امام علی (علیه السلام) و امور نظامی و دفاعی / الگوهای رفتاری جلد ۴

امام علی (علیه السلام) و امور نظامی و دفاعی / الگوهای رفتاری0%

امام علی (علیه السلام) و امور نظامی و دفاعی / الگوهای رفتاری نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

امام علی (علیه السلام) و امور نظامی و دفاعی / الگوهای رفتاری

نویسنده: محمد دشتى
گروه:

مشاهدات: 13219
دانلود: 2738


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 142 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 13219 / دانلود: 2738
اندازه اندازه اندازه
امام علی (علیه السلام) و امور نظامی و دفاعی / الگوهای رفتاری

امام علی (علیه السلام) و امور نظامی و دفاعی / الگوهای رفتاری جلد 4

نویسنده:
فارسی

۲ - استفاده از شعارهاى اللَّه اكبر

در بسيارى از عمليّات هاى نظامى، يا براى شكستن حلقه محاصره دشمن، امام علىعليه‌السلام و ياران او دسته جمعى تكبير مى گفتند و يورش مى آوردند كه هم براى تقويت روحيّه سربازان خودى و هم براى ايجاد ترس و وحشت در دل دشمن مؤثّر بود.(۱۵۸)

و در جنگ احزاب آنگاه كه امام علىعليه‌السلام به قهرمان بزرگ قريش، عمرو بن عبدود حمله برد، و گرد و غبارها بالا گرفت و دو لشگر نمى دانستند پيروزى از آن كدام دلاور است؟

ناگهان با فرياد اللَّه اكبر حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام ، همه دانستند كه علىعليه‌السلام بر حريف خود پيروز شده است.

با مطالعه سيره نظامى امام علىعليه‌السلام در جنگ ها و عمليّات نظامى، اين حقيقت روشن مى شود كه استفاده از شعار اللَّه اكبر از شيوه هاى حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام بوده است، كه هم لرزه بر اندام دشمن مى افكند و هم نويد بخش دلاوران اسلام بود.

۳ - تشويق به خلق شعارهاى كوبنده

علىعليه‌السلام فرمود: «اِنَّ رَسُولُ اللَّه صلى‌الله‌عليه‌وآله اَمَرَ بِالشّعار قَبْلَ الْحَرْبِ، وَ قالَ صلى‌الله‌عليه‌وآله وَ لْيَكُنْ فى شُعارِكُمْ اِسْمٌ مِنْ اَسْماءِ اللَّهِ تَعالى »

(همانا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: كه قبل از آغاز جنگ شعارهائى پديد آوريم و سفارش فرمودكه در شعارها نامى از نام هاى خدا باشد).(۱۵۹)

۴ - شعارهاى متناسب در جنگ اُحُد

در پايان جنگ اُحُد حدود ظهر ابوسفيان و عكرمه در حالى كه بت هاى بزرگ خود را در دست داشتند شعار مى دادند كه:

«اَعْلُ هُبَل »

(بزرگ است بُت هُبل)

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به مسلمانانى كه اطراف او بودند دستور داد شعار بدهند:

«اللَّهُ أعلى و اَجَل »

(خدا بزرگتر و تواناتر است)

ابوسفيان شعار را عوض كرد كه:

«نَحْنُ لَنَا الْعُزّى وَ لاعُزّى لَكُمْ »

(ما بُت بزرگ عُزّى داريم شما نداريد)

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله دستور داد بگويند:

«اَللّهُ مَولانا وَ لامَولى لَكُم »

(خداوند مولاى ماست و شما مولائى نداريد)

ابوسفيان داد زد كه:

امروز به عوض روز بدر.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله به مسلمانان دستور داد بگويند كه:

(اين دو روز مساوى نيست كشتگان ما در بهشت و كشتگان شما در جهنم مى باشند).

ابوسفيان كه از پاسخ هاى كوبنده مسلمانان در شگفت بود، گفت: وعده ما و شما سال آينده.

و راه مكّه را در پيش گرفت.(۱۶۰)

و مسلمانان نماز جماعت را در حالى كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله از شدّت زخم ها نشسته نماز مى خواند اقتدا كردند، و پس از نماز وارد ميدان اُحُد شدند تا ۷۰ كشته خود را دفن نمايند.

آفتاب در حال غروب كردن بود كه پيامبر و همراهان به مدينه باز گشتند.

فصل پنجم: اطاعت از فرماندهى

۱ - نكوهش رزمنده پيروز

در يكى از روزهاى نبرد صفّين، دلاورى معروف از لشگر شام به نام غرار بن أدهم به ميدان آمد و هماورد طلبيد كه كسى به ميدان او نرفت، چشمش به عبّاس بن ربيعه افتاد كه مسئوليّت يكى از جناح ها را برعهده داشت، او را با نام صدا زد و به مبارزه طلبيد.

