امام على (ع) و مدیریت اسلامی / الگوهاى رفتارى، جلد 7

امام على (ع) و مدیریت اسلامی / الگوهاى رفتارى، جلد 70%

امام على (ع) و مدیریت اسلامی / الگوهاى رفتارى، جلد 7 نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام
صفحات: 19

امام على (ع) و مدیریت اسلامی / الگوهاى رفتارى، جلد 7

نویسنده: محمد دشتی رحمة الله عليه
گروه:

صفحات: 19
مشاهدات: 2248
دانلود: 225

توضیحات:

امام على (ع) و مدیریت اسلامی / الگوهاى رفتارى، جلد 7
  • سرآغاز

  • اوّل - الگوهاى رفتارى و عنصر زمان و مكان‏

  • دوّم - اقسام الگوهاى رفتارى

  • ضرورت ها

  • زيربناى مديريّت‏ها

  • مقدمه‏

  • اوّل - علل فروپاشى‏ها

  • 1 - مديريّت تيلوريسم‏

  • الف - اصل جانبدارى از كارفرما

  • ب - اصل نگاه ابزارى به نيروى انسانى‏

  • ج - اصل استبداد و خشونت‏

  • د - اصل از يادبردن ارزش‏ها

  • دوم - زيربناى انواع مديريّت‏ها

  • والاترين مديريت‏ها

  • مقدمه

  • اوّل - مديريّت سياسى

  • دوم - مديريّت نظامى‏

  • سوم - مديريّت اقتصادى‏

  • چهارم - مديريّت دولتى‏

  • پنجم - مديريّت اجتماعى‏

  • ششم مديريّت خانواده‏

  • الف - زيربنائى بودن خانواده

  • ب - ويژگى‏هاى مديريّت خانواده‏

  • مقدمه

  • 1- اصل مديريت مرد در خانواده (انتخاب مدير)

  • 2- اصل هماهنگى در مديريت خانواده

  • 3- اصل مشورت در خانواده

  • 4- اصل تقسيم كار در خانواده

  • 5- اصل رعايت تناسب در انتخاب كارها

  • 6- اصل حفاظت در خانواده

  • 7- اصل مسئوليت پذيرى

  • 8- اصل سعه صدر و تحمل مشكلات

  • 9- اصل فرهنگ پرهيز و حجاب

  • 10- اصل اعتدال گرائى در خانواده (رعايت اصل صداقت)

  • صفات مديران در نهج البلاغه‏

  • مقدمه

  • اوّل - مديريّت اسلامى‏

  • دوّم - صفات مديران‏

  • سوم - اخلاق پسنديده مديران اسلامى‏

  • 1- خدامحورى‏

  • 2- تقوا گرائى‏

  • 3- رعايت عدل و انصاف‏

  • 4 - مردم گرائى (توجّه به جلب رضايت مردم)

  • 5 - تواضع و فروتنى‏

  • 6- رعايت تساوى و عدالت رفتارى‏

  • مديريّت صحيح در نهج‏البلاغه

  • مقدمه

  • اوّل - ضرورت برّرسى تطبيقى‏

  • دوم - انواع مديريّت‏ها

  • 1- مديريتهايى كه به تناسب زندگى اجتماعى ضرورت يافته است

  • 2- مديريّت هائى كه تنها به توليد و ماديات توجّه دارند و ارزش‏هاى‏انسانى را فراموش كردند؛

  • 3- مديرت هائى كه در مرز منافع شخصى، طبقات حاكم، احزاب‏سياسى، اصناف مشخصى پديد آمدند مانند:

  • 4- مديريّت هاى غير استبدادى‏

  • سوم - ويژگى‏هاى مديريّت اسلامى

  • 1- اهميت دادن به مباحث بينشى

  • 2- واقع نگرى در مديريت اسلامى

  • فصل اول : رعايت اصل نظارت

  • مقدمه

  • 1 - نظارت فراگير بر امور كارگزاران

  • 2 - نظارت مداوم بر امور مردم

  • 3 - نظارت دقيق بر امور كارگزاران

  • الف - برخورد بافرماندار آذربايجان‏

  • ب - عزل قاضى

  • فصل دوم : عزل و نصب مديران

  • مقدمه

  • 1 - جابجائى مديران‏

  • 2 - عزل ونصب بر أساس اولويّتها

  • 3- عزل فرماندار نالايق‏

  • 4- عزل فرماندارى كه خيانت مالى داشت‏

  • 5 - تصفيه مديريّت هاى سياسى كشور

  • الف - عزل معاويه

  • ب - عدم بكارگيرى عناصر فاسد در مديريّت‏ها

  • 6 - انتخاب فرمانداران

  • فصل سوم : جبران و دلجوئى

  • 1 - دلجوئى از مديران عزل شده‏

  • 2 - بكارگيرى صحيح مديران‏

  • فصل چهارم : مديريت در بيت رهبرى (اصل نظم گرائى)

  • مقدمه

  • 1 - تقسيم كار

  • الف - نويسندگان امام‏

  • ب - مؤذّن امام‏

  • ج - دربان منزل امام‏

  • د - خدمتكاران منزل امام‏

  • 2- زمانمند بودن كارهاى شخصى و مراجعات مردمى‏

  • فصل پنجم : تشويق مديران

  • مقدمه‏اى كوتاه

  • 1- تشويق استاندار موفّق‏

  • 2- طرح ويژگى‏هاى مديران لايق‏

  • 3- يادآورى اهمّيّت مديريّت‏ها

  • فصل ششم : مديريت نظامى

  • 1- مديريّت عالى نظامى

  • 2 - رهبرى و جانشينى‏

  • در چشمه سار نهج البلاغه

  • 1 - مديريّت سياسى

  • خطبه 4 نهج‏البلاغه: ويژگيهاى اهل بيت (عليه‏السلام)

  • ويژگى‏هاى اهل بيت(عليهم السلام)

  • خطبه 40 نهج‏البلاغه: ضرورت حكومت

  • ضرورت حكومت‏

  • نامه 19 نهج‏البلاغه: نامه به يكى از فرمانداران

  • هشدار از بد رفتارى با مردم‏

  • 2 - مديريّت اجتماعى

  • خطبه 16 نهج‏البلاغه

  • 1 - اعلام سياست‏هاى حكومتى‏

  • 2 - فضائل اخلاقى امام على(عليه السلام)

  • 3 - سرگردانى مردم، و ضرورت تقوا

  • نامه 27 نهج‏البلاغه

  • 1 - اخلاق اجتماعى‏

  • 2 - اعتدال گرايى زاهدان‏

  • 3 - ضرورت ياد مرگ‏

  • 4 - اخلاق مديران اجرايى‏

  • نامه 46 نهج‏البلاغه: مسئوليت فرماندارى و...

  • مسؤوليّت فرماندارى و اخلاق اجتماعى‏

  • 3 - مديريّت نظامى

  • نامه 36 نهج‏البلاغه

  • 1 - آمادگى رزمى امام على(عليه السلام)

  • 2 - اعلام مواضع قاطعانه در جنگ‏

  • نامه 14 نهج‏البلاغه

  • رعايت اصول انسانى در جنگ‏

  • نامه 11 نهج‏البلاغه

  • آموزش نظامى به لشكريان‏

  • نامه 61 نهج‏البلاغه

  • نكوهش از فرمانده شكست خورده‏

  • 4 - مديريّت اقتصادى

  • نامه 21 نهج‏البلاغه

  • سفارش به ميانه روى‏

  • نامه 51 نهج‏البلاغه

  • اخلاق اجتماعى كارگزاران اقتصادى‏

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 19 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • مشاهدات: 2248 / دانلود: 225
اندازه اندازه اندازه
امام على (ع) و مدیریت اسلامی / الگوهاى رفتارى، جلد 7

امام على (ع) و مدیریت اسلامی / الگوهاى رفتارى، جلد 7

نویسنده:
فارسی
سرآغاز


الگوهاى رفتارى جلد ٧ - «امام على (ع) و مديريت اسلامى»

محمد دشتي رحمة الله عليه

سرآغاز

نوشتار نورانى و مبارك و ارزشمندى كه در پيش روى داريد، تنها برخى از الگوهاى رفتارى آن يگانه بشريّت، باب علم نبىّ، پدر بزرگوار امامان معصوم (عليهم السلام)، تنها مدافع پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به هنگام بعثت و دوران طاقت فرساى هجرت، و جنگ‏ها و يورش‏هاى پياپى قريش، و نابود كننده خط كفر و شرك و نفاق پنهان، اوّل حافظ و جامع قرآن، و قرآن مجسّم، حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) است. كه همواره با قرآن بود، و با قرآن زيست و از قرآن گفت، و تا بهشت جاويدان، در كنار چشمه كوثر و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم)، وحدتشان جاودانه است.
مباحث ارزشمند آن در حال تكامل و گسترش است، نورانى است، نورِ نور است، و عطرآگين از جذبه هاى عرفانى وشناخت و حضور است، كه با نام هاى مبارك زير، در آسمان پُر ستاره انديشه‏ها خواهد درخشيد مانند :
١ - امام على (عليه السلام) و اخلاق اسلامى‏
الف - اخلاق فردى‏
ب - اخلاق اجتماعى‏
ج - آئين همسردارى‏
٢ - امام على (عليه السلام) و مسائل سياسى‏
٣ - امام على (عليه السلام) و اقتصاد
الف - كار و توليد
ب - انفاق و ايثارگرى‏
ج - عمران و آبادى‏
د - كشاورزى و باغدارى‏
٤ - امام على (عليه السلام) و امور نظامى‏
الف - اخلاق نظامى‏
ب - امور دفاعى و مبارزاتى‏
٥ - امام على (عليه السلام) و مباحث اطّلاعاتى و امنيتّى
٦ - امام على (عليه السلام) و علم و هنر
الف - مسائل آموزشى و هنرى‏
ب - مسائل علمى و فرهنگى‏
٧ - امام على (عليه السلام) و مديريّت‏
٨ - امام على (عليه السلام) و امور قضائى‏
الف - امور قضائى‏
ب - مسائل جزائى و كيفرى‏
٩ - امام على (عليه السلام) و مباحث اعتقادى‏
١٠ - امام على (عليه السلام) و مسائل حقوقى‏
١١ - امام على (عليه السلام) و نظارت مردمى (امر به معروف ونهى از منكر)
١٢ - امام على (عليه السلام) و مباحث معنوى و عبادى
١٣ - امام على (عليه السلام) و مباحث تربيتى
١٤ - امام على (عليه السلام) و مسائل بهداشت و درمان‏
١٥ - امام على (عليه السلام) و تفريحات سالم‏
الف - تفريحات سالم‏
ب - تجمّل و زيبائى‏
مطالب و مباحث هميشه نورانى مباحث ياد شده، از نظر كاربردى مهّم و سرنوشت سازند، زيرا تنها جنبه نظرى ندارند، بلكه از رفتار و سيره و روشهاى الگوئى امام على (عليه السلام) نيز خبر مى‏دهند،
تنها داراى جذبه قال نيست كه دربردارنده جلوه‏هاى حال نيز مى‏باشد.
دانه هاى انگشت شمارى از صدف‏ها و مرواريد هاى هميشه درخشنده درياى علوم نَبَوى است‏
از رهنمودها وراهنمائيهاى جاودانه عَلَوى است‏
از محضر حقّ و حقيقت است‏
و از زلال و جوشش هميشه جارى واقعيّت هاست‏
كه تنها نمونه‏هائى اندك از آن مجموعه فراوان و مبارك را در اين جزوات مى‏يابيد و با مطالعه مطالب نورانى آن،
از چشمه زلال ولايت مى‏نوشيد
كه هر روز با شناسائى منابع جديد در حال گسترش و ازدياد و كمال و قوام يافتن است. (١)
و در آينده به عنوان يك كتاب مرجع و تحقيقاتى مطرح خواهد بود تا :
چراغ روشنگر راه قصّه پردازان‏
و سناريو نويسان فيلم نامه‏ها و طرّاحان نمايشنامه‏ها
و حجّت و برهان جدال احسن گويندگان و نويسندگان متعهّد اسلامى باشد،
تا مجالس و محافل خود را با ياد و نام آن اوّل مظلوم اسلام نورانى كنيم.
كه رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود :
نَوِّروُا مجَالِسَكُمْ بِذِكرِ عَلىِ‏ّ بْنِ اَبى‏طالِب‏
(جلسات خود را با نام و ياد على (عليه السلام) نورانى كنيد)
با كشف و شناسائى الگوهاى رفتارى امام على (عليه السلام) حقيقتِ چگونه بودن؟! براى ما روشن مى‏شود
و آنگاه چگونه زندگى كردن ؟! نيز مشخص خواهد شد.
پيروى از امام على (عليه السلام) و الگو قرار دادن راه و رسم زندگى آن بزرگ معصوم الهى،بر اين حقيقت تكيه دارد كه با مطالعه همه كتب و منابع ومآخذ روائى و تاريخى و سياسى موجود كشف كنيم كه :
امام على (عليه السلام) چگونه بود؟
آنگاه بدانيم كه :
چگونه بايد باشيم
زيرا خود فرمود :
أَيُّهَا النَّاسُ إِني وَ اللَّهِ مَا أَحُثُّكُمْ عَلَى طَاعَةٍ إِلاَّ وَ أَسْبِقُكُمْ إِلَيْهَا وَ لاَأَنْهَاكُمْ عَنْ مَعْصِيَةٍ إِلاَّ وَ أَتَنَاهَى قَبْلَكُمْ عَنْهَا


۱
اوّل - الگوهاى رفتارى و عنصر زمان و مكان‏

(اى مردم! همانا سوگند به خدا من شما را به عمل پسنديده‏اى تشويق نمى كنم جز آنكه در عمل كردن به آن از شما پيشى مى‏گيرم، و شما را از گناهى باز نمى دارم جز آنكه پيش از نهى كردن، خود آن را ترك كرده‏ام)
پس توجه به الگوهاى رفتارى امام على (عليه السلام) براى مبارزان و دلاورانى كه با نام او جنگيدند، و با نام او خروشيدند، و هم اكنون در جاى جاى زندگى، در صلح و سازندگى، در جنگ و ستيز با دشمن، در خودسازى و جامعه سازى و در همه جا بدنبال الگوهاى كامل روانند، بسيار مهمّ و سرنوشت ساز است تا در تداوم راه امام (رحمة الله عليه) بجوشند، و در همسوئى با امير بيان بكوشند، كه بارها پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود :
آنانكه از على پيروى كنند اهل نجات و بهشتند
و به على (عليه السلام) اشاره كرد و فرمود :
اين على و پيروان او در بهشت جاى دارند (٢)
و اميدواريم كه كشف و شناسائى الگوهاى رفتارى امام على (عليه السلام) آغاز مباركى باشد تا اين راه تداوم يابد، وبه كشف و شناسائى الگوهاى رفتارى ديگر معصومين (عليهم السلام) بيانجامد.
در اينجا توجّه به چند تذكّر أساسى لازم است.

اوّل - الگوهاى رفتارى و عنصر زمان و مكان‏

رفتارهاى امام على (عليه السلام) برخى اختصاصى و بعضى عمومى است، كه بايد در ارزيابى الگوهاى رفتارى دقّت شود.
گاهى عملى يا رفتارى را حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) در شرائط زمانى و مكانى خاصّى انجام داده است كه متناسب با همان دوران و شرائط خاصّ قابل ارزيابى است، و الزامى ندارد كه ديگران همواره آن را الگو قرار داده و به آن عمل كنند، كه در اخلاق فردى امام على (عليه السلام) نمونه‏هاى روشنى را جمع آورى كرده‏ايم، و ديگر امامان معصوم (عليهم السلام) نيز توضيح داده‏اند كه :
شكل و جنس لباس حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) تنها در روزگار خودش قابل پياده شدن بود، امّا هم‏اكنون اگر آن لباس‏ها را بپوشيم، مورد اعتراض مردم قرار خواهيم گرفت.
يعنى عُنصر زمان و مكان، در كيفيّت‏ها تأثير بسزائى دارد.
پس اگر الگوهاى رفتارى، درست تبيين نگردد، ضمانت اجرائى ندارد و از نظر كاربُردى قابل الگوگيرى يا الگوپذيرى نيست، مانند :
- غذاهاى ساده‏اى كه امام ميل مى‏فرمود، درصورتى كه فرزندان و همسران او از غذاهاى بهترى استفاده مى‏كردند.
- لباسهاى پشمى و ساده‏اى كه امام مى‏پوشيد، امّا ضرورتى نداشت كه ديگر امامان معصوم (عليهم السلام) بپوشند.
- در برخى از مواقع، امام على (عليه السلام) با پاى برهنه راه مى‏رفت، كه در زمان‏هاى ديگر قابل پياده شدن نبود.
حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) خود نيز تذكّر داد كه :
لاَ تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ
( شما نمى توانيد همانند من زندگى كنيد، لكن در پرهيزكارى و تلاش براى خوبى‏ها مرا يارى دهيد.) (٣)
وقتى عاصم بن زياد، لباس پشمى پوشيد و به كوه‏ها مى‏رفت و دست از زندگى شُست و تنها عبادت مى‏كرد، امام على (عليه السلام) او را مورد نكوهش قرار داد، كه چرا اينگونه زندگى مى‏كنى؟
عاصم بن زياد در جواب گفت :
قَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ هَذَا أَنْتَ فِي خُشُونَةِ مَلْبَسِكَ وَ جُشُوبَةِ مَأْكَلِكَ
(عاصم گفت، اى اميرمؤمنان، پس چرا تو با اين لباس خشن، و آن غذاى ناگوار بسر مى‏برى؟)
حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود :
قَالَ وَيْحَكَ إِني لَسْتُ كَأَنْتَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ الْعَدْلِ أَنْ يُقَدرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ كَيْلاَ يَتَبَيَّغَ بِالْفَقِيرِ فَقْرُهُ
واى بر تو، من همانند تو نيستم، خداوند بر پيشوايان حق واجب كرده كه خود را با مردم ناتوان همسو كنند، تا فقر و ندارى، تنگدست را به هيجان نياورد، و به طغيان نكشاند.

دوّم - اقسام الگوهاى رفتارى

بعضى از رفتارهاى امام على (عليه السلام) زمان و مكان نمى‏شناسد، و همواره براى الگوپذيرى ارزشمند است، مانند :
١ - ترويج فرهنگ نماز
٢ - اهميّت دادن به نماز اوّل وقت‏
٣ - ترويج فرهنگ اذان
٤ - توجّه فراوان به باز سازى، عمران و آبادى و كشاورزى و كار و توليد
٥ - شهادت طلبى و توجّه به جهاد و پيكار در راه خدا
٦ - حمايت از مظلوم و...
زيرا طبيعى است كه كيفيّت‏ها متناسب با زمان و مكان و شرائط خاصّ فرهنگ و آداب و رسوم اجتماعى در حال دگرگونى است.
گرچه اصول منطقى همان كيفيّت‏ها، جاودانه اند، يعنى همواره ساده زيستى، خودكفائى، ساده پوشى ارزشمند است، امّا در هر جامعه اى چهار چوب خاصّ خودش را دارد، پس كميّت‏ها و اصول منطقى الگوهاى رفتارى ثابت، و كيفيّت ها، و چگونگى الگوهاى رفتارى متغيّر و در حال دگرگونى است.

ضرورت ها

زيربناى مديريّت‏ها

مقدمه‏

در تمام ملّت‏ها و دولت‏ها نوعى مديريّت و سياست براى اداره كشور و مردم وجود داشته و دارد.
گرچه مباحث مديريّتى را بسيارى به دوران پديد آمدن كارخانه‏ها و مجتمع‏هاى كارگرى و اقتصادى نسبت مى‏دهند، و نوع روش‏هاى برخوردى كار فرمايان با كارگران را به نقد و ارزيابى مى‏گذارند.
امّا هم اكنون مبحث، چگونگى اداره انسان‏ها در مراكز گوناگون اقتصادى، نظامى، سياسى، اجتماعى، بهداشتى، نوعى با مباحث مديريّت در ارتباط است كه هر يك از دولت‏ها و ملّت‏هاى كنونى جهان تلاش مى‏كنند تا با راه و رسم و آداب و رسوم و نوآوريهاى خاصّ خودشان مديريّت را تعريف كنند و فرد و جامعه را اداره نمايند.
از ظهور اوّلين تئورى‏هاى مديريّت (تيلوريسم در غرب) تا كنون كه انواع تئورى‏هاى مديريّت سامان يافت‏
و پس از دوران‏هاى خاصّى مورد نقد و ارزيابى قرار گرفته و سپس دچار فروپاشى شد،
همواره كارشناسان امور سياسى، اجتماعى، نظامى بر اين مهم پا مى‏فشارند كه چگونه بايد فرد و جامعه را اداره كرد كه همگان به حقوق خويش رسيده و جامعه انسانى به خوبى اداره گردد، و هر روز فرد و جامعه به سوى رشد و تكامل در حركت باشند.
نه كارگران بر ضد كار فرمايان شورش كنند.
و نه كارفرمايان حقوق كارگران را ناديده انگارند.
و انسان‏ها در كار و تلاش مداوم به حقوق لازم خود رسيده و شخصيّت آنان محفوظ ماند.

اوّل - علل فروپاشى‏ها

١ - مديريّت تيلوريسم‏

در روزهاى آغازين ظهور تئورى تيلوريسم گرچه مراكز كارى سامان يافت، و كارخانه داران، و كارفرمايان بر اوضاع مسلّط شدند و زمان سودآورى فرا رسيده بود و روزگار به كام صاحبان صنايع شد.
امّا به زودى دوران فروپاشى فرا رسيد زيرا اصول و مبانى مديريّت نوع تيلوريسم در دراز مدّت براى كارگران قابل تحمّل نبود، مانند :

الف - اصل جانبدارى از كارفرما

درست است كه كارخانه و ابزار كار از آنِ كارفرما و صاحبان صنايع بود، و نيروى كار، در آن دخالت نداشت، امّا ناديده گرفتن حقوق انسانى نيروى كار نوعى اهانت به شخصيّت كارگران، و ظلم به حقوق آنان بود.
نيروى كار احساس مى‏كرد كه كسى مدافع حقوق آنان نيست و كاستى‏ها و كمبودها و حق كُشى‏ها را كسى برّرسى نمى‏كند و به فكر جبران آن نيست كه به تدريج اصل جانبدارى از كارفرما زير سئوال رفت و زمينه‏هاى شورشگرى را پديد آورد.

ب - اصل نگاه ابزارى به نيروى انسانى‏

در تفكّر و مديريّت تيلوريسم مى‏گفتند، سرمايه و ماشين و ابزار كار از آن صاحبان صنايع و كارفرماست، و چون نيروى كار در آن دخالت ندارد، سهم بيشتر از آن كارفرما است.
و كارگر تنها ابزار كار است، كه بايد حداكثر توان خويش را بكارگيرد و حقوقى كه صاحبان صنايع و كارفرمايان تعيين مى‏كنند بگيرد،
نه در نوع كار
و نه در نوع دستمزد
مى‏تواند اظهار نظر كند.
اين نوع برداشت‏ها براى نيروى انسانى قابل قبول نبود و به تدريج از ميان رفت و نيروى انسانى حاضر نشد كه تنها نقش ابزارى داشته و در سرنوشت خود دخالتى نداشته باشد و آرام آرام زير سئوال رفت و در شورشهاى كارگرى مردود اعلام شد.
امام على (عليه السلام) با توجّه با اين حقيقت در نامه ٢٦ خود به كارگزار مالياتى مى نويسد :
أَمَرَهُ بِتَقْوَى اللَّهِ فِي سَرَائِرِ أَمْرِهِ وَ خَفِيَّاتِ عَمَلِهِ حَيْثُ لاَ شَهِيدَ غَيْرُهُ وَ لاَ وَكِيلَ دُونَهُ وَ أَمَرَهُ أَلاَّ يَعْمَلَ بِشَيْ‏ءٍ مِنْ طَاعَةِ اللَّهِ فِيمَا ظَهَرَ فَيُخَالِفَ إِلَى غَيْرِهِ فِيمَا أَسَرَّ وَ مَنْ لَمْ يَخْتَلِفْ سِرُّهُ وَ عَلاَنِيَتُهُ وَ فِعْلُهُ وَ مَقَالَتُهُ فَقَدْ أَدَّى الأَْمَانَةَ وَ أَخْلَصَ الْعِبَادَةَ وَ أَمَرَهُ أَلاَّ يَجْبَهَهُمْ وَ لاَ يَعْضَهَهُمْ وَ لاَ يَرْغَبَ عَنْهُمْ تَفَضُّلاً بِالإِْمَارَةِ عَلَيْهِمْ فَإِنَّهُمُ الإِْخْوَانُ فِي الدينِ وَ الأَْعْوَانُ عَلَى اسْتِخْرَاجِ الْحُقُوقِ وَ إِنَّ لَكَ فِي هَذِهِ الصَّدَقَةِ نَصِيباً مَفْرُوضاً وَ حَقّاً مَعْلُوماً وَ شُرَكَاءَ أَهْلَ مَسْكَنَةٍ وَ ضُعَفَاءَ ذَوِي فَاقَةٍ وَ إِنَّا مُوَفُّوكَ حَقَّكَ فَوَفهِمْ حُقُوقَهُمْ وَ إِلاَّ تَفْعَلْ فَإِنَّكَ مِنْ أَكْثَرِ النَّاسِ خُصُوماً يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ بُؤْسَى لِمَنْ خَصْمُهُ عِنْدَ اللَّهِ الْفُقَرَاءُ وَ الْمَسَاكِينُ وَ السَّائِلُونَ وَ الْمَدْفُوعُونَ وَ الْغَارِمُونَ وَ ابْنُ السَّبِيلِ وَ مَنِ اسْتَهَانَ بِالأَْمَانَةِ وَ رَتَعَ فِي الْخِيَانَةِ وَ لَمْ يُنَزهْ نَفْسَهُ وَ دِينَهُ عَنْهَا فَقَدْ أَحَلَّ بِنَفْسِهِ الذُّلَّ وَ الْخِزْيَ فِي الدُّنْيَا وَ هُوَ فِي الآْخِرَةِ أَذَلُّ وَ أَخْزَى وَ إِنَّ أَعْظَمَ الْخِيَانَةِ خِيَانَةُ الأُْمَّةِ وَ أَفْظَعَ الْغِش‏ غِشُّ الأَْئِمَّةِ وَ السَّلاَمُ
١- اخلاق كارگزاران مالياتى‏


۲
ج - اصل استبداد و خشونت‏

او را به ترس از خدا در اسرار پنهانى، و اعمال مخفى سفارش مى‏كنم، آنجا كه هيچ گواهى غير ازاو، و نماينده‏اى جز خدا نيست، و سفارش مى‏كنم كه مبادا در ظاهر خدا را اطاعت، و در خلوت نافرمانى كند، و اينكه آشكار و پنهانش، و گفتار و كردارش در تضاد نباشد، امانت الهى را اداء، و عبادت را خالصانه انجام دهد و به او سفارش مى‏كنم با مردم تندخو نباشد، و به آنها دروغ نگويد، و با مردم به جهت اينكه بر آنها حكومت دارد بى‏اعتنايى نكند، چه اينكه مردم برادران دينى، و يارى دهندگان در استخراج حقوق الهى‏اند بدان! براى تو در اين زكاتى كه جمع مى‏كنى سهمى معيّن، و حقّى روشن است، و شريكانى از مستمندان و ضعيفان دارى، همانگونه كه ما حق تو را مى‏دهيم، تو هم بايد نسبت به حقوق آنان وفادار باشى، اگر چنين نكنى در روز رستاخيز بيش از همه دشمن دارى، و واى بر كسى كه در پيشگاه خدا، فقرا و مساكين، و درخواست كنندگان و آنان كه از حقّشان محرومند، و بدهكاران و ورشكستگان و در راه ماندگان، دشمن او باشند و از او شكايت كنند
٢ - امانتدارى‏
كسى كه امانت الهى را خوار شمارد، و دست به خيانت آلوده كند، و خود و دين خود را پاك نسازد، درهاى خوارى را در دنيا به روى خود گشوده، و در قيامت خوارتر و رسواتر خواهد بود، و همانا! بزرگ ترين خيانت! خيانت به ملّت، و رسواترين دغلكارى، دغلبازى با امامان است، با درود. (٤)

ج - اصل استبداد و خشونت‏

براى اينكه بر اوضاع اقتصادى و مراكز كارگرى مسلّط باشند به اين سياست رسيدند كه كارفرمايان را به خوبى اداره كرده و با نيروى انسانى كارگر با خشونت و روش‏هاى استبدادى برخورد كنند،
با رعب و وحشت آنها را در تداوم توليد به سكوت و حداكثر توان كار وادار كنند تا جرئت نكنند چون و چرا كنند،
و از فرامين كار فرمايان سرپيچى نمايند.
اين روش غير عادلانه نيز با روح و فطرت آزادى خواه انسان سازگار نبود
و محكوم شد و سرانجام مشكلات مراكز اقتصادى را دو چندان كرد و عامل اعتراض‏ها،
شورشها، و اعتصاب‏ها شد.
امام على (عليه السلام) در نامه ٥٣ نسبت به خشونت و ضد ارزشها به مالك اشتر هشدار مى دهد كه :
وَ أَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ وَ لاَ تَكُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضَارِياً تَغْتَنِمُ أَكْلَهُمْ فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدينِ وَ إِمَّا نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْقِ يَفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ وَ تَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ وَ يُؤْتَى عَلَى أَيْدِيهِمْ فِي الْعَمْدِ وَ الْخَطَإِ فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِكَ وَ صَفْحِكَ مِثْلِ الَّذِي تُحِبُّ وَ تَرْضَى أَنْ يُعْطِيَكَ اللَّهُ مِنْ عَفْوِهِ وَ صَفْحِهِ فَإِنَّكَ فَوْقَهُمْ وَ وَالِي الأَْمْرِ عَلَيْكَ فَوْقَكَ وَ اللَّهُ فَوْقَ مَنْ وَلاَّكَ وَ قَدِ اسْتَكْفَاكَ أَمْرَهُمْ وَ ابْتَلاَكَ بِهِمْ وَ لاَ تَنْصِبَنَّ نَفْسَكَ لِحَرْبِ اللَّهِ فَإِنَّهُ لاَ يَدَ لَكَ بِنِقْمَتِهِ وَ لاَ غِنَى بِكَ عَنْ عَفْوِهِ وَ رَحْمَتِهِ وَ لاَ تَنْدَمَنَّ عَلَى عَفْوٍ وَ لاَ تَبْجَحَنَّ بِعُقُوبَةٍ وَ لاَ تُسْرِعَنَّ إِلَى بَادِرَةٍ وَجَدْتَ مِنْهَا مَنْدُوحَةً وَ لاَ تَقُولَنَّ إِني مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَأُطَاعُ فَإِنَّ ذَلِكَ إِدْغَالٌ فِي الْقَلْبِ وَ مَنْهَكَةٌ لِلدينِ وَ تَقَرُّبٌ مِنَ الْغِيَرِ وَ إِذَا أَحْدَثَ لَكَ مَا أَنْتَ فِيهِ مِنْ سُلْطَانِكَ أُبَّهَةً أَوْ مَخِيلَةً فَانْظُرْ إِلَى عِظَمِ مُلْكِ اللَّهِ فَوْقَكَ وَ قُدْرَتِهِ مِنْكَ عَلَى مَا لاَ تَقْدِرُ عَلَيْهِ مِنْ نَفْسِكَ فَإِنَّ ذَلِكَ يُطَامِنُ إِلَيْكَ مِنْ طِمَاحِكَ وَ يَكُفُّ عَنْكَ مِنْ غَرْبِكَ وَ يَفِي‏ءُ إِلَيْكَ بِمَا عَزَبَ عَنْكَ مِنْ عَقْلِكَ
مهربانى با مردم را پوشش دل خويش قرارده، و با همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز، چونان حيوان شكارى باشى كه خوردن آنان را غنيمت دانى، زيرا مردم دو دسته‏اند، دسته‏اى برادر دينى تو، و دسته ديگر همانند تو در آفرينش مى‏باشند، اگر گناهى از آنان سر مى‏زند، يا علّتهايى بر آنان عارض مى‏شود، يا خواسته و ناخواسته، اشتباهى مرتكب مى‏گردند، آنان را ببخشاى و بر آنان آسان گير، آن‏گونه كه دوست دارى خدا تو را ببخشايد و بر تو آسان گيرد همانا تو از آنان برتر، و امام تو از تو برتر، و خدا بر آن كس كه تو را فرماندارى مصر داد والاتر است، كه انجام امور مردم مصر را به تو واگذارده، و آنان را وسيله آزمودن تو قرار داده است، هرگز با خدا مستيز، كه تو را از كيفر او نجاتى نيست، و از بخشش و رحمت او بى‏نياز نخواهى بود، بر بخشش ديگران پشيمان مباش، و از كيفر كردن شادى مكن، و از خشمى كه توانى از آن رها گردى شتاب نداشته باش، به مردم نگو، به من فرمان دادند و من نيز فرمان مى‏دهم، بايد اطاعت شود، كه اين‏گونه خود بزرگ بينى دل را فاسد، و دين را پژمرده، و موجب زوال نعمتهاست و اگر با مقام و قدرتى كه دارى، دچار تكبّر يا خود بزرگ‏بينى شدى به بزرگى حكومت پروردگار كه برتر از تو است بنگر، كه تو را از آن سركشى نجات مى‏دهد، و تند روى تو را فرو مى‏نشاند، و عقل و انديشه‏ات را به جايگاه اصلى باز مى‏گرداند. (٥)

د - اصل از يادبردن ارزش‏ها

در مديريّت تيلوريسم، تنها افزايش توليد محور اداره مجتمع‏هاى كارگرى بود كه افزايش توليد را با روشهاى گوناگون و با شيوه‏هاى مختلف مى‏خواستند تحقّق بخشند حتّى به فداكردن ارزش‏هاى اخلاقى، و زير پاگذاشتن واقعيّت‏ها و مسخ و دگرگون جلوه دادن حقيقت‏ها، كه هم اكنون نيز براى پيروزى در رقابت‏هاى جهانى و به دست گرفتن كانالهاى توليد و صادرات از همه ابزارهاى موجود استفاده مى‏كنند
تا از كانال‏هاى تلويزيونى، ماهواره‏ها، اينترنت، مردم را اغفال و مُدلهاى انتخابى خود را در جهان مطرح كنند
تا الگوى دلخواه خود را رواج داده و بدنبال آن كالاهاى خود را صادر كنند.
اين اصل نيز براى نيروهاى انسانى قابل قبول نبوده و نيست و در دراز مدّت مردم را به سرپيچى و شورش واداشت.
امام على (عليه السلام) باتوجّه به نقش ارزش ها در مديريّت صحيح جامعه در نامه ٢٧ به محمدبن ابى‏بكر مى‏نويسد :
فَاخْفِضْ لَهُمْ جَنَاحَكَ وَ أَلِنْ لَهُمْ جَانِبَكَ وَ ابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَكَ وَ آسِ بَيْنَهُمْ فِي اللَّحْظَةِ وَ النَّظْرَةِ حَتَّى لاَ يَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِي حَيْفِكَ لَهُمْ وَ لاَ يَيْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِكَ عَلَيْهِمْ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يُسَائِلُكُمْ مَعْشَرَ عِبَادِهِ عَنِ الصَّغِيرَةِ مِنْ أَعْمَالِكُمْ وَ الْكَبِيرَةِ وَ الظَّاهِرَةِ وَ الْمَسْتُورَةِ فَإِنْ يُعَذبْ فَأَنْتُمْ أَظْلَمُ وَ إِنْ يَعْفُ فَهُوَ أَكْرَمُ
با مردم فروتن باش، نرمخو و مهربان باش، گشاده رو و خندان باش، در نگاههايت، و در نيم نگاه و خيره شدن به مردم به تساوى رفتار كن، تا بزرگان در ستمكارى تو طمع نكنند، و ناتوانها در عدالت تو مأيوس نگردند، زيرا خداوند از شما بندگان درباره اعمال كوچك و بزرگ، آشكار و پنهان پرسش مى‏كند، اگر كيفر دهد شما استحقاق بيش از آن را داريد، و اگر ببخشد از بزرگوارى اوست. (٦)
٢ - مديريّت‏هاى سوسياليستى‏
در مديريّت‏هاى سوسياليستى، چيزى عوض نشده بود، و اصول غير انسانى در مديريّت‏هاى غربى تغيير نكرده بود با اين فرق كه در كشورهاى غربى، كارفرما، و صاحبان صنايع، اشخاص و افراد و سرمايه داران بودند كه در مديريّت‏هاى سوسياليستى، كارفرما و صاحب صنايع، سرمايه‏دار بزرگى بنام دولت بود.
هم در مديريّت‏هاى غربى انسان و نيروى انسانى ابزار كار بود، و هم در مديريّت‏هاى سوسياليستى به انسان چونان ابزار كار مى‏نگريستند.
در هر دو مدل مديريّت :
الف - اصل جانبدارى از كارفرما
ب - اصل نگاه ابزارى به نيروى انسانى‏
ج - اصل استبداد و خشونت‏
د - اصل از ياد بردن ارزش‏ها
مطرح بوده و هست با اين فرق كه در كشورهاى سوسياليستى در آغاز با شعارهاى فريبنده مانند :
O جهان از آنِ پرولتاريا است.
O كارگران جهان متّحد خواهند شد.
O كارگران جهان به سوى بهشت كمونيسم در حركتند.
مردم را اغفال كردند،
امّا در دراز مدّت نيروى انسانى به خود آمد و دانست كه دست رنج او را در غرب، سرمايه داران و در شرق دولت‏مردان غارت مى‏كنند،
در هر دو نظام كارگر بيچاره غارت زده و غارت شده است كه نه به نيروى كار او بها مى‏دهند و نه شخصيّت او را محترم مى‏شمارند و نه ارزش‏هاى اخلاقى او را پاس مى‏دارند.
از اين رو در كشورهاى سوسياليستى نيز شورش‏ها پديد آمد و كارگران با ابزار كار بى تفاوت شدند و دانستند كه كسى به منافع آنان فكر نمى‏كند.
آندره‏ژيد در سال‏هاى ٥٤ - ٥٣ كه از شوروى ديدن كرده بود وقتى به ملاقات رئيس جمهور شوروى سابق (خروشچف) مى‏رفت به او گفتند منتظر بماند، زيرا رئيس جمهور در استخر شير گوسفند دارد حمّام مى‏كند.
آندره‏ژيد اموال شخصى خروشچف را وقتى محاسبه كرد، اعلام نمود كه با سرمايه موجود بانك ملّى سوئيس برابرى دارد.

