• شروع
  • قبلی
  • 10 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • مشاهدات: 1893 / دانلود: 198
اندازه اندازه اندازه
اخلاق تبلیغی

اخلاق تبلیغی

نویسنده:
فارسی
اخلاق تبليغي


اخلاق تبليغي

نويسنده : نصرت الله جمالي

پيش نوشتار

دل در گرو به کمال رسيدن است و اين رسيدن، آهنگ دلنوازي مي طلبد که چکاوک تبليغ و عندليب نداي توحيد، آن را چهچهه زنان به گوش جان ما رساند؛ نعمه اي که از لايتناهي براي پذيرش زمينيان، گلبانگ لااله الاالله اش کرد تا اين بشر خاکي که روح خدا در او دميده شده، آن روح کفايتش نکرده و نياز به امداد داشت تا خود را رقص کنان بالا برد و به کمال برساند. آنچه در پيش رو داريد مطالبي درباره ي اخلاق تبليغي يا روش تبليغي است تا سروران عزيز – پيام رسانان کوچگر – که براي امر تبليغ، با کوله باري از مسؤوليت به مناطق تبليغي مي روند، نظري هم بر «روش تبليغي» بيفکنند؛ با ياد آوري نکات ضروري و بکارگيري آنها در اين راه، بيشتر و بهتر موفق شوند .
اينجا مناسب است از بيانات مقام معظم رهبري جملاتي را استفاده نماييم که سربازان جبهه ي تبليغ در برابر استکبار جهاني با اين رهنمودها بيشتر بتوانند وظيفه ي مهم خود را ارائه دهند :
«تبليغ به معناي رساندن است و ابزار رساندن به حسب شرايط تفاوت دارد.... اين رساندن انواع و اقسام دارد و در هر شرايط نحوه ي رساندن اَشکال مختلف دارد. آن چيزي که ابزار و نحوه ي رساندن را تشخيص مي دهد ابتکار ذوق و سليقه و فهم و سرعت انتقال شماست .
«... پس از آنکه دانستيم تبليغ به معناي رساندن است، شما چه چيزي را مي خواهيد برسانيد آيا هر رساندني مفيد است که البته اين طور نيست... بايد آنچه را مي رسانيم.... چيزي باشد در خور رساندن و به شيوه اي رسانده شود که در خور انديشه ي جذاب و يک صاحب انديشه ي بزرگ باشد. اگر متاع فکري ارزنده اي با شيوه ي بدي رسانده شود حتي آن متاع را هم از ارزش خواهد انداخت ...
پس بر ما لازم است در اين مقوله چه چيزي را برسانيم و چگونه برسانيم يک قدري تأمل کنيم و فکر کنيم چرا که چيز مهمي است ...»
نکته ي ديگري که بايد به طور کامل مورد دقت قرار داد، آن است که مبلّغ چه نقشي در تبليغ دارد؟ اگر مبلّغ قدرت انجام آن را از همه ي جوانب نداشته باشد به اساسِ پيامي که توسط او براي جامعه مطرح مي شود، لطمه مي زند. لذا بايد از قدرتي رسا بر خوردار باشد تا نقش او را در اين جبهه ارتقا بخشد. همانطور که رهبر معظم انقلاب مي فرمايد :
«هيچ سخنراني پر شور، هيچ گفتار و کرداري در صورتي که خالي از هنر باشد، نمي تواند آن تأثير را در اعماق جان مستمع بگذارد که يک کار هنري مي تواند بگذارد .»
با توجه به اينکه ديگران براي تبليغات عقايد خود چه تشکيلات عريض و طويلي دارند، چه ارگان ها و سازمان هايي را بوجود آورده اند و در اقصا نقاط جهان بطور گسترده و سازمان دهي شده به فعاليت تبليغي مشغولند، جا دارد مسؤولان محترم در امر تبليغ، نه تنها ضعيف عمل نکنند بلکه با بهينه کردن عِدّه و عُدّه ي خود و آگاهي نسبت به تبليغات ميسيونري و جريان هاي انحرافي در جهان اسلام، بيشتر به نشر فرهنگ اسلام ناب محمدي بپردازند .
رهبر معظم انقلاب نيز از اين بُعد رهنمودهاي لازم را ارائه داده اند :
«تبليغات جهاني ما بسيار ضعيف است و بايد در اين زمينه طرح هايي ارائه شود ما بايد خود را با افکار عمومي در کشورهاي مختلف جهان سوم بخصوص جهان اسلام مواجه کنيم و اگر دست مايه قوي داشته باشيم، مي توانيم فکر خود را در ميان ملت ها اشاعه دهيم .»
علاوه بر مطالب فوق مبلّغان اعزامي ما دو وظيفه اساسي دارند :
١ . تبليغ اسلام ناب محمدي
٢ . تبليغ انقلاب اسلامي
با عنايت به اينکه دشمن از دروازه ي تبليغات بر ضد نظام مقدس اسلام فعاليت خود را دو چندان کرده است، لازم است، در اين بعد يعني انقلاب اسلامي، حرکت تبليغي مضاعفي را داشته باشيم. در اين زمينه رهبر فرزانه انقلاب اسلامي مي فرمايد :
«مهمترين وسيله ي فشار براي انقلاب، تبليغات است ما اگر در شناساندن و فهماندن انقلاب اسلامي به دنيا موفق شويم مطمئناً اين انقلاب در دنيا قبول خواهد شد...» «با توجه به شرايط کنوني جهان... ضرورت دارد ... روحاني ما تلاش مضاعفي در انجام وظايف الهي خود به عمل آورد» .
ما از چه منظري بايد انقلاب اسلامي و اسلام را به دنيا معرفي کنيم؟ آيا معرفي اسلام با چهره اي بسته و شداد و غلاظ دار وظيفه ماست؟ يا اين که نسبت به انديشه خود از اين مسير نامتجانس با روحيه ي بشري بگذريم و طريق ديگري را برگزينيم؟ به يقين اينجا، جاي «اَشِدّاءُ عَلَي الکُفّار» نيست که گمان کنيم اشداء علي الکفار بر خورد فيزيکي را مي گويد. اگر چنين منظور بود، به نظر ما بايد قرآن مي فرمود «اغلظاء» ولي از شداد استفاده کرده است که بفهماند در اين زمينه در مقابل تبليغات آنها از وظيفه ي خود کوتاه نياييد. همين مي شود اشداء، نه اينکه حتماً در مقابل کفار، شمشير را از رو ببنديد .
اگر قرار بود اين روش موفق و کارا باشد، بايد روش کليسايي ادامه پيدا مي کرد نه اين که فشار کليساي حکومتي وضعيتي را پيش آورد تا به اصطلاح، رنسانس علمي بيايد و کليسا را آنقدر به حاشيه براند که در اين زمان به خيلي از کارهايي تن بدهد که قبل از رنسانس، آن ها را کفر مطلق مي پنداشت .
مبلّغ بايد به ديدگاهي عمل کند که رهبر معظم انقلاب اشاره مي فرمايد :
١ . « اصول ما حامل پيام صلح و دوستي و صفا و امنيت است و طبيعي است که براي رساندن اين پيام و ديگر پيام هاي به حق نظام جمهوري اسلامي به گوش جهانيان طالب آرامش باشيم»
٢ . « کاري که ما با کشور هاي جهان داريم نه کشور گشايي و استعمار گري نه استفاده از زور و سلطه و ايجاد شبکه هاي اطلاعاتي و امنيتي و نه يي تفاوتي در مقابل ملت ها و خواسته هاي آنهاست. انگيزه ي ارتباطي ما با دنيا تنها ابلاغ و تبليغ است استفاده از تبشير و انذار براي انتقال انديشه مترقي و سازنده و حياتبخش و فلاح آفرين اسلام به ملتها مهمترين وظيفه ماست .»
٣ . « شما از امکانات و مقدوراتي امثال خانه ي فرهنگ... براي حفظ آبروي نظام جمهوري اسلامي ايران بايستي استفاده کنيد و ارتباط و تماس خود را نيز با مجلات و نشرياتي که معاند با نظام... نيستند افزايش دهيد و تماس دوستانه برقرار کنيد و تبليغات مناسب و صحيح در خارج از کشور يک حرکت بسيار پر برکتي مي تواند باشد» .
٤ . « تبليغ اسلام با هدف ارائه اسلام ناب محمدي در مقابل اسلام مغشوش شده تحت تأثير خرافه ها و جهل هاي گوناگون نيز يکي از اهداف تبليغاتي اسلامي مي باشد .»
به نظر مي رسد تا همين اندازه نسبت به وظيفه اي که بر دوش داريم از منظر رهبريت بسنده نماييم که در جاي خود بطور گسترده از آنها بهره خواهيم برد. در اين جزوه تلاش بر اين است تا در باره ي بحث هايي که مطرح مي کنيم، علاوه بر قرآن به سيره ي پيامبر و ائمه عليهم السلام تأسّي نماييم و «قول» و « فعل» آنان را ملاک خود قرار دهيم که تنها رمز موفقيت ما در دنيا و آخرت خواهد بود .
ان شاءالله بتوانيم در اين هدف مقدس و وظيفه ي با ارزش آنچه رضايت خداوند سبحان در آن است، فراهم آوريم. شايان ذکر است مکتوب حاضر- بر اساس آيه قرآن – فقط جنبه ياد آوري دارد : «فانّ الذّکري تَنفَعُ المُؤمنين» و با اظهار نظر مبلّغان مهاجر، هر چه بهتر و بيشتر، آنرا کاملتر خواهيم نمود زيرا مدعي نوشته اي شايسته و برتر در اين زمينه نيستيم و در ضمن قصد نداريم در بحث مذکور به تفصيل وارد شويم بلکه در تمام زمينه ها اختصار را بر خواهيم گزيد تا باعث خسته شدن سروران خواننده نشويم .
اما آنچه در باره ي نوشتار حاضر لازم به ذکر است اشاره به بخش هاي پنجگانه ي آن مي باشد :
- بخش اول، تاريخچه ي تبليغ، سنت هاي قرآني و پيامبر و ائمه (ع) براي تبليغ است .
- بخش دوم، موضوع تبليغ که سخنراني و تدريس است، بحث مي شود .
- بخش سوم درباره ي مخاطبان مبلّغ است .
- بخش چهارم، شيوه ي ارائه منبر و تدريس را در بر دارد .
- بخش پنجم به تأثيرات مثبت و منفي يا به عبارت ديگر «مبلّغ و نظارت مردمي» اختصاص دارد .
امروزه گروهي که بار اين وظيفه را بيشتر از همه ي دلسوزان به اسلام بر دوش مي کشد، علماي اسلام يا به اصطلاح روز، روحانيّت است .
لازم است، اضافه شود : مسؤوليت روحانيت در اين باره سنگين است چرا که اين قشر وامدار دين و دين شناسي است و بايد بيش از همه در راه پرورش اسلام گام بردارد .
به اميد سربلندي مبلّغان اسلام ناب محمدي در سراسر گيتي که با کردار خود زينت نوراني «اَللهُ نورُ السّمواتِ و الاَرضِ» و مصباح هدايت عصر پيروزي مستضعفان بر مستبکران - به قول آن پير و مراد سفر کرده - هستند .
نصرت الله جمالي
ويرايش دوم ١/١/١٣٨٨


تاريخچه ي تبليغ

بخش اول : تاريخچه ي تبليغ

بايد ورود پيامبران در صفحه ي دلگشاي وجود براي هدايت انسان را آغاز تبليغ دانست؛ در واقع مي توان گفت : از زماني که انسان پا به عرصه ي هستي گذاشت و مسؤوليت خليفه ي خدا بودن، وظيفه او گرديد، تبليغ نيز پديد آمد. افزون بر اين از قداست خاصي برخور دار شد. زيرا اولين بانيان تبليغ کساني هستند که در طول عمر خود کلمه اي دروغ نگفتند، نيرنگ نداشتند و به منافع شخصي خود نمي انديشيدند. چون قدسي و ملکوتي بودند، پيام مقدسي تبليغ مي کردند، عملشان انجام مقدسي بود که پيام رساني نام داشت. به عبارت ديگر : «پيام، مقدّس» ؛ «خود، مقدس» و «عمل، مقدس» . اين سه مقدس از جانب خداوند ِسبّوح قدّوس است .
قرآن به تاريخ تبليغ اشاره دارد که هيچ امتي نبوده مگر اينکه بيم دهنده اي داشته است : وَ اِن مِن اُمَّةٍ الاّ خَلا فيها نَذير .
در آيه ي ديگري که بحث از عذاب جامعه ي بشري است، مي فرمايد :
- وَ ما کُنّا مُعَذِّبينَ حَتّي نَبعَثَ رَسول :
و عذاب کننده ي (هيچ مردمي) نبوديم تا آن که رسولي را برمي انگيختيم .
با توجه به وظيفه ي اصلي مبلّغان بر گزيده ي خداوند متعال که در مبارزه در جنبه ي منفي آن : طرد شرک و عبادت طاغوت؛ و در جنبه ي مثبت آن : توحيد گرايي و يکتا پرستي بوده است، به نيازهاي جانبي جامعه و انحرافات و مسايل اجتماعي ضد قداست و پاکي نيز مي پرداخته اند؛ مثل جامعه ي لوط، شعيب، صالح، يوسف، موسي، يحيي، ...
«با ظهور اسلام، تبليغ وارد مرحله جديدي شد. از يکسو ابزارهاي سنتي متداول ميان اعراب و شيوه هاي بلاغت و شعر و خطابه با ديد اسلامي مورد توجه قرار گرفت و پيامبر اسلام با استفاده از آن شيوه و ابزار ها با رنگ و لعاب اسلامي، تبليغات را هدايت نمودند و از سوي ديگر فرهنگ نويني که اسلام پي افکنده با نوآوري هاي خود، شيوه ها و ابزارهايي که پديد آورد، رمز نفوذ در دل ها و گسترش مکتب و جذب نفوس را آموخت که دقيقاً اصول عقلي و عملي به مفهوم کلي آن ارائه مي داد؛ اصولي که طي يک مقطع تاريخي بسيار کوتاه عالي ترين ره آورد ارتباطي و تبليغي را به همراه داشت و فرهنگ جهان و سرنوشت انسان را دگرگون ساخت .
بدون ترديد، شيوه ي عمل در تبليغات و ابزارهاي مترقي، اضافه بر بعد معنوي اسلام، نقش بسيار مهمي را در توسعه و رواج اين آئين آسماني و جاوداني داشته است و فرهنگ، شيوه، ابزار و استراتژي تبليغ در اسلام از نظر تجربه اجتماعي نيز شايان توجه است. چرا که اگر حتي براي علمي و منطقي بودن يک اصل همان تجربه عملي ملاک باشد، تجربه تبليغي اسلام در ميدان اجتماع، موفق ترين و پربارترين تجربه اي بود که در يکي از بحراني ترين مقاطع تاريخي جهان، پديد آمد. اين اصول و قواعد را اگر چه در کتاب و سنت طي باب و فصلي خاص نمي توان بطور کامل يافت، اما به همان شيوه اي که کتاب و سنت در ارائه اصول و مباني اعتقادي و اخلاقي و تشريعي پيموده است بخوبي مي توان مشاهده کرد. يعني همانگونه که دانشمندان و محققان و فقيهان اسلام از خلال کتاب و سنت و سيره به تدوين عقايد و شرايع و اخلاقيات اسلامي پرداخته اند به همان شيوه ي مباحث مربوط به تبليغات نيز مورد مطالعه و کاوش و پژوهش قرار گيرد، دقيقاً مي توان براي تبليغ، چهار چوبه اي علمي را مبتني بر اصول جامعه شناسي، مردم شناسي، روانشناسي و ارتباطات که در اسلام مواد اصلي آن وجود دارد، ارائه داد .
نهايت آنکه چون دانش ارتباطات و تبليغات و برخي دانش هاي ديگر که در عصر حاضر زمينه علمي شدن تبليغ را فراهم مي سازد، دانش هايي نوپا هستند که در قرن اخير به صحنه آمده اند به ويژه دانش ارتباطات که زير ساز تبليغات است، جديد ترين دانش هاي اجتماعي است که در نيمه ي دوم قرن بيستم در ليست علوم عقلي قرار گرفته، طبيعتاً در عصرهاي پيشين کساني نبودند که مانند کلام و اصول و فقه، قواعد مدوني براي ارشاد و تبليغ بنگارند و تنها در چهار چوب فقه، مسائل امر به معروف و نهي از منکر را مورد بررسي قرار داده اند، در حالي که تبليغ به معني گسترده از اين فراتر مي رود که تنها در چهارچوب امر به معروف و نهي از منکر مورد بحث قرار گيرد .
اصولاً جاي تحقيق و تحليل است که واژه هاي تبليغ، دعوت، ارشاد، نصح، تبشير، انذار، امر به معروف و نهي از منکر و ده ها واژه ي ديگر که هر يک به نوعي با تبليغ به مفهوم کلي آن سر و کار دارند از نظر لغت، مفهوم، و کاربرد، چه بار ويژه و چه وجه تمايز و چه وجوه مشترکي با هم دارند؟»
اکنون به سراغ قرآن مي رويم تا از روش هاي تبليغي آن – البته به نظر ما – مطلع شويم. به گمان مي رسد «سنّت هاي تبليغي» نياز به کاوش و بررسي بيشتري در قرآن دارد تا بتوان به تمام آنچه در اين باره، قرآن اشاره مي کند، دست يابيم .
اميد است برادران محترم در اين باره با ذهن خلاق خود ما را ياري دهند تا در آينده جزوه ي ويژه اي براي آن تهيه کنيم .

سنت هاي تبليغي قرآن
١ . خلق بهترين ها قرآن، آنجا که از خلقت انسان مي گويد، در صدد بيان يک خبر به عنوان يک خبر نيست بلکه علاوه بر آن، قصد تذکر و ياد آوري هم دارد که شما آدميان نيز به دنبال آفرينش و پديد آوردن «احسن» ها باشيد .
- اَلّذي اَحسنَ کلَّ شيءٍ خَلقَه : آن (خدايي) که بهترين شکل آفرينش براي هرچيز پديد آورد .
در باره ي چهره بندي که بحث مي کند به «بهترين» اشاره مي فرمايد :
- وَ صَوَّرَکُم فَاَحسَنَ صُوَرَکم : و در نگارش چهره هاي شما، بهترين چهره پردازي را نمود .
هرجا که از ايجاد و نشأت سخن مي گويد باز هم «احسن» را مطرح مي کند :
- ثمّ اَنشَأنا خَلقاً اخَر فَتَبارَکَ اللهُ اَحسَنُ الخالِقين : سپس آفرينش ديگري را پديد آورديم، پس آفرين بر بهترين آفريننده .
آنجا که در باره ي آزمودن انسان سخن مي گويد، از «احسن» عمل، که پديد آوردن «احسن» است، پرده بر مي دارد :
- الّذي خَلَقَ المَوتَ وَ الحَيوةَ لِيَبلُوَکُم اَيُّکُم اَحسَنُ عَمَلاً ... : او کسي است که مرگ و زندگي را آفريد تا بيآزمايد، شما را ،کدام تان، نيکوکارترين هستيد .
با توجه به آيات فوق در کار تبليغي نيز سنتي که بايد از آن پيروي کنيم آفرينش نيکوترين ها و بهترين ها در امر تبليغ است، چه روش تبليغ و چه ابزار تبليغ، يا زمان و مکان تبليغ، فرق نمي کند در همه جهات، سعي و تلاش ما بايد جهت گيري، گزينش و آفرينش «بهترين» ها باشد .

٢ . اتمام حجت يکي ديگر از سنت هاي قرآني براي تبليغ، «اتمام حجت» يا پيشگيري از بهانه تراشي است تا انسان از خدا طلبکار نباشد. وقتي خداوند با چنين روشي خود را از ديگر مخلوقات طلبکار مي کند، مبلّغ نيز بايد هميشه همين راه را مدّ نظر قرار دهد که در امر تبليغ به ديگران بدهکار نباشد بلکه طلبکار باشد .
- رُسُلاً مُبَشِّرينَ وَ مُنذِرينَ لِئَلاّ يَکُونَ لِلنّاسِ عَلَي اللهِ حُجَّةٌ بَعدَ الرُّسُلِ... و پيامبراني (آمدند) که نويد دهنده و هشدارگر بودند تا پس از آنان، مردم، بهانه اي بر خدا نداشته نباشد .
- فَاِن تَوَلَّوا فَقَد اَبلَغتُکُم ما اُرسِلتُ بِه اِلَيکُم... : ، آنچه بر من فرستاده شده بود به شما ابلاغ کرده ام؛ پس اگر شما – از حق – رو بر تافتيد، – ديگر بهانه اي بر من نداريد که نزد خدا بگوييد او به ما نگفته است .-

٣ . بشارت و انذار از سنت هاي مؤکّد قرآن و خط مشي خداوند براي تمام پيامبران، آن است که براي تبليغ حق، جنبه ي بشارت و هشدار و بيم دهندگي از امور مهم محسوب شده و آن را يک امر کلي در گستره ي تبليغي پيامبران در زمان و مکان هاي مختلف، مطرح کرده است .
- فَبَعَثَ اللهُ النّبيّينَ مُبَشِّرينَ و مُنذِرينَ : پس خدا پيامبران را مبشّر و منذر مبعوث کرد. (مانند اين آيه، آيه ي قبل : نسا/١٦٥ و انعام / ٤٨، کهف / ٥٦)
لازم به تذکر است، حتي در بسياري از موارد نيز که جنبه ي هشدار دهندگي و بيم دادن است، اگر به قرآن مراجعه شود آن را نيز با بشارت، که جنبه ي مژدگاني دادن و حکايت از پاداشي نيکو و دوست داشتني مي کند، آمده است؛ هر چند خبر از عذاب دادن ، بشارت و مژدگاني دادن نيست بلکه نوع گفتار نيک داشتن مهم است که خداوند سبحان آن را به ما آموزش مي دهد :
- بَشّرِالمنافِقينَ بِاَنَّ لَهُم عَذابٌ اَليم : به منافقان مژدگاني بده که عذاب دردناک براي آنهاست
بنابر اين در امر تبليغ ، نوع گفتار براي مخاطب بايد با بيم و اميد دادن توأم باشد و سخن بار مثبتش بر جنبه ي منفي آن بچربد تا نااميدي پيش نياورد همان طور که قرآن براي عذاب نيز از ماده ي بشارت بهره گرفته است : فَبَشِّرهُم بِعَذابٍ اَليم که چند مورد در قرآن داريم .

٤ . همزباني توجه به همزباني پيام رسان و پيام گيرندگان يکي از سنت هاي قطعي خداوند متعال در باره ي تبليغ است؛ اگر همزباني نباشد، فهم پيام ممکن نيست؛ نکته ي ديگري که از آن استنباط مي شود، عبارت است از اينکه : انسان وقتي مي تواند همزبان قوم و ملتي باشد که مدتي در بين آنان زندگي نمايد؛ تا حضور فيزيکي در يک جامعه مطرح نباشد، قدرت تشخيص نيازها دقيق مشخص نخواهد شد :
- ما اَرسَلنا مِن رَسولٍ الّا بلسانِ قومِه لِيُبَيِّنَ لَهُم... ما پيامبري نفرستاديم مگر اينکه همزبان قومش بود تا براي آنان بيان کند ...
البته مَثَل : همدلي از همزباني بهترست گوياي ارتباط برقرار کردن، خودماني شدن و همراز شدن را دارد که در جاي خود تأثير بسيارمهمي در تبليغ دارد. مبلّغ بايد بدنبال اين نوع عالي از ارتباط با مخاطب باشد. شايد اين همزباني قرآن، همان همدلي نيز باشد .

٥ . نفي عسر و حرج از اصول مهم و قابل توجه، حتي براي استنباط احکام شرع، مي تواند «نفي عسر و حرج» باشد. امر تبليغ که جاي خود دارد. در قرآن تا آنجا به اين نکته اساسي دقت شده که مي فرمايد : «در دين حرجي نيست» ، دين حرجدار نداريم و در جاي ديگر به طور مطلق مي فرمايد : «خداوند نخواسته است بر شما حرجي باشد» :
... ماجَعَلَ عَليکُم في الدّين مِن حَرَج ...
... ما يُريدُ اللهُ لِيَجعَلَ عليکم من حرج ...
بلکه تأکيد قرآن بر آساني و سهولت است نه بر سختي و عسرت .
يريد اللهُ بِکُمُ اليُسرَ و لا يريد بکم العُسرَ

٦ . عدم برتري طلبي و فساد يکي از رمزهاي موفقيت پيامبران، آلوده نشدن به دنيا گرايي و سلطه طلبي است زيرا اين روش با سنت خداييِ پيروزي آفرين براي متقيان در تقابل کامل قرار دارد و نمي تواند در يک جا جمع شود به همين جهت اگر پيامبران در برنامه ي تبليغي خود پيشرفت کردند، به خاطر عدم علويت طلبي و به فساد ميل نکردن است :
- تِلکَ الدّارُالاخِرَةِ نَجعَلُها لِلَّذينَ لايُريدونَ عُلُوّاً فِي الاَرضِ و لا فَساداً و العاقِبَةُ لِلمُتَّقين : دار آخرت را براي کساني قرار داديم که در دنيا برتري جويي نکردند و فسادي نداشتند و عاقبت براي پرواپيشگان است .

٧ . جهت گيري توحيدي و زنده کردن ياد خدا قرآن در روشي که براي شيوه ي تبليغ و سنت خدايي اين وظيفه مهم اتخاذ نموده، تبليغ به «سبيل رب» است يعني مبلغ در برنامه ي تبليغي خود سمت و سوي خدايي داشته باشد؛ «اقرأ باسم رب» را هميشه در نظر تبليغي خود فراهم نمايد. اين نکته را قرآن چنين بيان مي کند :
- اُدعُ الي سَبيلِ رَبِّکَ بِالحِکمَةِ و المَوعِظَة... (مردم را) با حکمت و موعظه، به راه پروردگارت بخوان .
توجه به دو نکته در اينجا لازم است :
- «حکمت» : سخن استوار و محکم را در باره ي هرچيزي که نتوان به آن ايراد گرفت، گويند .
براي اين که آنچه را انسان بيان مي کند، ديگران نکوبند، بايد دفاع از آن بر اساس بياني بدون اندک سستي و ضعف باشد و هيچ دليلي بر رد آن اقامه نگردد. اگر از چيز خوب، بد دفاع شود در حقيقت نه تنها از آن دفاع نشده، بلکه کوبيده شده است .
- «موعظه» : سخني که با لطافتي ويژه بيان شود و تأثير شگرفي در مخاطب دارد .
بنا بر اين دعوت به «سبيل رب» دو کمک يار دارد : يکي «حکمت» و ديگري «موعظه ي حسنه» . اين دو، هر يک سنت تبليغي خاصي هستند .

٨ . ديد مثبت به غير خودي ها براي تأثير گذاري انسان در گفت وگو با ديگران بايد :
اولاً : از در خوش بيني وارد شود .
ثانياً : بر وجه اشتراک تکيه کند زيرا وجه افتراق، عامل جدايي است نه عامل پيوند .
قرآن آنجا که ما را به تبليغ دين با اهل کتاب مسؤول مي کند، اين نکته را مدّ نظر دارد :
- قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى كَلَمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ : بگو اي اهل کتاب بياييد به طرف کلمه اي که بين ما و شما مساوي است، غير خدا را نپرستيم و نسبت به او هيچ چيز را شريک قرار نگردانيم و برخي از ما بعضي ديگر را صاحبان اختيار خود غير از خدا بر نگيريم .
به آيه دقت کنيم :
اولاً : با زبان دوستانه سخن مي گويد، اصطلاح «تعالوا» - بياييد – را به کار برده است و نفرموده «جيئوا الينا» لحن دوستانه با لحن تشريفاتي فرق مي کند و تشريفاتي صحبت کردن نشان دهنده غربيه بودن مخاطب با ماست .
ثانيا : عامل اشتراک گوينده و مخاطب را پيدا کرده بر روي آن سرمايه گذاري تبليغي نموده است. درست اين، در حالي است که قرآن قبلاً به ما فرموده است که اهل کتاب بعضي مسيح را پسر خدا و برخي عزير را ابن الله مي گويند. به عبارت ديگر با اينکه قرآن مي داند آنان در وادي شرک قدم بر مي زنند مي گويد ما – مسلمانان، مسيحيان و يهوديان – در توحيد و اينکه «جهان را خالقي باشد خدا نام» هم عقيده ايم .
ثالثاً : باب گفت و گو را باز مي کند تا حرف خود را و ديدگاه خود را بيان کند فقط خدا را فرمان بريم و هيچ چيز را شريک او نگردانيم و برخي را ارباب خود قرار ندهيم .
پس با توجه به آنچه ذکر شد، در عين علم داشتن به خلاف واقع، از در خوش بيني وارد شدن، روش قرآن در «ديد مثبت» داشتن به مخاطب است تا او را از جهت اخلاقي وادار نمايد، خود را اصلاح کند و از مسير خلاف فطرت، دست بردارد .

