امام علی (علیه السلام) و مسائل سياسى / الگوهای رفتاری جلد ۲

امام علی (علیه السلام) و مسائل سياسى / الگوهای رفتاری0%

امام علی (علیه السلام) و مسائل سياسى / الگوهای رفتاری نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

امام علی (علیه السلام) و مسائل سياسى / الگوهای رفتاری

نویسنده: محمد دشتى
گروه:

مشاهدات: 14931
دانلود: 2743


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 103 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 14931 / دانلود: 2743
اندازه اندازه اندازه
امام علی (علیه السلام) و مسائل سياسى / الگوهای رفتاری

امام علی (علیه السلام) و مسائل سياسى / الگوهای رفتاری جلد 2

نویسنده:
فارسی

سوم - آفات رهبرى

از اظهارات امام علىعليه‌السلام در ضرورت ويژگى هاى حاكم، و نقد و طرد ويژگى ها در ديگر حاكمان بظاهر اسلامى، آفات رهبرى را مشروحاً بيان فرمودند، مانند:

۱ - جاه طلبى «لشد ما تشطرا ضرعيها» خ ۳ / ۶

۲ - تجاوز گرى «لشد ما تشطرا ضرعيها» خ ۳ / ۶

۳ - خشونت «فصيرها فى حوزة خشناء» خ ۳ / ۶

۴ - گفتارهاى ناروا «يغلظ كلمها» خ ۳ / ۶

۵ - برخوردهاى تند بيجا «يخشن مسها» خ ۳ / ۶

۶ - لغزش هاى پى درپى «يكثر العثار فيها» خ ۳ / ۶

۷ - پوزش از اشتباهات «و الاعتذار منها» خ ۳ / ۶

۸ - خوش گذرانى نابجا «حضنيه بين نثيله» خ ۳ / ۱۰

۹ - تبعيض هاى نابجا «و قام معه بنوابيه» خ ۳ / ۱۱

۱۰ - حيف و ميل بيت المال «يخضمون مال اللَّه» خ ۳ / ۱۱

آنگاه هشدارگونه در ارزيابى رهبران واقعى و دروغين در نامه ۲۷ اينگونه توضيح داد كه فرمود:

«فإنَّه لاَ سَوَاءَ، إمَام الهدَى وَإمَام الرَّدَى، وَوَليُّ النَّبي، وَعَدوُّ النَّبي. وَلَقَد قَالَ لي رسول اللَّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌ :إني لاَ أَخَاف عَلَى أمَّتي مؤمناً وَلاَ مشركاً؛ أَمَّا المؤمن فَيَمنَعه اللَّه بإيمَانه، وَأَمَّا المشرك فيقمعه اللَّه بشركه. ولكني أخاف عليكم كلَّ منافق الجنان، عالم اللسان، يقول ما تعرفون، ويفعل ما تنكرون

«امام هدايتگر، و زمامدار گمراهى هيچگاه مساوى نخواهند بود، چنانكه دوستان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ و دشمنانش برابر نيستند، پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به من فرمود: بر امت اسلام، نه از مؤمن و نه از مشرك هراسى ندارم، زيرا مؤمن را ايمانش بازداشته، و مشرك را خداوند به جهت شرك او نابود مى سازد، من بر شما از مرد منافقى مى ترسم كه درونى دو چهره، و زبانى عالمانه دارد، گفتارش دلپسند و رفتارش زشت و ناپسند است.»(۶۳)

و در پند دادن و هشدارهاى مكرر به عثمان، آنگاه كه مجاهدين شهر مدينه مرا در اختيار گرفته و منزل او را محاصره كردند، در خطبه ۱۶۴ فرمود:

« وإنَّ أعلاَمَ الدين لَقَائمَةٌ. فَاعلَم أَنَّ أَفضَلَ عبَاد اللَّه عندَ اللَّه إمَامٌ عَادلٌ، هديَ وهدى، فأقام سنَّةً معلومةً، وأمات بدعةً مجهولةً.

وإنَّ السُّنن لنيرةٌ، لها أعلاَمٌ، وَإنَّ البدَعَ لَظَاهرَةٌ، لَهَا أَعلاَمٌ. وَإنَّ شَرَّ النَّاس عندَ اللَّه إمامٌ جائرٌ ضلَّ وضلَّ به، فأمات سنَّةً مأخوذةً، وأحيا بدعةً متروكةً.

وإني سمعت رسول اللَّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ يقول:

يؤتى يوم القيامة بالْإمام الْجائر وليْس معه نصيرٌ ولَا عَاذرٌ، فَيلْقَى في نَار جَهَنَّمَ، فَيَدور فيها كما تدور الرَّحى، ثمَّ يرتبط في قعرها.

