مثل هاى آموزنده قرآن
آرامش حاكم بر اعضاى انسان به نوعى كه حاكى از شعور به عظمت طرف مقابل باشد.
متصدعا: از واژه «تصدع» گرفته شده به معنى تفرق و پراكندگى است .
تفسير آيه
مفسران در تفسير آيه به دو گونه سخن گفته اند و آن اين كه :
١. هرگاه اين قرآن را بر كوه نازل مى كرديم و كوه نيز از مفاهيم و معانى آن آگاه بود با آن صلابت و سختى كه دارد در برابر فرستنده آن ، به خضوع و خشوع مى پرداخت و از ترس خدا پراكنده مى گشت .
هرگاه كوه داراى چنين شاءنى است انسان نيز بايد چنين باشد مشروط بر اين كه از مفاهيم و معانى آن آگاه گردد.
٢. كوه بسان تمام موجودات از يك نوع آگاهى مخصوص به مرتبه وجودى خود برخوردار است . و علم و آگاهى با وجود و هستى ملازم و همراه مى باشد، بنابراين اگر قرآن بر كوه نازل مى شد، قطعا در برابر فرستنده آن خاضع و خاشع مى شد و از ترس خدا منفجر مى گشت .
تفاوت اين دو تفسير در اين است كه در تفسير نخست كوه ، موجود ناآگاه معرفى شده و خضوع آن مشروط به داشتن آگاهى گشته است ولى در تفسير دوم كوه موجود آگاه انديشيده شده البته آگاهى متناسب مرتبه وجود خود.
گواه بر اين كه دانش و آگاهى با وجود و هستى ملازم است و هر موجودى به تناسب سهم خود سهمى از آگاهى دارد، آيه ياد شده در زير است :
و ان من الحجارة لما يتفجر منه الانهار و ان منها لما يشقق فيخرج منه الماء و ان منها لما يهبط من خشية الله .(٢٣٢)
«چگونه تو را به داورى مى طلبند در حالى كه تورات نزد ايشان است و در آن حكم خداست و پس از داورى خواستن از تو، روى برمى گرداند، آنها مومن نيستند».
اين آيه و آيات ديگر حاكى است كه بنى اسرائيل به تحريف كتاب خدا پرداخته و به احكام موجود در تورات عمل نمى كردند و از بهره گيرى از تورات كه از نظر قرآن نور و هدايت است بى بهره بودند مثل آنان مثل آن دراز گوشى است كه يك رشته كتابهاى حاوى علوم و دانش ها بر او بار كنند.
دراز گوش كتابها را حمل مى كند ولى از آن ها بهره نمى برد.
هر چند مورد آيه يهودان روى گردان از كتابهاى الهى است ولى حكم الهى اختصاص به يهودان ندارد بلكه هر گروهى كه با داشتن سرمايه هاى معنوى و مادى از آن بهره نگيرند بسان همان دراز گوشى هستند كه چند كتاب بر او حمل كنند.
ولى متاءسفانه در اين قرون اخير حال بسيارى از مسلمانان شبيه اين گروه شده و از كتاب الهى كمتر بهره مى گيرند و غالبا قرآن به جاى بهره گيرى از مفاهيم آن جزو مهريه قرار مى گيرد و يا در يك قاب خاص قرار داده و كمتر گشوده مى شود و بيشترين تلاوت قرآن در كنار قبور عزيزان و مجالس ختم صورت مى گيرد، در حالى كه بايد اين كتاب در متن زندگى قرار گيرد و همگان از همان دوره ابتدايى با آن آشنا شوند.
حاصل اين كه ما در آيه مشبه و مشبه به و وجه شبه داريم .
١. گروه يهود كه با داشتن كتاب آسمانى از آن بى بهره اند (مشبه است).
٢. چهارپايى كه كتابهاى علمى بر آن حمل مى شود و از آن بهره نمى برد (مشبه به است).
٣. وجه شبه بى بهره گى هر دو طرف از آنچه همراه دارند.
