عقائد : 1 - توحید
اثبات صانع
انسان وقتى كه غریزه واقع بینى را بكار انداخت بهر گوشه و كنار جهان آفرینش كه نگاه كند دلائل فراوانى بر وجود پروردگار و آفریننده جهان مى بیند، زیرا انسان با غریزه واقع بینى خود درك مى كند كه هر یك از این آفریده ها كه از نعمت هستى برخوردارند و هر كدام در هستى خود خواه ناخواه راهى معین مى پیماید و پس از چندى جاى خود را بدیگران مى دهند، هرگز نقدى هستى را خودشان بخودشان ارزانى نداشتند و راه منظمى را كه مى پیمایند خودشان براى خودشان اختراع نكرده اند و كمترین مداخله اى در ایجاد و تنظیم خط سیر هستى خود ندارند.
زیرا خود انسان و انسانیت خاصیت هاى انسانى را براى خود اختیار و انتخاب نكرده بلكه انان آفریده شده و خاصیتهاى انسانى بوى ارزانى شده است همچنین غریزه واقع بینى انسان نمى پذیرد كه اینهمه اشیاء خودبخود و از راه اتفاق بوجود آمده باشد و نظامى كه در هستى دارند سرسرى و بدون حساب پیدا شده باشند در صورتیكه وجدان انسان چنین اتفاق را در چند آجر پاره اى كه منظماً رویهم چیده شده باشد نمى پذیرد اینست كه غریزه واقع بینى انسان اعلام مى دارد كه جهان هستى حتماً تكیه گاهى دارد كه منبع هستى و ایجاد كننده و باقى نگهدارنده جهان است و آن هستى بى پایان و منبع علم و قدرت، خدا است كه نظام هستى از دریاى وجود او سرچشمه مى گیرد.
چنانكه خداى متعال مى فرماید:
(
الذى اعطى كل شى ء خلقه ثم هدى
)
سوره طه آیه 50.
خلاصه ترجمه: خداى جهان كسى است كه بهر چیز آفرینش و ساخت مخصوص آنرا ارزانى داشت و پس از آن براه زندگى و بقا رهبرى فرمود.
بواسطه همین غریزه تا آنجا كه تاریخ نشان مى دهد پیوسته اكثریت جامعه انسانى خدائى براى جهان معتقد بوده و غیر از اسلام سایر ادیان هم مانند نصرانیت و یهودیت و مجوسیت و بودائیها در این باره همعقیده و همداستان اند و كسانیكه منكر وجود صانع مى باشند دلیلى بر نفى ندارند و هرگز نخواهند داشت بلكه در حقیقت مى گویند دلیل بر وجود صانع نداریم و نمى گویند بر عدمش داریم.
مرد مادى مى گوید:
نمى دانم نمى گوید: نیست و بعبارت دیگر یكنفر مادى مردد است نه منكر.
خداى متعال در كلام خود باین معنى اشاره نموده مى فرماید:
(
و قالوا ما هى الا حیاتنا الدنیا نموت و نحیا و ما یهلكنا الا الدهر و ما لهم بذلك من علم ان هم الا یظنون
)
سوره جاثیه آیه 24.
خلاصه ترجمه: گویند زندگى ما همین زندگى محسوس جهان است كه یكى مى میرد و دیگرى زنده مى شود و با مرور زمان از میان مى رویم (دیگر پس پرده خبرى نیست) این افراد باین گفته خود یقین ندارند.
بحث از مبدا آفرینش فطرى است
انسان با غریزه خدادادى خود هر پدیده و حادثه اى را كه مشاهده مى كند از علت و سبب پیدایش آن جستجو مى نماید، و هرگز احتمال نمى دهد كه خودبخود و بدون سبب (اتفاقا) بوجود آمده باشد. راننده اى كه ماشین وى از حركت باز نماید پائین آمده از جائیكه گمان خرابى مى برد بازدید مى كند تا سبب توقف را پیدا كند و هرگز باور ندارد كه ماشین با وجود آمادگى كامل كه براى حركت دارد بى جهت توقف كند و زمانیكه مى خواهد ماشین را بحركت در آورد از وسائلى كه در ماشین براى حركت تعبیه شده استفاده مینماید و هرگز بامید اتفاق نمى نشیند.