٩ . جدال احسن همانطور که تا اينجا اشاره شد، بايد «خلق بهترين ها» با «همزباني» براي «اتمام حجت» به وجود آوردن «عسر و حرج» را کنار گذاشت و بر تفوق و «برتري طلبي و فساد» غلبه کرد تا «جهت گيري توحيدي» يافت و «ديد مثبت به غير خودي ها براي تأثير گذاري» پيدا کرد و از در «جدال احسن» که خود «خلق احسن» است، وارد شد .
«جدال احسن» از «خلق بهترين ها» جدا نيست، فقط به اين لحاظ که خود از اهميتي خاص بر خور دار است، جداگانه به آن مي پردازيم :
يکي از سنت هاي قرآني در امر تبليغ بحث و مناظره مي باشد. آن هم بهترين نوع مجادله که مي توان آن را گفت و گوي مسالمت آميز ناميد. وقتي انسان انديشه هاي خود را با ديگران به نظر سنجي دو طرف گذاشت، به آن «مناظره» مي گوييم .
در اين روش براي اينکه حب ذاتي غلبه بر ديگران در طرف مقابل غليان نکند، بايد بهترين نوع گفتمان را مدّ نظر گرفت و الاّ نمي توان به هدف رسيد. قرآن روش خود را بر همين اساس گذاشته است .
- وَ جادِلهُم بالّتي هِيَ اَحسَن... و مجادله کن با آنان به آنچه که بهترين است. آيه ي ديگري نيز همين مطلب را بيان مي کند :
- و لا تُجادِلوا اَهلَ الکتابِ الاّ بِالَّتي هِيِ اَحسَن ...
با توجه به گفته ي قبل، «مجادله احسن» فقط هنگامي آشکار مي گردد که ديد مثبتي نسبت به يکديگر در متکلم و مخاطب – که هر دو متکلم و مخاطبند – پديدار شود در غير اين صورت، ذره اي تأثيرگذاري مشاهده نمي شود .
افزون بر اين، در حين گفت و گو نيز بايد در بکارگيري عبارتها، نهايت دقت را کرد و به قول قرآن ... يَقولوا الَّتي هِيَ اَحسَن... : به بهترين گفتارها سخن گوييد ، در غير اين صورت شيطانِ در کمين نشسته، وارد معرکه مي شود تا بين شما اختلاف اندازد و زمينه جدايي شما را از يکديگر پديد آورد :
- اِنَّ الشّيطانَ يَنزَغُ بَينَهُم ...


١٠ . واداشتن به مطالعه و خواندن

١٠ . واداشتن به مطالعه و خواندن – تدريس – يکي ديگر از سنت هاي قرآني در امر تبليغ، وادار کردن افراد در هر زمينه اي به مطالعه و کتاب خواني است و بايد مخاطبان را به آن جهت سوق داد. اين مطلب را از خواندن قرآن بر پيامبر توسط جبرئيل امين يا بعد از آن توسط پيامبر بر ديگران استنباط مي کنيم. جبرئيل به پيامبر فرمود :
- اِقرَأ بِاسمِ رَبِّکَ الَّذي خَلَق ...

انيس کنج تنهايي کتاب است *** فروغ صبح دانايي کتاب است
دست پرورده ي پيامير اسلام نيز در نهج البلاغه مي فرمايد : الکتب بساتين العلماء : کتاب بوستان و گلزار دانشمندان است.

١١ . ياد آوري نعمت هاي خداوند يکي ديگر از روش هاي خداوند متعال در هوشيار کردن مردم نسبت به خالق خود، ياد آوري نعمت هاي آن يگانه ي آفريدگار است. هر ازگاهي بايد مبلغ به اين نکته توجه نمايد و از اين عمل بازدارنده، نسبت به ناسپاسي و کفران نعمت هاي خدا دادي توسط مردم، استفاده نمايد تا گرايش مردم را بيشتر جهت گيري ديني بدهد .
قرآن در باره بني اسرائيل مي فرمايد :
- يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُواْ نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ... : اي بني اسرائيل به ياد آوريد نعمتي را که من به شما داده ام .
- وَإِذْ نَجَّيْنَاكُم مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ... : وقتي شما را از آل فرعون نجات داديم، - به ياد آوريد .
- وَإِذْ فَرَقْنَا بِكُمُ الْبَحْرَ : وقتي دريا را برايتان شکافتيم، - به ياد آوريد. - يا در جايي ديگر به نعمت هايي اشاره مي کند، که در خلقت انسان به او داده است :
- اَلَم نَجعَل لَهُ عَينَين... : آيا دو چشم براي او نيافريديم و به او زبان نداديم و دو لب برايش نگذاشتيم؟
در جاي ديگر نعمت هاي ديگري را هم بيرون از وجود جن و انس، براي آنان آفريده، مطرح مي کند و مي پرسد :
- فَبِاَيِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ : کدام يک از نعمت هاي پروردگارتان را تکذيب مي کنيد؟

١٢ . مثل زدن قرآن با تمثيل آوردن در آيات خود، مخاطبان را به تأثيرپذيري بيشتر سوق مي دهد؛ زمينه ي هوشياري را در آنان فراهم مي کند :
- مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ نَاراً فَلَمَّا أَضَاءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ وَ... : مثل آنان مانند کسي است که آتشي را روشن کرده، وقتي اطراف او روشن شد، خداوند آن را از بين برد. اين مثال را خداوند براي منافقان مي آورد که در شب ظلماني گرفتار شده اند؛ روشني اندکي ايجاد مي کنند؛ همين که چشمشان به آن نور عادت کرد، ناگهان خاموش مي شود و اطراف خود را تاريکتر مي بينند. يا در باره ي افرادي که غير از خدا، رهبران و دوستاني را براي خود بر مي گزينند، به عنکبوت مثال مي زند :
- ... كَمَثَلِ الْعَنكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتًا وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنكَبُوتِ... : آنان، مانند عنکبوت (تاردَوانَک) اند که خانه اي را بر مي گزيند و همانا سست ترين خانه ها، خانه ي عنکبوت است .
بنا براين با مثال آوردن، گامي آسانتر براي تبليغ بر مي داريم و همچنين سخن را بيشتر قابل فهم مي کنيم .

١٣ . نقل نکات تاريخي (گذشته چراغي فرا راه آينده) يکي ديگر از سنت هاي تبليغي قرآن، توجه به نقل قصص پيشينيان است تا با دقت در باره ي جريان هاي تاريخي، بر آگاهي مخاطبان افزوده گردد. مثل داستان فرعون و بني اسرائيل، قوم عاد، ثمود، قوم لوط و اصحاب مدين و ... :
- فَاقصُصِ القَصَصَ لَعَلَّهُم يَتَفَکَّرون : داستان ها را بيان کن باشد که تفکر کنند .

١٤ . به تفکر واداشتن از ديگر روش هاي تبليغي قرآن، آنست که مخاطبان خود را به تفکر در باره ي آفرينش موجودات، آسمان ها و زمين و ... وامي دارد تا با توجه به برداشت هاي حسي و نظاره اي، پي به خالق جهان ببرند؛ در وجود خود انديشه ي گرايش به خداوند را افزايش دهند و بدانند که، «جهان را صاحبي باشد، خدا نام» :
- اَفَلا يَنظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ وَإِلَى السَّمَاء كَيْفَ رُفِعَتْ و ... : آيا به شتر نمي نگرنند که چگونه خلق شده و به آسمان نگاه نمي کنند که چگونه بر افراشته شده است؟
- قُلِ انظُروا ما ذا فِي السّمواتِ و الارضِ : بگو بنگريد به آنچه در آسمانها و زمين است .
بر انگيختن انسان براي تفکر از چند راه ممکن است :
الف : سخن معمولي :
- قُلْ إِن كَانَ لِلرَّحْمَنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعَابِدِينَ : اگر خدا پسري مي داشت من اولين کسي بودم که آن را مي پذيرفتم .
ب : سخن استدلالي :
استدلال آوردن براي اين امر مؤثر است مثل گفتار حضرت ابراهيم در مقابل نمرود :
- فَإِنَّ اللّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ : خداوند خورشيد را از مشرق آورد تو از مغرب بياورش؛ مبهوت شد کس که کفر ورزيد .
ج : حضور و ديدن :
داستان حضرت ابراهيم و شکستن بت ها که بعد از حضور در معبد، آنان شسته شدن بت ها را مشاهده نمودند، سؤال کردند چه کسي آن ها را شکسته است؟ گفتند جواني که به او ابراهيم مي گويند. گفتند او را بياوريد تا افرادي که او را ديده اند، شهادت دهند. او را آوردند و حضرت ابراهيم پس از سؤال آنان، گفت اين بت بزرگ، ديگر بت ها را شکسته است، از او بپرسيد اگر او حرف مي زند :
- قَالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِن كَانُوا يَنطِقُونَ (٦٣) فَرَجَعُوا إِلَى أَنفُسِهِمْ... : آن ها به خود مراجعه کردند – ديدند او درست مي گويد ...
امروزه اين عمل را با فيلم هاي ويديويي و سينمايي مي توان مقايسه کرد و تأثير آن ها را بر جامعه مشاهده نمود .
د : به اردو بردن :
قرآن براي اين که انسان را به فکر کردن سوق دهد امر به سير در زمين مي کند که از آثار باقي مانده از پيشينيان پندگيرند :
- قُل سيروا فِي الاَرضِ... : بگو در زمين سير کنيد ...
بنابراين امروزه راه برانگيختن انديشه از اين سه راه : سخنراني، فيلم، تئاتر و اردو انجام شدني و ابزار مناسبي در اين زمان است .

١٥ . اسوه گرايي قرآن با ذکر نکات تاريخي پيامبران و روش تبليغي آنان، در حقيقت به آموزش تبليغ عملي پرداخته ولي در قران فقط به دو پيامبر اشاره مي کند که روش آنان الگوي خوبي براي شما باشد. به اصطلاح «اثبات شيء، نفي ما عدا» نمي کند، بلکه همين که از سنت هاي پيامبران نکاتي را مي آورد، دليل بر استفاده از آن ها مي باشد - :
- روش حضرت ابراهيم (ع) : قَد کانَت لَکُم اُسوَةٌ حَسَنةٌ في ابراهيم و ...
- روش حضرت محمد (ص) : لَقد کان لکم في رسولِ اللهِ اسوةٌ حسنة ...
يکي از روش هاي تبليغي حضرت ابراهيم و پيامبر اکرم : حليم بودن، مهماني دادن و اطعام بوده که در عمل نقش مؤثري براي ارائه رسالت اين پيامبران اولوالعزم داشته است .
آنچه از پيامبر بايد بگوييم به بعد موکول مي کنيم و اکنون فقط به يک موضوع که نقش اساسي را در گرايش مردم جاهلي آن زمان به اسلام داشته است، مي پردازيم و آن اخلاق حسنه ي پيامبر اکرم است که دو جنبه دارد :
١ . پذيريش مردم با نرم خويي :
- فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُم وَ لَو كُنتَ فَظًّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّوا مِن حَولِكَ... : از رحمت خداوند براي آنان نرم خو گشته اي اگر خشن و سنگدل بودي از دور تو پراکنده مي شوند ...
٢ . توجه به گفتار مردم :
پيامبر به گفتار مردم آن قدر توجه داشت که بعضي در غياب آن حضرت مي گفتند او گوش است يعني هر چه ديگران گويند، مي پذيرد :
- وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَ يِقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ... : کساني از آنان، پيامبر را اذيت و آزار مي دهند و مي گويند او گوش است .
اين نوع رفتار با مردم، از شرح صدر پيامبر ناشي مي گردد که مبلّغ وظيفه دارد اين کمال را در خود رشد دهد تا در کردار نيز تبليغ او مؤثر واقع شود .
قرآن غير از پيامبران، الگوهاي ديگري را نيز مطرح مي کند تا گروندگان به مکتب حق، عمل آنان را ملاک رفتار خود قرار دهند : مؤمن آل فرعون ، همسر فرعون را براي مؤمنان مثال مي آرود و همسر نوح و لوط را براي کافران و ملحدان .
طرح اين نمونه ها، عامل گرايش براي ايمان و عامل بُرش از کفر است و با عث مي شود، انسان در عمل خود، انديشه نمايد تا باطل گرا نباشد .

١٦ . ايجاد تَنَفُّر يکي از روش هاي قرآني براي تبليغ، انزجار ايجاد کردن، نسبت به گناه يا چيزهايي ست که داراي قبح ذاتي اند و از نظر فطرت خدا دادي، انسان از آن يا آن ها تنفر دارد. آن جا که در باره ي کتمان آيات خدا و فروش دين به دنيا توسط اهل کتاب بحث مي کند، مي فرمايد :
- ... اُولَـئِكَ مَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلاَّ النَّارَ : آنان جز آتش که به شکمشان (فرو مي برند) چيزي نمي خورند .
در جايي که بحث از ايجاد تنفر براي دوري از غيبت است آن را گوشت مُرده ي برادر خود مي شناساند :
- ... اَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَن يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ ... : آيا يکي از شما دوست دارد گوشت مرده ي برادرش را بخورد، پس آن را زشت بدانيد .

١٧ . ايجاد پرسش يکي ديگر از نکات تبليغي در روش قرآن، پرسش به وجود آوردن است؛ در اين روش مخاطب با سؤال رو به رو مي شود؛ در باره ي موضوع سؤال به فکر فرومي رود و زمينه ي اصلاح نيت يا اصلاح هدف را از انجام عمل، براي خود فراهم مي کند. لذا اين روش در تبليغ نقش مهمي دارد. به آيات قرآن در اين باره مي پردازيم :
- اَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْض ... : آيا نمي دانيد که ملک آسمان ها و زمين را خدا دارد
- الم نَجعَلِ الاَرضَ مِهاداً : آيا زمين را مهد قرار نداديم .
- کَيفَ کانَ عاقِبَةُ المُکَذِّبين : ... چگونه است پايان کار تکذيب گران .
- فَاَينَ تَذهَبون : پس کجا مي رويد .
- قَالُوا يَا وَيْلَنَا مَن بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا... : گفتند چه کسي ما را از مرقدمان بر انگيخت .
- اَاَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ اَمِ اللّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ : آيا خداياني پراکنده بهترند يا خداي يگانه چيره گر؟ .
يکي از ايجاد پرسش ها براي کارا شدن تبليغ، طرح استفهام تقريري يا اقرار گرفتن در قالب پرسش سازي است که مخاطب با شنيدن آن، مطلب مورد پرسش را به راحتي پذيرفته و به آن اعتراف مي کند؛ همانند آيه : قُل لِّمَن مَّا فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ : بگو آنچه در آسمان ها و زمين است از کيست؟

١٨ . پاسخ در مقابل شبهات دشمنان يک حرکت مؤثّر، بيشتر به دنبال سنگ اندازي فکري و ايجاد شبهه بر مطالب حقي هستند که مطرح مي شود. همانطور که بايد شبهات را شناخت و پاسخ آن را فراهم کرد، ابتدا شبهه شناسي را يک ضرورت تبليغي بايد تلقي کرد .
لذا قرآن روشي را براي برخورد با اين گونه مسائل ارايه مي دهد که حالت «پاسخ نقضي» دارد. به عنوان مثال در مقابل مخالفان جنگ احد که بعد از شهادت رزمندگان بهانه ها را آغاز کردند، اين آيه را مطرح مي کند :
- اَلَّذِينَ قَالُواْ لإِخْوانِهِمْ وَ قَعَدُواْ لَوْ اَطَاعُونَا مَا قُتِلُوا قُلْ فَادْرَؤُوا عَنْ اَنفُسِكُمُ الْمَوْتَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ : کساني که به جنگ نرفته، در باره ي برادرانشان که در جنگ شرکت کردند، گفتند اگر حرف ما را گوش کرده بودند، کشته نمي شدند. بگو اگر راست مي گوييد، مرگ را از خود دور کنيد .
پاسخ هاي نقضي در چنين مواقعي، توسط مبلغ بيشتر کار ساز است تا پاسخ هاي برهاني. در مثال بالا، چون بحث قتل، مطرح بود، پاسخ نيز در باره ي موت است که هر دو گوياي «زنده نبودن» و «زنده نماندن» است .
حضرت ابراهيم در باره ي آفريدگار جهان، با نمرود استدلال به زنده کردن و ميراندن انسان توسط خدا کرد وقتي او گفت : «من هم مي ميرانم و زنده مي کنم» ؛ ديگر به او نگفت به اين دليل و آن سخن تو درست نيست؛ بلکه يک باره در جواب او فرمود : «خداي من خورشيد را از مشرق برمي آورد تو از مغرب بَرآور» :
- ... قَالَ أَنَا أُحْيِـي وَ اُمِيتُ قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَإِنَّ اللّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ ...

١٩ . استفاده از وسايل تبليغي روز در قرآن استفاده از وسايل روز را در برخورد موسي با ساحران مي بينيم. وقتي دشمنان از آن ابزار استفاده مي کنند، چرا ما آن ها را تحريم کنيم؟ بلکه بايد از همان وسيله براي حفظ منافع خود برضد آنان بهره گيريم :
- وَ أَلْقِ مَا فِي يَمِينِكَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا... : آن را که در دست راستت هست، بينداز؛ تا آنچه را ساخته اند، فرو برد ...

٢٠ . مقايسه کردن قرآن يکي ديگر از روش هاي تبليغي را مقايسه ي بين چيزهايي که قابل انکار نيست، قرار داده؛ بيشتر کار برد آن براي محسوسات است؛ براي مردم، از هر قشر و طبقه، ساده و قابل فهم مي باشد .
- وَ مَا يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ (١٩) وَ لَا الظُّلُمَاتُ وَ لَا النّورُ (٢٠) وَ لَا الظِّلُّ وَ لَا الْحَرُورُ ... : کور و بينا، تاريک و نور و سايه و گرما با هم، برابر نيستند .

٢١ . نمي دانم از سنت هاي فراموش نشدني قرآن جهت آموزش ما، عبارت «نمي دانم» است که با اهل علم بودن ما سازگاري ندارد!! و بايد در اين باره تمرين فراوان کرد تا بدانيم «ندانستن عيب نيست» و «همه چيز را همگان دانند» . به ويژه بسياري از پرسش هاي احکام و ... هست که بي مطالعه نمي شود، پاسخ داد. قرآن به پيامبر مي فرمايد : بگو نمي دانم :
- قُل اِن اَدري
يا در پاسخ افرادي که زمان قيامت را مي پرسيدند، پيامبر به طور صريح نفرموده نمي دانم بلکه فرموده «خدا مي داند» که اين نوع پاسخ نيز به فرمان خداست :
- قُل اِنَّما عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي ...
(بعلاوه آيه را با حصر هم آورده و در آخر آن، همين عبارت را با اندک تغيير، تکرار کرده است .)

٢٢ . عدم رنج قرآن به نکته ي ديگري در روش تبليغ توجه دارد تا مبلغ گمان نکند حاشا و کَلاّ حتماً بايد از همه جهت، بيش از توان وجودي خود، تلاش نمايد و در حقيقت خود را در رنج و سختي اندازد تا همه را خداگرا کند .
قرآن، مبلّغ را مأمور به وظيفه مي داند نه مأمور به نتيجه :
- مَا اَنزَلنا عَليکَ القرآنَ لِتَشقي : قرآن را برتو نازل نکرديم تا خود را به تعب اندازي در آيه ي ديگر وظيفه ي پيامبر را فقط «ابلاغ» يعني پيام رساني مي داند :
- ما علي الرّسولِ اِلاّ البَلاغ ...

٢٣ . هدف تبليغ شناخت هدف در تبليغ، بسيار مهم است. اگر هدف از کاري که انسان مي کند ، مشخص نباشد، عمل لغو و بيهوده و خسران آوري را انجام مي دهد .
قرآن هدف تبليغ را بيان فرموده است :
- إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِيرًا (٤٥) وَدَاعِيًا إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجًا مُّنِيرًا : اي پيامبر ما تو را گواه و مژده ده و هشدار دهنده و دعوت گر به خدا، با اجازه ي او فرستاديم و چراغ روشنگري - براي زدودن تاريکي ها - هستي .
اين هدف کلي است که وظيفه مبلغ را «داعياً الي الله» بيان مي کند و هر چه راجع به هدف از بعثت پيامبران مطرح مي کند تحت لواي اين کلي قرار دارد. مثل آيه :
- لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَ الْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ... : ما پيامبران را با دلايل روشن فرستاديم و کتاب، قانون و ميزان – وسيله ي سنجش – همراه آنان نازل کرديم تا مردم عدالت را بر پا دارند ...
برپايي قسط و عدل، زمينه ساز گرايش به خداست که مبلغ بايد به آن توجه کامل داشته باشد و اگر روابط اجتماعي سالم، بين انسان ها در جامعه فراهم شود، به هدف اصلي و کلي تبليغ، يک گام نزديک تر مي شويم .
يا اگر در قرآن مي فرمايد : وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ : همانا تو فوق العاده بر خلق عظيمي هستي؛ داراي اخلاق حسنه ي برتر مي باشي. يا اگر پيامبر (ص) مي فرمايد : «انّي بُعِثتُ لاُتَمِّمَ مَکارِمَ الاَخلاق» ، براي آن است که انسان از طريق اخلاق حسنه، مي تواند نردبان ترقي – به کمال مطلق رسيدن – را بالا رود. در حقيقت بايد گفت : اين ها مقدمه ي همان هدف اصلي است .

٢٤ . تبليغ فردي يکي ديگر از سنت هاي تبليغي قرآن، فعاليت تبليغي بر روي فرد است که يک مبلغ با کار فرهنگي اين چنيني – اگر چه زمان بيشتري را سپري مي کند – ولي يک فعاليت تبليغي تشکيلات زا را پي ريزي مي نمايد. تبليغ فردي بيشتر در زمان و مکاني کاربرد دارد که دشمن بر ضد مبلغ جوّ رواني و شورش جمعي را فراهم مي آورد تا به او گرايش پيدا نکنند. قرآن براي شکستن اين جوّ، از افرادي مي خواهد، تک تک و دو نفر، دو نفر بروند، انديشه کنند که آيا جوّ هوچيگري درست است يا نه؟ چون در آن زمان که دشمنان از پيشرفت پيامبر وحشت نموده، جو ايجاد کردند و آن حضرت را مجنون قلمداد نمودند، قرآن اين چنين پيشنهادي داد :
- قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا مَا بِصَاحِبِكُم مِّن جِنَّةٍ ... : بگو شما را به يک چيز نصيحت مي کنم که براي خدا بلند شويد و دو تا دو تا و تک تک برويد و فکر کنيد که همنشينتان يعني پيامبر جنون ندارد .

٢٥ . قول سديد مبلغ نبايد سخنان و بحث هايي را مطرح کند که بي پايه و اساس است و مخاطب بتواند بطور بديهي آن را رد کند. گفتار يک ميلغ، بايد آن چنان قوي و محکم و به اصطلاح «جامع و مانع» باشد که هيچ خدشه اي نتوان به آن وارد کرد. اگر مبلغ چنين روشي نداشته باشد، پايگاه اجتماعي پيدا نمي کند و سخنان او تأثير گذار نيست. البته در بند اول که «خلق بهترين ها» را آورديم، اين مطلب را مي رساند و « بهترين ها» با «قول آبکي» ، سازگاري ندارد ولي به لحاظ اهميت و تأکيد قرآن، آن را جدا مطرح کرديم :
- يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلاً سَدِيدًا : اي گروندگان! پرواي خدايي پيشه کنيد و گفتار نفوذناپذير بگوييد. قرآن بر قول سديد که همان گفتار «جامع و مانع» يا گفتار بي دَرز است، تأکيد دارد .

٢٦ . بلاغ مبين تکيه ي قرآن براي تبليغ اين است که بيان مبلّغ، واضح و روشن باشد به طوري که براي همه کس، قابل فهم باشد. پيامي که با رمز و رموز، با کنايه و مغلق باشد، نمي تواند بر ديگران تأثيرگذارد. وحي خداوند به پيامبران، گفتار همه کس فهم است. لذا مبلغ بايد هميشه کلام و گفتارش، رسا و بدون ثقل فهم باشد :
- وَ مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلَاغُ الْمُبِينُ .
(البته اين بند از سنت تبليغي قرآن بي ارتباط با «لسان قوم» و «کلّم النّاس علي قدر عقولهم» نيست و مي توان هر دو را يکي دانست از باب تأکيد، جدا آورده ايم .)

٢٧ . ظرفيت مخاطب از سنت هاي تبليغي مطرح شده در قرآن، توجه به مخاطب از جنبه ي فکري و قدرت درک و فهم او مي باشد. يک مکتب پيشرو وقتي مي تواند تأثير گذار و موفق باشد که براي همه ي طبقات مردم، قابل فهم گردد؛ مردم هر چه را بفهمند، در باره اش ساکت مي شوند و آرامش پيدا مي کنند .
بسياري از مسايل دشوار وجود دارد، که قرآن با روش ( لَقَد يَسَّرنا القُرآنَ لِلذِّکر) ؛ آسان کردن يا قابل فهم کردن با توجه به «ظرفيت فکري مخاطب» يا «اندازه ي فهم» شنونده ، طوري برخورد مي نمايد که مخاطب بپذيرد :
- اَللهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ... : خدا، نور آسمان ها و زمين است .

٢٨ . استفاده از زمان و مکان سنت ديگري که براي تبليغ در قرآن آمده، استفاده کردن از موقعيت هاي مختلف، براي پيشبرد امر تبليغ است .
حضرت ابراهيم وقتي شب فرا رسيد، ستاره اي را مشاهده کرد و گفت : «اين پروردگار من است» . وقتي ناپديد شد، گفت «من ناپديد شونده را دوست ندارم»
- فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَـذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لا أُحِبُّ الآفِلِينَ .

٢٩ . تخريب مقدس شده ها از همين بند فوق، مطلب ديگري را که قرآن به ما مي آموزد، کشف مي کنيم. در روش برخورد حضرت ابراهيم با تحريفات مقدس و تخريب آن ها، بهره برداري يا بکار گيري روش هاي روانشناسانه ي اجتماعي لازم است .
حضرت ابراهيم چرا مي گفت : «اين ستاره خداي من است» يا مي گفت «خورشيد پروردگار من است» و وقتي اينها غروب مي کردند، مي فرمود : «غروب کننده ها و ناپديد شونده ها را دوست ندارم» ؟
اگر مردم به چيزي معتقد شوند، آن را مقدس مي دانند و از وجودشان زدوده نمي شود مگر اين که از راهش وارد شويم تا بتوانيم در مرحله ي روشنگري، آن مقدس شده را به قبل از مقدس شدن : (مرحله ي نامقدس بودن) آن برگرداند. هنگامي که اين کار انجام شد، نابود کردن آن، امري آسان مي شود و توان از بين بردن آن پديد مي آيد اگر چه شايد هنوز هم افرادي باشند که آن را مقدس بدانند. حضرت ابراهيم يک مقدس شده را در معرض نمايش مي آورد، سپس آن را در ذهن شان خراب مي کرد تا به قومش بفهماند که انديشه و ديدگاه شان در باره ي اين پديده، نادرست است .
پس اگر چيز نادرستي مقدس شد، وقتي فهميديم مقدس نيست، مي شود آن را حذف کرد. ستاره خدا شد، خورشيد خدا شد، وقتي خدا نبودن آن ها روشن گرديد، مي شود از دل بيرون راند؛ از جايگاه مقدسي که در وجود انسان دارد، بيرون راند و حذف کرد .
اين روش «تخريب ذهني» است؛ هنگامي که تخريب ذهني صورت گرفت و مبلغ در اين نبرد تبليغي پيروز شد، نوبت به مرحله ي «تخريب مصداقي» و بيرون ذهني مي رسد؛ وقتي فهميده شد : بت، خدا نيست، مي شود آن را خرد کرد .


٣٠ . رشد يا کمال

٣٠ . رشد يا کمال يکي از اميال فطري و کشش هاي ذاتي انسان، علم است؛ انسان در پي آن است تا از مجهولات خود بکاهد و بر معلومات خود بيفزايد لذا مبلغ بايد مخاطبان را با مطالب جديد و نا گفته به طرف کمالات يا رشد رهنمون باشد. قران اين نکته را از زبان جنيان مي گويد :
- .... أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِّنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا (١) يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ ...

