ترجمه امالى شيخ صدوق

ترجمه امالى شيخ صدوق 0%

ترجمه امالى شيخ صدوق نویسنده:
گروه: متون حدیثی

ترجمه امالى شيخ صدوق

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: شیخ صدوق ترجمه شيخ محمد باقر كمره اى
گروه: مشاهدات: 43334
دانلود: 4060

توضیحات:

ترجمه امالى شيخ صدوق
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 103 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 43334 / دانلود: 4060
اندازه اندازه اندازه
ترجمه امالى شيخ صدوق

ترجمه امالى شيخ صدوق

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

مجلس بيستم روز سه شنبه چهار شب از ماه رمضان ٣٦٧ مانده

١- رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ميفرمود : به راستى در علىعليه‌السلام چند خصلت است كه اگر يكى از آنها در همه مردم بود در فضل آنها بس بود گفته او هر كه من مولاى اويم على مولاى من است و گفته او على از من چون هارونست از موسى و گفته او على از منست و من از او و گفته او على نسبت بمن چون خود من است طاعتش طاعت منست و نافرمانيش نافرمانى من و گفته او جنگ با على جنگ با خداست و سازش ‍ با على سازش با خداست و گفته او دوست على دوست خدا است و دشمن او دشمن خدا و گفته او على حجت خدا و خليفه او است بر بندگانش و گفته او دوستى على ايمانست و بغض او كفر است و گفته او حزب على حزب خداست و حزب دشمنانش حزب شيطان و گفته او على با حق است و حق با او است از هم جدا نشوند تا سر حوض بر من در آيند و گفته او على قسيم بهشت و دوزخ است و گفته او هر كه از على جدا شود از من جدا شده و هر كه از من جدا شود از خداى عز و جل جداست و گفته او شيعيان على همان كامجويان روز قيامتند.

٢- رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : شش چيز از من متعهد شويد و من براى شما بهشت را متعهدم هر گاه نقلى كنيد دروغ نگوئيد و وعده كه ميدهيد خلاف نكنيد و در امانت خيانت مكنيد و ديده بپوشيد و فرج خود نگهداريد و دست و زبان خود باز گيريد.

٣- ابو الصلت هروى گويد: چون مامون صاحب نظران اهل اسلام و ديانات يهود و نصارى و مجوس و صابئيه و ديگران را جمع كرد تا با على بن موسى الرضا مباحثه كنند هر كس ‍ قيام كرد او را محكوم ساخت و گويا سنگ در دهانش نهادند. على بن محمد بن جهم پيش آمد و عرضكرد يا ابن رسول اللّه شما معتقد به عصمت انبيائيد! فرمود آرى گفت چه ميكنى با گفته خداى عز و جل (طه ١٢١) آدم نافرمانى كرد و گمراه شد و گفته خدا (انبياء ٨٧) ذو النون گاهى كه خشمناك رفت و گمان كرد كه ما بر او توانا نيستم و گفته او در باره يوسف(٢٤) آن زن به وى همت گماشت و يوسف هم بدو همت گماشت و گفته او در باره داود (ص ٢٥) گمان كرد داود كه ما او را آزموديم و گفتارش ‍ در باره پيغمبرش محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم (احزاب ٣٧) در دل خود نهان كنى آنچه را خدايش عيان كند و از مردم ميترسى و خدا سزاوارتر است كه از او بترسى مولاى ما حضرت رضا فرمود واى بر تو اى على از خدا بپرهيز و پيغمبران خدا را به هرزگى نسبت مده و كتاب خداى عز و جل را به رأ ى خود دريافت مكن خداى عز و جل فرموده نميدانند تاويلش را جز خدا و راسخان در دانش اما اينكه خدا فرموده آدم عصيان پروردگارش نمود و گمراه شد. براستى خداى عز و جل آدم را حجت در زمين و خليفه بر بندگانش آفريد او را براى بهشت نيافريد نافرمانى آدم در بهشت بود نه در زمين براى آنكه مقدرات امر خداى عز و جل كامل گردد و چون به زمين هبوط كرد و حجت و خليفه گرديد معصوم بود بدليل قول خداى عز و جل (آل عمران آيه) به راستى خدا برگزيد آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر همه جهانيان

