سیرى كوتاه در زندگى امامان
حضرت على
عليهالسلام
(اولین پیشوا)
حضرت امیرالمؤمنین على بن ابیطالب
عليهالسلام
اولین نمونه كاملى است از تعلیم و تربیت پیغمبر اكرم
صلىاللهعليهوآلهوسلم
.
على
عليهالسلام
از اوان كودكى در دامن پیغمبر اكرم پرورش یافته بود، و پس از آن تا آخرین لحظات زندگى آن حضرت مانند سایه بدنبال وى بود و پروانه وار پیوسته بدور شمع وجودش مى گشت و آخرین لحظه هاى كه آن حضرت مفارقت كرد لحظه اى بود كه جسد پاك او را در بغل گرفته بخاك سپرد.
على
عليهالسلام
شخصیت جهانى دارد و بجرات مى توان گفت كه بحث و گفتگویى كه در مورد این شخصیت بزركگ شده، در مورد هیچیك از شخصیت هاى بزرگ جهان نشده است، دانشمندان و نویسندگان شیعه و سنى و مسلمان و غیر مسلمان بیش از هزار كتاب در اطراف شخصیت وى نوشته اند.
با اینهمه بحث و كنجكاوى بیرون از شمار كه دوست و دشمن در خصوص آن حضرت كرده اند؛ كسى نتوانسته است نقطه ضعفى در ایمان آن حضرت پیدا كند یا در شجاعت و عفت و معرفت و عدالت و سایر اخلاق پسندیده وى خرده اى گیرد زیرا وى شخصى بود كه جز فضیلت و كمال چیزى نمى شناخت و هم جز فضیلت و كمال چیزى در بر نداشت.
على
عليهالسلام
بشهادت تاریخ در میان همه زمامداران كه از روز رحلت پیغمبر اكرم
صلىاللهعليهوآلهوسلم
تاكنون بمسند حكمرانى مسلمانان تكیه زده اند تنها كسى است كه در مدت زمامدارى خود در جامعه اسلامى با سیرت پیغمبر اكرم
صلىاللهعليهوآلهوسلم
رفتار نمود و سر موئى از روش آن حضرت منحرف نشد و قوانین و شرایع اسلام بهمان شكل كه در حیات پیغمبر اكرم
صلىاللهعليهوآلهوسلم
اجرا میشد بدون كمترین دخل و تصرف اجرا نمود.
در قضیه شوراى شش نفرى براى تعیین خلیفه كه پس از در گذشت خلیفه دوم طبق دستور وى منعقد شده بود بعد از گفتگوى زیاد امر خلافت میان على
عليهالسلام
و عثمان مردد شد خلافت را بعلى
عليهالسلام
عرضه داشتند باین شرط كه میان مردم با سیرت خلیفه اول و دوم رفتار كند آن حضرت نپذیرفته فرمود من از علم خود قدم فراتر نمى گذارم
.
پس بعثمان بهمان شرط عرضه داشتند وى پذیرفت و خلافت را برد اگرچه پس از خلافت سیرت دیگرى اتخاذ كرد.
على
عليهالسلام
در جانبازیها و فداكاریها و از خود گذشتگى هائى كه در راه حق نموده در میان یاران پیغمبر اكرم
صلىاللهعليهوآلهوسلم
رقیب ندارد. هرگز نمى توان انكار كرد كه اگر این پیشتاز از خود گذشته اسلام نبود كفار و مشركین در شب هجرت و پس از آن در هر یك از جنگهاى بدر و احد و خندق و خیبر و حنین نور نبوت را به آسانى خاموش كرده و پرچم حق را سرنگون ساخته بودند.
على
عليهالسلام
در نخستین روزیكه پاى درمحیط اجتماع گذاشت زندگى بسیار ساده اى داشت و در زمان حیات پیغمبر اكرم
صلىاللهعليهوآلهوسلم
و پس از رحلت و حتى در ایام خلافت پر عظمت خود در زى فقرا و با افتاده ترین وضعى زندگى میكرد در خوراك و پوشاك و مسكن از بى بضاعت ترین افراد امتیازى نداشت و مى فرمود:
زمامدار یك جامعه باید طورى زندگى كند كه مایه تسلى افراد نیازمند و پریشانحال باشد نه موجب حسرت و دلشكستگى آنان.
على
عليهالسلام
براى رفع نیازمندى هاى زندگى كار مى كرد و بویژه به فلاحت علاقه داشت و بدرختكارى و استخراج قنوات مى پرداخت ولى هر چه از این راه بدست مى آورد یا از غنائم فراوان جنگى عایدش مى شد میان فقرا قسمت مى كرد و املاكى را كه آباد مى كرد وقف مى نمود یا فروخته پول آنرا به نیازمندان مى رسانید، در ایام خلافت خود یكسال دستور داد كه عوائد اوقات وى را اول پیش خودش بیاورند بعد بمصرف برسانند وقتیكه عوائد نامبرده جمع شد بیست و چهار هزار دینار طلا بود.
على
عليهالسلام
در آنهمه جنگها كه شركت نمود با حریفى دست بگریبان نشد مگر اینكه او را از پاى درآورد و هرگز بدشمنى پشت نكرد و مى فرمود: اگر همه عرب بمخالفت و جنگ من برخیزند خود را نبازم و باكى ندارم
.
على
عليهالسلام
با چنین شجاعت و دلاورى كه تاریخ شجاعان جهان رقیب و قرینى براى آن یاد نكرده است بى اندازه مهربان و با عطوفت و جوانمرد و با فتوت بود، در جنگها زنان و كودكان و ناتوانان را نمى كشت، و اسیر نمى گرفت، و فراریان را تعقیب نمى كرد.
در جنگ صفین لشكریان معاویه سبقت گرفته شریعه فرات را اشغال كردند و آب را بروى لشكریان آن حضرت بستند آن حضرت با جنگ خونینى شریعه را گرفت پس از آن امر كرد كه راه آب را بروى دشمن باز گزارند.
در زمان خلافت، بى حاجب و دربان همه كس را بحضور مى پذیرفت و تنها و پیاده راه مى رفت و در كوچه و بازار مى گشت و مردم را بملازمت تقوى امر و از تعدى بهمدیگر باز مى داشت و با مهربانى و فروتنى بدرماندگان و بیوه زنان كمك مى نمود و یتیمان بى پناه را در منزل خود نگهداشته شخصاً بحوائج زندگى آنان قیام مى كرد و به تربیتشان مى پرداخت.
على
عليهالسلام
بعلم و دانش ارزش زیاد مى داد و بنشر معارف عنایت مخصوصى داشت و مى فرمود:
هیچ دردى مانند نادانى نیست
.