دوم - زيربناى انواع مديريّت‏ها

آنچه كه در مديريّت‏هاى غربى و شرقى از ياد رفته بود ارزشهاى اخلاقى بود،
وقتى ارزش‏ها فراموش شدند، و انسانيّت انسان زير سئوال رفت و تنها مادّيات هدف قرار گرفت، و اخلاق و هدفدارى انسان از ياد رفت.
مديريّت‏ها بى اعتبار شد، و بنيان‏هاى آن سُست گرديد.
زيرا با فراموش شدن اخلاق و ارزشها، ايمان، در دلها فرومرد و در جامعه مادّى گرا، و بدون ايمان اصل نظارت كمرنگ و بى اعتبار شده و انواع دروغ‏ها و ظاهرسازى‏ها رونق گرفت.
اصل وجدان كار تضعيف شد.
اصل هدفدارى در كار و توليد زير سئوال رفت و هركس بدنبال منافع شخصى خود سوق داده شد.
اصل مسئوليّت بى اعتبار شد.
اصل احترام متقابل در شعله‏هاى نفاق يكجا سوخت.
و ديگر اصول مديريّت نيز يكى پس از ديگرى كمرنگ شد و كار بدانجا رسيد كه :
O با انواع دستگاه‏هاى هشدار دهنده‏
O با انواع چشم‏هاى الكترونيك‏
O با انواع تلويزيون‏هاى مدار بسته‏
O با انواع شيوه‏هاى نظارتى‏
O با انواع جريمه‏هاى سنگين و سبك‏
O با انواع برخوردهاى تنبيهى، زندان، شلاّق‏
هنوز هم نتوانستند مجتمع‏هاى كارگرى، و مديريّت‏هاى سياسى، اجتماعى، نظامى را پاكسازى كنند،
نظم و سامان بخشند
كه عاليترين مقام نظامى فلان كشور يا والاترين مدير اجرائى كشور ديگر، جاسوس بيگانگان باشند و براى بيگانگان كار كنند كه انواع ضد ارزشها، آفت‏ها، ابتذال‏ها، دوروئى‏ها، انواع مديريّت‏ها را تهديد مى‏كند.
در صورتى كه در مديريّت اسلامى از منظر نهج‏البلاغه، اخلاق و ارزش‏هاى اخلاقى زيربناى مديريّت‏هاست.
حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) هم در گزينش مديران، ارزشهاى اخلاقى را دخالت مى‏دهد و هم در بازسازى و اصلاح مديريّت‏ها به ارزشهاى اخلاقى توجه كامل دارد.
و هم در دستورالعمل‏هاى مديريّتى در رأس همه فرمان‏ها تقوا و خودسازى و ارزش‏هاى اخلاقى را مطرح مى‏كند، مانند :
در نامه به كارگزار مالياتى نوشت :
أَمَرَهُ بِتَقْوَى اللَّهِ فِي سَرَائِرِ أَمْرِهِ وَ خَفِيَّاتِ عَمَلِهِ حَيْثُ لاَ شَهِيدَ غَيْرُهُ وَ لاَ وَكِيلَ دُونَهُ وَ أَمَرَهُ أَلاَّ يَعْمَلَ بِشَيْ‏ءٍ مِنْ طَاعَةِ اللَّهِ فِيمَا ظَهَرَ فَيُخَالِفَ إِلَى غَيْرِهِ فِيمَا أَسَرَّ وَ مَنْ لَمْ يَخْتَلِفْ سِرُّهُ وَ عَلاَنِيَتُهُ وَ فِعْلُهُ وَ مَقَالَتُهُ فَقَدْ أَدَّى الأَْمَانَةَ وَ أَخْلَصَ الْعِبَادَةَ
او را به ترس از خدا در اسرار پنهانى، و اعمال مخفى سفارش مى‏كنم، آنجا كه هيچ گواهى غير ازاو، و نماينده‏اى جز خدا نيست، و سفارش مى‏كنم كه مبادا در ظاهر خدا را اطاعت، و در خلوت نافرمانى كند، و اينكه آشكار و پنهانش، و گفتار و كردارش در تضاد نباشد، امانت الهى را اداء، و عبادت را خالصانه انجام دهد (٧)
و در نامه ٥٣ به مالك اشتر نوشت :
أَمَرَهُ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ إِيْثَارِ طَاعَتِهِ وَ اتبَاعِ مَا أَمَرَ بِهِ فِي كِتَابِهِ مِنْ فَرَائِضِهِ وَ سُنَنِهِ الَّتِي لاَ يَسْعَدُ أَحَدٌ إِلاَّ بِاتبَاعِهَا وَ لاَ يَشْقَى إِلاَّ مَعَ جُحُودِهَا وَ إِضَاعَتِهَا وَ أَنْ يَنْصُرَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِقَلْبِهِ وَ يَدِهِ وَ لِسَانِهِ فَإِنَّهُ جَلَّ اسْمُهُ قَدْ تَكَفَّلَ بِنَصْرِ مَنْ نَصَرَهُ وَ إِعْزَازِ مَنْ أَعَزَّهُ وَ أَمَرَهُ أَنْ يَكْسِرَ نَفْسَهُ مِنَ الشَّهَوَاتِ وَ يَزَعَهَا عِنْدَ الْجَمَحَاتِ فَإِنَّ النَّفْسَ أَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ اللَّهُ ثُمَّ اعْلَمْ يَا مَالِكُ أَني قَدْ وَجَّهْتُكَ إِلَى بِلاَدٍ قَدْ جَرَتْ عَلَيْهَا دُوَلٌ قَبْلَكَ مِنْ عَدْلٍ وَ جَوْرٍ وَ أَنَّ النَّاسَ يَنْظُرُونَ مِنْ أُمُورِكَ فِي مِثْلِ مَا كُنْتَ تَنْظُرُ فِيهِ مِنْ أُمُورِ الْوُلاَةِ قَبْلَكَ وَ يَقُولُونَ فِيكَ مَا كُنْتَ تَقُولُ فِيهِمْ وَ إِنَّمَا يُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالِحِينَ بِمَا يُجْرِي اللَّهُ لَهُمْ عَلَى أَلْسُنِ عِبَادِهِ فَلْيَكُنْ أَحَبَّ الذَّخَائِرِ إِلَيْكَ ذَخِيرَةُ الْعَمَلِ الصَّالِحِ فَامْلِكْ هَوَاكَ وَ شُحَّ بِنَفْسِكَ عَمَّا لاَ يَحِلُّ لَكَ فَإِنَّ الشُّحَّ بِالنَّفْسِ الإِْنْصَافُ مِنْهَا فِيمَا أَحَبَّتْ أَوْ كَرِهَتْ
او را به ترس از خدا فرمان مى‏دهد، و اينكه اطاعت خدا را بر ديگر كارها مقدّم دارد، و آن چه در كتاب خدا آمده، از واجبات و سنّتها را پيروى كند، دستوراتى كه جز با پيروى آن رستگار نخواهد شد، و جز با نشناختن و ضايع كردن آن جنايتكار نخواهد گرديد. به او فرمان مى‏دهد كه خدا را با دل و دست و زبان يارى كند، زيرا خداوند پيروزى كسى را تضمين كند كه او را يارى دهد، و بزرگ دارد آن كس را كه او را بزرگ شمارد و به او فرمان مى‏دهد تا نفس خود را از پيروى آرزوها باز دارد، و به هنگام سركشى رامش نمايد. همانا نفس همواره به بدى واميدارد جز آن كه خدا رحمت آورد (٨)
پس اى مالك بدان! من تو را به‏سوى شهرهايى فرستادم كه پيش از تو دولتهاى عادل يا ستمگرى بر آن حكم راندند، و مردم در كارهاى تو چنان مى‏نگرند كه تو در كارهاى حاكمان پيش از خود مى‏نگرى، و درباره تو آن مى‏گويند كه تو نسبت به زمامداران گذشته مى‏گويى، و همانا نيكوكاران را به نام نيكى توان شناخت كه خدا از آنان بر زبان بندگانش جارى ساخت. پس نيكوترين اندوخته تو بايد اعمال صالح و درست باشد، هواى نفس را در اختيارگير، و از آن چه حلال نيست خويشتن دارى كن، زيرا بُخل ورزيدن به نفس خويش، آن است كه در آن چه دوست دارد، يا براى او ناخوشايند است، راه انصاف پيمايى.
و در نامه ٤٧ به فرزندانش امام حسن و امام حسين مى‏نويسد :
أُوصِيكُمَا بِتَقْوَى اللَّهِ وَ أَلاَّ تَبْغِيَا الدُّنْيَا وَ إِنْ بَغَتْكُمَا وَ لاَ تَأْسَفَا عَلَى شَيْ‏ءٍ مِنْهَا زُوِيَ عَنْكُمَا وَ قُولاَ بِالْحَق‏ وَ اعْمَلاَ لِلأَْجْرِ وَ كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً أُوصِيكُمَا وَ جَمِيعَ وَلَدِي وَ أَهْلِي وَ مَنْ بَلَغَهُ كِتَابِي بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِكُمْ وَ صَلاَحِ ذَاتِ بَيْنِكُمْ فَإِني سَمِعْتُ جَدَّكُمَا ص يَقُولُ صَلاَحُ ذَاتِ الْبَيْنِ أَفْضَلُ مِنْ عَامَّةِ الصَّلاَةِ وَ الصيَامِ اللَّهَ اللَّهَ فِي الأَْيْتَامِ فَلاَ تُغِبُّوا أَفْوَاهَهُمْ وَ لاَ يَضِيعُوا بِحَضْرَتِكُمْ وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي جِيرَانِكُمْ فَإِنَّهُمْ وَصِيَّةُ نَبِيكُمْ مَا زَالَ يُوصِي بِهِمْ حَتَّى ظَنَنَّا أَنَّهُ سَيُوَرثُهُمْ وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي الْقُرْآنِ لاَ يَسْبِقُكُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَيْرُكُمْ وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي الصَّلاَةِ فَإِنَّهَا عَمُودُ دِينِكُمْ وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي بَيْتِ رَبكُمْ لاَ تُخَلُّوهُ مَا بَقِيتُمْ فَإِنَّهُ إِنْ تُرِكَ لَمْ تُنَاظَرُوا وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي الْجِهَادِ بِأَمْوَالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ أَلْسِنَتِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ عَلَيْكُمْ بِالتَّوَاصُلِ وَ التَّبَاذُلِ وَ إِيَّاكُمْ وَ التَّدَابُرَ وَ التَّقَاطُعَ لاَ تَتْرُكُوا الأَْمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَيُوَلَّى عَلَيْكُمْ شِرَارُكُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلاَ يُسْتَجَابُ لَكُمْ


۳
والاترين مديريت‏ها

شما را به ترس از خدا سفارش مى‏كنم، به دنيا پرستى روى نياوريد، گرچه به سراغ شما آيد، و بر آن چه از دنيا از دست مى‏دهيد اندوهناك مباشيد، حق را بگوييد، و براى پاداش الهى عمل كنيد. دشمن ستمگر و ياور ستمديده باشيد. شما را، و تمام فرزندان و خاندانم را، و كسانى را كه اين وصيّت به آنها مى‏رسد، به ترس از خدا، و نظم در امور زندگى، و ايجاد صلح و آشتى در ميانتان سفارش مى‏كنم، زيرا من از جدّ شما پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) شنيدم كه مى‏گفت‏
اصلاح دادن بين مردم از نماز و روزه يكسال برتر است.
خدا را! خدا را! درباره يتيمان، نكند آنان گاهى سير و گاه گرسنه بمانند، و حقوقشان ضايع گردد خدا را! خدا را! درباره همسايگان، حقوقشان را رعايّت كنيد كه وصيّت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) شماست، همواره به خوشرفتارى با همسايگان سفارش مى‏كرد تا آنجا كه گمان برديم براى آنان ارثى معّين خواهد كرد. خدا را! خدا را! درباره قرآن، مبادا ديگران در عمل كردن به دستوراتش از شما پيشى گيرند. خدا را! خدا را! درباره نماز، چرا كه ستون دين شماست. خدا را! خدا را! درباره خانه خدا، تا هستيد آن را خالى مگذاريد، زيرا اگر كعبه خلوت شود مهلت داده نمى‏شويد. خدا را! خدا را! درباره جهاد با اموال و جانها و زبانهاى خويش در راه خدا بر شما باد به پيوستن با يكديگر، و بخشش همديگر، مبادا از هم روى گردانيد، و پيوند دوستى را از بين ببريد، امر به معروف و نهى از منكر را ترك نكنيد كه بدان شما بر شما مسلّط مى‏گردند، آنگاه هر چه خدا را بخوانيد جواب ندهد (٩)
زيرا اخلاق و ارزش‏هاى اخلاقى زيربناى مديريّت هاست كه اصل نظارت و كنترل، اصل وجدان كارى، اصل هدفدارى در كار، اصل پاكسازى همه و همه به آن تكيه دارند و به ايمان و ارزش‏ها وابسته‏اند.
اگر مدير كارخانه‏اى دچار ضدّ ارزش‏ها باشد و ايمان در جان او راه نيافته باشد با هيچگونه روش و ابزار كنترلى نمى‏شود او را از انواع بزهكارى‏ها باز داشت.

والاترين مديريت‏ها

مقدمه

در تعاليم سياسى اجتماعى حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) بخصوص آن دسته از رهنمودهائى كه به ٥ سال حكومت آن حضرت اختصاص دارد، انواع مديريّت‏ها مطرح و جوانب گوناگون و ارزشها و ساختارها و شيوه‏هاى اجرائى آن دقيقاً ارزيابى و معرّفى شده است.
زيرا امام على (عليه السلام) در اداره حكومت و جامعه آن روزگاران كه هم اكنون به ده‏ها كشور اسلامى تقسيم شده است، با بكارگيرى انواع مديريّت‏ها و شيوه‏هاى صحيح اداره دولت و ملّت توانست با به وجود آوردن مديريّت صحيح اقتصادى، عدالت اقتصادى را در تمام جوانب آن تحقّق بخشد.
و با مديريّت دقيق و كاربردى نظامى، ارتش مكتبى خويش را به وجود آوَرَد و از جان و ايمان و مرزهاى عقيدتى و خاكى كشور دفاع كند، و ارزش‏هاى اخلاقى مديران ارشد نظامى را در عمل با تربيت مجاهدان در راه خدا عينيّت بخشد.
در نامه ٥٣ نهج‏البلاغه به انواع مديريّت‏ها پرداخت و آئين كشوردارى را به روشنى براى مالك اشتر توضيح داد، و شيوه‏هاى كاربردى انواع مديريّت‏ها را مطرح كرد تا در اداره كشور اسلامى آن را بكارگيرد و فرد و جامعه را براى رسيدن به كمال رهنمون گردد.
انواع مديريّت‏ها را مى‏توان در نامه‏ها و خطبه‏هاى نهج‏البلاغه به شرح زير مورد مطالعه و ارزيابى قرار داد مانند :

اوّل - مديريّت سياسى

امام على (عليه السلام) در خطبه ١ و٢ و٣ و٤ و٥ و٦ و٢٢ و٢٧ و٢٩ و٣٠ و٣٢ و٣٤ و٣٥ و٣٦ و٣٩ و٤٠ و٥٠ و٥٤ و٦٩ و٧٣ و٩٢ و١٠٨ و١١٨ و١٢١ و١٢٦ و١٢٧ و١٣١ و١٣٩ و١٥٦ و٢٠٠ و٢١٦ و٢٢٤ و٢٣٩ و٢٤١ و در نامه ٨ و١٨ و١٩ و٢٧ و٢٩ و٣٢ و٣٣ و٣٤ و٣٦ و٣٨ و٣٩ و٤٢ و٤٣ و٤٤ و٤٥ و٥٣ و٥٩ و٦٣ و٧١ و٧٥ و٧٦ و خطبه ٢١٦ به مديريّت سياسى و ارزشها و جوانب گوناگون آن مى پردازد.
در خطبه ١ (قسمت آخر) به ضرورت حكومت الهى پيامبران خدا و رهبران معصوم اشاره مى‏فرمايد؛
و در خطبه ٢ به ضرورت حكومت اسلامى و رهبرى امامان معصوم اشاره مى‏كند؛
و در خطبه ٣ به روش‏هاى دروغين حكومت‏هاى طاغوتى اشاره مى‏فرمايد؛
ژو در خطبه ٤ به نقش تعيين كننده اهل‏بيت (عليهم السلام) در حكومت اسلامى مى‏پردازد؛
و در خطبه ٥ شيوه‏هاى برخورد با فتنه‏ها را بيان مى‏دارد؛
و در خطبه ٦ آگاهى سياسى خويش را مطرح مى‏كند؛
و در خطبه ٢٢ باطل‏گرائى سران جنگ جمل را افشا مى‏سازد؛
و در خطبه ٢٧ به شيوه‏هاى انسانى الهى حكومت خويش و سستى‏هاى كوفيان اشاره مى‏فرمايد؛
و در خطبه ٢٩ كوفيان را در سستى‏ها و ترك جهاد نكوهش مى‏كند؛
و در خطبه ٣٠ به شايعات پيرامون دخالت در قتل خليفه سوم پاسخ مى‏دهد؛
و در خطبه ٣٢ جامعه مسخ شده و رونق ضد ارزش‏ها را افشا مى‏كند؛
و در خطبه ٣٤ به حقوق متقابل مردم و رهبر اشاره دارد؛
و در خطبه ٣٥ مردم را از سرپيچى فرامين رهبرى هشدار مى‏دهد؛
و در خطبه ٣٦ شورشگران نهروان را از سرانجام خونين جنگ مى‏ترساند؛
و در خطبه ٣٧ آئين كشوردارى و روش‏هاى كاربردى اجراى عدالت اقتصادى را معرّفى مى‏كند؛
و در خطبه ٣٩ كوفيان را از سرپيچى و شورشگرى برحذر مى‏دارد؛
و در خطبه ٤٠ به ضرورت حكومت و كيفيّت اداره جامعه اشاره فرمود.
در نامه ٨ امام على (عليه السلام) به نماينده خود جريربن عبداللَّه بجلى كيفيّت مذاكره قاطع سياسى با معاويه را روشن مى‏كند؛
و در نامه ١٨ حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) شيوه‏هاى برخورد سياسى با آشوب گران بصره را به فرماندار خود ابن عباس مى‏آموزد؛
و در نامه ١٩ فرماندار خود را با شيوه‏هاى مردم دارى آشنا مى‏كند؛
و در نامه ٢٧ آئين كشوردارى را به فرماندار مصر محمد بن ابى بكر آموزش مى‏دهد؛
و در نامه ٢٩ مردم بصره را از شورشگرى‏هاى مجدّد مى‏ترساند؛
و در نامه ٣٢ معاويه را از فتنه انگيزى و استفاده از شيوه‏هاى استحمارى و اغفال مردم هشدار مى‏دهد؛
و در نامه ٣٣ فرماندار مكّه قثم بن عبّاس را در مراسم حج از نفوذ عوامل اغفالگر معاويه مى‏ترساند و شيوه برخورد با مشكلات حجّاج را متذكّر مى‏شود؛
و در نامه ٣٤ علل عزل و نصب در مديريّت سياسى مصر را بيان مى‏دارد؛
و در نامه ٣٦ پاسخ دادن به تحرّكات نظامى دشمن را به برادرش عقيل اطّلاع مى‏دهد؛
و در نامه ٣٨ مردم مصر را با مسائل سياسى روز و مسئوليّت‏هاى اجتماعى آشنا مى‏سازد؛
و در نامه ٣٩ علل وابستگى عمرو عاص را به اردوى باطل شام افشا مى‏كند؛
و در خطبه ٤٠ به ضرورت حكومت اشاره مى‏كند؛
و در خطبه ٥٠ به ريشه‏هاى پيدايش فتنه‏ها مى‏پردازد؛
و در خطبه ٥٤ بيعت عمومى مردم و بهانه‏جوئى‏هاى شورشگران را مطرح مى‏كند؛
و در خطبه ٦٩ كوفيان را در سستى و جهاد گريزى نكوهش مى‏كند؛
و در خطبه ٧٣ مردم را از خطر يهوديان تجاوزكار و مروان و فرزندانش مى‏هراساند؛
و در خطبه ٩٢ مردم را به واقع‏گرائى و آمادگى براى پذيرش عدالت دعوت مى‏كند؛
و در خطبه ١٠٨ مردم را از طرفدارى باطل هشدار مى‏دهد؛
و در خطبه ١١٨ ياران همراه را مى‏ستايد؛
و در خطبه ١٢١ كوفيان ذلّت پذير را براى جهاد گريزى در ميدان صفّين نكوهش مى‏كند؛
و در خطبه ١٢٦ سياست توحيدى خويش را در كشوردارى و عدالت اقتصادى بيان مى‏دارد و اعلام مى‏كند كه هدف وسيله را توجيه نمى‏كند؛
و در خطبه ١٢٧ مردم را از تفرقه و جدائى پرهيز مى‏دهد؛
و در خطبه ١٣١ به وظائف مهم رهبرى مى‏پردازد؛
و در خطبه ١٣٩ به ويژگى‏هاى خويش اشاره مى‏كند؛
و در خطبه ١٥٦ به ضرورت نظارت مردمى و امر به معروف و نهى از منكر مى‏پردازد؛
و در خطبه ٢٠٠ سياست‏هاى شيطانى معاويه را محكوم و سياست توحيدى خويش را توضيح مى‏دهد؛
و در خطبه ٢١٦ به حقوق متقابل رهبر و مردم و مردم و دولت مى‏پردازد؛
و در خطبه ٢٢٤ ضرورت عدالت‏گرائى و ظلم‏گريزى و نفى رشوه‏خوارى در سيستم حكومت اسلامى تذكّر مى‏دهد؛
و در خطبه ٢٣٩ ضرورت رهبرى آل محمّد را بيان مى‏دارد؛
و در خطبه ٢٤١ به استقامت و پايدارى در مبارزه با مشكلات و پاسخ دادن به تهاجمات دشمن مى‏پردازد.
در نامه ٤٢ علل عزل و نصب در منطقه بحرين را توضيح مى‏دهد؛
و در نامه ٤٤ معاون استاندار بصره، زيادبن ابيه را از سياست‏هاى شيطانى معاويه مى‏ترساند؛
و در نامه ٤٥ فرماندار بصره را در گرايش به سرمايه داران و داشتن روح رفاه زدگى هشدار مى‏دهد؛
و در نامه ٥٣ اصول مديريّت و آئين كشوردارى را در تمام جوانب گسترده آن به مالك اشتر آموزش مى‏دهد؛
و در نامه ٥٩ استاندار خود در منطقه حلوان را از دنيا زدگى مى‏ترساند؛
و در نامه ٦٣ فرماندار كوفه ابوموساى اشعرى را نسبت به سرپيچى از فرمان رهبر و اغفال مردم مى‏ترساند؛
و در نامه ٧١ منذربن جارود، يكى از فرمانداران خود را در دنيازدگى و غارت بيت المال نكوهش مى‏كند؛
و در نامه ٧٥ معاويه را از فتنه انگيزى و نافرمانى هشدار مى‏دهد؛
و در نامه ٧٦ شيوه‏هاى مديريّت اجتماعى را به ابن عبّاس مى‏آموزد؛


۴
دوم - مديريّت نظامى‏

و در خطبه ٢١٦ مردم را به رعايت حقوق اجتماعى و دولتى تشويق مى‏فرمايد.

دوم - مديريّت نظامى‏

امام على (عليه السلام) در خطبه ٦ و٩ و١٠ و١١ و١٣ و١٤ و٢٢ و٢٤ و٢٥ و٣١ و٣٦ و٤٣ و٥١ و٥٥ و٥٦ و٥٧ و٥٩ و٦٠ و٦٦ و٦٩ و٨٤ و١٠٧ و١٢١ و١٢٢ و١٢٣ و١٢٤ و١٢٥ و١٢٧ و١٢٨ و١٣٤ و١٣٧ و١٤٨ و١٦٦ و١٧٤ و١٧٧ و١٨٨ و١٨٢ و٢٠٥ و٢٠٧ و٢٠٨ و٢١٧ و٢١٩ و٢٣٨ و در نامه ١ و٢ و٤ و٨ و١١ و١٢ و١٣ و١٤ و١٥ و١٦ و١٨ و٣٥ و٣٦ و٥٠ و٥٣ و٥٦ و٥٧ و٥٨ و٦٠ و٦١ و٦٤ و٧٠ و٧٧
به اصول و ارزشهاى مديريّت نظامى مى‏پردازد.
در خطبه ٦ امام على (عليه السلام) به اطّلاع عموم مى‏رساند كه از مسائل جارى كشور و تحرّكات نظامى دشمن آگاهى دارد و هرگز غافلگير نمى‏شود؛
و در خطبه ٩ سران جنگ جمل را افشا مى‏كند كه دچار شعارزدگى شده و از حق فاصله گرفتند؛
و در خطبه ١٠ مردم را از تحرّكات نظامى سران جنگ جمل آگاه مى‏كند؛
و در خطبه ١١ عوامل نظامى و روانى و عقيدتى پيروزى در جنگ را به فرزندش محمد بن حنفيّه مى‏آموزد؛
و در خطبه ١٣ و ١٤ مردم بصره را در پيروى از يك زن نكوهش مى‏كند.
و در خطبه ٢٢ بهانه‏هاى سران جنگ جمل را براى شورش‏گرى محكوم مى‏سازد؛
و در خطبه ٢٤ سازش ناپذيرى خود در جنگ با دشمن را به اطّلاع عموم مى‏رساند؛
و در خطبه ٢٥ مردم كوفه را از تحرّكات نظامى فرماندهان نظامى معاويه مطّلع مى‏سازد؛
و در خطبه ٣١ شيوه‏هاى برخورد با سران جنگ جمل را به ابن عبّاس مى‏شناساند؛
و در خطبه ٣٦ سران شورشگر نهروان را از سرانجام جنگ مى‏ترساند؛
و در خطبه ٤٣ سازش ناپذيرى در جنگ با شاميان را آشكارا بيان مى‏دارد؛
و در خطبه ٥١ خط شكنان سپاه خود را براى آزاد سازى آب فرات بسيج مى‏كند.
و در خطبه ٥٥ قاطعيّت و سازش ناپذيرى در جنگ با شاميان باطل‏گرا را اعلام مى‏دارد؛
و در خطبه ٥٦ انگيزه‏ها و علل پيروزى در نبردهاى صدر اسلام در ركاب پيامبر را به ارزيابى مى‏گذارد؛
و در خطبه ٥٧ كوفيان را از تسلّط طاغوت مى‏هراساند؛
و در خطبه ٥٩ وحى‏گونه از سرانجام خوارج و قتلگاه آنان سخن مى‏گويد؛
و در خطبه ٦٠ از تداوم فكر شورشگرى خوارج خبر مى‏دهد؛
و در خطبه ٦١ اصحاب را از تداوم نبرد با خوارج نهى مى‏كند؛
و در خطبه ٦٢ تهديدهاى ترور را پاسخ مى‏گويد؛
و در خطبه ٦٦ آموزش نظامى و تاكتيكهاى رزم انفرادى را به سپاه خويش مى‏آموزد؛
و در خطبه ٦٩ سربازان خود را در سستى‏ها در ميدان نبرد سرزنش مى‏كند؛
و در خطبه ٨٤ عمروعاص معاون معاويه در نبرد صفّين را افشا مى‏كند؛
و در خطبه ١٠٧ سربازان و فرماندهان نظامى خود را در عقب نشينى‏ها نكوهش و در پيشروى‏ها ستايش مى‏كند؛
و در خطبه ١٢١ سربازان خود را در سرپيچى و سستى و فريب خوردن از قرآن بر سرنيزه كردن معاويه نكوهش مى‏كند؛
و در خطبه ١٢٢ لشگريان خوارج را نسبت به ماجراى حكميّت و جنگ صفّين آگاهى مى‏دهد كه بسيارى به سپاه حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) پيوستند؛
و در خطبه ١٢٣ به سربازان و فرماندهان شيوه‏هاى نبرد و راه‏هاى كمك كردن و يارى رساندن به سربازان ضعيف را مى‏شناساند؛
و در خطبه ١٢٤ سربازان را با آموزش‏هاى نظامى گوناگون آشنا مى‏سازد؛
و در خطبه ١٢٥ و ١٢٧ ماجراى حكميّت و سرانجام تلخ جنگ صفّين را بيان مى‏فرمايد؛
و در خطبه ١٢٨ از آينده خونين بصره توسّط سربازانى كه گردو غبار و سرو صدا ندارند خبر مى‏دهد؛
و در خطبه ١٣٤ دستورالعمل‏هاى نظامى در جنگ مسلمانان با مردم روم را به خوبى بيان داشته و مشورت‏هاى لازم را بيان مى‏دارد؛
و در خطبه ١٣٧ ادّعاهاى سران شورشگر جنگ جمل را افشا مى‏كند؛
و در خطبه ١٤٨ ادّعاهاى طلحه و زبير را افشا مى‏سازد؛
و در خطبه ١٦٦ راه‏هاى پيروزى و تداوم حكومت اسلامى را بيان مى‏دارد؛
و در خطبه ١٧٤ تسليم ناپذيرى خود در برابر باطل و شورشگران بصره را اعلام مى‏دارد؛
و در خطبه ١٧٧ سرانجام تلخ جنگ صفّين و علل و عوامل حكميّت را به ارزيابى مى‏گذارد؛
و در خطبه ١٨١ به فراريان سپاه خويش كه به خوارج پيوستند نفرين مى‏كند؛
و در خطبه ١٨٢ مردم را آگاهانه به جهاد و بسيج عمومى دعوت مى‏فرمايد؛
و در خطبه ٢٠٥ سران شورشگر جنگ جمل، طلحه و زبير را با واقعيّت‏هاى سياسى آشنا مى‏سازد.
و در خطبه ٢٠٦ سربازان خود را از دشنام دادن به دشمن باز مى‏دارد؛
و در خطبه ٢٠٧ فرماندهان خويش را فرامى‏خواند تا امام حسن و امام حسين‏٨ را كه در قلب سپاه شاميان فرو رفتند يارى رسانند؛
و در خطبه ٢٠٨ از سرانجام نبرد و از دست دادن ياران سخن مى‏گويد؛
و در خطبه ٢١٧ از قريش جنگ طلب و فتنه انگيز شكايت مى‏كند؛
و در خطبه ٢١٨ از شورشگرى‏ها و غارت بيت المال و خونريزى سران جنگ جمل سخن مى‏گويد؛
و در خطبه ٢١٩ نگرانى خود را از سرانجام خونين طلحه و ديگر سران جنگ جمل اعلام مى‏دارد؛
و در خطبه ٢٣٨ شاميان جنگ طلب و شورشگر را افشا مى‏كند.
در نامه ١ امام على (عليه السلام) به هنگام حركت براى سركوب شورشيان بصره مردم كوفه را به بسيج عمومى فرامى‏خواند؛
و در نامه ٢ پس از پيروزى در جنگ جمل از مجاهدان كوفه تشكّر مى‏كند؛
و در نامه ٤ به فرماندهان نظامى خود شيوه‏هاى برخورد با مهاجمان و تسليم شدگان را مى‏آموزد؛
و در نامه ٨ به نماينده خود در شام شيوه برخورد با دشمن را مى‏آموزد؛
و در نامه ١١ دستورالعمل‏هاى نظامى را در حركت سپاه، در سنگرگيرى‏ها، مسائل آفندى و پدافندى و حداكثر استفاده از طبيعت را آموزش مى‏دهد؛
و در خطبه ١٢ شيوه‏هاى حركت سپاه در شب و روز، و شيوه‏هاى برخورد با سپاه دشمن را دستور مى‏دهد؛
و در نامه ١٣ مالك اشتر را به فرماندهى كلّ قوا و نظارت داشتن بر ديگر فرماندهان نظامى منصوب مى‏كند؛
و در نامه ١٤ شيوه‏هاى جنگ و گريز و روش‏هاى برخورد با فراريان و اسيران را آموزش مى‏دهد؛
و در نامه ١٥ شيوه‏هاى خداگرائى در آستانه جنگ را مى‏آموزد؛
و در نامه ١٦ شيوه‏هاى رزم انفرادى و راه‏هاى استفاده از شمشير را آموزش مى‏دهد؛
و در نامه ١٨ به فرماندار نظامى بصره شيوه‏هاى برخورد با مردم شكست خورده بصره را تذكّر مى‏دهد؛
و در نامه ٣٥ علل فروپاشى حكومت مصر را بيان مى‏كند؛
و در نامه ٣٦ شيوه‏هاى سركوب كردن دشمن را بيان مى‏دارد؛
و در نامه ٥٠ فرماندهان نظامى خود را به شيوه‏هاى صحيح مردم دارى دعوت مى‏كند، و دستورالعمل‏هاى نظامى، اجتماعى، سياسى را صادر مى‏فرمايد؛
و در نامه ٥٦ فرماندار نظامى خود، شريح بن هانى را به خداگرائى و تقوا و خودسازى سفارش مى‏كند؛
و در نامه ٥٧ مردم كوفه را به واقع نگرى و جهاد در راه خدا دعوت مى‏كند؛
و در نامه ٥٨ علل پيدايش جنگ صفّين و حكميّت را براى مردم مصر توضيح مى‏دهد؛
و در نامه ٦٠ به مشكلات درون مرزى مانورهاى نظامى و لشگركشى‏هاى ضرورى و وظيفه فرماندارانى كه در بين راه با لشگريان اسلام مواجه هستند مى‏پردازد؛
و در نامه ٦١ فرماندار نظامى منطقه هيت، كميل بن زياد را در پاسخ ندادن به مهاجمان شام و نداشتن طرح و برنامه نظامى نكوهش مى‏كند؛
و در نامه ٦٤ معاويه را از سربازان مجاهد و پيكارگران بنى‏هاشم و خط شكنى‏هاى خود هشدار مى‏دهد؛
و در نامه ٧٠ فرماندار مدينه سهل بن حنيف انصارى را نسبت به فراريان توجيه مى‏كند.


۵
سوم - مديريّت اقتصادى‏

و در نامه ٧٧ شيوه مناظره با فرماندهان نظامى خوارج را به ابن عبّاس مى‏شناساند.

سوم - مديريّت اقتصادى‏

امام على (عليه السلام) در خطبه ١٥ و١٦ و٢٣ و٢٦ و٣٧ و٩٠ و١٢٦ و١٤٢ و٢٢٤ و٢٢٥ و در نامه ٣ و٥ و٢٠ و٢١ و٢٤ و٢٥ و٢٦ و٤٠ و٤١ و٤٣ و٤٥ و٥١ و٥٣ مديريّت اقتصادى به ارزيابى مى‏گذارد.
در خطبه ١٥ سياست كلّى اقتصادى را در اجراى عدالت اقتصادى و بريدن دست غارتگران بيت المال توضيح مى‏دهد؛
و در خطبه ١٦ به عدالت اقتصادى و از بين بردن شكاف طبقاتى اشاره مى‏كند؛
و در خطبه ٢٣ به فروباريدن روزى انسان‏ها و رفع ستم و نابرابرى‏ها مى‏پردازد؛
و در خطبه ٢٦ به وضع اسف‏بار معيشتى مردان جاهلى اشاره مى‏كند؛
و در خطبه ٣٧ به گرفتن حقوق محرومين از غارتگران بيت المال و از بين بردن شكاف طبقاتى اشاره دارد؛
و در خطبه ٩٠ تقسيم روزى از طرف پروردگار حكيم و ستمكارى از طرف بندگان خدا را مطرح مى‏كند؛
و در خطبه ١٢٦ سياست اقتصادى خويش را توضيح داده و هرگونه اسراف و تبذير را نفى مى‏كند؛
و در خطبه ١٤٢ روش‏هاى صحيح مصرف بيت المال و مصرف اموال عمومى و شخصى را توضيح مى‏دهد؛
و در خطبه ٢٢٤ به عدالت اقتصادى و ستم ستيزى و رعايت حقوق ديگران مى‏پردازد؛
و در خطبه ٢٢٥ روش دعا و نعمت خواستن از خدا را آموزش مى‏دهد؛
در نامه ٣ شريح قاضى را نسبت به اسراف در بيت المال هشدار مى‏دهد؛
و در نامه ٥ فرماندار آذربايجان را نسبت به مسئوليّت اموال عمومى تذكّر مى‏دهد؛
و در نامه ٢٠ زياد بن ابيه را از خيانت در اموال عمومى مى‏ترساند؛
و در نامه ٢١ روش‏هاى صحيح استفاده از بيت المال را آموزش مى‏دهد؛
و در نامه ٢٤ روش استفاده از اموال شخصى خويش را به فرزندانش مى‏آموزد؛
و در نامه ٢٥ به كارگزاران مالياتى خود شيوه‏هاى جمع‏آورى بيت المال، و رعايت ارزش‏هاى اخلاقى را آموزش مى‏دهد؛
و در نامه ٢٦ كارگزاران اقتصادى بيت المال را از خيانت در امانت برحذر مى‏دارد؛
و در نامه ٤٠ يكى از فرمانداران خويش را از زمين خوارى و چنگ اندازى به بيت المال برحذر مى‏دارد؛
و در نامه ٤١ يكى از خويشاوندان خويش را كه در بيت المال خيانت كرده بود به اداى امانت فرا مى‏خواند؛
و در نامه ٤٣ مسقله، فرماندار اردشيرخرّه را نسبت به خيانت در بيت المال سرزنش مى‏كند؛
و در نامه ٤٥ فرماندار بصره عثمان بن حنيف را از گرايش به سرمايه داران هشدار مى‏دهد؛
و در نامه ٥١ به كارگزاران بيت المال روش‏هاى برخورد با مردم مسلمان را در جمع آورى بيت المال آموزش مى‏دهد؛
و در نامه ٥٣ سياست اقتصادى در تمام شئونات جامعه اسلامى را به مالك اشتر دستور مى‏دهد.

چهارم - مديريّت دولتى‏

مديريّت سياسى (قسمت خطبه‏ها)
امام (عليه السلام) در نامه ٢٥ و٢٦ و٣٨ و٤١ و٤٢ و٤٣ و٤٥ و٥١ و٥٣ و٥٩ و٧٠ و٧١، مديريّت دولتى، ارزشها و جوانب گوناگون آن را مطرح مى‏كند.
در نامه ٢٥ مديران اقتصادى خويش را با روش‏هاى صحيح جمع‏آورى بيت المال و برخورد با مردم آشنا مى‏سازد؛
و در نامه ٢٦ كارگزاران دولتى را در مسائل اقتصادى به تقوا و خداترسى فرا مى‏خواند؛
و در نامه ٣٨ مردم مصر را به هماهنگى و وحدت با دولتمردان دعوت مى‏كند؛
و در نامه ٤١ كارگزاران دولت را به حفظ امانت و رعايت ارزش‏هاى اخلاقى فرامى‏خواند؛
و در نامه ٤٢ كارگزاران دولت را به علل عزل و نصب‏ها آشنا مى‏سازد؛
و در نامه ٤٣ فرمانداران دولت را از خيانت در امانت هشدار مى‏دهد؛
و در نامه ٤٥ فرمانداران حكومت اسلامى را از رفاه زدگى و دنيا طلبى هشدار مى‏دهد؛
و در نامه ٥١ كارگزاران مالياتى دولت را به ارزش‏هاى اخلاقى فرا مى‏خواند؛
و در نامه ٥٣ كارگزاران دولت را به رعايت حقوق مردم و محرومين و رعايت قوانين و مقرّرات حكومت اسلامى فرامى‏خواند؛
و در نامه ٥٩ فرماندار دولت اسلامى را به حق گرائى و خدمت به مردم دعوت مى‏كند؛
و در نامه ٧٠ فرماندار دولت اسلامى را به ارزش‏گرائى دعوت كرده و نسبت به فراريان امر به سكوت مى‏كند؛
و در نامه ٧١ فرماندار دولت اسلامى را از دوروئى و چنگ اندازى به بيت المال پرهيز مى‏دهد.

پنجم - مديريّت اجتماعى‏

(مديريّت سياسى (قسمت خطبه‏ها)
امام على (عليه السلام) در نامه ٦ و١٩ و٢٦ و٢٧ و٢٩ و٣١ و٣٣ و٣٥ و٤٢ و٤٦ و٤٧ و٤٨ و٥٣ و٦٠ و٦٢ و٦٧ و٧٠ و٧٦ به مديريّت اجتماعى توجه مى‏كند :
در نامه ٦ به بيعت عمومى مردم و نقش مردم در انتخاب رهبر اشاره مى‏فرمايد؛
و در نامه ١٩ فرماندار خويش را به كسب رضايت مردم فرامى‏خواند؛
و در نامه ٢٦ كارگزاران بيت المال را به روش‏هاى صحيح برخورد با مردم دعوت مى‏كند؛
و در نامه ٢٧ فرماندار مصر محمدبن ابى بكر را به خوش‏رفتارى با مردم فرا مى‏خواند؛
و در نامه ٢٩ مردم بصره را به رعايت نظم و قانون دعوت مى‏كند؛
و در نامه ٣١ شيوه‏هاى دوست‏يابى و رعايت حقوق دوستان و روش‏هاى صحيح زندگى اجتماعى را به فرزندش آموزش مى‏دهد؛
و در نامه ٣٣ فرماندار مكّه را به رعايت حقوق حجّاج بيت اللَّه الحرام و رفع مشكل مسكن آنان سفارش مى‏كند؛
و در نامه ٣٥ كوفيان را در ترك كمك به مردم مصر نكوهش مى‏كند؛
و در نامه ٤٢ از فرماندار عزل شده دلجوئى به عمل مى‏آورد؛
و در نامه ٤٦ فرماندار خويش را به شيوه‏هاى مردم دارى و محبّت به مسلمين و خدمت به محرومان فرامى‏خواند؛
و در نامه ٤٧ فرزندان خويش را به عدالت و حق گرائى و احسان به همسايگان و محرومان سفارش مى‏كند؛
و در نامه ٤٨ معاويه را از ستم به مردم و ظلم به محرومين برحذر مى‏دارد؛
و در نامه ٥٣ مالك اشتر را به استقرار نظم اجتماعى و پرداختن حقوق اقشار گوناگون جامعه و خوشرفتارى با مردم دستور مى‏دهد؛
و در نامه ٦٠ سربازان شركت داده در مانور نظامى را از تعرّض به اموال ديگران برحذر مى‏دارد؛
و در نامه ٦٢ مردم مصر را به حق‏گرائى و ستم ستيزى و عبرت گرفتن از تاريخ گذشتگان دعوت مى‏كند؛
و در نامه ٦٧ فرماندار مكّه را به خوشرفتارى با مردم و حجّاج بيت اللَّه الحرام دستور مى‏دهد؛
و در نامه ٧٠ فرماندار مدينه را به عدالت گرائى و واقع‏بينى فرا مى‏خواند؛
و در نامه ٧٦ فرماندار بصره را به خوش‏رفتارى با مردم و عدالت در رفتار و پرهيز از غضب سفارش مى‏كند.
با توجّه به موارد فراوان و گوناگون ياد شده با اين واقعيت آشنا مى‏گرديم كه مباحث ارزشمند مديريّت در تمام جوانب گسترده آن در نهج‏البلاغه مطرح است.
زيرا نهج‏البلاغه همراه با اداره صحيح كشور اسلامى تحقّق يافته است، و روش‏ها و شيوه‏هاى صحيح مديريّت در آن مطرح شده و واقعيّت‏هاى زندگى سياسى، اجتماعى، فرد و جامعه از نظر كاربردى معرّفى شده‏اند با اين تفاوت كه :
حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) از ديدگاه وحى الهى واقعيّت‏ها را مى‏نگريست و مى‏شناساند، امّا ديگر نظريّه پردازان جهان با انواع تجربه‏ها، تحليل‏ها، برّرسى‏ها، پس از سالها تلاش به اُفق روشن مرزهاى دانش عَلَوى راه يافته‏اند.
و ديگر آنكه مديريّت خانواده در نگاه حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) والاترين نوع مديريّت‏ها است.
زيرا در تمام انواع مديريّت‏ها نقش تعيين كننده دارد.

ششم - مديريّت خانواده‏

الف - زيربنائى بودن خانواده

فرق ديگرى كه در مباحث مديريّت بايد مورد ارزيابى قرار گيرد، مبحث زير بناى مديريّت هاست صاحب نظران مباحث مديريّت در جهان امروز تنها به روش‏ها و شيوه‏هاى اداره مراكز و مجتمع‏هاى سياسى تجارى مى‏انديشند و انواع طرح‏ها و مُدل‏هاى كاربردى را به ارزيابى و آزمايش مى‏گذارند.


۶
ب - ويژگى‏هاى مديريّت خانواده‏

امّا كارى به أساسى‏ترين، و ارزشمندترين و زيربنائى‏ترين نوع مديريّت ندارند و آن مديريّت خانوادگى است.
دنياى امروز هم خانواده را در تمدّن‏هاى كنونى از بين برده‏اند و هم در فكر تقويت بنيان‏هاى آن نيستند و هم از نقش سرنوشت ساز آن در ديگر مديريّت ها غافلند.
در صورتى كه از ديدگاه حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) تا مديريّت خانواده با اصالت و سلامت و ارزشهاى اخلاقى، سامان نگيرد،
استحكام و قوام پيدا نكند
و فرزندان و نوجوانان امروز در آغوش گرم پدران و مادران صحيح تربيت نشوند
راه و رسم زندگى را نياموزند،
با ارزش‏هاى اخلاقى آشنا نگردند،
در فرداى نزديك نخواهند توانست، انواع مديريّت‏ها را به خوبى اداره كنند و از آينده سازان كشور باشند.
از ديدگاه نهج‏البلاغه، مديريّت خانواده زيربناى مديريّت هاست.
اگر كودكى با انواع زشتى‏ها، بزهكارى‏ها، ضرب و شتم‏ها، دروغ گوئى‏ها بزرگ شود محبّت پدر و مادر را ننگرد،
با عواطف و احساسات ارزشمند خانواده نيازهاى روانى او تأمين نگردد،
فردا كه بزرگ شد، و به دانش و تخصّص دست يافت، و از مديران كشور بحساب آمد نمى‏تواند به ارزشها توجه كند،
و در اداره كشور، واقع گرا و ارزش گرا باشد
و با مردم برخوردهاى صحيح و انسانى داشته باشد.
زيرا با انواع كمبودها، انحرافات، كجروى‏ها رشد كرده است، و كمبود عاطفه، كمبود محبّت و كمبود ارزش‏ها او را انسانى تُندخو، واپس گرا، و غير منطقى تربيت كرده كه در مديريّت‏هاى گوناگون، انسان موفّقى نخواهد بود
و در مديريّت چنين افراد تربيت نشده‏اى انواع برخوردهاى نادرست، رشوه خوارى و درگيرى‏هاى ناروا، وجود خواهد داشت.
با توجّه به اين گونه از واقعيّت هاست كه امام على (عليه السلام) در دستورالعمل‏هاى سياسى، مديريّتى، به مديران ارشد خود رهنمود مى‏دهد كه مديران كشور اسلامى را از خانواده‏هاى پاك و نيكوكار انتخاب كنند.
از اين رو به مالك اشتر مى نويسد :
ثُمَّ الْصَقْ بِذَوِي الْمُرُوءَاتِ وَ الأَْحْسَابِ وَ أَهْلِ الْبُيُوتَاتِ الصَّالِحَةِ وَ السَّوَابِقِ الْحَسَنَةِ ثُمَّ أَهْلِ النَّجْدَةِ وَ الشَّجَاعَةِ وَ السَّخَاءِ وَ السَّمَاحَةِ فَإِنَّهُمْ جِمَاعٌ مِنَ الْكَرَمِ وَ شُعَبٌ مِنَ الْعُرْفِ ثُمَّ تَفَقَّدْ مِنْ أُمُورِهِمْ مَا يَتَفَقَّدُ الْوَالِدَانِ مِنْ وَلَدِهِمَا وَ لاَ يَتَفَاقَمَنَّ فِي نَفْسِكَ شَيْ‏ءٌ قَوَّيْتَهُمْ بِهِ وَ لاَ تَحْقِرَنَّ لُطْفاً تَعَاهَدْتَهُمْ بِهِ وَ إِنْ قَلَّ فَإِنَّهُ دَاعِيَةٌ لَهُمْ إِلَى بَذْلِ النَّصِيحَةِ لَكَ وَ حُسْنِ الظَّن‏ بِكَ وَ لاَ تَدَعْ تَفَقُّدَ لَطِيفِ أُمُورِهِمُ اتكَالاً عَلَى جَسِيمِهَا فَإِنَّ لِلْيَسِيرِ مِنْ لُطْفِكَ مَوْضِعاً يَنْتَفِعُونَ بِهِ وَ لِلْجَسِيمِ مَوْقِعاً لاَ يَسْتَغْنُونَ عَنْهُ
سپس براى انتخاب نظاميان با خانواده‏هاى ريشه‏دار، داراى شخصيّت حساب شده، خاندانى پارسا، داراى سوابقى نيكو و درخشان، كه دلاور و سلحشور و بخشنده و بلند نظرند، روابط نزديك بر قرار كن، آنان همه بزرگوارى را در خود جمع كرده، و نيكى‏ها را در خود گرد آورده‏اند،
پس در كارهاى آنان بگونه‏اى بينديش كه پدرى مهربان درباره فرزندش مى‏انديشد، و مبادا آن چه را كه آنان را نيرومند مى‏كند در ديده‏ات بزرگ جلوه كند، و نيكوكارى تو نسبت به آنان هر چند اندك باشد را خوار مپندار، زيرا نيكى آنان را به خيرخواهى تو خواند، و گمانشان را نسبت به تو نيكو گرداند، و رسيدگى به امور كوچك آنان را به اعتماد رسيدگى به كارهاى بزرگشان وامگذار، زيرا نيكى اندك تو را جايگاهى است كه از آن سود مى‏برند، و نيكى‏هاى بزرگ تو را جايى است كه از آن بى‏نياز نيستند.
يعنى تا خانواده سالم نباشد، تا خانواده‏ها اصالت نداشته باشند، و كودكان و نوجوانان امروز در آغوش گرم خانواده‏ها با ارزش‏ها تربيت نشوند، در آينده نزديك مديران لايق و سالمى نيز نخواهيم داشت.
بنابراين مديريّت خانواده زيربناى ديگر مديريّت‏ها است كه نيروى انسانى نقش اوّل را در آن خواهد داشت و نيروى انسانى تنها در خانواده‏اى پاك و سالم تربيت خواهند گرديد، كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) در نامه ٥٣ چنين رهنمود مى‏دهد :
ثُمَّ انْظُرْ فِي أُمُورِ عُمَّالِكَ فَاسْتَعْمِلْهُمُ اخْتِبَاراً وَ لاَ تُوَلهِمْ مُحَابَاةً وَ أَثَرَةً فَإِنَّهُمَا جِمَاعٌ مِنْ شُعَبِ الْجَوْرِ وَ الْخِيَانَةِ وَ تَوَخَّ مِنْهُمْ أَهْلَ التَّجْرِبَةِ وَ الْحَيَاءِ مِنْ أَهْلِ الْبُيُوتَاتِ الصَّالِحَةِ وَ الْقَدَمِ فِي الإِْسْلاَمِ الْمُتَقَدمَةِ فَإِنَّهُمْ أَكْرَمُ أَخْلاَقاً وَ أَصَحُّ أَعْرَاضاً وَ أَقَلُّ فِي الْمَطَامِعِ إِشْرَاقاً وَ أَبْلَغُ فِي عَوَاقِبِ الأُْمُورِ نَظَراً (١٠)
سپس در امور كارمندانت بينديش، و پس از آزمايش به كارشان بگمار، و باميل شخصى، و بدون مشورت با ديگران آنان را به كارهاى مختلف وادار نكن، زيرا نوعى ستمگرى و خيانت است كارگزاران دولتى را از ميان مردمى با تجربه و با حيا، از خاندانهاى پاكيزه و با تقوى‏، كه در مسلمانى سابقه درخشانى دارند انتخاب كن، زيرا اخلاق آنان گرامى‏تر، و آبرويشان محفوظتر، و طمع ورزيشان كمتر، و آينده نگرى آنان بيشتر است.
سپس روزى فراوان برآنان ارزانى‏دار، كه با گرفتن حقوق كافى در اصلاح خود بيشتر مى‏كوشند، و با بى‏نيازى، دست به اموال بيت‏المال نمى‏زنند، واتمام حجّتى است بر آنان اگر فرمانت را نپذيرند يا در امانت تو خيانت كنند.
با توجّه به نقش زيربنائى مديريّت خانواده در انواع ديگر مديريّت‏ها در مى‏يابيم كه علل ناكامى‏ها و كاستى‏هاى موجود در مديريّت‏هاى شرقى و غربى به ناديده گرفتن اصل خانواده ارتباط دارد.
كه اصالت و سلامت خانواده را از ياد بردند،
و فرزندان و كودكان ديروز طعم شيرين محبّت مادر را در كانون گرم خانوادها نچشيدند
و لبخندهاى مصنوعى پرستاران در مراكز نگهدارى كودكان نتوانست كمبودهاى عاطفى اين كودكان را نسبت به مادران و پدرانشان جبران كند.
كه امروز مديران و مديريّت‏ها داراى انواع مشكلات اخلاقى تربيتى مى‏باشند،
در صورتى كه از ديدگاه حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) براى داشتن مديريّت‏هاى صالح و سالم از خانواده‏ها بايد آغاز كرد،
و بازسازى و كمال انواع مديريّت‏ها را بايد در سلامت و اصالت مديريّت خانواده جستجو كرد.

