انسان کامل

انسان کامل0%

انسان کامل نویسنده:
گروه: کتابها

انسان کامل

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: شهيد مطهری (ره)
گروه: مشاهدات: 13428
دانلود: 2576

توضیحات:

انسان کامل
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 110 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 13428 / دانلود: 2576
اندازه اندازه اندازه
انسان کامل

انسان کامل

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

منطق اسلام در مسئله قدرت‏

منطق اسلام در اينجا چيست؟ آيا اسلام قدرت را تبليغ كرده است يا ضعف را، و يا نه قدرت و نه ضعف را به اين معنا تبليغ نكرده است؟ جواب اين است كه اسلام به يك معنا قدرت را تبليغ كرده است ولی قدرتی كه نه تنها قدرت نيچه‏ای [نيست] بلكه قدرتی است كه از آن همه صفات عالی انسانيت مانند مهربانی و رحم و شفقت و احسان برمی‏خيزد.

در اسلام بدون شك دعوت به قدرت و توانايی شده است و نصّ قرآن و احاديث ماست. ديگران هم كه در موضوع اسلام مطالعه كرده‏اند، اسلام را در ميان اديان به اين مشخصه شناخته‏اند كه هيچ دينی به اندازه اسلام پيروان خود را به قوّت و قدرت دعوت نكرده است. ويل دورانت در جلد يازدهم كتاب تاريخ تمدن كه اختصاص به تاريخ تمدن اسلام دارد، اين جمله را می‏گويد :

هيچ دينی به اندازه اسلام، مردم را به قدرت و قوّت دعوت نكرده است.

در اين زمينه در قرآن مطلب خيلی زياد است. يك جا خطاب به يحيی می‏فرمايد :( يا يَحْيی‏ خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ ) . آياتی كه در اول سخنم برای شما تلاوت كردم، ببينيد با چه حماسه‏ای راجع به اينكه مؤمنين مردمی قوی هستند و هرگز ضعف و وهن را به خودشان راه نمی‏دهند سخن می‏گويد :

( وَ كَايِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّيّونَ كَثيرٌ فَما وَهَنوا لِما اصابَهُمْ فی سَبيلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفوا وَ مَا اسْتَكانوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الصّابِرينَ.. )

چه بسيار پيامبرانی كه مردانی الهی همراه آنان جنگيدند و با باطل نبرد كردند و هرگز سستی پيدا نكردند و ضعف نشان ندادند و خداوند مقاومت كنندگان را دوست می‏دارد.

در جای ديگر می‏فرمايد :

( انَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذينَ يُقاتِلونَ فی سَبيلِهِ صَفّاً كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصوصٌ ) .

خداوند مردمی را كه در راه او می‏جنگند و مانند ديواری روئين و فلزی كه هيچ قدرتی نمی‏تواند آنها را از جا بكَند و حركت دهد ايستادگی می‏كنند، دوست دارد.

باز در اين زمينه می‏فرمايد :

( مُحَمَّدٌ رَسولُ اللَّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ اشِدّاءُ عَلَی الْكُفّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ ) .

و امثال اين آيات در قرآن زياد است.

شجاعت در اسلام يك حقيقت ممدوح است. عزت (يعنی مقامی منيع داشتن) و در آن حد قدرت داشتن كه كسی نتواند انسان را خوار و ذليل كند، در اسلام امری ممدوح است. ببينيد قرآن راجع به مقابله با دشمن چه می‏گويد :

( وَ اعِدّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ )

در مقابل دشمن تا آن حد نهايیِ قدرتتان نيرو تهيه كنيد كه دشمن هرگز نتواند به شما طمع ببندد. در آيه ديگری می‏فرمايد :

( وَ قاتِلوا فی سَبيلِ اللَّهِ الَّذينَ يُقاتِلونَكُمْ وَ لا تَعْتَدوا انَّ اللَّهَ لايُحِبُّ الْمُعْتَدينَ )

