رساله لقاء الله

رساله لقاء الله0%

رساله لقاء الله نویسنده:
گروه: کتابها

رساله لقاء الله

نویسنده: ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى (رحمة الله عليه)
گروه:

مشاهدات: 23461
دانلود: 4656

توضیحات:

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 36 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 23461 / دانلود: 4656
اندازه اندازه اندازه
رساله لقاء الله

رساله لقاء الله

نویسنده:
فارسی

آيا براى غير تو ظهورى وجود دارد كه براى تو وجود نداشته است؛ تا آنكه آن غير، ظاهر كننده تو بوده باشد؟!

و امام صادق (عليه السلام) مى‏فرمايد :

ما رأيت شيئاً الا و رأيت الله قبله و معه و بعده؛

من چيزى را نديدم مگر آنكه خدا را پيش از او و با او و پس از او ديدم!

نبايد انسان انكار نمايد و يا تأويل به همين معنى (كه براى خودش در عقد قلبى حاصل است) نمايد و اسمش را هم بگذارد تنزيه خداوند از اينكه حقايق اسماء عظامش را كسى مشاهده نمايد.

بلى طبيعى است منافرت انسان با چيزى كه او را جاهل است.

به هر صورت مؤمن اگر بنايش را به اين بگذرد كه هر مطلبى كه در بادى نظرش نفهمد نفى نمايد، از ايمان خارج مى‏شود؛ بلكه به مقتضاى دستورالعمل امام صادق (عليه السلام) بعد از تأمل و تحقيق هم اگر نفهمد، (هرگاه) رد و انكار بنمايد و اين رد را براى خودش مذهب اخذ كند و به اين تدين نمايد، از ايمان خارج مى‏شود.

و خوب است كه انسان در اين جمله از مطالب، اگر در كلمات انبياء و اولياء و علماى حقه برايش مشكل بشود و به كنهش نرسد، به خداوند واهب العلم و العقل تضرع نموده و قصدش را خالص نمايد و مكرراً در كلمات ايشان فكر نمايد و اگر از اتقياى علماء دستش برسد سؤال نمايد، حكماً خداوند عالم يا همان مطلب را بر او مى‏فهماند و يا راه فهميدنش را ياد مى‏دهد.

و در اينكه اينگونه مطالب عاليه و اسرار ربانيه در دين حق هست، حرفى نيست، حتى اجمال اين را متوغلين در جمود هم تصديق دارند و راه وصول به اين مطالب را تزكيه نفس با تقوى و رياضات شرعيه قرار داده‏اند كه با اين جمله قوه حيوانيه را تضعيف نموده و قوه روحانيه و ايمانيه را تقويت كرده؛ آن وقت چشم بصيرتش باز شده به حقيقت اين مطالب (بالكشف و الشهود) مى‏رسد؛ چنان‏كه در آيه مباركه مى‏فرمايد :

و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا (٢٠)

و كسانى كه در ما مجاهده مى‏نمايند، ما راه‏هاى خودمان را به آنان رهبرى مى‏كنيم.

و از حضرت رسالت پناه (صلى الله عليه و آله) روايت است كه هر كسى را دو چشم سر هست كه با آنها غيب را مى‏بيند؛ خداوند عالم اگر به بنده‏اى اراده خير داشته باشد، چشم‏هاى سر او را باز مى‏كند.

حالا برادر من! اگر همت دارى كه از اهل معرفت شوى، و انسان بشوى، بشر روحانى باشى، سهيم و شريك ملائكه باشى، و رفيق انبياء و اولياء بوده باشى؛ كمر همت به ميان زده از راه شريعت بيا يك مقدار از صفات حيوانات را از خود دور كن، و متخلق به اخلاق روحانيين باش؛ راضى به مقامات حيوانات و قانع به مرتبه جمادات نشو! حركتى از اين آب و گل به سوى وطن اصلى خود كه از عوالم عليين و محل مقربين است بكن تا بالكشف و العيان به حقيقت اين امر بزرگ نائل باشى و راه وصول به اين كرامت عظمى معرفت نفس است، همت بكن بلكه نفس خود را بشناسى كه شناختن او را شناختن خداوند جل جلاله است؛ چنانكه در روايت است كه : من عرف نفسه فقد عرف ربه.(٢١) كسى كه خود را شناخت تحقيقاً پروردگارش را شناخته است.

اگرچه بعضى‏ها معنى اين روايت را حمل بر تعليق به محال كرده‏اند، غافل‏ از اينكه همين معنى در اخبار ديگر صريح است در معنى اول.

