها در لحد خفتم و زمين زير بالينم بسخن آيد و گويد خوش نيامدى و اهل نباشى من تو را در پشت خود دشمن ميداشتم واى كه در دل من در آمدى واى بر من گاهى كه به انبياء بنگرم ايستاده اند و فرشتگان در صفند كى فرداى قيامت مرا از عدل تو ميرهاند و از ستمكشان نجات ميدهد و از شكنجه دوزخ پناه ميدهد، نافرمانى كردم كسى را كه نبايد نافرمانيش كرد هر بار ديگر با پروردگارم عهد بستم و از ناراستى و بى وفائى شكستم اين سخن را تكرار ميكرد و ميگريست چون از گور برآمد ابن عباس خود را باو رسانيد و او را در آغوش كشيد و گفت چه خوب گوركنى باشى چه خوب گناهان و خطاها را از گور در آرى سپس از هم جدا شدند.

١٢- رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : روز قيامت جار كشند زين العابدين كجا است ؟ گويا مينگرم فرزندم على بن حسين بن على بن ابى طالب را كه ميان صفها راه ميرود.

١٣- رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : يا على تو برادر منى و من برادر تو من براى نبوت بر گزيده ام و تو براى امامت من صاحب تنزيلم و تو صاحب تاويل من و تو دو پدر اين امت باشيم اى على تو وصى و خليفه و وزير و وارث منى و پدر دو فرزندم شيعيانت شيعيان منند و يارانت يارانم دوستانت دوستانم و دشمنانت دشمنانم اى على تو رفيق منى سر حوض در فرداى قيامت تو همراه منى در مقام محمود تو پرچمدار منى در آخرت چنانچه پرچمدار منى در دنيا، خوشبخت است هر كه تو را دوست گيرد و بدبخت است هر كه دشمنت دارد فرشتگان در آسمان بدوستى تو تقرب جويند و به ولايت تو، بخدا دوستدرانت در آسمان بيشترند از زمين اى على تو امين امت منى و حجت خدا بر آنها بعد از من گفتار تو گفتار منست و امرت امر من و طاعتت طاعت ، من غدقنت غدقن من و نهيت نهى من و نافرمانيت نافرمانى من و حزبت حزب من و حزب من حزب خدا، هر كه دوست گيرد خدا و رسولش و كسانى كه گرويدند براستى حزب خدا همانا آنها پيروزند.

مجلس پنجاه و چهارم روز سه شنبه سلخ ماه ربيع الاول ٣٦٨

١- رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : هر كه خوب وضوء سازد و نمازش درست بخواند و زكات مالش را بپردازد و زبانش را نگهدارد و جلو خشمش را بگيرد و براى گناهش آمرزش جويد و براى خاندان پيغمبرش خير خواهى كند حقائق ايمان را كامل كرده و درهاى بهشت برايش باز است

٢- رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اين خطبه را خواند: اي مردم هر كه ما خاندان را دشمن دارد خدا روز قيامت او را يهودى مبعوث كند جابر انصارى گويد عرض كردم يا رسول اللّه اگر چه روزه دارد و نماز بخواند معتقد باشد كه مسلمانست ؟ فرمود و اگر چه روزه دارد و نماز گذارد معتقد باشد كه مسلمانست

٣- رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : هر كه از جمع مسلمانان جدا شود رشته اسلام را از گردن باز كرده عرض ‍ شد يا رسول اللّه جماعت مسلمانان كيانند؟ فرمود جماعت اهل حق گرچه كم باشند.

٤- زيد بن ارقم گويد: براى چند تن از اصحاب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درهائى بود كه به مسجد باز ميشد يك روز آن حضرت فرمود درها را بجز در خانه على بگيريد در اين باره مردم سخن كردند رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برخواست و حمد خدا نمود و ستايش ‍ او كرد و سپس فرمود اما بعد من مامور شدم بسد اين درها جز در خانه على و گفته هائى گفتند و من بخدا درى را نبستم و نگشودم ولى دستورى يافتم و پيروى كردم

٥- على بن ابى طالبعليه‌السلام گفت : رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود براى احدى روا نيست در اين مسجد جنب شود جز من و على و فاطمه و حسن و حسين و هر كه از خاندان منست كه آنها از منند.

