توجيه ۳
ودر آيه ديگر فرموده است:(
الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِرَاشًا وَالسَّمَاءَ بِنَاءً وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَّكُمْ
)
.(۲۳)
آن خدائى که براى شما زمين را گسترد وآسمان را برافراشت واز آسمان آبى که به سبب آن بيرون آورد وميوه هائى گوناگون روزى شما فرمود.
وهمچنين آياتى که دلالت دارند بر تسخير زمين وآفتاب وماه ونجوم براى انسان. وچنانکه مرحوم پدرم آيت الله آخوند ملا محمد جواد صافى - قدس سره - در يکى از تأليفات خود به نام مصباح الفلاح يا تاليف ديگر به نام نفايس العرفان تحقيق کرده، آياتى مثل(
وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ
)
.(۲۴)
ما جن وانس را خلق نکرديم مگر براى عبادت.
نيز دلالت دارند، زيرا وقتى خلقت جن وانس براى عبادت باشد، با اينکه عالى ترين مرتبه عبادت واطاعت که نمايش وتبلور کمال اعلاى موجود ممکن است همان است که از امامعليهالسلام
صادر مى شود، وبا توجه به اينکه عبادات ديگران نيز بايد در خط عبادت امام وپيروى از او باشد تا از شرک وانحراف ومعايب وموانع ديگر مصون بماند، پس امام مقصد اصلى وعلت غائى خلقت خواهد بود.
ونظير اين تحقيق است آنچه که آن مرحوم وديگران از محققان بزرگ فرموده اند که غرض از خلقت، تخلق به اخلاق الهى مثل علم وقدرت وظهور قدرت ربوبى است، که اگر چه در تمام اشياء وخلقت تمام کائنات آثار علم وقدرت وحکمت او ظاهر و هويداست وهر چه هست آيه و کلمه او است، اما ظهور علم وقدرت او در انسان واستعداد و تخلق انسان به اختيار خود به اخلاق الهى، در مرتبه اى است که هيچ موجودى غير از انسان آن استعداد را ندارد و تحقق وفعليت کمال اين استعداد وجلوه ونمايش برين وبرترين آن، وجود امام (۲۵) وافعال واخلاق و جامعيت و نواحى متعدد کمالى او است.
بنابر اين باز هم امام مقصد اصلى خلقت وخلاصه ونتيجه علياى آن مى باشد وخدا همه اشياء را براى بشر وبشر را براى انسان کامل که ولى امر هر عصر وقطب دوران وصاحب الزمان است، آفريد، چنانکه براى پديد آمدن ميوه، انسان به ايجاد باغ وآباد کردن زمين وساختن وکندن جوى وجدول وتهيه آب واحداث قنات وغرس درخت اقدام مى نمايد که در واقع همه را براى ميوه مى خواهد وميوه، مطلوب با لذات وخواسته حقيقى واولى او است و ديگر چيزها مطلوب بالعرض وخواسته تبعى وثانوى است وشايد همين بود سر اينکه ملائکه گفتند:(
أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ
)
.(۲۶)
آيا مى خواهى کسانى را در زمين بگمارى که فساد کنند وخونها بريزند وحال آنکه ما تو را تسبيح مى کنيم.
وپاسخ خداوند متعال که فرمود:(
إِنِّي أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ
)
.(۲۷)
من مى دانم آنچه را که شما مى دانيد.
اشاره به همين باشد که اگر چه مفسد وخونريز در بين بشر پيدا خواهد شد، اما چون اين نظام منتهى ومتضمن وجود بندگان صالح وشايستگان مقام خلافت الهى خواهد شد، بايد برقرار شود وخدا مى داند که محصول اين جعل خليفه در زمين چه خواهد بود وچه موجودات کاملى را متضمن مى باشد، ومانند ابراهيم وموسى وعيسى ومحمد خاتم الانبياء وعلى مرتضى ومهدى خاتم الاولياء، از آن به وجود خواهد آمد.