وإني أنشدك اللَّه ألاَّ تكون إمام هذه الْأمَّة الْمقْتول، فإنَّه كان يقال: يقْتل في هذه الْأمَّة إمامٌ يفْتح عليْها الْقتْل والْقتال إلى يوْم الْقيامة، ويلْبس أمورها عليْها، ويبثُّ الفتن فيها، فلاَ يبصرونَ الحَقَّ منَ البَاطل؛ يَموجونَ فيهَا مَوجاً، وَيَمرجونَ فيها مرجاً.

فلاَ تَكونَنَّ لمَروَانَ سَيقَةً يَسوقكَ حَيث شَاءَ بَعدَ جَلاَل السن وَتَقَضي العمر

«و نشانه هاى دين برپاست، پس بدان كه برترين بندگان خدا در پيشگاه او رهبر عادل است كه خود هدايت شده و ديگران را هدايت مى كند، سنت شناخته شده را برپا دارد، و بدعت ناشناخته را بميراند، سنت ها روشن و نشانه هايش آشكار است، بدعت ها آشكار و نشانه هاى آن برپاست.

و بدترين مردم نزد خدا رهبر ستمگرى كه خود گمراه و مايه گمراهى ديگران است، كه سنت پذيرفته را بميراند، و بدعت ترك شده را زنده گرداند.

من از پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ شنيدم كه گفت: روز قيامت رهبر ستمگر را بياورند كه نه ياورى دارد و نه كسى از او پوزش خواهى مى كند، پس او را در آتش جهنم افكنند، و در آن چنان مى چرخد كه سنگ آسياب، تا به قعر دوزخ رسيده به زنجير كشيده شود.

من تو را به خدا سوگند مى دهم كه امام كشته شده اين امت مباشى، چرا كه پيش از اين گفته مى شد؛ در ميان اين امت، امامى به قتل خواهد رسيد كه در كشتار تا روز قيامت گشوده خواهد شد و كارهاى امت اسلامى با آن مشتبه شود، و فتنه و فساد در ميانشان گسترش يابد، تا آنجا كه حق را از باطل نمى شناسند، و به سختى در آن فتنه ها غوطه ور مى گردند.

براى مروان چونان حيوان به غارت گرفته مباش كه تو را هر جا خواست براند، آن هم پس از ساليانى كه از عمر تو گذشته و تجربه اى كه به دست آوردى.»(۶۴)

چهارم - ويژگى هاى امام علىعليه‌السلام

۱ - ويژگى مردمى بودن

پس از آنكه ويژگى هاى حاكم اسلامى را مشروحاً بيان فرمود و رهبرانى كه ويژگى هاى لازم را نداشته و ندارند را طرد كرد، به ويژگى هاى خود و حكومت برحق خود مى پردازد تا مردم حق و باطل را آشكارا بشناسند و زلال حقيقت را به روشنى دريابند.

الف - ويژگى هاى حكومت امامعليه‌السلام

در خطبه سوم مى فرمايد:

«فما راعني إلاَّ والنَّاس كعرف الضَّبع إليَّ، ينثالون عليَّ من كل جانبٍ، حتَّى لقدوطى ء ال حسنان، وشقَّ عطفاي، مجتمعين حولي كربيضة الغنم .

فلمَّا نهضت بالْأمْر نكثتْ طائفةٌ، ومرقتْ أخْرى، وقسط آخرون: كأنَّهمْ لمْ يسمعوا اللَّه سبحانه يقول: تلك الدَّار الْآخرة نجْعلها للَّذين لَا يريدونَ علواً في الْأرْض ولَا فَسَاداً، وَ الْعَاقبَة للْمتَّقينَ؛بلى! واللَّه لقد سمعوها ووعوها، ولكنَّهم حليت الدُّنيا في أعينهم، وراقهم زبرجها! »

«روز بيعت، فراوانى مردم چون يال هاى پر پشت كفتار(۶۵) بود، از هر طرف مرا احاطه كردند، تا آن كه نزديك بود حسن و حسينعليه‌السلام لگد مال گردند، و رداى من از دو طرف پاره شد، مردم چون گله هاى انبوه گوسفند مرا در ميان گرفتند.

اما آنگاه كه بپا خاستم و حكومت را به دست گرفتم، جمعى پيمان شكستند،(۶۶) و گروهى از اطاعت من سرباز زده از دين خارج شدند،(۶۷) و برخى از اطاعت حق سر بر تافتند،(۶۸) گويا نشنيده بودند سخن خداى سبحان را كه مى فرمايد:

(سراى آخرت را براى كسانى برگزيديم كه خواهان سركشى و فساد در زمين نباشند و آينده از آن پرهيزكاران است)(۶۹)

آرى! به خدا آن را خوب شنيده و حفظ كرده بودند، اما دنيا در ديده آنها زيبا نمود، و زيور آن چشم هايشان را خيره كرد.»

