ترجمه مشكاة الانوار فى غرر الاخبار

ترجمه مشكاة الانوار فى غرر الاخبار3%

ترجمه مشكاة الانوار فى غرر الاخبار نویسنده:
گروه: متون حدیثی

ترجمه مشكاة الانوار فى غرر الاخبار
  • شروع
  • قبلی
  • 107 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 64930 / دانلود: 4941
اندازه اندازه اندازه
ترجمه مشكاة الانوار فى غرر الاخبار

ترجمه مشكاة الانوار فى غرر الاخبار

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

ترجمه مشكاة الانوار فى غرر الاخبار

مؤلف : ابوالفضل على بن حسن بن فضل طبرسى

مترجمان : عبداللّه محمّدى، مهدى هوشمند

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی اسلامی شبکة الامامین الحسنینعليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است.

پيشگفتار

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ و الصلاة على خاتم الا نبياء أ فضل المرسلين محمّد و آله الطاهرين و السّلام على أ صحابه المنتجبين

دومين سند دين پس از قرآن مجيد حديث است ، اين سند معتبر بالاترين سهم را در اين زمينه در معرفى و يادگيرى معارف اسلامى داشته ، و ميراثى ماندگار از جانب معصومانعليهم‌السلام به پيروان و شيفتگان و تشنگان اين معارف عاليه مى باشد.

حفظ و حراست از اين ميراث ماندگار در حال حاضر كه زمان غيبت حجت حق و صاحب اصلى آن است به عهده عالمان و محدثان و ناشران حديث است ، كه اين مهم را به روشهاى متفاوت و گوناگونى از قبيل تصحيح كتب حديث ، ترجمه و شرح و تعليق بر احاديث و چاپ و نشر آن به گونه اى قابل توجه انجام مى دهند.

در حقيقت نتيجه اين حفظ و حراست است كه پاسخگوى بسيارى از پرسشها و نكات مبهم و نامفهوم در ذهن اصناف انسانها خصوصا نسل جوان مى باشد، كه مى توانند با مطالعه و دقت در تأ ليفات حديثى پاسخ مجهولاتشان را بدست آورده و از نورانيت كلام معصومينعليهم‌السلام نيز بهره مند گردند.

در زمينه اهميّت اين گوهر گرانبها علماء و اهل فن نظرات گويايى دارند، مثلا، مرحوم كلينىرحمه‌الله حديث با علم دين برابر است ، زيرا بدون توجه نمودن به احاديث شناخت معارف اسلامى ممكن نيست ، و شناخت دين بدون شناخت حديث غير ممكن خواهد بود.

اين مهم ، از يك طرف در طول تاريخ باعث شده كه در مقابل حركتى ضد ارزش و ضد دين پديدار گردد، و با تمام وجود سعى در محو و از بين رفتن اين ارزش دينى كند، و ما واقفيم كه حفظ و نگارش حديث در قرون اوليه به سختى انجام مى شده ، و حتى در طول تاريخ نيز انديشه دسالين همواره در پى وارد آوردن خدشه به پيكره اين ميراث بوده است

با توجه به مطالب فوق مى توان به مطلب ديگرى نيز پى برد، و آن عبارت از نورانيّتى است كه اين احاديث در دل و روح انسان بوجود مى آورد، در زيارت جامعه مى خوانيم كه (كلامكم نور و امركم رشد)، كلام معصومعليهم‌السلام نور است ، و باعث نورانيت در دلهاى مشتاقان و حاملانش ‍ مى شود، زيرا سخن معصوم سخن خداست ، شاهد بر اين مدعا سخن رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله است كه مى فرمايد: «من در بين شما دو گوهر گرانبها را به امانت گذاردم ، كتاب و سنت ، تا زمانى كه در پناه اين دو باشيد طعم گمراهى را نخواهيد چشيد».

پرواضح است كه مراد از سنّت كلمات معصومينعليهم‌السلام است ، همانانى كه حجت خدا بر زمينند، فرمانشان فرمان خداست ، و به همين دليل است كه در قرآن مجيد صريحا اشاره به وجوب اطاعتشان آمده ، همان جا كه مى فرمايد: از خدا و رسولش و اولو الامر اطاعت كنيد، زيرا كه نافرمانيشان موجب اضلال و بدبختى و پريشانى است

و بدين جهت براى اجراى كامل احكام خداوند، وعده ظهور حضرت حجّت (عج) را به مسلمين داد تا دين خدا را نصرت و يارى نمايد، و حقايقى را كه بر ما پنهان است آشكار نمايد، و هنگامى كه آن منجى قيام كند اين عرصه خاكى به نور الهى منوّر گردد.

با اين وجود، در عصر غيبت وظيفه حفظ و حراست از اين ميراث پربها وظيفه اى بس دشوار و پرمخاطره است ، كه اين امر خطير و سنگين بر دوش ‍ تمامى كسانى كه پى به اهميّت مطلب برده اند، و توفيق پردازش به آن را دارند سنگينى مى كند.

اينجانب نيز در اين راستا سعى نمودم با همه تقصيرها و كاستى هايى كه دارم ، و بديهى است كه هيچ انسانى خالى از خطا و اشتباه نيست ، گام در اين مسير نورانى نهم ، و خوشه اى از اين خرمن پرفيض برچينم

به همين جهت به سفارش بعض از بزرگان به احياى اين كتاب شريف «مشكاة الا نوار فى غرر الا خبار» همت گماشتم ، و با پشتوانه و كمك گرفتن از مدد الهى و مراجعه به مصادر اسلامى اين كتاب به زيور تحقيق و طبع مزيّن گرديد.

بنا بر اين ، اگر به راه راست و مستقيم رفتم به فضل و كرم حق بود، و اگر اشتباهى رخ داد از خداوند اجر كوششگران را آرزو دارم ، وَ ما تَوْفِيقِى إِلاّ بِاللّهِ.

مختصرى از احوالات مؤ لّف

بزرگان تاريخ و زندگى نگاران در احوال مرحوم شيخ اجلّ مؤ لّف بزرگوار «مشكاة الانوار» زياد نوشته اند، صاحب رياض مى نويسد:

شيخ ثقة الا سلام أ بو الفضل على بن الشيخ رضى الدين أ بى النصر الحسن بن الشيخ أ بى على فضل بن حسن بن فضل طبرسى ، فاضل عالم فقيه محدّث جليل صاحب «مشكاة الا نوار» از سيد جلال الدين أ بى على بن حمزه موسوى و غيرش نقل حديث مى نمود آنچنان كه از «مشكاة الا نوار» برمى آيد.

و آن بزرگوار داراى تأ ليفاتى است ، از جمله آن كتاب «كنوز النجاح» در دعا و نيايش است كه از ابن طاوس در كتاب «المجتنى من الدعاء المجتبى » از اين كتاب نقل كرده است ، و همچنان شيخ اجل كفعمى نيز در كتاب «المصباح» از اين كتاب نقل مى نمايد

و اين شيخ محترم فرزند شيخ أ بى على طبرسى صاحب تفسير جليل «مجمع البيان» مى باشد. و كتاب «مشكاة الا نوار» جهت تكميل كتاب پدرش ‍ ابو نصر حسن بن فضل «مكارم الا خلاق» نگاشته شد.

بنا بر اين نسب مؤ لف چنين است :

أ بو الفضل على بن رضى الدين أ بى نصر حسن بن امين الدين أ بى على الفضل بن الحسن الفضل الطبرسى است كه به غلط كتاب را نسبت به ابو على فضل بن حسن طبرسى داده شد.

و بنا بر اين توضيح ، نام مؤ لف «مشكاة الا نوار» مشخص گرديد، گرچه بر استاد اسناد در «بحار الانوار» مخفى مانده

سپس مؤ لف كتاب «رياض العلماء» در شناساندن مؤ لف در ادامه فرموده : شيخ نعمت اللّه خاتون عاملى در كتاب شريف «الرسالة المعمولة لمعنى العدالة» بعضى از فتاواى شيخ أ بو الفضل طبرسى را نقل نموده ، و نيز امير سيد حسين مجتهد در پايان كتاب «دفع المناواة عن التفضيل و المساواة» از كتب ثقة الا سلام أ بو الفضل طبرسى بعضى از فوائد را نقل نموده كه ظاهرا مراد هر دو بزرگوار همين شيخ مؤ لف جليل القدر باشد.

