قرآن در آیینه نهج البلاغه

قرآن در آیینه نهج البلاغه0%

قرآن در آیینه نهج البلاغه نویسنده:
گروه: مفاهیم قرآنی

قرآن در آیینه نهج البلاغه

نویسنده: استاد محمد تقی مصباح یزدی
گروه:

مشاهدات: 8405
دانلود: 3181

توضیحات:

قرآن در آیینه نهج البلاغه
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 65 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 8405 / دانلود: 3181
اندازه اندازه اندازه
قرآن در آیینه نهج البلاغه

قرآن در آیینه نهج البلاغه

نویسنده:
فارسی

قرآن؛ نور حقيقى

يکى از مظاهر تجلى خداوند نور است. خداوند خود را به نور تشبيه مى کند و مى فرمايد:( اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ) ؛(۱۹) خدا نور آسمان ها و زمين است. اين نور وجود خداى متعال است که تجلى کرده و خلقت آسمان ها و زمين و مخلوقات صورت گرفته است.

به برکت عنايت خداوند است که عالم وجود برجاست و فيض وجود، پيوسته از جانب منبع جود، بر موجودات سرازير است و در نتيجه پديده ها و موجودات به حيات خود ادامه مى دهند.

گاه از کلام خدا نيز به نور تعبير مى شود؛ زيرا در پرتو نور است که انسان راه را پيدا مى کند و از بيراهه رفتن و سردرگمى نجات مى يابد. از آن جا که بدترين و زيان بارترين گمراهى و ضلالت، ضلالت و گم راهى در مسير زندگى و به خطر افتادن سعادت انسان است، نور حقيقى و واقعى آن است که انسان ها و جامعه انسانى را از ضلالت و گم راهى نجات دهد و مسير درست کمال انسانى را براى آنها روشن کند تا راه سعادت و تکامل را از طرق سقوط و ضلالت باز شناسد.

بر همين اساس خداوند متعال از قرآن به نور تعبير کرده است و مى فرمايد:( قَدْ جَاءَكُم مِّنَ ا للَّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُّبِينٌ ) ؛(۲۰) به تحقيق از جانب پروردگارتان نور و کتابى روشنى بخش آمده است تا شما با بهره گيرى از آن، راه سعادت را از شقاوت باز شناسيد. اينک از آن جا که موضوع بحث، قرآن از ديدگاه نهج البلاغه است، از تفسير و توضيح آيات وارده در اين زمينه صرف نظر مى کنيم و به توضيح بيان حضرت علىعليه‌السلام در اين باره مى پردازيم.

حضرت علىعليه‌السلام در خطبه ۱۸۹، بعد از وصف اسلام و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در وصف قرآن کريم مى فرمايد: «ثم انزل عليه الکتاب نورا لا تطفا مصابيحه و سراجا لا يخبو توقده، و بحرا لا يدرک قعره ؛ آن گاه خداى متعال قرآن را به صورت نورى که چراغ هايش هرگز خاموش نمى شود و مانند خورشيد فروزنده اى که هيچ گاه از فروزش نمى افتد و مثل دريايى که به قعر آن رسيدن براى هيچ کس ميسر نيست بر پيامبرش نازل فرمود.»

حضرت علىعليه‌السلام در اين خطبه در وصف قرآن ابتدا با سه تشبيه بسيار زيبا مى خواهند قلوب مسلمانان را با عظمت قرآن آشنا کنند و توجه آنها را به اين سرمايه عظيم الهى که در دسترس آنها قرار گرفته است بيش از پيش جلب نمايد.

ابتدا حضرت قرآن را به نور وصف مى کنند و مى فرمايند: «انزل عليه الکتاب نورا لا تطفا مصابيحه »؛ خداوند قرآن را، در حالى که نورى است، بر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل فرمود؛ لکن اين نور با ساير نورها متفاوت است. اين حقيقت قرآن کريم نورى است که نورافکن هاى آن هرگز به خاموشى نمى گرايد و هرگز از تابش نمى افتد.

از باب تشبيه معقول به محسوس قرآن مانند آن منبع عظيم انرژى برقى است که در شب ظلمانى از طريق شبکه برق رسانى به وسيله نورافکن هاى قوى، جاده هايى را که به مقصد منتهى مى شود، روشن کرده است و با نصب چراغ هاى راهنما بر سر دو راهى ها و چند راهى ها مسيرى را که به هدف منتهى مى شود از ديگر مسيرها که به بيراهه و سقوط در دره هاى هولناک مى انجامد براى کسانى که مى خواهند به سلامت به مقصد برسند روشن مى کند.