ويژگى ها در خطبه ۳

۱ - حضور مردم در صحنه «لولا حضور الحاضر» خ ۳ / ۱۶

۲ - اتمام حجت و قيام «الحجة به وجود الناصر» خ ۳/۱۶

۳ - اداى پيمان الهى «و ما اخذ الله على العلما» خ ۳ / ۱۶

۴ - آگاهى به مسئوليت ها «الا يقاروا... ظالم» خ ۳ / ۱۷ و ۱۶

۵ - بيعت عمومى مردم «مجتمعين حولى» خ ۳/۱۲ و ۱۳

ب - شركت عموم اقشار جامعه در بيعت با امام

امام علىعليه‌السلام در خطبه ۲۲۹ به ابعاد گسترده و گوناگون حكومت خود مى پردازد و نقش اقشار گوناگون مردم را در انتخاب و بيعت بگونه شگفت آورى بيان مى دارد كه:

مردم امامعليه‌السلام را مى خواستند و بدون اجبار و اكراهى به او رأى دادند، و همه در انتخابات رهبرى شركت داشتند كه اين ويژگى مهم را ديگر حكومت ها نداشتند.

«وبسطتم يدي فكففتها، ومددتموها فقبضتها، ثمَّ تداككتم عليَّ تداكَّ الْإبل الْهيم على ح ياضها يوم وردها، حتَّى انقطعت النَّعل، وسقط الرداء، ووطئ الضَّعيف، وبلغ من سرور النَّاس ببيعتهم إيَّاي أن ابتهج بها الصَّغير، وهدج إليها الكبير، وتحامل نحوها العليل، وحسرت إليها الكعاب

«دست مرا براى بيعت مى گشوديد و من مى بستم، شما آن را به سوى خود مى كشيديد و من آن را مى گرفتم، سپس چونان شتران تشنه كه به طرف آبشخور هجوم مى آورند بر من هجوم آورديد، تا آن كه بند كفشم پاره شد، و عبا از دوشم افتاد، و افراد ناتوان پايمال گرديدند، آنچنان مردم در بيعت با من خشنود بودند كه خردسالان شادمان، و پيران براى بيعت كردن لرزان به راه افتادند، بيماران بر دوش خويشان سوار، و دختران جوان بى نقاب به صحنه آمدند.»(۷۰)

ويژگى هاى بيعت مردم با امام علىعليه‌السلام در موارد زير خلاصه مى شود:

۱ - آمادگى مردم «وبسطتم يدى فكففتها» خ ۲۲۹/۱

۲ - اصرار مردم «وبسطتم يدى فكففتها» خ ۲۲۹/۱

۳ - واقع نگرى امام «و مددتموها فقبضتها» خ ۲۲۹/۱

۴ - هجوم بى نظير مردم «تداككتم... الأبل الهيم» خ ۲۲۹/۱

۵ - به خطر افتادن سلامت امام

الف - پاره شدن بند كفش امام «انقطعت النعل» خ ۲۲۹/۱

ب - افتادن عبا از دوش امام «وسقط الرداء» خ ۲۲۹/۲

ج - پايمال شدن ضعيفان «وطئ الضعيف» خ ۲۲۹/۲

۶ - شادى مردم «سرور الناس ببيعتهم» خ ۲۲۹/۲

الف - به وجود آمدن كودكان «ابتهج بها الصغير» خ ۲۲۹/۲

ب - آمدن پيران «هدج إليها الكبير» خ ۲۲۹/۲

ج - آمدن بيماران «تحامل نحوها العليل» خ ۲۲۹/۲

د - حضور دوشيزگان «حسرت إليها الكعاب» خ ۲۲۹/۲

۲ - ويژگى هاى اخلاقى امامعليه‌السلام

الف - آگاهى سياسى

امامعليه‌السلام نسبت به آگاهى سياسى و دورانديشى خود در خطبه ۶ فرمود:

«واللَّه لاَ أَكون كَالضَّبع: تَنَام عَلى طول اللَّدم، حَتَّى يَصلَ إلَيهَا طَالبهَا، وَيَختلَهَا راصدها، ولكني أضرب بالمقبل إلى الحق المدبر عنه، وبالسَّامع المطيع العاص ي المريب أبداً، حتَّى يأتي عليَّ يومي .

فواللَّه ما زلت مدفوعاً عن حقي، مستأثراً عليَّ، منذ قبض اللَّه نبيَّه صلَّى اللَّه عليه وسلَّم حتَّى يوم النَّاس هذا

«به خدا سوگند! از آگاهى لازمى برخوردارم و هرگز غافلگير نمى شوم،(۷۱) كه دشمنان ناگهان مرا محاصره كنند و با نيرنگ دستگيرم نمايند، من همواره با يارى انسان حق طلب، بر سر آن مى كوبم كه از حق روى گردان است، و با يارى فرمانبر مطيع، نافرمان اهل ترديد را درهم مى كوبم، تا آن روز كه دوران زندگانى من بسر آيد.