با كسانی كه با شما نبرد می‏كنند به نبرد بپردازيد ولی تجاوز نكنيد. وَ لا تَعْتَدوا يعنی با دشمن هم كه نبرد می‏كنيد حق و عدالت را هرگز فراموش نكنيد. در تفسير اين آيه گفته‏اند : با دشمن كه نبرد می‏كنيد تا آن وقت ادامه دهيد كه دشمن نبرد را ادامه می‏دهد. اگر دشمن گفت : تسليم و اسلحه را زمين گذاشت، شما ديگر اسلحه به كار نبريد، كه اين اعتداء و تجاوز است. پيرمردها را نكشيد، بچه‏ها و زنها را نكشيد و متعرض آنها نشويد، به كسی كه از ميدان جنگ بيرون رفته است كاری نداشته باشيد. فقط با كسی كه با شما نبرد می‏كند، در كمال نيرومندی نبرد كنيد. اينها يك سلسله دستورهاست كه در قرآن مجيد هست، كه باز هم آياتی شبيه به اين آيات در قرآن وجود دارد

قوّت و قدرت در احاديث‏

در اينجا چند حديث برای شما می‏خوانم تا مشخص شود كه اسلام چگونه جبن و ضعف و ترس را محكوم، و قوّت و قدرت را ستايش كرده است. اما آن قوّت و قدرتی كه اسلام ستايش می‏كند هرگز سر از فلسفه نيچه در نمی‏آورد.

پيغمبر اكرمصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود :

لايَنْبَغی لِلْمُؤْمِنِ انْ يَكونَ بَخيلًا وَ لا جَباناً

دو چيز برای مؤمن سزاوار نيست : يكی بخل (اينكه پول به جانش بسته باشد) و ديگری ترس (ترسو بودن).

مؤمن ترسو نيست، شجاع و قوی است. پيغمبر اكرمصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در دعای خودش می‏فرمود :

اللَّهُمَّ انّی اعوذُ بِكَ مِنَ الْبُخْلِ وَ اعوذُ بِكَ مِنَ الْجُبْنِ

خدايا از دو چيز به تو پناه می‏برم : بخل و امساك، و جبن و ترس.

علیعليه‌السلام درباره مؤمن می‏فرمايد :

الْمُؤْمِنُ نَفْسُهُ اصْلَبُ مِنَ الصَّلْدِ

مؤمن روحش از سنگ خارا سخت ‏تر و محكمتر است.

امام صادقعليه‌السلام فرمود :

انَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَّضَ الَی الْمُؤْمِنِ امورَهُ كُلَّها وَ لَمْ يُفَوِّضْ الَيْهِ انْ يَكونَ ذَليلًا..

خدا اختيار مؤمن را در هر چيز به خود او داده است الّا در يك چيز، و آن اينكه خوار و ذليل و توسری خور باشد.

اما تَسْمَعُ قَوْلَ اللَّهِ تَعالی‏ يَقولُ : وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنينَ؟.

بعد فرمود : فَالْمُؤْمِنُ يَكونُ عَزيزاً وَ لايَكونُ ذَليلًا مؤمن همواره عزيز است و هيچ گاه تن به خواری نمی‏دهد. انَّ الْمُؤْمِنَ اعَزُّ مِنَ الْجَبَلِ مؤمن از كوه بلند پايه‏تر و منيع‏تر و عزيزتر است، زيرا لااقل يك تكه از كوه را می‏توان با كلنگ كَند ولی با هيچ كلنگی نمی‏شود يك قطعه كوچك از روح مؤمن را جدا كرد و روح او را كوچك كرد : انَّ الْجَبَلَ يُسْتَقَلُّ مِنْهُ بِالْمِعْوَلِ، وَ الْمُؤْمِنُ لايُسْتَقَلُّ مِنْ دينِهِ شَیْ ءٌ

امام باقرعليه‌السلام می‏فرمايد : خداوند به مؤمن سه خصلت داده است : عزت در دنيا و آخرت، رستگاری در دنيا و آخرت، وَ الْمَهابَةَ فی صُدورِ الظّالِمينَ و هيبت در سينه ستمكاران؛ يعنی مؤمن حالتی دارد كه ستمكار در دل خود از او احساس هيبت می‏كند.

