امام علی (علیه السلام) و امور نظامی و دفاعی / الگوهای رفتاری جلد ۴

امام علی (علیه السلام) و امور نظامی و دفاعی / الگوهای رفتاری0%

امام علی (علیه السلام) و امور نظامی و دفاعی / الگوهای رفتاری نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

امام علی (علیه السلام) و امور نظامی و دفاعی / الگوهای رفتاری

نویسنده: محمد دشتى
گروه:

مشاهدات: 13218
دانلود: 2738


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 142 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 13218 / دانلود: 2738
اندازه اندازه اندازه
امام علی (علیه السلام) و امور نظامی و دفاعی / الگوهای رفتاری

امام علی (علیه السلام) و امور نظامی و دفاعی / الگوهای رفتاری جلد 4

نویسنده:
فارسی

۷ - عزل فرماندهان

الف - تشريح علل عزل فرمانده

وقتى كشور اسلامى در آستانه تحوّلات مهم سياسى، نظامى قرار دارد، و تهاجم دشمن قطعى است، برخى از افراد در چنين شرائطى ناتوانند، و قادر به انجام مأموريّت هاى مهم و حسّاس نخواهند بود، گرچه در دوران صلح مفيد بودند، و آدم هاى خوب و مذهبى و درستى باشند.

بايد مصالح عامّه مسلمين، و حفظ حدود و ثغور كشور اسلامى را در نظر داشت.

پس: عزل و نصب هاى حساب شده يك ضرورت است.

امام علىعليه‌السلام كميل بن زياد نخعى را به فرماندهى يكى از شهرهاى مرزى عراق هيت مى فرستد، او در عمل سُستى نشان مى دهد، كه امام او را عزل و ديگرى را نصب مى فرمايد.

و علل عزل او را در نامه اى متذكّر مى شود كه:

«أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ تَضْيِيعَ الْمَرْء مَا وُلِّىَ، وَتَكَلُّفَهُ مَا كُفِىَ، لَعَجْزٌ حَاضِرٌ، وَ َأْىٌ مُتَبَّرٌ .

وَ إِنَّ تَعَاطِيَكَ الْغَارَةَ عَلَى أَهْلِ قِرْقِيسِيَا، وَ تعْطِيلَكَ مَسَالِحَكَ الَّتى وَلَّيْنَاك لَيْسَ بِهَا مَنْ يَمْنعُهَا، وَلا يَرُدُّ الْجَيْشَ عَنْهَا لَرَأْىٌ شَعَاعٌ .

فَقَدْ صِرْتَ جِسْراً لِمَنْ أَرادَ الْغَارَةَ مِنْ أَعْدَائِكَ عَلى أَوْلِيائِكَ، غَيْرَ شَدِيدِ الْمَنْكِبِ، وَلا مَهِيبِ الْجَانِبِ(۱۹۷)

«امّا بعد! سستى انسان در انجام آنچه بر عهده او گذارده شده، و اصرار بر انجام آنچه در وظيفه او نيست، يك ناتوانى روشن و نظريه باطل و هلاك كننده است؛

تو به اهل قرقيسا حمله كرده اى ولى مرزهائى را كه حفظش بر عهده تو گذارده ايم بى دفاع رها ساخته اى، اين كار، يك فكر نادرست و بيهوده است، تو در حقيقت پلى شده اى براى دشمنانى كه مى خواهند بر دوستانت دست غارت بگشايند، نه بازوى توانائى دارى، نه هيبت و ترسى در دل دشمن ايجاد مى كنى! نه مرزى را حفظ مى كنى و نه شوكت دشمنى را در هم مى شكنى؛ نه اهل شهر و ديارت را كفايت مى كنى و از آنان به خوبى دفاع مى نمائى، و نه امير و پيشوايت را از دخالت در آنجا بى نياز مى سازى!»

در اين نامه، حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام هم كميل بن زياد را عزل و هم علل بر كنارى او را مشروحاً بيان داشته اند تا عدّه اى جو سازى نكنند، و در آستانه جنگ به شايعات دامن نزنند.

ب - عزل و دلجوئى از فرماندهان معزول

توجّه به روش عزل و نصب فرماندهان، از ديدگاه امام علىعليه‌السلام بسيار ارزشمند است، زيرا آن اَبَرمَرد تاريخ دقيقاً به روانشناسى افراد، و روانشناسى اجتماعى در عزل و نصب ها توجّه داشت كه: نصب افراد مسئله ساز نباشد.

و عزل فرمانده يا فرماندهان، باعث تحوّلات ناخواسته نگردد، و شخصيّت يك فرمانده معزول حفظ شود.

و جامعه و افراد تحت امر بدانند كه: هر كسى را بهر كارى ساختند،

نه فرمانده منصوب بايد دچار غرور گردد، و نه فرمانده معزول بايد درهم شكسته شود، و به آبرو و حيثيّت او لطمه وارد شود.

حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام در گذشته، عمر بن أبى سلمه مخزومى را فرمانده نيروهاى بحرين قرار داد.

پس از مدّتى او را عزل و نُعمان بن عجلان زرقى را به جاى او فرستاد.

امّا توسّط نامه اى با دلجوئى حساب شده، وجود او را پر از مهر و محبّت فرمود، و از كار و گذشته اش تعريف كرد كه سرخورده نگردد.

در نامه عمر بن أبى سلمه نوشت: «أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي قَدْ وَلَّيْتُ نُعْمَانَ بْنَ عَجْلَانَ الزُّرَقِيَّ عَلَى الْبَحْرَيْنِ، وَنَزَعْتُ يَدَكَ بِلَا ذَمٍّ لَكَ، وَلَا تَثْرِيبٍ عَلَيْكَ ؛

فَلَقَدْ أَحْسَنْتَ الْوِلَايَةَ، وَأَدَّيْتَ الْأَمَانَةَ، فَأَقْبِلْ غَيْرَ ظَنِينٍ، وَلَا مَلُومٍ، وَلَا مُتَّهَمٍ، وَلَا مَأْثُومٍ، فَلَقَدْ أَرَدْتُ الْمَسِيرَ إِلَى ظَلَمَةِ أَهْلِ الشَّامِ، وَأَحْبَبْتُ أَنْ تَشْهَدَ مَعِي، فَإِنَّكَ مِمَّنْ أَسْتَظْهِرُ بِهِ عَلَى جِهَادِ الْعَدُوِّ، وَإِقَامَةِ عَمُودِ الدِّينِ، إِنْ شَاءَ اللَّهُ

«امّا بعد! من نعمان ابن عجلان زرقى را فرماندار بحرين قرار دادم؛ و اختيار تو را از فرماندارى آنجا برگرفتم؛ بدون اينكه اين كار براى تو مذمّت و يا ملامت در برداشته باشد، چرا كه تو زمامدارى را به نيكى انجام دادى و حق امانت را اداء نمودى، بنابراين به سوى ما حركت كن بى آنكه مورد سوء ظنّ يا ملامت؛

يا متّهم و يا گناهكار باشى! زيرا من تصميم گرفته ام به سوى ستمگران اهل شام حركت كنم، و دوست دارم تو با من باشى، چرا كه تو از كسانى هستى كه من در جهاد با دشمن و برپا داشتن ستونهاى دين از آنها استعانت مى جويم انشاءاللَّه».(۱۹۸)

امام نسبت به كشور پهناور مصر صلاح ديدند كه محمد بن ابى بكر را عزل و مالك اشتر را به جاى او نصب فرمايند، اين انتخاب در آن شرائط حسّاس بر محمد بن ابى بكر گران آمد، و ناراحت شد، امام علىعليه‌السلام طىّ نامه اى از او دلجوئى كرد و نوشت:

«أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ بَلَغَنِي مَوْجِدَتُكَ مِنْ تَسْرِيحِ الْأَشْتَرِ إِلَى عَمَلِكَ، وَإِنِّي لَمْ أَفْعَلْ ذلِكَ اسْتِنْبَاءً لَكَ فِي الْجَهْدِ، وَلَا ازْدِيَاداً لَكَ فِي الْجِدِّ؛ وَلَوْ نَزَعْتُ مَا تَحْتَ يَدِكَ مِنْ سُلْطَانِكَ، لَوَلَّيْتُكَ مَا هُوَ أَيْسَرُ عَلَيْكَ مَؤُونَةً، وَأَعْجَبُ إِلَيْكَ وِلَايَةً .

إِنَّ الرَّجُلَ الَّذِي كُنْتُ وَلَّيْتُهُ أَمْرَ مِصْرَ كَانَ رَجُلاً لَنَا نَاصِحاً، وَعَلَى عَدُوِّنَا شَدِيداً نَاقِماً، فَرَحِمَهُ اللَّهُ! فَلَقَدِ اسْتَكْمَلَ أَيَّامَهُ »

«امّا بعد از ستايش خداوند! به من خبر رسيده كه از فرستادن اشتر به سوى فرمانداريت ناراحت شده اى، ولى اين كار را من نه به اين جهت انجام دادم كه تودر تلاش و كوششت كندى ورزيده اى، و يا براى اين باشد كه جدّيت بيشترى بخرج دهى، اگر آنچه در اختيارت قرار دارد از تو گرفتم تو راوالى جائى قرار دادم كه هزينه آن بر تو آسانتر و حكومت آن برايت؛ جالب تر است.