در جنگ خونین جمل مشغول آراستن صفهاى لشكر خود بود كه عربى پیش آمده معناى توحید را پرسید مردم از هر یو بمرد عرب تاخته پرخاش كردند كه این چنین ساعتى نه وقت اینگونه سؤال و بحث است؛ آن حضرت مردم را از اعرابى دور كرد و فرمود:
ما با مردم براى زنده كردن همین حقایق مى جنگیم
.
آنگاه اعرابى را پیش طلبیده در حالیكه به آراستن صفها مى پرداخت با بیانى جذاب مسئله را براى وى تشریح نمود.
نظیر این قصه را كه حكایت از یك انضباط دینى و نیروى خدائى شگفت آور آن حضرت مى كند در جنگ صفین نیز نقل كرده اند در حالى كه دو لشكر مانند دو دریاى خروشان بهم ریخته و سیل خون از هر سو جارى بود بیكى از سربازان خود رسیده آبى براى نوشیدن خواست.
سرباز نامبرده كاسه اى چوبین درآورد و پر از آب كرده تقدیم داشت، آن حضرت در كاسه تركى مشاهده نمود فرمود:
نوشیدن آب در چنین ظرفى در اسلام مكروه است:
سرباز عرض كرد:
در چنین حالى كه در زیر باران تیر و برق هزاران شمشیر ایستاده ایم مجالى براى این دقت نیست.
پاسخى كه شنید خلاصه اش این بود كه ما براى اجراى همین مقررات دینى مى جنگیم؛ و مقررات بزرگ و كوچك ندارد
.
آنگاه دو دست خود را پیش آورده جمع كرد و فرمود تا كاسه آب را بدستش خالى كرد و نوشید.
على
عليهالسلام
نخستین كسى است كه پس از پیغمبر اكرم
صلىاللهعليهوآلهوسلم
در حقایق علمى بطرز تفكر فلسفى یعنى استدلال آزاد سخن گفت و اصطلاحات علمى زیادى وضع كرد و براى حفظ قرآن كریم از غلط و تحریف قواعد دستور زبان عربى (علم نحو) را وضع و تنظیم نمود.
دقایق علمى و معارف الهى و مسائل اخلاقى و اجتماعى و سیاسى و حتى ریاضى كه در سخنرانیها و نامه و سایر بیانات شیواى آن حضرت بدست ما رسیده موجود است حیرت آور مى باشد.
مختصرى از فضائل على
عليهالسلام
پیغمبر اكرم
صلىاللهعليهوآلهوسلم
على
عليهالسلام
را در سن شش سالگى از ابوطالب گرفته بخانه خود آورد و شخصاً بپرورش وى پرداخت على
عليهالسلام
از آنروز پیوسته سایه وار ملازم پیغمبر اكرم
صلىاللهعليهوآلهوسلم
بود و آخرین ساعتى كه از آن حضرت جدا شد موقعى بود كه جسد مطهرش را بخاك سپرد.
على
عليهالسلام
اولین نمونه كاملى است كه از مكتب تعلیم و تربیت پیغمبر اكرم
صلىاللهعليهوآلهوسلم
بیرون آمد و اول كسى است كه به آن حضرت ایمان آورد چنانكه آخرین كسى است كه از وى جدا شد.
خدماتى كه على
عليهالسلام
در طول مدت بعثت بدین خدا كرد بتصدیق دوست و دشمن از هیچ كس بوقوع نپیوسته است.
على
عليهالسلام
در مهمترین جنگهاى اسلامى شركت داشت و در همه میدانهاى خونین جنگ یكه تاز مسلمانان و كلید پیروزى بود و با اینكه بارها بزرگان در جنگها از دشمن فرار مى كردند وى هرگز پشت بدشمن نكرده و هیچ حریفى از زخم شمشیر وى جان بدر نبرد؛ با اینحال شجاعت بى نظیر وى كه ضرب المثل بود توأم با دلسوزى و مهربانى بود؛ هیچگاه حریفان زخمى را نمى كشت و فراریان را تعقیب نمى كرد.
على
عليهالسلام
بشهادت سخنرانیها و كلمات قصار و بیانات درربار كه از وى بیادگار مانده در میان مسلمانان آشناترین فردى است بمقاصد عالیه قرآن كه معارف اعتقادى و عملى اسلام را بنحوى كه شاید و باید دریافته است و صحت حدیث شریف نبوى
(
انا مدینه العلم و على بابها
)
را بثبوت رسانیده و این علم را با عمل توأم داشته است.
على
عليهالسلام
در عفت، نفس و زهد و تقواى دینى نظیر و همانندى نداشت و براى معاش روزانه خود كار مى كرد و بویژه بفلاحت علاقه فراوان داشت زمینهاى بایر را آباد مى كرد و قنوات احداث مى نمود درخت مى كاشت و هر جا را كه آباد مى كرد بر مسلمانان وقف مى نمود، یا مى فروخت و میان فقراء تقسیم مى كرد و خود مانند یكى از فقراء با كمال زهد و قناعت زندگى مى كرد. روزیكه شهید شد با آنكه فرمانرواى سراسر كشورهاى اسلامى بود فقط هفتصد درهم داشت كه خواست صرف تهیه خدمت كارى براى خانه خود نماید.
عدالت آن حضرت چنان بود كه در اجراء احكام خدا و احیاء حقوق مردم هرگز استثناء قائل نمى شد و شخصاً در كوچه و بازار گردش مى نمود و مردم را برعایت قوانین اسلام وامى داشت.
روش حضرت امیرالمؤمنین
عليهالسلام
پس از رحلت پیغمبر اكرم
صلىاللهعليهوآلهوسلم
چنانكه مى دانیم ولایت امور مسلمین كه به نص آن حضرت از جانب خداوند با حضرت امیرالمؤمنین
عليهالسلام
بود تبدیل بخلافت انتخابى گردید و كرسى خلافت را دیگران اشغال كردند.
آن حضرت و چند نفر از خواص صحابه مانند سلمان و ابوذر و مقداد با مردم احتجاجاتى كردند ولى جواب مساعد نشنیدند.
آن حضرت از مردم كناره گرفت و تا مدتى در خانه مشغول جمع آورى قرآن كریم بود.
پس از آن بتعلیم و تربیت عده اى از خواص صحابه و دیگران گردید.
آن حضرت با همه سوابق درخشان و غیر قابل رقابتى كه در زمان حیات پیغمبر اكرم
صلىاللهعليهوآلهوسلم
داشت، و وزیر پیغمبر و كلید فتوحات اسلامى بود؛ و در دانش و داورى و سخنورى و سایر فضائل روحى از همه مسلمانان برتر بود، در زمان خلیفه اول در كارهاى عمومى از وجود او هیچ استفاده نشد؛ و تنها بعبادت حق و تربیت علمى و عملى یارانى چند مى پرداخت و مانند یك فرد بسیار عادى زندگى مى كرد.