چنانكه در مصباح الشريعه وارد است كه سؤال كردند : مقصود از علمى كه فرموده‏اند او را طلب نماييد اگرچه در چين باشد، كدام علم است؟! فرمودند : مراد معرفت نفس است كه در اوست معرفت رب.(٢٢)

و هكذا در خبر است كه سؤال كردند از حضرت رسول (صلى‏الله عليه و آله و سلم) :كيف الطريق الى معرفه الرب ؟! فرمودند :معرفه النفس!

و بالجمله؛ اين را داشته باش كه انسان انسانيتش به صورت نيست؛ چرا كه صورت در در حمام هم مى‏كشند و به جسمانيت هم نيست؛ چرا كه حيوانات خبيثه هم جسم دارند و با شره طعام و جماع هم نيست؛ چرا كه خرس و خنزير هم شرهشان بيشتر از تو است و با غضب و قوه انتقام هم نيست، چرا كه سگ و گرگ هم قوه غضبيه‏شان خيلى است. بلكه خاصه انسانيت كه تو را انسان كند و در شركاء ديگر يافت نشود، علم است و معرفت و اخلاق حسنه.

علم و معرفت حاصل نشود مگر به تحسين اخلاق، چنانچه مى‏فرمايد :

ليس العلم فى السماء لينزل اليكم و لا فى الأرض ليصعد لكم؛ بل مجبول فى قلوبكم. تخلقوا بأخلاق الروحانيين حتى يظهر لكم! (٢٣)

نيست علم در آسمان تا به سوى شما فرود آيد و نيست در زمين تا براى شما بالا آيد؛ بلكه علم در دل‏هاى خودتان سرشته و خمير شده است. به اخلاق صاحبان روح و معنى متخلق گرديد تا براى شما آشكار شود!

و تفصيل اين اجمال آنكه : اين انسان كذائى طرفه معجونى است كه در او از همه عوامل امكان نمونه‏اى هست؛ بلكه از تمام صفات و اسماء الهى جل جلاله تأثيرى در او موجود است. كتابى است كه احسن الخالقين او را با دست خود نوشته است. و اوست مختصر از لوح محفوظ و اوست اكبر حجه الله. و اوست حامل امانت كه سماوات و ارضين نتوانستند آن را حمل نمايند و به عبارت ديگر از عالم محسوسات و عالم مثال و عالم معقول هر سه عالم در انسان حظ وافرى گذاشته‏اند.

و اگر انسان، عالمين حس و مثال خود را تابع عقلش نمايد يعنى توجهش و همتش را به آن عالمش كند و قوه آن را به فعليت بياورد، سلطنتعالمى الشهاده و المثال بر او موهبت مى‏شود. خلاصه به مقامى رسد كه بر قلب احدى خطور نكرده از شرافت و لذت و بهجت و بهاء و معرفت حضرت حق تعالى. بلى آنچه اندر وهم نايد آن شود.

و اگر عقلش را تابع عالم حس و شهاده‏اش كه عالم طبيعت و عالم سجين‏ است نمايد و منغمر در عالم طبيعت بشودوأخلد الى الأرض (٢٤) باشد، خدا مى‏داند كه بعد از مفارقت روحش از اين بدن چه ابتلائى، و چه شقاوتى، و چه ظلمتى، و چه شدتى، به او خواهد رسيد؛ لاسيما در قيامت كبرى كهيوم تبلى السرائر(٢٥) است.

و بالجمله؛ اگر انسان اخلاق خود را تزكيه نمايد و اعمال و حركت و سكون خود را به ميزان شرع و عقل مطابق نمايد - چون شرع و عقل مطابق‏اند - در اينكه انسان را امر مى‏كنند كه متصف به صفات و اخلاق روحانيين بشود و مراقب باشد كه حركات و سكونش موجب ترقى به عوالم عليين و مقام والاى روحانيين بشود، بالجمله تحصيل معرفتبالله و ملائكته و كتبه و رسله و اليوم الآخر(٢٦) نمايد بالمعرفه الوجدانيه؛ آن وقت موجودى مى‏باشد انسانى روحانى، نه انسانى جسمانى.

به عبارت ديگر،صار موجوداً بما هو انسان دون أن يكون موجوداً بما هو حيوان.

و به عبارت ديگر، موجودى مى‏شود از جهت انسانيتش؛ نه آنكه موجودى شود از جهت حيوانيتش.