آن مردى كه من او را فرماندار مصر كرده بودم، مردى بود كه نسبت بما ناصح و خيرخواه، و نسبت به دشمنانمان سختگير و درهم كوبنده بود خداى او را رحمت كند كه ايام زندگى خود را كامل كرد، عمر را به پايان برد»(۱۹۹)

ج - يادآورى فرماندهان معزول

نه تنها پس از عزل يا همراه با فرمان عزل، دلجوئى و قدردانى مطرح بود بلكه پس از شهادت فرماندهان معزول، همواره از خدمات آنها سخن مى گفت و خوبى ها و تلاش آنها را متذكّر مى شد.

زيرا عزل و جايگزينى فرماندهان نبايد دليل بر بى لياقتى و بى ارزشى افراد باشد.

هر كسى با توانائيهائى كه دارد، با صفات و شرائطى كه بر او حاكم است، براى نوعى كار و تلاش مفيد است، كه در ديگر كارها، و پُست ها، ناتوان است،

اگر كار و تلاش را وظيفه الهى بدانيم، و انسان ها را مسئول، و به مسئوليّت الهى مشاغل معتقد باشيم، هرگز در عزل و نصب ها دچار سرگردانى و انحراف نمى شويم.

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام پس از شهادت محمد بن ابى بكر نيز از خدمات او ياد مى كرد، و تلاش هاى او را مى ستود،

در نامه اى به عبداللَّه بن عبّاس نوشت:

«أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ مِصْرِ قَدِ افْتُتِحَتْ، وَمُحَمَّدُ بْنُ أَبِي بَكْرٍ رَحِمَهُ اللَّهُ قَدِ اسْتُشْهِدَ، فَعِنْدَ اللَّهِ نَحْتَسِبُهُ وَلَداً نَاصِحاً، وَعَامِلاً كَادِحاً، وَسَيْفاً قَاطِعاً، وَرُكْناً دَافِعاً .

وَقَدْ كُنْتُ حَثَثْتُ النَّاسَ عَلَى لَحَاقِهِ، وَأَمَرْتُهُمْ بِغِيَاثِهِ قَبْلَ الْوَقْعَةِ، وَدَعَوْتُهُمْ سِرّاً وَجَهْراً، وَعَوْداً وَبَدْءً، فَمِنْهُمْ الْآتِي كَارِهاً، وَمِنْهُمُ الْمُعْتَلُّ كَاذِباً، وَمِنْهُمُ الْقَاعِدُ خَاذِلاً .

أَسْأَلُ اللَّهَ تَعَالَى أَنْ يَجْعَلَ لِي مِنْهُمْ فَرَجاً عَاجِلاً(۲۰۰)

«امّا بعد از ستايش خداوند! مصر به دست دشمن گشوده شده، و محمد بن ابى بكر، كه خدا رحمتش كند بشهادت رسيده.

اين مصيبت را بحساب خداوند مى گذاريم و اجر آن را از خدا مسألت داريم.

مصيبت فرزندى ناصح، و كارگزارى تلاشگر و كوشا، شمشيرى برنده و قاطع، و ستونى بازدارنده، من مردم را به ملحق شدن باو و همكاريش تشويق و تحريص كردم و بآنها فرمان دادم كه پيش از وقوع واقعه بفريادش برسند.

من آنها را آشكارا و پنهانى، از آغاز تا انجام در حركت به سوى او دعوت كردم، عدّه اى هماهنگى خود را با اكراه اعلام، و گروهى بطور دروغين خود را به بيمارى زدند؛

و گروه سوم افرادى بودند كه براى تنها ماندن سپاه حق دست از ياريش كشيدند.

از خداوند تقاضا مى كنم كه براى نجات من از ميان اينگونه افراد فَرَجى عاجل قرار دهد»(۲۰۱)

۸ - ضرورت مانورهاى نظامى

براى حفظ آمادگى رزمى بايد بگونه اى حساب شده، دست به مانورهاى نظامى زد؛

در مانورهاى نظامى و جنگ با دشمن فرضى و پياده روى هاى طاقت فرساى نظامى هم نيروهاى نظامى با انواع تمرينات براى دفاع و نبرد آماده مى شوند، و هم روش كاربُرد اسلحه ها را فرا مى گيرند.

در مانورهاى حساب شده نظامى ميزان قوّت و ضعف افراد، درجات ايمان و شهامت و جسارت مبارزان، و نوع آمادگى و لياقت افراد، مشخّص مى گردد؛

و سستى و فراموشى از ميان مى رود؛

با برّرسى مباحث آموزش نظامى در نهج البلاغه با شگفتى فراوان مى نگريم كه:

هم آموزش نظامى مورد توجّه است؛

و هم مانورهاى حساب شده تحقّق مى پذيرد.

و جالب آنكه تمام دستورالعمل هاى نظامى، و احتياطهاى رزمى، در مانورها، دقيقاً رعايت مى گردد و فرامين وحى گونه حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام در حركت سپاه، و تثبيت مواضع، و حفظ نيروهاى خودى، و ارزيابى دقيق دشمن بى مانند است.