عباس بدون اجازه امام علىعليه‌السلام خودسرانه به ميدان رفت و پس از جنگ سختى غرار را مغلوب ساخت و او را با ضربت سخت شمشير دو نصف كرد كه تحسين سربازان دوست و دشمن را برانگيخت.

وقتى به صفوف خود بازگشت، حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام پرسيد: نامِ او چيست؟

گفتند: عبّاس بن ربيعه، امام علىعليه‌السلام او را طلبيد و مورد نكوهش قرار داد و فرمود: اى عبّاس! مگر من به تو و عبداللَّه بن عباس دستور ندادم كه جناح خود و جايگاه خود را حفظ كنيد؟

چرا بدون اجازه به ميدان جنگ تاختى؟

عبّاس در پاسخ امام گفت: دشمن مرا به نام صدا زد، اگر جواب نمى دادم پَست مى شدم.

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام فرمود: نيكوتر آن بود كه به فرمان امام خود عمل مى كردى.(۱۶۱)

۲ - قاطعيّت در اجراى فرامين رهبرى

وقتى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله تصميم به فتح مكّه گرفت، شخصى به نام حاطب بن ابى بلتعه ماجراى لشگر اسلام را به قريش مكّه نوشت، و زنى از قبيله فرينه آن را در گيسوان خود پنهان كرد و راهى مكّه شد.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به وسيله وحى با خبر شد و مشخّصات آن زن را به امام علىعليه‌السلام داد.

امام در محلّى به نام حليفه آن زن جاسوس را پيدا كرد.

هر چه تلاش كردند، تهديد نمودند، زن اعتراف نكرد.

امام علىعليه‌السلام با تهديد جدّى و برخورد قاطع فرمود: پيامبر خدا دروغ نمى گويد، اى زن، نامه را تحويل بده والاّ خود تو را جستجو خواهم كرد.

در اينجا زن تسليم شد و نامه را از درون گيسوان خود درآورد و تحويل داد.(۱۶۲)

اگر در اين مأموريّت، ايمان و برخورد قاطع وجود نمى داشت، تؤطئه يك جاسوس كشف نمى شد و يا اگر به سخنان و سوگندهاى آن زن جاسوس اعتماد مى كردند، موفّق نمى شدند.

فصل ششم: نكوهش از عدم شركت در جنگ

۱ - سرزنش بزرگان كوفه

حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام با آنكه كانون محبّت و ايثار بود و كريمانه با دوست و دشمن برخورد مى فرمود، امّا پس از پايان جنگ جمل، آنان را كه بدون عذر قابل توجّهى در جنگ شركت نداشتند، مورد نكوهش قرار داد.

پس از پايان جنگ جمل امام علىعليه‌السلام وارد كوفه شد و در منزل جعدة بن هبيرة، (پسرِ خواهر خود) استقرار يافت، كه بزرگان كوفه يك يك به ديدار امام مى رفتند.

سليمان بن صُرَد خزاعى چون در جنگ شركت نكرد، وقتى وارد شد، حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام او را سرزنش كرد و فرمود: اى سليمان دچار شك و شبهه شدى، و از يارى ما سرباز زدى، چرا از يارى كردن اهل بيت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله خوددارى نمودى؟

سليمان عذرهاى فراوان آورد و با نگرانى به مسجد جامع خدمت امام مجتبىعليه‌السلام رفت تا به گونه اى امام علىعليه‌السلام را از خود خشنود گرداند.

روز ديگر سعيد بن قيس وارد مجلس امام شد، آن حضرت خطاب به او فرمود: جواب سلام تو را مى دهم، گرچه از آن گروهى هستى كه در جنگ شركت نداشتى تا عاقبت كار مرا بدانى.

سعيد با عذر خواهى هاى فراوان اظهار داشت: يا اميرالمؤمنينعليه‌السلام من از دوستان شما و طرفداران شما هستم.

و روز ديگر جمعى از سران كوفه، عبداللَّه بن معتم عبسى، و حنظلة بن ربيع تميمى، و محمّد بن مخنف به همراه پدرش مخنف خدمت حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام رسيدند كه امام همگان راسرزنش نمود و فرمود: «ما بَطَأَ بِكُمْ عَنّى وَ أنْتُمْ أشْرافُ قَوْمِكُمْ ؟»

«چه چيزى شما را از شركت در جنگ و يارى كردن من باز داشت؟ در حاليكه شما از بزرگان قوم خود مى باشيد؟»(۱۶۳)

پس از سرزنش امام علىعليه‌السلام ، هر يك تلاش كردند تا بگونه اى امام را خشنود سازند.