و اما گفتار خداى عز و جل ذو النون گاهى كه خشمناك رفت و گمان كرد كه بر او قادر نيستيم مقصود اينست كه ما روزى را بر او تنگ نميكنيم مگر نشنيدى قول خداى عز و جل را (فجر) و اما چون خدايش آزمايد تنگ گيرد بر او روزيش را و اگر گمان كرده بود كه خدا بر او توانا نيست كافر شده بود و اما گفتار خداى عز و جل در باره يوسف كه همت به وهم بها مقصود اينست كه زليخا قصد معصيت كرد و يوسف قصد قتل او كرد در صورتى كه مجبورش كند از خشمى كه بر او گرفت خدا كشتن او را از وى گردانيد و هم هرزگى را چنانچه فرموده همچنان گردانديم از او بدى را يعنى كشتن و فحشاء را يعنى زنا، راجع به داود كسان شما چه ميگويند؟ على بن جهم گفت ميگويند داودعليه‌السلام در محرابش نماز ميخواند كه شيطان بصورت زيباترين پرنده اى در نظرش مجسم شد و نمازش را بريد و خواست آن را بگيرد پرنده به حياط پريد و دنبال او رفت و ببام پريد دنبالش بالاى بام رفت پرنده در خانه اوريا پسر حنان پريد داود دنبالش بدان خانه سر كشيد و زن اوريا مشغول غسل كردن بود و داود او را ديد و عاشقش شد داود اوريا را به جبهه جنگ فرستاده بود داود به فرمانده جبهه نوشت كه اوريا را به ميدان بفرست اوريا به ميدان رفت و بر مشركان پيروز شد و بر داود ناگوار آمد دوباره نوشت كه او را جلو تابوت بجنگ بفرست در اين باره كشته شد داود زنش را تزويج كرد حضرت رضا دست به پيشانى زد و فرمود( إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ ) شما يكى از پيغمبران خدا را نسبت داديد كه به نمازش بى اعتنائى كرد و دنبال پرنده اى رفت و دل به هرزگى داد و وسيله كشتن بيگناهى را فراهم كرد، عرضكرد يا ابن رسول اللّه خطاى او چه بود؟ فرمود واى بر تو داود گمان برد كه خدا خلقى داناتر از او نيافريده خدا دو فرشته فرستاد تا از ديوار محرابش بالا آمدند و گفتند ما دو طرفيم كه يكى بر ديگرى ستم كرده بحق ميان ما حكم كن و خلاف مگو و ما را به راه حق راهنمائى كن براستى اين برادر من نود و نه ميش دارد و من يك ميش دارم و ميگويد آن يكى را هم من بده بمن درشت ميگويد داود بر مدعى عليه شتاب كرد و گفت بتو ستم كرده كه يك ميش تو را هم خواسته است و از مدعى شاهد نخواست و بطرف او هم نگفت كه در جوابش چه گوئى ؟ اين بود خطاى او در حكمش نه آنكه شما ميگوئيد مگر نميشنوى كه خداى عز و جل ميفرمايد (ص ٢٧) اى داود براستى ما تو را در زمين خليفه كرديم ميان مردم درست حكم كن تا آخر آيه گفت يا ابن رسول اللّه پس داستان او با اوريا چه بود حضرت رضا فرمود در ايام داود چون شوهر زنى ميمرد يا كشته ميشد ديگر ازدواج نميكرد و اول كسى كه خدا برايش مباح كرد پس از قتل شوهر زنى با او تزويج كند داودعليه‌السلام بود و اين امر بر اوريا سخت و ناگوار آمد و اما راجع به محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پيغمبر او گفته خداى عز و جل در دل پنهان كنى آنچه را خدا آشكار ميسازد و از مردم ميترسى و بايست از خدا بترسى موضوع اينست كه خداى عز و جل به پيغمبر خود نام زنان او را در دنيا و آخرت اعلام كرد و فرمود آنان همه ام المؤمنين باشند و يكى از آنها را زينب دختر جحش نامبرد كه آن روز زن زيد بن حارثه بود پيغمبر نام او را در دل خود پنهان كرد و باو نگفت مبادا منافقين طعن زنند كه زن ديگرى را در زنهاى خود نام ميبرد و ام المؤمنين ميشمرد و از بدگوئى منافقين بيم كرد خدا فرمود بايست از خدا بيم كنى در دل خود و خداى عز و جل متصدى تزويج احدى از خلق خود نگرديد مگر تزويج حواء به آدم و زينب به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و فاطمهعليه‌السلام به علىعليه‌السلام على بن جهم گريست و گفت يا ابن رسول اللّه من توبه كارم بدرگاه خداى عز و جل از آنكه بگويم در باره پيغمبران خدا جز آنكه شما ياد آور شديد.