و لذا مى شود گفت كه : اين عالم بزرگوار تأ ليفات ديگرى نيز داشته است

بعضى اشكال كرده اند كه : لقب ثقة الا سلام از آن جدّ مؤ لف صاحب «مجمع البيان» است ليكن موضوع بسيار آسان است ، زيرا ممكن است كه اشتراك در لقب داشته باشند علاوه بر اين مى دانيم كه لقب جدّ او «امين الدين» مى باشد.

سپس مؤ لف كتاب «رياض العلماء» فرموده :

استاد سندشناس در اوّل كتاب «بحار الا نوار» و كتاب «مشكاة الا نوار» فرمود:

اين كتاب از آن فرزند شيخ أ بو على طبرسى صاحب مجمع البيان است كه در تكميل كتاب پدرش «مكارم الا خلاق» نوشته شده است ، سپس فرمود: كتاب «مشكاة الا نوار» كتابى است ظريف كه اخبار نايابى را در خود جاى داده است

آنگاه مؤ لف كتاب رياض العلماء فرموده :

شخص مؤ لّف در اوّل كتاب «مشكاة الا نوار» پس از حكايت تأ ليف پدرش در مورد كتاب «مكارم الا خلاق»، و كتاب جامع كه تمامش نكرد، چنين فرمود: سپس گروهى از مؤمنين مشتاق از من تقاضا كردند كه در اعمال خير كتابى را تدوين نمايم ، و من هم با استعانت از خداوند متعال قربة إ لى اللّه عزّ و جلّ به تأ ليف اين كتاب همّت گماشتم ، و نوشتم آنچه بدان دست يافتم و مرتّب و بخش بخش قرار دادم

و در آخر هر بابى اوراق اضافه نهادم كه چنانچه حديث جديدى بدست آمد در آن اوراق بگنجانم ، و اين كتاب را به «مشكاة الا نوار فى غرر الا خبار» نامگذارى نمودم

برخى از سيره نگاران چنين گويند:

فرزند طبرسى أ بو الفضل على بن رضى الدين أ بى النصر الحسن بن الفضل بن الحسن الطبرسى در بيشتر كتب تراجم به بزرگوارى و تعظيم و ثناء و تكريم فراوان ياد شده

و نيز صاحب كتاب «رياض العلماء» فرموده :

ثقة الا سلام عالم فاضل فقيه محدّث جليل صاحب «كتاب مشكاة الا نوار» از سيد سعيد جلال الدين ابو على بن حمزه موسوى و غير او نقل حديث نموده

و همچنان محدث نورى در «خاتمه مستدرك» بدين منوال او را ستوده

و در ترجمه پدر بزرگوار او گذشت كه : او و پدر بزرگوارش و فرزندش أ بو الفضل على بن الحسن صاحب «مشكاة الا نوار» از برجسته گان علماء و مشاهير فضلا بودند.

و ناگفته نماند كه كتاب «مشكاة الا نوار» او يك بار در سال هجرى قمرى در نجف اشرف در مطبعه حيدريّه به زيور چاپ آراسته گرديد، در اوّل آن چاپ چنين آمده است :

و بعد، همانا مولا و پدرم الشيخ الا مام الا جلّ السعيد، رضى الدين أ مين الا سلام و المسلمين حجّة الخلق أ با نصر الحسن بن الفضل بن الحسن الطبرسى نوّر اللّه حفرته و حشره مع مواليه الطاهرين هنگامى كه كتاب «مكارم الا خلاق» را تأ ليف كرد و همگان آن را پسنديدند، شروع بتأ ليف كتاب ديگرى كه جامع ديگر حالات ، و روشهاى نيكو باشد، نمود. كه در اين زمينه روايات زيادى را از بين كتب مشاهيررضي‌الله‌عنه اجمعين برگزيد، منتهى با فرا رسيدن مرگ او نتوانست كتاب را به اتمام رساند.

خداوند بحق محمّد و آل او صلّى اللّه عليهم أ جمعين او را در بهشت برين جاى دهد. و آرزوهاى او را از فضل خود برآورد.

سپس جمعى از مؤمنين مشتاق در اعمال خير، به دنبال كار والد مرحوم از من تقاضا نمودند كه اين كتاب را تأ ليف نمايم ، با تقرب به خداوند منّان آنچه در نظرم باقى مانده بود به نوشتن اين كتاب مبادرت ورزيدم

علّامه مجلسىرحمه‌الله در كتاب «بحار الا نوار» فرمود: از اين عبارات دانسته مى شود كه «مشكاة الا نوار» جهت تكميل كتاب «مكارم الا خلاق» نوشته شده است

علّامه تهرانى در «الذريعه» فرموده : «مشكاة الا نوار فى غرر الا خبار» از تأ ليفات شيخ أ بو الفضل على بن شيخ رضى الدين ابو نصر حسن بن ابو على مفسّر ملقب به «امين الاسلام» فضل بن حسن بن فضل طبرسى است ، و اين كتاب همانى است كه «بحار الا نوار» از او نقل مى كند و آن كتابى است ظريف شامل اخبار غريبه

در ادامه فرموده : نسخه اى از آن نزد ميرزا محمّد على اردوبادى در نجف اشرف موجود مى باشد.

و آنچه از خطبه كتاب برمى آيد آن است كه : آن كتاب را جهت تكميل «مكارم الا خلاق» نوشته است

آنچنان كه خود مى گويد: هنگامى كه پدرم كتاب «مكارم الا خلاق» را جمع آورى نمود و همگان آن را پسنديدند، شروع به تصنيف كتاب ديگرى نمود كه جامع ساير محاسن احوال باشد. و اخبار زيادى را در اين زمينه جمع آورى نمود تا آنجا كه فرمود مرگ او فرا رسيد و ادامه كار متوقّف گشت ، سپس جماعتى از مؤمنين مشتاق اهل خير از من تقاضاى ادامه تأ ليف اين كتاب را نمودند، و من هم آنچه در ذهنم حاضر بود جمع آورى نمودم و به ترتيب و تبويب آن همت گماشتم ، و نام آن را «مشكاة الا نوار فى غرر الا خبار» نهادم

و در اوّل آن فهرست بابهاى دهگانه و بخشهاى او را به تفصيل آورده است و تاريخ كتابت آن نسخه سال مى باشد و اوّل آن : الحمد للّه أ هل الحمد و وليّه و منتهى الحمد و غايته ، نحمده على ما هدانا.

بابها و بحثهاى آن چنين است :

ايمان و اسلام در پانزده فصل

نشانه هاى شيعه در نه فصل

كارهاى نيك در شانزده فصل

آداب معاشرت با مردم در دوازده فصل

مكارم اخلاق در پنج فصل

عيبهاى نفس و كوشش در رهائى از آن در هشت فصل

مصيبت و گرفتاريها و ثواب بر آنها، و ياد مرگ در ده فصل

نهى از خصلتهاى ناپسند در ده فصل

پندها احاديث متفرقه

ناگفته نماند كه بيشترين آن احاديث را از كتاب «المحاسن» برقى نقل مى كند كه در آن اخبار زيادى موجود است كه در «المحاسن» فعلى وجود ندارد، و همين دليل بر آن است كه «المحاسن» كنونى ناقص است ، و نسخه كامل آن در دسترس مؤ لّف بوده

و همچنان مؤ لّف از كتاب «روضة الواعظين» و «عيون الا خبار» و «مجمع البيان» جدش شيخ طبرسى و غير آن نقل حديث مى نمايد.

روش تحقيق :

روش كار در اين كتاب نخست بر اساس مطبوع آن و ثانيا: بر دو نسخه

مخطوط به انجام رسيد:

نسخه شماره كتابخانه مجلس شوراى اسلامى

نسخه شماره كتابخانه وزيرى يزد و ثالثا: با كاوش در كتب احاديث كه در دسترس بود همانند كافى ، محاسن برقى توحيد شيخ صدوق و و همچنان به كتابهائى كه مؤ لّف به آنها در طى كتاب «مشكاة الا نوار» استناد نموده مراجعه نمودم و با مقابله دو نسخه مخطوط با مطبوع اصحّ را در متن قرار دادم ، و نص احاديث را با كتب معتبر تطبيق نمودم و در پاورقى به فرقهاى آن اشاره شد.