پس، سوگند به خدا، من همواره از حق خويش محروم ماندم، و از هنگام وفات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ تا امروز حق مرا از من باز داشتند و به ديگرى اختصاص دادند.»

عناوين كلى آن به شرح زير است:

۱ - فراست و بيدارى «و الله لا اكون كاالضبع» خ ۶ / ۱

۲ - قاطعيت «لا اكون كاالضبع» خ ۶ / ۱

۳ - مردمى كردن مبارزه «اضرب با المقبل» خ ۶ / ۲

۴ - فرصت ندادن به دشمن «تنام على طول اللدم» خ ۶ / ۱

۵ - سركوبى سركشان از حق «العاصى المريب» خ ۶ / ۱

۶ - مبارزه با دشمن «ابداً... يومى» خ ۶ / ۲

۷ - هوشيارى و آمادگى «واللَّه لااكون كالضبع» خ ۶ / ۱

۸ - قاطعيت در كار «واللَّه لااكون كالضبع» خ ۶ / ۱

۹ - آگاهى از نقشه هاى دشمن «واللَّه لااكون كالضَّبع» خ ۶ / ۱

۱۰ - به دست گرفتن ابتكار عمل (از مجموع جملات خطبه)

۱۱ - استفاده از نيروى مردمى «اضرب بالمقبل» خ ۶ / ۱

۱۲ - پيكار با آشوبگران «و با السامع المطيع» خ ۶ / ۲

۱۳ - پايدارى و استقامت «و با السامع المطيع» خ ۶ / ۲

۱۴ - در تعقيب دشمن بودن «واللَّه لااكون كالضَّبع» خ ۶ / ۱

۱۵ - تداوم مبارزه «ابداً حتى يأتى على يومى» خ ۶ / ۲

ب - مبارزه با مفاسد اجتماعى

و در سخنرانى ديگر دشمن ستيزى و عشق و شجاعت خود را نسبت به ريشه كن كردن مفاسد اجتماعى در خطبه ۲۴ اينگونه بيان مى دارد.

«ولعمري ما عليَّ من قتال من خالف الحقَّ، وخابط الغيَّ، من إدهانٍ ولاَ إيهَانٍ .

فاتَّق وا اللَّه عباد اللَّه، وفرُّوا إلى اللَّه من اللَّه، وامضوا في الَّذي نهجه لكم، وقوموا بما عصبه بكم، فعليٌّ ضامنٌ لفلجكم آجلاً، إن لم تمنحوه عاجلاً

«سوگند به جان خودم، در مبارزه با مخالفان حق، و آنان كه در گمراهى و فساد غوطه ورند، يك لحظه مدارا و سستى نمى كنم.

پس اى بندگان خدا! از خدا بترسيد، و از خدا، به سوى خدا فرار كنيد، و از راهى كه براى شما گشوده برويد، و وظائف و مقرراتى كه براى شما تعيين كرده بپا داريد، اگر چنين باشيد، علىعليه‌السلام ضامن پيروزى شما در آينده مى باشد گرچه هم اكنون به دست نياوريد.»(۷۲)

عناوين ويژگى هاى امام در خطبه ۲۴

۱ - قاطعيت در پيكار «ولعمرى ما على من قتال» خ ۲۴ / ۱

۲ - دعوت مردم به حق «فاتقو الله عباد الله» خ ۲۴ / ۱

۳ - هدايت مردم «امضوا فى الذى نهجه لكم» خ ۲۴ / ۲

۴ - دعوت مردم به قيام «و قوموا بما عصبه بكم» خ ۲۴ / ۲

۵ - تقويت روحيه به مردم «فعلى ضامن لفلجكم» خ ۲۴ / ۲

ج - سجاياى اخلاقى

امام علىعليه‌السلام پس از جنگ نهروان و شناساندن معجزه ها و كرامت ها و شجاعت ها در نبرد آگاهانه با دشمن، سجاياى اخلاقى و ويژگى هاى اخلاقى خود را در يك سخنرانى در خطبه ۳۷ آشكارا بيان داشت.

«فقمت بالْأمْر حيْن فشلوا، وتطلَّعْت حيْن تقبَّعوا، ونطقْت حيْن تعْتعوا، ومضيْت بنور اللَّه حين وقفوا .

وكنت أخفضهم صوتاً، وأعلاَهم فَوتاً، فَطرت بعنَانهَا، وَاستَبدَدت برهَانهَا .

كالجبل لاَ تحَركه القَوَاصف، وَلاَ تزيله العَوَاصف .

لم يكن لِأحدٍ فِيَّ مهمزٌ ولَا لِقَائِلٍ فِيَّ مَغمَزٌ. الذَّلِيل عِندِي عَزِيزٌ حَتَّى آخذَ الحَقَّ لَه، والقوىُّ عندي ضعيفٌ حتَّى آخذ الحقَّ منه .

