ترجمه امالى شيخ صدوق

ترجمه امالى شيخ صدوق 0%

ترجمه امالى شيخ صدوق نویسنده:
گروه: متون حدیثی

ترجمه امالى شيخ صدوق

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: شیخ صدوق ترجمه شيخ محمد باقر كمره اى
گروه: مشاهدات: 43317
دانلود: 4060

توضیحات:

ترجمه امالى شيخ صدوق
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 103 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 43317 / دانلود: 4060
اندازه اندازه اندازه
ترجمه امالى شيخ صدوق

ترجمه امالى شيخ صدوق

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

مجلس هفتاد و سوم جمعه هشتم جمادى الا خر ٣٦٨

١- امام صادقعليه‌السلام به يكى از اصحابش فرمود : به تو خبر دهم كه سبب اسلام سلمان و ابو ذر چه بوده ؟ آن مرد گفت چه حظى دارم ؟ سبب اسلام سلمان را ميدانم از سبب اسلام ابو ذر بفرمائيد، امام صادقعليه‌السلام فرمود ابو ذر در رودخانه مر گوسفندان خود را ميچرانيد و گرگى از سمت راست گله اش آمد و ابو ذر با عصاى خود آن را راند و از سمت چپ آمد ابو ذر او را با عصاى خود راند و گفت به خدا گرگى خبيث تر و بدتر از تو نديدم گرگ گفت بدتر از من به خدا اهل مكه اند كه خدا پيغمبرى براى آنها مبعوث كرده و او را تكذيب كنند و دشنام دهند، اين سخن گرگ در دل ابو ذر اثر كرد و به خواهرش گفت توشه دان و ابزار و عصايم را بياور و بيرون شد و دويد تا به مكه رسيد و ديد جمعى انجمن شدند، و با آنها نشست و ديد پيغمبر را دشنام ميدهند و بد ميگويند چنانچه گرگ گفته بود ابو ذر گفت بخدا همين است كه گرگ بمن خبر داده بر اين روش بودند تا روز به آخر رسيد و ابو طالب آمد بهم گفتند عمويش آمد ديگر بس كنيد چون نزديك آنها رسيد احترام و تعظيمش كردند و ابو طالب سخنگو و خطيب آنها بود تا متفرق شدند، چون ابو طالب براه افتاد من دنبالش رفتم بمن رو كرد و گفت چه كارى دارى ؟ گفتم اين پيغمبر مبعوث در ميان شما را ميخواهم ، گفت چه كار با او دارى ؟ ابو ذر گفت ميخواهم به او ايمان آورم و او را تصديق كنم و به هر چه دستور دهد عمل كنم ابو طالب فرمود تو گواهى ميدهى كه جز خدا معبود حقى نيست و محمد رسول خداست گويد گفتم آرى اشهد ان لا اله الا اللّه و ان محمدا رسول اللّه ، فرمود فردا همين ساعت نزد من بيا، فردا ابو ذر آمد و همان انجمن بر پا بود و به دشنام و بدگوئى پيغمبر اندر بودند چنانچه گرگ گفته بود با آنها نشست تا ابو طالب آمد و به هم گفتند بس كنيد عمويش آمد دم بستند و ابو طالب آمد و نشست و ناطق و خطيب آنها بود تا برخواست و ابوذر دنبالش افتاد ابو طالب به او رو كرد و فرمود چه حاجتى دارى ؟ گفت اين پيغمبرى كه مبعوث شما است ميخواهم ، گفت با او چه كارى دارى ؟ گفتم به او ايمان آورم و او را تصديق كنم و فرمانش برم ، ابو طالب گفت گواهى ميدهى كه جز خدا معبود حقى نيست و محمد رسول خداست گويد گفتم آرى اشهد ان لا اله الا اللّه و اشهد ان محمدا رسول اللّه ، گفت درست است من هم همين را ميگويم ، گويد مرا به خانه اى برد كه جعفر بن ابى طالب در آن بود من وارد شدم و سلام كردم و جواب داد و فرمود چه حاجتى دارى ؟ گفتم پيغمبر مبعوث ميان شما را ميخواهم ، گفت به او چه كار دارى ؟ گفتم ايمان آورم و تصديق كنم و اطاعتش كنم ، شهادتين را بمن تلقين كرد و ادا كردم و مرا به خانه اى برد كه حمزة بن عبد المطلب در آن بود و او هم همين گفته را با من در ميان نهاد و پس از اعتراف مرا به خانه اى برد كه على بن ابى طالب در آن بود و بعد از سلام و جواب همان گفته ها را در ميان نهاد و بعد از اعتراف من مرا نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برد و نور اندر نور بود و بعد از سلام و جواب همان گفته ها را به ميان آورد و بعد از اخذ اعتراف به شهادتين فرمود منم رسول خدا. اى ابوذر به بلاد خود برگرد كه عموزاده ات مرده است مالش را دريافت كن و آنجا باش تا دعوت من آشكار شود ابوذر گويد به بلاد خود برگشتم و عموزاده ام مرده بود در همان وقتى كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بمن خبر داده بود و مال فراوانى بجا گذاشته بود مالش را برگرفتم و در وطنم ماندم تا كار رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بالا گرفت و نزد او آمدم

