سر الصلاة
وصل آخر در سرّى از اسرار سلام است
از آنچه مذكور شد، از سرّ صلاة- كه حقيقت آن عبارت از سفر الى اللَّه و فى اللَّه و من اللَّه است- در سرّ سلام مطلبى ديگر معلوم شود. و آن آن است كه چون سالك در حال سجده غيبت مطلقه از همه موجودات براى او دست داد و از همه موجودات غايب شد و در آخر سجده حالت صحوى براى او رخ داد و در تشهّد نيز اين حالت قوت گرفت، ناگاه از حال غيبت از خلق به حضور منتقل شد و ادب حضور را به جاى آورد، و در آخر تشهّد توجه به مقام نبوت پيدا كرد و در محضر ولايت آن سرور، ادب حضور را كه سلام شفاهى است به جا آورد. و پس از آن، به تعينات نور ولايت، كه قواى ظاهره و باطنه خود و عباد اللَّه الصّالحين است، توجه نموده ادب حضور را ملحوظ داشت. و پس از آن، به مطلق كثرات غيب و شهادت توجه پيدا نموده ادب حضور را ملحوظ داشته شفاهاً سلام تقديم داشت و سفر رابع كه من الخلق الى الخلق (٢٦٥) است تمام شد.
و اين اجمال را تفصيل بيش از آن است، كه اكنون من عاجزم ز گفتن و خلق از شنيدنش (٢٦٦).
خاتمه در سرّ تكبيرات ثلاثه اختتاميه است
و آن سرّ اجمالى تكبيرات افتتاحيه است. چنانچه سالك تا رفع حجب سبعه را نكند، وصول به باب اللَّه براى او رخ ندهد و فتح ابواب دخول در محضر براى او نشود و به واسطه رفع حجب كشف سبحات جمال و جلال بر او شود. همين طور، پس از رجوع از مقام وصول و فناى محض و حصول حالت صحو، تجلّيات ذاتيّه و تجلّيات اسمائيه و تجلّيات افعاليّه- به عكس ترتيب سلوك إلى اللَّه- بر قلب او شود، و براى هر يك از تجلّيات تكبيرى گويد. و چون اين تجلّيات به كثرت حجاب جمال محبوب نشود، سالك با هر رفع يدى اشاره به عدم احتجاب از مقامى كند؛ چنانچه در تكبير اول جلوه ذات را در حضرت اسما و صفات مشاهده كرده، با رفع يد اشاره كند به آنكه تعينات اسما و صفاتْ حجاب تجلى ذات نيستند. و در تكبير دوم، تجلّيات اسمايى را در حضرات اعيان مشاهده كند، بلكه تجلّيات ذاتى را نيز در آنها مشاهده كند، و با رفع يد اشاره به عدم احتجاب نمايد. و در تكبير سوم، تجلّيات ذاتى و اسمايى و افعالى را در مرآت اعيان خارجى شهود نمايد و با رفع يد نفى حجابيت آنها كند.
پس، تكبيرات افتتاحيه براى شهود تجلّيات است از ظاهر به باطن و از تجلّيات افعالى تا تجلّيات ذاتى؛ و رفع يد در آنها براى رفع حجاب است تا وصول به مقام قرب معنوى و معراج حقيقى. و تكبيرات اختتاميه براى تجلّيات از باطن به ظاهر و از تجلّيات ذاتيه تا تجلّيات افعاليه است؛ و رفع يد در آنها براى اشاره به عدم احتجاب و مرفوعيت حجاب است. وَ الْحَمْدُ للَّه أَوَّلًا وَ آخِراً وَ ظاهِراً و باطناً.
دعاء و ختم
بارالها، پايان كار ما را به سعادت مقرون فرما؛ و سرانجام رشته معرفت و خداخواهى را به دست ما بده؛ و دست تطاول ديو رجيم و شيطان را از قلب ما كوتاه فرما؛ و جذوه اى از آتش محبت خود در دل ما افكن تا جذبهاى حاصل آيد؛ و خرمن خودى و خودپرستى ما را به نور نار عشقت بسوزان تا جز تو نبينيم و نخواهيم و جز سر كوى تو بار قلوب را نيندازيم.
محبوبا، اكنون كه از تو دوريم و از جمال جميلت مهجور، مگر آنكه دست كريمانهات تصرفى كند و حجابهاى ضخيم را از ميان بردارد تا در بقيه عمر جبران ما سبق گردد. إنّك ولىّ النّعم.
تمام شد به يد مؤلف فقير در ٢١ شهر ربيع الثانى ١٣٥٨ (٢٦٧)
پايان
سر الصلاة
1 - فصل دوم از مقدمه كتاب.
2 - فصل پنجم از مقاله دوم متن كتاب.
3 - اسرار الحكم، مرحوم سبزوارى، ص 527.
4 - (مزمل / 7 - 6).
5 - (اسراء / 79).
6 - اسرارالحكم، سبزوارى (قده)، ص 497.
7 - (يونس / 32)
8 - توحيد، صدوق، ص 308.
9 - توحيد، صدوق، ص 308.
10 - نهج البلاغه، كلمات قصار، 74.
11 - مصباح الهدايه، ص 207.
12 - (جن / 9).
13 - (بقره / 125).
14 - (يوسف / 31).
15 - اسرار الحكم، ص 528.
16 - اسرار الحكم، ص 508.
17 - ولاحظته، فصعق لجلالك، فناجيه سرا. مناجات شعبانيه.
18 - (غافر / 16).
19 - (معارج / 19 - 22).
20 - (انسان / 8).
21 - (انسان / 8).
22 - ص 116.
23 - فص آدمى، ص 69.
24 - (شورى / 51).
25 - نهج البلاغه، خطبه يكم.
26 - ص 125.
27 - (صفات / 180).
28 - (آل عمران / 41).
29 - (روم / 17).
30 - مطابق با 1308 هجرى شمسى.
31 - فص ايوبى، ص 201.
32 - فصل اول از مقاله يكم.
33 - فصل ششم از مقاله يكم.
34 - نهج البلاغه، نامه 53.
35 - تأويلات، ج 2، ص 505 - 506.
36 - كشف الغطاء، خاتمه بيان اسرارالصلاه، ص 293.
37 - اسرارالعبادات، ص 121.
38 - پايان فصل دوازدهم از مقاله دوم كتاب.
39 - پايان فصل دوازدهم از مقاله دوم كتاب.
40 - الفتوحات المكيه، ج 1، ص 432.
41 - وسائل، كتاب الصلاه، ابواب التسليم، باب 1.
42 -
عنقا شكار كس نشود دام بازگير
كانجا هميشه باد به دست است دام را 43 - اوست اولين و آخرين و پيدا و نهان. (حديد /3).
44 - با آنان پيكار كنيد تا فتنه نباشد و دين از آن خدا گردد. (بقره / 193).
45 - و پروردگار تو حكم فرموده كه جز او را نپرستيد. (اسراء / 23).
46 - فقط تو را مىپرستم و فقط از تو يارى مىطلبيم. (حمد / 4).
47 - هيچ چيزى نيست مگر آنكه با حمد و سپاس او تسبيح گويد اما شما تسبيح آنان را نمىفهميد. (اسراء / 44).
48 - همانا پروردگار تو نماز مىگزارد... اصول كافى، ج 2، 329، كتاب الحجه، باب مولدالنبى (ص)، حديث 13.
49 - خدا نور آسمانها و زمين است. (نور / 35).
50 - احب الصالحين ولست منهم / لعن الله يرزقنى الصلاحا. (صالحان را دوست مىدارم و خود از آنان نيستم).
51 - هستى با اسم خداوند رحمان پديدار گشت. اين كلام از محيى الدين عربى در كتاب فتوحات مىباشد. الفتوحات المكيه، ج 1، ص 102.
52 - سپس (پيامبر) نزديك شد و نزديكتر شد پس (فاصله او با خدا به مقدار فاصله) دو كمان يا نزديكتر بود. (نجم / 8).
53 - به عدد نفسهاى آفريدگان، به سوى خدا راهها هست. اين جمله در كتاب شريف عالم اليقين، ج 1، ص 14 و 32 آمده است. و در اسرارالحكم، ص 356، آن را به اكابر نيست داده است.
54 - نماز معراج مومن است. اعتقادات، مرحوم علامه مجلسى، ص 29 (از رسول الله ص).
55 - امام صادق (عليه السلام) فرمود : عبادت بر سه گونه است : گروهى خداوند عزوجل را از ترس پرستيدند؛ آن عبادت (همچون) فرمانبرى بردگان است. دستهاى (ديگر) به منظور نيل به پاداش عبادت خدا كردند؛ و آن اطاعت مزدوران است. و قومى خدا را از روى محبت (و عشق) به او عبادت كردند؛ و آن عبادت آزادگان است و برترين عبادت است. وسائل الشيعه، ج 1، ص 45. ابواب مقدمه العبادات، باب 9، حديث 1. در اصول كافى به جاى كلمه العباده و ان العباده آمده است.
56 - ... و ايشان از هول هراس در آن روز ايمن باشند. (نمل /89).
57 - بگو اگر خدا را دوست مىداريد مرا پيروى كنيد (تا) خدا شما را دوست بدارد و گناهان شما را ببخشيد. (آل عمران / 31).
58 - پس هر كس خداى عزوجل را دوست بدارد، خداوند تعالى دوستش خواهد داشت؛ و هركس كه خدا دوستش بدارد از امان يافتگان باشد. خصال ص 188، باب الثلاثه 259. علل الشرائع، ص 12، باب 9. حديث 8. وسائل الشيعه، ج 1، ص 45، كتاب الطهاره ابواب مقدمه العبادات باب 9، حديث 2.
59 - از جمله : حكمت 229.
60 - خدا را عبادت كن آنچنان كه (گويى) او را مىبينى؛ پس اگر تو او را نمىبينى همانا او تو را مىبيند. (بحارالانوار ج 74،) كتاب الروضه مواعظ النبى، باب 4، حديث 3. مكارم الاخلاق، ص 459.
61 - بحارالانوار، ج 81، ص 249، كتاب الصلوه باب 38، حديث 41.
62 - وسائل الشيعه، ج 1، ص 43، كتاب الطهاره ابواب مقدمه العبادات، باب 8، حديث 3.
63 - او را دلى (هشيار) است باتوجه كامل گوش (به كلام حق) بسپارد. (ق / 37).
