ترجمه امالى شيخ صدوق

ترجمه امالى شيخ صدوق 0%

ترجمه امالى شيخ صدوق نویسنده:
گروه: متون حدیثی

ترجمه امالى شيخ صدوق

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: شیخ صدوق ترجمه شيخ محمد باقر كمره اى
گروه: مشاهدات: 43319
دانلود: 4060

توضیحات:

ترجمه امالى شيخ صدوق
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 103 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 43319 / دانلود: 4060
اندازه اندازه اندازه
ترجمه امالى شيخ صدوق

ترجمه امالى شيخ صدوق

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

مجلس بيست و سوم دو شب از شوال گذشته سال ٣٦٧

١- امام صادقعليه‌السلام از جدش روايت كرده كه : چون امير المؤمنين بر گورستان مشرف مى شد ميفرمود اى خاك نشينان ، اى آوارگان خانه ها را تصرف كردند و زنها را گرفتند و دارائى را پخش كردند اينست خبر پيش ما، پيش شما چه خبر است ؟ سپس رو باصحابش كرد و فرمود اگر اجازه سخن داشتند بشما خبر ميدادند كه بهترين توشه تقوى است

٢- علىعليه‌السلام فرمود : روزى بر فرزند آدم نگذرد كه باو نگويد اى پسر آدم من روز تازه اى هستم و بر تو گواهم ، در من خوب بگو و خوب بكن تا روز قيامت براى تو گواهى دهم پس از من ديگر هرگز مرا نخواهى ديد.

٣- علىعليه‌السلام فرمود : مسلمان سه دوست دارد يكى باو بگويد من در زندگى و مردن همراه توام و آن عمل او است و ديگرى گويد تا مردن با توام و آن مال او است كه چون مرد از آن وارثست و سومى گويد من تا سر قبر با توام و تو را رها كنم و آن فرزند او است

٤- علىعليه‌السلام فرمود : كسى مرگ را بخوبى نشناخته است كه فردا را از عمر خود بداند.

٥- امير مؤمنان در بصره خطبه خواند، پس از حمد و ستايش بر خداى عز و جل و صلوات بر پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : مدت هر چه دراز آيد باز كوتاه است گذشته عبرت زندگانست و مرده پند شخص زنده است ديروز گذشته برگشت ندارد و فردا هم مورد اعتماد كسى نيست نخست پيش قراول ميانه است و ميانه پيشرو آخرى و همه از هم جدا گردند و بهم رسند مرگ بر همه چيره باشد و آن روز هراسناك همه را در گيرد، روزى كه مال و فرزند سودى نبخشد جز كسى كه دل سالم نزد خدا آرد سپس فرمود گروه شيعيانم شكيبا باشيد بر كردارى كه از ثوابش بى نياز نباشيد و خود را شكيبا داريد از ارتكاب كارى كه صبر بر عقابش نداريد، صبر بر طاعت خدا را آسان تر دريابيم از صبر بر عذاب خداى عز و جل بدانيد كه شما عمرى محدود و آرزوئى بلند و نفسى چند داريد بناچار عمر بسر رسد و دفتر آرزو بر هم نهاده شود و نفسها بپايان آيد سپس اشك از ديده ريخت و اين آيه خواند (انفطار١٠- ١٢) و به راستى حافظانى بر شما گمارده شده ، نويسندگانى گرامى ، ميدانيد كه چه ميكنيد.

٦- امير المؤمنين فرمود : همه خيرى در سه خصلت فراهم است نظر و خاموشى و سخن هر نظر بى عبرتى سهو است ، هر خاموشى بى فكرتى غفلت است و هر سخنى ذكر نباشد لغو است خوشا بر كسى كه نظرش عبرت و سكوتش فكر و سخنش ‍ ذكر است ، بر گناه خود بگريد و مردم از شرش آسوده اند.

٧- علىعليه‌السلام فرمود : در پنج وقت دعا را غنيمت شماريد وقت قرائت قرآن ، نزد اذان ، نزد آمدن باران ، نزد برخورد دو صف بقصد شهادت و هنگام دعاى مظلوم كه پرده اى تا عرش فاصله ندارد.