٢- امام صادق فرمود : گواه دروغگو گام بر ندارد تا به دوزخ افتد.

٣- امام باقرعليه‌السلام فرمود : هر كه گواهى ناحق بر مال كسى دهد كه تسليم است تا او را بيچاره كند خدا بجاى آن برات دوزخى بوى دهد.

٣- رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : هر كه گواهى حقى را كتمان كند يا بناحق گواهى دهد تا خون مسلمانى را هدر كند يا مال او را از ميان ببرد روز قيامت بيايد و تا چشم رس و رويش ‍ سياه است و چهره زشتى دارد كه خلايق او را بنام و نژادش بشناسند و هر كه گواهى حقى دهد تا حق مرد مسلمانى را زنده كند روز قيامت بيايد و تا چشم رسد چهره اش تابانست و خلايق او را بنام و نژاد بشناسند. پس امام باقر ناقل حديث فرمود ندانيد كه خداى عز و جل فرمايد براى خدا اقامه شهادت كنيد

٤- سلمان بر گورستانى گذشت و گفت : السلام عليكم اى اهل قبور از مؤمن و مسلمان اى اهل اين ديار مى دانيد كه امروز جمعه است ، چون بمنزلش برگشت در خواب ديد كه كسى آمد و گفت و عليك السلام اى ابا عبد اللّه سخن گفتى و شنيديم و سلام دادى جواب گفتيم گفتى مى دانيد امروز جمعه است ما مى دانيم كه پرنده روز جمعه چه گويد، گفت چه ميگويد گفت ميگويد قدوس قدوس پروردگار ما بخشاينده است ملك است عظمت پروردگار ما را نشناخته كسى كه بنام او قسم دروغ بخورد.

٥- امام صادقعليه‌السلام فرمود : خدا دشمن دارد كسى كه متاع خود را با سوگند رواج دهد.

٦- فرمود : هر كه بخدا سوگند خورد بايد راست بگويد و هر كه راست نگويد از خدا نيست و هر كه برايش بخدا سوگند خوردند بايد راضى شود و اگر نشد از خدا نيست

٧- امام باقرعليه‌السلام فرمود : مردى وارد مسجدى شد كه رسول خدا در آن بود و سجده سبكى كرد كمتر از آنچه بايد و شايد، رسول خدا فرمود چون كلاغ نوك بر زمين زد اگر به همين وضع بميرد بر دين محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نميرد.

٨- رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : شيطان از پسر آدم ترسان و هراسانست تا نماز پنجگانه را در وقت مى خواند و چون ، از وقت بگذراند بر او دلير شود و او را به گناهان بزرگ كشد.

٩- ابو بصير گويد: خدمت ام حميده رفتم كه او را در مرگ امام صادق تسليت دهم گريست و از گريه اش گريستم و پس از آن فرمود اى ابا محمد اگر امام صادق را وقت مرگ مى ديدى شگفتى ديده بودى ، دو ديده اش را گشود و فرمود همه خويشانم را گردم جمع كنيد و كسى نماند كه او را جمع نكرديم گفت به آنها نگاهى كرد و فرمود براستى شفاعت ما نرسد به كسى كه نماز را سبك شمارد.

١٠- امام صادقعليه‌السلام فرمود : هر كه يك موى از جنابت را عمدا بى غسل گذارد در دوزخ است

١١- جبرئيل بر پيغمبر نازل شد و گفت : اى محمد خدايت سلام ميرساند و ميفرمايد من هفت آسمان و آنچه در آنهاست آفريدم و هفت زمين و آنچه بر آنها است و جايى عظيمتر از ركن و مقام نيافريدم و اگر بنده اى در آنجا مرا بخواند از روزى كه آسمانها و زمينها را آفريدم و منكر ولايت على مرا ملاقات كند او را برو در سقر اندازم

١٢- امام باقرعليه‌السلام فرمود : نماز جمعه با وجود امام واجب است و اگر مردى بى عذر آن را ترك كند در سه جمعه سه فريضه ترك كرده و سه فريضه را ترك نكند مگر منافق ، فرمود هر كه جماعت را براى بى رغبتى بدان و به جماعت مسلمانان ترك كند بى عذر نماز ندارد.