64 - از كتاب فلاحالسائل نوشته عارف سالك مجاهد ابن طاووس رضى الله عنه منقول است كه در آن گفته : حديث شده رزام، غلام ازاد شده خالدين عبدالله، كه از اشقيا بود. در حضور ابوجعفر منصور (دوانقى) از امام جعفر بن محمد (الصادق) عليهاالسلام درباره نماز و حدود آن پرسيد. آن حضرت عليه السلام فرمود : نماز را چهار هزار حد است كه تو (حتى) يكى از آن حدود را تمام نتوانى كرد. رزم گفت : مرا خبر ده از آنچه كه ترك آن جايز جز بدان تمام مىگردد فرمود : نماز به كمال نمىرسد جز براى كسى (نماز گزارى) كه داراى طهارتى همه جانبه و تماميتى رسا باشد؛ نه ديگران را اغوا كند و نه خود از حق منحرف گردد؛ (خدا را) شناخته و سر تسليم فرود آورده استقامت و ثبات در پيش گيرد؛ بين نوميدى (از رحمت خدا) و طمع (به رحمت او) و ميان شكيبايى و بيتايى ايستاده باشد، گويى وعده نيكويى خدا (ثواب و پاداش) برايش عملى شده و وعده عذاب بر او واقع گشته؛ مال و متاع ارزانى كرده و در راه به سوى خدا از ماسواى او روى گردانده؛ در بينى بر خاك نهادن (در سجده) هيچ ناخوشايندى و كراهتى در دل ندارد؛ رشتههاى پيوند را به غير آن كس كه او را قصد كرده و به سويش روانه شده و از او عطا و يارى طلبيده گسسته است؛ پس چون چنين نمازى به جاى آورد، اين همان نمازى است كه فحشا و منكر باز مىدارد. حديث ادامه دارد. فلاح السائل، ص 23.
65 -
خوشا به حال آنان، باز خوشا به حالشان
گوار باد براى صاحبان نعمت نعمتهاشان 66 - در نسخ مطبوع :
گر دايره كوزه ز گوهر سازند
از كوزه همان برون تراود كه در اوست
باباافضل كاشانى 67 - فقيه، اصولى، عارف و فيلسوف برجسته، مرحوم آيه الله ميرزا محمد على اصفهانى شاه آبادى، فرزند مرحوم آيه الله ميرزا محمد جواد حسينآبادى اصفهانى به سال 1292 هجرى قمرى در اصفهان متولد گشت. پس از طى مراحل علمى مقدماتى در اصفهان و تهران به حوزههاى مقدسه نجف و سامرا مشرف شده از محضر اساتيد بزرگى چون مرحوم صاحب جواهر، اخوند خراسانى و شريعت اصفهانى، بهره جست و بزودى به درجه اجتهاد نايل و در فقه، فلسفه و عرفان به مقام والايى دست يافت به تدريس فقه، اصول و فسلفه پرداخت به نحوى كه حوزه درس ايشان از قويترين حوزههاى درسى سامراء بوده است. پس از مراجعت از عراق نخست در تهران مق?م گشته سپس به قم مشرف م? شود و مدت هفت سال در شهر مقدم قم رحل اقامت م? افکند در طول اقامت ا?شان در قم حضرت امام خم?ن? قدس الله نفسه ذک?ه از درس اخلاق و عرفان وى بهره مىبرد. معظمله در موارد متعدد در اين كتاب و كتابهاى ديگر با احترام و تجليل فراوان از آن استاد عاليقدر ياد نموده و افاضاتش را نقل فرمودهاند. مرحوم شاهآبادى علاوه بر تدريس در علوم و فنون مختلف و تربيت شاگرادن برجسته، تأليفات متعددى در زمينههاى مختلف از خود به جاى گذاشته است. آن بزرگ مرد علم و عمل در سال 1369 هجرى قمرى در سن هفتاد و هفت سالگى در تهران به ملا اعلى پيوست و در جوار حضرت عبدالعظميم الحسنى، در مقبره مرحوم شيخ ابوالفتح رازى، مدفون گرديد. حشرهالله مع النبى محمد و آله الطاهرين.
68 - شيخ حر عاملى رحمه الله در كتاب وسائل به نقل از كتاب عيون اخبار الرضا، و كتاب علل الشرائع به اسناد خود از امام رضا (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود : همانا اصل نماز دو ركعت مقرر گرديد؛ و بر بعضى يك ركعت و بر بعضى ديگر دو ركعت افزوده شد و بر بعض ديگر هيچ افزوده نشد؛ بدان جهت كه اصل نماز فقط يك ركعت است، زيرا اصل عدد يك است (با تحقيق يك فرد از هر چيز، طبيعت آن متحقق مىشود) پس اگر نمازى از يك ركعت كمتر بشود نماز نيست. پس (چون) خداى عزوجل مىدانست كه بندگان همين يك ركعت ديگر به آن منضم كرد تا نقصان ركعت اول به به جا آوردن ركعت دوم (جبران و) تمام شود؛ از اين رو خداوند عزوجل اصل نماز را دو ركعت واجب كرد. آنگاه رسول اكرم صلى الله عليه و آله دانست كه بندگان خدا همين دو ركعت واجب كرد. آنگاه رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم دانست كه بندگان خدا همين دو ركعت را به طور كامل و توأم با همه آنچه بدان امر شدهاند به جاى نمىآورند، پس هر يك از نماز ظهر و عصر و عشاء دو ركعت افزود تا با به جا آوردن دو ركعت آخر، و ركعت اول بتمامه انجام شده باشند. حديث ادامه دارد. عيوناخبار الرضا، ج 2، ص 107. باب 34، حديث 1. وسائل الشيعه، ج 3، ص 38، كتاب الصلوه، ابواب اعدادالفرائض و نوافلها، باب 13، حديث 22.
69 - ما فقط براى وجه خدا (رضاى خدا) شما را اطعام مىكنيم و هيچ پاداش و سياسى از شما نمىخواهيم. (دهر / 9).
70 - اشاره به حديث شريف نبوى كه از طرق مختلف و با عبارات متعدد روايت شده است. از آن جمله : لضربه على خير من عباده الثقلين. بحارالانوار، ج 39، ص 2، تاريخ اميرالمومنين، باب 70، حديث 1.
71 - رو به سوى كسى كردم كه آسمانها و زمين را آفريد... (انعام / 79).
72 - نماز وسيله نزديك شدن هر شخص پرهيزكار (به خدا) است. من لا يحضرالفقيه، ج 1، ص 56، كتاب الصلوه، باب الصلوه، حديث 16. عيون اخبارالرضا، ج 2، ص 7، باب 30، حديث 16.
73 - كشف المراد فى شرح تجرد الاعتقاد، ص 220.
74 - اگر نعمتهاى خدا را بشماريد آن نتوانيد كرد. (نحل / 18 و ابراهيم / 34).
75 - خصال، ج 2، ص 642، حديث 21 تا 53. بحارالانوار، ج 22، ص 436، تاريخ نبينا، ابواب مايتعلق بارتحاله...، باب، حديث 14.
76 - شرح اربعين كتابى است از حضرت امام رضوان الله تعالى عليه كه پيش از كتاب حاضر نگاشته شده است. مولف بزرگوار قدس سره الشريف در مقدمه آن چنين مرقوم فرمودهاند : ... اين بنده بى بضاعت ضعيف مدتى بود با خود حديث مىكردم كه چهل حديث از احاديث اهل بيت عصمت و طهارت عليهمالسلام كه در كتب معتبره اصحاب و علما رضوان الله عليهم ثبت است، جمع آورى كرده و هر يك را بمناسبت شرحى كند كه با حال عامه مناسبتى داشته باشد؛ و از اين جهت آن را به زبان فارسى نگاشته كه فارس زبانان نيز از آن بهره برگيرند؛ شايد ان شاء الله مشمول حديث شريف ختمى مرتبت صلى الله عليه و آله شوم كه فرموده است : من حفظ على امتى اربعين حديثا ينتفعون بها، بعثه الله يوم القيمه فقيها عالما....
77 - پس واى برنمازگزارنى كه از نمازشان غفلت ورزيده سستى مىكنند. (ماعون / 4 و 5).
78 - همانا رستگار شدند مومنان، آنان كه در نمازشان خاشعاند. (مومنون / 1 و 2).
79 - نمازى هست كه نصف آن پذيرفته مىشود و نمازى هست كه يك سوم با يك چهارم با يك پنجم... تا يك دهم آن قبول مىگردد. و نمازى است كه چون جامه كهنه درهم پيچيده شده بر چهره به جاى آروندهاش زده مىشود. و همانا از نمازى است كه چون جامه كهنه درهم پيچيده شده بر چهره به جاى آورندهاش زده مىشود. و همانا از نماز براى تو (نتيجهاى) نيست جز آن مقدار كه در آن اقبال و حضور قلب داشتهاى. بحارالانوار، ج 81، ص 260، كتاب الصلوه، باب 38، (آداب الصلوه)، مراجعه شود.
80 - نمازى هست كه نصف آن پذيرفته مىشود نمازى هست كه يك سوم يا چهارم يا يك پنجم... تا يك دهم آن قبول مىگردد. و نماز است كه چون جامه كهنه درهم پيچيده شده بر چهره به جاى آورندهاش زده مىشود. و همانا از نمازت براى تو (نتيجهاى) نيست جز آن اقبال و حضور قلب داشتهاى. بحارالانوار، ج 81، ص 260، كتاب الصلوه، باب 38، حديث 59.
81 - از آن جمله به بحارالانوار، ج 81، ص 260، كتاب الصلوه، باب 38، (آداب الصلوه)، مراجعه شود.
82 - مستدرك الوسائل، كتاب الصلوه باب 2، حديث 22. فلاحالسائل، ص 160.
83 - ... جز آن كس كه با قلب سليم نزد خدا بيايد. (شعراء / 89).
84 - اصول كافى ج 3، ص 26، كتاب الايمان و الكفر، باب الاخلاص، حديث 5. بحارالانوار، ج 67، ص 239، كتاب الايمان و الكفر، باب 54، حديث 7.
85 - وسائلالشيعه، ج 4، ص 685، كتاب الصلواه، ابواب افعال الصلوه، باب 2، حديث 2.
86 - مدرك قبل، حديث 3.
87 - مستدرك الوسائل، ابواب افعال الصلواه باب 2، حديث 29.
88 - دنيا دو (نوع) دنياست : دنيايى كه (به سعادت) مىرساند، و دنيايى كه معلون است. اصول كافى، ج 4، ص 4، كتاب الايمان والكفر، باب حب الدنيا و الحرص فيها، حديث 8.
89 - التنبيهات العليه على وظائف الصلوه القلبيه، مطبوع در مجموعه افادات شهيد ثانى، ص 110.
90 - همانا خداوند مىخواهد پليدى را از شما خانواده بزدايد و از هر گونه عيب و آلودگى پاكتان گرداند. (احزاب / 33).