٦- رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : درهائى كه به مسجد باز مى شود همه را ببنديد جز در خانه على را.

٧- ابن عباس گفت : رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دستور داد كه درهاى خانه ها را از مسجد بستند جز در خانه على را:

٨- بروايت ابن عمر از پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه فرمود : همه درها را به مسجد بگيريد جز در خانه علىعليه‌السلام را.

٩- رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : بنده اى مؤمن نيست جز آنكه مرا بيش از خود دوست دارد و خاندان مرا بيش از خاندان خودش دوست دارد و ذات مرا بيش از ذاتش دوست دارد و مردى برخواست و به عبد الرحمن راوى اين حديث گفت اى ابو عبد الرحمن پياپى حديثى مى آورى كه خدا دلها را از آن زنده ميكند.

١٠- عون بن عبد اللّه گويد: من با محمد بن على بن الحنفيه در آستان خانه اش بودم كه زيد بن حسن باو گذشت و چشمش باو افتاد و سپس گفت از اولاد حسين زيد بن على نامى كشته شود و در عراق به دار رود و هر كه بروى او نگرد و او را يارى نكند خدايش برو در دوزخ اندازد.

١١- زياد بن منذر گويد: من نزد امام باقرعليه‌السلام نشسته بودم كه زيد بن على آمد چون چشم امام بر او افتاد كه مى آيد فرمود اين سروريست در خاندان خود و خونخواه آنانست ، بسيار نجيب است مادرى كه تو را زاده است اى زيد.

١٢- ابى حمزه ثمالى گويد: من به حج رفتم خدمت امام چهارم رسيدم بمن فرمود اى ابى حمزه برايت نگويم خوابى را كه ديدم ؟ خواب ديدم گويا به بهشت رفتم و حوريه اى كه بهتر از آن نديده بودم نزد من آوردند در اين ميان كه بر پشتى خود تكيه داشتم شنيدم يكى ميگويد اى على بن الحسين تهنيت گويم تو را به زيد مبارك باد بر تو زيد ابو حمزه گويد سال ديگر به حج رفتم نزد آن حضرت رفتم و در را زدم و باز كردند خدمتش رسيدم ديدم زيد را در آغوش دارد با پسرى در آغوش دارد فرمود اى ابو حمزه اين تعبير خواب منست كه پيش از اين ديدم و خدا آن را محقق ساخت

١٣- عبد الرحمن بن سيابه گويد: امام ششمعليه‌السلام هزار اشرفى بمن داد و دستور داد آن را ميان خانواده هاى كسانى كه با زيد بن على شهيد شده اند بخش كنم ، آن را بخش كردم و به عبد اللّه بن زبير برادر فضيل رسان چهار اشرفى رسيد.

١٤- امام چهارم در تفسير قول خدا (حجر- ٨٥): بخوبى صرف نظر كن - فرمود مقصود گذشت بى گله و عتاب است

١٥- سلمان فارسى گويد: روزى نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نشسته بودم كه على بن ابى طالب آمد باو فرمود بتو مژده ندهم اى على ؟ گفت چرا يا رسول اللّه ، فرمود حبيبم جبرئيل از طرف خدا جل جلاله بمن خبر ميدهد كه به دوستان و شيعيان تو هفت خصلت داده اند نرمش در هنگام مرگ ، انس گاه وحشت و روشنى در ظلمت و آسودگى نزد هراس و عدالت وقت ميزان و گذشت از صراط و رفتن بهشت پيش از مردم امم ديگر به هشتاد سال

١٦- امام صادقعليه‌السلام فرمود : هر كه در باره برادر مؤمن خود آن عيبى را گويد كه به چشمش ديده و به گوشش شنيده از آنها است كه خداى عز و جل فرمايد (نور- ٢٠) براستى كسانى كه دوست دارند هرزگى را در مؤمنان رواج دهند براى آنهاست عذاب دردناكى در دنيا و آخرت

١٧- امام صادقعليه‌السلام فرمود : از غيبت است كه در باره برادرت بگوئى عيبى را كه خدا بر او پوشيده و بهتان اينست كه باو نسبت دهى آنچه در او نيست

١٨- امام باقرعليه‌السلام فرمود : چه بد بنده اى است آنكه دو رو و دو زبان دارد در حضور برادر خود را مدح كند و پشت سر گوشتش را بخورد اگر باو عطا شود حسود او باشد و اگر گرفتار گردد او را واگذارد.

