اخلاق از ديدگاه قرآن، پيامبر و عترت

اخلاق از ديدگاه قرآن، پيامبر و عترت0%

اخلاق از ديدگاه قرآن، پيامبر و عترت نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی
صفحات: 7

اخلاق از ديدگاه قرآن، پيامبر و عترت

نویسنده: سيد حسين موسوى راد لاهيجى
گروه:

صفحات: 7
مشاهدات: 2313
دانلود: 212

توضیحات:

اخلاق از ديدگاه قرآن، پيامبر و عترت
  • پيشگفتار

  • مقدمه كتاب

  • فلسفه اخلاق

  • حوزه بحث پيرامون فلسفه اخلاق

  • اخلاق از ديدگاه مذاهب و مكاتب

  • نظربرخى از دانشمندان در زمينه حسن و قبح عقلى

  • نظريات دانشمندان در خصوص حسن و قبح

  • نظريه فاضل قوشچى در خصوص حسن و قبح شرعى

  • اخلاق از ديدگاه برخى از فلاسفه

  • اخلاق از ديدگاه قرآن

  • اخلاق از ديدگاه رسول خدا صلى الله عليه و آله

  • اخلاق از ديدگاه عترت

  • اخلاق عظيم حميده پيامبر (عليه السلام)

  • مكارم اخلاق

  • اخلاق و ايمان

  • اخلاق مصاحبت و دوستى

  • جوان و تعهدات اخلاقى

  • جوانى دوران تعهد و تخصص

  • اخلاق و شرم و حياء اسلامى

  • جوان و اخلاق اسلامى

  • اخلاق و امر خطير ازدواج

  • اخلاق رازدارى

  • اخلاق اقتصادى

  • اخلاق مشاوره و راهنمائى

  • اخلاق اميال روحى و نفسانى

  • اخلاق و كار و عمل

  • اخلاق و صله ارحام

  • اخلاق ، همزيستى و هميارى

  • سيره دنياطلبان و ماديگران

  • اخلاق اسلامى و آفات لسان

  • اخلاق نفسانى يا بيماريهاى حسادت

  • اخلاق جنسى

  • اخلاق عيبجويان و ايرادگرايان

  • اخلاق عجب و خودستائى

  • اخلاق غش و تقلب

  • اخلاق رياكارى و تظاهر

  • اخلاق دروغگويان

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 7 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • مشاهدات: 2313 / دانلود: 212
اندازه اندازه اندازه
اخلاق از ديدگاه قرآن، پيامبر و عترت

اخلاق از ديدگاه قرآن، پيامبر و عترت

نویسنده:
فارسی
اخلاق از ديدگاه قرآن پيامبر و عترت


اخلاق از ديدگاه قرآن، پيامبر و عترت

نويسنده : سيد حسين موسوى راد لاهيجى

پيشگفتار

بسم الله الرحمن الرحيم
و به نستعين انه خير ناصر و معين الحمدلله الذى هدنا لهذا و ماكنالنتهدى لولا آن هذا نا الله (١)
و صلى الله على رسوله و امين وحيه محمد بن عبدالله . و على اهلبيته الميامين ، سيما بقيه الله فى الارضين الذى يملا الارض قسطا و عدلا بعد ما ظلما و جورا، و لعنته الله على اعاديهم اجمعين من الان الى يوم الدين .
اما بعد : قسمتى از كتاب حاضر اخلاق از ديدگاه قرآن ، پيامبر و عترت از دست آوردهاى جناب مستطاب خير الحاج آقاى حاج حسن مؤ ذنى - زيد عزه العالى - كه با توصيه و سفارش معظم له اينجانب سيد حسين موسوى راد لاهيجى بااستخراج احاديث و استناد روايات و نظريات فلاسفه و معلمان اخلاق ، مورد بررسى و تدوين و تاءليف قرار داده و چاپ و منتشر نمودم . اين كتاب مشحون از آيات روايات و احاديث نبوى و آل البيت علهيم صلواة المصلين ، و نظريات اخلاقى دانشمندان و صاحبنظران با نوآوريهاى خاص خود و بطور موضوعى برشته تحرير در آمده و در اختيار شما عزيزان قرار گرفته شود. مؤ لف به همه پيروان مكتب قرآن و اهلبيت و مؤ منان و متعهدان اسلامى و شيعى ، خاصه نسل جوان و دانشگاهيان محترم توصيه مى كند كه ، از مطالعه و استفاده از كلمات نورانى آيات و روايات و احاديث اين كتاب غفلت ننموده و از محتواى تربيتى خاصه از اخلاق اسلامى مستفيض و بهره مند گردند. به متمكنين و افراد خير توصيه مى شود، از اين كتاب جهت استفاده هاى عمومى مخصوصا كتابخانه هاى مساجد، حسينيه ها،تكايا، و كتابخانه هاى عمومى شهرها و در كتابخانه هاى مدارس و دانشگاهها، هديه و وقف نمايند. باشد كه در اين رهگذر از ثواب اخروى و پاداش فراوان ، بهرمند و برخوردار شوند ما از درگاه خداوند و پيامبر و اهلبيت عليهم صلواة المصلين سعادت و خوشبختى همه شما را آرزو مى نمائيم .
و فقكم الله و ايانا و السلام على من اتبع الهدى
حوزه علميه قم - السيد حسين موسوى راد لاهيجى

مقدمه كتاب

فلسفه اخلاق

فلسفه اخلاق از علل پيدايش اخلاق بحث مينمايد و اينكه اساسا مبناء و منشااخلاق چيست و از كجا نشاءت گرفته و علت به وجود آمدن قوانين و قواعد آن چه مى باشد؟ و چرا بايد به آن گردن نهاد و سر پيچى از آن چه عواقبى را به دنبال مى آورد؟ بحث و مورد گفتگو قرار مى دهد.

حوزه بحث پيرامون فلسفه اخلاق

١- اخلاق نظرى ٢- اخلاق عملى ٣- اخلاق مكتبى ٤- اخلاق فلسفى

١- اخلاق نظرى

اخلاق نظرى از كيفيت پيدايش علمى اخلاق بحث مينمايد و از شناخت اخلاق در محور خوبيها و بديها و معيارهاى ارزشى اخلاق سخن ميگويد.

٢- اخلاق علمى

اخلاق عملى از كيفيت پياده كردن و عمل نمودن و به كار بستن اوصاف اخلاقى بحث مينمايد.

٣- اخلاق مكتبى

اخلاق مكتبى ديدگاههاى اخلاقى هر مكتبى را مطرح ميكند و نظريات جهان بينى مختلف اخلاقى را پيرامون مسئله اخلاق به ميان ميآورد مثلا ديدگاه مكتب رواقيون چيست ؟ و ديدگاه مكتب الهيون كدام است ؟

٤- اخلاق فلسفى

از نظريات و ديدگاههاى فلاسفه در اخلاق از نظر فلسفى بحث مينمايد مثلا كانت چه ميگويد؟ ماركس چه گفته است ؟ و ديدگاه ارسطو و فارابى در زمينه اخلاق چه ميباشد؟

اخلاق از ديدگاه مذاهب و مكاتب

به دليل اهميت و وسيع بودن بحث فلسفه اخلاق در ميان مذاهب فقط مذاهب اسلامى خاصه شيعى را مورد بررسى قرار مى دهيم
١- اخلاق از ديدگاه مذاهب اسلامى : گروهى از اماميه و معتزله معتقد به حسن و قبح (خوب و بد)عقلى اعمال مى باشد و براى اثبات مدعاى خويش دلائل و شواهدى را اقامه مينمايد همچنين گروهى نيز به حسن و قبح شرعى اعمال معتقدند، و ميگويند عقل را قدرت و كشش بر درك محاسن اخلاقى و قبايح نيست ، و فقط شارع ميتواند حسن و قبح اعمال را تشخيص دهد اين گروه همان اشاعره هستند كه عقل را كوچكتر و نارساتر از آن ميدانند كه بتواند همه مسائل اخلاقى را بفهمند و حسن و قبح آنرا را انتزاع نمايند.

حسن قبح عقلى

همانطورى كه بيان شد اماميه و معتزله معتقد به حسن و قبح عقلى اعمال هستند؛ اين گروه از دانشمندان علم اخلاق مى گويند : عقل همه بايدها و نبايدها و محاسن و شرور را تشخيص ميدهد مثلا صدق عدل خوب و شايسته است و دروغ و ظلم ، بد و ناروا ميباشد.

نظر برخى از دانشمندان در زمينه حسن و قبح عقلى

١ - دلائل حكيم ملا عبدالرزاق فياض لاهيجى : وى معتقد است كه عقل ميداند كه فعل فلانى كه امر شرعى به آن وارد شد در نفس الامر نيكو و احسن است ، اگر فعل مذكور قبيح بود يا خالى از جهات قبح بود، البته قبيح بود از حكيم طلب آن فعل . همچنين فعلى كه نهى شرعى بر آن وارد شده عقل مى تواند بفهمد كه مذموم است در نفس الامر، و الا نهى از آن مذموم بود (٢) مجموع استدلال حكيم متاءله به ثبوت ميرساند كه عقل حسن و قبح را تشخيص مى دهد يعنى اگر عقل همه بايدها و نبايدها را بفهمد با ادله مستدل ايشان حسن و قبح عقلى است نه شرعى .
٢ - دلائل محقق بزرگوار طوسى : ايشان در كتاب كشف المراد اثبات نموده اند كه حسن و قبح عقلى است نه شرعى ، به دليل اينكه عقل حسن احسان و افعال ناشايسته و قبح ظلم را بخوبى تشخيص ميدهد و هيچ نيازى به شرعى بودن آن نيست ؛ و ديگر اينكه اگر حسن و قبح شرعا و بخصوص ثابت گردد و تشخيص عقل در آن هيچ گونه دخالتى نداشته باشد هر دو از عقلى و شرعى بودن ، منتفى مى شوند. (٣)
قاعده ملازمه : يكى از دلائل عقلى بودن حسن و قبح قاعدة ملازمه است ، كه مى گويد «كلما حكم به الشرع حكم به العقل» يعنى هر چه را كه شرع به آن حكم ميكند، عقل هم همان را حكم ميكند، اين قاعده يكى از استدلالهاى بسيار مهم كلامى است كه اهل استنباط و عقل از اين قاعده استفاده ميكنند. معتزله و اماميه و همه طرفداران حسن و قبح ، با همين قاعده ملازمه استدلال ميكنند، كه عقل قدرت فهم حسن و قبح را دارد، همچنين سخن اميرالمؤ منين على عليه السلام نيز گواه بر مسئله ميباشد كه حسن و قبح عقلى است . حضرت فرمود : من لم يعرف مضره الشرلم يقدر على المتناع منه (٤)
كسى كه زيان و ضرر شر و بدى را نشناسد قادر بر پرهيز از آن نيست .

حسن و قبح شرعى

برخى معتقدند كه حسن و قبح شرعى است ، يعنى هر حكم شرعى كه بر آن وارد شده عقل هم بايد او را بپذيرد و عقل قبل از ورود شرعى حق حكم كردن ندارد. اشاعره از طرفداران و بنيان گذاران اين عقيده ميباشد.

نظريات دانشمندان در خصوص حسن و قبح

گروهى از دانشمندان ميگويند : حسن و قبح شرعى است كه اين نظريه يكى از دلائل اشاعره ميباشد. و شبيه به نظريات دانشمندانى است كه براى جامعه اصالت قائلند، زيرا سوسياليستها (جامعه گرايان) اخلاق رايك پديده اجتماعى ميدانند و ميگويند خوب چيزى است كه جامعه ميطلبد و بد چيزى است كه جامعه نفى ميكند.

نظريه فاضل قوشچى در خصوص حسن و قبح شرعى

از ديدگاه وى هيچ حكمى در حسن و قبح اشياء براى عقل ثابت نيست و حسن و قبح (به فعليت) بر نمى گردد به امر حقيقى قبل از ورود شرع ، كه كاشف بر شرع مقدس باشد آنچنانكه معتزله مى پندارند، بلكه شرع آن چيزى است كه از براى او حسن و قبح ثابت شده است . نتيجه اينكه قبل از ورود شرع براى افعال هيچگونه حسن و قبحى وجود ندارد و هر گاه شارع قضيه را عكس كند يا نفى آنچه قبيح است را نيكو و آنچه را كه نيكو است قبيح مينمايد (٥)
عليهذا اشاعره با استفاده از مكتب جبر، استدلال مينمايند كه انسان در تمامى اعمالى كه انجام ميدهد، مجبور است ، و بر اين اساس ، حسن و قبح فاقد معنا ميشود، زيرا تمام چيزهايى كه در خارج محقق ميشود فاعل و ايجاد كننده آن خداست و هم اوست كه خوب و بد و طاعات و معاصى را آفريده و اراده خداوند بر اين امور قرار گرفته است ، البته اين ديدگاه مقرون به صحت نمى باشد زيرا انسان به هيچ وجه مجبور به ارتكاب معاصى و خيرات نيست ، و بسيار شر و زشتيهايى را كه اشاعره از آن ياد مى كنند يا ماهيت عدمى دارد، يا خود مقدمه و سرچشمه بسيارى از خوبيها ميباشند و يا اينكه جهل ما باعث به وجود آمدن اين قبيل شرور و بديها گرديده اند.