91 - جز پاكان آن را مس نمىكنند. (واقعه / 79).
92 - از امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه در ذيل كلام خداى تعالى : الا من اتى الله بقلب سليم. فرمود : (قلب) سليم قلبى است كه پروردگارش را در حالى كه احدى جز او در آن نيست ملاقات مىكند. و فرمود : هر قلبى كه در آن شركى باشد ساقط است. و همانا (خداوند) زهد دنيا را اراده نمود (از بندگان طلب كرد) تا قلبهايشان براى آخرت خالى و آماده گردد. بحارالانوار، ج 67، ص 239، كتاب الايمان و الكفر، باب الخلاص حديث 7. اصول كافى. ج 3، ص 26، كتاب الايمان و الكفر، باب الاخلاص، حديث 5.
93 - از ابوجعفر الباقر عليه السلام روايت شده كه فرمود : هيچ بندهاى نيست مگر آنكه در قلب او نقطهاى سفيد هست. چون گناهى مرتكب شود در آن نقطه نقطهاى سياه برآيد، اگر توبه كرد، آن سياهى و زدوده شود؛ و اگر به ارتكاب گناهان مداومت ورزد آن سياهى گسترش مىيابد تا آن سفيدى را فرا بگيرد؛ چون سفيدى را پوشاند، صاحب آن قلب هرگز به سوى خيرى باز نمىگردد. و اين سخن خداى عزوجل است كه فرمود : ... نه چنين است بل آنچه كردهاند بر قلبهايشان زنگار زده. (مطففين / 14). اصول كافى، ج 3، ص 374، كتاب الايمان و الكفر، باب الذنوب، حديث 20.
94 - و شيخ شهيد ثانى گفته : در حديث آمده است : خداوند به صورتهايتان (ظواهرتان) نمىگرد بلكه به دلهايتان نظر مىكند. التنبيهات العليه على وظائف الصلوه القلبيه، در مجموعه افادات شهيد ثانى، ص 110. بحار الانوار، ج 67، ص 248، كتاب الايمان و الكفر، باب الاخلاص، حديث 21. و ج 74، ص 88. جامع الاخبار، ص 117 (با اندكى اختلاف). همچنين اين مضمون در وصيت رسول الله صلى الله عليه و آله به ابوذر آمده است. مكارم الاخلاق، ص 480، باب 12، فصل 5.
95 - خداوند فقط از پرهيزكاران مىپذيرد. (مائده / 27).
96 - بارالها، بريدگى همه جانبه (از متعلقات دنيوى) براى توجه به خودت را ارزانيم فرما، و چشم دلهايمان را به فروغ نظر كردن به خودت روشن گردان تا ديدگان دل پردههاى نور را دريده به معدن عظمت و جلال برسد و جانهايمان به عز و قدس تو تعلق يابند. قسمتى از مناجات شعبانيه، بحارالانوار، ج 91، ص 97، كتاب الذكر و الدعاء، باب ادعيه المناجات، حديث 12. مصباحالمتهجد و سلاح المتعبد، ص 374.
97 - ... و به او نيم نگاهى كردى، پس در مقابل جلال تو مدهوش گشت بارالها، بريدگى همه جانبه (از متعلقات دنيوى) براى توجه به خودت را ارزانيم فرما، و چشم دلهايمان را به فروغ نظر كردن به خودت روشن گردان تا ديدگان دل پردههاى نور را دريده به معدن عظمت و جلال برسد و جانهايمان به عز و قدس تو تعلق يابند. قسمتى از مناجات شعبانيه، بحارالانوار، ج 91، ص 97، كتاب الذكر و الدعاء، باب ادعيه المناجات، حديث 12. مصباحالمتهجد و سلاح المتعبد، ص 374.
98 - بندهاى از بندگان من به من نزديك نمىشود به چيزى (علمى) كه نزد من محبوبتر باشد از آنچه بر او واجب كردهام. و همانا بنده به وسيله نافله به من نزديك مىشود تا آنجا كه او را دوست بدارم؛ پس چون دوستش داشتم، در آن هنگام گوش او هستم كه بدان مىشنود و چشمش كه بدانم مىبيند و زبانش كه با آن سخن مىگويد و دستش كه با آن مىگيرد. اگر مرا بخواند جوابش مىدهم واگر از من (چيزى) بخواهد عطايش كنم. اصول كافى، ج 4، ص 53. كتاب الايمان و الكفر، باب من اذى المسلمين و احتقرهم، حديث 7.
99 - حاج ملامحمد مهدى اين ابوذر نراقى كاشانى، موصوف به خاتم المجتهدين، متوفى به سال 1209 هجرى قمرى در نجف اشرف، داراى تأليفات متعدد اصلوى، فقهى و اخلاقى از جمله جامع السعادات. و احمدبن ملامحمد نراقى كاشانى، متوفى به سال 1245 هجرى قمرى در قريه نراق، از اكابر فقهاى اماميه و داراى تأليفات متعدد در فقه، اصول و اخلاق از جمله معراج السعاده.
100 - ميرزا جواد آقا، مشهور به ملكى تبريزى، عالم فاضل اخلاقى، متوفى به سال 1344 هجرى قمرى در قم. داراى تأليفات اخلاقى و عرفانى از جمله اسرارالصلوه، و رساله لقاءالله.
101 - و از آسمان آبى پاك كننده فرو فرستاديم تا بدان زنده كنيم... (فرقان / 49).
102 - و بر شما از آسمان آبى فرود مىآورد تا بدان تطهيرتان كند و پليدى شيطان را از شما بزدايد. (انفال / 11).
103 - از آن (خاك) آفريديمتان. (طه / 55).
104 - ( (... پس اگر آب نيافتيد بر خاكپاك تيمم كنيد. (نساء/ 43 و مائده / 6).
105 - اسرارالعبادات و حقيقه الصلوه،قاضى سعيد قمى، ص 16.
106 - و از آب هر چيزى زندهع اى را آفريديم (انبياء / 30).
107 - به آب نزديك شو همانند آنكه به رحمت خدا نزديك مىشوى مصباح الشريعه، باب 10. بحارالانوار، ج 77، ص 339، كتاب الطهاره، ابواب الوضوء، باب 6، حديث 16.
108 - كه همانا خاك يكى از دو پاك كننده است. آخوند خرسانى (ره) در كفايه الاصول ج 1، ص 130، اين روايت را بدون ذكر سندو نام معصوم عليهالسلام بدين صورت آورده است : قوله عليه السلام التراب احدالطهورين يكفيك عشرسنين (خاك يكى از دو پاك كننده است و (طهارت با آن) ده سال تو را بس است.)
109 - و پرودگار آب همان پرودگار خاك است. وسائل الشيعه، ج 2، ص 965، كتاب الطهاره، ابواب التيمم باب 3، حديث 2.
110 - اوست كسى كه در آسمان خداست و در زمين خداست. (زخرف).
111 - اوست اولين و آخرين و پيدا و نهان. (حديد / 3).
112 - اگر با ريسمانى به زمين برين فرستاده شويد، بر خدا فرود خواهيد آمد. علم اليقين، ج 1، ص 54.
113 - چيزى را نديدم مگر آنكه با آن يا در آن خدا را ديدم. علم اليقين، ج 1، ص 49.
114 - در درون اشياء است نه مانند اينكه چيزى داخل چيزى باشد. توحيد صدوق، ص 306، باب 43، حديث 1.
115 - آنچه نيكى به تو رسد از جانب خداست و اانچه بدى به تو برسد از ناحيه خود تو است. (نساء/ 79).
116 - بگو همه از جانب خداست. (نساء / 78).
117 - از كتاب مصباح الشريعه از امام صادق (عليه السلام)روايت شده كه فرمود : چون آهنگ طهارت و وضو كنى، به سوى آب پيش برو همانند اينكه به رحمت خدا نزديك مىشود، كه همانا خداوند تعالى آب را كليد تقرب به خود و مناجات با خود و راهنماى وصول به آستانش قرار داده است. و همچنانكه رحمتش گناهان بندگان را مىسترد، آلودگيهاى ظاهرى را آب پاك مىسازد نه چيز ديگر. خداوند تعالى فرمود : اوست كسى كه بادها را پيشاپيش رحمتش بشارت (دهنده) فرستاد و از آسمان آب پاك كننده فرو فرستاديم. و فرمود عزوجل : ما هر چيز زنده را از آب آفريديم. پس همچنانكه همه نعمتهاى دنيا را به آب زندگى بخشيده، به فضل و رحمت خود حيات دلها را طاعات قرار داد. و در صيفا، زلالى، پاك كنندگى و بركت آب و اينكه چسان دقيق و لطيف با همه چيز و در همه چيز آميخته مىشود بينديش. و آن را در پاك نمودن اعضايى كه خدا تو را به تطهيرشان امر فرموده به كار بر آداب واجل و ستحب آن را به جاى آور كه هر يك از آن اداب فوايد بسيارى است كه هرگاه با حفظ حرمت آنها را به كار برى بزودى چشمه فوايد اان برايت مىجوشد. سپس، با خلق خدا آميزش و معاشرت كن همانند آميخته شدن ا!با همه چيز كه حق هر چيز را اداء مىكند و در عين حال ماهيت آن تغيير نمىيابد، تا از آن تغيير نمىيابد، تا از سخن رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم كه فرمود : مومن خاص همانند آب است پندگيرى. و بايد (خلوص) و صفايت با خدا در همه عبادات و طاعاتت به صفاى آب ماند آنگاه كه خداوند آن را از آسمان نازل نمود و پاك كنندهاش ناميد. و هنگام شستشوى اعضاى بدنت با آب، قلب خود را با تقوى و يقين پاكيزه گردان. مصباح الشريعه، باب 10. بحارالانوار، ج 77، ص 339، كتاب الطهاره، ابواب الوضوء، باب 6، حديث 16.
118 - ظاهرا اشاره است به شرايط و مراتب ششگانه استغفار كه اميرالمومنين (عليه السلام) به شخصى كه در حضور آن حضرت كلمه استغفار را بر زبان راند، فرمود. نهجالبلاغه، حكمت 409.
119 - از ائمه اطهار عليهم السلام روايت شده كه آدم (عليه السلام) چون به سوى آن درخت روان شد و بدانرو كرد و از آن برگرفت و به اميد و طمع آنكه جاودانه در بهشت بماند و به قصد برزگداشت آن درخت آن را بر سرگذاشت، به اين امت، كه بهترين امتهاى انسانى است، امر شد كه اين مواضع را با مسح و شستن تطهير كنند تا از جناب پدر، كه اصل (آدمى) است، پاك گردند.