١٩- امام صادقعليه‌السلام فرمود : هر كه مردم را باروئى برخورد و به روى ديگر آنها را عيب گويد در روز قيامت به محشر آيد و دو زبان آتشين دارد. ٢٠- رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : هر كه نافرمانى سلطان كند نافرمانى خدا كرده و در نهى او وارد شده كه فرمايد (بقره ١٩٥) خود را بدست خويش در مهلكه نيندازيد.

٢١- امام هفتم به شيعيانش فرمود : اى گروه شيعه خود را خوار نكنيد به ترك طاعت سلطان خود، اگر عادل است از خدا بقاى او را خواهيد و اگر ستمكار است از خدا اصلاح او را خواهيد، صلاح شما در صلاح سلطان شما است سلطان عادل چون پدر مهربان است براى او دوست داريد آنچه براى خود دوست داريد و براى او نخواهيد آنچه بسراى خود نميخواهيد. ٢

٢- امام صادقعليه‌السلام فرمود : ولد الزنا سه نشانه دارد بد اخلاقى با حاضران و اشتياق به زنا و دشمنى ما خانواده ٢

٣- امام صادقعليه‌السلام فرمود : هر كه پنج نماز شبانه روز را به جماعت ميخواند به او خوش گمان باشيد و گواهيش بپذيريد. ٢

٤- حضرت عبد العظيم حسنى گويد: وارد شدم به آقاى خود امام دهم على نقى چون چشمش بمن افتاد فرمود خوش آمدى اى أ بو القاسم تو براستى ولى ما هستى گويد عرض كردم يا ابن رسول اللّه من ميخواهم دين خود را بر تو عرضه نمايم و اگر پسند است تا بميرم بر آن بر جا بمانم ، فرمود بياور، گفتم من معتقدم كه خداى تبارك و تعالى يگانه است و به مانندش چيزى نيست بيرون از دو سوى نفى خدا و تشبيه او به موجودات است و معتقدم كه جسم و صورت و عرض و جوهر نيست بلكه او پديد آرنده جسمها و نقشه كش صورتها و خالق اعراض و جواهر و پرورنده هر چيز، مالك و جاعل و پديد آرنده است و معتقدم محمد بنده و رسول او و خاتم پيغمبرانست و بعد از او پيغمبرى نيست تا روز قيامت و شريعت او خاتم شريعت ها است و پس از او شريعتى نيست تا روز قيامت و معتقدم كه امام و خليفه و ولى امر پس از او امير المؤمنين على بن ابى طالب است و سپس حسن و بعد حسين بعد على بن الحسين بعد محمد بن على بعد جعفر بن محمد بعد موسى بن جعفر بعد على بن موسى بعد محمد بن على سپس شما اى مولاى من فرمود پس از من پسرم حسن و چطور باشند مردم نسبت بجانشين او؟ گويد گفتم مگر چطور است او مولاى من ؟ گفت براى آنكه شخص او را نبينند و نامش نتوان برد تا ظهور كند و زمين را پر از عدل و داد نمايد چنانچه پر از ظلم و جور شده باشد گويد گفتم من هم بدو اقرار دارم و ميگويم ولى آنها ولى خداست و دشمنانشان دشمن خدا و طاعتشان طاعت خدا و معصيت آنها معصيت خدا و معتقدم كه معراج حق است و سؤ ال و جواب در قبر حق است و بهشت حق و دوزخ حق و صراط حق و ميزان حق و قيامت آيد و شكى ندارد و خدا هر كه در قبرها است برانگيزد و معتقدم كه فرائض واجبه پس از ولايت نماز است و روزه و حج جهاد و امر به معروف و نهى از منكر، امام فرمود اى أ بو القاسم بخدا اين دين دين خداست كه براى بندگانش پسنديده بر آن باش خدايت بدارد بر گفتار ثابت در دنيا و آخرت ٢