امروزه در دانشكده هاى نظامى با تيزبينى هاى بايسته و تجربيّات گوناگون، به اُفق بيكرانه نهج البلاغه دارند نزديك مى شوند.

امام علىعليه‌السلام ضمن فرمان حركت سپاه خود به فرماندهى معقل بن قيس، كه بايد تا مرزهاى شام پيش روى كنند، دستور مى دهد:

«اتَّقِ اللَّهَ الَّذِي لاَ بُدَّ لَكَ مِنْ لِقَائِهِ، وَلاَ مُنْتَهَى لَكَ دُونَهُ .

وَلاَ تُقَاتِلَنَّ إِلاَّ مَنْ قَاتَلَكَ. وَسِرِ الْبَرْدَيْنِ، وَغَوِّرْ بِالنَّاسِ، وَرَقِّهْ فِي السَّيْرِ، وَلاَتَسِرْ أَوَّلَ اللَّيْلِ، فَإِنَّ اللَّهَ جَعَلَهُ سَكَناً، وَقَدَّرَهُ مُقَاماً لاَ ظَعْناً، فَأَرِحْ فِيهِ بَدَنَكَ، وَرَوِّحْ ظَهْرَكَ .

فَإِذَا وَقَفْتَ حِينَ يَنْبَطِحُ السَّحَرُ، أَوْ حِينَ يَنْفَجِرُ الْفَجْرُ، فَسِرْ عَلَى بَرَكَةِ اللَّهِ .

فَإِذَا لَقِيتَ الْعَدُوَّ فَقِفْ مِنْ أَصْحَابِكَ وَسَطاً، وَلاَ تَدْنُ مِنَ الْقَوْمِ ذُنُو مَنْ يُرِيدُ أَنْ يُنْشِبَ الْحَرْبَ، وَلاَ تَبَاعَدْ عَنْهُمْ تَبَاعُدَ مَنْ يَهَابُ الْبَأْسَ، حَتَّى يَأْتِيَكَ أَمْرَي، وَلاَ يَحْمِلَنَّكُمْ شَنَآنُهُم عَلَى قِتَالِهِمْ، قَبْلَ دُعَائِهِمْ وَالْإِعْذَارِ إِلَيْهِمْ

«از خدا بترس، همان خدائى كه به ناچار بايد ملاقاتش كنى، و سرانجامى جز حضور در پيشگاهش ندارى؛

جز با كسى كه با تو بجنگد پيكار مكن.

صبح و عصر حركت كن و هنگام گرمى روز به لشكر استراحت ده؛

در پيمودن راه آرامش به خرج ده.

در ابتداى شب كوچ مكن كه خداوند شب را وسيله آرامش قرار داده و آن را براى اقامت و توقف تعيين كرده، نه كوچ كردن و مسافرت.

بنابر اين شب هنگام بدنت را آرام كن و مركب ها را نيز آسوده بگذار.

پس آنگاه كه توقف نمودى به هنگام سحر يا وقتى كه سپيده دميد، با يارى خدا حركت كن.

هرگاه دشمن را ملاقات كردى در ميان يارانت قرار گير.

نه آن قدر به دشمن نزديك شو كه خيال شود آتش جنگ را تو مى خواهى روشن كنى و نه آنقدر دور بايست كه گمان برده شود از نبرد مى ترسى.

(چنين باش) تا فرمان من به تو برسد (امّا به هوش باش) پيش از آنكه آنها را به صلح و مسالمت و راه خدا دعوت كنى و راه عذرشان را درپيشگاه خداوند ببندى؛ به خاطر عداوت خصوصى با آنها پيكار نكنى.(۲۰۲)

در اين دستور العمل، براى يك مانور نظامى حساب شده، تقوا و خدا ترسى، خداگرائى و شهادت طلبى، همراه با تاكتيك هاى رزمى مطرح است، و شيوه صحيح برخورد با دشمن، و روش درست حركت سپاه با احتياطهاى فوق العاده آموزش داده مى شود، كه؛

هم به سلامت و شادابى نيروهاى رزمى توجّه مى شود؛

و هم استراحت و تندرستى اسبان وارد شونده در پيكار فراموش نمى گردد.

نسبت به مانور نظامى توجّه به چند نكته ضرورى است، مانند:

الف - به دست آوردن موقعيّت برتر

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام در نامه اى در برخورد حساب شده با دشمن، براى انتخاب مواضع برتر، و داشتن امتيازات فيزيكى در ميدان نبرد دستور صادر مى كند:

«فَإِذَا نَزَلْتُمْ بِعَدُوِّ أَوْ نَزَلَ بِكُمْ، فَلْيَكُنْ مُعَسْكَرُكُمْ فِي قُبُلِ الْأَشْرَافِ، أَوْ سِفَاحِ الْجِبَالِ، أَوْ أَثْنَاءِ الْأَنْهَارِ، كَيْمَا يَكَونَ لَكُمْ رِدْءًا، وَدُونَكُمْ مَرَدًّا. وَلْتَكُنْ مُقَاتَلَتُكُمْ مِنْ وَجْهٍ وَاحِدٍ أَوِ اجْعَلُوا لَكَمْ رُقَبَإَ فِي صَيَاصِي الْجِبَالِ، وَمَنَاكِبِ الْهِضَابِ، لِئِلاَّ يَأْتِيَكُمُ الْعَدُوُّ مِنْ مَكَانِ مَخَافَةٍ أَؤْ أَمْنٍ .