٤- على بن ابى طالب گويد: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم يك روز اين خطبه را براى ما خواند- آيا مردم ماه خدا با بركت و رحمت و آمرزش بشما رو كرده است ، ماهى است كه پيش خدا بهترين ماه است و روزهايش بهترين روزها و شبهايش بهترين شبها و ساعاتش بهترين ساعات آن ماهى است كه در آن دعوت شديد به مهمانى خدا و اهل كرامت خدائيد در آن نفسهاى شما در آن تسبيح است و خواب شما در آن عبادتست كردارتان در آن پذيرفته و دعايتان مستجاب از خدا بخواهيد با نيات درست و دلهاى پاك كه شما را براى روزه در آن و خواندن قرآن موفق دارد بدبخت آنكه از آمرزش خدا در اين ماه محروم گردد، بگرسنگى و تشنگى خود در آن گرسنگى و تشنگى روز قيامت را ياد كنيد و بر فقراء و مساكين خود صدقه دهيد

و بزرگان خود را احترام كنيد و خردان را ترحم كنيد و صله رحم كنيد و زبانها نگهداريد و از آنچه خدا ديدنش را حلال نكرده چشم بپوشيد و آنچه را از شنيدنش حلال نكرده گوش ببنديد و بر يتيمان مردم مهر ورزيد تا بر يتيمان شما مهر ورزند و بخدا از گناهان خود توبه كنيد و در وقت نماز دست بدعا برداريد كه بهترين ساعتها است خدا در آن نظر لطف به بندگان خود دارد بمناجات آنها پاسخ دهد و فرياد آنها را لبيك گويد و درخواست آنها را بدهد و دعاى آنها را مستجاب كند آيا مردم نفس شما گرو كردار شما است آن را باستغفار رها كنيد دوش شما از گناهان شما بار سنگينى دارد بطول سجود آن را سبك كنيد و بدانيد كه خداى تعالى ذكره به عزت خود قسم خورده كه نمازخوانان و ساجدان را عذاب نكند و آنها را روز قيامت به هراس دوزخ نيندازد، آيا مردم هر كدام شما يك روزه دار را افطار دهد در اين ماه نزد خدا ثواب آزاد كردن بنده اى دارد و گناهان گذشته اش آمرزيده گردد عرض شد يا رسول اللّه همه ماها بر آن توانائى نداريم ، فرمود از خدا بپرهيزيد گرچه با نيمه خرمائى باشد و گرچه بشربتى آب باشد آيا مردم هر كه در اين ماه خوش خلقى كند جواز صراط او باشد در روزى كه همه قدمها بلغزد هر كه در آن تخفيف دهد بر مملوكان خود خدا حسابش را تخفيف دهد و هر كه شر خود را باز دارد خدا خشم خود را از او باز دارد روزى كه ملاقاتش كند و هر كه در آن يتيمى را گرامى دارد خدا روز ملاقاتش او را گرامى دارد و هر كه در آن صله رحم كند روز ملاقات با او صله نمايد برحمت خود و هر كه قطع رحم كند خدا در روز ملاقاتش رحمت خود از او ببرد هر كه نماز مستحبى بخواند خدا برات آزادى از آتش برايش بنويسد و هر كه در آن واجبى ادا كند ثواب كسى دارد كه هفتاد واجب در ماههاى ديگر ادا كند و هر كه در آن بر من بسيار صلوات فرستد خدا روزى كه ميزانها سبك است ميزانش را سنگين كند هر كه يك آيه قرآن در آن بخواند چون كسى باشد كه در ماههاى ديگر يك ختم قرآن بخواند آيا مردم درهاى بهشت در اين ماه گشوده از خدا بخواهيد كه آنها را نبندد بروى شما، درهاى دوزخ در اين ماه بسته است از پروردگار خود بخواهيد كه بروى شما آنها را نگشايد شياطين در آن ببندند از خدا پروردگار خود بخواهيد كه ديگر آنها را بر شما مسلط نكند امير المؤمنين فرمود من برخاستم و عرضكردم يا رسول اللّه كدام عمل در اين ماه بهتر است فرمود اى أ بو الحسن بهترين عمل در اين ماه ورع از محارم خداى عز و جل است سپس گريست عرضكردم يا رسول اللّه چرا گريه كنى ؟ فرمود براى آنچه در اين ماه از تو حلال شمارند گويا تو را مينگرم كه نماز براى پروردگارت ميخوانى و شقى تر اولين و آخرين كه جفت پى كننده شتر ثمود است برانگيخته شود و ضربتى بر فرقت زند و ريشت را خضاب كند امير المؤمنين فرمود گفتم يا رسول اللّه اين در صورتيست كه دين من سالم است ؟ فرمود با سلامتى دين تو است سپس فرمود اى على هر كه تو را بكشد مرا كشته و هر كه تو را بخشم آرد مرا بخشم آورده و هر كه تو را دشنام دهد مرا دشنام داده زيرا تو جان منى روحت از روح من و گلت از گل منست براستى خداى تبارك و تعالى آفريده مرا با تو برگزيده مرا با تو و مرا براى نبوت اختيار كرده و تو را براى امامت هر كه منكر امامت تو است منكر نبوت منست اى على تو وصى من و پدر فرزندان من و شوهر دختر من و خليفه من بر امت منى در زندگى من و پس از مردن من فرمانت فرمان من و غدقنت غدقن منست سوگند به آن كه مرا به نبوت گسيل كرده و بهتر خلق ساخته كه تو حجت خدائى بر خلقش و امين اوئى بر سرش و خليفه اوئى بر بندگانش

