باب دوم: اسماء و القاب و كنيه هاى آن حضرتعليهالسلام
۱. احمد
شيخ صدوق در كمال الدين روايت كرده از اميرالمؤمنينعليهالسلام
كه فرمود: بيرون مى آيد مردى از فرزندان من در آخر الزمان... تا آن كه فرمود: براى او دو اسم است؛ اسمى مخفى و اسمى ظاهر؛ اما اسمى كه مخفى است، احمد است....
۲. ابولقاسم
در اخبار متعدده، به سندهاى معتبره، از خاصه و عامه روايت است از رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
كه فرموده: مهدى از فرزندان من است، اسم او اسم من و كنيه او كنيه من است.
٣. ابو عبدالله
گنجى شافعى در كتاب بيان، در احوال صاحب الزمانعليهالسلام
روايت كرده از حذيفه، از رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
كه فرمود: اگر نماند از دنيا مگر يك روز، هر آينه مى انگيزاند خداوند، مردى كه اسم او اسم من است و خلق او خلق من، كنيه او ابو عبد الله است.
روايت شده كه از براى آن جناب است كنيه يازده امام از پدران و عموى او حضرت امام حسن مجتبىعليهالسلام
.
يكى از كتاب هاى مناقب قديمه (كه اول آن چنين است: خبر داد ما را احمد بن محمد بن سمط، در اواسط سال ٣٣۵ گفت: قرائت كردم اين كتاب را بر ابى الحسن على بن ابراهيم انبارى در اواسط ماه ربيع الاخر. گفت: خبر داد گفت: خبر داد مرا ابو العلا احمد بن يوسف بن مويد انبارى در سال ٣۲۶ الخ، و مشتمل است بر اجمالى از احوال همه ائمهعليهمالسلام
و، كنون مؤلف آن معلوم نشده) نيز اين روايت را نقل كرده.
۴ و ۵. ابوالحسن و ابو تراب
بنابر خبر (مذكور) از كنيه هاى امام زمانعليهالسلام
اين دو كينه خواهد بود كه هر دو كنيه حضرت اميرالمؤمنينعليهالسلام
است؛ اگر چه در دومى، جاى اشكال است مگر آن كه مراد از ابو تراب، صاحب خاك و مربى زمين باشد؛ چنانكه يكى از وجود قرار دادن اين كينه براى آن حضرت است، بياييد در تفسير آيه شريفه و اشرفت الارض بنور ربها...
كه فرمودند: رب زمين، امام زمين است و اين كه به نور حضرت مهدىعليهالسلام
مردم مستغنى شوند از نور آفتاب و ماه.
۶. ابوصالح
در ذخيره الالباب
ذكر كرده كه از كنيه هاى آن جناب، ابوصالح است و اين كنيه معروفه آن حضرت است در ميان عرب هاى شهرى و بيابان نشين، و پيوسته در توسلات و استغاثات خود، آن جناب را به اين اسم مى خوانند و شعرا و ادبا در قصايد و مدايح خود ذكر مى كنند، و از بعضى قصص معلوم مى شود كه در سابق، شايع بوده و در آينده، ماخذى براى اين كه ذكر خواهد شد، ان شاء الله.
۷. بقيه الله
در ذخيره گفته كه اين نام آن جناب است.
در كتاب غيبت فضل بن شاذان روايت شده از امام صادقعليهالسلام
كه در ضمن احوال قائمعليهالسلام
فرمود: پس چون خروج كرد، پشت مى دهد به كعبه و جمع مى شوند ٣۱٣ مرد و اول چيزى كه تكلم مى فرمايد، اين آيه است:(
قِيَّتُ اللَّـهِ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ وَمَا أَنَا عَلَيْكُم بِحَفِيظٍ
)
.
آن گاه مى فرمايد: منم بقيه الله و حجت او و خليفه او بر شما، پس سلام نمى كند بر او سلام كننده اى مگر آن كه مى گويد: «السلام عليك يا بقيه الله فى ارضه
.»
۸. بقية الانبيا
و اين با چند لقب ديگر در خبرى مذكور است كه حافظ برسى در مشارق الانوار روايت كرده از حكيمه خاتون، به نحوى كه عالم جليل، سيد حسين مجتهد كركى، - سبط محقق ثانى - در كتاب دفع المناوات
از او نقل كرده است.