ومخفى نماند که محققين علماء اهل سنت نيز همه بر اينکه حضرت رسول اکرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
داراى چنين منزلتى ومقامى است اتفاق دارند وزبان حالشان اين اشعار است:
محمد المجتبى معنى جبلته
|
|
وما لادم طين بعد مجبول
|
والمجتبى تاج علياه الرفيع وما
|
|
للبدر تاج ولا للنحم اکليل
|
لولاه ما کان ارض لا ولا افق
|
|
ولا زمان ولا خلق ولا جيل
|
ولا مناسک فيها للهدا شهب
|
|
ولا دياريها للوحى تزيل(۲۸)
|
واين اشعار:
يا صفوه الرسل الذى لولاه لم
|
|
يثبت على حد المقام کليم
|
کلا ولا سکن الجنان اب ولم
|
|
ينهض الى الروح المسيح رميم
|
الله قد صلى عليک فکل ذى
|
|
مجد لمجدک دابه التسليم(۲۹)
|
واين اشعار:
محمد کازل تا ابد هر چه هست
|
|
به آرايش نام او نقش بست
|
چراغى که انوار دانش بدو است
|
|
فروغ همه آفرينش از او است
|
وابن حجر در المنح المکيه فى شرح الهمزيه در شرح اين شعر:
لک ذات العلوم من الغيب
|
|
ومنها لادم الاسماء
|
مى گويد مقصود از خلق آدم، خلق پيغمبر ماصلىاللهعليهوآلهوسلم
از صلب او بوده است، پس خلق پيغمبر ما، به طريق ذات بوده وخلق آدم به طريق وسيله.(۳۰)
ومخفى نماند که محدثين بزرگ اهل سنت نيز احاديثى روايت کرده اند که اين وجه به صراحت از آنها استفاده مى شود، از جمله در ذيل حديثى که متضمن شرح توسل حضرت آدم - على نبينا وآله وعليهالسلام
- به حضرت رسول اکرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
مى باشد وحاکم آن را از پيغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
روايت نموده وبه صحت آن گواهى داده است، چنين آمده که خدا خطاب به آدم فرمود: انه لاحب الخلق الى واذ سالتنى بحقه فقد غفرت لک، ولو لا محمد ما خلقتک يعنى به درستى که او (محمد،صلىاللهعليهوآلهوسلم
) محبوب ترين خلق به سوى من است، وحال که به حق او از من سوال کردى، تو را آمرزيدم، واگر محمد نبود تو را خلق نمى کردم.
اين حديث را علاوه بر حاکم ابن حجر در الجواهر المنظم وبيهقى در دلائل النبوه وطبرانى روايت نموده اند.(۳۱)
ونيز در ضمن حديثى که ابن حجر از ابن عباس روايت نموده وآن را صحيح دانسته، آمده است: اوحى الله تعالى الى عيسى - صلوات الله على نبينا وعليه وسلامه - يا عيسى آمن بمحمد ومر من ادرکه من امتک ان يومنوا به، فلولا محمد، ما خلقت آدم، ولولا محمد ما خلقت الجنه ولا النار - الحديث.(۳۲)
يعنى: وحى کرد خداى تعالى به سوى عيسى: اى عيسى ايمان آور بمحمد وامر کن کسانى از امت تو که او را درک مى نمايند به او ايمان آورند، پس اگر محمد نبود آدم را نمى آفريدم، واگر محمد نبود، بهشت وآتش را خلق نمى کردم.
ونيز اين حديث قدسى معروف بين شيعه وديگران است: لولاک لما خلقت الافلاک وهمچنين اين حديث قدسى را روايت نموده اند: «خلقتک لأجلى وخلقت الاشياء لاجلک
» و در همين معنى، وبلکه در تقدم آفرينش آن حضرت بر آفرينش ساير مخلوقات، ظهير فاريابى مى گويد:
ايزد چو کارگاه فلک را بکار کرد
|
|
از کائنات ذات تو را اختيار کرد
|
اول تو را يگانه وبى مثل آفريد
|
|
وانگه سپهر هفت وعناصر چهار کرد
|
نى نى هنوز کاف کن از نون خبر نداشت
|
|
کايز در سوم دولت تو آشکار کرد
|
بديهى است هر مقامى از اين گونه مقامات بغير از نبوت وپيغامبرى که به حضرت خاتم الانبياء ختم شده است، بر حسب دلائل عقلى واحاديث، براى اولياى بعد از آن حضرت که ائمه اثنى عشرعليهمالسلام
مى باشند، ثابت ومسلم است.
هم القوم من اصفاهم الود مخلصا
|
|
تمسک فى اخراه بالسبب الاقوى
|
هم القوم فاقوا العالمين مناقبا
|
|
محاسنهم تروى وآياتهم تتلى
|
وچه نيکو گفته است ابو نواس در خطاب به حضرت رضا،عليهالسلام
:
تا لله لما برى خلقا فاتقنه
|
|
صفاکم واصطفاکم ايها البشر
|
وانتم الملا الاعلى وعندکم
|
|
علم الکتاب وما جائت به السور
|
مطهرون نقيات جيوبهم
|
|
تتلى الصلاه عليهم اينما ذکروا
|
من لم يکن علويا حين تنسبه
|
|
فما له من قديم الدهر مفتخر
|
اگر گفته شود اين گونه ارتباطى که شما به آن به ارتباط آب وجوى وحتى شاخه وبرگ درخت با ميوه، مثل زديد، به عکس نيز وجود دارد، يعنى ميوه هم به وجود آب وجوى وباغ وابستگى دارد، بلکه وابستگى آن بيشتر وموکدتر است زيرا بدون وجود آب ودرخت ميوه حاصل نمى شود، در حالى که بدون ميوه وجود درخت امکان پذير است.