و براى اطمينان بيشتر تمام احاديث را با برنامه هاى كامپيوترى مطابقت دادم ، چنانچه حديثى مصدر و مأ خذش بدست نيامد در پاورقى به آن اشاره شد.

همچنان اگر متن حديث به محاسن برقى و يا ديگر كتب ، استناد داده شد و در آن يافت نشد، حتى الا مكان از كتابهاى ديگر همانند كافى و تهذيب و مراجعه و استخراج شد.

ضمنا آيات و كلمات غريبه همانند نصوص روايات ضبط گرديد، و براى هر يك از آنها شماره خاصى در فهرست قرار داده شد تا پويندگان و خوانندگان به آسانى به آن دست يابند. و نيز براى منابع و مآخذ با ذكر نام ناشر و سال نشر و طبع فهرستى جداگانه تنظيم گرديد.

در پايان نخست از خداوند منان سپاسگزارم كه به من چنين توفيقى عنايت فرمود.

و ضمنا از دوستانى كه به من در اين كار كمك و راهنمائى كردند، تقدير و تشكر مى نمايم

مهدى هوشمند

مقدمه مترجمان

سپاس خداى را كه توفيق را رفيق ما نمود كه اين اثر گرانبها كتاب مستطاب «مشكاة الا نوار» را كه واقعا از افق نورانى مكتب اهل بيتعليهم‌السلام كسب انوار نمود ترجمه نماييم ، و ما به حمد اللّه در اين راستا از هيچ سعى و كوششى دريغ ننموديم ، نخست به ترجمه هايى كه پيشينيان زحمت آن را متحمّل شدند كه خداى كوششان را بپذيرد مراجعه نموديم و از آنها بهره ها جستيم سپس گوياترين واژه هاى لغات را تا حدّ امكان برگزيده ايم و از دقّت و وسواسى كه لازمه تحقيق و ترجمه است فروگذارى نكرديم ، و احيانا بنا به تقاضاى نياز به كتب لغات و شروح احاديث مراجعه نموديم ، و با جدّ و جهد تمام از لغات سهل و آسان و رسا استفاده نموديم ، تا خوانندگان عزيز به بهترين و آسانترين راه ممكن ، به معانى احاديث واقف گردند. و براى دريافت بهينه از ترجمه در مقابل هر صفحه متن احاديث را با رعايت تقابل كلمات أحاديث و شماره هاى آن ، بدون آنكه ترجمه آن به صفحه بعد منتقل شود قرار داده ايم ، و اين تقابل حائز اهميّت فراوان مى باشد، از جمله :

زبان دانان عربى و فارسى يكسان از آن بهره خواهند جست

تطابق لغات براى هر دو به آسانى ميسّر خواهد بود.

استفاده بهينه براى كسانى كه به هر دو لغت آشنايى كامل دارند.

اميد است خداوند منّان و اولياء پاكش اين عمل ناچيز را از ما به شايستگى قبول نمايند، و موجب افزايش توفيق و بركت در نخستين گام به سوى ترجمه ديگر آثار اهل بيتعليهم‌السلام بشود، آمين ربّ العالمين

عبد اللّه محمّدى مهدى هوشمن ۱/٧/٧٨

باب اوّل : در ايمان و اسلام و آنچه به آن بستگى دارد

الباب الاول فى الايمان و الاسلام و ما يتعلق بهما خمسة عشر فصلا

و در آن پانزده فصل است

فصل اول : در توحيد

الفصل الاول فى التوحيد

مِنْ كِتَابِ الْمَحَاسِنِ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِعليه‌السلام إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ وَ أَنَّ إِلى رَبِّكَ الْمُنْتَهى فَإِذَا انْتَهَى الْكَلَامُ إِلَى اللَّهِ فَأَمْسِكُوا

امام صادقعليه‌السلام فرمود كه : خداوند مى فرمايد: (همانا فرجام و پايان هر چيزى به سوى پروردگارت است) پس هر گاه سخن (به ذات) خداوند ختم شد خوددارى نماييد.

مِنْ كِتَابِ التَّوْحِيدِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْجُويْبَارِيِّ فِى سَفَرِ الرِّضَا عَلِيِّ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّعليه‌السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِصلى‌الله‌عليه‌وآله مَا جَزَاءُ مَنْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ بِالتَّوْحِيدِ إِلَّا الْجَنَّةَ

امام رضاعليه‌السلام در سفر مرو از حضرت علىعليه‌السلام نقل فرمود كه : پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

جزاى كسى كه خداوند بعنوان پاداش ، نعمت توحيد را به او عطا فرموده بجز بهشت نخواهد بود.

عَنْ أَبِى ذَرٍّرحمه‌الله قَالَ خَرَجْتُ لَيْلَةً مِنَ اللَّيَالِى فَإِذَا رَسُولُ اللَّهِ يَمْشِى وَحْدَهُ وَ لَيْسَ مَعَهُ إِنْسَانٌ فَظَنَنْتُ أَنَّهُ يَكْرَهُ أَنْ يَمْشِيَ مَعَهُ أَحَدٌ قَالَ فَجَعَلْتُ أَمْشِى فِى ظِلِّ الْقَمَرِ فَالْتَفَتَ فَرَآنِى قَالَ مَنْ هَذَا قُلْتُ أَبُو ذَرٍّ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ فَقَالَ يَا أَبَا ذَرٍّ تَعَالَ قَالَ فَمَشَيْتُ مَعَهُ سَاعَةً فَقَالَ إِنَّ الْمُكْثِرِينَ هُمُ الْأَقَلُّونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَّا مَنْ أَعْطَاهُ اللَّهُ خَيْراً فَنَفَحَ مِنْهُ بِيَمِينِهِ وَ شِمَالِهِ وَ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ وَرَاءَهُ وَ عَمِلَ فِيهِ خَيْراً قَالَ فَمَشَيْتُ مَعَهُ سَاعَةً فَقَالَ اجْلِسْ هَاهُنَا فَأَجْلَسَنِى فِى قَاعٍ حَوْلَهُ حِجَارَةٌ وَ قَالَ لِى اجْلِسْ حَتَّى أَرْجِعَ إِلَيْكَ قَالَ فَانْطَلَقَ فِى الْحَرَّةِ حَتَّى لَمْ أَرَهُ وَ تَوَارَى عَنِّى فَأَطَالَ اللَّبْثَ ثُمَّ إِنِّى سَمِعْتُهُصلى‌الله‌عليه‌وآله وَ هُوَ مُقْبِلٌ يَقُولُ وَ إِنْ زَنَى وَ إِنْ سَرَقَ قَالَ فَلَمَّا جَاءَ لَمْ أَصْبِرْ حَتَّى قُلْتُ يَا نَبِيَّ اللَّهِ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ مَنْ تُكَلِّمُ فِى جَانِبِ الْحَرَّةِ فَإِنِّى سَمِعْتُ أَحَداً يَرُدُّ عَلَيْكَ شَيْئاً قَالَ ذَلِكَ جَبْرَئِيلُ عَرَضَ لِى فِى جَانِبِ الْحَرَّةِ وَ قَالَ بَشِّرْ أُمَّتَكَ أَنَّهُ مَنْ مَاتَ وَ لَا يُشْرِكُ بِاللَّهِ دَخَلَ الْجَنَّةَ قَالَ قُلْتُ يَا جَبْرَئِيلُ وَ إِنْ زَنَى وَ إِنْ سَرَقَ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ وَ إِنْ زَنَى وَ إِنْ سَرَقَ قَالَ نَعَمْ وَ إِنْ شَرِبَ الْخَمْرَ