قرآن نيز در جامعه دينى و اسلامى و در زندگى جويندگان سعادت و رستگارى چنين نقشى ايفا مى کند، با اين تفاوت که چراغ هايى که از اين منبع نور تغذيه مى نمايند و مسير سعادت را روشن مى کنند هرگز خاموش نمى شوند در نتيجه راه حق، پيوسته مستقيم و روشن است و قرآن کريم و نورافکن هاى فروزان آن مدام پيروان قرآن را هشدار مى دهند که مواظب باشيد از مسير حق منحرف نشويد.

در فراز ديگرى از همين خطبه مى فرمايد: «و نورا ليس معه ظلمه ؛ قرآن نورى است که با وجود آن، تاريکى دوام نمى يابد؛ زيرا اين کتاب آسمانى نورافکن هايى دارد که از آن نور مى گيرند و پيوسته راه هدايت و سعادت را روشن مى کنند.»

علاوه بر اين، ائمهعليهم‌السلام که همان مفسرين وحى الهى هستند حکم آن نور افکن ها را دارند که معارف قرآن را براى مردم بيان و با علم خدادادى، مسلمانان را با حقيقت قرآن آشنا مى کنند.

مصابيح و آيينه هاى قرآنى

همان طور که مى دانيم طبق حديث ثقلين، قرآن و عترت اين دو وديعه الهى در مسير هدايت موحدين، مکمل يکديگرند که با تمسک به يکى و رها کردن ديگرى هدف از نزول قرآن که همان هدايت انسان هاست تحقق نمى يابد.

ائمهعليهم‌السلام چراغ هايى هستند که از اين منبع الهى نور مى گيرند و مسير زندگى انسان هاى طالب سعادت را روشن مى کنند و علوم قرآن و حقيقت آن نزد آنهاست. آن ذوات مقدسه هستند که مى توانند متشابهات را به محکمات برگردانند و راه را از بيراهه تشخيص دهند و مردم را به راه سعادت و کمال راهنمايى کنند. مردم نيز مى بايد معارف قرآن را تنها از آنها بگيرند و به کار بندند.

حکمت الهى چنين اقتضا مى کند و سنت خداوند بر اين قرار گرفته است که مردم از طريق اهل بيتعليهم‌السلام با معارف قرآن آشنا شوند و با به کار بستن آنها در تاءمين سعادت دنيوى و اخروى خود بکوشند. لذا براى تحقق اين منظور، خداى متعال با نصب امامت مستمر، راه استفاده از معارف قرآن را براى طالبين سعادت هم چنان باز نگه داشته است.

هر چند معاندان و دنيا پرستان در طول تاريخ در صدد برآمده اند تا مردم را از نور هدايت الهى که در مکتب اهل بيتعليهم‌السلام تجسم مى يابد خاموش کنند؛ لکن قرآن مى فرمايد هرگز بدين کار موفق نخواهند شد:( يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ ) (۲۱) .

از اين جهت حضرت علىعليه‌السلام قرآن را به چراغى که هرگز از فروزش آن کاسته نمى شود و به خاموشى نمى گرايد تشبيه مى کنند.

معارف قرآن چنان عميق و گسترده است که هر قدر آشنايان به علوم اهل بيت در باب آن بينديشند در هر گامى به معرفت و نکته اى تازه دست مى يابند و از آن جا که اين کتاب آسمانى نسخه اى از علم الهى است هر قدر تشنگان حقيقت از آب زلال حقيقت آن بنوشند نه تنها سيراب نمى شوند که تشنه تر مى گردند.

از همين روست که مى بينيم اولياى خدا و عارفان به حقيقت قرآن سعى مى کنند با تلاوت آيات الهى در نماز و تدبر در آنها، روح خود را تلطيف نمايند و بيش از پيش خويش را در معرض الهامات خداوندى و بارش معارف بى پايان الهى قرار دهند.

قرآن خورشيد فروزنده اى است که معارف آن پايان ناپذير و فروزندگى آن ابدى است؛ زيرا اين کتاب آسمانى مانند درياى عميقى است که رسيدن به قعر و ژرفاى آن جز براى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ائمه معصومينعليهم‌السلام که به علم الکتاب آگاه هستند و هر کس و هر جامعه اى بخواهد با قرآن و کلام الهى آشنا شود و زندگى فردى و اجتماعى خود را بر اساس رهنمودهاى اين کتاب آسمانى سامان دهد راهى جز تمسک به قرآن بر اساس تفسير و تبيين پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ائمه معصومينعليهم‌السلام و الگو قرار دادن سيره و روش آنها ندارد.

براى تاييد اين مطلب تنها به بخش هايى از دو روايت اشاره مى کنيم.