چنانكه علم‏الهدى(٢٧) در غرر و درر از حضرت شاه ولايت پناه (عليه السلام) روايت فرموده، در جواب سؤال از عالم علوى كه در آن روايت فرمودند :

خلق الانسان ذا نفس ناطقه، ان زكاها بالعلم و العمل فقد شابهت جواهر أوائل عللها، و اذا اعتدل مزاجها و فارقت الأضداد فقد شارك بها السبع الشداد . (٢٨)

و انسان را با نفس ناطقه آفريد كه اگر آن نفس را با دو بال علم و عمل پاك و پاكيزه كند، پس آن نفس ناطقه با گوهرهاى علت‏هاى نخستينش مشابه خواهد گشت، و اگر مزاجش را معتدل سازد و از صفات متضاده دورى جسته، طريق وسط و عدل را بپويد، پس با هفت آسمان مستحكم مشاركت خواهد نمود.

وهكذا در خبر ديگر در بيان خليفه مى‏فرمايد (بعد از بيان چند فقره) :

فمن تخلق بالأخلاق فقد صار موجوداً بما هو انسان دون أن يكون موجوداً بما هو حيوان؛ فقد دخل فى الباب الملكى الصورى و ليس له من هذه الغايه معبر.

پس كسى كه متخلق به اخلاق الهى شود، موجودى خواهد شد از جهت انسانيت خود، بدون آنكه موجود شود از جهت حيوانيت؛ بنابراين چنين فردى داخل مى‏شود در زمره فرشتگانى كه داراى صورتند، و از اين مقام مقامى برتر وجود ندارد.

و اگر اين دولت براى كسى دست دهد و از عوالم آب و گل كه عالم ظلمت است ترقى نمايد، و خود را به مقام معرفت نفس برساند يعنى حقيقت نفس و روح خود را كه از عالم نور است و مفتاح معرفت رب است بالكشف و العيان ببيند، خواهد ديد كه نفس او از مجردات است.

آن وقت از حجب ظلمانيه نجات يافته؛ و نمى‏ماند مابين او و وصول به مقامى كه ممكن است كه از معرفت حضرت او جل جلاله، مگر حجب نورانيه؛ و در طى اين حجب و وصول به اين مقام منيع، لذات و بهجات و لوازم و عوالمى هست كه آن عوالم و لوازم را كسى غير از اهلش چنان‏كه‏ شايد و بايد نمى‏داند.

و اگر كسى هم علماً و يا از راه برهان، اعتقاد به دست بياورد، چنان‏كه مثلاً شيخ‏الرئيس و غيره مقامات عرفا، نوشته‏اند، و يا تقليداً از اهلش ياد بگيرد؛ باز هزاران فرق‏ها مابين اين علم و معرفت با معرفت شهودى و وجدانى اهلش مى‏باشد؛ و لذتى كه در شهود اين مراتب بر اهلش دست مى‏دهد، همان است كه در كافى از حضرت صادق (عليه السلام) روايت كرده است كه مى‏فرمايد :

لو علم الناس ما فى فضل معرفه الله، ما مدوا أعينهم الى ما متع الله به الأعداء من زهره الحيوه الدنيا و نعمتها، و كانت دنياهم عندهم أقل مما يطؤنه بأرجلهم، و ليتنعموا بمعرفه الله تعالى و تلذذوا بها تلذذ من لم يزل فى روضات الجنات مع أولياء الله. ان معرفه الله أنس من كل وحشه، و صاحب من كل وحده، و نور من كل ظلمه، وقوه من كل ضعف، و شفاء من كل سقم. (٢٩) -انتهى.

اگر مردم بدانند چه چيزهايى در فضيلت معرفت خداوند وجود دارد، ديدگان خود را نمى‏دوختند به آنچه خداوند بدان دشمنان را متمتع و بهره‏مند كرده است از جلوه زندگى دنيا و نعمت آن و دنياى آنها در نظرشان پست‏تر بود از آنچه را كه زير گام‏هايشان پايمال مى‏كنند؛ و تحقيقاً به معرفت خدا متنعم و متلذذ مى‏گشتند به مثابه تلذذى كه پيوسته در باغ‏هاى بهشت و با اولياى خدا پيدا مى‏نمودند.

معرفت خدا انيس انسان است از هر دهشتى، و همنشين اوست از هر تنهايى و وحدتى، و نور است از هر ظلمتى، و قوه است از هر ضعفى، و شفا است از هر دردى.

اين قصيده لقائيه در اوايل ذى‏حجه ١٣٨٨ ه.ق سروده شده است؛ ديوان آيت‏الله حسن‏زاده آملى، ص ١٣ - ١٦.

