مقدمه گروه معارف اسلامى دانشگاه امام صادقعليهالسلام
مىتوان انسانشناسى را مناقشه برانگيزترين موضوعى دانست كه دانشمندان به آن پرداختهاند. اين موضوع، معركهى آراء و نظرياتى است كه تنوع و تعارض آنها در كمتر موضوعى ديده مىشود. به عنوان مثال در مباحث انسانشناسى عدهاى اعتقاد دارند كه انسان فاقد طبيعت و هويت اوليه است. در اين ميان برخى مانند ژان پل سارتر
مىگويند انسان هر گونه كه خود بخواهد خود را مىسازد و برخى ديگر مانند اميل دوركيم
و كارل ماركس
معتقدند جامعه انسان را مىسازد، گروهى همچون زيگموند فرويد
غريزهى جنسى و گروه ديگر مثل آلفرد آدلر
برترى جويى را محور طبيعت انسان مىدانند و عدهاى كثير مانند كارل گوستاو يونگ
قائل به طبيعت دوگانه براى انسان هستند. دستهاى مثل توماس هابز
انسان را ذاتا شرور و جماعتى مثل ژان ژاك روسو
ذات انسان را نيك مىدانند. برخى همچون افلاطون
و رنه دكارت
قائل به معلومات فطرى براى انسان هستند و برخى ديگر مانند سوفسطاييان
و شكاكان قديم و جديد اصلا علم و معرفت را غير ممكن مىشمارند و...
به اختلاف نظر دانشمندان در مسائل زيادى مىتوان اشاره كرد، اما آن چه موضوع انسانشناسى را در اين ميان متمايز مىكند، اختلاف نظرهاى فروناكاستنى و تعارضات حل نشدنى است كه متفكران در طول تاريخ به آن مشغول بودهاند و بر خلاف موضوعات ديگر، هر چه كه به پيش مىرويم، در باب انسانشناسى وفاق كمترى حاصل مىشود و حل تعارضات پيشين غير ممكن مىنمايد.
ارنست كاسيرو
در فصل اول كتاب رسالهاى در باب انسان تحت عنوان بحران در شناخت نفس مىگويد : به علت تحول نظريهى جديد، انسان مبدأ و مركز عقلى خود را از دست داده است و در مقابل، آن چه به دست آورده، همانا آشفتگى كامل انديشه مىباشد. البته در سابق هم در باب مسألهى انسانشناسى اختلاف آراء و فرضيات زياد بوده، اما لااقل اين حسن را داشت كه كليهى اختلاف عقايد و تئورىها واجد يك جهت كلى بودند و مىشد همهى آنها را به يك مبدأ و مرجع تحويل كرد. مابعدالطبيعه، الهيات، رياضيات و زيستشناسى پشت سر هم نقش هدايت افكار را پيدا كردند و در آن چه مربوط به مسألهى انسان مىشود، خط سير تحقيق را معين نمودند. وقتى اين قدرت متمركز كننده كه قادر به هدايت كليهى كوششهاى انفرادى دانشمندان بود از بين رفت، مسألهى انسان دچار بحران واقعى خود شد. علماى الهيات، دانشمندان، سياستمداران، جامعه شناسان، و علماى زيستشناسى و روانشناسى، مردم شناسان و اقتصاددانان، همگى مسألهى انسان را از نقطه نظر خود نگاه مىكنند. جمع كردن و يكى كردن همهى اين جهات متعدد و تمامى اين مناظر گوناگون علمى غير ممكن مىنمايد
.
به اعتقاد ما اين تعارض حل نشدنى در شناخت انسان به خاطر حقيقت ماورايى و نفخهى الهى دميده شده در انسان
است و مجموع علوم و معارف بشرى توان درك آن حقيقت را ندارد
.