مثل پنجاه و پنجم : گنهكارانى مانند همسران نوح و لوط
ضرب الله مثلا للذين كفروا امراءت نوح و امراءت لوط كانتا تحت عبدين من عبادنا صالحين فخانتاهما فلم يغنيا عنهما من الله شيئا و قيل ادخلا النار مع الداخلين . (تحريم / ١٠)
«خداوند براى كسانى كه كافر شدند به همسر نوح و همسر لوط مثل زده است ، آن دو، تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند ولى به آن دو خيانت كردند و ارتباط آنان با آن دو (پيامبر) سودى به حالشان نبخشيد و به آنها گفته شد همراه كسانى وارد آتش مى شوند، وارد آتش شويد».
تفسير آيه
يكى از روش هاى تربيت ارائه الگوهاى بارز است تا از اين طريق مربى به اهداف تربيتى خود نائل آيد.
يكى از ويژگيهاى قرآن اين است كه به هنگام ارائه نمونه خواه نمونه بد يا نمونه خوب به بارزترين نمونه دست مى زند، در اين مثل براى ارائه نمونه از زنانى كه از نظر اخلاقى كاملا سقوط كرده بودند دو نمونه بارز نشان مى دهد كه مظهر كامل فساد اخلاق بودند.
١. همسر نوح .
٢. همسر لوط.
با اين كه هر دو با رسولان خدا رابطه زناشويى داشته و به اصطلاح هم بستر بودند اما اين پيوند جسمى نتوانست آنها را نجات دهد و سرنوشت آنان را دگرگون سازد.
نوح سر سلسله پيامبران و حضرت لوط خواهرزاده حضرت ابراهيم مبلغ شريعت ابراهيم در سرزمين خود بود. اما همسران اين دو به شوهران خود خيانت كردند و از نور وحى بهره نگرفتند و چون رابطه روحى آنان با شوهران خود كاملا بريده شده بود، شوهران نتوانستند آنان را نجات دهند.
ارائه اين نمونه براى بيدار كردن خانواده هايى است كه گرفتار سوء اخلاق مى باشد و تصور مى كنند كه انتساب آنان به بيوت علم و يا دانش و يا سيادت ، مايه نجات آنها خواهد داد.
شگفت آنجا است كه قرآن در آغاز اين سوره درباره دو همسر از همسران رسول خدا سخن به ميان آورده و آنها را نكوهش كرده ، و از اين طريق تفهيم مى كند كه پيوند آنان با رسول خدا در صورتى كه در عمل به شريعت كوتاهى كنند مايه نجات نخواهد بود.
قرآن درباره اين دو همسر كه راز پيامبر را آشكار كردند چنين مى فرمايد:
و اذ اءسر النبى الى بعض اءزواجه حديثا فلما نبات به و اءظهره الله عليه عرف بعضه و اءعرض عن بعض فلما نباها به قالت من اءنباك هذا قال نبانى العليم الخبير. (تحريم / ٣)
«ياد آر زمانى كه پيامبر يكى از رازهاى خود را به بعضى از همسرانش گفت ، ولى آنگاه كه وى آن را افشا كرد، خداوند پيامبرش را از آن آگاه ساخت ، و پيامبر قسمتى از آن را بازگو كرد و از قسمت ديگر خوددارى نمود. وقتى كه پيامبر همسرش را از آن خبر داد، همسرش گفت : چه كسى تو را از اين راز آگاه ساخت ؟ فرمود: خداوند عالم و آگاه مرا با خبر ساخت».
آيه حاكى است كه پيامبر يكى از رازهاى خود را به يكى از همسرانش بازگو نمود حالا اين راز چه بود درباره آن مفسران اختلاف نظر دارند و داورى قطعى نياز به تحقيق بيشتر دارد، اجمالا پيامبر راز خود را به يكى از آنان كه مفسران مى گويند حفصه بود بازگو كرد، راز افراد در نزد انسان حكم امانت دارد بايد در حفظ و عدم كشف آن بكوشد ولى متاسفانه اين همسر برخلاف اين اصل راز پيامبر به يكى ديگر از همسران او كه مفسران مى گويند عايشه است بازگو نمود.
مسلما كشف راز آن هم در ميان همسران بى پيامد نخواهد بود، خدا پيامبر را از كردار همسر نخست آگاه ساخت .