امام صادقعليه‌السلام مى فرمايند: «و نحن قناديل النبوه و مصابيح الرساله و نحن نور الانوار و کلمه الجبار رايه الحق التى من تبعها نجى و من تاخر عنها هوى و نحن مصابيح المشکاه التى فيها نور النور ؛(۲۲) قنديل ها و ظروف نبوت و چراغ هاى رسالت ماييم؛ يعنى مردم مى بايد با راهنمايى ائمهعليه‌السلام به مقصد نبوت و رسالت که همان هدايت به سوى حق است رهنمون شوند. نور همه نورها از ماست.»

حاکميت خدا از طريق ولايت ما تحقق پيدا مى کند. ما هستيم آن پرچم حقى که هر کس از آن پيروى کند نجات پيدا مى کند و هر کس از آن دور بماند سقوط مى کند و آن چراغ و مشکلاتى که روشنايى و نور در آن قرار دارد ماييم. شبيه اين بيان از امام سجادعليه‌السلام نيز نقل شده است؛ حضرتش مى فرمايند:

«ان مثلنا فى کتاب الله کمثل المشکاه و المشکاه فى القنديل فنحن المشکاه فيها مصباح و المصباح محمد عليه‌السلام المصباح فى زجاجه نحن الزجاجه کانها کوکب درى توقد من شجره مبارکه زيتونه معروفه لا شرقيه و لا غربيه لا منکره و لا دعيه يکاد زيتها يضى ء و لو لم تمسسه نار نور القرآن على نور يهدى الله لنوره من يشاء و يضرب الله الامثال للناس و الله بکل شى ء عليم بان يهدى من احب الى ولايتنا ».(۲۳)

حضرت در اين بيان، آيه ۳۵ سوره نور را به پيامبرعليه‌السلام و اهل بيت و ائمه معصومينعليه‌السلام تفسير کرده اند. حضرتش مى فرمايند مثل ما اهل بيت در قرآن مثل منبعى است که از طريق آن، نور هدايت الهى، راه را بر بندگان روشن مى کند.

ما اهل بيت حکم آن آبگينه شفافى را داريم که نور مصباح و چراغ هدايت را، که همان نور نبوت است، به بندگان منعکس مى کنيم. اين نور از شجره مبارکه اى از نور الهى، که پرتو آن گسترده و غير قابل انکار است، سرچشمه مى گيرد. اين حقيقت نه شرقى نه غربى است نه ناشناخته و نه وانهاده است.

امام سجادعليه‌السلام مى فرمايند حقيقت پيامبر و اهل بيت مکرمش حکم چراغ بسيار شفافى را دارند که بدون نياز به شعله اى، نور مى دهد. نور قرآن مبتنى بر آن نورى است که خدا هر کس را بخواهد هدايت کند او را بدان نور ولايت اهل بيتعليه‌السلام هدايت مى کند.

رستگارى پيروان قرآن در قيامت

چنان که قبلا اشاره شد آنچه انسان در درجه اول اهميت است و عقل ايجاب مى کند تمام همت خويش را در جهت تحقق هر چه بهتر آن صرف کند، سعادت و رستگارى اخروى است؛ زيرا زندگى اين جهانى مقدمه و زمينه ساز زندگى جاودانه اخروى است.

مثل انسان در اين عالم نسبت به عالم آخرت مثل آن مسافرى است که در شهر غربت با کار و تلاش شبانه روزى و قناعت و پس انداز کردن حاصل کوشش خود و ارسال آن به وطى اصلى و زادگاه خويش درصدد است تا براى خود خانه و سرپناه و سرمايه اى فراهم کند تا در هنگام مراجعت به وطن خود با برخوردارى از امکانات پيش فرستاده، اين چند روز باقيمانده عمر خويش را در رفاه و عزت و سربلندى زندگى کند، با اين تفاوت که زندگى اخروى، جاودانه و هميشگى است.

اعتقادات و اعمال و رفتارهاى انسان بذرهايى است که در اين جهان به دست انسان کاشته مى شود و در عالم آخرت، نتيجه و محصول آن آشکار مى گردد. در اين عالم اگر کشاورزى بر اساس رهنمودهاى يک دانشمند آشنا و متخصص امر کشاورزى بذرى را کشت کند، در هنگام درو بيشترين محصول ممکن را با بهترين کيفيت، از زحمت خويش برداشت خواهد کرد.

به همين منوال اگر انسان ها اعمال و رفتار خود را بر اساس رهنمودهاى قرآن کريم و معارف و علوم اهل بيتعليه‌السلام تنظيم کنند و امور فردى و اجتماعى و سياسى خود را بر اساس رهنمودهاى قرآن کريم سامان دهند، علاوه بر عزت و سربلندى دنيا، در علم آخرت نيز از نتايج اعمال نيک خود برخوردار خواهند بود و از اين که با اعمال شايسته خود سرنوشتى سعادتمند در جوار رحمت خدا براى خود تدارک ديده اند خوشحال خواهند بود.