٨- امير المؤمنينعليه‌السلام فرمود : بسا غافلى كه جامه ميبافد تا بپوشد و آن جامه كفن او است خانه سازد تا مسكن گيرد و آنجا گور او است به على عرض شد آمادگى براى مرگ چيست ؟ فرمود اداى واجبات و كناره كردن از حرامها و بدست آوردن مكارم سپس ‍ باكى نباشد كه مرگ بر او آيد، يا او بمرگ گرايد، بخدا باك ندارد پسر ابى طالب كه بر مرگ افتد يا مرگش درگيرد امير المؤمنين در يكى از خطبه هايش ‍ فرمود آيا مردم به راستى دنيا خانه نيستى و آخرت خانه زيستى است از گذرگاه خود توشه گيريد براى قرارگاه خويش پرده خود را نزد كسى كه راز شما داند ندريد، دلهاى خود را از دنيا بيرون كنيد پيش از آنكه تنهاى شما را بيرون برند در دنيا زنده شديد و براى آخرت آفريده شديد دنيا چون زهر است كسى آن را بخورد كه نشناسد بنده كه مرد فرشتگان گويند چه پيش ‍ داشت و مردم گويند چه بر جا گذاشت برگ عيشى پيش فرستيد كه از آن شما است و پس انداز نكنيد كه بر زيان شما است محروم كسى است كه از بهره مالش محروم باشد و رشك بر آن برند كه ميزانش از صدقات و خيرات سنگين است و در بهشت بستر خود گسترده داشته و راه صراط خود را شسته كرده

٩- رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : امامها بعد از من دوازدهند اول آنها توئى اى على و آخرشان همان قائمى است كه خدا بدستش مشرق و مغربهاى زمين را فتح كند.

١٠- امام صادقعليه‌السلام فرمود : مردم گفتار پيغمبر راصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روز مشربه ام ابراهيم در باره علىعليه‌السلام از ياد بردند چنانچه گفتار او را در روز غدير خم از ياد بردند. رسول خدا با اصحاب خود در غرفه ام ابراهيم بود كه علىعليه‌السلام آمد و جا براى او باز نكردند چون ديد جا براى او باز نميكنند فرمود اى گروه مردم اين خاندان منند كه آنها را سبك ميگيريد و هنوز من زنده ام و ميان شما هستم حالا بخدا اگر از شما پنهان شوم خدا از شما پنهان نيست به راستى روح و راحت و خوشى و بشارت از آن كسى است كه به علىعليه‌السلام اقتداء كند و او را دوست دارد و تسليم او و اوصياء از فرزندان او شود و بر منست كه آنها را وارد شفاعت خود كنم زيرا پيروان منند و هر كه مرا پيروى كند از منست روشى است كه از ابراهيم براى من مانده زيرا من از ابراهيم هستم و ابراهيم از منست فضل من فضل او است و فضل او فضل من و من از او افضلم بتصديق قول خدا (آل عمران) نژادى كه برخى از برخى باشند و خدا شنوا و داناست و پاى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ در مشربه ام ابراهيم چركى برداشت كه به استخوان نرسيد ولى مردم به عيادت او رفتند و

مجلس بيست و چهارم - روز چهارشنبه سه روز از شوال سال ٣٦٧ گذشته

١- رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : روز قيامت عرش پروردگار جهانيان را به هر زينتى زيور كنند و دو منبر نور آورند كه طول هر كدام صد ميل است و يكى را بر راست عرش نهند و يكى را بر چپ عرش و حسن و حسين را بياورند و حسن بر يكى برآيد و حسين بر ديگرى پروردگار تبارك و تعالى عرش خود را به آنها بيارايد چنانچه زن به دو گوشواره زيور بندد.