120 - مجالس (امالى) شيخ صدوق، مجلس 35.
121 - همانا انسان را در بهترين صورت و هيئت آفريديم. آنگاه او را به اسف سافلين (پستترين جاهاى پست) باز گردانيديم. (تين / 4).
122 - در كتاب علل الشرائع در ضمن حديث نماز معراج آمده است : ... سپس پرودگار عزوجل فرمود : اى محمد، دست خود را پيش ببر تا آبى كه ساق راست عرش من جارى است به تو برسد. پس آب فروريخت و من دست راست خود را بدان ردم، از اين رو آغاز وضو با دشت راست شد. سپس فرمود : اى محمد،آن آب را بگير و با آن روى خود بشوى - و نحوه شستن را به حضرتش تعليم داد - زيرا كه تو مىخواهى در حال پاكى به عظمت من نظر كنى. سپس ذارع راست و ذراع چپت را بشوى - و نحوه شستن را به او تعليم داد - كه تو مىخواهى با دو دستت كلام مرا دريافت كنى. و با باقيمانده آب دستانت سرت و دو پايت را تو قوزك مسح كن - و نحوه مسح سر و پا را بدو آموخت - و فرمود : من مىخواهم سرت را مسح كنم و بر تو ميارك گردانم. و اما مسح بر دو پايت (براى اين است كه) مىخواهم قدمت را بر جايى بگذارم كه پيش از تو كسى بر آن گام نگذارده و كسى جز تو بر آن گام نخواهد گذاشت حديث ادامه دارد. علل الشرايع، ص 312، باب 1، حديث 1.
123 - هيچ جنبشى و هيچ نيرويى نيست مگر از خدا.
124 - هيچ جنبشى و هيچ نيرويى نيست مگر از خدا.
125 - برخى از مردم به شكلى محشور مىشوند كه ميمونها و خوكها در مقايسه با آنها زيبا به شمار مىآيند. علم اليقين، ج 2، ص 901.
126 - اصول كافى، ج 3، ص 424، كتاب الايمان و الكفر، باب الكبر، حديث 11.
127 - امام صادق (عليه السلام) فرمود : آراستهترين جامهها براى مومنان جامه پرهيزكارى است؛ و نرمترين آنها، جامه ايمان است. خداى عزوجل فرموده است : و لباس تقوى بهترين است. اما جامه ظاهر (بدن) نعمتى است از جانب خدا كه عورات (شرمگهاى) بنى آدم را مىپوشاند و كرامتى است كه خدا بندگان خود - فرزندان آدم (عليه السلام) - را بدان گرامى داشت و به ديگران چنين كرامتى نفرمود. اين جامه براى مومنان وسيلهاى است براى انجام دادن آنچه خدا بر آنان واجب فرموده است. و بهترين لباس تو آن است كه تو را از خدا ازوجل باز ندارد، بلكه به سپاس و ياد خدا طاعت او نزديكت سازد؛ و تو را به خودپسندى، خودنمايى، خودآرايى و فخر فروشى و تكبر سوق ندهد، كه اينها همه از آفات دين و موجب قساوت قلب هستند. پس چون جامهات را پوشيدى به يادآور پوشيده داشتن خداى تعالى گناهان تو را به رحمت خود. و باطن خود را به جامه راستى بپوشانى و درهاى توبه و بازگشت را بگشود تا عورتهاى باطنى چون گناهان و اخلاق بد را بدان بپوشانى. و هيچ كس را رسوا مكن زيرا خداوند رسوايى تو را كه بزرگتر از رسوايى او است، مستور داشته. و به عيب خويشتن پرداز، و از آنچه كه حال و امرش به تو مربوط نمىشود درگذر. و بپرهيز از اينكه عرم خود را براى عمل ديگران تباهسازى و با سرمايه تو ديگرى سودا كند و تو خود هلاك گردى، كه همانا فراوش كردن گناهان از بزگترين كيفرهاى خداوند تعالى در حال (دنيا) و بيشترين اسباب كيفر در آينده (آخرت) است؛ و تا هنگامى كه بنده به طاعت خدا و بازشناسى عيبهاى خود و ترك آنچه در دين خدا زشت شمرده شده مشغول است، از آفتها به دور و در رحمت خدا غوطهور است و به گوهرهاى فوايد حكمت و بيان دست مىيابد؛ و تاوقتى كه گناهان خود را فراموش كرده معايب خود را نداند و به جنبش وتوان خود اعتماد داشته باشد، هرگز رستگار نخواهد شد. راست گفت ولى خدا. مصباح الشريعه، باب 7.
128 - به نام خدا و به (ذات مقدس) خدا، پناه مىبرم به خدا از پليدى ناپاك، خبيث خياثتآور، شيطان رانده شده (از درگاه خدا). وسائل الشيعه، ج 1، ص 217، كتاب الطهاره، ابواب احكام الخلوه باب 5، حديث 8. من لايحضرالفقيه، ج 1، ص 9.
129 - و از پليدى دورى كن. (مدثر / 5).
130 - آن كس كه از خانهاش هجرت كننده به سوى خدا و رسول او خارج شود، آنگاه مرگ او را در يابد، همانا پاداش او بر خدا لازم شده است. (نساء / 100).
131 - چراغ دور كن (خاموش كن) كه سپيده دميد. (در كتبى كه اين جمله نقل شده به جاى كلمه ادفع، اطفأ نوشته شده است). آوردهاند كه روزى اميرالمومنين (عليه السلام) بر شتر نشسته كميل را بر عقب سر خود سوار كرده بود. كميل سوال نمود : يا اميرالمومنين ماالحقيقه؟ فقال عليه السلام : مالك والحقيقه؟ فقال كميل : اولست صاحب سرك؟ قال : بلى ولكن يرشح عليك ما يطفح منى. قال او مثلك بخيب سائلا؟ فقال عليه السلام : الحقيقه كشف سبحانك الجلال من غير اشاره. فقال كميل : زدنى بياتا. فقال : محوالموهوم مع صحوالمعلوم. فقال : زدنى بياتا. فقال : هتك االستر بغلبه السر. فقال : زدنى بياتا. فقال نور يشرق من صبح. الازل فيلوح على هياكل التوحيد آثاره. قال : اطفا السراج فقد طلع الصبح. مجالس الومنين، ج 2، ص 11، مجلس ششم.
132 - از هاتف اصفهانى است.
133 - آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است او را ستبيح مىگويند. (حشر / 24).
134 - هيچ چيزى نيست مگر آنكه با حمد و سپاس او تسبيح گويد، اما شما تسبيح گويد، اما شما تسبيح آنان را نمىفهيد. (اسراء / 44).
135 - هيچ ستايشى تو را نتوانم كرد؛ تو همان گونه هستى كه خود خويشتن را ستودى. نقل از رسول الله (ص). مصباح الشريعه، باب 5. عوالى اللثالى، ج 1، ص 389، حديث 21.
136 - همانا پروردگار تو نماز مىگزارد و مىفرمايد : منزه و مقدس است پروردگار ملائكه و روح. اصول كافى، ج 2، ص 329، كتاب الحجه، باب مولدالنبى، حديث 13.
137 - در احاديث قدسى آمده است : نه زمين من و نه آسمان من گنجايش مرا ندارد، اما قلب بنده مومنم گنجايش مرا دارد. عوالىالثالى، ج 4، ص 7، المحجهالبيضاء، ج 5، ص 26، كتاب شرح عجائب القلب.
138 - امام صادق (عليه السلام) فرمود : چون به به در مسجد رسيدى، بدان كه پادشاه بزرگى (نسخه : درگاه پادشاه بزرگى) را قصد كردهاى كه بر دربار او جز مطهرين گام ننهند و براى مجالست با او جز به صدقين اجازه داده نمىشود؛ بيمناك پاى بر آستان او نه، بسان بيم از پادشاه، كه اگر غفلت كنى در خطرى بزرگ افتى. و بدان كه او بر هر چه بخواهد تواناست. مىتواند با تو به مقتضاى عدالت رفتار كند، يا به تو فضل كرم كند؛ پس اگر به تو مهر كند، به فضل و رحمت خود اطاعت اندك را از تو قبول كند و در برابر آن پاداشى فراوان دهد، و اگر متقاضى عدالت با تو صدق و اخلاصى را كه شايسته آن است از تو طلب كند، محجوبت سازد و طاعت راهر چند بسيار باشد در مىكند كه او هر چه اراده فرمايد انجام مىدهد. و به ناتوانى، تقصير (و شكسته دلى) و ينازمنديت در پيشگاه او اعتراف كن، زيرا كه تو براى عبادت او و انس با او رو آوردهاى و رازهاى خود بر او عرضه دار. و بايد بدانى كه نهان و آشكار هيچيك از خلايق بر او پوشيده نيست. و در برابر او چونان نيامندترين بندگانش باش و دل از هر امر بازدارندهاى كه تو را از پرودرگارت محجوب كند تهى ساز كه جز پاكترين و خالصترين (عمل) را نمىپذيرد (نسخه : و بنگر كه نام تو از كدام دفتر بيرون مىآيد). پس اگر از شيرينى مناجات او (نسخه : كسى) كه راههاى چاره بر او بسته شده و آرزو نرسيده و مهلتش (نسخه : بر او) پايان يافته است، بايست. پس، اگر خدا بداند كه قبلا از سر صدوق بدو پناه بردهاى، به ديده مهر و رحمت (نسخه : لطف) بر تو نظر كند و تو را بدانچه دوست مىدارد و بدان راضى است موفق گرداند؛ كه او بزرگوارى است كه كرامت بر بندگانى كه اظطرار خود نزد او بردهاند (نسخه : و در طلب رضاى او به درگاهش رو نهادهاند) را دوست مىدارد. خداوند تعالى فرموده است : كيست كه درمانده را زمانى كه او را بخواند اجابت مىكند. (نمل / 62) مصباح الشريعه، باب 12 بحارالانوار، ج 8، ص 373، كتاب الصلوه، باب 30، حديث 40.
139 - آيا آن كيست كه دعاى بيچارگان مظطر را به اجابت مىرساند (نمل / 62).