ب - ويژگى‏هاى مديريّت خانواده‏

مقدمه

پس از شناخت زيربنايى بودن مديريّت خانواده و درك ارزش و اهميّت نقش خانواده در سلامت و اصالت ديگر انواع مديريّت‏ها، بايد ويژگى‏هاى ارزشمند مديريّت خانواده را در نگاه امام على (عليه السلام) به بحث و ارزيابى گذاشت.
طبيعى است كه در كشورهاى غربى و اروپائى چون أساس خانواده را ويران كرده اند و اعتقادى به ضرورت تشكيل خانواده ندارند، و همه ارزش‏هاى خانه و خانواده در شعله‏هاى هوس‏هاى سركش دموكراسى و آزادى فردى، سوخته است نمى‏توانند به نقش زيربنايى مديريّت خانواده بيانديشند،
صرف نظر از ارزشمندى و زيربنائى بودن مديريّت خانواده در نگاه و منظر حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) داراى ويژگى‏هاى ارزشمندى است كه در اين قسمت به برخى از آنها اشاره مى‏شود، مانند :

١- اصل مديريت مرد در خانواده (انتخاب مدير)

از نظرگاه نهج‏البلاغه، مديريّت صحيح از خانواده آغاز مى‏شود، و در يك مجتمع كوچك خانوادگى كه زنى و مردى و فرزندانى در آن زندگى مى‏كنند ضرورت مديريّت مطرح است، و چگونگى اداره زندگى در خانواده مهم است و براى سلامت و تداوم اصالت خانواده، خداوند انسان آفرين، مدير و نوع مديريّت را در اين مجتمع كوچك تعيين فرموده است كه :
الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلى النِّسَاءِ بمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضهُمْ عَلى بَعْضٍ وَبمَا أَنفَقُوا مِنْ أَمْوَالهِمْ فَالصَّالحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَيْبِ بمَا حَفِظَ اللَّهُ وَاللاَّتي تخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ في المَضَاجِعِ وَاضرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلَا تَبْغُوا عَليهِنَّ سَبِيلاً إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيّاً كَبِيراً. (١١)
مردان، سرپرست و نگهبان زنانند، بخاطر برترى‏هايى كه خداوند (از نظر نظام اجتماع) براى بعضى نسبت به بعضى ديگر قرار داده است، و بخاطر انفاق‏هايى كه از اموالشان (در مورد زنان) مى‏كنند. و زنانِ صالح، زنانى هستند كه متواضعند، و در غياب (همسر خود) اسرار و حقوق او را، در مقابل حقوقى كه خدا براى آنان قرار داده، حفظ مى‏كنند. و (امّا) آن دسته از زنان را كه از سركشى و مخالفتشان بيم داريد، پند و اندرز دهيد! و (اگر مؤثر واقع نشد) در بستر از آنها دورى نماييد! و (اگر هيچ راهى جز شدّت عمل، براى وادار كردن آنها به انجام وظايفشان نبود) آنها را تنبيه كنيد! و اگر از شما پيروى كردند، راهى براى تعدّى بر آنها نجوييد! (بدانيد) خداوند، بلندمرتبه و بزرگ است. (و قدرت او، بالاترين قدرت‏هاست.)
زيرا خداوند هستى، زن را براى مادر شدن انتخاب كرد و براى آنكه مادر لايقى باشد و بتواند دوران قاعدگى و حاملگى و زايمان و مشكلات پس از زايمان، و دوران بچّه دارى را به خوبى تحمّل كند، او را كانون عواطف و احساسات قرار داده است‏
تا با قدرت فزاينده عواطف و احساسات بتواند بار سنگين شدن انسان را بردارد.
و چون كانون احساسات است.
و در دوران‏هاى بحرانى و مشكلات طاقت فرساى ياد شده احتياج به پاسدارى دارد كه او را حفظ كند و نيازها و نيازمنديهاى او را برآورد نفقه او بر مرد واجب است، و از اين رو مرد مدير خانواده است.

٢- اصل هماهنگى در مديريت خانواده

در اداره مجتمع‏هاى انسانى يا دولتى و تجارى، آنگاه موفّق خواهيم بود كه اصل هماهنگى در تمام جوانب آن اداره يا مجتمع يا كارخانه رعايت گردد.
همه هماهنگ كار كنند.
كارمندان با كار فرمايان هماهنگ باشند.
همه اعضاء مجتمع با مديران كل و معاونت‏هاى موجود هماهنگ باشند
كسى از مقرّرات و نظم موجود سرپيچى نكند و با اجازه مسئولان ذيربط كارها آغاز و پايان پذيرد.
از اين رو در مجتمع ارزشمند خانواده، بچّه‏ها بايد با پدر خانواده هماهنگ باشند
و خانم خانه بايد از مرد يعنى از مدير خانواده اجازه بگيرد، و با هماهنگى خارج شود، كه اجازه گرفتن زن از مرد براى خارج شدن از خانه يكى از اصول مديريّتى براى برقرارى نظم در محيط خانه است كه نقش تربيتى مهمى در خانواده دارد.

٣- اصل مشورت در خانواده

همانگونه كه در مديريّت‏هاى گوناگون اصل مشورت كارساز است و نقش تعيين كننده دارد، در مديريّت خانواده نيز اصل مشورت نقش تعيين كننده‏اى دارد.
پدر خانواده بايد با بچّه‏ها، با همسر، مشورت كند
تبادل افكار كند
كه مشورت ارزشمند است،
و شخصيّت را در بچّه‏ها و همسر، شكوفا مى‏كند كه حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود :
لاَ غِنَى كَالْعَقْلِ وَ لاَ فَقْرَ كَالْجَهْلِ وَ لاَ مِيرَاثَ كَالأَْدَبِ وَ لاَ ظَهِيرَ كَالْمُشَاوَرَةِ
هيچ بى‏نيازى چون عقل، و هيچ فقرى چون نادانى نيست، هيچ ارثى چون ادب، و هيچ پشتيبانى چون مشورت نيست.
امّا بايد توجّه داشت كه مدير خانواده بايد تصميم نهائى را بگيرد، و در مشورت‏ها و تضاد خواسته‏ها و انديشه‏ها اوست كه بايد اختلافات را برطرف سازد.
و چون تصميم نهائى با مرد است نبايد به هر خواسته‏اى از بچّه‏ها و همسر عمل كند.
بايد بگونه‏اى مشورت كند، تصميم بگيرد كه اعضاء خانواده او را كمك كنند و بدانند كه او تصميم نهائى را مى‏گيرد كه فرمود :
فَاتَّقُوا شِرَارَ النسَاءِ وَ كُونُوا مِنْ خِيَارِهِنَّ عَلَى حَذَرٍ وَ لاَ تُطِيعُوهُنَّ فِي الْمَعْرُوفِ حَتَّى لاَ يَطْمَعْنَ فِي الْمُنْكَرِ (١٢)
پس، از زنان بد، بپرهيزيد و مراقب نيكانشان باشيد، در خواسته‏هاى نيكو، همواره فرمانبردارشان نباشيد تا درانجام منكرات طمع ورزند.

٤- اصل تقسيم كار در خانواده

يكى ديگر از ويژگى‏هاى مديريّت خانواده در اسلام، اصل تقسيم كار است‏
بايد جايگاه زن و مرد تعريف شود، روشن گردد كه محيط و مكان فعاليّت زنان كجا و مردان در كجاست؟


۷
٥- اصل رعايت تناسب در انتخاب كارها

اگر به اصل تقسيم كار توجّه كارشناسانه صورت گيرد
و مرد و زن در جايگاه يكديگر تزاحم ايجاد نكنند و هر كدام به وظيفه خود عمل كنند
خانواده رو به رشد و كمال رفته و كودكان در چنين كانون گرمى تربيت مى‏شوند.
حضرت زهرا (سلام الله عليها) در اين رابطه فرمود :
يكى از عوامل شادابى و تكامل خانواده‏ها تعيين حدود مسئوليت افراد در خانوادهاست.
با تقسيم كار، عدالت اجتماعى در محيط كوچك خانواده سعادت مى‏آفريند و زن را از دخالت در امورى كه سزاوار نيست باز مى‏دارد.
امام باقر (عليه السلام) فرمود :
حضرت فاطمه (سلام الله عليها) كارهاى منزل را با حضرت على (عليه السلام) اينگونه تقسيم كرد كه :
خمير كردن آرد، و نان پختن، و تميز كردن خانه و جارو زدن خانه، به عهده فاطمه باشد.
و كارهاى بيرون منزل از قبيل، جمع آورى هيزم و تهيّه موادّ اوّليه غذايى را على (عليه السلام) انجام دهد.
امام صادق (عليه السلام) فرمود :
اين تقسيم كار با رهنمود رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) انجام گرفت.
آنگاه كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود :
كارهاى داخل منزل را فاطمه (سلام الله عليها) و كارهاى بيرون منزل را على (عليه السلام) انجام دهد، حضرت زهرا (سلام الله عليها) با خوشحالى فرمود :
فَلا يَعلَمُ ما داخَلَلنى‏ مِنَ‏السرُورِ اِلاَّاللَّهُ بِاِكفَائى‏ رَسُولُ‏اللَّهِ تحَمُّلَ رِقابِ الرِّجالِ‏ (١٣)
جز خدا كسى نمى‏داند كه از اين تقسيم كار تا چه اندازه خوشحال شدم، زيرا رسول خدا مرا از انجام كارهايى كه مربوط به مردان است، بازداشت. (١٤)
امام على (عليه السلام) نيز در رهنمودى نورانى به امام حسن مجتبى (عليه السلام) نسبت به اصل تقسيم كار در خانواده فرمود :
وَ اجْعَلْ لِكُل‏ إِنْسَانٍ مِنْ خَدَمِكَ عَمَلاً تَأْخُذُهُ بِهِ فَإِنَّهُ أَحْرَى أَلاَّ يَتَوَاكَلُوا فِي خِدْمَتِكَ
كار هر كدام از خدمتكارانت را معيّن كن كه او را در برابر آن كار مسئول بدانى، كه تقسيم درست كار سبب مى‏شود كارها را به يكديگر وا نگذارند، و در خدمت سُستى نكنند.

٥- اصل رعايت تناسب در انتخاب كارها

اصل تناسب روحيّه‏هاى افراد با كار مورد نظر، يكى ديگر از اصول مديريّت هاست كه در رشد فردو جامعه تأثير بسزائى دارد.
امروزه در مبحث روانشناسى كار يكى از مباحث جدّى و كاربردى است.
روانشناسان به اين نتيجه رسيده‏اند كه بسيارى از انسان‏ها براى بسيارى از كارها مناسب نيستند و نمى‏توانند در انجام آن موفّق باشند
و اين ضرب المثل هر كى‏ك را سَر كارى ساختند
يكى از ضرب المثل‏هاى شيرين و علمى و كاربردى است. بشر پس از تجربيّات فراوان و زيان‏هاى تلخ به اين نتيجه رسيد كه :
بايد بين انسان و كار مورد نظر او برّرسى‏هاى كارشناسانه صورت پذيرد.
انسان كارى را انتخاب كند كه با روح او سازگار است‏
با توان و انديشه و خلاّقيّت او تناسب دارد.
اين اصل ارزشمند در مديريّت خانواده در تفكّر حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) وجود داشت كه فرمود :
وَ لاَ تُمَلكِ الْمَرْأَةَ مِنْ أَمْرِهَا مَا جَاوَزَ نَفْسَهَا فَإِنَّ الْمَرْأَةَ رَيْحَانَةٌ وَ لَيْسَتْ بِقَهْرَمَانَةٍ
كارى كه برتر از توانايى زن است به او وامگذار، كه زن گل بهارى است، نه پهلوانى سخت كوش.
بنابراين نبايد كارهاى سخت و خشن را به زن واگذار كرد كه با روح او انطباق ندارد.

٦- اصل حفاظت در خانواده

يكى ديگر از ويژگى‏هاى مديريّت خانواده، اصل حفاظت است، مرد كه مدير خانواده است يكى از مسئوليّت‏هاى‏مهم او حفاظت و پاسدارى از حريم خانواده و سلامت زن و فرزند و عفّت و حجاب و ناموس است.
اگر اصل حفاظت درست انجام گيرد، خانواده از انواع آفات مصون خواهد ماند
و با سلامت و اصالت به پيش خواهد رفت.
اصل حفاظت در ديگر انواع مديريّت‏ها نيز نقش تعيين كننده دارد
كه حضرت امام على (عليه السلام) فرمود :
وَ اكْفُفْ عَلَيْهِنَّ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ بِحِجَابِكَ إِيَّاهُنَّ فَإِنَّ شِدَّةَ الْحِجَابِ أَبْقَى عَلَيْهِنَّ وَ لَيْسَ خُرُوجُهُنَّ بِأَشَدَّ مِنْ إِدْخَالِكَ مَنْ لاَ يُوثَقُ بِهِ عَلَيْهِنَّ وَ إِنِ اسْتَطَعْتَ أَلاَّ يَعْرِفْنَ غَيْرَكَ فَافْعَلْ. (١٥)
پرده حجاب نگاهشان دار، تا نامحرمان را ننگرند، زيرا كه سخت گيرى در پوشش، عامل سلامت و استوارى آنان است، بيرون رفتن زنان بدتر از آن نيست كه افراد غيرصالح را در ميانشان آورى، و اگر بتوانى بگونه‏اى زندگى كنى كه غير تو را نشناسند چنين كُن.

٧- اصل مسئوليت پذيرى

اصل مسئوليّت پذيرى در تمام مديريّت‏ها نيز نقش تعيين كننده دارد و در مديريّت خانواده نيز ارزشمند است.
اگر زن و مرد هركدام با مسئوليّت‏هاى خود آشنا باشند.
اگر فرزندان هر كدام به تناسب دوران زندگى جوانى و نوجوانى با مسئوليّت‏هاى خود آشنا شوند،
و هر كدام در انجام مسئوليّت‏ها موفّق باشند.
سلامت و پويايى خانواده حفظ مى‏گردد و همه اعضاء خانواده به كمال خواهند رسيد.
اگر پدران، مسئوليت نان آورى و كار و توليد و تأمين هزينه مناسب خانواده را بدرستى بشناسند و به آن عمل كنند. و اگر همسران و مادران مسئوليّت شوهردارى و تربيت فرزند و خانه دارى را درست انجام دهند و محيط خانواده را هدفدار و شاداب نگهدارند
و فرزندان، هر كدام به وظيفه خود عمل كنند، كمك و ياور پدر و مادر باشند، اصالت و سلامت خانواده تحقّق يافته، آينده كشور نيز روشن است كه حضرت اميرالمومنين (عليه السلام) خطاب به علاءبن زياد كه زن و فرزند خويش را ترك گفته و از كار و توليد دست كشيده بود و در غارها عبادت مى‏كرد فرمود :
يَا عُدَيَّ نَفْسِهِ لَقَدِ اسْتَهَامَ بِكَ الْخَبِيثُ أَ مَا رَحِمْتَ أَهْلَكَ وَ وَلَدَكَ أَ تَرَى اللَّهَ أَحَلَّ لَكَ الطَّيبَاتِ وَ هُوَ يَكْرَهُ أَنْ تَأْخُذَهَا أَنْتَ أَهْوَنُ عَلَى اللَّهِ مِنْ ذَلِكَ‏ (١٦)
اى دشمنك جان خويش، شيطان سرگردانت كرده، آيا تو به زن و فرزندانت رحم نمى‏كنى؟ تو مى‏پندارى كه خداوند نعمت‏هاى پاكيزه‏اش را حلال كرده امّا دوست ندارد تو از آنها استفاده كنى؟ تو در برابر خدا كوچك تر از آنى كه اينگونه با تو رفتار كند.
و در ادامه يادآورى مسئوليّت‏ها اين نكته را تذكّر مى‏دهد كه ازدواج و تشكيل خانواده مسئوليّت آور است، كه فرمود :
الْمَرْأَةُ شَرُّ كُلُّهَا وَ شَرُّ مَا فِيهَا أَنَّهُ لاَ بُدَّ مِنْهَا (١٧)
زن و زندگى، همه‏اش دردسر است و زحمت بارتر اينكه از او چاره‏اى نيست. (١٨)

٨- اصل سعه صدر و تحمل مشكلات

يكى ديگر از اصولى كه در تمام مديريّت‏ها نقش تعيين كننده و كاربردى دارد، اصل سعه صدر و قدرت تحمّل يكديگر در خانواده‏ها است.
اگر پدران و مادران بچه را درك كرده و مشكلات آنان را تحمّل كنند.
اگر زن و شوهر ناملايمات زندگى را به خوبى تحمّل كنند؛
كانون گرم خانواده تداوم يافته و فرزندان به خوبى تربيت مى‏شوند كه حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) به اين حقيقت ميان همسران اشاره مى‏فرمايد كه :
آلَةُ الرِّيَاسَةِ سَعَةُ الصَّدْرِ (١٩)
بردبارى و تحمّل سختى‏ها، ابزار رياست است.
و آنگاه به نكته ظريف ديگرى در روابط همسران اشاره مى‏فرمايد كه :
الْمَرْأَةُ عَقْرَبٌ حُلْوَةُ اللَّسْبَةِ (٢٠)
آزار زن شيرين است.

٩- اصل فرهنگ پرهيز و حجاب

يكى ديگر از ويژگى‏هاى مديريّت خانواده در منظر نهج‏البلاغه، رعايت اصل فرهنگ پرهيز است.
اگر محيط خانواده از تهاجم بيگانه محفوظ باشد.
هر نامحرمى به حريم خانواده راه نيابد. هرگونه روابط صحيح و ناصحيحى شكل نگيرد.
رفت و آمد ديگران و نامحرمان كنترل و با حفظ حجاب انجام پذيرد و محدوده روابط اجتماعى زنان و مردان مشخّص باشد. اصل حجاب رعايت شود.
اصل پرهيز در رفت و آمدها در روابط اجتماعى، در مهمانى‏ها و پذيرائى‏ها حفظ شود
سلامت خانواده‏ها نيز تضمين است كه حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود :


۸
١٠- اصل اعتدال گرائى در خانواده (رعايت اصل صداقت)

وَ اكْفُفْ عَلَيْهِنَّ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ بِحِجَابِكَ إِيَّاهُنَّ فَإِنَّ شِدَّةَ الْحِجَابِ أَبْقَى عَلَيْهِنَّ وَ لَيْسَ خُرُوجُهُنَّ بِأَشَدَّ مِنْ إِدْخَالِكَ مَنْ لاَ يُوثَقُ بِهِ عَلَيْهِنَّ وَ إِنِ اسْتَطَعْتَ أَلاَّ يَعْرِفْنَ غَيْرَكَ‏فَافْعَلْ. (٢١)
در پرده حجاب نگاهشان دار، تا نامحرمان را ننگرند، زيرا كه سخت گيرى در پوشش، عامل سلامت و استوارى آنان است، بيرون رفتن زنان بدتر از آن نيست كه افراد غيرصالح را در ميانشان آورى، و اگر بتوانى بگونه‏اى زندگى كنى كه غير تو را نشناسند چنين كُن.

١٠- اصل اعتدال گرائى در خانواده (رعايت اصل صداقت)

يكى ديگر از ويژگى‏هاى مديريّت خانواده اصل اعتدال گرائى است،
همواره ستايش بيجا و تندروى‏ها و كاستى‏ها در ستودن ديگران نكوهيده و مشكل آفرين است.
زن و مرد بايد با صداقت و يكدلى زندگى كنند، تا لباس زيباى يكديگر باشند، و روح و روان يكديگر را به آرامش برسانند.
به يكديگر راست بگويند، ستايش‏ها و نقدها عادلانه باشد. از سوءظن و بدگمانى پرهيز كنند.
يكديگر را بيش از آنچه كه هستند، ندانند و از آرزوها و توقّعات افراطى بپرهيزند كه امام على (عليه السلام) فرمود :
وَ لاَ تَعْدُ بِكَرَامَتِهَا نَفْسَهَا وَ لاَ تُطْمِعْهَا فِي أَنْ تَشْفَعَ لِغَيْرِهَا وَ إِيَّاكَ وَ التَّغَايُرَ فِي غَيْرِ مَوْضِعِ غَيْرَةٍ فَإِنَّ ذَلِكَ يَدْعُو الصَّحِيحَةَ إِلَى السَّقَمِ وَ الْبَرِيئَةَ إِلَى الريَبِ وَ اجْعَلْ لِكُل‏ إِنْسَانٍ مِنْ خَدَمِكَ عَمَلاً تَأْخُذُهُ بِهِ فَإِنَّهُ أَحْرَى أَلاَّ يَتَوَاكَلُوا فِي خِدْمَتِكَ وَ أَكْرِمْ عَشِيرَتَكَ فَإِنَّهُمْ جَنَاحُكَ الَّذِي بِهِ تَطِيرُ وَ أَصْلُكَ الَّذِي إِلَيْهِ تَصِيرُ وَ يَدُكَ الَّتِي بِهَا تَصُولُ اسْتَوْدِعِ اللَّهَ دِينَكَ وَ دُنْيَاكَ وَ اسْأَلْهُ خَيْرَ الْقَضَاءِ لَكَ فِي الْعَاجِلَةِ وَ الآْجِلَةِ وَ الدُّنْيَا وَ الآْخِرَةِ وَ السَّلاَمُ
مبادا در گرامى داشتن زن زياده‏روى كنى كه او را به طمع ورزى كشانده براى ديگران شفاعت نمايد بپرهيز از غيرت نشان دادن بيجا كه درستكار را به بيمار دلى، و پاكدامن را به بدگمانى رساند كار هر كدام از خدمتكارانت را معيّن كن كه او را در برابر آن كار مسئول بدانى، كه تقسيم درست كار سبب مى‏شود كارها را به يكديگر وا نگذارند، و در خدمت سُستى نكنند خويشاوندانت را گرامى دار، زيرا آنها پر و بال تو مى‏باشند، كه با آن پرواز مى‏كنى، و ريشه تواند كه به آنها باز مى‏گردى، و دست نيرومند تواند كه با آن حمله مى‏كنى. دين و دنياى تو را به خدا مى‏سپارم، و بهترين خواسته الهى را در آينده و هم اكنون، در دنيا و آخرت، براى تو مى‏خواهم، با درود.
اگر مديريّت خانواده با ويژگى‏هاى يادشده تشكيل و تداوم يابد، مى‏تواند فرزندانى سالم تربيت كند كه اين فرزندان در فرداى جامعه اسلامى انواع مديريّت‏هاى كشور را با سلامت و اصالت اداره كنند.

صفات مديران در نهج البلاغه‏

مقدمه

بحث مديريّت جامعه، و طرح انواع مديريّت‏ها، يك ضرورت غير قابل انكار اجتماعى است.
هرجا گروه و جمع و ملّت و قبيله و اُمَّتى وجود دارد، براى رفع نيازها و نيازمندى‏هاى جوامع بشرى با كيفيّت‏هاى گوناگون، مديريّت لازم است.
اداره يك جامعه كه داراى اقشار گوناگون اجتماعى است و بر آنها افكار و آراء متفاوتى حاكم است، بدون دستورالعمل صحيح و متناسب با نيازها و منطبق با واقعيّت‏ها ممكن نيست.
تلاش دانشمندان رشته مديريّت آن است كه شيوه‏ها و روش‏هاى صحيح مديريّت جامعه را در هر عصر و زمانى متناسب با همان جامعه، كشف و شناسائى نمايند و ديدگاههاى نوين و صحيحى ارائه كنند.
و هر روز كه جامعه انسان‏ها رو به كمال و تكامل مى‏رود، سطح دانش افراد فزونى مى‏يابد و تجربيّات گوناگونى به دست مى‏آورد، اختراعات و اكتشافات شگفت آورى انسان‏ها را به سوى اُفُق‏هاى نُو و روشنى سوق مى‏دهد. مبحث مديريّت نيز در اشكال گوناگون، ضرورت بيشترى پيدا مى‏كند، و اخلاق مديريّت و صفات مديران دقيق‏تر مورد ارزيابى قرار مى‏گيرد.
طبيعى است كه اداره جامعه، بدون مديريّتهاى صحيح و مترقّى و متكامل ممكن نيست،
و مديريّت‏ها، بدون مديران لايق و كار آمد، توانمند و بالنده نخواهند شد، پس همانگونه كه ضرورت مديريّت در جوامع بشرى يك اصل غير قابل انكار است، صفات والاى مديران و اخلاق صحيح مديريّت نيز يك ضرورت است.

اوّل - مديريّت اسلامى‏

مديريّت و كيفيّت اداره جوامع بشرى يك بحث عام و آزادى است كه متفكّران و انديشمندان مذاهب و مكاتب و اقوام و ملل گوناگون جهان به آن پرداخته‏اند.
و هركدام شيوه‏هاى رفتارى خاصّى را مطرح كرده‏اند.
براى ارزيابى انواع مديريّتها و تدوين اخلاق و صفات مديران، بايد به مركز اشتراك ديدگاه‏هاى مديريّتى توجّه داشت، زيرا همه قبول دارند كه :
الف - مجتمع انسانى بدون مديريّت به كمال نمى‏رسد.
ب - مجتمع انسانى نيازمند به انواع مديريّت هاست.
پس از درك و اثبات ضرورت مديريّت، آنگاه در تعريف انسان و جامعه انسان‏ها و كيفيّت و شيوه مديريّت، متفاوت مى‏انديشند.
يكى مانند تيلور در مديريّت تيلوريسم اضافه توليد را ملاك قرار داده به كارگران بگونه ابزار مى‏نگرد تا منافع كارفرماها و صاحبان صنايع تأمين گردد.
و ديگرى مانند استاخونوف روسى در مديريّت نوع شرقى استاخونوفيسم به كارگران زياده از حدّ بها داده، كارفرماها و صاحبان كارخانه‏ها را حذف مى‏كند و شعار كُمُون اوّليّه و حذف مالكيّت خصوصى را مطرح مى‏سازد كه سرانجام هر دو ديدگاه ناموفّق بوده و دچار فروپاشى مى‏گردند.
گروهى ديگر در مديريّت نوين تلاش كردند تا اعتدال را حفظ نمايند كه نه كارگران سَر به شورش بردارند و نه كارخانه‏ها تعطيل شود و نه حق و حقوق صاحبان صنايع ضايع گردد.
مى‏بينيم كه، شكل و نوع مديريّت‏ها به افكار و آراء انسان‏ها گِرِه خورده است تا انسان را، انسان‏ها را نشناسيم، نمى‏توانيم براى نيازهاى مديريّتى او دستورالعملى صادر كنيم.
تا نيازمندى‏هاى واقعى جوامع بشرى را به خوبى درك نكنيم نمى‏توانيم در تدوين اخلاق و صفات مديران موفّق باشيم.
و چون انسان، انسان را نمى‏شناسد و انسان موجودى ناشناخته است و تنها آفريدگار انسان، صلاح و فساد او را تشخيص مى‏دهد، از اين رو بايد از وحى الهى و ره‏آورد تعاليم پيامبران آسمانى كمك گرفت.
تا با استفاده از رهنمودهاى كتب آسمانى بهتر بتوانيم راه و رسم اداره جامعه انسان‏ها را شناسائى كنيم.
كه مديريّت الهى و مديريّت اسلامى، برأساس ضرورت هاى يادشده مطرح مى‏شود و سامان مى‏گيرد.
زيرا پروردگار هستى انسان را آفريده و از همه جوانب گسترده روح و جسم آدمى با خبر است، و روانشناسى حاكم بر زندگى فردى و اجتماعى او را مى‏داند.
و هزاران پيامبر معصوم و پاك را با كتاب و دستورالعمل كامل آسمانى فرو فرستاد تا راه و رسم زندگى را بيان كنند و مجتمع‏هاى انسانى را با بهترين و متكامل‏ترين قانون آسمانى اداره نمايند.
پس در اصل ضرورت مديريّت اختلافى نيست.
همه اختلاف‏ها و درگيرى‏ها بر اين محور تكيه دارد كه نوع مديريّت بشرى باشد يا الهى؟
دستورالعمل مديران جوامع بشرى را انسان‏ها تدوين كنند يا خداى انسان آفرين؟
بايدها و نبايدهاى انواع مديريّت‏ها را انسان‏ها تعيين كنند؟ يا پيامبران آسمانى؟!
مديريّت اسلامى يا انواع مديريّت‏هاى الهى در حكومت پيامبران آسمانى، بر ضرورت‏هاى زندگى اجتماعى انسان و بر واقعيّت‏هاى حاكم بر جوامع انسانى تكيه دارد كه :
مديريّت‏ها برأساس حقّ و واقعيّت سامان مى‏گيرند. و نوع و شكل مديريّت را وحى تعيين مى‏كند. و اخلاق مديران را خداى آفريدگار نظام هستى مشخّص مى‏فرمايد.

دوّم - صفات مديران‏

در مديريّت‏هاى موجود جهان،
از مديريت كلاسيك تا نئوكلاسيك،
از مديريّت اقتصادى تا دولتى،
از مديريّت نوع غربى يا شرقى،
همه‏جا برأساس تفكّرات انسانى و تجربه‏هاى فردى يا جمعى، دستوالعمل‏ها و مقرّراتى را كشف و تهيّه و تدوين نمودند.
كه از نظر كاربردى در گذشت زمان، براى انطباق باواقعيّت‏هاى موجود جامعه بارها و بارها تغيير كرد و دگرگون شد، و هر روز دستخوش تغييرات أساسى است، گرچه مبانى و اصول مشتركى نيز دارد.
در شرح وظائف مديريّتهاى بشرى هر از چندگاه منافع قشرى از ديگر طبقات جامعه، منافع كارفرماها، دولت‏ها، صاحبان صنايع، يا بعكس كارگران مطرح شده است.
و هر نظريّه پردازى تلاش كرده است تا از ماشين آلات و نيروى انسانى حدّاكثر استفاده را بكند.
اگر اخلاق مديريّت تدوين كرده‏اند، براى آن بود كه كارگران شورش نكنند، به كار و توليد ادامه دهند، و تا حدودى در منافع صنايع خصوصى يا دولتى سهيم باشند، نه از آن نظر كه انسانند و ارزش‏هاى انسانى مورد توجّه است، و مديريّت‏ها در چهارچوب ارزش‏ها شكل مى‏گيرد و براى احياء ارزش‏ها تلاش مى‏كنند.
بلكه بحث آنان براى اضافه توليد، و افزايش سرمايه است كه چگونه كارگران را راضى نگهدارند تا دلسرد نشوند و دست از توليد بر ندارند؟
در صورتى كه در مديريّت اسلامى و صفات مديران در نهج‏البلاغه، انسان در خدمت ماشين نيست.
انسان در خدمت توليد نيست.
انسان در توليد و كار خلاصه نمى‏شود.
و برخورد دولت و صاحبان صنايع با كارگران نبايد برخورد ابزارى باشد، كه انسان هدفدار است و انواع مديريّت‏ها نيز براى تحقّق اهداف والاى انسانى، الهى بايد تلاش كنند. از ديدگاه نهج‏البلاغه، انواع مديريّتها بايد در خدمت انسان‏ها باشند كه نوعى عبادت به حساب مى‏آيد.
و مديران جامعه اسلامى، خدمتگزاران توده‏هاى مردم و بندگان خدا هستند، كه فرمودند :
رَئيسُ الْقَوْمِ خادِمُهُم
بزرگ و مدير مردم خدمتگزار مردم است‏
حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) در نامه ٥٣ نهج‏البلاغه به يكى از بزرگترين مديران سياسى،نظامى كشورش، مالك اشتر مى‏نويسد :
وَ أَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ وَ لاَ تَكُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضَارِياً تَغْتَنِمُ أَكْلَهُمْ فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدينِ وَ إِمَّا نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْقِ
مهربانى با مردم را پوشش دل خويش قرارده، و با همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز، چونان حيوان شكارى باشى كه خوردن آنان را غنيمت دانى، زيرا مردم دو دسته‏اند، دسته‏اى برادر دينى تو، و دسته ديگر همانند تو در آفرينش مى‏باشند. (٢٢)
در مديريّت اسلامى خدا محورى، و تقوى گرائى اساس كار و سازندگى است و همه چيز با معيار تقوا ارزيابى مى‏گردد.
امام على (عليه السلام) شيوه برخورد و اصول مديريّت را در نامه خود به مالك اشتر از تقوا و خداگرائى آغاز مى‏كند و مى‏فرمايد :
أَمَرَهُ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ إِيْثَارِ طَاعَتِهِ وَ اتبَاعِ مَا أَمَرَ بِهِ فِي كِتَابِهِ مِنْ فَرَائِضِهِ وَ سُنَنِهِ الَّتِي لاَ يَسْعَدُ أَحَدٌ إِلاَّ بِاتبَاعِهَا وَ لاَ يَشْقَى إِلاَّ مَعَ جُحُودِهَا وَ إِضَاعَتِهَا وَ أَنْ يَنْصُرَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِقَلْبِهِ وَ يَدِهِ وَ لِسَانِهِ فَإِنَّهُ جَلَّ اسْمُهُ قَدْ تَكَفَّلَ بِنَصْرِ مَنْ نَصَرَهُ وَ إِعْزَازِ مَنْ أَعَزَّهُ وَ أَمَرَهُ أَنْ يَكْسِرَ نَفْسَهُ مِنَ الشَّهَوَاتِ وَ يَزَعَهَا عِنْدَ الْجَمَحَاتِ فَإِنَّ النَّفْسَ أَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ اللَّهُ
او را به ترس از خدا فرمان مى‏دهد، و اينكه اطاعت خدا را بر ديگر كارها مقدّم دارد، و آنچه در كتاب خدا آمده، از واجبات و سنّتها را پيروى كند، دستوراتى كه جز با پيروى آن رستگار نخواهد شد، و جز با نشناختن و ضايع كردن آن جنايتكار نخواهد گرديد. به او فرمان مى‏دهد كه خدا را با دل و دست و زبان يارى كند، زيرا خداوند پيروزى كسى را تضمين كند كه او را يارى دهد، و بزرگ دارد و آن كس را كه او را بزرگ شمارد. و به او فرمان مى‏دهد تا نفس خود را از پيروى آرزوها باز دارد، و به هنگام سركشى رامش نمايد، كه :
همانا نفس همواره به بدى واميدارد جز آنكه خدا رحمت آورد (يوسف ٥٣)
در اين ديدگاه امام على (عليه السلام) به بزرگترين و لايق‏ترين مدير كشور اسلامى سفارش مى‏كند كه اداره صحيح جامعه اسلامى را با تقواگرائى، عبادت، بندگى، خودسازى و توجّه به امدادهاى غيبى خداوند سازمان دهد و باور داشته باشد كه در اداره جامعه و برخورد با مشكلات تنها نيست و انواع هدايتهاى الهى او را يارى خواهند داد.


۹
سوم - اخلاق پسنديده مديران اسلامى‏

مديريّت صحيح كارگزاان امام على (عليه السلام) الگوئى زنده و سمبلى جاودانه براى مديران جوامع اسلامى است كه ارزشهاى والاى مديريّت اسلامى را تحقّق بخشند و در مرز مادّه و مادّيات در جا نزنند.
حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) براى مقابله با آفات مديريّت و انواع غرورزدگى، خودمحورى، تندروى‏هاى شكننده به مالك اشتر نوشت :
وَ لاَ تَقُولَنَّ إِني مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَأُطَاعُ فَإِنَّ ذَلِكَ إِدْغَالٌ فِي الْقَلْبِ وَ مَنْهَكَةٌ لِلدينِ وَ تَقَرُّبٌ مِنَ الْغِيَرِ وَ إِذَا أَحْدَثَ لَكَ مَا أَنْتَ فِيهِ مِنْ سُلْطَانِكَ أُبَّهَةً أَوْ مَخِيلَةً فَانْظُرْ إِلَى عِظَمِ مُلْكِ اللَّهِ فَوْقَكَ وَ قُدْرَتِهِ مِنْكَ عَلَى مَا لاَ تَقْدِرُ عَلَيْهِ مِنْ نَفْسِكَ فَإِنَّ ذَلِكَ يُطَامِنُ إِلَيْكَ مِنْ طِمَاحِكَ وَ يَكُفُّ عَنْكَ مِنْ غَرْبِكَ وَ يَفِي‏ءُ إِلَيْكَ بِمَا عَزَبَ عَنْكَ مِنْ عَقْلِكَ
به مردم نگو، به من فرمان دادند و من نيز فرمان مى‏دهم، بايد اطاعت شود، چه اين‏گونه خود بزرگ بينى دل را فاسد، و دين را پژمرده، و موجب زوال نعمت‏هاست.
و اگر با مقام و قدرتى كه دارى، دچار تكبر يا خود بزرگ‏بينى شدى به بزرگى حكومت پروردگار كه برتر از تو است بنگر، كه تو را از آن سركشى نجات مى‏دهد و تند روى تو را فرو مى‏نشاند، و عقل و انديشه‏ات را به جايگاه اصلى باز مى‏گرداند.
يعنى در محدوده پُست و مقام، براى مقابله با انواع زشتى‏ها و آفات ارزش‏ها، بايد با توجّه به قدرت لا يزالِ الهى، و مديريّت عمومى و جاودانه حضرت حق بر كلّ نظام هستى پيش رفت.
اگر يك مدير آگاه، همه عالم را مَحضر حق بداند و خدا را در رأس همه مديريّت‏ها ناظر بر كار مديران بشناسد، مى‏تواند به خوبى بدرخشد و مديريّت‏ها را هدف و در مديران عشق و شور ايجاد كند.
در اين قسمت توجّه به برخى از صفات مديران در نهج‏البلاغه ضرورى است :

سوم - اخلاق پسنديده مديران اسلامى‏

١- خدامحورى‏

٢- تقوا گرائى‏

(در دستوالعمل امام به مالك اشتر تذكّر داده شد).

٣- رعايت عدل و انصاف‏

يكى از اصول مديريّت اسلامى رعايت عدالت اجتماعى است كه يك مدير اسلامى بايد عدالت را در همه جا رعايت كند،
امام على (عليه السلام) به مالك اشتر نوشت :
أَنْصِفِ اللَّهَ وَ أَنْصِفِ النَّاسَ مِنْ نَفْسِكَ وَ مِنْ خَاصَّةِ أَهْلِكَ وَ مَنْ لَكَ فِيهِ هَوًى مِنْ رَعِيَّتِكَ فَإِنَّكَ إِلاَّ تَفْعَلْ تَظْلِمْ وَ مَنْ ظَلَمَ عِبَادَ اللَّهِ كَانَ اللَّهُ خَصْمَهُ دُونَ عِبَادِهِ وَ مَنْ خَاصَمَهُ اللَّهُ أَدْحَضَ حُجَّتَهُ وَ كَانَ لِلَّهِ حَرْباً حَتَّى يَنْزِعَ أَوْ يَتُوبَ وَ لَيْسَ شَيْ‏ءٌ أَدْعَى إِلَى تَغْيِيرِ نِعْمَةِ اللَّهِ وَ تَعْجِيلِ نِقْمَتِهِ مِنْ إِقَامَةٍ عَلَى ظُلْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ دَعْوَةَ الْمُضْطَهَدِينَ وَ هُوَ لِلظَّالِمِينَ بِالْمِرْصَادِ
با خدا و با مردم، و با خويشاوندان نزديك، و با افرادى از رعيّت خود كه آنان را دوست دارى، انصاف را رعايت كن، كه اگر چنين نكنى ستم‏روا داشتى، و كسى كه به بندگان خدا ستم روا دارد خدا به‏جاى بندگانش دشمن او خواهد بود، و آن را كه خدا دشمن شود، دليل او را نپذيرد، كه با خدا سرجنگ دارد، تا آنگاه كه باز گردد، يا توبه كند، و چيزى چون ستمكارى نعمت خدا را دگرگون نمى‏كند، و كيفر او را نزديك نمى‏سازد، كه خدا دعاى ستمديدگان را مى‏شنود و در كمين ستمكاران است.