٥- نزد امام باقر ذكر غضب شد فرمود : مرد بسا غضب كند و ديگر راضى نشود تا به دوزخ در آيد هر مردى به خشم شده و ايستاده بايد بنشيند كه از او تسلط شيطان برود و اگر نشسته است بر خيزد و هر مردى بر خويش خود خشم گيرد بايد برخيزد و نزد او رود و او را بسايد زيرا رحم چون سوده شود آرام گرد. ٢

٦- مردى از انصار گويد: در اين ميان كه روزى بسيار گرم پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در سايه درختى آرميده بود مردى آمد و جامه خود برآورد و برهنه بر ريگ سوزان ميغلطيد يك بار پشت خود را داغ ميكرد و يك بار پيشانى خود را و ميگفت اى نفس بچش ‍ كه آنچه نزد خداست سختتر است از آنچه با تو كردم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عمل او را مينگريست تا آن مرد جامه خود را پوشيد و آمد و پيغمبر اشاره كرد و او را خواست و باو فرمود اى بنده خدا ديدم كارى كردى كه مردم ديگر را نديدم بكنند براى چه اين كار كردى آن مرد گفت ترس از خداى عز و جل مرا بر آن واداشت و بخود گفتم اين بچش كه آنچه نزد خداى عز و جل است بزرگتر است از آنچه با تو كردم پيغمبر باو فرمود بحق از خداى خود ترسيدى و خدا بتو بر اهل آسمان مباهات كند سپس به اصحابش فرمود اى گروه حاضران نزديك رفيق خود برويد تا براى شما دعا كند، نزديك او رفتند و براى آنها دعا كرد گفت بار خدايا كار ما را بر هدايت گرد آور و تقوا را توشه ما ساز و بهشت را مسكن ما كن