اخلاق از ديدگاه برخى از فلاسفه

١- اخلاق از ديدگاه افلاطون : وى ميگويد اگر ما بدانيم زندگانى خوب چيست ، چنان رفتار خواهيم كرد كه گويى براى نيل به آن مى كوشيم او مى گويد : شرور و بدكارى نتيجه جهل يعنى عدم شناسايى خير است ، و اگر كسى بداند درستى و حق چيست ، هرگز شريرانه رفتار نخواهد كرد.

اخلاق كلبيون

كلبيون ، نحله اى از فلاسفه قديم يونان بودند و در حدود ٣ تا ٤ قرن قبل از ميلاد مسيح در يونان زندگى ميكردند و گويا در اثر ناهنجاريهاى زندگى اجتماعى و مصيبتها، گرفتاريهاى زيادى را براى آنها ايجاد نموده بود، اين گرايش در آنها ايجاد شد كه بايد اين زندگى نكبت بار كه سراسر جنگ و خونريزى و آواره گيست ، كنار كشيد. و بالاخره نتيجه گرفتند و ماداميكه انسان تعلق به خارج از خودش دارد هيچ وقت آرامش نميكند، بنابراين انسان بايد از آنچه كه در ماوراء محيط و محور زندگى خودش است دل بكند و به درون خود بپردازد، اينها معتقدند كه مثلا اگر انسان به خانه يا دوست همسايه خود دل ببندد و به آن علاقمند گردد با خراب شدن خانه يا افتادن جدايى بين اين دو و دوستش ، انسان دچار ناراحتى و حرمان ميگردد. بر اين اساس ، اينها ميگويند انسان بايد كم غذا بخورد به حدى كه ضرورت ايجاب مى كند. بارى اينها معتقدند كه انسان بايد مثل سگ زندگى كند و رها باشد، و به همين جهت هم به كلبيون معروف شدند. و ديوگنس ، يكى از چهرهاى معروف اين نظريه ميباشد، كه معاصر با اسكندر مقدونى ميزيسته است . البته يطلان اين نظريه به حكم عقل و شرع روشن است و در بسيارى از آيات و روايات اماميه از رهبانيت و گوشه گيرى محض نهى گرديده و در مقابل ، به خوردن و آشاميدن طيبات رزق و داشتن معاشرات نيكو با ديگران امر گرديده است .

اخلاق رواقيون

مؤ سس مكتب رواقيون زنون ميباشد، اين گروه از فلاسفه و دانشمندان بر اساس جهان بينى خاص خود كه مبتنى بر وحدت وجود ميباشد، معتقدند، كه كل جهان را وحدت تشكيل ميدهد كه باطنش عقل الهى ، يا خود خداست ، و ظاهرش عالم طبيعت است و در ميان پديده هاى جهان او خالق و اشراف از همه است و فقط اوست كه با عقل الهى ارتباط دارد. اصل ديگرى كه در قلب رواقيون وجود دارد اين است ، كه تمام حوادث جهان ناشى از تقدير الهى است ، و انسان را قدرت تغيير حوادث جهان نمى باشد، البته اصول ديگرى نيز در مكتب رواقيون وجود دارد، كه عبارت از اعتقاد به آزادى اراده ، كه در درون ذات انسان وجود دارد و به اعتقاد به خير بودن نظام هستى كه در كتب فلسفى ايشان وجود دارد، و در مكتب فلسفى رواقيون در اين خصوص تفصيلا بحث گرديده است .

وجه امتياز رواقيون بركلبيون

وجه امتياز رواقيون از كلبيون همان خير بودن نظام هستى از ديدگاه رواقيون ميباشد در حالى كه كلبيون معتقدند نظام عالم شر است و زندگى اجتماعى پر از شرور و آفات ميباشد، از ديدگاه رواقيون نظام طبيعت خير است و اجتماع نيز فى نفسه از آن جهتى كه مخلوق خداست ، حوادثش تابع قضاء حتمى الهى است . لذا خير است ، و حوزه خير و شر اخلاقى فقط در درون ذات انسان مى باشد، تا آنجا كه مربوط به اراده خود انسان ميشود.
ديدگاه كانت در خصوص عقل عملى و عقل نظرى : علم و استدراك و فهم چيزها عقل نظرى . و درك چيزهاى كه بايد انجام پذيرد عقل عملى مى نامند. در حقيقت عقل نظرى دانستن و استدراك چيزى است كه بشر با عقل خويش آنرا ميفهمد و ديگر به كار گرفتن و عمل نمودن به آن را، كارى ندارد و در اين زمينه ساكت است . كانت معتقد است كه از عقل نظرى زياد كارى ساخته نيست و تمامى كارها به عهده عقل عملى است كه به وجدان ميرسد. او ميگويد وجدان يا عقل عملى يك سلسله احكام و دستوراتى است كه از قبل از راه حس و تجربه به دست بشر نرسيده ، بلكه جزء سرشت و فطرت بشر است . مثلا زبان به راستگويى و كنار گذاشتن دروغ و دروغگويى فرمانى گرفته است ، كه قبل از آنكه انسان تجربه اى درباره راست و يا دروغ داشته باشد، وجود داشته و فطرى و مادرزادى اوست و به حس و تجربه انسان مربوط نيست و اين فرمانى است مطلق و به نتايج كارها كارى ندارد. (٦)
آقاى كانت از محتواى كلامش ، خدا، و فرمان ذات اقدس او پيدا و هويداست . الا اينكه در اظهار عقيده توحيدى تعلل مى ورزد.
نظريات قطب الدين رازى در عقل عملى و نظرى : وى ميگويد عمل و پياده كردن فعل بدون علم و اطلاع از آن ممكن نيست و عقل از عقل نظرى كمك مى گيرد، مثلا راستگويى عملى است شايسته ، كه عمل به آن واجب است . پس اگر بخواهيم با عمل صادقانه مواجه بشويم يك قياس تشكيل داده و ميگوئيم «اين عمل صادق است و هر عمل صادقانه اى شايسته و لازم است كه انجام گيرد» پس اين عمل ، شايسته انجام دادن و لازم الاجرامى باشد. تحصيل اين مقدمات و تشكيل قياس وظيفه عقل نظرى است و عقل عملى هم همين را راءى ميدهد. كه اين عمل صدق و پاك است و هر راستى و پاكى لازم الاجراء است . و حجت عقلى آن را براى قواى بدن به كار و اميدارد.

ديدگاه (معلم ثانى) فارابى درباره عقل عملى و عقل نظرى

وى ميگويد عقل نظرى قوه ايست كه انسان به وسيله آن آگاهى و اطلاعاتى به دست مى آورد كه شاءن اين آگاهيها عمل به آن نيست . ولى عقل عملى قوه اينست كه به وسيله آن امورى را كه در قلمرو عمل قرار ميگيرند مورد شناسايى قرار ميدهد.

حاج ملا هادى سبزوارى و عقل عملى و نظرى

عقل عملى امورى را درك مينمايد كه مربوط به چگونگى عمل انسان است مانند صبر و پايدارى در مصائب و عبادات ،؟ كه پسنديده است ، و مثل نماز واجب كه نياز به صبر و تحمل دارد وى اضافه ميكند عقل عملى همان عقلى كه در روايتى از آن ستايش شده امام صادق عليه السلام فرمودند : العقل ما عبد الرحمن و اكتسب به الجنان . عقل چيزى است كه انسان به واسطه آن خدا را پرستش مى كنند و به بهشت رهنمون ميگردد، و اين همان عقلى است كه در علم اخلاق از آن به عقل عملى ياد مى شود. پس اين دو، عقل عملى و عقل نظرى ، دو شى متباين از هم نيستند و اين طور هم نيست كه دو شى مستقل با نفس انسان ضميمه شده باشد و كار يكى تعقل و ادراك باشد و كار ديگرى تحريك قوا بوده و هيچگونه ادراكى نداشته باشد. (٧) مقدمه اى كه از نظر گراميتان گذشت درآمدى بود بر فلسفه اخلاق از نظرگاه مكاتب و مذاهب ، بخصوص مذاهب اسلامى و على الخصوص مكتب مقدس اماميه . تفصيل اين بحث شيرين و خواندنى و در عين حال مهم به توفيق الهى و نظر عنايت خاص ‍ حضرت بقيه الهى الاعظم امام زمان (عج) در آينده اى نزديك در اختيار دانش پژوهان ، دانشجويان عزيز و عموم علاقمندان محترم قرار خواهد گرفت . اميد است ادامه آنرا در جلد دوم همين كتاب پيگيرى نمائيد. عليهذا با توجه به مقدمه اى كه ذكر گرديد به مبحث فلسفه اخلاق ، يعنى : اخلاق از ديدگاه قرآن ، پيامبر و عترت بپردازيم . انشاءالله اين كتاب و جلد دوم آن بتواند سهمى هر چند كوچك در استقرار نظام اخلاقى مبتنى بر اصول مترقى اسلام عزيز خصوصا مكتب حقه جعفرى عليه السلام داشته باشد و از اين طريق مصداق بارز آيه شريفه (انك لعلى خلق عظيم) در شاءن پيامبر عليه السلام نازل گرديده و عينيت يابد. و اميد است بتوانيم با پيروى از سيره مقدس پيامبر و اهلبيت گرام آن حضرت عليهم صلوة المصلين براى جهانيان الگو و اسوه باشيم . والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته - سيد حسين موسوى راد لاهيجى

اخلاق از ديدگاه قرآن

پاره اى از آيات اخلاقى ، به عبارت ديگر اخلاق از ديدگاه قرآن را به نظر مباركتان مى رسانيم كه بطور گذرا و اشاره آورده و فقط به ترجمه آيات اكتفاء نموده ايم . قال الله تعالى : و انك لعلى خلق عظيم ، براستى از براى تو است (اى محمد) اخلاق عظيم . (٨) قال الله تعالى : لقد كان لكم فى رسول الله اسوة حسنه ، مسلما براى شما در زندگى رسول خدا سر مشق نيكوئى بود. (٩) در سوره مريم فرمود : آن الذين امنو و عملو الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودا (١٠) مسلما كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام داده اند خداوند رحمان محبتى براى آنان در دلها قرار مى دهد. اخلاق حسنه از بر جسته ترين اوصاف انبياء و سفيران الهى در زمين است . معجزات پيامبران در سايه اخلاق نيكويشان به وقوع پيوست ، بطوريكه خداوند در يكجا اخلاق و خلق عظيم پيامبرش ، حضرت ختمى مرتبت را مى ستايد. و در جاى ديگر قرآن ، پيامبر هظيم الشاءنش را الگو و اسوه حسنه معرفى نموده و بشريت را به پيروى و اطاعت محض از آن حضرت دعوت مى نمايد. قال الله تعالى : قل آن كنتم تحبون الله فاتبعونى يحببكم الله . (١١) (اى امت)، اگر شما خداوند را دوست مى داريد، پس از من اطاعت كنيد، خدا هم شما را دوست خواهد داشت . اين مفاهيم بلند قرآنى ، گوياى اين حقيقت است ، كه اخلاق حسنه از امتيازات بزرگ انبياء و اولياء گرامى خدا بر ساير بشريت است . پس سعى كنيم به اخلاق نيكوى پيامبران الهى ، خاصه حضرت ختمى مرتبت عليه السلام متخلق و متصف گرديم .

اخلاق قرآنى

قال الله تبارك و تعالى : و عباد الرحمن الذين يمشون على الارض هونا و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما ، (١٢) بندگان خاص خداوند رحمان ، كسانى هستند كه با آرامش بى تكبر بر روى زمين راه مى روند و هنگامى كه جاهلان آنها را مخاطب سازند و سخنان نابخرادانه گويند به آنها سلام مى گويند و با بى اعتنايى و بزرگوارى مى گذرند. قال الله تعالى : و نفس و ما سويها، فالهمها فجورها و تقويها قد افلح من زكيها و قد خاب من دسيها (١٣) قسم به جان آدمى و آن كس كه آن را آفريده و منظم ساخته ، سپس فجور. تقوى را به او الهام كرده است ، كه هر كس نفس خود را پاك و تزكيه كرده رستگار شده ، و آنكس كه نفس خويش را با معصيت و گناه آلوده ساخته ، نوميد و محروم گشته است . قال الله تعالى : و نفس و ما سويها، فالهمها فجورها و تقويها و قد افلح من زكيها و قد خاب من دسيها (١٤)
قسم به جان آدمى و آن كس كه آن را آفريده و منظم ساخته ، سپس فجور و تقوى را به او الهام كرده است ، كه هر كس نفس خود را پاك و تزكيه كرده و رستگار شده ، و آنكس كه نفس خويش را با معصيت و گناه آلوده ساخته ، نوميد و محروم گشته است .
قال الله تعالى : فهديناه النجدين (١٥) و او را به راه خير و شر هدايت كرديم .
قال الله تعالى : من اهتدى فانما يهتدى لنفسه و من ضل فانما يضل عليها و لا تزر وازرة وزر اخرى و ما كنا معذبين حتى نبعث رسولا (١٦)
هر كس راه هدايت يافت ، براى خود هدايت يافته و آن كس كه گمراه گردد، به زيان خود گمراه شده است و هيچكس گناه ديگرى را به دوش نمى كشد و ما هرگز قومى را مجازات نخواهيم كرد، مگر آنكه پيامبرى مبعوث كرده باشيم ، تا وظايفشان را بيان كند.