140 - قسمتى از روايت مصباح الشريعه. امام صادق (عليه السلام) فرمود : چون به به در مسجد رسيدى، بدان كه پادشاه بزرگى (نسخه : درگاه پادشاه بزرگى) را قصد كردهاى كه بر دربار او جز مطهرين گام ننهند و براى مجالست با او جز به صدقين اجازه داده نمىشود؛ بيمناك پاى بر آستان او نه، بسان بيم از پادشاه، كه اگر غفلت كنى در خطرى بزرگ افتى. و بدان كه او بر هر چه بخواهد تواناست. مىتواند با تو به مقتضاى عدالت رفتار كند، يا به تو فضل كرم كند؛ پس اگر به تو مهر كند، به فضل و رحمت خود اطاعت اندك را از تو قبول كند و در برابر آن پاداشى فراوان دهد، و اگر متقاضى عدالت با تو صدق و اخلاصى را كه شايسته آن است از تو طلب كند، محجوبت سازد و طاعت راهر چند بسيار باشد در مىكند كه او هر چه اراده فرمايد انجام مىدهد. و به ناتوانى، تقصير (و شكسته دلى) و ينازمنديت در پيشگاه او اعتراف كن، زيرا كه تو براى عبادت او و انس با او رو آوردهاى و رازهاى خود بر او عرضه دار. و بايد بدانى كه نهان و آشكار هيچيك از خلايق بر او پوشيده نيست. و در برابر او چونان نيامندترين بندگانش باش و دل از هر امر بازدارندهاى كه تو را از پرودرگارت محجوب كند تهى ساز كه جز پاكترين و خالصترين (عمل) را نمىپذيرد (نسخه : و بنگر كه نام تو از كدام دفتر بيرون مىآيد). پس اگر از شيرينى مناجات او (نسخه : كسى) كه راههاى چاره بر او بسته شده و آرزو نرسيده و مهلتش (نسخه : بر او) پايان يافته است، بايست. پس، اگر خدا بداند كه قبلا از سر صدوق بدو پناه بردهاى، به ديده مهر و رحمت (نسخه : لطف) بر تو نظر كند و تو را بدانچه دوست مىدارد و بدان راضى است موفق گرداند؛ كه او بزرگوارى است كه كرامت بر بندگانى كه اظطرار خود نزد او بردهاند (نسخه : و در طلب رضاى او به درگاهش رو نهادهاند) را دوست مىدارد. خداوند تعالى فرموده است : كيست كه درمانده را زمانى كه او را بخواند اجابت مىكند. (نمل / 62) مصباح الشريعه، باب 12 بحارالانوار، ج 8، ص 373، كتاب الصلوه، باب 30، حديث 40.
141 - نصرتى از جانب خدا و فتحى نزديك است. (صف / 13)
142 - نصرتى از جانب خدا و فتحى نزديك است. (صف / 13).
143 - ما براى تو فتح كرديم، فتحى آشكار. (فتح /1).
144 - هنگامى كه يارى خدا و پيروزى آمد. (نصر / 1).
145 - هنگامى كه يارى خدا و پيروزى آمد. (نصر / 1).
146 - رحمان بر عرش استيلا يافت. (طه / 5).
147 - پروردگار خود را عبادت كن تا يقين بيايدت. (حجر / 99).
148 - آيا پروردگارت را نمىبينى چگونه سايه را كشيد (گسترد). (فرقان).
149 - چون خورشيد به حد زوال رسيد دو وقت (ظهر و عصر) فرا رسيده است. من لايحضره الفقيه، ج 1، باب مواقيت الصلوه، حديث 3
150 - همانا آن چهار (ركعت) به جاى چهار (ركعت) ديگر است. وسائل الشيعه، ج 3، ص 211، كتاب الصلوه، ابواب المواقيت، باب 63، حديث 1.
151 - مجالس (امالى) شيخ صدوق، ص 114، مجلس 35.
152 - نماز را از زوال خورشيد (ظهر) تا زمان شدت تاريكى شب به پادار، (اسرا / 78)
153 - همانا قرآن صبحگاه (نماز صبح) مشهود است (اسراء / 78).
154 - يقين آمدت و سير به پايان رسيد.
155 - بحارالانوار، ج 81، ص 258، كتاب الصلوه باب 38، حديث 56.
156 - مستدرك الوسائل، كتاب الصلوه، ابواب افعال الصلوه باب 2، حديث 14.
157 - الجلوس فى المسجد انتظار للصلوه عباده. بحارالانوار، ج 80، ص 380، كتاب الصلوه، باب فضل المساجد، حديث 47. وسائل الشيعه، ج 3، ص 84، كتاب الصلوه، ابواب المواقيت، باب استحباب الجلوس فى المسجد و انتظار الصلوه فيه.
158 - پس هر كس به سنگينى ذرهاى خير انجام دهد آن را مىبيند؛ و هر كس به سنگينى ذرهاى شر انجام دهد آن را خواهد ديد. (زلزال / 8).
159 - و زمين را پس از آن بگسترانيد. (نازعات / 30).
160 - هيچ جنبدهاى نيست مگر آنكه خدا ناصيهاش (زمام اختيارش) را به دست دارد (هود / 56).
161 - براى او نه غربيت غيب ذات است،و نه شرقيت ظهور كثرت اسماء و صفات.
162 - مشرق و مغرب فقط از آن خداست؛ پس به هر جا روى بگردانيد همانجا وجه خداست. (بقره / 115).
163 - او باشماست هر كجا باشيد (حديد/ 4).
164 - به (وجود مبارك) على نماز برپا شد. و فى الخبر فى معنى قد قامت الصلوه ان بعلى قامت الصلوه. اسرارالعبادات و حقيقه الصلوه، ص 23.
165 - من نماز مومنان و روزه ايشان هستم. و فى خطبته عليه السلام : انا صلوه المومنين وصيامهم منبع پيشين.
166 - چنانكه گفته شده : نخست همراه، آنگاه راه وسائل الشيعه، ج 8، ص 299، كتاب الحج ابواب آداب السفر، باب 30، حديث 1. به نقل از محاسن برقى، ص 357.
167 - مومن بتنهايى جماعت است وسائل الشيعه، ج 5، ص 379، كتاب الصلوه، ابواب صلوه الجماعه، باب 4، حديث 2 و 5.
168 - بحارالانوار، ج 35، ص 363 - 375، تاريخ اميرالمومنين، باب 16.
169 - در نسخ مطبوع :
قطع اين مرحله بىهمرهى خضر مكن
ظلماتست بترس از خطر گمراهى.
- حافظ 170 - از كتاب علل الشرائع نقل شده است به سندى كه آورده از امام صادق (عليه السلام) در حديثى بلند كه در آن نماز معراج را وصف مىفرمايد؛ روايت كرده كه فرمود : خداوند عزيز جبار بر پيامبر محملى از نور فرو فرستاد كه چهل نوع از نور در آن بود كه گرداگرد عرش خداوند تبارك و تعالى را احاطه كرده بودند آن سان كه ديدگان بينندگان را خيره مىساختند. يكى از آن نورها نور زرد بود، و به اين جهت زردى زرد شد؛ و يكى از نورها سرخ بود، به اين سبب سرخى شد. تا اينكه فرمود : پس پيامبر (ص) در آن بنشست و سپس به آسمان دنيا عروج كرد؛ پس ملائكه به اطراف آسمان گريختند و سپس به سجده افتادند و گفتند : منزه و مقدس است پروردگار ما و پروردگار ملائكه و روح؛ اين نور چه قدر به نور پروردگار ما شبيه است! پس جبرئيل گفت : الله اكبر پس ملائكه ساكت شدند و آسمان گشوده شد و ملائكه متجمع گشته؛ سپس آمدند و گروه گروه بر پيامبر صلى الله عليه و آله سلام كردند و سپس گفتند : اى محمد برادت چگونه است؟ فرمود : خوب است گفتند : چون او را ديدى از جانب ما سلامش را برسان. پس پيامبر صلى الله عليه و آله و فرمود : آيا او را مىشناسيد؟ گفتند : چگونه نشناسيمش در حالى كه خداوند عزوجل براى تو و او از ما پيمان گرفته است. حديث ادامه دارد. علل الشرايع، ص 312، باب علل الوضوء....
171 - منبع پيشين.
172 - محمد بن مسلم گفت : امام صادق (عليه السلام) به من فرمود : چون تو اذان و اقامه بگويى دو صف از ملائكه پشت سرت نماز مىگزارند؛ و اگر اقامه بگويى بدون اذان، يك صف از ملائكه پشت سرت به نماز مىايستند، وسائل الشيعه، ج 4، ص 620، كتاب الصلوه، ابواب الاذان و الاقامه، باب 4، حديث 2. به نقل از التهذيب، ج 1، ص 148.
173 - وسائل الشيعه، ج 4، ص 620، كتاب الصلوه، ابواب الاذان و الاقامه، باب 4، حديث 7. ثواب الاعمال، ص 54.
174 - اى جامه به خود پيچيده، برخيزد و بيم ده و پرودگارت را به بزرگى ياد كن و جامههايت را پاكيزه ساز (مدثر / 1 - 4).
175 - اظهار صلابت و قدرت در مقابل دشمنان نيكوست - و در برابر دوستان جز اظهار عجز نكوهيده است
176 - ابراهيم نه يهودى بود و نه نصرانى، بلكه ميانهرو و مسلم بود. (آل عمران / 64).
177 - علم اليقين، ج 2، ص 967. (قريب المعنى).
178 - سوره هود مرا پير كرد. (به سبب وجود اين آيه) علم اليقين، ج 2، ص 91.
179 - آنچنانكه امر شدهاى استقامت بورز، خود هر كس كه با تو به سوى خدا بازگشته است. (هود / 122).
180 - نه جبر است و نه تفويض، بكله امرى است بين اين دو امر. اصول كافى، ج 1، ص 224، كتاب التوحيد باب الجبروالقدر، حديث 13. عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 124.
181 - پروردگارشان را از روى ترس (از عذاب) و طمع (به بهشت) مىخوانند. (سجده / 16).
182 - رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود : برترين مردم كسى است كه به عبادت عشق ورزد، آن را در آغوش كشد و به دل دوست بدارد. حديث ادامه دارد. اصول كافى، ج 3، ص 131، كتاب الايمان و الكفر، باب العباده، حديث 3.
183 - رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود : برترين مردم كسى است كه به عبادت عشق ورزد، آن را در آغوش كشد و به دل دوست بدارد. حديث ادامه دارد. اصول كافى، ج 3، ص 131، كتاب الايمان و الكفر، باب العباده حديث 3.
184 - امام صادق (عليه السلام) فرمود : ... اما من او را به جهت دوست داشتن او عبادت مىكنم، و اين عبادت كريمان (و در روايتى : آزدگان) است. پس هر كسى خداى عزوجل را دوست بدارد، خداوند تعالى دوستش خواهد داشت؛ و هركس كه خدا دوستش بدارد از امان يافتگان باشد. باب 9. حديث 8. وسائل الشيعه، ج 1، ص 45، كتاب الطهاره، ابواب مقدمه العبادات، باب 9، حديث 2.
