خورشید غایب - مختصر نجم الثاقب پیرامون حضرت مهدی (عج)

خورشید غایب - مختصر نجم الثاقب پیرامون حضرت مهدی (عج)0%

خورشید غایب - مختصر نجم الثاقب پیرامون حضرت مهدی (عج) نویسنده:
محقق: رضا استادی
گروه: امام مهدی عج الله تعالی فرجه

خورشید غایب - مختصر نجم الثاقب پیرامون حضرت مهدی (عج)

نویسنده: ثقة المحدثين ميرزا حسن نورى
محقق: رضا استادی
گروه:

مشاهدات: 13730
دانلود: 3621

توضیحات:

خورشید غایب - مختصر نجم الثاقب پیرامون حضرت مهدی (عج)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 61 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 13730 / دانلود: 3621
اندازه اندازه اندازه
خورشید غایب - مختصر نجم الثاقب پیرامون حضرت مهدی (عج)

خورشید غایب - مختصر نجم الثاقب پیرامون حضرت مهدی (عج)

نویسنده:
فارسی

سوم: از تكاليف، دعا كردن است براى حفظ وجود مبارك امام عصرعليه‌السلام

از شرور شياطين انس و جن، و طلب تعجيل نصرت و ظفر و غلبه بر كفار و ملحدين و منافقين براى آن جناب؛ و اين، نوعى است از اظهار بندگى، و رضاى به آنچه خداى تعالى وعده فرموده كه چنين گوهر گران بهايى را - كه در خزانه قدرت و رحمت خود پرورده، و بر چهره آن حجاب عظمت و جلالت كشيده - در روزى كه خود مصلحت داند، ظاهر و دنيا را از پرتو شعاع آن روشن نمايد.

و با چنان وعده منجر حتمى، در دعاى ما براى آن حضرت، جز اداى رسم بندگى و اظهار شوق، و زيادتى محبت و ثواب و رضا به موهبت كبراى خداوندى، اثرى ظاهرى نباشد؛ اگر چه بسيار تحريص و تاكيد فرمودند در دعاى براى آن حضرتعليه‌السلام در غالب اوقات.

سيد جليل، على بن طاووس، در فصل هشتم از كتاب فلاح السائل بعد از ذكر ترغيب در دعاى براى اخوان، فرمود كه: هر گاه اين همه فضل دعاست براى برادران تو، پس چگونه خواهد بود فضل دعا كردن براى سلطان تو؛ كه او سبب وجود توست؛ و تو اعتقادى دارى كه اگر نبود آن جناب، نمى آفريد خداوند تو را و نه احدى از مكلفين را، در زمان او و زمان تو؛ و اين كه لطف وجود اوعليه‌السلام ، سبب است از براى هر چه كه تو و غير تو در آنيد؛ و سبب است از براى هر خير كه مى رسيد به آن.

پس حذر كن و باز حذر كن از اين كه مقدم بدارى نفس خود را، يا احدى از خلايق را در ولا و دعا، بر آن جنابعليه‌السلام ، و حاضر كن قلب و زبان خود را در دعاى از براى اين سلطان عظيم الشان!

و حذر كن از اين كه اعتقاد كنى كه من اين كلام را گفتم براى اين كه جناب به دعاى تو محتاج است؛ هيهات! كه اگر اين را معتقد شوى، پس تو مريضى در اعتقاد و دوستى خود.

بلكه اين را گفتم براى آن چيزى كه تو را شناساندم از حق عظيم آن جناب بر تو، و احسان بزرگ او بر تو، و به جهت اين كه هر گاه دعا كردى براى او پيش از دعا كردن براى نفس خود - براى آن كه عزيز است نزد تو - نزديك تر خواهد بود آن كه خداوند جل جلاله، ابواب اجابت را در پيش روى تو باز نمايد؛ زيرا تويى كه ابواب قبول دعا را به سبب گناهان، به روى خود بستى.

پس هر گاه دعا كردى براى اين مولا خاص، در نزد مالك احياء و اموات، اميد است به جهت آن وجود مقدس، خداوند، ابواب اجابت را باز نمايد؛ پس تو در دعا كردن براى نفسى خود و براى آن كه دعا مى كنى براى او، داخل شوى در زمره اهل فضل او، و فرا مى گيرد رحمت خداوند جل جلاله تو را، و كرم و عنايت او به تو؛ زيرا كه چنگ زدى در دعا به حبل او.