حضرت علىعليه‌السلام مضمون مذکور را با تمثيلى بسيار زيبا بيان مى کنند و مردم را به عمل به قرآن و پاسدارى و حراست از احکام حيات بخش آن فرا مى خوانند: «فاسئلوا الله به و توجهوا اليه بجبه و لا تسئلوا به خلقه انه ما توجه العباد الى الله بمثله و اعلما انه شافع و مشفع و قائل و مصدق و انه من شفع له القرآن يوم القيامه شفع فيه و من محل به القرآن يوم القياه صدق عليه ».(۲۴)

آن حضرت بعد از بيان مطالب گذشته مبنى بر اين که قرآن درمان و شفاى بزرگ ترين دردهاى جامعه است، به مردم توصيه مى کند که با پيروى از قرآن، شفاى دردهاى خود را از قرآن بخواهيد و با عمل به آن به خداوند روى آوريد و براى استمداد از انسان هاى ديگر، قرآن را وسيله قرار ندهيد.

بدانيد قرآن شفاعت کننده اى است که شفاعتش پذيرفته مى شود و گوينده اى است که گفتارش تصديق مى شود و کسى که قرآن در قيامت او را شفاعت کند آن شفاعت در حق او پذيرفته است و کسى که قرآن او را در روز قيامت تقبيح کند، به زيان او تمام مى شود.

آن گاه حضرت خطر جدايى مردم از قرآن را گوش زد مى کنند، سپس آنها را به پيروى از اين کتاب آسمانى و الگو قرار دادن آن در فکر و عمل دعوت مى نمايند: «ينادى مناد يوئم القيامه الا ان کل حارث مبتلى فى حرثه و عاقبه عمله غير حرثه القرآن فکونوا من حرثته و اتباعه و استدلوه على ربکم واستنصحوه على انفقسکم و اتهموا عليه ارائکم و استغشوا فيه اهوائکم »؛(۲۵)

آن گاه که قيامت بر پا شود و خلايق براى حسابرسى و جزا و پاداش به پا خيزند منادى ندا مى دهد و اين واقعى را به اهل قيامت خبر مى دهد که هان!اى انسان ها بدانيد هر انسانى امروز در عاقبت و پايان کار، گرفتار و مبتلا به آثار و نتايج و محصول کشته خويش است، مگر کسانى که در دنيا اعتقادات و اعمال و رفتار خويش را بر اساس دستورها و راهنمايى هاى قرآن شکل داده اند.

تنها اين افراد هستند که از نتايج و آثار اعمال و رفتار و اعتقادات خويش راضى اند و هرگز احساس غبن نمى کنند.

تنبه و بيدار باش

زندگى و حيات هر موجودى از جمله انسان، امرى محدود است. اين زندگى از نقطه زمانى خاصى شروع مى شود و در نقطه زمانى خاصى با مرگ پايان مى پذيرد. انسان در اين زمان محدود، پيوسته در حال شدن است و شخصيت او در حال شکل گيرى است.

شخصيت انسان که برخاسته از اعتقادات و باورهاى اوست منشا اعمال و رفتار وى مى گردد. اعمال و رفتار انسان نيز در روز قيامت تجسم پيدا مى کند و هر کس با آثار و نتايج خود دست به گريبان خواهد بود.

نکته اى که در اين جا بدان توجه داده مى شود اين است که تا انسان از دنيا نرفته است هر لحظه مى تواند با محاسبه و بازنگرى در افکار و عقايد و اعمال و رفتار خويش، گذشته خود را جبران کند و سرنوشت خود را در جهت سعادت و رستگارى دنيوى و اخروى تغيير دهد.

چه بسيارند انسان هايى که در لحظه اى به خود آمدند و با يک تصميم و توبه حقيقى، گذشته تاريک خود را به آينده اى درخشان و سعادتمند مبدل کردند و ره صد ساله را يک شبه پيمودند؛ لکن بايد توجه داشت که فرصت و امکان بازنگرى و تدارک گذشته، تنها در اين جهان ممکن است و بعد از مرگ و ارتحال از اين عالم فانى امکان تدارک منتفى است.