قرآن به كشف راز پيامبر به وسيله همسرش با اين جمله اشاره مى كند: و اذ اءسر النبى الى بعض اءزواجه حديثا آنگاه كه پيامبر رازى را به برخى از همسران خود گفت ، همچنان كه به قسمت دوم كه افشا كردن راز پيامبر است با اين جمله اشاره مى كند (فلما نبات به)، همچنان قسمت سوم را كه آگاه شدن پيامبر از كشف راز خود است ، با اين جمله بيان مى كند: (و اءظهره الله عليه): خدا او را كشف راز آگاه ساخت .
همسر نخست همه راز پيامبر را به عايشه بازگو نمود ولى پيامبر در مقام اعتراض به برخى از آن راز اشاره كرد كه در اختيار ديگرى نهاده است ، و اين يكى از شيوه هاى بزرگان است كه در مقام تنبيه و نكوهش طرف ريز و درشت را به رخ او نمى كشند و در زبان عرب معروف است كه مى گويند «ما استقصى كريم» انسانهاى كريم در مقام تربيت به محاسبه دقيق نمى پردازند.
قرآن به اين حقيقت با جمله «عرف بعضه و اءعرض عن بعض» اشاره مى كند.
هنگامى كه حفصه مورد اعتراض پيامبر قرار گرفت از او پرسيد چه كسى تو را از اين راز آگاه ساخت چنان كه مى فرمايد: فلما نباءها به قالت من اءنباك هذا پيامبر در مقام پاسخ گفت : خداى عالم و آگاه مرا از كشف سر بوسيله تو آگاه ساخت .
اكنون ببينيم پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله اين دو همسر خود را چگونه پند و اندرز مى دهد، آيا اين دو را به سخت ترين كيفر مى سپارد يا اصلا ناديده مى گيرد يا راه سومى را انتخاب مى كند كه راه كريمان و بزرگان است .
او به دستور خدا به آنان چنين مى گويد: هرگاه توبه كنيد به خاطر اين كه قلب هاى شما به گناه و خلاف متمايل شده خدا توبه شما را مى پذيرد، و اگر بر گناه ورزى اصرار ورزيد و بر ضد من دست به دست هم بدهيد بدانيد كارى از پيش نخواهيد برد زيرا آنچنان از كمك هاى معنوى برخوردارم كه كار شما در برابر اين قدرت هاى چهارگانه قطره اى در مقابل دريا است ، آن چهار قدرت عبارتند از: خدا يار و ياور من است ، جبرئيل حامى من است ، مومنان صالح پشتيبان من است ، بعد از آنان فرشتگان پشتيبان من مى باشند آيا در مقابل اين قدرت ها كارى از پيش مى بريد چه بهتر اين كه راه نخست را انتخاب كنيد از تكرار اين عمل و امثال آن خوددارى كنيد.
قرآن با اين حقيقت اشاره مى كند:
ان تتوبا الى الله فقد صغت قلوبكما و ان تظاهرا عليه فان الله هو موليه و جبريل و صالح المومنين و الملائكة بعد ذلك ظهير.(٢٣٤)
«هرگاه او شما را طلاق دهد پروردگارش به جاى شما همسران بهتر براى او قرار مى دهد».
آنگاه ذيل آيه صفات زنان مورد نويد را چنين توصيف مى كند:
مسلمات مومنات قانتات عابدات سائحات ثيبات وابكارا.
«همسران مسلمان ، مومن ، مطيع خدا، توبه كار، عابد، پابرجا در اطاعت خدا، زنان غير باكره و باكره».
و اگر انصاف دهيم بايد بگوييم كه قرآن حاكى است اين صفات كه براى زنان موعود ذكر شده در آن دو همسر به صورت كامل وجود نداشته است .
از مجموع اين بحث ها نتيجه مى گيريم :
١. ارتباط با انسان هاى والا و معاشرت با آنها هر چند موثر مى باشد ولى آن چنان نيست كه در همه افراد تاءثير بگذارد بلكه اثر پذيرى افراد از معاشرت با انسان هاى كامل در گرو قابليت ها و شايستگى هاى آنهاست و اگر در طرف زمينه هاى گناه فراوان باشد اين معاشرت سودى نمى بخشد.
٢. ياران پيامبر كه ساليان درازى در محضر او بوده و نور نبوت را مشاهده مى كردند در صورت وجود قابليت از اين نور بهره مى گرفتند و در غير اين صورت حكم همسران پيامبران را داشته اند كه از معاشرت نتيجه نگرفته اند.