در زمان خلافت خلیفه دوم اگرچه هرگز كار حساسى بوى ارجاع نمى كردند ولى تا اندازه اى مورد توجه قرار گرفت و در امور مهم از نظراتش استفاده نموده و طرف مشاوره قرار مى گرفت چنانكه خلیفه دوم بارها مى گفت:
اگر راهنمائى على نبود عمر هلاك میشد.
در زمان خلافت خلیفه سوم توجه مردم نسبت به آن حضرت بیشتر شد و در همه این مدت (بیست و پنجسال) روزبروز دائره تعلیم و تربیت آن حضرت دامنه دارتر و شعاع عملش وسیعتر مى شد تا عده بیشمارى از پرورش یافتگان مستقیم و غیر مستقیم مكتب ولایت روى كار آمدند و بلافاصله پس از كشته شدن خلیفه سوم از هر سو هجوم آورده آن حضرت را بپذیرفتن خلافت وادار نمودند.
آن حضرت همینكه زمام امور را بدست گرفتن سیرت پیغمبر اكرم
صلىاللهعليهوآلهوسلم
را كه مدتها بود فراموس شده بود معمول داشت، مساوات و عدالت اجتماعى را اجراء كرده و تمام امتیازات بیجا را از بین برد، و حكمرانان و فرمانروایان بى بند و بارى را كه مصادر امور قرار گرفته بودند عزل نمود، و اموالى را كه از بیت المال بغارت رفته بود و املاك و مستغلات بى حسابى را كه مقام خلافت باین و آن بخشیده بود پس گرفت. و بمجازات كسانى كه از مقررات دینى تخلف مى كردند پرداخت.
عده اى از متنفذین غارتگر و سودپرست همینكه منافع شخصى خود را در خطر دیدند پرچم مخالفت برافراشتند و ببهانه خودخواهى عثمان جنگهاى داخلى خونینى راه انداختند كه موجب گرفتارى آن حضرت و مانع از اصلاحات دیگر گردید.
آن حضرت با گرفتاریهاى كمرشكن كه در خلافت پنجساله خود داشت افراد بیشمارى را تربیت كرد و ذخائر گرانبهائى در فنون مختلف علمى را از راه سخنرانى ها و بیانات شیواى خود بیادگار گذاشت و از آن جمله اصول علم نحو را كه دستور زبان عربى است وضع فرمود.
شخصیت برجسته آن حضرت بوصف نمى گنجد و فضائل بى پایان وى از شماره بیرون است؛ و هرگز تاریخ شخصیتى را بیاد ندارد كه باندازه وى افكار دانشمندان و انظار متفكرین جهان را بخود جلب كرده باشد.
حضرت امام حسن مجتبى
عليهالسلام
(دومین پیشوا)
امام حسن مجتبى
عليهالسلام
پس از شهادت پدر بزرگوار خود بخلافت نشست و بمنظور خوابانیدن غائله معاویه مشغول تجهیز لشكرى شد و در میان مردم نیز همان سیرت جد و پدر خود را دنبال كرد ولى پس از چندى دریافت كه مساعى وى در اثر اخلالگرى هاى سرى معاویه جز نقشى بر آب نیست و سران سپاه وى با معاویه ساخته اند و حتى حاضر شده اند كه آن حضرت را دست بسته تحویل دهند یا بكشند.
بدیهى است در این صورت جنگ با معاویه جز شكست قطعى امام مجتبى نتیجه اى نداشت. و حتى اگر خود امام تنها یا با كسان نزدیك خود بمقاومت بر مى خواست و كشته مى شد كمترین اثرى در تزلزل اركان سلطنت معاویه یا جلب قلوب مردم نداشت زیرا معاویه با روش مزورانه مخصوصى كه داشت به آسانى مى توانست آن حضرت را بوسائل گوناگون و حتى بدست كسان وى بكشد، و پس از آن جامه عزا پوشیده بمقام خونخواهى برآید و بدین وسیله خون پسر پیغمبر را از دامن خود بشوید. آن حضرت از اینروى با پیشنهاد صلح با معاویه تحت شرائطى موافقت فرمود و از خلافت كناره گرفت؛ اگرچه معاویه همه شرائط را زیر پا گذاشت و به هیچكدام از آنها عمل نكرد.
آن حضرت بدین وسیله جان خود و برادرش امام حسین
عليهالسلام
و شماره معدوى از كسان و یاران خود را از خطر قطعى نگهداشت و از خواص خود یك جامعه با حقیقت ولى بسیار كوچك در داخل جامعه به صورت اسلامى تشكیل داد و اسلام را از نابودى حتمى حفظ نمود.
البته معاویه كسى نبود كه از روش امام پى باین منظور نبرد و بهیمن جهت پس از برقرارى صلح و استیلاء كامل هر كه از دوستان و یاران على
عليهالسلام
در هر جا یافت با عناوین و وسائل مختلف از بین برد؛ با اینكه یكى از شرائط صلح این بود كه یاران و دوستان و خنادان رسالت در امان باشند.
ولى در عین حال بخاندان رسالت دست نیافت جز اینكه در مقدمات تحكیم ولایت عهد پسرش یزید امام مجتبى را بوسیله همسرش مسموم كرده شهید نمود؛ زیرا یكى دیگر از شرائط صلح این بود كه خلافت بعد از معاویه به امام حسن برگردد.
حضرت امام حسین
عليهالسلام
(سومین پیشوا)
امام حسین
عليهالسلام
پس از برادر بزرگوار خود بامر خدا و وصیت برادر به امامت قیام نمود و نزدیك به ده سال در دور خلافت معاویه زیست و در این مدت همان سیرت امام حسن
عليهالسلام
را پیش گرفت و تا معاویه زنده بود نتوانست كار مؤثرى انجام دهد.
پس از نه سال و نیم تقریباً معاویه بدرود زندگى گفت و خلافت كه تبدیل بسلطنت شده بود منتقل به پسرش یزید گردید.
یزید بر خلاف پدر ریاكار خود؛ جوانى بود میت غرور و متظاهر بعیاشى و فحشاء و بى بند و بار. یزید همینكه زمام امور را بدست گرفت بوالى مدینه دستور داد كه از امام حسین
عليهالسلام
براى وى بیعت بگیرد وگرنه سرش را پیش وى فرستد. پس از آنكه والى حسب الامر، بیعت را به آن حضرت عرضه داشت وى مهلت خواست و شبانه از مدینه با كسان خود رهسپار مكه شد. و بحرم خدا كه در اسلام پناهگاه رسمى است پناهنده شد ولى پس از چند ماه اقامت فهمید كه یزید به هیچوجه از او دست بردار نیست؛ و در صورتیكه بیعت نكند قتل وى حتمى است و از سوى دیگر در این مدت چندین هزار نامه از عراق به آن حضرت رسیده بود كه وى را وعده یارى داده بنهضت بر ضد ستمگران بنى امیه دعوت مى كردند.