وَاعْلَمُوا أَنَّ مُقَدِّمَةَ الْقَوْمِ عُيُونُهُمْ، وَعُيُونَ الْمُقَدِّمَةِ طَلاَئِعُهُمْ .

وَإِيَّاكُمْ وَالتَفَرُّقَ: فَإِذَا نَزَلْتُمْ فَاَنْزِلُوا جَمِيعاً، وَإِذَا ارْتَحَلْتُمْ فَاَرْتَحِلُوا جَمِيعاً، وَإِذَا غَشِيَكُمُ اللَّيْلُ فَاَجْعَلُوا الرَّمَاحَ كِفَّةً، وَلاَ تَذُوقُوا النَّوْمَ إِلاَّ غِرَاراً أَوْ مَضْمَضَةً(۲۰۳)

«هرگاه به دشمن رسيديد و يا او به سراغ شما آمد، لشكرگاه خويش را در پيش تپه ها و يا دامنه كوه ها، و يا در كنار نهرها قرار دهيد كه اين وسيله حفاظت وايمنى شما است، و از پيش رو بهتر مى توانيد به دفاع پردازيد.

هميشه با دشمن از يك سو و يا دو سو (نه بيشتر) بجنگيد.

مراقباتى در قلّه كوه ها و روى تپهّ ها و بلندي ها قرار دهيد! مبادا دشمن ازجائيكه محل خطر و يا مورد اطمينان است ناگهان به شما حمله كند.

آگاه باشيد! مقدّمه لشكر چشم هاى لشكرند، و چشم هاى مقدّمه، طلايه هادارن و پيشاهنگ ها هستند.

از تفرقه و پراكندگى سخت برحذر باشيد.

هر كجا فرود آمديد همه با هم فرود آئيد، و هرگاه كوچ كرديد همه كوچ كنيد و آنگاه كه شب پرده سياهش را بر شما افكند، نيزه داران با نيزه ها دائره اى اطراف لشكر به وجود آورند، و خود در ميان آنها استراحت كنيد خوابتان باليد بسيار سبك و كوتاه باشد، همچون شخصى كه آب را جرعه جرعه مى نوشد، يا مضمضمه مى كند!»

ب - پرهيز از آزار دادن غير نظاميان در مانورها

مانورهاى نظامى در ارتش هاى روزگاران گذشته با امروز فرق هاى فراوانى دارد.

همانگونه كه اسلحه هاى نظامى، و ابزار و آلات جنگ تغيير كرده است.

در روزگاران امام علىعليه‌السلام كه ابزار و ماشين آلات سنگين و ترابرى امروزى وجود نداشت مى بايست صد هزار نيروى رزمى:

از راه هاى باريك دشت و بيابان يا وسط مزارع مردم عبور كنند.

از كوره راه هاى درون روستاها و شهرها بگذرند.

از كنار چاه هاى آب محدود و انگشت شمار رد شوند و سيراب گردند.

از امكانات دامى و غذائى محدود ساكنين مسير مانورها استفاده كنند.

در كنار رودخانه ها كه مصرف عمومى داشت اطراق نمايند.

اگر احتياطهاى لازم رعايت نمى شد، و اخلاق اسلامى وجود نمى داشت چه بسا ضرر و زيان هاى فراوانى به مردم روستاها و شهرها وارد مى شد، و چاه هاى آب و رودخانه ها و مزارع و باغات ميوه با خطر جدّى روبرو مى گشت كه حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام دقيقاً به اين مسائل توجّه دارد و دستورات لازم را ارائه مى فرمايد و اين نامه را به فرمانداران خود مى نويسد:

«مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى مَنْ مَرَّ بِهِ الْجَيْشُ مِنْ جُبَاةِ الْخَرَاجِ وَعُمَّالِ الْبِلَادِ .

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي قَدْ سَيَّرْتُ جُنُوداً هِيَ مَارَّةٌ بِكُمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ، وَقَدْ أَوْصَيْتُهُمْ بِمَا يَجِبُ لِلَّهِ عَلَيْهِمْ مِنْ كَفِّ الْأَذَى، وَصَرْفِ الشَّذَى، وَأَنَا أَبْرَأُ إِلَيْكُمْ وَإِلَى ذِمَّتِكُمْ مِنْ مَعَرَّةِ الْجَيْشِ، إِلَّا مِنْ جَوْعَةِ الْمُضْطَرِّ، لَا يَجِدُ عَنْهَا مَذْهَباً إِلَى شِبَعِهِ. فَنَكِّلُوا مَنْ تَنَاوَلَ مِنْهُمْ شَيْئاً ظُلْماً عَنْ ظُلْمِهِمْ، وَكُفُّوا أَيْدِيَ سُفَهَائِكُمْ عَنْ مُضَارَّتِهِمْ، وَالتَّعَرُّضِ لَهُمْ فِيَما اسْتَثْنَيْنَاهُ مِنْهُمْ .