و به تعبير ديگر مصاحبت ياران پيامبر از مصاحبت همسران نوح و لوط و يا همسران پيامبر بالاتر نبوده و لذا نمى توان مصاحبت را دليل قطعى بر نيك فرجامى گرفت بلكه بايد آن را مقتضى دانست نه علت تام .
٣. اگر دقت كنيم مشبه و مشبه به و وجه شبه در آيه روشن است و آن اين كه در هر دو طرف همسان پيامبران كه از راه حق منحرف شده و معاشرت آنان با رسولان سودى نبخشيده است .
مثل پنجاه و ششم : همچون زنان پرهيزگارى مانند همسر فرعون و مريم
و ضرب الله مثلا للذين آمنوا امرات فرعون اذ قالت رب ابن لى عندك بيتا فى الجنة و نجنى من فرعون و عمله و نجنى من القوم الظالمين .
«و خداوند براى مومنان به همسر فرعون مثل زده است ، در آن هنگام كه گفت : پروردگارا! خانه اى براى من نزد خودت در بهشت بساز، و مرا از فرعون و كار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهايى بخش».
و مريم ابنت عمران التى اءحصنت فرجها فنفخنا فيه من روحنا و صدقت بكلمات ربها و كتبه و كانت من القانتين . (تحريم ١١ - ١٢)
«و همچنين به مريم دختر عمران كه دامان خود را پاك نگه داشت و ما از روح خود در او دميديم او كلمات پروردگار و كتابهايش را تصديق كرد و از مطيعان فرمان خدا بود».
تفسير لغات آيات
«اءحصنت» از ماده «حصان» گرفته شده و معنى ريشه آن قلعه و دژ است و به زنان عفيف محصنه مى گويند، تو گويى در دژى از عفت قرار گرفته كه بيگانه در آن نفوذ نمى كند.
«قانتين» جمع «قانت» به معناى مطيع و يا خاضع و فروتن است ، و اگر درباره مريم «صيغه مذكر» به كار برده ، در حالى كه لازم بود صيغه مونث «قانتات» به كار ببرد، به خاطر تغليب است كه در علم نحو براى آن قاعده اى مى باشد.
تفسير آيات
همين طورى كه در تبيين مثل پيش يادآور شديم يكى از راه هاى تربيت ارائه نمونه ها و الگو است چه الگوهاى بد و چه الگوهاى خوب تا انسان مورد تربيت با ديدن الگوهاى بد كه به سرنوشت بدى دچار شدند از پيروى راه آنان اعراض كند و به پيروى از نمونه هاى والا، همت گمارد.
در تشبيه قبل دو نمونه از زنان آلوده نشان داد كه در رده بالاى از فساد و تبهكارى بودند، اين عباس مى گويد: همسر نوح كافر بود و پيوسته به مردم مى گفت : شوهر من ديوانه است و اگر كسى به او ايمان مى آورد مخالفان را گزارش مى داد تا از او انتقام گيرند، همچنان كه همسر لوط با همجنس بازان همفكر بود آنگاه كه فرشتگان به صورت انسان هاى زيبا به عنوان مهمان وارد خانه لوط شدند، همسر وى جريان را به خارج منتقل كرد.
در مقابل اين دو نمونه فساد و تبهكارى ، قرآن دو نمونه بارز از مظاهر اخلاق ارائه مى كند كه مى تواند براى زنان جهان الگوهاى صدق و صفا باشند.
١. همسر فرعون : او با اين كه ملكه مصر بود و در كاخ فرعون قدرتمند زندگى مى كرد و همه نوع وسائل عيش و عشرت براى او فراهم بود ولى آنگاه كه حقانيت موسى براى او آشكار گشت و فهميد كه فرعون با نيرنگ خاص مردم را به بردگى كشيده است ايمان خود به موسى و تبرى خويش را از شوهر اعلام كرد.
اين نوع ايمان به قيمت بس گزافى براى او تمام شد زيرا ايمان وى بسان ايمان يك زنى عادى از قبطيان نبود بلكه ايمان كسى بود كه در درون خانه فرعون بود. فرعون مصر مطلع شد كه موسى به درون خانه او نفوذ نموده و نزديكترين فرد را به خود مومن ساخته است .