٢- ابن عباس گويد: روزى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نشسته بود كه حسن آمد و چون او را ديد گريست و سپس فرمود نزد من نزد من اى پسرم و او را بخود نزديك كرد تا بر زانوى راست نشانيد سپس حسين آمد و چون او را ديد گريست و گفت بيا بيا پسر جانم و او را هم نزديك كرد تا بر زانوى چپ خود نشانيد سپس فاطمه آمد و او را هم بخود نزديك كرد و برابر خود نشانيد و سپس امير المؤمنينعليه‌السلام آمد او را هم كه ديد گريست و نزديك خود طلبيد و در پهلوى راست خود نشانيد، اصحابش گفتند يا رسول اللّه هر كدام را ديدى گريستى ؟ توى اينها كسى نبود كه از ديدنش شاد شوى ؟ فرمود بحق آنكه مرا به نبوت بر انگيخته و بر همه مردم برگزيده من و اينها گرامى ترين خلقيم نزد خدا و روى زمين كسى نيست كه از اينها نزد من محبوبتر باشد اما على بن ابى طالب كه برادر من و همكار من و بعد از من صاحب امر است و صاحب لواء منست در دنيا و آخرت و صاحب حوض ‍ من و شفاعت منست و سرور هر مسلمانى و امام هر مؤمنى است و پيشواى هر متقى و وصى و خليفه من بر خاندانم و امتم در زندگى و پس از مرگم دوستش دوست من و دشمنش دشمنم به ولايتش امتم مرحومه اند و هر كه مخالف او باشد ملعونست و چون آمد گريستم براى آنكه يادم آمد كه پس از من امتم با او دغلى كنند و او را از مسندم بردارند و خدا آن را براى او مقرر كرده پس از من و سپس گرفتارى كشد تا ضربتى بسرش زنند كه ريشش از آن خضاب شود در بهترين ماهى كه ماه رمضانست و خدا در آن قرآن نازل كرده براى هدايت مردم و گواهى بر رهنمائى و فرق حق و باطل ، و اما دخترم فاطمه كه بانوى زنان جهانيان است از اولين و آخرين و پاره تن منست و نور ديده منست و ميوه دل منست و روح منست كه درون منست و حوراء انسيه است هر وقت در محراب خود برابر پروردگارش جل جلاله بايستد نورش ‍ به فرشتگان آسمان بتابد چنانچه نور اختران بر زمين بتابد و خداى عز و جل به فرشتگانش فرمايد فرشتگانم ببينيد كنيزم فاطمه با وى كنيزانم را برابرم ايستاده و دلش از ترسم ميلرزد و دل به عبادتم داده ، گواه باشيد كه شيعيانش ‍ را از آتش امان دادم و چون او را ديدم بيادم افتاد آنچه پس از من با وى مى شود گويا مى بينم خوارى به خانه اش راه يافته و حرمتش زير پا رفته و حقش غصب شده و ارتش ممنوع شده و پهلويش شكسته و جنين او سقط شده و فرياد ميزند يا محمداه و جواب نشنود و استغاثه كند و كسى بدادش نرسد و هميشه پس از من غمنده و گرفتار و گريان است يك بار يادآور شود كه وحى از خانه اش بريده و بار ديگر ياد جدائى من كند و شب كه آواز مرا نشنود به هراس افتد آوازى كه من با تلاوت قرآن تهجد ميكردم و خود را خوار بيند پس از آنكه در دوران پدر عزيز بوده در اينجا