حكايت توبه كردن جوان كفن دزد
در تفسير صافى در شأن نزول آيه مباركه :
والذين اذا فعلوا فاحشه أو ظلموا أنفسهم ذكروا الله فاستغفروا لذنوبهم و من يغفر الذنوب الا الله...
و آنها كه وقتى مرتكب عمل زشتى شوند يا به خود ستم كنند، به ياد خدا مىافتند و براى گناهان خود، طلب آمرزش مىكنند و كيست جز خدا كه گناهان را ببخشد؟...
از مجالس صدوق
، روايت كرده از حضرت صادق (عليه السلام) كه معاذ بن جبل داخل شد خدمت حضرت رسالت پناه (صلىالله عليه و آله و سلم) ، باكياً
و سلام عرض كرد و جواب شنيد پيامبر فرمودند : چرا گريه مىكنى؟ عرض كرد : يا رسول الله، دم در، جوانى هست خوش صورت و رنگ خوب، چنان بر جوانى خودش گريه مىكند كه مثل زن پسر مرده و مىخواهد و به حضور مبارك مشرف بشود؛ فرمودند : بياور آن جوان را؛ معاذ رفت و جوان را حاضر كرد؛ پس جوان سلام عرض كرد، حضرت جواب فرمودند، سپس فرمودند كه چه چيز تو را سبب گريه شده است؟
عرض كرد : چطور گريه نكنم كه گناههايى را مرتكب شدهام كه اگر خداوند عالم مرا به بعضى از آنها اخذ نمايد مرا داخل جهنم مىكند و من چنين مىبينم كه به زودى مرا اخذ خواهد فرمود و ابداً اين گناهان را نخواهد بخشيد!
پس حضرت فرمود : آيا به خدا شريك قرار دادى؟ عرض كرد : پناه مىبرم به خدا از اينكه به خداى خود شريك قرار بدهم.
حضرت فرمود : آيا نفسى را كشتهاى كه خداوند قتلش را حرام فرموده است؟ عرض كرد : نه.
پس فرمود : خداوند مىبخشد گناهان تو را، اگرچه به بزرگى كوهها باشد!
جوان عرض كرد : گناهان من از كوهها بزرگتر است!
حضرت فرمودند : خداوند مىبخشد اگر چه مثل هفت زمين و درياهاى آن و ريگهاى آن و اشجار
آن و آنچه در آن است از مخلوقات بوده باشد!
جوان گناهكار عرض كرد : گناهان من از همه اينها بزرگتر است!
پس حضرت فرمود كه مىبخشد خداوند گناهان تو را، اگرچه به قدر آسمانها و ستارگان و به قدر عرش و كرسى باشد!
جوان گناهكار عرض كرد : گناهان من از اينها هم بزرگتر است!
معاذ راوى حديث مىگويد : حضرت نظرى فرمودند به آن جوان مثل اينكه غضب فرمودند و سپس فرمودند : ويحك! گناهان تو بزرگ است يا پروردگار تو؟!
پس جوان به روى خود بر زمين افتاد و گفت : سبحان ربى! چيزى بزرگتر از خداى من نيست، پروردگار بزرگتر است از هر بزرگى يا رسول الله!
پس حضرت فرمودند : پس آيا مىبخشد گناهان عظيم را مگر پروردگار عظيم؟
جوان عرض كرد : لا والله! و ساكت شد.
پس حضرت فرمودند : ويحك يا شاب! آيا خبر نمىدهى مرا به يكى از گناهانت؟
عرض كرد : بلى خبر مىدهم. من كارم اين بود كه هفت سال نبش قبور مىكردم و مردهها را درمىآوردم و كفنهاى آنها را برمىگرفتم تا اينكه يك دخترى از بنات انصار مرد، او را كه بردند و دفن كردند و شب شد، آمدم به سوى قبر او و آن را نبش كردم و جنازهاش را در آوردم و كفنش را واگرفتم
و برگشتم؛ در اين وقت شيطان مرا وسوسه كرد كه نمىبينى كه چطور است؟! و چطور است؟! تا برگشتم به سوى او و با آن مرده مقاربت كردم و او را عريان گذاشته برگشتم؛ پس شنيدم كه ناگهان آن مرده مرا صدا كرد، گفت : واى بر تو اى جوان از ديان يوم الدين در روزى كه وامىدارد مرا و تو را براى حساب، مرا اينطور توى مردهها عريان گذاشتى و كفن مرا بردى و مرا اينطور كردى كه روز قيامت جنب از قبر برخيزم؟! پس واى باد بر جوانى تو از آتش و گمان نمىكنم كه بوى بهشت به مشام تو برسد!
