خورشید غایب - مختصر نجم الثاقب پیرامون حضرت مهدی (عج)

خورشید غایب - مختصر نجم الثاقب پیرامون حضرت مهدی (عج)0%

خورشید غایب - مختصر نجم الثاقب پیرامون حضرت مهدی (عج) نویسنده:
محقق: رضا استادی
گروه: امام مهدی عج الله تعالی فرجه

خورشید غایب - مختصر نجم الثاقب پیرامون حضرت مهدی (عج)

نویسنده: ثقة المحدثين ميرزا حسن نورى
محقق: رضا استادی
گروه:

مشاهدات: 13722
دانلود: 3621

توضیحات:

خورشید غایب - مختصر نجم الثاقب پیرامون حضرت مهدی (عج)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 61 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 13722 / دانلود: 3621
اندازه اندازه اندازه
خورشید غایب - مختصر نجم الثاقب پیرامون حضرت مهدی (عج)

خورشید غایب - مختصر نجم الثاقب پیرامون حضرت مهدی (عج)

نویسنده:
فارسی

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنینعليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است.

خورشيد غايب - مختصر نجم الثاقب پيرامون حضرت مهدى عجل الله تعالى فرج الشريف

نويسنده: ثقة المحدثين ميرزا حسن نورى

تلخيص: رضا استادى

پيشگفتار

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمين و صلى الله على محمد و آله أجمعين و اللعن على أعدائهم الى يوم الدين.

نجم الثاقب يكى از معروف ترين كتاب هايى است كه درباره حضرت امام عصر (عجل الله تعالى فرج الشريف) در سال ۱٣۰٣ هـ ق تاليف شده است.

مؤلف اين كتاب، مرحوم حاج ميرزا حسن نورى - مشهور به محدث نورى، صاحب مستدرك الوسائل - متوفاى ۱٣۲۱ هـ ق مى باشد.

اين جانب - رضا استادى - به اين منظور كه عموم علاقه مندان به حضرت ولى عصر، امام زمان (عجل الله تعالى فرج الشريف) بتواند از اين كتاب بهره مند شوند، آن را تلخيص و برخى از باب هاى آن را مقدم و موخر، و به صورتى كه ملاحضه مى كنيد تنظيم كرده ام؛ اميد است كه مانند خود نجم الثاقب، همواره مورد استفاده باشد.

مطالب اين مختصر به اين ترتيب:

باب اول: ولادت با سعادت امام زمان

باب دوم: اسامى و لقب ها و كنيه هاى آن حضرت؛ (۴۰ نام، يادداشت شده است).

باب سوم: برخى خصوصيات آن حضرت؛ (٣۰ خصوصيت ذكر شده است).

باب چهارم: گفتار دانشمندان اهل تسنن درباره آن حضرت؛ (سخن ۱۰ نفر ياد شده است).

باب پنجم: اثبات اين كه مهدى همان حجه بن الحسن (عليه‌السلام ) است؛ (۱۰ روايت از اهل تسنن، و ۱۰ روايت از شيعه).

باب ششم: برخى از معجزات آن حضرت؛ (۱۰ معجزه ذكر شده است).

باب هفتم: برخى از وظايف مردم نسبت به آن حضرت؛ (۸ وظيفه ياد شده است).

باب هشتم: اختصاص برخى از زمان ها به آن حضرت؛ (۸ مورد ذكر شده است).

باب نهم: برخى از اعمالى كه ممكن است جهت ملاقات آن حضرت مؤثر باشد.

باب دهم: استغاثه به آن حضرت.

باب يازدهم: داستان هاى كسانى كه در زمان غيبت كبرى خدمت آن حضرت رسيده اند؛ (۲۵ داستان).

باب دوازدهم: ۶ پاسخ به اشكالى كه به خاطر يك روايت، مطرح شده است.

باب اول: ولادت با سعادت امام زمانعليه‌السلام

در كتاب ارشاد شيخ مفيد مذكور است كه: ولادت آن حضرت، در شب نيمه شعبان ۲۵۵ بود.

شيخ كلينى در كافى و كراجكى در كنز الفوايد و شهيد اول در دروس و شيخ ابراهيم كفعمى در جنه(۱) و جماعتى ديگر، با آنچه شيخ مفيد گفته است، موافقت كرده اند و به روايتى شب جمعه، نيمى از ماه شعبان گذشته، سال ۲۵۵ از مادر متولد شده است.

شيخ جليل، ابو محمد فضل بن شاذان كه بعد از ولادت حضرت حجتعليه‌السلام و پيش از وفات حضرت عسكرىعليه‌السلام وفات كرده، در كتاب غيبت خود گفته: حديث كرد مرا محمد بن على بن حمزه بن الحسين بن عبيد الله بن عباس بن على بن ابى طالبعليه‌السلام گفت: شنيدم از حضرت امام حسن عسكرىعليه‌السلام كه مى گفت: متولد شد ولى خدا و حجت خدا بر بندگان و خليفه من بعد از من، ختنه كرده، در شب نيمه شعبان سال دويست و پنجاه و پنج، نزد طلوع فجر.