رضينا عن اللَّه قضاءه، وسلَّمنا للّه أمره. أتراني أكذب على رسول اللَّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌؟ واللَّه لَأَنَا أَوَّل مَن صَدَّقَه، فَلَا أَكون أَوَّلَ مَن كَذَبَ عَلَيه. فَنَظَرت في أمري، فإذا طاعتي قد سبقت بيعتي، وإذا الميثاق في عنقي لغيري

«آنگاه كه همه از ترس سست شده، كنار كشيدند، من قيام كردم، و آن هنگام كه همه خود را پنهان كردند من آشكارا به ميدان آمدم، و آن زمان كه همه لب فرو بستند، من سخن گفتم، و آن وقت كه همه باز ايستادند من با راهنمايى نور خدا به راه افتادم، در مقام حرف و شعار صدايم از همه آهسته تر بود اما در عمل برتر و پيشتاز بودم، زمام امور را به دست گرفتم، و جلوتر از همه پرواز كردم، و پاداش سبقت در فضيلت ها را بردم.

همانند كوهى كه تندبادها آن را به حركت در نمى آورد، و طوفان ها آن را از جاى بر نمى كند، كسى نمى توانست عيبى در من بيابد، و سخن چينى جاى عيبجويى در من نمى يافت.

خوارترين افراد نزد من عزيز است تا حق او را باز گردانم، و نيرومندها در نظر من پست و ناتوانند تا حق را از آنها باز ستانم.

در برابر خواسته هاى خدا راضى، و تسليم فرمان او هستم، آيا مى پنداريد من به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ دروغى روا دارم؟ به خدا سوگند! من نخستين كسى هستم كه او را تصديق كردم، و هرگز اول كسى نخواهم بود كه او را تكذيب كنم.

در كار خود انديشيدم ديدم پيش از بيعت، پيمان اطاعت و پيروى از سفارش رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ را برعهده دارم، كه از من براى ديگرى پيمان گرفت.(۷۳)

(پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود: اگر در امر حكومت كار به جدال و خونريزى كشانده شود، سكوت كن)»

عناوين ويژگى هاى امام علىعليه‌السلام در خطبه ۳۷

۱ - قيام به حق «فقمت با الامر حين فشلوا» خ ۳۷/ ۱

۲ - حمايت از حق «و تطلعت حين تقبعوا» خ ۳۷ / ۱

۳- حق گويى «و نطقت حين تعتعوا» خ ۳۷/۱

۴ - پيمودن راه حق «و مضيت بنور اللَّه» خ ۳۷ / ۱

۵ - پيشگام در دفاع از اسلام «و اعلاهم فوتاً» خ ۳۷ / ۱

۶ - پرواز در آسمان فضائل «فطرت بعنانها» خ ۳۷ / ۲

۷ - سبقت در فضائل «و استبددت برهانها» خ ۳۷ / ۲

۸ - پايدارى بى نظير «كالجبل لاتحركه القواصف» خ ۳۷ / ۲

۹ - تحمل مشكلات «ولا تزيله العواصف» خ ۳۷ / ۲

۱۰ - سمبل ارزش ها «لم يكن لا حد فى مهمز» خ ۳۷ / ۲

۱۱ - پاك بودن از نقص ها «ولا لقائل فى مغمر» خ ۳۷ / ۳

۱۲ - عزت به ستمديدگان «الذليل عندى عزيز» خ ۳۷ / ۳

۱۳ - مدافع حقوق مستضعفان «حتى اخذ الحق له» خ ۳۷ / ۳

۱۴ - تحقير قدرتمندان «و القوى عندى ضعيف» خ ۳۷ / ۳

۱۵ - مطيع در برابر فرمان خدا «رضينا عن اللَّه» خ ۳۷ / ۳

۱۶ - تسليم در برابر خدا «و سلمنا لله امره» خ ۳۷ / ۴

۱۷ - راستگويى «اترانى اكذب على رسول» خ ۳۷ / ۴

۱۸ - اول مؤمن به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ «اول من صدَّقه» خ ۳۷ / ۴

۱۹ - پايدارى در دين «فلا اكون... من كذب» خ ۳۷ / ۴

۲۰ - توجه به مصالح اسلام «قد سبقت بيعتى» خ ۳۷ / ۴

۲۱ - پايبندى به عهد الهى «الميثاق فى عنقى» خ ۳۷ / ۴

فصل اول: اصولگرائى با دشمن

۱ - روش برخورد با دشمن شكست خورده

تمام فاتحان و سرداران پيروز، پس از شكست دشمن، به ارزش هاى اخلاقى توجهى نداشتند، هرچه خواستند كردند، زدند و كشتند و غارت كردند و قتل عام نمودند.