١٣- رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر همسايگان مسجد شرط كرد كه : در نماز جماعت حاضر شوند و فرمود بايد مردمى كه در نماز حاضر نشوند از آن خلاف دست باز گيرند يا دستور دهم مؤ ذن اذان و اقامه گويد و مردى از خاندانم را كه على است فرمان دهم تا خانه هاى كسانى را با پشته هاى هيزم بسوزاند براى آنكه به نماز حاضر نمى شوند.

١٤- امام صادقعليه‌السلام فرمود : رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نماز صبح را خواند و رو به اصحابش كرد و از مردمى پرسش كرد كه در نماز حاضرند گفتند نه يا رسول اللّه فرمود در سفرند؟ گفتند نه فرمود نمازى بر منافقان سخت تر از اين نماز و نماز عشاء نيست

١٥- فرمود مؤمنى نيست كه ترك يارى برادر خود كند با قدرت بر آن جز آنكه خدا ترك يارى او كند در دنيا و آخرت ،

١٦- فرمود : هر كه داستانى از برادر دينى خود بگويد به قصد نكوهش و بد نامى او تا از چشم مردم بيفتد خدا او را از ولايت خود به ولايت شيطان بيرون كند.

١٧- ابن عباس گفت : يك روز رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نشسته بود و على و فاطمه و حسنين نزد او بودند گفت خدايا تو ميدانى اينان اهل بيت منند و گرامى ترين مردم نزد من دوستشان را دوست دار، دشمنشان را دشمن دار مهربانى كن با مهربانان به آنها و بد دار بدخواه آنها را، كمك كن كمك ، كار آنها را و آنها را از پليدى پاك كن و معصوم دار از هر گناهى و به روح القدس مؤ يد دار اى على تو امام امت منى و بر آنها پس از من خليفه اى تو پيشرو اهل بهشتى و گويا من مينگرم دخترم فاطمه را كه روز قيامت بر اسبى از نور سوار است و از طرف راستش هفتاد هزار فرشته و از چپش هفتاد هزار و جلو رو و دنبالش هر كدام هفتاد هزار فرشته باشد و زنان امتم را به بهشت رهبرى كند هر زنى در شبانه روز پنج نماز بخواند و ماه رمضان را روزه دارد و حج خانه خدا كند و زكات مالش را بپردازد و شوهرش را اطاعت كند و پس از من پيرو على باشد به شفاعت دخترم فاطمه به بهشت رود و او سيده زنان عالميانست عرض شد يا رسول اللّه او سيده زنان عالم خود است ؟ فرمود او مريم دختر عمران بود اما دخترم فاطمه بانوى زنان عالم است از اولين و آخرين و او است كه چون در محرابش بايستد هفتاد هزار فرشته مقرب بر او سلام دهند و ندائى كه به مريم كردند باو كنند و گويند اى فاطمه براستى خدا تو را برگزيد و پاك كرد و برگزيد بر زنان جهانيان سپس رو به على كرد و فرمود اى على فاطمه پاره تن من است و نور ديده من و ميوه دلم بد آيدم آنچه او را بد آيد و شادم از شاديش و او اول كس است از خاندانم كه بمن رسد، پس از من با او خوبى كن حسن و حسين دو پسر من و دو ريحان منند و هر دو سيد جوانان اهل بهشتند بايد پيش تو چون گوش و چشمت عزيز باشند سپس دست به آسمان برداشت و گفت بار خدايا گواه باش كه من دوستدار دوست آنها و دشمن دشمن آنها و سازش كار سازش كننده آنها و نبرد كن با نبردكننده آنهايم و دشمنم با هر كه بدخواه آنها است و دوستم با هر كه آنها را دوست دارد.