انسان اگر گرسنه شود بفكر نان میافتد و وقتیكه تشنه میشود پى آب میرود و اگر احساس سرما كرد رفع نیازمندى خود را در لباس یا مثلاً آتش میداند و هیچگاه بدلگرمى اتفاق آرامش نمى یابد.
كسیكه میخواهد ساختمانى بنا كند طبعاً به تهیه لوازم ساختمان و بنا و عمله میپردازد و كمترین امیدى ندارد كه خواسته وى خود بخود بوجود آید.
تا بشر بوده كوهها، جنگلها و دریاهاى پهناورهم در روى زمین باوى بوده اند. همیشه خورشید و ماه و ستارگان فروزان را با حركت منظم و دائمى آنها درآسمان دیده است.
با اینهمه دانشمندان جهان با تكاپوى خستگى ناپذیر علمى خود پیوسته از علل و اسباب پیدایش این موجودات و پدیدهاى شگفت انگیز بحث مى نمایند و هرگز نمى گویند تا ما بوده ایم آنها را بهمان حال دیده ایم؛ پس خودبخود بوجود آمده اند.
همین غریزه كنجكاوى و بحث از علل و اسباب انسان را وادار مى كند كه از پیدایش جهان آفرینش و نظام شگفت انگیز آن كنجكاوى نماید و اینكه آیا این جهان پهناور كه همه اجزاء آن بهمدبگر مربوط و پیوسته است و در حقیقت یك پدیده بزرگى است، خودبخود بوجود آمده یا از جاى دیگرى مایه و هستى مى گیرد؟
و آیا این نظام حیرت انگیزى كه طبق قوانین ثابت و استثناناپذیر در مجموع جهان و در هر گوشه كنار آن جارى است و هر چیز را بسوى هدف و مقصد ویژه خودش رهبرى مى كند از ناحیه قدرت و علم بى پایانى اجراء و اداره مى شود یا از روى تصادف و اتفاق پیدا شده است؟
خداشناسى و ملل
چنانكه مى دانیم در عصر حاضر اكثریت روى زمین دیندارند و به خدائى كه جهان را آفریده معتقدند و آن را پرستش مى كنند.
بشر دیروزى نیز حال بشر امروزى را داشته؛ و تا جائیكه تاریخ نشان مى دهد اكثریت افراد بشر دیندار بوده و خدائى براى جهان آفرینش اثبات مى كرده اند. اگرچه در میان جامعه هاى خداشناس و متدین اختلاف نظر نیز وجود داشته است و هر قومى مبدا آفرینش را با اوصاف مخصوصى توصیف نموده اند ولیكن در اصل مطلب، اتفاق كلمه داشته اند حتى در باستانى ترین آثار كه از بشر اولى كشف شده نشانه هائى از وجود دین و خداشناسى یافت مى شود و علایمى در دست است كه آنان بماوراء طبیعت اعتقاد و ایمان داشته اند.
و حتى در قاره هاى تازه مانند آمریكا و استرالیا و جزایر دوردست قاره قدیم كه در قرنهاى اخیر كشف شده اهالى بومى خداشناس بوده و بااختلاف سلیقه ها مبدئى براى جهان آفرینش اثبات مى كرده اند با اینكه تاریخ ارتباط آنان با دنیاى قدیم هرگز بدست نیامده است.
تأمل در این مطلب كه اعتقاد به خدا همیشه در میان بشر بوده روشن مى كند كه خداشناسى فطرى انسان است و بشر با فطرت خدادادى خود خدائى براى آفرینش جهان اثبات مى كند. قرآن كریم باین خاصیت فطرى انسان اشاره كرده مى فرماید:
(
و لئن سألتهم من خلقهم لیقولن الله
)
اگر از آنان بپرسى چه كسى آنان را آفریده است؟ البته خواهند گفت: خدا
.
و نیز مى فرماید:
(
و لئن سألتهم من خلق السموات و الارض لیقولن الله
)
و اگر از آنها بپرسى آفریدگار آسمانها و زمین كیست؟ البته خواهند گفت: خدا
.