اگر انسان در عالم دنيا اعمال و رفتار خود را بر اساس قرآن و دستورات و معارف الهى سامان داد و به بيان حضرت علىعليه‌السلام از حرثه قرآن بود، در عالم آخرت از آثار و محصول آنها بهره مند و خوشحال خواهد بود. فرصت عمل و تدارکات، تنها در دنيا وجود دارد و عالم آخرت جاى تدارک نيست: «اليوم عمل و لا حساب و غدا حساب و لا عمل »؛(۲۶) امروز روز کشت و عمل است و محاسبه اى در کار نيست و فردا روز برداشت و محاسبه است و امکان عمل و تدارک وجود ندارد.

علىعليه‌السلام که داناى به حقيقت دنيا و آخرت و رابطه ميان آنها، و خيرخواه مسلمانان و دلسوز آنان است مى فرمايد: فکونوا من حرثه القرآن؛ اگر طالب سعادتيد، کشت و کار خود را در کشتزار با برکت قرآن قرار دهيد. از کسانى باشيد که با عمل به دستورات حيات بخش اين کتاب آسمانى، دنيا و آخرت خود را آباد مى سازند. قرآن را الگوى خود قرار دهيد تا هرگز زيان نبينيد.

رمز موفقيت و نقش قرآن

به نظر مى رسد براى موفقيت در هر برنامه و سياستى، به خصوص در زمينه مسايل تربيتى و فرهنگى و اجتماعى، سه شرط اساسى وجود دارد.

۱- درستى و صحت برنامه در جهت رسيدن به هدف مورد نظر؛

۲- ايمان و باور نسبت به برنامه و دستورالعمل هاى آن؛

۳- عمل بر مبناى احکام و دستورالعمل هاى مطرح شده در برنامه.

بديهى است که کدام از شروط سه گانه منتفى باشد کارآيى برنامه مذکور آن طور که بايد به ظهور نمى رسد و هدف مورد نظر محقق نمى شود.

همه ما مى گوييم قرآن کلام خدا و برنامه زندگى ما مسلمانان است. اما گفتن تنها و اقرار به اين مطلب کافى نيست. اقرار و اظهار در صورتى ايمان به قرآن و دستورات حيات بخش آن محسوب مى شود که از اعتقاد و باور قلبى حکايت کند و انسان از عمق جان به قرآن و دستورات اميد بخش آن ايمان داشته باشد و در مقابل سخنان و پيام هاى الهى تسليم محض باشد.

با چنين ايمان و اعتقاد و باورى است که شرط کارآيى قرآن در هدايت جامعه، يعنى عمل بر مبناى دستورات حيات بخش قرآن، تحقق پيدا مى کند.

قرآن کريم مى فرمايد:( ذَٰلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ * الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ * وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ * أُولَٰئِكَ عَلَىٰ هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَأُولَٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ) ؛(۲۷) آن کتاب الهى که هيچ جاى ترديد در آن نيست هدايت گر پرهيزکارانى است که ايمان به غيب دارند و نماز را به پا مى دارند و از آنچه ما به آنها روزى داديم انفاق مى کنند؛ کسانى که به احکام و دستوراتى که به صورت قرآن بر تو نازل شده ايمان مى آورند و کتب آسمانى پيش از تو را باور و به قيامت يقين دارند. چنين انسان هايى از هدايت پروردگارشان بهره مندند و به رستگارى مى رسند.

البته توجه داريم که ايمان داراى درجاتى است و جامعه اسلامى در صورتى مى تواند با غلبه بر مشکلات و پيروزى بر دشمنان خود به عزت و عظمت و به تعبير قرآن کريم فلاح و رستگارى دنيوى و اخروى اميدوار باشد که دست اندرکاران فرهنگى جامعه به حکومت دينى و دستورات و احکام قرآن ايمان و از صميم قلب باور داشته باشند، نه آن که تنها با استفاده ابزارى از دين و فرهنگ دينى مردم، براى کسب وجاهت، خود را معتقد به قرآن معرفى کنند.

در قرآن کريم از انسان هايى که به احکام و دستورات الهى ايمان ندارند و تنها براى فريب مسلمانان و رسيدن به مقاصد دنيوى خود اظهار ايمان مى کنند به نام منافقين ياد مى شود. خصوصيات ظاهرى و باطنى و رفتارى اين گروه در آيات متعددى از قرآن کريم بيان شده است.

به هر حال نکته اى که در اين جا بر آن تاکيد مى نماييم اين است که اگر بخواهيم بر اساس دستورات قرآن زندگى کنيم و اين کتاب آسمانى مردم ما را سعادتمند کند، مى بايد همه مردم و به خصوص دست اندرکاران امور فرهنگى جامعه به قرآن ايمان و اعتقاد داشته باشند و در مقابل اين کتاب الهى تسليم باشند؛ تسليمى ابراهيم گونه که بر اساس آن، دستورات حيات بخش قرآن را بدون چون و چرا پذيرا باشند.