۲ - نهى زنان از گريه بلند پس از جنگ

برخى از عادات و رفتار اجتماعى اگر تعديل نشود مى تواند در جامعه اسلامى اثرات نامطلوبى داشته باشد.

طبيعى است كه پس از جنگ بسيارى از خانه ها و خانواده ها عزا دارند، و براى عزيزان خود گريه مى كنند، امّا اگر عزاداران يك محلّه يا يك قبيله، رعايت جامعه را نكنند چه بسا ديگران را دچار ضعف روحيّه نموده و نسبت به جنگ منحرف سازند.

وقتى حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام از جنگ صفّين باز گشت در شهر كوفه از محلّه شباميين عبور كرد، و شنيد كه زنان قبيله، بلند بلند گريه و زارى مى كنند.

در اين هنگام يكى از بزرگان قبيله به نام حرب بن شرحبيل خدمت آن حضرت رسيد.

امام علىعليه‌السلام با اعتراض به آن شخص فرمود: احساس مى كنم زن هاى شما بر مردان شما مسلّط شده اند، چرا آنها را از گريه كردن هاى بلند باز نمى داريد؟(۱۶۴)

فصل هفتم: شيوه هاى كاربردى امامعليه‌السلام (در جنگ)

۱ - استفاده از نيروهاى عاشق

براى تدارك عمليّات، و تداوم نبرد و رسيدن به پيروزى، بايد به ويژگى هاى اخلاقى و روانى سربازان نيز توجّه داشت كه نقش اساسى در نبرد خواهد داشت.

حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام به يكى از فرماندهان خود مى نويسد:

«فانْهَد بِمَن أطاعَكَ الى مَنْ عَصاكَ »

با نيروهاى وفادار و فرمانبردارت با عاصيان نبرد كن.

«وَاسْتَغْن بِمَنْ اِنْقادَ معك عمّنْ تَقاعَسَ عنْكَ »

و از بكارگيرى انسان هاى سُست و مخالف پرهيز كن.(۱۶۵)

و در طول جنگ گذشته نيز اين اصل اساسى به خوبى روشن شد كه همواره، مشكلات جنگ را نيروهاى وفادار و عاشق از ميان بَرمى داشتند.

۲ - جسارت و بى باكى در مأموريّت ها

در سرزمين حُدِيْبِيِّه(۱۶۶) تشنگى بر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله غلبه كرد، امّا انواع خطرات و تهاجمات، ياران پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله را تهديد مى كرد و كسى جرئت نداشت به تنهائى مأموريّتى را بپذيرد.

رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: هركس در اين اطراف، چاه آبى بيابد و ما را از تشنگى نجات دهد، من بهشت را براى او تضمين مى كنم.

گر چه چاه آبى در درّه اى درون درختان شناسائى شد، امّا كسى جرئت نزديك شدن به آنجا را نداشت.

بعضى ها رفتند و هراسان بازگشتند.

وقتى اتمام حجّت شد، امام علىعليه‌السلام به نداى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله پاسخ مثبت داد و به طرف چاه آب حركت كرد، و با شجاعت و بى باكى ترس را ترساند و آب را به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله و ياران رساند.(۱۶۷)

۳ - اعلام مواضع نسبت به جنگ

وقتى دشمن قدرت و امكانات فراهم مى كند، و هر روز به شورشگرى روى مى آورد، يكى از راه هاى آماده سازى مردم، اعلام مواضع قاطعانه در برابر دشمن است، تا ملّت از مواضع نظامى رهبر آگاه باشند، و دشمن هم بفهمد كه گوشمالى سختى خواهد خورد.

لذا وقتى عدّه اى سعى داشتند به نفع معاويه جَوسازى كنند، كه:

چرا جنگ ميان مسلمانان بايد پديد آيد؟

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام فرمود:

«فَتَدَاكُّوا عَلَيَّ تَدَاكَّ الْإِبِلِ الْهِيمِ يَوْمَ وِرْدِهَا، وَقَدْ أَرْسَلَهَا رَاعِيهَا، وَخُلِعَتْ مَثَانيَهَا، حَتَّى ظَنَنْتُ أَنَّهُمْ قَاتِلِي، أَوْ بَعْضُهُمْ قَاتِلُ بَعْضٍ لَدَيَّ .