اثر این كنجكاوى در زندگى انسان
اگر انسان باین پرسشها كه در خصوص آفریدگار جهان و پدید آورنده نظام واحد آن كه باقتضاء غریزه براى وى جلوه گر مى شود پاسخ مثبت داده مبدا فناناپذیرى براى پیدایش جهان و گردش نظام شگفت آور آن اثبات كرده همه چیز را باراده شكست ناپذیر وى كه متكى به قدرت و علم بى پایان اوست ارتباط داده است.
در نتیجه یكنوع دلگرمى و امیدوارى سراسر وجودش را خواهد گرفت و در سختیها و دشواریهائى كه در مسیر زندگى با آنها برخورد مى كند و در مشكلاتى كه راه هر گونه چاره جوئى را بروى وى مى بندد هیچگاه دچار نومیدى مطلق نخواهد شد زیرا مى داند كه زمام هر علت و سببى هر چه نیرومند هم باشد بدست تواناى خداى بزرگ است و همه چیز زیر فرمان اوست.
چنین كسى هرگز باسباب و علل؛ تسلیم مطلق نمى شود و گاهیكه اوضاع جهان بكام وى پیش مى رود مغرور نگشته و باد در دماغ نمى اندازد و موقعیت حقیقى خود و جهان را فراموش نمى كند زیرا مى داند كه اسباب و علل ظاهرى سر خود نیستند و طبق فرمانى كه از پیشگاه خداى متعال دریافت مى كنند پیش مى روند و بالاخره چنین انسانى درك مى كند كه در جهان هستى جز خداى بزرگ بچیز دیگرى نباید سر تعظیم فرود آورد و نسبت بهیچ فرمانى جز فرمان وى نباید تسلیم مطلق شد.
ولى كسیكه بپرسشهاى نامبرده پاسخ منفى داد از آن امیدوارى و واقع بینى و بالاخره از این بلند طبعى و شجاعت فطرى برخوردار نیست.
از اینجا است كه مى بینم در ملتهائى كه روح مادیت غلبه دارد روزبروز انتحار و خودكشى زیادتر مى شود و كسانیكه همه دلبستگى شان باسباب و علل حسى است با كوچكترین اوضاع نامساعد از سعادت خود نومید شده بزندگى خود خاتمه مى دهند ولى كسانیكه از نعمت خداشناسى برخوردار هستند هنگامیكه خود را در كام مرگ هم مشاهده مى كنند نومیدى بخود راه نمى دهند و باینكه خداى توانا و بینائى دارند دلگرم و امیدوار مى باشند.
حضرت امام حسین
عليهالسلام
در آخرین ساعات زندگى خود كه از هر سو هدف تیر و شمشیر دشمن بود مى فرمود:
تنها چیزى كه این مصیبت ناگوار را بر من آسان مى سازد آنست كه خدا را پیوسته ناظر اعمال خویش مى بینم.
روش قرآن كریم در توحید
اگر انسان با نهادى پاك و دلى آرام نگاهى بجهان هستى نماید در هر گوشه و كنار آن آثار و دلایل وجود پاك آفریدگار را مشاهده خواهد كرد.
و از هر در و یوارى بثبوت این حقیقت گواهى خواهد شنید. چه انسان در این جهان با هر چه روبرو مى شود یا پدیده ایست كه خدا آنرا آفریده یا خاصیتى است كه خدا در آن نهاده، یا نظامى است كه بامر الهى در همه چیز جارى و حكمفرما گشته آدمى نیز یكى از همانهاست و سراپایش باین حقیقت گواهى مى دهد باختیارش بسته است و نه بر نامه زندگى را كه از نخستین دم پیدایش پیش مى گیرد بتدبیر خود وضع نموده است و نه مى تواند این نظام را اتفاقى و تصادفى انگاشته از هم گسیخته فرض كند. و نه مى تواند هستى و نظام هستى خود را بمحیطى كه در آن بوجود آمده نسبت دهد زیرا هستى محیط نامبرده و نظامى كه در آن حكومت مى كند ساخته و پرداخته سود آن محیط نیست و از راه اتفاق و تصادف هم بوجود نیامده است.