آنگاه آن جوان گناهكار گفت : چه خوب است براى من يا رسول الله؟!
پس آن حضرت فرمودند كه دور شو از من اى فاسق! من مىترسم كه به آتش تو بسوزم، چقدر نزديكى تو از آتش!
بعد از آن حضرت همى مىفرمودند و اشاره مىكردند بر او تا اينكه رفت و از نظر حضرت دور شد و رفت از شهر توشهاى گرفت و آمد به بعضى از كوهها و پلاسى پوشيد و دستهايش - هر دو - را به گردن خودش بست و مشغول عبادت و مناجات شد، عرض مىكرد :
يا رب! هذا عبدك بهلول و بين يديك مغلول؛ يا رب! أنت الذى تعرفنى و زل منى ما تعلم. سيدى، يا رب! انى أصبحت من النادمين و أتيت نبيك تائباً فطردنى و زادنى خوفاً، فأسألك باسمك و جلالك و عظم سلطانك أن لا تخيب رجائى، سيدى! و لا تبطل دعائى و لا تقنطنى من رحمتك.
پروردگارا! اين بندهات بهلول است كه دست بسته در محضر تو قرار گرفته؛ پروردگارا! تويى كه مرا مىشناسى و لغزشى از من صورت گرفته كه به آن آگاهى؛ سرورم! پروردگارم! پشيمان شدهام و با حال توبه به خدمت پيامبر شرفياب شدم، ايشان مرا طرد كرد و بر ترس و دلهره من افزود؛ سپس به اسم تو و جلال و عظمت سلطنت تو، از درگاهت تقاضا مىكنم كه اميدم را ناكام نفرمايى، اى سرورم! و دعايم را باطل نسازى و از رحمت خود نااميدم نگردانى.
پس هميشه به اين نحو عرض مىكرد تا چهل روز و شب تمام شد و حالى داشت كه درندهها و حيوانات وحشى كه او را مىديدند در آنها اثر مىكرد و بر حال او گريه مىكردند!
و بعد از آنكه چهل روز تمام شد، عرض كرد :
اللهم ما فعلت فى حاجتى؟ ان كنت استجبت دعائى و غفرت خطيئتى فأوح الى نبيك و ان لم تستجب لى دعائى و لم تغفر لى خطيئتى و أردت عقوبتى فعجل بنار تحرقنى أو عقوبه فى الدنيا تهلكنى و خلصنى من فضيحه يوم القيامه.
خداوندا! با حاجت و درخواست من چه كردى؟ اگر دعايم را مستجاب فرموده و گناهم را بخشيدهاى، پس به پيامبرت وحى فرما و اگر دعايم را اجابت نفرمودهاى و مورد بخشش قرار ندادهاى و تصميم بر مجازات من گرفتى، پس هرچه زودتر آتش بفرست تا مرا بسوزاند يا به كيفرى در دنيا دچارم ساز تا مرا هلاك گرداند و مرا از رسوايى روز رستاخيز رهايى بخش.
پس خداوند رحيم تعالى به پيامبر (صلىالله عليه و آله و سلم) ، اين آيه را فرستاد: والذين اذا فعلوا فاحشه أو ظلموا أنفسهم
؛ يعنى به ارتكاب گناه اعظم از زنا و نبشو اخذ اكفان؛ ذكروا الله فاستغفروا لذنوبهم
؛ يعنى ترسيدند از خداوند و زود توبه كردند؛ و من يغفر الذنوب الا الله ؛ خداوند مىفرمايد : آمد به سوى تو، بنده من يا محمد، در حالى كه تائب بود پس او را از پيش خودت راندى، پس او كجا برود و كه را قصد بكند و از كه سؤال بكند كه گناه او را ببخشد غير از من؟ و بعد از آن خداوند متعال فرمود :
ولم يصروا على ما فعلوا و هم يعلمون
؛ يعنى بر گناه خود - كه زنا اخذ اكفان بود - باقى نماندند اينها، جزاى آنها مغفرت است از پروردگارشان و جناتى است كه تجرى من تحتها الأنهار ؛ در حالى كه هميشگى هستند در آن جنات؛ و نعم أجر العاملين
و چه نيكو است پاداش اهل عمل!