ذكر چند دعا در رابطه با امام عصر (عجل الله تعالى فرج الشريف)

سيد رضى الدين على بن طاووسرحمه‌الله عليه در كتاب فلاح السائل بعد از كلام سابق فرموده: از جمله روايات، روايتى است كه ذكر كرده آن را جماعتى از اصحاب ما؛ و ما اختيار نموديم خبرى را كه ذكر كرده آن را ابن ابى قره در كتاب خود به اسناد خود از صالحينعليهم‌السلام كه فرمود: مكرر بخوان در شب بيست و سوم از ماه رمضان، در حالت ايستاده و نشسته، و بر هر حالتى كه باشى، و در تمام آن ماه، و هر قسم كه ممكن شود تو را، و هر زمان ديگر؛ مى گويى بعد از تمجيد كردن خداى تعالى و صلوات بر پيغمبر و آل اوعليهم‌السلام :

«اللهم كن لوليك القائم بأمرك محمد بن الحسن المهدي عليه و على آبائه أفضل الصلاة و السلام في هذه الساعة و في كل ساعة وليا و حافظا و قائدا و ناصرا و دليلا و مؤيدا حتى تسكنه أرضك طوعا و تمتعه فيها طولا و عرضا و تجعله و ذريته من الأئمة الوارثين اللهم انصره و انتصر به و اجعل النصر منك على يده و اجعل النصر له و الفتح على وجهه و لا توجه الأمر إلى غيره اللهم أظهر به دينك و سنة نبيك حتى لا يستخفي بشي ء من الحق مخافة أحد من الخلق اللهم إني أرغب إليك في دولة كريمة تعز بها الإسلام و أهله و تذل بها النفاق و أهله و تجعلنا فيها من الدعاة إلى طاعتك و القادة إلى سبيلك و آتِنا فِي الدّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْ آخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النّارِ و اجمع لنا خير الدارين و اقض عنا جميع ما تحب فيهما و اجعل لنا في ذلك الخيرة برحمتك و منك في عافية آمين رب العالمين و زدنا من فضلك و يدك الملأى فإن كل معط ينقص من ملكه و عطاؤك يزيد في ملكك »(۴۵) .

و ثقه الاسلام، در كافى روايت نموده از محمد بن عيسى، به اسناد خود از بعضى از صالحينعليهم‌السلام كه فرمود: مى گويى بعد از تحميد خداوند تبارك و تعالى و صلوات بر پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

«اللّهُمّ كُنْ لِوَلِيّكَ فُلَانِ بْنِ فُلَانٍ فِي هَذِهِ السّاعَةِ وَ فِي كُلّ سَاعَةٍ وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ نَاصِراً وَ دَلِيلًا وَ قَاعِداً وَ عَوْناً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتّعَهُ فِيهَا طَوِيلًا »(۴۶) .

و شيخ ابراهيم كفعمى - در مصباح - دعا را چنين نقل نموده:

«اللهم كن لوليك محمد بن الحسن المهدي في هذه الساعة و في كل ساعة وليا و حافظا و قائدا و ناصرا و دليلا و عينا حتى تسكنه أرضك طوعا و تمتعه فيها طويلا »

چهارم: صدقه دادن است - به آنچه مسير شود، در هر وقت - براى حفظ وجود مبارك امام عصرعليه‌السلام

و ما اين مطلب را در كتاب كلمه طيبه توضيح داديم به اين كه: هر صدقه (اى) كه انسان مى دهد به هر كس، براى هر فايده و غرضى كه در نظر گرفته، يا براى نفس خود است، يا براى محبوب عزيزى كه در نزد او گرامى است و متوقف است - به حسب ظاهر - اصلاح بسيارى از امور معاش و معاد او به وجود سلامتى او؛ چون معلم ناصح، پدر و مادر، فرزند، عيان، اخوان و امثال ايشان؛ مثلا در حالت مرض يا سفر كردن يكى از ايشان، صدقه مى دهد به جهت صحت و سلامتى او.

و خير آن - بالاخره - بر مى گردد به خود او؛ زيرا صحت عالم، سبب سلامتى دين اوست، و سلامتى فرزند، باعث قلت يا بر طرف شدن زحمت و كلفت و بقاى نام نيك او و استمرار طلب مغفرت براى اوست و هكذا.

و چون به برهان عقل و نقل و وجدان، هيچ نفسى عزيزتر و گرامى تر نيست و نبايد باشد از وجود مقدس امام عصرعليه‌السلام ؛ بلكه بايد محبوب تر از نفس خويش باشد؛ كه اگر چنين نباشد، در ايمان، ضعف و نقصان، و در اعتقاد، خلل و سستى است؛ چنان كه به اسانيد معتبره، از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت است كه فرمود: ايمان نياورده احدى از شما، تا اين كه بوده باشم من و اهل بيت من، محبوب تر نزد او از جان و فرزند و تمام مردم.