--------------------------------------------

پي نوشت ها :

١) انتخاب اسم لقاءالله براى اين كتاب از آيت الله ميرزا خليل كمره‏اى است كه از شاگردان برجسته مؤلف بوده است و گرنه خود مؤلف نامى بر آن ننهاده بود و در بعضى منابع و شرح حال‏ها از اين كتاب به سير و سلوك نام برده‏اند.

٢) ر.ك : طبيب دلها (گفته‏ها و ناگفته‏ها درباره ميرزا جوادآقا ملكى تبريزى) .

٣) سرپيچى و نافرمانى.

٤) بد رفتارى و گمراهى.

٥) سرالصلاه ص ٦٨، چاپ اول.

٦) چهل حديث امام خمينى ص ٤٥٣، حديث ٢٨.

٧) «توحيد علمى و عينى» ص ٣٢٩.

٨) الله شناسى ٢/٤٠.

٩) طبيب دلها ص ١٧٥.

١٠) طبيب دلها ص ١٢٨.

١١) طبيب دلها ص ١٢٣.

١٢) طبيب دلها ص ١٥٤ و ١٥٧.

١٣) الله‏شناسى ٢/٩٠

١٤) در متن اصلى بعباره اخرى بود.

١٥) و اين مذاق، صريح كلمات شيخ احسائى و تابعين اوست؛ ليكن آنها اخبار لقاء و معرفت را به وجه ثانى كه خواهد آمد تأويل مى‏نمايند، و تمام اسماء و صفات را اثبات به مرتبه مخلوق اول مى‏نمايند؛ بلكه ذات اقدس خدا را منشأ انتزاع صفات هم نمى‏دانند. تنزيه صرف مى‏نمايند - منه عفى عنه. (مرحوم ميرزا جواد آقاملكى تبريزى

١٦) در دعاى شب شنبه كه در ربيع الأسابيع منقول است، در ضمن صلوات و دعا به وجود مبارك حضرت ختمى مرتبت آمده : و ارزقه نظراً الى وجهك يوم تحجبه عن المجرمين.

و در دعاى روز جمعه حضرت صديقه طاهره است : فاجعلنى كأنى أراك الى يوم القيمه الذى فيه ألقاك! (مرحوم ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى)

١٧) اصول كافى ج ١، ص ١١٢، باب حدوث الأسماء، حديث اول؛ و توحيد صدوق، طبع مكتبه الصدوق، ص ١٩٠ و ١٩١، باب أسماء الله تعالى، حديث سوم.

در توحيد صدوقبالحروف غير منعوت ضبط كرده است و آورده است : ان الله تبارك و تعالى خلق اسماً بالحروف و هو عزوجل بالحروف غير منعوت. و در تعليقه آن گويد : اين فقرهو هو عزوجل بالحروف در نسخه كافى و بحارنيست؛ اما در نسخ موجوده از توحيد نزد من هست. و مجلسى گفته است : در اكثر نسخ موجود است و ظاهراً از اختلافات و ساختگى‏هاى بعضى از ناسخين است، كه پنداشته است اين اوصاف نمى‏تواند صفات اسم ملفوظ باشد و غفلت كرده است كه اوصاف مذكوره بعد از گفتار امام : فجعله كلمه تامه نيز ممتنع است كه براى اسم ملفوظ باشد، با وجود آنكه قطعاً براى اسم مى‏باشد. بنابراين مراد به اين اسم نه اسم ملفوظ مى‏باشد و نه اسم مفهوم؛بلكه آن عبارت است از حقيقت ابداع حق تعالى منشأ ظهور اسماء و آثار صفاتش را در اشياء.

و كسى كه شرح اين حديث را بطلبد بايد به بحار الأنوار و شروح كافى و تفسير الميزانذيل آيه صد و هشتادم از سوره اعراف مراجعه كند!

أقول : اين حديث را نيز مرحوم فيض در وافى از كافى روايت كرده است؛ طبع حروفى - اصفهان، ج ١، ص ٤٦٣ و ٤٦٤، باب ٤٥، حديث شماره اول و حقير نيز آن را در كتاب توحيد علمى و عينى ص ٣٢٠ و ٣٢١، از همين مصادر مذكور آورده‏ام. (مرحوم علامه طهرانى.)