۹. حجة و حجة الله
در عيون و كمال الدين شيخ صدوق و غيبت شيخ طوسى و كفايه الاثر على بن محمد خزاز، روايت شده از ابى هاشم جعفرى كه گفت: شنيدم امام على النقىعليهالسلام
مى فرمايد: جانشين بعد از من، پسر من، حسن است.
پس چگونه خواهد بود حال شما با جانشين بعد از جانشين من؟
گفتم: از چه جهت؟ فداى تو شوم!
فرمود: به جهت اين كه شخص او را نمى بينيد و حلال نيست براى شما بردن نام او.
گفت: پس چگونه او را ياد كنيم؟
فرمود: بگوييد حجة آل محمدعليهالسلام
.
و از اين القاب شايع آن جناب است كه در بسيارى از ادعيه و اخبار، به همين لقب مذكور شده اند و بيشتر محدثان، آن را ذكر نموده اند و با آن كه در اين لقب، ساير ائمهعليهالسلام
شريكند و همه حجتند از جانب خداوند بر خلق، لكن چنان اختصاص به آن جناب دارد كه در اخبار، هر جا بى قرينه هم ذكر شود، مراد آن حضرت است.
بعضى گفتند: لقب آن جناب حجه الله است به معنى غلبه يا سلطنت خدا بر خلايق؛ زيرا اين هر دو، به واسطه آن حضرت، به ظهور خواهد رسيد.
و نقش انگشتر آن جناب انا حجه الله است و به روايتى انا حجه الله و خالصته.
۱۰. حق
در مناقب قديمه و هدايه
، حق از القاب آن حضرت دانسته شده است. و در زيارت آن جناب است:السلام على الحق الجديد
.
۱۱. خاتم الاوصياء
از القاب شايع اوست و آن حضرت، خود را به همين لقب شناساند؛ چنانكه اغلب محدثان روايت كرده اند از ابى نصر طريف - خادم حضرت عسكرىعليهالسلام
- كه گفت: خدمت حضرت صاحب الزمانعليهالسلام
رسيدم، پس به من فرمود: «... منم خاتم الاوصياء؛ به سبب من، رفع مى كند خداوند، بلا را از اهل من و شيعيان من كه برپا مى دارند دين خدا را.»
۱۲ . خاتم الائمه
عليهالسلام
در جنات الخلود از القاب آن جناب شمرده شده.
۱٣. خلف و خلف صالح
در هدايه و مناقبت قديمه از القاب شمرده شده و به اين لقب، مكرر به زبان ائمهعليهمالسلام
مذكور شده.
در تاريخ ابن خشاب مذكور است كه كنيه آن حضرت ابوالقاسم است و او دو اسم دارد؛ خلف و محمد و ظاهر مى شود در آخر الزمان.
بر سر آن جناب، ابرى است كه سايه مى افكند بر او در برابر آفتاب و سير مى كند با او هر جا كه برود و ندا مى كند و به آواز فصيح كه: هذا هو المهدى؛ اين است همان مهدى؛ يعنى آن مهدى موعود كه همه منتظر او بودند.
نيز روايت كرده از حضرت صادقعليهالسلام
كه: خلف صالح، از فرزندان من است اوست مهدى؛ اسم او محمد، كنيه او ابوالقاسم خروج مى كند و در آخر الزمان.
و مراد از خلف، جانشين است و آن حضرت، خلف جميع انبيا و اوصياى گذشته است و جميع علوم و صفات و حالات و خصايص آنها را دارد و مواريث الهيه - كه از آنها به يكديگر مى رسد - همه آنها در آن حضرت و در نزد او جمع است.
۱۴. خليفه الله
در كشف الغمه روايت است از رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
كه فرمود: خروج مى كند مهدىعليهالسلام
و بر سر او ابرى است و در آن منادى اى است كه ندا مى كند: اين مهدى خليفه الله است؛ او را پيروى كنيد.
۱۵. داعى
در هدايه از القاب او شمرده شده و در زيارت مأثوره آن جناب است:السلام عليك يا داعى الله
.
و آن جناب، دعوت كننده است از جانب خداوند، مردم را براى خداوند به سوى خداوند و انجام اين دعوت را به آنجا رساند كه نگذارد در دنيا، دينى مگر دين جد بزرگوار خود و به وجود او ظاهر شود صدق و عده خداى صادق الوعد؛(
هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَىٰ وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ
)
.