مجلس هفتاد و چهارم دوازدهم جمادى الا خر سال ٣٦٨

١- ابو صباح كنانى گفت : از امام صادقعليه‌السلام پرسيدم كه اين گفتار از كيست : «از خدا خواستار ايمانم و باو از بد سرانجامى پناهنده ام» اشرف حديث ذكر خداست و رأ س حكمت طاعت او و راست ترين گفته و رساترين پند و خوشترين داستان قرآن است استوارترين رشته ايمان بخدا و بهترين كيش ملت ابراهيم و بهترين روش ‍ روش پيغمبران و بهترين راه حق راه محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و بهترين توشه ، تقوى و بهترين دانش آنچه سود بخشد و بهترين راه حق آنچه پيروى شود و بهترين توانگرى اعتماد بخويش است و بهترين ذخيره دل يقين است ، زيور حديث راستى است و زيور دانش احسان و شريف ترين مرگ شهادت و بهترين امور سرانجام نيك ، آنچه كم و كافى است به از آنچه بيش و بيهوده است شقى در شكم مادر شقى است و سعيد آن كه به ديگرى پند گيرد و زيركترين مردم با تقوى است و احمق احمقان هرزه كار، بدترين نقل نقل دروغ است و بدترين امور بدعت ها، بدترين كورى كورى دل ، بدترين پشيمانى پشيمانى در قيامت و بزرگترين خطاكار نزد خدا زبان دروغگو و بدترين كسب ريا كارى و بدترين خوراك خوردن مال يتيم بستم ، بهترين زيور مرد آرامى با ايمان و هر كه پيرو شمعى باشد خدايش با آن شمع كند و هر كه بلا را شناسد بر آن شكيبا باشد و هر كه نشناسد منكرش گردد ريب كفر است هر كه كبر ورزد خدايش پست كند، هر كه فرمان شيطان برد نافرمانى خدا كرده و هر كه نافرمانى خدا كند او را كيفر دهد و هر كه شكر خدا كند خدايش ‍ بيفزايد و هر كه بر ناگوار صبر كند خدا بدادش رسد و هر كه بر خدا توكل كند او را كفايت كند، خدا را به خشم نياوريد براى خشنودى احدى از خلقش و به احدى تقرب نجوئيد به دورى از خدا زيرا خدا با كسى عطا بخشى نكند و بدى از كسى نبرد جز به طاعت او و طلب رضاى او براستى طاعت خدا دريافت هر خيريست كه خواهند و نجات از هر شرى است كه پرهيزند، خدا نگهدارد هر كه فرمانش برد و هر كه نافرمانيش كند از او در پناه نيست گريزان از خدا راه چاره ندارد زيرا امر خدا بخوارى او نازل است و گر چه خوش آمد خلائق نيست هر چه آيد نزديك است ، خدا آنچه خواهد باشد و آنچه نخواهد نباشد بر نيكى و تقوى همكارى كنيد و به گناه و عدوان همكارى نكنيد و از خدا بپرهيزيد كه خدا سخت كيفر است» گفت كه امام صادقعليه‌السلام فرمود بمن كه اين گفتار رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است

٢- رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : خداى جل جلاله فرمايد هر بنده مرا فرمان برد به ديگرى واگذارش نكنم و هر بنده مرا نافرمانى كند او را بخودش واگذارم و باك ندارم كه در كدام سو نابود شود

٣- امام صادقعليه‌السلام فرمود : هر كه خدا را نافرمانى كند او را دوست ندارد سپس مثل آورد به اين شعر عاصى الهى و به حبش متظاهر اين امر محالى است و كارى چه بديع است گر دوست بود صادق فرمان برد او را عاشق بدل از گفته محبوب مطيع است

٤- هميشه ميفرمود : هر سلسله را دولت و جاهى است به عالم در آخر دهر است ز ما حكم مسلم

٥- بسيار ميفرمود : علم طريقت به مريد است عيان كور ز راهند همه بى دلان وا عجب از هالك و او را نجات در بروز ناجى در اين زمان

٦- ميفرمود : به مهلت كار كن چون ميرى آخر براى خويش اى انسان گزين كن هر آن بودى كه بگذشته نباشد بباشد آنچه خواهد بود خوش كن

٧- جمعى از دانشمندان گفتگوئى ميان حسن بن علىعليه‌السلام و وليد بن عتبه نقل كرده اند كه امام حسن باو گفت : تو را ملامت نكنم كه على را سب ميكنى زيرا هشتاد تازيانه براى ميخوارى بتو زده و پدرت را بدستور رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دست بسته در روز بدر كشته خدا در چند آيه او را مؤمن خوانده و تو را فاسق ناميده شاعر در مقايسه تو و على سروده

خدا در كتابش فرستاده بر ما

براى على و وليد آيه هائى

وليد لعين را به كفر است منزل

على را به ايمان بود جايگاهى

نباشد خدا خواه و مؤمن چه نو كس

كه فاسق بود خائن و در تباهى

وليد و على را بخوانند بى شك

براى جزا آشكارا ز راهى

على را جزا هست باغ بهشتى

جزاى وليد است روز سياهى

٨- على فرمود : سلمان الخيررحمه‌الله بمن گفت كمتر شد كه تو بيائى و من نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم باشم جز اينكه ميفرمود اى سلمان اين و حزبش همان رستگاران در قيامتند.