و چگونه چنين نباشد و حال آن كه وجود و حيات و دين و عقل و صحت و عافيت و ساير نعم ظاهريه و باطنيه تمام موجودات، از پرتو آن وجود مقدس و اوصياى اوست؛ و چون ناموس عصر، و مدار دهر، و منير آفتاب و ماه، و سبب آرامى زمين و سير افلاك در اين اعصار، حضرت حجت بن الحسنعليهما‌السلام است، و جامه صحت و عافيت، اندازه قامت موزون آن نفس مقدس، و شايسته قد معتدل آن ذات اقدس است، پس بر تمامى خود پرستان كه تمامى اهتمامشان در حفظ و حراست و سلامتى نفس خويش است، چه رسد به آنان كه جز آن وجود مقدس، كسى را لايق هستى و سزاوار عافيت و تن درستى ندانند، لازم و متحتم است كه مقصود اولى و غرض اهم ايشان، از چنگ زدن به دامان هر وسيله و سببى كه براى بقا صحت و استجلاب عافيت و قضاى حاجت و دفع بليات مقرر شده - چون دعا و تضرع و تصدق و توسل - سلامتى حفظ آن وجود مقدس باشد.

پنجم: حج كردن و حج دادن به نيابت امام عصرعليه‌السلام ، چنان كه در ميان شيعيان مرسوم بود در قديم، و آن جناب، تقرير فرمودند.

چنان كه قطب راوندى در كتاب خرايج روايت كرده كه: ابو محمد دعلجى، دو پسر داشت كه يكى از آن دو، صالح بود - و او را ابو الحسن مى گفتند و او مردگان را غسل مى داد - و پسر ديگر او مرتكب محرمات مى شد.

مردى از شيعيان، زرى به ابو محمد مذكور داد كه به نيابت حضرت صاحب الامرعليه‌السلام حج كند - چنان كه عادت شيعيان در آن وقت چنين بود - و ابو محمد، قدرى از آن زر را به آن پسر فاسد داد و او را با خود برد كه براى حضرت حج كند.

وقتى كه از حج برگشت، نقل كرد كه: در موقف - يعنى عرفات - جوان گندم گون نيكو هياتى را ديدم كه مشغول تضرع و ابتهال و دعا بود، و چون من نزديك او رسيدم، به سوى من التفات نمود و فرمود: اى شيخ! آيا حيا نمى كنى؟ من گفتم: اى سيد من! از چه چيزى حيا كنم؟

فرمود: به تو حجه مى دهند از براى آن كسى كه مى دانى و تو آن را به فاسقى مى دهى كه خمر مى آشامد، نزديك است كه اين چشم ضايع شد.

ششم: برخاستن از براى تعظيم شنيدن اسم مبارك آن حضرت، خصوص اگر به اسم مبارك قائمعليه‌السلام باشد؛ چنانكه سيره تمام اصناف اماميه - كثر هم الله تعالى - بر آن مستقر شده در جميع بلاد، از عرب و عجم و ترك و هند و ديلم، و اين خود كاشف باشد از وجود ماخذ و اصلى براى اين عمل؛ اگر چه تاكنون به نظر نرسيده، ولكن از چند نفر از علما و اهل اطلاع، مسموع شد كه ايشان خبرى در اين باب ديدند.

بعضى از علما نقل كرده كه اين مطلب را سوال كردند از عالم متبحر جليل، سيد عبدالله، سبط محدث جزايرى، و آن مرحوم در بعضى از تصانيف خود جواب دادند كه خبرى ديدند كه مضمون آن اين است: روزى در مجلس حضرت صادقعليه‌السلام اسم مبارك آن جناب برده شد، پس حضرت به حجت تعظيم و احترام آن، برخاست.

در اهل سنت، اين عادت مرسوم است براى مبارك حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم . سيد احمد مفتى شافعى مكى معاصر، در سيره خود گفته: جارى شد عادت بر اين كه مردم چون مى شوند ذكر وصف حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را بر مى خيزند به جهت تعظيم آن حضرت، و اين برخاستن مستحسن است؛ چون در آن برخاستن، تعظيم پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است، و به جا آورده اند اين كار رإ؛للّه للّهّ ّ بسيارى از علماى امت كه به ايشان بايد اقتدا نمود.