در ميان امت اسلامى نيز قتل عام هاى معاويه، زياد بن أبيه، حجاج بن يوسف ثقفى، و غارت و قتل عام يزيد در مدينه معروف است كه تا سه روز فرمانده يزيد (مسلم بن عقبه) جان و مال و ناموس مردم مدينه را بر سربازان خود حلال كرده بود.

اما علىعليه‌السلام در برخورد با دشمن، اصولگرا، خداگرا و پاى بند به سنت اسلامى بود، با عفو عمومى، مردم بصره را امان داد، فراريان را تعقيب نكرد و عفو نمود، جان و مال مردم بصره را حفظ كرد و به هيچ كس اجازه تعرُّض نداد.

در آن روزگاران، بسيارى براى گرفتن غنائم جنگى به كمك مى آمدند، كه اينگونه از شيوه هاى رفتارى حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام را نمى توانستند تحمل كنند و بى صبرانه اجازه غارت اموال و كنيزى گرفتن زنان را مى خواستند.

پس از پايان جنگ جمل و به هنگام تقسيم غنائم جنگى، عباد بن قيس با همان پيش داورى هاى موجود در جنگ هاى جاهلى بپاخاست و فرياد زد: «و اللّه ما قسمت بالسَّويَّة »

اى اميرالمؤمنينعليه‌السلام تو به عدالت تقسيم نكردى.

امام علىعليه‌السلام فرمود: چرا؟

گفت: مردم بصره بر تو شوريدند، و جنگ كردند، هم اكنون شكست خوردند، بايد اجازه دهى كه اموالشان را بگيريم، و زنانشان را اسير كنيم، تا همه با دست پر به قبائل خود بازگرديم.

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام فرمود:

«یا أخا بَکْرٍ أنْتَ اِمْرِؤٌ ضَعیفُ الرَّأیِ »

«اى برادر بكرى، تو مردى هستى كه در انديشه و درك مسائل ناتوانى؛ من هرگز كودكان را به گناه بزرگان عقوبت نخواهم كرد.

آنچه را كه مردم بصره به ميدان جنگ آوردند، من بين شما تقسيم كردم، اما آنچه در خانه ها گذاشتند مال خودشان يا فرزندانشان مى باشد، هر كس گناهى مرتكب شود كيفر مى بيند، اما بى گناه چه جرمى دارد؟

من چنان كردم كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ پس از فتح مكه انجام داد، من قدم برجاى قدم پيامبر گذاردم، اگر سخن مرا قبول نداريد جواب دهيد، يكى از زنانى كه در اين جنگ اسير شد، عايشه است، كداميك مى توانيد عايشه را به عنوان سهم خود برداريد؟

«أَيُّكُمْ يَأْخُذُ أُم َّ اَلْمُؤْمِنِينَ فِي سَهْمِهِ ؟»

در اينجا مردم از هر طرف برخاستند و گفتند: يا اميرالمؤمنينعليه‌السلام ما جاهل و نادانيم، و تو به احكام خداوند آگاهى دارى، آنگونه كه مى خواهى عمل كن.»(۷۴)

۲ - رد پيشنهاد كمك عايشه

(اصول گرائى امام علىعليه‌السلام )

پس از جنگ جمل، و پشيمان شدن عايشه، امام علىعليه‌السلام در منزل عبداللَّه بن خزاعى به ديدن عايشه رفت، و حقائقى را مطرح فرمود، عايشه شرمنده شده به اشتباه خود اعتراف كرد و پيشنهاد كمك داد و گفت:

«انى احبُّ أن اقيم معك فأسير إلى قتال عدوك عند سيرك »

«دوست دارم همراه تو باشم و در جنگ با دشمنان، تو را يارى كنم.»

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام نپذيرفت و پاسخ داد:

«ارجعى الى البيت الَّذى تركك فيه رسول اللّه »

«عايشه، بخانه اى برگرد كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ تو را در آنجا ترك كرد.»(۷۵)

در صورتى كه همه سياستمداران تلاش مى كردند تا از حمايت عايشه برخوردار باشند.

و طلحه و زبير فراوان در اين راه سوء استفاده كردند و معاويه و عمروعاص مى گفتند:

«اى كاش عايشه در جنگ جمل كشته مى شد تا بهانه اى برضد على به دست مى آورديم.»(۷۶)

و اگر عايشه در جنگ هاى بعدى همراه امام علىعليه‌السلام مى رفت و حكومت آن حضرت را تأييد مى كرد، از ديدگاه برخى از هواداران، آثار سياسى چشم گيرى داشت، اما اصول گرائى حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام مانع اينگونه حركت هاى سياسى شد.