٤ - مردم گرائى (توجّه به جلب رضايت مردم)

مديريّت تيلوريسم كه موفّق نبود و بسيارى از شورش‏هاى كارگرى را پديد آورد، در همين اصل مشكل داشت، زيرا به كارگران به چشم ابزار مى‏نگريست و منافع عموم مطرح نبود.
وقتى حكومتى مردمى نباشد، و براى مردم كار نكند، و مردم را ابزار توليد يا ديگر منافع خود به حساب آورد دوام نمى‏آورد.
حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) در دستوالعمل استاندار بصره عبداللَّه بن عبّاس نوشت :
سَعِ النَّاسَ بِوَجْهِكَ وَ مَجْلِسِكَ وَ حُكْمِكَ وَ إِيَّاكَ وَ الْغَضَبَ فَإِنَّهُ طَيْرَةٌ مِنَ الشَّيْطَانِ وَ اعْلَمْ أَنَّ مَا قَرَّبَكَ مِنَ اللَّهِ يُبَاعِدُكَ مِنَ النَّارِ وَ مَا بَاعَدَكَ مِنَ اللَّهِ يُقَربُكَ مِنَ النَّارِ
با مردم، به هنگام ديدار، و در مجالس رسمى، و در مقام داورى، گشاده‏رو باش، و از خشم بپرهيز، كه سبك مغزى به تحريك شيطان است، و بدان! آنچه تو را به خدا نزديك مى‏سازد، از آتش جهنّم دور مى‏كند، و آنچه تو را از خدا دور مى‏سازد، به آتش جهنّم نزديك مى‏كند. (٢٣)

٥ - تواضع و فروتنى‏

يكى ديگر از اصول مديريّت اسلامى رعايت تواضع و فروتنى با مردم است كه از مبانى اعتقادى پديد مى‏آيد، زيرا احترام به مردم، عشق ورزيدن نسبت به مردم پشتوانه اعتقادى لازم دارد.
امام على (عليه السلام) در نامه ١٩ به يكى از استاندارانش كه در سرزمين غير اسلامى حكومت مى‏كرد و با مردمى آتش پرست در رابطه بود، نوشت :
أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ دَهَاقِينَ أَهْلِ بَلَدِكَ شَكَوْا مِنْكَ غِلْظَةً وَ قَسْوَةً وَ احْتِقَاراً وَ جَفْوَةً وَ نَظَرْتُ فَلَمْ أَرَهُمْ أَهْلاً لأَِنْ يُدْنَوْا لِشِرْكِهِمْ وَ لاَ أَنْ يُقْصَوْا وَ يُجْفَوْا لِعَهْدِهِمْ فَالْبَسْ لَهُمْ جِلْبَاباً مِنَ اللينِ تَشُوبُهُ بِطَرَفٍ مِنَ الشدَّةِ وَ دَاوِلْ لَهُمْ بَيْنَ الْقَسْوَةِ وَ الرَّأْفَةِ وَ امْزُجْ لَهُمْ بَيْنَ التَّقْرِيبِ وَ الإِْدْنَاءِ وَ الإِْبْعَادِ وَ الإِْقْصَاءِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ
پس از نام خدا و درود. همانا دهقانان مركز فرمانداريت، از خشونت و قساوت و تحقير كردن مردم و سنگدلى تو شكايت كردند، من درباره آنها انديشيدم، نه آنان را شايسته نزديك شدن يافتم، زيرا كه مشركند، و نه سزاوار قساوت و سنگدلى و بدرفتارى هستند زيرا كه با ما هم‏پيمانند، پس در رفتار با آنان، نرمى و درشتى را بهم آميز، رفتارى توأم با شدّت و نرمش داشته باش، اعتدال و ميانه‏روى را در نزديك كردن يا دور نمودن، رعايت كن. (٢٤)
درست است كه مردم آن سامان مسلمان نيستند، امّا در ديدگاه حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) تمام انسان‏ها محترمند و بايد با آنها برخورد صحيح شود.
تا فرماندار امام على (عليه السلام) در شهر بصره با برخى از قبائل بدرفتارى مى‏كند، و به امام گزارش مى‏رسد، فوراً عكس العمل نشان مى‏دهد و نامه ١٨ را به ابن عبّاس مى‏نويسد كه :
وَ اعْلَمْ أَنَّ الْبَصْرَةَ مَهْبِطُ إِبْلِيسَ وَ مَغْرِسُ الْفِتَنِ فَحَادِثْ أَهْلَهَا بِالإِْحْسَانِ إِلَيْهِمْ وَ احْلُلْ عُقْدَةَ الْخَوْفِ عَنْ قُلُوبِهِمْ وَ قَدْ بَلَغَنِي تَنَمُّرُكَ لِبَنِي تَمِيمٍ وَ غِلْظَتُك عَلَيْهِمْ وَ إِنَّ بَنِي تَمِيمٍ لَمْ يَغِبْ لَهُمْ نَجْمٌ إِلاَّ طَلَعَ لَهُمْ آخَرُ وَ إِنَّهُمْ لَمْ يُسْبَقُوا بِوَغْمٍ فِي جَاهِلِيَّةٍ وَ لاَ إِسْلاَمٍ وَ إِنَّ لَهُمْ بِنَا رَحِماً مَاسَّةً وَ قَرَابَةً خَاصَّةً نَحْنُ مَأْجُورُونَ عَلَى صِلَتِهَا وَ مَأْزُورُونَ عَلَى قَطِيعَتِهَا فَارْبَعْ أَبَا الْعَبَّاسِ رَحِمَكَ اللَّهُ فِيمَا جَرَى عَلَى لِسَانِكَ وَ يَدِكَ مِنْ خَيْرٍ وَ شَرِّ فَإِنَّا شَرِيكَانِ فِي ذَلِكَ وَ كُنْ عِنْدَ صَالِحِ ظَني بِكَ وَ لاَ يَفِيلَنَّ رَأْيِي فِيكَ وَ السَّلاَمُ

٦- رعايت تساوى و عدالت رفتارى‏

يكى ديگر از ويژگى‏هاى مديران اسلامى رعايت تساوى و عدالت رفتارى با مردم و مراجعه كنندگان است، كه بدون معيارهاى اسلامى، فردى را بر فردى ديگر ترجيح ندهد، با همه مهربان باشد، براى رفع مشكلات همه بكوشد، دوست و فاميل و خويشاوند نشناسد
كه حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) در نامه ٢٧ به استاندار مصر، محمّد بن ابى بكر نوشت :
فَاخْفِضْ لَهُمْ جَنَاحَكَ وَ أَلِنْ لَهُمْ جَانِبَكَ وَ ابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَكَ وَ آسِ بَيْنَهُمْ فِي اللَّحْظَةِ وَ النَّظْرَةِ حَتَّى لاَ يَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِي حَيْفِكَ لَهُمْ وَ لاَ يَيْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِكَ عَلَيْهِمْ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يُسَائِلُكُمْ مَعْشَرَ عِبَادِهِ عَنِ الصَّغِيرَةِ مِنْ أَعْمَالِكُمْ وَ الْكَبِيرَةِ وَ الظَّاهِرَةِ وَ الْمَسْتُورَةِ فَإِنْ يُعَذبْ فَأَنْتُمْ أَظْلَمُ وَ إِنْ يَعْفُ فَهُوَ أَكْرَمُ
با مردم فروتن باش، نرمخو و مهربان باش، گشاده رو خندان باش، در نگاه‏هايت در نيم نگاه و خيره شدن با مردم به تساوى رفتار كن، تا بزرگان در ستمكارى تو طمع نكنند، و ناتوانها در عدالت تو مأيوس نگردند، زيرا خداوند از شما بندگان درباره اعمال كوچك و بزرگ، آشكار و پنهان پرسش مى‏كند، اگر كيفر دهد شما استحقاق بيش از آن را داريد، و اگر ببخشد از بزرگوارى اوست. (٢٥)

مديريّت صحيح در نهج‏البلاغه

مقدمه

شناخت انواع مديريّت هاى موجود در جهان معاصر، و ارزيابى و مقايسه آنها با مديريّت اسلامى يكى از حياتى ترين مباحث كليدى كارگزاران نظام اسلامى و مديران متخصّص و متعهّد كشور الهى است.
تا مديران و كارگزاران نظام اسلامى، مديريّت هاى موجود را نشناسند و تا از آخرين ره آورد و تجربيات دانش امروزى بهره مند نگردند و نتوانند ويژگى‏هاى مديريّت اسلامى را در مقايسه با مديريّت‏هاى ديگر بلوك شرق و غرب، به درستى شناسائى نمايند.
نمى‏شود انتظار آگاهى لازم، و مديريّت سالم را داشت.
آنچه كه مديريّت هاى موجود در نظام اسلامى را از نظر كميّت و كيفيّت بازسازى مى‏كند و روش صحيح مديريّت را تحقّق مى‏بخشد و مى‏شود با هرگونه فساد ادارى و مديريتى برخورد مناسب نمود.
كه يكى از موفّقيّت‏ها شناخت و آگاهى لازم از انواع مديريّت‏ها، و ضعف و قوت آنها و راه هاى موفقيت يا شكست مديريّت هاى موجود دنياست.
در اين رابطه چند گروه را بايد مورد توجّه قرار داد :
١ - گروهى با تحصيلات عاليه از كشورهاى غربى و شرقى و گرفتن مدارج علمى در مباحث مديريتى و مطالعه در آثار متفكرّان و صاحب نظران مكاتب مديريّت در غرب و شرق، چون آگاهى لازم از اسلام و قرآن و نهج‏البلاغه نداشتند و فريب تبليغات استعمارى غرب را خوردند، باور كردند كه از مذهب بايد فاصله گرفت.
و در كتاب ها و جزوه هاى درسى دانشگاهى خود آوردند كه :
الف - مديريّت علمى بوده و ساخته و پرداخته متفكران غربى است.
ب - مكاتب مديريّت در غرب و شرق پديد آمده و گسترش يافته است.
ج - مديريّت علم است و هيچ ارتباطى با مكتب اسلام ندارد.
د - مديريّت يك پديده علمى كلاسيك جديد است و اصلا اسلام، مديريّت ندارد.
٢ - گروهى ديگر كه در كشور اسلامى رشد كردند، و در دانشگاه هاى خودمان مدرك تحصيلى گرفتند و هم مذهبى هستند و مراسم مذهبى آنان ترك نمى شود اما از نظر فكرى و علمى، غرب زده اند و در برابر تهاجم فرهنگى غرب بر ضدّ اسلام، بى دفاع مانده و باور كردند كه اسلام مباحث مديريتى ندارد.
و مديريّت علم سازمان يافته عصر ماست از اين رو نمى‏توانند حقيقت را تماشا كنند و مباحث مديريّت اسلامى را بدرستى كشف نمايند. (٢٦)

اوّل - ضرورت برّرسى تطبيقى‏

براى شناخت مديريّت صحيح، و اصول مديريّت متكامل و مترقّى منطبق با نيازمندى‏هاى يك جامعه ايده‏آل اسلامى، بايد تئورى‏هاى مديريتى جهان را شناخت و از ضعف‏ها يا ويژگى‏هاى آنها اطلاع كافى به دست آورده، آنگاه از ره‏آورد تجربيات ارزشمند مديريّت‏هاى موجود بهره مند گرديد كه راهى جز برّرسى تطبيقى وجود ندارد.
الف - برّرسى تطبيقى مديّريت‏هاى موجود جهان معاصر
ب - برّرسى تطبيقى مديريّت هاى موجود جهان با مديريّت اسلامى‏
در برّرسى تطبيقى مديريّت ها و نقد و ارزيابى ويژگى‏ها و كاستى هاى آنها، با جوانب گسترده و ويژگى‏هاى ارزشمند تئورى‏هاى مديريّت آشنا مى شويم و ضعف ها و گرايش هاى منفى و ضد انسانى برخى از آنها را كشف نموده و ره‏آورد شوم آنها را شناسائى مى‏كنيم كه قدم مثبت و سرنوشت ساز، در آشنائى با مباحث نظرى مديريّت‏هاست كه ما را از نظر كاربردى و عملى رهنمون خواهند شد.
ولى در برّرسى تطبيقى مديريّت هاى موجود جهان، با مديريّت اسلامى به گستردگى جوانب مديريّت اسلامى، و ارزش‏هاى جاويدان آن و هدفدارى و سمت گيرى صحيح آن، و ارزش عامل انسانى و مقرّرات عادلانه و متكامل آن آشنا مى شويم. (٢٧)
و به تصحيح و تنظيم اطّلاعات به دست آمده، مى‏پردازيم كه :
كدام نمونه از مديريّت‏ها مردود و براساس حقّ و واقعيّت بازسازى نشده‏اند، مانند :
مديريّت هاى استبدادى ماكياوليستى (٢٨)و كدام نمونه از مديريّت‏ها كه به حقوق انسانى كارگران توجّه دارد.

دوم - انواع مديريّت‏ها

١- مديريتهايى كه به تناسب زندگى اجتماعى ضرورت يافته است

با مطالعه و برّرسى تاريخ گذشتگان و دقت در آثار فرهنگى و فيزيكى انسان‏هاى آغازين تاكنون به اين نتيجه مى رسيم كه انواع مديريّت ها در زندگى انسان‏ها وجود داشته است.
و اصولاً مديريّت با شكل گيرى زندگى اجتماعى تحقّق يافته، و ضرورت پيدا كرده است، مانند :
١ - مديريّت اجتماعى‏
الف - مديريّت خانواده‏
ب - مديريّت جامعه و كشور
ج - مديريّت يك قبيله يا يك روستا
د - مديريّت شهرها


۱۰
٢- مديريّت هائى كه تنها به توليد و ماديات توجّه دارند و ارزش‏هاى‏انسانى را فراموش كردند

٢ - مديريّت اقتصادى (در توليد انواع غذاها و نيازمندى‏هاى زيستى بشر)
٣ - مديريّت‏سياسى، حكومتى (براى اداره يك نظام‏سياسى)
٤ - مديريّت نظامى (كيفيّت صحيح باز پرورى ارتش و بكار گيرى آن در جنگ و صلح)
٥ - مديريّت قضائى (نظارت بر اجراى حقوق مردم و روش‏هاى صحيح بازدارندگى)
علوم فراوانى هم اكنون اين نظريّه را تقويت مى‏كنند كه :
مديريّت، يك ضرورت غير قابل انكار زندگى اجتماعى انسان بوده و همواره در جوامع هر چند ابتدائى وجود داشته و دارد و در ميان جوامع گوناگون بشرى، هيچ جا نمى‏شود ضرورت مديريّت را ناديده گرفت.
امروزه در قبائل نيمه وحشى و وحشى جنگل هاى آمازون نيز اين حقيقت به اثبات رسيده كه انسان بدون مديريّت نمى تواند زندگى كند و نتوانسته است حتى قبائل توتميسم‏ (٢٩) (اقوام و قبايل ابتدائى) نيز نوعى مديريّت اجتماعى داشتند به همين مناسبت علوم زير را مى‏توان نام برد :
O آنتروپولوژى (مردم شناسى) (٣٠)
O اتنوگرافى (باستان شناسى، قوم نگارى) (٣١)
O اتنولوژى (قوم شناسى) (٣٢)
با برّرسى دقيق ديدگاه مديريّت اسلامى در قرآن و نهج البلاغه به خوبى مى‏نگريم كه در مديريّت اسلامى از هرگونه تنگ نظرى پرهيز شده و تنها به يكى از جوانب نيازمندى انسان توجه نمى شود بلكه همه نيازمندى‏هاى فرد و جامعه مورد توجه دقيق مديريّت اسلامى است. گرچه مزايا و ويژگى هاى مديريّت هاى محدود و يك بعدى را نيز دارد
(مديريّت نظامى، مديريّت اقتصادى، علمى، اجتماعى همه در اداره انسان و نظام اسلامى مطرح مى‏باشند)
و چون يكى از اهداف مهمّ مديريّت اسلامى تكامل و سعادت انسان در تمام كره زمين است‏
و انسان و انسانيت را مورد توجّه قرار مى‏دهد
و روح وحدت و برادرى را تحكيم مى‏بخشد
نمى‏تواند در جهت منافع شخصى حركت كند باند و گروهى خاص يا حزب و صنف خاصى را در نظر داشته باشد كه در تفكر جهان وطنى اسلام و روح انترناسيوناليستى آن، هرگونه طبقه، فرقه، قبيله و قوم گرائى مردود است.
حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) به بزرگترين مدير فعّال سرزمين مصر، در هدفدارى و موضعگيرى مديريّت اسلامى مى‏نويسد.
وَ لاَ تَكُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضَارِياً تَغْتَنِمُ أَكْلَهُمْ فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدينِ وَ إِمَّا نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْقِ
مالك، با مردم مصر مانند حيوان درنده برخورد نكن، زيرا مردم دو گروهند اِمّا اخ لك فى الدين يا برادران دينى تو هستند و اِمّا نظير لك فى الخلق و يا اگر مسلمان نيستند. همانند تو انسانند. (٣٣)

٢- مديريّت هائى كه تنها به توليد و ماديات توجّه دارند و ارزش‏هاى‏انسانى را فراموش كردند

١ - مديريّت تيلوريسم (٣٤)روش هاى تيلور در اضافه توليد
٢ - مديريّت استاخانويسم (٣٥)روش هاى استاخونوف، روسى در بالا بردن توليد كارخانجات صنعتى شوروى‏
٣ - مديريّت مركانتيليسم‏ (٣٦) علاقه شديد به افزايش بهره‏ورى و سود آورى مادى كه بجز سيماى سود گرايانه بچيز ديگرى نمى‏انديشد
٤ - مديريّت علمى نئوكلاسيك ها (طرفداران التن مييو) (٣٧)
٥ - و مديريّت هاى استبدادى ماكياوليستى، سوسياليستى و كاپيتالستى
با توجّه به هدفدارى مديريّت اسلامى جهت رشد انسان در تمام ابعاد وجودى، مادى و معنوى، گرچه توليد مناسب يا افزايش توليد در اقتصاد سالم جامعه اسلامى يكى از اهداف ارزنده و سرنوشت ساز است، امّا همه چيز فداى اضافه توليد نمى‏شود،
توليد بايد در خدمت انسان و سعادت و تكامل او باشد نه آنكه انسان در خدمت اضافه توليد يا جهش توليد به عنوان يك ابزار و پيچ و مهره ماشين قرار گيرد و همه استعدادهاى ارزشمند او فدا شوند
چنين طرز تفكرى طبيعى است كه صاحبان صنايع و كارخانه داران بزرگ را بخود جذب كرده و حافظ منافع آنان مى‏گردد،
از اين رو بلافاصله پس ازعرضه مديريّت علمى در غرب، طرفداران فراوانى آن را ترويج نموده و در مراكز صنعتى تجارى خود بكار گرفتند كه تيلوريسم روز به روز رونق و شهرت فراوانى گرفته به صورت يكى از مكاتب نوين مديريّت معرفى گرديد،
و حاصل و ره‏آورد تفكّرات تيليوريست ها با همكارى صاحبان صنايع و مراكز كارگرى اين شد كه :
الف - حداكثر بهره كشى و استفاده را از انسان‏ها به عنوان ابزار توليد داشته باشند.
ب - از نيروى كار ارزان كارگران به صورت اغراق آميزى استفاده نمايند.
ج - انسان را همانند ماشين بنگرند.
د - نيروى كارگران را در معرض خريد و فروش قرار دهند.
ه. - زندگى ماشينى و ماشين را بر انسان و جامعه تحميل نمايند.
در تمام محافل صنعتى و تجارى بحث بر سر كار ارزان و سود فراوان، در حداقل زمان ممكن بود كه براى رسيدن به اين هدف، انواع ماشين هاى صنعتى را اختراع نمودند و با شيوه ها و روش‏هاى استحمارى، استثمارى فراوانى در بهره كشى انسان‏ها بكوشند،
در واقع مديريّت علمى، راه فئوداليسم، و أليگارشى، و اريستوكراسى و حكومت هاى استبدادى را ادامه مى داد با اين فرق كه، استفاده از ماشين و انسان را بگونه علمى تفسير مى نمود فئودالها و اليگارش‏ها و اريستوكرات ها كه شب و روز در فكر كار ارزان و توليد و سود فراوان بودند، مديريّت كلاسيك را بهترين پل پيروزى شناخته و در تحقّق آن كوشيدند گرچه در مقالات گذشته توضيح داديم كه مديريّت اسلامى با مديريّت علمى تيلور و مديريّت علمى، موافق مشروط است در اينجا بايد اضافه كنيم كه :
موافقت مشروط، در رابطه با برخى از اصول مديريّت علمى تيلوريسم، ممكن است وجود داشته باشد، مانند :
نظم و انضباط،
نظارت و كنترل،
تاسبه و برنامه ريزى،
پاداش
كه در آيات سياسى، اجتماعى قرآن كريم، بخصوص سوره حديد و انبياء و نهج‏البلاغه در نامه ٥٣ و ٤٥ امام على (عليه السلام) به عالى ترين و انسانى ترين اصول مديريّت مى‏پردازند و اصول مديريّت را همراه با زير بناهاى اعتقادى و اخلاقى معرّفى مى‏فرمايند.
امّا در هدفدارى و سمت گيرى و كيفيت اجراى اصول مديريّت، اسلام با تفكرات تيلوريسم موافق نيست، زيرا :
١ - در تيلوريسم، اساس، اضافه توليد است در صورتيكه در مديريّت اسلامى أساس رشد و كمال انسان‏هاست. (٣٨)
٢ - در تيلوريسم بالا بردن سطح توليد هدف است و در مديريّت اسلامى بالابردن سطح فكر و علم و معنويّت‏ (٣٩)
٣ - در تيلوريسم انسان براى توليد و در مديريّت اسلامى توليد براى انسان‏ها
٤ - در تيلوريسم توليد در جهت منافع كار فرما و در مديريّت اسلامى توليد در جهت منافع انسان‏هاست. (٤٠)
٥ - در تيلوريسم انسان ابزار توليد است و در مديريّت اسلامى ابزار در خدمت انسان‏ها
٦ - در تيلوريسم حداكثر استفاده از انسان و ماشين در مديريّت اسلامى حداكثر استفاده از ماشين براى انسان‏
٧ - در تيلوريسم افزايش توليد با حداقل هزينة و مزد امّا در مديريّت اسلامى مزد عادلانه براى كارگر مطرح است. (٤١)
٨ - در تيلوريسم ماشين حاكم است و در مديريّت اسلامى انسان بايد بر ماشين حاكم باشد (٤٢)
٩ - در تيلوريسم منافع كار فرماها تأمين است و مديريّت اسلامى منافع كارگران و كنترل كار فرماها (٤٣)
١٠ - در تيلوريسم تفكر مادى و اقتصاد اصالت دارد و در مديريّت اسلامى ارزش ها و معنويت (٤٤)
چون ارزش‏ها و معنويّت اساس مديريّت اسلامى است و حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) يكى از مديران و فرمانداران خود را مورد توبيخ قرار داده مى‏فرمايد :
أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ دَهَاقِينَ أَهْلِ بَلَدِكَ شَكَوْا مِنْكَ غِلْظَةً وَ قَسْوَةً وَ احْتِقَاراً وَ جَفْوَةً وَ نَظَرْتُ فَلَمْ أَرَهُمْ أَهْلاً لأَِنْ يُدْنَوْا لِشِرْكِهِمْ وَ لاَ أَنْ يُقْصَوْا وَ يُجْفَوْا لِعَهْدِهِمْ فَالْبَسْ لَهُمْ جِلْبَاباً مِنَ اللينِ تَشُوبُهُ بِطَرَفٍ مِنَ الشدَّةِ وَ دَاوِلْ لَهُمْ بَيْنَ الْقَسْوَةِ وَ الرَّأْفَةِ وَ امْزُجْ لَهُمْ بَيْنَ التَّقْرِيبِ وَ الإِْدْنَاءِ وَ الإِْبْعَادِ وَ الإِْقْصَاءِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ
پس از نام خدا و درود. همانا دهقانان مركز فرمانداريت، از خشونت و قساوت و تحقير كردن مردم و سنگدلى تو شكايت كردند، من درباره آنها انديشيدم، نه آنان را شايسته نزديك شدن يافتم، زيرا كه مشركند، و نه سزاوار قساوت و سنگدلى و بدرفتارى هستند زيرا كه با ما هم‏پيمانند، پس در رفتار با آنان، نرمى و درشتى را به هم آميز، رفتارى توأم با شدّت و نرمش داشته باش، اعتدال و ميانه‏روى را در نزديك كردن يا دور نمودن، رعايت كن.
در مديريّت اسلامى، مديرى كه با مردم برخورد خوب ندارد سرزنش مى شود يا عزل مى گردد كه در نامه ١٩ در رابطه با فرماندارى است كه در ميان مردم غير مسلمان مديريّت دارد و مردم آن سامان مشركند باز هم ارزش‏هاى اسلامى تواضع و فروتنى ملاك برّرسى‏هاست.
امّا در تيلوريسم و مديريّت كلاسيك، سنگدلى و قساوت و تحقير كردن كارگران براى كار بيشتر و افزايش توليد، يكى از ويژگى‏هاى مديران به حساب مى آيد.
همين نامه توبيخ آميز را امام على (عليه السلام) به ابن عباس فرماندار بصره مى‏نويسد و سفارش مى كند كه اصول گرائى و ارزش هاى اسلامى را به دقّت رعايت كند.
مردم بصره‏اى كه در پس از جنگ جَمَل شورش كردند و با حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) جنگيدند،
امام هرگز به قصد انتقام جوئى و تصفيه نمى‏رود
به فرماندار بصره نوشت :
فَحَادِثْ أَهْلَهَا بِالإِْحْسَانِ إِلَيْهِمْ وَ احْلُلْ عُقْدَةَ الْخَوْفِ عَنْ قُلُوبِهِمْ
با مردم بصرة با نيكى رفتار كن و گره وحشت و ترس از حكومت را از قلوبشان، بگشاى. (٤٥)
در مديريّت كلاسيك، كارفرما و مديران مجازند تا با تمام روش‏هاى استحمارى، ايجاد رعب و وحشت نموده، كارگران را به كار گيرند.

٣- مديرت هائى كه در مرز منافع شخصى، طبقات حاكم، احزاب‏سياسى، اصناف مشخصى پديد آمدند مانند

١ - مديريّت مالتوزيانيسم (Malthusianisme) كه بر اساس سود جوئى و منافع شخصى كار مى‏كند.
٢ - مديريّت اكسپانسيونيسم (Expansionism) طرفداران توسعه اراضى حتى به وسيله دخالت نظامى يا سياسى، مانند : صهيونيسم بين المللى.
٣ - مديريّت سنديكاليسم (Syndicalisme) كه براى منافع سازمان اصناف در يك كشورى فعّال است.


۱۱
٤- مديريّت هاى غير استبدادى‏

٤ - مديريّت فيزيوكراسى (Physiocratcy) كه بر اساس سود جوئى و منافع شخصى تبيين مى شود كه با كاپيتالسيم و يوتيليتاريانيسم هماهنگ است.
٥ - مديريّت فئودالسيت ها (Feudalism) كه منافع خان و ارباب و مالكين بزرگ را مورد توجه قرار مى‏دهد.
٦ - مديريّت پلوتوكراسى (Plutcracy) كه مديريّت سياسى، اقتصادى جامعه در دست سرمايه داران بزرگ است.
٧ - مديريّت اريستوكراسى (Aristoctdcy) كه اشراف و طبقه مرفه مديريّت را در دست گيرند و براى منافع همين طبقه فعّال باشند.
چنين طرز تفكرى در بسيارى از حكومت هاى استبدادى مطرح است كه منافع ملّت‏ها و امّت‏ها را فداى يك طبقه خاص، اشراف، سرمايه داران، نخبگان، زورمداران مى كنند،
و از انواع آزادى، انتخاب، اصالت‏ها و ارزش‏هاى انسانى خبرى نيست،
ملاك برّرسى‏ها در حكومت و مديريّت رأى شخص يا اشخاص زور مدار و متموّل است،
حق و حقيقت مطرح نيست و همه انسان‏ها و تمام امكانات سياسى، اقتصادى تنها در خدمت يك گروه ممتاز سلطه‏گر است‏
مديريّت از نوع اليگارشى يا تيموكراسى يا اريستوكراسى از نظر :
الف - هدفدارى و سمت گيرى‏
ب - شكل گيرى و گسترش
ج - اخلاق مديريتى و مديران‏
د - مناسبات انسانى و روابط اخلاقى، اجتماعى با مردم نيز وابسته به بينش و آراء و منافع تنها يك طبقه، يك گروه اشراف خواهد بود و در پيدايش و تداوم، وابسته و محدود است.
اين دسته از حكومت ها و مديريّت ها از نظر قرآن و نهج‏البلاغه مردود مى‏باشند، زيرا در قرآن و نهج‏البلاغه حكومت و مديريّت تكيه گاهاى ارزشمندى دارند كه نمى توان در مديريّت اسلامى تئورى مديريّت اليگارشى يا اريستوكراسى را پذيرفت، مانند :
١ - حكومت و مديريّت اسلامى وابسته به طبقه و گروه خاصّى نيست. (٤٦)
٢ - شرائط حكومت و مديريّت به تقوى و پاكيزگى و ارزش‏هاى اخلاقى تكيه دارد
(ان أكرمكم عنداللَّه أتقيكم) ١٣ حجرات‏
پس بى تقواها و انسان هاى بدون ايمان از هر طبقه و گروهى كه باشند نمى توانند در حكومت و مديريّت اسلامى راه يابند.
٣ - اصول و مقررات حكومت و مديريّت اسلامى را خداى انسان آفرين مشخص مى‏كند كه اسير فكر و وابستگى هاى قانونگذاران بشرى نمى‏باشد. (٤٧)
٤ - هدفدارى مديريّت اسلامى جهان شمول است، همه انسان‏ها را شامل مى شود و براى منافع بشريت تلاش خواهد كرد. (٤٨)
٥ - مديريّت اسلامى با اينكه بر أساس مقررات الهى است، امّا از نظر اجرائى و كاربردى، شورائى است كه با انواع حكومت‏هاى مطلقه و استبدادى مخالفت دارد. (٤٩)
امام على (عليه السلام) به مالك اشتر رهنمود مى دهد كه با يك طبقه ممتاز اجتماعى روابط نداشته باشد، بلكه از آنها در برابر محرومان و ديگر طبقات ضعيف جامعه، چشم پوشد،
يعنى : سَمت گيرى مديريّت اسلامى، محروم پرورى و ظالم ستيزى است‏
و آنگاه هشدار مى دهد كه از ثروتمندان و نخبگان ناراضى هرگز نهراسد و در مقابل به جلب رضايت عمومى بپردازد كه امروزه اينگونه نگرش‏ها را (تئورى‏هاى انسان، و مردم دوست، و ديگر دوست و دموكراى‏ك مى‏نامند.
فَإِنَّ سُخْطَ الْعَامَّةِ يُجْحِفُ بِرِضَى الْخَاصَّةِ وَ إِنَّ سُخْطَ الْخَاصَّةِ يُغْتَفَرُ مَعَ رِضَى الْعَامَّةِ
كه همانا خشم عمومى مردم خشنودى خواص را از بين مى‏برد، امّا خشم خواص را خشنودى همگان بى‏أثر مى‏كند. (٥٠)
مى‏بينيم كه در اين ديدگاه مديريتى هرگونه گرايش به سرمايه داران، طبقات ممتاز اجتماعى نفى مى گردد آنگاه به نقد و ارزيابى روانشناسى طبقات ممتاز و زورمداران و رفاه زدگان مى پردازد مى فرمايد :
وَ لَيْسَ أَحَدٌ مِنَ الرَّعِيَّةِ أَثْقَلَ عَلَى الْوَالِي مَئُونَةً فِي الرَّخَاءِ وَ أَقَلَّ مَعُونَةً لَهُ فِي الْبَلاَءِ وَ أَكْرَهَ لِلإِْنْصَافِ وَ أَسْأَلَ بِالإِْلْحَافِ وَ أَقَلَّ شُكْراً عِنْدَ الإِْعْطَاءِ وَ أَبْطَأَ عُذْراً عِنْدَ الْمَنْعِ وَ أَضْعَفَ صَبْراً عِنْدَ مُلِمَّاتِ الدَّهْرِ مِنْ أَهْلِ الْخَاصَّةِ
خواصّ جامعه همواره بار سنگينى را بر حكومت تحميل مى‏كنند زيرا در روزگار سختى ياريشان كمتر، و در اجراى عدالت از همه ناراضى‏تر، و در خواسته‏هايشان پافشارتر، و در عطا و بخشش‏ها كم سپاس‏تر، و به هنگام منع خواسته‏ها دير عذر پذيرتر، و در برابر مشكلات كم استقامت‏تر مى‏باشند (٥١)
بنابر اين در حكومت و مديريّت اسلامى، اشراف، نخبگان، طبقات ممتاز اجتماعى و خواص نمى‏توانند نقش تعيين كننده‏اى داشته باشند،
مديريّت اسلامى، ضد مديريّت اليگارشى و تيموكراسى و اريستوكراسى و هر نوع حكومت و مديريتى است كه خواص در آن نقش دارند و تنها براى يكى از طبقات اجتماعى تلاش مى‏نمايند. (٥٢)
در اينجا لازم است به انواع مديريّت هائى كه از نوع نگرش حكومت و دولت منشأ مى گيرند اشاره شود، چون دولت ها و حكومت هستند كه مديريّت ها را پديد مى‏آورند و اگر مخالف منافعشان باشد تغيير مى دهند و مديريتى به وجود مى آورند كه در خدمت منافع استعمارى آنان باشد،
حكومت هاى استبدادى ناگزيرند يكى از مواضع متفاوت ياد شده را داشته باشند.

٤- مديريّت هاى غير استبدادى‏

صاحب نظران مديريّت نئوكلاسيك و طرفداران مديريّت بروكراسى مانند : ماكس و بر.
و هم فكران آنها ادعا مى كنند كه طرفدار ارزش هاى انسانى و مديريّت و حكومت غير استبدادى مى‏باشند.
همانگونه كه حكومت هاى استبدادى منشاء پيدايش مديريّت‏هاى محدود و وابسته و مستبدانه بودند، حكومت هاى غير استبدادى، بلكه مردمى و عادلانه، بر أساس آزادى و حقوق اجتماعى مى تواند مديريّت هاى انسانى و سالمى را پديد آورد.
از ديدگاه قرآن كريم و نهج البلاغه، حكومت پيامبران الهى (تئوكراتيك الهى) بر أساس عدل و قسط و جهان وطنى و رشد و سعادت انسان‏ها بود كه فرمود :
ليقوم الناس بالقسط
پيامبران آمده‏اند تا عدالت اجتماعى را در مردم استقرار بخشند.
در حكومت هاى مذهبى اصول و مقررات حكومت و مديريّت را خداى عالم و آفريدگار انسان تعيين مى‏فرمايد كه :
(اين كار با عدم شناخت انسان از انسان، از عهده او خارج است.)
مردم و رهبران مذهبى در چهار چوب قوانين و مقررات الهى به نيازمنديهاى نوين پاسخ متناسب مى‏دهند كه عامل أساسى تحقّق آزادى انسان و حكومت عادلانه و مديريّت‏هاى صالح و سالم است.
زيرا وقتى آفريدگار انسان دخالت نكند، انسان تنها با شعار دموكراسى و حكومت مردم بر مردم، ياسوسياليستى و حاكميت جمع بر فرد، فوراً به بن بست مى رسد و با تكيه به افكار و آراء خويش، به انواع استبدادهاى خانمان سوز كشانده مى‏شود.

سوم - ويژگى‏هاى مديريّت اسلامى

١- اهميت دادن به مباحث بينشى

تحقّق اصول صحيح مديريّت بدون مباحث بينشى، ممكن نيست، و بدون عقيده و ايمان و باورهاى متكامل فكرى اسلام نمى توان انتظار سلامت و سعادت را داشت مديريّت‏ها به روش و متدكار مديران بستگى كامل دارند و مديران براى حركت صحيح، و چگونه بودن! و چگونه ساختن، به مباحث بينشى محتاجند.
تاچرائى كار و مديريّت را درك نموده با مشكلات آن به درستى مقابله كنند.
انسان الهى با باورهاى دينى، معتقد است كه همه بايدها و نبايدها را خداى انسان آفرين مشخص فرموده و به صورت وحى الهى و قرآن متكامل فرو فرستاده است.
پس انسان هدايت لازم شده است،
و راه و رسم زندگى او تعيين گرديده و روابط اجتماعى و اصول مديريتى او تدوين يافته است،
بنابراين انسان تنها نيست و رهنمودهاى پروردگار نظام هستى رهنمون اوست و پاداش دهنده اعمال او، و جبران كننده ضعف ها و دردها و كاستى هاى اوست،
امّا اگر مباحث بينشى را طرد كرديم يا نسبت به آن بى‏تفاوت باشيم، تفكّر مادّى بر انسان حاكم است و انسان مادّى تنهاست و معتقد است كه :
O قبل از او طرح و برنامه اى نبوده و هم اكنون نيز وجود ندارد.
O بايدها و نبايدها در اختيار اوست.
O كسى نمى تواند براى انسان وظيفه اى تعيين نمايد.
اين انسان با چنين گرايشى به مرز خود پرستى و خود مدارى و استبداد فكرى كشانده شده كه هيچگونه تضمينى در مديريّت او وجود ندارد.
در مديريّت اسلامى، مباحث بينشى نقش كليدى را دارند، زيرا راه و رسم مديريّت صحيح، و روش هاى برخورد با ديگران، همه به نوع بينش و گرايش مدير مربوط مى شود كه حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) در نامه هاى گوناگون، نهج‏البلاغه، روش گزينش مديران را توضيح داده و معيارها را بر أساس تقوى، ايمان، عدالت، امانتدارى، ترس از معاد، قدرت و توانائى لازم، قاطعيّت، مسئوليت پذيرى معرّفى مى‏فرمايد.
حضرت يوسف كه پيشنهاد مديريّت اقتصادى خود را به پادشاه مصر مطرح مى‏كند به ٢ اصل اساسى اشاره مى فرمايد :
قال اجعلنى على خزائن الارض انى حفيظ عليم
مرا براى خزينه دارى مملكت و اداره اقتصادى كشور منصوب كن زيرا من راه هاى حفظ و نگهدارى را مى‏دانم. (٥٣)
الف - تخصّص در مديريّت اقتصادى عليم
ب - تعهّد و احساس مسئوليت نسبت به مسائل اقتصادى كشور حفيظ
يعنى تنها علم مديريّت اقتصادى و تخصّص كافى نيست و تعهّد بدون تخصّص نيز كار ساز نمى‏باشد.
كه اين دو أصل ارزشمند به مباحث بينشى وابسته است.

٢- واقع نگرى در مديريت اسلامى

با اينكه مباحث بينشى، عقيدتى در مديريّت اسلامى از أساسى‏ترين اصول متكامل است، امّا انحرافات و روش‏هاى استبدادى طرفداران افراطى را نيز محكوم مى‏كند، زيرا :
الف - در مديريّت اسلامى همه انسان‏ها مطرحند گرچه مسلمان هم نباشند.
اما اخ لك ص الدين او نظير لك فى الخلق‏ (٥٤)
با مردم خوشرفتارى كن زيرا مردم يا برادران دينى تو و يا نظير تو انسانند


۱۲
فصل اول : رعايت اصل نظارت

ب - جهان شمول است، كه انسان خلق خدا و همه از فرزندان آدم مى‏باشند.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود :
كُلُّكُمْ مِنْ آدَمَ وَ الآدَمَ مَنْ تُراب
همه شما از فرزندان آدم و آدم نيز از خاك است
ج - انواع تبعيضات نژادى و گرايش هاى ناسيوناليستى نفى مى‏گردد.
كه :
إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَاللَّهِ اَتْقيكُمْ‏ (٥٥)
همانا گرامى ترين شما نزد خدا با تقواترين شمايند
د - هر علمى و تخصّصى كه براى بشريّت مفيد باشد ارزشمند است‏
و سفارش كردند كه آن ها را فراگيريد.
كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود :
اُطْلُبُوالْعِلْمَ وَ لَوْ بِالسين
دانش را فراگيريد هرچند از دورترين نقاط جهان، كشور چين باشد)
تا اختراعى مطرح مى‏شد، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) گروهى را براى آموختن آن مى‏فرستاد و از ابزار و وسائل مدرن روز استفاده مى‏كرد.
و ديدند كه به طبيب يهودى اجازه داد تا در مديريّت اسلامى آن روز مدينه، رسماً فعاليّت آغاز كند و مسلمانان را معالجه نمايد و دستورالعمل صادر فرمود :
هر كدام از مشركين اسير شده در جنگ، ١٠ مسلمان را سواد خواندن و نوشتن بياموزد آزاد است.
و در آخرين لحظات شهادت حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) اجازه دادند طبيب مسيحى بيايد و تخصّص خود را به كار گيرد كه با توجّه به موارد ياد شده، مديريّت اسلامى با مباحث بينشى ياد شده، از يك مديريّت آزاد سالم و صالح بى مانندى بر خوردار است.

فصل اول : رعايت اصل نظارت

مقدمه

يكى از اصول ارزشمند مديريّت اجتماعى، سياسى اصل نظارت است، اگر در سيستم حكومتى اصل نظارت رعايت گردد، و امور و تحوّلات سياسى، اجتماعى جارى كشور، هرچه كه هست، به شوراى تصميم گيرى و رهبرى گزارش شود،
مى‏توان اميد داشت كه مديريّت سالمى بر كشور حاكم شده و عدالت اجتماعى تحقّق مى‏يابد.

١ - نظارت فراگير بر امور كارگزاران

شهرها و مناطقى كه در حكومت امام على (عليه السلام) توسط هزار نفر از استانداران، وفرمانداران امام اداره مى شد، امروزه حدود ٥٠ كشور اسلامى است.
از ليبى و آفريقا تا شوروى و افغانستان،
از يمن تا روم‏
در همه جا مديران كشور پهناور اسلامى با نظارت مستقيم حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) حكومت مى‏كردند، و اگر كوچكترين خطائى يااشتباهى مرتكب مى‏شدند توسط نيروهاى اطّلاعاتى امام گزارش شده و فوراً با عكس العمل امام مواجه مى‏گرديدند.

٢ - نظارت مداوم بر امور مردم

اصبغ بن نباته نقل كرد :
يك روز همراه امام على (عليه السلام) بودم، از لحظه هاى آغازين صبح دربازار حاضر شد.
و به همه قسمت ها رسيدگى كرد،
سپس به جايگاه قضاوت رفت و به كار مردم پرداخت، و تا پاسى از شب با مردم حشر و نشر داشت، آنگاه با امام به خانه‏اش رفتيم.
من در حياط خوابيدم و امام وارد اطاق خود شد.
هنوز مقدارى نخوابيده بودم كه صداى پاى امام را شنيدم، بيدار شدم و ديدم امام على (عليه السلام) به ديوار تكيه داده مى خواهد وضوء بگيرد..
گفتم :
يا اميرالمؤمنين شما هنوز استراحت كامل نكرده ايد، روز راكه براى كمك به مردم گذرانديد، پس شب را استراحت فرمائيد.
در پاسخ من فرمود :
اِنْ نمْتُ النهارَ ضَيَّعْتُ رَعْيَت‏، وَ اِنْ نمْتُ اللَّيلَ ضَيَّعْتَ نَفْسى‏
اگر روز بخوابم حقّ رعيّت ضايع مى‏شود و اگر همه شب رابخوابم خودم را ضايع كردم. (٥٦)

٣ - نظارت دقيق بر امور كارگزاران

الف - برخورد بافرماندار آذربايجان‏

معقل بن قيس يكى از فرمانداران نظامى اسلام بود كه تعدادى از شورشيان را تعقيب كرد واز آذربايجان (اردشير خرّه) گذشت، و با آنها جنگيد، تعدادى كشته و تعدادى را اسير گرفت.
در آن روزها فرماندار اميرالمؤمنين (عليه السلام) در آذربايجان (مصقلة بن هبيره) بود، چون در ميان اسيران تعدادى از اهل قبيله او بودند، وساطت كرد، و گفت غرامت اسيران را مى دهم تا آزاد شوند.
معقل بن قيس پذيرفت و اسيران آزاد شدند.
امّا مصقله ٥٠٠ هزار درهم غرامت را نپرداخت.
امام على (عليه السلام) طىّ نامه اى از او خواستند تا غرامت را بپردازد، كه مبلغ ٢٠٠ هزار درهم راپرداخت واز پرداخت بقيّه سر باز زد.
چون با برخورد شديد امام روبرو شد به شام گريخت.
حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود :
رفتار او رفتار بزرگواران بود كه اسيران را آزاد كرد، اما فرار او فرار بردگان بود، اگر به مركز حكومت مى آمد، وعدم توانائى خود راتوضيح مى داد از او مى پذيرفتم. (٥٧)
(فَعَلَ فِعلَ السَّادَةِ وَ فَرَّ فِرارَ الْعَبيدِ)

ب - عزل قاضى

اصل كنق‏ل و نظارت در حكومت امام على (عليه السلام)، در كشور پهناور آن روزگاران كه امروز به ٥٠ كشور اسلامى تبديل شده است، آنقدر دقيق و صحيح اجراء مى‏شد كه در حكومت حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام)، قاضى يك روزه هم وجود داشت.
امام به ابوالاسود دوئلى سِمَتِ قضاوت داد، امّا در پايان همان روزِ نخست، او را از قضاوت عزل كرد.
شب هنگام وارد مسجد شد و خطاب به امام على (عليه السلام) گفت :
(قاضى يك روزه هم داشتيم؟)
حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) پاسخ داد :
به من گزارش دادند تو در برخورد با مردم خشن و تُندخُو هستى. (٥٨)

فصل دوم : عزل و نصب مديران

مقدمه

يكى ديگر از اصول مديريّت، شناسائى و بكارگيرى نيروهاى انسانى لايق، و تصفيه و پاكسازى مديريّت ها از عناصر فاسد است،
تا يك نظام قانونمند برأساس سلامت و دقّت دوام بياورد، كه هم نيروهاى كار آمد را جذب كند و هم با تصفيه عناصر فاسد با انواع آفات و مشكلات مبارزه نمايد.