وَأَنَا بَيْنَ أَظْهُرِ الْجَيْشِ، فَارْفَعُوا إِلَيَّ مَظَالِمَكُمْ، وَمَا عَرَاكُمْ مِمَّا يَغْلِبُكُمْ مِنْ أَمْرِهِمْ، وَمَا لَا تُطِيقُونَ دَفْعَهُ إِلَّا بِاللَّهِ وَبِي، فَأَنَا أُغَيِّرُهُ بِمَعُونَةِ اللَّهِ، إِنْ شَاءَ اللَّهُ

«از بنده خدا! على اميرمؤمنان به گردآوران ماليات و فرمانداران شهرهايى كه لشگريان از سرزمين آنان مى گذرند.

پس از ياد خدا و درود! همانا من سپاهيانى فرستادم كه به خواست خدا بر شما خواهند گذشت، و آن چه خدا بر آنان واجب كرده به ايشان سفارش كردم، و بر آزار نرساندن به ديگران، و پرهيز از هرگونه شرارتى تأكيد كرده ام، و من نزد شما و پيمانى كه با شما دارم از آزار رساندن سپاهيان به مردم بيزارم، مگر آن كه گرسنگى سربازى را ناچار گرداند، و براى رفع گرسنگى چاره اى جز آن نداشته باشد، پس كسى را كه دست به ستمكارى زند كيفر كنيد، و دست افراد سبك مغز خود را از زيان رساندن به لشكريان، و زحمت دادن آنها جز در آن چه استثناء كردم باز داريد.

من پشت سر سپاه در حركتم، شكايت هاى خود را به من رسانيد، و در امورى كه لشگريان بر شما چيره شده اند كه قدرت دفع آن را جز با كمك خدا و من نداريد، به من مراجعه كنيد، كه با كمك خداوند آن را برطرف خواهم كرد. انشاءاللَّه.»(۲۰۴)

فصل دوم: دفاع در كودكى

۱ - دفاع از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله در دوران كودكى

علىعليه‌السلام در شهر مكّه ده سال داشت كه به لقب قُضَمْ معروف شد.

هشام مى گويد: از امام صادقعليه‌السلام پرسيدم كه چرا اين لقب را به امام دادند؟

فرمود: در آغاز بعثت مشركان مكّه به كودكان خود دستور مى دادند كه پيامبر را آزار دهند وبا سنگ و كُلوخ او را بزنند.

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله جريان را به علىعليه‌السلام اطّلاع داد.

علىعليه‌السلام عرض كرد: يا رسول اللَّه هرگاه از خانه بيرون مى روى به من اطّلاع بده تا همراه شما باشم.

روز بعد پيامبر با علىعليه‌السلام بيرون آمدند، و كودكان به عادت هر روزه شروع به سنگ پرانى كردند، علىعليه‌السلام آنها را مى گرفت و به صورت و بينى و گوش آنها مى زد.

كودكان مكّه گريه كنان نزد پدران خود فرار مى كردند و مى گفتند: «قُضَمْنا علىّ، قُضَمْنا علىّ »

(على ما را كوبيد، على ما را كوبيد.)

از آن پس به قُضَمْ، يعنى: كوبنده معروف شد.(۲۰۵)

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام نسبت به دوران كودكى خود مى فرمايد:

«أَنَا وَضَعْتُ فِي الصِّغَرِ بِكَلَاكِلِ الْعَرَبِ، وَكَسَرْتُ نَوَاجِمَ قُرُونِ رَبِيعَةَ وَمُضَرَ .

وَقَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلى‌الله‌عليه‌وآله بِالْقَرَابَةِ الْقَرِيبَةِ، وَالْمَنْزِلَةِ الْخَصِيصَةِ

«من بودم كه در دوران نوجوانى سر سركشان عرب را در دفاع از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله به خاك ماليدم، و شاخ هاى بلند قدرتمندان دو قبيله معروف (ربيعه) و (مضر) را شكستم، و همانا شما قدر و منزلت من را در نزد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله مى دانيد.»(۲۰۶)

۲ - خوابيدن به جاى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله

وقتى قبائل قريش تصميم به قتل پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله گرفتند، و جبرئيل آن حضرت را از اين تؤطئه آگاهى داد، چاره اى جز اين وجود نداشت كه پيامبر هجرت كند، امّا چه كسى بايد بر بستر پيامبر بخوابد و جاسوسان قريش را گمراه سازد؟