در تفسير على بن ابراهيم روايت است در آيه شريفه(
يُرِيدُونَ أَن يُطْفِئُوا نُورَ اللَّـهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَى اللَّـهُ إِلَّا أَن يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ
)
كه خداوند، تمام مى كند نور خود را به قائم آل محمدعليهمالسلام
.
۱۶. صاحب
از القاب معروف آن جناب است و علماى رجال به آن تصريح كرده اند.
۱۷. صاحب الزمان
از القاب مشهور آن حضرت است و مراد از آن فرمان فرما و حكم ران زمان، از جانب خداوند است.
۱۸. صاحب الدار
علماى رجال تصريح كرده اند كه از القاب خاص آن حضرت است و در ضمن حكايات مربوط به آن حضرت ذكر شده است كه فرمود: «انا صاحب الدار
».
۱۹. صاحب الناحيه
اطلاق آن در اخبار بر آن جناب، بسيار است و ليكن علماى رجال فرمودند كه بر حضرت امام حسن عسكرىعليهالسلام
بلكه بر امام على النقىعليهالسلام
نيز اطلاق مى شود.
۲۰. صاحب العصر
اين لقب، در شهرت و معروفيت، مثل صاحب الزمان است.
۲۱. صالح
صاحب تاريخ عالم آرا و عالم جليل، مقدس اردبيلى در حديقه الشيعه اين لقب را از القاب آن جناب شمرده اند.
۲۲. صاحب الامر
در ذخيره و غير آن از القاب آن جناب شمرده شده و آن، از القاب شايع متداول است.
۲٣. عين و عين الله
نيز در آن كتاب است، و مقصود از عين عين الله است، چنانكه در زيارت آن جناب است و اطلاق آن، بر همه ائمهعليهمالسلام
شايع است.
۲۴. غايب
از القاب شايع آن جناب است در اخبار.
۲۵. قائم
و اين از القاب خاص مشهور متداول آن حضرت است و در ذخيره گفته: كه اين، اسم آن جناب است در زبور (حضرت داودعليهالسلام
.
قائم بر پا شونده در فرمان حق تعالى؛ زيرا آن حضرت، پيوسته در شب و روز، مهياى فرمان الهى است كه به اشاره، ظهور نمايد.
شيخ مفيدرحمهمالله
در ارشاد روايت كرده از امام رضاعليهالسلام
كه فرمود: چون حضرت قائمعليهالسلام
برخيزد، مردم را به اسلام تازه بخواند.
تا آن كه فرمود: او را قائم ناميدند براى آن كه قيام به حق خواهد نمود.
صدوق در كمال الدين روايت كرده از صقر بن دلف كه گفت: شنيدم از امام محمد تقىعليهالسلام
كه فرمود:
امام بعد از من، على فرزند من است.
امر او، امر من و گفته او گفته من و طاعت من است، و امامت بعد از او، در فرزند او، حسن است، و امر حسن، مانند امر پدر اوست، و فرموده او، فرموده پدر او و طاعت او، اطاعت پدر اوست.
پس حضرت ساكت شد؛ من عرض كردم: يابن رسول الله! كيست امام بعد از حسن؟ حضرت گريست، گريستن شديدى؛ آن گاه فرمود: امام بعد از حسن، پسر اوست؛ قائم به حق و منتظر است.
عرض كردم: يا بن رسول الله! چرا او را قائم ناميدند؟
فرمود: براى آن كه او به اقامت (قيام) خواهد نمود بعد از خاموش شدن ذكر او و مرتد شدن اكثر آنها كه قائل به امامت آن حضرت بودند.
نيز روايت كرده است از ابو حمزه ثمالى كه گفت: سوال كردم از حضرت امام باقرعليهالسلام
كه: يا بن رسول الله! آيا همه شما قائم به حق نيستيد؟
فرمود: همه قائم به حقيم.
گفتم: پس چگونه حضرت صاحب الامرعليهالسلام
را قائم ناميدند؟
فرمود: چون جدم، حضرت امام حسينعليهالسلام
شهيد شد، ملائكه در درگاه الهى صدا به گريه و ناله بلند كردند و گفتند: اى خداوند و سيد ما! آيا غافل مى شوى و از قتل برگزيده خود و فرزند پيغمبر پسنديده خود و بهترين خلق خود؟
پس حق تعالى وحى كرد كه به سوى ايشان كه اى ملائكه من! قرار گيريد! قسم به عزت و جلال خود كه انتقام خواهم كشيد از ايشان، هر چند بعد از زمان ها باشد.