وَقَدْ قَلَّبْتُ هذَا الْأَمْرَ بَطْنَهُ وَظَهْرَهُ حَتَّى مَنَعَنِي النَّوْمَ .

فَمَا وَجَدْتُنِي يَسَعُنِي إِلَّا قِتَالُهُمْ أَوِ الْجُحُودُ بِمَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ صلى‌الله‌عليه‌وآله ؛ فَكَانَتْ مُعَالَجَةُ الْقِتَالِ أَهْوَنَ عَلَيَّ مِنْ مُعَالَجَةِ الْعِقَابِ وَمَوْتَاتُ الدُّنْيَا أَهْوَنَ عَلَيَّ مِنْ مَوْتَاتِ الْآخِرَةِ

«مردم همانند شتران تشنه اى كه به آب نزديك شده، و ساربان رهاشان كرده، و عقال پاى بند از آنها گرفته، بر من هجوم آوردند و به يكديگر پهلو مى زدند، فشار مى آوردند، چنان كه گمان كردم مرا خواهند كشت، يا بعضى به وسيله بعض ديگر مى ميرند و پايمال مى گردند.

پس از بيعت عمومى مردم، مسئله جنگ با معاويه را ارزيابى كردم، همه جهات آن را سنجيدم تا آن كه مانع خواب من شد، ديدم چاره اى جز يكى از اين دو راه ندارم.

يا با آنان مبارزه كنم، و يا آن چه را كه محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله آورده، انكار نمايم، پس به اين نتيجه رسيدم كه، تن به جنگ دادن آسانتر از تن به كيفر پروردگار دادن است، و از دست دادن دنيا آسانتر از رها كردن آخرت است.»(۱۶۸)

۴ - برخورد قاطعانه با دشمن

آنگاه كه دشمن وقت گذرانى مى كند، و دنبال فرصت هاى مناسب است، و با انواع حيله ها، حالت نه جنگ و نه صلح را ادامه مى دهد، بايد با برخورد قاطع و حساب شده، او را به مرز واقعيت ها كشاند، و ريشه هاى فتنه را از جاى كند.

پس از بيعت عمومى مردم با امام علىعليه‌السلام ، امام فوراً معاويه را عزل فرمود و دستور داد كه به مركز باز گردد، امّا او وقت گذرانى مى كرد، نه پاسخ مخالف مى داد و نه اطاعت امر امام علىعليه‌السلام مى كرد، كه امام جرير بن عبداللَّه را به سوى او فرستاد و فرمان داد:

«فَاحمِل معاوية على الفصلِ، وَخُذهُ بالامر الجزم ثُمّ خيّرهُ بَيْنَ حربٍ مُجْلَيةٍ اوْ سِلْمٍ مُخْزيةٍ »

«معاويه را با قاطعيّتِ تمام فرمان ده، و اجازه وقت گذرانى به او نده، تا جنگ آشكار، يا صلح ذّلت بار را بپذيرد.»(۱۶۹)

۵ - توجّه به امدادهاى الهى

عبداللَّه عنوى مى گويد:

در جنگ جمل امام را ديدم كه جنگ را شروع نمى كند، و گويا انتظار چيزى را مى كشد، فرماندهان خدمت امام آمدند و گفتند:

يا اميرالمؤمنين! تعدادى از سربازان ما را با تير زدند، و شهيد شدند، چرا دستور جنگ نمى دهيد؟

امام علىعليه‌السلام فرمود: (اى مردم من در انتظار نزول فرشتگان آسمان هستم كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله مرا بشارت داده است، تا فرشتگان نازل نشوند دستور جنگ نمى دهم.)

كمى گذشت و ما در انتظار بوديم كه ناگاه، نسيمى خوشبوتر از عطر عنبر وزيد، با اينكه بر تن زره و بر سر كلاه خود داشتيم، خنكى آن را احساس مى كرديم.

اينجا بود كه امام علىعليه‌السلام برخاست و زِرِه را پوشيد و آماده جنگ شد.

من جنگى را آنچنان به فتح و پيروزى نزديك نديده بودم.(۱۷۰)

۶ - هدفدارى در نبرد

زندگانى اميرالمؤمنينعليه‌السلام سراسر جهاد و پيكار است.

جهاد در مرحله دعوت و پس از برپائى دولت اسلامى و آن هنگام كه جان خويش را سپر بلا ساخت، تا جان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله را حفظ كند و خود را در معرض خطرناك ترين تؤطئه جاهلى كه بر ضدّ پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله در شب هجرت ترتيب داده شده بود، قرار داد، تا شرّ آن تؤطئه را از آن حضرت دفع كند.