مجلس بيست و يكم - روز جمعه سلخ ماه رمضان ٣٦٧

١- جابر بن عبد اللّه گويد: چون علىعليه‌السلام مژده فتح خيبر براى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آورد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم باو فرمود اگر جماعاتى از امتم در باره تو نميگفتند آنچه نصارى در باره عيسى بن مريم گفتند امروز در باره تو چيزى مى گفتم كه به هر جمعى گذرى خاك زير پايت و فضل آب وضويت گيرند براى شفا و همين بس كه تو از منى و من از تو ارث مرا برى وارث تو را برم و تو نسبت بمن چون هرون باشى نسبت به موسى جز اينكه پس از من پيغمبرى نباشد تو ذمه مرا برى كنى و به روش من بجنگى و فردا بر سر حوض خليفه من باشى و تو اول كسى باشى كه سر حوض بر من وارد شوى و تو اول كسى كه با من جامه در بركنى و اول كسى از امت منى كه در بهشت در آئى و شيعيانت بر سر منبرهاى نور با روى سفيد گرد منند و از آنها شفاعت كنم و فردا در بهشت همسايه هاى منند و به راستى نبرد با تو نبرد با منست و سازش با تو سازش با من سر تو سر منست و آشكار تو آشكار من و راز سينه تو چون راز من ، فرزندانت فرزندان منند تو وعده هاى مرا عمل كنى و حق با تو است و حق بر زبان تو است و بر دلت و ميان دو ديده ات ايمان با گوشت و خونت آميخته چنانچه با گوشت و خونم آميخته و دشمن تو سر حوض بر من وارد نشود و دوست تو پنهان نگردد تا به همراه تو سر حوض آيد گويد علىعليه‌السلام برو در افتاد و سجده كرد و گفت حمد خدا را كه بمن نعمت مسلمانى داد و بمن قرآن آموخت و مرا محبوب خير البريه نمود كه خاتم پيغمبران و رسولانست از احسان و تفضل خودش بر من گويد پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود اگر تو نبودى مؤمنان پس از من شناخته نميشدند.

٢- ابن عباس به يكى از مجالس قريش ميگذشت كه به علىعليه‌السلام دشنام ميدادند بقائد خود گفت : آنان چه ميگويند، گفت به على دشنام ميدهند گفت مرا نزد آنها ببر چون بر سر آنها ايستاد گفت كدام شما بخدا دشنام دهد؟ گفتند سبحان اللّه هر كه بخدا دشنام دهد شرك بخدا آورده ، گفت كدام شما برسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دشنام دهد؟ گفتند هر كه برسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دشنام دهد كافر است گفت كدام شما به على بن ابى طالب دشنام دهد گفتند بسا باشد گفت خدا را گواه گيرم و براى او اداى شهادت كنم كه محققا از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيدم ميفرمود هر كه على را دشنام دهد مرا دشنام داده و هر كه مرا دشنام دهد خدا را دشنام داده و بقائد خود گفت وقتى به آنها چنين گفتم چيزى گفتند؟ گفت چيزى نگفتند گفت چهره آنها را چگونه ديدى ؟ گفت با چشمانى سرخ بتو نگاه كردند چون نظر نره بزها بكارد قصاب گفت ديگر بگو، گفت ابرو درهم و گردن بزير چون نگاه خوار به عزيز قاهر گفت پدرم قربانت باز هم بگو گفت جز اين چيزى ندارم گفت ولى من خود ميگويم كه زنده هاى آنان ننگ مرده هاشان باشند و مرده هاشان رسوائى بازماندگانشان

٣- ابو بصير گويد: از امام ششم شنيدم ميفرمود هر كه چهار ركعت نماز بخواند با دويست قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ، در هر ركعتى پنجاه قُلْ هُوَ اللّهُ تمام نكند جز آنكه هر گناهى دارد آمرزيده شود.