حلبى، از علماى اهل سنت در سيره گفته كه: بعضى حكايت كرده اند از امام سبكى شافعى (كه) جمع شد در نزد او بسيارى از علماى عصر او پس خوانده قصيده خوانى كلام صرصرى را در مدح آن جنابصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

قليل لمدح المصطفى الخط بالذهب

على ورق من خط احسن من كتب

و ان تنهض الاشراف عند سماعه

قياما صفوفا او جثيا على الركب

پس در اين حال، برخاست امام سبكى و جميع كسانى كه در مجلس بودند؛ پس وجد عظيمى در آن مجلس شد.

هفتم: از تكاليف در ظلمات ايام غيبت، تضرع و مسالت از خداوند تبارك و تعالى، به جهت حفظ ايمان و دين از تطرق(۴۷)

شبهات شياطين و زنادقه مسلمين، كه زندقه كفر خود را به لباسى از كلمات حقه پوشانيده اند چون دانه اى كه صياد در زير دام پنهان كند، و پيوسته به آن، ضعفا را صيد و اباطيل خود را به وسيله آن چند كلمه حقه، در قلوب داخل كنند.

چنانكه براى اهل ديانت مشكل و مشتبه نمودند كه راست شده و عده اى كه صادقينعليهم‌السلام دادند، چنان كه نعمانى در غيبت خود، از جناب صادقعليه‌السلام روايت كرده كه فرمود: به درستى كه از براى صاحب اين امر، غيبتى است، كه متمسك در آن غيبت به دين خود، مانند كسى است كه به دست خود، خار درخت خاردار را بتراشد تا همواره شود.

و از اين جهت، امر فرمودند به خو ا ندن برخى از دعاها؛

شيخ نعمانى در غيبت و كلينى در كافى به اسانيد متعدده روايت كردند از زراره كه گفت: شنيدم كه ابو عبداللهعليه‌السلام مى فرمايد: به درستى كه از براى قائمعليه‌السلام غيبتى است پيش از آن كه خروج كند.

پس گفتم: از براى چه؟

گفت: مى ترسد؛ و اشاره فرمود با دست خود به شكم مبارك.

آن گاه فرمود: اى زراره! و اوست منتظر و اوست كسى كه شك مى شود در ولادتش؛ پس بعضى از مردم مى گويند كه پدرش مرد و جانشينى نگذاشت، و بعضى از ايشان مى گويند كه حمل بود، و بعضى از ايشان مى گويند كه او غائب است، و بعضى مى گويند كه متولد شد پيش از وفات پدرش به دو سال؛ و اوست منتظر؛ غير اين كه خداوند خواسته كه امتحان كند قلوب شيعه را؛ پس در اين زمان، به شك مى افتد مبطلون.

زراره گفت: پس گفتم تن فداى تو شدم! اگر درك كردم آن زمان را كدام عمل را بكنم؟

فرمود: اى زراره! اگر درك كردى آن زمان را پس بخوان اين دعا را:

«اللّهُمّ عَرّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنّكَ إِنْ لَمْ تُعَرّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيّكَ اللّهُمّ عَرّفْنِي رَسُولَكَ فَإِنّكَ إِنْ لَمْ تُعَرّفْنِي رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجّتَكَ اللّهُمّ عَرّفْنِي حُجّتَكَ فَإِنّكَ إِنْ لَمْ تُعَرّفْنِي حُجّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِى »(۴۸) .

دعاى غريق

شيخ صدوق در كتاب كمال الدين روايت كرده از عبدالله بن سنان كه گفت: فرمود ابو عبداللهعليه‌السلام : زود است مى رسد به شم شبهه؛ پس مى مانيد بدون نشانه و راهنما و پيشواى هدايت كننده، و نجات نمى يابد در آن شبهه، مگر كسى كه بخواند دعاى غريق را.

گفتم: چگونه است دعاى غريق؟

فرمود: مى گويى: «يا الله يا رحمن يا رحيم يا مقلب القلوب! ثبت قلبى على دينك

پس گفتم: يا مقلب القلوب و الابصار! ثبت قلبى على دينك.

پس فرمود: به درستى كه خداوند عزوجل مقلب قلوب و ابصار است، ولكن بگو چنان كه من مى گويم!؛ يا مقلب القلوب ثبت قلبى على دينك.