ابراهيم؛ الگوى تسليم و بندگى در قرآن کريم

قرآن کريم داستان تسليم بودن حضرت ابراهيمعليه‌السلام در مقابل اوامر و دستورات الهى را الگوى تسليم و رضا بيان مى کند و رمز موفقيت وى در مواجهه با مشکلات و پيروزى او بر مشرکين را در ايمان و صبر و استقامت و توکل بر خداى متعال معرفى مى کند و از ما مى خواهد تا در مقابل امر خدا و قرآن کريم داراى چنين ايمان و اعتقادى باشيم و در عمل، ابراهيم گونه در اجراى احکام الهى پابرجا و ثابت قدم باشيم.

ما در اين جا داستان حضرت ابراهيمعليه‌السلام را در اجراى فرمان خداى متعال، در ماجراى ذبح فرزندش، حضرت اسماعيلعليه‌السلام را به اختصار يادآور مى شويم. تا در ضمن آن، روحيه خدا محورى را در فرهنگ توحيدى توضيح داده، نقاط ضعف خود را در مواجهه با قرآن و دستورات نجات بخش آن روشن کنيم و در پرتو آن خوانندگان عزيز را با دردهاى اصلى جامعه آشنا نماييم.

از قرآن کريم استفاده مى شود که در تقدير الهى چنين گذشته بود که حضرت ابراهيم بعد از صد سال بى فرزندى و بعد از انتظارى بس طولانى در دمادم نوميدى صاحب فرزندى شود و اين آرزوى فرزندى صالح دارد و وجود فرزند صالح را ادامه وجود و بقاى خويش مى داند.

پس از تولد اسماعيل، حضرت ابراهيمعليه‌السلام از طرف خداى متعال مامور شد تا فرزند خود را همراه با مادر بزرگوارش به سرزمين مکه ببرد تا در سخت ترين شرايط در وادئى که آثارى از آب و حيات در آن به چشم نمى خورد تنها بگذارد و به دنبال انجام ماموريت الهى سرزمين مکه را ترک گويد.

بعد از چندى، هنگام مراجعت و آن گاه که فرزندش رشد کرده و جوانى مودب و خوش سيما شده است که ديدن جمال زيبايش چشم هر انسانى را خيره مى کند و رخسار گلگونش غم ها و غصه ها را از ياد پدر مى برد و رنج هجران و مشکلات را بر او آسان مى کند ناگاه در اوج دلبستگى به داشتن چنين فرزندى که شايستگى پيامبرى در او نمايان است، در خواب به او وحى مى شود که بايد فرزندت را در راه خدا قربانى کنى.

راستى شايسته است ايمان و اعتقاد خود را به خدا و قرآن و دستورات الهى و مراتب تسليم خود را در مقابل خدا با ايمان و مرتبه تسليم حضرت ابراهيم محک بزنيم تا فاصله بين خود و آنچه را قرآن و خداى متعال از ما خواسته است بهتر درک کنيم و در صدد تقويت ايمان و عمل بر مبناى اعتقاد دينى بيش به دست خويش آن هم در بيدارى نه در خواب مى داد ما تاب شنيدنش را نداشتيم چه رسد به اين که فرمان و دستور الهى را در قربانى کردن فرزند خود اجرا کنيم؛ لکن حضرت ابراهيمعليه‌السلام بى درنگ در صدد اجراى فرمان الهى بر مى آيد و بدون اين که هيچ گونه ترديدى در صحت آنچه بر او وحى شده است به خود راه دهد، که آيا چه مصلحتى در کشتن فرزند بى گناه است، مطلب را با فرزند خويش در ميان مى گذارد:

«فلما بلغ معه السعى قال يا بنى انى ارى فى المنام انى اذبحک فانظر ماذاترى قال يا ابت افعل ما تومر ستجدنى ان شاءالله من الصابرين »؛(۲۸) آن گاه که فرزندش رشد يافته بود و در هنگام سعى بين صفا و مروه با پدر همراه بود به وى گفت اى فرزندم در عالم رويا چنين ديدم که مى بايد تو را در راه خدا قربانى کنم نظر تو چيست؟

ايمان و تسليم حضرت ابراهيم بدين مرتبه است. اينک مرتبه تسليم و ايمان فرزند را به تماشا بنشين و اطاعت فرزند در مقابل امر خدا و پدر خويش را نظاره کن و هم چنان از اخلاص و ايمان انسان هايى که قلم و بيان از وصف آنها عاجز است در حيرت بمان و در نهادن نام مسلمان بر خويش احتياط از دست مده.