١٨) أبونعيم اصفهانى در حليه الأولياء، ج ١، ص ٦٨، با سند متصل خود روايت كرده است از رسول خدا (صلى‏الله عليه و آله و سلم) كه فرمود : لا تسبوا علياً فانه ممسوس فى ذات الله تعالى!

على را سب نكنيد؛ زيرا ذات خداوند او را مس كرده است و او خدا زده و در خدا فرو رفته مى‏باشد! (مرحوم علامه طهرانى) .

١٩) در جميع نسخ سيصد اسم ثبت شده است و بايد سيصد و شصت بوده باشد؛ يا از قلم افتاده است و يا مؤلف به همين مقدار فقط كثرت را مى‏خواسته است بفهماند، زيرا عدد سيصد و شصت سابقاً معلوم شد.

٢٠) صدر آيه ٦٩ از سوره ٢٩ : العنكبوت.

٢١) مصباح الشريعه طبع و تعليقه مصطفوى، باب ٦٢، ص ٤١.

٢٢) همان مدرك.

٢٣) كلمات مكنونه از طبع سنگى (سنه ١٣١٦ هجريه قمريه) ص ٢١٩؛ و از طبع حروفى فراهانى، ص ٢٤٨ : و قال (عليه السلام) (يعنى أميرالمؤمنين (عليه السلام) ) : ليس العلم فى السماء فينزل اليكم ولا فى تخوم الأرض فيخرج لكم؛ ولكن العلم مجبول فى قلوبكم. تأدبوا! باداب الروحانيين يظهر لكم! و فى كلام عيسى على نبينا و آله و عليه السلام ما يقرب منه.

٢٤) آيه ١٧٦، از سوره ٧ (الاعراف) : ولو شئنا لرفعناه بها ولكنه أخلد الى الأرض واتبع هواه فمثله كمثل الكلب ان تحمل عليه يلهث أو تتركه يلهث ذلك مثل القوم الذين كذبوا بآياتنا فاقصص القصص لعلهم يتفكرون

٢٥) آيه ٩، از سوره ٨٦ : الطارق.

٢٦) آيه ١٣٦، از سوره ٤ : النساء : يا أيها الذين آمنوا بالله و رسوله و الكتاب الذى نزل على رسوله و الكتاب الذى أنزل من قبل و من يكفر بالله و ملائكته و كتبه و رسله و اليوم الآخر فقد ضل ضلالاً بعيداً.

٢٧) منظور از علم الهدى، سيد مرتضى است و او كتابى دارد به نام أمالى كه به آن غرر و درر گويند و مراد، كتاب غرر الفوائد و درر القلائد اوست كه در الذريعه، ج ١٦، ص ٤٤ بدان اشاره شده است؛ ولى با فحص تام، در آن اين مطالب وارد نمى‏باشد. بلكه اين مطالب از غرر و درر آمدى : عبدالواحد بن محمد تميمى است كه محقق بارع آقاجمال خوانسارى آن را شرح كرده است؛ و اين مطالب با شرح مفصل آن درج ٤، ص ٢١٨، ٢٢١ در طى شماره ٥٨٨٥ آمده است.

و حقير در ج ٣، مجلس ١٧، از ص ١٦٠ تا ١٦٢، از قسمت معادشناسى از دوره علوم و معارف اسلام آن را با ضميمه گفتارى متين از استاد عزيز فقيد آيه‏الله علامه طباطبايى (قدس سره) نقل نموده‏ام. (مرحوم علامه طهرانى) .

٢٨) و پيش از اين فقره، وارد است كه چون از حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) پرسيده شده از عالم بالا يعنى عالم مجردات كه بالاتر است به حسب مرتبه از عالم اجسام، پس فرمودند : صور عاريه عن المواد، عاليه عن القوه و الاستعداد. تجلى لها فأشرقت، و طالعها فتلألأت، و ألقى فى هويتها مثاله فأظهر عنها أفعاله.

صورت‏هايى هستند بدون ماده، بلندتر از قوه و استعداد. خداوند براى آنها ظهور نمود و آنها درخشيدند و با امعان و تداوم نظر بر آنها اطلاع پيدا كرد و آنها متلألأ شدند و در هويت‏شان نمونه و مثال خود را افكند و با آنها افعال خود را به ظهور پيوست. (شرح غرر و درر آمدى، آقاجمال خوانسارى، ج ٤، ص ٢١٨ تا ٢٢١، تحت شماره ٥٨٨٥) .

٢٩) روضه كافى ص ٢٤٧، حديث ٣٤٧، از محمد بن سالم، از احمد بن ريان از پدرش، از جميل، از حضرت امام.