فرعون از ترس اين كه اين فكر و انديشه در دربار گسترش پيدا كند همسرش را به اشد مجازات كشت و در ميدان بزرگ به چهارميخ كشيد، او هنگامى كه به سوى دار مى رفت قريب به مضمون اين جمله را زمزمه مى كرد:
پروردگارا من از اين قصرهايى كه بر ويرانه هاى ظلم و ستم ساخته شده است چشم پوشيدم براى من در بهشت در كنار خود خانه اى بساز چنان كه يم فرمايد:
رب ابن لى عندك بيتا فى الجنة ...
«پروردگارا براى من در كنارت در بهشت خانه بساز و مرا از فرعون و كارهاى زشت او كه مردم را به پرستش خويش دعوت مى كند نجات بخش و مرا از قوم ستمكار برهان».
چنان كه مى فرمايد:
و نجنى من فرعون و عمله و نجنى من القوم الظالمين .
نمونه دوم براى عفت و عصمت كه براى جهانيان الگو است مريم مادر عيسى است قرآن او را فرو رفته در حصنى از عفت معرفى مى كند و يادآور مى شود كه او عفت خود را در طول زندگى حفظ كرد:
و مريم ابنة عمران التى اءحصنت .
«مريم دختر عمران دخترى كه دامان خود را پاك نگاه داشت».
در حقيقت اين جمله نقد انديشه يهود پليد است يك چنين زن نمونه عفت و عصمت را متهم به كار زشت كردند، چنان كه قرآن از آنان نقل مى كند:
و قولهم على مريم بهتانا عظيما.
«سخنان يهود درباره مريم بهتان بزرگى است نسبت به وى».
قرآن نه تنها در اين آيه به عفت و عصمت او اشاره مى كند بلكه در سوره انبيا نيز به پاك دامنى او اشاره نموده كه چنين مى فرمايد:
و التى اءحصنت فرجها فنفخنا فيها من روحنا و جعلناها و ابنها آية للعالمين .(٢٣٦)
١. خديجه بنت خويلد، ٢. مريم دختر عمران ، ٣. آسيه دختر مزاحم ، همسر فرعون ، ٤. فاطمه دختر محمد.(٢٣٨) بر روى خود به آتش مى افتند. ولى در حالى كه واژه در سرنگونى و نگونسارى نيز بكار مى رود ولى مقصود در اينجا به رو افتادن نيست بلكه سر به زير راه رفتن است به گواه اين كه در مقابل آن مى گويد: (اءفمن يمشى سويا) آنان كه به صورت راست قامتان راه مى روند در حقيقت حفظ معادله ميان دو گروه ما را به مقصود از «مكبا» هدايت مى كند.
١. كسانى كه سر به زير افكنده جلو پاى خود را نمى بينند.
٢. كسانى به صورت راست قامت راه رفته و پيشاپيش خود را آشكار مى نگرند.
جمله دوم حاكى از آن است كه مقصود از جمله (مكبا على وجهه) اين است سر به زير افكنده كه حتى يك قدمى خود را مشاهده نكند.
مسلما راه رفتن اين دو نفر آن هم در سرزمين كه از پستى و بلندى برخوردار است دو سرنوشت خواهد داشت ، فرد نخست كه يك و دو قدمى پاى خود را نمى بيند بر اثر ناصافى راه تعادل خود را از دست داده چه بسا به زمين سرنگون مى شود، و هرگز به مقصد نرسد.
و اما فردى كه به صورت راست قامت با ديدگان نيز بين خود، راه مى پيمايد در هر نقطه اى شرايط لازم در راه رفتن را در نظر مى گيرد، و با تحمل مشقت راه ، سرانجام به هدف مى رسد.
در اين جا سوال مى شود كه هدف از اين بيان اين دو گونه فرد كه به دو شيوه خاص راه مقصود را پيش مى گيرند چيست .