حضرت اسماعيل اين فرزندى که درس تسليم در مقابل خدا را از پدر خويش فراگرفته، با جوابى فراتر از يک اظهار موافقت، پدر خويش را در اجراى فرمان الهى تشويق مى کند که مبادا امر خدا بر زمين بماند. حضرت اسماعيل نيز بدون آن که از فلسفه کشته شدن خويش سوال کند و بى آن که پدر را در اجراى ماموريتش به درنگ و تامل وادار کند به پدر مى گويد: «يا ابت افعل ما تومر ستجدنى ان شاءالله من الصابرين »؛(۲۹) اى پدر ماموريت خويش را انجام بده، ان شاءالله مرا در اجراى اين ماموريت صابر و ثابت قدم خواهى يافت.

البته انسان هاى بزرگ در انجام همه کارها و به خصوص ماموريت هاى بزرگ با استمداد از خداى متعال و توکل بر او تصميم مى گيرند و اقدام مى کنند، در تمام کارها از او کمک و يارى مى خواهند و با کمال ادب چنين اظهار مى کنند که اگر خدا بخواهد و اگر او کمک کند من فلان ماموريت را انجام مى دهم.

در اين جا نيز حضرت اسماعيل به قدرت خويش تکيه نمى کند؛ بلکه به پدر خود چنين اظهار مى کند که: «ستجدنى ان شاءالله من الصابرين ؛ ان شاءالله خدا به من کمک کند و من صبر مى کنم تا تو در انجام وظيفه الهى خويش موفق شوى.»

خداى متعال سيماى حضرت ابراهيمعليه‌السلام و حالت تسليم حضرت ابراهيم را در مقابل پروردگار از زبان ابراهيم چنين بيان و ترسيم مى کند: «انى وجهت وجهى للذى فطر السموات و الارض حنيفا و ما انا من المشرکين ؛(۳۰) من با ايمانى خالص، روى به خدايى آورده ام که آفريننده آسمان ها و زمين است و من هرگز با عقيده جاهلانه مشرکان موافق نخواهم بود.»

ما بايد در مقابل خدا و قرآن، اعتقادى همانند اعتقاد و ايمان ابراهيمعليه‌السلام داشته باشيم، در آن صورت است که دومين شرط اساسى بهره مندى از قرآن کريم، يعنى هدايت جامعه بر مبناى راهنمايى هاى قرآن تحقق پيدا مى کند.

بنابراين وجود قرآن، بدون ايمان راسخ و اعتقاد قلبى هرگز انسان و جامعه را سعادتمند نمى کند البته روشن است که علاوه بر ايمان و اعتقاد، آنچه به برنامه هدايت قرآن عينيت مى بخشد تحقق شرط سوم يعنى عمل طبق دستورات قرآن و عينيت بخشيدن به دستورات حيات بخش آن در متن زندگى فردى و اجتماعى است.

فصل دوم: فهم و تفسير قرآن

مشکل اصلى

نتيجه فصل گذشته اين شد که قرآن کتاب هدايت الهى است و همه ما موظفيم بدان ايمان بياوريم و با به کار بستن دستورات و احکام آن در زندگى فردى و اجتماعى و الگو قرار دادن آن، زندگى و جامعه خود را بر اساس رهنمودهاى قرآن اداره کنيم تا در دنيا و آخرت سعادتمند شويم.

اکنون مى خواهيم اين پرسش را مطرح کنيم که چرا با اين که قرآن، اين نسخه شفابخش دردهاى فردى و اجتماعى، در جوامع مسلمين و از جمله در جامعه انقلابى و اسلامى ما وجود دارد در عين حال ما همچنان از بعضى مشکلات به خصوص مشکلات فرهنگى رنج مى بريم؟

احتمالا با استفاده از مطالب گذشته در پاسخ خواهيد گفت چون آن طور که مى بايد به قرآن و دستورات نجات بخش آن عمل نمى شود. اين پاسخ هر چند صحيح تلقى مى شود ولى به نظر مى رسد سوال اساسى ترى مطرح مى شود چرا آن طور که مى بايد به قرآن عمل نمى شود؟ در واقع چه عواملى باعث مى شود حضور قرآن در جامعه کم رنگ و به تدريج مردم از قرآن و فرهنگ دينى و ارزش هاى الهى جدا شوند؟

چون موضوع بحث، قرآن از ديدگاه نهج البلاغه است، سوال مذکور را مى توانيم به اين شکل مطرح کنيم که حضرت علىعليه‌السلام مشکل اصلى جامعه ما را در چه مى داند و براى حل آن چه راهى فراروى ما مى گشايد؟ براى پاسخ اين سوال و توضيح فرمايش حضرت علىعليه‌السلام در اين زمينه، ابتدا مقدمه اى طرح مى کنيم و آن گاه به بحث اصلى مى پردازيم.