خداى تعالى او را با فرشتگان مأ نوس سازد و او را بدان چه به مريم بنت عمران گفتند ندا دهند و گويند اى فاطمه خدايت گزيد و پاك كرد و بر زنان جهانيان برگزيد اى فاطمه قنوت كن بر پروردگارت و سجود و ركوع كن با راكعان سپس بيمارى او آغاز شود و خدا مريم بنت عمران را بفرستد او را پرستارى كند و در بيمارى او انيس او باشد اينجا است كه گويد پروردگارا من از زندگى دلتنگ شدم و از اهل دنيا ملولم مرا به پدرم رسان خداى عز و جل او را بمن رساند و اول كس از خاندانم باشد كه بمن رسد، محزون و گرفتار و غمنده و شهيد بر من وارد شود و من در اينجا بگويم خدايا لعنت كن هر كه باو ظلم كرده و كيفر ده هر كه حقش را غصب كرده و خوار كن هر كه خوارش كرده و در دوزخ مخلد كن هر كه به پهلويش زده تا سقط جنين كرده و ملائكه آمين گويند، اما حسن كه پسرم و فرزندم و پاره تنم و نور ديده ام و روشنى دلم و ميوه قلبم هست و او سيد جوانان اهل بهشت است و حجت خداست بر امت امرش امر من است و قولش قول من هم هر كه پيرويش كند از منست و هر كه نافرمانيش كند از من نيست و چون او را ديدم بيادم آمد آنچه از اهانت پس از من بيند و تا آنجا كشد كه با زهر ستم و عدوانش كشند در اينجا فرشتگان هفت آسمان به مرگش بگريند و همه چيز تا پرنده هوا و ماهيان دريا بر او گريند چشم كسى كه بر او بگريد كور نباشد روزى كه چشمها كورند و هر كه بر او محزون شود روزى كه دلها همه محزونند دلش محزون نباشد و هر كه در بقيع او را زيارت كند قدمش بر صراط برجا ماند روزى كه همه قدمها بلغزند- و اما حسينعليه‌السلام از من است و فرزند من است و بهترين خلق است ، پس از برادرش امام مسلمانان و سرور مؤمنان و خليفه خداوند عالميان است و غياث مستغيثين و پناه امان جويان و حجت خدا بر همه خلق و او سيد جوانان اهل بهشت است و باب نجات است امرش امر من است و طاعتش طاعت من ، هر كه پيرويش كند از من است و هر كه نافرمانيش كند از من نيست و چون ديدمش بيادم آمد كه بعد از من ، باو چه مى شود گويا مى نگرم كه بحرم من و قرب من پناهنده شده و او را پناه ندهند در خواب به آغوشش گيرم و بر سينه چسبانمش و باو دستور دهم از خانه هجرتم بكوچد و او را بشهادت بشارت دهم از آنجا بكوچد به زمينى كه قتلگاه او است زمين كرب و بلا و قتل و رنج يك دسته مسلمانان ياريش كنند كه سروران شهداى امتند در روز قيامت گويا مينگرمش كه تيرى خورده و از اسبش بخاك افتاده و چون گوسفند سرش را مظلومانه بريدند سپس رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گريست و كسانى كه گردش بودند گريستند و صداى شيون آنها بلند شد و آن حضرت برخاست و ميفرمود خدايا بتو شكايت كنم آنچه را خاندانم پس از من برخورند سپس وارد منزلش شد.