پاسخ آن اين است كه هدف تشبيه مشرك به فرد نخست و موحد به فرد دوم است . انسان مشرك به خاطر روگردانى از برنامه هاى الهى در پيمودن راه فاقد ابزار لازم بوده و راه را از چاه و پستى را از بلندى تشخيص نمى دهد، سرانجام با سرنگونى خاصى در نيمه راه روبرو مى شود، در حالى كه فرد موحد در پرتو هدايت هاى الهى از راز و رمز راه و كيفيت و پيمودن آن آگاه بوده و سرانجام به هدف مى رسد.
در حقيقت در اين آيه دو تشبيه وجود دارد:
١. تشبيه فرد مشرك فاقد هدايت هاى الهى به انسان سر به زير افكنده كه به هدف نخواهد رسيد.
٢. تشبيه فرد موحد كه از هدايت هاى الهى برخوردار است به فردى كه با تيزبينى راه را مى پيمايد و سرانجام به مقصد مى رسد.
مولف گويد:
سپاس خدا را كه اين بنده ناچيز را توفيق داد، تا به تفسير و تبيين مثل هاى قرآنى بپردازد و از درگاه ربوبى خواهان آن است كه اين ضعيف ناتوان را پيوسته از هدايت هاى خود بهره مند فرمايد تا راه پرنشيب و فراز زندگى را در پرتو راهنمايى هاى او، درست بپيمايد و از هر نوع انحراف فكرى و قلمى و رفتارى باز بماند.
بارالها اين نويسنده ناتوان را كه در بخش پايانى زندگى خود به سر مى برد، به آنچه رضايت در آن است موفق گردان ، و قلب و روان او را با عشق به عبادت و پرستش تو، و پيمودن راه بندگى مالامال بگردان ، و او را در اين جهان از هدايتهاى انبيا و معصومان محروم مفرما، و در سراى ديگر از شفاعت شفيعان درگاهت بى نصيب مگردان .
بمنك و كرمك
قم - موسسه امام صادق عليه السلام
٢١ صفر المظفر ١٤٢٣ ه
برابر ١٤/٢/١٣٨١
مثل هاى آموزنده قرآن
1- امثال و حكم : 1/98 يادداشتى از ناشر.
2- مجمع الامثال : 1/56.
3- مجمع الامثال : 1/56.
4- به كتاب «اصالت روح از نظر قرآن» نوشته نگارنده مراجعه بفرماييد.
5- رعد /6.
6- مقاييس اللغة : 5/296؛ لسان العرب : 13/22، ماده «مثل».
7- البرهان فى علوم القرآن : 1/490.
8- فتح /29.
9- محمد /15.
10- مقاييس اللغة : 5/296.
11- شورى /7.
12- نحل /60.
13- جمهرة اءمثال العرب : 1/5.
14- مجمع الامثال : 1/57.
15- مجمع الامثال : 1/57.
16- مجمع الامثال : 1/57.
17- فاط /43.
18- براى آگاهى از بقيه اشعار به بهران نامه نظامى (هفت اورنگ ) مراجعه شود.
19- حشر /21.
20- مجمع الامثال : 1/6.
21- اعلام الموقعين : 1/291.
22- كشاف : 1/72، شگفت اين جا است كه زمخشرى اين سخن را از حمزه اصفهانى (متوفاى 351)، گرفته بدون آن كه از آن نام ببرد. به كتاب «الدرة الفاخرة»: 1/59 - 60 مراجعه بفرماييد.
23- حشر /21.
24- يوسف /111.
25- تحريم /10.
26- يونس /24.
27- نهج البلاغه : خطبه 81.
28- بحارالانوار: 24/305، باب جواب تاءويل ما نزل فيهم ، حديث 1.
29- البرهان فى علوم القرآن : 1/488.
30- بقره /17.
31- فرقان /67.
32- يونس /39.
33- اعراف /58.
34- اعراف /40.
35- حشر /21.
36- ابراهيم /24.
37- زمر /27.
38- يس /13.
39- يس /13.
40- رعد /17.
41- لسان العرب : 2/37، ماده ضرب ؛ قاموس المحيط، ماده ضرب .
42- نحل /75.
43- تفسير طبرى : 1/175.
44- فرقان /8.
45- فرقان /9.
46- عنكبوت : 41.
47- جمعه : 4.
48- بقره : 89.
49- حج : 73.
50- بقره : 228.
51- سيد قطب در تفسير آيه 73 سوره حج .
52- بقره : 275.