هشتم: از تكاليف عامه رعاياى حضرت صاحب الامرعليه‌السلام ، استمداد و استعانت و استكفاء و استغاثت به آن جناب است در هنگام شدايد و اهوال و بلايا و امراض و رو آوردن شبهات و فتنه از اطراف و جوانب و اقارب و اجانب و نديدن راه چارى، و خواستن از جنابش حل شبهه، و رفع كربه و دفع بليه، و نشان دادن راه به مقصود را، به آن نحوى كه خود صلاح داند و تواند به آن متوسل مستغيث برساند، حسب قدرت الهيه و علوم لدنيه ربانيه اى كه داراست، و بر حال هر كس در هر جا، دانا، و بر اجابت مسؤولش توانا، بلكه پيوسته فضلش به هر كس به اندازه قابليت و استعداد و مراعات صلاح نظام عباد و بلاد، رسيده و مى رسد، و از نظر در امورى رعايانى خود - از مطيع و عاصى و عالم و جاهل و شريف و دنى و قوى و ضعيف - غفلت نكرده و نمى كند.

و خود آن جناب، در توقيعى كه براى شيخ مفيد فرستادند، نوشتند كه: پس به تحقيق كه علم ما محيط است به خبرهاى شما، و غايب نمى شود از علم ما هيچ چيز از اخبار شما و بلايى كه به شما مى رسد.

و شيخ جليل، على بن حسين مسعودى در كتاب اثبات الوصيه روايت كرده از حضرت ابى محمد، ايام حسن عسکریعليه‌السلام كه آن جناب فرمود: چون حضرت صاحبعليه‌السلام متولد شد خداوند تبارك و تعالى دو ملك را فرستاد؛ پس برداشتند آن جناب را و بردند تا سرداق عرش، تا اين كه ايستاد در حضور خداوند تبارك و تعالى؛ پس خداوند فرمود به او: مرحبا! به تو عطا مى كنم، و به تو مى آمرزم، و به تو عذاب مى كنم.

و شيخ طوسىرحمه‌الله در كتاب غيبت روايت كرده به سند معتبر، از ابوالقاسم، حسين بن روح، نايب سوم امام زمان كه گفت: اختلاف كردند اصحاب ما در تفويض و غير آن؛ پس رفتم نزد ابى طاهر بن بلال، در ايام استقامتش - يعنى پيش از آن كه بعضى مذاهب باطله اختيار كند - پس آن اختلاف را به او فهماندم؛ گفت: مرا مهلت بده؛ پس او را مهلت دادم چند روز؛ آن گاه مراجعت كردم به نزد او، بيرون آورد حديثى به اسناد خود، از حضرت صادقعليه‌السلام كه فرمود:

هر گاه اراده نمود خداى تعالى امرى را، عرضه مى دارد آن را بر رسول خودصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن گاه بر اميرالمؤمنين و يكايك ائمهعليهم‌السلام تا آن كه منتهى بشود به سوى صاحب الزمانعليه‌السلام ، آن گاه بيرون مى آيد به سوى دنيا.

و چون اراده نمودند ملائكه كه بالا بردند عملى را به سوى خداوند عزوجل، عرض مى شود بر صاحب الزمانعليه‌السلام آن گاه بر هر يك از امامان، تا اين كه عرض مى شود بر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن گاه عرض مى شود بر خداوند عزوجل.

پس هر چه فرود مى آيد از جانب خداوند، بر دست ايشان است، آنچه بالا مى رود به سوى خداوند عزوجل، بر دست ايشان است، و بى نياز نيستند از خداوند عزوجل، به قدر به هم زدن چشمى.

و سيد حسين مفتى كركى، سبط محقق ثانى، در كتاب دفع المناوات از كتاب براهين نقل كرده كه او روايت نموده از ابى حمزه، از حضرت كاظمعليه‌السلام كه گفت: شنيدم آن جناب مى فرمايد: نيست ملكى كه خداوند او را به زمين بفرستد به جهت هر امرى، مگر آن كه ابتدا مى كند به امامعليه‌السلام ؛ پس معروض مى دارد آن را بر آن جناب، و به درستى كه محل رفت و آمد ملائكه از جانب خداوند تبارك و تعالى، صاحب اين امر است.

و در حديث ابوالوفاى شيرازى آمده كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود به او: چون درمانده و گرفتارى شدى، پس استغاثه كن به حجتعليه‌السلام كه او تو را در مى يابد و او فريادرس پناه است از براى هر كس كه به او استغاثه كند.

و شيخ كشى در رجال و شيخ صفار در بصاير روايت كرده اند از رميله كه گفت: تب شديدى كردم در زمان اميرالمؤمنينعليه‌السلام ، پس در نفس خود، خفتى يافتم در روز جمعه و گفتم: نمى دانم چيزى را بهتر از آن كه آبى بر خود بريزم - يعنى غسل كنم - و نماز كنم در عقب اميرالمؤمنينعليه‌السلام پس چنين كردم، آن گاه به مسجد.