٣- يك روز حسين بن على بن ابى طالبعليه‌السلام وارد شد بر حضرت حسنعليه‌السلام و چون چشمش باو افتاد گريست باو گفت : چه تو را ميگرياند اى ابا عبد اللّه ؟ گفت ميگريم براى آنچه با تو كنند، فرمود آنچه بمن آيد زهريست كه بكامم ريزند و كشته شوم ولى اى ابا عبد اللّه روزى چون روز تو نباشد سى هزار مردى كه مدعيند از امت جد ما محمدند و خود را بدين اسلام بندند بر تو گرد آيند و همدست شوند براى كشتن تو و ريختن خونت و هتك حرمتت و اسير كردن ذريه ات و زنانت و غارت بنه ات در اينجا است كه به بنى اميه لعنت فرود آيد و آسمان خاكستر و خون بارد و همه چيز بر تو بگريند تا وحشيان بيابان و ماهيان دريا.

٤- رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : هر گاه از خداى عز و جل خواهشى كنيد از او وسيله بخواهيد پرسيدند از پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از وسيله فرمود آن درجه ايست كه من در بهشت دارم هزار پله است و ميان هر دو پله يكماه دويدن اسب است و پله ها از گوهر است و زبرجد و ياقوت تا طلا و نقره آن را در قيامت بياورند در برابر درجه هاى پيغمبران نهند و چون ماه باشد ميان اختران در آن روز پيغمبر و صديق و شهيدى نماند كه گويد خوشا بكسى كه اين درجه دارد ندائى از طرف خداى عز و جل برسد كه همه پيغمبران و خلايق بشنوند، اين درجه محمد است من آيم و قبائى از نور در بر و تاج ملك و اكليل كرامت بر سر على بن ابى طالب لواء حمد را جلو من دارد و بر آن نوشته است لا إِلهَ إِلَّا اللّهُ رستگاران همانند كه بخدا رسيدند و چون به پيغمبران گذريم گويند اين دو فرشته مقربند كه نشناسيم و نديديم و چون بفرشتگان گذريم گويند اينان دو پيغمبر مرسلند تا بر آن درجه بالا روم و على دنبال من آيد تا به بالاترين پله برآيم و على يك پله پائين تر از من باشد در اين روز پيغمبر و صديق و شهيدى نماند جز آنكه گويد خوشا بر اين دو بنده كه چه گراميند نزد خدا از طرف خدا ندائى رسد كه همه پيغمبران و صديقان و شهيدان و مؤمنان بشنوند اين است حبيبم محمد و اين است وليم على خوشا به آن كه دوستش دارد و بدا به آن كه دشمنش دارد و دروغش شمارد سپس رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود در اين روز كسى نباشد كه دوستت دارد اى على جز آنكه از اين سخن خرم شود و روسپيد گردد و دلشاد و كسى نماند كه دشمنت دارد و يا ستيزه كرده و منكر حقت شده جز آنكه رويش سياه و قدمش ‍ لرزانست در اين ميانه دو فرشته پيش من آيند يكى رضوان كليددار بهشت و يكى مالك كليددار دوزخ ، رضوان نزديك گردد و ميگويد درود بر تو اى احمد من گويم درود بر تو اى فرشته تو كيستى چه خوش رو و خوشبوئى ؟ ميگويد من كليد دار بهشتم و اينها كليدهاى بهشت است كه رب العزت برايت فرستاده اى احمد آنها را بگير گويم از پروردگارم قبول كردم حمد او را بر آنچه بمن تفضل كرد آنها را تحويل برادرم على بن ابى طالب بده رضوان برگردد مالك دوزخ پيش آيد و گويد درود بر تو اى احمد، گويم درود بر تو اى فرشته كيستى كه چه زشت رو و نامطلوبى ؟ گويد من كليددار دوزخم و اينها كليدهاى دوزخ است رب العزت براى شما فرستاده است اى احمد بگير آنها را گويم قبول كردم از پروردگارم حمد او را بر آنچه مرا بدان فضيلت داد آنها را تحويل برادرم على بن ابى طالب بده مالك برگردد و كليدهاى بهشت و دوزخ را در دست دارد تا بر دهانه جهنم بايستد كه شراره ميپراند و سوت ميكشد و حرارتش تند است و على مهار آن را دارد دوزخ به على گويد اى على مرا واگذار و بگذر نور تو شرار مرا خاموش كرد على فرمايد آرام باش اى دوزخ اين شخص را بگير و اين را وانه اين دشمن مرا بگير و اين دوست مرا واگذار دوزخ در آن روز فرمانبرتر است براى على از غلام شما براى آقاى خود اگر خواهد آن را به راست و چپ بكشاند و بهشت آن روز براى على مطيع تر است در آنچه دستور دهد از همه مردم و صلى اللّه على سيدنا خير خلقه محمد و آله اجمعين

مجلس بيست و پنجم در طوس زيارتگاه حضرت رضاعليه‌السلام املاء كرده است جمعه روز سيزده روز از ذيحجه سال ٣٦٧ مانده

١- حسين بن يزيد گويد: از امام ششم شنيدم ميفرمود مردى از فرزندان پسرم موسى طلوع كند همنام امير المؤمنين و در زمين طوس بخراسان دفن شود در آنجا به زهر كشته شود و غريب بخاك رود هر كه او را زيارت كند و عارف بمقام او باشد خدا باو عطا كند مزد كسى كه پيش از فتح جهاد كرده و انفاق نموده

٢- رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : محققا پاره اى از تن من در خراسان دفن مى شود زيارتش نكند گرفتارى جز آنكه خدا گرفتاريش را بر طرف كند و نه گنهكارى جز آنكه خدا گناهانش ‍ بيامرزد.

٣- ابى نصر بزنطى گويد: من نامه أ بو الحسن الرضاعليه‌السلام را خواندم كه به شيعيانم برسانيد كه زيارت من نزد خدا برابر است با هزار حج گويد به فرزندش ابى جعفر گفتم هزار حج ؟ فرمود آرى بخدا هزار هزار حج براى آنكه عارف بحقش زيارتش كند:

٤- بزنطى گويد شنيدم امام رضا ميفرمود : زيارت نكند مرا احدى از دوستانم با معرفت بحق من جز آنكه شفاعت پذير اويم در قيامت

٥- على بن ابى طالب فرمود : محققا يكى از فرزندانم به زهر ستم در زمين خراسان كشته شود نامش نام من است و نام پدرش نام پسر عمران موسى حالا هر كه او را در غربتش زيارت كند خدا گناهان گذشته و آينده او را بيامرزد اگر چه بشماره ستاره ها و قطره هاى باران و برگ درختان باشد.