53- جاهاى اين آيات عبارتند از: اسراء: 89؛ كهف : 54؛ نحل : 609؛ روم : 27 و 58؛ زمر: 27؛ رعد: 17؛ ابراهيم : 25 و 45؛ نور: 35؛ عنكبوت : 43؛ حشر: 21؛ محمد: 3؛ نور 34؛ فرقان : 33.
54- الاتقان : 2/1042، نوع 66.
55- المستطرف فى كل من مستظرف : 1/27.
56- آل عمران /92.
57- يوسف /51.
58- يوسف /41.
59- امثال قرآن
60- الصورة الفنية فى المثل القرآنى : 387 - 420.
61- اعراف /31.
62- كهف /78.
63- نور /35.
64- نور /54.
65- روم /19.
66- زمر /9.
67- فتح /10.
68- رحمن /60.
69- صف /2.
70- كافرون /6.
71- نساء /123.
72- توبه /47.
73- توبه /74.
74- نوح /27.
75- كافى : 2/599، كتاب فضل القرآن ، حديث 2.
76- نهج البلاغه ، نامه 37، پاراگراف 7.
77- منافقون /3.
78- مجمع البيان : 1/175.
79- آلاء الرحمن : 1/74.
80- كشاف : 1/162 - 163.
81- توبه /64.
82- احزاب /60 - 61.
83- در اعراب آيه برخى «ما» را زائد گرفته و مى گويند: معنى تاءكيدى دارد مانند (فيما رحمة من الله لنت لهم ) در اين صورت «مثلا» مفعول نخست و «بعوضة» مفعول دوم فعل «ضرب» خواهد بود (مجمع البيان 10/66). بنابراين قول ، بهتر است كه «بعوضة» بدل و يا عطف بيان باشد.
84- فتح /18.
85- به تعبير متكلمان اسلامى : خذ الغايات و اترك المبادى .
86- ما اءرسلنا من رسول الا بلسان قومه (ابراهيم /4).
87- احزاب /53.
88- حج /73.
89- عنكبوت /41.
90- بقره /26.
91- فرهنگنامه : 5/437 - 438.
92- كيف ولو اجتمع جميع حيوآنها من طيرها و بهائمها، و ما كان من مراحها و سائمها، و اءصناف اءسناخها و اءجناسها، و متبلدة اءممها و اءكياسها على احداث بعوضة ما قدرت على احدائها، و لا عرفت كيف السبيل الى ايجادها. و لتحيرت عقولها فى علم ذلك و تاهت ، و عجزت قواها و تتاهت و رجعت خاسئة حسيرة ، عارفة بانها مقهورة ، مقرة بالعجز عن انشائها، مذعنة بالضعف عن افنائها. (نهج البلاغه ، خطبه 186).
93- بقره /71.
94- روزنامه اطلاعات ، 16 بهمن 1352.
95- نحل /78.
96- اسراء /36.
97- شعراء /72 و 73.
98- شعراء /74.
99- مجمع البيان : 1/254 وى به جاى كلمه «مثلك» كه ما در تقدير گرفتيم جمله ديگرى را در تقدير گرفته مى گويد: مثل الذين كفروا فى دعائك اياهم .
100- البقرة : 177.
101- آل عمران /141.
102- نهج البلاغه ، بخش كلمات قصار، شماره 93.
103- مسند احمد: 4/270.
104- آل عمران /92.
105- فرقان /67.
106- بقره /272.
107- بقره /262.
108- فاطر /29.
109- بقره /261.
110- بقره /245.
111- بقره /262.
112- بقره /263.
113- تفسير نو الثقلين 1/283.
114- توبه /17.
115- توبه /18.
116- المحجة البيضاء: 6/108.
117- مثنوى : 1/97 - 98، دفتر اول .
118- بقره /207.
119- بقره /272.
120- رحمن /27.
121- فتح /39.
122- مقاييس اللغة : 2/129، ماده حبط.
123- حديد /20.
124- بحوث فى الملل و النحل : 3/409.
125- كافى : 6/47، حديث 5.
126- بقره /278 - 279.
127- همانا آن گفتارى جدا سازنده (ميان حق و باطل ) است و آن شوخى نيست .
128- المنار: 3/95.
129- بقره /36.
130- مائده /91.