امام حسین
عليهالسلام
از مشاهده اوضاع و احوال عمومى و دلالت شواهد و قرائن مى دانست كه نهضت وى پیشرفت ظاهرى نخواهد داشت با اینهمه با امتناع از بیعت یزید تصمیم بكشته شدن گرفته با كسان خود بعنوان نهضت از مكه بسوى كوفه متوجه شد و در راه در زمین كربلا (تقریباً هفتاد كیلومترى كوفه) با لشكر انبوه دشمن برخورد نمود.
آن حضرت در مسیر خود اشخاص را بیارى دعوت مى كرد و بكسانى هم كه همراه وى بودند تصمیم قطعى خود را بكشته شدن گوشزد مى نمود و در ترك مصاحبت و ملازمت خود مخیر مى داشت؛ از اینروى روزیكه با لشكر دشمن روبرو شدند از یاران و همراهان جز شماره ناچیزى كه دل داده و از جان گذشته بودند كسى نمانده بود، و در نتیجه به آسانى در حلقه بسیار تنگى بمحاصره لشكر انبوه دشمن درآمدند و حتى آب برویشان بسته شد و در چنین محیطى در میان بیعت و قتل مخیرش كردند.
امام حسین
عليهالسلام
تن به بیعت نداد و آماده قتل شد و روزى از صبح تا عصر با همراهان خود با دشمن جنگید و در این جنگ خودش و فرزندان و برادران و برادرزادگان و عموزادگان و یارانش كه جمعاً در حدود هفتاد نفر بودند شهید شدند. تنها فرزند گرامیش امام سجاد
عليهالسلام
كه بعلت مرض شدید قادر بجنگ نبود زنده ماند.
لشكر دشمن پس از شهادت آن حضرت اموالش را غارت نموده خانواده اش را اسیر كردند و بهمراه سرهاى بریده شهدا از كربلا بكوفه و از كوفه به شام سوق دادند.
در این اسارت امام سجاد
عليهالسلام
با خطبه اى كه در شام خواند و همچنین زینب كبرى با سخنرانیهائى كه در مجامع عمومى كوفه و مجلس ابن زیاد والى كوفه و مجلس یزید در شام ایراد كرد پرده از روى حق برداشته زورگوئى و ستمگرى بنى امیه را براى جهانیان آفتابى كردند.
و در هر حال نهضت حسینى در برابر زورگوئى و بیدادگرى و بى بند و بارى كه با ریخته شدن خون پاك آن حضرت و فرزندان و خویشان و یارانش و تاراج رفتن مال و اسیر شدن زن و بچه وى خاتمه پذیرفت، با خصوصیات و مشخصاتى كه دارد؛ یك واقعه اختصاصى است كه در صفحات تاریخ نهضتهاى جهانى همانندى براى وى نمى توان یافت و بجرأت مى توان گفت كه اسلام زنده این واقعه است و اگر این واقعه اتفاق نیفتاده بود بنى امیه اسمى و رسمى از اسلام باقى نگذاشته بودند.
این واقعه جانگداز بطور عیان هدف و مرام اهلبیت پیغمبر را از منویات بنى امیه و طرفداران ایشان جدا ساخت و حق و باطل را آفتابى نمود.
این حادثه در كمترین وقتى در هر گوشه و كنار جامعه اسلامى انتشار یافت و موجب بروز انقلابات شدید و خونریزى هاى بسیار شد كه تا دوازده سال ادامه داشت و بالاخره یكى از عوامل اساسى سقوط سلطنت بنى امیه گردید.
روشن ترین اثر این واقعه پرورش روحى گروه بیشمارى بود كه نقش ولایت على بن ابیطالب
عليهالسلام
در دلهاشان جاى گرفت و دوستى خاندان رسالت را شعار خود ساختند و روز بروز برشماره و نیروى خود افزایش دادند تا امروز نزدیك بصد میلیون مسلمان بنام شیعه در همه جاى جهان زندگى مى كنند.
آیا روش امام حسن و امام حسین مختلف بود؟
اگرچه روش این دو پیشواى معظم كه بنص پیغمبر اكرم امام بحق هستند بظاهر مختلف بنظر مى رسد حتى بعضى گفته اند: اختلاف نظر این دو برادر باندازه اى شدید بود كه یكى با داشتن چهل هزار مرد جنگى تن در صلح داد و دیگرى با چهل نفر از یاران و اصحاب (غیر از خویشان) بجنگ برخاست و تا بچه شیرخوار خود را در این راه داد.
ولى بررسى دقیق خلاف این نظر را بثبوت مى رساند زیرا ما مى بینم چنانكه امام حسن
عليهالسلام
تقریباً نه سال و نیم در سلطنت معاویه بسر برد و دم از مخالفت علنى نزد امام حسین
عليهالسلام
نیز پس از شهادت برادر تقریباً نه سال و نیم در سلطنت معاویه زندگى نمود و یادى از نهضت نكرده قد بمخالفت علم نفرمود.
پس ریشه حقیقتى این اختلاف روش ظاهرى را از اختلاف روش معاویه و یزید باید جستجو كرد، نه از اختلاف نظر این دو پیشواى معظم.
روش معاویه روشى نبود كه روى اساس بى بند و بارى استوار شده باشد و با مخالفت علنى خود احكام دین را بسخریه بگیرد.
معاویه خود را یك مرد صحابى و كاتب وحى معرفى مى كرد و بواسطه خواهر خود (كه زوجه پیغمبر اكرم
صلىاللهعليهوآلهوسلم
و ام المومنین بود) خال المؤمنین نامیده میشد؛ و مورد توجه و عنایت شدید خلیفه دوم بود و عامه مردم اعتماد كامل و ارادت خاصى نسبت به خلیفه داشتند.
علاوه بر این غالب صحابه پیغمبر را كه مورد احترام و تعظیم مردم بودند (مانند ابوهریره، عمروعاص، سمره؛ بسر؛ مغیره بن شعبه و غیر آنها) بحكومت ولایات و سایر كارهاى حساس كشورى گماشته بود كه حسن ظن مردم را نسبت بوى جلب مى كردند و روایات زیادى میان مردم در فضائل آنان و مصونیت دینى صحابه و اینكه هر كارى كنند معذورند نقل میشد. و در نتیجه معاویه هر كاریكه مى كرد اگر قابل تصحیح و توجیه مى شد، و اگرنه با بذل و بخششهاى سنگین؛ دهان معترض را مى بست و در جائیكه این وسایل كارگر نبود بدست همین همدستان و هواخواهان؛ مخالف را از میان مى برد چنانكه بدست همین هواخواهان صحابى وى، دهها هزار بیگناه از شیعیان على
عليهالسلام
و از سایر مسلمانان و حتى جمعى از صحابه پیغمبر كشته شدند.
