در روستايمان
روستاى ما (ندى) از روستاهاى كوچك شمال سودان و بر كرانه رود نيل است و اكثر ساكنين آن از قبيله (رباطاب) اند، قبيله اى كه معروف به هوش زياد و سرعت انتقال در فهم بودند، زندگى مردم روستا با نگهدارى درختان خرما و كشت محصولات فصل تاءمين مى شود.
وهابى ها از خوش قلبى مردم روستا سوء استفاده كرده، افكار وهابيت را در ميان آنها منتشر نمودند، و با استفاده از سخنرانى ها و جلساتى كه برگزار مى كردند توانستند به طور مستقيم بر عقل و انديشه مردم اثر بگذارند، من در ابتدا سكوت را انتخاب كردم، و وقت خود را با مطالعه و تحقيق و گاها دعوت از فاميل و نزديكان به سوى مذهب اءهل بيتعليهالسلام
مى گذراندم. و با برادر خود بحث و جدل زيادى داشتم، تا جائى كه ديگر حاضر به خواندن كتابهاى شيعه نبود و مرا تهديد كرد كه كتابها را خواهد سوزاند، ولى پس از گفتگوى زياد توانستم او را تحت تأثير قرار دهم و او شروع كرد به خواندن كتابهايى مانند (اهل بيتعليهمالسلام
قياده ربانيه، المراجعات، معالم المدرستين) تا آنكه خداوند او را به نور اهل بيتعليهمالسلام
هدايت كرد و تشيع خود را اعلام نمود، بقيه افراد خانواده نيز غالبا ابراز خشنودى و تاءييد مى نمودند.
بدين ترتيب موضع من در روستا پخش شد و شروع كردم مذهب اهل بيتعليهمالسلام
را بر مردم روستا مطرح نمودن؛ اينجا بود كه خشم وهابيت شعله ور شد، و مبلغين آنها به خشم آمدند، و تمام سخنرانى هاى آنان در هر مناسبتى كه برگزار مى شد پر از توهين و ناسزا نسبت به شيعه و تهمت به آنها شده بود. بعضى ها متعرض من نيز مى شدند، ولى من در تمام اين موارد با صبر و گذشت مقابله مى نمودم.
مناظره با شيخ وهابى
مناظره اى ميان من و بزرگ آنها شيخ احمد الامين برگزار شد، از او خواستم با تعقل سخن بگويد و از بد زبانى و تهاجم بى معنى خوددارى كند، تا آنكه پيمانه صبرم پر شد و تعصب و لجاجت آنها زياد شد؛ به مسجد آنها رفتم، نماز ظهر را با او خواندم، پس از فراغت از نماز، به او گفتم: در طول اين مدت،كه شيعه را ناسزا گفته و در بلندگوها تكفير كرده ايد، آيا متعرض شما شده ام؟!
گفت: خير
گفتم: آيا مى دانى چرا؟
گفت: نمى دانم
گفتم: سخن تو تهاجم جاهلانه است، و به شخص من متعرض شده اى، ولذا ترسيدم اگر اعتراض كنم، دفاع از شخص باشد و نه دفاع از حق، اما اكنون از تو مى خواهم يك مناظره علمى و منطقى در حضور جمع با من داشته باشى، تا حق بر ملا شود.
گفت: من مانعى ندارم
گفتم: پس محورهاى بحث را مشخص كن.
گفت: تحريف قرآن و عدالت صحابه.
گفتم: بسيار خوب، ولى دو مطلب ضرورى وجود دارد كه بايد مورد بحث واقع شود، و آن دو مطلب درباره صفات خدا و نبوت در اعتقاد و روايات شما است.
گفت: خير
گفتم: چرا؟
گفت: من محور بحث را تعيين مى كنم، اما اگر از تو تقاضاى مناظره كردم، تو حق دارى محورهاى بحث را تعيين كنى.
گفتم: اشكالى ندارد، قرار ما كى باشد؟
گفت: امروز، بعد از نماز مغرب... او خيال مى كرد با تعيين وقت نزديك مرا خواهد ترساند، ولى من با خوشحالى قبول كرده و از مسجد خارج شدم.
پس از نماز مغرب مناظره شروع شد. شيخ آنها احمد الامين سخن را طبق عادت خود حمله بر شيعه شروع كرد، او شيعه را به تحريف قرآن متهم مى كرد و كتاب (الخطوط العريضه نوشته محب الدين) را نيز در دست داشت، سخن او كه تمام شد، من شروع كردم و تمام اتهاماتى را كه به دروغ عليه شيعه گفته بود به طور مفصل رد كردم، و شيعه را كاملا از عقيده تحريف قرآن تبرئه نمودم و سپس مانند قول حضرت عيسىعليهالسلام
به او گفتم: (كاهى را در چشم ديگران مى بينيد ولى قطعه چوب را در چشم خود نمى بينيد)، زيرا روايتهايى كه در كتابهاى حديثى اهل سنت است به وضوع قرآن را متهم به تحريف مى كند، بنابراين اهل سنت به وضوح قرآن را متهم به تحريف مى كند، بنابراين اهل سنت نزديكتر به اين اتهام اند از شيعه، و در اين زمينه حدود بيست روايت با ذكر مرجع و شماره صفحه، از صحيح بخارى، مسلم، مسند احمد و الاتقان فى علوم القرآن سيوطى نقل كردم، به عنوان مثال:
امام احمد بن حنبل در مسند خود از ابى بن كعب نقل مى كند كه پرسيد: سوره احزاب چند آيه دارد؟ گفت: هفتاد و چند آيه، گفت: آن سوره را نزد پيامبرعليهالسلام
خواندم، آيات آن به اندازه سوره بقره يا بيش از آن بود، و آيه رجم نيز در آن است.
