۴ - ارتباط اخلاق با نظم اجتماعى، سياسى
نظم، واژه ارزشمند و گران سنگى است كه حاصل تلاش مصلحان بشريّت و پيامبران پاك آسمانى، و رهبران جهادگر و ايثارگرى بشرى است.
چون نظام احسن الهى در پرتو نظم و حساب و برنامه سازمان يافته است همه پديده ها در پرتو نظم و حساب پديد آمدند، تكثير شدند، و قانونمند باقى مانده اند.
كهكشان ها، و منظومه ها، و ميلياردها ستاره و سيّاره، و زمين، همه و همه با نظم لباس وجود پوشيدند و هم اكنون در پرتو نظم، حيات و تداوم زندگى آنان سامان گرفته است كه قرآن كريم مى فرمايد:(
وَالسَّمَاء رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِيزَانَ
)
.
«آسمان ها برافراشته شدند و آنگاه نظم در آنها استقرار يافت».
اگر هم اكنون حيات تداوم دارد، و كرات و سيّارات قانونمند در سير و حركتند و زندگى معنا دارد، و حال و آينده اى مطرح است، و حساب و حسابگرى در طلوع و غروب ستاران تحقّق مى يابد، همه و همه به بركت نظم عمومى، نظم جهانى، نظم كيهانى، نظم هدفدار، و نظم جاودانه و هميشگى است كه قلب ها با وجود نظم در هوا و نظم در فشار هوا، مى تپد، و پديده ها در حركت منظّم زمين پديد مى آيند.
اگر نظم در كهكشان خدشه بردارد، ديگر نظمى در منظّومه و زمين وجود نخواهد داشت، و ديگر در بى نظمى حركت زمين، و بى نظمى در فشار هوا قلبى نيز نخواهد تپيد، و حياتى نيز وجود نخواهد داشت. حضرت اميرالمؤمنينعليهالسلام
به اين نظم كيهانى اشاره مى فرمايد كه:
«وَنَظَمَ بِلَا تَعْلِيقٍ رَهَوَاتِ فُرَجِهَا، وَلَاحَمَ صُدُوعَ انْفِرَاجِهَا وَوَشَّجَ بَيْنَهَا وَبَيْنَ أَزْوَاجِهَا، وَذَلَّلَ لِلْهَابِطِينَ بِأَمْرِهِ، وَالصَّاعِدِينَ بِأَعْمَالِ خَلْقِهِ، حُزُونَةَ مِعْرَاجِهَا، وَنَادَاهَا بَعْدَ إِذْ هِيَ دُخَانٌ، فَالْتَحَمَتْ عُرَى أَشْرَاجِهَا، وَفَتَقَ بَعْدَ الِارْتِتَاقِ صَوَامِتَ أَبْوَابِهَا، وَأَقَامَ رَصَداً مِنَ الشُّهُبِ الثَّوَاقِبِ عَلَى نِقَابِهَا، وَأَمْسَكَهَا مِنْ أَنْ تَمُورَ فِي خَرْقِ الْهَوَاءِ بِأَيْدِهِ، وَأَمَرَهَا أَنْ تَقِفَ مُسْتَسْلِمَةً لِأَمْرِهِ
.
وَجَعَلَ شَمْسَهَا آيَةً مُبْصِرَةً لِنَهَارِهَا، وَقَمَرَهَا آيَةً مَمْحُوَّةً مِنْ لَيْلِهَا، وَأَجْرَاهُمَا فِي مَنَاقِلِ مَجْرَاهُمَا، وَقَدَّرَ سَيْرَهُمَا فِي مَدَارِجِ دَرَجِهِمَا، لُِيمَيِّزَ بَيْنَ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ بِهِمَا، وَلِيُعْلَمَ عَدَدُ السِّنِينَ وَالْحِسَابُ بِمَقَادِيرِهِمَا، ثُمَّ عَلَّقَ فِي جَوِّهَا فَلَكَهَا، وَنَاطَ بِهَا زِينَتَهَا، مِنْ خَفِيَّاتِ دَرَارِيِّهَا وَمَصَابِيحِ كَوَاكِبِهَا، وَرَمى مُسْتَرِقِي السَّمْعِ بِثَوَاقِبِ شُهُبِهَا، وَأَجْرَاهَا عَلَى أَذْلاَلِ تَسْخِيرِهَا مِنْ ثَبَاتِ ثَابِتِهَا، وَمَسِيرِ سَائِرِهَا، وَهُبُوطِهَا وَصُعُودِهَا، وَنُحُوسِهَا وَسُعُودِهَا
.»
«فضاى باز و پستى و بلندى و فاصله هاى وسيع آسمان ها را بدون اينكه به چيزى تكيه كند، نظام بخشيد، و شكاف هاى آن را به هم آورد، و هر يك را با آن چه كه تناسب داشت و جفت بود پيوند داد، و دشوارى فرود آمدن و برخاستن را آسان كرد، بر فرشتگانى كه فرمان او را به خلق رسانند يا اعمال بندگان را بالا برند.