همين كه آيه مباركه نازل شد، حضرت (صلىالله عليه و آله و سلم) بيرون آمد در حالى كه آيه مباركه را با لبخند تلاوت مىفرمودند، پس به اصحاب فرمودند : كيست كه مرا ببرد به نزد آن جوان تائب؟
معاذ عرض كرد : يا رسول الله! شنيدهايم كه او در فلان جا و فلان كوه است. پس حضرت (صلىالله عليه و آله و سلم) با اصحاب تشريف بردند تا رسيدند به آن كوه، پس بالا تشريف برده و آن جوان را جستجو مىفرمودند، پس ناگاه ديدند آن جوان را - چه جوانى؟! - ديدند كه در ميان دو سنگ، سرپا ايستاده، دستهايش به گردن بسته، رويش از شدت آفتاب سياه شده و مژههاى چشمش از گريه تماماً ريخته! عرض مىكند كه :
سيدى! قد أحسنت خلقى و أحسنت صورتى فليت شعرى ماذا تريد بى، أفى النار تحرفنى اؤ فى جوارك تسكننى؟
اللهم انك قد أكثرت الاحسان الى فأنعمت على، فليت شعرى، ماذا يكون آخر أمرى، الى الجنه تزفنى، أم الى النار تسوقنى؟
اللهم ان خطيئتى أعظم من السموات و الأرض و من كرسيك الواسع و عرشك العظيم فليت شعرى تغفر خطيئتى، أم تفضحنى بها يوم القيامه.
سرورم! تو مرا زيبا آفريدى و چهرهام را نيكو نمودى، كاش مىدانستم كه با من چه خواهى كرد؟ آيا در آتش جهنم مىسوزانى يا در جوار خود جايم مىدهى؟ خداوندا! تو بسيار به من احسان فرمودهاى و به من نعمت دادهاى، كاش مىدانستم كه كار و سرنوشتم به كجا خواهد انجاميد؟ آيا به سوى بهشتم خواهى برد يا به سوى جهنم سرازيرم خواهى كرد؟ خداوندا! گناه من از آسمان و زمين و كرسى گسترده و عرش بزرگت، وسيعتر است، كاش مىدانستم كه گناهم را عفو مىفرمايى؟ يا روز قيامت به خاطر آن گناه رسوايم مىكنى؟
و به همين منوال مناجات مىكند و خاك بر سرش مىريزد و درندگان صحرا به اطراف و مرغها بالاى سر، صف كشيده به حال او گريه مىكنند!
پس وجود مبارك حضرت (صلىالله عليه و آله و سلم) نزديك رفته، دستهاى او را با دست مبارك خود گشودند و خاك از سر او پاك فرموده و فرمودند : بشارت باد تو را اى بهلول! تو آزاد كرده خدايى از آتش!
پس به اصحاب فرمود : اين جور تدارك بكنيد گناهان خود را چنانچه تدارك كرد بهلول.
توبه حضرت داود (عليه السلام)
و أما توبه الأنبياء (عليهم السلام) فيكفيك منها ما بلغك من توبه داود النبى - صلوات الله و سلامه على نبينا و آله و عليه - و قد روى أنه لما علم بعد نزول الملكين... .
اما توبه انبياء (عليهم السلام) ، براى نمونه توبه داود پيغمبر (عليه السلام) كافى است. روايت شده كه همين كه داود (عليه السلام) بعد از نازل شدن آن دو ملك...
دانست كه براى تنبيه او نازل شدهاند، چهل روز سجده كرد و سر از سجده برنداشت مگر براى حاجت و نماز و در اين چهل روز، نه خورد و نه آشاميد و همهاش را گريه مىكرد، و آنقدر گريه كرد كه از آب چشمش در اطراف سرش گياه روييد! و حضرت داود (عليه السلام) همهاش خدا را مىخواند با زبانهاى محرقه القلوب (٦٠) و توبه مىكرد و از جمله حرفها كه در مناجات مىگفت، عرض كرد :
سبحان خالق النور جرح الجبين و فنيت الدموع و تناثرا الدود من ركبتى و خطيئتى ألزم بى من جلدى.
منزه و پاكى اى خدايى كه نور را آفريدى، خداوندا! پيشانى از طول سجده زخم شد و اشك ديدگان تمام گشت و سر زانوهايم كرم گذاشت و با اين حال، خطايم گريبانم را گرفته كه سختتر از پوستى است كه به بدنم چسبيده باشد.
پس ندا آمد : يا داود! آيا گرسنهاى طعامت بدهم؟ آيا تشنهاى آبت بدهم؟ آيا مظلوم شدهاى كمكت نمايم؟ و از گناهش اسم برده نشد!