چون غيرت هم از قوّت است و بی‏غيرتی از ضعف، احاديث زيادی در اين زمينه آمده است. پيغمبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : ابراهيم پيغمبر، غيور بود و من از او غيورتر هستم.

[همچنين فرمود : ]

جَدَعَ اللَّهُ انْفَ مَنْ لايَغارُ عَلَی الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُسْلِمينَ..

خدا بينی آن كسی را كه نسبت به مؤمنين و مسلمين غيرت نمی‏ورزد قطع كند درباره سعد غيور فرمود : سعد غيور است و من از او غيورتر هستم و خدا غيور است.

اقبال پاكستانی جمله خوبی دارد و گويا آن را در مقابل جمله موسولينی گفته است. موسولينی می‏گويد : آن كه آهن دارد نان دارد يعنی اگر می‏خواهی نان داشته باشی، آهن (يعنی زور و اسلحه) داشته باش؛ آن كه زور دارد نان دارد. اقبال می‏گويد : آن كه آهن است نان دارد. موسولينی روی اسلحه تكيه می‏كند : هركه زور مادی دارد، نان دارد. ولی اقبال روی روح و روان تكيه می‏كند و می‏گويد : هركسی كه خودش آهن است نان دارد. تعبير اميرالمؤمنين اين بود : نَفْسُ الْمُؤْمِنِ اصْلَبُ مِنَ الصَّلْدِ روح مؤمن از سنگ خارا سخت ‏تر است. اقبال می‏گويد : روح مؤمن آهن است. مقصود در همه اينها يك چيز است. به هرحال اسلام دعوت به قوّت و قدرت می‏كند.

ببينيد علیعليه‌السلام در نهج البلاغه چقدر دعوت به قوّت و قدرت كرده است و هرگز ضعف را شايسته جامعه اسلامی نمی‏داند. می‏فرمايد :( فَوَ اللَّهِ ما غُزِیَ قَوْمٌ قَطُّ فِی عُقْرِ دارِهِمْ الّا ذَلّوا ) .

[سوگند به خدا هرگز با قومی در ميان خانه‏شان جنگ نشده مگر آنكه ذليل و مغلوب گشته‏اند.]

يا در جای ديگری می‏فرمايد :

( وَ لا يَمْنَعُ الضَّيْمَ الذَّليلُ وَ لا يُدْرَكُ الْحَقُّ الّا بِالْجِدِّ ) .

هرگز آدم زبون نمی‏تواند با ظلم مبارزه كند و جلو ظلم را بگيرد، و هرگز به حق نمی‏توان رسيد مگر با جديت و كوشش‏

حق گرفتنی است يا دادنی؟

فرنگيها می‏گويند : حق گرفتنی است. اين خودش مسئله‏ای است كه آيا حق گرفتنی است يا دادنی؟ يعنی آيا حق، چيزی است كه انسانها به ميل خودشان آن را به ذی حق‏ها می‏دهند يا حق چيزی است كه ذی حق بايد بگيرد؟ بعضی مكتبها بر اين اساس است كه حق دادنی است؛ يعنی آن حقی را كه ظالم گرفته است، بايد پس بدهد؛ اگر نداد ديگر نداده است، چون حق دادنی است نه گرفتنی. مسيحيت بر اين اساس درست شده كه : به ظالم می‏گوييم حق را به تو بدهد، تو كاری با او نداشته باش. ای كسی كه حقت پايمال شده است! توصيه می‏كنيم، خواهش می‏كنيم تا حق را به تو بدهند. مبادا يك وقت خودت برای گرفتن حق قيام كنی كه اين برخلاف شأن انسانيت و اخلاق است. از نظر اينها حق دادنی است.

يك عده می‏گويند : حق فقط گرفتنی است. مگر ممكن است انسانی كه حقی را خورده است بيايد و به يك شكلی آن حق را بدهد؟ يعنی اينها منكر عاطفه و انسانيت و وجدان انسانی هستند.