اخلاق از ديدگاه رسول خدا صلى الله عليه و آله

اخلاق از ديدگاه پيامبر بطور فشرده و در عين حال با توضيح كافى بخدمت شما عزيزان قرار مى گيرد.
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق (١٧)
براستى و به حقيقت مبعوث به رسالت نشدم ، تا مگر مكارم اخلاق را به اتمام برسانم .
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : حسن الخلق نصف الدين . (١٨)
نيكخويى نيمى از دين است .
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : حسن الخلق يثبت المودة (١٩)
نيكخويى ، دوستى را در آدمى استوار مى نمايد.
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : حسن الخلق يذيب الخطاء كما تذيب الشمس الجليد. (٢٠)
اخلاق نيكو گناهان را مى برد و محو و نابود مى گرداند، چنانكه خورشيد يخ را آب مى كند.
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : حسن الخلق زمام من رحمة الله فى انف صاحبه و الزمام بيد الملك ، و الملك يجره الى الخير، و الخير يجره الى الجنة و سوء الخلق زمام من عذاب الله فى انف صاحبه و الزمام بيد الشيطان ، و الشيطان يجره الى السوء و السوء يجره الى النار. (٢١)
نيكخويى زمام رحمت خداوند است كه در بينى صاحبش بند و بسته است . و زمام او بدست فرشته است و فرشته او بسوى نيكى مى كشاند. و نيكى او را بسوى بهشت ميراند. و بد خوئى زمام عذاب خداست و آن به بينى صاحبش بسته است و زمامش ‍ بدست شيطان است و شيطان او را به سوى بديها مى كشاند و بدى نيز او را به جهنم مى رساند.
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : استقم و ليحسن خلقك للناس (٢٢)
استوار باش و رفتار خويش را درباره مردم مردم نيك ساز.
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : شاب سخى حسن الخلق احب الى الله من شيخ بخيل عابد سى ء الخلق .
جوان سخى الطبع و خوش اخلاق نزد خداوند برتر و محبوب تر از پيرمرد عابد بداخلاق است .
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : لكل ذنب توبة الا سوء الخلق . (٢٣)
هر گناهى قابل بخشودگى است الا بدخويى و اخلاق زشت كه تا از آن توبه بعمل نيايد بخشودگى ندارد.
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : لو كان سوء الخلق رجلا يمشى فى الناس لكان رجل سوء و آن الله تعالى لم يخلقنى فحاشا .پيامبر گرامى اسلام فرمود : اگر بدخوئى مردى بود كه در ميان مردم راه مى رفت ، مرد بدى بود، آگاه باشيد كه خداوند مرا فحاش و ناسزاگو نيافريد. قال رسول الله عليه السلام : لا يدخل الجنه سى (الخلق) الملكه (٢٤) بد خلق و بد اخلاق به بهشت نمى رود. قال رسول الله عليه السلام : ما من ذنب الا و له عند الله توبه الا سوء الخلق فانه لا يتوب من ذنب الا رجع الا ما هو شر منه . هر گناهى نزد خداوند توبه اى دارد مگر بد اخلاقى ، كه بد خوى ، از گناهى باز نگردد، مگر آنكه به بدتر از آن رو كند. قال رسول الله عليه السلام : حسن الملكه نماء، و سوء الخلق شئوم و البر زيادة فى العمر، و الصدقه تمنع ميته السوء. . نيك خويى رشد (و ملكه اخلاقى است) بد خوئى شئامت و زشت و شوم است . و نيكى ها موجب افزايش عمر، و صدقه ، از مرگ بد جلوگيرى مى كند. قال رسول الله عليه السلام : حسن الملكه يمن و سوء الخلق شوم . (٢٥) نيك اخلاقى بركت و ميمنت است . بداخلاقى ، شومى است . قال رسول الله عليه السلام : خصلتان لا يجتمعان فى مؤ من البخل و سوء الخلق . دو صفت در مؤ من جمع نگردد، بخل و بدخوئى . اين هر دو در مؤ من يافت نشود.قال رسول الله عليه السلام : الخلق الحسن يذيب الخطايا كما يذيب الماء الجليد و الخلق السوء يفسد العمل كما يفسد الخل العسل . . خوى نيك و اخلاق شايسته گناهان را مى برد و همانند آب ، يخ را ذوب مى كنند، خوى بد اعمال نيك را فاسد مى كند چنانكه سركه ، عسل را ضايع مى نمايد. قال رسول الله عليه السلام : سوء الخلق شئوم و طاعه النساء ندامه و حسن الملكه نماء. بد اخلاقى شوم است ، و اطاعت زنان پشيمانى ، و سيرت زيبا مايه رشد و كمال انسان است . قال رسول الله عليه السلام :
سوء الخلق شئوم و شراركم اسوءكم خلقا. بد خوئى شوم است و بدترين شما بدخوترين شما است . قال رسول الله عليه السلام : من كانت له سريرة صالحه او سيئه نشرالله عليه منها رداء يعرف به . (٢٦) هر كه سيرتى شايسته و نيك يا بد داشته باشد، خداوند مارك و نشانى از آن بر وى اندازد كه به آن ، مردم او را بشناسند، و با آن سريره و اخلاق زشت شناخته شود. قال رسول عليه السلام : من ساء خلقه عذب نفسه و من كبر همه سقم بدنه ، و من لا هى الرجال ذهبت كرامته و سقطت مروته . هر كه اخلاقش بد باشد، خويشش را معذب دارد. و هر كه غمش بسيار شود تنش رنجور گردد، هر كه با مردم منازعه كند كرامتش برود و جوانمرديش نابود شود. قال رسول الله عليه السلام : حسن الجور يعمر الديار و ينسى فى الاعمار. خوش برخوردارى و خوش رفتارى با همسايگان ، باعث آبادى شهرها و طولانى شدن عمرها است . قال رسول الله عليه السلام : من سعادة المرء حسن الخلق و من شقاوته سوء الخلق . اخلاق شايسته از نيك بختى انسان است ، و بد خوئى جزء بدبختى نيست . خواننده محترم : هر يك از اين احاديث نبوى عليه السلام در اخلاق و كسب محاسن و دفع مساوى و بديها، درسهائى بس بزرگ و قابل اهميت است . سعى كنيم اين گفته ها و فرموده هاى پيام آور وحى را اسوه و الگوى زندگى خود قرار دهيم ، و از اخلاق سوء و بديهاى آن پرهيز نموده و اجتناب نمائيم .

اخلاق از ديدگاه عترت

حضرت موسى بن جعفر عليه السلام مى فرمايد : الزم العلم لك ما دلك على صلاح قلبك و اظهر لك فساده . (٢٧) ضرورى ترين دانش براى تو آن است كه خير و صلاح قلبت را به تو ارائه كند، و يا فساد و زشتى آن را بر تو آشكار نمايد. پيامبران الهى براى آن كه مردم را اصلاح كنند و با اخلاق انسانى ، آنان را تربيت نمايند، بنيان و اساس مكارم اخلاقى را در جهان پى ريزى كردند، و سجاياى اخلاقى و انسانى را بنيان نهادند، و كرامت نفس انسانى را به پيروان خود آموختند، و از فساد و فحشاء، ايشان را بر حذر داشتند. فلاسفه بزرگ اخلاق ، مخصوصا طرفداران سعادت فردى و اجتماعى ، كه داراى عقائد و اخلاق خاص انسانى مى باشند چنين مى گويند

سقراط مى گويد

انسان جوياى خوشى و سعادت است و جزاين تكليفى ندارد، اما خوشى به استيفاى لذات و شهوات به دست نمى آيد، بلكه بوسيله جلوگيرى از خواهشهاى نفسانى ، بهتر ميسر مى گردد. و سعادت افراد در ضمن سعادت جماعت است ، بنابراين ، سعادت هر كس در اين است ، كه وظائف خود را نسبت به ديگران بهتر انجام دهد. بنابراين دانش بشر، بايد او را به سوى سعادت سوق دهد، نه اينكه هر چه بيشتر و زيادتر به فساد آلوده اش نمايد.

نظريه اخلاقى ارسطو

ارسطو مى گويد : عمل انسان را غايتى است ، و غايت مطلوب انسان مراتبى دارند، آنچه غايت كل و مطلوب مطلق است ، مسلما سعادت و خوشى است ، اما مردم خوشى را در امور مختلف مى انگارند، بعضى به لذات راغبند، برخى به مال و جماعتى به جاه ، مگر آنكه همواره وظيفه اى را كه براى او مقرر است ، به بهترين وجه اجرا كند و انجام وظيفه به بهترين وجه ، براى هر وجودى ، فضيلت او است . پس غايت مطلوب انسان ، يعنى خوشى و سعادت ، با فضيلت حاصل مى شود. (٢٨)

دكارت در اخلاق مى گويد

اگر چه هر فردى از ما از افراد ديگر جداست ، وليكن چون تنها نمى توانيم زيست كنيم ، ناچار بايد منافع خود را تابع منافع حقيقى جماعتى ، كه جزء آنها هستيم بنمائيم و اگر كسى اين حس را داشته باشد كه صلاح كل ، مقدم بر صلاح جزء است ، مكارم والاء از او ظهور خواهد كرد، و حتى براى خدمت به ديگران جان خود را به خطر خواهد انداخت . خلاصه ، آن كه عمل انسان همواره بايد موافق عقل باشد و اگر چنين شود البته سعادت و خرسندى خاطر - كه مراد و منظور از علم اخلاق همان است - حاصل خواهد گرديد. (٢٩) بعضى از فلاسفه ، طرفدار نيرومندى و هواپرستى و ضعيف كشى مى باشند و اخلاق انسانى را سدى بزرگ در سر راه لذائذ حيوانى و نفسانى مى شناسند.

نظريه فلسفى و اخلاقى نيچه

او مى گويد : خود را بايد خواست و خود را بايد پرستيد، و ضعيف و ناتوان را بايد رها كرد تا از ميان برود، و درد و رنج كاسته شود و ناتوان بر دوش توانا بار نباشد، و سنگ راهش نشود. نيچه مى گويد : مرد برتر آن است كه نيرومند باشد، به نيرومندى زندگى كند و هوا و تمايلات خويش را برآورد سازد، خوش باشد و خود را خواجه و خداوند بداند و هر مانعى كه براى خواجگى ، در پيش بيابد، از ميان بردارد، از خطر نهراسد و از جنگ و جدال نترسد. كاملا اخلاق ضد اسلامى و انسانى است كه نيچه از اخلاق اين چنين تعريف مى نمايد. اما اسلام دين برتر و آخرين اديان الهى و آسمانى است . مسئله اخلاق را از مسائل بنيادى معرفى كرده ، و تخلق به اخلاق حميده را بزرگترين عامل رستگارى و راه وصول به سعادت و خوشبختى معرفى كرده است ، و فساد اخلاقى و سيئات نفسانى را منشاء بدبختى مى داند. قرآن مى گويد : قد افلح من زكيها و قد خاب من دسها. خداوند متعال در سوره مباركه شمس پس از يازده بار سوگند پى در پى مى گويد : (هر كس در تزكيه نفس خود بكوشد، و ضمير خويش را از افكار بد و اخلاق ناپسند منزه سازد رستگار و سعادتمند است ، و آنكس كه انديشه هاى پليد و اخلاق ناپاك و ناپسند را از صفحه دل و خاطر نزدايد و دل را به راه فساد و گمراهى سوق دهد بدبخت و زيانكار خواهد بود.