معاویه در همه كارها قیافه حق بجانبى خود مى گرفت و با بردبارى و شكیبائى مخصوص پیش مى رفت؛ و با ملاطفت خاصى محبت و طاعت مردم را بخود جلب مى كرد و حتى گاهى دشنام مى شنید و ستیزه مى دید ولى با خوشروئى و بخشش پاسخ مى داد و در چنین زمینه اى سیاست خود را اجراء مى كرد.
از امام حسن
عليهالسلام
و امام حسین
عليهالسلام
احترام ظاهرى بعمل مى آورد.
و از سوى دیگر اعلان عمومى مى كرد كه هر كس حدیثى در مناقب اهل بیت
عليهمالسلام
نقل كند هیچگونه مصونیت مالى و عرضى و جانى ندارد و هر كه حدیثى در مناقب صحابه نقل كند جایزه دریافت خواهد داشت:
و دستور مى داد كه خطیبان در منابر مسلمانان، على
عليهالسلام
را (بطور الزام) دشنام دهند و به امروى هواخواهان آن حضرت را هر جا مى جستند مى كشتند و در اینكار باندازه اى زیاده روى كردند كه جمع كثیرى را كه از دشمنان آن حضرت بودند بتهمت دوستى از میان بردند.
از این بیان بدست مى آید كه قیام امام حسن
عليهالسلام
جز بضرر اسلام تمام نمى شد و جز اینكه خون وى و یاران وى بهدر رود اثر نمى بخشید، و حتى دور نبود كه در اینصورت معاویه بدست كسان آن حضرت وى را بكشد و پس از آن براى تسكین افكار عمومى در عزاى وى گریبان چاك زند و بقمام خونخواهى درآمده قصاص انتقام وى را از شیعیان بكشد چنانكه نظیر همین معامله را با عثمان نمود
.
ولى روش سیاسى یزید هیچگونه شباهتى با روش پدرش نداشت وى جوانى بود خودپسند و بى بند و بار، منطقى جز زور نداشت؛ و بافكار عمومى كمترین اهمیتى نمى داد.
یزید لطمه هائى كه پس پرده باسلام وارد میشد در حكومت كوتاه خود یكباره آشكار كرد و پرده را درید.
در سال اول حكومت خود خاندان پیغمبر اكرم
صلىاللهعليهوآلهوسلم
را از دم شمشیر گذرانید.
و در سال دوم شهر مدینه را خراب كرد و سه روز عرض و جان و مال مردم را بلشكریان خود مباح نمود.
و در سال سوم كعبه را خراب كرد.
و از همین جهت نهضت حسینى در افكار مردم جاى گرفت و روز بروز اثرش عمیق تر و بارزتر گردید و در ابتداء امر بشكل انقلابات خونین ظهور نمود و بالاخره جمعیت عظیمى را از مسلمانان بعنوان هواخواهان حق و خقیقت و دوستان اهلبیت بوجود آورد.
و از همین نظر بود كه معاویه در ضمن وصیتهاى خود به یزید سفارش اكید نمود كه كارى بكار حسین
عليهالسلام
نداشته متعرض حالش نشود؛ ولى آیا سرمستى و خودپسندى بیزید اجازه میداد كه نفع خود را از ضرر تمیز دهد.
حضرت امام سجاد
عليهالسلام
(چهارمین پیشوا)
روش امام سجاد
عليهالسلام
در مدت امامت خود بدو بخش جداگانه تقسیم مى شود كه جمعاً بروش عمومى امامان منطبق مى گردد، زیرا آن حضرت در واقعه جانگدار كربلا همراه پدر بزرگوار خود بود و در نهضت حسینى شركت داشت و پس از شهادت پدر كه باسارت درآمد و از كربلا به كوفه و از كوفه بشام برده شد در طول مدت اسیرى هرگز تقیه نداشت و بى محابا حق و حقیقت را اظهار مى كرد و در مواقع مقتضى بوسیله سخنرانیها و بیاناتى كه ایراد مى نمود حقانیت خاندان رسالت و مفاخر آنان را گوشزد خاص و عام مى فرمود، و مظلومیت پدر بزرگوار خود، و فجایع و ستم كارانه و بیرحمانه بنى امیه را آفتابى كرده و طوفانى از احساسات و عواطف مردم برپا مى ساخت.
ولى پس از آنكه از اسیرى رهائى یافته بمدینه برگشت و محیط جانبازى بمحیط آرامش تبدیل یافت؛ گوشه خانه را گرفته در بروى بیگانگان بست و به عبادت حق مشغول گشت و بى سر و صدا به ترتیب افرادى كه پیروان حق و حقیقت بودند پرداخت.
آن حضرت در ظرف سى و پنج سال مدت امت خود بطور مستقیم و غیر مستقیم گروه بیشمارى را پرورش داده معارف اسلامى را در قلوبشان جاى داد.
تنها دعاهائى كه آن حضرت در محراب عبادت با لهجه آسمانى خود انشاء كرده و بوسیله آنها با خداى كارساز بمقام راز و نیاز برآمده است مشتمل بر یك دوره كامل از معارف عالیه اسلامى مى باشد. و این دعاها جمع آورى و بنام صحیفه سجادیه معروف شده است.
حضرت امام محمد باقر
عليهالسلام
(پنجمین پیشوا)
در زمان امامت امام محمد باقر
عليهالسلام
زمینه براى نشر علوم دینى تا اندازه اى فراهم شد زیرا در اثر فشار بنى امیه احادیث فقه اهل بیت از دست رفته بود و با اینكه براى احكام، هزارها حدیث لازم است حتى از اخباریكه از پیغمبر اكرم بوسیله صحابه نقل شده بیش از پانصد حدیث باقى نمانده بود.
خلاصه اینكه در آن ایام در نتیجه واقعه جانگداز كربلا و در اثر مساعى سى و پنجساله امام سجاد
عليهالسلام
گروه انبوهى از شیعه بوجود آمده ولى از فقه اسلامى تهیدست بودند.
و چون سلطنت بنى امیه در اثر اختلافات داخلى و تن پرورى و بى كفایتى رجال دولت رو بضعف نهاده روزبروز آثار سستى در پیكر آن ظاهر میشد؛ امام پنجم از فرصت استفاده فرموده بنشر علوم اهل بیت و فقه اسلامى پرداخت و دانشمندان زیادى از مكتب خویش تحویل جامعه داد.
حضرت امام جعفر صادق
عليهالسلام
(ششمین پیشوا)
در زمان امام ششم
عليهالسلام
براى نشر علوم اسلامى زمینه فراهم تر و اوضاع مساعدتر بود زیرا از یكطرف در اثر انتشارات احادیث امام محمد باقر
عليهالسلام
و تبلیغات پرورش یافتگان مكتب وى؛ مردم به نیازمندى خود بمعارف اسلامى و علوم اهلبیت بیشتر پى برده و براى اخذ حدیث تشنه تر بودند.