185 - مرا با خدا حالتى است كه نه هيچ فرشته مقربى و نه پيامبر فرستاده شدهاى گنجايش آن را ندارد. الاربعين، مجلسى، ص 177، شرح حديث 15. (با اين تفاوت كه در اين كتاب به جاى كلمه حاله، دقت آمده است).
186 - از امام صادق (عليه السلام) حكايت شده است كه روزى در نماز بود، بيفتاد و از هوش برفت. از او سبب پرسيدند. فرمود : پيوسته آن (آيه) را تكرار مىكردم تا آنكه را از گويندهاش شيندم. الاصطلاحات، ص 120 محجهالبضاء، ج 1، ص 352.
187 - علل الشرائع، ص 312، باب 1، حديث 1.
188 - هان، كه دين خالص فقط از آن خداست. (زمر / 3).
189 -
مادر بتها بت نفس شماست
زانكه آن بت مارو اين بت اژدهاست
مثنوى دفتر اول، ص 22. 190 - اصول كافى ج 3، ص 26، كتاب الايمان و الكفر، باب الاخلاص، حديث 5. بحارالانوار، ج 67، ص 239، كتاب الايمان و الكفر، باب 54، حديث 7.
191 - خداوندا، تويى پادشاه حق آشكار... بحارالانوار، ج 81، ص 206، كتاب الصلوه باب 37، حديث 3.
192 - او بزرگتر از آن است كه به وصف در آيد. اصول كافى، ج 1، ص 159، كتاب التوحيد، باب معانى الاسماء و اشتقاقها، حديث 8 و 9. بحارالانوار، ج 81، ص 366، كتاب الصلوه، باب 44، حديث 20.
193 - سرم به فرمان تو (رو به تو دارم) و سعادت از تواست؛ خير به دست تواست و شر (را) بسوى تو (راه) نيست... بحارالانوار، ج 81، ص 206، كتاب الصلواه باب 37، حديث 3.
194 - اى نيكويى كننده، بدكار به سوى تو آمده است. بحارالانوار، ج 81، ص 375، كتاب الصلوه، باب 22، حديث 29. فلاح السائل، ص 155. مستدرك الوسائل، كتاب الصلوه، ابواب تكبيره الاحرام، باب استحباب تفريق التكبيرات، حديث 6.
195 - رو به سوى كسى كردم كه آسمانها و زمين را آفريد... (انعام / 79).
196 - همانا نماز من، عبادتم، زندگيم و مرگم براى خدا، پروردگار دو عالم است. (انعام / 162).
197 - از امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه فرمود : چون تكبير (نماز) گفتى، آنچه را ما بين آسمان و زمين است در مقابل كبرياء خدا كوچك و ناچيز شمار كه اگر خداوند بر قلب بنده، زمانى كه تكبير مىگويد، بنگرد در دل او چيزى باشد كه از حقيقت معناى تكبير بازش مىدارد، به او گويد : اى دروغگو آيا مرا مىفريبى؟ به عزت و جلالم سوگند كه از شيرينى ياد خود محروميت كنم و از قرب به خود و شادمانى مناجاتم محجوبت سازم پس به هنگام نمازگزرادنت دل خود را بيازما، اگر شيرينى نمازگزاردنت دل خود را بيازما، اگر شيرينى نماز راو در (عمق) جان سرور بجهت (حاصل از) آن را مىيابى و دلت از راز و نياز با او شادمان است و از گفتگو با او لذت مىبرد، بدان كه خداوند تو را در تكبيرى كه بر زبان راندهاى تصديق فرموده است، وگرنه، دانستهاى كه فقدان لذت مناجات و محروميت از شيرينى عبادت دليل بر اين است كه خدا تو را (در تكبيرت) درغگو دانسته و از درگاه خود رانده است. مصباح الشريعه، باب 13. بحارالانوار، ج 81،ص 230، كتاب الصلوة باب 38، حديث 3.
198 - رو به سوى كسى كردم كه آسمانها و زمين را آفريد... (انعام / 79).
199 - همانا زمان وعده ديدار پروردگار كامل گشت. (برگرفته از آيه 142 سوره اعراف).
200 - پس چون شب او را فراگرفت.... (انعام / 76).
201 - از كتاب علل الشرائع به سندى كه آورده، از هشام بن حكم روايت كرد كه از ابوالحسن موسى بن جعفرعليهاالسلام پرسيدم : چرا در افتتاح نماز (گفتن) هفت تكبير داراى فضيلت بيشتر شده است؟ فرمود : اى هشام، خداوند آسمانها را هفت، زمينها را هفت و حجابها را هفتگانه آفريد؛ پس چون پيامبر صلى الله عليه و آله را به معراج برد و قرب او به پروردگار به اندازه فاصله دو كمان يا نزديكتر شد، يك حجاب از حجابهايش برداشته شد؛ رسول الله صلى الله عليه و آله تكبير گفت و آغاز نمود به گفتن كلمات افتتاحيه نماز؛ پس چون حجاب دوم برايش برداشته شد، تكبير گفت؛ و به همين منوال (گذاشت) تا به هفت حجاب رسيد؛ پس آن جناب هفت تكبير گفت. بدين علت براى افتتاح نماز هفت تكبير گفته مىشود علل الشرائع، ص 332، باب 30، حديث 4.
202 - اشاره است به مفاد آيات 76 تا 79 سوره انعام.
203 - پس چون تكبير و افتتاح نماز فارغ گشت، خداوند عزوجل فرمود : اينك به من رسيدى پس نام مرا ببر حديث ادامه دارد. علل الشرائع، ص 312، باب 1، حديث 1.
204 - خداوند زبان بنده مىشود و بنده زبان خدا مىشود.
205 - على چشم خدا، دست خدا و زبان خداوند تعالى است. قال اميرالمومنين (عليه السلام) فى خطبه : ... و انا عين الله و لسانه الصادق و يده. معانى الاخبار، ص 17، حديث 14، التوحيد، ص 65 باب 22، حديث 2.
206 - پس چون تكبير از تكبير و افتتاح نماز فارغ گشت، خداوند عزوجل فرمود : اينك به من رسيدى پس نام مرا ببر حديث ادامه دارد. علل الشرائع، ص 312، باب، حديث 1.
207 - نامها را تعليم داد. (برگرفته از آيه 31 سوره بقره).
208 - اين است آنچه براى آينده من است. اسرار العبادات، ص 46.
209 - بحارالانوار، ج 89، ص 226، كتاب القرآن، باب 29، حديث 3.
210 - اسرار العبادات، ص 47.
211 - پروردگارت را عبارت كن تا يقين (مرگ) بيايدت. (حجر / 99).
212 - و خدا گوش، چشم و زبان او باشد. در اصول كافى، ج 4، ص 53، كتاب الايمان و الكفر، باب من اذى المسلمين واحتقرهم، حديث 7 و 8 اين مضمون آمده است.
213 - از كيفر تو به عفوت و از خشم تو به رضايت و از توبه خودت پناه مىبرم. عوالى اللثالى، ج 4، ص 114. بحارالانوار، ج 95، ص 417، كتاب اعمال السنين...، باب 111.
214 - هستى با اسم خداوند رحمان رحيم پديدار گشت. اين كلام محى الدين عربى در كتاب فتوحات مىباشد. الفتوحات المكيه، ج 1، ص 102.
215 - خداوند نور آسمانها و زمين است. (نور / 35).
216 - همان طور كه در كه در آغاز بيافريدتان باز خواهيد گشت. (اعراف / 29).
217 - بخوان و بالا رو. اصول كافى، ج 4، ص 408، كتاب فضل القرآن، باب فضل حامل القرآن، حديث 10.
218 - ما خدا را تسبيح گفتيم، پس ملائكه تسبيح گفتند؛ و ما خدا را تقديس كرديم، پس ملائكه تقديس عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 262، و بحارالانوار، ج 25، ص 1، كتاب الامامه، روايات باب 1 از ابواب خلقهم وطينتهم و ارواحهم.
219 - در كتاب توحيد از امام رضا (عليه السلام) روايت شده است كه چون تفسير بسمله (بسم الله) از از سمات خدا را مىگذارم و آن نشانه، عبادت است. رواى گفت پرسيدم : سمه يعنى چه؟ فرمود : نشانه التوحيد. ص 229، باب 31، حديث 1.
220 - آيا ديدهاى آن را كه هواى نفس خود را خداى خود گرفته. (فرقان / 43).
221 - مرا از آتش واو را از گل آفريدهاى (اعراف / 12 و ص / 76).
222 - و به آدم همه نامها را آموخت (بقره / 31).
223 - از كتاب فلاحالسائل نوشته عارف سالك مجاهد ابن طاووس رضى الله عنه منقول است كه در آن گفته : حديث شده رزام، غلام ازاد شده خالدين عبدالله، كه از اشقيا بود. در حضور ابوجعفر منصور (دوانقى) از امام جعفر بن محمد (الصادق) عليهاالسلام درباره نماز و حدود آن پرسيد. آن حضرت عليه السلام فرمود : نماز را چهار هزار حد است كه تو (حتى) يكى از آن حدود را تمام نتوانى كرد. رزم گفت : مرا خبر ده از آنچه كه ترك آن جايز جز بدان تمام مىگردد فرمود : نماز به كمال نمىرسد جز براى كسى (نماز گزارى) كه داراى طهارتى همه جانبه و تماميتى رسا باشد؛ نه ديگران را اغوا كند و نه خود از حق منحرف گردد؛ (خدا را) شناخته و سر تسليم فرود آورده استقامت و ثبات در پيش گيرد؛ بين نوميدى (از رحمت خدا) و طمع (به رحمت او) و ميان شكيبايى و بيتايى ايستاده باشد، گويى وعده نيكويى خدا (ثواب و پاداش) برايش عملى شده و وعده عذاب بر او واقع گشته؛ مال و متاع ارزانى كرده و در راه به سوى خدا از ماسواى او روى گردانده؛ در بينى بر خاك نهادن (در سجده) هيچ ناخوشايندى و كراهتى در دل ندارد؛ رشتههاى پيوند را به غير آن كس كه او را قصد كرده و به سويش روانه شده و از او عطا و يارى طلبيده گسسته است؛ پس چون چنين نمازى به جاى آورد، اين همان نمازى است كه فحشا و منكر باز مىدارد. حديث ادامه دارد. فلاح السائل، ص 23.
224 - بندگى خدا جوهرى است كه باطن و مغز آن ربوبيت است. مصباح الشريعه، باب 100.
225 - منزه است آن كس كه بندهاش را سير داد. (اسراء / 1).