نظريه اخلاقى امام على عليه السلام

امام على عليه السلام اخلاق و صداقت را دو عامل و سرآمد ايمان معرفى نموده و مى فرمايد : راءس الايمان ، حسن الخلق و التحلى بالصدق . (٣٠) سرآمد تمام وظائف اخلاقى براى افراد با ايمان اين است كه خود را به صفات حميده و اخلاق پسنديده متصف و متخلق سازند و خويشتن را بزيور راستى و راستگويى بيارايند. بنابراين ، اهميتى كه اسلام براى اخلاق حميده قائل است ، هيچ مكتب و مذهبى آن اهميت را نداشته و نخواهد داشت . اسلام پاداش هر عمل شايسته را مبتنى به حسن خلق مى داند. امام صادق عليه السلام فرمود : آن الله تبارك و تعالى ليعطى العبد من الثواب على حسن الخلق كما يعطى المجاهد فى سبيل الله يغدوا و عليه و يروح . ، خداوند به بنده خود در مقابل حسن خلق ، پاداشى مى دهد همانند اجر مجاهد راه خود، كه روز و شب در فعاليت و كوشش باشند. در خطاب به بنى آدم فرمود : اى انسان : آفرينش و خلقتت زيباست ، سعى كن سيرت و خلقت را زيبا سازى . خداوند انسان را زيبا و نيكو آفريد، لكن اين انسان است كه بايد اخلاق شايسته كسب كند و خود را به زيور آن بيارايد. جرير بن عبدالله مى گويد : پيامبر خدا عليه السلام در خطاب به من فرمود : انك امرء قد احسن الله خلقك فا حسن خلقك . (٣١) اى جرير، خداوند تو را نيكو آفريد و شكل و نقش ظاهرت را زيبا آفريد است ، تو نيز با حسن خلق و زيبائيهاى اوصاف حميده ، صورت باطنى خويش را پسنديده و شايسته بساز. حسن خلق نفسانى و حسن خلق جسمانى است . حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود : حسن الخلق للنفس و حسن الخلق للبدن . (٣٢) خلق نيكو و زيبا براى جان آدمى است ، و خلق نيكو براى بدن و جسم انسان است در حقيقت زيبائيهاى خلق و آفرينش با خداست . پس اى انسان سعى كن كه اخلاق حميده مربوط به نفست را تو بيافرينى و خود را زيبا و با سيرت شايسته بسازى . اخلاق اكتسابى و وراثتى : امام صادق عليه السلام فرمود : ، آن الخلق منيحه يمنحها الله عزوجل خلقه فمنه سجيه و منه نيه فقلت فايتها افضل ؟ فقال : صاحب السجيه هو مجبول لا يستطيع غيره ، و صاحب النيه يصبر على الطاعه تصبرا فهو افضلهما. (٣٣) خلق خوب عطيه اى است كه خداوند به بندگان خود اعطا فرموده است . پاره اى از صفات خوب ، براى بعضى جنبه فطرى دارد و به طور طبيعى و وراثتى ، از آن برخوردارند. و براى برخى اكتسابى است كه بايد با نيت و اراده ، آن را تحصيل كنند. راوى مى پرسد كدام يك از اين دو افضل است ؟ امام صادق عليه السلام در پاسخ فرمود : كسى كه خلق با سرشتش آميخته شده باشد ناچار بر طبق آن عمل مى كند و طبعش بغير آن گرايش ندارد. ولى صاحب خلق اكتسابى ، براى نيل به فضائل اخلاقى بايد مشكلات را تحمل كند و به سختيهاى طاعت خداوند تن در دهد، تا بتواند شكل باطنى خود را بسازد و به خوى پسنديده متصف و متخلق گردد. البته اين افضل و برتر است . ارسطو مى گويد : فضيلت نفسانى يا اخلاقى بايد كسب شود و بدرجه عادت برسد، و عمل به آن شاق و دشوار نباشد، بلكه از روى رغبت و لذت و علم و اختيار واقع شود. و هر گاه اين شرايط فراهم آيد فضيلت ممدوح خواهد بود. به علم و دانش خود عمل كنيد. على عليه السلام فرمود : فان العالم العامل بغير علمه كالجاهل الجائر الذى لا يستفيق من جهله . (٣٤) عالمى مه بر خلاف علم عمل مى كند همانند جاهل سرگردانى است كه خطا و صواب را نمى داند و از جهل و نادانى خويش بهوش نمى آيد. شاعر با بلاغت و فصاحت هر چه بهتر مى گويد :

بار درخت علم ندانم به جز عمل
با علم اگر عمل نكنى شاخ بى برى
دعوت مكن كه برترم از ديگران ، به علم
چون كبر كردى ، از همه دو نان فروترى
گر علم را بكار نبندى چه فايده
چشم از براى آن بود آخر كه بنگرى

نقش علم و اخلاق از ديدگاه جان ديوئى

جان ديوئى مى گويد كسانى كه مانند سقراط و افلاطون
معرفت و فضيلت را يكى مى داند و مدعى هستند هر كس مرتكب بدى شود از اين سبب است كه نيكى را نمى شناسد به عبارتى ديگر اخلاق را وابسته به دانش بشر مى داند مخالفان اين نظريه مى گويند عمل اخلاقى وابسته به دانش نيست بلكه ناشى از دواعى و عادات است چه بسا كسانى كه نيكى را مى شناسند ولى بدى مى كنند در عهد قديم ارسطو در همين باره به افلاطون تاخت و متذكر شد كه اخلاق براى خود فنى است مانند فن طبابت وقتى فايده دارد كه مورد استفاده علمى قرار گيرد همچنان كه پزشكى كه مشغول طبابت است با مردى كه نظرا" دردها و درمان ها را مى شناسد برابر نيست علم به نظريات اخلاقى نيز با عمل اخلاقى تفاوت دارد. (٣٥) درست است كه علم و دانش بشر در شناخت فضائل و رذائل كمك مى كند ليكن آنچه كه بشريت را از فساد و فحشاء و منكرات نگه مى دارد علم و دانش نيست بلكه ايدئولوژى و مكتب است مذهب و ديانت ، مى تواند بيسواد و باسواد را از ضد فضيلت و ارزش حفظ نمايد تعهد اخلاقى و دينى وابسته به سواد و دانش بشر نيست هر چند علم در شناخت بدى ها و خوبى ها كمك آدمى است امام على (عليه السلام) فرمود : رب العالم قد قتله جهله و علمه معه لاينفه . (٣٦) چه بسا عالمى كه رفتار جاهلانه و كارهاى خلاف علمش مايه هلاكت او شده و دانائيش به وى نفع نرسانده است .

ارسطو و نقش عقل در اخلاق بشرى

عقل ، عامل مؤ ثرى در پيشرفت كارهاى اخلاقى است ارسطو مى گويد فضيلت انسان اين است كه وظيفه خود داند فعاليت نفس را با موافقت عقل به بهترين وجه انجام دهد اگر چنين كرد سعيد و خوشبخت خواهد بود علم اخلاق عبارت است از اينكه بدانيم براى آنكه فعاليت نفس به موافقت عقل انجام گيرد در احوال و موارد مختلف عمل ايشان چه بايد باشد يعنى چه وقت در چه مورد و چگونه عمل شود و نسبت به كه و براى چه عمل كند؟ روح انسان داراى دو جنبه است عقلانى و غير عقلانى ، عقلانى جنبه انسانيت است و غير عقلانى نيز دو جنبه دارد ،يك نفس نباتى يعنى قوه ناميه و ديگرى نفس حيوانى كه بر حسب طبع داراى شهوت ، غضب ،و ديگرى است . تمايلات غريزه آدمى را به عمل وامى دارد و اگر اعمال او با موافقت جنبه عقلانى واقع شود فضيلت است و اين نوع فضيلت را فضيلت انسانى يا اخلاقى گوئيم بنابراين دين و آئين الهى همين را گواهى مى دهد، عقل و خرد برترين راهنما و هدايت به سوى فضائل انسانى و اجتناب از هر گونه رذائل و مفاسد اخلاقى مى باشد.

رشد عقلانى در حكومت مهدى موعود (عج)

ابوجعفر امام باقر (ع) فرمود : اذا قام قائمنا وضع الله يده على رئوس العباد فجمع بها عقولهم وكملت به احلامهم . وقتى قائم ما قيام مى كند خداوند دست رحمت خود را بر سر مردم مى كشد بدين وسيله نيروى خرد و عقل آنان را به هم پيوند مى دهد و از اين راه عقلشان به كمال نهائى خود مى رسد از آنچه در اين فصل به نظرتان مى رسد اخلاق از ديدگاه قرآن و اهل بيت عصمت و طهارت است اميد است مورد عمل و بهره ورى همه شيفتگان حضرت مهدى موعود امام عصر حجه ابن الحسن العسگرى (عج) قرار بگيرد و عنايات حضرت بقيه الله الاعظم شامل حال همه ما پيروان آن حضرت قرار گيرد .

اخلاق چون رزق تقسيم شده است

امام صادق (ع) فرمود : آن الله تبارك و تعالى قسم بينكم اخلاقكم كما قسم بينكم ارزاقكم .براستى خداى تبارك و تعالى اخلاق را ميان شما قسمت كرده است چنانكه روزى شما را ميان شما تقسيم نموده است يعنى اخلاق در ازدياد روزى نقش مؤ ثرى دارد

نقش اخلاق حسنه ازدياد رزق و روزى

اميرالمؤ منين (عليه السلام) فرمود : بسعه الاخلاق كيمياء الارزاق اخلاق نيكو و هر چه بيشتر و بهتر آن همچون كيمياى رزق و روزى است .

سخن حكيمانه حضرت على (ع)

اذا بلغ المرء من الدنيا فوق قدره تنكرت اخلاقه .چون انسان بيش از اندازه قدر و منزلت خود از دنيا برخوردار گردد اخلاقش فاسد و زشت مى گردد قران مى فرمايد : آن الانسان ليطغى آن راه استغنى انسان هر آينه طغيان مى كند اگر مالدار و متمكن گردد .

در اخلاق از نظر بذل و بخشش از همه برتر باش

امام صادق فرمود : اذاخالطت الناس فان استطعت ان تخالط احدا من الناس الا كانت يدك العليا عليه فافعل فان العبد يكون فيه بعض التقصير من العباده و يكون له خلق حسن فيبلغه الله بخلقه درجه الصائم القائم .
چون خواستى با مردم مصاحبت و دوستى كنى تا بتوانى با كسى معاشرت مكن مگر آنكه بالا دست باشى در احسان و اعطاء از او جلوتر باش چرا كه چه بسا بنده اى را عبادت تقصير و كوتاهى باشد و خداوند به وسيله حسن اخلاق و خوشرفتارى او را به پايه و مقام روزه دار شب زنده دار مى رساند ارزش معنوى اخلاق حميده بسيار بالا و والا مى باشد

اخلاق دوستان به دشمنان عاريه داده شد

امام صادق فرمود : ان الله تبارك و تعالى اعدائه اعاره اخلاقا من اخلاق اوليائه ، ليعيش اوليائه مع اعدائه فى دولاتهم ، و فى روايه اخرى ، ولو ذالك لما تركوا وليا لله الا قتلوه .
راستى كه خداى تبارك تعالى بخششى از اخلاق دوستان خود را به دشمنانش عاريه داده تا دوستانش بتوانند با دشمنانش در موقع تسلط و دولت آنان زندگى كند و در روايت ديگر آمده كه : و اگر اين نبود دشمنان خدا دوستانش را مى كشتند.

اخلاق عظيم حميده پيامبر (عليه السلام)

كرامت نفس و اخلاق حميده از شايستگى هاى يك مؤ من مسلمان است بشريت در تاريخ حيات وزندگى مدنى و اجتماعى خويش به اوصاف شايسته نيازمند است و به ناچار بايداخلاقى در بهسازى سرنوشت زندگى خود به كار گيرد كه توان ادامه حيات به نحواحسن براى او ميسر گردد در اين صورت شايسته است اخلاقى كه انبياء و اولياى خدا بهآن متصف بودند اختيار نموده تا از كيد و مكر شيطان در امان بوده و به حيات اصلح ادامهدهد پيامبر اكرم فرمود خدا شما را نيكو آفريده پس سعى كنيد اخلاق زندگى و معاشرتخود را با همزيستى مسالمت آميز بيارائيد خداوند در شان پيامبرش فرمود : انك لعلى الخلقالعظيم خلق و خوى نيكوى پيامبرش را خداوند اينچنين ستوده است . خلق با آفرينش وپديده جسم . خلق = با آفرينش شكل باطن و خصلت هاى انسانى و خلق و خوى شايستهدرون مفهوم خلق و خلق را در سخن پيامبر عليه السلام چنين مى خوانيم : قال رسول الله عليه السلام يا جرير انك امره قد احسن الله خلقك فا حسن خلقك (٣٧)با شناختى كه رسول خدا عليه السلام از جرير و اخلاق او دارد در خطاب به او مىفرمايد : اى جرير براستى تو مردى هستى كه خداوند آفرينش ترا نيكو كرده و اينتوئى كه بايد خلقت و رفتارت را شايسته كنى بنابراين خلق نيكو، خلق شايسته رامى طلبد، و الا خلق نا شايست خلقت زيبا را ضايع مى گرداند.

خوشى و لذات به استيفاى شهوات تاءمين نمى گردد.

سقرات مى گويد : انسان جوياى خوشى است ،. جز اين تكليفى ندارد اما خوشى به استيفاى لذات و شهوات بدست نمى آيد بلكه بوسيله جلوگيرى از خواهش هاى نفسانى بهتر ميسر مى گردد،و سعادت افراد در ضمن سعادت جماعت است . بنابراين سعادت خر كس در اين است كه وظايف خود را نسبت به ديگران انجام دهد. (٣٨)

هيچ عيشى لذتبخش تر از حسن خلق نيست

قال الحسن المجتبى عليه السلام : لا عيش الذ من حسن الخلق . (٣٩) امام حسن مجتبى عليه السلام فرمود : هيچ عيش و سرورى مانند اخلاق حسنه و خوش خلقى نيست . در اوصاف مؤ منان اين اخلاق را پيامبر عليه السلام ياد آور شده است : المؤ منين هينون لينون . (٤٠) مومنان سهل گير و ملايم و نرمخو هستند. سختگيرى و خشونت در اخلاق اهل ايمان وجود ندارد. پيامبر اكرم عليه السلام مرشد و مهدى مؤ منان ، مى فرمايد : انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق . همانا بر انگيخته و مبعوث به رسالت شدم تا مكارم اخلاق را به كمال نهائى خود برسانم . در جاى ديگر پيامبر اكرم عليه السلام به روايت از چهارمين وصى آن بزرگوار، حضرت سجاد عليه السلام كه فرمود : قال رسول الله عليه السلام : بعثت بمكارم الاخلاق و محاسنها. (٤١) براى مكارم و محاسن اخلاقى از سوى خداوند مبعوث شده ام .