٩- انس گويد كه پيغمبر فرمود : على است كه هر چه امتم در آن اختلاف كنند براى آنها بيان كند بعد از من

١٠- همدانى گفت چون على بن ابى طالب فاطمه را بخاك سپرد بر لب قبرش ايستاد در آن نيمه شب كه او را بخاك سپرد و ميگفت : جمعيت هر دوست جدائى دارد اندر بر مرگ هر جدائى است قليل از دست دهم يكى يكى را پى هم دانسته شود كه بى دوام است خليل از ياد برد مرا و مهرم بنهد گيرد ديگرى خليل و بر جام بدليل

١١- امام باقرعليه‌السلام ميفرمود : هر كه را برون بر درون بچربد ميزان او سبك است

١٢- امام صادقعليه‌السلام به سماعه فرمود : مؤمن از چهار چيز بر كنار نيست همسايه اى كه آزار كندش ، شيطانى كه گمراهش كند، منافقى كه دنبالش گيرد و مؤمنى كه بر او حسد برد، گفتم قربانت مؤمنى كه بر او حسد برد؟!! فرمود اى سماعه آن از همه بر او سخت تر است ، گفتم چطور؟ فرمود از او بد گويد و باور كنند.

١٣- ابن عباس گفت : ما در انجمنى از اصحاب خدمت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نشسته بوديم كه رسول خدا با گوشه چشم به آسمان اشاره كرد و ما نگاه كرديم ابرى آمد و رسول خدا آن را دو بار بسوى خود خواند و آمد و رسول خدا بر دو پا ايستاد و دست ميان آن كرد تا سفيدى دو زير بغلش نمايان شد و از ميان آن جام سپيدى پر از خرماى تازه در آورد پيغمبر از آن خورد و آن جام در كف او تسبيح گفت و آن را به على بن ابى طالب داد و على از او خورد و جام در كف على هم تسبيح گفت مردى گفت يا رسول اللّه از جام تناول كردى و آن را به على دادى آن جام به اذن خدا به سخن آمد و گفت لا اله الا اللّه خالق الظلمات و النور اى مردم بدانيد كه من هديه راستى هستم بسوى پيغمبر گويا و از من نخورد جز پيغمبر يا وصى پيغمبر.

١٤- مشمعل اسدى گويد: يك سال به حج رفتم و در برگشتن خدمت امام صادقعليه‌السلام رسيدم ، فرمود از كجا مى آئى ؟ عرض كردم قربانت از حج فرمود ميدانى حاج چه ثوابى دارد؟ عرض كردم تا نياموزيدم ندانم ، فرمود چون بنده به اين خانه هفت دور طواف كند و دو ركعت نماز آن را بخواند و سعى ميان صفا و مروه كند خدا شش ‍ هزار حسنه برايش نويسد و شش هزار گناهش بريزد و شش هزار درجه از او بالا برد و شش هزار حاجتش برآورد در دنيا و همچنان برايش ذخيره آخرت كند، عرضكردم قربانت اين اجر بسياريست ، فرمود به بيشتر از آن آگاهت نكنم ؟ گفتم چرا فرمود هر كه حاجت مؤمن را برآورد به است از حج و حج و حج و تا ده شمرد.

١٥- امام زين العابدينعليه‌السلام فرمود : مؤمن علم خود را به حلم آميخته بنشيند تا بياموزد و گوش كند تا تسليم باشد و بگويد تا بفهمد راز خود را به دوستان نگويد و از دشمنان كتمان شهادت نكند كار حق را براى خود نمائى انجام ندهد و از شرم آن را واننهد اگر خود ستايد بترسد از آنچه ميگويند و آمرزش خدا خواهد از آنچه ندانند گفتار نادان او را نفريبد و از آمار آنكه داند بترسد، منافق نهى كند و خودش باز نايستد و امر كند بدان چه خود نكند چون به نماز ايستد سينه گشايد و چون ركوع كند بخسبد و چون سجده كند نوك بر زمين زند و چون بنشيند جنجال كند چون شب كند دل به خوراك دارد و روزه نداشته و صبح در انديشه خوابست و بيخوابى نكشيده ، اگر حديثت كند با تو دروغ گويد و اگر وعده ات دهد تخلف كند و اگر امانتش سپارى خيانت ورزد و اگر از او جدا شوى بدت گويد.