پس حق تعالى حجاب ها را برداشت و نور امامان از فرزندان حسين به ايشان نشان داد و ملائكه به آن شاد شدند؛ پس يكى از آن نه نور را ديده كه در ميان آنها ايستاده، به نماز مشغول بود؛ حق تعالى فرمود: به اين ايستاده (قائم) از ايشان، انتقام خواهد كشيد.
۲۶. محمد
اسم اصلى و نام اولى آن حضرت است؛ چنانكه در اخبار متواتره خاصه و عامه است كه رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود: مهدى هم نام من است.
در خبر لوح كه مستفيض، بلكه متراتر معنوى است و جابر براى حضرت باقرعليهالسلام
نقل كرده كه آن لوح را در نزد صديقه طاهرهعليهاالسلام
ديد و آن را خداى عزوجل براى رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
هديه كرده بود و در آنجا اسامى اوصياى آن حضرت ثبت بود، به روايت شيخ صدوق در كمال الدين و عيون الاخبار اسامى حضرت مهدىعليهالسلام
به اين نحو ثبت شده بود: ابولقاسم محمد و فرزند حسن، حجه الله القائم است، مادر او كنيزى مى باشد كه اسم او نرجسعليهاالسلام
است.
و به روايت شيخ طوسى در امالى: محمد خروج مى كند در آخر الزمان، بر سر او ابر سپيدى است كه بر آن سايه مى افكند.
ندا مى كند به زبان فصيح كه مى شنوند آن را ثقلين (جن و انس)، كه اوست مهدى از آل محمدعليهمالسلام
پر كند زمين را از عدل، چنانكه پر شده از جور.
مخفى نماند كه مقتضاى اخبار كثيره معتبر قريب به متواتر معنوى اين است كه ذكر اين اسم مبارك در مجالس و محافل تا ظهور موفور السرور آن حضرت حرام است حرام است و اين حكم از خصايص آن حضرت و مسلم در نزد قدماى اماميه از فقها و متكلمين و محدثين مى باشد.
حتى آن كه سيخ اقدام ابو محمد حسن بن موسى نوبختى - از علماى زمان غيبت صغرى - در كتاب فرق و مقالات در ذكر فرقه دوازدهم شيعه، بعد از وفات امام حسن عسكرىعليهالسلام
فرمود كه ايشان را نقل مى كند تا آن كه مى فرمايد: «ولا يحوز ذكر اسمه و لا السئوال عن مكانه
....»
از اين كلام در اين مقام، معلوم مى شود كه اين حكم، از خصايص مذهب اماميه است.
و از احدى از ايشان خلافى نقل نشده تا زمان خواجه نصر الدين طوسى كه آن مرحوم، قائل به جواز شدند.
۲۷. منتقم
در هدايه و در مناقب قديمه از القاب آن حضرت شمرده شده در خطبه غديريه رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
است در اوصاف آن جناب: «الا انه المنتقم من الضالمين
.»
در خبر طولانى مشهور جارود بن منذر است و به روايت ابن عياش در مقتضب كه رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود: در آن شب كه مرا به آسمان بردند، خداوند وحى نمود به من كه سوال كنم از رسولانى كه پيش از من معبوث شدند.
پس گفتم: بر چه مبعوث شديد؟ گفتند: بر نبوت تو و ولايت على بن ابى طالب و ائمهعليهاالسلام
كه از شما خواهند بود.
آن گاه وحى نمود به من كه: ملتفت شو از طرف راست عرش! پس ملتفت شدم و ديدم على و حسن و حسين و على بن الحسين و محمد بن على و جعفر بن محمد و موسى بن جعفر و على بن موسى و محمد بن على و على بن محمد و حسين بن على و مهدىعليهمالسلام
را كه در پايابى
از نور، نماز مى كردند.
پروردگار تبارك و تعالى به من فرمود: اينها حجت منند براى اولياى من و اين - يعنى مهدىعليهمالسلام
- منتقم است از اعداى من.
در كمال الدين روايت شده است كه آن حضرت، در سن سه سالگى به احمد بن اسحاق فرمود: «انا بقيه الله فى ارضه و المنتقم من اعدائه
.»