٣١ . وظيفه ي پرورش مبلغ بومي يکي ديگر از سنت هاي تبليغي قرآن آن است که وظيفه داريم براي هر قوم و قبيله اي، از خودشان مبلغ تربيت شود و از هر منطقه، فرد يا افرادي با فراگيري احکام خدا و شناخت دين، مردم منطقه ي خود را به آن رهنمون شوند :
- فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ... : پس چرا از هر فرقه اي دسته اي کوچ نمي کنند تا در دين آگاهي ژرفگونه پيدا کند؟

٣٢ . تقيه (در وضعيت فشار) در مناطقي که مبلغ نمي تواند وظيفه ي خود را آشکارا انجام دهد، بايد حرکت تبليغي خود را به شکلي پنهان و سر پوشيده آغاز کند. قرآن در اين باره اشاره مي نمايد :
- ... وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِيمَانِ... کسي که بعد از ايمان به خدا، کفر ورزد، مگر اين که مجبور گردد در حالي که قلبش به ايمان آرامش داشته، ولي هر کس سينه اش از کفر پر شده باشد، پس بر آنان غضب خداست و عذابي بزرگ دارند .
-... إِلاَّ أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَاةً... : مؤمنان به غير از مؤمنان ديگر، کافران را اوليا و دوست خود نگيرند. کسي که چنين کرد از جانب خدا در چيزي نيست – عمل او وجهه ي خدايي ندارد-. مگر اين که از آنان در هراس باشد و خداوند شما را از خودش بر حذر مي دارد و به طرف او برگشتن است .
- وَقَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ... : و مردي مؤمن از آل فرعون که ايمانش را پنهان مي کرد، گفت : آيا قصد کشتن مردي را داريد که مي گويد : خدا پروردگار من است؟ ...

٣٣ . مجهز به علوم روز در عصر هر پيامبري يکي از جلوه هاي دانش بشري نزد همه ي مردم قابل توجه بوده است. لذا پيامبران، آن جلوه را به شکل برتر و کاملتر داشته اند و از همه دانشمندان عصر خود افضل و برتر بوده اند به همين جهت، با عنايت خداوند متعال در راه برتري مکتب خود (اسلام در هر عصر) بدون آموزش لازم، توسط هم نوعان خويش، سر آمد مردم آن منطقه بوده اند. در قرآن به معجزه ي علم طب و علوم ديگر حضرت عيسي، به ناقه صالح، دست نوراني و عصاي موسي اشاره شده و معجزه حضرت محمد (ص) نيز که قرآن است، با زباني مطرح شده که از هر جهت جنبه هاي اعجاز را داراست .
مبلغ هم بايد در اين زمينه ها که عامل جلوه گري براي مردم دارد، خود را به گوشه اي از علوم جديد مجهز نمايد که بتواند تأثير بهتر و بيشتري بر مخاطبان داشته باشد .

٣٤ . تبليغ عملي گويندگان و سخنوران و مبلغان هر ايده و مرامي، بايد خود، از اولين افرادي باشند که به گفته ها و مطالب عنوان شده از طرف خود، عمل مي کنند تا پيامبر خودش عامل به وحي نباشد، نمي تواند به ديگران بگويد شما چنين کاري را انجام دهيد. اگر گوينده عامل به گفتارش باشد. ديگران نيز به گفته هاي او عمل مي کنند و الاّ مبلغ نمي تواند در مخاطب، تأثير گذارد به همين جهت فرياد قرآن بلند است که :
- يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ (٢) كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لا تَفْعَلُونَ : اي مؤمنان چرا آنچه را عمل نمي کنيد، مي گوييد؛ کينه و نفرت بزرگي در پيشگاه خدا دارد که بگوييد آنچه را، انجام نمي دهيد .
به عبارت ديگر : تلاش قرآن در سنت تبليغي خود به دنبال هماهنگ کردن گفتار و رفتار است. گوينده بايد آنچه را مي گويد، خود در کردارش متبلور نمايد. در صورتي که چنين نباشد، آن گوينده را محکوم مي کند
- لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ ... چرا چيزي را که عمل نمي کنيد، مي گوييد؟
اين سرزنش اين قدر سنگين است که در آيه بعد مي فرمايد خشم بزرگ خدا را در پي خواهد داشت : كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ : خشم بزرگي را گفتار بي عمل تان، نزد خدا پديد مي آورد .

٣٥ . رعايت فرهنگ بومي يکي ديگر از سنت هاي تبليغي قرآن، آن است که مبلغ در هر منطقه اي مي رود، توجه به فرهنگ بومي آنجا داشته باد؛ زيرا هر منطقه، فرهنگ خاص و آداب و رسوم خود را دارد؛ مراعات آن ها از طرف يک مبلّغ به چند دليل ضروري است :
الف : عدم مراعات آن، احتمال بدبيني مخاطبان را در پي دارد .
ب : بي توجهي به آن، ممکن است مبلّغ را به استهزا بکشاند و باعث ريشخند ديگران قرار دهد .
ج : عدم شناخت و مراعات آن نه تنها تبليغ او را بي اثر نمايد که مجبور به ترک منطقه خواهد بود؛ به عنوان مثال آيه اي در قرآن آمده، که مسلمانان را نهي مي کند، واژه ي «راعِنا» را بکار برند و دستور مي دهد به جاي آن « اُنظُرنا» را بکار ببريد .
«راعنا» در فرهنگ مسلمانان، يعني : اي پيامبر احکام خدا را با تأني بيان نما «مراعات ما را بنما» تا ما متوجه شويم و خوب فراگيريم. در فرهنگ يهود مدينه، حالت فحش دارد يعني : ما را تحميق کن .
اين واژه ، ورد زبان يهود شد و مسلمانان را مسخره مي کردند، لذا قرآن براي اين که اين دستاويز را از يهود گرفته و خلع سلاحشان کند تا مسلمانان را ريشخند نکنند، واژه ي جايگزين را پيشنهاد :
- أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَقُولُواْ رَاعِنَا وَقُولُواْ انظُرْنَ ...

٣٦ . مبارزه با خرافات اين روش نزديک به روش بند ٢٩ مي باشد که به خاطر اهميت آن و پر بودن جامعه ها از خرافات و سنت هاي بومي که آن را به دين يا اديان خدايي بسته اند، جدا مطرح مي کنيم، پيامبران چون مبلغان مکتب توحيد بودند، يکي از روش هاي فراگير آنان، مبارزه با خرافات يا تحريفات بود. لذا قرآن به آن اشاره مي فرمايد که به ما درس برخورد با تحريف و خرافه گرايي را ياد آوري نمايد :
- ... وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَى مَا أَنزَلَ اللّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ قَالُوا حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ شَيْئًا وَلاَ يَهْتَدُونَ : وقتي به آن ها گفته مي شود، به سوي آنچه خدا نازل کرده و به سوي پيامبر بياييد، مي گويند آنچه از پدران خود يافته ايم ما را بس است. چرا با اين که پدران آنان در باره ي چيزي تعقل نمي کردند و هدايت نيافته بودند، (بازهم، بگويند از آن ها پيروي مي کنند) ؟
در جاي ديگر مي فرمايد :
- ... أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَلاَ يَهْتَدُونَ

٣٧ . حرکت تدريجي همه ي احکام و مسايل اسلام را نمي توان يک جا و يک باره براي مردم مطرح کرد و انتظار عمل به آن ها را از آنان داشت. زيرا مردم به چيزهاي ديگري عادت کرده و بايد آن ها را کم کم زدود و مانندشان را جايگزين کرد. به همين جهت، سنت قرآن به «روش تدريجي» و «مرحله به مرحله» براي هدايت جامعه است و براي پيشبرد اهداف عاليه اسلام اين راه را مي پسندد .
به عنوان مثال : تحريم شراب و قمار را ملاحظه فرماييد : در يک مرحله مي فرمايد از شراب و قمار سؤال مي کنند به آنان بگوييد :
- ... فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ ... : گناه بزرگ در آن ها است و منافعي براي مردم دارند، که گناه آن ها بيش از سود آن دو مي باشد .
در مرحله ي بعد در باره ي شراب مي فرمايد :
- ... لاَ تَقْرَبُواْ الصَّلاَةَ وَأَنتُمْ سُكَارى : وقتي مستيد، به نماز نزديک نشويد .
در مرحله ي ديگر :
- ... إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الأَنصَابُ وَ الأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ : شراب و قمار و ... پليدي از کردار شيطان هستند .
امروزه در بعضي از مناطق جهان که مبلغان مسيحي و مسلمان آنجا حضور دارند تا مردم را به دين خود دعوت کنند، جوانان به مسيحيت گرايش بيشتري نسبت به اسلام نشان مي دهند زيرا مبلغان اسلام با شناخت جامعي آن را معرفي نمي کنند، همچنين مسيحيت در هفته يک روز عبادت دارد ولي ما پنج بار در يک شبانه روز داريم. (البته عبادت مصطلح. رمز عبادت نيز بحث گسترده اي ست که جاي خود را مي طلبد و فوايد جسمي و روحي آن روشن مي کند که کدام دين کاملتر است) در بسياري از مناطق مسلمان نشين نيز جوانان به خاطر عبادت پنجگانه، ترک دين مي کنند و مسيحي مي شوند، ( مثل : اندونزي، مناطق مسلمان نشين چين و ...) جواناني که مي خواهند مذهبي باشند ولي چون آگاهي کامل از دين ندارند، فقط کم عبادت کردن را ملاک قرار مي دهند. اين نکته بايد در همايش هاي بين المللي مبلغان مذاهب اسلامي مطرح شود و علماي جهان اسلام روشنگري نمايند .

٣٨ . جنگ رواني و موج سواري يکي ديگر از مسايل قابل توجه در سنت هاي تبليغي قرآن، براي موفقيت در امر تبليغ، توجه به ايجاد جنگ رواني است که بتوان در وقت مقتضي از آن استفاده کرد. اين قضيه را در قصه ي حضرت يوسف و برادرانش مشاهده نماييد :
برادران يوسف بر او وارد شدند تا براي منطقه ي خود مواد غذايي مثل گندم و ... خريداري نمايند .
«و هنگامي که (مأمور يوسف) بارهاي آنان را بست، ظرف آبخوري پادشاه را در بار برادرش گذاشت، سپس کسي صدا زد : « اي اهل قافله شما دزد هستيد!» آن ها رو به سوي او کردند و گفتند : «چه چيزي گم کرده ايد؟» .
گفتند : «پيمانه پادشاه را و هر کس آن را بياورد يک بار شتر (غله) به او داده مي شود؛ و من ضامن (اين) پاداش هستم.» تا پايان داستان در آيات ٧٠ به بعد سوره ي يوسف آمده است .

٣٩ . دلسوزي براي هدايت اگر مبلّغ با عشق به حرفه اش حرکت کند، موفق مي شود. تا انسان عاشق کارش نباشد و از روي محبت و دلسوزي در اين مسير گام برندارد، رمز موفقيت نخواهد داشت؛ عشق و محبت، بسياري از سختي ها، سنگلاخ ها و سنگستان ها را براي انسان، هموار خواهد کرد؛ او را به قله ي رفيع فتح و پيروزي، ظفرمندانه خواهد رساند
قرآن محبت و دلسوزي پيامبران خدا را مطرح مي کند تا به ما بفهماند که سنتي از بزرگ مبلغان توحيدي است :
- لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ، عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ، حَرِيصٌ عَلَيْكُم، بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ : به يقين، رسولي از خود شما به سويتان آمد که رنج هاي شما بر او سخت است و اصرار بر هدايت شما دارد؛ و نسبت به مؤمنان رؤوف و مهربان است .
يا در جايي ديگر، از زبان نوح مي فرمايد :
- أُبَلِّغُكُمْ رِسَالاَتِ رَبِّي وَأَنصَحُ لَكُمْ ... : رسالت هاي پروردگارم را به شما ابلاغ مي کنم و خير خواه شما هستم ...
نکته اي که روي آن تکيه شده : واژه ي «اَنصَحُ» با بُنِ نَصح (نُصح) آمده است. (در روش تبليغي پيامبر اکرم توضيح لازم خواهد آمد .)

٤٠ . ناگوشه گيري قرآن يکي از سنت هاي تبليغي خود را، پذيرش مشرکان مي داند که بتوان در صورت امکان بر روي آنان کار فرهنگي کرد. سنت انزوا و گوشه گيري از اسلام نيست، جداي از ديگران بودن را، قرآن نمي پذيرد بلکه پيوند و حتي پناه دادن به مشرکان را محار به با خدا نمي داند و به عنوان يک وظيفه ي تبليغي مي توان از اين زاويه به آن نگاه کرد که نا آگاهان را با سخن خدا آگاه نمود .
لذا قرآن مي فرمايد :
- وَ إِنْ أَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ يَعْلَمُونَ : و اگر يکي از مشرکان از تو پناهندگي خواست به او پناه بده تا سخن خدا را بشنود؛ سپس به محل امنش رسان زيرا آنان گروهي نا آگاهند .
دقت شود! اين آيه در سوره اي است که چند آيه ي قبل از آن، بحث برائت از مشرکان و قتال و جنگ با آنان را مطرح مي کند ولي با همه اين بحث ها، باز هم با نرمي دنبال بر خورد صحيح و انساني با افرادي است که به طرف پيامبر رو مي آورند و اين آيه بعد از آيه ي جنگ با مشرکان است و به ضرس قاطع مي توان گفت هم زمان با آيه ي قبل نازل شده است .

٤١ . يأس زدا براي پيشبرد اهداف تبليغي خود، قرآن اجازه نمي دهد مبلغ زود دچار يأس و نا اميدي شده و از تبليغ دست کشد بلکه مبلغ بايد به عکس دنبال اميد، و از پيش پا بر داشتن يأس ها باشد !
- وَ كُـلاًّ نَّقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَاء الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ وَ... : از اخبار و قصه هاي پيامبران برايت باز گو کرديم تا قلبت را با آن ثابت قدم نگهداريم ...
- وَ إِن يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَثَمُودُ : اگر تو را تکذيب مي کنند، قبل از آنان، قوم نوح و عاد و ثمود نيز همين کار را با پيامبران خود کردند. آيات ديگري مثل : (فرقان / ٣١) و (زخرف / ٧ – ٦) داريم .

٤٢ . آخرين حربه، ترساندن مخالفان درست است که در بحث بشارت و انذار، اشاره ي مختصري نموديم ولي به نظر مي رسد، آخرين حربه ي يک مبلغ اين است که اگر مخاطباني به هيچ صراطي قدم نمي نهند و از دروازه ي مخالفت وارد مي شوند يا به عبارت ديگر : وقتي دشمن به آخرين سلاح خود، يعني پيشگيري از تبليغ، پرداخت و قصد بي أثر کردن آن را داشت، تنها راه، اين است که با آيات قرآن، عذاب خدا را براي دشمنان بازگو کند تا بلکه بتوان حجت نهايي را عمل نمايد .
قرآن وقتي ديد کافران به گوش نکردن و ياوه سرايي در باره ي آن يکديگر را سفارش کردند، از درِ تهديد و ترساندن کافران بر آمد :
- فَلَنُذِيقَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا عَذَابًا شَدِيدًا وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ : به يقين افرادي را که کفر ورزيدند، عذاب سختي مي چشانيم و پاداشي به بدترين آنچه عمل مي کردند، به آنان مي دهيم ...
با توجه به اين که مبلغ، پيام رسان است نه ارباب و خان و شاه، نبايد شخصِ مبلغ با حالت قلدري، ديکتاتوري و تَحَکُّم با مردم برخورد نمايد و با شمشير از نيام برکشيده، خود، به تسويه حساب با آنان بپردازد :
- لَستَ عَليهِم بِمُصَيطِر : تو بر آنان سلطه گري نداري. لذا به لجبازان در مقابل پيامبران، پيام مي دهد که آخرتي خواهد بود و رسيدگي به اعمالتان صورت مي گيرد. با ذکر همين نکته، رعب و ترس را در وجود آنان زنده مي کند .

٤٣ . تطابق زماني – عقب نماندن از زمان يکي ديگر از سنت هاي تبليغي قرآن اين است که عقربه ي زمان را عقب نکشيم؛ اگر در عصر فضا و ارتباطات زندگي مي کنيم، فکرمان به عصر حجر تعلق نداشته باشد. جريان اصحاب کهف که در قرآن آمده اين نکته را به ما مي آموزد .
جوانان «کهف» براي زمان خود مناسب بودند نه براي سيصد سال بعد که از خواب بيدار شدند .
اگر چه اصحاب کهف نسبت به سه قرن بعد از خواب خود، در مسايل اعتقادي پيشرو بودند ولي براي حيات مجدد اجتماعي آن دوران، غريبه و عقب افتاده به حساب آمدند و همان طور که قرآن اشاره مي فرمايد، آنان فکر مي کردند يک روز يا مقداري از روز را خواب بوده؛ گمان مي کردند بايد در تقيه زندگي کنند و از تغيير و تحوّلات زمانه بي خبر بودند .
لذا ذهنيت جديد جامعه را بايد شناخت و از حالت پس ماندگي پرهيز کرد تا بتوان خود را با زمان تطبيق داد .

٤٤ . بي باکي پيامرسان مکتب توحيد اگر داراي روحيه اي شجاع و بي باک نباشد از ديگران که داراي مکنت و مال و منالي هستند يا از قدرت برخوردارند، تأثير پذيرشده و نمي تواند وظيفه ي خود را که رساندن مردم به کمال است، انجام دهد. به عبارت ديگر نمي تواند مبلّغ باشد. کسي که در بيابان به شوق کعبه قدم مي زند از خار مغيلان چه باک؟
لذا مبلغ بايد فقط توجه به خالق، چشمان وجود او را پر کرده و تأثيرگذار بر او خدا باشد و نه ديگران؛ در غير اين صورت نمي تواند مبلغ مکتب توحيد باشد .
قرآن به ما درس مي دهد :
- الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ... : کساني که پيام هاي خدا را مي رسانند و از او دل نگرانند و از هيچ کس جز خدا باکي ندارد ...
دل نگراني و خشيت خدا، عاملي باز دارنده از تأثير پذيري غير خالق بر انسان است و از سرزنش سرزنشگران هراسي ندارد .

٤٥ . برهان گرايي اگر در مقابل اسلام، طرحي يا نظريه اي آورند، نمي توان آن را بدون دليل پذيرفت. از خصوصيات سنت تبليغي قرآن، برهانگرايي است. قرآن در مقابل يهود و نصاري که فقط خود را بهشتي مي دانستند، تقاضاي برهان کرد :
- ... قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ بگو اگر راستگوييد (براي سخني که مي گوييد) برهانتان را ارايه دهيد .

٤٦ . جلب نظر (فراهم آوردن زمينه ي تبليغي) يکي از سنت هاي که قرآن، براي توجه و جلب نظر مخاطبان مطرح مي کند، اين است که بايد زمينه ي عرضه ي يک حرکت تبليغي را در جمع حاضر پديد آورد و کاري کرد تا توجه ديگران به مطالب حق سوق داده شود. زيرا جلب نظر ديگران براي سخنران آنقدر اهميت دارد، که زمينه ي پذيريش مطالب خود را که قصد بيان آن را دارد، در مخاطب، ايجاد مي نمايد .
به نظر ما، قرآن، آنجا که حضرت سليمان از نبودِ «هدهد» سخن به ميان مي آورد، در حقيقت قصد دارد توجه مخاطبان را به يک برنامه يا مطلب جديد، جلب نمايد و اين نبوده که پيامبر خدا از کار هدهد بي اطلاع باشد؛ به همين جهت مي گويد : «چرا هدهد را نمي بينم، غايب است؟» .. پس طولي نکشيد که هدهد آمد، با مکث اندکي، گفت : «به چيزي دست يافته ام که دست نيافته اي و از «سبا» خبر درستي برايت آورده ام؛ من زني را ديده ام که بر آنان حکومت مي کرد و ...»
اگر حضرت سليمان باخبر نبود که هدهد برايش خبر خواهد آورد، چرا با اندک زماني فاصله، از فراهم کردن زمينه براي سخن گفتن هدهد، آن پرنده داخل مي شود و براي جمع حاضر مطالب ديدني خود را مي گويد؟
بنابر اين حضرت سليمان در صدد «جلب نظر» باشندگان در مجلس براي شنيدن سخنان شگفت آور هدهد بوده است. اين روش را بايد از سليمان فرا گرفت و دنبال فراهم آوردن زمينه ي تبليغ و جلب نظر ديگران به مطالب حق خود بود. البته ناگفته نماند، اين عمل سليمان مقدمه اي براي معرفي کردن جانشين و بقيه ي ماجرا مي باشد که در قرآن آمده است .

٤٧ . توجه به نيرنگ دشمنان يکي از سنت هاي بسيار قابل توجه تبليغ، شناخت فتنه گري دشمنان اسلام است که از هر راه ممکن در صدد ايجاد : مکر و حيله و فريبکاري در بين مسلمانانند. تاکنون با اين روش جنايت هاي زيادي را در جهان اسلام انجام داده و مي دهند. هوشياري مبلّغ رمز موفقيت او و خنثا کردن نيرنگ هاي دشمنان است. اين نکات را از :
وَإِذَا ضَرَبْتُمْ فِي الأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَقْصُرُواْ مِنَ الصَّلاَةِ إِنْ خِفْتُمْ أَن يَفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنَّ الْكَافِرِينَ كَانُواْ لَكُمْ عَدُوًّا مُّبِينً :
هنگامى كه سفر مى‏كنيد اگر از نيرنگ كافران هراس داريد؛ گناهى بر شما نيست كه نماز را كوتاه كنيد زيرا كافران‏، براى شما دشمن آشكارى هستند .
جايي که خداوند براي نجات از فتنه و نيرنگ اجازه مي دهد نماز را کوتاه کرد آيا اجازه نمي دهد از بعضي اختلاف هاي جزيي دست کشيد ؟

٤٨ . شناخت و انجام مهم تر در مقابل مهم پردازش به مهم تر در مقابل مهم، نکته ديگري از سنت هاي تبليغي ست . قرآن با دقت تمام آن را يادآوري مي کند. مبلّغ در ارايه ي برنامه ي پيام رساني بايد به آن توجه داشته باشد. براي آن، نيازي به توضيح بيشتر نيست :
وَإِذَا كُنتَ فِيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاَةَ فَلْتَقُمْ طَآئِفَةٌ مِّنْهُم مَّعَكَ وَ لْيَأْخُذُواْ أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذَا سَجَدُواْ فَلْيَكُونُواْ مِن وَرَآئِكُمْ وَلْتَأْتِ طَآئِفَةٌ أُخْرَى لَمْ يُصَلُّواْ فَلْيُصَلُّواْ مَعَكَ وَ لْيَأْخُذُواْ حِذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتَهُمْ وَدَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِكُمْ وَأَمْتِعَتِكُمْ فَيَمِيلُونَ عَلَيْكُم مَّيْلَةً وَاحِدَةً وَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِن كَانَ بِكُمْ أَذًى مِّن مَّطَرٍ أَوْ كُنتُم مَّرْضَى أَن تَضَعُواْ أَسْلِحَتَكُمْ وَ خُذُواْ حِذْرَكُمْ إِنَّ اللّهَ أَعَدَّ لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُّهِينً :
و هنگامى كه با آنان باشى‏، و (خواستي در مناطق حساس مثل رزمگاه‏) براى آنان نماز برپا كنى‏، بايد گروهي از آنها با تو (نماز) برپا کنند، و سلاح هاي شان را با خود برگيرند؛ وهنگامى كه سجده كردند (و نماز پايان رسيد) ، بايد آنان (به ميدان نبرد) بروند، و ديگران كه (مشغول پست دادن يا پيكار بوده‏اند) با تو نماز گزارند؛ آنان بايد لوازم رزمي خويش را (در حال نماز) با خود حمل كنند؛ (زيرا) كافران آرزو دارند كه شما از سلاح ها و کالاى خويش غافل شده تا يك باره به شما هجوم آورند و اگر از باران يا بيماري به شما آزاري رسيد، اشکال ندارد كه سلاح هاى خود را بر زمين گذاريد؛ ولى وسايل رزمي خويش را با خود داشته باشيد؛ خداوند، عذاب خواركننده‏اى براى كافران فراهم ساخته است‏ .

٤٩ . تغيير راهکار جايي که دشمن از برنامه ي تبليغي انسان سوء استفاده مي کند، مبلّغ بايد با هوشياري تأثيرگذار، تغيير مسير يا راهکار دهد.حرکت رسول الله در تغيير قبله مي تواند الگوي ما در اينگونه امور باشد :
...قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاء فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنتُمْ فَوَلُّواْ وُجُوِهَكُمْ شَطْرَهُ وَ إِنَّ الَّذِينَ أُوْتُواْ الْكِتَابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ‏... :
به زودى افرادي کودَن مى‏گويند : چه چيزي – باعث شد مسلمانان‏- از قبله‏اى كه بر آن بودند، بازگردند؟ بگو : مشرق و مغرب‏، از آن خداست‏؛ خدا هر كس را بخواهد، به راه راست هدايت مى‏كند.«١٤٢» شما را امت ميانه‏اى قرار داديم تا بر مردم گواه باشيد؛ و پيامبر هم بر شما گواه است‏. و ما، آن قبله‏اى را كه پيش از آن بر آن بودى‏، تنها براى اين قرار داديم تا افرادى كه از پيامبر پيروى مى‏كنند، از آنها كه به پيش - از اسلام- بازمى‏گردند، بازشناخته شوند. و همانا اين حكم‏، جز بر كسانى كه خداوند آنها را هدايت كرده‏، دشوار بود. و خدا هرگز ايمان شما را ضايع نمى‏گرداند؛ زيرا خداوند، نسبت به مردم‏، خيلي با محبت و مهربان است‏. «١٤٣» ما نگاه‏هاى گردشگرتو را به سوى آسمان – که در انتظار پيام براي قبله بودي- مى‏بينيم‏! اكنون تو را به سوى قبله‏اى كه از آن خشنود باشى‏، باز مى‏گردانيم‏. پس روى خود را به سوى مسجد الحرام كن‏! و هر جا باشيد، روى خود را به سوى آن برگردانيد! و كسانى كه كتاب -آسمانى- به آنها داده شده‏، هرآينه مى‏دانند اين فرمانِ درستي ست از پروردگارشان. - و در كتاب هاى خود خوانده‏اند كه پيغمبر اسلام‏، به سوى دو قبله‏، نماز مى‏خواند- و خداوند از کردارشان - در پنهانکاري اينگونه آيات‏- غافل نيست «١٤٤» اگر براى اين کسان از اهل كتاب‏، هرگونه نشانه اي بياورى‏، از قبله تو پيروى نخواهند كرد و تو نيز، هيچ‏گاه از قبله آنان‏، پيروى نخواهى کرد. و برخي از آنها، پيروى از قبله ديگرى نخواهند كرد و اگر تو، پس از آگاه شدن - اين فرمان- از هوس هاى آنها پيروي كنى‏، تو نيز به يقين از ستمگران خواهى بود «١٤٥» كسانى كه كتاب – آسمانى- به آنان داده‏ايم‏، او - پيامبر- را همچون فرزندان خود مى‏شناسند؛ - ولى‏- گروهي از آنان‏، حق را آگاهانه كتمان مى‏كنند! «١٤٦» اين - فرمان تغيير قبله‏ حكمِ - حقى از طرف پروردگار توست‏، هرگز از ترديدكنندگان در آن مباش‏! «١٤٧»


٥٠ . ارتباط برقرارکردن

٥٠ . ارتباط برقرارکردن راه ارتباط برقرار کردن و داشتن روابط عمومي قوي يا راه پذيرش مردم، شايد اولين گام براي تبليغ است. قرآن آن را با خُلق عظيم براي پيامبر (ص) به عنوان يک اصل ياد مي کند : تو اي پيامبر داراي اخلاق با عظمت و بزرگي هستي : اِنَّکَ لَعَلي خُلُقِ عَظيم .
نشانه ي آن برخورد عالي پيامبر اکرم (ص) با مردم همان گرايش مردم به اسلام است. به قول سعدي :

کس نبيند که تشنگان حجاز
به سر آب شور گرد آيند
هرکجا چشمه اي بود شيرين
مردم و مرغ و مور گرد آيند
در جاي ديگر نيز مي فرمايد :

بنده ي حلقه به گوش ار ننوازي برود
لطف کن لطف که بيگانه شود حلقه به گوش
پذيريش مردم با نرم خويي، توجه و اهميت قايل شدن به آنان و گفتارشان، نقش اساسي در اين ارتباط برقرار کردن دارند :
- فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ... : از رحمت خداوند براي آنان نرم خو گشته اي اگر خشن و سنگدل بودي از دور تو پراکنده مي شدند ...
پيامبر به گفتار مردم آن قدر توجه داشت که بعضي در غياب حضرتش مي گفتند همه ي او گوش است يعني هر چه ديگران گويند، مي پذيرد :
- وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَ يِقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ... : کساني از آنان پيامبر را آزار مي دهند و مي گويند او گوش است.