در حالى كه آسمان به صورت دود و بخار بود به آن فرمان داد، پس رابطه هاى آن را برقرار ساخت، سپس آنها را از هم جدا نمود و بين آنها فاصله انداخت، و بر هر راهى و شكافى از آسمان، نگهبانى از شهاب هاى روشن گماشت، و با دست قدرت آنها را از حركت ناموزون در فضا نگه داشت، و دستور فرمود تا برابر فرمانش تسليم باشند و آفتاب را نشانه روشنى بخش روز، و ماه را، با نورى كمرنگ براى تاريكى شب ها قرار داد، و آن دو را در مسير حركت خويش به حركت درآورد، و حركت آن دو را دقيق اندازه گيرى نمود تا در درجات تعيين شده حركت كنند كه بين شب و روز تفاوت باشد، و قابل تشخيص شود، و با رفت و آمد آن ها شماره سال ها، و اندازه گيرى زمان ممكن باشد، پس در فضاى هر آسمان فلك آن را آفريد، و زينتى از گوهرهاى تابنده و ستارگان درخشنده بياراست، و آنان را كه خواستند اسرار آسمان ها را دزدانه در يابند، با شهاب هاى سوزان تيرباران كرد، و تمامى ستارگان از ثابت و استوار، و گردنده و بى قرار، فرود آينده و بالارونده، و نگران كننده و شادى آفرين را، تسليم اوامر خود فرمود.»
پس حيات و تكامل بدون نظم امكان خارجى نخواهد داشت.
تكامل معنوى و اخلاقى انسان در زندگى فردى و اجتماعى نيز چنين سرنوشتى را دارد، اگر زندگى انسان در پرتو نظم و حساب و قانون سامان يابد، پيمودن راه تكامل ممكن است كه استقرار نظم اجتماعى و سياسى در زندگى انسانها يك ضرورت غيرقابل انكار خواهد بود.
قرآن كريم اين حقيقت را در رابطه با نظم عمومى جهان مطرح مى فرمايد كه:
(
وَالسَّمَاء رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِيزَانَ * أَلاَّ تَطْغَوْا فِي الْمِيزَانِ)
«آسمان ها را برافراشتيم و نظم را در تمامى آنها پديد آورديم، تا شما انسان ها نيز منظّم باشيد و در ميزان و عدل، تجاوز نكنيد»
يعنى تكامل انسان ها نيز جز در سايه نظم و عدل، امكان نخواهد داشت واژه نظم با واژه عدل هماهنگ است.
نظم و عدل يعنى قرار گرفتن هر چيزى در جايگاه ارزشى خود كه حضرت اميرالمؤمنينعليهالسلام
در وصف عاقل فرمود:
«و سئل
عليهالسلام
:أيهما أفضل: العدل، أو الجود؟ فقَالَ
عليهالسلام
:الْعَدْلُ يَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا، وَالْجُودُ يُخْرِجُهَا مِنْ جِهَتِهَا، وَالْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌّ، وَالْجُودُ عَارِضٌ خَاصٌّ، فَالْعَدْلُ أَشْرَفُهُمَا وَأَفْضَلُهُمَا
.»
«از امام علىعليهالسلام
پرسيدند: عدل يا بخشش، كدام يك برتر است، فرمود: عدالت هر چيزى را در جاى خود مى نهد، در حالى كه بخشش آن را از جاى خود خارج مى سازد، عدالت تدبير عمومى مردم است، در حالى كه بخشش گروه خاصّى را شامل است، پس عدالت شريف تر و برتر است»
اگر نظم و عدل، قانونمند شدن افراد جامعه است.
كه هر كسى در جايگاه خود قرار گيرد و همه چيز با حساب و ميزان اداره شود.
اينجاست كه نظم اجتماعى، سياسى جامعه محتاج به تكيه گاه هاى مستحكم و استوار است.
بايد ديد كه چه عواملى در پيدايش نظم دخالت دارند؟
و نظم و عدل عمومى را مى توانند پديد آورده تداوم بخشند؟
در اينجا جايگاه واقعى ارزش هاى اخلاقى روشن مى گردد.
كه بدون ارزشهاى اخلاقى، نظم و عدل تحقّق نخواهد يافت، بدون اخلاق در زندگى فردى و اجتماعى، نمى توان انتظار استقرار نظم و عدل را داشت كه عدالت اجتماعى ثمره شيرين اخلاق اجتماعى است اگر همه افراد جامعه راستگو باشند.