١ - جابجائى مديران‏

حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) همواره بركار مديران و كارگزاران نظارت مستقيم داشت.
بر هرمديرى نيروهاى اطّلاعاتى مى‏گماشت، تا كارهاى آنان را زير نظر داشته، مسائل را به حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) گزارش دهند.
و كار و تلاش مديران را مرتب برّرسى مى كرد، و با واقع نگرى، عزل و نصب‏هاى حساب شده‏اى داشت.
تا ديد محمدبن ابى بكر در فرماندارى مصر ناتوان است، مالك اشتر را به جاى او مأموريت داد.
و نامه‏اى براى دلجوئى محمد بن ابى بكر نوشت، و پُست ديگرى براى او آماده كرد، تا هم مديران لايق بكار گماشته شوند، و هم مديران معزول از حكومت، ناخشنود نباشند، و كارى متناسب با ظرفيّت‏ها و لياقت هاى خود داشته باشند. (٥٩)
امام به محمد بن أبى بكر در نامه ٣٤ نوشت :
أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ بَلَغَنِي مَوْجِدَتُكَ مِنْ تَسْرِيحِ الأَْشْتَرِ إِلَى عَمَلِكَ وَ إِني لَمْ أَفْعَلْ ذَلِكَ اسْتِبْطَاءً لَكَ فِي الْجَهْدَ وَ لاَ ازْدِيَاداً لَكَ فِي الْجِد وَ لَوْ نَزَعْتُ مَا تَحْتَ يَدِكَ مِنْ سُلْطَانِكَ لَوَلَّيْتُكَ مَا هُوَ أَيْسَرُ عَلَيْكَ مَئُونَةً وَ أَعْجَبُ إِلَيْكَ وِلاَيَةً إِنَّ الرَّجُلَ الَّذِي كُنْتُ وَلَّيْتُهُ أَمْرَ مِصْرَ كَانَ رَجُلاً لَنَا نَاصِحاً وَ عَلَى عَدُونَا شَدِيداً نَاقِماً فَرَحِمَهُ اللَّهُ فَلَقَدِ اسْتَكْمَلَ أَيَّامَهُ وَ لاَقَى حِمَامَهُ وَ نَحْنُ عَنْهُ رَاضُونَ أَوْلاَهُ اللَّهُ رِضْوَانَهُ وَ ضَاعَفَ الثَّوَابَ لَهُ فَأَصْحِرْ لِعَدُوكَ وَ امْضِ عَلَى بَصِيرَتِكَ وَ شَمرْ لِحَرْبِ مَنْ حَارَبَكَ وَ ادْعُ إِلى‏ سَبِيلِ رَبكَ وَ أَكْثِرِ الاِسْتِعَانَةَ بِاللَّهِ يَكْفِكَ مَا أَهَمَّكَ وَ يُعِنْكَ عَلَى مَا يُنْزِلُ بِكَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ
پس از ياد خدا و درود، به من خبر داده‏اند كه از فرستادن اشتر به سوى محلّ فرمانداريت، ناراحت شده‏اى، اين كار را انجام ندادم كه تو در تلاش خود كُند شدى، يا انتظار كوشش بيشترى از تو دارم، اگر تو را از فرماندارى مصر عزل كردم، فرماندار جايى قرار دادم كه اداره آنجا بر تو آسان‏تر، و حكومت تو در آن سامان خوش‏تر است همانا مردى را فرماندار مصر قرار دادم، كه نسبت به ما خيرخواه، و به دشمنان ما سخت گير و درهم كوبنده بود، خدا او را رحمت كند، كه ايّام زندگى خود را كامل، و مرگ خود را ملاقات كرد، در حالى كه ما از او خشنود بوديم و خداوند خشنودى خود را نصيب او گرداند، و پاداش او را چند برابر عطا كند. پس براى مقابله با دشمن سپاه را بيرون بياور، و با آگاهى لازم به سوى دشمن حركت كن، و با كسى كه با تو در جنگ است آماده پيكار باش. مردم را به راه پروردگارت بخوان، و از خدا فراوان يارى خواه كه تو را در مشكلات كفايت مى‏كند، و در سختى‏هايى كه بر تو فرود مى‏آيد ياريت مى‏دهد. ان‏شاءاللّه (٦٠)


۱۳
٢ - عزل ونصب بر أساس اولويّتها

٢ - عزل ونصب بر أساس اولويّتها

(٦١)
امام على (عليه السلام) در آستانه جنگ صفّين بود كه يكى از افسران فداكار (عمرو بن ابى سلمه) (كه از مهاجرين و فرزند امّ سَلَمه بود) استاندار بحرين و فارس بود.
حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) او را از فرماندارى عزل و به جاى او نُعمان بن عجلان را منصوب كرد.
(چون در جنگ به وجود عمر بن ابى سلمه نياز داشت) به او نوشت :
أَمَّا بَعْدُ فَإِني قَدْ وَلَّيْتُ النُّعْمَانَ بْنِ عَجْلاَنَ الزُّرَقِيَّ عَلَى الْبَحْرَيْنِ وَ نَزَعْتُ يَدَكَ بِلاَ ذَمِّ لَكَ وَ لاَ تَثْرِيبٍ عَلَيْكَ فَلَقَدْ أَحْسَنْتَ الْوِلاَيَةَ وَ أَدَّيْتَ الأَْمَانَةَ فَأَقْبِلْ غَيْرَ ظَنِينٍ وَ لاَ مَلُومٍ وَ لاَ مُتَّهَمٍ وَ لاَ مَأْثُومٍ فَلَقَدْ أَرَدْتُ الْمَسِيرَ إِلَى ظَلَمَةِ أَهْلِ الشَّامِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ تَشْهَدَ مَعِي فَإِنَّكَ مِمَّنْ أَسْتَظْهِرُ بِهِ عَلَى جِهَادِ الْعَدُو وَ إِقَامَةِ عَمُودِ الدينِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ
پس از ياد خدا و درود! همانا من (نعمان ابن عَجْلان زُرَقىّ) را به فرماندارى بحرين نصب كردم، و بى‏آن كه سرزنشى و نكوهشى براى تو وجود داشته باشد تو را از فرماندارى آن سامان گرفتم، كه تاكنون زمامدارى را به نيكى انجام دادى، و امانت را پرداختى، پس به سوى ما حركت كن، كه تصميم دارم به سوى ستمگران شام حركت كنم، دوست دارم در اين جنگ با من باشى، زيرا تو از دلاورانى هستى كه در جنگ با دشمن، و برپاداشتن ستون دين از آنان يارى مى‏طلبم. انشاءاللَّه. (٦٢)

٣- عزل فرماندار نالايق‏

مشكل امام على (عليه السلام) در كارهاى اجرائى كشور اين بود كه به ميزان نياز از نيروهاى انسانى متعهّد و كارآمدى برخوردار نبود.
افرادى باتقوى، مؤمن، خوب و سالم در جمع ياران امام وجود داشتند، امّا مديران لايقى نبودند، آينده‏نگر و زرنگ و سياستمدار نبوده، در برابر دشمنان اسلام كوتاهى مى كردند.
و در مقابل، افراد زرنگ و سياستمدارى وجود داشتند كه ايمان و پرهيزكارى آنان ضعيف بود،
حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) به ناچار (زياد بن أبيه) را بر اهواز و بصره با نظارت ابن عبّاس، مأموريت داد،
و در دستورالعمل حكومتى نيز به او هشدار داد و نوشت :
وَ إِني أُقْسِمُ بِاللَّهِ قَسَماً صَادِقاً لَئِنْ بَلَغَنِي أَنَّكَ خُنْتَ مِنْ فَيْ‏ءِ الْمُسْلِمِينَ شَيْئاً صَغِيراً أَوْ كَبِيراً لأََشُدَّنَّ عَلَيْكَ شَدَّةً تَدَعُكَ قَلِيلَ الْوَفْرِ ثَقِيلَ الظَّهْرِ ضَئِيلَ الأَْمْرِ وَ السَّلاَمُ
همانا من، براستى بخدا سوگند مى‏خورم، اگر به من گزارش كنند كه در بيت المال خيانت كردى، كم يا زياد، چنان بر تو سخت گيرم كه كم بهره شده، و در هزينه عيال، درمانى، و خوار و سرگردان شوى. با درود. (٦٣)
امّا باز هم نگرانِ كار او بود كه نامه ٢١ را پس از شروع كار به او نوشت :
الإِْسْرَافَ مُقْتَصِداً وَ اذْكُرْ فِي الْيَوْمِ غَداً وَ أَمْسِكْ مِنَ الْمَالِ بِقَدْرِ ضَرُورَتِكَ وَ قَدمِ الْفَضْلَ لِيَوْمِ حَاجَتِكَ أَ تَرْجُو أَنْ يُعْطِيَكَ اللَّهُ أَجْرَ الْمُتَوَاضِعِينَ وَ أَنْتَ عِنْدَهُ مِنَ الْمُتَكَبرِينَ وَ تَطْمَعُ وَ أَنْتَ مُتَمَرغٌ فِي النَّعِيمِ تَمْنَعُهُ الضَّعِيفَ وَ الأَْرْمَلَةَ أَنْ يُوجِبَ لَكَ ثَوَابَ الْمُتَصَدقِينَ وَ إِنَّمَا الْمَرْءُ مَجْزِيُّ بِمَا أَسْلَفَ وَ قَادِمٌ عَلَى مَا قَدَّمَ وَ السَّلاَمُ
اى زياد، از اسراف بپرهيز، و ميانه‏روى را برگزين، از امروز به فكر فردا باش، و از اموال دنيا به اندازه كفاف خويش نگهدار، و زيادى را براى روز نيازمنديت در آخرت پيش فرست. آيا اميددارى خداوند پاداش فروتنان را به تو بدهد در حالى كه از متكبّران باشى؟ و آيا طمع دارى ثواب انفاق كنندگان را دريابى در حالى كه در ناز و نعمت قرار دارى؟ و تهيدستان و بيوه‏زنان را از آن نعمت‏ها محروم مى‏كنى؟ همانا انسان به آن چه پيش فرستاده، و نزد خدا ذخيره ساخته، پاداش داده خواهد شد. با درود. (٦٤)
سرانجام زياد پس از خيانت هاى مالى به سوى معاويه گريخت.
امام گرچه كميل بن زياد علاقه داشت كه دعاى كميل به نام او معروف شد، او فردى با ايمان و مُخلص، امّا در امور مديريّت نظامى و سياسى ضعيف بود، و به جاى ايستادگى در برابر دشمن، سُستى بخرج مى‏داد.
كميل فرماندار امام على (عليه السلام) در شهر مرزى هيت بود و نتوانست جلوى يورش‏ها و تجاوزات سربازان معاويه را بگيرد،
و بدون نقشه‏اى حساب شده براى جبران يورشهاى معاويه به يكى از شهرهاى مرزى شام قرقيسا حمله كرد كه بهانه ديگرى به دست معاويه داد.
و مورد نكوهش حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) قرار گرفت و عزل گرديد.
امام على (عليه السلام) در نامه‏اى با نگرانى تمام به او نوشت كه :
أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ تَضْيِيعَ الْمَرْءِ مَا وُليَ وَ تَكَلُّفَهُ مَا كُفِيَ لَعَجْزٌ حَاضِرٌ وَ رَأْيٌ مُتَبَّرٌ وَ إِنَّ تَعَاطِيَكَ الْغَارَةَ عَلَى أَهْلِ قِرْقِيسِيَا وَ تَعْطِيلَكَ مَسَالِحَكَ الَّتِي وَلَّيْنَاكَ لَيْسَ بِهَا مَنْ يَمْنَعُهَا وَ لاَ يَرُدُّ الْجَيْشَ عَنْهَا لَرَأْيٌ شَعَاعٌ فَقَدْ صِرْتَ جِسْراً لِمَنْ أَرَادَ الْغَارَةَ مِنْ أَعْدَائِكَ عَلَى أَوْلِيَائِكَ غَيْرَ شَدِيدِ الْمَنْكِبِ وَ لاَ مَهِيبِ الْجَانِبِ وَ لاَ سَادِّ ثُغْرَةً وَ لاَ كَاسِرٍ لِعَدُوِّ شَوْكَةً وَ لاَ مُغْنٍ عَنْ أَهْلِ مِصْرِهِ وَ لاَ مُجْزٍ عَنْ أَمِيرِهِ
پس از ياد خدا و درود! سُستى انسان در انجام كارهايى كه بر عهده اوست، و پافشارى در كارى كه از مسؤوليّت او خارج است، نشانه ناتوانى آشكار، و انديشه ويرانگر است. اقدام تو به تاراج مردم قرقيسا، در مقابل رها كردن پاسدارى از مرزهايى كه تو را بر آن گمارده بوديم و كسى در آنجا نيست تا آنجا را حفظ كند، و سپاه دشمن را از آن مرزها دور سازد، انديشه‏اى باطل است.
تو در آنجا پُلى شده‏اى كه دشمنان تو از آن بگذرند و بر دوستانت تهاجم آورند، نه قدرتى دارى كه با تو نبرد كنند، و نه هيبتى دارى از تو بترسند و بگريزند، نه مرزى را مى‏توانى حفظ كنى، و نه شوكت دشمن را مى‏توانى درهم بشكنى، نه نيازهاى مردم ديارت را كفايت مى‏كنى، و نه امام خود را راضى نگه مى‏دارى. (٦٥)

٤- عزل فرماندارى كه خيانت مالى داشت‏

مُنذر بن جارود يكى از فرمانداران امام بود.
پدرش (جارود) مسيحى بود و در سال دهم هجرى به مدينه آمد و مسلمان شد، و در بصره سكونت كرد و در جنگ با ايران به شهادت رسيد،
به سبب خوشنامى او، پسرش منذر را به حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) معرّفى كردند، كه يكى از كارگزاران حكومت گرديد،
پس از آنكه به عنوان يكى از فرمانداران امام به كار مشغول شد، دست به خيانت زده و به بيت المال مسلمين تجاوز كرد، كه بلافاصله امام على (عليه السلام) او را عزل فرمود و به او نوشت :
أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ صَلاَحَ أَبِيكَ غَرَّنِي مِنْكَ وَ ظَنَنْتُ أَنَّكَ تَتَّبِعُ هَدْيَهُ وَ تَسْلُكُ سَبِيلَهُ فَإِذَا أَنْتَ فِيمَا رُقيَ إِلَيَّ عَنْكَ لاَ تَدَعُ لِهَوَاكَ انْقِيَاداً وَ لاَ تُبْقِي لآِخِرَتِكَ عَتَاداً تَعْمُرُ دُنْيَاكَ بِخَرَابِ آخِرَتِكَ وَ تَصِلُ عَشِيرَتَكَ بِقَطِيعَةِ دِينِكَ وَ لَئِنْ كَانَ مَا بَلَغَنِي عَنْكَ حَقّاً لَجَمَلُ أَهْلِكَ وَ شِسْعُ نَعْلِكَ خَيْرٌ مِنْكَ وَ مَنْ كَانَ بِصِفَتِكَ فَلَيْسَ بِأَهْلٍ أَنْ يُسَدَّ بِهِ ثَغْرٌ أَوْ يُنْفَذَ بِهِ أَمْرٌ أَوْ يُعْلَى لَهُ قَدْرٌ أَوْ يُشْرَكَ فِي أَمَانَةٍ أَوْ يُؤْمَنَ عَلَى جِبَايَةٍ فَأَقْبِلْ إِلَيَّ حِينَ يَصِلُ إِلَيْكَ كِتَابِي هَذَا إِنْ شَاءَ اللَّهُ
پس از ياد خدا و درود! همانا، شايستگى پدرت مرا نسبت به تو خوشبين، و گمان كردم همانند پدرت مى‏باشى، و راه او را مى‏روى، ناگهان به من خبر دادند، كه در هواپرستى چيزى فروگذار نكرده، و توشه‏اى براى آخرت خود باقى نگذاشته‏اى، دنياى خود را با تباه كردن آخرت آبادان مى‏كنى، و براى پيوستن با خويشاوندانت از دين خدا بريدى، اگر آن چه به من گزارش رسيده، درست باشد، شتر خانه‏ات، و بند كفش تو از تو با ارزشتر است، و كسى كه همانند تو باشد، نه لياقت پاسدارى از مرزهاى كشور را دارد، و نه مى‏تواند كارى را به انجام رساند، يا ارزش او بالا رود، يا شريك در امانت باشد يا از خيانتى دور ماند پس چون اين نامه به دست تو رسد، نزد من بيا. انشاءاللَّه. (٦٦)
مُنذر كسى است كه اميرمؤمنان (عليه السلام) درباره او فرمود :
آدم متكبّرى است، كه به دو جانب خود مى‏نگرد، و در دو جامه كه بر تن دارد مى‏خرامد، و پيوسته بر بند كفش خود مى‏دمد كه گرد ننشيند.

٥ - تصفيه مديريّت هاى سياسى كشور

الف - عزل معاويه

پس از بيعت عمومى مردم و تحقّق حكومت، حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) بر جامعه اسلامى، بلافاصله تمام مديران و كارگزاران حكومتىِ دورانِ خليفه سوم را عزل و به جاى آنان در محرّم ٣٦ هجرى فرمانداران و استانداران و فرماندهان نظامى لايقى منصوب فرمود.
از جمله نامه‏اى به معاويه نوشت كه پُست فرماندارى شام را به (سهل بن حُنيف) تحويل داده، به مدينه باز گردد.
بسيارى از سياستمداران به امام على (عليه السلام) گفتند :
به معاويه مهلت بده، او كسى نيست كه دِل از حكومت و قدرت بر دارد.
چون از زمان عُمَر پايه هاى حكومت را استحكام بخشيد، و اموال فراوانى گِرد آورد و با سردمداران توطئه‏گر قريش در ارتباط است.
صبر كن تا پايه‏هاى حكومت شما محكم گردد، آنگاه معاويه را عزل كن.
امّا حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) در برابر تمام اين نظريّه هاى سياسى و پيشنهادهاى غير متعهّدانه تسليم نشد و كار تصفيه مديريّت هاى سياسى كشور را حتّى يك لحظه از ياد نبرد و در همان آغاز حكومت به معاويه نوشت :
مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِيِّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى مُعَاوِيَةَ بْنِ أَبِي سُفْيَانَ أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ عَلِمْتَ إِعْذَارِي فِيكُمْ وَ إِعْرَاضِي عَنْكُمْ حَتَّى كَانَ مَا لاَ بُدَّ مِنْهُ وَ لاَ دَفْعَ لَهُ وَ الْحَدِيثُ طَوِيلٌ وَ الْكَلاَمُ كَثِيرٌ وَ قَدْ أَدْبَرَ مَا أَدْبَرَ وَ أَقْبَلَ مَا أَقْبَلَ فَبَايِعْ مَنْ قِبَلَكَ وَ أَقْبِلْ إِلَيَّ فِي وَفْدٍ مِنْ أَصْحَابِكَ وَ السَّلاَمُ
از بنده خدا على اميرمؤمنان، به معاوية بن ابى سفيان پس از ياد خدا و درود! مى‏دانى كه من درباره شما معذور، و از آن چه در مدينه گذشت روى گرداندم، تا شد آن چه كه بايد مى‏شد، و بازداشتن آن ممكن نبود، داستان طولانى و سخن فراوان است و گذشته‏ها گذشت، و آينده روى كرده است، تو و همراهانت بيعت كنيد، و با گروهى از يارانت نزد من بيا، با درود.
امّا معاويه وقت كشى كرد و كار بيعت با امام على (عليه السلام) و بازگشت به مركز خلافت را به امروز و فردا واگذاشت،
و آنگاه طىّ نامه‏اى از حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) خواست كه فرماندارى شام را به او واگذارد
امام در نامه‏اى پاسخ قاطع به او داد و نوشت :
وَ أَمَّا طَلَبُكَ إِلَيَّ الشَّامِ فَإِني لَمْ أَكُنْ لأَُعْطِيَكَ الْيَوْمَ مَا مَنَعْتُكَ أَمْسِ وَ أَمَّا قَوْلُكَ إِنَّ الْحَرْبَ قَدْ أَكَلْتِ الْعَرَبَ إِلاَّ حُشَاشَاتِ أَنْفُسٍ بَقِيَتْ أَلاَ وَ مَنْ أَكَلَهُ الْحَقُّ فَإِلَى الْجَنَّةِ وَ مَنْ أَكَلَهُ الْبَاطِلُ فَإِلَى النَّارِ وَ أَمَّا اسْتِوَاؤُنَا فِي الْحَرْبِ وَ الرجَالِ فَلَسْتَ بِأَمْضَى عَلَى الشَّك‏ مِني عَلَى الْيَقِينِ وَ لَيْسَ أَهْلُ الشَّامِ بِأَحْرَصَ عَلَى الدُّنْيَا مِنْ أَهْلِ الْعِرَاقِ عَلَى الآْخِرَةِ وَ أَمَّا قَوْلُكَ إِنَّا بَنُو عَبْدِ مَنَافٍ فَكَذَلِكَ نَحْنُ وَ لَكِنْ لَيْسَ أُمَيَّةُ كَهَاشِمٍ وَ لاَ حَرْبٌ كَعَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ لاَ أَبُو سُفْيَانَ كَأَبِي طَالِبٍ وَ لاَ الْمُهَاجِرُ كَالطَّلِيقِ وَ لاَ الصَّرِيحُ كَاللَّصِيقِ وَ لاَ الْمُحِقُّ كَالْمُبْطِلِ وَ لاَ الْمُؤْمِنُ كَالْمُدْغِلِ وَ لَبِئْسَ الْخَلْفُ خَلْفٌ يَتْبَعُ سَلَفاً هَوَى فِي نَارِ جَهَنَّمَ وَ فِي أَيْدِينَا بَعْدُ فَضْلُ النُّبُوَّةِ الَّتِي أَذْلَلْنَا بِهَا الْعَزِيزَ وَ نَعَشْنَا بِهَا الذَّلِيلَ وَ لَمَّا أَدْخَلَ اللَّهُ الْعَرَبَ فِي دِينِهِ أَفْوَاجاً وَ أَسْلَمَتْ لَهُ هَذِهِ الأُْمَّةُ طَوْعاً وَ كَرْهاً كُنْتُمْ مِمَّنْ دَخَلَ فِي الدينِ إِمَّا رَغْبَةً وَ إِمَّا رَهْبَةً عَلَى حِينَ فَازَ أَهْلُ السَّبْقِ بِسَبْقِهِمْ وَ ذَهَبَ الْمُهَاجِرُونَ الأَْوَّلُونَ بِفَضْلِهِمْ فَلاَ تَجْعَلَنَّ لِلشَّيْطَانِ فِيكَ نَصِيباً وَ لاَ عَلَى نَفْسِكَ سَبِيلاً وَ السَّلاَمُ
O افشاى چهره بنى‏اميّه و فضائل اهل بيت (عليهم السلام)
معاويه! اينكه خواستى شام را به تو واگذارم، همانا من چيزى را كه ديروز از تو بازداشتم، امروز به تو نخواهم بخشيد، و امّا سخن تو كه جنگ، عرب را جز اندكى، بكام خويش فرو برده است، آگاه باش، آن كس كه بر حق بود، جايگاهش بهشت، و آن كه بر راه باطل بود در آتش است.
امّا اينكه ادّعاى تساوى در جنگ و نفرات جهادگر كرده‏اى، بدان، كه رشد تو در شك به درجه كمال من در يقين نرسيده است، و اهل شام بر دنيا حريص‏تر از اهل عراق به آخرت نيستند.
O فضائل عترت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم)
و اينكه ادّعا كردى ما همه فرزندان عبدمناف هستيم، آرى چنين است، امّا جدّ شما اميّه چونان جدّ ما هاشم و حرب همانند عبدالمطلّب و ابوسفيان مانند ابوطالب نخواهند بود، هرگز ارزش مهاجران چون اسيران آزاد شده نيست، و حلال‏زاده همانند حرام زاده نمى‏باشد، و آن كه بر حق است با آن كه بر باطل است را نمى‏توان مقايسه كرد، و مؤمن چون مفسد نخواهد بود، و چه زشتند آنان كه پدران گذشته خود را در ورود به آتش پيروى كنند.
از همه كه بگذريم، فضيلت نبوّت در اختيار ماست كه با آن عزيزان را ذليل، و خوار شده‏گان را بزرگ كرديم، و آنگاه كه خداوند امّت عرب را فوج فوج به دين اسلام در آورد، و اين امّت در برابر دين يا از روى اختيار يا اجبار تسليم شد، شما خاندان ابوسفيان، يا براى دنيا و يا از روى ترس در دين اسلام وارد شديد، و اين هنگامى بود كه نخستين اسلام آورندگان بر همه پيشى گرفتند، و مهاجران نخستين ارزش خود را باز يافتند، پس اى معاويه شيطان را از خويش بهرمند، و او را بر جان خويش راه مده. با درود.
پس از اتمام حجّت‏هاى لازم، معاويه چاره‏اى جز بهانه جوئى و اشكال تراشى نداشت،
نامه‏اى به امام على (عليه السلام) نوشت و در آن قانونى بودن حكومت امام را زير سئوال برد كه حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) در نامه گويائى پاسخ او را داد و نوشت :
إِنَّهُ بَايَعَنِي الْقَوْمُ الَّذِينَ بَايَعُوا أَبَا بَكْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ عَلَى مَا بَايَعُوهُمْ عَلَيْهِ فَلَمْ يَكُنْ لِلشَّاهِدِ أَنْ يَخْتَارَ وَ لاَ لِلْغَائِبِ أَنْ يَرُدَّ وَ إِنَّمَا الشُّورَى لِلْمُهَاجِرِينَ وَ الأَْنْصَارِ فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ وَ سَمَّوْهُ إِمَاماً كَانَ ذَلِكَ لِلَّهِ رِضًا فَإِنْ خَرَجَ عَنْ أَمْرِهِمْ خَارِجٌ بِطَعْنٍ أَوْ بِدْعَةٍ رَدُّوهُ إِلَى مَا خَرَجَ مِنْهُ فَإِنْ أَبَى قَاتَلُوهُ عَلَى اتَّبَاعِهِ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ وَ وَلاَّهُ اللَّهُ مَا تَوَلَّى وَ لَعَمْرِي يَا مُعَاوِيَةُ لَئِنْ نَظَرْتَ بِعَقْلِكَ دُونَ هَوَاكَ لَتَجِدَني أَبْرَأَ النَّاسِ مِنْ دَمِ عُثْمَانَ وَ لَتَعْلَمَنَّ أَني كُنْتُ فِي عُزْلَةٍ عَنْهُ إِلاَّ أَنْ تَتَجَنَّى فَتَجَنَّ مَا بَدَا لَكَ وَ السَّلاَمُ
O علل مشروعيّت حكومت امام على (عليه السلام)
همانا كسانى با من بيعت كرده‏اند كه با ابابكر و عمر و عثمان، با همان شرايط بيعت نمودند، پس آن كه در بيعت حضور داشت نمى‏تواند خليفه‏اى ديگر برگزيند، و آن كه غايب است نمى‏تواند بيعت مردم را نپذيرد، و همانا شوراى مسلمين از آنِ مهاجرين و انصار است، پس اگر بر امامت كسى گرد آمدند، و او را امام خود خواندند، خشنودى خدا هم در آن است. حال اگر كسى كار آنان را نكوهش كند يا بدعتى پديد آورد، او را به جايگاه بيعت قانونى باز مى‏گردانند، اگر سرباز زد با او پيكار مى‏كنند، زيرا كه به راه مسلمانان در نيامده، خدا هم او را در گمراهيش وا مى‏گذارد.
بجانم سوگند! اى معاويه اگر دور از هواى نفس، به ديده عقل بنگرى، خواهى ديد كه من نسبت به خون عثمان پاك ترين افرادم، و مى‏دانى كه من از آن دور بوده‏ام، جز اينكه از راه خيانت مرا متّهم كنى، و حق آشكارى را بپوشانى. با درود.
و آنگاه به فرمانده نظامى خود جرير بن عبداللَّه كه او را به شام فرستاده بود قاطعانه دستور داد.
أَمَّا بَعْدُ فَإِذَا أَتَاكَ كِتَابِي فَاحْمِلْ مُعَاوِيَةَ عَلَى الْفَصْلِ وَ خُذْهُ بِالأَْمْرِ الْجَزْمِ ثُمَّ خَيرْهُ بَيْنَ حَرْبٍ مُجْلِيَةٍ أَوْ سِلْمٍ مُخْزِيَةٍ فَإِنِ اخْتَارَ الْحَرْبَ فَانْبِذْ إِلَيْهِ وَ إِنِ اخْتَارَ السلْمَ فَخُذْ بَيْعَتَهُ وَ السَّلاَمُ
پس از نام خدا و درود! هنگامى كه نامه‏ام به دستت رسيد، معاويه را به يكسره كردن كار وادار، و با او برخوردى قاطع داشته باش، سپس او را آزاد بگذار در پذيرفتن جنگى كه مردم را از خانه بيرون مى‏ريزد، يا تسليم شدنى خوار كننده، پس اگر جنگ را برگزيد، امان نامه او را بر زمين كوب، و اگر صلح خواست از او بيعت بگير، با درود. (٦٧)
حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) براى تصفيه و پاكسازى مديريّت‏هاى كشور اسلامى تا آنجا پيش رفت كه يك جنگ تمام عيار را براى ريشه كن كردن فساد ادارى يك استاندار پذيرفت، امّا، معاويه را براى يك لحظه در پُست فرماندارى كشور اسلامى تحمّل نكرد.

ب - عدم بكارگيرى عناصر فاسد در مديريّت‏ها

پس از بيعت عمومى مردم با امام على (عليه السلام) كه طلحه و زبير در آن اجتماع بى‏نظير، تلاش و كوششى داشتند و در پيشاپيش مردم، همگان را جهت بيعت با حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) تشويق، كردند، حال خدمت امام على (عليه السلام) رسيده، يكى تقاضاى فرماندارى بصره، و ديگرى تقاضاى فرماندارى كوفه را داشت.
امّا حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) در اوّل محرّم ٣٦ هجرى، (عثمان بن حنيف) را به فرماندارى بصره و (عمارةبن شهاب) را براى فرماندارى كوفه انتخاب و به محل خدمت خود اعزام كرد.
طلحه و زبير كه براى خود قَدر و منزلتى قائل بودند، و تقاضاهاى گوناگونى داشتند بر آشفتند و با انواع اشكال تراشى‏ها و اعتراض‏ها، حكومت حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) را زير سئوال بردند كه امام على (عليه السلام) طىّ نامه‏اى به آنها نوشت :


۱۴
٦ - انتخاب فرمانداران

أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ عَلِمْتُمَا وَ إِنْ كَتَمْتُمَا أَني لَمْ أُرِدِ النَّاسَ حَتَّى أَرَادُونِي وَ لَمْ أُبَايِعْهُمْ حَتَّى بَايَعُونِي وَ إِنَّكُمَا مِمَّنْ أَرَادَنِي وَ بَايَعَنِي وَ إِنَّ الْعَامَّةَ لَمْ تُبَايِعْنِي لِسُلْطَانٍ غَالِبٍ وَ لاَ لِعَرَضٍ حَاضِرٍ فَإِنْ كُنْتُمَا بَايَعْتُمَانِي طَائِعَيْنِ فَارْجِعَا وَ تُوبَا إِلَى اللَّهِ مِنْ قَرِيبٍ وَ إِنْ كُنْتُمَا بَايَعْتُمَانِي كَارِهَيْنِ فَقَدْ جَعَلْتُمَا لِي عَلَيْكُمَا السَّبِيلَ بِإِظْهَارِكُمَا الطَّاعَةَ وَ إِسْرَارِكُمَا الْمَعْصِيَةَ وَ لَعَمْرِي مَا كُنْتُمَا بِأَحَق‏ الْمُهَاجِرِينَ بِالتَّقِيَّةِ وَ الْكِتْمَانِ وَ إِنَّ دَفْعَكُمَا هَذَا الأَْمْرَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَدْخُلاَ فِيهِ كَانَ أَوْسَعَ عَلَيْكُمَا مِنْ خُرُوجِكُمَا مِنْهُ بَعْدَ إِقْرَارِكُمَا بِهِ وَ قَدْ زَعَمْتُمَا أَني قَتَلْتُ عُثْمَانَ فَبَيْنِي وَ بَيْنَكُمَا مَنْ تَخَلَّفَ عَني وَ عَنْكُمَا مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ ثُمَّ يُلْزَمُ كُلُّ امْرِئٍ بِقَدْرِ مَا احْتَمَلَ فَارْجِعَا أَيُّهَا الشَّيْخَانِ عَنْ رَأْيِكُمَا فَإِنَّ الآْنَ أَعْظَمَ أَمْرِكُمَا الْعَارُ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتَجَمَّعَ الْعَارُ وَ النَّارُ وَ السَّلاَمُ
پس از ياد خدا و درود! شما مى‏دانيد گر چه پنهان مى‏داريد. كه من براى حكومت در پى مردم نرفته، آنان به سوى من آمدند، و من قول بيعت نداده تا آن كه آنان با من بيعت كردند، و شما دو نفر از كسانى بوديد كه مرا خواستيد و بيعت كرديد. همانا بيعت عموم مردم با من نه از روى ترس قدرتى مسلّط بود، و نه براى به دست آوردن متاع دنيا، اگر شما دو نفر از روى ميل و انتخاب بيعت كرديد تا دير نشده باز گرديد، و در پيشگاه خدا توبه كنيد، و اگر دردل با اكراه بيعت كرديد خود دانيد، زيرا اين شما بوديد كه مرا در حكومت بر خويش راه داديد، اطاعت از من را ظاهر، و نافرمانى را پنهان داشتيد. به جان خودم سوگند! شما از ساير مهاجران سزاوارتر به پنهان داشتن عقيده و پنهان كارى نيستيد، اگر در آغاز بيعت كنار مى‏رفتيد آسان‏تر بود كه بيعت كنيد و سپس به بهانه سرباز زنيد. شما پنداشته‏ايد كه من كشنده عثمان مى‏باشم، بياييد تا مردم مدينه بين من و شما داورى كنند، آنان كه نه به طرفدارى من بر خواستند نه شما، سپس هر كدام به اندازه جرمى كه در آن حادثه داشته، مسؤوليّت آن را پذيرا باشد. اى دو پيرمرد، از آن چه در انديشه داريد باز گرديد، هم اكنون بزرگ ترين مسئله شما عار است، پيش از آن كه عار و آتش خشم پروردگار دامنگيرتان گردد. با درود.
از آن پس، آنها حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) را با تهديد نظامى روبرو كرده و به جمع آورى اسلحه و ديگر امكانات نظامى پرداختند،
امام على (عليه السلام) با قاطعيّت در برابر دلسوزيهاى سياست بازان ايستاد و اجازه نداد حتّى يك لحظه عناصر بى‏لياقت و فاسد در مديريّت‏هاى سياسى كشور نفوذ كنند و در يك سخنرانى خطاب به مردم، توطئه‏هاى آنان را افشا كرد.
O معرفة طلحة والزّبير
وَ اللَّهِ مَا أَنْكَرُوا عَلَيَّ مُنْكَراً وَ لاَ جَعَلُوا بَيْنِي وَ بَيْنَهُمْ نِصْفاً وَ إِنَّهُمْ لَيَطْلُبُونَ حَقّاً هُمْ تَرَكُوهُ وَ دَماً هُمْ سَفَكُوهُ فَإِنْ كُنْتُ شَرِيكَهُمْ فِيهِ فَإِنَّ لَهُمْ نَصِيبَهُمْ مِنْهُ وَ إِنْ كَانُوا وَلُوهُ دُونِي فَمَا الطَّلِبَةُ إِلاَّ قِبَلَهُمْ وَ إِنَّ أَوَّلَ عَدْلِهِمْ لَلْحُكْمُ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَ إِنَّ مَعِي لَبَصِيرَتِي مَا لَبَسْتُ وَ لاَ لُبِسَ عَلَيَّ وَ إِنَّهَا لَلْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ فِيهَا الْحَمَأُ وَ الْحُمَّةُ وَ الشُّبْهَةُ الْمُغْدِفَةُ وَ إِنَّ الأَْمْرَ لَوَاضِحٌ وَ قَدْ زَاحَ الْبَاطِلُ عَنْ نِصَابِهِ وَ انْقَطَعَ لِسَانُهُ عَنْ شَغْبِهِ وَ ايْمُ اللَّهِ لأَُفْرِطَنَّ لَهُمْ حَوْضاً أَنَا مَاتِحُهُ لاَ يَصْدُرُونَ عَنْهُ بِرِيِّ وَ لاَ يَعُبُّونَ بَعْدَهُ فِي حَسْيٍ
O البيعة العديمة النظير
و منه : فَأَقْبَلْتُمْ إِلَيَّ إِقْبَالَ الْعُوذِ الْمَطَافِيلِ عَلَى أَوْلاَدِهَا تَقُولُونَ الْبَيْعَةَ الْبَيْعَةَ قَبَضْتُ كَفي فَبَسَطْتُمُوهَا وَ نَازَعَتْكُمْ يَدِي فَجَاذَبْتُمُوهَا
O الشكوى‏ من طلحة و الزّبير
اللَّهُمَّ إِنَّهُمَا قَطَعَانِي وَ ظَلَمَانِي وَ نَكَثَا بَيْعَتِي وَ أَلَّبَا النَّاسَ عَلَيَّ فَاحْلُلْ مَا عَقَدَا وَ لاَ تُحْكِمْ لَهُمَا مَا أَبْرَمَا وَ أَرِهِمَا الْمَسَاءَةَ فِيمَا أَمَّلاَ وَ عَمِلاَ وَ لَقَدِ اسْتَثَبْتُهُمَا قَبْلَ الْقِتَالِ وَ اسْتَأْنَيْتُ بِهِمَا أَمَامَ الْوِقَاعِ فَغَمَطَا النعْمَةَ وَ رَدَّا الْعَافِيَةَ (٦٨)
O شناسايى طلحه و زبير
به خدا سوگند! طلحه و زبير و پيروانشان، نه منكرى در كارهاى من سراغ دارند كه برابر آن بايستند، و نه ميان من و خودشان راه انصاف پيمودند، آنها حقّى را مى‏طلبند كه خود ترك كرده‏اند، و انتقام خونى را مى‏خواهند كه خود ريخته‏اند، اگر من در ريختن اين خون شريكشان بودم آنها نيز از آن سهمى دارند، و اگر خودشان تنها اين خون را ريخته‏اند، بايد از خود انتقام بگيرند. اولين مرحله عدالت آن كه خود را محكوم كنند، همانا آگاهى و حقيقت بينى، با من همراه است، نه حق را از خود پوشيده داشته‏ام و نه بر من پوشيده بود، همانا ناكثين اصحاب جمل گروهى سركش و ستمگرند، خشم و كينه، و زهر عقرب، و شبهاتى چون شب ظلمانى در دلهايشان وجود دارد، در حالى كه حقيقت پديدار و باطل ريشه‏كن شده، و زبانش از حركت بر ضدّ حق فرومانده است. به خدا سوگند! حوضى برايشان پر از آب نمايم كه تنها خود بتوانم آبش را بيرون كشم، به گونه‏اى كه از آب آن سيراب برنگردند، و پس از آن از هيچ گودالى آب ننوشند.
(يعنى نقشه‏اى براى آنان طرح كنم كه راه فرار نداشته باشند)
O وصف بيعت بى‏همانند
شما مردم! براى بيعت كردن به سوى من يورش آورديد، چونان مادران تازه زاييده كه به طرف بچه‏هاى خود مى‏شتابند. و پياپى فرياد كشيديد، بيعت! بيعت! من دستان خويش فروبستم، اما شما به اصرار آن را گشوديد، من از دست دراز كردن، سرباز زدم، و شما دستم را كشيديد.
O شكوه از طلحه و زبير
خدايا! طلحه و زبير پيوند مرا گسستند، بر من ستم كرده و بيعت مرا شكستند، و مردم را براى جنگ با من شوراندند، خدايا آن چه را بستند تو بگشا، و آن چه را محكم رشته‏اند پايدار مفرما، آرزوهايى كه براى آن تلاش مى‏كنند بر باد ده، من پيش از جنگ از آنها خواستم تا بازگردند، و تا هنگام آغاز نبرد انتظارشان را مى‏كشيدم لكن آنها به نعمت پشت‏پا زدند و بر سينه عافيت دست رد گذاردند.
و آنگاه كه طلحه و زبير با همراهى عائشه سپاهى گرد آوردند و شورش بصره را مى‏خواستند دامن زنند.
حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) در يك سخنرانى افشاگرانه، تهديد آنان را با تهديد جدّى نظامى پاسخ داد و فرمود :
أَلاَ وَ إِنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ ذَمَّرَ حِزْبَهُ وَ اسْتَجْلَبَ جَلَبَهُ لِيَعُودَ الْجَوْرُ إِلَى أَوْطَانِهِ وَ يَرْجِعَ الْبَاطِلُ إِلَى نِصَابِهِ وَ اللَّهِ مَا أَنْكَرُوا عَلَيَّ مُنْكَراً وَ لاَ جَعَلُوا بَيْنِي وَ بَيْنَهُمْ نَصِفاً دم عثمان وَ إِنَّهُمْ لَيَطْلُبُونَ حَقّاً هُمْ تَرَكُوهُ وَ دَماً هُمْ سَفَكُوهُ فَلَئِنْ كُنْتُ شَرِيكَهُمْ فِيهِ فَإِنَّ لَهُمْ لَنَصِيبَهُمْ مِنْهُ وَ لَئِنْ كَانُوا وَلُوهُ دُونِي فَمَا التَّبِعَةُ إِلاَّ عِنْدَهُمْ وَ إِنَّ أَعْظَمَ حُجَّتِهِمْ لَعَلَى أَنْفُسِهِمْ يَرْتَضِعُونَ أُمّاً قَدْ فَطَمَتْ وَ يُحْيُونَ بِدْعَةً قَدْ أُمِيتَتْ يَا خَيْبَةَ الدَّاعِي مَنْ دَعَا وَ إِلاَمَ أُجِيبَ وَ إِني لَرَاضٍ بِحُجَّةِ اللَّهِ عَلَيْهِمْ وَ عِلْمِهِ فِيهِمْ التهديد بالحرب فَإِنْ أَبَوْا أَعْطَيْتُهُمْ حَدَّ السَّيْفِ وَ كَفَى بِهِ شَافِياً مِنَ الْبَاطِلِ وَ نَاصِراً لِلْحَق‏ وَ مِنَ الْعَجَبِ بَعْثُهُمْ إِلَيَّ أَنْ أَبْرُزَ لِلطعَانِ وَ أَنْ أَصْبِرَ لِلْجِلاَدِ هَبِلَتْهُمُ الْهَبُولُ لَقَدْ كُنْتُ وَ مَا أُهَدَّدُ بِالْحَرْبِ وَ لاَ أُرْهَبُ بِالضَّرْبِ وَ إِني لَعَلَى يَقِينٍ مِنْ رَبي وَ غَيْرِ شُبْهَةٍ مِنْ دِينِي‏ (٦٩)
O امام على (عليه السلام) و شناساندن ناكثين اصحاب جمل
آگاه باشيد، كه همانا شيطان حزب و يارانش را بسيج كرده، و سپاه خود را از هر سو فراهم آورده است، تا بار ديگر ستم را به جاى خود نشاند، و باطل به جايگاه خويش پايدار شود. سوگند به خدا ناكثين هيچ گناهى از من سراغ ندارند، و انصاف را بين من و خودشان رعايت نكردند، آنها حقّى را مى‏طلبند كه خود ترك كردند، و انتقام خونى را مى‏خواهند كه خود ريختند، اگر شريك آنها بودم، پس آنها نيز در اين خونريزى سهم دارند، و اگر تنها خودشان خون عثمان را ريختند پس كيفر مخصوص آنهاست، مهمترين دليل آنها به زيان خودشان است، مى‏خواهند از پستان مادرى شير بدوشند كه خشكيده، بدعتى را زنده مى‏كنند كه مدّت‏هاست مرده، وَه چه دعوت كننده‏اى!؟ (٧٠) و چه اجابت كنندگانى؟) همانا من به كتاب خدا و فرمانش درباره ناكثين خوشنودم. اما اگر از آن سرباز زدند با شمشير تيز پاسخ آنها را خواهم داد، كه براى درمان باطل و يارى دادن حق كافى است. شگفتا! ازمن خواستند به ميدان نبرد آيم و برابر نيزه‏هاى آنان قرار گيرم و ضربت‏هاى شمشير آنها را تحمّل كنم، گريه گنندگان بر آنها بگريند، تاكنون كسى مرا از جنگ نترسانده، و از ضربت شمشير نهراسانده است، من به پروردگار خويش يقين داشته و در دين خود شك و ترديدى ندارم.)