چنان که در فصل پيش بيان شد ايمان به خدا و دستورات الهى و تسليم در مقابل اوامر خدا از اصلى ترين شروط هدايت و بهره مندى از راهنمايى هاى قرآن کريم است.

ايمان و تسليم ابراهيم گونه و بارورى با جان عجين مى بايد تا بتوان از دام هاى شيطان در امان ماند. در مشعر معرفت، سنگ ريزه هايى مى بايد جمع آورى نمود تا در هنگام مراجعه به قرآن کريم، شيطان نفس اماره را با آن سنگ ريزه ها رمى کرد.

بايد در مقابل هواهاى نفسانى ايستاد و سخن خدا را بر تمايلات نفسانى مقدم داشت و نفس را از پيش داورى در فهم قرآن کريم منع نمود تا در هنگام مراجعه به آيات الهى و فهم قرآن کريم دچار اشتباه نشد؛ زيرا چنين نيست که هر کس با هر نيتى و با هر روشى سراغ قرآن آمد بتواند درست از آن استفاده کند.

در يک جمله، اگر ما بندگى خدا را پذيرفته ايم بايد خودمان را کاملا تسليم او کنيم و دل را در گرو اراده و خواست خدا قرار دهيم و با تمام وجود باور داشته باشيم که خدا بهتر از بندگانش مصالح آنها را مى داند و جز به صلاح و نفع بندگانش امر و نهى نمى کند. تنها با چنين اعتقاد و ايمانى است که امکان فهم درست از اين کتاب الهى و بهره مندى از راهنمايى هاى حيات بخش آن براى انسان ها ميسر مى شود.

بنابراين اولين و اساسى ترين شرط بهره مندى از هدايت الهى، داشتن روحيه تسليم و پرهيز از هر گونه پيش داورى و خود محورى است. پزشک حاذق، در نسخه اى که براى بيمار خود، مى نويسد، مصرف داروهايى را الزام و خوردن غذاهايى را تجويز مى کند و از خوردن دارو و غذاهايى که درمان و معالجه را به تاخير مى اندازد يا امکان آن را منتفى مى کند منع مى کند.

اما آيا همه دستورهاى پزشک با خواسته ها و تمايلات بيمار مطابقت دارد؟ ممکن است بيمار، برخى از داروهاى تجويز شده را با کمال ميل مصرف کند و از بعضى غذاهاى منع شده از روى رغبت پرهيز کند؛ لکن اغلب تمايلات مريض با دستورات پزشک هم خوانى ندارد.

گاه مريض تمايل شديد به خوردن ترشى دارد ولى پزشک مصرف ترشى را براى مريض سم کشنده مى داند. در اين موارد ممکن است مريض در اثر اشتياق شديد به آن چيز، در تشخيص پزشک شک کند و براى خوردن آن توجيهاتى از پيش خود دست و پا کند.

البته انسان در مورد امراض جسمى به لحاظ علاقه شديد به سلامتى خود کمتر حاضر است از دستورهاى پزشک تخلف نمايد و غالبا سعى مى کند آنها را بر تمايلات شخصى خود ترجيح دهد و به دستورات پزشک معالج به طور کامل عمل کند؛ لکن در مورد امراض روحى کم نيستند انسان هايى که تمايلات نفسانى خود را ملاک قضاوت قرار مى دهند و بر اساس پيش داورى هاى باطل و ذهنيت هاى نادرست و هوس هاى نابجا در مقام تفسير دين و احکام الهى بر مى آيند.

بديهى است که با چنين روحيه اى امکان فهم صحيح از قرآن و دين منتفى است. حتى اگر فرض بر اين باشد که فرد واقعا در صدد فهم درست از دين و قرآن باشد و قصد هرگونه فريب و اغواى ديگران درباره او ممتنع باشد، چون با پيش داورى و ذهنيت نادرست خواسته است قرآن و دين را فهم کند، نمى توان تاثير پيش داورى ها و ذهنيت هاى مشوب و خواسته هاى نفسانى را در بر داشت و فهم او از آيات و روايات کاملا منتفى دانست.

البته داستان افرادى که دانسته و با علم و آگاهى براى فريب مردم و تخريب فرهنگ دينى جامعه و به نام قرائت هاى مختلف دست به تحريف احکام و دستورات دينى مى زنند داستان جداگانه اى است که در جاى خود بدان خواهيم پرداخت و علل و انگيزه اين تفکر ضد دينى را از ديدگاه نهج البلاغه به اختصار و بررسى خواهيم کرد. اکنون ببينيم راه صحيح مراجعه به قرآن و فهم احکام و دستورات آن از ديدگاه حضرت علىعليه‌السلام چيست؟