١٦- روزى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سواره بيرون شد و على همراهش پياده ميرفت فرمود : اى ابا الحسن يا سوار شو يا برگرد زيرا خدا بمن دستور داده كه سوار شوى چون سوارم و پياده باشى چون پياده ام و بنشينى چون نشسته ام جز در اقامه حد الهى كه بايد در آن نشست و برخاست كنى خدا بمن كرامتى نداده جز آنكه مانندش را بتو داده مرا به نبوت و رسالت مخصوص كرده و ترا در آن ولى من ساخته كه حدودش را بپا دارى و در مشكلاتش قيام كنى ، بدان كه مرا براستى مبعوث به نبوت كرده به من ايمان ندارد كسى كه منكر تو است و بخدا ايمان ندارد كسى كه كافر به تو است فضل تو از فضل منست و فضل من از خداست و آنست معنى قول خداى عز و جل (يونس - ٥٨) بدان بايد شاد باشند آن بهتر است از آنچه فراهم كنند فضل خدا نبوت پيغمبر شما است و رحمتش ولايت على بن ابى طالب است فرمود به نبوت و ولايت بايد شاد باشند يعنى شيعه ، آن بهتر است از آنچه جمع كنند يعنى مخالفين جمع كنند از اهل و مال و فرزند در دار دنيا، بخدا يا على تو آفريده نشدى مگر براى آنكه خدا پرستيده شود و بوسيله تو معالم دين شناخته شود و راه كهنه اصلاح گردد، هر كه از تو گمراه است گمراه است و راهى بخدا ندارد كسى كه راهى به تو و ولايتت ندارد و اينست گفتار پروردگارم عز و جل (طه - ٨٢) براستى من پر آمرزنده ام كسى را كه باز گردد و ايمان آرد و كار شايسته كند و براه آيد يعنى به ولايت تو، پروردگارم تبارك و تعالى بمن دستور داده كه همان حقى كه براى من مقرر شده براى تو مقرر كنم حق تو واجب است بر هر كه بمن ايمان آورده اگر نبودى حزب خدا شناخته نميشد و بوسيله تو دشمن خدا شناخته شود و هر كه با ولايت تو خدا را ملاقات نكند چيزى ندارد و خداى عز و جل بمن نازل كرد (مائده - ٦٧) اي پيغمبر برسان آنچه را بتو نازل شده از پروردگارت (مقصود ولايت تو است) اى على ، و اگر نرسانى تبليغ رسالت نكردى اگر نرسانده بودم آنچه دستور داشتم از ولايت تو عملم حبط ميشد و هر كه خدا را بى ولايت تو ملاقات كند عملش حبط است اين وعده ايست كه براى من منجز است من نگويم جز آنكه پروردگارم گويد و آنچه گويم از طرف خداى عز و جل گويم كه در باره تو نازل كرده است

مجلس هفتاد و پنجم روز جمعه نيمه جمادى الا خر ٣٦٨

١- امام صادق فرمود : عيسى بن مريم به جمعى گذشت كه ميگريستند، فرمود اينان بر چه ميگريند؟ گفتند بر گناهانشان ، فرمود ترك كنند تا آمرزيده شوند، در حديث امام رضا عيسى بن مريم به حواريين فرمود اى بنى اسرائيل بر آنچه از دنيا از دستتان برفت غم مخوريد در صورتى كه دين شما سالم است چنانچه دنيا داران بر دين از دست رفته خود غم نخورند وقتى دنياشان بر جا است

٢- پيغمبر فرمود : وقت هر نمازى رسد فرشته اى برابر مردم جار كشد برخيزيد و آتشى كه بر جان خود افروختيد با نمازتان خاموش كنيد.