٥١. دگرسازي جوّ ضد دين يکي از سنت هاي تبليغي قرآن، تأکيد بر شعله ور نساختن تبليغات دشمنان بر ضد دين است و يکي از راه هاي آن را عدم حضور در چنين مجامع و نشست هايي است که باعث مي شود. ديگران را برانگيزاند تا از راه هاي ممکن برنامه هاي خدايي را استهزا و مسخره کنند. در چنين جاهايي مبلغ بايد ملاحظه کند : چگونه مي تواند اين نوع حرکت هاي ضد ديني را خاموش کند؟ قران در سوره ي انعام مي فرمايد :
وَإِذَا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آيَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى يَخُوضُواْ فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ وَإِمَّا يُنسِيَنَّكَ الشَّيْطَانُ فَلاَ تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (٦٨) : هرگاه كسانى را ديدى كه آيات ما را استهزا مى‏كنند، از آنها روى بگردان تا به سخن ديگرى بپردازند! و اگر شيطان از ياد تو ببرد، هرگز پس از يادآمدن با اين جمعيّت ستمگر منشين‏!
اين نکته که تغيير بحث نيز در اينگونه موارد کارساز است از همين نمونه است.

٥٢. احترام به مخاطب (مجموعه ي سنت تبليغي قرآن) يکي از نکات بسيار مهربانانه، لطيف و ظريف در امر تبليغ، توجه همه جانبه به مخاطب است که نوع گفتار ما باعث زدگي او از ما نشود. رعايت اين نکته در موارد ديگري از سنت هاي تبليغي قرآن به روش هاي ديگر ي مطرح شده است مثل : جدال احسن، بشارت و انذار، پذيرش مردم با نرم خويي و...
اما آنچه را اينجا از قرآن برداشت مي کنيم، بالاتر از همه آن هاست. در اين آيه قرآن به ما آموزش مي دهد که خود را مجرم به حساب آور ولي اين واژه را براي مخاطب استفاده نکن. تا موجب سوء استفاده ي ديگران از گفتار شما نيز نشود : قُل لَّا تُسْأَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنَا وَلَا نُسْأَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ (٢٥ سوره سبأ) : بگو گناه و جرمي را که ما انجام داده ايم از شما نمي پرسند و کردار و رفتار شما را از ما نمي پرسند.
با اين گونه سخن گفتن، مي توان همانند قرآن حرکت کرد نه با چشم غُرّه رفتن به مردم و تندي و خشم وغضب کردن و بي دين و مرتد دانستن مردم و متهم کردن آنان بخواهيم دين خدا را پيش ببريم. با روش خدا در اين آيه مي شود کلمة الله هي العليا شود. با رفتار غير قرآني، دين خدا هي السفلي خواهد شد و بايد روز قيامت جواب منکوب کردن دين حق را داد.

روش تبليغ پيامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع)

سنت پيامبر اسلام در امر تبليغ را از چند بُعد، بايد مورد توجه قرار داد. بزرگاني که در اين باره بحث کرده اند، به طور کامل پردازش نکرده و هر محققي از منظر خود به آن پرداخته است. در روش پيامبر توجه به جنبه هاي مختلف، بالاخص روان شناختي مخاطب يا قوه ي گيرايي و تأثير پذيري و ظرفيت مخاطب، هر يک، نکته ي قابل توجهي است .
«کَلِّمِ الناسَ علي قَدرِ عُقولهم» : به اندازه ي ظرفيت فکري مردم با آنان سخن گوييد؛ بعد از آن توجه به شرايط زمان و مکان، اهميت دارد .
از زبان پيامبر (ص) نقل شده :
«انّا مَعاشِرَ الاَنبياء اُمِرنا اَن نُکَّلِمَ النّاسَ علي قَدرِ عُقولِهم» : ما پيامبران مأمور شده ايم به اندازه ي عقل مردم با آنان سخن گوييم :
نکته ي ديگري که بايد مورد دقت قرار داد، خسته نکردن مردم، هنگام مخاطب سازي ست؛ در هيچ جا نداريم که پيامبر اسلام سخنراني هاي طولاني داشته باشد؛ شايد بتوان گفت طولاني ترين گفتار پيامبر در حَجَّة الوداع و شعبانية ي آن حضرت است که در مدت کمتر از نيم ساعت به پايان مي رسد .
آنچه از قرآن در باره ي ويژگي هاي پيامبران مي شنويم، « گوش بودن» پيامبر است :
... يقولون هُوَ اُذُن
درست است که مخالفان آن حضرت چنين مي گفتند ولي هر چه باشد گوياي آن است که رسول الله کمتر حرف مي زد، بيشتر گفته هاي ديگران را مي شنيد .
از نکات بارز تبليغي پيامبرتبليغ عملي است؛ آن حضرت با کردار نيک خود، الگوي تمام نماي يک انسان کامل بود و ديگران را در عمل، به سير و سلوک حق، سوق مي داد .
در همين باره از پيامبر اکرم سخني گران بها را يادآور مي شويم :
رجلٌ عالمٌ آخذٌ بعلمه فهذا ناجٍ و رجل تارک لعلمه فهذا هالکٌ و اِنَّ اهلَ النارِ لَيَتَأَذّون من ريح العالم التارک لعلمه و انّ اشدَّ اهل النار ندامةً حسرةُ رجلٍ دعا عبداً الي الله سبحانه فاستجابَ له و قَبُلَ منه فاطاعَ اللهَ فَاَد خَلَه اللهُ الجنة و اَدخَلَ الدّاعي النّارَ بِتَرکِهِ علمِه» :
دانشمندي که علمش بکارگيرد، نجات يابنده است. عالمي که دانشش را رها کرده، نابود شونده است. به يقين اهل جهنم، از بوي گَند عالم بي عمل، اذيت مي شوند و از جهنميان ، کسي بسيار پشيمان است که ديگران را به خدا دعوت کرده و آن شنوندگان از گفتار او هدايت شده و با فرمانبرداري از خدا، بهشتي مي گردند و خداوند، دعوتگر و مبلّغ را به خاطر ترک علمش به آتش وارد نمايد .
اگر مبلّغي توانست در مسير تبليغ، خط سير پيامبر را الگو قرار دهد تا مردم آنچنان جذب او شوند که سر از پا ناشناخته، عاشق کمالات او گردند، موفق است و الاّ بدون وسواس در توفيق خود شک کند .
علي (ع) پيامبر را اين چنين توصيف مي فرمايد :
- کان اَجوَدُ الناس کفّاً : بخشنده ترين مردم
- و اجرء الناس صدراً : با ظرفيت ترين مردم
- و اصدق الناس لهجةً : راستگوترين مردم
- و اوفاهم ذمةً : خوش حسابترين مردم
- و اَليَنُهم عريکةً : نرمخوترين مردم
- و اکرمهم عِشرةً : از لحاظ آميختگي با مردم؛ جوانمرد ترين آنان
- و من رآه بديهةً هابَه : هر کس او را غير منتظره مي ديد، هيبتش او را مي گرفت .
- و من خالَطَه فعَرَفَه اَحَبَّه : هر کس با او همنشين مي شد، و مي شناختش، شيفته ي او مي شد .
آري اين پيامبر ماست که هر چه در باره ي آن دُردانه ي خلقت بگوييم، کم گفته ايم. او مجسمه ي عمل در تبليغ بود و توانست از عقب مانده ترين جامعه هاي انساني برترين جامعه خدايي را به وجود آورد .
بنابر اين روش پيامبر در گستره تبليغ را مي توان چنين بيان کرد :
- مخاطب شناسي و ظرفيت او در تبليغ .
- شرايط زمان و مکان در تبليغ .
- کم گفتاري در زمان و مکان خاص .
- توجه به همنشيان .
- تبليغ عملي .
البته لازم به ياد آوري است، آنچه قرآن در روش تبليغي خود ارائه مي دهد، سنت پيامبر در اين زمينه نيز مي باشد زيرا پيامبر، از چارچوب قرآن خارج نمي شد .
لذا سنت تبليغي قرآن، سنت پيامبر در اين امر است .
از جهت ديگري که روش تبليغي آن حضرت را ملاحظه کنيم، به چند مرحله مي رسيم :
١ - پنهان
درين مرحله پيامبر با شناختي که از اوضاع مکه و قبيله ي خود داشت، تبليغ پنهاني فردي را ملاک عمل قرار داد تا مخالفان نتوانند در آغاز راه، آن را سرکوب و در نطفه خفه کنند. پيامبر در اين مرحله با اين روش، موفقيت عالي و تشکيلات منسجمي را پديد آورد. نکته ي ديگري که اينجا قابل ذکر است، عدم برخورد علني پيامبر با بتها و بت پرستي است. تاريخ نگاران اين مرحله را سه سال ذکر کرده اند .
٢ - نيمه آشکار
درين مرحله پيامبر پا را از مقطع قبلي بيرون گذاشت و علاوه بر دعوت پنهان، دعوت باز را نيز شروع کرد و افزون بر دعوت به خالق جهان، بت پرستي را نشانه مي گرفت ولي از غير موحدان دوري نمي کرد؛ که بايد گفت دعوت خويش به اسلام، آغاز اين راه است .
٣ - عَلَني
اين دوران را بايد، دوران آشکار تبليغ ناميد که دعوت عمومي، پس از وحي آمد :
- فَاصدِع بما تُؤمَر و اَعرِض عَنِ المشرکين (٩٤) اِنّا کَفَيناکَ المُستَهزِءين (٩٥)
با توجه به پشتيباني اعلام شده در آيه، که خداوند متعال وعده ي آنرا عنايت فرمود و اعراض از مشرکان را نيز در برداشت، به طور مسلّم عناد دشمنانِ پيامبر را، بالا مي برد و اذيت و آزار آنها از حالت استهزا فراتر مي رفت؛ سپس شکنجه ها و... شروع شد و مهاجرت پيروان پيامبر آغاز گرديد .
٤ - فرامنطقه اي
مرحله ي بعد را بايد مرحله ي «فرا منطقه اي» ناميد يعني علاوه بر تبليغ آشکار، به مردمان حجگزار مناطق ديگر نيز اسلام را تبليغ مي کرد .
در اين دوران، زحمات طاقت فرساي پيامبر زياد بود و جز موارد اندکي، نتيجه اي را که اراده مي فرمود، نمي گرفت؛ مثل بيعت يثربي ه .
٥ - مرحله نهايي يا طرح و اجراي نظامات اسلام
دوران بعدي را بايد مرحله عنوان کردن نظامات اسلام و اجراي آن ناميد که بعد از هجرت شروع شد .
از بُعد ديگري اگر به روش تبليغي پيامبر نگاه کنيم، به ديدگاه استاد مطهري مي رسيم که در مجموع آنرا بر چهار اصل استوار کرده است :
الف : عقلانيّت
«پيامبران مي خواهند سخن خودشان را در درجه ي اول به عقلها ابلاغ کنند»
ب : مهرباني و عطوفت
«ايمان اجبار بردار نيست آنچه پيامبران مي خواهند ايمان است… ايمان اجبار بردار نيست چون ايمان، اعتقاد است، گرايش است، علاقه است، اعتقاد را … علاقه و مهر و محبت را، گرايش باطني را با زور نمي شود ايجاد کرد… راه آن حکمت است، موعظة الحسنة است» .
«حکمت مرحله اقناع فکري و موعظه مرحله اقناع روحي» .
ج و د : مژده و بشارت، انذار و بيم دادن
«در تبليغ اسلام، سهل گير بود نه سخت گير. بيشتر بر بشارت و اميد تکيه مي کرد تا ترس و تهديد؛ به يکي از اصحابش که براي تبليغ اسلام به يمن فرستاد دستور داد که :
يَسِّر و لا تُعَسِّر، بَشِّر و لا تُنَفِّر، يعني آسان گير و سخت نگير؛ نويد بده؛ ميل ها را تحريک کن و مردم را متنفر نساز»
«پيامبر فرمود، يک نفر مبلّغ بايد مبلّغ سماحت و سهولت دين باشد کاري بکند که مردم به امر دين تشويق و ترغيب شوند» .
«راجع به سبک بيان پيغمبر اکرم داستان هاي زيادي هست که نشان مي دهد پيغمبر چقدر از خشونت در سخن پرهيز داشته است... فرق است ميان خشونت و صلابت؛ صلابت داشتن، ... شجاع بودن، نترسيدن غير از خدا، غير از مسأله خشونت داشتن است» .
«تبشير، حکم قائد را دارد يعني از جلو مي کشد و انذار حکم سائق را دارد يعني از پشت سر مي راند و هر دوي اين ها يک عمل را انجام مي دهند ...
اشتباه است اگر داعي و مبلّغ تنها تکيه اش روي تبشير ها باشد و يا تنها، تکيه اش روي انذار ها باشد، بلکه جانب تبشير بايد بچربد... غير از تبشير و انذار، يک عمل ديگر داريم که اسمش تنفير است : يعني عمل فراري دادن. گاهي انسان مي خواهد انذار کند با تنفير اشتباه مي کند... پيغمبر اکرم به معاذ بن جبل... نفرمود، لاتنذر : انذار نکن...، اشاره کرد... کاري نکن که مردم را از اسلام فراري بدهي، متنفّر کني... اين نکته ي بزرگي است .»


روش تبليغ پيامبر اسلام و ائمه اطهار


اينک به گوشه هايي از سنت تبليغي پيامبر، از بعد ديگري که جنبه ي روان شناختي اجتماعي دارد مي پردازيم :

١ . موقعيت شناسي يکي از سنت هاي تبليغي پيامبر، «موقعيت شناسي» يا استفاده از مقاطع حساس و نتيجه بخش است. پيامبر در تبليغ از عنصر «اِغتَنِمِ الفُرَص» : «فرصت غنيمت است» ، نهايت بهره برداري را مي کرد. مثلاً در ماه هاي حرام، در مناطق پرجمعيت، مثل بازار عکاظ و ... مي رفت و مردم را به اسلام فرا مي خواند؛ يا در مقاطع ديگري مثل پيام الغاي پيمان هاي مشرکين و برائت از آنان در حجّ اکبر سال نهم هجري يا به عنوان مثال اعلام امامت و خلافت حضرت امير (ع) در هجدهم ذي حجه ي سال ١٠ هجري در غدير خم، که بهترين جايگاه براي اجراي فرمان خداوند متعال بود .

٢ . مبارزه ي منفي مواردي که در ظاهر، موقعيت حساس به نظر مي رسيد و اقتضا مي کرد تا پيامبر براي هدايت عجله نمايد بر عکس آن حضرت خود را آماده ي تبليغ نمي کرد. اين نوع حرکت پيامبر اکرم، توأم با حکمت بوده است .
دو گروه شصت نفره از مسيحيان نجران پس از نامه ي پيامبر تصميم بر حضور در مدينه به سال دهم هجري، خدمت پيامبراکرم رسيدند ولي لباس هاي پر زرق و برق دلرباي آنان که براي گرايش مردم مدينه پوشيده بودند، مانع توجه پيامبر اکرم به آنان شد، اولين ضربه هاي کاري بر آنان وارد آمد تا سه روز مات و مبهوت در مدينه سرگردان بودند. در صدد چاره بر آمدند و علي (ع) را به عنوان واسطه به آنها معرفي کردند. علي (ع) فرمود : «برويد اين رزق و برق ها را از خود دور کنيد و به شکل عادي بر پيامبر وارد شويد حتماً موفق مي شويد .»
پيامبر اکرم آنها را به حضور پذيرفت و با مهرباني زايد الوصف، مسافران نجران را به اسلام دعوت کرد. که آيات آغازين سوره ي آل عمران ، در همين باره است .

٣ . آراسته و معطر آراستگي يکي از خصوصيات برتر و چشم پرکن پيامبر اکرم (ص) بود، اين عمل نه فقط براي تأثير تبليغ، بلکه به عنوان اين که مسلمان بايد اين گونه باشد؛ آن وجود مقدس هميشه با آراستگي کامل از منزل خارج مي شد و دقت لازم را براي مرتب بودن ، مي نمود. آراسته بودن با لباس کثيف نمي سازد و لازم نيست لباس نو باشد تا تميز به حساب آيد؛ تميز بودن يعني لکه هاي غذا، آب و چاي يا ترشحات مغز بر روي لباس نباشد. آن حضرت حتي خود را در آب مي ديد، تا مرتب ظاهر شود : «فنظر في الماء»
آراستگي ظاهر : به پوشش و کفش است، ديگري به نظافت دندان ها، گوشه هاي چشم، کناره ي لب ها و بيني انسان؛ بو ندادن جوراب و عرق زير بغل.از همه بدتر بوي بد دهن و بوي بدن چندش آور و تنفر آفرين است .
امام صادق (ع) مي فرمايد : آن مقدار که حضرت رسول براي عطر ، هزينه مي کرد، براي خوراک خود مصرف نداشت : «کان رسول الله يُنفِقُ علي الطّيبِ اکثرُ مما ينفق علي الطّعام» .
جمله ي «النظافة من الايمان» ، مصداق هميشگي آن حضرت است .
در باره ي مسواک زدن نيز که از سنت هاي مشهور پيامبر اکرم است، فرمود : حبرئيل هميشه به مسواک زدن سفارش مي کرد تا جايي که ترسيدم دندان هايم آسيب ببيند : «مازال جبرئيل يوصيني بالسواک حتي خِفتُ اَن اخفي او ادرد» .
به طور حتم لباس تميز و نظيف و دندان هاي سفيد و بَرّاق و بوي خوش از يک مبلّغي مانند پيامبر، بي نهايت تأثير جالبي بر روي مخاطب دارد .

٤ . نرمخو يکي از سنت هاي عالي پيامبر نرمخويي آن حضرت است، که عامل مهمي در جذب مخاطبان و پيشبرد تبليغ اسلام دارد؛ قرآن در سه آيه از اين خصلتِ آن اسوه ي با عظمت خبر مي دهد :
- و انک لعلي خلق عظيم : همانا تو بر بلنداي خوي و خلق عظيمي قرار داري .
- فَبِما رَحمةٍ مِنَ الله لِنتَ لَهم : نرمخو شدن تو به آنان از رحمت خداوند است .
- و منهم يوذون النبي و يقولون هو اذن... افرادي از آنان پيامبر را اذيت مي کنند و مي گويند او «گوش» است .
اين سه آيه به نرمخويي و لطيف بر خورد کردن پيامبر، اشاره دارند و نصّي است غير قابل انکار که در آن از خشونت و تند خويي خبر نيست .
دو آيه ديگر نيز در قرآن داريم که با توجه به نرمخويي آن حضرت، باز هم به گذشت و نرمي، و برخورد شايسته با مردم امر مي کند :
- ... وَاخفِض جَناحَکَ لِلمُؤمِنين : بال هاي خود را براي مؤمنان پايين آور .
- فَاصفَح الصَّفحَ الجَميل : از آنان با زيبايي تمام بگذر .
دو نکته ي مهم که در دو آيه ي آخر ذکر شد، يکي «خفض جناح» ، ديگري «صفح جميل» هر دو در اخلاق و نرمخويي پيامبر اکرم وجود دارد ولي اين که هر دو نکته، جداگانه هم مطرح شده اند، اهميت موضوع بر تأثير رواني آن ها بر مخاطبان را مي رساند که در تبليغ از جايگاه خاصي برخوردارند .
«خفض جناح» : تصوير يک پرنده را ارائه مي دهد که وقتي مي خواهد فرزندانش از گزند حوادث در امان باشند، بال هاي خود را مي گشايد؛ فرزندانش را در زيرگستره ي آن ها جاي مي دهد و بر سر عزيزانش فرود مي آورد .
«صفح جميل» : گذشت با حلم و چشم پوشي را مي رساند. «صفح» به تنهايي و در ذات خود، زيبايي را داراست ولي با «جميل» که مي آيد، زيبايي اش دو چندان مي شود. زيبايي را ديگران تعريف و تمجيد مي کنند. اين سنتِ بسيار پسنديده، از طرف پيامبر اسلام، براي دلگرم کردن مردم و تمايل آنان به اسلام است؛ عامل خوش بيني مردم به مکتبي است که مبلّغ عظيم الشأن آن در عمل نشان مي دهد، عشق به هدايت و به کمال رساندن مردم را دارد .
امام صادق (ع) از تأکيد پيامبر اکرم که چه کساني به حضرتش، شباهت دارند، نکاتي را ذکر مي کنند که پيامبر اکرم روي آن ها انگشت گذاشته اند، ملاحظه فرماييد : همه «به مدارا کردن و نرمي و عدم خشونت با مردم بر مي گردد» :
- حسن خلق
- نرمخويي و خوش بر خوردي با مردم
- مهرباني
- پر صبر
- با گذشت
- رعايت عدل و انصاف
«پيامبر فرمود : آيا به شما خبر ندهم که کدامتان بيشتر به من شباهت داريد؟
گفتند : بلي يا رسوالله
فرمود :
کسي که خلقش نيکوتر : اَحسنُکُم خُلقاً
و برخوردش با مردم ملايم : وَ اَليَنُکم کَنَف
و نيکوکارترين شما به خويشان خود : وَ اَبَرُّکُم بقرابته
و بيش از همه به برادران ديني خويش علاقه داشته باشد : وَ اَشدُّکم حُبّاً لاِخوانِه في دينه
و غضب خود را بيش از همه فرونشاند : و اَکظَمُکُم للغيظ
و بهترين فرد از حيث عفو و گذشت : و احسنکم عفواً
و بيش از ديگران رعايت عدل و انصاف را در حال غضب و خشنودي بنمايد : و اشدّکم من نفسه انصافاً في الرّضاء و الغضب .»
وجود اين صفات در يک مبلّغ، قدرت فوق العاده اي در جذب مردم نسبت به مکتب اسلام دارد به همين جهت پيامبر اکرم به اين صفات که تأثير رواني دارند، اشاره فرموده و هر کس آن ها را در وجود خود پرورش دهد به آن وجود مقدس شبيه تر است و مي تواند بگويد به رسول الله تأسي مي نمايد. نه اين که خود را يک سر و گردن از ديگران برتر بدانيم و با تَبَختُر و عُلُوّيّت و طلبکار بودن از ديگران، بخواهيم قدم در راه هدايت مردم برداريم؛ زهي خيال باطل !

٥ . دلسوز (مراقب و مواظب) از روش تأثير گذاري رواني پيامبر، بر مردم، جهت گرايش به اسلام، بايد مراقب بودن، مواظب بودن يا «دلسوز» بودن آن حضرت نسبت به مردم را مطرح کرد که به نوبه ي خود نقش بالايي در اسلام آوردن آن مردم خشن و ... داشته است. اگر چه مي توان اين بند از سخن را با بند قبلي يکي دانست ولي چون برجستگي خاصي دارد، جدا مطرح شده است .
در باره ي پيامبران ديگر، در قرآن مي خوانيم :
- اُبلِّغُکم رسالاتِ ربّي و اَنصَحُ لَکُم... پيام هاي پروردگارم را به شما مي رسانم و دلسوز شمايم .
«نَصح» و «نُصح» در لغت به معناي «اخلاص در عمل» ، «پند و اندرز» و هر کاري که از روي «شفقت و دلسوزي» انجام شود، آمده است .
به نظر مي رسد «پند و اندرز دادن» ، «دلسوزي و شفقت» و « خالص و پاک بودن» ، - هر سه معنا – به چيزي بر مي گردد که انگيزه دروني «عشق، مهرباني و دلسوزي» را در بر دارد، چه سخن خير باشد و چه عمل خير. گمان مي رود معناي اصلي نصح «مواظبت و مراقبت» از گزند حوادث باشد که هر سه معناي فوق را به هم پيوند مي زند. (آيه ي ١٢ قصص و ٨ تحريم، گوياي اين مطلب است .)
اگر يک مبلّغ توانست از جهات مختلف ديني، مواظب و مراقب مخاطبان خود باشد و در بزنگاه ها وظيفه خود را انجام دهد، مي تواند در امر تبليغ موفقيت هاي چشمگيري کسب کند .
البته از آيه ي ديگري که در باره رسول خدا و خصوصيات آن حضرت سخن مي گويد، به شدت علاقه آن حضرت که از لحاظ مراقبت و مواظبت، دلسوزانه در فکر هدايت مردم است پي مي بريم :
لَقَد جاءَکم رسولٌ من انفسکم، عزيزٌعليه ماعَنِتُّم، حريصٌ عليکم، بالمؤمنين رَؤُفٌ رحيم : رسولي از خودتان براي شما آمد که از (فرط محبت) ، رنج و سختي هاي شما بر او سخت است (او را به رنج اندازد) و بر (آسايش دنيايي و آخرتي شما) ، بسيار حريص و نسبت به مؤمنان، رؤوف و مهربان است .
اين محبت دلسوزانه در همه جا کاربرد دارد. مولوي جلال الدين بلخي همين را در مثنوي معنوي به شعر، آورده است :

از محبّت تلخ ها، شيرين شود / وز محبت مسّ ها، زرين شود
‏از محبت دُرد ها صـافي شود‏ / وز محبت درد ها شـافي شود‏
از محبت خـارها، گل مي شود / وز محبت سرکه ها، مُل مي شود
از محبت دار، تخـتي مي شود / وز محبت بار، بخـتي مي شود
از محبت سِجن گُلشن مي شود‏ / بي محبت روضه گُلخَن مي شود‏
از محبت نار ، نوري مي شود / وز محبت ديو، حوري مي شود
از محبت سنگ،روغن مي شود / بي محبت موم، آهن مي شود
از محبت حزن شادي مي شود / وز محبت موم هادي مي شود
از محبت نيش، نوشي مي شود وزمحبت شير، موشي مي شود
از محبت سُقم، صحت مي شود / وز محبت قهر رحمت مي شود
از محبت مرده، زنده مي شود / وز محبت شاه، بنده مي شود
اين محبت هم نتيجه ي دانش است / کي گزافه بر چنين تختي نشست؟
اميد است پرتوي از اين محبت رسول الله (ص) در ما نيز ظهورکند تا راه دلسوزي بر امت آن حضرت را برگزيده و با تلقين به خود بتوانيم اندکي عامل آن باشيم و دست از بد خويي و زايش تنفر برداريم .
از محبت گردد او محبوب حق گرچه طالب بود، شد مطلوب حق
شد محبت را ظهور از اعتدال بي محبت نيست عالم را کمال
مولوي در جاي ديگري در باره ي تندخويي که ضد محبت است، مي گويد :
تند خويي و تعصب خامي است‏ تا جنيني، کار، خون آشامي است‏

٦ . اعتماد يکي از راه هاي موفقيت آفرين براي مبلّغ، آن است که از لحاظ روانشناسي اجتماعي بتواند اعتماد مردم را به خود جلب نمايد. اعتماد مردم تکيه گاه بسيار مهمي براي تأثير گذاري است .
امروزه مردم به روحانيت اعتماد دارند ولي در صورتي که يک مبلّغ وقتي وارد بر منطقه مي شود چند نکته را مراعات نمايد :
- توجه به آداب و رسوم محلي .
لازم به ذکر است، اين نکته بسيار اهميت دارد که بدانيم حتي در آداب و رسوم مذهبي و سلام دادن به اهل بيت (ع) در بين شيعيان نيز تفاوت هايي وجود دارد تا چه برسد به آداب و رسوم محلي، براي نمونه مثالي بياوريم :
در ايران شما مي توانيد کفش هايتان را تا کنار محراب نيز ببريد ولي در کشور هاي شبه قاره، در بعضي مناطق، وارد صحن مسجد هم که مي شويد، بايد پا برهنه برويد و يا هنگام نماز شما کسي را سر برهنه نمي بينيد. و ...
- اخلاق حسنه داشتن .
- نظافت و پاکيزگي .
- مراعات شئون روحانيت در حد اعل .
- عدم حاضر جوابي به بذله گويي و مسائل خاص
- مواظبت از حرکات و سکنات خود
- و ...
قبل از بعثت، به طورکامل، توجه مردم به طرف پيامبر اکرم (ص) ، جلب شده بود و اعتماد مردم را به همراه داشت .
از بيانات آن حضرت، هنگامي که عرصه ي تبليغ آشکار، براي آن حضرت از طرف خداوند فراهم شد و خداوند فرمود :
- فَاصدَع بما تُؤمَر و اَعرِض عَنِ المُشرکين : «دعوت خود را آن گونه که مأموري، آشکار کن و نسبت به مشرکان بي توجه باش» بر سرکوه صفا آمد و قبايل قريش را يک به يک نام برد و فرمود : يا صباحاه – عبارتي که هنگام حادثه اي در عرب به کار مي رفت - . مردم صبح هنگام به طرف آن حضرت شتافتند و گفتند چه شده؟
فرمود : «اگر به شما بگويم لشکري عظيم، در پشت اين کوه، براي غافلگير کردن شما هست که اموالتان را غارت کنند، از من باور مي کنيد؟ يا به من نسبت دروغ مي دهيد؟» گفتند : «ما تا به حال از تو دروغ نشنيده ايم.» اين باور مردم مي شود، «اعتماد» .