و از یكطرف سلطنت اموى منقرض و سلطنت عباسى هنوز استقرار كامل پیدا نكرده بود، و بنى عباس بویژه از این نظر كه براى پیشرفت مقاصد خود و برانداختن بنیاد حكومت اموى، مظلومیت اهل بیت و خون شهیدان كربلا را دستاویز كرده بودند، با اهلبیت روى خوش نشان مى دادند.
آن حضرت بنشر انواع علوم پرداخت و علما و دانشمندان از هر سو دسته دسته بدر خانه اش هجوم آوردند و بحضورش بار یافتند و از فنون مختلفه معارف اسلامى و اخلاق و تاریخ انبیاء و امام و حكمت و موعظت پرسشها كردند و پاسخها شنیدند.
آن حضرت با طبقات مختلف بحثها كرد و با ملل و نحل گوناگون مناظره ها نمود و در بخشهاى گوناگون علوم، شاگردانى پرورش داد، و صدها كتاب در ضبط احادیث و بیانات علمى آن حضرت تألیف شد كه بنام اصول نامیده مى شود.
شیعه كه در اسلام روش اهلبیت پیغمبر را دنبال مى كند مقاصد و مسائل دینى خود را از بركات آن حضرت بكلى از ابهام درآوردند و مجهولات مذهبى خود را با بیانات شافیه ایشان حل كردند؛ بهمین سبب مذهب شیعه (كه همان مذهب اهل بیت مى باشد) در میان مردم به مذهب جعفرى معروف گشت.
نهضت علمى امام باقر و امام صادق
عليهماالسلام
:
پس از امام حسین
عليهالسلام
اگرچه روزبروز بشماره پیروان اهل بیت
عليهمالسلام
افزوده مى شد ولى بواسطه فشار شدیدى كه سلطنت بنى امیه به پیروان اهل بیت
عليهمالسلام
وارد مى ساخت میدان عملى كه حضرت امام سجاد بتواند بنشر كامل و علنى معارف اسلامى بپردازد نبود تا در زمان امامت امام محمد باقر
عليهالسلام
سلطنت اموى بواسطه اختلافات داخلى و كشمكشهائى كه با بنى عباس داشتند روى بضعف و انحلال نهاد.
از اینرو شیعیان و پیروان اهلبیت و دست پروردگان دوره امامت 35 ساله حضرت سجاد
عليهالسلام
فرصتى پیدا كرده از اطراف و اكناف مانند سیل بدر خانه امام محمد باقر ریخته بفرا گرفتن علوم دین و اخذ معارف اسلامى پرداختند.
و پس از آن حضرت نیز امام جعفر صادق بنشر معارف پرداخت و دانشمندانى را كه از گوشه و كنار جهان به آستان پاكش روى مى آوردند پذیرفته در تعلیم و تربیت آنان كمال سعى و كوشش مبذول مى داشت و در اثر مساعى آن حضرت هزاران دانشمند از رجال دین كه در فنون و علوم مختلفه سرآمد بودند باطراف جهان پراكنده شدند و بنشر علوم پرداختند.
از كتابهائى كه از شاگردان مكتب آن حضرت بیادگار مانده چهارصد كتاب است كه بنام (اصول اربعمأء) در میان علماى شیعه معروف است.
بقیه امامان هم روش این دو امام را تعقیب كرده و بنشر معارف اسلامى پرداختند و با آنكه فشار بنى عباس بسیار سخت بود؛ دانمشندان زیادى را تربیت نموده ذخائر علمى اسلام را بایشان سپردند؛ و در اثر همین مساعى جمیله ائمه هدى
عليهمالسلام
امروز ملیونها نفر اهل حق در نقاط مختلف از جهان زندگى مى كنند.
حضرت امام موسى كاظم
عليهالسلام
(هفتمین پیشوا)
بنى عباس پس از آنكه حكومت بنى امیه را واژگون ساخته خلافت را قبضه نمودند بسوى بنى فاطمه برگشتند و با تمام قوى در استیصال خاندان رسالت كوشیدند عده اى را گردن زده؛ جنعى را زنده بگور؛ و دسته اى را در پایه ساختمانها یا در میان دیوارها گذاشتند.
خانه امام ششم
عليهالسلام
را آتش زدند و چند بار خودش را بعراق جلب كردند باین ترتیب در اواخر زندگى امام ششم تقیه شدیدتر شد و آن حضرت چون تحت مراقبت شدید بود كسى جز خواص شیعه را نمى پذیرفت و بالاخره از ناحیه منصور خلیفه عباسى مسموم و شهید گردید و از اینروى در دوره امامت امام هفتم حضرت امام موسى كاظم
عليهالسلام
فشار مخالفین شدید و روزافزون بود.
آن حضرت با وجود تقیه شدید بنشر علوم پرداخت و احادیث بسیارى در اختیار شیعه گذاشت چنانكه مى توان گفت روایات فقهى آن حضرت پس از امام پنجم و ششم از سایر ائمه بیشتر است و بواسطه شدت تقیه در غالب روایاتى كه از آن حضرت نقل شده از وى تعبیر به عالم و عبد صالح و نظایر اینها شده و به اسم آن حضرت تصریح نگردیده است.
آن حضرت با چهار نفر از خلفاى عباسى معاصر بود:
منصور؛ هادى؛ مهدى و هارون و پیوسته زیر فشار آنان بود تا بالاخره بامر هارون زندانى گشت و سالها از زندانى به زندانى منتقل میشد و سرانجام هم در زندان مسموم و شهید شد.
حضرت امام رضا
عليهالسلام
(هشمتیمن پیشوا)
از تأمل در اوضاع جاریه براى هر صاحب نظرى روشن بود كه خلفاء معاصر و مخالفان اهل بیت
عليهمالسلام
هر چه در شكنجه و آزار و استیصال ائمه هدى
عليهالسلام
مى كوشیدند و بشیعیانشان سخت مى گرفتند، روزبروز شماره پیروانشان بیشتر و ایمانشان محكمتر میشد و سازمان خلافت در انظار آنان یك دستگاه پلید و ناپاك جلوه مى كرد.
و این مطلب یك عقده درونى بود كه پیوسته خلفاء معاصر ائمه را رنج میداد و در حقیقت آنها را زبون و بیچاره كرده بود.
مأمون خلیفه هفتم عباسى كه معاصر امام رضا
عليهالسلام
بود پس از آنكه برادر خود امین را كشته بر خلافت مستولى گشت باین فكرافتاد كه خود را از رنج درونى و نگرانى دائمى راحت كند و بساط تشیع را از غیر راه زور و فشار برچیند.
سیاستى كه براى عملى ساختن این منظور انتخاب كرد این بود كه ولایتعهد خود را بامام رضا بدهد تا آن حضرت را بواسطه ورود بدستگاه فاسد خلافت، پیش شیعه آلود سازد و اعتقاد به عصمت و طهارت امام را از مغزشان بیرون كند. در اینصورت امتیازى براى مقام امامت كه اساس مذهب شیعه است باقى نمى ماند و بنیاد مذهب خود بخود متلاشى مى گشت.