پاسخ داده مى شود: اولا: آن چه در خارج ديده مى شود از درخت هاى بى ميوه، غرض از وجودشان ميوه نبوده است، هر چند شخصى که آن را کاشته است قصدش ميوه بوده است واگر او به اين جهت عالم بود هرگز آن را نمى کاشت. اما مدبر حقيقى وفاعى وقعى که عالم به همه چيز است، از وجود آن درخت آنچه را تکوينا خواسته است، حاصل شده است واين اشکال از اين ناشى شده که بين فاعل حقيقى عالم با فاعل ظاهرى جاهل فرق نگذارده اند. در اينجا موضوع سخن فاعل حقيقى عالم حکيم است که خود فرموده است:(
أَفَرَأَيْتُم مَّا تَحْرُثُونَ
( ۶۳)
أَأَنتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ
)
.(۳۳)
آيا نديديد تخمى را که در زمين کاشتيد آيا شما آن را رويانديد يا ما رويانديم؟
ونيز در آيه ديگر مى فرمايد:
أَفَرَأَيْتُم مَّا تَحْرُثُونَ
( ۶۳)
أَأَنتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ
)
.(۳۴)
آيا نديديد که شما نخست نطفه اى بوديد؟ آيا شما آن نطفه را به صورت انسان آفريديد، يا ما آفريديم؟.
ثانيا
: ارتباط بدن عنصرى امام مانند غير امام، با اشياء مادى و عناصر بسيطه ومرکبه ديگر، اگر چه معلوم ومسلم است، اما اين خصوصيت را که فرد خاصى چنان باشد که ديگران وجودشان به او وابستگى معنوى داشته باشد، هيچ کس غير از امام دارا نيست، چنانکه در عالم ارتباطات ظاهرى خصوصيت اينکه فردى بدون پدر ومادر خلق شده باشد، اختصاص به آدم وحوا دارد وخصوصيت اينکه فردى بدون پدر باشد، اختصاص به مسيح دارد.
و ثالثاً
: ارتباط وجود امام با مواد وعناصر، مثل سائر افراد، در جهت مادى آنها است در صورتى که ارتباط آنها ووابستگى آنها به امام در جهت جسم وروح وظاهر وباطن وجودشان مى باشد و به عبارت ديگر اگر چه وجود عنصرى امام به ماده وعناصر ارتباط دارد اما نفس اين عناصر ومواد وغيب وجود تمام اشخاص وافراد به وجود امام وغيب وجود آن حضرت که حقيقت وجود او واصل ذات او است ارتباط دارد واين خصوصيتى است که باذن الله تعالى فقط امام وانوار پيغمبر اکرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
وائمه معصومينعليهمالسلام
داراى آن مى باشند.
و رابعاً
: ارتباط ميوه به وجود جوى ودرخت وخاک وآب، از قبيل ارتباط شى ء به علت مادى آن است، وارتباط آنها با ميوه از قبيل ارتباط شى ء به علت غائى آن مى باشد. بنابر اين ارتباط وجود عنصرى امام با آب وخاک وتمام عناصر وهوا وآفتاب وسائر مخلوقات، نظير ارتباط شى ء با علت مادى خود مى باشد، واما ارتباط سائرين با او، نظير ارتباط شى ء با علت غائى خود است.
وپر واضع است که علت غائى شى ء از علت مادى وهمچنين علت صورى آن افضل است زيرا که علت غائى مقصود بالذات وبالاصاله واستقلال است وعلت صورى ومادى مقصود بالتبع وبالعرض است.
على هذا ارتباط وجود ممکنات به وجود امام بگونه اى که بيان شد، مقبول ومسلم وامر غريب ومورد استبعادى نيست، همان گونه که بر حسب قرآن مجيد وقانون مطابقت وناموس تناسب معلوم مى شود که آنچه در زمين است، براى اين بشر است، و اين بشر حاصل اين خلقت وجلوه اتم واکمل قدرت وعلم الهى است و:
ابر وبادومه وخورشيد وفلک در کارند
|
|
تا تونانى بکف آرى وبغفلت نخورى
|
و:
توئى تو، نسخه صنع الهى
|
|
بجواز خويش هر چيزى که خواهى
|
همين طور انسانها نير وجودشان به وجود امام مرتبط است وطفيل وجود امام وحجت خدا مى باشند وبايد گفت که:
از رهگذر خاک سر کوى شما بود
|
|
هر نافه که بر دست نسيم سحر افتاد
|
روشن از پرتو رويت نظرى نيست که نيست
|
|
منت خاکدرت بر بصرى نيست که نيست
|
ناظر روى تو صاحب نظرانند وليک
|
|
بوى گيسوى تو درهيچ سرى نيستکه نيست
|
همه کمالات به کمال رسول اکرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
وسيده النساء وائمه طاهرينعليهمالسلام
مى پيوندد و معيار وميزان کمال ومصدر هدايت وارشاد وبرهان خلق وحجت خدايند: فهم مفتاح خزائن الرحمان ومعادن العلم والعرفان وينابيع الحکمه والايمان. چنانکه از حضرت صادقعليهالسلام
مروى است:
فى الاصل کنا نجوما يستضاء بنا
|
|
وفى البريه نحن اليوم برهان
|
نحن البحور التى فيها لغائصها
|
|
در ثمين وياقوت ومرجان
|
مساکن الخلد والفردوس نملکها
|
|
ونحن للخلد والفردوس خزان
|
من شذ عنا فبرهوت مکانته
|
|
ومن اتانا فجنات ورضوان(۳۵)
|