اینست كه انسان گریزى ندارد جز اینكه براى جهان آفرینش مبدئى اثبات كند كه پدید آورنده اشیاء و پرورش دهنده آنها مى باشد. اوست كه هر موجودى را هستى مى بخشد و پس از آن در شاهراه بقا با نظام خاصى بسوى كمال مخصوص خودش هدایت مى نماید.
و چون آفرینش اشیاء را بهمدیگر مرتبط و نظام واحدى در جهان مى بیند ناگزیر قضاوت مى نماید كه مبدا آفرینش و گرداننده نظام آن یكى بیش نیست.
چرا انسان گاهى زیر بار این حقیقت نمى رود؟
این حقیقت با كمترین توجهى براى انسان روشن است و هیچگونه ابهامى در آن نیست؛ جز اینكه انسان گاهى چنان گرفتار كشمكش هاى زندگى مى شود كه تمام نیروى شعور خود را در راه مبارزه هاى حیاتى بكار مى اندازد و تمام وقت خود را صرف تكاپوى زندگى مى نماید دیگر كمترین مجالى براى رسیدگى باین گونه افكار پیدا نمى كند و در نتیجه از این حقیقت غفلت مى ورزد یا اینكه مجذوب ظواهر دلفریب طبیعت شده سرگرم هوسرانى و خوشگذرانى مى گردد، و چون پاى بندى باین حقایق از بسیارى از بى بند و باریهاى مادیت جلوگیرى مى نماید طبعاً از پى جوئى و بررسى این حقیقت و نظائر آن سر باز مى زند و زیر بارش نمى رود.
از اینجاست كه در قرآن كریم از راههاى گوناگون درباره آفرینش مخلوقات و نظامى كه در میان آنها جارى و حكمفرماست عنایت بیشترى بذل گردیده و اقامه برهان شده است چه بیشتر مردم بویژه آنان كه شیفته ظواهر دلفریب طبیعتند و نیكبختى را در كامرانى و خوشگذرانیهاى زندگى مى بینند بواسطه انس بمادیات و محسوسات، توانائى تفكر فلسفى و بررسى نظریات دقیق عقلى را ندارند.
ولى انسان در هر حال جزئى است از جهان آفرینش و از اجزاء دیگر جهان و از نظامهاى جزئى و كلى كه در آن حكومت مى كند لحظه اى بى نیاز نیست و هر لحظه مى تواند ذهن خود را متوجه جهان آفرینش، و نظامى كه در آن جارى است نماید و بوجود آفریدگار و پروردگار جهان پى ببرد.
خداى متعال در كلام خود مى فرماید:
(
ان فى السموات و الارض لایات للمؤمنین و فى خلقكم و ما یبث من دابه آیات لقوم یوقنون و اختلاف اللیل و النهار ما انزل الله من السماء من رزق فاحیا به الارض بعد موتها و تصریف الریاح آیات لقوم یعقلون
)
در آفرینش آسمانها و زمین از براى اهل ایمان آیه ها و نشانه هائى است كه آنانرا بسوى توحید رهبرى مى نماید، و در آفرینش خودتان و اینهمه جنبندگان كه در زمین پراكنده مى باشند علائم و آثارى است كه ارباب یقین را بیگانگى حق مى رساند، و در اختلافاتى كه شب و روز پیدا مى كنند و در نتیجه گاهى با هم برابر و گاهى از همدیگر درازتر و كوتاهتر و گرمتر و سردتر مى شوند، و همچنین در بارانى كه خداى متعال از آسمان نازل كرده بواسطه آن زمین مرده را زنده مى سازد، و همچنین در متوجه ساختن و گردانیدن بادها از سوئى بسوى دیگر، دلائل و شواهد زیادى است كه صاحبان عقل و فهم را بدین حق معترف مى نماید
.