چون اميرالمؤمنينعليه‌السلام بالاى بر آمد، آن تب به من برگشت.

وقتى اميرالمؤمنينعليه‌السلام مراجعت نمود و داخل قصر (خانه) شد، داخل شدم با آن جناب و فرمود: اى رميله! (چه شده بود كه) ديدم تو را كه بعضى از اعضاى تو درهم مى شد؟

پس نقل كردم براى آن جناب، حالت خود را كه در آن بودم، و آنچه مرا واداشت در رغبت بر نماز عقب آن جناب.

پس فرمود: اى رميله! نيست مؤمنى كه مريض شود، مگر آن كه مريض مى شويم ما به جهت مرض او، و محزون نمى شود، مگر آن كه محزون مى شويم به جهت حزن او؛ و دعا نمى كند، آن كه آمين مى گوييم براى او؛ و ساكت نمى شود، مگر آن كه دعا مى كنيم براى او.

پس گفتم به آن جناب: يا اميرالمؤمنين! فداى تو شوم! اين لطف و مرحمت، براى كسانى است كه با جناب تواند در اين قصر (خانه)؛ خبر ده مرا از حال كسانى كه در اطراف زمينند!

فرمود: اى رميله! غايب نيست يا نمى شود از ما مؤمنى در مشرق زمين و مغرب آن.

و نيز شيخ صدوق و صفار و شيخ مفيد و ديگران، به سندهاى بسيار روايت كرده اند از جناب باقر و صادقعليهما‌السلام كه فرمودند: به درستى كه خداوند نمى گذارد زمين را، مگر آن كه در آن عالمى باشد كه مى داند زياده و نقصان را در زمين؛ پس اگر مومنين زياد كردند چيزى را، بر مى گرداند ايشان را (و به روايتى: مى اندازد آن) و اگر كم كردند، تمام مى كند براى ايشان؛ و اگر چنين نبود، مختلط (و مشتبه) مى شد بر مسلمين، امور ايشان (و به روايتى: حق از باطل شناخته نمى شد).

در تحفه الزائر مجلسى و مفاتيح النجاه سبزوارى است كه: هر كه را حاجتى باشد، آنچه مذكور مى شود، بنويسيد در رقعه اى، و در يكى از قبور ائمهعليهم‌السلام بيندازد، يا ببندد و مهر كند و خاك پاك را گل سازد و آن را در ميان آن گذارد و در نهرى يا چاهى عميق يا غدير آبى اندازد، كه به حضرت صاحب الزمانعليه‌السلام مى رسد و او - بنفسه - متولى برآوردن حاجت مى شود.

رقعه حاجت

«بِسْمِ اللّهِ الرّحْمنِ الرّحِيمِ كتبت يا مولاي صلوات الله عليك مستغيثا و شكوت ما نزل بي مستجيرا بالله عز و جل ثم بك من أمر قد دهمني و أشغل قلبي و أطال فكري و سلبني بعض لبي و غير خطير نعمة الله عندي أسلمني عند تخيل وروده الخليل و تبرأ مني عند ترائي إقباله إلي الحميم و عجزت عن دفاعه حيلتي و خانني في تحمله صبري و قوتي فلجأت فيه إليك و توكلت في المسألة لله جل ثناؤه عليه و عليك في دفاعه عني علما بمكانك من الله رب العالمين ولي التدبير و مالك الأمور واثقا بك في المسارعة في الشفاعة إليه جل ثناؤه في أمري متيقنا لإجابته تبارك و تعالى إياك بإعطاء سؤلي و أنت يا مولاي جدير بتحقيق ظني و تصديق أملي فيك في أمر كذا و كذا فيما لا طاقة لي بحمله و لا صبر لي عليه و إن كنت مستحقا له و لأضعافه بقبيح أفعالي و تفريطي في الواجبات التي لله عز و جل فأغثني يا مولاي صلوات الله عليك عند اللهف و قدم المسألة لله عز و جل في أمري قبل حلول التلف و شماتة الأعداء فبك بسطت النعمة علي و اسأل الله جل جلاله لي نصرا عزيزا و فتحا قريبا فيه بلوغ الآمال و خير المبادي و خواتيم الأعمال و الأمن من المخاوف كلها في كل حال إنه جل ثناؤه لما يشاء فعال و هو حسبي وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ في المبدإ و المآل

آن گاه بر بالاى آن نهر يا غدير برآيد و اعتماد بر يكى از وكلاى حضرت نمايد: يا عثمان بن سعيد العمرى، يا ولد او محمد بن عثمان، يا حسين بن روح يا على بن محمد السمرى، و يكى از اين جماعت را ندا كند و بگويد:

«يا فلان بن فلان سلام عليك أشهد أن وفاتك في سبيل الله و أنك حي عند الله مرزوق و قد خاطبتك في حياتك التي لك عند الله عز و جل و هذه رقعتي و حاجتي إلى مولانا ع فسلمها إليه فأنت الثقة الأمين »(۴۹) پس نوشته را در چاه يا نهر اندازد كه حاجت او برآورده مى شود.