اجراء این سیاست موفقیت دیگرى نیز در برداشت و آن اینكه از نهضتهاى پى در پى بنى فاطمه كه براى واژگون ساختن خلافت بنى عباس برپا مى شد جلوگیرى مى نمود، چه بنى فاطمه پس از آنكه انتقال خلافت را به خودشان مشاهده مى كردند طبعاً از قیامهاى خونین، خوددارى مى نمودند. البته پس از عملى شدن این منظور از بین بردن شخص امام رضا
عليهالسلام
براى مأمون اشكالى نداشت.
مأمون آن حضرت را نخست بقبول خلافت و پس از آن بپذیرفتن ولایت عهد دعوت نمود و پس از تأكید و اصرار و بالاخره تهدید، آن حضرت ولایت عهد را باین شرط كه از عزل و نصب و مداخله در امور عالیه معاف باشد پذیرفت.
آن حضرت در چنین زمینه اى بهدایت افكار مردم پرداخت و تا اندازه اى كه دستش باز بود با ارباب مذاهب و ادیان بحثها فرمود و در معارف اسلام و حقایق دین بیانات گرانبهائى ایراد نمود (مأمون نیز علاقه مفرطى ببحثهاى مذهبى داشت) بیاناتى كه در اصول معارف اسلامى از آن حضرت مأثور است از جهت كثرت مانند بیانات امیرالمؤمنین
عليهالسلام
است و از آنچه از سایر ائمه در دین بخشها رسیده؛ بیشتر مى باشد.
و یكى از بركات آن حضرت این بود كه احادیث بسیارى كه از پدران بزرگوارش در دست شیعه بود بوى عرض شد و باشاره و تشخیص وى روایات مجعوله و موضوعه اى كه دستهاى ناپاك در میان اخبار اهلبیت داخل كرده بود مشخص و متروك گردید.
آن حضرت در مسافرتى كه بعنوان ولایت عهد از مدینه بسوى مرو فرمود در طول راه و خاصه در ایران حنب و جوش عجیبى در میان مردم پدید آورده بود و از هر جا دسته دسته بقصد زیارت؛ متوجه دربارش مى شدند و شب و روز پروانه وار بدور شمع وجودش مى گردیدند و معارف و احكام دین را یاد مى گرفتند.
مامون از توجه بى سابقه و شگفت آور مردم به آن حضرت بغلط بودن سیاست خود پى برد و بمنظور ترمیم شكست سیاسى خود آن حضرت را مسموم و شهید و پس از آن باز سیاست دیرین خلفا نسبت به اهلبیت و شیعیان ایشان دنبال شد.
زندگى سه پیشوا: امام محمد تقى
عليهالسلام
(نهمین پیشوا) امام على نقى
عليهالسلام
(دهمین پیشوا) امام حسن عسگرى
عليهالسلام
(یازدهمین پیشوا)
محیط زندگى این سه بزرگوار مشابه هم بود. پس از شهادت امام رضا
عليهالسلام
مأمون یگانه فرزند وى امام محمد تقى را ببغداد احضار كرد و از در مهر و ملاطفت پیش آمده دختر خود را بآن حضرت تزویج و با اعزاز تمام پیش خود نگاهداشت.
این رفتار گرچه دوستانه بنظر مى رسید اما مأمون با همین سیاست در واقع امام
عليهالسلام
را از هر جهت تحت نظر و مراقبت شدید خود درآورده بود.
همین اقامت امام على النقى و امام حسن عسگرى در سامراء كه در زمان امامتشان پایتخت خلافت بود در حقیقت عنوان حبس نظرى داشت.
مدت امامت این سه بزرگوار رویهم پنجاه و هفت سال است؛ كثرت شیعه در آنزمان كه در ایران و عراق و سوریه اقامت داشتند قابل توجه و بالغ بصدها هزار بود، و هزاران رجال حدیث در میان ایشان وجود داشته است. با وجود این؛ احادیثى كه از این بزرگواران نقل شده خیلى كم است؛ و نیز مدت عمرشان كوتاه بوده، امام نهم در بیست و پنج سالگى و امام دهم در چهل سالگى و امام یازدهم در بیست و هفت سالگى بشهادت رسیده اند؛ همه این نكات گواهى روشن است بر اینكه كنترل و مراقبت و كارشكنى مخالفین در زمان ایشان بسیار شدید بوده است و این بزرگواران نتوانسته اند وظائف خود را آزادانه انجام دهند، با اینهمه اخبار گرانبهائى در اصول و فروع دین از این سه بزرگوار رسیده است.
حضرت مهدى موعود (دوازدهمین پیشوا)
دستگاه خلافت در زمان امام حسن عسكرى
عليهالسلام
تصمیم گرفته بود كه از هر راهى و بهر وسیله اى باشد جانشین آن حضرت را از بین ببرد و بدین وسیله بمسئله امامت و در نتیجه بمذهب تشیع خاتمه دهد و امام عسكرى گذشته از جهات دیگر از این جهت نیز تحت مراقبت قرار داشت.
از اینروى تولد امام عصر
عليهالسلام
پوشیده بود و تا شش سالگى كه پدر بزرگوارش زنده بود او را از انظار پنهان نگاه مى داشتند و بجز عده اى از خواص شیعه كسى آن حضرت را نمى دید.
و پس از شهادت پدر، آن حضرت بامر خدا غیبت صغرى اختیار فرمود و توسط چهار نائب خاص كه یكى پس از دیگرى بشرف نیابت رسیده بودند بسؤالات شیعه جواب مى داد و مشكلات ایشان را حل مى كرد.
حضرت پس از آن غیبت كبرى اختیار فرمود تا زمانیكه بامر خدا ظهور نموده و زمین را با عدل و داد پر كند و پس از آنكه با جور و ستم پر شده باشد.
روایات زیادى از پیغمبر اكرم و ائمه
عليهمالسلام
در خصوص آن حضرت و كیفیت غیبت و ظهورش رسیده و شیعه و سنى نقل كرده اند. و همچنین جمع كثیرى از بزرگان شیعه در زمان حیات پدر بزرگوارش بخدمت آن حضرت رسیده جمال بیمثالش را مشاهده نموده اند و از پدر بزرگوارش مژده امامت را دریافت داشته اند.
گذشته از اینها در بحث نبوت و امامت باین نتیجه رسیدیم كه هرگز جهان بشریت از دین خدا و از امامى كه حامل و نگهبان آنست خالى نمى شود.
نتیجه گیرى اخلاقى از روش پیشوایان دین
آنچه بطور خلاصه از تاریخ پیامبران خدا و پیشوایان دین بدست مى آید اینست كه آنان مردانى بودند واقع بین و پیرو حق؛ و جهان انسانیت را بواقع بینى و پیروى حق دعوت مى كردند؛ و در اینراه از هیچگونه فداكارى و از خود گذشتگى فروگذارى نمى كردند.