٣- از جابر بن عبد اللّه انصارى پرسيدند: از على بن ابى طالبعليه‌السلام گفت به از خلق اولين و آخرين است جز پيغمبران و رسولان ، چه گراميند على و امامان اولاد او پس از وى ، سالم بن ابى جعد راوى حديث گويد من باو گفتم چه گوئى در باره كسى كه دشمنش دارد و كمش شمرد گفت دشمنش ندارد جز كافر و كمش نشمارد جز منافق گفتم چه گوئى در باره كسى كه دوستدار او و ائمه اولاد او است پس از وى ؟ گفت شيعيان على و اولادش كه امامان پس از اويند، به آنها كامياب و آسوده اند در قيامت سپس گفت چه رأ ى دهيد در كسى كه خروج كند و مردم را به ضلالت بخواند كى از مردم باو نزديكتر است گفتند پيروان و يارانش گفت اگر كسى قيام به دعوت بسوى حق كند كى در مردم باو نزديكتر است ؟ گفتند شيعيان و يارانش ، گفت چنين است على بن ابى طالب روز قيامت لواء حمد بدست دارد و نزديكترين مردم باو شيعيان و انصار اويند.

٥- امام صادقعليه‌السلام فرمود : كسى كه به يكى از موارد تهمت برود و متهم شود ملامت نكند جز خودش را.

٦- امام باقرعليه‌السلام فرمود : على هر بامداد تازيانه به دوش همه بازارهاى كوفه را يك يك بازرسى ميكرد، تازيانه اش دو سر داشت و سبيبه نام داشت ، بر سر هر بازارى ميايستاد و فرياد مى زد اى گروه تجار خيرجوئى از خدا را پيش داريد و به آسانى عمل تيرك جوئيد و به خريداران نزديك شويد و خود را ببرد بارى بيارائيد و از دروغ و سوگند كنار باشيد و از ستم بر كنار شويد و ستمديده ها را انصاف كنيد و گرد ربا مگرديد پيمانه و ترازو را تمام بدهيد و مال مردم را نكاهيد و در زمين تباهى نكنيد، در همه بازارهاى كوفه گردش ميكرد و اين را ميفرمود و سپس ميسرود:

لذت برود ز هر كه جويد آن را

از راه حرام و دائم ننگش ماند

انجام بدش بجا است در دنبالش

خيرى نه بلذتى كه دوزخ زايد

٧- فرمود : شيوه امير المؤمنين در كوفه اين بود كه چون نماز عشاء را ميخواند سه بار به مردم فرياد ميكرد كه همه ميشنيدند ميفرمود اى مردم بار ببنديد خدا شما را رحمت كند بر شما جار كوچ كشيدند اين چه روئى است كه بدنيا داريد پس از جار كوچ از آن بار ببنديد خدايتان رحمت كناد و بهترين توشه كه داريد با خود برداريد كه آن تقوى است بدانيد راه شما به معاد است و گذر شما بر صراط و بزرگتر هراس جلو راه شما است و گردنه سختى در پيش ‍ داريد و منازل هراسناكى كه ناچاريد از آن بگذريد و بر آن بپائيد يا برحمت خدا نجات از هراس آن يابيد و از خطر بزرگش و منظره دلخراش و آزمايش ‍ سخنش و يا به هلاكتى رسيد كه پس از آن جبرانى نيست

٨- ام سلمه به پيغمبر عرضكرد: پدر و مادرم قربانت زنى دو شوهر كرده و همه بميرند و به بهشت روند آن زن از كدامين شوهر است ؟ فرمود اى ام سلمه برگزيند خوش خلق تر و زن پرورتر آنها را اى ام سلمه حسن خلق خير دنيا و آخرت را با خود برده است

٩- يكى از اصحاب پيغمبر باو گفت : يا رسول اللّه چرا ما غم اولاد داريم و آنها غم ما ندارند؟ فرمود چون آنها از شمايند و شما از آنها نيستند.

١٠- امام صادقعليه‌السلام به عبد اللّه بن ابى يعفور گفت : اى عبد اللّه چون نماز واجبى بخوانى در وقتش بخوان و با آن وداع كن كه ترسى ديگر بدان نرسى و ديده بر جاى سجده ات انداز اگر بدانى سمت دست راستت و در دست چپت كيست نماز خوب ميخوانى بدان كه در برابر كسى هستى كه تو را ببيند و او را نبينى

١١- مردى نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و عرضكرد: يا رسول اللّه گناهم بسيار و كارم سست است رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود بسيار سجده كن كه گناهت را بريزد چنانچه باد برگ درخت را.

١٢- امام صادقعليه‌السلام فرمود : مؤمن خواب هولناك ببيند و گناهش بريزد و تنش خوارى كشد و گناهانش ‍ آمرزيده شود.