واسطه بودن نواب اربعه، در ايام غيبت صغرى و كبرى

و از اين خبر شريف، چنين مستفاد مى شود كه آن چهار شخص معظم، چنان كه در غيبت صغرى واسطه بودند ميان رعايا و آن جناب در عرض حوايج و رقاع و گرفتن جواب و ابلاغ توقعيات، در غيبت كبرى نيز در ركاب همايون آن جناب هستند و به اين منصب بزرگ، مفتخر و سرافرازند.

پس معلوم شود كه خوان احسان وجودم و كرم و فضل و نعم امام زمانعليه‌السلام در قطرى از اقطار ارض، براى هر پريشان درمانده و گم گشته و امانده و متحير نادان و سر گشته حيران، گسترده است، و باب آن باز، و شارعش عام؛ با صدق اضطرار و حاجت، و عزم با صفاى طويت و اخلاص سريرت؛ اگر نادان است، شربت عملش بخشند، و اگر گم شده است، به راهش رسانند، و اگر مريض است، لباس عافيتش پوشند.

سيد بن طاووسرحمه‌الله عليه در كشف المحجه فرموده در ضمن وصاياى به فرزندش محمد كه: چون خبر ولادت تو به من رسيد، و من در مشهد حسينعليه‌السلام بودم؛ برخاستم در حضور خداوند جل جلاله در مقام ذل و انكسار، و شكر براى آنچه مرا تشريف نمودند از ولادت تو - از سرور و نيكى ها - و گرداندم تو را به امر خداوند جل و جلاله، بنده مولاى ما مهدىعليه‌السلام و تو را معلق كردم بر او؛ و چه بسيار شده كه محتاج شديم در وقت نزول حادثه اى كه براى تو شد به سوى آن جناب، و ديدم آن جناب را در چندين مقامات در خواب، كه خود، متولى شد قضاى حوايج تو را با انعام بزرگى در حق من و در حق تو كه نمى رسد وصف كردن آن؛ پس بوده باش در موالات آن جناب، و وفا كردن از براى او و تعلق خاطر او، به قدر مراد خداوند جل جلاله و مراد رسول و مراد پدران او و مراد آن جنابعليه‌السلام از تو.

و مناسب است كه ختم كنيم اين مقام را به ذكر يكى از توسلات مأثوره مجربه:

شيخ ابو عبدالله، سلمان بن حسن صهرشتى، تلميذ شيخ طوسىرحمه‌الله عليه در قبس المصباح - چنان كه در بحار نقل كرده - ذكر نموده كه شنيدم از شيخ ابو عبدالله، حسين بن حسن بن بابويهرحمه‌الله عليه - در رى، سال ۴۴۰ - كه روايت مى كرد از عم خود، ابى جعفر، محمد بن على بن بابويهرحمه‌الله عليه؛ گفت: خبر داد مرا بعضى از مشايخ قميين كه وارد شد بر من اندوه سختى، و طاقتم سست و ضعيف شد و آسان نبود در نفسم كه آن را افشا كنم براى احدى از اهل و اخوان خودم؛

پس خوابيدم در حالتى كه چنين مغموم بودم؛ پس ديدم مردى را كه خوش رو و با جامه نيكو و بوى خوش بود، كه گمان كردم او را بعضى از مشايخ قميين كه در نزد ايشان قرائت مى كردم (درس مى خواندم)؛ پس در نفس خود گفتم: تا كى رنج و مشقت كشم از هم و غم خود، و افشا نكنم آن را از براى او احدى از برادران خود؟ و اين شيخى است از مشايخ علما؛ اين را براى او ذكر مى كنم؛ پس شايد بيابم در نزد او فرجى.

پس او ابتدا كرد به من و فرمود: مراجعه كن در آنچه به آن گرفتار شدى، به سوى خداوند تبارك و تعالى، استعانت بجوى به صاحب الزمانعليه‌السلام ، و او را براى خود مفزع بگير؛ زيرا كه او نيكو معينى است.

و اوست عصمت اولياء مؤمنين خود.

آن گاه دست راست مرا گرفت و گفت: او را زيارت كن و سلام كن بر او، و تقاضا كن از او كه شفاعت كند براى تو در نزد خداوند عزوجل در حاجت تو!