مجلس پنجاه و پنجم روز جمعه چهارم ربيع الاخر ٣٦٨

١- اصبغ بن نباته گويد: چون علىعليه‌السلام بخلافت مستقر شد و مردم باو بيعت كردند به مسجد آمد عمامه رسول خدا را بر سر داشت و برد او را بر تن و نعلين او را در پا و شمشير او را بر كمر بالاى منبر رفت و با تحت الحنك نشست و انگشتان در هم نمود و زير شكم نهاد و فرمود اى گروه مردم از من پرسش كنيد پيش از آنكه مرا نيابيد اين سبد علم است و اين شيره دهان رسول خداست ، اينست كه رسول خدا بخوبى در ناى من فروريخته از من بپرسيد كه علم اولين و آخرين نزد من است و اگر مسند برايم بيندازند و بر آن نشينم به اهل تورات از تورات خودشان فتوى دهم تا جايى كه تورات بسخن آيد و گويد درست گفت على و دروغ نگفت براستى شما را به همان فتوى داد كه در من نازل شده و به اهل انجيل از انجيل خودشان فتوا دهم تا جايى كه انجيل بسخن آيد و گويد درست گفت على و دروغ نگفت براستى شما را به همان فتوا داد كه در من نازل شده و اهل قرآن را به قرآن فتوى دهم تا قرآن بسخن آيد و گويد على راست گفته و دروغ نگفته هر آينه بشما همان را فتوى داده كه در من نازل شده شما كه شب و روز قرآن ميخوانيد در ميان شما كسى است كه بدان چه در آن نازل شده ؟ و اگر يك آيه در قرآن نبود شما را خبر ميدادم به آنچه بود و باشد و خواهد بود تا روز قيامت و آن اينست (رعد- ٣٩) محو كند خدا هر چه راه خواهد و برجا دارد هر چه را خواهد و دفتر كل نزد او است : سپس فرمود از من پرسيد پيش از آنم كه نياييد به آن كه دانه را شكافد و نفس كش برآرد اگر از من بپرسيد از هر آيه كه در شب نازل شده يا روز در مكه ، يا در مدينه ، در سفر يا حضر ناسخ است يا منسوخ ، محكم باشد يا متشابه تأويلش باشد يا تنزيل آن بشما خبر دهم مردى بنام ذعلب تيز زبان و سخنور و پر دل گفت پسر ابى طالب بجاى بسيار بلندى گام نهاده من امروز او را شرمسار كنم نزد شما براى پرسشى كه از او كنم ، گفت يا امير المؤمنين آيا پروردگار خود را ديدى ؟ فرمود واى بر تو اى ذعلب من كسى نباشم كه بپرستم خدائى را كه نديدم ، گفت چطور او را ديدى براى ما وصف كن فرمود واى بر تو ديده سر به رؤ يت بصر او را نتواند ديد و ليكن دلها به حقيقت ايمان او را بينند واى بر تو اى ذعلب براستى پروردگارم به دورى و نزديكى و حركت و سكون و ايستاده بر قامت و رفتن و آمدن وصف نشود تا آنجا لطيف است كه به لطفش نتوان ستود تا آنجا بزرگ است كه به وصف نيايد تا آنجا سترك است كه وصفش نشايد تا آنجا جليل است كه خشونت ندارد مهربان و رحيم است و رقت قلب ندارد، مؤمن است ولى عادت ندارد، درك كند ولى نه به حس جسمانى ، گوينده است ولى تلفظ ندارد، در همه چيز است نه بطور آميزش ، از همه چيز بيرونست ولى نه بطور جدائى بالاى همه چيز است ولى نه به فوقيت مكانى ، جلو هر چيز است ولى نگويند جلو است ، داخل هر چيز است ولى نه چون چيزى درون چيزى ، بيرون هر چيز است ولى نه چيزى برون چيزى ذعلب مدهوش شد و گفت بخدا هرگز چنين جوابى نشنيدم بخدا ديگر چنين پرسشى نكنم سپس على فرمود بپرسيدم پيش از آنكه نيابيدم اشعث بن قيس برخواست و گفت اى امير المؤمنين چگونه از گبران جزيه ستانند با آنكه نه كتاب آسمانى دارند و نه پيغمبرى ؟ فرمود آرى اى اشعث خدا بر آنها كتابى نازل كرد و پيغمبرى فرستاد و پادشاهى داشتند كه شبى مست شد و دختر خود را به بستر خود كشيد و با او در آميخت صبح اين خبر به گوش ملتش رسيد و بدر كاخش جمع شدند و گفتند اى پادشاه دين ما را چركين كردى و نابود ساختى بيرون بيا تا تو را تطهير كنيم و بر تو حد بزنيم ، به آنها گفت همه گرد آئيد و سخن مرا بشنويد اگر در آنچه كردم عذرى ندارم شما هر كارى خواهيد بكنيد وقتى جمع شدند به آنها گفت ميدانيد كه خداى عز و جل خلقى گراميتر نزد او از پدر ما آدم نيافريده و از مادر ما حواء، گفتند راست گفتى ملكا، گفت مگر او نبود كه پسران و دختران خود را باهم تزويج كرد؟ گفتند چرا گفت پس دين همين است و بر آن قرارداد كردند و خدا آنچه دانش در سينه آنان بود محو كرد و كتاب را از آن ها برداشت و آنها كافرانند كه بى حساب به دوزخ درآيند و منافقان از آنها بدتر باشند، اشعث گفت من تا كنون چنين پاسخى نشنيدم و به خدا به سؤ الى چنان باز نگردم سپس فرمود از من پرسيد پيش از آنكه مرا از دست بدهيد مردى از دورترين نقاط مسجد تكيه بر عصا گام بر مردم نهاد و آمد تا نزديك آن حضرت رسيد و عرض كرد يا امير المؤمنين مرا به كارى رهنما كه چون انجام دهم از دوزخ نجاتم دهد فرمود اى شخص حاضر بشنو و بفهم و يقين كن دنيا بر سه كس استوار است به دانشمند سخنورى كه به علم خود عمل كند و به توانگرى كه به مال خود بر دينداران بخل نورزد و به درويش ‍ شكيبا، چون دانشمند علم خود را نهفته دارد و توانگر از مالش دريغ كند و فقير صبر نكند واى ، صد واى ، در اينجا است كه عارفان درك كنند دنيا به كفر برگشته اى پرسنده بسيارى مساجد تو را نفريبد و جماعتى كه تنشان با هم فراهم است و دلشان پراكنده ، اي مردم همانا بشر سه قسمند زاهد و راغب و صابر زاهد نه براى دنيا شاد شود و نه بدان چه از دستش رود غمزده گردد، صابر به دل آرزوى دنيا كند و اگر به چيزى از آن دست يافت رو گرداند براى اينكه بد انجامى آن را ميداند ولى راغب به دنيا باك ندارد كه از حلالش ‍ بدست آرد يا حرام ، عرضكرد يا امير المؤمنين نشانه مؤمن در اين زمان چيست ؟ فرمود ملاحظه كند كه خدا بر او چه حقى واجب كرده و آن را دوست دارد و ملاحظه كند چه كسى با او مخالفست از آن بيزارى جويد اگر چه دوست و خويش او باشد، گفت بخدا راست گفتى يا امير المؤمنين سپس آن مرد غائب شد و ما او را نديديم و مردم دنبالش گرديدند او را نيافتند علىعليه‌السلام بر منبر لبخندى زد و فرمود چه ميخواهيد او برادرم خضر بود سپس فرمود بپرسيدم پيش از آنكه مرا نيابيد كسى برنخواست خدا را حمد كرد و ستايش ‍ نمود و صلوات بر پيغمبر فرستاد و سپس فرمود اى حسن بر منبر آى و سخنى گو مبادا قريش پس از من ترا نشناسند. و گويند حسن خطبه نتواند عرض كرد پدر جان چگونه با حضور شما بالا روم و سخن گويم و تو در ميان مردم مرا بينى و سخنم بشنوى فرمود پدر و مادرم قربانت من خود را از تو پنهان كنم و سخن تو را بشنوم و تو را بينم و تو مرا نبينى حسن بر منبر بالا شد و خدا را به محامد بليغى و شريفى ستود و صلوات موجزى بر محمد و آلش فرستاد و گفت اي مردم من از جدم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيدم ميفرمود من شهر دانشم و على در آنست و آيا توان وارد شهر شد جز از درش ؟ و فرود آمد على برجست او را به سينه چسبانيد و به حسين فرمود پسر جانم برخيز و به منبر برو سخنى كن كه قريش بحال تو نادان نمانند و پس از من گويند حسين بن على چيزى نتواند و بايد دنبال سخن برادر سخن كنى حسين به منبر رفت و حمد خدا كرد و ستايش او نمود و صلوات مختصرى بر پيغمبر فرستاد و فرمود اى مردم از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيدم ميفرمود على پس از من شهر علم است و هر كه در آن درآيد نجات يابد و هر كه از او تخلف كند هلاك شود على از جا جست و او را در آغوش كشيد و بوسيد و فرمود اى گروه مردم گواه باشيد كه اين دو، دو جوجه رسول خدايند و دو امانتى كه بمن سپرده و من آنها را بشما ميسپارم و رسول خدا از شما نسبت به آنها بازپرسى كند.