۳ - روش برخورد با ابن ملجم مرادى

پس از بيعت مردم با امام علىعليه‌السلام ، اصبغ بن نباته مى گويد:

حاكم يمن گروهى را به سرپرستى ابن ملجم خدمت حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام فرستاد، تا از طرف مردم يمن بيعت كنند.

همه بيعت كردند، وقتى نوبت به ابن ملجم رسيد، با بياناتى رسا و شيوا، امام علىعليه‌السلام را ستود، و با افتخار تمام با حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام بيعت كرد.

امام علىعليه‌السلام براى بار دوم از ابن ملجم خواست كه بيعت كند، و او چنين كرد، تا خواست از مقابل حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام رد شود و سرجاى خود بنشيند براى بار سوم امام علىعليه‌السلام او را صدا زد و فرمود:

بيعت كن و دچار حيله و نيرنگ مباش و بيعت خود را نشكن.

ابن ملجم گفت:

سوگند به خدا اى اميرالمؤمنينعليه‌السلام نديدم كه با ديگرى چنين رفتارى داشته باشى.

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام با اشاره به او فهماند كه تو بيعت مى شكنى، و قاتل من خواهى بود، روزها گذشت و ابن ملجم در مدينه مريض شد و چند هفته در منزل امام علىعليه‌السلام بسترى و معالجه گرديد و تا حادثه حكميت از ياران حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام بود، از آن پس منافق شد و در گروه خوارج قرار گرفت.(۷۷)

با اينكه امام علىعليه‌السلام قاتل خود را مى شناخت، اما هيچ گونه برخوردى با او نمى كرد، زيرا كسى را به جرم ناكرده مجازات نخواهند كرد.

اما وقتى او را مى ديد شعر معروف معديكرب را مى خواند كه:

أريد حياته و يريد قتلى

غديرك من خليلك من مرادٍ

«من زندگى او را و او كشته شدن مرا مى خواهد، و اين نيرنگ باز دوست نما، از طايفه مراد است.»(۷۸)

۴ - عفو اهانت كننده

پس از شكست مردم بصره، عايشه را در منزل بزرگ قبيله، عبداللَّه بن خلف خزاعى، كه در جنگ جمل كشته شده بود جاى دادند.

عبداللَّه در زمان خليفه دوم كاتب ديوان بصره بود، زن او صفيه، دختر حارث بن طلحه بود.

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام پس از ورود به بصره دو ركعت نماز در مسجد جامع بصره خواند و سپس به سوى خانه عبداللَّه، جايگاه عايشه رفت.

وقتى امام علىعليه‌السلام وارد خانه مى شد، صفيه زن عبدالله با گريه و زارى به حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام اهانت ها كرد.

اما امام علىعليه‌السلام چيزى نفرمود، و به اطاق عايشه رفته، اهانت هاى صفيه را به عايشه گوشزد فرمود، و آنگاه كه از خانه خارج مى شد، باز صفيه به حضرت اهانت كرد، بگونه اى كه ياران حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام تحمل خود را از دست دادند، و آن زن را تهديد كردند، كه امام علىعليه‌السلام فرمود: «هرگز تعرض به زنان خيرى براى ما نخواهد داشت.»(۷۹)

۵ - تحمل اهانت هاى خوارج

در گذشته و حال مى نگريم كه حاكمان پيروز، و سلاطين و پادشاهان، و سران احزاب سياسى، چگونه با مخالفان خود برخورد مى كردند، و با تصفيه هاى خونين، و قتل و غارت، شكنجه و زندان، اجازه ابراز عقيده را به آنها نداده، و هر گونه حركتى را از آنان سلب مى كرده، و مخالف را تحمل نمى كردند.

اما حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام در روش برخورد با دشمن، و تحمل مخالفان الگو و بى نظير بود.

روزى جمعى از خوارج وارد مسجد كوفه شدند تا با شعارى مداوم سخنرانى امام علىعليه‌السلام را بر هم زنند.

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام سرگرم سخنرانى بود كه شخصى بلند شد و فرياد زد: «لاحكم الاّ للّه »

و ديگرى از سوئى ديگر داد زد: «لاحكم الاّ للّه »

و سومى از گوشه ديگر مسجد همين شعار را داد.

سپس گروهى برخاستند، و اين شعار را دادند.

و امام علىعليه‌السلام با بزرگوارى خاصى سكوت نموده و مخالفت هاى آنان را تحمل كرد.

آنگاه خطاب به مردم فرمود: «كلمة حقٍّ يراد بها الباطل »

«شعار حقى است كه از آن باطل اراده مى كنند.»

سپس خطاب به خوارج در مسجد فرمود:

تا وقتى كه دست به شمشير نبرديد، و با ما هستيد، از سه اصل اساسى برخورداريد:

۱- «لا نمنعكم مساجد اللّه أن تذكروا فيها اسمه »

(از ورود شما به مسجد براى نماز جلوگيرى نمى كنيم.)