حضرت داود (عليه السلام) صيحهاى كشيد و عرض كرد : گناهى را عرض مىكنم كه مرتكب شدم. پس ندا آمد : سرت را از سجده بردار كه بخشيدم تو را؛ معذلك، سر برنداشت تا حضرت جبرئيل (عليه السلام) آمده سرش را برداشت و در بعضى روايات هست كه بعد از قبولى توبهاش هم به گناه خود نوحه مىكرد به درجهاى كه از سوز ندبه و نوحهاش مستمعين كثير هلاك مىشدند و خودش غش مىكرد و مىافتاد!
زمينهسازى براى توبه
و بالجمله؛ يلزم أن يكون الندم و التضرع و الابتهال و البكاء فى التوبه كماً و كيفاً مناسباً لعظمه الذنب و كثرته و الأولى أن يدعوا الله عند استغفاره بأسمائه و صفاته التى تناسب مقام التوبه بل يناسب ذنبه الذى منه التوبه ان كانت من الذنب المخصوص و ان يكون من الحال و الهيئه و اللباس و الحركات على ما هو أجلب للرحمه و العطوفه من اظهار الملق و الاستكانه و المخافه و يدخل من الأبواب التى يليق بحاله أن يدخل منها.
به هر حال، لازم است كه پشيمانى و تضرع و ناله و گريه از نظر كمى و كيفى با بزرگى و زيادى گناهش تناسب داشته باشد و بهتر آن است كه هنگام استغفارش، خدا را با نامها و صفات مناسب مورد توبه بخواند بلكه اگر توبهاش از گناه ويژهاى است خدا را با اسماء و صفات مخصوص كه با آن گناه مناسب باشد بخواند و بايد حال و شكل و لباس و حركات اعضا طورى باشد كه هرچه بيشتر و بهتر رحمت و عطوفت الهى را به خودش متوجه سازد و جلب نمايد؛ از جمله آنهاست : چاپلوسى و اظهار بيچارگى و ترس از عذاب الهى. (خلاصه اينكه) از درهايى كه لايق و مناسب حال اوست وارد شود (و با خدا مناجات نمايد) .
پس هر طور است كه از يك درى از درهاى رحمت الهى كه مناسب حالش است داخل بشود، اگر از هيچيك از درها نتواند داخل بشود لامحاله از در عدم يأس - كه در ابليس است - داخل بشود و عرض بكند :
يا من أجاب لأبغض خلقه ابليس حيث استنظره لا تحرمنى من اجابتك.
اى كسى كه مبغوضترين خلقش - كه ابليس است - هنگامى كه از او مهلت خواست (خواسته او برآورده شد و تا روز قيامت به او مهلت دادى) اينك مرا از اجابت خود محروم مفرما!
و بالجمله؛ اين را بداند كه در توبه - مادامى كه مرگ را معاينه نبيند - باز است اگرچه گناهش در وصف نيايد.
و اين را هم بداند كه يأس از رحمت الهى، بدترين گناهان است و از آن، بالاتر گناهى را سراغ نداريم؛ جسارت مىكنم و عرض مىكنم : به يك جهت، يأس از رحمت الهى، از كشتن انبياء (عليهم السلام) بدتر است!
خلاصه؛ اين هم از اهميات است كه بايد سالك بداند كه شيطان همه همتش اين است كه انسان را در هر حال كه هست از راه خدا منع نمايد و اگر از راههاى معمولى هواى نفس نتوانست برگرداند آن وقت از طرق مموهه
شرع و عقل مىآيد و اگر از اينها هم نتوانست غلبه نمايد، مىگويد : امر تو گذشته است، تو نمىتوانى توبه حقيقى بكنى، توبه حقيقى شرايط دارد، تو كجا عمل به شرايط توبه حقيقى كجا؟! و اگر به شرايطش عمل نكنى، توبه نكردن بهتر از توبه دروغى است؛ علاوه بر اين، مىگويد كه تو آنقدر گناه كردهاى كه از قابليت و سعادت قبولى توبه و توفيق توبه افتادهاى!