اول كسى كه او را شست رضوان خازن بهشت بود با جمعى از ملائكه مقربين كه او را به آب كوثر و سلسبيل شستند، بعد از آن، شست او را عمه من حكيمه خاتون دختر امام جوادعليه‌السلام .

سپس از محمد بن على كه راوى اين حديث است، پرسيدند از مادر صاحب الامرعليه‌السلام ؛ گفت: مادرش مليكه بود كه او را بعضى از روزها سوسن و در بعضى از ايام ريحانه مى گفتند و صيقل و نرجس نيز از نام هاى او بود.

از اين خبر، وجه اختلاف در اسم آن بزرگوار معلوم مى شود و اين كه به هر پنج اسم ناميده مى شد.

روايت است كه حكيمه گفت: كسى را فرستاد نزد من ابو محمد (امام حسن عسكرى)عليه‌السلام ، سال ۲۵۵ در نيمه شعبان و فرمود: اى عمه! امشب را نزد من باش! زيرا اين شب، شب نيمه شعبان است و به درستى كه زود است متولد شود در امشب، مولودى كه كريم است بر خداوند - عزوجل - و حجت اوست بر خلق او؛ كسى است كه خدا زنده مى كند به زمين بعد از مردنش.

پس گفتم: از كى اى آقا من؟

فرمود: از نرجس.

و به روايت شيخ طوسى، هنگامى كه حضرت متولد شد استعاذه نمود از شيطان رجيم و فرمود:

( بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَنُرِيَ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا كَانُوا يَحْذَرُونَ ) (۲) .

پس صلوات فرستاده بر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اميرالمؤمنينعليه‌السلام و بر هر يك از ائمهعليه‌السلام تا رساند به پدر بزرگوار خود.

به روايت مسعودى، حكيمه خاتون گفت: چون بعد از چهل روز شد، داخل شدم در خانه امام حسنعليه‌السلام ، پس ديدم مولاى خود را كه راه مى رود در خانه.

نديدم رخسارى نيكوتر از رخسار آن جناب و نه لغتى فصيح تر از لغت او! پس حضرت امام حسنعليه‌السلام به من فرمود: اين مولود بر خداوند، ارجمند است.

گفتم: اى سيد من! از عمر او چهل روز گذشته و من مى بينم در امر او آنچه مى بينم.

فرمود: عمه! آيا نمى دانى كه ما معاشر اوصياء (رسول خدا) نشو (و نمو) مى كنيم در روز بعد، مقدارى كه نشو (و نمو) مى كند ما در يك هفته، نشو (و نمو) مى كنيم در هفته، آنقدر كه نشو (و نمو) مى كند غير ما در يك سال؟!.

كلام علامه طباطبايى در اين كه حكيمه دو نفرند

علامه طباطبايى سيد بحر العلوم، در كتاب رجال خود فرموده كه: حكيمه، دختر امام ابى جعفر ثانىعليه‌السلام (حضرت جواد) است و به نام عمه پدرش، حكيمه - دختر ابى الحسن موسى بن جعفرعليه‌السلام - است و اوست كه حاضر شد در ولادت حضرت حجتعليه‌السلام چنان كه حاضر شد عمه اش حكيمه، ولادت ابى جعفر محمد بن على جوادعليه‌السلام را.

و حكيمه است در هر دو موضع و اما حليمه - با لام - پس آن تصحيف (و غلط) عوام است.

علامه مجلسى، در مزار بحار گفته كه: در قبه شريفه - يعنى قبه امام عسكرىعليه‌السلام - قبرى است كه منسوب است به نجيبه كريمه عالمه فاضله تقيه رضيه، حكيمه دختر حضرت جوادعليه‌السلام .

نمى دانم چرا علما، در كتب مزار، متعرض زيارت او نشدند، با ظهور فضل و جلالت او و اختصاص او به ائمهعليه‌السلام .

و محل اسرار ايشان بود و مادر قائمعليه‌السلام در نزد او بود و در ولادت آن حضرت، حاضر بود و گاه گاه آن حضرت را در زمان ابى محمد عسكرىعليه‌السلام مى ديد.

و او از سفراى امام بود بعد از وفات آن جناب.

پس سزاوار است زيارت كردن او به آنچه جارى نمايد خداوند بر زبان از آنچه مناسب فضل و شان او است.

شيخ صدوق در كمال الدين روايت كرده از محمد بن عثمان عمرى كه فرمود: چون متولد شد مهدىعليه‌السلام نورى ساطع شد از بالاى سر آن جناب تا به اطراف آسمان، آن گاه به رو در افتاد به جهت سجده براى پروردگار خود، آن گاه سر بلند نمود و فرمود:( َهِدَ اللَّـهُ أَنَّهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّـهِ الْإِسْلَامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَمَن يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللَّـهِ فَإِنَّ اللَّـهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ ) (۳)

نيز از حسن بن منذر روايت كرده كه گفت: روزى حمزه بن ابى الفتح، به نزد من آمد و به من گفت: بشارت باد تو را كه ديشب متولد شد در دار(۴) ، مولودى از براى ابى محمد عسكرىعليه‌السلام و امر فرمود به پنهان نمودن او و اين كه سيصد گوسفند برايش عقيقه كنند.