پس از هجرت به مدينه منوّره نيز زندگانى علىعليه‌السلام حلقه هاى به هم پيوسته اى است از انواع مجاهدات بزرگ.

او پرچم جهاد را در تمام جنگ ها همگام با پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به دوش كشيد، و طلايه دار مجاهدان در صحنه هاى جهاد بود.

و هرگاه كار به پريشانى مى كشيد و آتش جنگ بر افروخته مى شد، پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله او را مى طلبيد تا فتنه دشمنان را از حريم اسلام و مسلمين دفع كند.

موضع گيرى هاى آن حضرت در صحنه مجاهدات، سرنوشت ساز بود.

آن حضرت از اهداف رسالت حمايت كرد، و خطراتى را كه مى خواست نهال نوپاى اسلام را از پاى درآورد به جان خريد.

اين روحيّه والاى رزمى امام علىعليه‌السلام در جنگ بدر، آنگاه كه بسيارى از سران بت پرست متّحد شده و صحنه كارزار را پُر كرده بودند، تجلّى كرد.

و در اُحُد آنگاه كه سپاه كفر و ضلالت، بر سپاه ايمان، غلبه كرد، علىعليه‌السلام طلايه دار جهاد بر عَلَيه كُفَّار و مشركين بود و حَمَلات سپاهيان فرزندان عبدالدّار، سردمداران كُفر در مكّه را يكى پس از ديگرى در هم شكست.

و در جنگ احزاب آنگاه كه جان ها به گلو رسيده بود و مسلمين در تنگناى شديدى افتاده بودند، آن حضرت بود كه به پاخاست و كارِ جنگ را يكسره كرد و زَهر چشم سختى از دشمن گرفت و با كشتن عمرو بن عبدود اعتماد به نفس را به مسلمانان برگردانيد.

كشتن عمرو، نقطه عطفى در تاريخ مبارزات و پيروزى ها بود كه به دنبال آن شكست سختى بر سپاه دشمن كه از نظر سربازان و اسلحه از قدرت بسيار زيادى برخوردار بودند، وارد آمد.

اين امام علىعليه‌السلام بود كه خود را به قلعه هاى خيبر زد و شتابان و بى پروا به آنها هجوم برد و با دست قلعه گشاى او دژهاى پولادين يهود سقوط كرد.

تاريخ صفحات درخشانى از حماسه هاى علىعليه‌السلام و مجاهدات پُرافتخار او را به ثبت رسانده كه جلوه هاى مَجد و عزّت و اخلاص را به نمايش مى گذارد.

هر كَس تاريخ صدر اسلام و زمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله را بنگرد، حديث فضل و كرامت امام علىعليه‌السلام را در خدمت به رسالت و امّت و تاريخ اسلام مشاهده خواهد كرد.

اين روحيّه والا و ارزشمند را بايد در صِدق نيّت و حجم اخلاص و ايمانى جستجو كرد كه قلب امام علىعليه‌السلام از آن مالامال بود و با چنان سرمايه معنوى بود كه در اعماق اين جنگ ها با سربلندى و قامت استوار و شجاعت بى نظير و ثبات بى مانند، وارد مى شد.

به اين خاطر قرآن كريم چنين روحيّه اى را كه اميرالمؤمنينعليه‌السلام از آن برخوردار بود و در رهگذر جهاد براى سرافرازى كلمةُ اللّه به نمايش مى گذاشت، مورد ستايش و تقديس قرار داده است.

اين قرآن كريم است كه علىعليه‌السلام را در آنروز (كه خود را سپر بلاى جان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله ساخت) ستوده و مى فرمايد:

( وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرى نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ ) (۱۷۱)

«از ميان مردم كسى هست كه جان خويش را به خدا مى فروشد و از اينكار تنها رضاى خدا را مى طلبد.»

قرآن از اين رو از عمق صدق و اخلاص نيّت حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام پرده برمى دارد.(۱۷۲)

آرى كتاب خدا با قاطعيّت اعلام مى دارد كه مجاهدت ها، حماسه ها و فداكارى هاى علىعليه‌السلام تنها براى خدا و اعتلاى كلمه اللَّه در جهان بشريّت بود و اين را با هيچ يك از اعمال نيكو كه براى آخرت انجام مى شود، نمى توان قياس كرد.