در ميان متفكران مسلمان كمتر شخصيتى را مىبينيم كه همچون استاد شهيد مرتضى مطهرى به موضوع انسانشناسى اهتمام داشته باشد. اهتمام استاد مطهرى به بحث انسانشناسى از دو حيث قابل توجه است : يكى از حيث گسترهى توجه ايشان به مباحث مربوط به انسانشناسى همچون شناختشناسى، اخلاق، فلسفهى اخلاق، جبر و اختيار، ديندارى، علل گرايش به ماديگرى، انسان كامل، فطرت و... اما جنبهى مهمتر توجه و اهتمام استاد مطهرى به بحث انسانشناسى آن است كه اين موضوع محور نظريهپردازى ايشان در معارف اسلامى مىباشد. استاد مطهرى انسانشناسى اسلامى را در قالب نظريهى فطرت پايه ريزى نمود و آن را محور انديشه و نظريهپردازى خود مىدانست. وقتى از استاد مطهرى سؤال مىشود كه هر فيلسوفى در يك زمينه تخصص دارد، مانند فلسفهى اخلاق، فلسفهى معرفت، فلسفهى دين، فلسفهى سياست و...، تخصص اصلى شما چيست؟ ايشان پاسخ مىدهد كه من فيلسوف فطرت هستم
عنايت استاد به نظريهى فطرت در اولين آثار علمى ايشان قابل مشاهده است، چنان كه در جلد دوم كتاب اصول فلسفه و روش رئاليسم كه در سال ١٣٣٣ تأليف شده به طور شاخص و برجسته به نظريهى فطرت و از جمله ادراكات فطرى بر مىخوريم. اين عنايت به نظريهى فطرت ادامه پيدا كرده و به تدريج بيشتر مىشود، به طورى كه در اواخر عمر شريف و در دوران پختگى و غناى فكرى ايشان، تأكيد بر نظريهى فطرت به حدى مىرسد كه مىگويند : فطرت، امالمسائل معارف اسلامى است
. و حتى نقل شده كه در ماههاى قبل از شهادت در بيشتر جلسات، دانشجويان خود را ترغيب مىكردند كه به نظيه فطرت بپردازند و در آن زمينه تحقيق كنند
.
اهميت نظريهى فطرت نزد استاد مطهرى از حد شعار فراتر رفته و به نظريهپردازى در عرصههاى گوناگون مىرسد همان طور كه خود استاد مىگويند : نظريهى فطرت شاخههاى زيادى در جاهاى مختلف پيدا مىكند
نمونههاى مهمى از اين شاخهها عبارتند از : تربيت و انواع آن
؛ اعتقاد به اصلاح پذيرى و امكان بازگشت از انحراف انسان ولو پليدترين افراد
؛ ملاكى در ارزيابى اديان مختلف از نظر سازگارى آموزهها با گرايشهاى طبيعى بشر
؛ تقدم روانشناسى انسان بر جامعهشناسى انسان
؛ و البته نه اصالت فرد و اعتبارى بودن جامعه
؛ اين كه تاريخ ساختهى انسان است و نه انسان ساختهى تاريخ
؛ اعتقاد به وجود فرهنگ و ايدئولوژى بيگانه
و با توجه به نكتهى اخير، پاسخ به اين شبهه كه آيا دين اسلام براى مليت ايرانى بيگانه بوده است
و حتى موضوع تكامل تاريخ
.
آنچه پيش روى داريد خلاصهى كتابهاى اصلى استاد مطهرى در باب انسانشناسى اسلامى است. اگر چه دفتر سوم از خلاصه آثار، تحت عنون انسان بر آستان دين نيز مشتمل بر برخى از مباحث مربوط به انسانشناسى بود، اما مباحث كتابهاى خلاصه شده در آن دفتر (تعليم و تربيت در اسلام، انسان كامل، تكامل اجتماعى انسان، نبرد حق و باطل، امدادهاى غيبى در زندگى بشر، ولاءها و ولايتها، عرفان حافظ) بيشتر جنبهى فرعى داشت، يعنى آن مباحث به ثمرات و نتايج انسانشناسى اسلامى مىپرداخت، اما كتابهاى خلاصه شده در اين دفتر به صورت ريشهاى و عميق به ابعادى از نظريهپردازى در باب انسانشناسى اسلامى اختصاص دارند، زيرا نظريهى فطرت به عنوان نظريهى اصلى انسان شناختى استاد علاوه بر كتاب فطرت در كتابهاى فلسفهى اخلاق و مسألهى شناخت و انسان و ايمان، انسان در قرآن، و علل گرايش به ماديگرى نيز حضور دارد.