۱
ترحم بر ايتام و تواضع از اوصاف بهشتيان است

ترحم بر ايتام و تواضع از اوصاف بهشتيان است

قال جعفر بن محمد الصادق عليه السلام : من اراد ان يدخله الله عزوجل فى رحمته و يسكنه جنته فليحسن خلقه و اليعطى النصفه من نفسه و اليراحم اليتيم و اليعين الضعيف و اليتواضع لله الذى خلقه . هر كس ميل دارد كه خداوند او را مشمول رحمتهاى واسعه خود قرار دهد، و به نعمتهاى بهشتش متنعم گرداند و مسكن دهد، بايد اخلاق خود را نيكو نمايد و نسبت به خلق خدا با انصاف رفتار كند، و به ايتام ترحم نمايد و به كمك اشخاص مستضعف و ناتوان برخيزد و به پيشگاه خداوندى كه او را آفريده متواضع باشد.
خداوند انسان بشاش و گشاده رو را دوست ميدارد
قال ابى جعفر عليه السلام : البشر الحسن و طلاقه الوجه مكتسب للمحبة و قربة من الله (٤٢) امام باقر عليه السلام فرمود : بشاشت و گشاده روئى در برخورد اجتماعى مايه جلب محبت مردم و قرب به خداوند است ، بدترين اخلاق ، اخلاقى است كه مردم از ترسش او را گرامى بدارند. پيامبر خدا عليه السلام فرمود : شر الناس يوم القيامه الذين يكرمون اتقاء شرهم (٤٣) بدترين مردم در قيامت كسانى هستند كه به علت مصونيت و محفوظ ماندن از شرشان مورد احترام قرار گيرند. در اين مورد حضرت رسول عليه السلام مى فرمايد : ويل لمن تزكيه الناس محافه شره . ويل و نفرين بر كسى كه مردم او را از ترس شرش تعريف و تمجيد نمايند.
به چند حديث در محور حسن خلق توجه فرمائيد :
جزاى حسن خلق ، بهشت و سوء خلق ، جهنم است
قال رسول الله عليه السلام : عليكم بحسن الخلق فان حسن الخلق فى الجنه لا محاله و اياكم و سوء الخلق فان سوء الخلق فى النار لامحاله . . پيامبر اكرم عليه السلام فرمود : بر شما باد به حسن خلق ،چرا كه سرانجام آن ، خواه ناخواه بهشت است واز بد خلقى ، بپرهيزيد، كه بد خلق ، خواه نا خواه در آتش است . و يا از على عليه السلام مى خوانيم : كفى بالقناعه ملكا و بحسن الخلق نعيما. (٤٤) دوام فرمان ، فرمائى در ملك و مملكت قناعت ، و سرمايه فناناپذير حسن اخلاق است قناعت در مقابل اسراف و زياده روى خود از اوصاف اخلاقى يك مؤ من است . در معرفى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه بهترين مؤ منان ، خوش خلق ترين آنان است ، مى فرمايد :
افضل الناس ايمانا احسنهم خلقا. گرامى ترين مردم از نظر ايمان شايسته ترين آنان از نظر اخلاق است .
و يا حضرت امير توسعه روزى را منوط به اخلاق شايسته دانسته است و مى فرمايد : فى سعة الاخلاق كنوز الارزاق .
در خوشخوئى و خوش اخلاقى گنجينه هاى رزق و روزى نهفته است .
اخلاق شايسته معيار ارزشها است
على عليه السلام فرمود : رب عزيزاذله خلقه و ذليل اعزه خلقه (٤٥)
چه بسا عزيزى كه زشتى خلقش وى را خوار و زبون ساخت و چه بسا فرومايه و پستى كه نكوئى خلقش او را شرافت و عزت بخشيد.
معيار ارزشها را با اخلاق شايسته و بر جسته مى سنجند.
صاحبان خلق نيكو، اجز قائم الليل و صائم النهار دارند
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : ان صاحب قائم الخلق الحسن له مثل اجر الصائم القائم (٤٦)
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود : همانا براى صاحب اخلاق حميده اجر شب زنده داران به عبادت و تهجد، و ثواب روزه داران مى باشد.
اگر روزه داران و شب زنده داران در ميان بندگان خدا در روى زمين همچون گل زيبا و خوشبوئى هستند كه جز خير و رحمت و فيض و بركت و رائحه خوش و عطر مطبوع از ايشان به مشام نمى رسد، و آزار و اذيتى براى احدى ندارند، و تمامى دقائق زندگيشان با رضايت و خشنودى پروردگار مى گذرد، صاحبان خلق نيكو و راهيان راه انبياء و اولياء در ميان جامعه چنين اند، ايشان نيز با خلق شايسته خويش هم رضايت خالق متعال و هم رضايت و خشنودى بندگان خدا را براى خويش تضمين كرده اند.
مكارم اخلاق مبعوث شدم
امام رضا عليه السلام : از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله : نقل مى نمايد كه حضرت فرمود : عليكم بمكارم الاخلاق فان الله عزوجل بعثنى بها (٤٧) بر شما باد به مكارم اخلاق كه همانا خداوند عزوجل مرا به آن مبعوث فرموده است .
بعد از فرائض ، هيچ اعمالى برجسته تر از اخلاق حسنه نيست
امام صادق عليه السلام فرمود :
ما يقدم المؤ من على الله عزوجل بعمل بعد الفرائض احب الى الله تعالى من ان يسع الناس بخلقه . (٤٨) بعد از فرائض دينى هيچ يك از اعمال مؤ من در پيشگاه الهى محبوبتر از آن نيست كه با مردم به گشاده رويى و حسن خلق برخورد نمايد.

حد نهايى حسن حلق در انسان چيست ؟

راوى گفت به حضرت صادق آل محمد عليه السلام عرض كردم : ما حد حسن الخلق ؟ قال تلين جانبك و تطيب كلامك و تلقى اخاك ببشر حسن . (٤٩) حد حسن خلق چيست ؟ حضرت صادق عليه السلام فرمودند : با مردم به نرمى و گرمى برخورد كنى ، پاك و منزه و با كمال ادب سخن بگوئى ، و در مواجهه با برادرانت متبسم و گشاده رو باشى . تمامى صفات انبياء و اولياء در اين سه صفت ، اخلاقى نهائى حضرت امام جعفر صادق عليه السلام وجود دارد، هر كس اين سه نحوه برخورد اخلاقى را دارا باشد مثل آن است كه به اخلاق همه انبياء و اولياء متخلق شده است .

اغماض اشتباهات مردم بهترين صفات اخلاقى است

يكى از راههاى ديگر علاج بيماريهاى اخلاقى فرو بردن غيظ و خاموش كردن شعله هاى غضب است . قرآن مجيد گوياى اين واقعيت است : والكاظمين الغيظ و العافين عن الناس و الله يحب المحسنين . كسانى كه قوى النفس و حاكم بر غرائز خويش ‍ هستند موقعى كه خشمگين شوند خويشتندارند و بر خود مسلطاند و آتش غضب را در ضمير خود فرو مى نشانند و اين خود يكى از سجاياى مهم اخلاقى است . بعضى از افراد از اين حد بالاترند، غضب را اظهار نمى كنند و شعله خشم را در باطن خود فرو مى نشانند بعلاوه از لغزش كسى كه موجب خشمشان گرديده است عفو و اغماض مى نمايند. البته اين گروه مقام عالى ترين دارند.
بعضى از افراد آنقدر در كرامت نفس بلند مرتبه و رفيعند كه از شعله ور شدن غضب جلوگيرى مى كنند از كسى كه بد كرده و موجب خشمشان گرديده مى گذرند و مورد عفو قرار مى دهند، تنها بدى را تلافى نمى كنند، بلكه شخص بد عمل را مورد عنايت و احساس قرار مى دهند، و اين قبيل بزرگوارى و كرامت نفس گاهى در افراد عادى مشهود مى گردد بطورى كه موجب شگفتى كسانى مى شود كه داراى بزرگوارى و علو درجات اخلاقى هستند. (٥٠) در اخلاق و محور آن مباحثى را از معصومين عليه السلام توجه نمايند.

اخلاق نيكو موجب طول عمر و آبادانى بلاد است

قال الصادق عليه السلام : البر و حسن الخلق كعمران الديار و يزيدان فى الاعمار، فقيل له ما حد حسن الخلق ، قال تلين جانبك و تطيب كلامك ، و تلقى اخاك ببشر حسن امام صادق عليه السلام فرمود : نيكوكارى و حسن خلق شهر را آباد و بر عمرها مى افزايد. پرسيدند يابن رسول الله حدود نهائى حسن خلق چيست ؟ فرمود : اينكه رفتار نرم و ملايم با مجاور و همسايه ات داشته باشى ، و كلام و سخنانت را شايسته و پاك از هر سرزنش و طنز و ملامت و دروغ و غيبت و... نمائى و با برادرت با وجه بشاش و خندان و متبسم ملاقات كنى . با اين توضيح حضرت امام ، اخلاق و كل اخلاق را تبيين فرمود. قيل لاميرالمؤ منين عليه السلام : من ادوم الناس غما؟ قال اسوء هم خلقا. از اميرالمؤ منين عليه السلام سئوال كردند چه كسى از همه مردم بيشتر به غم و اندوه مبتلا است ؟ فرمود : آنكه اخلاقش از همه مردم بدتر است . واكنش اخلاق رذيله موجب غم و ابتلاى به اندوه فراوان است

خضوع به پيشگاه خداوند موجب حسن برخورد با مردم است

قال جعفر بن محمد الصادق عليه السلام : من كان خاضعا فى السر كان حسن المعاشره فى العلانيه حضرت صادق عليه السلام فرمود : آنكس كه قلبش را بخدا سپرده و در برابر او خضوع و خشوع داشته باشد از آداب معاشرت و برخورد در زندگى با مردم نيز موفق و سعادتمند است . اخلاق اسلامى عبادت است ، لذا هر اخلاقى بايد براى خدا انجام گيرد از معصوم عليه السلام است كه فرمود : فعاشر الخلق لله و لاتعاشر هم لنفسك من الدنيا. با مردم براى خدا معاشرت كنيد ، كه به خاطر بهره بردارى از دنيا معاشرت ننمائيد . بطور كلى هر كارى براى خدا و در راه تقرب به خداوند باشد پاداش نيكو داشته و جزء اخلاق حسنه است ، و اگر هر صفت حتى پسنديده براى ارضاء نفس خويش و براى غير خدا بوده باشد واكنش سوء دارد. بنابراين اخلاق نيكو اجتماعى ما براى خدا باشد از اجر و پاداش شايسته برخوردار است .

اخلاق فردى خودشناسى و خودسازى است

اساس اخلاق از خودشناسى و خودسازى شروع مى گردد. يعنى اگر در اخلاق فردى ، خودسازى نكنيم بنيان اخلاق فردى را از شناخت نفس خود آغاز ننمائيم هر گونه بحث و مذاكره و تدريس و تدرس و تعليم و تعلم و آموزش و پرورش مفيد فايده نيست و ارزش آنچنانى ندارد. پس شايسته است در اخلاق فردى ابتدا از فرديت و شخصيت شخص خود و شناخت خود و تزكيه و تقدس خود صحبت كنيم و محكى به خود بزنيم كه اگر از ناخالصيها رهايى يافتيم و در حقيقت خود را شناختيم پس ‍ آنگاه به اشياء خارج از كشور تن خود مى توانيم شناختى حاصل نمائيم . والا در پله اول مى مانيم . امام على عليه السلام مى فرمايد : من عرف نفسه فقد عرف ربه . عارف به نفس ، ميتواند عارف به رب باشد. يعنى كسى كه خود را نشناخت پروردگار خود را نيز نخواهد شناخت .

نقش ازدواج در اخلاق و انتخاب همسر

در اينكه چرا ازدواج كنيم ؟ خواجه نصير در علل و عوامل تاءهل مى گويد : بايد كه باعث بر تاءهل دو چيز باشد، حفظ مال و طلب نسل ، نه داعيه شهوت ، يا غرض ديگر از اغراض بلكه ديگر عوامل در جنب دو چيز قرار مى گيرد . خواجه نصير در انتخاب و اختيار همسر مى گويد : زن صالحه شريك مرد بود در مال و تسليم او در كدخدايى و تدبير منزل و نايب او در وقت غيبت . و در تعريف زن صالحه و اوصاف او گويد : بهترين زنان زنى بود كه در عقل و ديانت و عفت و فطنت و زيركى و حياء و رقت و كوتاه زبانى و اطاعت شوهر و بذل نفس در خدمت به او و ايثار رضاى خود به رضاى شوهر و وقار و هيبت و صولت و تجلى در نزد اهل خويش و عقيم نبودن ، و در ترتيب منزل و تقدير و اندازه نگاهداشتن در انفاق هزينه و اداره منزل واقف و قادر باشد، و به مجامله و مدارات و خوشخويى با اهل خانه و خانواده ، و با شوى خود بسازد و منزل را بيارايد و تدبير امور بنمايد سبب موانست و تسلى هموم و جلاى احزان شوهر گردد. (٥١) بنابراين ، مرد پس از انتخاب و اختيار همسر شايسته و تفحص و تجسس در اوصافى كه براى زنان برجسته در قرآن و سخنان اهل بيت اطهار آمده است ، در تدبير اداره چنين همسر و فراهم ساختن نياز و رفاهيات او بكوشد، و با تدبيرى خاص در نگهدارى و تاءمين و نيازهاى او تلاش كند، و امكانات لازم را براى او آماده سازد.