به قانون احترام بگذارند، احساس تعهّد و مسئوليّت كنند، وفادار و مهربان باشند، به حقوق جامعه و مردم احترام بگذارند، ديگران را برخود مقدّم بدارند، نظم اجتماعى استقرار مى يابد و آنگاه نظم سياسى نيز در زندگى صحيح اجتماعى به بار مى نشيند.
با توجّه به واقعيّت هاى ياد شده ارتباط اخلاق و ارزشهاى اخلاقى با نظم اجتماعى، سياسى به اثبات مى رسد.
حضرت اميرالمؤمنينعليهالسلام
اين حقيقت را در خطبه ها و نامه هاى گوناگونى به ارزيابى مى گذارد:
«فَلَيْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِيَّةُ إِلَّا بِصَلَاحِ الْوُلاَةِ، وَلَا تَصْلُحُ الْوُلاَةُ إِلَّا بِاسْتِقَامَةِ الرَّعِيَّةِ، فَإِذَا أَدَّتِ الرَّعِيَّةُ إِلَى الْوَالِي حَقَّهُ، وَأَدَّى الْوَالِي إِلَيْهَا حَقَّهَا عَزَّ الْحَقُّ بَيْنَهُمْ، وَقَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّينِ، وَاعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ، وَجَرَتْ عَلَى أَذْلاَلِهَا السُّنَنُ، فَصَلَحَ بِذلِكَ الزَّمَانُ، وَطُمِعَ فِي بَقَاءِ الدَّوْلَةِ، وَيَئِسَتْ مَطَامِعُ الْأَعْدَاءِ
»
«پس رعيّت اصلاح نمى شود جز آن كه زمامداران اصلاح گردند، و زمامداران اصلاح نمى شوند جز با درستكارى رعيّت. و آنگاه كه مردم حق رهبرى را اداء كنند، و زمامدار حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه عزّت يابد، و راه هاى دين پديدار، و نشانه هاى عدالت برقرار، و سنّت پيامبرصلىاللهعليهوآله
پايدار گردد، پس روزگار اصلاح شود، و مردم در تداوم حكومت اميدوار، و دشمن در آرزوهايش مأيوس مى شود.»
پس اگر ارزش هاى اخلاقى حاكم باشد و مردم اصلاح شوند جامعه نيز اصلاح خواهد شد، كه با استقرار ارزش هاى اخلاقى، نظم اجتماعى و سياسى هم تحقّق خواهد يافت.
و آنگاه به اين حقيقت مى پردازند كه اگر اخلاق در جامعه اى بميرد، و ضدّارزش ها رواج يابد، نظم اجتماعى درهم پاشيده خواهد شد، و نظم سياسى هم جايگاه ارزشى نخواهد داشت.
كه امام علىعليهالسلام
فرمود:
«وَإِذَا غَلَبَتِ الرَّعِيَّةُ والِيَها، أَوْ أَجْحَفَ الْوَالِي بِرَعِيَّتِهِ، اخْتَلَفَتْ هُنَالِكَ الْكَلِمَةُ، وَظَهَرَتْ مَعَالِمُ الْجَوْرِ، وَكَثُرَ الْإِدْغَالُ فِي الدِّينِ، وَتُرِكَتْ مَحَاجُّ السُّنَنِ، فَعُمِلَ بِالْهَوَى، وَعُطِّلَتِ الْأَحْكَامُ، وَكَثُرَتْ عِلَلُ النُّفُوسِ، فَلَا يُسْتَوْحَشُ لِعَظِيمِ حَقٍّ عُطِّلَ، وَلَا لِعَظِيمِ بَاطِلٍ فُعِلَ! فَهُنَالِكَ تَذِلُّ الْأَبْرَارُ، وَتَعِزُّ الْأَشْرَارُ، وَتَعْظُمُ تَبِعَاتُ اللَّهِ سُبْحَانَهُ عِنْدَ الْعِبَادِ. فَعَلَيْكُمْ بِالتَّنَاصُحِ فِي ذلِكَ، وَحُسْنِ التَّعَاوُنِ عَلَيْهِ
.»
«امّا اگر مردم بر حكومت چيره شوند، يا زمامدار بر رعيّت ستم كند، وحدت كلمه از بين مى رود، نشانه هاى ستم آشكار، و نيرنگ بازى در دين فراوان مى گردد، و راه گسترده سنّت پيامبرصلىاللهعليهوآله
متروك، هواپرستى فراوان، احكام دين تعطيل، و بيماري هاى دل فراوان گردد، مردم از اينكه حقّ بزرگى فراموش مى شود، يا باطل خطرناكى در جامعه رواج مى يابد، احساس نگرانى نمى كنند، پس در آن زمان نيكان خوار، و بدان قدرتمند مى شوند، و كيفر الهى بر بندگان بزرگ و دردناك خواهد بود، پس بر شماست كه يكديگر را نصيحت كنيد، و نيكو همكارى نماييد .»