١٣- فرمود : عيسى به جمعى گذشت كه شادى ميكردند، فرمود اينها را چه شده عرض ‍ شد يا روح اللّه امشب دخترى را براى مردى برند و اينها شادند، فرمود امروز شادند و فردا گريان يكى از آنها گفت چرا يا رسول اللّه ؟ فرمود چون عروس آنها امشب بميرد پيروانش گفتند خدا و رسولش راستگويند و منافقان گفتند فردا نزديك است صبح كه شد آمدند و او را زنده ديدند و چيزى رخ نداده بود گفتند يا روح دخترى كه ديروز گفتى ميميرد نمرده عيسى فرمود خدا هر چه خواهد كند ما را نزد او بريد در رفتن به يكديگر پيشى گرفتند تا در را زدند شوهرش بيرون آمد عيسى باو گفت از بانويت اجازه گير براى من نزد او رفت و گفت روح اللّه و كلمة اللّه با جمعى بر در خانه انتظار تو را دارند چادر بر سر كرد و آمد عيسى باو فرمود امشب چه كار خيرى كردى ؟ گفت آنچه كردم پيش از آنهم ميكردم ، هر شب جمعه سائلى بر ما گذر ميكرد و خوراك تا شب جمعه ديگر را باو ميداديم ديشب آمد و من بكار خود مشغول بودم و فاميلم شغلها داشتند فرياد كرد كسى جوابش ‍ نداد و باز فرياد كرد و جواب نشنيد تا چند بار فرياد زد من كه آوازش را شنيدم به وضع ناشناسى برخواستم و به اندازه معهود باو رساندم عيسى فرمود از مجلس خود بكنار رو و به ناگاه زير جامه او يك افعى بود چون تنه خرما كه دم خود را گاز گرفته بود عيسى فرمود بدان چه كردى خدا اين بلا را از تو گردانيد.

١٤- محمد بن منكدر گفت : عون بن عبد اللّه بن مسعود بيمار شد رفتم به عيادتش گفت حديثى از عبد اللّه بن مسعود برايت باز نگويم ؟ گفتم چرا گفت عبد اللّه بن مسعود گفت در اين ميان كه ما نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوديم لبخندى زد گفتم يا رسول اللّه براى چه تبسم كردى ؟ فرمود در عجب شدم از مؤمن و بى تابيش از بيمارى اگر ميدانست در بيمارى نزد خدا چه اجرى دارد دوست داشت هميشه بيمار باشد تا خدا را ملاقات كند.

١٥- رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : هر كه روز پنجشنبه و شب جمعه مسجد را بروبد و به اندازه گردى كه به چشم كشند خاكروبه از آن بيرون برد آمرزيده شود.

١٦- رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : هر كه حديثش قرآنست و خانه اش مسجد است خدا برايش خانه اى در بهشت بسازد.

١٧- فرمود : هر كه در مسجد اذان را بشنود و بى عذر بيرون رود منافق است مگر به قصد برگشت

١٨- ابو جرول زهير سردار قبيله خود گويد: روز فتح خيبر رسول خدا ما را اسير كرد در اين ميان كه زنان و مردان را جدا ميكردند من جستم و برابر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نشستم و شعرى برايش گفتم كه دوران جوانى و نشو و نماى او را در هوازن و هنگامى كه شيرش ميدادند ياد او آوردم و اين قطعه را سرودم

كرم كن اى رسول اللّه بر ما

تو مردى و بتو اميدواريم

بنه منت بجمعى از قدر لخت

كه پاشيده ز هم عبرت شعاريم

بجا از جنگ جار حزن برما است

همه افسردگان و دلفكاريم

اگر نشر كرم جبران نسازد

ز لطفت جملگى زار و نزاريم

ايا خير البشر در برد بارى

بگاه امتحان دل با تو داريم

بنه منت بزنهائى كه بودند

تو را دايه چه بودى شيرخواره

بگاه كودكى دادند شيرت

كه بودى طفلكى شيرين قواره

توئى بهتر يلى كش اسب برداشت

چه بارد جنگ برگردان شراره

منه ما را زبون بى پرستار

كه ما هستيم ايلى ماه پاره

همه شاكر بنعمتها كه كفران

شود ما راست روزى در شماره

تو بگذر زانكه شيرت داده ديروز

گذشت تو شهير هر دياره

اميد ما بعفو تو است امروز

كه رهبر از گذشت افتاده پيروز

خدا بخشد بما آنچه تو بخشى

برستاخيز كانجائى تو فيروز

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود من بهره خود و اولاد عبد المطلب را بشما واگذاشتم ، انصار هم گفتند هر چه از آن ما است از خدا و رسول او است و آنچه از اولاد و اموال در دست داشتند بمارد كردند.