از نظر اسلام، حق هم گرفتنی است و هم دادنی؛ يعنی از دو جبهه بايد برای استيفای حق مبارزه كرد. اسلام آن كسی را كه حق را ربوده است، با تعليم و تربيت خودش آماده پس دادن می‏كند- و كرده است- ولی به اين قناعت نمی‏كند؛ در عين حال به آن كسی كه حقش ربوده شده است می‏گويد : حق گرفتنی است، تو هم بايد برای حق خودت قيام كنی و آن را بگيری.

جمله‏ای است كه علیعليه‌السلام در نامه معروف خودشان به مالك اشتر، از پيغمبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل می‏كند، می‏فرمايد :

فَانّی سَمِعْتُ رَسولَ اللَّهِصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم يَقولُ فی غَيْرِ مَوْطِنٍ : لَنْ تُقَدَّسَ امَّةٌ حَتّی‏ يُؤْخَذَ لِلضَّعيفِ حَقُّهُ مِنَ الْقَوِیِّ غَيْرَ مُتَتَعْتِعٍ

هيچ امت و قومی به مقام قداست و تقديس و- به تعبير ما- به مقام ترقی و رُقاء نمی‏رسد مگر آنكه قبلًا اين مرحله را گذرانده باشد كه ضعيف در مقابل قوی بايستد و حق خود را مطالبه كند، بدون آنكه زبانش به لكنتی بيفتد. يعنی اسلام آن ضعيفی را كه حق خود را نمی‏تواند مطالبه كند، به رسميت نمی‏شناسد. جامعه‏ای كه در آن، ضعفا آنقدر ضعيف النفس باشند كه نتوانند حقوق خود را مطالبه كنند، يك جامعه اسلامی نيست.

مردهای برتر خودمان در گذشته چگونه بوده‏اند؟ اصلًا خود پيغمبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چگونه انسانی است؟ يكی از مشخصات پيغمبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قوّت روحی و قدرت بدنی، هردو است. قوّت روحی پيغمبر را تاريخ زندگی ايشان نشان می‏دهد

قوّت روحی و جسمی پيامبر صلی الله عليه و آله‏

نويسنده كتاب محمّد، پيامبری كه از نو بايد شناخت دو چيز را خوب پرورش داده است يكی از آن دو چيزی كه خوب مجسم كرده، اين است كه پيغمبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در شرايطی قرار می‏گرفت كه از نظر سياسی و اجتماعی اميدش از همه جا قطع بود، تمام شرايط عليه او بود و بين او و پيروزی به اندازه يك مو هم پيوند نبود ولی پيغمبر هيچ وقت اراده خودش را نمی‏باخت؛ اراده پيغمبر در همه احوال مانند كوهی بود كه يك ذره تزلزل در آن پيدا نمی‏شد. واقعاً قدرت روحی پيغمبر در اين مدت بيست و سه سال عجيب است! وقتی انسان مطالعه می‏كند، حيرت‏انگيز است و شاعر- كه ظاهراً حسّان بن ثابت است- در زمان خود پيغمبر درست گفته است :

لَهُ هِمَمٌ لا مُنْتَهی‏ لِكِبارِها

وَ هِمَّتُهُ الصُّغْری‏ اجَلُّ مِنَ الدَّهْرِ

بعلاوه پيغمبر از نظر قدرت و قوّت ظاهری هم مردی قوی بود. اندام پيغمبر، اندام يك دلير و يك دلاور بود. مردی قوی و شجاع بود و مجموع اندامش اندام يك مرد شجاع بود : كانَ بادِناً مُتَماسِكاً

پيغمبر نه چاق بود و نه لاغر، متوسط بود؛ بدنش گوشت داشت اما گوشت متماسك. بدن متماسك يعنی مثل بدن آدمهای ورزشكار، از اين جهت كه گوشت بدنشان سفت و محكم به يكديگر چسبيده است. آدمهايی كه چاق هستند و پی در بدنشان جمع شده، گوشت بدنشان شل است، ولی پيغمبر اين‏جور نبود.

اصلًا شجاعت پيغمبر در حدی بود كه علیعليه‌السلام می‏فرمايد : گاهی كه شرايط بر ما سخت می‏شد به پيغمبر پناه می‏برديم :

وَ كُنّا اذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ اتَّقَيْنا بِرَسولِ اللَّهِصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .

حدود هشت سال پيش كه برای اولين بار به مكه مشرف شدم، خوابی در مكه ديدم كه خيلی عجيب بود! در آنجا پيغمبر اكرم را از پشت سر مشاهده كردم، اندام عجيبی ديدم و در عالم خواب به ياد جمله اميرالمؤمنين افتادم، گفتم بی‏جهت نيست كه علیعليه‌السلام می‏فرمايد : وَ كُنّا اذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ اتَّقَيْنا بِرَسولِ اللَّهِ صلی الله عليه و آله..

پيغمبر اكرم اينچنين بود : قوی بود، شجاع بود، قوّت را ستايش می‏كرد و شجاعت را نيز ستايش می‏كرد.

پس در اسلام قوّت و قدرت ستايش شده؛ يعنی اسلام آن را به عنوان يك ارزش برای انسان می‏شناسد. مطلبی را مختصراً عرض می‏كنم و تفسيرش برای جلسه بعد باشد، و آن اينكه در اسلام قدرت و توانايی يك ارزش از ارزشهای انسانی در كنار چندين ارزش ديگر است كه مجموعاً همه اين ارزشها در كنار يكديگر انسان كامل اسلام را تشكيل می‏دهد. آقای نيچه در تمام ارزشها فقط همين يك ارزش را ديده است. معلوم است، اگر همه شاخه‏های يك درخت را بزنند و يك شاخه را نگه دارند، فقط همان شاخه رشد می‏كند و همه شاخه‏های ديگر از بين می‏رود. فرق مكتب نيچه و مكتب اسلام در اين است كه در مكتب نيچه انسانيت يك ارزش بيشتر ندارد و آن توانايی و قدرت است، پس همه ارزشهای ديگر محو و فدای اين ارزش می‏شود. ولی در اسلام، قدرت يك ارزش از مجموعه چندين ارزش متعالی در انسان است. وقتی اين ارزش در كنار ساير ارزشها قرار گرفت، آنوقت شكل ديگری پيدا می‏كند.

و لا حول و لا قوّة الّا باللَّه العلیّ العظيم

١١ - نقد و بررسی نظريه مكتب قدرت

( انَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْاحْسانِ وَ ايتائِ ذِی الْقُرْبی‏ وَ يَنْهی‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْیِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرونَ ) .

بحث جلسه گذشته ما در موضوع انسان كامل، در اطراف نظريه مكتب قدرت بود.

عرض كرديم كه در اين مكتب، كمال منحصراً مساوی با توانايی، و نقص منحصراً مساوی با عجز و ناتوانی است و حتی نيك و بد هم با همين مقياس و معيار سنجيده می‏شود : نيك يعنی توانا، و نيكی و نيكويی يعنی توانايی؛ و بد يعنی ناتوان، و بدی يعنی ناتوانی.

فلاسفه معمولًا بحثها را بر اساس كمال و نقص، و متكلمين بر اساس حسن و قبح توجيه می‏كنند. در اين مكتب، هر دو اينها [يعنی كمال و نقص، و حسن و قبح] را با معيار توانايی و ناتوانی سنجيده‏اند. فلاسفه می‏گويند كمال و نقص؛ اينها می‏گويند كمال يعنی توانايی، نقص يعنی ناتوانی. متكلمين می‏گويند حسن و قبح، نيكی و بدی؛ اينها می‏گويند نيكی يعنی توانايی، بدی يعنی ناتوانی. در اين مكتب حق و باطل و عدل و ظلم هم قهراً با همين مقياس سنجيده می‏شود؛ يعنی حق چيزی نيست كه از توانايی جدا باشد و باطل چيزی نيست كه از ناتوانی جدا باشد. عدل و ظلم هم همين‏طور است : عدل، توانايی و ظلم ناتوانی است. بنابراين اگر دو نفر با يكديگر درگير شوند و يكی از ديگری تواناتر باشد، آن فرد تواناتر از نظر اين مكتب، هم كاملتر است هم نيكتر است، هم حق است و هم عدل، و آن كه مغلوب است و شكست خورده است به همين دليل كه مغلوب است ناقص و بد و باطل و ظلم است؛ مغلوب بودن و ناتوان بودن يعنی نقص، بدی، باطل بودن و ظلم‏