٤- امام صادق فرمود : بنده اى نيست كه هر روز هفت بار بگويد أ سأ ل اللّه الجنة و اعوذ باللّه من النار جز آنكه نار گويد خدايا او را از من پناه بده

٥- امام صادق فرمود : بر دشمنان نعمت (حسودان) صبر كن زيرا بهترين پاسخ كسى كه براى تو خدا را معصيت كند اينست كه تو براى او اطاعت خدا كنى

٦- امام پنجم فرمود : هر كه يك بار آية الكرسى بخواند خدا هزار بد دنيا و هزار بد آخرت از او بگرداند كه آسانترين بد دنيا فقر باشد و آسانتر بد آخرت عذاب قبر.

٧- امام صادقعليه‌السلام فرمود : اى مدرك خدا رحمت كند بنده اى را كه دوستى مردم را براى ما جلب كند آنچه ميفهمند براى آنها حديث كند و آنچه منكرند وانهد.

٨- امام صادقعليه‌السلام فرمود : داودعليه‌السلام يك روز بيرون رفت و زبور ميخواند هر وقت داود زبور ميخواند كوه و سنگ و پرنده و درنده اى نبود كه با او هم آواز نشود، ادامه داد تا بكوهى رسيد و اتفاقا بالاى آن كوه پيغمبرى بنام حزقيل مكان داشت چون سنگ كوهها و آواز درندگان و پرندگان شنيد دانست كه داود است داود گفت اى حزقيل اجازه ميدهى بالاى كوه نزد تو آيم ؟ گفت نه داود گريست خداى عز و جل به حزقيل وحى كرد اى حزقيل داود را سرزنش مكن و از من عافيت بخواه حزقيل برخاست و دست داود را گرفت و او را بالا برد داود گفت اى حزقيل هرگز قصد خطا كردى ؟ گفت نه گفت دچار عجب و خود بينى شدى از عبادت خداى عز و جل ؟ گفت نه گفت دل بدنيا دادى و از شهوت و لذتش خواستى ؟ گفت آرى بسا اين بدلم گذشته گفت وقتى اين خيال تو را گرفته چه كردى ؟ گفت وقتى چنين شده ميان اين دره رفتم و عبرت گرفتم گفت داود پيغمبر بدان دره رفت در آنجا تختى از آهن بود و بر زير آن كاسه سر پوسيده و استخوانهاى از ميان رفته و لوحى از آهن كه توشته اى داشت داود آن را خواند اين بود، من اروى پسر سلم هستم هزار سال سلطنت كردم ، هزار شهر ساختم ، هزار دختر گرفتم آخر عمرم بسترم از خاك شد و بالينم از سنگ و همنشين هايم كرمها و مارها هر كه مرا ببيند فريب دنيا نخورد.

٩- امام صادقعليه‌السلام فرمود : هر كه روزه اش را با قول صالح يا عمل صالح ختم كند خدا روزه او را قبول كند عرض شد يا ابن رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قول صالح چيست ؟ فرمود شهادت بيگانگى خدا و عمل صالح اخراج فطره

١٠- امير المؤمنين روز عيد فطر براى مردم خطبه خواند و فرمود : اى مردم در اين روز شما به محسنان ثواب دهندو بدكاران زيان مندند اين شبيه ترين روزيست به روز قيامت بيرون آمدن شما از منزل به نمازگاه ياد كنيد بيرون آمدن خود را از گورهايتان به محضر پروردگارتان و ياد كنيد به وقوف خود در نمازگاه وقوف خود را در برابر پروردگار خود و ياد كنيد به برگشت خود بمنزلهايتان برگشت خود را بمنزلهاى بهشت يا دوزخ خود و بدانيد اى بندگان خدا كه كمترين مزد مرد و زن روزه دار آنست كه جار كشد آنها را فرشته اى در روز آخر ماه رمضان مژده گيريد بندگان خدا كه آمرزيده شد براى شما آنچه گذشته از گناهان شما و بپائيد در آينده چطور خواهيد بود، و امام صادق جعفر بن محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به يكى از اصحابش فرمود چون شب عيد فطر شود مغرب را بخوان و سجده كن و در آن بگو يا ذا الطول يا مصطفى محمد و ناصره صل على محمد و آل محمد و اغفر لى كل ذنب اذنبته و نسيته و هو عندك فى كتاب مبين سپس صد بار بگو و اتوب الى اللّه و پس از مغرب و عشاء و نماز صبح و نماز عيد همان تكبيرات ايام تشريق را بخوان بگو اللّه اكبر لا اله الا اللّه و اللّه اكبر اللّه اكبر و للّه الحمد اللّه اكبر على ما هدانا و الحمد للّه على ما ابلانا و مگو در آن و رزقهم من بهيمة الانعام كه اين عبارت مخصوص ايام تشريق است (