131- الميزان : 3/413.
132- الميزان : 2/413.
133- منشور جاويد: 1/342.
134- بقره /22.
135- مريم /21.
136- مريم /20.
137- مريم /21.
138- مومنون /50.
139- مريم /34.
140- آل عمران /59.
141- بقره /117.
142- آل عمران /59.
143- اعراف /107 - 108.
144- آل عمران /116 - 117.
145- انفال /36.
146- روم /52.
147- فاطر /22.
148- شورى /52.
149- مستطرف : 2/218.
150- بحارالانوار: 23/54.
151- نهج البلاغه ، نامه شماره 53، نامه امام به مالك .
152- سلخ الخروف : بره را پوست كند.
153- سلخت المراءة درعها: زن ، پيراهن خود را درآورد.
154- حجرات /6.
155- اعراف /26.
156- مجمع البيان : 4/500.
157- صف /2 - 3.
158- التاج الجامع للاصول : 4/180؛ تفسير البرهان : 3/261، حديث 5.
159- فتح /18.
160- توبه /100.
161- فتح /29.
162- دهكده اى بود در 12 كيلومترى مدينه ولى اكنون به آن وصل شده است .
163- مجمع البيان : 3/102.
164- نهج البلاغه ، خطبه 226.
165- نهج البلاغه ، خطبه همام ، شماره 193.
166- كشاف : 2/162.
167- انبياء /30.
168- اسراء /81.
169- نوع /14.
170- بحارالانوار: 4/405.
171- نهج البلاغه ، كلمات قصار، شماره 127.
172- نهج البلاغه ، خطبه 49، چاپيامبر عبده و خطبه 50، صبحى صالح .
173- توبه /17.
174- توبه /18.
175- عنكبوت /40.
176- انعام /28.
177- انعام /136.
178- زخرف /19.
179- اسراء /40.
180- مجمع البيان 3/374.
181- طبرسى : 3/357، پس از بيان مثل مى گويد: فكيف يسوى بين الحجاة التى لا تعقل و لا تتحرك و بين الله عزاسمه ، القادر على كل شى ء، الخالق ، الرازق لجميع خلقه .
182- يونس /35.
183- اسراء /34.
184- مومنون /8.
185- مائده /89.
186- يوسف /82.
187- مجمع البيان : 3/411، در تفسير همين آيه .
188- فرقان /67.
189- مجمع البيان : 3/412.
190- اعراف /96.
191- ر.ك : مثل هجدهم آيه 24، سوره يونس .
192- زخرف /9.
193- يوسف /39.
194- مريم /81.
195- اسراء /56.
196- يونس /106.
197- فاطر /14.
198- حج /73 و 74.
199- شايد اين بخش چهارم مربوط به اعصار پسين باشد و در عصر رسالت اجزاء تشكيل دهنده چراغ همان سه بخش قبلى بوده اند.
200- نور /36.
201- مائده /15.
202- اعراف /157.
203- احزاب /46.
204- زمر /22.
205- ابراهيم /1.
206- حجرات /12.
207- نحل /14.
208- بقره /74.
209- توبه / 49.
210- يوسف / 82.
211- اسراء / 47.
212- اسراء / 48.
213- روم / 27.
214- نهج البلاغه ، خطبه 180.
215- انبياء / 22.
216- يوسف / 39.
217- زخرف / 17.
218- فرقان / 8.
219- اسراء / 47.
220- زخرف / 19.
221- نحل / 57.
222- صافات / 47.
223- مثل المومنين فى توادهم و تعاطفهم و تراحمهم مثل الجسد الواحد اذا اشتكى منه عضو تداعى له سار الجسد بالسهر و الحمى . (مسند احمد: 4 / 270)
224- «من» براى بيان «تبعيض» است نه بيان ، زيرا «من» بيانى ، بر ضمير وارد نمى شود.
225- النمل / 18.
226- حشر / 14 - 15.
227- حشر / 12.
228- حشر / 13.
229- طه / 108.
230- قلم / 43.
231- بقره / 74.
232- مائده / 43.
233- تحريم / 4.
234- تحريم / 5.
235- انبياء / 91.
236- مجمع البيان : 5 / 320.
237- الدر المنثور: 8 / 329.
238- نمل / 90.