توضیح و مثال:
در قرآن كریم آیات بسیارى است كه انسان را بتفكر در آفرینش آسمان و خورشید و ماه و ستارگان و زمین و كوهها و دریاها و نبات و حیوان و انسان دعوت مى كند و نظام شگفت آورى را كه در هر یك از این انواع، حكومت مى كتند گوشزد مى فرماید.
براستى نیز دستگاه آفرینش و نظامى كه فعالیت هاى گوناگون جهان را به سوى هدفهاى آفرینش و آرمانهاى هستى پیش میراند بسیار شگفت آور و حیرت بخش است.
دانه گندم یا هسته بادامى كه از زمین روئیده بوته اى داراى سنبل یا درختى میوه دار مى شود. و از آندم كه در شكم خاك قرار مى گیرد و پس از آن شكافته شده نوك سبزى بیرون مى دهد و ریشه سفید خود را بدل خاك مى فرستد تا وقتیكه بسر منزل مقصود برسد سازمانهائى بس بزرگ و پهناور بكار مى افتد كه عقل از مشاهده عظمت و وسعت آن متحیر مى شود.
ستارگان آسمان و خورشید درخشان و ماه تابان و زمین هر كدام با حركت هاى وضعى و انتقالى و قواى نهفته خود و همچنین نیروهاى اسرارآمیزى كه در آن دانه یا هسته ودیعه گذارده شده است و فصول سال و اوضاع جوى و ابر و باران و باد و روزها و شبها در پیدایش یك بوته گندم مثلا كار مى كنند و این پدیده تازه را كه در مهد پرورش خود خوابانیده اند مانند دایه ها و پرستارها دست بدست مى گردانند تا به آخرین مرحله رشد و نمو خود برسد.
و همچنین پیدایش یك نوزاد انسانى كه بسى پیچیده تر از یك نوزاد نباتى یا پدیده دیگرى است محصول ملیون ها بلكه ملیاردها سال فعالیت پیچیده و منظم دستگاه آفرینش مى باشد.
گردش زندگى روزمره یك انسان گذشته از ارتباطاتى كه در خارج از وجود خود با جهان آفرینش دارد از یك نظام شگفت آورى در داخل وجودش سرچشمه مى گیرد كه قرنهاى متمادى است افمار تیزبین دانشمندان جهان سرگرم تماشاى ظواهر آن مى باشد و هر روز پرده اى تازه از روى اسرار آن برداشته مى شود و هنوز هم معلوماتشان در برابر مجهولات بسى ناچیز است.
راه خداشناسى از نظر قرآن
كودك شیرخوارى كه در دست به پستان مادر زده آنرا براى نوشیدن شیر میمكد راستى شیر را مى خواهد و نیز اگر چیزى را با دست خود برداشته براى خوردن آنرا بسوى دهان خود مى برد هدف اصلى او خوردنى است و چنانچه دید اشتباه كرده و چیزى كه برداشته خوردنى نیست بدور مى افكند.
بهمین ترتیب انسان هر مقصدى را كه تعقیب مى كند واقع امر را مى خواهد و هرگاه براى وى روشن شود كه اشتباه كرده و راه خطا پیموده از اشتباه و خطاى خود دلتنگ مى شود و بر رنج بیهوده اى كه در راه مقصد، اشتباه كشیده تأسف مى خورد و بالاخره انسان پیوسته از اشتباه و خطا مى پرهیزد و تا مى تواند براى رسیدن بواقع كوشش مى نماید.
از اینجا براى ما روشن مى شود كه انسان بحسب فطرت و غریزه، واقع بین است یعنى خواه ناخواه همیشه در جستجوى واقع و پیرو حق مى باشد و این خوى غریزى را از كسى یاد نگرفته و از جائى نیاموخته است.
انسان اگر گاهى سرسختى نشان داده زیربار حق نمى رود، از این راه است كه گرفتار خطا و اشتباه گردیده و حق و صواب براى وى روشن نشده است و اگر روشن مى شد راه خطا نمى پیمود.
و گاهى نیز انسان در اثر هوى پرستى و هوسرانى گرفتار یكنوع بیمارى روانى مى شود كه مزه شیرین حق در كامش تلخ مى نماید آنوقت با اینكه حق را مى شناسد پیروى نمى كند و با اینكه بحقانیت حق و اینكه باید از آن پیروى كرد اعتراف دارد از متابعت آن سر باز مى زند.