٦ - انتخاب فرمانداران

(٧١)
حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) نسبت به مديريّت سياسى جامعه اسلامى احساس مسئوليت شديد مى كرد، و بلافاصله پس از بيعت مردم به فكر انتخاب مديران لايق، و عزل فرمانداران و كارگران نالايق افتاد
و در اين راه هيچگونه سياسى كارى، يا مسامحه نشان نمى داد.
در آغاز محرم ٣٦ هجرى انتصابات مهمّى به شرح زير انجام داد :
١- عثمان بن حنيف براى فرماندارى بصره‏
٢- عمارة بن شهاب براى فرماندارى كوفه
٣- عبدالله بن عباس براى فرماندارى يمن‏
٤- قيس بن سعد براى فرماندارى مصر
٥- سهل بن حنيف براى فرماندارى شام‏
تمام فرمانداران برسر پُست خود حاضر و به اداره امور پرداختند، جز فرماندار شام، زيرا وقتى وارد شام شد به او گفتند :
اگر طرفدار خليفه سوم هستى و براى خونخواهى او آمدى، وارد شو و الاّ برگرد.
سهل نيز به خدمت امام على (عليه السلام) بازگشت. (٧٢)
أمير المؤمنين (عليه‏السلام) و مديريت سياسى

فصل سوم : جبران و دلجوئى

مديريت در رهبرى
تشويق مديران
مديريت نظامى
٠يكى ديگر از اصول مديريّت بازسازى نيروهاى انسانى است،
اگر فردى در يكى از مديريّت‏ها ناتوان است امّا در بخش ديگرى مى‏تواند مؤثّر باشد، نبايد او را ضايع و توان كارى او را تضعيف كرد.

١ - دلجوئى از مديران عزل شده‏

طبيعى است كه در تداوم كارهاى اجتماعى، سياسى، كيفيّت كار افراد، وميزان كارآئى مديران روشن مى گردد، وجابجائى نيروها، يا عزل ونصب كار گزاران يك مسئله طبيعى ومديريّتى است كه براى بهتر اداره كردن كشور ضرورى است‏
و در دوران حكومت كوتاه حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) افرادى نيز عزل گرديدند :
O آنها كه خيانت كردند، مجازات شدند.
O آنها كه بى لياقتى نشان دادند، به مركز آورده شدند.
O و آنها كه براى جاى ديگرى مفيد بودند، امّا از عهده كارهاى بزرگ عاجز بودند از آنها دلجوئى بعمل آمد.
وقتى مالك اشتر را فرماندار مصر قرار داد، و نگرانى محمد بن ابى بكر را شنيد از او دلجوئى كرد و نامه ٣٤ را به او نوشت.

٢ - بكارگيرى صحيح مديران‏

عمرو بن ابى سلمه در بخش مديريّت سياسى، استاندار امام على (عليه السلام) در بحرين و قسمتى از فارس بود، چون امام در آستانه حركت به سوى جنگ صفّين بود، با ويژگيهاى رزمى كه در عمروبن ابى سلمه، سراغ داشت، او را فراخواند، و در بخش مديريّت نظامى بكار گرفت و به جاى او (نعمان بن عجلان) را فرستاد. (٧٣)

فصل چهارم : مديريت در بيت رهبرى (اصل نظم گرائى)

مقدمه

يكى از اصول ارزشمند مديريّت، نظم گرائى است كه بايد در تمام مسئوليّت‏ها و مشاغل و پست‏هاى سياسى رعايت گردد، و از همه مهم‏تر مسئولين بيت رهبرى بايد قانونمند و نظم گرا باشند تا در عمل، الگوى ديگر افراد جامعه قرار گيرند.

١ - تقسيم كار

افرادى كه در منزل حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) مشاغل گوناگونى را بر عهده داشتند، با رعايت اصل تقسيم كار با نظم خاصّى، مسئوليّت‏هاى خود را تحقّق بخشيده و در كار يكديگر دخالت نمى‏كردند و اصل نظم گراض رعايت مى‏گرديد. مانند :

الف - نويسندگان امام‏

نويسندگان امام على (عليه السلام)، اوّل عبيداللَّه بن ابى رافع‏
و پس از او سعيد بن نمران همدانى‏
و بعد از او عبداللَّه بن جعفر و عبداللَّه بن مسعود بودند
كه نامه‏ها و مكاتبات دفاتر مالياتى و سياسى را بر عهده داشتند.

ب - مؤذّن امام‏

مؤذّن حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) (جويرة بن مسهر عبدى) و بعد از او (ابن نباح) بود كه او را حجّاج شهيد كرد.

ج - دربان منزل امام‏

دربان منزل امام على (عليه السلام) ابتداء سلمان فارسى، و سپس ابوفيروز ايرانى بود كه پس از شهادت امام دربان مخصوص امام مجتبى (عليه السلام) شد
و ديگرى قنبر و ميثم تمّاربودند.

د - خدمتكاران منزل امام‏

خدمتكاران منزل حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام)، سعد و (نصر) بودند كه پس از امام على (عليه السلام) با امام مجتبى (عليه السلام) و سپس با امام حسين (عليه السلام) بودند و در كربلا به شهادت رسيدند.
و ديگرى غزوان و ميمون بودند كه برخى از كارها را بعهده داشتند
و از زنان خدمتكار حضرت فضّه بود كه در آغاز، در خدمت حضرت زهرا (سلام الله عليها) بود و پس از شهادت آن حضرت به خدمت خود ادامه داد. (٧٤)


۱۵
٢- زمانمند بودن كارهاى شخصى و مراجعات مردمى‏

امام على (عليه السلام) با توجه به نظم گرائى در سيستم رهبرى به مالك اشتر نوشت :
ثُمَّ انْظُرْ فِي حَالِ كُتَّابِكَ فَوَل‏ عَلَى أُمُورِكَ خَيْرَهُمْ وَ اخْصُصْ رَسَائِلَكَ الَّتِي تُدْخِلُ فِيهَا مَكَايِدَكَ وَ أَسْرَارَكَ بِأَجْمَعِهِمْ لِوُجُوهِ صَالِحِ الأَْخْلاَقِ مِمَّنْ لاَ تُبْطِرُهُ الْكَرَامَةُ فَيَجْتَرِئَ بِهَا عَلَيْكَ فِي خِلاَفٍ لَكَ بِحَضْرَةِ مَلإٍَ وَ لاَ تَقْصُرُ بِهِ الْغَفْلَةُ عَنْ إِيرَادِ مُكَاتَبَاتِ عُمالِكَ عَلَيْكَ وَ إِصْدَارِ جَوَابَاتِهَا عَلَى الصَّوَابِ عَنْكَ فِيمَا يَأْخُذُ لَكَ وَ يُعْطِي مِنْكَ وَ لاَ يُضْعِفُ عَقْداً اعْتَقَدَهُ لَكَ وَ لاَ يَعْجِزُ عَنْ إِطْلاَقِ مَا عُقِدَ عَلَيْكَ وَ لاَ يَجْهَلُ مَبْلَغَ قَدْرِ نَفْسِهِ فِي الأُْمُورِ فَإِنَّ الْجَاهِلَ بِقَدْرِ نَفْسِهِ يَكُونُ بِقَدْرِ غَيْرِهِ أَجْهَلَ ثُمَّ لاَ يَكُنِ اخْتِيَارُكَ إِيَّاهُمْ عَلَى فِرَاسَتِكَ وَ اسْتِنَامَتِكَ وَ حُسْنِ الظَّن‏ مِنْكَ فَإِنَّ الرجَالَ يَتَعَرَّضُونَ لِفِرَاسَاتِ الْوُلاَةِ بِتَصَنُّعِهِمْ وَ حُسْنِ خِدْمَتِهِمْ وَ لَيْسَ وَرَاءَ ذَلِكَ مِنَ النَّصِيحَةِ وَ الأَْمَانَةِ شَيْ‏ءٌ وَ لَكِنِ اخْتَبِرْهُمْ بِمَا وُلُّوا لِلصَّالِحِينَ قَبْلَكَ فَاعْمِدْ لأَِحْسَنِهِمْ كَانَ فِي الْعَامَّةِ أَثَراً وَ أَعْرَفِهِمْ بِالأَْمَانَةِ وَجْهاً فَإِنَّ ذَلِكَ دَلِيلٌ عَلَى نَصِيحَتِكَ لِلَّهِ وَ لِمَنْ وُليتَ أَمْرَهُ وَ اجْعَلْ لِرَأْسِ كُل‏ أَمْرٍ مِنْ أُمُورِكَ رَأْساً مِنْهُمْ لاَ يَقْهَرُهُ كَبِيرُهَا وَ لاَ يَتَشَتَّتُ عَلَيْهِ كَثِيرُهَا وَ مَهْمَا كَانَ فِي كُتَّابِكَ مِنْ عَيْبٍ فَتَغَابَيْتَ عَنْهُ أُلْزِمْتَهُ ثُمَّ اسْتَوْصِ بِالتُّجَّارِ وَ ذَوِي الصنَاعَاتِ وَ أَوْصِ بِهِمْ خَيْراً الْمُقِيمِ مِنْهُمْ وَ الْمُضْطَرِبِ بِمَالِهِ وَ الْمُتَرَفقِ بِبَدَنِهِ فَإِنَّهُمْ مَوَادُّ الْمَنَافِعِ وَ أَسْبَابُ الْمَرَافِقِ وَ جُلاَّبُهَا مِنَ الْمَبَاعِدِ وَ الْمَطَارِحِ فِي بَركَ وَ بَحْرِكَ وَ سَهْلِكَ وَ جَبَلِكَ وَ حَيْثُ لاَ يَلْتَئِمُ النَّاسُ لِمَوَاضِعِهَا وَ لاَ يَجْتَرِءُونَ عَلَيْهَا فَإِنَّهُمْ سِلْمٌ لاَ تُخَافُ بَائِقَتُهُ وَ صُلْحٌ لاَ تُخْشَى غَائِلَتُهُ وَ تَفَقَّدْ أُمُورَهُمْ بِحَضْرَتِكَ وَ فِي حَوَاشِي بِلاَدِكَ وَ اعْلَمْ مَعَ ذَلِكَ أَنَّ فِي كَثِيرٍ مِنْهُمْ ضِيقاً فَاحِشاً وَ شُحّاً قَبِيحاً وَ احْتِكَاراً لِلْمَنَافِعِ وَ تَحَكُّماً فِي الْبِيَاعَاتِ وَ ذَلِكَ بَابُ مَضَرَّةٍ لِلْعَامَّةِ وَ عَيْبٌ عَلَى الْوُلاَةِ فَامْنَعْ مِنَ الاِحْتِكَارِ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص مَنَعَ مِنْهُ وَ لْيَكُنِ الْبَيْعُ بَيْعاً سَمْحاً بِمَوَازِينِ عَدْلٍ وَ أَسْعَارٍ لاَ تُجْحِفُ بِالْفَرِيقَيْنِ مِنَ الْبَائِعِ وَ الْمُبْتَاعِ فَمَنْ قَارَفَ حُكْرَةً بَعْدَ نَهْيِكَ إِيَّاهُ فَنَكلْ بِهِ وَ عَاقِبْهُ فِي غَيْرِ إِسْرَافٍ ثُمَّ اللَّهَ اللَّهَ فِي الطَّبَقَةِ السُّفْلَى مِنَ الَّذِينَ لاَ حِيلَةَ لَهُمْ مِنَ الْمَسَاكِينِ وَ الْمُحْتَاجِينَ وَ أَهْلِ الْبُؤْسَى وَ الزَّمْنَى فَإِنَّ فِي هَذِهِ الطَّبَقَةِ قَانِعاً وَ مُعْتَرّاً وَ احْفَظِ لِلَّهِ مَا اسْتَحْفَظَكَ مِنْ حَقهِ فِيهِمْ وَ اجْعَلْ لَهُمْ قِسْماً مِنْ بَيْتِ مَالِكِ وَ قِسْماً مِنْ غَلاَّتِ صَوَافِي الإِْسْلاَمِ فِي كُل‏ بَلَدٍ فَإِنَّ لِلأَْقْصَى مِنْهُمْ مِثْلَ الَّذِي لِلأَْدْنَى وَ كُلُّ قَدِ اسْتُرْعِيتَ حَقَّهُ وَ لاَ يَشْغَلَنَّكَ عَنْهُمْ بَطَرٌ فَإِنَّكَ لاَ تُعْذَرُ بِتَضْيِيعِكَ التَّافِهَ لإِِحْكَامِكَ الْكَثِيرَ الْمُهِمَّ فَلاَ تُشْخِصْ هَمَّكَ عَنْهُمْ وَ لاَ تُصَعرْ خَدَّكَ لَهُمْ وَ تَفَقَّدْ أُمُورَ مَنْ لاَ يَصِلُ إِلَيْكَ مِنْهُمْ مِمَّنْ تَقْتَحِمُهُ الْعُيُونُ وَ تَحْقِرُهُ الرجَالُ فَفَرغْ لأُِولَئِكَ ثِقَتَكَ مِنْ أَهْلِ الْخَشْيَةِ وَ التَّوَاضُعِ فَلْيَرْفَعْ إِلَيْكَ أُمُورَهُمْ ثُمَّ اعْمَلْ فِيهِمْ بِالإِْعْذَارِ إِلَى اللَّهِ يَوْمَ تَلْقَاهُ فَإِنَّ هَؤُلاَءِ مِنْ بَيْنِ الرَّعِيَّةِ أَحْوَجُ إِلَى الإِْنْصَافِ مِنْ غَيْرِهِمْ وَ كُلُّ فَأَعْذِرْ إِلَى اللَّهِ فِي تَأْدِيَةِ حَقهِ إِلَيْهِ وَ تَعَهَّدْ أَهْلَ الْيُتْمِ وَ ذَوِي الرقَّةِ فِي السن‏ مِمَّنْ لاَ حِيلَةَ لَهُ وَ لاَ يَنْصِبُ لِلْمَسْأَلَةِ نَفْسَهُ وَ ذَلِكَ عَلَى الْوُلاَةِ ثَقِيلٌ وَ الْحَقُّ كُلُّهُ ثَقِيلٌ وَ قَدْ يُخَففُهُ اللَّهُ عَلَى أَقْوَامٍ طَلَبُوا الْعَاقِبَةَ فَصَبَّرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ وَثِقُوا بِصِدْقِ مَوْعُودِ اللَّهِ لَهُمْ وَ اجْعَلْ لِذَوِي الْحَاجَاتِ مِنْكَ قِسْماً تُفَرغُ لَهُمْ فِيهِ شَخْصَكَ وَ تَجْلِسُ لَهُمْ مَجْلِساً عَامّاً فَتَتَوَاضَعُ فِيهِ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَكَ وَ تُقْعِدُ عَنْهُمْ جُنْدَكَ وَ أَعْوَانَكَ مِنْ أَحْرَاسِكَ وَ شُرَطِكَ حَتَّى يُكَلمَكَ مُتَكَلمُهُمْ غَيْرَ مُتَتَعْتِعٍ فَإِني سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ فِي غَيْرِ مَوْطِنٍ لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لاَ يُؤْخَذُ لِلضَّعِيفِ فِيهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِي‏ غَيْرَ مُتَتَعْتِعٍ ثُمَّ احْتَمِلِ الْخُرْقَ مِنْهُمْ وَ الْعِيَّ وَ نَح‏ عَنْهُمُ الضيقَ وَ الأَْنَفَ يَبْسُطِ اللَّهُ عَلَيْكَ بِذَلِكَ أَكْنَافَ رَحْمَتِهِ وَ يُوجِبْ لَكَ ثَوَابَ طَاعَتِهِ وَ أَعْطِ مَا أَعْطَيْتَ هَنِيئاً وَ امْنَعْ فِي إِجْمَالٍ وَ إِعْذَارٍ ثُمَّ أُمُورٌ مِنْ أُمُورِكَ لاَ بُدَّ لَكَ مِنْ مُبَاشَرَتِهَا مِنْهَا إِجَابَةُ عُمَّالِكَ بِمَا يَعْيَا عَنْهُ كُتَّابُكَ وَ مِنْهَا إِصْدَارُ حَاجَاتِ النَّاسِ يَوْمَ وُرُودِهَا عَلَيْكَ بِمَا تَحْرَجُ بِهِ صُدُورُ أَعْوَانِكَ وَ أَمْضِ لِكُل‏ يَوْمٍ عَمَلَهُ فَإِنَّ لِكُل‏ يَوْمٍ مَا فِيهِ وَ اجْعَلْ لِنَفْسِكَ فِيمَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اللَّهِ أَفْضَلَ تِلْكَ الْمَوَاقِيتِ وَ أَجْزَلَ تِلْكَ الأَْقْسَامِ وَ إِنْ كَانَتْ كُلُّهَا لِلَّهِ إِذَا صَلَحَتْ فِيهَا النيَّةُ وَ سَلِمَتْ مِنْهَا الرَّعِيَّةُ وَ لْيَكُنْ فِي خَاصَّةِ مَا تُخْلِصُ بِهِ لِلَّهِ دِينَكَ إِقَامَةُ فَرَائِضِهِ الَّتِي هِيَ لَهُ خَاصَّةً فَأَعْطِ اللَّهَ مِنْ بَدَنِكَ فِي لَيْلِكَ وَ نَهَارِكَ وَ وَف‏ مَا تَقَرَّبْتَ بِهِ إِلَى اللَّهِ مِنْ ذَلِكَ كَامِلاً غَيْرَ مَثْلُومٍ وَ لاَ مَنْقُوصٍ بَالِغاً مِنْ بَدَنِكَ مَا بَلَغَ وَ إِذَا قُمْتَ فِي صَلاَتِكَ لِلنَّاسِ فَلاَ تَكُونَنَّ مُنَفراً وَ لاَ مُضَيعاً فَإِنَّ فِي النَّاسِ مَنْ بِهِ الْعِلَّةُ وَ لَهُ الْحَاجَةُ وَ قَدْ سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص حِينَ وَجَّهَنِي إِلَى الْيَمَنِ كَيْفَ أُصَلي بِهِمْ فَقَالَ صَل‏ بِهِمْ كَصَلاَةِ أَضْعَفِهِمْ وَ كُنْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيماً
وَ أَمَّا بَعْدُ فَلاَ تُطَولَنَّ احْتِجَابَكَ عَنْ رَعِيَّتِكَ فَإِنَّ احْتِجَابَ الْوُلاَةِ عَنِ الرَّعِيَّةِ شُعْبَةٌ مِنَ الضيقِ وَ قِلَّةُ عِلْمٍ بِالأُْمُورِ وَ الاِحْتِجَابُ مِنْهُمْ يَقْطَعُ عَنْهُمْ عِلْمَ مَا احْتَجَبُوا دُونَهُ فَيَصْغُرُ عِنْدَهُمُ الْكَبِيرُ وَ يَعْظُمُ الصَّغِيرُ وَ يَقْبُحُ الْحَسَنُ وَ يَحْسُنُ الْقَبِيحُ وَ يُشَابُ الْحَقُّ بِالْبَاطِلِ وَ إِنَّمَا الْوَالِي بَشَرٌ لاَ يَعْرِفُ مَا تَوَارَى عَنْهُ النَّاسُ بِهِ مِنَ الأُْمُورِ وَ لَيْسَتْ عَلَى الْحَق‏ سِمَاتٌ تُعْرَفُ بِهَا ضُرُوبُ الصدْقِ مِنَ الْكَذِبِ وَ إِنَّمَا أَنْتَ أَحَدُ رَجُلَيْنِ إِمَّا امْرُؤٌ سَخَتْ نَفْسُكَ بِالْبَذْلِ فِي الْحَق‏ فَفِيمَ احْتِجَابُكَ مِنْ وَاجِبِ حَقِّ تُعْطِيهِ أَوْ فِعْلٍ كَرِيمٍ تُسْدِيهِ أَوْ مُبْتَلًى بِالْمَنْعِ فَمَا أَسْرَعَ كَفَّ النَّاسِ عَنْ مَسْأَلَتِكَ إِذَا أَيِسُوا مِنْ بَذْلِكَ مَعَ أَنَّ أَكْثَرَ حَاجَاتِ النَّاسِ إِلَيْكَ مِمَّا لاَ مَئُونَةَ فِيهِ عَلَيْكَ مِنْ شَكَاةِ مَظْلِمَةٍ أَوْ طَلَبِ إِنْصَافٍ فِي مُعَامَلَةٍ ثُمَّ إِنَّ لِلْوَالِي خَاصَّةً وَ بِطَانَةً فِيهِمُ اسْتِئْثَارٌ وَ تَطَاوُلٌ وَ قِلَّةُ إِنْصَافٍ فِي مُعَامَلَةٍ فَاحْسِمْ مَادَّةَ أُولَئِكَ بِقَطْعِ أَسْبَابِ تِلْكَ الأَْحْوَالِ وَ لاَ تُقْطِعَنَّ لأَِحَدٍ مِنْ حَاشِيَتِكَ وَ حَامَّتِكَ قَطِيعَةً وَ لاَ يَطْمَعَنَّ مِنْكَ فِي اعْتِقَادِ عُقْدَةٍ تَضُرُّ بِمَنْ يَلِيهَا مِنَ النَّاسِ فِي شِرْبٍ أَوْ عَمَلٍ مُشْتَرَكٍ يَحْمِلُونَ مَئُونَتَهُ عَلَى غَيْرِهِمْ فَيَكُونَ مَهْنَأُ ذَلِكَ لَهُمْ دُونَكَ وَ عَيْبُهُ عَلَيْكَ فِي الدُّنْيَا وَ الآْخِرَةِ وَ أَلْزِمِ الْحَقَّ مَنْ لَزِمَهُ مِنَ الْقَرِيبِ وَ الْبَعِيدِ وَ كُنْ فِي ذَلِكَ صَابِراً مُحْتَسِباً وَاقِعاً ذَلِكَ مِنْ قَرَابَتِكَ وَ خَاصَّتِكَ حَيْثُ وَقَعَ وَ ابْتَغِ عَاقِبَتَهُ بِمَا يَثْقُلُ عَلَيْكَ مِنْهُ فَإِنَّ مَغَبَّةَ ذَلِكَ مَحْمُودَةٌ وَ إِنْ ظَنَّتِ الرَّعِيَّةُ بِكَ حَيْفاً فَأَصْحِرْ لَهُمْ بِعُذْرِكَ وَ اعْدِلْ عَنْكَ ظُنُونَهُمْ بِإِصْحَارِكَ فَإِنَّ فِي ذَلِكَ رِيَاضَةً مِنْكَ لِنَفْسِكَ وَ رِفْقاً بِرَعِيَّتِكَ وَ إِعْذَاراً تَبْلُغُ بِهِ حَاجَتَكَ مِنْ تَقْوِيمِهِمْ عَلَى الْحَق‏
بخشى از كارها بگونه‏اى است كه خود بايد انجام دهى، مانند پاسخ دادن به كارگزاران دولتى، در آنجا كه منشيان تو از پاسخ دادن به آنها درمانده‏اند، و ديگر، بر آوردن نياز مردم در همان روزى كه به تو عرضه مى‏دارند، و يارانت در رفع نياز آنان ناتوانند، كار هر روز را در همان روز انجام ده، زيرا هر روزى، كارى مخصوص به خود دارد نيكوترين وقت‏ها و بهترين ساعات شب و روزت را براى خود و خداى خود انتخاب كن، اگر چه همه وقت براى خداست، آنگاه كه نيّت درست و رعيّت در آسايش قرار داشته باشد. از كارهايى كه به خدا اختصاص دارد و بايد با اخلاص انجام دهى، انجام واجباتى است كه ويژه پروردگار است، پس در بخشى از شب و روز، تن را به پرستش خدا اختصاص ده، و آن چه تو را به خدا نزديك مى‏كند بى عيب و نقصانى انجام ده، اگر چه دچار خستگى جسم شوى. هنگامى كه نماز به جماعت مى‏خوانى، نه با طولانى كردن نماز مردم را بپراكنى و نه آن كه آن را تباه سازى، زيرا در ميان مردم، بيمار يا صاحب حاجتى وجود دارد، آنگاه كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) مرا به يمن مى‏فرستاد از او پرسيدم، با مردم چگونه نماز بخوانم؟ فرمود :
در حد توان ناتوانان نماز بگذار و بر مؤمنان مهربان باش
هيچگاه خود را فراوان از مردم پنهان مدار، كه پنهان بودن واليان، نمونه‏اى از تنگ خويى و كم اطّلاعى در امور جامعه مى‏باشد. نهان شدن از رعيّت، زمامداران را از دانستن آن چه بر آنان پوشيده است باز مى‏دارد، پس كار بزرگ، اندك، و كار اندك بزرگ جلوه مى‏كند، زيبا زشت، و زشت زيبا مى‏نمايد، و باطل به لباس حق در آيد، همانا زمامدار، آن چه را كه مردم از او پوشيده دارند نمى‏داند، و حق را نيز نشانه‏اى نباشد تا با آن راست از دروغ شناخته شود، و تو به هر حال يكى از آن دو نفر مى‏باشى : يا خود را براى جانبازى درراه حق آماده كردى پس نسبت به حقّ واجبى كه بايد بپردازى يا كار نيكى كه بايد انجام دهى ترسى ندارى، پس چرا خود را پنهان مى‏دارى؟ و يا مردى بخيل و تنگ نظرى، پس مردم چون تو را بنگرند مأيوس شده از درخواست كردن باز مانند. با اينكه بسيارى از نيازمنديهاى مردم رنجى براى تو نخواهد داشت، كه شكايت از ستم دارند يا خواستار عدالتند، يا در خريد و فروش خواهان انصافند. همانا زمامداران را خواص و نزديكانى است كه خود خواه وچپاولگرند، و در معاملات انصاف ندارند، ريشه ستمكاريشان را با بريدن اسباب آن بخشكان، و به هيچكدام از اطرافيان و خويشاوندانت زمين را واگذار مكن، و بگونه‏اى با آنان رفتار كن كه قرار دادى به سودشان منعقد نگردد كه به مردم زيان رساند، مانند آبيارى مزارع، يا زراعت مشترك، كه هزينه‏هاى آن را بر ديگران تحميل كنند، در آن صورت سودش براى آنان، و عيب و ننگش در دنيا و آخرت براى تو است. حق را مال هر كس كه باشد، نزديك يا دور بپرداز، و در اين كار شكيبا باش، و اين شكيبايى را به حساب خدا بگذار، گر چه اجراى حق مشكلاتى براى نزديكانت فراهم آورد، تحّمل سنگينى آن را به ياد قيامت برخود هموارساز و هرگاه رعيّت بر تو بدگمان گردد، افشاگرى نموده عذر خويش را آشكارا در ميان بگذار، و با اينكار از بدگمانى نجاتشان ده، كه اين كار رياضتى براى خودسازى تو، و مهربانى كردن نسبت به رعيّت است، و اين پوزش خواهى تو آنان را به حق وامى دارد. سپس در امور نويسندگان و منشيان به‏درستى بينديش، و كارهايت را به بهترين آنان واگذار، و نامه‏هاى محرمانه، كه در بردارنده سياستها و اسرار تو است، از ميان نويسندگان به كسى اختصاص ده كه صالح‏تر از ديگران باشد، كسى كه گرامى داشتن او را به سركشى و تجاوز نكشاند تا در حضور ديگران با تو مخالفت كند، و در رساندن نامه كارگزارانت به تو، يا رساندن پاسخهاى تو به آنان كوتاهى نكند، و در آن چه براى تو مى‏ستاند يا از طرف تو به آنان تحويل مى‏دهد، فراموشكار نباشد. و در تنظيم هيچ قراردادى سُستى نورزد، و در بر هم زدن قراردادى كه به زيان توست كوتاهى نكند، و منزلت و قدر خويش را بشناسد، همانا آن كه از شناخت قدر خويش عاجز باشد، در شناخت قدر ديگران جاهل‏تر است مبادا در گزينش نويسندگان و منشيان، بر تيزهوشى و اطمينان شخصى و خوش باورى خود تكيه نمايى، زيرا افراد زيرك با ظاهرسازى و خوش خدمتى، نظر زمامداران را به‏خود جلب مى‏نمايند، كه در پس اين ظاهرسازى‏ها، نه خيرخواهى وجود دارد، و نه از امانت‏دارى نشانى يافت مى‏شود لكن آنها را با خدماتى كه براى زمامداران شايسته و پيشين انجام داده‏اند بيازماى، به كاتبان و نويسندگانى اعتماد داشته باش كه در ميان مردم آثارى نيكو گذاشته، و به امانتدارى از همه مشهورترند، كه چنين انتخاب درستى نشان دهنده خيرخواهى تو براى خدا، و مردمى است كه حاكم آنانى. براى هريك از كارهايت سرپرستى برگزين كه بزرگى كار بر او چيرگى نيابد، و فراوانى كار او را درمانده نسازد، و بدان كه هرگاه در كار نويسندگان و منشيان تو كمبودى وجود داشته باشد كه تو بى‏خبر باشى خطرات آن دامنگير تو خواهد بود.

٢- زمانمند بودن كارهاى شخصى و مراجعات مردمى‏

حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) نظم در امور را رعايت مى‏كرد.
و كارها و مسئوليّت‏هاى خود را در زمانهاى تعيين شده انجام مى‏داد، كه رمز موفّقيّت هر انسانى است.
زراره از امام صادق (عليه السلام) نقل مى‏كند كه برنامه روزانه امام على (عليه السلام) اينگونه بود :
١ - پس از نماز صبح تا طلوع آفتاب دعا و مستحبّات را ادامه مى‏داد.
٢ - پس از طلوع خورشيد درب خانه را براى فقراء و نيازمندان مى‏گشود.
٣ - قبل از ظهر ساعتى را به ياران و اصحاب فقه و احكام مى‏آموخت.
٤ - ساعتى را در شب شخصاً در خيابان‏هاى شهر قدم مى‏زد تا رفع ظلم فرمايد. (٧٥)

فصل پنجم : تشويق مديران

مقدمه‏اى كوتاه

اگر در جامعه اسلامى اصل رواج و رونق ارزش‏ها در مديريّت‏ها، به خوبى رعايت شود، و ويژگيهاى مديران لايق در قلم و بيان بگونه شايسته‏اى تبليغ گردد مى‏توان نقش الگوئى داشته و ديگر مديران را با ارزشها آشنا ساخت.

١- تشويق استاندار موفّق‏

حضرت امير (عليه السلام) هنگامى كه (سعدبن‏مسعود) فرماندار مدائن بود، براى او نوشت :
امّا بَعْدُ : فَاِنَّكَ قَدْ أدَّيْتَ خَراجَكَ وَ اَطَعْتَ رَبَّكَ وَ اَرْضَيْتَ اِمامَكَ فِعْلَ المبرِّ التَّقىِ النَّجيبِ، فَغَفَرَ اللَّه وَ تَقَبَّلَ سَعْيِكَ وَ حسَّنَ مَآبَكَ. (٧٦)
تو اى سعد ! خراجت را پرداخت كرده‏اى، از پروردگارت اطاعت نموده‏اى و رهبر و امامت را خشنود كرده‏اى، مانند كار مرد ضابط و نيكوكار، پرهيزگار و نجيب.
پس خداوند گناهان تو را بيامرزد، كوشش تو را قبول كند و عاقبت تو را نيكو گرداند!
حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) در اين نامه از سعد تجليل مى‏كند و مى‏فرمايد كه :
تو امام و رهبرت را خشنود كرده‏اى و خراجت را پرداخت نموده‏اى.
در حالى كه در نامه‏هاى مختلفى كه به استانداران و فرمانداران خود نوشت، هميشه آنها را به پرداخت خراج تشويق نموده و از كسر پرداخت آن برحذر داشته است.
اين نشانگر ايمان و اعتقاد (سعد) و درستكارى و امانت‏دارى او است، كه حضرت اينگونه از او تمجيد و تجليل مى‏كند، و حسن عاقبت را براى او آرزو دارد، و كسى كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) براى او دعا كند، مسلّماً عاقبت به خير خواهد شد و (سعد) در زمان امام حسن مجتبى (عليه السلام) آن را به اثبات رساند.
نامه حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) نشانگر نكته ديگرى نيز مى‏باشد، و آن اين كه بايد از افراد درستكار و مسئولينى كه عملكرد آنها صحيح است، تقدير و تشكّر كرد و با اين عمل، آنها را براى فعّاليّتهاى مناسب تشويق و ترغيب نمود، تا اين كه به تعبير خود حضرت، افراد خاطى و نيكوكار مساوى نباشند و برترى نيكوكاران معيّن و مشخّص گردد.

٢- طرح ويژگى‏هاى مديران لايق‏

براى تشويق ديگر مديران سياسى به ادامه تلاش، و به حركت در آوردن مديران بى‏تفاوت، بايد ويژگى‏هاى مديران لايق را تبليغ كرد، و در جامعه، بگونه شايسته‏اى مطرح نمود.
حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) نسبت به ويژگى‏هاى اخلاقى، سياسى، مديريّتى و نظامى مالك اشتر اينگونه نوشت كه :
وَ قَدْ أَمَّرْتُ عَلَيْكُمَا وَ عَلَى مَنْ فِي حَيزِكُمَا مَالِكَ بْنَ الْحَارِثِ الأَْشْتَرَ فَاسْمَعَا لَهُ وَ أَطِيعَا وَ اجْعَلاَهُ دِرْعاً وَ مِجَنّاً فَإِنَّهُ مِمَّنْ لاَ يُخَافُ وَهْنُهُ وَ لاَ سَقْطَتُهُ وَ لاَ بُطْؤُهُ عَمَّا الإِْسْرَاعُ إِلَيْهِ أَحْزَمُ وَ لاَ إِسْرَاعُهُ إِلَى مَا الْبُطْءُ عَنْهُ أَمْثَلُ
من (مالك اشتر پسر حارث) را بر شما و سپاهيانى كه تحت امر شما هستند، فرماندهى دادم، گفته او را بشنويد، و از فرمان او اطاعت كنيد، او را چونان زره و سپر نگهبان خود برگزينيد، زيرا كه مالك، نه سُستى به خرج داده و نه دچار لغزش مى‏شود، نه در آنجايى كه شتاب لازم است كُندى دارد، و نه آنجا كه كندى پسنديده است شتاب مى‏گيرد. (٧٧)

٣- يادآورى اهمّيّت مديريّت‏ها

يكى از روش‏هاى بازسازى نيروها، و بالابردن ميزان تعهّد و مسئوليّت پذيرى آنان، يادآورى اهميّت و عظمت مديريّت‏هاى واگذار شده مى‏باشد كه امام على (عليه السلام) پس از آنكه محمد بن ابى‏بكر را به فرماندهى سپاه مصر برگزيد به او نوشت :
وَ اعْلَمْ يَا مُحَمَّدَ بْنَ أَبِي بَكْرٍ أَني قَدْ وَلَّيْتُكَ أَعْظَمَ أَجْنَادِي فِي نَفْسِي أَهْلَ مِصْرَ فَأَنْتَ مَحْقُوقٌ أَنْ تُخَالِفَ عَلَى نَفْسِكَ وَ أَنْ تُنَافِحَ عَنْ دِينِكَ وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ لَكَ إِلاَّ سَاعَةٌ مِنَ الدَّهْرِ وَ لاَ تُسْخِطِ اللَّهَ بِرِضَا أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ فَإِنَّ فِي اللَّهِ خَلَفاً مِنْ غَيْرِهِ وَ لَيْسَ مِنَ اللَّهِ خَلَفٌ فِي غَيْرِهِ صَل‏ الصَّلاَةَ لِوَقْتِهَا الْمُؤَقَّتِ لَهَا وَ لاَ تُعَجلْ وَقْتَهَا لِفَرَاغٍ وَ لاَ تُؤَخرْهَا عَنْ وَقْتِهَا لاِشْتِغَالٍ وَ اعْلَمْ أَنَّ كُلَّ شَيْ‏ءٍ مِنْ عَمَلِكَ تَبَعٌ لِصَلاَتِكَ
وَ مِنْهُ فَإِنَّهُ لاَ سَوَاءَ إِمَامُ الْهُدَى وَ إِمَامُ الرَّدَى وَ وَلِيُّ النَّبِي‏ وَ عَدُوُّ النَّبِي‏ وَ لَقَدْ قَالَ لِي رَسُولُ اللَّهِ ص إِني لاَ أَخَافُ عَلَى أُمَّتِي مُؤْمِناً وَ لاَ مُشْرِكاً أَمَّا الْمُؤْمِنُ فَيَمْنَعُهُ اللَّهُ بِإِيمَانِهِ وَ أَمَّا الْمُشْرِكُ فَيَقْمَعُهُ اللَّهُ بِشِرْكِهِ وَ لَكِني أَخَافُ عَلَيْكُمْ كُلَّ مُنَافِقِ الْجَنَانِ عَالِمِ اللسَانِ يَقُولُ مَا تَعْرِفُونَ وَ يَفْعَلُ مَا تُنْكِرُونَ
اى محمد بن ابى بكر! بدان، كه من تو را سرپرست بزرگ ترين لشكرم يعنى لشكر مصر، قرار دادم، بر تو سزاوار است كه با خواسته‏هاى دل مخالفت كنى، و از دين خود دفاع نمايى، هرچند ساعتى از عمر تو باقى نمانده باشد، خدا را در راضى نگهداشتن مردم به خشم نياور، زيرا خشنودى خدا جايگزين هر چيزى بوده امّا هيچ چيز جايگزين خشنودى خدا نمى‏شود، نماز را در وقت خودش به جاى آر، نه اينكه در بيكارى زودتر از وقتش بخوانى، و به هنگام درگيرى و كار آن را تأخير بياندازى، و بدان كه تمام كردار خوبت در گرو نماز است.
(قسمتى از نامه)
امام هدايتگر، و زمامدار گمراهى هيچگاه مساوى نخواهند بود، چنانكه دوستان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و دشمنانش برابر نيستند، پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) به من فرمود :
(بر امّت اسلام، نه از مؤمن و نه از مشرك هراسى ندارم، زيرا مؤمن را ايمانش بازداشته، و مشرك را خداوند به جهت شرك او نابود مى‏سازد، من بر شما از مرد منافقى مى‏ترسم كه درونى دو چهره، و زبانى عالمانه دارد، گفتارش دلپسند و رفتارش زشت و ناپسند است). (٧٨)
و به يكى ديگر از مديران سياسى خود در همين رابطه نوشت.
أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّكَ مِمَّنْ أَسْتَظْهِرُ بِهِ عَلَى إِقَامَةِ الدينِ وَ أَقْمَعُ بِهِ نَخْوَةَ الأَْثِيمِ وَ أَسُدُّ بِهِ لَهَاةَ الثَّغْرِ الْمَخُوفِ فَاسْتَعِنْ بِاللَّهِ عَلَى مَا أَهَمَّكَ وَ اخْلِطِ الشدَّةَ بِضِغْثٍ مِنَ اللينِ وَ ارْفُقْ مَا كَانَ الرفْقُ أَرْفَقَ وَ اعْتَزِمْ بِالشدَّةِ حِينَ لاَ تُغْنِي عَنْكَ إِلاَّ الشدَّةُ وَ اخْفِضْ لِلرَّعِيَّةِ جَنَاحَكَ وَ ابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَكَ وَ أَلِنْ لَهُمْ جَانِبَكَ وَ آسِ بَيْنَهُمْ فِي اللَّحْظَةِ وَ النَّظْرَةِ وَ الإِْشَارَةِ وَ التَّحِيَّةِ حَتَّى لاَ يَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِي حَيْفِكَ وَ لاَ يَيْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِكَ وَ السَّلاَمُ
پس از ياد خدا و درود! همانا تو از كسانى هستى كه در يارى دين از آنها كمك مى‏گيرم، و سركشى و غرور گناهكاران را در هم مى‏كوبم، و مرزهاى كشور اسلامى را كه در تهديد دشمن قرار دارند حفظ مى‏كنم، پس در مشكلات از خدا يارى جوى، و درشتخويى را با اندك نرمى بياميز، در آنجا كه مدارا كردن بهتر است مدارا كن، و در جايى كه جز با درشتى كار انجام نگيرد، درشتى كن، پرو بالت را برابر رعيّت بگستران، با مردم گشاده روى و فروتن باش، و درنگاه و اشاره چشم، در سلام كردن و اشاره نمودن با همگان يكسان باش، تا زورمندان در ستم تو طمع نكنند، و ناتوانان از عدالت تو مأيوس نگردند. با درود. (٧٩)
و براى نشان دادن الگوهاى موفّق در مديريّت هاى سياسى، و نظامى در نامه اى كه به مردم مصر نوشت، ويژگى‏هاى مالك اشتر را براى مردم مصر يك به يك بازگو مى كند تا انسانهاى الگو پذير از مردان توانا الگو گيرند و انسانهاى ناتواندر خودسازى خود بكوشند.
امام در نامه ٣٨ خطاب به مردم مصر نوشت :
أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ بَعَثْتُ إِلَيْكُمْ عَبْداً مِنْ عِبَادِ اللَّهِ لاَ يَنَامُ أَيَّامَ الْخَوْفِ وَ لاَ يَنْكُلُ عَنِ الأَْعْدَاءِ سَاعَاتِ الرَّوْعِ أَشَدَّ عَلَى الْفُجَّارِ مِنْ حَرِيقِ النَّارِ وَ هُوَ مَالِكُ بْنُ الْحَارِثِ أَخُو مَذْحِجٍ فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِيعُوا أَمْرَهُ فِيمَا طَابَقَ الْحَقَّ فَإِنَّهُ سَيْفٌ مِنْ سُيُوفِ اللَّهِ لاَ كَلِيلُ الظُّبَةِ وَ لاَ نَابِي الضَّرِيبَةِ فَإِنْ أَمَرَكُمْ أَنْ تَنْفِرُوا فَانْفِرُوا وَ إِنْ أَمَرَكُمْ أَنْ تُقِيمُوا فَأَقِيمُوا فَإِنَّهُ لاَ يُقْدِمُ وَ لاَ يُحْجِمُ وَ لاَ يُؤَخرُ وَ لاَ يُقَدمُ إِلاَّ عَنْ أَمْرِي وَ قَدْ آثَرْتُكُمْ بِهِ عَلَى نَفْسِي لِنَصِيحَتِهِ لَكُمْ وَ شِدَّةِ شَكِيمَتِهِ عَلَى عَدُوكُمْ
پس از ستايش پروردگار! من بنده‏اى از بندگان خدا را به سوى شما فرستادم، كه در روزهاى وحشت، نمى‏خوابد، و در لحظه‏هاى ترس از دشمن روى نمى‏گرداند، بر بدكاران از شعله‏هاى آتش تندتر است، او مالك پسر حارث مَذحجى است، آنجا كه با حق است، سخن او را بشنويد، و از او اطاعت كنيد، او شمشيرى از شمشيرهاى خداست، كه نه تيزى آن كُند مى‏شود، و نه ضربت آن بى‏اثر است، اگر شما را فرمان كوچ كردن داد، كوچ كنيد، و اگر گفت بايستيد، بايستيد، كه او در پيش روى و عقب‏نشينى و حمله، بدون فرمان من اقدام نمى‏كند. مردم مصر! من شما را بر خود برگزيدم كه او را براى شما فرستادم، زيرا او را خيرخواه شما ديدم، و سرسختى او را در برابر دشمنانتان پسنديدم. (٨٠)