اشكال اول مكتب قدرت‏

در اين مكتب دو اشتباه وجود دارد. يكی اينكه تمام ارزشهای انسانی جز يك ارزش- كه همان قدرت است- ناديده گرفته شده است. در اينكه قدرت، خود يك ارزش انسانی و در اصطلاح امروزيها يك Valeur است و به اصطلاح فلاسفه خودمان يك كمال است، ترديدی نيست. قدرت بدون شك مساوی با كمال است اما نه اينكه كمال مساوی با قدرت است، و لهذا حكما و فلاسفه ما بعد از آنكه در مورد ذات واجب الوجود ثابت می‏كنند كه او وجود محض است و وجود محض مساوی با كمال است، هر چيزی را كه مساوی با كمال باشد برای ذات خدا با برهان اثبات می‏كنند، می‏گويند يكی از آن كمالها قدرت است. قدرت، فی حد ذاته كمال است، بماهو هو كمال است، همچنان كه علم و اراده و اختيار كمال است و همچنان كه حيات كمال است.

بنابراين در اينكه قدرت، خود يك كمال برای بشر است نبايد ترديد كرد.

مكتبهای ضعف گرا كه از ضعف تبليغ كرده‏اند قطعاً اشتباه می‏كنند. ولی مسئله اين است كه قدرت، تنها كمال نيست، همچنان كه در ذات حق تعالی هم قدرت تنها صفت كماليه نيست. ذات حق صفات كماليه و اسماء حُسنای زيادی دارد. يكی از آن صفات كماليه، قدرت و يكی از آن اسماء حسنی‏ قادر است نه اينكه صفات كماليه حق تعالی منحصر در قدرت باشد. اشكال دوم‏

اشتباه دوم اين مكتب- كه از اشتباه اول اگر بزرگتر نباشد، كوچكتر نيست- اشتباه در خود قدرت است. نه تنها كمالها و ارزشهای ديگر در اين مكتب ناديده گرفته شده است، بلكه اين مكتب علی رغم ادعايی كه می‏كند كه طرفدار قدرت است، خود قدرت را هم خوب نشناخته است. اين مكتب، يك درجه از درجات قدرت را شناخته است كه همان قدرت حيوانی باشد. قدرت حيوانی عبارت است از همان زوری كه در عضلات حيوان است. همه قدرتهای حيوان قدرت عضلانی است، قدرتهايی كه در عضلات حيوان وجود دارد، و همه خواسته‏های حيوان خواسته‏های نفسانی است. اهميت بشر در اين است كه در انسان مبدأ قدرتی غير از قدرت عضلانی وجود دارد؛ يعنی فرضاً اگر مكتب ما مكتب قدرت باشد نتيجه، آن نيست كه آقای نيچه گرفته است كه : انسان بايد تابع قدرت باشد، كوشش كنيد قدرت به دست بياوريد، حال كه قدرت به دست آورديد بر سر هركسی كه ضعيف است بزنيد، نفس را بپروريد و مخالفت با نفس نكنيد و هرچه می‏توانيد از تمتعات مادی دنيا بهره‏مند شويد؛ نه، نتيجه خود قدرت هم اينها نيست‏

قدرت روحی‏

اينجا من با معيارهای اسلامی مطلبی را برايتان عرض می‏كنم و از يك داستان از حضرت رسول اكرمصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شروع می‏كنم.

در كتب حديث آمده است كه رسول اكرمصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هنگامی كه در مدينه از مكانی عبور می‏كردند، جمعی از جوانان مسلمان را ديدند در حالی كه سنگی را به علامت وزنه برداری و آزمايش زور برمی‏داشتند و با اين قلوه سنگ بزرگ زورآزمايی می‏كردند (مثل اينهايی كه امروز وزنه برمی‏دارند). يكی، يك مقدار از زمين بلند می‏كرد و ديگری اندكی بيشتر و هركس تلاش می‏كرد كه سنگ را بالاتر ببرد.