۲۸. مهدى
كه اشهر اسماء و القاب آن حضرت است در نزد جميع فرقه هاى اسلاميه.
شيخ طوسى در غيبت خود روايت كرده از ابى سعيد خراسانى كه او سؤال نمود از امام صادقعليهالسلام
كه: چرا ناميده شده آن جناب به مهدى؟ فرمود: زيرا كه او هدايت مى كند مردم را به سوى هر امر مخفى.
شيخ مفيد در ارشاد روايت كرده از آن جناب كه فرمود: قائمعليهالسلام
را مهدى ناميدند به آن دليل كه هدايت مى نمايد مردم را به سوى امرى كه از او گم شده اند.
و در اين اخبار، اشكالى است؛ زيرا كه آنچه فرمودند، با معنى هادى مناسبت دارد كه به معنى راهنماست، نه با مهدى كه به معنى هدايت يافته به راه راست است.
و به ضم ميم هم نيست؛ زيرا مهدى يعنى هديه دهنده و توضيح جواب از اين اشكال، در لقب هادى خواهد آمد.
ان شاء الله.
۲۹. عبدالله
از اسامى مباركه آن حضرت است، چنان كه از رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
روايت شده كه فرمود: اسم مهدىعليهالسلام
، احمد و عبدالله خاست.
٣۰. مومل
شيخ كلينى و شيخ طوسى روايت كردند: حضرت امام عسكرىعليهالسلام
در آن وقت كه حجتعليهالسلام
متولد شد، فرمود: ظالمان گمان كردند كه مرا مى كشند تا اين كه قطع كنند اين نسل را؛ پس چگونه ديدند قدرت خداوند را؟ و ناميد او را مومل.
و ظاهر آن است كه به فتح ميم دوم باشد؛ يعنى آن كه خلايق، آرزوى او را دارند و در دعاى ندبه اشاره به اين مضمون شده: «بنفسى انت من امنيه شائق يتمنى من مومن و مومنه ذكرا فحنا
.»
٣۱. منتظر
در كمال الدين روايت شده است از امام محمد تقىعليهالسلام
پسر اوست؛ قائم به حق كه منتظر است.
را وى پرسيد: چرا او را منتظر نام كرده اند؟
فرمود: براى آن كه براى اوست غايب شدنى كه بسيار خواهد بود روزهاى آن و به طول خواهد كشيد مدت آن؛ پس از انتظار خواهد كشيد ظهور او را مخلصان و انكار خواهد كرد او را شك كنندگان....
٣۲. ماء معين
يعنى آب ظاهر جارى بر روى زمين.
در كمال الدين شيخ صدوق و غيبت شيخ طوسى روايت شده از حضرت باقرعليهالسلام
كه در ذيل آيه شريفه(
قلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا فَمَن يَأْتِيكُم بِمَاءٍ مَّعِينٍ
)
كه ترجمه اش: خبر دهيد كه اگر آب شما فرو رفت در زمين، پس كيست كه بياورد براى شما آب روان؟
فرمود: اين آيه نازل شده در قائمعليهالسلام
خداوند مى فرمايد: اگر امام شما غايب شد از شما كه نمى دانيد او در كجاست، پس كيست كه بياورد براى شما امام ظاهرى كه بياورد براى شما اخبار آسمان و زمين و حلال خداوند - عزوجل - و حرام او را؟
آن گاه فرمود: و الله نيامده تاويل اين آيه و لابد خواهد آمد تاويل آن.
قريب به آن مضمون، چند خبر ديگر در آنجا و در غيبت نعمانى و تاويل الايات شيخ شرف الدين هست.
و وجه مشابهت آن جناب به آب كه سبب حيات هر چيزى است ظاهر است؛ بلكه آن حياتى كه به سبب آن وجود مبارك آمده و مى آيد، به چنين مرتبه، اعلى و اتم و ادوم از حياتى است كه آب آورد؛ بلكه حيات خود آب، از آن جناب است.
در كمال الدين روايت شده از امام باقرعليهالسلام
كه در آيه شريفه(
عْلَمُوا أَنَّ اللَّـهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ
)
كه ترجمه اش اين است: بدانيد كه خداى تعالى زنده مى كند زمين را بعد از مردنش.
فرمود: خداوند، زنده مى كند به سبب قائمعليهالسلام
زمين را بعد از مردنش به سبب كفر اهلش.