١١- ١٣ ذى حجه)

مجلس بيست و دوم غره ماه شوال سال ٣٦٧

١- رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : كه خدا فرمايد اى بندگانم همه گمراهيد جز آنكه منش رهنمايم و همه فقيريد جر آنكه منش توانگر سازم و همه گنهكاريد جز آنكه منش حفظ كنم

٢- امام صادقعليه‌السلام فرمود : يك اعرابى نزد پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و مدعى شد كه هفتاد درهم بهاى ناقه از او طلبكار است پيغمبر باو فرمود آن را از من دريافت نكردى ، گفت نه فرمود من آن را به تو پرداختم اعرابى گفت راضيم كه مردى ميان من و تو قضاوت كند پيغمبر برخاست با او نزد يكى از مردان قريش به محاكمه رفتند آن مرد باعرابى گفت چه ادعائى به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دارى ؟ گفت هفتاد درهم بهاى يك ناقه كه باو فروختم ، به پيغمبر گفت يا رسول اللّه چه ميگوئى ؟ فرمود باو پرداخته ام آن مرد قریشى گفت يا رسول اللّه شما به طلب او اقرار كرديد بايد يا دو گواه بياوريد كه باو پرداختيد و يا هفتاد درهم را باو بپردازيد. پيغمبر خشمناك برخاست و رداء خود را ميكشيد و فرمود بخدا من نزد كسى روم كه به حكم خداى تعالى ذكره ميان ما حكم كند با او نزد امير المؤمنين على بن ابى طالب به محاكمه آمد على باعرابى گفت چه ادعائى به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دارى ؟ گفت هفتاد درهم بهاى ناقه اى كه باو فروختم گفت يا رسول اللّه چه ميفرمائى ؟ فرمود باو پرداختم گفت اى اعرابى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمايد من بتو پرداختم آيا راست ميگويد؟ گفت نه بمن نپرداخته امير المؤمنين شمشير كشيد و گردن آن اعرابى را زد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود چرا اعرابى را كشتى ؟ فرمود يا رسول اللّه براى آنكه تو را تكذيب كرد هر كه تو را تكذيب كند خونش حلال است و قتلش واجب است پيغمبر فرمود اى على بدان كه مرا پيغمبرى درست فرستاده است از حكم خداى تعالى خطا نرفتى ولى ديگر چنين كارى مكن