و اگر سالك اين حرفهاى او را قبول بكند، مادامى كه قبول كرده است مغلوب شده، آن شيطان ملعون مقصودش را به دست آورده؛ و اگر اين حرفهاى او را جواب داد و رد كرد و گفت : كه اولاً : رحمت الهى را كه مىتواند تخيل بكند، رحمت او، رحمتى است كه تو را مأيوس نكرد و دعايت را مستجاب نمود؛ ثانياً : من اگر توبه حقيقى كامل نتوانم بكنم آن مقدارى كه توانستم بكنم، مىكنم؛ لعل
خداوند مهربان به جهت همين مقدار توبه كه كردم، توفيق بالاتر آن را بدهد، يك مقدار كاملتر توبه بكنم، و آن را كه كردم، باز توفيق بالاتر را مىدهد تا مرا به توبه كامل مىرساند؛ چنانكه عاده الله به همين جارى شده است و اگر قول تو را قبول بكنم كه هلاك قطعى است و ابداً نجات نيست و همين مأيوسى، خودش از گناهان كبيره موبقه است كه لعل سبب بشود به تعجيل عذاب و سبب زيادتى عذاب و خسران دنيا و آخرت بشود.
توبه قاتل هفتاد پيامبر!
بارى؛ العياذ بالله اگر هفتاد پيغمبر را هم كشته باشد
نبايد مأيوس بشود و ترك توبه نمايد كه يأس و ترك توبه هلاك قطعى و سبب زيادتى عقوبت است؛ وليكن در توبه، احتمال نجات كلى و در همين عقاب يأس و ترك توبه
، خلاص قطعى موجود است.
وانگهى، جواب ديگر محكم شافى براى اين وسوسه خبيث اين است كه تو، به من مىگويى كه تو، توبه صحيح نمىتوانى به جا بياورى!
بلى، مرا اگر عنايت الله دستگيرى ننمايد، توبه صحيح كه سهل است توبه ناقص هم نمىتوانم؛ وليكن عنايت او - جل جلاله - اگر برسد به هر درجه و مقام عالى كه به خيال نگنجد ممكن است كه برسم، اگر بگويد از كجا كه عنايت او به تو خواهد رسيد؟ بگو : از كجا معلوم كه نخواهد رسيد! اگر بگويد عنايت او هم اهليت مىخواهد، بگو : اهليت را بزرگان از كجا آوردهاند؟ نه اين است كه او داده، من هم از او مىگيرم؛ اگر بگويد : آخر تو چه قابليت كرم او دارى در قبال چه عملت اين تمنا را مىكنى؟ نمىبينى اين قابليت را به هر كس نمىدهند؟!
جوابش بگو : به گدايى مىخواهم، گدا مجانى طلب است!
اگر بگويد : به گدايان هم همه چيز را نمىدهند، بگو : لعل جد در گدايى ندارد؟ و اگر بگويد : تو نافرمانى كردهاى، حكم سلطنت خداوند جليل رد تو است؛ بگو : در حكم سلطنت و قهاريت واجب نيست كه هر نافرمانى را غضب نمايد و ردش كند؛ اگر بگويد كه قهاريت خدا پس كجا ظاهر خواهد شد؟ بگو : به امثال تو كه معانده با خداوند جليل نموده و بر ضد دعوت او، بندگانش را از درگاه او منع و مأيوس نمايد؛ و اگر بگويد كه استحقاق عقاب تو كه قطعى است و وعده عذاب معاصى قطعى است؛ اما اجابت و عطاى گدايى تو، محتمل است؛ بگو : تو اشتباه دارى و غفلت از وعده اجابت و قبول او دارى، بلكه اگر سلطان خلاف وعيد خود را نمايد قبيح نيست، ولى خلاف وعده را كسى بر خداوند احتمال نمىدهد؛ و اگر بگويد : آخر روى تو از گناه، سياه و حال تو تباه است به چه روى به آستان قدس او مىروى؟ بگو : اگر روى من سياه است به وسيله انوار وجوه مشرقات اوليا او مىروم! اگر بگويد : تو قابليت توسل به آنها را هم ندارى؛ بگو : به ايشان هم به توسط دوستان ايشان، توسل مىنمايم!
خلاصه؛ الحذر، الحذر! كه گول او را بخورى و از رحمت واسعه خداوند مأيوس بشوى؛ همچنين در جواب او بگو : اگر هزار مرتبه از اين در برانندم، باز برنمىگردم! و حال آنكه اين در، درى است كه تا به حال شنيده نشده كه كسى به اميد رحمت ونوال آن در، به روش اهل مسألت و ضراعت و گدايى آنجا برود و مأيوس شود!
چنانكه فرعون كذايى يك شب گدايى نمود، مأيوس نگرديد؛ توى شيطان خبيث را اجابت نمود. خلاصه؛ برانىام گر از اين در، بيايم از در ديگر!