. «مبادا از پدران خود روى بگردانيد، زيرا اين كفر است كه از پدران خود روى بگردانيد»
، «اى كسانى كه ايمان آورده ايد، چرا چيزى را مى گوئيد كه خود انجام نخواهيد داد، و در نتيجه شهادتى بر عهده شما نوشته مى شود كه در روز قيامت از شما درباره آن سؤال خواهد شد».
، «كفار گفتند براى ما كافى است آنچه پدران خود در آن يافته ايم».
٢ - خود را فريب ندهيم و از نفوذ حقايق به عقلمان جلوگيرى نكنيم، اين كار ممكن است بدين صورت باشد كه تمام راههاى منتهى به واقعيتها را بر خويشتن ببنديم، كه در اين صورت انسان متعصب شده و از شنيدن سخنان آگاهى بخش و افكار ديگران، و مطالعه كتاب و امثال آن خوددارى مى نمايد و هيچ گونه تماسى با فرهنگهاى ديگر نخواهد داشت، پس هر تبليغى كه دعوت به عزلت و عدم تحقيق يا تحصيل دانش نمايد، اينگونه تبليغ به هدف برقرارى جهالت و دور كردن مردم از حق است. تأكيد وهابيت بر عدم مطالعه كتب شيعه و عدم همنشينى و بحث با آنها، در واقع روش ضعفا است مبتنى بر منطقى نادرست است. قرآن كريم نيز اين تفكر را رد كرده است:(
قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ
)
، «هيچ پيامبرى براى آنها نیامد مگر اينكه او را مسخره مى كردند».
٤ - حجابهاى زيادى وجود دارد كه مانع از كشف حقيقت است، پس بايد مواظب آنها باشيم تا آنكه حق واضح تر و روشن تر باشد، و از جمله اين حجابها چنين است:
الف - خود خواهى، كه بدترين مرضى است كه دامنگير انسان مى شود و از آن تمام صفات منفى مانند حسادت، كينه توزى و لجاجت سر چشمه مى گيرند، پس هر گاه انسان افكار و عقايد خود را جز وجود و كيان خويش بشمارد هر چند كه پر از خرافات باشد، در اينصورت هيچ انتقادى نسبت به آن نمى پذيرد زيرا او تصور مى كند انتقادى نسبت به آن نمى پذيرد زيرا او تصور مى كند انتقاد از آن عقايد، انتقاد از وجود و كيان خود او است، پس بر اساس غريزه دفاع از خود و حب نفس، با تمام قدرت و بدون فهم و آگاهى از آن عقيده دفاع مى كند و ممكن است انسان نسبت به تفكرى ابراز تعصب كند زيرا كه براى او سودى داشته و يا از ضرورى جلوگيرى مى كند، و لذا انسان خود را هم رنگ آن ساخته و از آن دفاع مى كند و هر فكر ديگرى را رد مى كند هر چند حقيقت آن كاملا آشكار باشد، و احيانا انسان تفكرى را دوست مى دارد براى آنكه با خواسته هاى او يا خواسته هاى جامعه اش سازگار است، پس انسان از آن عقيده دست بر نمى دارد.!
ب - علاقه به نياكان، بدون تفكر و انديشه كه انسان را وادار به تقليد از آنها كند، پس به بهانه احترام آنها يا ترس از سركشى نسبت به آنان به علاوه تأثير وراثت و تربيت، انسان به طور كامل تسليم انديشه ها و عقايد آنها مى گردد، و اين از بزرگترين حجاب هايى است كه مانع از كشف حقيقت توسط انسان مى شوند.
ج - علاقه به گذشتگان، نگاه با قداست نسبت به علماى گذشته و بزرگان انسان را وادار مى كند به طور كامل از آنان تقليد و بر افكار آنها تكيه نمايد، ولى تسليم چنين تقليدى موجب انحراف از حق است، زيرا خداوند عقل آنها را حجت بر ما قرار نداده است، بلكه عقل هر انسان حجت بر او است، پس احترام ما نسبت به آنها نبايد مانع از بررسى افكار آنها و دقت در آن باشد، تا اينكه مصداق آيه شريفه:(
وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا
)