و بعبارت دیگر كوشش داشتند كه فرد انسان و جامعه انسانى آنطور كه شاید و باید ببار آید، مى خواستند مردم بى آنكه نادانى یا یكرشته افكار خرافى در میانشان حكومت نماید با یك سلسله افكار و عقاید صحیح آراسته گردند؛ و بى آنكه دامن پاك انسانیت را بخوى حیوانات لكه دار و آلوده كنند و مانند درندگان و چرندگان جز دریدن همدیگر و پر كردن شكم چیزى نشناسند خوى ویژه انسانى را گرفته در بازار زندگى سرمایه انسانیت را بكار اندازند و بسود انسانیت نقد سعادت را بدست آورند.
یعنى مردمى بودند كه سعادت خود را نمى خواستند ولى در راه سعادت جامعه و براى جهان انسانیت وظیفه اى جز این تشخیص نمى دادند.
خیر و سعادت خود را (كه انسان جز آن چیزى نمى خواهد) در این دیدند كه خیرخواه همه باشند و مى خواستند دیگران نیز این چنین باشند، هر كس آنچه را براى خود دوست دارد براى همه دوست داشته باشد و آنچه را براى خود نمى خواهد براى دیگران نیز نخواهد.
در اثر همین واقع بینى و پیروى حق است كه این بزرگواران باهمیت این وظیفه عمومى انسان (خیرخواهى) و سایر وظائف جزئى كه فروع آن است پى بردند و بصف فداكارى و از خود گذشتگى متصف گردیدند و از بذل جان و مال خود در راه حق كوتاهى ننمودند و ریشه هر صفتى را كه با بدخواهى توام است زدند. بمال و جان خود بخل نمى ورزیدند؛ از خودپسندى و لئامت بیزار بودند، دروغ نمى گفتند، بكسى تهمت نمى زدند، و بعرض و جاه دیگران تعرض نمى كردند. توضیح این صفات و آثار آنها را درب بخش اخلاق باید جست.
مشخصات اجمالى
امام اول
امیرالمؤمنین على بن ابیطالب
عليهالسلام
تولد: 23 قبل از هجرت.
خلافت: سال 35 هجرى.
وفات: سال 40 هجرى.
مدت خلافت: پنج سال تقریباً.
مدت عمر: 63 سال.
امام دوم
حضرت امام مجتبى
عليهالسلام
اسم: حسن، لقب مشهور مجتبى؛ كنیه ابا محمد.
پدر بزرگوارش: حضرت امیرالمؤمنین على
عليهالسلام
.
تولد: سال سوم هجرى.
شهادت: سال 50 هجرى. بتحریك معاویه بدست همسر خود مسموم شد.
مدت امامت: 10 سال.
مدت عمر: 48 سال.
امام سوم
حضرت سیدالشهداء
عليهالسلام
. اسم حسین، لقب سید الشهداء، كنیه ابوعبدالله.
پدر بزرگوارش: امیرالمؤمنین على
عليهالسلام
.
تولد: سال چهارم هجرى.
شهادت: سال 61 هجرى بدستور یزید بن معاویه شهید شد.
مدت امامت: 10 سال.
مدت عمر: 57 سال.
امام چهارم
حضرت سجاد
عليهالسلام
. اسم على، لقب سجاد و زین العابدین، كنیه ابامحمد.
پدر بزرگوارش: حضرت امام حسین
عليهالسلام
.
تولد: سال 38 هجرى.
وفات: سال 94 هجرى؛ بدستور هشام بن عبدالملك مسموم شد.
مدت امامت: 35 سال.
مدت عمر: 66 سال.
امام پنجم
حضرت امام باقر
عليهالسلام
اسم محمد لقب باقر، كنیه اباجعفر.
پدر بزرگوارش: حضرت امام سجاد
عليهالسلام
.
تولد: سال 58 هجرى.
وفات: سال 117 هجرى بدستور ابراهیم بن ولید مسموم شد.
مدت عمر: 59 سال.
مدت امامت: 23 سال.
امام ششم
حضرت امام صادق
عليهالسلام
اسم جعفر، لقب صادق، كنیه ابوعبدالله.
پدر بزرگوارش: حضرت امام محمد باقر
عليهالسلام
.
تولد: سال 80 هجرى.
وفات: 148 هجرى بدستور منصور عباسى مسموم شد.
مدت عمر: 68 سال.
مدت امامت: 31 سال.
امام هفتم
حضرت امام كاظم
عليهالسلام
اسم موسى، لقب كاظم، كنیه ابوالحسن.
پدر بزرگوارش: حضرت امام جعفر صادق
عليهالسلام
.
تولد: 128 هجرى.
وفات: 182 هجرى.
مدت عمر: 54 سال.
مدت امامت: 35 هجرى.
امام هشتم
حضرت امام رضا
عليهالسلام
اسم على، لقب رضا، كنیه ابوالحسن.
پدر بزرگوارش: حضرت امام موسى كاظم
عليهالسلام
.
تولد: سال 148 هجرى.
وفات: سال 203 هجرى، بدست مأمون عباسى مسموم شد.
عمر شریفش: 55 سال.
مدت امامت: 21 سال.
امام نهم
حضرت امام محمد تقى
عليهالسلام
اسم محمد، لقب تقى و جواد، كنیه اباجعفر.
پدر بزرگوارش: حضرت امام رضا
عليهالسلام
.
تولد: سال 195 هجرى.
وفات: 220 سال بتحریك معتصم عباسى بدست همسر خود مسموم شد.
عمر شریفش: 25 سال.
مدت امامت: 17 سال.
امام دهم
حضرت امام على النقى
عليهالسلام
. اسم على، لقب هادى و نقى، كنیه ابوالحسن.
پدر بزرگوارش: حضرت امام محمد تقى
عليهالسلام
.
تولد: 214 هجرى.
وفات: سال 254 هجرى.
مدت عمر: 40 سال.
مدت امامت: 34 سال.
امام یازدهم
حضرت امام حسن عسكرى
عليهالسلام
. اسم حسن، لقب عسكرى كنیه ابامحمد.
پدر بزرگوارش: حضرت امام على النقى
عليهالسلام
.
تولد: سال 232 هجرى.
وفات: سال 260 هجرى.
عمر شریفش: 28 سال.
مدت امامت: 7 سال.
امام دوازدهم
حضرت امام عصر (مهدى موعود)
عليهالسلام
اسم م ح م د، لقب هادى و مهدى كنیه اباالقاسم.
پدر بزرگوارش: حضرت امام حسن عسكرى
عليهالسلام
.
تولد: سال 256 هجرى.
آن حضرت بامر خدا از انظار مستور است و روزیكه خدا بخواهد ظهور فرموده جهانرا پر از عدل و داد خواهد نمود.