به اين جهت پاداشى كه خداوند براى مجاهدان مقرّر ساخته و انگيزه اعتقادى خالص و بى شائبه بود، كه آيات كريمه الهى، نقش والائى را كه علىعليه‌السلام در حيات مادّى و معنوى پرهيزگاران داشت، ترسيم مى كند، و مى فرمايد:( اَجَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِّ وِ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وِ الْيَوْمِ الْاخِرِوِ جاهَدَ فى سَبيلِ اللَّهِ لا يَسْتَوُونَ وَ اللَّهُ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمينَ )

«آيا آب دادن به حجّاج و تعمير مسجد الحرام را به عمل آنكس كه ايمان به خدا و روز قيامت آورده و در راه خدا جهاد نموده، مانند كرديد؟ اينها در نزد خدا يكسان نيستند. و خدا گروه ستمگر را هدايت نمى كند.»(۱۷۳)

در شأن نزول اين آيه نقل كرده اند كه: طلحة بن شيبه و عبّاس بن عبدالمطلب بر يكديگر مباهات مى كردند.

طلحه مى گفت: من به خانه كعبه سزاوارترم زيرا كليد كعبه در دست من است.

و عباس مى گفت: من براى اين كار شايسته ترم زيرا من عهده دار آب مى باشم و توليت آنرا دارم.

در اين هنگام كه آندو مباهات مى كردند، امام علىعليه‌السلام بر آنها گذشت و بر آندو تفاخر نمود و فرمود: من قبل از همه مردم نماز خواندم و به جهاد پرداختم.

اينجا بود كه آيه كريمه نازل شد:( اَجَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجَ ...)

و از منزلت عظيمى كه علىعليه‌السلام داشت سخن گفت و بزرگى عمل و اخلاص او را در وسعت و جوهره آن مورد تأكيد قرار داد.(۱۷۴)

۷ - مديريّت صحيح نظامى (در جنگ خيبر)

الف - راوى گفته است:

سلمه مى گويد:

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله علىعليه‌السلام را در حالى كه چشم درد داشت، خواند و آب دهان به چشمانش زد و فرمود: اين پرچم را بگير و به ميدان جنگ برو تا پروردگار فتح و ظفر را به ما بدهد.

سوگند به پرورگار، امام علىعليه‌السلام نعره كشان و شتابان با پرچم اسلام روان شد و ما پشت سر او بوديم و او را دنبال مى كرديم تا اينكه او پرچم را در صخره هاى قلعه فرو بُرد.

پس يك فرد يهودى او را بالاى قلعه ديد و گفت: تو كيستى؟

فرمود: من على بن ابيطالب هستم.

راوى گفته است: يهودى در اين هنگام مى گويد: شما بر ما و بر آنچه كه بر موسى نازل شده است برترى يافتيد. پس علىعليه‌السلام برنگشت تا اينكه خداوند به دست او فتح و پيروزى داد.

ب - ابن اسحاق از ابى رافع، غلام رسول اللَّهصلى‌الله‌عليه‌وآله نقل كرده است كه گفت: در آن هنگام كه رسول اللَّهصلى‌الله‌عليه‌وآله على بن ابيطالبعليه‌السلام را با پرچم خويش به سوى خيبر روانه كرد ما با او بوديم.

هنگامى كه علىعليه‌السلام به قلعه نزديك شد، اهل قلعه بيرون آمدند، علىعليه‌السلام با آنها به جنگ پرداخت.

مردى از يهود او را ضربه زد و سپرش را از دستش به زمين انداخت.

علىعليه‌السلام درى را كه بر قلعه بود، گرفت و آن را سپر خود قرار داد و پيوسته دَر به دست او بود و او مى جنگيد تا اينكه پروردگار فتح را بر او عنايت فرمود.

آنگاه كه علىعليه‌السلام از جنگ فراغت يافت، دَرِ قلعه را به زمين انداخت.

من با هفت تن ديگر هرچه كوشيديم آن دَرِ بزرگ را تكان دهيم نتوانستم.

ج - ابن اسحاق از سَلَمَة بن عمرو بن اكوع روايت كرد كه:

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله خليفه اوّل را با پرچمش به يكى از دژهاى خيبر فرستاد تا بجنگد.

خليفه اوّل فرار كرد و پيروزى به دست نياورد.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فردا خليفه دوّم را فرستاد، كه او هم سرانجام فرار كرد و پيروزى ميسّر نشد.

آنگاه رسول اللَّهصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

«لَاُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ غَداً رَجُلاً يُحِبُّ اللَّهُ و رسُولَهُ، يفْتَحُ عَلَى يَدَيْهِ لَيْسَ بِفَرّارٍ »

«فردا پرچم را به دست مردى خواهم داد كه خدا و رسولش را دوست دارد، كه خدا پيروزى را با دستان او به مسلمانان اهدا مى كند، و او هرگز اهل فرار نيست.»