چنانكه بسیار اتفاق مى افتد كه انسان در اثر اعتیاد بچیزهاى مضر و زیان بخش غریزه انسانى خود را (كه دفع خطر و فرار از ضرر است) پایمال مى كند و بكاریكه مى داند زیان بخش است اقدام مى نماید (مثل معتادین بدخانیات و الكل و مخدرات).
قرآن كریم انسان را بواقع بینى و پیروى حق دعوت مى كند و در این باره اصرار و پافشارى زیاد مى نماید و با بیانهاى گوناگون از مردم درخواست مى كند كه غریزه واقع بینى و پیروى حق را در خود زنده نگهدارند.
خداى متعال مى فرماید:
(
فماذا بعد الحق الا الضلال
)
پس از حق جز گمراهى چیزى نیست
.
و مى فرماید:
(
والعصر ان الانسان لفى الخسر الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر
)
غیر از مردمان با ایمان كه داراى عمل صالح هستند و از حق پیروى كرده و یكدیگر را بپافشارى در حق سفارش مى كنند همه مردم زیانكارند
.
و روشن است كه اینهمه سفارش خدائى براى اینست كه انسان اگر غریزه واقع بینى خود را زنده نگه ندارد و در پیروى حق و حقیقت نكوشد پایبند سعادت و كامیابى خود نخواهد بود و هر گفتار و كردار هوس آمیز و خوش آیند را دنبال خواهد كرد و گرفتار پندارهاى پوچ و افكار خرافى خواهد شد و آنوقت است كه مانند یك حیوان چهارپا از راه خود (كه سرمایه انسانى است) بدور افتاده قربانى هوى و هوس و بى بند بارى و نادانى خود خواهد گردید.
خداى متعال مى فرماید:
(
أرأیت من اتخذ الهه هویه أفانت تكون علیه وكیلاً ام تحسب ان اكثرهم یسمعون او یعقلون ان هم الا كالانعام بل هم اضل سبیلاً
)
درباره كسانیكه هواى نفس خود را پرستش مى كنند چگونه فكر مى كنى؟ آیا فكر مى كنى مى توانى آنها را اصلاح و تربیت نمائى؟ آیا گمان مى برى كه بیشتر آنان مى شنوند یا مى فهمند؟ نه، آنان مانند چهارپایان هستند كه نه سخن حق را مى شنوند و نه مى فهمند بلكه از چهارپایان نیز گمراه ترند
.
البته وقتیكه غریزه واقع بینى انسان زنده شد و خوى پیروى حق در وى شروع بفعالیت نمود حقائق یكى پس از دیگرى براى وى جلوه خواهد كرد و هر حق و حقیقتى را كه یافت با آغوش باز خواهد پذیرفت و هر روز یك قدم تازه اى در راه سعادت و نیكبختى برخواهد داشت.
خداى متعال داراى همه صفات كمال است
كمال چیست؟
یك باب خانه وقتى كامل است كه همه نیازمندى هاى زندگى یك خانواده را در بر داشته باشد چنانكه اطاقهاى كافى براى نشستن و پذیرائى مهمان و آشپزخانه براى طبخ غذا و نیز روشوئى و منبع آب و غیره را شامل باشد و هر اندازه كه این لوازم را فاقد باشد بهمان مقدار ناقص است.
همچنین اگر یكفرد انسان آنچه را كه در سازمان وجودى یك انسان طبیعى مورد نیاز است دارا باشد كامل خواهد بود و اگر از این جمله یكى را فاقد باشد مثلاً دست یا پا یا چشم نداشته باشد از همان جهت ناقص است.
بنابر آنچه دانسته شد صفت كمال چیزى است كه نوعى از نیازمندى هاى هستى را رفع نماید و نقص را برطرف سازد مانند صفت علم كه تاریكى جهل را رفع نموده معلوم را براى عالم روشن مى سازد، و مانند قدرت كه مقاصد و خواسته هاى شخصى را كه داراى قدرت است و براى وى امكان پذیر مى سازد و او را بآنها مسلط مى نماید و مانند صفت حیات و احاطه و غیر آنها.