٦- سليمان بن حفص مروزى گفت : از أ بو الحسن موسى بن جعفرعليه‌السلام شنيدم ميفرمود هر كه قبر فرزندم على را زيارت كند برايش نزد خداى عز و جل هفتاد حج مبرور است گفتم هفتاد حج مبروره فرمود آرى هفتاد هزار حج مبرور گفتم هفتاد هزار حج ؟ گويد فرمود بسا حجى كه قبول نباشد هر كه زيارتش كند يا كنار قبرش بماند چون كسى باشد كه خدا را در عرش او زيارت كرده گفتم چون كسى كه خدا را در عرش زيارت كرده ؟ فرمود آرى چون روز قيامت شود بر عرش خداى عز و جل چهار كس از اولين و چهار از آخرين باشند واين نوح و ابراهيم و موسى و عيسى و آخرين محمد و على و حسن و حسين سپس بساطى دراز كنند و زائرين قبور ائمه با ما بنشينند جز آنكه بلندترين درجه و نزديكترين آنها بما در عطا زائرين قبر فرزند من باشند. شيخ فقيه ابو جعفر گويد مقصود از اينكه چون كسى باشد كه خدا را در عرشش زيارت كند تشبيه نباشد زيرا فرشتگان عرش را زيارت كنند و بدان پناهنده شوند و گردش طواف كنند و گويند خدا را در عرش او زيارت كرديم چنان كه مردم گويند حج خانه خدا كرديم و خدا را زيارت كرديم نه مقصود اين باشد خدا موصوف شود بمكان زيرا خداى تعالى از آن برتر است برتر.

٧- ايوب بن نوح گويد: از ابو جعفر محمد بن على بن موسى شنيدم ميفرمود هر كه قبر پدرم را در طوس زيارت كند خدا گناهان گذشته و آينده اش بيامرزد و چون روز قيامت شود براى او منبرى برابر رسول خدا بگذارند تا خدا از حساب بندگانش ‍ فارغ شود.

٨- امام صادق فرمود : نوه من در زمين خراسان در شهرى بنام طوس كشته شود هر كه با معرفت بحق او وى را زيارت كند روز قيامت دستش را بگيرم و به بهشت برم اگر چه اهل گناه كبيره باشد عرض كردم شناختن حق او چيست ، فرمود بداند كه او امام مفترض الطاعه و غريب و شهيد است هر كه عارف بحقش او را زيارت كند خدا باو اجر هفتاد شهيدى كه برابر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از روى حقيقت شهيد شده اند بدهد.

٩- امام رضا فرمود : هر كه مرا در اين خانه دور دستم زيارت كند روز قيامت در سه موقف نزدش ‍ آيم تا از هراس آنها خلاصش كنم وقتى نامه هاى اعمال به راست و چپ پرانند، نزد صراط نزد ميزان ، بس است ما را خدا و چه خوب وكيلى است

مجلس بيست و ششم در مشهد رضاعليه‌السلام روز غدير خم دوازده روز از ذيحجه مانده در سال ٣٦٧ در مشهد

١- جابر بن عبد اللّه انصارى گويد: امير المؤمنين على بن ابى طالب براى ما خطبه خواند حمد خدا كرد و او را ستايش نمود و فرمود آيا مردم در برابر اين منبر شما چهار كس از بزرگان اصحاب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم يند انس بن مالك ، براء بن عازب انصارى ، اشعث بن قيس كندى ، خالد بن يزيد بجلى ، سپس رو به انس بن مالك كرد و فرمود اى انس اگر از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيدى كه ميفرمود هر كه را من مولا و آقايم على مولا و آقاى است و امروز به ولايت من گواهى ندهى خدا تو را نميراند تا گرفتار يك پيسى شوى كه عمامه آن را نپوشاند و اما تو اى اشعث اگر از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيدى كه ميگفت هر كه را من مولايم على مولا است خدايا دوستش را دوست دار و دشمنش را دشمن باش و امروز به ولايت من گواهى ندهى خدايت نميراند تا دو ديده ات را ببرد و اما تو اى خالد بن يزيد اگر شنيده باشى از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه ميفرمود هر كه را من مولايم على مولا است خدايا دوستش را دوست دار و دشمنش را دشمن باش و امروز به ولايت من گواهى ندهى خدا تو را نميراند جز به شيوه مردن جاهليت و اما تو اى براء بن عازب اگر شنيده باشى از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه ميفرمود هر كه را من مولايم على مولا است خدايا دوستش را دوست دار و دشمنش را دشمن باش و امروز به ولايت من گواهى ندهى خدا نميراندت جز در آنجا كه از آن مهاجرت كردى جابر بن عبد اللّه گويد بخدا ديدم انس دچار برص شده و زير عمامه اش مينهفت و ناپديد نميشد اشعث را ديدم كه دو چشمش را از دست داده بود و ميگفت حمد خدا را كه دعاى امير المؤمنين على بن ابى طالب را در كورى دنياى من قرار داد و بر عذاب آخرتم نفرين نكرد تا معذب گردم خالد بن يزيد مرد و خاندانش ‍ خواستند به خاكش سپارند و در منزلش گورش كردند و بخاك رفت ، كنده خبر مرگش را شنيدند و اسب و شتر آوردند در منزلش پى كردند و به رسم جاهليت برگزار شد براء بن عازب را معاويه والى يمن كرد و در آنجا مرد و از آنجا مهاجرت كرده بود.