٢- ابو بصير گويد: امام صادقعليه‌السلام بمن فرمود غمنده نشوى مهموم نگردى دردناك نشوى ؟ گفتم بخدا چرا فرمود هر وقت چنين شدى بياد آور كه ميميرى و در گور تنها ميمانى و ديده گانت بر دو گونه ات روان ميشوند و بندهايت از هم بريده شوند و كرمهايت بخورند و پوسيده شوى و از دنيا دستت ببرد اين است كه تو را وادار بكار كند و از كثرت حرص بر دنيا باز دارد.

٣- امام صادقعليه‌السلام فرمود : ابوذر برسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گذشت و جبرئيل به صورت دحيه كلبى خدمت آن حضرت بود و با او خلوت كرده بود و چون ابو ذر آن وضع را ديد برگشت و سخن آنها را قطع نكرد جبرئيل گفت اى محمد اين ابوذر است كه بر ما گذشت و سلام نداد ولى اگر سلام داده بود جوابش را ميداديم اى محمد دعائى دارد كه بدان دعا ميكند و نزد اهل آسمان معروف است وقتى من به آسمان بالا رفتم از او بپرس چون جبرئيل بالا رفت ابوذر خدمت پيغمبر آمد و باو فرمود اى ابوذر وقتى بر ما گذشتى چه مانعت شد كه بر ما سلام ندادى ؟ گفت گمان كردم دحيه كلبى با شما در موضوعى خلوت كرده فرمود او جبرئيل بود اى ابوذر و گفت اگر بر ما سلام كرده بود پاسخش ‍ ميدادم و چون ابوذر دانست كه او جبرئيل است بسيار پشيمان شد كه بر او سلام نكرد، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم باو فرمود اين چه دعائيست كه ميخوانى بمن خبرداد كه تو را دعائيست نزد اهل آسمان معروف است ، گفت آرى يا رسول اللّه ميگويم بارخدايا از تو خواهم ايمان به تو و تصديق به پيغمبرت و عافيت از هر بلا و شكر بر عافيت و بى نيازى از مردمان بد را.