٧ . نگاه يکسان يکي از روش هاي پيامبر در جذب مردم، «توجه چشمي» به مردم بود. همين نکته که انسان حتي در نگاه کردن، مواظب باشد نگاه چشمانش را به همه بدهد، چقدر مؤثر است تا ديگران به طرف او گرايش پيدا کنند.
نوع نگاه كردن نيز بسيار مهم است كه نگاهي طلبكارانه ، نگاه عاقل اندر سفيه و يا نگاه تمسخر آميز نباشد. نگاهي از سر مهر و عطوفت، دلسوزي و تبسّمانه باشد تا با نگاه خود به شكار دل ها بپردازد. نگاهي كه انگار عاشقانه ودلربا است.
از امام صادق (ع) در باره نگاه آن دلرباي بشريت روايت شده :
يقسم لحظاتِه بين اصحابه فينظر الي ذا و ينظر الي ذا بالسّويه :
لحظه هاي نگاه را بين همنشينانش تقسيم مي نمود به اين و آن به يک اندازه نگاه مي کرد . ( سنن النبي ص ٤٧)
در حديث ديگري آمده که حتي نگاه آن حضرت کوتاه و لحظه اي بود، به ديگران خيره نمي شد .

٨ . دقت در آداب فردي در بين افراد جامعه، هر کس، خصوصيات اخلاقي و روش هاي خاص خود را دارد که مبلّغ بايد به آن توجه نمايد يک نفر از شوخي بدش مي آيد ديگري بدش نمي آيد و...؛ بايد دقت نماييم در برخورد با فرد طوري سخن گفته شود که حالت زدگي پيش نيايد. پيامبر اکرم اين گونه بود : «و کان لا يکلّم احداً بشيء يکرهه : با هيچ کس سخني که مورد پسند طرف نبود، ايراد نمي کرد .»

٩ . احترام بسياري از افراد جامعه هستند که اگر ذره اي احترام از طرف مقابل خود ببينند تا مرز جانفشاني براي او، از خود مايه مي گذارند. مبلّغ منتخب خداوند متعال حضرت محمد (ص) اين چنين بود. پيامبر اسلام هيچ وقت در ميان همنشينان پاهايش را دراز نکرد .
اگر يک نفر با آن حضرت مصافحه مي کرد، حضرت دستش را از دست او نمي کشيد تا آن که او، دست آن حضرت را رها مي کرد.... «لم يبسط رسول الله رجليه بين اصحابه قط و ان کان ليصافحه الرجل فما يترک رسول الله يده حتي يکون هو التارک» .
در «مناقب» روايت شده که : «رسول خدا چون به مسلماني مي رسيد ابتدا با او مصافحه مي کرد .» .
اگر مهماني بر او وارد مي شد، متکاي خود را براي او مي گذاشت .
سلمان مي گويد :
«روزي بر رسول خدا وارد شدم حضرت بر متکا تکيه داده بود، آن را براي من قرار داد آن گاه فرمود اي سلمان هر مسلماني براي برادر مسلمان خود متکا گذارد تا به او احترام گذاشته باشد، خداوند او را مي آمرزد .»
بزرگ قومي براي اسلام آوردن بر آن حضرت وارد شد. پيامبر عباي خود را براي او پهن کرد و به يارانش فرمود :
«اگر بزرگ قبيله اي بر شما وارد شد بر او اکرام نماييد» .
در حديث ديگري آمده :
«هر کس بر او وارد مي شد به او احترام مي گذاشت و بسا عباي خود را زير پايش پهن مي کرد و بالشي را که به آن تکيه مي کرد به او مي داد .»

١٠ . سلام سلام کردن يکي از روش هاي فتح بابگفت و گو، آشنا شدن با ديگران است و باعث مي شود غريبه ها يا مخاطبان به انسان رو کنند و جلب و جذب ديگران را در پي دارد .
سلام کردن کسر شأن نيست بلکه بزرگ منشي انسان را مي رساند. حتي اگر انسان به کودکان سلام کند که بهتر .
اين سنت پيامبر اکرم است ولي متأسفانه زندگي ماشيني حتي تأثير خود را طوري بر روي همه ي قشرهاي جامعه گذاشته که تا به هم کار نداشته باشيم يا از قبل آشنا نباشيم به هم سلام نمي کنيم. در فارسي هم ضرب المثلي درست کرديم که «سلام روستايي بي طمع نيست» .
مولوي نيز گفته است :
بي طمع نشنيده ام از خاص و عام من سلامي اي برادر و السلام .
پيامبر، اهل سلام بود : «و يبدء من لقيه بالسلام» : او با هرکس ملاقات مي کرد، ابتدا سلام مي گفت .
رسول خدا ضمن برخورد با چند کودک، سلام کرد و خوردني هم به آن ها داد .
تأکيد پيامبر به سلام بر کودکان تا جايي است که فرمود : « پنج چيز را تا هنگام مرگ ترک نمي کنم تا بعد از من سنّت باشد. يکي از آن ها سلام کردن بر کودکان است .»

١١ . عدم قطع کلام وقتي فردي در حال سخن گفتن است از آداب اجتماعي نيست که سخن او را لگد مال کنيم و به اصطلاح پا برهنه وسط حرف او بدويم. اين رفتار تأثير بدي از لحاظ روحي دارد و مراعات آن نشانه ادب انسان است .
يکي از سنت هاي پيامبر اکرم اين بود که کلام کسي را قطع نمي کرد : «و لا يقطع علي احد کلامه حتي يجوز فيقطعه بنهي او قيام» : اگر سخن متکلم از حد مشروع تجاوز مي کرد يا حضرت او را از آن نوع گفتار نهي مي کرد يا از مجلس بيرون مي رفت. در جايي ديگر آمده است که : «لا يقطع علي احد حديثَه» : سخن هيچ کس را قطع نکرد. چرا ما مثل پيامبر نيستيم و مي گوييم ما متوجه شديم يعني تو حرف نزن تا من بگويم . در واقع انگار ما بهتر از پيامبر مي فهميم ! اين چه حرکتي است؟

١٢ . حمل وسايل شخصي پيامبر اکرم (ص) باري بر دوش ديگران نبود تا حالت زدگي و جدايي را در ديگران پرورش دهد حتي اگر خريد مي کرد خودشان، آن را به خانه مي برد و اگر کسي هم خواست به آن حضرت کمک کند، مي فرمود : «صاحب المتاع احقّ بحمله» : شايسته تر اين است که صاحب متاع خود آن را ببرد .

١٣ . عدم شکم بارگي يکي از نکات اخلاقي که مردم به آن توجه دارند، نوع خوردن غذا است؛ حتي به لقمه ي انسان نگاه مي کنند که آيا لقمه ي بزرگ مي گيرد يا نه؛ آيا ران مرغ را؛ يا سينه آن را! آيا کم مي خورد يا زياد. آيا با صدا غذا مي خورد يا بي صدا. در آخر غذا آروغ مي زند يا نه و... کسي با پرخوري آروغ هاي آن چنان مي زند چگونه اطرافيانش، هنگام سخنراني به سخنان دُرَر بار! او توجه دارند. «نقل شده است که ابو جُحيفه در حضور پيامبر خدا (ص) آروغي زد، پيامبر فرمود : آروغ کم بزن! زيرا در قيامت بيش از همه ي مردم، آناني گرسنگي مي کشند که در دنيا سير تر بودند .«
پيامبر اکرم شکم باره نبود : ان رسول الله «لَم يَمتَلِ قَطُّ شَعَباً : براستي که رسول خدا هر گز به طور کامل شکم را پر نکرد«. و آن بزرگوار فرمود : «
نحن قومٌ لا نأکلُ حتيّ نَجوعَ و اذا اکلنا لا نَشبَعُ» ما کساني هستيم که تا گرسنه نشويم، نمي خوريم و وقتي بخوريم خود را سير نمي کنيم .
از همه مهم تر با اشراف و بزرگان غذا نمي خوردند؛ «با فقرا مي نشست و با مساکين غذا مي خورد و با دست خود به آنان غذا مي داد .»

١٤ . عيادت مريض يکي ديگر از عوامل مؤثّر در امر تبليغ توجه به مردم جامعه و منطقه ي تبليغي و ديدار با آنان، به ويژه مريضان و از پا افتادگان است .
پيامبر اکرم (ص) اهل عيادت از مريض بود حتي اگر در دور ترين نقطه ي شهر مي زيست : «يَعُودُ المَرضي في اَقصَي المَدينه»
البته زمان عيادت مريض را روايات ما طولاني نمي خواهند زيرا باعث رنجش بيمار مي گردد .

١٥ . عدم حضور با لباس زير از آداب اجتماعي که حالت زدگي و سبک شدن انسان را به همراه دارد با زير پيراهني و لباس زير، نزد ديگران حضور پيدا کردن است. پيامبر اکرم اين نکته را مراعات مي نمود. امام صادق فرمود : «وقتي رسول خدا با کسي مي نشست تا او حضور داشت لباس و زينت خود را از تن خارج نمي کرد» .

١٦ . متبسم و بشاش پيامبر اکرم اهل تبسم و خنده بود، اهل قهقهه نبود :
«رسول خدا هنگام سخن گفتن تبسم مي کرد .»
امام صادق فرمود : «... مزاح از خوش خلقي است همانا با شوخي مي تواني برادر ديني ات را مسرور نمايي؛ رسول خدا با مردم شوخي مي کرد و منظورش اين بود که مسرور سازد» . در عبارت حديث، مُداعبه آمده که منظور شوخي مؤدبانه مي باشد نه مزاح هاي خلاف اخلاق .
اگر مبلّغ با چهره اي باز و رويي خندان با مخاطبان خود رو به رو شود به طور مسلم تأثير کلام او حتمي ست ولي اگر مبلّغي با چهره اخمو و عبوس با ديگران به گفت و گو بپردازد، مخاطب بيشتر به جاي توجه به کلام مبلّغ به ناراحتي دروني گوينده، فکر مي کند و مرام را مي بيند نه کلام را
بازهم از رفتار نيک و خوش پيامبر که با چهره بشاش و باز، با ديگران برخورد مي کرد، بياوريم : «از امام صادق روايت شده که روزي عايشه نزد پيامبر بود در اين حال مردي به در خانه ي آن حضرت آمد و اجازه شرفيابي خواست، حضرت فرمود، او بد برادري است براي قبيله؛ عايشه برخاست و به درون خانه رفت. رسول خدا اجازه ورود داد و آن مرد وارد شد. عايشه عرض کرد يا رسول الله در عين حالي که فرمودي او خوب مردي نيست با روي باز و بشاش، با وي برخورد نمودي. فرمود بدترين بندگان خدا کسي است که به جهت نا سزاگويي، انسان، از مجالست با او کراهت داشته باشد : «انّ مِن اَشَرِّ عبادِ الله مَن يَکرَهُ مُجالَسَتَه لِفُحشِه»
گفته اند : رويِ خوش، ويزاي ورود به کشور دل هاست. اوحدي نيز گفته است :
خُلق خوش خَلق را شکار کند صنعتي بيش از اين چه کار کند؟
حافظ نيز دارد : به حسن خلق توان کرد صيد اهل نظر

١٧ . حضور در ورزشگاه يکي از نقاط قوت يک مبلّغ اين است که در تجمع ها و همايش هاي مردمي که بوي اتهام و فتنه از آن نمي آيد، شرکت نمايد و در حدّ توان به انجام وظيفه ي خود بپردازد. لازم نيست سخنراني هاي يک ساعته يا نيم ساعته و ... داشته باشد. همين که چند جمله بگويد، کافي است. سنت پيامبر را مشاهده فرماييد .
«حضرت رسول اکرم (ص) بر جماعتي عبور کرد؛ در بين آن ها مرد پرقدرتي بود که سنگ را از زمين بر مي داشت و مردم آن را وزنه ي قهرماني مي ناميدند و همه از عمل آن مرد نيرومند در تعجب بودند. آن حضرت پرسيد : اين جمعيت براي چيست؟ مردم عمل وزنه بردار را توصيف کردند. فرمود : «آيا به شما نگويم قوي تر اين مرد کيست؟ قوي تر از او کسي است که به وي دشنام بدهند و او تحمل نمايد و بر نفس سرکش و انتقام جوي خود غلبه کند و بر شيطان خود و شيطان دشنام دهند، پيروز و چيره گردد .»

١٨ . تجمل در لباس بعضي معتقدند اگر يک مبلّغ ژوليده باشد؛ لباس مندرس و ... بپوشد، تأثير بيشتري در امر تبليغ دارد. تبليغ به علم و عقل و فهم انسان بستگي دارد و مسأله جانبي آن توجه به جنبه ي رواني تأثيرگذاري به ديگران. به نظر ما ژوليدگي و مندرس گرايي، دليلي بر مندرس فکر کردن است و الاّ مکتب عاليه اسلام، مکتب هر عصر و زمانه است، کهنه پذيري ندارد : نوگرايي دارد. پيامبر اکرم (ص) هم لباس نو مي پوشيد و اگر لباس نو نداشت، باز لباس کهنه ي او همچون نو، تميز و ديدني بود؛ بايد گفت در ديدار با ديگران اهل تجمل و آراستگي بود .
از امام صادق نقل شده که : «مردي بر در خانه پيامبر آمد؛ در خواست ملاقات کرد. وقتي پيامبر مي خواست از اطاق خارج شود، ظرف آبي را که در آنجا بود، مشاهده کرد و سر و صورت خود را مرتب کرد؛ وقتي برگشت، عايشه پرسيد يا رسول الله! شما سرور فرزندان آدميد و رسول رب العالمين هستيد، جلو آب خود را مرتب مي کنيد؟ پيامبر فرمود :
يا عايشه انّ الله يُحِبّ اذا خرج عبده المؤمن الي اخيه اَن يَتَهَيَّأَ لَه و اَن يَتَجَمَّلَ : خدا دوست دارد وقتي انسان به استقبال برادرديني اش مي رود، آماده و آراسته باشد» .

١٩ . کار تئاتر يکي از روش هايي که تأثير خوبي بر روي شنونده و بيننده دارد، اين است که عملاً انسان نقشي را بازي کند تا مطلبي را که مي خواهد تفهيم کند و برساند، بهتر مطرح نمايد. پيامبر از اين روش که مي توان آن را قسمي از تبليغ عملي هم دانست، استفاده مي کرده است .
در اين نکته اي که از پيامبراکرم (ص) نقل مي کنيم چند جنبه، براي روان شناختي قصه مورد نظر است که بعد از نقل داستان به آن مي پردازيم. اين داستان در کتاب «ايمان و کفر» «کافي» باب استصغار الذنب آمده است :
«حضرت رسول اکرم در سرزمين بي گياهي فرود آمد و به يارانش فرمود : هيزم بياوريد گفتند : ما در محلي بي گياه (کوير) هستيم .
فرمود : هر چه مي توانيد، بياوريد .
همراهان حضرت آوردند و در مقابل آن حضرت روي هم ريختند بعد از آن پيامبر فرمود : هکذا تجتمع الذنوب : اين چنين گناهان جمع مي شوند. سپس فرمود : ايّاکم و المحقَّرات من الذّنوب فانّ لکلّ شيء طالباً اَلا! و انّ طالبها يکتب ما قدّموا و آثارهم و کلّ شيء احصيناه في امام مبين. : از گناهان کوچک بپرهيزيد زيرا براي هر چيز جوينده اي ست و جوينده گناهان هر چه را مردم پيش فرستادند و هر اثري که از خود باقي گذارند، مي نويسند و همه چيز را در امام مبين گرد آورده ايم .»
اما جنبه هاي مختلف روان شناختي روش پيامبر :
- در بيابان کويري که هيزمي وجود ندارد، فرود مي آيد تا به همراهان بفهماند نبايد گمان کنند اگر هيزم نيست و آن ها در آنجا چيزي نمي بينند، نمي توانند اصلاً شاخه گياهي فراهم کنند يعني جايي نيست که زمينه ي گناهي نباشد .
- همان طور که گشتند، هر کس مقداري هيزم تهيه کرد. در هر جايي که تصور گناه کردن نمي رود، مي شود گناه کرد .
- اگر چه هيزم اندکي تهيه کردند ولي روي هم زياد شد. گناهان کم کم جمع مي شوند و از آن ، تپه اي پديد مي آيد .
- هستند کساني که اگر دنبال چيزي بگردند، مي توانند، پيدا کنند. همين طور هستند کساني که دنبال گناه ما مي گردند، آن ها را مي يابند و بعداً از وجود آن ها بر ضد ما استفاده مي کنند .
اين نکات تأثيرات و نتايج رواني اين روش پيامبر است که با نقشه ي حساب شده، پيامبر اکرم (ص) به آن رسيد. مبلّغ مي تواند از اين سنت به عنوان يک روش استفاده کند .
اگر بخواهيم از روش هاي پيامبر در اين باب استفاده کنيم، بيش از اين نکات در سنت آن حضرت يافت مي شود که ما به اندازه ي نياز به آن اشاره کرديم .
روش ائمه (ع) نيز چيزي جز سنت پيامبر اکرم (ص) نيست ولي به لحاظ اهميت موضوع به نمونه هايي در اين باب مي پردازيم .

الف : توجه به کودکان همان طور که در روش پيامبر اکرم مشاهده کرديم، توجه به کودکان يکي از مسائل بسيار با اهميت از ديدگاه آن حضرت است. زيرا نگرش به کودک فقط به عنوان يک بچه نيست بلکه از چند جهت بايد آن را مورد دقت قرار داد .
- گيرايي کودک نسبت به بزرگترها به مراتب بيشتر است .
- کودکان چون قلب پاک و نا آلوده اي دارند، بهتر جذب مي شوند .
- غالباً در جوامع، به کودکان در خانه توجه نمي شود؛ وقتي مبلّغاني چون پيامبر اکرم و ائمه اطهار به آنان توجه مي کردند و شخصيت مي دادند، وجود آنان را تسخير مي کردند .
- آينده ي هر منطقه به دست کودکان همان منطقه خواهد بود و با فعاليت تبليغي بر روي آنان در حقيقت، منطقه را در اختيار خواهند داشت. به عنوان مثال هيچ وقت بر ضد پيامبر (ص) و امام علي (ع) ، از مدينه لشکري قهار بر نخواست ولي از شام را مشاهده فرماييد .
لذا توجه به کودکان را بايد به عنوان يک وظيفه اصلي تلقي کرد تا بتوان در دراز مدت، از آن به نفع اسلام بهره گرفت .
در گذشته اي نه چندان دور، علماي ديني به هر کجا قدم مي گذاردند، دست به جيب مي کردند و نقل و نباتي را به کودکان مي دادند تا کام خود را شيرين کنند و اين ديدار شيرين تا آخر عمر، براي کودکان، قدرت جاذبه و احترام خود را به عالم دين حفظ مي کرد. ولي آيا اکنون همه ي مبلّغان ما چنين روشي دارند؟
«نقل مي کنند امام حسن (ع) با کودکاني بر خورد کرد که در حال غذا خوردن بودند. آنان حضرت را دعوت نمودند؛ حضرت پذيرفت سپس آنان را به خانة خويش دعوت نمود و در حق آنان بخشش بسيار روا داشت .»
در سفارش هاي معصومين (ع) که مي نگريم، يکي از نکاتي که مورد عنايت قرار داده اند مهرباني با کودکان است .
در وصيت حضرت امير (ع) آمده است : «با کودکان مهربان باش و بزرگان را احترام کن ...»
از امام صادق (ع) نقل شده است که : «ان الله عزّوجلّ لَيَرحَمُ الرجُلَ لشدّة حُبِّه لِوُلدِه» : به يقين خداوند، کسي را که به فرزندانش زياد محبت مي کند به حتم، مورد رحمت خود قرار مي دهد .


ب : درک نوجوانان و جوانان نوجوانان و جوانان نيز همانند کودکان از ديدگاه معصومين (ع) مورد توجه اند. با توجه اين که جوانان از شور و هيجان خاصي برخور دارند، بايد در اين مرحله از حيات خود، احساس مسؤوليت را در آنان زنده کرد و با کنترل حساب شده و پند دادن به جا و به موقع، آنان را به کار تربيت گرفت و مرود لطف قرار داد .
با توجه به روحيه اي که نوجوانان و جوانان دارند، در مواقع خاص از آنان کارهاي بزرگ و با عظمتي سر مي زند، همان طور که اگر در مسيرهاي غير خدايي قرار گيرند، بلواها و خطاهاي جبران ناپذيري خواهند کرد. لذا نهايت دقت را بايد در بکارگيري و احساس مسؤوليت آفريني در آنان زنده نمود که تعادلي خوشايند را از آنان پديد آورد .
به سنت پيامبر که مي نگريم، ملاحظه مي کنيم با اين روش، آن حضرت سنت شکني قريش را مد نظر داشته و از طرفي دلسوز کردن جوانان براي حفظ و حراست از اسلام را بر مي انگيخته است .
به عنوان مثال اولين امير مکه، بعد از فتح مکه، يک جوان بيست و يک ساله به نام عتاب بن اُسيد مي باشد؛ همو اولين نماز جماعت را، پس از فتح مکه به جاي آورد .
اگر به مسؤوليتي که آن حضرت به اُسامةِ بن زيد در آخرين روزهاي حيات خود واگذار فرمود، بنگريد، باز شگفت زده مي شويد. فرماندهي يک نيروي عظيم نظامي را به عهده ي او گذاشت تا براي جنگ با روم آماده شود. با اين که بزرگ تر از او، (پيران قريش) مثل ابوبکر و عمر بودند و... از نصار نيز افرادي چون اين دو در لشکر او مثل سعد بن عباده و ...؛ اسامه بن زيد در اين زمان هجده سال بيشتر نداشت .
پيامبر اکرم فرمود :
«اَوصيکُم بِالشّبابِ خَيراً، فَاِنَّهُم اَرَقُّ اَفئِدَةٍ اِنَّ اللهَ بَعَثَني بشيراً و نَذيراً فَحالَفنِي الشّباب و خالَفَنِي الشّيوخ...» : شما را سفارش مي کنم : با جوانان، بهترين برخورد را داشته باشيد زيرا آنان دل نازک ترازديگرانند. خداوند مرا مژده دهنده و بيم دهنده برانگيخت، جوانان با من موافق، و پيران بر من مخالف شدند .
از اين روايت در مي يابيم برخورد با جوانان بايد طوري باشد که بتوان در گرايش آنان به دين، راه متين و ماندگاري را پيمود نه اين که طوري باشد تا باعث گريز و فرار آنان شود. خشونت با جوان، کينه توليد مي کند و به قول سعدي :
چو کردي با کلوخ انداز پيکار به ناداني سر خود را شکستي
پيامبر اکرم فرمود :
الخِرقُ شُؤمٌ و الرِّفقُ يُمنٌ : خشونت شئامت است و مدارا ميمنت
از موسي بن جعفر (ع) نيز روايتي است که تأکيد بر آموزش جوانان دارد و منظور آن است که همت يک مبلّغ بايد بر تلاش در جذب جوانان به اسلام باشد تا بتواند نفوذ تبليغي خود را تا نسل آينده در اين جوانان که پدر و مادر فرداي جامعه اند، سرايت دهد :
«من تعلَّم في شبابه کانَ بمنزلة الرسم في الحجر» : هر کس در جواني اش بياموزد، مانند نقش بر سنگ است؛ به عبارت ديگر همان طور که نقش بر سنگ ماندني است، علم در جواني نيز خواهد ماند .

ج : پرهيز از بدبويي يکي از مسايل مهمي که ائمه اطهار با تأسي به پيامبر، از آن پرهيز مي کردند، بوي بد بود .
به عنوان مثال بعضي از بدن ها هستند که عرق بدبويي دارند، قابل تحمل نيستند به ويژه اگر حداقل يک روز در ميان استحمام نکنند،. بعضي هم، شامّه و حس بويايي تيزي دارند و از بوهاي اين چنيني بسيار تنفّر دارند. اگر يک بارهم با انسانِ داراي بوي مشمئز کننده، روبرو شوند، هر وقت او را مي بينند، در ذهنشان همان بر خورد اول، تداعي مي شود .
مبلّغ که الگوي علمي و عملي براي مخاطبان خود است، بايد در اين امر، نهايت دقت را نمايد که خداي ناکرده، مردم را دين گريز نکند .
«از امام صادق (ع) روايت است : حضرت اميرالمؤمين (ع) فرمود : بوهاي بد را به وسيله ي آب بر طرف کنيد که خداوند متعال از بندگان کثيف، بدش مي آيد : تَنَظّفوا بالماء من الرائحة المُنتَنَة فانّ الله تعالي يَبغُضُ من عباده القازورة .»
اين قدر که اسلام به طهارت و پاکي اهميت داده است، به مسايل ديگر نپرداخته زيرا پاکي و طهارت اساس زندگي فردي و اجتماعي انسان است. آن همه سفارش به پوشيدن لباس سفيد شده است، يکي از مزايايش اين است که کثيف شدن آن، از ديگر رنگ ها زودتر مشخص مي شود. توجه به بوي خوش و معطر کردن خود، همه گوياي توجه اسلام به نظافت، تميز بودن و تميز ماندن است .
«از امام رضا (ع) نقل شده : که جاي حضرت جعفرالصادق (ع) در مسجد، از بوي عطر و اثر سجده ي حضرت شناخته مي شد .»
«امام صادق (ع) مي فرمايد : دو رکعت نماز انسان خوشبو، بهتر از هفتاد رکعت نماز کسي ست که عطر نزده .»
«از حضرت رضا (ع) : حضرت زين العابدين (ع) مُشکداني داشت از قلع، که در آن مُشک نهاده بود و هنگام لباس پوشيدن و بيرون رفتن، از آن مُشک به خود مي ماليد .»
مسواک زدن نيز، پرهيز از دهان بدبو مي باشد؛ به ويژه اگر دو نفر نزديک هم نشسته و صورت به صورت يکديگر باشند، بوي بد دهان همديگر را حس مي کنند؛ طرف مقابل که از بوي دهان ما مشمئز شده، ديگر توجهي به گفتار ما ندارد؛ در ذهنش دنبال يافتن راه فرار مي باشد که چگونه خود را از دست ما خلاص کند .
«از سفارش هاي پيامبر به علي (ع) اي علي! بر تو باد مسواک زدن در هنگام هر وضو و نيز فرمود : مسواک جزئي از وضو است .»
« و حضرت باقر و صادق (ع) فرمودند : دو رکعت نماز با مسواک، بهتر از هفتاد رکعت بي مسواک است .»
علاوه بر نظافت و پرهيز از بوي بد دهان، خواصّ ديگري براي مسواک آمده که از بحث ما خارج است .
تأکيد اسلام، ازاله موهاي زايد بدن است که محل تجمع ميکرب و بوي بد مي باشد. امام صادق (ع) فرمود : «هفت روز يک بار با تيغ و پانزده روز يک بار با نوره، خود را پاکيزه کنيد»
«پيغمبر (ص) هيچ کس موي زير بغل خود را بلند نگذارد که شيطان آن ها را پناهگاه خود قرار دهد .»
«علي (ع) فرمود : برطرف کردن موي زير بغل، موجب پاکيزگي و بوي آن را مي برد ؛ و سنتي است که پيامبر (ص) به آن امر کرده است .»
ائمه (ع) حتي جهت عدم بوهاي ناهنجار، در اجتماع از خوردن «سير» نهي مي کردند و از امام محمد باقر (ع) نقل شده : «... هر کس اين سبزي بدبو را مي خورد به مسجد ما نرود اگر به مسجد نرود، خودنش اشکال ندارد»
«حسن زيّات گفته است، وقتي مراسم حج را به جاي آوردم به مدينه رفتم و سراغ ابي جعفر (امام محمد باقر) (ع) را گرفتم؛ گفتند : به ينبع رفته است؛ به آنجا رفتم. امام فرمود : اي حسن به دنبالم تا اينجا آمده اي؟ گفتم : بله، فدايت شوم. اکراه داشتم که بروم و شما را نبينم. پس فرمود من اين سبزي (سير) را خورده ام خواستم از مسجد پيامبر دور باشم .»


د : توجه به ولايت توجه به مسأله ولايت ائمه (ع) بالاخص حضرت اميرالمؤمنين (ع) يکي از مسائل مهمي است که نمي شود از آن گذشت. ائمه (ع) در هر موقعيتي که پيش آمد، سعي مي کردند، در اين باره سخن گويند تا امت اسلام را نسبت به پيشينه ي تاريخي حقيقي خود، آشنا کنند .
از حضرت اميرالمؤمين (ع) در چند جا، طي چند سال حيات پر برکت خود، آن را مطرح فرموده اند که غدير خم چه بود و پيامبر اکرم چه فرمود به عنوان مثال در کتاب«الاحتجاج» طبرسي، ج ١، ص ١٨٥ مي فرمايد :
« يا معاشر المهاجرين و الانصار! الله الله لا تنسوا عهد نبيّکم اليکم في امري...» : اي گروه مهاجرين و انصار! خدا را خدا را فراموش نکنيد؛ زمان پيامبر اکرم را که در باره ي امر من چه فرمود :
در احتجاج خود در شوراي شش نفره ي عمر .
به روش امام علي نقي (ع) در پاسخ به نامه اي که بر «ردّ بر عقايد جبر و تفويض و...» نوشته اند، بنگريد که از حديث ثقلين گرفته تا حديث غدير و روايت هاي ديگر را ذکر مي فرمايد .
بنابر اين استفاده کردن از موقعيت هاي مناسب و مطرح کردن مسأله ي ولايت اهل بيت (ع) يکي از سنت هاي تبليغي امامان معصوم مي باشد .