رحمت بيكران الهى
از حديث نبوى (صلىالله عليه و آله و سلم) نقل شده است : اگر كسى هفتاد پيغمبر را كشته باشد و توبه كند، توبه او قبول است!
توبه وحشى - قاتل حضرت حمزه سيدالشهداء (عليه السلام) - را با اينكه آن همه به قلب مبارك حضرت - قلب الله الواعيه (صلىالله عليه و آله و سلم) - وارد آورد، قبول كردند!
آيا نشنيدهاى به موسى كليم خود چه فرمود؟ فرمود : از همه كس مىگذرم الا قاتل حسين (عليه السلام)
خلاصه؛ اگر توبه صحيح، سهل است؛ توبه ناقص هم نباشد؛ يك ذرهاى از خير، يك كلمه خير، يك تسبيح و يك حمد و يك تهليل هم، البته فعلش مفيد و تركش ضرر است. هر خاطرى كه انسان را دلالت نمايد بر ترك اين خير جزئى، قطعاً از شيطان است و قطعاً شيطان خير انسان را نمىگويد. گاه است اين يك كلمه خير سبب بشود به نجات كلى انسان، به اين ميزان كه در اين خير جزئى قطعاً اثرى و نورى هست؛ گاه همين نور سبب مىشود در يكى موردى، به توفيق خير ديگر و آن هم نورى دارد و آن هم به توفيق ديگر منجر مىشود - هلم جراً -
انسان را به عالم نور مىرساند. اين قاعده كلى - ابداً - جاى انكار نيست و غالباً مؤمنين به تدريج به مقام عالى توبه نائل شدهاند. اين است كه توبه هم مثل ساير مقامات دين، مراتب دارد.
بارى؛ بنده طالب و سالك راه خدا را، در اول قدم، توبه لازم است. خوب است در مقام اقدام به توبه، عملى كه سيد بزرگوار در اقبال ، در اعمال ماه ذىقعده روايت كرده به جا بياورد. تفضيل آن، اين است كه حضرت ختمى مرتبت (صلىالله عليه و آله و سلم) روز يكشنبه دوم ذىقعده، بيرون تشريف آورده فرمودند : ايها الناس! كه از شما اراده توبه دارد؟ عرض كرديم كه همه ما مىخواهيم توبه نماييم. فرمودند : غسل بكنيد و وضو بگيريد و چهار ركعت نماز و در هر ركعت يك مرتبه سوره حمد و سه مرتبه سوره توحيد و يك مرتبه معوذتين
بخوانيد و بعد از نماز هفتاد مرتبهاستغفار و ختم به لا حول و لا قوه الا بالله العلى العظيم
- و در بعضى از نسخ اقبال الأعمال آن هم هفت مرتبه - بعد از آن بگوييد :
يا عزيز، يا غفار اغفر لى ذنوبى وذنوب جميع المؤمنين و المؤمنات فانه لا يغفر الذنوب الا انت.
و فرمود : نيست هيچ بندهاى از امت من كه اين عمل را بكند الا اينكه منادى از آسمان ندا كند : اى بنده خدا! عملت را از سر بگير كه توبه تو مقبول است و گناه تو آمرزيده؛ و ملك ديگر صدا كند از زير عرش : اى بنده! مبارك باد بر تو و بر اهل تو و ذريه تو؛ و ديگرى صدا كند : خصمان تو از تو راضى خواهند شد در روز قيامت؛ و ديگرى صدا مىكند كه اى بنده! با ايمان مىميرى و دين از تو مسلوب نخواهد شد و قبر تو گشاده و منور خواهد شد؛ و ديگرى صدا مىكند كه اى بنده! پدر و مادر تو از خود خشنود خواهند شد اگرچه بر تو غضبناك بوده باشند و پدر و مادر و ذريه تو بخشيده خواهند شد و خودت در دنيا و آخرت در وسعت روزى خواهى بود؛ و حضرت جبرئيل (عليه السلام) ندا مىكند : من وقت مرگت با ملك الموت مىآيم و مهربانى مىكنم به تو و صدمه نمىزند به تو اثر مرگ و خارج مىشود روح تو از بدنت به آسانى.
ما عرض كرديم : يا رسول الله (صلىالله عليه و آله و سلم) ، اگر كسى اين عمل را در غير ذىعقده به جا آورد، چطور مىشود؟ فرمودند : همانطور است كه وصف كردم و فرمودند : اين كلمات را جبرئيل در معراج به من ياد داد.