پس گفتم به او: تعليم كن به من كه چگونه بگويم! پس به تحقيق، همى كه در او هستم، از خاطر من برد هر زيارت و دعا را.

پس آهى سرد بركشيد و گفت: لا حول و لا قوه الا بالله و به دست خود، سينه مرا مسح كرد و گفت: خدا كافى توست و بر تو باكى نيست؛ تطهير كن و دو ركعت نماز به جاى آور آن گاه بايست در حالتى كه رو به قبله باشى در زير آسمان بگو:

«سلام الله الكامل التام الشامل العام و صلواته الدائمه و بر كاته القائمه التامه على حجه الله و وليه فى ارضه و بلاده و خليفته على خلقه و عباده سلاله النبوه و بقيه العتره و الصفوه صاحب الزمان و مظهر الايمان و ملقن احكام القرآن و مطهر الارض و ناشر العدل فى الطول و العرض و الحجه القائم المهدى و الامام المنتظر المرضى المرتضى و ابن الائمه الطاهرين الوصى ابن الاوصياء المرضين الهادى المعصوم بن الهداه المعصومين.

السلام عليك يا امام المسلمين و المومنين! اسلام عليك يا وارث علم النبيين و مستودع حكمه الوصيين! السلام عليك يا عصمه الدين! السلام عليك يا معز المومنين المستضعفين! السلام عليك يا مذل الكافرين المتكبرين الظالمين! السلام عليك يا مولاى صاحب الزمان! السلام عليك يابن رسول الله! السلام عليك يابن اميرالمؤمنين! السلام عليك يابن فاطمه الزهراء سيده نسا العالمين! السلام عليك يابن الائمه الحجج المعصومين و الامام على الخلق اجمعين! السلام عليك يا مولاى سلام مخلص لك فى الولايه! اشهد انك الامام المهدى قولا و فعلا؛ و انك الذى تملا الارض قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما و جورا؛ فعجل الله فرجك و سهل مخرجك و قرب زمانك و كثر انصارك و اعوانك و انجز لك ما وعدك و هو اصدق القائلين؛ و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين؛ يا مولاى! يا صاحب الزمان! بابن رسول الله! حاجتى كذا كذا، فاشع لى فى نجاحها؛ فقد توجهت اليك بحاجتى، لعملى لن لك عند الله شفاعه مقبوله و مقاما محمودا فبحق من اختصكم بامره و ارتضاكم لسره و بالشان الذى لكم عند الله بينكم و بينه سل الله تعالى فى نجح طلبتى و اجابه دعوتى و كشف كربتى و به جاى لفظ كذا كذا، حاجت خود را ذكر كن و بخواه آنچه مى خواهى!.»

گفت: پس بيدار شدم در حالتى كه يقين داشتم به فرج، و از شب مقدارى مانده بود كه وسعتى داشت، پس مبادرت كردم و نوشتم آنچه را به من آموخته بود - از خوف آن كه آن را فراموش كنم - آن گاه تطهير كردم و به زير آسمان در آمدم و دو ركعت نماز كردم؛ در ركعت اول، بعد از حمد - چنان كه براى من تعيين نمود - انا فتحنا لك فتحا مبينا را خواندم، و در دوم، بعد از حمد، اذا جاء نصر الله و الفتح را؛ پس چون سلام گفتم، برخاستم - در حالتى كه رو به قبله بودم - و زيارت كردم؛ آن گاه حاجت خود را خواستم و استغاثه كردم به مولاى خود، صاحب الزمانعليه‌السلام ؛ آن گاه سجده شكر كردم؛ طول دادم در آن دعا را، تا آن كه ترسيدم فوت شدن نماز شب را.

آن گاه برخاستم و نماز مقررى خود را خواندم و مشغول شدم به تعقيب بعد از نماز صبح، و نشستم در محراب خود و دعا مى كردم... قسم به خدا كه آفتاب طلوع نكرد، تا آن كه فرج من از آنچه در آن بودم رسيده، و عود نكرد به من مثل آن، در بقيه عمر من، و ندانست احدى از مزدم كه چه بود آن امرى كه مرا درهم انداخت، تا امروز؛ و منت مر خداى راست؛ و له الحمد كثيرا.

سيد بن طاووسرحمه‌الله عليه اين زيارت را در مصباح با اختلاف جزيى و بدون تعيين سوره، و شيخ كفعمى در بلد الامين با سوره نقل كرده، و پيش از نماز و زيارت، غسلى نيز ذكر كرده است(۵۰) .