ه : تبليغ عملي يکي از روش هاي بارز معصومين (ع) اين بود که در عمل، ديگران را به اسلام دعوت مي کردند البته نه اين که اهل بحث، گفت و گو و سخنراني نبودند بلکه بيشتر از اين روش استفاده مي کردند و حتي در بحث هاي خود نيز يک الگوي عملي بودند چه در حفظ ظاهر خود : آراسته ، وزين و معطر بيرون آمدن، چه در نوع گفتار خود که خالي از نيش و بدزباني و خشونت بود تا جايي که افرادي مثل «ابن ابي العوجا» ي مشهور، امام صادق (ع) را مولاي خود خطاب مي کرد. يعني با اين که او اهل دين نبود و آن همه حديث جعلي را ايجاد و به خورد ديگران داد ولي رفتار امام صادق (ع) تأثير عجيبي بر او گذاشته بود که اسلام تجسم را مولاي خود مي دانست. با اين که امام (ع) او را مي شناخت، يک بار هم او را از خود طرد نکرد و بد نگفت، در يک مناظره که او هيچ سخني را نپذيرفت، در پاسخ به او فرمود :
«اگر وضعيت چنين است که تو مي گويي – ولي در حقيقت اين چنين نيست – ما و شما نجات يافته ايم ولي اگر اين چنين باشد که ما مي گوييم – و همين درست است – ما نجات يافته ايم و تو نابود شده اي» .
لذا ائمه (ع) در حين گفتار هم، از روش کرداري، عامل تبليغ براي اسلام بوده اند نه اين که بيني خود را با صدا در دستمال نامرتبي در جمع، بگيرند و در حضور مردم آروغ هاي آن چناني بزنند و بعد هم بگويند «لاحول و لا قوه الاّ بالله...» که ما مسلمانيم و در هر حال به ذکر خداوند سبحان، مشغول! – بي مناسبت نيست در اينجا از پيامبر اسلام (ص) به نکته اي اشاره کنيم :
«ابن عباس – که خدايش از او راضي باد – مي گويد : رسول خدا (ص) فرمود : هر کس شکمش پر باشد نمي تواند وارد ملکوت آسمانها و زمين شود .
گفتند يا رسول الله! چه کسي از همه ي مردم بهتر است؟ فرمود : آنکه کم بخورد و کم بخندد، و به مقدار لباسي که بپوشاند، راضي باشد .
پيامبر (ص) فرمود : بپوشيد و بخوريد و بنوشيد در حد نصف ظرفيت شکمهايتان که آن جزيي از نبوت است .
باز فرموده است : آدميزاد هيچ ظرفي را پر نکرده است که بدتر و پر زيان تر از شکم باشد. چند لقمه براي فرزند آدم بس است تا پشت او را محکم کند؛ اگر ناگزير از استفاده از آن باشد، پس يک سوم را براي خوراک، يک سوم را براي نوشيدن و يک سوم را براي نفس کشيدنش اختصاص دهد .»
امام صادق (ع) به يکي از صحابه – بايد گفت به يکي از مبلّغان – فرمود :
کونوا دعاةً للناسِ بغيرِ السنتِکم، لِيُرَوا منکم الورع، والاجتهاد والصلاه و الخير فانّ ذلک داعيةٌ : براي مردم، مبلّغ غير زباني باشيد تا از شما ورع و پاکي و تلاش و نماز و خير ببينند، اين ها مردم را دعوت به دين مي کند – اينگونه بودن، تبليغ است .
در جاي ديگر، از همين امام همام آمده است : عامل زينت ما باشيد نه عامل عيب و عار ما : «کونوا لَنا زَيناً و لا تکونوا (علينا) شَين»
در سخن ديگري امام (ع) به مفضّل مي فرمايد : به شيعيان ما بگو با اجتناب از گناه و حرام هاي خداوند و پيمودن راه رضايت و خشنودي او دعوت کننده به طرف ما باشيد... «کونوا دعاةً اِلينا بالکَفِّ عن محارم الله و اجتنابِ مَعاصيه وَ اتّباعِ رضوانه ...»
در بيان ديگري که حکايت از قدرت جاذبه براي تبليغ دارد، مي فرمايد : مثل خار (شوک) نباشيد بلکه مثل برگ سبز (ورق) باشيد : «... وَ قَد خِفتُ اَن تَکونوا شَوکاً لا وَرَقَ فيه و کونوا دعاةً الي ربّکم و اُدخلُوا الناسَ في الاسلام و لا تُخرِجوهم منه» : خيلي نگرانم که شما مثل خاري باشيد که هيچ برگ سبزي در آن نيست. دعوتگر به سوي خدايتان باشيد و مردم را به اسلام داخل کنيد نه اين که (با رفتارتان) از آن خارج کنيد .
حتي برخورد امام صادق (ع) را با يک شرابخوار ملاحظه مي فرماييد. اگر ما به جاي آن حضرت بوديم، چه کاري مي کرديم؟ مثل آن حضرت برخورد مي کرديم؟ «شقراني» از نسل يکي از غلامان آزاد شده، توسط پيامبر اکرم بود؛ به همين جهت خود را از موالي مي دانست و به خاندان پيامبر نزديک مي شد، روزي که کارگزاران منصور دوانقي از بيت المال، وجهي به مردم دادند، او هم براي گرفتن آمده بود ولي آشنايي را نداشت تا واسطه قرار دهد؛ وقتي امام صادق را ديد گفت ما از شماييم و حاجت خود را گفت؛ حضرت براي او گرفت و به او فرمود : کردار نيک از هرکسي خوب و از تو چون به ما وابسته اي، خوبتر است؛ و عمل بد از هر کسي بد ولي از تو، بدتر است. شقراني فهميد که امام از اعمال او آگاه است .
اين ها نمونه هايي از تبليغ عملي ائمه (ع) بود که به قدر تشنگي از آن چشيديم و الاّ مثنوي هفتاد من کاغذ شود .

و : مناظره يا گفت و گو پيامبر و ائمه (ع) از بحث و گفت و گو با مخالفان نه تنها ابايي نداشتند بلکه اگر نوع گفتماني که آن حافظان و مبلّغان مکتب توحيد با ديگران داشتند، مورد دقت قرار دهيم به روش عالي گفت و گو نيز آشنا خواهيم شد تا عاملي براي «تنفير يعني عمل فراري دادن» نباشيم .

ز : آشنايي با مکتب هاي فکري روز همان طور که در «توجه به ولايت» ذکر کرديم، امام علي نقي (ع) به باندهاي فکري آن زمان، مثل جبريون يا غير آن ها مطلع بوده و پاسخ آن ها را مي داده اند. يا پاسخ به سؤالات بسياري از مشهوران زنادقه، توسط امام صادق (ع) مثل ابن ابي العوجاء، ابوشاکر ديصاني و ...
بحث امام رضا (ع) با اهل کتاب و مجوس و ... گوياي اين مطلب است که ائمه (ع) شناخت دقيقي نسبت به اديان تحريف شده و مکتب هاي فکري و اعتقادي دوران خود داشته اند و در مواقع مقتضي به بحث با آن ها وارد مي شدند و پيروزمندانه از آن بيرون مي آمدند .
لذا نمي شود يک نفر، خود را مبلّغ اسلام بداند و به پيشوايان آن در کسب معارف لازم براي گفت و گو تأسّي ننمايد .


تبليغ گفتاري

بخش دوم : تبليغ گفتاري

در اين بخش به «منبر و خطابه» و «تدريس» مي پردازيم که از نوع تبليغ گفتاري هستند. آنچه بايد در وهله ي نخست به آن دقت کافي داشت، خميرمايه ي اصلي بحث و بررسي اهميت موضوع آن است تا با درجه بندي بحث ها از لحاظ اهميت، به «مهم» ، «مهمتر» و «مهم ترين» بر سيم. در اين جا : آنچه، لازم و ضروري تر است، آورده مي شود :
يک مبلّغ فعال در امر تبليغ مي داند : همان طور که دين مبين اسلام، داراي اصول و فروع است بايد در موضوع تبليغي نيز آن را در نظرگيرد. همان طور که قرآن در سنت تبليغي خود، پيامبران را ابزار تبليغي خدا گرايي مي داند، مبلّغ نيز در اين چارچوب تبليغي، موضوع قابل بحث يا مهم ترين نياز تبليغي را فراهم کند و به عبارت ديگر اهداف تبليغي را بيابيم و مخاطبان را به سمت و سوي آن سوق دهيم. در اين باره فرق نمي کند که به شکل تدريسي باشد يا خطابه و منبر. آنچه اهميت دارد، نفس موضوع يا اهداف تبليغي است .
پس نقطه ي مرکزي يا مرکز ثقل موضوع تبليغي، بايد «هدايت مردم» باشد و در اين سنگرِ هدايت به انجام اين وظيفه مشغول شد؛ جا به جا کردن سنگر با حفظ مهم ترين موضوع يا هدف اصلي چالشي راپيش نمي آورد؛ آنچه ملاک است : حفظ و حراست از جريان گرايش به خير و صلاح انسان که همان هدايت به طرف کمال مطلق به حساب مي آيد، است .
قرآن در اشاره به اين مطلب و هدف اصلي پيامبران در جاي جاي «طرح ارسال رسل» آورده است. فقط به آياتي که مطلب را صريحاً بيان کرده، اشاره مي شود .
- انا ارسلناک شاهداً و مبشراً و نذيراً و داعياً الي الله باذنه و سراجاً منيراً : اي پيامبر! ما تو را گواه و بشارت دهنده و بيم دهند و دعوت گر به خدا با اجازة او و با چراغي نوراني فرستاديم .
در آيه ي ديگري ارسال رسل را براي برپايي قسط و عدالت توسط مردم مي داند که در حقيقت قسط گرايي نيز بيرون از هدف اصلي پيامبران نيست بلکه خدا گرايي وقتي کامل مي گردد که مردم براي برپايي عدالت تلاش کنند؛ اين آيه موضع گيري مردمي پيامبران بيان مي کند .
مبلّغ وقتي مي تواند در خدا گرايي موفق باشد که جهت گيري عدالت خواهي را در تبليغ خود مدّ نظر آورد؛ همان طور که امروز، مبلّغان مسيحي (بر خلاف سلف خود) ، در هر جا وارد مي شوند براي خودنمايي هم که شده در اين زمينه نيز فعاليت دارند .
- لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الکتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط... : ما پيامبران را با دلايل روشن فرستاديم و همراهشان کتاب – قانون – و ميزان – وسيله ي سنجش – نازل کرديم تا مردم قسط را بر پا دارند .
حال آنکه مشخص گرديد، بايد موضوع تبليغ بر اساس هدف شکل گيرد، به مطالبي پيرامون خطابه و تدريس مي پردازيم .

سخنراني و خطابه

سخنراني مجموعه اي است از جملات کامل، جامع و مانع، در باره ي يک بحث. بايد گفت سخنران با مهارت و هنرمندي خاص، حقايقي را تثبيت مي کند و عواطف مخاطبين را بر مي انگيزاند تا به هدفي که براي آن سخن مي گويد، دست يازد .
اگر سخنران قبل از اين که خود را در معرض نمايش و در مقابل چشمان مخاطبان خود قرار دهد، مروري هنر پيشه وار بر برنامه ي از پيش تدوين شده ي خود داشته باشد، کار درستي انجام داده است؛ زيرا مي خواهد سخن خود را در عمق ذهن مخاطب، جاي دهد؛ بر انديشه ي مخاطب، موج سواري کند و آرامش ذهني را در عقل و عاطفه ي شنونده پديد آورد. به همين جهت سخنران با موج و اوج، فراز و فرود و تُن سخن، با حرکات و سکنات نمايشي خود، نوعي خستگي از شنيدن را، از ذهن مخاطب دور نموده و او را به نقطه اي که مي خواهد، روانه مي کند و شنونده، «مومي» در دست کلام او مي شود که هر طور بخواهد به او شکل مي دهد .

بخش هاي سخنراني
١ . مقدمه مقدمه چون مدخل گفتار است، دريچه اي را براي گفتار، بر روي مخاطب مي گشايد و زمينه ي ذي المقدمه (موضوع بحث) را فراهم مي کند تا شنونده، خود را براي گرفتن مطالب بعدي آماده کند مقدمه را بايد با ظرافت خاصي بيان نمود تا آمادگي مخاطب را براي پذيرش سخنران و سخنان او فراهم نمايد .

٢ . ذي المقدمه اساس بحث سخنران يا سخنان اصلي که گوينده و متکلم را سخنران مي کند، همين قسمت از بحث است که موضوع انتخابي را بسط و شرح مي دهد؛ تفسير و تبيين مي کند .
سخنران بايد براي موضوع بحث خود، نکاتي را مورد توجه قرار دهد :
* عدم پراکنده گويي
از شروع بحث که از مقدمه آغاز مي شود، دقت نمايد موضوع خاصي را دنبال کند (به اصطلاح از شاخه اي به شاخه اي پريدن نداشته باشد) ؛ اگر سخنان خود را حاوي نکات تاريخي، داستان شعر و دلايل و براهيني مي کند، بين آن ها مانند – بند و دانه هاي تسبيح – انسجام خاصي قرار دهد تا با خلاقيت ذهني خود، موضوع را به پايان خوبي رساند. در تدريس نيز همين نکته ضروري است .
* نظم و ترتيب
حال که يک موضوع را بايد تا سر انجام نتيجه برگزيند، همان طور که به تسبيح مثال زديم، دقت در جايگاه، ترتيب و ترکيب قسمت هاي موضوع سخن، لازم است تا بدانيم، کجا استدلال را بياوريم يا يا جايگاه شعر و نکات تارخي و ... کجاست يا اگر سخنان، داراي چند بند است، انتخاب بند اول تا بند آخر بر اساسي باشد که حاوي اهميت بندهاي مذکور يکي پس از ديگري گردد. به اصطلاح – بداند درس اول را در اول و درس دهم را در جايگاه دهم قرار دهد .
* روشني بحث
نکته ي قابل توجه ديگر اين است که بحث، قابل استفاده براي همه باشد و پيچيده و مغلق نباشد تا به آساني از زبان گوينده بر حس شنيداري مخاطب فرود آيد؛ به عبارت روشن تر : از به کار بردن لغات و اصطلاحاتي که جز گوينده و تعداد اندکي شنونده، قدرت گرفتن آن و قابل هضم بودن آن، برايشان ممکن نيست، خود داري کند. قيافه ي علمي به خود گرفتن در چنين مواقعي به صلاح سخنران نمي باشد. اگر مي خواهد قيافه ي علمي بگيرد، مثلاً اين طور بگويد : «اگر بخواهم در اين باره بحث کنم، حداقل چند شب بايد فقط پيرامون اين موضوع بحث نماييم... يا بگويد اگر در باره ي فلان موضوع بخواهيم سخن بگوييم، مثنوي هفتاد من گاغذ مي شود.» لازم است يک سخنران از ترفندهاي روانشناسانه استفاده کند تا بتواند جايگاه خود را براي تبليغ باز نمايد و در مخاطبان تأثير گذارد. لذا پيام بايد رسا و گيرا باشد تا دل زدگي مخاطب را از سخنران پديد نياورد. چرا که نفهميدن مطلبي، انزجار و بيزاري را در پي دارد .
* کم گويي چون دُرّ
از نکات بسيار مهم، طولاني نکردن سخنراني است. امروزه ديگر، عموم مردم از آن چنان حوصله و صبري برخوردار نيستند که يک ساعت وقت خود را براي گوش دادن به سخنراني صرف نمايند. لذا بايد سخنران مطالب را طوري گلچين نمايند و چينش دهد که بتواند حداکثر ٤٥ دقيقه و حداقل ٣٠ دقيقه به پايان رساند. البته هرچه کمتر بهتر. اگر به گفت و گوي دو نفره يا به قول شما بين الاثنيني دقت شود، سه چهار دقيقه که با يکي صحبت مي کنيم ديگر به حرف ما گوش نمي دهد و بدنش با حرکت سر، به اين طرف آن طرف، اعلام خستگي مي کند. اگر سخنرانان محترم عنايت فرمايند، حتي کلاس هاي درسي در سراسر دنيا ٤٥ دقيقه شده زيرا تشکيل کلاس هاي درسي با روانکاوي و دقت هاي همه جانبه جهت تأثير گذاري از طرف متخصصان فن آموزش به اين مدت رسيده است .
در اين باره نظر اسلام که تمام ابعاد وجودي انسان را مورد توجه قرار داده و قانون وضع مي کند، نيز شنيدني است :
امام موسي بن جعفر (ع) در سخناني به هشام بن حکم فرمود :
«مَن مَحا طَرايفَ حکمتِه بفضولِ کلامه ... فَکَانّما اعان هواه علي هَدمِ عقله» : «اگر سه چيز بر سه چيز تسلط دهد به نابودي عقلش کمک کرده است... کسي که با سخنان زيادي و بيهوده اش، شگفتي هاي حکمت خود را از بين مي برد؛ مثل اين است که به هواي نفس خود براي منهدم کردن عقلش کمک مي کند» .
لذا سخنران بايد نهايت دقت را در طول سخنراني بنمايد که جملات نغز خود را در گرد و غبار غليظ جملات و گفتار بي پايه، دفن نکند .
در يکي از وصاياي پيامبر (ص) به ابي ذر آمده است :
«در باره ي آنچه بيهوده است سخن مگو! زيرا تو از آن بهره اي نمي بري، و زبانت را نگهدار همان طوري که روزي ات را نگاه مي داري»

٣ . خاتمه سخنران بايد در قسمت نهايي بحث به فکر نتيجه گيري و بيان مطلب عنوان شده با اختصار تمام باشد. اگر سخنان بدون نتيجه گيري پايان يابد، گوياي نقص سخنران است و جايگاه اجتماعي خود را در جمع مخاطبان از دست خواهد داد .
لذا بايد دقت لازم را در مطرح کردن خاتمه يا نتيجه ي بحث به طور جمع بندي به کار بَرَد تا بتواند هدف از طرح بحث را بيان کند .
آنچه در پايان بحث قابل ذکر است : تفاوت سخنراني و وعظ است که به نظر استاد مطهري در اين باره بسنده مي کنيم :
«موعظه با خطابه فرق دارد و خطابه، صناعت و جنبه ي فني و هنري دارد و بعلاوه هدف خطابه تحريک احساسات و عواطف است. به نحوي از انحاء، اما موعظه به منظور تسکين شهوات و هواهاي نفساني است و بيشتر جنبه منع و ردع دارد،... منع از هوا پرستي و شهوت پرستي و ربا خواري و رياکاري و تذکر مرگ و قيامت و نتايج اعمال در دنيا و آخرت، موعظه است ...»
تدريس
همان طور که گفته شد، تدريس نيز يکي از راه هاي تبليغ است که هر درسي باشد، موضوعي خاص دارد و يک مدرس بايد بتواند سلسله درس هايي را که ارائه مي دهد، علاوه بر داشتن نکات مشترک و لازم سخنراني، حالت پرسش و پاسخ نيز داشته باشد .
به نظر مي رسد اگر موضوع درسي را که مشخص کرده، نخست سؤالات تمام درس را تهيه نمايد و تدريس بر اساس همان سؤالات پيش رود، بهتر مي تواند در کلاسداري موفق و مخاطبان نيز با مطرح شدن سؤالات، وقتي ديدند پاسخ به آن ها برايشان امر دشواري است بهتر به درس توجه مي کنند و با معلومات اضافه شده بر آگاهي شان، بيشتر جذب استاد خود مي شوند تا از او تأثير پذير گردند .
در پايان هر درس هم نتيجه گيري با طرح سؤالات از طرف استاد، براي جمع بندي و تکرار، يادآوري کننده ي مطالب لازم است .

مطالب قابل طرح

چون ما مبلّغ دين هستيم؛ هدفمان از تبليغ مشخص است و تحت آن هدف کلي (هدايت در رسيدن به کمال مطلق يا سر از رضوان الله در آوردن) ، مطالبي که پله و نردبان براي اين ترقي و تعالي است، قابل طرح مي باشد که عبارتند از :

انسان شناسي «انسان شناسي» از مطالبي ست که براي آن هدف کلي، لازم به شناخت است؛ يکي از جهت اين که، يک طرفِ معامله، هدايت همين انسان است و تا انسان، مورد بررسي قرار نگيرد (که چه هست، و چگونه هست، از کجا آمده، براي چه آمده، به کجا مي رود و نيازهاي انسان چيست؟) ، نمي توان به ديگري پرداخت .
همان طور که قرآن پيرامون انسان بحث کرده، بايد از همان مسير وارد شد .

دين شناسي پس از شناخت انسان بايد به «شناخت دين» پرداخت؛ چون مي خواهيم مطرح کنيم که انسان از راه دين مي تواند به رشد و تعالي برسد .
لذا دين شناسي امر مهمي است که بايد اديان را مورد مطالعه و بحث قرار داد و پس از شناخت دين، بر اساس اين که دين، نيازي هاي انسان را برطرف مي کند، ديني را برگزيد که اميال وجودي او را سيراب نمايد و در پرورش روحي انسان، نقصي نداشته باشد تا چه رسد به بعد مادي .
اگر شناخت دين بر اساس برآوردن نيازهاي وجودي انسان استوار باشد، همان، ما را به شناخت آن اصول و فروع آن نيز مي کشاند که بتوان با ديدِ جامعي به آن نگاه کرد و با شناخت آن اصول و فروع، دين قابل پذيرش، براي بشريت مخاطبِ ما گردد .
لازم به ياد آوري است که موضوع «انسان شناسي» نيز در حقيقت شاخه اي از دين شناسي است ولي چون خود، بحث مفصّلي است، اهميت ويژه دارد، که زمينه ي شناخت دين را پرورش مي دهد و جايگاه آن را فراهم مي کند .
به نظر ما بحث هاي قابل طرح، بيرون از اين دو موضوع کلي نيستند. که مي توان به بحث هاي جزيي، تحت لواي اين کلي پرداخت. (به لحاظ اختصار از ذکر آن ها مي گذريم)
آنچه در پايان اين بحث شايان ذکر است، يادآوري توجه به بيانات رسول الله (ص) و اهل بيت (ع) که :
اولاً : زنده کردن نام بزرگان دين را در کشورهاي اسلامي به دنبال خواهد داشت .
ثانياً : سفارش اهل بيت بر اين است که ما سخنان آنان را نقل کنيم؛ زيرا زنده کردن دل ها با سخنان ملکوتي و عرفاني و کلام خدا گونه ي آن آسمانيانِ مسکن گزيده در زمين، ممکن است؛ سخن دل، حديث آنان است که هم بر دل نشيند و هم قلب ها و دل ها را احيا مي کند چون کلام شان نور و حيات طيبه است، که دم مسيحايي عيسي بن مريم (ع) در پيشگاه کلامشان زانوي تلمّذ مي زند. امام محمد باقر فرمود : «اِنّ حديثَنا يُحيي القلوب»
امام صادق (ع) نيز از حضرت اميرالمؤمين (ع) روايت فرمود :
«ذکرُنا اهلِ البيتِ شفاءٌ منَ الوعک و الاسقام و وسواس الرّيب و حُبُّنا رضي الرّب تبارک تعالي» : ياد ما – اهل بيت پيامبر – شفا از تب سوزان و دردهاي لا علاج و وسواس شک و اضطراب است؛ محبت به ما، رضايت پروردگار تبارک و تعالي را در پي دارد .

شيوه ي انتخاب موضوع

اگر مبلغي بتواند، - که بايد بتواند،- بر اساس آنچه هست، يا در جامعه با آن برخورد مي کند، موضوعي را برگزيند، گام اول و مهم تبليغ را برداشته است. به نظر مي رسد در انتخاب موضوع بايد چهار عامل را مورد دقت قرار دهد :
١ . نياز مخاطبان تبليغي : - مخاطبان ما تشنه ي چه مطالبي هستند و چه بايد براي آنان فراهم کرد .-
٢ . موقعيت جغرافيايي تبليغ : - فرهنگ آن جامعه با اهداف تبليغي در تضاد نباشد .-
٣ . موقعيت زماني تبليغ : - شناخت ايام تبليغ و اين که شنوندگان از چه گروه سني هستند و ... -
٤ . عوامل باز دارنده : - شناخت موانع و عواملي که تبليغ مؤثر را خنثا مي نمايد. به عبارت کوتاه بداند که «هر سخن جايي و هر نکته مکاني دارد .» -
در حاشيه ي اين بحث، يکي از سفارش هاي پيامبر اکرم به معاذ بن جبل را اشاره مي کنيم که او را براي تبليغ به يمن فرستاد :
«انزل الناس منازلهم – خيرهم و شرّهم-» : به منازل مردم وارد شو - چه بهترين و چه بدترينشان . -
اين بيان پيامبر اکرم بر منازل همه فرود آي، براي شناخت او از انسان ها است تا بتواند مخاطبان خود را بشناسد، نيازهاي تبليغي آنان را دريابد و بر اساس آن تصميم به بازسازي فکري در امر تبليغ بپردازد. لذا اگر نکته ي اول مورد توجه مبلّغ باشد، توجه به سه عامل ديگر براي او، امر دشواري نيست .
حال که به انتخاب موضوع اشاره کرديم، مبلّغ مي رود تا با شناخت، بر اساس موقعيت هاي موجود در جامعه، طرح يک سخنراني يا کلاس داري را بريزد و مطالبي تهيه کند که کاربرد تبليغي دارد. همان طوري که يک پزشک بعد از تفحص در گفته هاي شما، تست ها و آزمايش هايي را انجام مي دهد و با شناخت کامل از نوع مريضي، نسخه اي تهيه مي کند، مبلّغ نيز بايد چنين باشد نسخه اي فراهم نمايد که طرح او براي سخنراني است. انتخاب بحث ديني را با آيات قرآن و روايات، شعر، گفته هاي نويسندگان و آوردن حکايات در آن باره، عجين مي کند تا بتواند بحث جامعي را ارائه دهد و مورد پسند شنوندگان قرار گيرد .