226 - پس منزه است آن كس كه پيامبرش را با نردبان عبوديت مطلقه سير داد.
227 - هيچ ستايشى تو را نتوانم كرد؛ تو همان گونه هستى كه خود خويشتن را ستودى نقل از رسول الله (ص). مصباح الشريعه، باب 5. عوالى اللثالى، ج 1، ص 389، حديث 21.
228 - به نام او، حمد او راست، از اوست و براى اوست.
229 - چون او را دوست بدارم، گوش، چشم و زبان او باشم... و خدا گوش، چشم و زبا او باشد در اصول كافى، ج 4، ص 53، كتاب الايمان و الكفر، باب من اذى المسلمين واحتقرهم حديث 7 و 8 اين مضمون آمده است.
230 - هان، بازگشت امور فقط به سوى خداست. (شورى / 53).
231 - آن فطرت الهى كه مردم را بر آن آفريد. (روم / 30).
232 - آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است او را تسبيح مىگويند (حشر / 24).
233 - بدرستى كه پروردگار من بر راه راست است. (هود / 56).
234 - برادرم موسى را چشم راست نابينا بود، و برادرم عيسى را چشم چپ، و من داراى دو چشم هستم.
235 - قرآن را فقط آن كس كه قرآن بدو خطاب شده مىشناسد. بحارالانوار، ج 46، ص 349، تاريخ الامام محمد الباقر، باب 20، حديث 2.
236 - و هو اسم مكنى مشارالى غائب : فالهاتنبيه على معنى ثابت و الوااواشاره الى الغائب عن الحواس... التوحيد، ص 88.
237 - هنگامى كه آيه فسبح باسم ربك العظيم (واقعه / 74) نازل گشت، رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود : آن را در ركوع قرار دهيد. علل الشرايع، ص 333 باب 30، حديث 6، وسائل الشيعه، ج 4 ص 944، كتاب الصلوه، ابواب الركوع، باب 21، حديث 1.
238 - ... به عرش من بنگر. روسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود : پس به آنچنان عظمتى نگريستم كه جانم از آن برفت و بيهوش شدم؛ آنگاه به من الهام شد و به جهت عظمت آنچه ديدم، گفتم : سبحان ربى العظيم و بحمده. (منزه است پروردگار بزرگ من سپاس او راست). پس چون اين بگفتم، از حالت غشوه به در آمدم. تا اينكه با الهامى كه مىشد هفت بار آن را گفتم؛ پس به خود آمدم و به حال عادى بازگشتم.... عللالشرائع، ج 2، ص 312، باب 1، حديث 1.
239 - اولياء من زير قبههاى منند، جز من كسى آنان را نمىشناسد. احياء علوم الدين، ج 4، ص 256.
240 - از كتاب مصباح الشرايعه نقل است كه امام صادق (عليه السلام) فرمود : هيچ بندهاى براى خدا بحقيقت ركوع نكند مگر آنكه خداوند تعالى او رابه نور جمال خويش بيارايد و در سايه كبريايش در آورد و جامه برگزيدگانش بپوشاند. ركوع (مرحله) اول است و سجود (مرحله دوم) ، هركس معنى و حقيقت اولى را به جاى آورد، شايستگى دومى را يافته است. در ركوع ادب (عبوديت) است و در سجود قرب (به معبود) است؛ و كسى كه به نيكى ادب نگزارد، فربت را نشايد. پس ركوع كن همانند ركوع كسى كه قلبا خاضع براى خداست و تحت سلطه او ذليل و بيمناك مىباشد؛ و چون راكعى كه بيم و اندوه از دست دادن بهره راكعان (حقيقى تن فرود آورد، اعضاى خود را فرود بياورد. و از ربيع بن خثيم حكايت شده است كمه با يك ركوع شب را به صبح مىرسا ند و چون به صبح مىرسيد (صبح مىكرد) قامت راست را كامل انجام ده به اينكه پشت خود را همراهى كنى؛ و از اين (پندار) كه به (قدرت و) همت خود به خدمت او قيام كنى فرود آى (كه اين امكان ندارد) جز به يارى او. و قلب را از وسوسههاى شيطان و فريبها و نيرنگهايشان فرارى ده كه خداوند تعالى بندگان خود را به ميزانى كه در برابر او كرنش كنند بلند مىكند؛ و آنان را به هر اندازه كه عظمتش بر باطنهايشان پرتو افكنده به حقيقت فروتنى و كرنش (در برابر خود) هدايت مىفرمايد. مصباح الشريعه، باب 15. بحارالانوار، ج 82، ص 108. كتاب الصلوه باب 48، حديث 17.
241 - كمال توحيد عبارت است از نفى صفات از او. اصول كافى، ج، ص 191، كتاب التوحيد، باب جوامع التوحيد، حديث 6.
242 -
اين مدعيان در طلبش بى خبرانند
آن را كه خبر شد خبرى باز نيامد 243 - عارف محقق، انصارى، گفته است : اما مرتبه سوم توحيد عبارت است از توحيدى كه خداوند به خود اختصاص داده و متناسب با قدر خود شايسته آن گرديده و پرتوى از آن را بر باطن گروهى از برگزيدگانش تابانده و آنان را از وصف آن لال و از انتشار آن ناتوان گردانيده است، و آنچه ه بر زبان اشارت كنندگان بدان اشاره مىشود (فقط) اسقاط حدوث و اثبات قدم است. اين اشارت نيز در اين مرتبه توحيد خود نقص و علتى است كه اين مرتبه جز با حذف آن درست نيايد (و تمام نگردد). تا اينكه گفته است : اين مرتبه از توحيد با بيانات و عبارت هر چه بيشتر پوشيده و پيچيده مىشود و با توصيف هر چه بيشتر پوشيده و پيچيده مىشود و با توصيف هر چه بيشتر از فهم دور مىشود وبا شرح و بسط سختتر مىگردد. تا آنجا كه گفته است : توحيد آن كس كه از وصف او سخن مىگويد / عارى از حقيقت است كه واحد تعالى آن را ابطال نموده است. توحيد خود او خود او، توحيد حقيقى اوست / و وصف كسى كه او را وصف كند الحاد است. منازل السائرين، باب التوحيد.
244 - پس او گوش او و چشم اوست، بلكه نه گوشى هست نه چشمى، نه شنيدنى و نه ديدنى. و به سوى اين مقام راه اشاره بسته است.
245 - اولياء من زير قبههاى منند، جز من كسى آنان را نمىشناسد، احياء علوم الدين، ج 4، ص 256.
246 - چيزى را نديدم مگر آنكه با آن يا در آن خدا را ديدم. علم اليقين، ج 1، ص 49.
247 - پس فرمود : سربردار. سربرداشتم، چيزى ديدم كه از آن عقل از سررفت، و به صورت و دو دست بر زمين قرار گرفتم؛ پس الهام شده به سبب علو آنچه ديدم گفتم : سبحان ربى الاعلى و بحمده (منزه است پرودگار برتر من و سپاس او راست). اين را هفت بار گفتم؛ پس به خود آدم. هربار كه مىگفتم حالت غشوه از من باز مىشد، آنگاه نشستم. از اين رو ذكر سبحان ربى الاعلى و بحمده در سجده قرار داده شد. و نشستن بين دو سجده استراحتى شد از آن غشوه و عظمت و والايى آنچه ديدم. پس پروردگارم عزوجل به من الهام فرمود و خود نيز خواستم سربلند كنم، سر برداشتم به آن علو و عظمت نگريستم و بيهوش شدم و برو به زمين افتادم و با صورت و دو دست رو به زمين كردم و گفتم : سبحان ربى الاعلى و بحمده. اين را هفت مرتبه گفتم، آنگاه سر برداشتم و پيش از ايستادن نشستم تا با ديگر به آن علو و عظمت نظر كنم. از اين رو (در هر ركعت نماز) دو سجده و يك ركوع مقرر شد و نيز نشستن قبل از قيام، نشستى كوتاه مقرر گرديد... علل الشرائع، ج 2، ص 312، باب 1 حديث 1.
248 - امام صادق (عليه السلام) فرمود : به خدا سوگند، آن كس كه هر چند يك بار تمام عمر حقيقت سجده را به جاى آورد، زيان نبرد؛ و آن كس كه همانند كسى كه خود را مىفريبد با حالت غفلت و بازيچه گرفتن آنچه خدا براى سجدهكنندگان فراهم نموده است. يعنى انس (با او) در حال (دنيا) و راحت و آسايش در آينده (آخرت)، با پرورگار خود خلوت كند، رستگار نشد. و كسى كه در سجده به خدا نيكو تقرب جست، از خدا دور نشد. و كسى كه به خدا سوء ادب و با دلبستگى به جز او در سجده به خدا نيكو تقرب جست، از خدا دور نشد. و كسى كه به خدا سوء ادب كرد و بادلبستگى به جز او در سجده حرمت او را از بين برد، به مقام قرب او نرسد. پس سجده كند (همانند) سجده كسى كه در برابر خداوند تعالى متواضع و خوار است و مىداند كه از خاكى آفريده شده كه خلق بر آن پا مىنهند و خدا او را از نطفهاى كه همه آن را كثيف و نجس مىدانند آفريده؛ و مىداند كه نبود و (به دست آفريدگار) به وجود آمد. و همانا خداوند معناى (حقيقت) سجده را سبب نزديكى جستن به او با قلب و باطن و جان قرار داد؛ پس كسى كه به او نزديك شود، از غير او دور گردد. آيا نمىبينى كه در ظاهر سجده شكل نمىگيرد مگر با آنكه همه چيز از نظرت پنهان گردد و هر چه ديگان مىبينند از تو محجوب شود. همچنين است امر باطن. پس هر كس در نماز دلبستگى به چيزى جز خدا داشته باشد، به همان چيز نزديك، و از حقيقت آنچه خداوند در نماز او از او خواسته دور است. خداوند عزوجل فرموده است : خداوند براى احدى دو قلب در باطنش قرار نداده است. و رسول (ص) فرمود : بر قلب بندهاى واقف نشوم كه در آن حب طاعت مخلصانه براى من و جهت كسب رضاى من بدانم (بيابم)، مگر آنكه (خود) تنظيم و تدبير امور او متصدى شوم. و هركس به غير من دل مشغول شود از آنهاست كه خويشتن را به مسخره گرفتهاند، و نامش در دفتر زيانكاران نوشته و ثبت است مصباح الشريعه، باب 16. بحار الانوار، ج 82، ص 136، كتاب الصلوه، باب 49، حديث 16.
249 - كيست كه درمانده را زمانى كه او را بخواند اجابت مىكند. (نمل / 62).