فصل ششم : مديريت نظامى

١- مديريّت عالى نظامى

يكى از ويژگى‏هاى مهم مديريّتى امام على (عليه السلام) كه دوست و دشمن به آن اعتراف دارند مديريّت نظامى است. (٨١)
امام در تمام نبردها با طرح و برنامه عالى نظامى، بر دشمنان خود پيروز شد
و تنها دلاورى است كه در تاريخ بشريّت، همواره پيروز و بى شكست مى‏باشد.
تمام خطوط دفاعى دشمنان را با نقشه‏هاى نظامى حساب شده‏اى در هم مى‏شكست و هر جا كه لشگريان اسلام، و فرماندهان نظامى در حلّ مشكلات نظامى به بن بست مى‏رسيدند، حَلاّل مشكل‏ها على (عليه السلام) بود.
و در مشاوره‏هاى نظامى خلفاء حضور جدّى و تعيين كننده داشت.
حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) در كودكى بر حريفان خود غلبه مى‏كرد كه فرمود :
أَنَا وَضَعْتُ فِي الصغَرِ بِكَلاَكِلِ الْعَرَبِ وَ كَسَرْتُ نَوَاجِمَ قُرُونِ رَبِيعَةَ وَ مُضَرَ وَ قَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص بِالْقَرَابَةِ الْقَرِيبَةِ وَ الْمَنْزِلَةِ الْخَصِيصَةِ وَضَعَنِي فِي حِجْرِهِ وَ أَنَا وَلَدٌ يَضُمُّنِي إِلَى صَدْرِهِ وَ يَكْنُفُنِي فِي فِرَاشِهِ وَ يُمِسُّنِي جَسَدَهُ وَ يُشِمُّنِي عَرْفَهُ وَ كَانَ يَمْضَغُ الشَّيْ‏ءَ ثُمَّ يُلْقِمُنِيهِ وَ مَا وَجَدَ لِي كَذْبَةً فِي قَوْلٍ وَ لاَ خَطْلَةً فِي فِعْلٍ‏ (٨٢)
من در خردسالى، بزرگان عرب را بخاك افكندم، و شجاعان دو قبيله معروف ربيعه و مُضر را درهم شكستم، شما موقعيّت مرا نسبت به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در خويشاوندى نزديك، در مقام و منزلت ويژه مى‏دانيد، پيامبر مرا در اتاق خويش مى‏نشاند، در حالى كه كودك بودم مرا در آغوش خود مى‏گرفت، و در استراحتگاه مخصوص خود مى‏خوابانيد، بدنش را به بدن من مى‏چسباند، و بوى پاكيزه خود را به من مى‏بوياند، و گاهى غذايى را لقمه لقمه در دهانم مى‏گذارد، هرگز دروغى در گفتار من، و اشتباهى در كردارم نيافت.
حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) از هيچ تهديد نظامى نهراسيد و قاطعانه هر تهديدى را پاسخ داد، كه نسبت به تهديد سران جنگ جَمَل (ناكثين) فرمود :
وَ مِنَ الْعَجَبِ بَعْثُهُمْ إِلَيَّ أَنْ أَبْرُزَ لِلطعَانِ وَ أَنْ أَصْبِرَ لِلْجِلاَدِ هَبِلَتْهُمُ الْهَبُولُ لَقَدْ كُنْتُ وَ مَا أُهَدَّدُ بِالْحَرْبِ وَ لاَ أُرْهَبُ بِالضَّرْبِ وَ إِني لَعَلَى يَقِينٍ مِنْ رَبي وَ غَيْرِ شُبْهَةٍ مِنْ دِينِي
شگفتا! ازمن خواستند به ميدان نبرد آيم و برابر نيزه‏هاى آنان قرار گيرم و ضربت‏هاى شمشير آنها را تحمّل كنم، گريه گنندگان بر آنها بگريند، تاكنون كسى مرا از جنگ نترسانده، و از ضربت شمشير نهراسانده است، من به پروردگار خويش يقين داشته و در دين خود شك و ترديدى ندارم. (٨٣)
در يك سخنرانى ديگر فرمود :
قَدْ كُنْتُ وَ مَا أُهَدَّدُ بِالْحَرْبِ وَ لاَ أُرَهَّبُ بِالضَّرْبِ وَ أَنَا عَلَى مَا قَدْ وَعَدَنِي رَبي مِنَ النَّصْرِ
تا بوده‏ام مرا از جنگ نترسانده، و از ضربت شمشير نهراسانده‏اند، من به وعده پيروزى كه پروردگارم داده است استوارم. (٨٤)
و نسبت به شايعات مخالفان كه طرح‏هاى نظامى امام على (عليه السلام) را زير سئوال بردند و افشاگرانه فرمود :
قَاتَلَكُمُ اللَّهُ لَقَدْ مَلأَْتُمْ قَلْبِي قَيْحاً وَ شَحَنْتُمْ صَدْرِي غَيْظاً وَ جَرَّعْتُمُونِي نُغَبَ التَّهْمَامِ أَنْفَاساً وَ أَفْسَدْتُمْ عَلَيَّ رَأْيِي بِالْعِصْيَانِ وَ الْخِذْلاَنِ حَتَّى لَقَدْ قَالَتْ قُرَيْشٌ إِنَّ ابْنَ أَبِى طَالِبٍ رَجُلٌ شُجَاعٌ وَ لَكِنْ لاَ عِلْمَ لَهُ بِالْحَرْبِ لِلَّهِ أَبُوهُمْ وَ هَلْ أَحَدٌ مِنْهُمْ أَشَدُّ لَهَا مِرَاساً وَ أَقْدَمُ فِيهَا مَقَاماً مِني لَقَدْ نَهَضْتُ فِيهَا وَ مَا بَلَغْتُ الْعِشْرِينَ وَ هَا أَنَا ذَا قَدْ ذَرَّفْتُ عَلَى الستينَ وَ لَكِنْ لاَ رَأْيَ لِمَنْ لاَ يُطَاعُ
خدا شما را بكشد كه دل من از دست شما پر خون، و سينه‏ام از خشم شما مالامال است، كاسه‏هاى غم و اندوه را، جُرعه جُرعه به من نوشانديد، و با نافرمانى و ذّلت پذيرى، رأى و تدبير مرا تباه كرديد، تا آنجا كه قريش در حق من گفت :
بى ترديد پسر ابيطالب مردى دلير است ولى دانش نظامى ندارد
خدا پدرانشان را مزد دهد، آيا يكى از آنها تجربه‏هاى جنگى سخت و دشوار مرا دارد؟ يا در پيكار توانست از من پيشى گيرد؟ هنوز بيست ساله نشده، كه در ميدان نبرد حاضر بودم، هم اكنون كه از شصت سال گذشته‏ام.
امّا دريغ، آن كس كه فرمانش را اجراء نكنند، رأيى نخواهد داشت. (٨٥)
و آنگاه كه معاويه، حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) را به جنگ تهديد كرد، در پاسخ او نوشت :


۱۶
٢ - رهبرى و جانشينى‏

وَ قَدْ دَعَوْتَ إِلَى الْحَرْبِ فَدَعِ النَّاسَ جَانِباً وَ اخْرُجْ إِلَيَّ وَ أَعْفِ الْفَرِيقَيْنِ مِنَ الْقِتَالِ لِتَعْلَمَ أَيُّنَا الْمَرِينُ عَلَى قَلْبِهِ وَ الْمُغَطَّى عَلَى بَصَرِهِ فَأَنَا أَبُو حَسَنٍ قَاتِلُ جَدكَ وَ أَخِيكَ وَ خَالِكَ شَدْخاً يَوْمَ بَدْرٍ وَ ذَلِكَ السَّيْفُ مَعِي وَ بِذَلِكَ الْقَلْبِ أَلْقَى عَدُوي مَا اسْتَبْدَلْتُ دِيناً وَ لاَ اسْتَحْدَثْتُ نَبِيّاً وَ إِني لَعَلَى الْمِنْهَاجِ الَّذِي تَرَكْتُمُوهُ طَائِعِينَ وَ دَخَلْتُمْ فِيهِ مُكْرَهِينَ وَ زَعَمْتَ أَنَّكَ جِئْتَ ثَائِراً بِدَمِ عُثْمَانَ وَ لَقَدْ عَلِمْتَ حَيْثُ وَقَعَ دَمُ عُثْمَانَ فَاطْلُبْهُ مِنْ هُنَاكَ إِنْ كُنْتَ طَالِباً فَكَأَني قَدْ رَأَيْتُكَ تَضِجُّ مِنَ الْحَرْبِ إِذَا عَضَّتْكَ ضَجِيجَ الْجِمَالِ بِالأَْثْقَالِ وَ كَأَني بِجَمَاعَتِكَ تَدْعُونِي جَزَعاً مِنَ الضَّرْبِ الْمُتَتَابِعِ وَ الْقَضَاءِ الْوَاقِعِ وَ مَصَارِعَ بَعْدَ مَصَارِعَ إِلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ هِيَ كَافِرَةٌ جَاحِدَةٌ أَوْ مُبَايِعَةٌ حَائِدَةٌ
(معاويه! مرا به جنگ خوانده‏اى، اگر راست مى‏گويى مردم را بگذار و به جنگ من بيا، و دو لشكر را از كشتار بازدار، تا بدانى پرده تاريك بر دل كدام يك از ما كشيده، و ديده چه كس پوشيده است؟ من ابوالحسن، كشنده جدّ و دايى و برادر تو در روز نبرد بدر، (٨٦) مى‏باشم كه سر آنان را شكافتم، همان شمشير با من است، و با همان قلب با دشمنانم ملاقات مى‏كنم، نه بدعتى در دين گذاشته، و نه پيامبر جديدى برگزيده‏ام، من بر همان راه راست الهى قرار دارم كه شما با اختيار رهايش كرده، و با اكراه پذيرفته بوديد.
خيال كردى به خونخواهى عثمان آمده‏اى؟ در حالى كه مى‏دانى خون او به دست چه كسانى ريخته شده، اگر راست مى‏گويى از آنها مطالبه كن، همانا من تو را در جنگ مى‏نگرم كه چونان شتران زير بار سنگين مانده، فرياد و ناله سر مى‏دهى، و مى‏بينم كه لشكريانت با بى‏صبرى از ضربات پياپى شمشيرها، و بلاهاى سخت، و بر خاك افتادن مداوم تن‏ها، مرا به كتاب خدا مى‏خوانند در حالى كه لشكريان تو، كافرند و در انكار، از بيعت كنندگانند و پيمان شكن.) (٨٧)

٢ - رهبرى و جانشينى‏

در آستانه حركت براى جنگ تبوك، به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) گزارش دادند كه :
احزاب سياسى و گروههاى منافق، قصد دارند در غيبت تو در شهر مدينه، دست به توطئه‏هائى بزنند و از فرصت به دست آمده سوء استفاده كنند.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) براى جانشينى خود در مدينه، و هم براى ريشه كَن شدن توطئه‏ها، امام على (عليه السلام) را انتخاب كرد تا در مدينه بماند.
و هرگونه توطئه‏اى را سركوب كند.
با توجّه به لياقت‏ها و مديريّت عالى حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) خطاب به آن حضرت فرمود :
أنْتَ مِنى بمنزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسى، الّا اَنَّهُ لا نَبىَّ بَعْدى‏
(تو از براى من به منزله هارون براى موسى هستى، جز اينكه پس از من پيغمبرى نيست).
آنچه از اين حديث به اثبات مى‏رسد تنها رهبرى و جانشينى در روزهاى غيبت پيامبر از مدينه نيست بلكه ماجراى مانور نظامى به سوى تبوك باعث شد تا امامت و ولايت امام على (عليه السلام) را به جهانيان ابلاغ فرمايد. (٨٨)
اين سخن پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) را براى على (عليه السلام) (انتَ مِنّى بِمَنزلةِ هارونَ مِنْ موسى) جماعتى از صحابه روايت كرده‏اند و در نزد ما از ثابت ترين و صحيح ترين احاديث است؛
الف - و سَعْد بن ابى وقّاص نيز روايت كرده است.
ب - ابن ابى خَيْثَمَة (٨٩) و جابربن عبداللَّه و اسماء دختر عميس‏ (٩٠) و ابن عبّاس و ابوسعيد خِدرى و اُمُّ سَلَمة هم روايت كرده‏اند.
ج - تِرمذى گفته است :
ما را حديث كرد قاسم بن دينار كوفى از ابونُعيم و او از عبدالسّلام بن حرب و او از يحيى بن سعد بن مُسيِّب و او از سعد بن ابى وقّاص كه پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به امام على (عليه السلام) فرمود :
اَنْتَ مِنى‏ بمنزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسى
و گفت : اين حديث، حديثى است حَسَن و صحيح.
و گفت :
ما را حديث كرد محمود بن غَيلان از ابواحمد زُبيرى و او از شريك و شريك از عبداللَّه بن محمّد بن عقيل و او از جابربن عبداللّه كه پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به امام على (عليه السلام) فرمود :
انْتَ مِنى بمنزلَةِ هارونَ مِنْ موسى‏، الاّ اَنَّهُ لا نَبىَّ بَعْدى.
د - يحيى بن معين‏ (٩١)حديث كرد كه به ما گفت : مروان بن معاويه فزارى و او از موساى جُهنى و او از فاطمه (سلام الله عليها) كه فاطمه (سلام الله عليها) فرمود :
از اسماء دختر عُميس شنيدم كه مى‏گفت : از پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) شنيدم كه به على (عليه السلام) فرمود :
انتَ مِنى بمنزِلَةِ هارُونَ مِنْ موسى اءلّا اَنَّهُ لا نَبىَّ بَعْدى.
براى اطّلاع بيشتر از مديريّت نظامى امام (عليه السلام) به كتاب امام على (عليه السلام) و امور نظامى و دفاعى جلد چهارم اين مجموعه مراجعه شود.

در چشمه سار نهج البلاغه

١ - مديريّت سياسى

خطبه ٤ نهج‏البلاغه : ويژگيهاى اهل بيت (عليه‏السلام)

(و يقال : إنه خطبها بعد قتل طلحة و الزبير)
خصائص اهل البيت (عليهم السلام)
بِنَا اهْتَدَيْتُمْ فِي الظَّلْمَاءِ وَ تَسَنَّمْتُمْ ذُرْوَةَ الْعَلْيَاءِ وَ بِنَا أَفْجَرْتُمْ عَنِ السرَارِ وُقِرَ سَمْعٌ لَمْ يَفْقَهِ الْوَاعِيَةَ وَ كَيْفَ يُرَاعِي النَّبْأَةَ مَنْ أَصَمَّتْهُ الصَّيْحَةُ رُبِطَ جَنَانٌ لَمْ يُفَارِقْهُ الْخَفَقَانُ مَا زِلْتُ أَنْتَظِرُ بِكُمْ عَوَاقِبَ الْغَدْرِ وَ أَتَوَسَّمُكُمْ بِحِلْيَةِ الْمُغْتَرينَ حَتَّى سَتَرَنِي عَنْكُمْ جِلْبَابُ الدينِ وَ بَصَّرَنِيكُمْ صِدْقُ النيَّةِ أَقَمْتُ لَكُمْ عَلَى سَنَنِ الْحَق‏ فِي جَوَاد الْمَضَلَّةِ حَيْثُ تَلْتَقُونَ وَ لاَ دَلِيلَ وَ تَحْتَفِرُونَ وَ لاَ تُمِيهُونَ الْيَوْمَ أُنْطِقُ لَكُمُ الْعَجْمَاءَ ذَاتَ الْبَيَانِ عَزَبَ رَأْيُ امْرِئٍ تَخَلَّفَ عَني مَا شَكَكْتُ فِي الْحَق‏ مُذْ أُرِيتُهُ لَمْ يُوجِسْ مُوسَى ع خِيفَةً عَلَى نَفْسِهِ بَلْ أَشْفَقَ مِنْ غَلَبَةِ الْجُهَّالِ وَ دُوَلِ الضَّلاَلِ الْيَوْمَ تَوَاقَفْنَا عَلَى سَبِيلِ الْحَق‏ وَ الْبَاطِلِ مَنْ وَثِقَ بِمَاءٍ لَمْ يَظْمَأ
ترجمه خطبه ٤
(پس از فتح بصره ايراد فرمود : )

ويژگى‏هاى اهل بيت (عليهم السلام)

شما مردم به وسيله ما، از تاريكيهاى جهالت نجات يافته و هدايت شديد، و به كمك ما، به اوج ترّقى رسيديد، صبح سعادت شما با نور ما درخشيد، كَر است گوشى كه بانگ بلند پندهارا نشود، و آن كس را كه فرياد بلند، كَر كند، آواى نرم حقيقت چگونه در او أثر خواهد كرد؟ قلبى كه از ترس خدا لرزان است، همواره پايدار و با اطمينان باد. من همواره منتظر سرانجام حيله‏گرى شما مردم بصره بودم، و نشانه‏هاى فريب خوردگى را در شما مى‏نگريستم، تظاهر به ديندارى شما پرده‏اى ميان ما كشيد ولى من با صفاى باطن درون شما را مى‏خواندم. من براى واداشتن شما به راه‏هاى حق، كه در ميان جادّه‏هاى گمراه كننده بود به پاخاستم در حالى كه سرگردان بوديد، و راهنمايى نداشتيد، بدنبال رهبر و راهنما بوديد امّا او را نمى‏يافتيد، امروز زبان بسته را به سخن مى‏آورم، دُور باد رأىِ كسى كه با من مخالفت كند، از روزى كه حق به من نشاند داده شد، هرگز در آن شك و ترديد نكردم، كناره گيرى من چونان حضرت موسى (عليه السلام) برابر ساحران است كه بر خويش بيمناك نبود، ترس او براى اين بود كه مبادا جاهلان پيروز گردند و دولت گمراهان حاكم گردد، امروز ما و شما بر سر دو راهى حق و باطل قرار داريم، آن كس كه به وجود آب اطمينان دارد تشنه نمى‏ماند.

خطبه ٤٠ نهج‏البلاغه : ضرورت حكومت

في الخوارج لما سمع قولهم : لا حكم إلا للَّه
ضرورة وجود الحكومة
قال (عليه السلام) : كَلِمَةُ حَقِّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ نَعَمْ إِنَّهُ لاَ حُكْمَ إِلاَّ لِلَّهِ وَ لَكِنَّ هَؤُلاَءِ يَقُولُونَ لاَ إِمْرَةَ إِلاَّ لِلَّهِ وَ إِنَّهُ لاَ بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرِّ أَوْ فَاجِرٍ يَعْمَلُ فِي إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ يَسْتَمْتِعُ فِيهَا الْكَافِرُ وَ يُبَلغُ اللَّهُ فِيهَا الأَْجَلَ وَ يُجْمَعُ بِهِ الْفَيْ‏ءُ وَ يُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ وَ يُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِيفِ مِنَ الْقَوِي‏ حَتَّى يَسْتَرِيحَ بَرُّ وَ يُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ
وفي رواية أُخرى أنه (عليه السلام) لما سمع تحكيمهم قال :
حُكْمَ اللَّهِ أَنْتَظِرُ فِيكُمْ وَ قَالَ أَمَّا الإِْمْرَةُ الْبَرَّةُ فَيَعْمَلُ فِيهَا التَّقِيُّ وَ أَمَّا الإِْمْرَةُ الْفَاجِرَةُ فَيَتَمَتَّعُ فِيهَا الشَّقِيُّ إِلَى أَنْ تَنْقَطِعَ مُدَّتُهُ وَ تُدْرِكَهُ مَنِيَّتُهُ
ترجمه خطبه ٤٠
(آنگاه كه شعار خوارج را شنيد مى‏گويند، لاحكم الاللّه، فرمود : )

ضرورت حكومت‏

سخن حقّى است، كه از آن اراده باطل شده!
آرى درست است، فرمانى جز فرمان خدا نيست، ولى اينها مى‏گويند زمامدارى جز براى خدا نيست، در حالى كه مردم به زمامدارى نيك يا بد، نيازمندند، تا مؤمنان در سايه حكومت، بكار خود مشغول و كافران هم بهرمند شوند، و مردم در استقرار حكومت، زندگى كنند، به وسيله حكومت بيت‏المال جمع‏آورى مى‏گردد و به كمك آن با دشمنان مى‏توان مبارزه كرد، جادهّ‏ها أمن و امان، و حق ضعيفان از نيرومندان گرفته مى‏شود، نيكوكاران در رفاه و از دست بدكاران، در امان مى‏باشند
منتظر حكم خدا درباره شما هستم.
و نيز فرمود :
اما در حكومت پاكان، پرهيزكار به خوبى انجام وظيفه مى‏كند ولى در حكومت بدكاران، ناپاك از آن بهرمند مى‏شود تا مدّتش سرآيد و مرگ فرا رسد.

نامه ١٩ نهج‏البلاغه : نامه به يكى از فرمانداران

إلى بعض عماله
التحذير من سوء المعاملة مع النّاس‏
أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ دَهَاقِينَ أَهْلِ بَلَدِكَ شَكَوْا مِنْكَ غِلْظَةً وَ قَسْوَةً وَ احْتِقَاراً وَ جَفْوَةً وَ نَظَرْتُ فَلَمْ أَرَهُمْ أَهْلاً لأَِنْ يُدْنَوْا لِشِرْكِهِمْ وَ لاَ أَنْ يُقْصَوْا وَ يُجْفَوْا لِعَهْدِهِمْ فَالْبَسْ لَهُمْ جِلْبَاباً مِنَ اللينِ تَشُوبُهُ بِطَرَفٍ مِنَ الشدَّةِ وَ دَاوِلْ لَهُمْ بَيْنَ الْقَسْوَةِ وَ الرَّأْفَةِ وَ امْزُجْ لَهُمْ بَيْنَ التَّقْرِيبِ وَ الإِْدْنَاءِ وَ الإِْبْعَادِ وَ الإِْقْصَاءِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ
ترجمه نامه ١٩
(نامه به يكى از فرمانداران)

هشدار از بد رفتارى با مردم‏

پس از نام خدا و درود. همانا دهقانان مركز فرمانداريت، از خشونت و قساوت و تحقير كردن مردم و سنگدلى تو شكايت كردند، من درباره آنها انديشيدم، نه آنان را شايسته نزديك شدن يافتم،
زيرا كه مشركند، و نه سزاوار قساوت و سنگدلى و بدرفتارى هستند، زيرا كه با ما هم پيمانند، پس در رفتار با آنان، نرمى و درشتى را به هم آميز، رفتارى توأم با شدّت و نرمش داشته باش، اعتدال و ميانه‏روى را در نزديك كردن يا دور نمودن، رعايت كن.

٢ - مديريّت اجتماعى

خطبه ١٦ نهج‏البلاغه

(لما بويع بالمدينة )
١ - سياسة النظام
ذِمَّتِي بِمَا أَقُولُ رَهِينَةٌ وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ إِنَّ مَنْ صَرَّحَتْ لَهُ الْعِبَرُ عَمَّا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْمَثُلاَتِ حَجَزَتْهُ التَّقْوَى عَنْ تَقَحُّمِ الشُّبُهَاتِ أَلاَ وَ إِنَّ بَلِيَّتَكُمْ قَدْ عَادَتْ كَهَيْئَتِهَا يَوْمَ بَعَثَ اللَّهُ نَبِيَّهُ ص وَ الَّذِي بَعَثَهُ بِالْحَق‏ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً وَ لَتُسَاطُنَّ سَوْطَ الْقِدْرِ حَتَّى يَعُودَ أَسْفَلُكُمْ أَعْلاَكُمْ وَ أَعْلاَكُمْ أَسْفَلَكُمْ وَ لَيَسْبِقَنَّ سَابِقُونَ كَانُوا قَصَّرُوا وَ لَيُقَصرَنَّ سَبَّاقُونَ كَانُوا سَبَقُوا
ترجمه خطبه ١٦
(پس از بيعت مردم مدينه با امام على (عليه السلام) فرمود : )

١ - اعلام سياست‏هاى حكومتى‏

آن چه مى‏گويم به عهده مى‏گيرم، و خود به آن پاى بَندم، كسى كه عبرت‏ها براى او آشكار شود، و از عذاب آن پند گيرد، تقوى‏ و خويشتن دارى او را از سقوط در شبهات نگه مى‏دارد. آگاه باشيد، تيره روزى‏ها و آزمايش‏ها، همانند زمان بعثت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) بار ديگر به شما روى آورد. سوگند به خدايى‏كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) را به حق مبعوث كرد، سخت آزمايش مى‏شويد، چون دانه‏اى كه در غربال ريزند، يا غذايى كه در ديگ گذارند، به هم خواهيد ريخت، زير و رُو خواهيد شد، تا آن كه پايين به بالا، و بالا به پايين رود، آنان كه سابقه‏اى در اسلام داشتند، و تاكنون منزوى بودند، بر سر كار مى‏آيند، و آنها كه به ناحق، پيشى گرفتند، عقب زده خواهند شد.
٢ - استقامة الامام (عليه السلام) و صدقه
وَ اللَّهِ مَا كَتَمْتُ وَشْمَةً وَ لاَ كَذَبْتُ كِذْبَةً وَ لَقَدْ نُبئْتُ بِهَذَا الْمَقَامِ وَ هَذَا الْيَوْمِ‏


۱۷
٢ - فضائل اخلاقى امام على (عليه السلام)

أَلاَ وَ إِنَّ الْخَطَايَا خَيْلٌ شُمُسٌ حُمِلَ عَلَيْهَا أَهْلُهَا وَ خُلِعَتْ لُجُمُهَا فَتَقَحَّمَتْ بِهِمْ فِي النَّارِ أَلاَ وَ إِنَّ التَّقْوَى مَطَايَا ذُلُلٌ حُمِلَ عَلَيْهَا أَهْلُهَا وَ أُعْطُوا أَزِمَّتَهَا فَأَوْرَدَتْهُمُ الْجَنَّةَ
حَقُّ وَ بَاطِلٌ وَ لِكُلِّ أَهْلٌ فَلَئِنْ أَمِرَ الْبَاطِلُ لَقَدِيماً فَعَلَ وَ لَئِنْ قَلَّ الْحَقُّ فَلَرُبَّمَا وَ لَعَلَّ وَ لَقَلَّمَا أَدْبَرَ شَيْ‏ءٌ فَأَقْبَلَ‏

٢ - فضائل اخلاقى امام على (عليه السلام)

به خدا سوگند، كلمه‏اى از حق را نپوشاندم، هيچگاه دروغى نگفته‏ام، از روز نخست، به اين مقام خلافت، و چنين روزى خبر داده شدم، آگاه باشيد همانا گناهان چون مركب‏هاى بدرفتارند، كه سواران خود گناهكاران را عنان رها شده در آتش دوزخ مى‏اندازند، اما تقوى، چونان مركب‏هاى فرمانبردارى هستند كه سواران خود را، عنان بر دست، وارد بهشت جاويدان مى‏كنند.
حقّ و باطل هميشه در پيكارند، و براى هر كدام طرفدارانى است، اگر باطل پيروز شود، جاى شگفتى نيست، از دير باز چنين بود، و اگر طرفداران حق اندكند، چه بسا روزى فراوان گردند، و پيروز شوند، امّا كمتر اتفاق مى‏افتد كه چيز رفته باز گردد.
وأقول : إن في هذا الكلام الأدنى من مواقع الإحسان ما لا تبلغه مواقع الاستحسان، وان حظ العجب منه أكثر من حظ العجب به. وفيه - مع الحال التي وصفنا - زوائد من الفصاحة لا يقوم بها لسان، ولا يطلع فَجها إنسان، ولا يعرف ما أقول إلا من ضرب في هذه الصناعة بحق، وجرى فيها على عرق. وَما يَعْقِلُهَا إلَّا الْعَالمُونَ. ومن هذه الخطبة
كلمات امام على (عليه السلام) پيرامون حق و باطل، از سخنان نيكويى است كه كلام كسى از سخن سرايان به آن نخواهد رسيد، و بيش از آن چه كه ما در شگفت شويم، شگفتى، برابر آن فرومانده است، در اين كلمات امام على (عليه السلام) ريزه كارى‏هايى از فصاحت است كه نه زبان قدرت شرح آن را دارد، و نه انسانى مى‏تواند از دَرّه‏هاى عميق آن بگذرد، اين اعتراف مرا كسانى كه در فصاحت پيشگامند و با سابقه، درك مى‏كنند.
( و من هذه الخطبة )
٣ - حقيقة الضلال و ضرورة التقوى
شُغِلَ مَنِ الْجَنَّةُ وَ النَّارُ أَمَامَهُ سَاعٍ سَرِيعٌ نَجَا وَ طَالِبٌ بَطِي‏ءٌ رَجَا وَ مُقَصرٌ فِي النَّارِ هَوَى الْيَمِينُ وَ الشمَالُ مَضَلَّةٌ وَ الطَّرِيقُ الْوُسْطَى هِيَ الْجَادَّةُ عَلَيْهَا بَاقِي الْكِتَابِ وَ آثَارُ النُّبُوَّةِ وَ مِنْهَا مَنْفَذُ السُّنَّةِ وَ إِلَيْهَا مَصِيرُ الْعَاقِبَةِ هَلَكَ مَنِ ادَّعَى وَ خابَ مَنِ افْتَرى‏ مَنْ أَبْدَى صَفْحَتَهُ لِلْحَق‏ هَلَكَ وَ كَفَى بِالْمَرْءِ جَهْلاً أَلاَّ يَعْرِفَ قَدْرَهُ لاَ يَهْلِكُ عَلَى التَّقْوَى سِنْخُ أَصْلٍ وَ لاَ يَظْمَأُ عَلَيْهَا زَرْعُ قَوْمٍ فَاسْتَتِرُوا فِي بُيُوتِكُمْ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِكُمْ وَ التَّوْبَةُ مِنْ وَرَائِكُمْ وَ لاَ يَحْمَدْ حَامِدٌ إِلاَّ رَبَّهُ وَ لاَ يَلُمْ لاَئِمٌ إِلاَّ نَفْسَهُ

٣ - سرگردانى مردم، و ضرورت تقوا

آن كس كه بهشت و دوزخ را پيش روى خود دارد، در تلاش است. برخى از مردم به سُرعت به سوى حق پيش مى‏روند، كه اهل نجات‏اند، و بعضى به كُندى مى‏روند و اميدوارند، و ديگرى كوتاهى مى‏كند و در آتش جهنّم گرفتار است. چپ و راست گمراهى، و راه ميانه، جادّه مستقيم الهى است كه قرآن و آثار نبّوت، آن را سفارش مى‏كند، و گذرگاه سنّت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) است، و سرانجام بازگشت همه بدان سُو است. ادّعا كننده باطل نابود شد، و دروغگو زيان كرد، هر كس با حق در افتاد هلاك گرديد، نادانىِ انسان همين بس كه قَدر خويش نشناسد. آن چه بر أساس تقوى‏ پايه گذارى شود، نابود نگردد، كشتزارى كه با تقوى آبيارى شود، تشنگى ندارد. مردم! به خانه‏هاى خود روى آوريد، مسائل ميان خود را اصلاح كنيد، توبه و بازگشت پس از زشتى‏ها ميسّر است، جز پروردگار خود، ديگرى را ستايش نكنيد، و جز خويشتنِ خويش ديگرى را سرزنش ننماييد.

نامه ٢٧ نهج‏البلاغه

(إلى محمد بن أبي بكر؛ حين قلده مصر : )
١ - الاخلاق الاجتماعيّة
فَاخْفِضْ لَهُمْ جَنَاحَكَ وَ أَلِنْ لَهُمْ جَانِبَكَ وَ ابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَكَ وَ آسِ بَيْنَهُمْ فِي اللَّحْظَةِ وَ النَّظْرَةِ حَتَّى لاَ يَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِي حَيْفِكَ لَهُمْ وَ لاَ يَيْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِكَ عَلَيْهِمْ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يُسَائِلُكُمْ مَعْشَرَ عِبَادِهِ عَنِ الصَّغِيرَةِ مِنْ أَعْمَالِكُمْ وَ الْكَبِيرَةِ وَ الظَّاهِرَةِ وَ الْمَسْتُورَةِ فَإِنْ يُعَذبْ فَأَنْتُمْ أَظْلَمُ وَ إِنْ يَعْفُ فَهُوَ أَكْرَمُ
ترجمه نامه ٢٧
(نامه به فرماندار مصر، محمد بن ابى بكر، هنگامى كه او را به سوى مصر فرستاد)

١ - اخلاق اجتماعى‏

با مردم فروتن باش، نرمخو و مهربان باش، گشاده رو و خندان باش، در نگاههايت، و در نيم نگاه و خيره شدن به مردم به تساوى رفتار كن، تا بزرگان در ستمكارى تو طمع نكنند، و ناتوانها در عدالت تو مأيوس نگردند، زيرا خداوند از شما بندگان درباره اعمال كوچك و بزرگ، آشكار و پنهان پرسش مى‏كند، اگر كيفر دهد شما استحقاق بيش از آن را داريد، و اگر ببخشد از بزرگوارى اوست.
٢ - الاعتدال بين الدنيا و الآخرة
وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ الْمُتَّقِينَ ذَهَبُوا بِعَاجِلِ الدُّنْيَا وَ آجِلِ الآْخِرَةِ فَشَارَكُوا أَهْلَ الدُّنْيَا فِي دُنْيَاهُمْ وَ لَمْ يُشَارِكُوا أَهْلَ الدُّنْيَا فِي آخِرَتِهِمْ سَكَنُوا الدُّنْيَا بِأَفْضَلِ مَا سُكِنَتْ وَ أَكَلُوهَا بِأَفْضَلِ مَا أُكِلَتْ فَحَظُوا مِنَ الدُّنْيَا بِمَا حَظِيَ بِهِ الْمُتْرَفُونَ وَ أَخَذُوا مِنْهَا مَا أَخَذَهُ الْجَبَابِرَةُ الْمُتَكَبرُونَ ثُمَّ انْقَلَبُوا عَنْهَا بِالزَّادِ الْمُبَلغِ وَ الْمَتْجَرِ الرَّابِحِ أَصَابُوا لَذَّةَ زُهْدِ الدُّنْيَا فِي دُنْيَاهُمْ وَ تَيَقَّنُوا أَنَّهُمْ جِيرَانُ اللَّهِ غَداً فِي آخِرَتِهِمْ لاَ تُرَدُّ لَهُمْ دَعْوَةٌ وَ لاَ يَنْقُصُ لَهُمْ نَصِيبٌ مِنْ لَذَّةٍ

٢ - اعتدال گرايى زاهدان‏

آگاه باشيد، اى بندگان خدا، پرهيزكاران از دنياى زودگذر به سلامت گذشتند و آخرت جاودانه را گرفتند، با مردم دنيا در دنياشان شريك گشتند، امّا مردم دنيا در آخرت آنها شركت نكردند، پرهيزكاران در بهترين خانه‏هاى دنيا سكونت كردند، و بهترين خوراكهاى دنيا را خوردند، و همان لذّتهايى را چشيدند كه دنياداران چشيده بودند، و از دنيا بهره گرفتند آنگونه كه سركشان و متكبّران دنيا بهرمند بودند. سپس از اين جهان با زاد و توشه فراوان، و تجارتى پُر سود، به سوى آخرت شتافتند، لذّت پارسايى در ترك حرام دنيا را چشيدند، و يقين داشتند در روز قيامت ازهمسايگان خدايند، جايگاهى كه هرچه درخواست كنند، داده مى‏شود، و هرگونه لذّتى در اختيارشان قرار دارد.
٣ - ضرورة ذكر الموت
فَاحْذَرُوا عِبَادَ اللَّهِ الْمَوْتَ وَ قُرْبَهُ وَ أَعِدُّوا لَهُ عُدَّتَهُ فَإِنَّهُ يَأْتِي بِأَمْرٍ عَظِيمٍ وَ خَطْبٍ جَلِيلٍ بِخَيْرٍ لاَ يَكُونُ مَعَهُ شَرُّ أَبَداً أَوْ شَرِّ لاَ يَكُونُ مَعَهُ خَيْرٌ أَبَداً فَمَنْ أَقْرَبُ إِلَى الْجَنَّةِ مِنْ عَامِلِهَا وَ مَنْ أَقْرَبُ إِلَى النَّارِ مِنْ عَامِلِهَا وَ أَنْتُمْ طُرَدَاءُ الْمَوْتِ إِنْ أَقَمْتُمْ لَهُ أَخَذَكُمْ وَ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنْهُ أَدْرَكَكُمْ وَ هُوَ أَلْزَمُ لَكُمْ مِنْ ظِلكُمْ الْمَوْتُ مَعْقُودٌ بِنَوَاصِيكُمْ وَ الدُّنْيَا تُطْوَى مِنْ خَلْفِكُمْ فَاحْذَرُوا نَاراً قَعْرُهَا بَعِيدٌ وَ حَرُّهَا شَدِيدٌ وَ عَذَابُهَا جَدِيدٌ دَارٌ لَيْسَ فِيهَا رَحْمَةٌ وَ لاَ تُسْمَعُ فِيهَا دَعْوَةٌ وَ لاَ تُفَرَّجُ فِيهَا كُرْبَةٌ وَ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ يَشْتَدَّ خَوْفُكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ أَنْ يَحْسُنَ ظَنُّكُمْ بِهِ فَاجْمَعُوا بَيْنَهُمَا فَإِنَّ الْعَبْدَ إِنَّمَا يَكُونُ حُسْنُ ظَنهِ بِرَبهِ عَلَى قَدْرِ خَوْفِهِ مِنْ رَبهِ وَ إِنَّ أَحْسَنَ النَّاسِ ظَنّاً بِاللَّهِ أَشَدُّهُمْ خَوْفاً لِلَّهِ

٣ - ضرورت ياد مرگ‏

اى بندگان خدا! از مرگ و نزديك بودنش بترسيد، و آمادگيهاى لازم را براى مرگ فراهم كنيد، كه مرگ جريانى بزرگ و مشكلى سنگين به همراه خواهد آورد، يا خيرى كه پس از آن شرّى وجود نخواهد داشت، و يا شرّى كه هرگز نيكى با آن نخواهد بود، پس چه كسى از عمل كننده براى بهشت، به بهشت نزديك‏تر؟ و چه كسى از عمل كننده براى آتش، به آتش نزديكتر است؟ شما همه شكار آماده مرگ مى‏باشيد، اگر توقّف كنيد شما را مى‏گيرد، واگر فرار كنيد به شما مى‏رسد، مرگ از سايه شما به شما نزديك تر است، نشانه مرگ بر پيشانى شما زده شد، دنيا پشت سرشما در حال درهم پيچيده شدن است، پس بترسيد از آتشى كه ژرفاى آن زياد، و حرارتش شديد، و عذابش نوبه نو وارد مى‏شود، در جايگاهى كه رحمت در آن وجود ندارد، و سخن كسى را نمى‏شنوند، و ناراحتى‏ها در آن پايان ندارد، اگر مى‏توانيد كه ترس از خدا را فراوان، و خوشبينى خود را به خدا نيكو گردانيد، چنين كنيد، هر دو را جمع كنيد، زيرا بنده خدا خوش‏بينى او به پروردگار بايد به اندازه ترسيدن او باشد، و آن كس كه به خدا خوش بين است بايد بيشتر از همه از كيفر الهى بترسد.
٤ - اخلاق المسؤولين
وَ اعْلَمْ يَا مُحَمَّدَ بْنَ أَبِي بَكْرٍ أَني قَدْ وَلَّيْتُكَ أَعْظَمَ أَجْنَادِي فِي نَفْسِي أَهْلَ مِصْرَ فَأَنْتَ مَحْقُوقٌ أَنْ تُخَالِفَ عَلَى نَفْسِكَ وَ أَنْ تُنَافِحَ عَنْ دِينِكَ
وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ لَكَ إِلاَّ سَاعَةٌ مِنَ الدَّهْرِ وَ لاَ تُسْخِطِ اللَّهَ بِرِضَا أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ فَإِنَّ فِي اللَّهِ خَلَفاً مِنْ غَيْرِهِ وَ لَيْسَ مِنَ اللَّهِ خَلَفٌ فِي غَيْرِهِ صَل‏ الصَّلاَةَ لِوَقْتِهَا الْمُؤَقَّتِ لَهَا وَ لاَ تُعَجلْ وَقْتَهَا لِفَرَاغٍ وَ لاَ تُؤَخرْهَا عَنْ وَقْتِهَا لاِشْتِغَالٍ وَ اعْلَمْ أَنَّ كُلَّ شَيْ‏ءٍ مِنْ عَمَلِكَ تَبَعٌ لِصَلاَتِكَ
وَ مِنْهُ‏فَإِنَّهُ لاَ سَوَاءَ إِمَامُ الْهُدَى وَ إِمَامُ الرَّدَى وَ وَلِيُّ النَّبِي‏ وَ عَدُوُّ النَّبِي‏ وَ لَقَدْ قَالَ لِي رَسُولُ اللَّهِ ص إِنِّي لَا أَخَافُ عَلَى‏ أُمَّتِي مُؤْمِناً وَلَا مُشْرِكاً؛ أَمَّا الْمُؤْمِنُ فَيَمْنَعُهُ اللَّهُ بِإِيمَانِهِ، وَأَمَّا الْمُشْرِكُ فَيَقْمَعُهُ اللَّهُ بِشِرْكِهِ. وَلكِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ كُلَّ مُنَافِقِ الْجَنَانِ، عَالِمِ اللِّسَانِ، يَقُولُ مَا تَعْرِفُونَ، وَيَفْعَلُ مَا تُنْكِرُونَ.

٤ - اخلاق مديران اجرايى‏

اى محمد بن ابى بكر! بدان، كه من تو را سرپرست بزرگ ترين لشكرم يعنى لشكر مصر، قرار دادم، بر تو سزاوار است كه با خواسته‏هاى دل مخالفت كنى، و از دين خود دفاع نمايى،
هرچند ساعتى از عمر تو باقى نمانده باشد، خدا را در راضى نگهداشتن مردم به خشم نياور، زيرا خشنودى خدا جايگزين هر چيزى بوده امّا هيچ چيز جايگزين خشنودى خدا نمى‏شود، نماز را در وقت خودش به جاى آر، نه اينكه در بيكارى زودتر از وقتش بخوانى، و به هنگام درگيرى و كار آن را تأخير بياندازى، و بدان كه تمام كردار خوبت در گرو نماز است.
(قسمتى از نامه)
امام هدايتگر، و زمامدار گمراهى هيچگاه مساوى نخواهند بود، چنانكه دوستان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و دشمنانش برابر نيستند، پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) به من فرمود : بر امّت اسلام، نه از مؤمن و نه از مشرك هراسى ندارم، زيرا مؤمن را ايمانش بازداشته، و مشرك را خداوند به جهت شرك او نابود مى‏سازد، من بر شما از مرد منافقى مى‏ترسم كه درونى دو چهره، و زبانى عالمانه دارد، گفتارش دلپسند و رفتارش زشت و ناپسند است

نامه ٤٦ نهج‏البلاغه : مسئوليت فرماندارى و...