٤- عبد اللّه بن ابى اوفى گويد: پيغمبر اصحابش را دو به دو برادر ساخت و على آمد و عرضكرد يا رسول اللّه اصحابت را با هم برادر ساختى و مرا واگذاشتى فرمود قسم بدان كه جانم بدست او است تو را براى خود گذاشتم تو برادر و وصى و وارث منى ، گفت يا رسول اللّه چه ارث برم از تو؟ فرمود آنچه پيغمبران پيش از من ارث دادند كتاب پروردگار خود روش پيغمبر خود را تو و دو پسرت در بهشت در قصر خصوصى من با من خواهيد بود.

٥- سلمان فارسى از پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيد كه ميفرمود : برادر و وزير و بهتر خلق پس از من على بن ابى طالب است

٦- سلمان فارسى گفت : ابليس به چند تن گذشت كه به علىعليه‌السلام بد ميگفتند برابر آنها ايستاد آن مردم گفتند كيست كه جلو ما ايستاده است ؟ گفت من ابو مرّه ام گفتند سخن ما را نشنيدى ؟ گفت بد ببينيد به سرور خود على بن ابى طالب بد ميگوئيد گفتند از كجا دانستى او سرور ما است ؟ گفت از گفتار پيغمبر شما كه فرمود من كنت مولاه فعلى مولاه خدايا دوستدار هر كه دوستش دارد و دشمن دار هر كه دشمنش دارد يارى كن هر كه ياريش كند و واگذار هر كس واگذاردش گفتند تو از دوستان و شيعيان او هستى ؟ گفت نه ولى او را دوست دارم و هر كه با او دشمن باشد من در مال و فرزند او شريكم گفتند اى ابو مره در باره على چيزى بگو به آنها گفت اى گروه ناكثان و قاسطان و مارقان من خدا را در بنى جان دوازده هزار سال پرستش ‍ كردم و چون هلاك شدند از تنهائى بخدا شكايت كردم و مرا به آسمان دنيا بردند و در آنجا دوازده هزار سال خدا را پرستش كردم با فرشتگان در اين ميان كه مشغول عبادت بوديم و خداى عز و جل خود را تسبيح و تقديس ‍ ميكرديم يك نور پر پرتو بما گذشت كه همه فرشتگان در برابرش رو بر زمين نهادند و گفتند سبوح قدوس اين نور فرشته مقرب يا پيغمبر مرسلى است و نداء از طرف خداى جل جلاله رسيد اين نور نه از فرشته مقرب و نه از پيغمبر مرسل است اين نور طينت على بن ابى طالب است

٧- امام باقرعليه‌السلام فرمود : رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم على را به يمن فرستاد و در آنجا اسب كسى از اهل يمن گريخت و با پاى خود به مردى لگد زد و او را كشت اولياء مقتول آن مرد را گرفتند و خدمت امير المؤمنين آوردند و بر او اقامه دعوى كردند صاحب اسب گواه آورد كه اسبش گريخته و آن مرد را زده و كشته على خون او را هدر ساخت اولياء مقتول از يمن نزد پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمدند و از حكم على شكايت كردند و گفتند على بما ستم كرده و خون صاحب ما را هدر كرده پيغمبر فرمود على ستمكار نيست و براى ستم آفريده نشده ولايت و سرورى پس از من با عليست و حكم حكم او است و قول قول او، رد حكم و قول و ولايت او را نكند مگر كافر و حكم و قول و ولايتش را نپسندد مگر مؤمن ، چون اهل يمن در باره على از پيغمبر چنين شنيدند گفتند يا رسول اللّه ما بقول و حكم على راضى شديم ، فرمود همين توبه شما است از آنچه گفتيد.