وجدان ما قضاوت مى كند كه آفریدگار جهان (یعنى كسیكه هستى جهان و جهانیان از وى سرچشمه مى گیرد و هر نیازى را كه فرض شود او رفع مى نماید و هر نعمت و كمال را او ارزنى میدارد) همه صفات كمال را داراست زیرا از نظر واقع بینى هرگز نمى توان تصور كرد كسى بتواند نعمتى را كه خود ندارد بدیگران ببخشد و نقصى را كه خود گرفتار آنست از دیگران رفع نماید خداى متعال نیز در كلام خود خویش را بهمه صفات كمال مى ستاید و از هر نقص خود را منزه و پاك معرفى مى نماید:
(
هو و ربك الغنى ذوالرحمه
)
تنها او است كه دارا و بى نیاز مطلق است و نیاز هر نیازمندى را رفع مى كند
.
و باز مى فرماید:
(
الله لا اله الا هو له الاسماء الحسنى
)
نیكوترین و زیباترین صفات از خدائى است كه غیر از او خدائى نیست
.
(اوست كه زنده و دانا و بینا و شنوا و توانا و آفریدگار و بى نیاز است) پس باید خداى متعال را داراى تمام صفات كمال؛ و ساحت مقدس او را از هر صفت نقص پاك و منزه دانست زیرا اگر نقص داشت از همان جهت نیازمند بود و خدائى بالاتر از او مى بایست كه نیازمندى او را رفع كند
(
سبحانه و تعالى عما یشركون
)
توحید و یگانگى
(
لو كان فیهما آلهه الا الله لفسدتا
)
اگر جز خداى یگانه خدایان در آسمان و زمین (در جهان) وجود داشتند جهان خراب و تباه مى شد
.
توضیح: اگر خدایان چندى در جهان حكومت مى كردند و چنانكه بت پرستان مى گویند هر بخش جهان را خداى جداگانه اداره مى كرد و زمین و آسمان و دریا و جنگل هر كدام براى خود خدائى داشت، بواسطه اختلاف خدایان در هر جاى جهان نظم جداگانه اى برقرار مى شد و درین صورت ناگزیر كار جهان بفساد و تباهى مى كشید با اینكه مى بینیم همه افراد جهان با هم بستگى و هم آهنگى كامل دارند و همگى یك دستگاه را تشكیل مى دهند بنابراین باید گفت كه پروردگار و آفریننده جهان یكى بیش نیست.
و نباید تصور كرد كه چون خدایان مقروض عاقل مى باشند و مى دانند كه اختلافشان جهان را بسوى تباهى و فساد مى كشد هرگز با هم اختلاف نمى كنند. زیرا در اینصورت همه آنها در كار یكدیگر مؤثر خواهند بود و هر یك بواسطه اینكه محتاج موافقت و اذن دیگران است به تنهائى نمى تواند هیچ كارى را انجام دهد، با آنكه باید خدا منزه از احتیاج باشد.
وجود و قدرت و علم خداى متعال
مشاهده اجزاء بهم پیوسته این جهان پهناور و گردش عمومى حیرت انگیز آن و نظامهاى جزئى خیره كننده و مرتبط بهم كه در هر گوشه و كنار آن در جریان است و در نتیجه هر یك از انواع پدیده ها بسوى هدف خاص و مقصد ویژه خود با نهایت نظم و ترتیب در سیر و حركت مى باشد، براى هر انسان خردمند روشن مى سازد كه جهان هستى و هر چه در آنست در وجود و بقاء خود از یك وجود و مقام فناناپذیرى سرچشمه مى گیرد كه با قدرت بیكران و علم بى پایان خود جهان و جهانیان را آفریده است و هر یك از آفریده هاى خود را مهد پرورش قرار داده با عنایت و خاص خود بسوى مقصد كمالیش سوق مى دهد. اوست كه هستى اش فناناپذیر است و بهر چیز توانا و دانا مى باشد.