۲- «لا نمنعكم من الفى ء ما دامت أيديكم مع أيدينا »

(تا وقتى كه با ما هستيد از حقوق بيت المال، شما را محروم نمى كنيم.)

۳- «لا نقاتلكم حتى تبدؤنا »

(با شما نمى جنگيم تا شما جنگ را آغاز كنيد.)(۸۰)

۶ - راستگوئى و انزوا

خليفه دوم براى خليفه پس از خودش نقشه اى داشت،

آنگونه كه شش نفر را براى خلافت معرفى كرد و به سربازان دستور داد، در شوراى شش نفره بنشينند و يك نفر را انتخاب كنند، و اگر دو دسته شدند، نظر داماد خليفه سوم، عبدالرحمن بن عوف ملاك انتخاب است.

طلحه، حق خود را به خليفه سوم، و زبير به علىعليه‌السلام ، و سعد وقاص به عبدالرحمن داد.

حال عبدالرحمن با هركدام بيعت كند، او خليفه مسلمين است، با اعلام عمومى، همه مردم در مسجد مدينه گرد آمدند و عبدالرحمن شرائطى را طرح كرد.

دست در دست علىعليه‌السلام گذاشت و گفت: با تو بيعت مى كنم كه طبق دستور خدا و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ و برنامه زندگى و حكومتى خليفه اول و خليفه دوم، حكومت كنى.

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام نپذيرفت، و فرمود:

برأساس قرآن و اسلام و سنت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ و اجتهاد شخصى خويش حكومت مى كنم.

سپس عبدالرحمن دست در دست خليفه سوم گذاشت و شرائط را تكرار كرد.

خليفه سوم پذيرفت و گفت:

آرى، (گرچه به قولى كه داد، از همان آغاز خلافت عمل نكرد.)

تا سه بار اين حركت ادامه يافت.

بار سوم عبدالرحمن خطاب به علىعليه‌السلام گفت: اكنون كه دست من از دست تو خارج شود، خلافت هم از چنگ تو بيرون مى آيد.

امام علىعليه‌السلام فرمود: بيرون بيايد، من نمى توانم دروغ بگويم، يا وعده دروغ بدهم.

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام به دروغ يك كلمه آرى نفرمود و سال هاى طولانى ديگر در انزوا نشست، يعنى در سياست توحيدى، هدف هرچند مقدس باشد، وسيله را توجيه نمى كند.(۸۱)

۷- برخورد مسالمت آميز با دشمن

امام علىعليه‌السلام در اصول گرائى نسبت به دشمن، و تحمل مخالف ضرب المثل است.

روزى يكى از خوارج (قبل از نهروان) وارد مسجد شد.

در مقابل حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام ايستاد و گفت:

از تو اطاعت نمى كنم، و در نماز به تو اقتداء نمى كنم، و تو را دشمن مى دارم.

امام علىعليه‌السلام حرف هاى او را گوش داد و پاسخ داد:

با اين روش برخلاف دين عمل مى كنى، و بخود ضرر مى زنى.

آن مرد با تندى از مسجد خارج شد.

ياران حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام گفتند:

او مى رود و فتنه ها بپا مى كند، تا دست به حركتى نزده او را دستگير كنيم.

امام علىعليه‌السلام فرمود:

تا عمل خلافى از او صادر نگردد، نمى توانيم آزادى او را محدود سازيم.(۸۲)

۸ - حمله به خانه خواهر

پس از اعلام رسمى دين اسلام، تنها مدافع پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ حضرت علىعليه‌السلام بود، هركس رسول خدا را آزار مى داد، علىعليه‌السلام آنها را ادب مى كرد.

روزى به امام علىعليه‌السلام خبر دادند كه تعدادى از دشمنان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ در خانه خواهر آن حضرت أم هانى پناهنده شدند.

امام علىعليه‌السلام زره جنگى پوشيد و كلاه خود بر سر گذاشت، بگونه اى كه كسى او را نمى شناخت به منزل خواهر رفت، و در خانه را كوبيد.

ام هانى بيرون آمد ولى برادر را نمى شناخت.

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام فرمود:

آنها را كه در خانه شما پناهنده شده اند، بيرون كن.

ام هانى گفت: من خواهر على و دختر عموى پيامبرم، اينگونه با من برخورد نكن.

امام علىعليه‌السلام فرمود: اينها درست، اما بايد آنها را كه در منزل شما پناهنده شدند و از آشوب طلبان و دشمنان پيامبر خدا مى باشند، بيرون كنى.

سپس كلاه خود را از سر برداشت.

ام هانى تازه فهميد كه او برادرش على بن ابيطالبعليه‌السلام است، و آنگاه آزار دهندگان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ را بيرون كرد.(۸۳)