سعادت و خيرانديشى

خير چيست و سعادت كدام است ؟ اين مسكويه صاحب كتاب طهاره الاعراق تفاوت بين دو موضوع را چنين بيان مى دارد : شيخ بزرگوار گويد : پيشينيان در معناى خير گفته اند : خير غايت اخيراست . و گاهى شى نافع را نيز خير خوانده اند، الا سعادت كه خير اضافى است كه نسبت به اشخاص متفاوت بنظر مى رسد چنانچه بعضى از امور نسبت به بعضى سعادت و كمال است . در صورتى كه نسبت به ديگران اينطور نيست و... مولف كتاب اخلاق و مترجم طهاره الاعراق گويند : خير مطلق يك معناى وجدانى است كه غايت حركت هر محركى و مقصد هر فاعل مختارى است . كه افعال وى از روى اراده و اختيار صادر مى گردد، زيرا هر حركتى و عملى براى رسيدن به مقصدى است ، و هر فعلى براى انجام دادن غرضى است كه در نظر خير بنمايد هيچ عاقلى بدون غرض و فايده حركت نمى كند، نخستين تصور آن امر خير كه غايت و مطلوب وى است مى نمايد سپس از اينجا معلوم مى شود كه (خير و نيك) امرى است مشترك بين تمام غايات كه هر كس غايت عمل خود را نيك و خير مى نامد. (٥٢) حكما و فلاسفه براى خير، معانى و اقسامى ذكر كرده اند : از جمله ارسطاطاليس مى گويد : قسمتى از خيرات در نفس است و قسمتى در بدن و بعضى نه در نفس وجود دارد و نه در بدن . و يا مى گويد : بعضى از خيرات از جهت ذات مؤ ثرند و بعضى از جهت غير و بعضى خيرشان هم ذاتيست و هم غيرى ، و بعضى از جهت امر خارجى مؤ ثر مى گردد. و با بعضى حكما مى گويند : بعضى خيرات در هر حال خيرند (يعنى خيريت ، ذاتى آنها است) و بعضى هنگام ضرورت و در بعضى اوقات براى بعض ‍ اشخاص خير مى گردند. و اين حكيم گويد : پاره اى از خيرات نسبت به تمام مردم و در تمام حالات خيرند، و قسمتى از آنها نسبت به بعضى خير مى گردند. (٥٣)

مواساة و همزيستى مسالمت آميز

اين اصطلاح كه بصورت كلمه تسالم در آراء اهل مدينه فاضله بكار برده شده است . معلم ثانى فارابى در همزيستى مسالمت آميز گويد : هر گاه دو طايفه و يا دو گرو دائما با يكديگر در جنگ و ستيز باشند و لكن از لحاظ نيرو و قدرت برابر باشند مدتها اين وضع بين آنها ادامه يابد، لا جرم گاهى اين دو غالب و مغلوب ديگرى مى شوند. در نتيجه دير يا زود هر دو طرف مزه بدبختى و مغلوبيت را مى چشند، خوارى و ذلت را تحمل كرده و زندگى را با اين وضع دشوار و غير قابل تحمل مى دانند، در اين صورت ناچار به صلح و تسالم دست مى زنند. معلم ثانى در موردى ديگر چنين معنى مى كند : اينكه هر دو دشمن مشتركى دارند كه هيچكدام به تنهايى نميتوانند در دفع آن اقدام كنند. بايد ما بين خود صلح برقرار كرده تا دشمن مشترك را دفع كنند و از شر آن راحت گردند البته در هر دو مورد هنگامى كه احساس استقلال كردند و خود را نيرومند و مستعد فتح يافتند و معاهدات را فراموش كرده و مجددا دست به اقدامات تهاجمى و تهذيب خواهند زد. در مورد ديگر فرمود : اينكه براى انجام كار مهم كه منفعت و سود آنها در آن بسيار است و به تنهايى نتوانند بدست آورند و محتاج به معاونت و كمك ملت و امت ديگر داشته باشند در اين صورت نيز ضرورت زندگى ايجاب مى كند كه با يكديگر تسالم كنند (مسالمت ورزند). (٥٤)

اخلاق فرماندهى و فرمانبرى

معلم ثانى فارابى گويد : همانطور كه عضو رئيسه بدن بالطبع كاملترين و تمام ترين اعضاء بدن است ، هم فى نفسه و هم در افعالى كه ويژه او است و او را در تمام امورى كه اعضاء ديگر با او مشاركت دارند برترين و كامل ترين آن مى باشند. در توضيح اين بيان مترجم بزرگوار دكتر سيد جعفر سجادى در پاورقى آورده ، هم با لذات كامل بوده و هم در افعال خود، منظور اين است كه افعال و آثار او برتر، از كارهايى است كه ويژه رؤ ساى درجه دوم است و در فضائل نيز شريف تر است و بالاخره از همه جهات اكمل است . (٥٥) بنابراين اخلاق فرماندهى و رياست بر مردم ، همچون قلب بر ساير اعضاء بدن صاحب امتياز مى باشد.

مكارم اخلاق

كرامت نفس در وجود و بخشش و سخاوتهاى او خلاصه مى گردد.

سيادت و آقائى رهين سخاوت است

بذل و بخشش از اوصاف كريمان است ولى اگر بقدر نسبى از آن صفت برجسته دارا باشيم كه اين هم در دنيا نافع است و هم در آخرت . لا سيادة لمن لا سخاء له . (٥٦) اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود : سرورى و سيادت و آقائى نيست براى كسى كه سخاوت و بخشش ندارد. در جاى ديگر فرمود : لا يمكل الشرف الابالسخاء و التواضع . شرافت انسان ، كامل نگردد مگر بوسيله سخاوت و فروتنى . بنابراين صفات برجسته و شرافت انسان مرهون سخاوت و تواضع است كه اين هر دو موجب كمال انسان و شرف مرد مسلمان است .

از مال و انعامت بذل و بخشش كن

در توصيف اين عمل برجسته حضرت امير عليه السلام مى فرمايد :

اذاجادت الدنيا عليك فجد بها
على الناس طرا انها تقلب
فلا الجود يفنيها اذا هى اقبلت
و لاالبخل يبقيها اذا هى تذهب (٥٧) آنگاه كه دنيا به تو روى آورد، تو هم در راه خدا به دوست و دشمن ببخش . (كه اگر نبخشى) نه سخاوت به هنگام اقبال دنيا، مال تو را نابود مى كنند، و نه آنگاه كه در مسير رفتنى است بخل آن را حفظ مى نمايد.

بهشت رهين سخاوت و جهنم مرهون بخل است

مردى بنام و شامى گويد : از امام رضا عليه السلام شنيدم مى فرمود : السخى قريب من الله قريب من الجنه ، قريب من الناس ، و البخل بعيد من الله
بعيد الجنه بعيد من الناس . (٥٨) سخاوتمند به پيشگاه خدامقرب است ، در بهشت مقرب است ، و در نزد مردم نيز از قرب و منزلت بسيار عالى برخوردار است ، چنانچه بخيل از خدا دور است ، از بهشت دور است ، و از مردم دور است و مردم هم از او دورند. خلاصه اينكه سخاوتمند عزيز است پيش هر كس ، و بخيل ذليل است در نزد همگان . آنگاه وشا مى گويد از امام رضا عليه السلام شنيدم كه مى فرمود : السخى شجرة فى الجنه من تعلق بغصن من اغصانها دخل الجنه و فى روايه اخرى و البخل شجرة فى النار من تعلق بغضن من اقصانها ادته الى النار . سخاوت درختى است در بهشت هر كس به شاخه اى از آن آويخت داخل بهشت مى گردد، و بخل هم درختى است در جهنم و هر كس به آن آويخت جهنمى است .

عبدالله بن جعفر باغبان را از خود سخى تر ديد

عبدالله جعفر از افراد كريم النفس و بزرگوار عصر خود بود، او در ايام زندگانى خويش خدمات بزرگى نسبت به افراد تهى است و آبرومند انجام داد، او بقدرى در بذل و بخشش كوشا و بلند نظر بود كه بعضى از افراد وى را در اين كار ملامت مى كردند و به او مى گفتند : تو در اين كاراحسان به ديگران راه افراط در پيش گرفته اى .
روزى براى سركشى به باغى كه داشت با بعضى از كسان خود راه سفر در پيش گرفت ، نيمه راه در هواى گرم به نخلستانى سرسبز و خرم رسيد، تصميم گرفت چند ساعتى در آن باغ استراحت نمايد.
غلام سياهى ، باغبان آن باغ بود. با اجازه غلام وارد باغ شد، كسانش و سائل استراحت او را در نقطه مناسبى فراهم آوردند، ظهر شد غلام بسته اى را گشود، جناب عبدالله جعفر ديد سه قرص نان در آن است ، هنوز غلام لقمه اى نخورده بود كه سگى وارد باغ شد، مقابل سفره نان نشست ، و از غلام درخواست غذا داشت .
او يكى از قرص هاى نان را بسويش انداخت و سگ گرسنه با حرص آن را در هوا گرفت و بلعيد و دوباره متوجه غلام شد، او قرص دوم و سپس قرص سوم را نزد سگ انداخت و سفره خالى را بدون اينكه خودش غذائى خورده باشد برچيد، عبدالله كه ناظر جريان بود كه غلام پرسيد : جيره غذائى شما در روز چقدر است ؟
پاسخ داد : همين قرص نان كه ديدى . گفت : پس چرا اين سگ را بر خود مقدم داشتى و تمام غذاى شبانه روزت را به او خوراندى ؟ غلام پاسخ داد : آبادى ما سگ ندارد دانستم كه اين حيوان از راه دور به اينجا آمده است و سخت گرسنه است و براى من رد كردن و محروم ساختن چنين حيوانى گران و سنگين بود.
عبدالله از اين عمل بسيار تعجب كرد، گفت پس خودت چه خواهى كرد؟ جواب داد : امروز را به گرسنگى مى گذرانم تا فردا سه قرص نان را برايم بياورند.
جوانمردى و بزرگوارى آن غلام سياه مايه شگفتى عبدالله جعفر شد، و با خود مى گفت : مردم مرا ملامت مى كنند كه در احسان به ديگران تندروى مى كنم ، در حالى كه اين غلام از من به مراتب در احسان و بزرگوارى پيشتر و مقدم است .
عبدالله سخت تحت تاءثير بزرگوارى غلام قرار گرفت و مصمم شد او را در اين راه تشويق نمايد، از غلام پرسيد : صاحب باغ كيست ؟ .پاسخ داد : فلانى كه در روستا منزل دارد، گفت : تو مملوكى يا آزاد؟ گفت : من مملوك صاحب باغ هستم ، او فرستاد صاحب باغ را آورد، درخواست نمود باغ را با تمام لوازمش و همچنين غلام سياه به او بفروشد. مرد خواسته عبدالله را اجابت نمود و باغ و غلام را به عبدالله فروخت و بعد عبدالله جعفر غلام را در راه خدا آزاد كرد و باغ را هم به او بخشيد. جالب اينكه غلام بلند همت كه داراى سجاياى اخلاقى وجود و كرم بود، گفت : آن كان هذا لى فهو فى سبيل الله . اگر اين باغ متعلق به من مى شد، من آن را در راه خدا براى استفاده مردم قرار مى دادم . (٥٩) بزرگوارى و كرامت نفس نشانه تعالى معنوى و تكامل روحانى انسان است ، در پرتو مكارم اخلاق آدمى از قيود پست حيوانى رهائى مى يابد و بر غرائز و تمايلات نفسانى خويش مسلط مى شود، اگر دوستى و حسن فداكارى در نهادش پيدا مى گردد و انسان بالفعل مى گردد و از كمالاتى كه لايق مقام او است برخوردار خواهد شد.

ترحم به سگ ، زن بد نام را بهشتى كرد

در شب معراج و سير بر بهشت ، پيامبر خدا مى فرمايد : اطلعت ليله اسرى على الجنه فرايت امراة زانيه ، فسالت عنها. فقيل انها مرت بكلب يلهث من العطش فارسلت ازارها فى بئر فعصرته فى حلقه حتى روى ، فغفرالله لها . (٦٠) در شب معراج به بهشت اشراف يافتم ، در آن جا زانيه اى را ديدم ، پرسيدم : اين آلوده دامن چه عملى كرده كه بهشتى شده است ، پاسخ دادند : او بر سگى گذر كرده كه زبانش براثر شدت عطش از دهانش درآمده و پيوسته نفس مى زد، آن زن ازار و روپوش خود را بدر آورده و در چاهى كه در آن نزديكى بود آويخت ، و به آن تر كرد و در گلو و دهان سگ تشنه فشرد،؛ او را سيراب كرد، خداوند بر اثر اين خدمت ، گناهان زن را بخشيد و (پس از توبه و پشيمانى از گناهان كه بعد از اين عمل خير براى او پيش آمد) او را بهشتى نمود.