پيغمبر اكرم آنجا ايستادند و فرمودند : آيا دلتان می‏خواهد كه من داور اين مسابقه باشم؟ همه خوشحال شدند و گفتند : چه از اين بهتر، يا رسولَ اللَّه! شما داور مسابقه باشيد و حكم كنيد كه كدام يك از ما قويتر و زورمندتريم. فرمود : بسيار خوب، من داور می‏شوم. احتياج ندارد كه سنگ را برداريد! هنوز سنگ را برنداشته‏ايد، من معياری به دست شما می‏دهم كه كدام يك از شما قويتر هستيد. پرسيدند : كدام يك قويتر هستيم؟ فرمود : آن كسی كه نفسش او را به سوی معصيتی ترغيب كند و در او ميل يك معصيت باشد و در مقابل اين ميل ايستادگی كند؛ اينكه انسان از چيزی خوشش بيايد و گناه و معصيت باشد ولی در مقابل نفس خود ايستادگی كند.

پيغمبر در اينجا قدرت اراده را در مقابل ميل نفسانی مطرح كردند. زور فقط اين نيست كه انسان سنگی را از زمين بردارد و قدرت فقط اين نيست كه وزنه بسيار سنگينی را به دوش كشد. اين يك نوع قدرت است كه قدرت عضلانی است، قدرتی است كه در عضلات حيوانها هم وجود دارد و وجه مشترك انسان و حيوان است. نه اينكه بخواهم بگويم كه اين نوع قدرت كمال نيست، زور هم برای انسان يك كمال است. ولی بالاتر از قدرت عضلانی- كه در بازو و عضلات انسان هست- قدرت اراده است. قدرت اراده اين است كه انسان بتواند در مقابل مشتهيات نفسانی خود ايستادگی و مقاومت كند.

روی همين منطق است كه در اخلاق اسلامی و از جمله در ادبيات عرفانی ما هميشه اين مسئله به عنوان يك قدرت ناميده شده است. باز پيغمبر فرمود :

اشْجَعُ النّاسِ مَنْ غَلَبَ هَواهُ

از همه مردم شجاعتر و دلاورتر و دليرتر آن كسی است كه بر هوای نفس خود پيروز شود.

اينجا نيز مسئله شجاعت و قدرت و غلبه مطرح است. سعدی می‏گويد :

گرت از دست برآيد دهنی شيرين كن

مردی آن نيست كه مشتی بزنی بر دهنی

مردانگی (يعنی قوّت و قدرت) اين نيست كه انسان مشتِ گره كرده را به دهان ديگری بزند؛ قدرت اين است كه انسان علی رغم ميل نفسانی خود، بجای كام خودش كام ديگری را شيرين كند. مولوی می‏گويد :

وقت خشم و وقت شهوت مرد كو؟

طالب مردی چنينم كو به كو

مولوی مردانگی را در اينجا می‏سنجد و می‏گويد : وقت خشم و شهوت، مرد كو؟ مرد آن كسی است كه وقتی خشمش برانگيخته می‏شود و تبديل به كانونی از آتش می‏گردد، دارای يك اراده قوی باشد و در مقابل اين آتش كه اسمش خشم است ايستادگی كند، و همچنين در وقتی كه شهوت به هيجان می‏آيد و می‏خواهد انسان را بی اختيار كند، در مقابل شهوت خود قيام كند. اينها را قوّت و قدرت می‏گويند.

تمام آن محاسن اخلاقی كه اخلاقيون گفته‏اند و آقای نيچه به عنوان اينكه ضعف است نفی و رد می‏كند اگر درست بسنجيم همه آنها قدرت است. بله، من قبول دارم كه گاهی در بعضی از موارد يك چيزهايی كه در واقع قدرت نيست و ضعف است، با قدرت اشتباه می‏شود و لهذا هميشه علمای اخلاق می‏گويند كه عاطفه بايد توأم با عقل و ايمان باشد، يعنی صرف اينكه عواطف انسان در يك جا برانگيخته شد كافی نيست؛ بايد با مقياس عقل سنجيد كه آيا اين عاطفه، بجا و منطقی است يا منطقی نيست‏