چه كسى بايد جان خود را سپر بلاى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله سازد و از زن و فرزندان او دفاع كند؟

چه كسى بايد در برابر چهل نفر از شجاعان قريش بايستد؟

شايد كشته شود؛

شايد در بستر پيامبر سر از تن او جدا كنند؛

شايد براى باز گرداندن خانواده پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله با او بجنگند و او را بكشند؛

كدام مردِ با شهامت و جسور و مؤمنى وجود دارد كه اين همه بلا را بجان بخرد، و جان خود را به خدا بفروشد؟(۲۰۷)

آن مرد بى همانند جز على نيست، كه پذيرفت همه اين مسئوليّت ها را بر دوش كشد.

پيامبر رادر آغوش گرفت و با پيامبر وداع كرد و در بستر او خوابيد كه قرآن مى فرمايد:

( وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرى نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاةِ اللَّه ) (۲۰۸)

«برخى از انسان ها كسانى مى باشند كه جان خود را براى خشنودى خدا معامله مى كنند.»

۳ - اوّلين مبارزه سرنوشت ساز

پس از هجرت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله وقتى امام علىعليه‌السلام امانت هاى مردم را باز گرداند و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله محلّه قبا رسيد و منتظر ماند تا علىعليه‌السلام به ملحق گردد.

حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام در سنّ نوجوانى، زن و فرزندان پيامبر را در يك كاروان كوچك از مكّه حركت داد، سران قريش تصميم گرفتند تا از حركت خانواده رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله جلوگيرى كنند.

شخصى بنام جناح غلام حرب بن اميّه رابه سرپرستى گروهى فرستادند تا در نيمه راه مانع حركت آنان شود، پس از رهگيرى مهاجمان قريش وقتى پند و نصيحت ها تأثير نكرد، امام علىعليه‌السلام كه در سنين نوجوانى بود شمشير كشيد و حمله كرد.

مردان قريش از هر سو شمشير كشيدند، حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام در حمله اى ناگهانى، چنان ضربتى زد كه جناح را به دو نيم كرد و شمشيرش به شانه اسب رسيد، ديگران چون اين منظره را ديدند فرار كردند، و كاروان كوچك را علىعليه‌السلام به محلّه قبا رساند در حاليكه پاهاى او چاك چاك و خونين شد، وقتى نگاه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله به پاهاى علىعليه‌السلام افتاد گريست.(۲۰۹)

۴ - فداكردن جان براى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله

هنگامى كه قريش در دارالنّدوه كمى پيش از هجرت درباره رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله تصميم خطرناكى گرفتند و با او اراده مكر و نيرنگ كردند، ابليس به صورت پير مردى از اهل نجد در جمع آنان حاضر شد و آنها را وسوسه مى كرد.

جبرئيل به نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله آمد و گفت:

امشب بر بسترى كه هر شب مى خوابيدى مخواب.

هنگامى كه پاسى از شب گذشت بر در خانه او اجتماع كردند و در كمين پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله نشستند تا زمانى كه پيغمبر به خواب رود، كه بر او يورش برند.

وقتى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله موقعيّت آنها را احساس كرد، به على بن ابيطالبعليه‌السلام فرمود:

بر بستر من بخواب و خود را با بُرد سبز رنگ من، كه متعلّق به ناحيه حضر موت است بپوشان.

محمّد بن كعب قُرَظى گفته است: ابوجهل بن هشام در ميان آنها بود، ابوجهل در حالى كه آنها بر در خانه او بودند به مسخره گفت: محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله مى پندارد كه اگر شما او را در اين كارش پيروى نموديد، پادشاهان عرب و عجم خواهيد شد، و چون پس از مرگتان برانگيخته شويد، از براى شما باغ هايى چون باغ هاى اردن فراهم شده است، و اگر چنين كارى نكنيد، قربانى خواهيد شد و چون پس از مرگ برانگيخته شويد، آتشى برايتان فراهم شده است كه در آن خواهيد سوخت.

رسول خدا به سوى آنها بيرون آمد و مشتى از خاك را به دست گرفت و به سوى آنان پاشيد و فرمود: آرى من چنان مى گويم و تو يكى از آنها هستى.

خداوند متعال بر چشمان آنها پوشش نهاد بطورى كه او را نمى ديدند.

پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله خاك را بر روى سر آنها پراكند، در حالى كه اين آيات از سوره يس را مى خواند:

( يس وَ الْقُرآنِ الْحَكيم انَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلين ) (۲۱۰)

«اى سيّد عالم، سوگند به آن قرآنِ مشتمل بر حكمت، بى گمان تو از پيغمبرانى.»