٢- ابى اسحق گويد: به على بن الحسينعليه‌السلام گفتم معنى گفته پيغمبر من كنت مولاه فعلى مولاه چيست ؟ فرمود به آنها خبر داد كه پس از وى او امام است

٣- از زيد بن على پرسيدند: از معنى قول رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم من كنت مولاه فعلى مولاه فرمود او را نشانه هدايت مقرر داشت تا حزب خدا موقع اختلاف به وسيله او معين گردد

٤- امام پنجم در تفسير قول خداى عز و جل (مائده ٥٥): همانا ولى شما خدا و رسول او است آنان كه ايمان دارند تا آخر آيه فرمود جمعى از يهوديان مسلمان شدند مانند عبد اللّه بن سلام و اسد و ثعلبه و ابن يامين و ابن صوريا و نزد پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمدند و گفتند يا نبى اللّه موسى يوشع بن نون را وصى خود كرد وصى شما كيست ؟ كى پس از تو سرپرست ما است اين آيه نازل شد كه ولى شما خدا و رسول او است و آن كسانى كه گرويدند و نماز برپا كردند و زكات پرداختند و در ركوعند سپس رسول خدا فرمود برخيزيد برخاستند و به مسجد آمدند ناگاه سائلى بيرون ميشد فرمود اى سائل كسى چيزى بتو نداد؟ گفت چرا اين خاتم را دادند و فرمود كى بتو داد گفت اين مردى كه نماز ميخواند فرمود در چه حالى بتو داد گفت در حال ركوع پيغمبر تكبير گفت و اهل مسجد هم تكبير گفتند فرمود على بن ابى طالب پس از من ولى شما است گفتند به پروردگارى خدا خشنوديم و بدين اسلام و به پيغمبرى محمد و به ولايت على بن ابى طالب ، خدا اين آيه فرستاد (مائده ٥٦) هر كه خدا را ولى خود داند و رسولش و آنها كه گرويدند به راستى حزب خدا غالبند از عمر بن خطاب روايت شده كه من چهل خاتم تصدق دادم در حال ركوع تا در باره من نازل شود آنچه در باره على نازل شد و چيزى نازل نشد.

٥- جابر بن عبد اللّه انصارى گويد: شنيدم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ميفرمود به على بن ابى طالب اى على تو برادر من و وصى من و وارث من و خليفه من بر امت منى در زندگى من و پس از فوت من دوستت دوست من دشمنت دشمن من و بدخواهت بدخواه من و پيروت پيرو من است

٦- رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : به راستى خداى تبارك و تعالى ميان من و على بن ابى طالب برادرى انداخت و دخترم را به زنى او داد از بالاى هفت آسمان و فرشتگان مقربش ‍ را گواه آن ساخت و او را وصى و خليفه ام نمود، على از منست و من از او دوستش دوست من و دشمنش دشمن من ، فرشته ها بدوستى او خود را مقرب خدا سازند.

٧- حسن بن زياد عطار گويد: به امام ششم گفتم گفتار رسول خدا كه فاطمه سيده زنان بهشت است آيا سيده زنان دوران خود است ؟ فرمود آن مريم بود و فاطمه سيده زنان بهشت است از اولين و آخرين گفتم گفتار رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه حسن و حسين دو سيد جوانان اهل بهشتند؟ فرمود آنها هم سيد جوانان اهل بهشتند از اولين و آخرين