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام نسبت به پيروزى خود در فتح خيبر فرمود:

«و اللّهِ ما اقْتَلَعْتُ بابَ خَيْبَرٍ بِقُوَّةٍ جَسَدانِيّةٍ وَ لا بِحَرَكَةٍ غَذائيّةٍ، لكِنّى أيِّدْتُ بِقُوَّةٍ مَلَكُوتِيَّةٍ .

وَ أنَا مِنْ أحْمَدَ، كَالصَّنوِ .

واللَّهِ لَوْ تَظاهَرَتِ الْعَرَبُ عَلَى قِتالى ما بالَيْتُ، وَ لَوْ أمْكَنَتْنى مِنْ رِقابِها ما بَغَيْتُ :( وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا أىَ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ )

«سوگند به پروردگار، دَرِ خيبر را به نيروى جسمانى از جاى نكندم و به حركت غذايى هم از جاى نكندم.

بلكه به نيروى ملكوتى مؤيّد شدم. و من از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله مانند دو ريشه خُرما از يك ريشه ايم.

سوگند به پروردگار اگر عرب يكديگر را براى نبرد با من يارى كنند، من هراسى به دل راه نمى دهم و اگر هم مرا به گردن هاى خود مسلّط كنند من ستم ننمايم و به زودى خواهند دانست آنان كه ستم كردند كه به كدام جاىِ بازگشت، باز مى گردند.»(۱۷۵)

۸ - مردانگى و مروّت در جنگ

لشگريان معاويه خود را زودتر به سرزمين پهناور صفّين رساندند، ورودخانه فرات را در اختيار گرفتند، و لشگريان معاويه به فرماندهى ابو الاعور از فرات حفاظت مى كردند كه كسى آب برندارد، (يعنى موقعيّت بَرتَر را به دست آوردند).

حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام صعصعة بن صوحان را به طرف معاويه فرستاد و پيام داد كه:

اين عمل زشتى است، آب بايد در اختيار هر دو لشگر باشد.

دو تن از فرماندهان معاويه به نام وليد بن عقبه و عبداللَّه بن سعيد، نظر دادند كه: آب را بر روى لشگر على مى بنديم تا از تشنگى بميرند.

امّا عمرو عاص گفت: اين كار اشتباه است، على كسى نيست كه تشنه بماند، او بود كه گفت اگر چهل تن داشتم در روز نخست حقّ خود را مى گرفتم.

امّا معاويه به فرمانده حافظان فرات ابوالاعور دستور داد از فرات محافظت كند.

امام علىعليه‌السلام خط شكن هاى سپاه را به فرماندهى امام مجتبىعليه‌السلام فرمان داد كه: فُرات را بگيريد، و لشگر معاويه را كنار زنيد.

و فرمود:

«قَدِ اسْتَطْعَمُوكُمُ الْقِتَالَ، فَأَقرُّوا عَلَى مَذَلَّةٍ، وَتَأْخِيرِ مَحَلَّةٍ؛ أَوْ رَوُّوا السُّيُوفَ مِنَ الدِّمَاءِ تَرْوَوْا مِنَ الْمَاِء .

فَالْمَوْتُ فِي حَيَاتِكُمْ مَقْهُورِينَ، وَالْحَيَاةُ فِي مَوْتِكُمْ قَاهِرِينَ. أَلَا وَإِنَّ مُعَاوِيَةَ قَادَ لُمَةً مِنَ الْغُوَاةِ، وَ عَمَّسَ عَلَيْهِمُ الْخَبَرَ، حَتَّى جَعَلُوا نُحُورَهُمْ أَغْرَاضَ الْمَنِيَّةِ

«شاميان با بستن آب شما را به پيكار دعوت كردند. اكنون بر سر دو راهى قرار داريد، يا به ذّلت و خوارى بر جاى خود بنشينيد، و يا شمشيرها را از خون آنها سيراب سازيد تا از آب سيراب شويد، پس بدانيد كه مرگ در زندگى توأم با شكست، و زندگى جاويدان در مرگ پيروزمندانه شماست.

آگاه باشيد! معاويه گروهى از گمراهان را همراه آورده و حقيقت را از آنان مى پوشاند، تا كوركورانه گلوهاشان را آماج تير و شمشير كنند.»(۱۷۶)

در همان آغاز عمليّات، رودخانه فُرات به تصرّف حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام در آمد.

معاويه به عمروعاص گفت: به نظر تو على با ما چه مى كند؟

عمرو گفت: علىعليه‌السلام مثل تو نيست او هدفى غير از آب دارد.

امام علىعليه‌السلام استفاده از آب را آزاد گذاشت تا هر دو لشگر بنوشند.