سگ تشنه در داستان نظم سعدى

يكى در بيابان سگى تشنه يافت
برون از رمق در حياتش نيافت
كله دلو كرد آن پسنديده كيش
چو حبل اندر آن بست دستار خويش
به خدمت ميان بست و بازو گشاد
سگ ناتوان را دمى آب داد
خبر داد پيغمبر از حال مرد
كه داور گناهان او عفو كرد
الا گر جفاكارى انديشه كن
وفا پيش گير و كرم پيشه كن
كسى با سگى نيكويى گم نكرد
كجا گم شود خير با نيك مرد
كرم كن چنان كت برآيد ز دست
جهانبان در خير بر كس نبست

اخبار به سخاوت بوسيله جبرئيل موجب اسلام كافرى شد

در امتيازى كه خداوند براى سخاوتمند قائل است جدا موجب شگفتى است ، داستانى را امام صادق عليه السلام نقل كردند و مى فرمايد : گروهى از يمن به محضر رسول خدا عليه السلام رسيدند، كه در بين ايشان مردى بود كه از نظر فهم و كمال از همه آنها برتر بود، و اين مرد در محاجه با رسول خدا عليه السلام مبادرت مى كرد، و در محاجه و مجادله ، پيامبر اكرم را به غضب در آورد تا جائى كه بين دو چشم پيامبر عرق بصورت نازنينش جارى و به زمين مى ريخت .فاتاه جبرئيل فقال ربك السلام و يقول لك هذا رجل سخى الطعام ، فسكن عن النبى الغضب و رفع راسه و قال له لولا ان جبرئيل اخبرنى عن الله عزوجل انك سخى تعطم الطعام لشددت بك و جعلتك حديثا لمن خلفك . پس آنگاه جبرئيل بر پيامبر عليه السلام نازل شد و گفت پروردگارت سلام مى رساند و مى گويد براى تو كه اين مرد سخاوتمند است و اطعام طعام مى نمايد؛ پس غضب پيامبر با شنيدن اين خبر تسكين يافت ، و سر مباركش را بلند كرد و به آن مرد فرمود : اگر جبرئيل از طرف خداوند خبر نمى آورد كه تو مردى سخى الطبع هستى و اهل اطعامى ، هر آينه بر تو سخت مى گرفتم و جريان تو را داستانى و حديثى براى آيندگان تو قرار مى دادم . پس آن مرد عرض كرد به پيامبر، آيا پروردگار تو سخاوت را دوست مى دارد؟ حضرت فرمود : بلى .قال انى اشهد ان لا اله الا الله و انك رسول الله و الذى بعثك بالحق لا رددت عن مالى احدا (٦١) آن مرد گفت : پس من شهادت مى دهم كه خدائى جز ذات اقدس حضرت اله نيست ، و اينكه تو رسول او فرستاده او هستى ، و سوگند به همان خدا كه تو را به حق مبعوث به رسالت نمود ، هرگز احدى را از مالم محروم ننمودم . اين بود معنا و اهميت سخاوت و جود و كرم ، كه همه انبياء و اولياء گرام به آن متصف بودند و سخاوتمندان را نيز دوست مى داشتند.

محبوبترين مردم نزد خدا نافع نشان براى مردمند

پيامبر خدا عليه السلام فرمود : احب الناس الى الله انفعهم للناس . محبوبترين مردم نزد خداوند كسى است كه نفعش به حال مردم بيشتر باشد. حضرت على بن ابى طالب عليه السلام مى فرمايد : ابلغ ما تستدر به الرحمته ان تضمر ان لجميع الناس ‍ الرحمه (٦٢)
رساترين چيزى است كه وسيله آن مى توانى رحمت الهى را به خود جلب كنى اين است كه در باطن به همه مردم عطوف و مهربان باشى .

زيادى سخنت را امساك و زيادى مالت را انفاق كن

قال رسول الله عليه السلام رحم الله امرء امسك الفضل من قوله و انفق من ماله پيامبر فرمود : رحمت خدا بر آن كسى كه از زيادى سخنش امساك كند و زيادى ، حرف نزنند، و زيادى مالش را نيز انفاق كند. چيزى كه بيش از حد استفاده اش ‍ هست ذخيره ننمايد.
در فراز اول سخن درر بار حضرت رسول اكرم عليه السلام متمسك به سخن خودشان مى شويم كه فرمودند : قل الخير و الا فاسكت .
حرف حق بزنيد و الا ساكت بمانيد.
پس بهتر است آنچه كه نياز انسان را تاءمين مى نمايد بگويد و از سخن بيهوده و بى فايده كه شنونده را هم ملول مى نمايد، امتناع ورزد.
و در فراز دوم سخن آن حضرت ، شما اگر حقوق ماهيانه و كارمندى ، يا درآمد كشاورزى يا فائده تجارت در بازار، يا هر درآمدى در روز و هفته و يا حقوق كارگرى تاءمينتان مى كند يا اندك ذخيره براى مخارج اتفاقى ، بهتر است مازاد آن را به رفع نياز محتاجان بزنى ، و نيازهاى برادران و خواهران دينيت را برآورده كنى .

در نزد فروتنان و دون صفتان اظهار عجز نكن

از سخنان حكيمانه امير مؤ منان على عليه السلام كه به فرزندش حضرت مجتبى عليه السلام توصيه مى نمود، فرمود :
لا تطلبن معيشه بمذله
و ارفع بنفسك عن دنى الطلب
و اذافتفرت فدا و فقرك بالغنى
عن كل اذى دنس كجلد الاحرب
فلرجعن اليك رزقك كله
لو كان ابعد من محل الكوكب
زندگى را از طريق ذلت انتخاب مكن ، خود را بالاتر از آن بدان كه از ناكس درخواست كنى آنگاه كه بيچاره شدى ، فقر خود را با بى اعتنائى به ناپاكان ، همانند پرهيز كچل (يا جرب گرفته) از كثافت مداوا كن .
يعنى چنانكه آدم كچل يا جرب گرفته بايستى از كثافات پرهيز كند والا به انواع بيمارى مبتلا خواهد شد.
آدم پست فطرت را به منزله كثافت معرفى مى نمايد كه پرهيز و دورى جستن از او بر همه مشكلات فائز و فائق مى آيد.
در نتيجه اين بى اعتنايى به ناكس ها (و توجه به خداى عزيز) تمام رزقى كه از دستت رفته است ، هر چند دورتر از جايگاه ستاره ها باشد بطور حتم به تو باز مى گردد.
اى آنكه ز فيض جام روزى خوارى
زنهار مكش ز بهر روزى خوارى
روزى تو مى رسد بهر وجه كه هست
گر صاحب احترامى و اگر خوارى

خدايا از مال دنيا و وسعتم بده كه محتاج به شر از خلقت احدى نباشم

از دعاى مكارم اخلاق سيدالساجدين عليه السلام مى خوانيم كه عرض كرد خدايا : و اغتنى و اسع على فى رزقك ولا تفتنى بالنظر و اعزنى و لا تتلينى بالكبر (٦٣) بارالها آنقدر مرا غنى بنما و از مال دنيا برخودارم كن به مردم نياز نداشته باشم و روزيت را بر من وسعت بخش تا خانواده ام در گشايش باشند و مرا با نگاه و التفات به اموال ثروتمندان آزمايش منما و موجبات عزت نفس و رفعت معنويم را كه لازمه افراد با ايمان است فراهم نما و از تكبر و خود بزرگ بينى منزه و محفوظم بدار.
قرآن مى گويد : لله العزه و لرسوله و للمونين . (٦٤)
عزت براى خداوند است و براى پيغمبر خداست و براى افراد با ايمان مى باشد.
پيامبر عليه السلام فرمود : ليس للمومن ان يذل نفسه . (٦٥) شخص با ايمان حق ندارد كه موجبات ذلت و خوارى خود را فراهم آورد.

اخلاق و ايمان

حوائج مردم از برآوردن فزع قيامت در امان است

قال ابوالحسن موسى عليه السلام : ان الله عبادا فى الارض يسعون فى حوائج الناس هم الامنون يوم القيامه (٦٦)
امام موسى كاظم عليه السلام فرمود :
براى خداوند در روى زمين بندگانى است كه در انجام حوائج مردم ساعى و كوشا هستند، و اين بندگان در روز قيامت از سختيها و دشواريها در امان خواهند بود.
پيامبر خدا عليه السلام فرمود :
من قفسى لاخيه المومن حاجه فكانما عبدالله دهره
كسى كه حاجتى از برادر مؤ منش برآورده سازد مانند آن است كه روزگارى را به عبادت خداوند گذرانيده باشد.
در اين سعى سخن پراهميت ديگرى از پيامبر خدا عليه السلام مى خوانيم ، فرمود : من اصبح و لم بهتم بامور المسلمين فليس بمسلم
كسى كه روز خود را آغاز كند و اهتمام به امور مسلمين نداشته باشد مسلمان نيست .
و يا مى فرمايد : المسلم من سلم المسلمون من يده و لسانه .
مسلمان كسى است كه از دست و زبانش در امان باشند.

پاداش برآوردن حاجات مسلمانان فقط با خداست

امام صادق عليه السلام فرمود :
ما قضى مسلم لمسلم حاجه الا ناداه الله تبارك و تعالى على ثوابك و لا ارض لك بدون الجنه (٦٧)
هر مسلمانى كه حاجت برادر مسلمان خود را برآورده سازد خداوند مى فرمايد : پاداش اين اقدام تو به عهده من است و هيچ پاداشى جز بهشت براى تو راضى نمى گردم .

رساترين عامل جلب رحمت خدا ترحم به خلق است

على عليه السلام فرمود : البلغ ما تستدر به الرحمه تضمر لحميم الناس الرحمه . (٦٨) رساترين چيزى كه بوسيله آن مى توانى خدا را براى خود جلب كنى اين است كه در باطن نسبت به همه مردم خير خواه و مهربان باشى . كه پيامبر خدا عليه السلام فرمود : راءس العقل بعد الدين التودد الى الناس و اصطناع الخير الى كل بر و فاجر.
(٦٩) پس از دين ، و ايمان به خداوند سر آمد تمامى اعمال خردمندانه بشر دوستى و نيكى به همه مردم است ، خواه خوب و درستكار باشند و خواه فاسق و بدكار. پيامبر عليه السلام فرمود : اعلم ان كل مكرمه تاتيها او صنيعه صنعتها الى احد من الخلق فانها اكرمت بها نفسك و زينت بها عرضك و لا تطلبن من غيرك تشكر ما صنعت الى نفسك (٧٠) بدان هر عمل كريمانه اى كه انجام مى دهى و هر كار مهمى كه درباره يكى از برادران دينيت بجا مى آورى ، با آن عمل بزرگ خودت را گرامى داشته و شرف انسانيت را به آن زينت مى دهى پس از غير خودت شكر. سپاس كار خوبى را كه براى خود انجام داده اى طلب مكن . تشكر و سپاسگزارى كار خيرت را هرگز از غير خداوند توقع مكن .

يار مظلومان و خصم ظالمان باش

امير المؤ منين عليه السلام در ضمن وصيت به فرزندانش حسنين عليه السلام فرمود : كونا للظالم خصما و للمظلوم عونا. فرزندان من ، شما را توصيه مى نمايم كه دشمن ظالمان و يار مظلومان و ستمديدگان باشيد. پيامبر بزرگ اسلام عليه السلام فرمود : يقول الله عزوجل و عزتى و جلالى لانتقمن من الظالم فى عاجله و اجل و لانتقمن ممن راءى مظلوما فقدر ان ينصره فلم ينصره (٧١) خداوند مى فرمايد : به حضرت وجلالم قسم كه از ظالم در دنيا و آخرت انتقام مى گيرم و همچنين از كسى كه مظلومى را ببيند و قادر باشد به وى كمك كند و ياريش ننمايد.

مسلمان نيست كسى كه با مسلمانان مكر كند.

ليس منا من ماكر مسلما. (٧٢) پيامبر اكرم عليه السلام فرمود : از ملت ما و از مسلمانان نيست كسى كه با مسلمانى حيله و مكر نمايد. بعضى از حيوانات جنگل تكوينا مكار و حيله گرند، يعنى فقط از راه حيله و مكر و فريب مى توانند ادامه حيات بدهند، چه زشت است كه انسان تاج « و لقد كرمنا بنى آدم» بر سر دارد، چون روباه حيله گرى كند، و نان خود را به فريب دادن يعنى با كلاه سر مسلمانى گذاشتن ، ملئوت نمايد و چنين نانى براى عائله اش فراهم سازد، چه زشت است كه چنين انسانها در روز حشر، مثل روباه محشور گردند. حضرت صادق عليه السلام فرمود : المسلم و هو عينه و مراته و دليله و لا يخونه و لا يظلمه و لا يخدعه و لا يكذبه و لا يغتابه (٧٣) مسلمان برادر مسلمان است و به منزله چشم او است خوبيها و بديهايش را به او مى نماياند يعنى همانند آينه است براى او، زشتيها و زيبايهايش را نشان مى دهد، و مسلمان راهنماى مسلمان است و هرگز به او خيانت نمى كند و بر او ظلم و ستم روا نمى دارد و در كارش با او خدعه و نيرنگ بكار نمى برد، به او دروغ نمى گويد، و در غياب او غيبت نمى كند.

به درخواست خير هيچكس پاسخ منفى مده

ابى جعفر امام باقر عليه السلام فرمود : ان ابى على بن الحسين عليه السلام اخذ بيدى و قال افعل الخير الى كل من طلبه منك فان كان من اهله فقد اصبت موضعه و ان لم يكن من اهله انت من اهله (٧٤) امام پنجم عليه السلام فرمود : پدرم على بن الحسين عليه السلام دست مرا گرفت و فرمود : فرزندم به هر كس كه از تو درخواست نيكى كرد به او نيكى كن ، اگر اهليت داشت تو به راستى به حقيقت آن رسيده اى ، و اگر اهليت نداشت تو به اهليت خويش دست يافته اى .

هر چيزى كه براى خود پسنديدى ، براى غير نيز بپسند

حضرت على عليه السلام به پيرمرد كه در محضرش بود درس اخلاق داد و فرمود : يا شيخ ارض للناس ما ترضى لنفسك و ات الى الناس ما تحب ان يوتى اليك . اى پيرمرد، درباره مردم به چيزى راضى باش ، كه براى خودت راضى هستى ، و با دگران طورى رفتار كن ، كه ميل داراى با تو آنچنان رفتار شود.