٨- رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : بهترين عيدهاى امتم روز عيد غدير خم است و آن روزى است كه خداى تعالى مرا فرمان داد برادرم على بن ابى طالب را نصب كنم براى امامت امتم تا پس از من باو رهبرى شوند و آن روزى است كه خدا دين را در آن كامل كرد و تمام كرد در آن نعمت را بر امتم و اسلام را دين پسنديده آنها ساخت سپس فرمود اى گروهان مردم براستى على از من است و من از على از گل من خلق شده و بعد از من امام خلق است آنچه از سنت مورد اختلاف شود براى آنها بيان كند و او امير مؤمنان و پيشواى دست و روسفيدانست و يعسوب مؤمنين و بهتر وصيين و شوهر سيده زنان عالميانست و پدر امامان رهبر است ، گروهان مردم هر كه على را دوست دارد دوستش دارم و هر كه على را دشمن دارد دشمنش دارم هر كه به على پيوندد باو پيوندم و هر كه از على ببرد از او ببرم هر كه به على جفا كند به او جفا كنم و هر كه با على دوست دارى كند با او دوستى كنم و هر كه با على عداوت ورزد با او عداوت ورزم اى گروهان مردم من شهر حكمتم و على بن ابى طالب در آنست و به شهر نيايند مگر از درش دروغگويد هر كه گمان دارد مرا دوست داشته و با على دشمن است ، اى گروهان مردم بدان كه مرا مبعوث بنبوت كرده و بر همه خلق برگزيده من على را براى امتم در زمين بخلافت نگماردم تا آنكه خدا نامش را در آسمانها بلند كرد و ولايتش را بر ملائكه واجب نمود وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ و صلواته على خير خلقه محمد و آله

ده تن را كشت و نزد پدر برگشت و گفت پدر جان تشنه ام حسين فرمود شكيبا باش پسر جانم جدت بجامى لبالب تو را سيراب كند، برگشت و نبرد كرد تا چهل و چهار تن از آنها كشت و شهيد شد صلى اللّه عليه پس از او قاسم بن حسن بن على بميدان رفت و ميگفت :

بى تاب مشو جانم هر زنده بود فانى

امروز بهشت خلد از بهر تو ارزانى

و سه كس را كشت و او را از اسب در انداختندرضي‌الله‌عنه حسين به راست و چپ نگريست و كسى را نديد سر به آسمان برداشت فرمود خدايا مى بينى با پيغمبرزاده ات چه ميكنند؟ بنو كلاب راه فرات را بر او بستند و تيرى بگلوگاهش رسيد و از اسبش بزمين افتاد و تير را بر آورد و بدور انداخت و كف زير خون گرفت و چون پرشد سر و ريش با آن آلوده كرد و گفت من خدا را ستم ديده و خون آلود برخورم و بگونه چپ روى خاك افتاد و دشمن خدا سنان ايادى و شمر بن ذى الجوشن عامرى با جمعى از شاميان آمدند و بالاى سر او ايستادند و بيكديگر گفتند چه انتظارى داريد اين مرد را راحت كنيد سنان بن انس ايادى فرود آمد و ريش حسين را گرفت و با شمشير بگلويش ميزد و ميگفت بخدا من سر تو را جدا ميكنم و مى دانم كه تو زاده رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و بهترين مردمى از جهت پدر و مادر و اسب حسين آمد و يال و كاكل خود را بخون او آغشته و مى دويد و شيهه ميكشيد چون دختران حسين شيهه او را شنيدند بيرون دويدند و اسب بى صاحب ديدند و دانستند كه حسينعليه‌السلام كشته شده ، ام كلثوم دختر حسين دست بر سر نهاد و شيون سرداد و ميگفت وا محمداه اين حسين است كه در بيابانست و عمامه و ردايش بغارت رفته سنان سر حسين را نزد عبيد اللّه زياد آورد و ميگفت :

بار كن از سيم و زر شترانم

قاتل خير بشر بام و ببابم

قاتل شاهنشه دو جهانم

آنكه بود در نسب به از همه مردم

عبيد اللّه باو گفت واى بر تو اگر ميدانستى بهتر مردم است در پدر و مادر چرا او را كشتى ؟ دستور داد گردن او را زدند و روحش به دوزخ شتافت ابن زياد پيكى نزد ام كلثوم دختر (دختر ظ) حسين فرستاد و پيام داد حمد خدا را كه مردان شما را كشت در آنچه با شما شد چه نظر دارى ؟ فرمود اى پسر زياد اگر چشم تو بكشتن حسين روشن شد چشم جدش دير زمانى به ديدار او روشن بود او را ميبوسيد و لبانش ميمكيد و بشانه خودش سوارش ميكرد جواب جد او را آماده كن كه فردا طرف تو است