٣- علقمه گويد: از امام ششم راجع بكسى كه گواهيش پذيرفته شود يا پذيرفته نشود پرسيدم فرمود اى علقمه هر كس بر فطرت اسلام ما شد گواهيش پذيرفته است ، گفتم گواهى گنه كاران پذيرفته است فرمود اگر گواهى گنه كار پذيرفته نباشد بايد جز گواهى انبياء و اوصياء كه معصومند نپذيرند هر كه بديده خود نديدى گناه كند يا دو تن بگناه او گواهى داده باشند از اهل عدالت و آبرومنديست و گواهيش پذيرفته است و گرچه پيش خود گنهكار باشد و هر كه او را غيبت كند بگناهى كه دارد از خدا بريده و با شيطان پيوسته است پدرم از پدرانش براى من باز گفت كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود هر كه مؤمنى را بدان چه در او است غيبت كند خدا ميان آن دو در بهشت جمع نكند هرگز و هر كه بدى به مؤمنى بندد كه در او نباشد عصمت ميان آنها بريده شود و آن غيبت كن در دوزخ مخلد گردد كه چه بد انجامى است ، علقمه گفت يا ابن رسول اللّه مردم ما را به گناهان بزرگى نسبت دهند و ما از اين دلتنگ هستيم فرمود اى علقمه پسند مردم را نتوان بدست آورد و زبانشان را نتوان ضبط كرد شما چطور سالم مانيد از آنچه پيغمبران خدا سالم نماندند و نه رسولان او و نه حجتهاى او، يوسف را به زنا متهم نكردند، ايوب را بگرفتارى گناه خود متهم نكردند، داود را متهم نكردند كه دنبال پرنده اى رفت تا زن اوريا را ديد و عاشق او شد و شوهرش را جلو تابوت فرستاد تا كشته شد و آن زن را گرفت ، موسى را متهم نكردند كه عنين است (مردى ندارد) و او را آزردند تا خدا تبرئه اش كرد از آنچه گفتند و نزد خداوند آبرومند بود همه انبياء را متهم نكردند كه جادوگرند و دنيا طلب ، مريم دختر عمران را متهم نكردند كه از مرد نجارى بنام يوسف آبستن شده پيغمبر ما را متهم نكردند كه شاعر و ديوانه است متهمش نكردند كه عاشق زن زيد بن حارثه شده و كوشيد تا او را بدست آورد، در روز بدر متهمش نكردند كه يك پتوى سرخ براى خود از غنيمت برگرفت تا خدا آن قطيفه را عيان كرد و او را تبرئه نمود از خيانت و در قرآن نازل كرد (آل عمران ١٦١) پيغمبرى نباشد كه از غنيمت بدزدد، هر كه از غنيمت بدزدد روز قيامت در بند وى باشد متهمش نكردند كه در باره پسر عمش على از روى هوى سخن ميگويد تا خداى عز و جل آنها را تكذيب كرد و فرمود (نجم) از هوى سخن نكند همانا وحى است كه به وى رسد، او را متهم نكردند كه بدروغ خود را رسول خدا ميداند تا خدا باو فرستاد (انعام ٢٤) پيش از تو رسولانى تكذيب شدند و صبر كردند بر تكذيب خود و آزرده شدند تا يارى خدايشان آمد روزى فرمود مرا ديشب به آسمان بردند، گفته شد بخدا همه شب از بسترش جدا نشده و آنچه در باره اوصياء گفتند بيش از اينست ، سيد اوصياء را متهم نكردند كه دنيا جو و سلطنت طلب است و آشوب را بر راحت برمى گزيند و خون مردم را مى ريزد و اگر مرد خوبى بود خالد بن وليد مامور نميشد گردنش را بزند، او را متهم نكردند كه ميخواست دختر ابى جهل را بر سر فاطمهعليه‌السلام بگيرد و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سر منبر از او به مسلمانان شكايت كرد و فرمود على ميخواهد دختر دشمن خدا را بر سر دختر پيغمبر خدا بزنى گيرد حالافاطمه پاره تن منست و هر كه او را آزارد مرا آزرده و هر كه او را شاد كند مرا شاد كرده و هر كه او را خشمناك سازد مرا خشمناك ساخته سپس امام صادق فرمود اى علقمه چه گفتار عجيبى مردم در باره علىعليه‌السلام دارند يكى او را معبود داند و ديگرى عاصى معبود پندارد و آنكه او را متهم به معصيت كند بر او سهل تر است از آنكه متهم به ربوبيت نمايد اى علقمه مگر نگفتند خداى عز و جل سومى سه تاست مگر او را مانند خلقش ندانستند مگر نگفتند كه او دهر است ؟ نگفتند كه او چرخ است ؟ مگر نگفتند كه جسم است نگفتند كه صورتست ، تعالى اللّه عن ذلك علوا كبيرا اى علقمه آن زبانها كه خدا را بنالايق ستايند چگونه از نكوهش شما بدان چه بد داريد باز ايستند از خدا يارى خواهيد و شكيبا باشيد، به راستى زمين از آن خداست و او را بارث هر كه از بندگانش خواهد بسپارد و عاقبت از آن متقيانست بنى اسرائيل هم به موسى گفتند پيش از آنكه تو بيائى در آزار بوديم و پس از آنهم كه آمدى در آزاريم خداى عز و جل فرمود بگو اى موسى اميد است كه پروردگارتان دشمنان را نابود كند و شما را در زمين بجاى او نهد و بنگرد چه كار خواهيد كرد.