ابوذر مى گويد: شبى از منزل بيرون آمدم ، ناگهان ديدم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به تنهايى راه مى روند و هيچ كس با او همراه نيست ، گمان كردم كه دوست ندارند كسى با ايشان همراه باشد، لذا آهسته در زير سايه ماه ، پشت سرش شروع به راه رفتن كردم ، پيامبر متوجه من شد و فرمود: كيستى ؟ عرض كردم : فدايت شوم ، ابوذر هستم فرمود: اى ابوذر! همراه من بيا. آنگاه ساعتى با ايشان راه رفتم ، سپس فرمود: ثروت اندوزان در روز قيامت در اقليّت قرار مى گيرند ، مگر كسى كه خداوند خير را نصيب او كرد و در دنيا از راست و چپ و از روبرو و پشت سر انفاق مى نمود، و با آن عمل خير انجام مى داد. سپس ابوذر گفت : ساعتى همراه پيامبر راه رفتم ، آنگاه فرمود: اينجا بنشين ! بعد مرا در زمينى كه سنگلاخ بود و در اطرافش كوهها و تپه ها قرار داشت نشاند و فرمود: اينجا بنشين تا برگردم سپس پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله به سوى مكانى كه «حرّه» نام داشت رفتند به طورى كه ديگر ايشان را نديدم و از ديده ام پنهان شده بود. سپس شنيدم كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله در حالى كه به طرف من مى آمد مى فرمود: و اگر چه زنا كرده باشد؟! او اگر چه دزدى كرده باشد؟! ابوذر گفت : چون پيامبر آمد بى صبرانه از ايشان پرسيدم : اى پيامبر خدا! خدا مرا فدايت كند، با چه كسى در طرف «حرّه» صحبت مى كرديد؟ من شنيدم كه كسى جوابت را مى داد. فرمود: او جبرئيل بود كه در طرف «حرّه» بر من نمايان شده بود.

و گفت : امّت خود را بشارت بده كه : هر كس بميرد و شرك به خدا نورزيده باشد داخل بهشت خواهد شد.

به او گفتم : اى جبرئيل ! اگر چه زنا كرده باشد؟! اگر چه دزدى كرده باشد؟

گفت : بلى ، ديگر بار گفتم : اگر چه زنا كرده باشد؟ اگر چه دزدى كرده باشد؟ گفت : بلى ، اگر چه خمر نوشيده باشد.

عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّعليه‌السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِصلى‌الله‌عليه‌وآله ‍ مَنْ مَاتَ لَا يُشْرِكُ بِاللَّهِ شَيْئاً أَحْسَنَ أَوْ أَسَاءَ دَخَلَ الْجَنَّةَ

امام صادقعليه‌السلام از حضرت علىعليه‌السلام نقل كند كه : پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: هر كس از دنيا برود و شرك به خدا نورزيده باشد، چه كار نيكو كرده باشد و چه كار بد، داخل بهشت خواهد شد.

عَنْ رَيَّانَ بْنِ الصَّلْتِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَعليه‌السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ مَا آمَنَ بِي مَنْ فَسَّرَ بِرَأْيِهِ كَلَامِى وَ مَا عَرَفَنِى مَنْ شَبَّهَنِى بِخَلْقِى وَ مَا عَلَى دِينِى مَنْ يَسْتَعْمِلُ الْقِيَاسَ فِى دِينِى

امام رضاعليه‌السلام از حضرت علىعليه‌السلام روايت كند كه فرمود: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: خداوند متعال فرمود: كسى كه كلام مرا با رأ ى و نظر خود تفسير كند به من ايمان نياورده ، و نشناخت مرا كسى كه مرا تشبيه (به مخلوقاتم) نمايد، و بر دينم نخواهد بود آنكه قياس را در آن بكار گيرد.

عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْقَاسِمِ قَالَ سَمِعْتُ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَاعليه‌السلام يَقُولُ مَنْ شَبَّهَ اللَّهَ بِخَلْقِهِ فَهُوَ مُشْرِكٌ وَ مَنْ وَصَفَهُ بِالْمَكَانِ فَهُوَ كَافِرٌ وَ مَنْ نَسَبَ إِلَيْهِ مَا نَهَى عَنْهُ فَهُوَ كَاذِبٌ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الاْيَةَ إِنَّما يَفْتَرِى الْكَذِبَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِآياتِ اللّهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْكاذِبُونَ

امام رضاعليه‌السلام فرمود: هر كس خداوند را به مخلوقاتش تشبيه نمايد مشرك است ، و هر كس براى خداوند مكانى را فرض كند كافر است ، و هر كس به خداوند آنچه را او از آن نهى فرموده نسبت دهد دروغگوست ، سپس اين آيه را تلاوت فرمود: (همانا افترا مى بندند آن دروغگويانى كه ايمان به آيات خدا نياورده اند؛ آنها دروغگويانند).

عَنْ أَبِى هَاشِمٍ الْجَعْفَرِيِّ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ الثَّانِيَعليه‌السلام مَا مَعْنَى الْوَاحِدِ فَقَالَ الْمُجْتَمَعُ عَلَيْهِ بِجَمِيعِ الْأَلْسُنِ بِالْوَحْدَانِيَّةِ

ابو هاشم جعفرى گويد: از امام جوادعليه‌السلام پرسيدم : معنى واحد چيست ؟ فرمود: آن چيزى است كه با تمام زبانها به وحدانيت او اتفاق نظر دارند.

عَنِ الصَّادِقِعليه‌السلام أَنَّهُ سَأَلَهُ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ إِنَّ أَسَاسَ الدِّينِ التَّوْحِيدُ وَ الْعَدْلُ وَ عَلَمَهُ كَثِيرٌ وَ لَا بُدَّ لِلْعَاقِلِ مِنْهُ فَاذْكُرْ مَا يَسْهُلُ الْوُقُوفُ عَلَيْهِ وَ يَتَهَيَّأُ حِفْظُهُ فَقَالَ أَمَّا التَّوْحِيدُ فَأَنْ لَا تُجَوِّزَ عَلَى رَبِّكَ مَا جَازَ عَلَيْكَ وَ أَمَّا الْعَدْلُ فَأَنْ لَا تَنْسُبَ إِلَى خَالِقِكَ مَا لَامَكَ عَلَيْهِ

مردى از امام صادقعليه‌السلام سؤ الى پرسيد، امام در جواب فرمود: همانا اساس دين ، توحيد و عدل است ، و دانش آن بسيار است ، و هر عاقلى ناچار است كه آن را بياموزد، بنا بر اين بياد آور چيزى را كه رسيدن به آن علم را برايت آسان مى كند، و حفظ آن را برايت آماده مى كند.

سپس امامعليه‌السلام فرمود: اما توحيد به اين است كه : در مورد پروردگارت روا ندانى آنچه را كه بر خودت روا مى دانى ، و اما عدل ، به اين است كه : به آفريدگارت نسبت ندهى آنچه را كه تو را بر آن ملامت فرمود.

عَنْ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ الْمُهْتَدِى قَالَ سَأَلْتُ الرِّضَاعليه‌السلام عَنِ التَّوْحِيدِ فَقَالَ كُلُّ مَنْ قَرَأَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ وَ آمَنَ بِهَا فَقَدْ عَرَفَ التَّوْحِيدَ قُلْتُ كَيْفَ يَقْرَؤُهَا قَالَ كَمَا يَقْرَأُ النَّاسُ وَ زَادَ فِيهِ كَذَلِكَ اللَّهُ رَبِّى ثَلَاثاً

عبد العزيز بن مهتدى ، گفت : در مورد توحيد از امام رضاعليه‌السلام پرسيدم ، فرمود: هر كس( قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ ) را بخواند و به آن ايمان آورد توحيد را شناخته است ، گفتم : چگونه آن را بخواند؟ فرمود: همان طور كه مردم مى خوانند، و زياد كرد در آن گفتن «كذلك اللّه ربّي» را سه بار.

عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ جَاءَ أَعْرَابِيٌّ إِلَى النَّبِيِّصلى‌الله‌عليه‌وآله فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَلِّمْنِى مِنْ غَرَائِبِ الْعِلْمِ قَالَ مَا صَنَعْتَ فِى رَأْسِ الْعِلْمِ حَتَّى تَسْأَلَ عَنْ غَرَائِبِهِ قَالَ الْأَعْرَابِيُّ وَ مَا رَأْسُ الْعِلْمِ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ مَعْرِفَةُ اللَّهِ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ فَقَالَ الْأَعْرَابِيُّ مَا مَعْرِفَةُ اللَّهِ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ قَالَ أَنْ تَعْرِفَهُ بِلَا مِثْلٍ وَ لَا شِبْهٍ وَ لَا نِدٍّ وَ أَنَّهُ وَاحِدٌ أَحَدٌ ظَاهِرٌ بَاطِنٌ أَوَّلٌ آخِرٌ لَا كُفْوَ لَهُ وَ لَا نَظِيرَ لَهُ فَذَلِكَ حَقُّ مَعْرِفَتِهِ

ابن عبّاس گفت : مرد عربى از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله پرسيد: اى رسول خدا! به من نكات غريب و مشكل علم را بياموز، فرمود: تو در مورد اصل علم چه مى دانى كه از مشكلات آن مى پرسى ؟ اعرابى گفت : اى رسول خدا! اصل علم چيست ؟ فرمود: شناخت خدا آن طور كه حقّ شناخت اوست اعرابى گفت : شناخت واقعى و حقيقى خداوند چگونه است ؟ فرمود:

به اين است كه : خدا را بدون مثل و شبيه و همتا بشناسى ، و اينكه او يگانه و يكتاست ، در ظاهر و باطن وجود دارد، آغاز است و فرجام ، نه همتا دارد و نه مانندى ، اين است حقّ شناخت او.

أَيْضاً مِنْ كِتَابِ الْمَحَاسِنِ عَنْ فَضْلِ بْنِ يَحْيَى قَالَ سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِعليه‌السلام عَنْ شَيْءٍ مِنَ الصِّفَةِ فَقَالَ لَا تُجَاوِزْ مَا فِى الْقُرْآنِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللّهُ لَفَسَدَتا

فضل بن يحيى گفت : از امام كاظمعليه‌السلام از چيزى از صفت (توحيد) پرسيدم ، ايشان فرمود:

از آنچه كه در قرآن است تجاوز نكن ، خداوند متعال مى فرمايد: (اگر در آسمان و زمين آلهه اى غير از خدا بود هر آينه آسمان و زمين فاسد مى شدند).

مِنْ كِتَابِ الْإِرْشَادِ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِعليه‌السلام قَالَ إِنَّ اللَّهَ لَا يُشْبِهُ شَيْئاً وَ لَا يُشْبِهُهُ شَيْءٌ وَ كُلَّمَا وَقَعَ فِى الْوَهْمِ فَهُوَ بِخِلَافِهِ

امام صادقعليه‌السلام فرمود: خداى متعال به هيچ چيزى شباهت ندارد و هيچ چيزى هم به او شبيه نيست ، و هر چه در وهم و خيال آيد او بخلاف آن است

فصل دوم : در اخلاص

الفصل الثانى فى الاخلاص

مِنَ الْمَحَاسِنِ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِعليه‌السلام فِى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَنِيفاً مُسْلِماً قَالَ خَالِصاً مُخْلَصاً لَا يَشُوبُهُ شَيْءٌ

امام صادقعليه‌السلام در مورد قول خداوند متعال : (حنيفا مسلما) فرمود: يعنى : خالص و مخلص ؛ كه در كارهايش چيزى جز خدا در نظرش ‍ نباشد.

مِنْ كِتَابِ رَوْضَةِ الْوَاعِظِينَ قَالَ النَّبِيُّصلى‌الله‌عليه‌وآله إِنَّ لِكُلِّ حَقٍّ حَقِيقَةً وَ مَا بَلَغَ عَبْدٌ حَقَّ حَقِيقِيَّةِ الْإِخْلَاصِ حَتَّى لَا يُحِبَّ أَنْ يُحْمَدَ عَلَى شَيْءٍ مِنْ عَمَلِ اللَّهِ

پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: براى هر مطلب حقّى حقيقتى است ، و هيچ بنده اى از بندگان خدا به حقيقت اخلاص نمى رسد مگر اينكه دوست نداشته باشد كه به خاطر كارى كه براى خداانجام مى دهد او را ستايش و تمجيد كنند.

عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ قَالَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ يَخْشَعُ لَهُ كُلُّ شَيْءٍ حَتَّى هَوَامُّ الْأَرْضِ وَ سِبَاعُهَا وَ طَيْرُ السَّمَاءِ

امام صادقعليه‌السلام فرمود: همه چيز براى مؤمن فروتنى مى كند حتّى جنبنده هاى روى زمين و وحوش آن و پرندگان آسمان

وَ مِنْ كِتَابِ رَوْضَةِ الْوَاعِظِينَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِعليه‌السلام قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَا خَيْرُ شَرِيكٍ مَنْ أَشْرَكَ مَعِى فِى عَمَلٍ عَمِلَهُ لَا أَقْبَلُهُ إِلَّا مَا كَانَ لِي خَالِصاً

امام صادقعليه‌السلام فرمود: خداوند متعال مى فرمايد: من بهترين شريك هستم ، هر كس در عملى كه انجام مى دهد براى من شريك قرار دهد از او نمى پذيرم مگر آنچه را كه فقط خالص براى من انجام داده باشد.

وَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَعْلَمَ مَا لَهُ عِنْدَ اللَّهِ فَلْيَعْلَمْ مَا لِلَّهِ عِنْدَهُ

و فرمود: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرمايد: هر كس دوست دارد كه بداند چه موقعيّتى نزد خدا دارد، پس بايد بفهمد كه موقعيت خدا نزد او چگونه است

فصل سوم : در يقين

الفصل الثالث فى اليقين

مِنْ كِتَابِ الْمَحَاسِنِ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍعليه‌السلام قَالَ قَالَ عَلِيٌّ فِى خُطْبَةٍ لَهُ طَوِيلَةٍ الْإِيمَانُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ عَلَى الصَّبْرِ وَ الْيَقِينِ وَ الْعَدْلِ وَ التَّوْحِيدِ

امام باقرعليه‌السلام فرمود كه : حضرت علىعليه‌السلام در خطبه اى طولانى فرمود: ايمان بر چهار پايه استوار است : بر صبر و يقين و عدل و توحيد.

عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِعليه‌السلام قَالَ إِنَّ الْإِيمَانَ أَفْضَلُ مِنَ الْإِسْلَامِ وَ إِنَّ الْيَقِينَ أَفْضَلُ مِنَ الْإِيمَانِ وَ مَا مِنْ شَيْءٍ أَعَزَّ مِنَ الْيَقِينِ

امام صادقعليه‌السلام فرمود: ايمان از اسلام برتر است ، و يقين از ايمان برتر است ، و هيچ چيزى عزيزتر و كميابتر از يقين نيست

عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا عَنِ الْإِيمَانِ وَ الْإِسْلَامِ فَقَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ إِنَّمَا هُوَ الْإِسْلَامُ وَ الْإِيمَانُ فَوْقَهُ بِدَرَجَةٍ وَ التَّقْوَى فَوْقَ الْإِيمَانِ بِدَرَجَةٍ وَ الْيَقِينُ فَوْقَ التَّقْوَى بِدَرَجَةٍ وَ لَمْ يُقْسَمْ بَيْنَ وُلْدِ آدَمَ شَيْءٌ أَقَلُّ مِنَ الْيَقِينِ قَالَ قُلْتُ فَأَيُّ شَيْءٍ مِنَ الْيَقِينِ قَالَ التَّوَكُّلُ عَلَى اللَّهِ وَ التَّسْلِيمُ لِلَّهِ وَ الرِّضَا بِقَضَاءِ اللَّهِ وَ التَّفْوِيضُ إِلَى اللَّهِ قُلْتُ مَا تَفْسِيرُ ذَلِكَ قَالَ هَكَذَا قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع

يونس بن عبد الرحمن گويد: از امام رضاعليه‌السلام در باره ايمان و اسلام پرسيدم ، ايشان فرمود: دين فقط اسلام است ، و ايمان درجه اى بالاتر از اسلام است ، و تقوى درجه اى بالاتر از ايمان ، و يقين درجه اى بالاتر از تقوى است ، و هيچ چيزى بهتر از يقين بين فرزندان حضرت آدمعليه‌السلام تقسيم نشده است ، پرسيدم : نشانه يقين و پديده آن چيست ؟

فرمود: توكل بر خدا، و تسليم در برابر خدا، و راضى بودن به قضا و قدر الهى ، و واگذار كردن امور به خداوند، پرسيدم : معناى اينها چيست ؟ فرمود: امام باقرعليه‌السلام [فقط] اين چنين فرمود.

عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَمَّا الْجِدارُ فَكانَ لِغُلامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِى الْمَدِينَةِ وَ كانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُما فَقَالَ أَمَا إِنَّهُ مَا كَانَ ذَهَباً وَ لَا فِضَّةً وَ إِنَّمَا كَانَ أَرْبَعَ كَلِمَاتٍ أَنَا اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنَا مَنْ أَيْقَنَ بِالْمَوْتِ لَمْ يَضْحَكْ سِنُّهُ وَ مَنْ أَيْقَنَ بِالْحِسَابِ لَمْ يَفْرَحْ قَلْبُهُ وَ مَنْ أَيْقَنَ بِالْقَدَرِ لَمْ يَخْشَ إِلَّا اللَّهَ

صفوان جمّال گفت : از امام صادقعليه‌السلام در مورد قول خداوند متعال پرسيدم ، ترجمه آيه گفتگوى موسى و خضر: (و امّا ديوار؛ پس مربوط به دو پسر بچه يتيم در شهر بود كه زير آن گنجى پنهان بود كه به آن دو مى رسيد) فرمود: بدان كه (مقصود از) آن گنج ؛ طلا و نقره نبود، بلكه چهار كلمه بود: من خدا هستم ، معبودى غير از من نيست ، هر كس يقين به مرگ داشته باشد دندانهايش هنگام شادى نمايان نمى شود و هر كس يقين به حساب داشته باشد دلش شادمان نمى شود، و هر كس يقين به قضا و قدر داشته باشد فقط از خدا مى ترسد.

عَنْ أَبِى جَعْفَرٍعليه‌السلام قَالَ قَالَ عَلِيٌّعليه‌السلام عَلَى الْمِنْبَرِ لَا يَجِدُ عَبْدٌ طَعْمَ الْإِيمَانِ حَتَّى يَعْلَمَ أَنَّ مَا أَصَابَهُ لَمْ يَكُنْ لِيُخْطِئَهُ وَ أَنَّ مَا أَخْطَأَهُ لَمْ يَكُنْ يُصِيبُهُ

امام باقرعليه‌السلام فرمود: حضرت علىعليه‌السلام بر منبر مى فرمود: هيچ بنده اى از بندگان خدا طعم و مزه ايمان را نمى چشد مگر اينكه بداند آنچه قسمت او بود از آن او بود و به ديگرى نمى رسيد، و آنچه از آن ديگرى بود فقط به او مى رسيد و به اين شخص نمى رسيد.

عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّعليه‌السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِصلى‌الله‌عليه‌وآله إِنَّ مِنَ الْيَقِينِ أَنْ لَا تُرْضُوا النَّاسَ بِسَخَطِ اللَّهِ وَ لَا تَحْمَدُوهُمْ عَلَى مَا رَزَقَكُمُ اللَّهُ وَ لَا تَذُمُّوهُمْ عَلَى مَا لَمْ يُؤْتِكُمُ اللَّهُ إِنَّ الرِّزْقَ لَا يَجُرُّهُ حِرْصُ حَرِيصٍ وَ لَا يَرُدُّهُ كَرَاهَةُ كَارِهٍ وَ لَوْ أَنَّ أَحَدَكُمْ فَرَّ مِنْ رِزْقِهِ كَمَا يَفِرُّ مِنَ الْمَوْتِ لَكَانَ رِزْقُهُ أَشَدَّ لَهُ طَلَباً وَ أَسْرَعَ إِدْرَاكاً مِنَ الْمَوْتِ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى جَعَلَ الرَّوْحَ وَ الرَّاحَةَ فِى الْيَقِينِ وَ الرِّضَا وَ جَعَلَ الْهَمَّ وَ الْحَزَنَ فِى الشَّكِّ وَ السَّخَطِ

امام صادقعليه‌السلام از قول حضرت علىعليه‌السلام فرمود: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرمايد: يكى از علائم يقين اين است كه : به خاطر خشنودى مردم ، خداوند را ناخشنود نكنى ، و آنان را به خاطر روزى كه خدا به توسط آنان به تو داده ستايش منمائى ، و آنان را به خاطر محروم نمودن خداوند تو را از روزى سرزنش ننمائى ، زيرا از هيچ آزمندى موجب جلب روزى نمى شود، و بخل هيچ بخيلى مانع از رسيدن روزى نخواهد شد، زيرا اگر از روزى همانند گريختن از مرگ بگريزد، روزى سريعتر از مرگ صاحبش را مى طلبد، همانا خداوند متعال آسايش و آرامش را در يقين و خشنودى ، و اندوه و ناآرامى را در ناباورى و خشم قرار داد.

عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ قَالَ لِى أَبُو عَبْدِ اللَّهِعليه‌السلام مِنْ صِحَّةِ يَقِينِ الْمَرْءِ الْمُسْلِمِ أَنْ لَا يُرْضِيَ النَّاسَ بِسَخَطِ اللَّهِ ثُمَّ سَاقَ الْحَدِيثَ نَحْواً مِنْ حَدِيثِ مَيْمُونٍ إِلَّا أَنَّهُ قَالَ لَأَدْرَكَهُ رِزْقُهُ قَبْلَ مَوْتِهِ كَمَا يُدْرِكُهُ الْمَوْتُ ثُمَّ قَالَ إِنَّ اللَّهَ بِعَدْلِهِ وَ قِسْطِهِ وَ عِلْمِهِ جَعَلَ الرَّوْحَ وَ الْفَرَجَ فِى الْيَقِينِ وَ الرِّضَا عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ جَعَلَ الْهَمَّ وَ الْحَزَنَ فِى الشَّكِّ وَ السَّخَطِ فَارْضُوا عَنِ اللَّهِ وَ سَلِّمُوا لِأَمْرِهِ

امام صادقعليه‌السلام فرمود: از علائم كمال يقين مسلمان اين است كه : مردم را بواسطه خشم و غضب خدا خشنود نكند. در حديث ديگر آمده است كه فرمود: رزق و روزيش او را در مى يابد قبل از مرگش ، همان طور كه مرگش او را در مى يابد.

سپس فرمود: خداوند متعال به وسيله عدل و داد خود خرّمى و آسايش را در يقين و خشنودى مقرّر فرموده ، و غم و اندوه را در ناباورى و ناخشنودى ، پس راضى به قضاى خدا شويد و تسليم فرمان خداوند باشيد.

عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِعليه‌السلام قَالَ كَانَ قَنْبَرٌ غُلَامُ عَلِيٍّعليه‌السلام يُحِبُّ عَلِيّاً حُبّاً شَدِيداً فَإِذَا خَرَجَ عَلِيٌّ خَرَجَ عَلَى أَثَرِهِ بِالسَّيْفِ فَرَآهُ ذَاتَ لَيْلَةٍ فَقَالَ يَا قَنْبَرُ مَا لَكَ فَقَالَ جِئْتُ لِأَمْشِيَ خَلْفَكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ وَيْحَكَ أَ مِنْ أَهْلِ السَّمَاءِ تَحْرُسُنِى أَمْ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ قَالَ لَا بَلْ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ فَقَالَ إِنَّ أَهْلَ الْأَرْضِ لَا يَسْتَطِيعُونَ لِى شَيْئاً لَوْ شَاءُوا إِلَّا بِإِذْنٍ مِنَ السَّمَاءِ فَارْجِعْ قَالَ فَرَجَعَ

امام صادقعليه‌السلام فرمود: قنبر غلام علىعليه‌السلام ، حضرت را بسيار دوست مى داشت ، پس هر گاه امامعليه‌السلام از منزل خارج مى شد با شمشير به دنبال او مى رفت ، شبى حضرت متوجه او شد، فرمود: قنبر چه قصدى دارى ؟ عرض كرد: به دنبال شما آمده ام اى امير مؤمنان ، حضرت فرمود: واى بر تو، آيا مرا از اهل آسمان محافظت مى كنى يا از اهل زمين ؟ عرض كرد: نه ؛ از اهل زمين ، فرمود: همانا اهل زمين توان هيچ چيزى را بر من ندارند مگر با اجازه اى از خدا، بنابر اين برگرد! قنبر برگشت

عَنْهُعليه‌السلام لَيْسَ شَيْءٌ إِلَّا لَهُ حَدٌّ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَمَا حَدُّ التَّوَكُّلِ قَالَ الْيَقِينُ قُلْتُ فَمَا حَدُّ الْيَقِينِ قَالَ أَنْ لَا تَخَافَ مَعَ اللَّهِ شَيْئاً

امام صادقعليه‌السلام فرمود: هيچ چيزى نيست مگر اينكه براى آن حدّى است ؛ راوى از حضرت پرسيد: فدايت شوم ، حدّ توكّل چيست ؟ فرمود: يقين است ، عرض كرد: حدّ يقين چيست ؟ فرمود: اين است كه : با وجود خدا از احدى نترسى

قِيلَ لِلرِّضَاعليه‌السلام مَا حَدُّ التَّوَكُّلِ قَالَ أَنْ لَا تَخَافَ مَعَ اللَّهِ غَيْرَهُ

از امام رضاعليه‌السلام سؤ ال شد: حدّ توكّل چيست ؟

فرمود: اين است كه : با وجود خداوند از غير او نترسد.