در اين جا شايسته است مرور كوتاهى داشته باشيم بر تاريخچه و فضاى شكلگيرى هر يك از اين كتابها.
كتاب فطرت متن ده جلسه سخنرانى استاد مطهرى است كه در سالهاى ١٣٥٥ و ١٣٥٦ ايراد شده است. استاد مطهرى لااقل در چهار نوبت و از ديدگاههاى مختلف مسألهى فطرت را مورد بررسى قرار داده : در انجمن اسلامى پزشكان، در حوزهى علميه قم، در مدرسهى نيكان و در جلسهى يزدىها
كه از اين مجموعه تا كنون فقط مجموعهى بحثهاى استاد در مدرسهى نيكان از سوى انتشارات صدرا چاپ شده كه همان كتاب فطرت است. در اين كتاب، استاد مطهرى فطريات را به دو بخش شناختى و احساسى تقسيم مىكند و در ادامه به طور تفصيلى به بحث فطرى بودن دين مىپردازد و نظر مخالفان فطرى بودن دين را نقد مىكند.
كتاب مسألهى شناخت حاصل ده جلسه سخنرانى استاد مطهرى در سال ١٣٥٦ در كانون توحيد تهران است. استاد مطهرى با بيان تخصصى و فلسفى در ديگر آثار خود (از جمله در جلد سوم شرح مبسوط منظومه) به بحث شناخت پرداخته، اما آنچه در كتاب مسألهى شناخت شاهد آن هستيم، به مقتضاى مخاطبان سخنرانىهاى اوليه كه دانشجويان رشتههاى مختلف بودهاند، بحثى نيمه فلسفى و در حد آشنايى با ابعاد مختلف مسألهى شناخت است كه استاد از شانزده موضوع مورد نظر به هشت موضوع مىپردازد و اين جلسات به خاطر دستگيرى ايشان پس از آخرين جلسهى سخنرانى ادامه نمىيابد.
دو كتاب انسان و ايمان و انسان در قرآن جلد اول و جلد چهارم از مجموعهى مقدمهاى بر جهان بينى اسلامى است كه آخرين اثر تأليفى استاد به حساب مىآيد به چاپ رسيدهاند. استاد در اين دو كتاب به صورت فشرده به معرفى ابعادى از انسانشناسى در جهان بينى اسلامى مىپردازد.
كتاب علل گرايش به ماديگرى چنان كه خود استاد در مقدمهى كتاب مىگويد با دو سخرانى در سالهاى ١٣٤٨ و ١٣٤٩ شكل مىگيرد و در سال ١٣٥٠ چاپ مىشود. استاد مطهرى در چاپهاى بعدى مطالب زيادى به كتاب مىافزايد كه از جملهى آنها بحث نارسايى مفاهيم فلسفى غرب است كه در تلخيص آن به خاطر دشوارى مطالب براى خوانندگان، قدرى گزينش نيز صورت گرفته است.
آخرين كتاب خلاصه شده در اين دفتر، انسان و سرنوشت از آثار تأليفى استاد مطهرى در سال ١٣٤٥ است كه در آن پس از مقدمهى مفصلى در باب علل انحطاط مسلمين به اين شبهه پاسخ داده مىشود كه اعتقاد به قضا و قدر و سرنوشت از پيش تعيين شده، از جمله علل انحطاط و عقب ماندگى مسلمانان است.
آخرين نكته اين كه كتابهاى خلاصه شده در اين دفتر نسبت به مجموعههاى قبل به خاطر ماهيت استدلالى و انتزاعى مباحث، صعوبت بيشترى داشتهاند و لذا تلخيص آنها نيز دشوارتر بوده است. در اين دفتر سعى دشده است از يك سو تلخيص اندك و حذف حداقلى مطالب، چنان انجام شود كه در فهم متن مشكلى ايجاد نكند، و از سوى ديگر توصيهى پيشين خود در دفتر اول را تكرار مىكنيم كه مطالعهى متن خلاصه شده، خواننده را از مطالعهى اصل كتب بىنياز نمىكند و لذا براى درك عميق و كامل مباحث استاد مطهرى، شايسته است خوانندگان محترم از مطالعهى اصل آثار استاد غفلت نكنند.
گروه معارف اسلامى دانشگاه امام صادقعليهالسلام
على اصغر خندان