و كافر، مرده است.
و به روايت شيخ طوسى در آيه مذكوره: خداوند اصلاح مى كند زمين را به قائم آل محمدعليهالسلام
بعد از مردن؛ يعنى بعد از جور اهلش.
مخفى نماند كه در ايام ظهور، مردم از اين سرچشمه فيض ربانى به آسانى اسفاضه كنند و بهره برند، مانند تشنه اى كه در كنار نهر جارى گوارايى باشد كه جز اغتراف (برداشتن آب با دست) حالت منتظره نداشته باشد؛ لهذا از آن جناب، تعبير فرمودند به ماء معين.
در ايام غيبت كه لطف خاص و حق، از خلق به علت بدى كردارشان برداشته شده، بايد با رنج و تعب و عجز و لابه و تضرع و انابه از آن جناب فيضى به دست آورد و خيرى گرفت و عملى آموخت؛ مانند تشنه اى كه بخواهد از چاه عميق، تنها به آلات و اسبابى كه بايد به زحمت به دست آورد، آبى كشد و آتشى فرو نشاند؛ لهذا تعبير فرمودند از آن حضرت به بئر معطله و مقام را گنجايش شرح زياده از اين نيست.
٣٣. مبدا الايات
چنانكه در هدايه است، يعنى ظاهر كننده آيات (نشانه ها) خداوند يا محل بروز و ظهور آيات الهيه؛ زيرا از آن روز كه بساط خلافت در زمين گسترده شد و انبيا و رسل، به آيات بينات و معجزات با هرات، براى هدايت خلق، بر آن بساط پا نهادند و مامور ارشاد و اعلاى كلمه حق و ازهاق باطل شدند، براى احدى، خداى تعالى چنين تكريم و اعزاز نفر مود و با احدى آن مقدار آيات نفرستاد كه براى مهدى خودعليهالسلام
فرستاده و روانه خواهد كرد.
٣۴. مضطر
در تفسير على بن ابراهيم روايت شده از حضرت صادقعليهالسلام
كه فرمود: آيه شريفه(
أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَإِلَـٰهٌ مَّعَ اللَّـهِ قَلِيلًا مَّا تَذَكَّرُونَ
)
نازل شده در حق قائمعليهالسلام
؛ اوست و الله مضطر؛ هر گاه دو ركعت نماز بخواند در مقام - يعنى مقام ابراهيمعليهالسلام
و خدا را بخواند، پس اجابت مى كند او را و بر طرف مى كند سوء را و مى گرداند او را خليفه زمين.
در تاويل الايات شيخ شرف الدين روايت شده است از امام باقرعليهالسلام
كه فرموده: آيه مذكور نازل شده در حق قائمعليهالسلام
چون خروج كند عمامه بر سر نهد و در مقام ابراهيم نماز كند و به سوى پروردگار خود تضرع نمايد.
پس هرگز رايتى (علم و پرچمى) از او بر نگردد؛ يعنى به هر جا فرستند، فتح كند.
و نيز از امام صادقعليهالسلام
روايت كرده كه فرمود: درستى كه قائمعليهالسلام
چون خروج كند، داخل مسجد الحرام شود، رو به كعبه نمايد و پشت به مقام ابراهيمعليهالسلام
، آن گاه دو ركعت نماز به جاى آرد، آن گاه برخيزد و بگويد: اى مردم! من همانند ترين مردمم به آدم. من همانند ترين مردمم به اسماعيل.
اى مردم! من همانند ترين هستم به محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم
آن گاه دست هاى خود را به آسمان بلند كند، سپس دعا نمايد و تضرع كند، تا اين كه به رو در افتد و اين است قول خداى عزوجل:(
أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَإِلَـٰهٌ مَّعَ اللَّـهِ قَلِيلًا مَّا تَذَكَّرُونَ
)
٣۵. نور آل محمدعليهالسلام
چنانچه در خبرى است از حضرت صادقعليهالسلام
و در ذخيره از اسامى آن جناب شمرده شده كه در قرآن مذكور است.
و در چند خبر مذكور است در آيه شريفه(
و الله يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّـهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّـهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ
)
يعنى به ولايت قائمعليهالسلام
و به ظهور آن جناب.