٤- امام چهارم فرمود : يك روز رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بيرون شد و نماز بامداد را خواند و سپس فرمود اى گروه مردم كدام از شما ميرود و از سه كسى كه به لات و عزى قسم خوردند مرا بكشند دفاع ميكند و به پروردگار كعبه دروغ گفته اند، كسى جواب نداد، فرمود گمانم على بن ابى طالب ميان شما نيست عامر بن قتاده عرضكرد او امشب تب داشت و نيامده با شما نماز بخواند اجازه بدهيد باو خبر دهم پيغمبر فرمود خبر ده رفت و او را خبر داد و امير المؤمنين بشتاب آمد و يك ازارى به تن داشت كه دو گوشه اش را بگردن گره كرده بود و عرضكرد يا رسول اللّه اين خبر چيست ؟ فرمود اين رسول پروردگار منست و خبر مى دهد از كسانى كه براى كشتن من قيام كرده اند و به پروردگار كعبه دروغ گفته اند علىعليه‌السلام فرمود من به تنهائى جلو آنها مى روم و هم اكنون لباس خود را ببر ميكنم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود اين لباس و اين زره و اين شمشير، زره به تن او كرد و عمامه بر سرش بست و شمشير به كمرش آويخت و به اسب خودش سوار كرد امير المؤمنين رفت و تا سه روز از او خبرى نشد و جبرئيلعليه‌السلام از او خبرى نداد فاطمهعليه‌السلام با حسن و حسين آمد و گفت بسا اين دو بچه بى پدر شده باشند اشك از چشم پيغمبر سرازير شد و فرمود اى مردم هر كه خبرى از على براى من بياورد مژده بهشت باو مى دهم هر كدام به راهى رفتند تا خبرى آورند چون پيغمبر را بسيار اندوهناك ديدند و پيره زن ها هم بيرون رفتند عامر بن قتاده برگشت و مژده على را آورد و جبرئيل هم گزارش ‍ او را به پيغمبر رسانيد و امير المؤمنين هم با سه شتر و دو اسير و سه اسب وارد شد و سرى هم همراه داشت پيغمبر فرمود ميخواهى من از وضع تو گزارش دهم اى أ بو الحسن ؟ منافقان گفتند تا اين ساعت دردش گرفته بود و اكنون ميخواهد گزارش كار او را بدهد پيغمبر فرمود اى أ با الحسن تو خود گزارش كارت را بده تا گواه بر اين مردم باشى عرضكرد بچشم يا رسول اللّه چون به آن وادى رسيدم اين سه تن را ديدم كه بر شتر سوارند بمن فرياد زدند كيستى ؟ گفتم من على بن ابى طالب پسر عم رسول خدايم گفتند ما رسولى براى خدا نميشناسيم كشتن تو با كشتن محمد پيش ما برابر است اين مقتول بر من حمله كرد و چند ضربت ميان من و او رد و بدل شد و باد سرخى وزيد كه از آن آواز تو را شنيدم ميگفتى من گريبان زرهش را برايت دريدم برگ و شانه اش بزن بشانه او زدم و كارى نشد سپس باد زردى وزيد و ميگفتى زره را از رانش پس انداختم به رانش بزن زدم و قطعش كردم و سرش را برگرفتم و دور انداختم اين دو مرد بمن گفتند شنيديم محمد رفيق دلسوز و مهربانيست ما را نزد او بر و در كشتن ما مشتاب اين سرور ما با هزار پهلوان برابر بود پيغمبر فرمود اى على آواز اول كه شنيدى از جبرئيل بود و دوم از ميكائيل يكى از اين دو مرد را نزد من آور او را پيش داشت و باو فرمود بگو لا إِلهَ إِلَّا اللّهُ و گواهى ده به رسالت من گفت از جا كندن كوه ابو قبيس بر من آسان تر است از اين اعتراف فرمود يا على او را عقب ببر و گردن بزن سپس فرمود ديگرى را بياور باو هم فرمود بگو لا إِلهَ إِلَّا اللّهُ و گواهى بده به رسالت من ، گفت مرا به رفيقم برسان فرمود اى على او را هم ببر و گردن بزن او را عقب داشت و شمشير برافراشت كه گردن زند جبرئيل نزد پيغمبر آمد و گفت اى محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پروردگارت سلام مى رساند و ميفرمايد او را مكش زيرا خوش خلق و با سخاوت است در قوم خود پيغمبر فرمود اى على دست نگهدار كه اين فرستاده پروردگار من خبر مى دهد كه او خوش ‍ رفتار و با سخاوتست در قبيله خود آن مشرك گفت اين رسول پروردگار تو است كه چنين خبرى داده ؟ فرمود آرى ، گفت بخدا من هرگز در برابر برادرم مالك درهمى نبودم و در جنگ عبوس نكردم و گواهم كه نيست معبود حقى جز خدا و تو رسول خدائى پيغمبر فرمود اينست كه حسن خلق و سخاوت او را به بهشت پر نعمت كشاند.