تا اينجا كه:

( وَ جَعَلْنا مِنْ بَيْنِ أيْديهِمْ سَدّاً وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَاَغْشَيْناكُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرون ) (۲۱۱)

«و گردانيديم در برابر ايشان سدّى و از پس سرشان سدّى، پس فرو انداختيم بر چشم هايشان پرده اى، پس ايشان نمى بينند.»

چون رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله از خواندن اين آيات فارغ شد، راه مدينه را در پيش گرفت.

شخصى عبور مى كرد و گفت: در اينجا براى چه انتظار مى كشيد؟

گفتند: براى محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله

گفت: پروردگار شما را نا اميد كند، سوگند به پروردگار، محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله به سوى شما بيرون آمد و مردى از شما را باقى نگذاشت مگر آنكه بر سر او خاكى نهاد و آنگاه به دنبال كار خود روانه شد.

آيا نمى بينيد چه بر سر شما آمده است؟

هر مردى از آنها كه دستش را بر روى سرش قرار مى داد، مقدارى خاك مى يافت.

آنگاه حلقه محاصره را تنگ تر كردند.

شخصى را در بستر ديدند كه در ميان بُرد رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله خوابيده است.

گفتند: سوگند به خدا، اين محمّد است كه در ميان بُرد خوابيده است.

در آنجا باقى ماندند تا صبحگاهان رسيد، امّا با شگفتى مشاهده كردند كه علىعليه‌السلام از بستر برخاست.

گفتند: سوگند به خداوند، آنچه را كه به ما گفته بود راست بود.

و از جمله آياتى كه از قرآن در آن روز از سوى خداوند نازل گرديد و روشنگر نيرنگى است كه براى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله هم داستان شده بودند، اين آيه است؛

( وَ اِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أوْ يَقْتُلُوكَ أوْ يُخْرِجُوكَ وَ يَمْكُرونَ وَ يَمْكُرُ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرينَ ) (۲۱۲)

«و هنگامى كه مكر مى كردند به تو آنانكه كافر شدند براى آنكه حبس كنند تو را يا بيرون كنند تو را، آنها مكر مى كردند و خداوند جزاى مكر آنها را مى داد و خدا بهترين مكر كنندگان است.»

هنگامى كه رسول اللَّهصلى‌الله‌عليه‌وآله به مدينه مهاجرت كرد، علىعليه‌السلام در مكّه سه شبانه روز اقامت نمود تا حقّ خود را نسبت به رسول اللَّهصلى‌الله‌عليه‌وآله ادا كند و امانت هاى مردم را باز گرداند و چون از اين امر فارغ گرديد به رسول اللَّهصلى‌الله‌عليه‌وآله پيوست. اين يكى از درس هاى ارزشمند امام علىعليه‌السلام است كه هرگاه اسلام و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله در خطر جدّى قرار مى گرفت، خود را فدا مى كرد.

۵ - مبارزه در راه هجرت

پس از هجرت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله علىعليه‌السلام پس از ردّ امانت ها، خانواده رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله را در يك كاروان كوچك كوچ داد تا به مدينه برسد.

جاسوسان قريش باخبر شده جمعى كه حدود هشت سوار نقاب دار بودند، به همراهى جناح غلام حرب بن اميّه راه را بر امام بستند.

حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام فوراً شترها را خواباند، و زنان را فرود آورد، و آماده دفاع شد، به امام علىعليه‌السلام گفتند:

به مكّه باز گرد وگرنه تو را باز مى گردانيم يا سرت را براى قريش مكّه مى بريم.

حضرت علىعليه‌السلام شمشير به دست گرفت و فرمود: هركه مى خواهد بدنش قطعه قطعه گردد پيش بيايد.

جناح غلام حرب جلو آمد و شمشيرى حواله كرد، كه حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام خود را كنار كشيد، و با شمشير چنان بر كمر جناح زد كه از كَمَر دو نيم شد.

آنگاه به ديگر همراهان او حمله كرد كه با عذر خواهى و ذلّت فرار كردند.(۲۱۳)

۶ - حمايت از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله و عقد برادرى

پس از بعثت، و نزول آيه:( وَاَنذِر عَشيرَتَكَ الْأقْربين )

«خويشاوندان نزديك خود را هشدار ده»(۲۱۴)

رسول گرامى اسلام حدود ۴۰ نفر از خويشاوندان خود را در منزل ابوطالب در يك ميهمانى جمع كرد، و رسالت و بعثت و دين الهى خود را برهمگان عرضه داشت، و آنگاه طرحى را پيشنهاد داد كه: «هركس دعوت مرا در آغازين لحظه دعوت بپذيرد، وصىّ و جانشين من باشد.»

هيچكس پاسخ نداد، جز علىعليه‌السلام كه برخاست و دعوت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله را اجابت كرد.(۲۱۵)

همه نويسندگان شيعه و سنّى اين حقيقت را نوشتند و پذيرفتند كه امام علىعليه‌السلام ، اوّل كسى است كه اسلام آورده است.