و در آيه(
وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْكِتَابُ وَجِيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَالشُّهَدَاءِ وَقُضِيَ بَيْنَهُم بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ
)
كه مراد، روشن شدن زمين است به نور آن جناب.
و در يكى از زيارات جامعه، در اوصاف آن حضرت است: «نورالانوار الذى تشرق به الارض عما قليل
.»
٣۶. وجه و وجه الله
در هدايت هدايه از القاب آن حضرت شمرده شده و مقصود از وجه، وجه الله است و در زيارت آن جناب است: «السلام على وجه الله المتقلب بين اظهر عباده
.»
٣۷. ولى الله
مكرر در اخبار به اين لقب مذكور شده؛ خصوص در زبان راويان، و در روايتى است كه خداوند در شب معراج فرموده كه: او - يعنى قائمعليهالسلام
- ولى من است به راستى.
٣۸. وارث
در مناقب قديمه و هدايه از القاب آن حضرت شمرده شده و در خطبه غديريه است كه رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود: «الا انه وارث كل علم و المحيط به
.»
و واضح است كه آن جناب، وارث علوم و كمالات و مقامات و آيات بينات جميع انبيا و اوصيا و آباء طاهرين خودعليهالسلام
است.
راوى پرسيد: ميراث رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
چيست؟
فرمود: شمشير رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
و زره و عمامه آن جناب و عصاى او و اسلحه آن حضرت و زين اسب او.
٣۹. هادى
و در اخبار و ادعيه و زيارات، به اين لقب، مكرر مذكور است.
و خداى تعالى كسى را هادى و هدايت كننده همه جهانيان نكند و به سوى ايشان نفرستد مگر بعد از آن كه خود او به حقيقت، هدايت يافته باشد و جميع راه هاى حق و حقيقت براى او مفتوح شده و به مقاصد رسيده و مستعد هدايت كردن شده باشد.
پس آن را كه خداى تعالى هادى قرار داد و به اين لقب، او را سر افراز نمود، بايد مهدى باشد كه تواند از جانب حضرت مقدسش، در مقام هدايت خلق بر آيد و هر كسى را به راهى كه داند و تواند، به مقصد خويش - حسب استعدادش - رساند و به اين ملاحظه، جايز نيست تفسير هر يك از هادى و مهدى به ديگرى، چنانكه در لقب مهدى گذشت كه از جانب امام صادقعليهالسلام
پرسيدند از معنى مهدى؛ فرمود: آن كه هدايت نمايد مردم را....
يعنى آن مهدى كه خداى تعالى او را مهدى ناميده، آن كسى است كه مقام هدايت يافتنش به جايى رسيده كه تواند از جانب اقدسش در مقام هدايت كردن بر آيد.
۴۰. يعسوب الدين
در غيبت شيخ طوسى روايت شده از امام صادقعليهالسلام
كه امير المومنينعليهالسلام
مى فرمود: پيوسته مردم در نقصانند تا آن كه گفته نمى شود الله؛ يعنى نام خداى تعالى برده نمى شود. پس هرگاه چنين شد ثابت مى ماند يعسوب دين، با اتباعش... (كه گفته شده كه مقصود از يعسوب الدين - در اينجا - حضرت مهدىعليهالسلام
است)
مخفى نماند كه بيشتر اين اسامى و القاب و كينه ها كه ذكر شد، از جانى مقدس حضرت بارى تعالى و انيبا و اوصياء؛عليهالسلام
است و قرار دادن خداى تعالى و خلفايش اسمى را براى كسى، نه مثل نام گذاردن متعارف مردم است كه در آن، رعايت و ملاحظه معنى آن اسم و وجود و عدم آن، در آن شخص نكنند و گاهى شود كه براى مولودى پست رتبه و فطرت و مذموم الخلقه و خصلت، اسامى شريفه گذارند ولكن خداى تعالى و اوليايش تا معنى اسم در شخص نباشد، آن اسم را براى او نگذارند.
و از اينجا معلوم مى شود كه كثرت اسامى و القاب الهى رسول خدا و صديقه كبرى و ائمه هدىعليهالسلام
، كاشف است از كثرت صفات و مقامات عاليه؛ زيرا هر يك، دلالت بر خلق و صفتى و فضل و مقامى كند، بلكه بعضى بر همه آنها دلالت كند و از آنها بايد به آن مقامات - به آنقدر كه لفظ را گنجايش، و فهم را راه باشد - پى برد.