اشكال هايى بر حديث ثقلين
اشكال ابن جوزى
ابن جوزى در كتاب (العمل المتناهيه فى الاحاديث الواهيه)(٧٤)
ضمنا بدانيد كه ابن سعد ناصبى است، يعنى از كسانى است كه بشدت با اهل بيتعليهمالسلام
دشمنى مى ورزند، تا جائى كه امام جعفر صادقعليهالسلام
را به عنوان راوى ضعيف دانسته است. بنابراين تاءييد ابن سعد براى عطيه در برابر حريف كافى است.
٦) عطيه از رجال احمد بن حنبل است و واضح است كه احمد روايت نمى كند مگر از فرد مورد اعتماد، و احمد روايت هاى زيادى از او نقل كرده است، پس ادعاى اينكه احمد، عطيه را ضعيف شمرده است دروغ محض است، تقى سبكى مى گويد: «و احمد خدا او را رحمت كند روايت نمى كرد مگر از فرد مورد اعتماد، مخالفين ما - يعنى ابن تيميه - اين مطلب را به صراحت گفته اند. ابن تيميه در كتابى كه در جواب بكرى پس از ده نوشته از او تاءليف كرده است مى گويد: كسانى از علماء حديث كه قائل به جرح و تعديل اند بر دو نوع اند: بعضى از آنها جز از فرد مورد اعتماد روايت نمى كنند مانند مالك... و احمد بن حنبل... و اين سخن مخالفين ما را بس است جهت اينكه احمد جز از معتمدين روايت نمى كند و لذا معنى ندارد كه او بر عطيه خدشه اى وارد كند»
٨) ادعاى ابن جوزى بر اينكه يحى بن معين عطيه را تضعيف كرده است نيز مردود است زيرا دورى از ابن معين نقل كرده است كه عطيه مرد صالحى است. حافظ ابن حجر در شرح حال عطيه چنين مى گويد: «دورى از ابن معين نقل كرده است كه او مرد صالحى است» ۵ حقيقت گمشده
رفع اشكال ابن جوزى در تضعيف ابن عبدالقدوس
١) تشكيك ابن جوزى درباره عبدالله بن عبدالقدوس، نيز به دليل تاءييد حافظ محمد بن عيسى از وى مردود است، حافظ مقدسى در شرح حال عبدالله نامبرده، مى گويد: «ابن عدى از محمد بن عيسى نقل كرده، مى گويد كه او مورد اعتماد است»
٣) هيثمى در «مجمع الزوائد» مى گويد: «بخارى و ابن حبان او را مورد اطمينان مى دانند».
٤) عسقلانى در شرح حال او مى گويد: «بخارى گفت: او در اصل راستگو است، ولى از افراد ضعيف روايت مى كند»
و تضعيف او بدين سبب قابل قبول نيست.
٣) آنچه در كار ابن جوزى عجيب و قبيح است اينكه تا اين حد سعى در تضعيف حديث كند كه عبدالله بن داهر را در سند حديث وارد نمايد، در صورتيكه او اساسا در هيچ سندى از اسناد اين حديث وارد نشده است! مى توانيد به روايتهاى گذشته و حتى روايتهايى كه نقل نكرده ايم مراجعه نمائيد، آيا در سند آنها عبدالله بن داهر وجود دارد؟!، من اين معنى را جز نصب و عدوات نسبت به اهل بيتعليهمالسلام
و مخفى كردن حقوق آنها نمى بينم، ولى خداوند تصميم دارد نور خود را كامل كند هر چند كافران ناراضى باشند.
٤) سبط ابن جوزى پس از نقل حديث ثقلين از مسند احمد بن حنبل مى گويد: «شايد گفته شود كه پدر بزرگ تو در كتاب (الواهيه) چنين گفته است - و تمام سخن ابن جوزى در تضعيف حديث همانگونه كه نقل شد ذكر كرده است - من خواهم گفت: حديثى را كه ما روايت كرديم، احمد در (الفاضل) آورده است، و در اسناد آن هيچ يك از كسانى كه پدر بزرگ آنها را تضعيف كرده نمى باشند، و اين حديث را بو داود در سنن خود و ترمذى و عموم محدثين روايت كرده ورزين آن را در جمع بين صحاح آورده است، عجيب آنكه چگونه جد من روايت اين حديث را در صحيح مسلم، به نقل از زيد بن ارقم نديده است...»
(من در ميان شما باقى گذاشتم آنچه را كه به آن تمسك كنيد هرگز گمراه نخواهيد شد، كتاب خدا و عترتم، اهل بيم).
اين اشكال متوجه خود ابن تيميه نيز مى شود، زيرا او قائل به وجوب تمسك به كتاب و سنت است. ولى بايد دستور پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
يكى باشد. يا لزوم تمسك به كتاب به تنهايى و يا به كتاب و سنت باهم و چون ابن تيميه وجوب تمسك به قرآن را به تنهايى انتخاب كرده پس در مقابل، تمسك به سنت واجب نخواهد بود و اين بر خلاف نظر خود ابن تيميه است زيرا او خود اهل سنت مى داند، همچنين نام كتابش منهاج السنه است نه منهاج القرآن.
اما اگر به عقيده او، حديثى كه نقل كرد نمى تواند حديث تمسك به كتاب و سنت را لغو كند بنابراين نمى تواند وجوب تمسك به كتاب و عترت را نيز لغو نمايد.
ابن تيميه به اين هم اكتفا نكرده است بلكه درباره و عترتى فانهما اميرالمؤمنين يفتقا حتى يردا على الحوض مى گويد: «اين را ترمذى روايت كرده و از احمد درباره آن سؤال شد و چندين نفر از اهل علم آن را تضعيف كرده و گفته اند: اين صحيح نيست»... اما جواب:
از سخن او چنين فهميده مى شود كه اين قسمت از حديث را جز ترمذى كسى روايت نكرده است، در حاليكه ديديم افراد زيادى از بزرگان اهل سنت و حفاظ آنها اين را نقل كرده اند، پس منظور او از جمله «ترمذى آن را روايت كرده» چيست؟!
آيا روايت ترمذى دلالت بر ضعف حديث مى كند؟!
و چه كسى از احمد پرسيد؟! و چه پرسد؟! و در كجا اين سخن مطرح شده است؟! مگر خود احمد آن را روايت و تاءييد نكرده است؟!
و چه كسانى آن را تضعيف كرده تا ابن تيميه بگويد: «چندين نفر»؟! و چرا آنها با نام نبرد؟!
سؤالهاى بسيارى متوجه ابن تيميه است، كه اگر بتواند جواب محكمى بر آنها بدهد از او مى پذيرم، اما اين سخن سست و مبهم او به هيچ و جه قابل نيست.
ولى اين عادت ابن تيميه است آن گاه كمر همت را براى گمراه كردن امت و پوشاندن حقايق ببندد.
اين بود اشكالهايى كه در اين مورد گفته شد، و تا آنجا كه من دنبال كرده ام كسى را نيافتم كه حديث ثقلين را بتواند مخدوش كند، حديثى كه به تواتر ثابت شده و بزرگان امت از حفاظ و محدثين اعتراف به درستى آن دارند، پس ديگر كسى جراءت مخدوش كردن آن را ندارد جز آنكه قلب مريضى داشته باشد، قلبى - ولعياذ بالله - پر از دشمنى و كينه نسبت به اهل بيتعليهمالسلام
.
حال كه به طور آشكار، درستى اين حديث ثابت شد بايد دلالت آن را مشخص كنيم و بدنبال آن بايد به اين دلالت ملتزم باشيم.