روش جذب مخاطبان

بخش سوم : روش جذب مخاطبان

مخاطبان ما چه کساني اند؟ در يک کلام مي توان گفت تمام اقشار جامعه ولي به ترتيب سني بايد گفت :
- کودکان
- نوجوانان
- جوانان
- ميان سالان و کهن سالان
- بانوان
که يا شهرنشينند و يا روستانشين .
امروزه وقتي صحبت از کودکان و نوجوانان يا جوانان مي شود، نبايد دوران کودکي و خاطرات آن را به ياد آوريم و گمان کنيم نو باوگان امروزي، همانند آن دوره ي کودکي ما هستند. خير، حداقل ٢٠ الي ٣٠ سال با زمان کودکي ما فاصله ي پيشرفته دارند. بچه ي امروز با توجه به پيشرفت هاي علمي روز و استفاده از وسايل ارتباط جمعي مثل : تلويزيون، رايانه و... خيلي با دوران طفوليت ما فاصله دارد. حتي تفاوت چنداني بين شهر و روستا نيست. ولي تفاوت زماني ما تا نسل امروزي تغييرات زيادي در حرکات و سکنات و قوه ي درک و فهم آنان پديدآورده است .
آنچه در روش جذب کودکان، در اوج قلّه جذب قرار دارد، توجه به عواطف روحي و احساسات رواني آنان است؛ اين نکته را نبايد فقط خاص کودکان قرار داد بلکه بقيه ي انسان ها نيز در هر گروه سني، داراي همين نکته ي ظريف مي باشند ولي در گروه سني پايين، بروز آن بيشتر است .
لذا اسلام تأکيد مي کند، تکريم و توجه به کودک صورت گيرد زيرا در کشش او به طرف ما نقش مهمي دارد؛ سنت و منش پيامبر اکرم بهترين الگو براي رفتار ما با کوچک ترين نسل يک خانواده است. و فرمود : «اَکرِموا اولادکم» . در جاي ديگري از آن حضرت منقول است : «لا يُرهِقهُ و لا يَخرُق به : او را احمق و نادان، ابله و سفيه نخوانيد» .
اينجا بايد به نکته ي جالبي اشاره کرد : ما، قبل از آن که با افراد کم سن يک خانواده تماس بر قرارکنيم، لازم است با خانواده ارتباط داشته باشيم تا نقش تربيتي خانواده در اجتماعي پروريدن کودک را ياد آوري نماييم. اگر خانواده موفق نباشد، به نتيجه ي مطلوب نمي رسيم. به اين نکته توجه شود :
«کودک غالباً تصوري که از پدر و مادر در ذهن دارد در مورد ديگر بزرگ سالان تعميم مي دهد اگر از مصاحبت با والدين لذت ببرد، ميل دارد با ديگر بزرگ سالان آميزش کند... اگر رابطه بچه با پدر و مادر رضايت بخش نباشد او ممکن است تصور کند از ارتباط با ديگران نيز راضي نخواهد شد روي اين زمينه از تماس با ديگران خود داري مي کند .»
زمينه ي ارتباط بر قرارکردن کودک با ديگران، به ويژه بزرگ سالان را پيامبر با آن ظرافت خاص که به رفتار والدين با کودک بر مي گردد، در منش خانواده با طفل مي داند که بايد با فرزندان رفتاري بزرگ منشانه و جوانمردانه داشت و احترام نهادن و تکريم کردن کودک، نقش مهمي در آينده ي اجتماعي او بازي مي کند. وقتي ارتباط با آن گروه سني از روي احترام باشد، در تأثير پذيري او از مربيان بزرگ سال به طور مسلم بيشتر و بهتر خواهد بود .
مبلّغ بايد ديدِ روانشناسي نسبت به کودکان و نوجوانان پيدا کند و چون مي خواهد براي تبليغ آنان گام بر دارد و موفق شود، به حتم ضرورت دارد با روانشناسان کودک در باره ي شناخت حالات روحي آنان، مشاوره نمايد و شناخت کسب کند يا کتاب هايي که در باره ي تربيت کودکان و روانشناسي تربيتي اين قشر نوشته شده، مطالعه نمايد و از طرف ديگر به روايات معصومان (ع) در ارتباط با کودکان مراجعه نمايد .
به عنوان مثال، نمي توان گفت اسلام اجازه مي دهد کودک را براي تربيت، کتک زد يا براي به مکتب آوردن و درس خواندن، فلک کرد و براي توجيه رفتار نادرست خود به روايتي هم استناد کنيم که نا درستي اش از متن آن پيداست .
- اولاً : روايات ديگري داريم که بيشتر با طينت و فطرت انسان سازگاري دارد و آن آزاد گذاشتن اطفال، براي انجام بازي است که کمتر بزرگ سالان، بازي کودکان و به قول معروف، شيطنت کودکان را تحمل مي کنند و با عتاب و تندي، مانع بازي و لجبازي آنان مي شوند .
- ثانياً : اسلامي که اجازه نمي دهد جلوي بازي بچه ها را گرفت، به هيچ وجه اجازه نمي دهد براي فراگيري مسايل ديني آن ها را مورد ضرب و شتم قرار داد .
به نظر ما، اگر رواياتي واژه ي «ضرب علي» در آن به کار رفته، معناي صحيح کار برد فعل را دقت نمي کنيم ما «ضرب علي يده» را : «بر دست او زد» معنا مي کنيم ولي عرب آن را «منع کرد» يا «نهي کرد» معنا مي کند .
امام موسي کاظم (ع) مي فرمايد :
«بازيگوشي طفل در کودکي مطلوب است تا در بزرگي، بردبار باشد و سزاوار نيست که او جز اين باشد : تَستَحِبُّ عَرامَةُ الغلام في صِغَرِه ليکون حليماً في کِبَره ما ينبغي اَن يکون الاّ هکذا» به عبارت ديگر : اگر بچه، اهل بازي و حالت هاي کودکانه نباشد، بايد کمبود داشته باشد .

زمان فراگيري فرهنگ دين
اما کودکان سؤالي اکنون به ذهن مي رسد که وقت آموزش يا تبليغ دين براي کودکان از چه سِنّي آغاز مي شود و يک مبلّغ کدام ردة سني را مي تواند با فرهنگ دين آشنا کند .
همان طور که مي دانيم تربيت ديني يک کودک، به دوره ي جنين او بر مي گردد و خانواده به ويژه پدر و مادر بايد نهايت دقت را بنمايند تا فرزند در اين مرحله از حيات خود، در آرامش روحي به سر برد و مادر دچار هيجانات يا گرفتاري هاي عصبي و رواني نشود. زيرا براي حمل او مناسب نيست. بعد از مرحله ي جنين دوران شيرخوارگي نيز همان دقت هاي دوره ي قبل ضرورت دارد. بنا بر فرمايش امام صادق (ع) در پاسخ به شهاب بن عبد ربه در باره حق زن بر شوهرش، مرد حتّا حق ندارد به همسرش رو تُرش کند و اَخم نمايد. از همين يک روايت روشن است که اسلام برخورد با زن را تا چه حد مورد دقت قرار داده و هميشه مي خواهد خانواده در آرامش روحي رواني باشد که اثر مثبت آن بر فرزندان تا کهنسالي باقي خواهد ماند .
به نظر مي رسد از سن سه چهار سالگي مي توان روي فرزند فعاليت تبليغي نمود؛ از آموزش قرآن گرفته تا مسايل ديگر در باره ي اصول عقايد و ...
اولين تلاش براي مذهبي بار آوردن نسل جديد ، بايد با خدا گرايي و توحيد شروع شود. تا در سن ٥ سالگي مسايل مرگ و مير، و زندگي پس از مرگ را مي توان به آنان تفهيم کرد و با زدن مثال ها و آوردن داستان ها، حيات اخروي را براي او قابل هضم نمود .
البته رواياتي داريم که مي گويد : «هفت سال اول را بگذاريد کودک بازي کند و هفت ديگر او را تربيت کنيد و هفت سوم مشاور و وزير باشد»
روايات ديگري نيز از امام صادق (ع) داريم :
«٦ سال او را تحمل کنيد، ٦ سال دوم به کتاب (آموزش دين) تربيت کن، بعد، هفت (سال) او را با خود همراه کن و با روش خود ادب نما، اگر صالح شد که خوب، اگر نشد به خود واگذار» در هيچ مدرک ديني نداريم که برخورد فيزيکي با نسل بعد، صورت گيرد. در پيش تر نيز بر خورد با جوان را با روايتي از پيامبر اسلام داشتيم و نياز به توضيح بيشتر نيست .
با پيشرفت امکانات امروزي مي توان کودکان را به طوري که برايشان خسته کننده نباشد، آموزش فرهنگ ديني داد تا جرقّه هاي مذهب در وجود او از همين اوان کودکي زده شود و در دوران نوجواني مرحله ي مذهبي بار آوردن او را تکميل نمود .
در باره آموزش هاي عملي مثل روزه گرفتن نصف روز و .... رواياتي داريم که در جاي خود – کتب ديگر- آمده و نيازي به مطلب بيشتر در اين باره نيست .

اما براي جوانان دوران نوجواني که در واقع پي ريزي اش از کودکيست، دوران گذر ثبات کودکي به مرحله جوانيِ در حال دگرگوني جسمي و روحي ست. در اين دوره از ثبات، گريزان؛ و دگرگوني و تحول، فوران و غليان دارد .
جوانان داراي روحيه اي حساس و زود رنج هستند و به اقتضاي دوران بلوغ و تغييرات حالت هاي کودکي به دوران ثبات نسبي عمر، مرحله ي جواني مي رسند و چون دم دمي مزاج هستند، بايد برخورد با آنان طوري باشد که غرور جواني آنان را نشکنيم و حتا با حالت هايي که آنان براي رفتار تند، ريشخند ديگران و... دارند از در کرامت وارد شويم؛ با زبان نيز آنان را نيازاريم و با کياست و بردباري تمام، در تربيت و جذب آنان بکوشيم. از وسايل دفعي و حذفي در برخورد با آنان به طور جدّ بايد پرهيز کرد که نه تنها کارساز نيست بلکه دشمن آفرين است و همچون شمشيري ست که با تيز کردنش خودزني مي کني يا همچون اسلحه اي ست که بر فرق خويش نشانه گرفته اي. به فرمايش سعدي :

چو کردي با کلوخ انداز پيکار
به ناداني سر خود را شکستي
(همين مقدار در اين باره کفايت مي کند و مبلّغان محترم هر کدام در اين باره استاد و صاحب نظر هستند .)
چون بحث تبليغ با جوانان مطرح گرديد و «حال و هواي» جواني نيز براي مبلّغ در همراهي آنان بعيد به نظر نمي رسد، نکاتي در اينجا لازم به ياد آوري ست، توجه مبلّغ به اين که در امر تبليغ، براي هر قشري به ويژه جوانان، هيچ کس را محرم خود نداند و فرض کند مخاطبان او افرادي هستند که در صدد عيب جويي و گرفتن اشکال و ايراد در تمام زمينه ها از اويند و هيچ نقطه ي ضعفي درهيچ جريان و زمينه اي، از خود نزد آنان باقي نگذارد. مثلاً : خود را در قفس قرار داده و فرض کند : ديگران ببر و شير و پلنگند و مي خواهند او را طعمه ي خود نمايند .
پيامبر اکرم مثال جالبي در اين باره دارند که ذکر آن بر لطافت طبع انسان مي افزايد :
«يا اباذر! ... اِن المؤمن لَيَري ذنبَه کانّه صخرةٌ يخاف اَن تَقع عليه... : مؤمن گناه خود چون سنگي بالاي سر خود مي بيند که هر لحظه ممکن است بر فرقش افتد ...»
از زبان خود بترسد که نکند با زبانش بلا بر خود نازل کند و ديگران را دشمن خود نمايد .
«يا علي من خاف الناس لسانه فهو من اهل النار : هر که مردم از زبانش ترسيده باشند، اهل دوزخ است .»
نظامي در اقبالنامه گويد :

سخن گفتن نرم فرزانگي ست
درشتي نمودن زديوانگي ست
«يا اباذر ... انّ شرّ الناس مَنزلةً عندالله يوم القيامة، عالمٌ لا يَنتَفِعُ بعلمه و من طلب علماً لِيَصرفَ به وجوهَ الناس اليه لم يَجِد ريحَ الجنّة... مَنِ ابتَغَي العلمَ لِيَخدعَ به الناس لم يجد ريح الجنه... : بدترين مردم در قيامت عالمي است که از علمش بهره نگيرد و هر که علم را براي جلب نظر و خاطر مردم، طلب کند و... يا هر که علم را براي فريب مردم تحصيل کند، بوي بهشت را استشمام نخواهدکرد .» .
از حضرت اميرالمؤمنين نيز روايتي است که : «هر کس نفس خود را محاسبه کند سود برده و هر کس از آن غفلت ورزيد، ضرر کرده است؛ هر کس بترسد در امنيت قرار گرفته و هر کس عبرت گيرد، بينا شده و هر کس بينا شد، فهميده است و هر کس فهميد، آگاه شده است .»
لذا مواظب خود بودن، براي يک مبلّغ از جهتي، اساسي ترين امور است که مبلّغ بتواند بر مخاطبان خود، اثر گذار باشد. از طرف ديگر قادر باشد ذره اي سوژه به دست ديگران ندهد تا از مسير شيطان به کوبيدن و حذف او پردازند، تا نتواند به وظيفه ي خدايي خود عمل نمايد و دگر ديسي وجود او به جاي عامل تبليغ، ضد تبليغ شود .
نکته ديگري لازم به ياد آوري ست : خيلي از حرکات و سکنات يک مبلغ براي ديگران قابل هضم نيست؛ بايد در اين باره نهايت دقت از طرف مبلغ صورت گيرد که چالشي برضد خود ايجاد نکند. در يک کلمه : غير خود را محرم خود نداند .

اما ميان سالان و بزرگ سالان مخاطبان ميان سال، داراي گرفتاري هاي متعددي هستند : گيرايي حافظه اي آنان رو به نقصان است و فرصت کمي را براي فراگيري فرهنگ ديني دارند ولي از يک طرف، مسؤول تربيت نسل بعد از خود هستند و از طرف ديگر خود، به دانش ديني نيازمندند .
مبلّغ ديني بايد آن قدر پر توان و فرهيخته باشد که بتواند مانند يک استاد زبردستِ مطلع، خواسته هاي دانش ديني اين نسل را برآورده نمايد. به نظر مي رسد براي اين گروه سني با وقت کم، مي شود : مسايل بسياري را عنوان نمود. بيشترين بحث هايي که براي آنان مفيد است : بحث هاي اخلاقي، خانوادگي، مسايل عرفاني، معاد و عالم پس از مرگ و چاشني مطالب آن داستان هايي از قبيل «مردگان با ما سخن مي گويند» و ... مي باشد .
براي بزرگ سالان نيز بيشتر از توبه و استغفار، ياد پدر و مادر، توجه به زيارت اهل قبور و ...
- البته اگر از کِبَر سن دچار ثقل سامعه نشده باشند! و الاّ فقط براي ثواب در مجلس وعظ شرکت مي کنند !.
بعضي از افراد مسن از سواد بالايي برخوردارند و داراي تجربه هاي فراوان هستند که مبلّغ بايد باآگاهي تمام وارد ميدان تبليغ براي اين گروه شود. از طرف ديگر، برخي از مجالس پرجمعيت مساجد، مثل مجالس ختم و مراسم خاص، مردم براي شنيدن سخنراني نيامده اند ولي چون مأخوذ به حيا هستند، در مجلس حضور دارند. در چنين مجالسي، مبلغ بايد با دست پرتر و عامل جذب بهتري براي مردم باشد .

اما طايفه نسوان بايد زنان را در امر تبليغ طوري تربيت نموده و فرهنگ ديني را به آنان آموزش دهيم که همانند يک کتاب اطلاعات عمومي، آگاهي ديني داشته باشند و بتوانند بر روي خانواده و نسل بعد از خود تأثيرات خوبي گذارند. اگر بتوان اين طايفه را آن طور که بايد و شايد صاحب فرهنگ ديني کرد، بسياري از مشکلات خانوادگي را خود به خود حل نموده ايم و به علاوه ناهنجاري هاي اجتماعي را نيز کم کرده ايم .
آنان را بايد به تک تک وظايفشان آگاه کرد و در بسياري از موارد به کتاب ارجاع داد تا اهل مطالعه گردند .
با توجه به نکته ي فوق الذکر، لازم است بدانيم که مبلّغ اسلام بايد اهل مطالعه ي کتب مختلف در نظامات اسلام باشد تا بتواند در تمام زمينه هاي مذهبي صاحب نظر و راهنما باشد .
حال که به بحث مذکور تا اينجا رسيديم بي مناسبت نيست به رابطه با اين طايفه نيز اشاره اي بنماييم .
يکي از اميال فطري مرد گرايش به زن است و بالعکس، ولي در امر تبليغ، بايد مبلّغ نهايت دقت را بنمايد که خداي ناکرده از ناحيه اين قشر آسيب پذير نگردد .
دقت کند که هيچ وقت در معرض تهمت ارتباط با زنان قرار نگيرد و «موضع تهمت» را براي هر جلسه و نشستي، کاملاً در نظر داشته باشد .
از امام علي (ع) روايتي است که مي فرمايد :
«هر کس خود را در موضع تهمت قرار دهد، کسي را که به او تهمت مي زند، سرزنش نکند... از زنان شرور بپرهيزيد و از خوبان آنان نيز بر حذر باشيد .» :
«من وقف نفسَه مَوقفَ التُّهمة فلايَلومَنَّ مَن اساء به الظنّ واتقوا شِرارَ النساء و کونوا من خيارهنّ علي حذر» .
براي جلسات زنانه، به حتم، انسان پير يا مسنّ اميني که مورد اعتماد مردم است، در جلسه حاضر باشد و اجازه ندهيم از اين گونه مسايل به چهره ي مقدس روحانيت آسيب برسد. سلسله ي جليله ي روحانيت به منزله ي پارچه ي سفيد رنگي است که اگر لکه اي به آن بيفتد، ارزش تمام آن پارچه از بين مي رود؛ لذا نبايد يک روحاني به خود اجازه دهد که در لکه دار کردن اين مجموعه سهيم باشد. بايد معتقد باشيم که شياطين جن و انس، از راه هايي که آخرش به رسوايي ختم مي شود براي فريب، با آرايش تمام، نفس ما را تسويل مي نمايند. بايد مواظب و مراقب مرصادها بود. غير از نظارت حضرت سبحان جلّ جلاله، امروزه دوربين هاي مخفي در خصوصي ترين نقاط نيز وجود دارد .
در روايتي از پيامبر اکرم (ص) آمده :
«بزرگ ترين لشکر شيطان، يکي زنانند و ديگري غضب» : «ما لابليس جندٌ اعظمُ من النساء و الغضب» .
جايي که پيامبر اکرم (ص) به خاطر مفاسدي که ممکن است براي انسان پيش آيد، آنان را بزرگ ترين لشکر شيطان قلمداد مي کند، آيا نبايد مواظب بود تا در محاصره ي شيطان قرار نگيريم؟
البته براي اين که سوء تفاهم نشود، اضافه مي کنيم، در اين روايت که زن يکي از بزرگ ترين سپاه هاي شيطان تلقي شده، منظور اين نيست که خود زن پرورش يافته ي شيطان در اين نوع انحرافات است؛ بلکه يعني زن يکي از وسايل و ابزار هاي برنده ي مورد نياز شيطان است که از راه او شياطين به اهداف پليد خود مي رسند .
در خاتمه ي اين بحث، نکته مهمي را که براي تمام قشرهاي جامعه بايد در نظر گرفت و با زمينه سازي مناسب آن را مطرح کرد، «دوستي با اهل بيت پيامبر اکرم» صلوات الله عليهم اجمعين است و بايد آنان را «ولايي» بار آرويم تا محبت و عشق به ثقلين - «کتاب قرآن» و «اهل بيت» در وجود آنان زنده و شکوفا شود. در اين باره، هم قرآن تأکيد دارد و هم پيامبر اکرم (ص)
- قل لا اسئلکم عليه اجراً الاّ المودّة في القربي : بگو تقاضاي دستمزد بر آن – تبليغ در راه خدا – را ندارم جز اين که مودّت به اهل بيت داشته باشيد .
- «ادّبوا اولادکم عل حبّي و حبّ اهل بيتي و القران» : فرزندانتان را بر دوستي و حبّ به من و اهل بيتم و قران تربيت کنيد .
از سفارش هاي امام علي (ع) است که مي فرمايد :
«حق الله بر شما آن است که به آل پيامبر تان عشق بوريد : عليکم بحبّ آل نبيکم فانّه حق الله عليکم ...»
(در ذيل همين بيان به آيه ي که نخست اشاره شد استدلال مي فرمايد : )
«اَلا تَرَونَ الي قول الله تعالي قل لا اسئلکم عليه اجراً الاّ المودّة في القربي»
تا مردم را به شناخت آل رسول الله (ص) دعوت نکنيم، نمي توانيم محبت آنان را در وجودشان زنده و پويا کنيم و تا محبت آنان را ايجاد نکنيم، زمينه اطاعت و پيروي فراهم نمي شود. يعني «معرفت» و «محبت» و «متابعت و ولايت» اهل بيت هر سه، نکات لازم و ملزوم يکديگر مي شوند و بايد در امر تبليغ به آن ها توجه نمود، آن را يک وظيفه ي قطعي در شناساندن به مردم در نظر گرفت :
پيامبر (ص) فرمود :
«معرفةُ آلِ محمدٍ برائةٌ مِنَ النّار : شناخت آل محمد برائت از جهنم است .
و حبُّ آل محمد جواز علي الصراط : محبت آل محمد برگ جواز عبور از صراط است .
و الولاية لآل محمد امان من العذاب : محبت و دوستي آل محمد از عذاب در امان مي دارد .»


شيوه ي ارائه ي منبر

بخش چهارم : شيوه ي ارائه ي منبر

همان طور که همه مي دانيم، سخنراني کردن در باره ي هر موضوعي نياز به اطلاعات و آگاهي لازم نسبت به آن موضوع دارد؛ اگر انسان اطلاعات ذخيره و پايه اي در باره هر موضوعي نداشته باشد، نمي تواند در باره ي آن سخن براند .
بنابر اين بايد سالياني از عمر خود را به مطالعه سپري کرده تا قادر به مطرح کردن موضوعي باشد و شجاعانه در حافظه ي خود مواد خام را پيدا کند؛ با مرتب کردن، کنار هم چيدن و گلچين کردن دانسته ها، با نظم منطقي، زماني را به گفتار بگذراند .
بايد توجه داشت امروزه مردم جامعه ها بيشتر با سواد و در بعضي از موضوع هايي که ما روز و روزگاري يگانه «انا رجلٌ» آن بوديم، خبره هستند و « هل من مبارز» هم مي طلبند تا چه رسد به اين که بيايند و به سخنان ما گوش فرا دهند. لذا بايد بيش از اين ها بلد باشيم و در هر امري که دادِ سخن مي دهيم، خبره گرديم تا مورد شماتت قرار نگيريم .
در دوران آغازين دروس حوزوي، استادي داشتيم که مي فرمود :
«ريش شما را «هيپي» ها و عمامه شما را سبزواري ها دارند. پس درس بخوانيد ملا بشيد .»
نکات قابل توجه سخنران براي تهيه منبر :
١ . بداند که مي خواهد چه بگويد يا چه مسايلي را با شنوندگان در ميان گذارد .
٢ . با چه نظم و ترتيبي مي خواهد مطالب خود را بيان کند به عبارت ديگر کلام او منسجم و سلسله وار منظم باشد .
٣ . بداند که بايد هدفي از بيان مطالب خود داشته باشد و آن آگاه کردن مخاطبان است. به عبارت ديگر سخن پيام دار بگويد .
٤ . بحث را طوري بپرورد که شنوندگان را با خود هم عقيده و موافق نمايد و آنان را قانع کند .
٥ . بايد بتواند ميل و رغبت مستمعان را بر انگيزاند تا دنباله ي سخن او را در همان جلسه ي اول و جلسات آينده بگيرند .
٦ . منبر، علاوه بر داشتن وزنه ي خوب علمي، براي مخاطبان قابل فهم باشد .
٧ . گفتاري ضد و نقيض ارائه نشود .
اکنون به رواياتي پيرامون بعضي از اين نکات اشاره مي کنيم :
امام علي (ع) «فکّر ثمّ تکلّم تَسلِم من الزّلل» فکر کن سپس سخن گو تا از لغزش ها سالم بماني .
نظامي فرمود :

زبان چون به گرمي برآشفته شد
سخن هاي ناگفتني گفته شد
فردوسي فرمود :

ندانسته در کار تندي مکن
بينديش و بنگر ز سر تا به بن ...
پژوهش نما و بترس از کمين
سخن هرچه باشد به ژرفي ببين
امام علي (ع) : «لا تقل ما لا تعلم، بل لا تقل کلّ ما تعلم» : نه هر چه را نمي داني بگو و نه هر چه مي داني بگو .
به قول سعدي در بوستان :

مجال سخن تا نيابي مگوي
چو ميدان نبيني نگه دار گوي
نظامي در شرفنامه فرمود :

به هنگام خود گفت بايد سخن
که بي وقت بر ناورد بار بن
امام علي (ع) «ينبغي ان يکون علم الرجل زائداً علي نطقه و عقله غالباً علي لسانه» : بايد علم انسان بيش از گفتارش و عقلش بر زبانش غلبه نمايد .
نظامي گويد :

کرا در خرد، رأي باشد بلند / نگويد سخن هاي ناسودمند
امام علي (ع) : «احسن الکلام ما زانه حُسن النظام و فهمه الخاص و العام» : بهترين سخن، کلام با نظم و ترتيب و همه کس فهم است .
امام علي (ع) : «شرّ القول مانقض بعضه بعضاً» بدترين گفتار سخني است که بعضي از آن، بعض ديگر را نقض کند .
امام سجاد (ع) : «اياک ان تتکلّم بما تَسبِقُ الي القلوب انکارُه و ان کان عندک اعتذارُه فليس کلّ من تُسمِعُه شرّاً يُمکِنُک ان تُوَسِّعَه عذراً» : از آنچه که دل ها در انکار آن پيش مي گيرند سخن مگو اگر چه بتواني معذرت خواهي کني بنابر اين به هرکس سخن شري گفتي نمي تواني عذر خود را نيز به او برساني .
با توجه به مطالب فوق و روايات وارده پيرامون سخن، دقت خطيب در يک گفتار يک ساعته يا کمتر و بيشتر، بسيار ضروري است که در هنگام سخن، دست از پا خطا نکند و ناسنجيده سخن نگويد. اگر با بي دقتي وارد گود شود، بعيد ات سالم از آن بيرون آيد. بد نيست نکته ي تاريخي را در اينجا ذکر کنيم که خالي از لطف نيست .
«عبيده بن زبير، برادر عبدالله بن زبير از طرف او فرماندار مدينه بود روزي ضمن يکي از خطبه هايش به مردم گفت، ديديد و شنيديد که خداوند براي شتري که قيمت آن پنج درهم بود با قوم صالح چه کرد و چگونه آنان را معذب ساخت (مقصودش از شتر ناقه صالح بود که آيت بزرگ پروردگار و معجزه حضرت صالح است خداوند آن را در قرآن شريف«ناقة الله» خوانده و مردم آن را پي کردند و کشتند.) عبيده بن زبير اين اثر مقدس الهي را در منبر به پنج درهم تقويم نمود و آن ناقه را ناچيز تلقي کرد و همين امر موجب انکار شنوندگان گرديد، لب به اعتراض گشودند و به او لقب (مقوّم الناقه) شتر قيمت کن دادند اين لقب زبانزد عموم مردم مدينه شد و آن قدر در مجالس تکرار کردند که به صورت مسخره کردن فرماندار در آمد؛ عبدالله بن زبير ناچار شد او را از فرمانداري عزل کند و برادر ديگر خود مصعب را فرماندار نمايد و اين نتيجه ي گفتن يک جمله ي ناسنجيده است .»