عَنِ الصَّادِقِعليه‌السلام قَالَ كَانَ عَلِيٌّ يَقُولُ اللَّهُمَّ مُنَّ عَلَيَّ بِالتَّوَكُّلِ عَلَيْكَ وَ التَّفْوِيضِ إِلَيْكَ وَ الرِّضَا بِقَدَرِكَ وَ التَّسْلِيمِ لِأَمْرِكَ حَتَّى لَا أُحِبَّ تَعْجِيلَ مَا أَخَّرْتَ وَ لَا تَأْخِيرَ مَا عَجَّلْتَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ

امام صادقعليه‌السلام فرمود: علىعليه‌السلام مى فرمود: خدايا! بر من منّت گذار تا توان توكّل بر تو و واگذاردن امورم به تو، و خشنود شدن به قضا و قدر تو، و تسليم شدن به فرمانت را پيدا كنم ، به حدّى در برابر فرمانت تسليم و در آنچه برايم مقدر فرموده اى شتاب نداشته باشم و به داده هايت رضايت دهم ، اى مهربانترين مهربانان

عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ كَفَى بِالْيَقِينِ غِناً وَ بِالْعِبَادَةِ شُغُلًا

امام صادقعليه‌السلام فرمود: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرمايد: بهترين ثروت يقين است ، و بهترين شغل عبادت و پرستش ‍ خداوند.

وَ قَالَعليه‌السلام إِنَّ مُحَمَّدَ بْنَ الْحَنَفِيَّةِ كَانَ رَجُلًا رَابِطَ الْجَأْشِ وَ كَانَ الْحَجَّاجُ يَلْقَاهُ فَيَقُولُ لَهُ لَقَدْ هَمَمْتُ أَنْ أَضْرِبَ الَّذِى فِيهِ عَيْنَاكَ فَيَقُولُ كَلَّا إِنَّ لِلَّهِ فِى كُلِّ يَوْمٍ ثَلَاثَمِائَةٍ وَ سِتِّينَ لَحْظَةً فَأَرْجُو أَنْ يَكْفِيَنِى بِإِحْدَاهُنَّ

امام صادقعليه‌السلام فرمود: محمد بن حنفيه مردى شجاع و آرام دل بود، روزى حجّاج به او گفت : بارها قصد كردم كه گردنت را بزنم

محمّد جواب داد: تو قدرت انجام اين كار را ندارى ، براى خدا در هر روز سيصد و شصت لحظه است ، اميدوارم خداوند در يكى از آن لحظات شرّ تو را از من دفع كند.

عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِعليه‌السلام يَقُولُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى بِالنَّاسِ الصُّبْحَ فَنَظَرَ إِلَى شَابٍّ فِى الْمَسْجِدِ وَ هُوَ يَخْفِقُ وَ يَهْوِى بِرَأْسِهِ مُصْفَرٌّ لَوْنُهُ وَ قَدْ نَحِفَ جِسْمُهُ وَ غَارَتْ عَيْنَاهُ فِى رَأْسِهِ وَ لَصِقَ جِلْدُهُ بِعَظْمِهِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِصلى‌الله‌عليه‌وآله كَيْفَ أَصْبَحْتَ يَا حَارِثُ فَقَالَ أَصْبَحْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مُوقِناً فَقَالَ فَعَجِبَ رَسُولُ اللَّهِ مِنْ قَوْلِهِ وَ قَالَ لَهُ إِنَّ لِكُلِّ يَقِينٍ حَقِيقَةً فَمَا حَقِيقَةُ يَقِينِكَ فَقَالَ إِنَّ يَقِينِى يَا رَسُولَ اللَّهِ هُوَ أَحْزَنَنِى وَ أَسْهَرَ لَيْلِى وَ أَظْمَأَ هَوَاجِرِى فَعَزَفَتْ نَفْسِى عَنِ الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا حَتَّى كَأَنِّى أَنْظُرُ إِلَى عَرْشِ رَبِّى قَدْ نُصِبَ لِلْحِسَابِ وَ حُشِرَ الْخَلَائِقُ لِذَلِكَ وَ أَنَا فِيهِمْ وَ كَأَنِّى أَنْظُرُ إِلَى أَهْلِ الْجَنَّةِ يَتَنَعَّمُونَ فِيهَا وَ يَتَعَارَفُونَ عَلَى الْأَرَائِكِ مُتَّكِئِينَ وَ كَأَنِّى أَنْظُرُ إِلَى أَهْلِ النَّارِ فِيهَا مُعَذَّبُونَ وَ يَصْطَرِخُونَ وَ كَأَنِّى أَسْمَعُ الاْنَ زَفِيرَ النَّارِ يَدُورُ فِى مَسَامِعِى قَالَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ هَذَا عَبْدٌ نَوَّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ فِى الْإِيمَانِ ثُمَّ قَالَ الْزَمْ مَا أَنْتَ عَلَيْهِ قَالَ فَقَالَ لَهُ الشَّابُّ ادْعُ اللَّهَ لِى يَا رَسُولَ اللَّهِ أَنْ أُرْزَقَ الشَّهَادَةَ مَعَكَ قَالَ فَدَعَا لَهُ بِذَلِكَ فَلَمْ يَلْبَثْ أَنْ خَرَجَ فِى بَعْضِ غَزَوَاتِ النَّبِيِّصلى‌الله‌عليه‌وآله فَاسْتُشْهِدَ بَعْدَ تِسْعَةِ نَفَرٍ وَ كَانَ هُوَ الْعَاشِرُ

امام صادقعليه‌السلام فرمود: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به همراه مردم نماز صبح را خواند، سپس به جوانى كه در مسجد بود و چرت مى زد و سر به زير داشت نگاهى كرد، رنگش زرد و بدنى لاغر و چشمانى فرو رفته در گودى سر داشت و پوست بدنش به استخوانش چسبيده بود.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به او فرمود: چگونه شب را به صبح رساندى اى حارث ! (كنايه از اينكه در چه حالى يا حالت چطور است)؟ عرض كرد: اى رسول خدا! در حال يقين شب را به روز آوردم پيغمبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله از حرف او تعجب نموده و فرمود: براى هر يقينى نشانه اى است ، نشانه حقيقى يقين تو چيست ؟ گفت : اى رسول خدا! نشانه يقين من همانست كه مرا غمناك ساخته و شبم را به بى خوابى كشيده ، و مرا به تحمل تشنگى وسط روز وادار كرده ، و نفسم از دنيا و آنچه در آن است روى گردان شده ، به درجه اى كه گويا عرش پروردگارم را براى حسابرسى برپا مى بينم ، و تمامى مردم براى حساب محشور شده اند، و من در ميان آنها هستم ، و گويا به اهل بهشت مى نگرم كه غرق در نعمت هستند، و در حالى كه بر پشتيها تكيه زده اند با همديگر آشنايى پيدا مى كنند، و گويا اهل دوزخ را مى بينم كه در آتش شكنجه مى شوند و فرياد مى زنند، و گويا من هم اكنون صداى نعره آتش دوزخ را كه در گوشم مى پيچد مى شنوم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به اطرافيان فرمود: اين بنده اى است كه خداوند دلش را به نور ايمان روشن ساخته است ، سپس [رو به آن جوان نمود]فرمود: به آنچه بر آن هستى ثابت باش جوان عرض كرد: اى رسول خدا! از خدا براى من بخواه كه شهادت با تو و در ركاب تو را نصيبم گرداند.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله برايش چنين دعايى كرد، و طولى نكشيد كه در يكى از جنگها با پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله به جبهه جهاد شتافت ، و پس از نه نفر به شهادت نايل شد، و او نفر دهم بود.

عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلَّادٍ عَنْ أَبِى الْحَسَنِ الرِّضَاعليه‌السلام قَالَ كَانَ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِ عَلِيٍّعليه‌السلام يُقَالُ لَهُ قَيْسٌ يُصَلِّى فَلَمَّا صَلَّى رَكْعَةً تَطَوَّقَ أَسْوَدُ فِي مَوْضِعِ السُّجُودِ فَلَمَّا ذَهَبَ يُصَلِّى الثَّانِيَةَ نَحَّى جَبِينَهُ عَنْهُ فَتَطَوَّقَ الْأَسْوَدُ فِى عُنُقِهِ ثُمَّ انْسَابَ فِى قَمِيصِهِ وَ إِنِّى أَقْبَلْتُ يَوْماً مِنَ الْفُرْعِ فَحَضَرَتِ الصَّلَاةُ وَ أَنَا فِى بَعْضِ الطَّرِيقِ فَنَزَلْتُ فَصِرْتُ إِلَى ثُمَامَةٍ فَلَمَّا صَلَّيْتُ رَكْعَةً أَقْبَلَ أَفْعَى مِنْ تَحْتِ الثُّمَامَةِ فَلَمَّا دَنَا مِنِّى رَجَعَ إِلَى الثُّمَامَةِ وَ أَقْبَلْتُ عَلَى صَلَاتِى وَ لَمْ أُخَفِّفْهَا وَ عَلَى دُعَائِى وَ لَمْ أُخَفِّفْهُ ثُمَّ قُلْتُ لِبَعْضِ مَنْ مَعِى دُونَكَ الْأَفْعَى تَحْتَ الثُّمَامَةِ فَقَتَلَهُ وَ مَنْ لَمْ يَخَفْ إِلَّا اللَّهَ كَفَاهُ اللَّهُ

امام رضاعليه‌السلام فرمود: يكى از ياران علىعليه‌السلام به نام قيس ، در حال نماز خواندن بود كه وقتى يك ركعت خواند مار سياهى در محل سجودش آمد، چون خواست ركعت دوم را بخواند، پيشانيش را از طرف آن مار بطرف ديگر گرداند، آن مار به دور گردنش پيچيد، سپس به داخل پيراهنش رفت امامعليه‌السلام فرمود: من روزى به مكانى كه نام آن (فرع) بود و جايى بين مكه و مدينه بود رفتم ، وقت نماز شد و من در بين راه بودم ، از مركب پياده شدم و به طرف گياهى كه (ثمامه) نام داشت رفتم چون يك ركعت نماز خواندم يك افعى از زير ثمامه بطرف من آمد، وقتى نزديك من رسيد دوباره بطرف ثمامه برگشت و من شروع به نماز خواندن كردم و آن را كوتاه ننمودم و بعد شروع به دعا خواندن كردم و آن را هم كوتاه ننمودم ، سپس به بعضى از كسانى كه با من بودند گفتم : بگيريد افعى را كه زير ثمامه است ، آنها افعى را كشتند، هر كس از غير خدا نترسد خداوند او را يارى مى كند.

عَنْ أَبِى الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِيهِ قَالَ اسْتَأْذَنَ رَجُلٌ مِنْ أَتْبَاعِ بَنِى أُمَيَّةَ عَلَى أَبِى جَعْفَرٍ وَ كَانَ مِنَ الْقَوْمِ سَيْلُ كَذَا فَخِفْنَا عَلَيْهِ فَقُلْنَا جَعَلَنَا اللَّهُ فِدَاكَ هَذَا فُلَانٌ يَسْتَأْذِنُ عَلَيْكَ فَلَوْ تَوَارَيْتَ مِنْهُ وَ قُلْنَا مَا هُوَ هَاهُنَا قَالَ لَا بَلْ ائْذَنُوا لَهُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عِنْدَ لِسَانِ كُلِّ قَائِلٍ وَ يَدِ كُلِّ بَاسِطٍ فَهَذَا الْقَائِلُ لَا يَسْتَطِيعُ أَنْ يَقُولَ إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ وَ هَذَا الْبَاسِطُ لَا يَسْتَطِيعُ بِيَدِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ اللَّهُ قَالَ ثُمَّ أُذِنَ لِلرَّجُلِ فَدَخَلَ عَلَيْهِ فَسَأَلَهُ عَنْ أَشْيَاءَ أُمِرَ فِيهَا ثُمَّ ذَهَبَ

ابى القداح از پدرش نقل مى كند كه گفت : مردى از پيروان بنى اميّه از امام باقرعليه‌السلام اجازه ملاقات خواست ، ما از او ترسيديم و گفتيم : جان ما فداى شما باد! اين فلانى است كه اجازه مى خواهد نزد شما بيايد، چرا خود را از او مخفى نمى سازيد، تا ما بگوئيم او اينجا نيست ؟

فرمود: نه ، به او اجازه دهيد داخل شود، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: خداوند سخن هر گوينده را مى شنود و دست هر ستمكارى را مى بيند، پس اين گوينده نمى تواند چيزى را بگويد مگر آنچه را كه خدا بخواهد، و اين دست نمى تواند كارى بكند مگر آنچه را خدا بخواهد.

سپس امام به مرد اجازه فرمود، پس آن مرد داخل بر امام شد و مسائل خود را مطرح كرد و پاسخش را گرفت ، سپس رفت

سَأَلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَعليه‌السلام الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَعليه‌السلام فَقَالَ لَهُمَا مَا بَيْنَ الْإِيمَانِ وَ الْيَقِينِ فَسَكَتَا فَقَالَ لِلْحَسَنِ أَجِبْ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ قَالَ بَيْنَهُمَا شِبْرٌ قَالَ وَ كَيْفَ ذَاكَ قَالَ لِأَنَّ الْإِيمَانَ مَا سَمِعْنَاهُ بِآذَانِنَا وَ صَدَّقْنَاهُ بِقُلُوبِنَا وَ الْيَقِينَ مَا أَبْصَرْنَاهُ بِأَعْيُنِنَا وَ اسْتَدْلَلْنَا بِهِ عَلَى مَا غَابَ عَنَّا

حضرت علىعليه‌السلام از امام حسن و امام حسينعليهما‌السلام پرسيد: فرق بين ايمان و يقين چيست ؟

پس آن دو بزرگوار سكوت كردند، سپس به امام حسنعليه‌السلام فرمود: اى ابا محمّد جواب بده ، فرمود: بين آن دو يك وجب فاصله است ، فرمود: اين چگونه است ؟ فرمود: چون ايمان آن چيزى است كه ما با گوشهايمان مى شنويم و به وسيله قلبهايمان آن را تصديق مى كنيم ، و يقين آن چيزى است كه آن را با چشمهايمان مى بينيم و استدلال مى كنيم به آن بر آنچه از ما پنهان است

سُئِلَ الرِّضَا عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِإِبْرَاهِيمَصلى‌الله‌عليه‌وآله أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِى أَ كَانَ فِى قَلْبِهِ شَكٌّ قَالَ لَا كَانَ فِيهِ يَقِينٌ وَ لَكِنْ أَرَادَ مِنَ اللَّهِ الزِّيَادَةَ عَلَى يَقِينِهِ

از امام رضاعليه‌السلام در باره قول خداوند متعال به حضرت ابراهيمعليهم‌السلام سؤ ال شد كه فرمود: (آيا ايمان نياورده اى گفت چرا ولى براى اطمينان قلبم مى پرسم) آيا در قلب او شكى بود؟ فرمود: نه ، در قلب او يقين بود، و لكن خداوند متعال اراده كرده بود كه بر يقين او افزوده شود.


3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33

34

35

36

37

38

39

40

41

42

43

44

45

46

47

48

49

50

51

52

53

54

55