250 - هنگامى كه كلام الهى سبح اسم ربك الاعلى (اعلى / 1) نازل گشت، رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود : آن را سجودتان قرار دهيد. هنگامى كه آيه فسبح باسم ربك العظيم (واقعه / 74) نازل گشت، رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود : آن را در ركوع قرار دهيد علل الشرائع، ص 333، حديث 6. وسائل الشيعه، ج 4، ص 944، كتاب الصلوه، ابواب الركوع، باب 21، حديث 1.
251 - اين جمله از محيى الدين عربى است. متن سخن او در فصوص الحكم (فص آدمى) چنين است : قد كان الحق اوجد العالم كله وجود شبح مسوى لا روح فيه، فكان كمرآه غير مجلوه. و من شأن الحكم الاهلى انه ماسوى محلا الا و لابدان يقبل روحا الهيا عبر عنه بالنفخ فيه؛ و ما هوالا حصول الاستعداد من تلك الصوره السمواه لقبول الفيض التجلى الدائم الذى لم يزل و لايزال و مابقى الا قابل، و القابل لا يكون الا من فيضه الاقدس.
252 - او را دلى (هشيار) است با توجه كامل گوش (به كلام حق) بسپارد (ق / 37).
253 - اوست كسى كه در آسمان خداست و در زمين خداست (زخرف / 84).
254 - اوست اولين و آخرين و پيدا و نهان. (حديد / 3).
255 - هيچ جنبندهاى نيست جز آنكه ناصيهاش (زمام اختيارش) به دست خداست، بدرستى كه پروردگار من بر راه راست است. (هود / 56).
256 - سلام بر من روزى كه زاده شدم و روزى كه مىميرم و روزى كه زنده برانگيخته مىشوم. (مريم/ 33).
257 - ... آنگاه روى گرداندم ناگاه با صفهايى از ملائكه و پيامبران و مرسلين مواجه شدم؛ پس به من فرمود : اى محمد، سلام كن. گفتم : السلام عليكم و رحمة الله و بركاته. پس فرمود : اى محمد، همانا منم سلام و درود؛ و رحمت و بركات تو و ذريهات هستيد آنگاه پرودگار عزيز جبارم امر فرمود تا به سوى چپ روى نگردانم. علل الشرائع، ص 312، باب 1، حديث 1.
258 - و زمين به نور پروردگارش روشن گرديد (زمر / 69).
259 - امام صادق (عليه السلام) فرمود : تشهد ستايش خداوند تعالى است؛ پس در باطن و ضمير بنده او در عمل و كردار خاضع براى او باش، همچنگانكه در سخن و ادعا بنده او هستى. و راستى زبانت را به صفاى صدق ضميرت پيوند، كه او تو را بنده آفريد و دستورات داده تا با قلب و زبان و (همه) اعضاء و جوارحت عبادتش كنى و بدان جهت كه او پرودگار تو است، بندگى او نمايى. و بدانى كه اختيار و سرنوشت خلق به دست اوست و كس را ياراى هيچ نفسى و نيم نگاهى جز به تو و توان خواست او نيتس و جز با اجازه و اراده او قادر به انجام كوچكترين كارى در مملكت او نمىباشند. خداوند عزوجل فرموده : پروردگار تو آنچه بخواهد مىآفريند و انتخاب و اختيار مىكند و آنان را در كارهايشان گزينش و انتخاب نيست، منزه و برتر است خدا از آنچه شرك مىروزند. پس بنده سپاسگزار خدا باش در عمل، آن سان كه به زبان و ادعا ذكر او گويى. و راستى زبانت را به صفاى ضميرت پيوند كه او تو را آفريده (و از درونت آگاه است) پس برتر والاتر از آن است كه كسى را بدون آنكه نخست او را اراده كند، ارادهاى باشد. پس با تسليم و رضا به فرمان او با عبادت كردن به وسيله انجام او امرش بندگى به جاى آر. و تو را به صلوات بر پيامبرش محمد صلى الله عليه و آله امر كرده، پس نماز خدا را با صلوات بر پيامبر (ص) و طاعت او را با اطاعت آن حضرت شهادت (به وحدانيت) او را شهادت (به رسالت) آن جناب (ص) وصل كن؛ و بنگر كه بركات معرفت حرمت آن جناب از دستت نرود تا از بهره درود فرستادن او (اشاره به آيه 103 سوره توبه) و از امر خداوند به آن جناب كه اگر به آنچه فعل يا تركنش واجب است و به سنن و آداب عمل كنى و مرتبت بلند او را نزد خداوند عزوجل بدانى، براى تو استغفار كند و در بارهات شفاعت نمايد، (اشاره به آيه 159 سوره آل عمران و آيات ديگر) محروم گردى. مصباح الشريعه باب 17. بحارالانوار، ج 82، ص 284، كتاب الصلوة باب 56، حديث 11.
260 - اگر ايشان بنودند، خداوند رحمن پرستش نمىشد و خداوند رحمن شناخته نمىشود.
261 - مصباح الهدايه الى الخلاقه و الولايه كتابى است از حضرت امام نور الله مضجعه به زبان عربى در بيان حقايق و معارفى راجع به خلافت و ولايت. در مقدمه آن چنين مرقوم فرمودهاند : ... انى احببت ان اكشف لك فى هذه الرساله بعون الله ولى الهدايه فى البدايه و النهايه طليعه من حقيقه الخلافه المحمديه و رشحه من حقيقه الوالايه العلويه عليهما التحيات الازليه الا بديه و كيفيه سريانهما فى عوالم الغيب و الشهاده... و بالحرى ان نسميها مصباح الهدايه الى الخلافه و الولايه. وارجوا من الله التوفيق فانه خير معين و رفيق و استمده من اوليائه الطاهره فى الدنيا و الاخره.. تأليف اين كتاب شريف در شوال 1349 هجرى قمرى پايان يافته است.
262 - امام صادق (عليه السلام) فرمود : تشهد ستايش خداوند تعالى است؛ پس در باطن و ضمير بنده او در عمل و كردار خاضع براى او باش، همچنگانكه در سخن و ادعا بنده او هستى. و راستى زبانت را به صفاى صدق ضميرت پيوند، كه او تو را بنده آفريد و دستورات داده تا با قلب و زبان و (همه) اعضاء و جوارحت عبادتش كنى و بدان جهت كه او پرودگار تو است، بندگى او نمايى. و بدانى كه اختيار و سرنوشت خلق به دست اوست و كس را ياراى هيچ نفسى و نيم نگاهى جز به تو و توان خواست او نيتس و جز با اجازه و اراده او قادر به انجام كوچكترين كارى در مملكت او نمىباشند. خداوند عزوجل فرموده : پروردگار تو آنچه بخواهد مىآفريند و انتخاب و اختيار مىكند و آنان را در كارهايشان گزينش و انتخاب نيست، منزه و برتر است خدا از آنچه شرك مىروزند. پس بنده سپاسگزار خدا باش در عمل، آن سان كه به زبان و ادعا ذكر او گويى. و راستى زبانت را به صفاى ضميرت پيوند كه او تو را آفريده (و از درونت آگاه است) پس برتر والاتر از آن است كه كسى را بدون آنكه نخست او را اراده كند، ارادهاى باشد. پس با تسليم و رضا به فرمان او با عبادت كردن به وسيله انجام او امرش بندگى به جاى آر. و تو را به صلوات بر پيامبرش محمد صلى الله عليه و آله امر كرده، پس نماز خدا را با صلوات بر پيامبر (ص) و طاعت او را با اطاعت آن حضرت شهادت (به وحدانيت) او را شهادت (به رسالت) آن جناب (ص) وصل كن؛ و بنگر كه بركات معرفت حرمت آن جناب از دستت نرود تا از بهره درود فرستادن او (اشاره به آيه 103 سوره توبه) و از امر خداوند به آن جناب كه اگر به آنچه فعل يا تركنش واجب است و به سنن و آداب عمل كنى و مرتبت بلند او را نزد خداوند عزوجل بدانى، براى تو استغفار كند و در بارهات شفاعت نمايد، (اشاره به آيه 159 سوره آل عمران و آيات ديگر) محروم گردى مصباح الشريعه باب 17. بحارالانوار، ج 82، ص 284، كتاب الصلوه باب 56، حديث 11.
263 - امام صادق (عليه السلام) فرمود : معناى سلام در پاپان هر نماز، امان است؛ يعنى، هركس امر خدا و سنت پيامبرش را باخشوع قلبى در مقابل خدا به جاى آورد، از بلاى دنيا در امان و از عذاب آخرت بركنار است. و سلام نامى از نامهاى خداوند تعالى است كه در ميان خلق به وديعت نهاده تا معنا و محتواى آن را در دادستدها، امانتداريها و در روابط با هم، و براى تأييد و تصديق همنشينيها و صحت آميزش و معاشرتشان به كار برند. اگر خواستى سلام را جاى خود نهى و (حق) معناى آن را اداكنى، بايد از خدا پروا كنى و دين، دل و عقلت از (گزند و آسيب) خودت در سلامت باشد و آنها را به تيرگى گناهان نيالايى، و بايد فرشتگان نگهبانت را سلامت بدارى، آنها را نيازارى و ملوشان نسازى و با بدرفتارى با ايشان آنان را از خود نترسانى؛ آنگاه دوستت و سپس دشمنت (بايد زا جانب تو رد سلامت باشند) كه هر كس نزديكتر كس به او از دست او در سلامت نباشد، به طريق اولى دورتر كس از او رد سلامت نخواهد بود. و كسى كه سلام را در اين جايگاههايش ننهد، (او را) نه سلامى است و نه تسليمى. (نسخه : و نه سلمى) و در سلام گفتش درغگو است هر چند بلند و آشكار در ميان مردم سلام بگويد. مصباح الشريعه، باب 18 بحارالانوار، ج 82، ص 307، كتاب اصلوه باب 57، حديث 12.
264 - الها، گيرم كه بر عذاب تو صبر كردم، چگونه بر جدايى از تو شكيبايى كنم؟ دعا كميل، مصباح المتهجد، ص 778.
265 - اشاره است به يكى از اسفار اربعه كه عرفا در سلوك معنوى براى سالك قائل شدهاند. مراجعه شود به رساله مرحوم آقا محمدرضا قمشهاى درباره اسفار اربعه كه حضرت امام قدس سره در كتاب مصباح الهدايه ملخص آن را نقل فرمودهاند. و به مقدمه مرحوم صدرالمتأليهن بر كتاب اسفار.
266 -
من گنگ خواب ديده و عالم تمام گر
من عاجزم زگفتن و خلق از شنيدنش
سعدى 267 - مطابق با 19 خرداد 1318.