آماده کردن بحث

در هر موضوعي که سخنران، قصد سخن دارد، علاوه بر مطالعاتِ زمينه اي در باره هر بحثي، بايد قبل از سخنراني نيز مدتي را براي آماده کردن و جا انداختن آن صرف نمايد و به تدبّر، مطالعه، بررسي، سنجش و چينش مطالب خود بپردازد .
به نظر مي رسد حداقل براي آماده کردن بحث مورد نظر، زمان مورد نياز، سه الي پنج ساعت مي باشد. اگر بدون زمينه ي قبلي و نداشتن اطلاعات پايه اي مي خواهد بحثي را آماده کند، حد اقل بايد هشت الي ده ساعت فرصت فراهم نمودن سخنراني اين چنيني را داشته باشد .
حال که کلام به اينجا رسيد؛ بي مناسبت نيست، نکته اي را متذکر شويم : ارباب سخن از همان شروع آماده کردن يک بحث، طرح کلي آن را در صفحه ي ذهن مي ريزند و يک جمله ي کوتاه را به عنوان جان کلام خود که در ضمن : حاوي پيام هم باشد بر مي گزينند و تکيه ي کلام خود قرار مي دهند که هم مطالب دنباله دار خود را فراموش نکنند و هم پيامي کوتاه و گيرا به مستعمان خود ارائه دهند .
نکته ي ديگر اين که سخنران لازم است به آن دقت کند، تمرين قبل از ارائه برنامه است. اگر انسان تبحر در سخنراني هم دارد، نبايد خود را از تمرين بي نياز ببيند. سخنراني را بايد همانند يک برنامه ي تئاتر يا هنرنمايي در فيلم دانست بلکه برتر. لذا نمي توان گفت احتياجي به آن همه دقت و آمادگي و تمرين ندارد .
به جملاتي از مرحوم فلسفي در اين باره بسنده مي کنيم :
«سخن گفتن در مجالس بزرگ با حضور هزاران نفر از اقشار مختلف مردم همانند شنا کردن در استخر و دريا است. کسي که مي خواهد در آن مجالس سخن بگويد بايد فنّ را در محيط هاي کوچک تمرين نمايد و بر کلمات و جملات تسلط يابد تا بتواند در مجالس بزرگ با سلطه و قدرت سخن بگويد و با سربلندي کرسي خطابه را ترک گويد. اگر کسي قدرت شنا گري و يا لياقت سخن به دروغ در خود تلقين نمايد و بدون تمرين کافي خود را در استخر بيفکند يا در کرسي سخن مستقر گردد، قطعاً پشيمان مي شود و با شرمساري و انفعال مواجه مي گردد. امام باقر اين واقعيت مهم را در کوتاه ترين و رسا ترين عبارت بيان نموده است :
ايّاک و الرّجاءَ الکاذب فانّه يوقعک في خوف الصادق ... بپرهيز از اميدواري دروغ که آن تو را در خوف راستين مي اندازد .»
در تمرين ها مي توان بر زيباسازي سخن، جايگزين کلمات، جملات، حتي به چينش بندهاي تنظيم شده و ترتيب يافته ي بهتري دست يافت. به ويژه مي توان بر سخن تسلط پيدا کرد که سخن همچون گوي در دست خطيب به بازي گرفته شود نه اين که سخن بر گرده سخنران سوار باشد؛ هر کجا بخواهد او را بکشد. با تمرين مي توان لگام لازم بر کلام زد و به هر چه بخواهيم با روش احسن دست يازيم :
بازهم از نوشتار مرحوم فلسفي خطيب بزرگ استفاده مي کنيم؛
«اگر سخنران بخواهد بر الفاظ زيبا تسلط يابد به گونه اي که قادر شود با سهولت آن ها را ضمن سخن به کار برد، بايد در اوقات تمرين سخن و همچنين در طول ايام سخنوري همواره دفترچه اي را با خود داشته باشد تا هر جا يک کلمه يا جمله زيبايي شنيد يا در نوشته اي خواند آن را ... ياد داشت نمايد و به ذهن بسپارد تا موقع سخنراني در جاي خود به تناسب بحث استفاده نمايد»
نکته ي ظريف اخلاقي که در پايان اين قسمت بحث، لازم به ذکر است، توجه سخنران به حفظ شئون روحانيت خود در مقام گفتار است که دقت نمايد درهاي سخن خود را به سنگ ريزه هاي بي ارزش آلوده نکند؛
جملات، کلمات زشب خلاف آداب اجتماعي و مستهجن به کار نبرد. امام علي (ع) در اين باره مي فرمايد :
«اياک و ما يُستَهجَنُ من الکلام فانّه يَحبسُ عليک اللّئامَ و يُنَفِّرُ عَنک الکرام» : از کلام زشت بپرهيز که فرومايگان بر گردت مي مانند و بزرگواران از دورت مي رمند .
نظامي نيز همين نکته را اشاره مي کند :

سخن تا تواني به آزرم گوي / که تا مستمع گردد آزرم جوي

مدت گفتار

مدتي گفتار بي کردار کردي مرحمت
يک زماني هم به من کردار بي گفتار ده
حال به مدت زماني که براي سخنراني مناسب است، مي پردازيم. چقدر بايد طول سخن ما يا شروع از کي تا کي باشد؟ قبلاً نيز اشاره کرده ايم .
به نظر مي رسد بستگي به مجموعه ي مردم و سخنران و گرم کردن ميدان سخن دارد ولي آنچه اکنون به عنوان استاندارد زماني مطرح است، حد اکثر تا يک و نيم ساعت است. طول کلاس از سه ربع تا شش ربع داريم؛ اگر نگاهي به سخنراني ها خطبايي همچون پيامبر اکرم (ص) و امام علي (ع) بيفکنيم، کمتر ديده شده که خطبه هاي طويل داشته باشند مگر در مواقع خيلي ضروري و الاّ قاعده همان است که «کم گوي و گزيده گوي چون در* تا ز اندک تو جهان شود پر» با تجربه اي که از مردم مستمع داريم و طول کلاس هاي آموزشي را از جهت زماني مشاهده کرديم، نيم ساعت و يا چهل و پنج دقيقه زمان مناسبي براي منبر است و بيشتر از آن حالت ضد تبليغ دارد و به سخن و سخنراني آسيب مي رساند .
قال علي (ع) «آفةُ الکلامِ اَلاِطالة» آفت کلام، طولاني بودن است .
ناصر خسرو گويد :

سخن کم گوي و نيکو گوي در کار / که از بسيار گفتن مرد شد خوار

پيشگيري از خستگي مخاطب

سخنران بايد به اين نکته ي بسيار مهم توجه داشته و از لحاظ روانشناسي بر آن واقف باشد که سخنراني اش عامل دلزدگي و تنفرآفرين نباشد و به جاي اين که مردم را به مجلس سخن او نِشاند ، به فرار کشاند. اصولاً هر چه عامل خستگي شود، انسان را از خود دور مي کند و اگر انسان نتواند آن را از خود براند، خودش از آن فراري مي شود. اين روحيه ي هر موجودي است نه فقط انسان .
قال علي (ع) : «اذا احتَشَمَ المؤمنُ اخاه فَقَد فارَقَه .»
لذا از زمان برنامه ريزي و تهيه مطالب آن، بايد براي کشش و جذب مخاطب، فکري در اين باره بنمايد .
البته منطقه اي هست که داستان و حکايت مي پسندد، در منطقه ديگر روايات و احاديث و ديگري روضه با صوت خوش و ... بايد مردم منطقه را ديد که بيان چه مطالبي در تجمع آنان براي سخنراني مؤثر است .
لازم به ياد آوري است، منظور اين نيست که مبلّغ به رأي مخاطب سخن بگويد نه، سخن حق وظيفه ي مبلّغ است؛ نوع بيان، چاشني بحث يا ارائه ي مطالب فرعي که مي تواند علاقه مندان به سخنراني را به خود جذب کند، مهم است؛ تا بتوان بيشتر و بهتر به اسلام و شناخت آن بپردازند و کسالت و زدگي از سخن و سخنوري براي مخاطبان پديد نيايد .
مقام معظم رهبري در باره ي توجه به خسته نکردن مخاطب مي فرمايد :
«... مطالب لازم و سخنان حکمت آموز، درسهاي ضروري را وقتي انسان مي خواهد به مردم بياموزد، با شکلي اين کار انجام شود که مردم کسل نشوند از آن مطالب لذت ببرند و مردم نيز ضمن اينکه يک درس مهم را فرا مي گيرند، استفاده روحي هم ببرند ...»
از علل خستگي و زدگي مخاطبان، مي توان تکرار مطالب، بي محتوا بودن سخنان، طولاني کردن منبر و ... دانست و جذب مخاطبان با اينها به دست نمي آيد .


مبلّغ و نظارت

بخش پنجم : مبلّغ و نظارت

آنچه باعث مي شود تا روحاني از چشم مردم بيفتد، اطاعت از شيطان و عدم توجه به نيرنگ هاي اوست؛ چيزي را که در واقع باور نداريم، همين شيطان است که هميشه در هرکجا دنبال آن است تا محبوبيت ما را بين مردم کم نمايد و به ما تلقين کند که تمام کارهايت درست است؛ به عبارت بهتر، نه تنها محبوبيت مردمي را از بين ببرد، بلکه مردم را به دشمني ما وادارد. فکر نکنيم القاءات ديگران باعث بدبيني مردم به ما مي شود، اگر چه بي تأثير نيست؛ ولي هر چه هست، همان القاءات نيز از دميدن شيطان در وجودِ توخاليِ انسان، ناشي مي شود. عامل مهمِ اين بدبيني ديگران نسبت به ما، در حقيقت خود ما هستيم؛ نقش اساسي را در اين باره، عملکرد ما دارد. از بس شيطان قوي است بايد به همه ي کارها و گفته هاي خود شک داشته باشيم ولي نمي دانيم : چرا به همه چيز - از جمادات گرفته تا جانداران- شک داريم و بدبينيم! ولي ذرّه اي به خود که هر لحظه در معرض فريب شيطان هستيم شک نداريم. واقعاً جل الخالق از اين همه پاکداني خود !
وقتي من، روحاني جواني هستم و در ايام تحصيلات حوزوي، هنگام اياب و ذهاب خود در اتوبوس شرکت واحد از جايم بلند نشوم تا از چند پيرمرد ناتوان ايستاده، يکي از آنها بنشيند و در ضمن خود را به کتاب خواندن هم بزنم! که يعني من متوجه اطرافم نيستم، قضاوت ديگران نسبت به « الاحقر!!» چگونه خواهد بود؛ وقتي به جايي رسيدم يعني شغلي را به چنگ آوردم، آيا ديگر کسي را مي بينم که پياده است و من سواره؟ خير .
در اين باره بايد بطور جدي فکري کرد که «چرا ما زير زره بين هستيم و نگاه ديگران به ما نگاه کينه توزانه است.» و شايد«نگاه پير در خشت خام است .»
بايد بدانيم که شيطان نمي گذارد ديگران به ما خوشبين باشند، بايد فرض کنيم همه نسبت به ما بدبين هستند و از هرگونه حرکت ما احتمال فتنه اي خواهد رفت. با عملکرد مدت دار خود، اين بدبيني هاي ذاتي را نسبت به خود برگردانيم و آنان را خوشبين نماييم .
به لحاظ اهميت موضوع و جايگاه يک مبلّغ، بي پرده و رُک دوباره تأکيد مي کنيم که مردم دوربيني تحليلگر، - نه فقط فيلم بردار – با خود، براي تهيه ي گزارش همراه با استنتاج، برداشته اند و لحظه به لحظه نوع خنده، نگاه، خوردن، صحبت کردن، نشستن، دراز کشيدن، دست در بيني کردن، بيني خود را با صدا گرفتن، اخ و تف کردن، دندان هاي زرد شده ي مسواک نزده!، لباس نا مرتب و ناشسته! و ... را، به عبارت ديگر، اعمال تنفرزا و عدم بهداشت در جنبه هاي مختلف را از ما تصوير برداري و تحليل مي کنند. امروزه بسياري از آداب اجتماعي که بطور فردي انجام دهنده ي آن از آن تنفر ندارد، انجام آن در جمع، بسيار زشت و منفور است؛ به عنوان مثال : ديگر پسنديده نيست که انسان بر سر سفره : بامولوچ مولوچ و با صدا غذا بخورد و دستمال از جبيب در آورد و با صداي بلند، بيني خود را بگيرد؛ بايد از سر سفره بلند شد – بلا نسبت شما که مي خوانيد– به دستشويي رفت و بيني خود را گرفت. بالاي منبر که به مراتب بدتر است. چه بجاست قبل از رفتن به منبر، انسان استنشاق نمايد و مجاري تنفس و گلوي خود را تميز نمايد .
هنگام گفت و گوي دو نفره که در کنار هم نشسته ايم، بايد دقت کنيم تا سر خود را نزديک صورت مقابل، نبريم و بوي تعفن دندانها و دهان خود را به خورد او ندهيم؛ او خود را عقب مي کشد، ما بدون اينکه توجه کنيم چرا او صورتش را عقب مي برد، کلّه ي مبارک خود را نزديک او مي بريم! و باز به سخن خود ادامه مي دهيم .
بعضي انسان ها عرق بدنشان بوي مشمئزکننده اي دارد و حتي از فاصله ي يک متري باعث اذيت مي شود. مبلّغ بايد دقت کند : فاصله استحمام خود را به حد اقل يک روز در ميان و در مناطق شرجي به هر روز رساند که عامل تنفر نگردد. جداي از مطلب، حتي در نوع عطري که استفاده مي کند، دقت کافي نمايد؛ هر منطقه، يک بوي عطري را مي پسندد بعضي از عطرها و ادکلن ها، در کشور خاص خود، براي مردم مناسب است و کشور ديگر از آن بوي عطر بدش مي آيد .
از دقت هاي لازم هنگام حضور بر سر سفره مي باشد که آداب اسلامي را در شروع غذا مراعات نمايد، افزون بر آن بداند که نوع نشستن ما بر سر سفره، تا نگاه ما به غذا يا غذاها مورد نظر مردم است. حتي لقمه هايي که برداشته مي شود با حرص و ولع، بلع مي گردد، از ديد تيزبين مردم، دور نمي ماند .

لقــــمه اندازِه يْ دهان گير اي شريف* تا نگويندت سخن هاي سخــــيف
رشـد تو در خوردن و در خواب نيست* من نمــي دانم ولي اين هر دو نيست
خود بيانديش اي برادر! اين دو نيست * هستي ار خواهي بـرادر! اين دو نيست
حال که بحث خوردن مطرح شد، در باره ي آشاميدني ها نيز بگوييم :
بعضي ها چاي و نوشيدني را با صدا مي نوشند – به اصطلاح - «هُرت و هُرت» سر مي کشند. هستند بسياري که از صداي نوشيدن چاي تنفر دارند، همانطور که از آروغ زدن بدشان مي آيد. يا مثلاً هستند کساني که هنگام خوردن هندوانه سر خود را پايين مي آورند و تخمه هاي آن را بيرون مي ريزند؛ بهتر است : دست خود را جلو دهان گيرند و با دست خود هسته ي ميوه را برگيرند. لذا مراعات فرهنگ اجتماعي مردم هر منطقه، ضروري است که باعث تنفر نگردد .
اگر ميزباني داريم (يا در ميهماني شرکت کرديم) که غير روحاني هستند، جاي «تسقط الآداب بين الاحباب» نيست که يکباره خودماني شويم و از خنده هاي قهقهه گرفته تا آروغ هاي پي در پي، محيط معنوي روحاني را تبديل به انزجار و تنفر ديگران، از خود نماييم. افزون بر اين هر کجا آداب معاشرت خاص خود را دارد، بايد دقت خود را چند برابر نمود که خلاف نزاکت از ما سر نزند. در سنت رسول الله به کم خوري سفارش شده و زياد آروغ زدن را مذموم شمرده است .
البته مقصر نيستيم؛ ما بيشتر اوقاتمان را به مطالعه کتاب هاي درسي و غير درسي گذرانده ايم و از آداب معاشرت اجتماعي بازمانده ايم. اگر مردم هنوز هم به ما احترام مي گذارند به لحاظ معنويت روحانيت بوده است. اگر در رفتار خود، معنويتي نداشته باشيم، چيزي براي ما نمي ماند؛ - با عرض پوزش بسيار- ، نه يک سر و گردن از ديگران بلند تريم و نه پدر و مادرمان فرشته بوده اند؛ به غير از انسان بودن، برتري ديگري نسبت به مردم نداريم که آنها نيز انسانند. فقط سر خود را دستار پيچيده ايم که پيروان مذهبي در هند – سيکها – بهتر از ما عمامه مي پيچند و ريش مي گذارند. لباس بلندي مي پوشيم و الاّ فضيلتي بر مردم نداريم تا از ديگران خود را برتر بدانيم. اگر ما در رشته ي فقه و اصول و ... درس خوانده ايم، ديگران نيز در رشته ديگري تحصيل کرده اند و ...
هر چه فکر مي کنيم هيچ برتري نسبت به ديگران نداريم تا خود را از ديگران طلبکار بدانيم. معلوم هم نيست که ما بهشتي باشيم و ديگران نباشند. «اکثر اهل الجنة البلهاء» . اگر اين روايت درست باشد، بلها گوي سبقت را در بهشت رفتن هم از ما گرفته اند !
چيزي که ما را برتري مي دهد و افضل از ديگران قرار مي دهد، همه مي دانيم که «تقوا» ست، تقوا هم در متخلق شدن به سيره ي عملي پيامبر اکرم و ائمه ي اطهار صلوات الله عليهم اجمعين مي باشد، که سر سلسله ي آن اخلاق اسلامي و آداب معاشرت مردمي است .
حال که ملا شديم، نبايد در جمع مردم که مسن تر از ما، در آنجا زيادند، پاهاي خود را دراز کنيم، و نسبت به ديگران بي ادب و گستاخ باشيم. نبايد به ديگران امر کنيم و ديگران را غلام حلقه به گوش خود بدانيم. نبايد برخوردمان با ديگران با تندي و عتاب باشد تا انزجار دروني را در مردم پديد آوريم .
يکي از نکات قابل دقتِ بسيار، آن است که در برخورد با مردم عصباني نشويم؛ مواظبت در اين امر، بسيار مهم است زيرا هستند افرادي عمداً مي آيند تا مبلّغ را از حالت طبيعي، خارج کنند و بتوانند بعداً زمينه ي فتح پايگاه مردمي او را بدست آورند .
نبايد فقط نظر خود را اعمال کنيم و گمان کنيم وحي مُنزل است. نبايد و نبايد .....
اگر مبلّغ هسيتم بايد با مردم کنار بياييم. برخوردي که مردم با پيامبران امت هاي سلف نموده اند، يک صدم آنرا با ما انجام نداده، بلکه بر عکس، با اين همه تبليغات مسموم بر ضد روحانيت، مردم باز هم به ما احترام مي گذارند، ما را محرم اسرار خود مي دانند؛ تمام مشکلات خود را با ما در ميان مي گذارند و چشم ياري از روحانيت معظم و معزز دارند. پس مواظب «دروبين فيلم برداري» مردم باشيم؛ خود را و چهره ي روحانيت را خراب نکنيم؛ همين مقدار که دشمن خراب مي کند کافي ست. دقت مردم بر نظاره کردن ما زياد است و گاهي يک حرکت کوچک چشمگير، باعث جذب؛ و حرکتي ناهنجار و ناچيز باعث دفع ديگران نسبت به مبلّغ مي شود .
خاطره اي را در ديدار با رهبر کبير انقلاب (ره) ناقلي ذکر کرد : «در جلسه روضه اي که امام اشکهاي خود را با دستمال سفيدي مي گرفت نگاه مي کردم، ديدم براي پاک کردن آب بيني از آن دستمال استفاده نکرد، دستمال ديگر اختصاصي، براي آبريزش بيني از جيب در آورد. از اين عمل امام خيلي لذت بردم .»
حرکات و سکنات ناهنجار عامل بُرش مردم از مبلّغ مي شود و بر عکس آنها مردم را به ما جذب مي کند و در حقيقت عامل خوش بيني آنان نسبت به مبلّغ مي گردد. در «يوم الانذار» که پيامبر مأمور به تبليغ براي عشيره ي خود گرديد، اولين کلام پيامبر (ص) اقرار گرفتن از آنان بر خوش گماني و باور آنان نسبت به آن وجود مقدس بود .
بنا براين مبلّغ بايد زمينه ي خوش بيني و باور را در مخاطبان خود پرورش دهد تا بتواند در وظيفه ي مهم تبليغي، موفق گردد .
افزون بر آن در صورت امکان، خود، بازرس خود باشد و نظرات مردم را نسبت به خود بگيرد تا کمي و کاستي ها را بزدايد و ضعف ها را شناسايي و رفع کند؛ بر منش و روش پيامبر گونه ي خود بيفزايد .
به غير از اين نکات آنچه حالت جاذبه را در بين مخاطبان افزايش مي دهد، آن است که مبلّغ از جهتي خود را با «اخلاق پزشکي» هماهنگ نمايد؛ چطور حتي اگر يک آمپول براي او مي نويسد و به او تفهيم مي کند : اين براي تو بهتر از داروهاي ديگر است و چگونه يک تزريقاتي هنگامي که مي خواهد به مريضش آمپول بزند با او گفت و گويي را شروع مي کند تا مريض درد کمتري نسبت به آمپول احساس کند. تا تزريقايي کارش تمام مي شود صحبت او هم به پايان مي رسد. مبلّغ نيز چنين رفتار نيک و اسوه اي را در جامعه داشته باشد و براي او «ملکه ي اخلاقي» گردد .
سخن در اين جا فراوان است و مبلّغان گرامي خود، استاد اين مسايل هستند؛ لذا نوشتار را در اين باره کوتاه مي کنيم؛ دو باره از رُک گويي، پوزش مي طلبيم .

زدودن بدبيني از مردم

چرا مردم يک منطقه از در بدبيني با مبلّغ وارد مي شوند ريشه ي آن در کجا است؟
به نظر ما بيشتر بايد به گذشته و قبل از ورود خود به آن منطقه برگرديم که آيا مبلّغ قبلي در مسايل مردم زيستي و معاشرتي خود، آداب اسلامي را مراعات نکرده؟ و آيا از مبلّغاني بوده که شيطان بر او سلطه داشته است و توانسته موقعيت اجتماعي او را زير سؤال ببرد؟
يا اصلاً اينطور نيست بلکه شياطين و دشمنان با داشتن بوقهاي تبليغاتي توانسته اند نظر آنان را نسبت به مبلّغ و مبلّغان برگردانند؟ هر دو احتمال ممکن است. مبلّغ تازه وارد، وقتي براي منطقه عازم شد بايد هر دو جهت بدبيني را در نظر داشته باشد و با منش و روش پيامبر گونه ي خود بتواند اين نوع دشمني ها را از بين ببرد و نهال دوستي را در منطقه بنشاند .
اين گونه :
- زود با مردم آشنا شود. آشنايي غير از خودماني شدن است. متأسفانه بعضي از مبلغان تا سوار يک ماشين آمده از يک ارگان يا نهادي مي شوند، گمان مي کنند : اين راننده محرم اسرار است و هرچه دل تنگش مي خواهد بر زبان مي آورد. از مزاح گرفته تا سخن قداست شکن .
- با همه سلام و عليک نمايد .
- ذي نفوذان و افرادي که مردم به آنان مراجعه ي زياد دارند، بشناسد و با آنان رفتار بسيار حسنه و گرم داشته باشد تا آنان، رفتار او را براي مردم بازگو کنند؛ و خوش بيني مردم، رفته رفته فراهم شود .
- در صورتي که فرهنگ منطقه اجازه دهد، مشکلات مردم را بشناسد و با آنان در باره ي اصلاح و بر طرف کردن آن بکوشد، مبلّغ بايد «مصلح» باشد .
- بيشتر با مردم باشد تا خود .
- هنگامي که ديگران با او سخن مي گويند، به چهره آنان نگاه کند و به کار ديگري مشغول نباشد .
- مردم را به منزل خود دعوت نمايد و دعوت مردم را بپذيرد .
- احترام مردم را داشته باشد. (هنگام خروج از منزل او، کفشهاي آنان را جفت نمايد و ....)
- عيادت از بيماران
- دلجويي از مصيبت ديدگان
- و در يک کلمه، توجه مبلّغ به نوع آداب معاشرت خود نسبت به ديگران و آنچه براي خود مي پسنديم براي ديگران نيز به پسنديم .
يک روحاني بايد ببيند عرف مردم چه انتظاراتي از او دارد. آن ها را براي خود به مثابه قانون تلقي کند و در اين چارچوب حرکت نمايد و پا را از اين محدوده فراتر نگذارد. در غير اين صورت از چشم مردم مي افتد و ديگر ارزش و اعتباري براي او و سخنانش قايل نخواهند بود :
علي (ع) : «مَن وَقَفَ عندَ قَدرِه، اَکرَمَهُ الناسُ و مَن تَعَدّي حَدَّه اَهانَهُ الناس» : هر کس در جايگاه و اندازه اي که بايد باشد، خود را قرار دهد؛ مردم او را گرامي خواهند داشت و اگر از حدّ خود تجاوز نمايد، از چشم مردم مي افتد .

شناخت زمان و مردم

مبلّغ اگر رمز موفقيت خود را دنبال مي کند و مي خواهد بيشتر و بهتر موفق باشد، بايد به اين نکات نيز توجه داشته باشد :

١ . شناخت زمان (بصيرت زماني) مبلّغ بايد بداند در چه مرحله اي از حيات بشري زندگي مي کند و نيازهاي انسان امروز چيست تا از قافله ي زمان عقب نماند. مبلّغ بايد پيش تر از مردم حرکت کند؛ آگاهي اش نسبت به آنچه براي مردم ضروري است، از نخبه گان مردم هم بيشتر باشد تا چه رسد به غير آنان توجه و عمل به اين نکته، مبلّغ را بر حرکت قافله ي تندروِ پيشرفت هاي اجتماعي زمانه، سواري مي کند لذا رمز موفقيت را مي يابد و به کار مي بندد .
پيامبر (ص) در باره شناخت زمان مي فرمايد : «علي العاقل ان يکون بصيراً بزمانه مقبلاً علي شأنه...» : عاقل بايد نسبت به زمان خود بينا باشد و به شأن و جايگاهي که شايسته ي اوست، روي آورد ...
امام صادق (ع) نيز مي فرمايد : اگر نسبت به زمان خود شناخت داشته باشيم، گرفتار حمله ها، هجوم ها و خطاها نمي شويم : «العالم بزمانه لا تَهجِمُ عليه اللّوابس»

٢ . شناخت مردم عصر خود اين نکته به روانشناسي اجتماعي جامعه ها و مردم بر مي گردد که در اين زمينه نيز مبلّغ بايد به اندازه ي نياز خود و راه تبليغي که برگزيده است، اطلاعات و آگاهي هاي لازم را کسب نمايد که وقتي بر کرسي سخنوري تکيه مي زند، مخاطبان او گمان نکنند در عالم رؤيا به استماع سخنراني يک قرن قبل و ... مي پردازند؛ نبايد سخنران مثل اصحاب کهف باشد که تازه از خواب چندين ساله بيدار شده و از همه جا بي خبر بودند، با بضاعت دوران خود، نتوانستند وارد معامله ي روز شوند. يا بايد خود را به زمان رساند و مردم زمان را نيز شناخت، يا بايد به غار برگشت و براي هميشه ساکت ماند و به خواب ابدي فرو رفت .
امام علي (ع) در سفارش به فرزندش امام حسن مجتبي (ع) مي فرمايد : «... لابدَّ للعاقل ان ينظُرَ في شأنه فَليَحفظ لسانَه و ليعرفَ زمانه» : انسان عاقل بايد در شأن و جايگاه خود بنگرد، بنابر اين زبان خود را بايد نگهدارد و زمان خود را بايد بشناسد .

توجه

در پايان بحث، نکات قابل توجهي را (که بعضي از آنها تکراري است) ، ذکر مي کنيم تا – خداي ناکرده – مبلّغ بدون فراموشي، آنها را رعايت نمايد و با عنايت به آنها خود را در اقتحام نيندازد :
١ . مرصادها و کمينگاه ها را بشناسد که در دام گمراه گران مبلّغ از وظيفه اصلي نيفتد .
٢ . اسرار نظام مقدس جمهوري اسلامي و کشور خود را حفظ نمايد .
٣ . خيلي سريع به ديگران اعتماد نکند .
٤ . خود را در معرض اتهام قرار ندهد .
٥ . حتماً سخنراني خود را ضبط نمايد که براي او شايعه سازي و مشکل آفريني نکنند .
٦ . ديگران لباس او را نپوشند، قداست لباس روحانيت را حفظ نمايد .
٧ . در صورت گرفتن عکس، مواظب باشد از تصوير او سوء استفاده نشود .
٨ . از انجام اموري که شأن روحانيت را پايين مي آورد، دوري گزيند؛ مثل نشستن درِ مغازه ها، رفتن به پارک، سيگار کشيدن و ...

فهرست منابع

١ . قرآن -- ترجمه ي ناصر مکارم شيرازي
٢ . الاحتجاج -- ابو منصور طبرسي
٣ . احقاق الحق -- قاضي نور الله شوشتري
٤ . اخلاق انبي -- محمد مهدي تاج لنگرودي
٥ . اسلام و تربيت کودکان -- احمد بهشتي
٦ . اصول کافي -- مرحوم کليني
٧ . بحار الانوار -- مرحوم علامه مجلسي
٨ . پرورش مذهبي و اخلاقي کودکان -- علي قائمي
٩ . تبليغ و مبلّغ در آثار شهيد مطهري -- عبدالرحيم موگهي
١٠ . تبليغات ديني ابزار ها و شيوه ه -- احمد رزاقي
١١ . تحف العقول -- ابي محمد حسن الحراني
١٢ . تفسير جوامع الجامع -- ابو علي طبرسي
١٣ . تفسير مجمع البيان -- ابو علي طبرسي
١٤ . تفسير نمونه -- جمعي از نويسندگان
١٥ . الحکم الزاهره -- صابري يزدي
١٦ . حماسه ي حسيني -- شهيد مطهري
١٧ . ده گفتار -- شهيد مطهري
١٨ . روانشناسي تربيتي -- علي شريعتمداري
١٩ . روزنامه (جمهوري اسلامي، کيهان و اطلاعات )
٢٠ . زندگاني چهارده معصوم -- جمعي از نويسندگان
٢١ . سخن و سخنوري -- مرحوم فلسفي
٢٢ . سفينه البحار -- مرحوم محدث قمي
٢٣ . سنن النبي -- مرحوم علامه طباطبايي
٢٤ . سيره ابن هشام -- ترجمه اسحاق الدين محمد همداني (قرن٧)
٢٥ . سيري در سيره نبوي -- شهيد مطهري
٢٦ . صد و يک مناظره -- مرحوم محمد محمدي اشتهاردي
٢٧ . ظرايف الحکم -- آشتياني
٢٨ . غرر الحکم -- آمدي
٢٩ . فروغ ابديت -- جعفر سبحاني
٣٠ . قرآن و تبليغ -- محسن قرائتي
٣١ . گفتار فلسفي (کودک) -- مرحوم فلسفي
٣٢ .مثلها و حکمته -- رحيم عفيفي
٣٣ . مجموعه ورام -- ابو الحسين ورام (ترجمه ي محمد رضا عطايي)
٣٤ . مکارم الاخلاق -- حسن بن فضل طبرسي
٣٥ . معجم المفرس لالفاظ القرآن الکريم -- محمد فواد عبدالباقي
٣٦ . معجم المفرس لالفاظ نهج البلاغه -- محمد دشتي و کاظم محمدي
٣٧ . نهج البلاغه -- مرحوم فيض الاسلام و مرحوم صبحي صالح
٣٨ . ينابيع الموده -- شيخ سلمان، ترجمه ي مرتضي توسليان