خداى متعال در كلام خود مى فرماید:
(
له ملك السماوات و الارض یحیى و یمیت و هو على كل شى ء قدیر هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن و هو بكل شى ء علیم
)
ملك و فرمانروائى مطلق آسمانها و زمین از آن خدا است و او زنده مى كند و میمیراند، و اوست كه بهر چیز توانا است اوست كه بهر چیز از ناحیه اول و آخر و ظاهر و باطن (از هر ناحیه و جهت احاطه دارد و اوست كه بهمه چیز داناست
.
قدرت خدا
(
ولله ملك السماوات و الارض و ما بینهما یخلق ما یشاء و الله على كل شى ء قدیر
)
سلطنت حقیقى جهان فقط براى خدا است هر چه بخواهد مى آفریند و به همه چیز قادر و توانا است
.
توضیح:
وقتى مى گوئیم: فلان كس توانائى خریدن ماشین سوارى را دارد مقصدمان اینست كه آنچه را كه خریدن ماشین بدان نیازمند است (پول كافى) دارا مى باشد و اگر بگوئیم فلانكس توانانى برداشتن سنگ بیست منى را دارد منظورمان اینست كه نیروى برداشتن سنگ بیست منى در او موجود است.
روى هم رفته توانائى و قدرت نسبت بیك چیز داشتن وسیله لازم همان چیز است و چون هر پدیده ئى كه در جهان هستى فرض شود نیازمندى آن در هستى و گردش زندگیش با خداى متعال رفع مى شود باید گفت كه خداى متعال توانائى و قدرت همه چیز را دارد و ذات پاك اوست كه سرچشمه هستى است.
علم خدا
(
الا یعلم من خلق
)
آیا خداوند آنچه را خود آفریده نمى داند
؟
توضیح: چون هر موجودى در پیدایش و هستى خود بهستى بى پایان خداى متعال تكیه زده است هرگز نمى شود كه میان آن موجود و خدا حجاب و حائلى فرض نمود یا آنرا از خداوند پنهان دانست بلكه هر چیز براى او آشكار مى باشد و او بدرون و بیرون هر چیز مسلط و محیط است.
رحمت خدا
نیازمند ناتوانى را مى بینیم و باندازه توانائى خود نیازمندى او را رفع مى كنیم درمانده بیچاره ئى را دستگیرى مى نمائیم یا دست نابینائى را گرفته بمقصد مى رسانیم اینگونه كارها را مهربانى یا رحمت شمرده؛ كار پسندیده و ستوده مى دانیم.
كارهائیكه خداى كارساز بى نیاز انجام مى دهد جز رحمت نمى تواند باشد؛ زیرا با بخشیدن نعمتهاى بیشمار خود همه را بهره مند مى سازد و با هر بخشش بى آنكه خودش بكسى نیاز داشته باشد گوشه ئى از نیازمندى هاى موجودات را رفع مى نماید چنانكه مى فرماید:
(
و ان تعدوا نعمه الله لا تحصوها
)
و مى فرماید:
(
رحمتى وسعت كل شى ء
)
سایر صفات كمال
(
و ربك الغنى ذوالرحمه
)
خداى تو دارا و بى نیاز مطلق است و بآفریده هاى خود مهربان مى باشد
.
توضیح: هر خوبى و زیبائى كه در جهان هست و هر صفت كمال كه تصور كنیم نعمتى است كه خداى متعال بآفریدگان خود عطا فرموده و بآن وسیله یكى از نیازمندى هاى آفرینش را رفع كرده است، البته اگر خودش داراى آن كمال نبود از بخشیدن بدیگران عاجز بود و خود نیز در نیازمندیها با دیگران شریك بود پس خداوند همه صفات كمال را از خود دارا است و بى اینكه كمالى از كمالات را از دیگران دریافت دارد یا دست نیاز بسوى كسى دراز كند خود بهمه صفات كمال از قبیل حیات و علم و قدرت و غیر آنها متصف است. و هیچ گونه صفات نقص و موجبات نیازمندى و احتیاج مانند ناتوانى و نادانى و مرگ و گرفتارى و غیره، راهى بساحت پاكش ندارد.