با اين موضع گيرى حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام بسيارى از دشمنان امام هدايت شدند و به لشگر آن حضرت مُلحق گرديدند.(۱۷۷)

۹ - حفظ اَسرار نظامى

يكى از رفتارهاى اخلاقى كه وحدت و همدلى بين رهبر و فرماندهان نظامى ايجاد مى كند، يكرنگى و وحدت است،

هم بايد يكرنگى حفظ شود، و هم اَسرار نظامى محفوظ باشد.

كه امام علىعليه‌السلام فرمود:

«مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى أَصْحَابَ الْمَسَالِحِ :

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ حَقّاً عَلَى الْوَالِي أَلَّا يُغَيِّرَهُ عَلَى رَعِيَّتِهِ فَضْلٌ نَالَهُ، وَلَا طَوْلٌ خُصَّ بِهِ، وَأَنْ يَزِيدَهُ مَا قَسَمَ اللَّهُ لَهُ مِنْ نِعَمِهِ دُنُوّاً مِنْ عِبَادِهِ؛ وَعَطْفاً عَلَى إِخْوَانِهِ .

أَلَا وَإِنَّ لَكُمْ عِنْدِي أَلَّا أَحْتَجِزَ دُونَكُمْ سِرّاً إِلَّا فِي حَرْبٍ، وَلَا أَطْوِيَ دُونَكُمْ أَمْراً إِلَّا فِي حُكْمٍ، وَلَا أُؤَخِّرَ لَكُمْ حَقّاً عَنْ مَحَلِّهِ، وَلَا أَقِفُ بِهِ دُونَ مَقْطَعِهِ، وَأَنْ تَكُونُوا عِنْدِي فِي الْحَقِّ سَوَاءً .

فَإِذَا فَعَلْتُ ذلِكَ وَجَبَتْ لِلَّهِ عَلَيْكُمُ النِّعْمَةُ، وَلِي عَلَيْكُمُ الطَّاعَةُ؛ وَأَلَّا تَنْكُصُوا عَنْ دَعْوَةٍ، وَلَا تُفَرِّطُوا فِي صَلَاحٍ، وَأَنْ تَخُوضُوا الْغَمَرَاتِ إِلَى الْحَقِّ، فَإِنْ أَنْتُمْ لَمْ تَسْتَقِيمُوا لِي عَلَى ذلِكَ لَمْ يَكُنْ أَحَدٌ أَهْوَنَ عَلَيَّ مِمَّنْ اعْوَجَّ مِنْكُمْ، ثُمَّ أُعْظِمُ لَهُ الْعُقُوبَةَ، وَلَا يَجِدُ عِنْدِي فِيهَا رُخْصَةً .

فَخُذُوا هذَا مِنْ أُمَرَائِكُمْ، وَأَعْطُوهُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ مَا يُصْلِحُ اللَّهُ بِهِ أَمْرَكُمْ، وَالسَّلَامُ

پرهيز از غرورزدگى در نعمت ها

«از بنده خدا، على بن ابيطالب، اميرمؤمنان به نيروهاى مسلّح و مرز داران كشور:

پس از ياد خدا و درود! همانا بر زمامدار واجب است كه اگر اموالى به دست آورد، يا نعمتى مخصوص او شد، دچار دگرگونى نشود، و با آن اموال و نعمت ها، بيشتر به بندگان خدا نزديك، و به برادرانش مهربانى روا دارد.

مسؤوليّت هاى رهبرى و نظاميان

آگاه باشيد! حق شما بر من آن است كه جز اسرار جنگى هيچ رازى را از شما پنهان ندارم، و كارى را جز حكم شرع، بدون مشورت با شما انجام ندهم، و در پرداخت حق شما كوتاهى نكرده، و در وقت تعيين شده آن بپردازم، و با همه شما بگونه اى مساوى رفتار كنم.

پس وقتى من مسؤوليّت هاى ياد شده را انجام دهم، بر خداست كه نعمت هاى خود را بر شما ارزانى دارد، و اطاعت من بر شما لازم است، و نبايد از فرمان من سرپيچى كنيد، و در انجام آن چه صلاح است سُستى ورزيد، و در سختي ها براى رسيدن به حق تلاش كنيد، حال اگر شما پايدارى نكنيد، خوارترين افراد نزد من انسان كج رفتار است، كه او را به سختى كيفر خواهم داد، و هيچ راه فرارى نخواهد داشت، پس دستورالعمل هاى ضرورى را از فرماندهانتان دريافت داشته، و از فرماندهان خود در آن چه كه خدا امور شما را اصلاح مى كند، اطاعت كنيد، با درود»(۱۷۸)