إلى بعض عماله
الولاة و الاخلاق الاجتماعيّة
أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّكَ مِمَّنْ أَسْتَظْهِرُ بِهِ عَلَى إِقَامَةِ الدينِ وَ أَقْمَعُ بِهِ نَخْوَةَ الأَْثِيمِ وَ أَسُدُّ بِهِ لَهَاةَ الثَّغْرِ الْمَخُوفِ فَاسْتَعِنْ بِاللَّهِ عَلَى مَا أَهَمَّكَ وَ اخْلِطِ الشدَّةَ بِضِغْثٍ مِنَ اللينِ وَ ارْفُقْ مَا كَانَ الرفْقُ أَرْفَقَ وَ اعْتَزِمْ بِالشدَّةِ حِينَ لاَ تُغْنِي عَنْكَ إِلاَّ الشدَّةُ وَ اخْفِضْ لِلرَّعِيَّةِ جَنَاحَكَ وَ ابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَكَ وَ أَلِنْ لَهُمْ جَانِبَكَ وَ آسِ بَيْنَهُمْ فِي اللَّحْظَةِ وَ النَّظْرَةِ وَ الإِْشَارَةِ وَ التَّحِيَّةِ حَتَّى لاَ يَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِي حَيْفِكَ وَ لاَ يَيْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِكَ وَ السَّلاَمُ
ترجمه نامه ٤٦
(نامه به يكى از فرمانداران)

مسؤوليّت فرماندارى و اخلاق اجتماعى‏

پس از ياد خدا و درود! همانا تو از كسانى هستى كه در يارى دين از آنها كمك مى‏گيرم، و سركشى و غرور گناهكاران را در هم مى‏كوبم، و مرزهاى كشور اسلامى را كه در تهديد دشمن قرار دارند حفظ مى‏كنم، پس در مشكلات از خدا يارى جوى، و درشتخويى را با اندك نرمى بياميز، در آنجا كه مدارا كردن بهتر است مدارا كن، و در جايى كه جز با درشتى كار انجام نگيرد، درشتى كن، پرو بالت را برابر رعيّت بگستران، با مردم گشاده روى و فروتن باش، و درنگاه و اشاره چشم، در سلام كردن و اشاره نمودن با همگان يكسان باش، تا زورمندان در ستم تو طمع نكنند، و ناتوانان از عدالت تو مأيوس نگردند. با درود

٣ - مديريّت نظامى

نامه ٣٦ نهج‏البلاغه

إلى أخيه عقيل بن أبي طالب، في ذكر جيش أنفذه إلى بعض الأعداء، و هو جواب كتاب كتبه إليه عقيل‏
١ - الاستعداد العسكري عند الامام (عليه السلام)
فَسَرَّحْتُ إِلَيْهِ جَيْشاً كَثِيفاً مِنَ الْمُسْلِمِينَ فَلَمَّا بَلَغَهُ ذَلِكَ شَمَّرَ هَارِباً وَ نَكَصَ نَادِماً فَلَحِقُوهُ بِبَعْضِ الطَّرِيقِ وَ قَدْ طَفَّلَتِ الشَّمْسُ لِلإِْيَابِ فَاقْتَتَلُوا شَيْئاً كَلاَ وَ لاَ فَمَا كَانَ إِلاَّ كَمَوْقِفِ سَاعَةٍ حَتَّى نَجَا جَرِيضاً بَعْدَ مَا أُخِذَ مِنْهُ بِالْمُخَنَّقِ وَ لَمْ يَبْقَ مِنْهُ غَيْرُ الرَّمَقِ فَلأَْياً بِلأَْيٍ مَا نَجَا فَدَعْ عَنْكَ قُرَيْشاً وَ تَرْكَاضَهُمْ فِي الضَّلاَلِ وَ تَجْوَالَهُمْ فِي الشقَاقِ وَ جِمَاحَهُمْ فِي التيهِ فَإِنَّهُمْ قَدْ أَجْمَعُوا عَلَى حَرْبِي كَإِجْمَاعِهِمْ عَلَى حَرْبِ رَسُولِ اللَّهِ ص قَبْلِي فَجَزَتْ قُرَيْشاً عَني الْجَوَازِي فَقَدْ قَطَعُوا رَحِمِي وَ سَلَبُونِي سُلْطَانَ ابْنِ أُمي
ترجمه نامه ٣٦
(نامه به برادرش عقيل نسبت به كوچ دادن لشكر به سوى دشمن) (٩٢)

١ - آمادگى رزمى امام على (عليه السلام)

لشكرى انبوه از مسلمانان را به سوى بُسربن ارطاة (كه به يمن يورش برد) فرستادم، هنگامى كه اين خبر به او رسيد، دامن برچيد و فرار كرد، و پشيمان بازگشت، امّا در سر راه به او رسيدند و اين به هنگام غروب آفتاب بود، لحظه‏اى نبرد كردند، گويا ساعتى بيش نبود، كه بى‏رمق با دشوارى جان خويش از ميدان نبرد بيرون بُرد. برادر! قريش را بگذار تا در گمراهى بتازند، و در جدايى سرگردان باشند، و با سركشى و دشمنى زندگى كنند، همانا آنان در جنگ با من متّحد شدند آنگونه كه پيش از من در نبرد با رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) هماهنگ بودند، خدا قريش را به كيفر زشتى‏هايشان عذاب كند، آنها پيوند خويشاوندى مرا بُريدند، و حكومت فرزند مادرم (پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم)) را از من ربودند.
٢ - اعلام المواقف الصّارمة فى الحرب
وَ أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ مِنْ رَأْيِي فِي الْقِتَالِ فَإِنَّ رَأْيِي قِتَالُ الْمُحِلينَ حَتَّى أَلْقَى اللَّهَ لاَ يَزِيدُنِي كَثْرَةُ النَّاسِ حَوْلِي عِزَّةً وَ لاَ تَفَرُّقُهُمْ عَني وَحْشَةً
وَ لاَ تَحْسَبَنَّ ابْنَ أَبِيكَ وَ لَوْ أَسْلَمَهُ النَّاسُ مُتَضَرعاً مُتَخَشعاً وَ لاَ مُقِرّاً لِلضَّيْمِ وَاهِناً وَ لاَ سَلِسَ الزمَامِ لِلْقَائِدِ وَ لاَ وَطِي‏ءَ الظَّهْرِ لِلرَّاكِبِ الْمُتَقَعدِ وَ لَكِنَّهُ كَمَا قَالَ أَخُو بَنِي سَلِيمٍ‏

فَإِنْ تَسْأَلِينِي كَيْفَ أَنْتَ فَإِنَّنِي
صَبُورٌ عَلَى رَيْبِ الزَّمَانِ صَلِيبُ
يَعِزُّ عَلَيَّ أَنْ تُرَى بِي كَ‏آبَةٌ
فَيَشْمَتَ عَادٍ أَوْ يُسَاءَ حَبِيبُ

٢ - اعلام مواضع قاطعانه در جنگ‏

امّا آن چه را كه از تداوم جنگ پرسيدى، و رأى مرا خواستى بدانى، همانا رأى من پيكار با پيمان شكنان است تا آنگاه كه خدا را ملاقات كنم، نه فراوانى مردم مرا توانمند مى‏كند، و نه پراكندگى آنان مرا هراسناك مى‏سازد،
هرگز گمان نكنى كه فرزند پدرت، اگر مردم او را رها كنند، خود را زار و فروتن خواهد داشت، و يا در برابر ستم سُست مى‏شود، و يا مهار اختيار خود را به دست هر كسى مى‏سپارد، و يا از دستور هر كسى اطاعت مى‏كند، بلكه تصميم من آنگونه است كه آن شاعر قبيله بنى سليم سروده :
اگر از من بپرسى چگونه‏اى؟
همانا من در برابر مشكلات روزگار شكيبا هستم،
بر من دشوار است كه مرا با چهره‏اى اندوهناك بنگرند، تا دشمن سرزنش كند و دوست ناراحت شود.

نامه ١٤ نهج‏البلاغه

( لعسكره قبل لقاء العدو بصفّين )
الاخلاق الانسانية فى الحرب


۱۸
رعايت اصول انسانى در جنگ‏

لاَ تُقَاتِلُوهُمْ حَتَّى يَبْدَءُوكُمْ فَإِنَّكُمْ بِحَمْدِ اللَّهِ عَلَى حُجَّةٍ وَ تَرْكُكُمْ إِيَّاهُمْ حَتَّى يَبْدَءُوكُمْ حُجَّةٌ أُخْرَى لَكُمْ عَلَيْهِمْ فَإِذَا كَانَتِ الْهَزِيمَةُ بِإِذْنِ اللَّهِ فَلاَ تَقْتُلُوا مُدْبِراً وَ لاَ تُصِيبُوا مُعْوِراً وَ لاَ تُجْهِزُوا عَلَى جَرِيْحٍ وَ لاَ تَهِيجُوا النسَاءَ بِأَذًى وَ إِنْ شَتَمْنَ أَعْرَاضَكُمْ وَ سَبَبْنَ أُمَرَاءَكُمْ فَإِنَّهُنَّ ضَعِيفَاتُ الْقُوَى وَ الأَْنْفُسِ وَ الْعُقُولِ إِنْ كُنَّا لَنُؤْمَرُ بِالْكَف‏ عَنْهُنَّ وَ إِنَّهُنَّ لَمُشْرِكَاتٌ وَ إِنْ كَانَ الرَّجُلُ لَيَتَنَاوَلُ الْمَرْأَةَ فِي الْجَاهِلِيَّةِ بِالْفَهْرِ أَوِ الْهِرَاوَةِ فَيُعَيَّرُ بِهَا وَ عَقِبُهُ مِنْ بَعْدِهِ
ترجمه نامه ١٤
(دستور العمل امام پيش از رويارويى دشمن در صفّين)

رعايت اصول انسانى در جنگ‏

با دشمن جنگ را آغاز نكنيد تا آنها شروع كنند، زيرا سپاس خداوندى را كه حجّت با شماست، و آغازگر جنگ نبودن، تا آن كه دشمن بجنگ روى آورد، حجّت ديگر بر حقّانيت شما خواهد بود،
اگر به اذن خدا شكست خوردند و گريختند، آن كس را كه پُشت كرده مكشيد، و آن را كه دفاع نمى‏تواند آسيب نرسانيد، و مجروحان را نكشيد. زنان را با آزار دادن تحريك نكنيد هرچند آبروى شما را بريزند،
يا اميران شما را دشنام دهند، كه آنان در نيروى بدنى و روانى و انديشه كم توانند، در روزگارى كه زنان مشرك بودند مأمور بوديم دست از آزارشان برداريم، و در جاهليّت اگر مردى با سنگ يا چوب دستى به زنى حمله مى‏كرد، او و فرزندانش را سرزنش مى‏كردند.

نامه ١١ نهج‏البلاغه

( وصى بها جيشاً بعثه إلى العدو )
التعليم العسكري
فَإِذَا نَزَلْتُمْ بِعَدُوِّ أَوْ نَزَلَ بِكُمْ فَلْيَكُنْ مُعَسْكَرُكُمْ فِي قُبُلِ الأَْشْرَافِ أَوْ سِفَاحِ الْجِبَالِ أَوْ أَثْنَاءِ الأَْنْهَارِ كَيْمَا يَكُونَ لَكُمْ رِدْءاً وَ دُونَكُمْ مَرَدّاً وَ لْتَكُنْ مُقَاتَلَتُكُمْ مِنْ وَجْهٍ وَاحِدٍ أَوِ اثْنَيْنِ وَ اجْعَلُوا لَكُمْ رُقَبَاءَ فِي صَيَاصِي الْجِبَالِ وَ مَنَاكِبِ الْهِضَابِ لِئَلاَّ يَأْتِيَكُمُ الْعَدُوُّ مِنْ مَكَانِ مَخَافَةٍ أَوْ أَمْنٍ وَ اعْلَمُوا أَنَّ مُقَدمَةَ الْقَوْمِ عُيُونُهُمْ وَ عُيُونَ الْمُقَدمَةِ طَلاَئِعُهُمْ وَ إِيَّاكُمْ وَ التَّفَرُّقَ فَإِذَا نَزَلْتُمْ فَانْزِلُوا جَمِيعاً وَ إِذَا ارْتَحَلْتُمْ فَارْتَحِلُوا جَمِيعاً وَ إِذَا غَشِيَكُمُ اللَّيْلُ فَاجْعَلُوا الرمَاحَ كِفَّةً وَ لاَ تَذُوقُوا النَّوْمَ إِلاَّ غِرَاراً أَوْ مَضْمَضَةً
ترجمه نامه ١١
(دستور العمل امام به لشكرى كه آن را به فرماندهى زياد بن نضرحارثى، و شريح بن هانى به سوى شام و معاويه فرستاد)

آموزش نظامى به لشكريان‏

هرگاه به دشمن رسيديد، يا او به شما رسيد، لشكرگاه خويش را بر فراز بلنديها، يا دامنه كوهها، يا بين رودخانه‏ها قرار دهيد، تا پناهگاه شما، و مانع هجوم دشمن باشد، جنگ را از يك سو يا دو سو آغاز كنيد، و در بالاى قلّه‏ها، و فراز تپّه‏ها، ديده‏بان‏هايى بگماريد، مبادا دشمن از جايى كه مى‏ترسيد يا از سويى كه بيم نداريد، ناگهان بر شما يورش آورد، و بدانيد كه پيشاهنگان سپاه ديدبان لشگريانند، و ديدبانان طلايه‏داران سپاهند، از پراكندگى بپرهيزيد، هرجا فرود مى‏آييد، با هم فرود بياييد، و هرگاه كوچ مى‏كنيد همه با هم كوچ كنيد، و چون تاريكى شب شما را پوشاند، نيزه داران را پيرامون لشكر بگماريد، و نخوابيد مگر اندك، چونان آب در دهان چرخاندن و بيرون ريختن.

نامه ٦١ نهج‏البلاغه

إلى كميل بن زياد النخعي، وهو عامله على هيت، ينكر عليه تركه دفع من يجتاز به من جيش العدو طالباً الغارة.
ذمّ القائد غير اللاّئق
أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ تَضْيِيعَ الْمَرْءِ مَا وُليَ وَ تَكَلُّفَهُ مَا كُفِيَ لَعَجْزٌ حَاضِرٌ وَ رَأْيٌ مُتَبَّرٌ وَ إِنَّ تَعَاطِيَكَ الْغَارَةَ عَلَى أَهْلِ قِرْقِيسِيَا وَ تَعْطِيلَكَ مَسَالِحَكَ الَّتِي وَلَّيْنَاكَ لَيْسَ بِهَا مَنْ يَمْنَعُهَا وَ لاَ يَرُدُّ الْجَيْشَ عَنْهَا لَرَأْيٌ شَعَاعٌ فَقَدْ صِرْتَ جِسْراً لِمَنْ أَرَادَ الْغَارَةَ مِنْ أَعْدَائِكَ عَلَى أَوْلِيَائِكَ غَيْرَ شَدِيدِ الْمَنْكِبِ وَ لاَ مَهِيبِ الْجَانِبِ وَ لاَ سَادِّ ثُغْرَةً وَ لاَ كَاسِرٍ لِعَدُوِّ شَوْكَةً وَ لاَ مُغْنٍ عَنْ أَهْلِ مِصْرِهِ وَ لاَ مُجْزٍ عَنْ أَمِيرِهِ
ترجمه نامه ٦١
(نامه به كميل بن زياد نخعى، فرماندار هيت‏ (٩٣) و نكوهش او در ترك مقابله با لشكريان مهاجم شام)

نكوهش از فرمانده شكست خورده‏

پس از ياد خدا و درود! سُستى انسان در انجام كارهايى كه بر عهده اوست، و پافشارى در كارى كه از مسؤوليّت او خارج است، نشانه ناتوانى آشكار، و انديشه ويرانگر است.
اقدام تو به تاراج مردم قرقيسا، در مقابل رها كردن پاسدارى از مرزهايى كه تو را بر آن گمارده بوديم و كسى در آنجا نيست تا آنجا را حفظ كند، و سپاه دشمن را از آن مرزها دور سازد، انديشه‏اى باطل است.
تو در آنجا پُلى شده‏اى كه دشمنان تو از آن بگذرند و بر دوستانت تهاجم آورند، نه قدرتى دارى كه با تو نبرد كنند، و نه هيبتى دارى از تو بترسند و بگريزند، نه مرزى را مى‏توانى حفظ كنى، و نه شوكت دشمن را مى‏توانى درهم بشكنى، نه نيازهاى مردم ديارت را كفايت مى‏كنى، و نه امام خود را راضى نگه مى‏دارى.

٤ - مديريّت اقتصادى

نامه ٢١ نهج‏البلاغه

(إلى زياد أيضاً )
الوصيّة بالاعتدال فى بيت المال
فَدَعِ الإِْسْرَافَ مُقْتَصِداً وَ اذْكُرْ فِي الْيَوْمِ غَداً وَ أَمْسِكْ مِنَ الْمَالِ بِقَدْرِ ضَرُورَتِكَ وَ قَدمِ الْفَضْلَ لِيَوْمِ حَاجَتِكَ أَ تَرْجُو أَنْ يُعْطِيَكَ اللَّهُ أَجْرَ الْمُتَوَاضِعِينَ وَ أَنْتَ عِنْدَهُ مِنَ الْمُتَكَبرِينَ وَ تَطْمَعُ وَ أَنْتَ مُتَمَرغٌ فِي النَّعِيمِ تَمْنَعُهُ الضَّعِيفَ وَ الأَْرْمَلَةَ أَنْ يُوجِبَ لَكَ ثَوَابَ الْمُتَصَدقِينَ وَ إِنَّمَا الْمَرْءُ مَجْزِيُّ بِمَا أَسْلَفَ وَ قَادِمٌ عَلَى مَا قَدَّمَ وَ السَّلاَمُ
ترجمه نامه ٢١
(نامه ديگرى به زياد)

سفارش به ميانه روى‏

اى زياد، از اسراف بپرهيز، و ميانه‏روى را برگزين، از امروز به فكر فردا باش، و از اموال دنيا به اندازه كفاف خويش نگهدار، و زيادى را براى روز نيازمنديت در آخرت پيش فرست.
آيا اميددارى خداوند پاداش فروتنان را به تو بدهد در حالى كه از متكبّران باشى؟ و آيا طمع دارى ثواب انفاق كنندگان را دريابى در حالى كه در ناز و نعمت قرار دارى؟ و تهيدستان و بيوه‏زنان را از آن نعمت‏ها محروم مى‏كنى؟ همانا انسان به آن چه پيش فرستاده، و نزد خدا ذخيره ساخته، پاداش داده خواهد شد. با درود.

نامه ٥١ نهج‏البلاغه

( إلى عماله على الخراج )
الجباة و الاخلاق الاجتماعية
مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى‏ أَصْحَابِ الْخَرَاجِ :
أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ مَنْ لَمْ يَحْذَرْ مَا هُوَ صَائِرٌ إِلَيْهِ لَمْ يُقَدمْ لِنَفْسِهِ مَا يُحْرِزُهَا وَ اعْلَمُوا أَنَّ مَا كُلفْتُمْ بِهِ يَسِيرٌ وَ أَنَّ ثَوَابَهُ كَثِيرٌ وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ فِيمَا نَهَى اللَّهُ عَنْهُ مِنَ الْبَغْيِ وَ الْعُدْوَانِ عِقَابٌ يُخَافُ لَكَانَ فِي ثَوَابِ اجْتِنَابِهِ مَا لاَ عُذْرَ فِي تَرْكِ طَلَبِهِ فَأَنْصِفُوا النَّاسَ مِنْ أَنْفُسِكُمْ وَ اصْبِرُوا لِحَوَائِجِهِمْ فَإِنَّكُمْ خُزَّانُ الرَّعِيَّةِ وَ وُكَلاَءُ الأُْمَّةِ وَ سُفَرَاءُ الأَْئِمَّةِ وَ لاَ تُحْشِمُوا أَحَداً عَنْ حَاجَتِهِ وَ لاَ تَحْبِسُوهُ عَنْ طَلِبَتِهِ وَ لاَ تَبِيعُنَّ لِلنَّاسِ فِي الْخَرَاجِ كِسْوَةَ شِتَاءٍ وَ لاَ صَيْفٍ وَ لاَ دَابَّةً يَعْتَمِلُونَ عَلَيْهَا وَ لاَ عَبْداً وَ لاَ تَضْرِبُنَّ أَحَداً سَوْطاً لِمَكَانِ دِرْهَمٍ وَ لاَ تَمَسُّنَّ مَالَ أَحَدٍ مِنَ النَّاسِ مُصَلِّ وَ لاَ مُعَاهَدٍ إِلاَّ أَنْ تَجِدُوا فَرَساً أَوْ سِلاَحاً يُعْدَى بِهِ عَلَى أَهْلِ الإِْسْلاَمِ فَإِنَّهُ لاَ يَنْبَغِي لِلْمُسْلِمِ أَنْ يَدَعَ ذَلِكَ فِي أَيْدِي أَعْدَاءِ الإِْسْلاَمِ فَيَكُونَ شَوْكَةً عَلَيْهِ
وَ لاَ تَدَّخِرُوا أَنْفُسَكُمْ نَصِيحَةً وَ لاَ الْجُنْدَ حُسْنَ سِيرَةٍ وَ لاَ الرَّعِيَّةَ مَعُونَةً وَ لاَ دِينَ اللَّهِ قُوَّةً وَ أَبْلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ مَا اسْتَوْجَبَ عَلَيْكُمْ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ قَدِ اصْطَنَعَ عِنْدَنَا وَ عِنْدَكُمْ أَنْ نَشْكُرَهُ بِجُهْدِنَا وَ أَنْ نَنْصُرَهُ بِمَا بَلَغَتْ قُوَّتُنَا وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ الْعَلِي‏ الْعَظِيمِ
ترجمه نامه ٥١
(نامه به كارگزاران بيت‏المال)

اخلاق اجتماعى كارگزاران اقتصادى‏

از بنده خدا على اميرمؤمنان به كارگزاران جمع‏آورى ماليات.
پس از ياد خدا و درود. همانا كسى از روزقيامت نترسد، زاد و توشه‏اى از پيش نخواهد فرستاد. بدانيد، مسؤوليّت‏ى را كه به عهده گرفته‏ايد اندك امّا پاداش آن فراوان است، اگر براى آن چه كه خدا نهى كرد مانند ستمكارى و دشمنى كيفرى نبود، براى رسيدن به پاداش در ترك آن نيز عذرى وجود نداشت، در روابط خود با مردم انصاف داشته باشيد، و در بر آوردن نيازهايشان شكيبا باشيد. همانا شما خزانه‏داران مردم، و نمايندگان ملّت، و سفيران پيشوايان هستيد، هرگز كسى را از نيازمندى او باز نداريد، و از خواسته‏هاى مشروعش محروم نسازيد، و براى گرفتن ماليات از مردم، لباس‏هاى تابستانى يا زمستانى، و مركب سوارى، و برده كارى او را نفروشيد، و براى گرفتن درهمى، كسى را با تازيانه نزنيد، و دست اندازى به مال كسى نمازگزار باشد، يا غيرمسلمانى كه در پناه اسلام است نكنيد، جز اسب يا اسلحه‏اى كه براى تجاوز به مسلمانها بكار گرفته مى‏شود، زيرا براى مسلمان جايز نيست آنها را در اختيار دشمنان اسلام بگذارد، تا نيرومندتر از سپاه اسلام گردند.
از پند دادن به نفس خويش هيچ‏گونه كوتاهى نداشته، و از خوشرفتارى با سپاهيان، و كمك به رعايا، و تقويت دين خدا، غفلت نكنيد،
و آن چه در راه خدا بر شما واجب است انجام دهيد، همانا خداى سبحان از ما و شما خواسته است كه در شكرگذارى كوشا بوده، و با تمام قدرت او را يارى كنيم، و نيرويى جز از جانب خدا نيست.



پي نوشت ها

1 - تاكنون هزاران فيش تحقيقاتى از حدود 700 عنوان در يك هزار جلد، كتاب پيرامون حضرت امام على(عليه السلام)فراهم آمده است.
2 - ينابيع المودّة ص 40، قالت فاطمه(سلام الله عليها): نَظَرَ رَسُولَ اللَّه(صلى الله عليه و آله و سلم)اِلى‏ عَلِىٍّ(عليه السلام) و قال: هذا وَ شِيعَتُهُ فِى الْجَنَّة
3 - نامه 45/5 نهج‏البلاغه معجم المفهرس مؤلف‏
4 - اسناد و مدارك نامه 26 به شرح زير است: 1- البداية والنهاية ج 8 ص‏13:ابن كثير شافعى (متوفاى 774 ه.)
2- كتاب القدر:أبوداود (متوفاى 275 ه.)
3- غررالحكم ص 89:آمدى (متوفاى 588 ه.)
4- ربيع‏الابرار ج‏4 ص‏103 ح‏23:زمخشرى معتزلى (متوفاى 538 ه.)
5- كتاب صفين ص 128:نصربن مزاحم (متوفاى 202 ه.)
6- تاريخ دمشق ج‏3 ص‏354 ح‏1405:ابن عساكرشافعى(متوفاى 573ه.)
5 - اسناد و مدارك نامه 53 به شرح زير است: 1- تحف العقول ص 126:ابن شعبه حرانى (متوفاى 380 ه.)
2- دعائم الاسلام ج 1 ص 350:قاضى نعمان (متوفاى 363 ه.)
3- نهاية الارب ج 6 ص 19: نويرى شافعى (متوفاى 732 ه.)
4- فهرست نجاشى ص 7:نجاشى (متوفاى 450 ه.)
5- فهرست ص‏37:شيخ طوسى (متوفاى 460 ه.)
6- تاريخ‏دمشق ج‏3 ص‏289 ح‏1311و1314:ابن عساكر شافعى (متوفاى 573 ه.)
6 - اسناد و مدارك نامه 27 به شرح زير است: 1 - كتاب الغارت ج 1 و 230 و 223 و 235 و 249: اين هلال ثقفى (متوفاى 283 ه.)
2 - تحف العقول ص 176 و 177: ابن شعبه حرانى (متوفاى 380 ه.)
3 - كتاب مجالس ص 260 م 31 ح 3: شيخ مفيد (متوفاى 413 ه.)
4 - كتاب أمالى ص 24 - 25 م اول ح 31/31: شيخ طوسى (متوفاى 460 ه.)
5 - بشارة المصطفى ص 44: طبرى شافعى (متوفاى 553 ه.)
6 - مجموعه ورام ص 19 و 497: شيخ ورام (متوفاى 605 ه.)
7 - نامه 26 نهج‏البلاغه، المعجم المفهرس مؤلف.
8 - سوره يوسف، آيه 53.
9 - اسناد و مدارك نامه 47 به شرح زير است: 1- مقاتل الطالبين ص‏52 ذح‏3:ابوالفرج اصفهانى زيدى (متوفاى‏356 ه.)
2- معمّرون و وصايا ص‏149 و150:ابوحاتم سجستانى (متوفاى 248 ه.)
3- تاريخ ج‏4 ص‏110 و113:طبرى شافعى (متوفاى 310ه.)
4- كتاب أمالى ص 112:زجاجى (متوفاى 329 ه.)
5- فروع كافى ج 7 ص 51-52:كلينى (متوفاى 328 ه.)
6- مروج الذهب ج 2 ص 425-413:مسعودى (متوفاى 346 ه.)
10 - نامه 53/72 پاورقى قبل.
11 - سوره نساء، آيه 33
12 - خطبه 80 نهج‏البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، كه اسناد و مدارك آن به شرح زير است: 1- تذكرة الخواص ص‏79: ابن جوزى حنفى (متوفاى 654 ه.)
2- قوت‏القلوب ج 1 ص 282: ابوطالب مكى (متوفاى 382 ه.)
3- فروع كافى ج‏5 ص‏517 ح‏5 وج‏2 ص‏63: كلينى (متوفاى 328 ه.)
4- كتاب مسترشد ص‏418 ط جديد: طبرى شافعى (متوفاى 310 ه.)
5- شرح قطب رواندى ج 1 ص 310: ابن راوندى (متوفاى 573 ه.)
13 - الف = ابوالعباس الحميرى، عن سندى بن محمد، عن أبى البخترى عن أبى عبداللَّه(عليه السلام) عن أبيه(عليه السلام) قال: ب = عن سيف عن نجم عن أبى جعفر(عليه السلام) قال...
ج = عن جعفربن محمّد عن أبيه: قال...
د = عبداللَّه بن جعفر فى قرب الاسناد عن السندى بن محمدعن أبى البخترى عن ابى عبداللَّه عن‏أبيه(عليهم السلام) قال...
14 - 1- مستدرك الوسائل ج 13 ص 48: محدّث نورى (متوفاى 1320 هجرى) 2- بحارالانوار ج‏43 ص‏81 و31: علامه مجلسى (متوفاى 1110 هجرى)
3- وسائل‏الشيعة ج‏14 ص‏123: شيخ حر عاملى (متوفاى 1104 هجرى)
4- قرب‏الاسناد ص 25 حديث 170: حميرى (متوفاى 290 هجرى)
5 - كتاب عوالم ج 11 ص 217: علامه بحرانى اصفهانى‏
6- رياحين الشريعة ج 1 ص 193: علامه محلاّتى
7- تفسيرالبرهان ج 1 ص 282: علامه بحرانى اصفهانى‏
8 - لئالى الاخبار ج 1 ص 83: سيوطى (متوفاى 911 هجرى)
9- كوكب الدرّى ج 1 ص 151: علامه حائرى مازندرانى‏
15 - پاورقى قبل.
16 - خطبه 209 نهج‏البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، كه اسناد و مدارك آن به شرح زير است: 7- قوت القلوب ج 1 ص 531: ابو طالب مكى (متوفاى 382 ه.)
8- عقد الفريد ج‏2 ص‏188 وج‏1 ص‏329: ابن عبد ربه مالكى (متوفاى 328ه.)
9- اصول كافى ج‏1 ص‏410 و 411 ح‏1: كلينى (متوفاى 328 ه.)
10- ربيع الابرار ج 4 (باب اللهو و اللذات): زمخشرى معتزلى (متوفاى 538 ه.)
11- كتاب اختصاص ص 152: شيخ مفيد (متوفاى 413 ه.)
17 - حكمت 238 نهج‏البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، كه اسناد و مدارك آن به شرح زير است: 1- آغانى ج 9 ص 5: ابوالفرج اصفهانى زيدى (متوفاى 356 ه.)
2- ارشاد ج 1 ص 217: شيخ مفيد (متوفاى 413 ه.)
3- الامامة و السياسة ج‏1 ص‏148: ابن قتيبة (متوفاى 276 ه.)
4- البداية والنهاية ج‏7 ص‏317 سنه‏37: ابن كثير شافعى (متوفاى 774 ه.)
5- أنساب الاشراف ص 365 ج‏2 ح‏436: بلاذرى (متوفاى 279 ه.)
6- بحارالانوار ج‏33 ص‏321 ح‏568 ب‏21 كمپانى: مجلسى (متوفاى 1110ه.)
7- تاريخ طبرى ج‏3 ص‏116 (حوادث سال 37): طبرى شافعى (متوفاى 310 ه.)
8- تذكرة الخواص ص‏99/103: ابن جوزى حنفى (متوفاى 654 ه.)
9- غررالحكم ج 2 ص 569: آمدى (متوفاى 588 ه.)
10- غرر الحكم ص 47/ ج 2 ص 72: آمدى (متوفاى 588 ه.)
11- كتاب الكامل ج‏3 ص‏215 سنه‏37: ابن الاثير (متوفاى 630 ه.)
12- كتاب صفين بنقل ابى‏الحديد ج‏2 ص‏259: نصربن مزاحم (متوفاى 202 ه.)
13- مجمع الامثال ج 2 ص 238: ميدانى (متوفاى 518 ه.)
14- مروج الذهب ج‏2 ص‏402: مسعودى (متوفاى 346 ه.)
15- منهاج البراعة ج 3 ص 344: ابن راوندى (متوفاى 573 ه.)
18 - ضرب المثل است چنان كه در فارسى مى‏گويند، زن و فرزند دردسر است بى‏دردسر هم نمى‏شود زندگى كرد.
19 - حكمت 176 نهج‏البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، كه اسناد و مدارك آن به شرح زير است: 1- غرر الحكم ص 27 و ج 1 ص 329: آمدى (متوفاى 588 ه.)
2- كتاب طراز ج‏1 ص‏168: سيد يمانى‏
3- منهاج البراعة ج‏3 ص‏330: ابن راوندى (متوفاى 573 ه.)
4- بحارالانوار ج‏72 ص‏357: مجلسى (متوفاى 1110ه.)
5- عيون الحكم و المواعظ ص‏18 ش‏25: واسطى (متوفاى 600ه.)
20 - حكمت 61 نهج‏البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، كه اسناد و مدارك آن به شرح زير است: 1- منهاج البراعة ج 3 ص 279: ابن راوندى (متوفاى 573 ه.)
2- شرح ابن ميثم ج‏5 ص‏272: بحرانى (متوفاى 679 ه.)
3- بحارالانوار ج‏100 ص‏228 ح‏30: مجلسى (متوفاى 1110 ه.)
4- غرر الحكم ج‏1 ص‏228: آمدى (متوفاى 588 ه.)
5- ربيع الابرار ج‏5 ص‏252 ح‏114: زمخشرى معتزلى (متوفاى 538ه.)
21 - نامه 31/117 نهج‏البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، كه اسناد و مدارك آن به شرح زير است: كتاب رسائل: كلينى (متوفاى 328 ه.)
كتاب زواجر و مواعظ: حسن بن عبداللَّه بن سعيد (متوفاى قرن‏3 ه.)
عقدالفريد ج‏3 ص‏90 و143: ابن عبد ربه مالكى (متوفاى 328 ه.)
من لايحضره الفقيه ج‏3 ص‏556: شيخ صدوق (متوفاى 381 ه.)
من لايحضره الفقيه ج‏4 ص‏392 و386: شيخ صدوق (متوفاى 381 ه.)
تحف‏العقول ص‏52 و 68: ابن شعبه حرانى (متوفاى 380 ه.)
كتاب وصايا: سيد بن طاووس (متوفاى 664 ه.)
كتاب كشف المحجة (فصل 154) ص‏220: سيد بن طاووس (متوفاى 664 ه.)
فروع كافى ج 5 ص‏338 و 510 ح‏3: كلينى (متوفاى 328 ه.)
بحارالانوار ج‏90 ص‏301 و ج‏100 ص‏40: مجلسى (متوفاى 1110 ه.)
22 - نامه 53/8 نهج‏البلاغه -و تحف العقول، ص‏126 -و تاريخ دمشق، ج‏38، ص‏87 -و بحارالانوار، ج‏17، ص‏68 -و علل الشّرايع، ص‏178.
23 - نامه 76 نهج‏البلاغه، المعجم المفهرس -و بحارالانوار ج‏8 ص‏635 -و الامامة و السّياسة، ج‏1، ص‏85 -و كتاب جمل، نوشته واقدى، و كتاب طراز، ج‏2، ص‏293.
24 - انساب‏الاشراف، ج‏2، ص‏161 -و تاريخ يعقوبى، ج‏2، ص‏179 -و بحارالانوار، ج‏8، ص‏583.
25 - كتاب الغارات، ص‏235 -و تحف العقول، ص‏176 -و أمالى صدوق، ص‏24 -و تاريخ طبرى، ج‏6، ص‏3246.
26 - قرآن كريم اين روش متكامل را مطرح فرموده است كه: فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه اولئك هديهم اللَّه و اولئك هم اولوا الالباب 17 زمر: (بشارت به رحمت ده آن دسته از بندگان را كه چون سخنى بشنوند نيكوترين آن را مى‏پذيرند آنها افرادى هستند كه هدايت الهى شامل حالشان شده و آنان بحقيقت خردمندانند)
27 - امام على(عليه السلام) فرمودند: و اعلموا انّكم لن تعرفوا الرشد حتى تعرفوا الذى نزكه خطبه 147/14 (آگاه باشيد هيچگاه راه حق را نخواهيد شناخت مگر آنكه مخالفان و ترك كنندگان آن را بشناسيد)
28 - Machiavelism
29 - Totemisme
30 - Anthropologie
31 - Ethnographie
32 - Ethnologie
33 - نامه‏53/9 نهج‏البلاغه، معجم المفهرس مؤلّف.
34 - Taylorism
35 - Stakhanovisme
36 - Mercantilisme
37 - Eltonmayo
38 - و ما خلقت الجن و الانس الاليعبدون، آيه 56 سوره زاريات‏
39 - بالا آوردن توليد خوب است: يا ايها الناس كُلُوا مما فى الارض حلالا طيّبا، (168 بقره)، امّا هدف نيست (آيه 56 سوره زاريات)
40 - خلق لكم ما فى الارض جميعاً (آيه 29، سوره بقره)
41 - و ان ليس للانسان الاماسعى (آيه 39 سوره نجم) و للرجال نصيب مما اكتسبوا (آيه 32 سوره نساء)
42 - و لقد كرمنا بنى آدم... و فضلنا هم على كثير ممن خلقنا تفضيلاً (آيه 70 سوره اسراء)
43 - ولا تأكلوا اموالكم بينكم بالباطل (آيه 188 سوره بقره و آيه 29 سوره نساء)
44 - ان اكرمكم عنداللَّه أتقياكم (آيه 13 سوره حجرات)
45 - نامه 18/1 نهج‏البلاغه، المعجم الفهرس مؤلف.
46 - قل انما اعظكم بواحدة ان تقوما للَّه مثنى و فرادى (آيه 46 سوره سبأ)
47 - الا يعلم من خلق فهو اللطيف الخبير آيه 14 سوره الملك)
48 - و ان تقوموا لليتامى بالقسط (سوره نساء، آيه 127) و نريد ان نمنّ على الّذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمة و نجعلم الوارثين (سوره قصص، آيه 5)
49 - و شاورهم فى الامر (آيه 159 سوره آل عمران) و امرهم شورى بينهم (آيه 38 سوره شورى)
50 - نامه 53 نهج‏البلاغه، معجم المفهرس مؤلف.
51 - نامه 53 نهج‏البلاغه،
52 - ولا تأكلوااموالكم بينكم بالباطل و تدلوابها الى الحكام (آيه 188 سوره بقره)
53 - سوره يوسف، آيه 54
54 - نامه 53 نهج‏البلاغه المعجم المفهرس
55 - سوره حجرات، آيه 13.
56 - زندگانى اميرالمؤمنين(عليه السلام)، شيرازى
57 - خطبه 44 نهج‏البلاغه معجم‏المفهرس مؤلّف
58 - معالم القربة، ص‏203 -و احقاق الحق، ج‏8، ص‏548.
59 - نامه 42 نهج‏البلاغه معجم‏المفهرس مؤلّف
60 - نامه 34 كه اسناد و مدارك آن به شرح زير مى‏باشد: 6- كتاب الفتوح (در حوادث سال 37ه.):مدائنى (متوفاى 225 ه.)
7- كتاب الغارات ج‏1 ص‏299 و 269:ابن هلال ثقفى (متوفاى 283 ه.)
8- تاريخ طبرى ج‏4 ص‏72 (حوادث سنه‏38):طبرى شافعى (متوفاى 310 ه.)
9- أنساب الاشراف ج‏2 ص‏400:بلاذرى (متوفاى 279 ه.)
10- بحار الانوارج‏33 ص‏556 و593 ح‏739:مجلسى (متوفاى 1110 ه.)
11- شرح نهج‏البلاغه ج 6 ص 78: ابن ابى الحديد معتزلى(متوفاى 656 ه.)
61 - براى اطّلاع بيشتر نسبت به عزل و نصب فرماندهان به جلد چهارم همين مجموعه (امام و امور نظامى) مراجعه فرمائيد كه نمونه‏هاى فراوانى در آنجا مورد ارزيابى قرار گرفته است.
62 - نامه 42 نهج‏البلاغه معجم‏المفهرس مؤلّف
63 - نامه 20 كه اسناد و مدارك آن به شرح زير است: 12- أنساب الاشراف ج‏2 ص‏162 و163 ح‏182:بلاذرى (متوفاى 279 ه.)
13- تاريخ ابن واضح ج‏2 ص‏204:ابن واضح (متوفاى 292 ه.)
14- كتاب محاسن و مساوى ج‏2 ص‏201: بيهقى شافعى (متوفاى 569 ه.)
15- تاريخ طبرى ج 4 ص 163:طبرى شافعى (متوفاى 310 ه.)
16- كتاب فهرست ص 131:ابن نديم (متوفاى 438 ه.)
17- كتاب الجمل ص 210:شيخ مفيد (متوفاى 413 ه.)
64 - نامه 21 كه اسناد و مدارك آن به شرح زير است: 1- أنساب الاشراف ج 2 ص 169 و 165:بلاذرى (متوفاى 279 ه.)
2- شرح‏نهج‏البلاغه ج‏15 ص‏139:ابن‏ابى‏الحديد معتزلى(متوفاى‏656ه.)
3- منهاج البراعة ج 3 ص 38:ابن راوندى (متوفاى 573 ه.)
4- غرر الحكم ج 4 ص 536 و 33 و 436:آمدى (متوفاى 588 ه.)
5- غرر الحكم ج‏3 ص‏85 و ج 2 ص‏210:آمدى (متوفاى 588 ه.)
6- بحار الانوار ج‏33 ص‏490 ح‏696:مجلسى (متوفاى 1110 ه.)
65 - نامه 61 نهج البلاغه (كميل بن زياد تا سن 90 سالگى زنده بود كه به دست حجاج بن يوسف ثقفى به شهادت رسيد)
66 - نامه 71 نهج البلاغه، معجم‏المفهرس مؤلّف.
67 - نامه 8 نهج‏البلاغه، معجم‏المفهرس مؤلّف.
68 - خطبه 137 نهج‏البلاغه، معجم‏المفهرس مؤلّف.
69 - خطبه 22 نهج‏البلاغه، معجم‏المفهرس مؤلّف.
70 - دعوت كنندگان، طلحه و زبير و عائشه مى‏باشند.
71 - براى اطّلاع بيشتر در اين فصل به جلد چهارم همين مجموعه (امام على و امور نظامى) فصل اوّل، انتخاب مديران لايق براى جامعه مراجعه شود.
72 - تاريخ طبرى، ج‏3، ص‏450.
73 - نامه 42، نهج‏البلاغه معجم‏المفهرس مؤلف.
74 - زندگانى اميرالمؤمنين(عليه السلام)، ص‏406.
75 - بهج‏الصّباغة، ج‏4، ص‏132.
76 - تاريخ يعقوبى، ج‏2، ص 201 -و انساب الاشراف، ج‏2، ص‏158.
77 - نامه 13 نهج‏البلاغه، معجم‏المفهرس مؤلّف.
78 - نامه 27 نهج‏البلاغه، معجم‏المفهرس مؤلّف.
79 - نامه 46 نهج‏البلاغه، معجم‏المفهرس مؤلّف.
80 - نامه 38 كه اسناد و مدارك آن به شرح زير است: 1- تاريخ‏طبرى‏ج‏4 ص‏172 وج‏3 ص‏127سنه‏38:طبرى‏شافعى (متوفاى‏310ه.)
2- كتاب الغارات ج 1 ص 266:ابن هلال ثقفى (متوفاى 283 ه.)
3- كتاب صفين ص 122:نصر بن مزاحم (متوفاى 202 ه.)
4- تاريخ يعقوبى (ابن واضح) ج‏2 ص‏194: يعقوبى (متوفاى 292 ه.)
5- البيان والتبيين ج 3 ص 257:جاحظ (متوفاى 255 ه.)
6- تاريخ كامل ج 3 ص 177:ابن أثير شافعى (متوفاى 606 ه.)
81 - براى اطّلاع بيشتر به جلد چهارم اين مجموعه، امام على(عليه السلام) و امور نظامى مراجعه فرمائيد.
82 - خطبه 192/115 نهج‏البلاغه، معجم‏المفهرس مؤلّف.
83 - خطبه 22 نهج‏البلاغه، معجم‏المفهرس مؤلّف.
84 - خطبه 174 نهج‏البلاغه، معجم‏المفهرس مؤلّف.
85 - خطبه 27 نهج‏البلاغه، معجم‏المفهرس مؤلّف.
86 - جدّ معاويه، عُتْبَةِ بن ربيعه، ودايى او، وليد بن عَتَبه، و برادر او، حنظلة بن ابى‏سفيان، در آغاز نبرد در بدر به ميدان آمدند، على(عليه السلام) در برابر دايى معاويه، وليد قرار گرفت و كار او را ساخت سپس به كمك عبيده رفت كه با عُتبه جدّ معاويه سخت درگير بود او را نيز از پاى درآورد و در ادامه نبرد برادر معاويه را كشت.
87 - نامه 10 نهج‏البلاغه، معجم‏المفهرس مؤلّف.
88 - منظور از جانشينى على(عليه السلام) تنها براى اهل و عيال پيغمبر(عليه السلام) نبود، بلكه چنانچه از خودِ حديث بر مى‏آيد، مراد امامت و ولايت على(عليه السلام) پس از پيغمبر(عليه السلام) است.
89 - نام او احمد بن زهير بن حرب نسايى بغدادى و كنيه اش ابوبكر است. او مورّخ و از حافظان حديث و از راويان ادب مى‏باشد. محلّ تولّد و وفاتش در بغداد بوده است.(185 - 279) (الاعلام -1- 23)
90 - اسماء دختر عميس همسر ابوبكر است، مادر او هند دختر عوف مى‏باشد. نخست جعفر بن ابى طالب بود و با او به سرزمين حبشه مهاجرت كرد. شوهرش جعفر ابن ابى طالب در روز موته كشته شد، سپس ابوبكر او را به ازدواج خود در آورد و چون ابوبكر در گذشت على(عليه السلام) با او ازدواج نمود. او براى جعفر، عبداللَّه و محمّد و براى على يحيى را بدنيا آورد. برخى از صحابه مانند خليفه دوم و ابوموسى اشعرى و ابن عبّاس از او حديث روايت كرده‏اند. وى خواهر ميمونه همسر پيغمبر است. وى پيش از آنكه رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) در مكّه به خانه ارقم وارد شود اسلام آورد و با رسول اللَّه(صلى الله عليه و آله و سلم) بيعت نمود. او حدود سال 40 هجرى در گذشت. (تهذيب الاسماء -2301)
91 - يحيى بن معين بن عون بن زياد مكنّى به ابوزكريّا از موالى بنى مره غطفان است. اصلش از انبار است. از ائمّه حديث در زمان خويش بود. او پيشوايى ربّانى و عالم و حافظ بود و از محدّثان ثقه و استوار بود. ابن حنبل درباره او مى‏گويد: هر حديثى را كه يحيى نشناسد، حديث نيست. در مدينه وفات يافت و بر همان سريرى كه پيغمبر را غسل دادند غسل داده شد و در بقيع مدفون گرديد. شعرا او را به سال 233 هجرى مرثيه گفته‏اند. به هنگام وفات هفتاد و هفت ساله بود.(تهذيب الاسماء ج‏1، ص‏159)
92 - عقيل برادر امام در مكّه بود و نسبت به هجوم لشگريان معاويه و ضحاكّ بن قيس نامه‏اى به امام نوشت تا واقعيّت‏ها را بداند.
93 - يكى از شهرهاى مرزى بين عراق و شام در كنار فرات‏


۱۹