خداوند خير خواهان را دوست مى دارد

على عليه السلام فرمود : ان الله سبحانه و تعالى يحب ان يكون فيه الانسان للناس جميله . خداوند دوست دارد مردم درباره همديگر خوب فكر كنند و خير خواه هم باشند. حضرت موسى بن جعفر عليه السلام فرمود : ان اهل الارض لمر حومون ما تحابوا و اد و الامنه و عملو الحق . (٧٥) مردم روى كره زمين پيوسته در رحمت و شفقت بسر مى برند مادامى كه يكديگر را دوست بدارند، اداء امانت كنند و رفتارشان بر وفق حق و حقيقت باشد. و كسى كه نسبت به برادران دينيش از اسلام كردن مضايقه دارد هرگز انسان موفق و رستگار نيست .

بار رحمت اگر چه به يك جرعه آب صله كن

صل رحمتك و لو بشربه من الماء. (٧٦) امام رضا عليه السلام فرمود : با ارحامتان صله كنيد اگر به يك شربت آبى باشد. بنابراين صله رحم متضمن ديدار از رحم و اعطاء هديه اى مى باشد. خاصه اگر در راستاى خانواده هاى متنفذ و مالدار باشد شايسته است با اهداء يك قطعه فرش يا يكدستگاه يخچال ، وسائل رفاهى ديگر كه فاقد آنند هديه برند و تا بدينوسيله صله رحم آنان از ارزش والاى معنوى و رضا و خشنودى پروردگار مهربان برخوردار گردد.

اخلاق مؤ من با رحم خويش

در قضاء حوائج مؤ من خاصه اگر رحم باشد از رسول خدا عليه السلام است كه فرمود : من كان يومن بالله و اليوم الاخر فليصل رحمته . (٧٧) هر كس ايمان به خدا و روز قيامت دارد، پس با رحمتش صله كند، يعنى خويشاوندان خود را دوست بدارد و به آنان احساس لازم را بنمايد. ايضا از پيامبر خدا عليه السلام است كه فرمود : من احب ان يبسط له فى رزقه ، و يوخر له فى اجله فليصل رحمه . (٧٨) اگر كسى دوست دارد كه روزيش زياد گردد و فراوان شود، و اجلش تاءخير بيفتد پس بايد با رحمتش صله كند. يعنى صله ارحام روزى را فراوان سازد و عمر را طولانى كند، و در راءس كارهاى خير انسان است ، خاصه كه تواءم با حل مشكل رحم و تاءمين نيازمنديهايشان بوده باشد.

اخلاق مصاحبت و دوستى

آنكه كه محبت دارد نزديك به شما است

انتخاب دوست و مصاحبت در هر شرائط، لازم و ضرورى بنظر مى رسد، كه بدون دوست زندگى مشكل و ناگوار مى نمايد. لكن در انتخاب دوست چه وظيفه اى داريم ؟ قال المعصوم عليه السلام : القريب من قربته الموده و ان بعد. (٧٩) نزديكان تو بعنوان دوست تو با تو نزديكترند اگر چه وابسته به خويشاوندان تو نباشند. پس كسى كه دوستدار تو است با دوست داشتن قريب و نزديك است با تو، نه كسى كه فاميل و خويشاوند تو است ولى هيچگونه مودت و علاقه اى به تو ندارد، بهترين دوست شما، دوستان و دوستداران خداوند است
دوستت نزديكتر از من به من است
وين عجب تر كه من از وى دورم
اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود : خير اخوانك من كثر اغضابه لك فى الحق . (٨٠) بهترين برادر تو آن كسى است كه در راه حق بيشتر بر تو خشم گيرد و ترا از كار ناپسند نهى نموده و باز دارد.

دوستانم ، معايبم را به من هديه كنيد.

قال الصادق عليه السلام : احب اخوانى الى من اهدى الى عيوبى . (٨١) امام ششم فرمود : بهترين برادرانم آن كسى است كه عيبها و نقائصم را به من هديه كنند. كسى كه معايبت را مى نگرد و به تو براى اصلاح آن تذكر نمى دهد دوست تو نيست بلكه دوست چون آئينه است كه در نشان دادن عيبهايت ترا دعوت به دفع و و اصلاح آن مى نمايد. مؤ من آئينه و مراة مؤ من است كه با ذكر معايب او را از عيوباتش پاك مى سازد.
و پيامبر بزرگ اسلام عليه السلام مى فرمايد : خير اخوانكم من اهدى اليكم عيوبكم . (٨٢) بهترين برادران شما آن است كه عيوبتان را به شما هديه كند. يعنى در زدايش عيبها و ايرادها و نقايص از مؤ منان آنچنان توصيه شده كه ايراد و عيب و نقص از آنان به منزله هديه و تحفه و تحيت معرفى شده است .

در مصاحبت و دوستى با اكرام الناس

پيامبر عليه السلام فرمود : اسعد الناس من خالط كرام الناس . (٨٣) سعادتمندترين مردم كسى است كه با كرام ناس و شريف ترين آنان مصاحبت و دوستى و مراوده داشته باشد. اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود : جمع خير الدنيا و الاخرة فى كتمان السر و مصادقه الاخبار. و جمع الشر فى الاذاعه و مواخاة الاشرار. (٨٤) خير دنيا و آخرت در دو چيز جمع مى آيد پنهان داشتن اسرار، و دوستى با اخيار است و بدبختى دنيا و آخرت در دو چيز (عكس آن) خلاصه مى گردد، يكى فاش نمودن اسرار، دوم رفاقت با اشرار مى باشد. على عليه السلام مى فرمايد : عليكم بالاخوان فانهم عدة فى الدنيا و الاخرة . (٨٥) براى خود دوستانى از بين برادران دينى انتخاب كنيد، زيرا آنان ذخائر دنيا و آخرت شما هستند. و يا آن حضرت مى فرمايد : من تاءلف الناس احبوه . كسى كه در ارتباط با مردم از در الفت و محبت وارد شود مردم او را دوست مى دارند.

سه صفت موجب امنيت است .

ابى الحسن موسى بن جعفر عليه السلام فرمود : ان اهل الارض لمرحومون ، ما تحابوا وادو الامانه ، و عملو الحق . (٨٦) مردم تمامى كره زمين در رحمت و آسايش هستند و خوب زندگى مى كنند ماداميكه داراى سه صفت باشند : اول آنكه يكديگر را دوست بدارند و نسبت به همديگر علاقه انسانى و نوعدوستى داشته باشند، دوم آنكه در امانتهاى مالى به يكديگر خيانت ننمايند، سوم آنكه اعمالشان بر وفق حق و عدل باشد.

دوست شايسته چون اعضاء مهمه بدن است .

من فقد اخا فى الله فكانما فقد اشرف اعضائه . معصوم عليه السلام فرمود : كسى كه دوست پاكدل مؤ من خود را براى خدا با او دوستى داشته از دست بدهد مثل آن است كه شريف ترين اعضاء بدن خود را دست داده باشد. دوست شايسته بمنزله دستها و يا قلب انسان است چه بسا دوست خوب با از دست رفتن حيات و زندگى انسان تهديد مى گردد. و يا فرمود : مواساة الاخ فيى الله عزوجل تزيد فيى الرزق . مواساة و يارى رساندن به برادران دينى كه براى خدا با آنان برادرى دارد رزق و روزى آدمى را زياد مى نمايد.

چه نيكوست سينه ات از كينه برادرانت پاك باشد.

اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايد : طوبى لمن خلا عن الغل صدره و سلم من الغش قلبه . خوشا بحال آنكه سينه اش از كينه مردم خالى ، و دلش را از بد انديشى برهاند و پاكيزه سازد. كه آن حضرت ايضا مى فرمايد : الحقد داء دوى و مرض موبى . كينه توزى ، ناخوشى مهلك و همانند و با است ، كه موجب هلاكت و ذوب شدن اين بيمار مى گردد و از درون او را مى خورد. حضرت امير عليه السلام فرمود : اذا ختشم المومن اخاة فقد فارقه . زمانى كه انسان دوست خود را ناراحت و خشمگين ساخت زمينه جدائى و مفارقت با او را فراهم مى سازد. در تذكر به عيبهايت ، يكى ديگر از راههاى شناخت عيوب و نقايص اخلاقى از راه رفيق خوب و با ايمان تو است . چه او به صلاح و سعادت دوست خويش علاقمند است و به انگيزه خيرخواهى عيب او را بر وى ارائه مى كند و او را آگاه مى سازد كه تا او خود را اصلاح نمايد. على عليه السلام در اين باره مى فرمايد : ليكن اثر الناس عندك من اليك عيبك و اعانك على نفسك . (٨٧) البته بايد مقدم ترين و سزاوارترين فرد از دوستان تو كسى باشد كه عيب هاى را به تو اهدا نمايد و ترا در راه خير و سعادت يارى دهد. و بر همين اساس امام صادق عليه السلام مى فرمايد : احب اخوانى الى من اهدى عيوبى الى . (٨٨) بهترين برادران من كسى است كه عيوب مرا به من هديه دهد. حضرت صادق عليه السلام ششمين امام معصوم درس اخلاق زندگى مى دهد كه ما خود عيوبات همديگر را دوستانه تذكر دهيم ، و اين بهترين هديه است .

براى هريك از شما سه دوست است .

عن رسول الله عليه السلام : ان لا حدكم ثلاثه اخلاء. منهم من يمتعه بما ساله فذالك ماله ، و منهم خليل ينطق معه يلج القبر و لا يعطيه شيئا و لا يصحبه بعد ذلك فاوليك قرائبه و منهم خليل يقول : والله انا ذاهب معك حيث ذهبت ولست مفارقك فذالك عمله ان كان خيرا و ان كان شرا. (٨٩)
براى هر يك از شما سه دوست و رفيق وجود دارد، يكى آن دوستى كه تو را از خواهشهايت بهره مند مى سازد و خواسته هاى ترا جامه عمل و تحقق مى پوشد و آن دوست دارائى تو است ، دوست ديگر آن است كه با تو همقدم و همراه است ، دوست ديگر آن است كه با تو همقدم و همراه است تا به هنگامى كه در خانه قبر وارد شوى و پس از دفن از تو جدا مى شود نه به تو چيزى مى دهد و نه با تو مصاحبت مى نمايد و آن اقرباى تو مى باشند، اما دوست سوم همراه انسان مى ماند و آن رفيق ، عمل ما است . حضرت فرمود كه عمل مى گويد : به خدا قسم ، هر جا بروى من با تو مى آيم و هرگز از تو جدا نمى شوم خواه عملت خوب و خير باشد و خواه شر و ناپسند.
آنچه خدا براى من خواسته دوست دارم
جابر بن عبدالله انصارى در هنگام بيمارى ، حضرت باقر عليه السلام (كه جوانى نورسته بود) عيادت كرد. حضرت از حال جابر پرسيد؟ در پاسخ گفت : اعيش و المشيب احب الى من الشباب و المرض من الصحه ، و الموت من الحيات .
زندگى را سپرى مى نمايم در حالى كه در نزد من پيرى از جوانى ، و بيمارى از تندرستى ، و مرگ از زندگى بهتر و محبوبتر است .
فقال الباقر عليه السلام : اماانا : فان شيبنى الله تعالى فالشيب احب الى وان شابنى فالشباب احب الى وان امرضنيفامرض احب ، الى و ان صححنى فاصحه و ان اما تنيفالموت و انا انى فالحيواه فقبل الجابر وجهه عليه السلام (٩٠) پس آنگاه امام باقر ع به جابر فرمود : اما من اگر خدا پيريم خواست ، پيريم را خواهانم ، اگر جوانيم خواست ، بيمارى و اگر تندرستى ام خواست ، تندرستى را دوست مى دارم ، آنچه را كه براى من مى پسندد، همان را دوست مى دارم ، پس جابر چهره و روى مبارك حضرتش را بوسيد و گفت رسول خدا صلى الله عليه و آله راست فرمودند، آنجا كه او معضلات و رموز علم و دانش را خواهد شكافت ، چنانچه گاو نر زمين را براى زراعت مى شكافد.


۲
حب و بغض در راه خدا فريضه است

حب و بغض در راه خدا فريضه است

قال رسول الله عليه السلام : الحب فى الله فريضه والبغض فى الله فريضه .رسول خدا فرمود : دوست داشتن از براى خدا از واجبات است و دشمن از براى خداوند نيز از فرائض است .

در دوستى و دوستدارى افراط نكنيد

پيامبر اكرم عليه السلام فرمود : حبك للشيى يعمى و يصم . (٩١) علاقه شديد به هر چيزى چشم و گوش را كور و كر مى نمايد. افراط در دوستى و عشق و علاقه شديد شما به هر چيز زيان آور است مگر دوست داشتن خدا و پيامبر و اهل بيت عليه السلام و هر چيزى را كه براى خدا دوست بداريد ولو شديد هم باشد. در دوستى با برادر دينيت بر او سبقت بگير. حضرت صادق عليه السلام فرمود : ما التقتا مومنان قط الا كان افضلها اشد هما حبا لا خيه . هرگز دو برادر مؤ من يكديگر را ديدار نمى نمايند. مگر اينكه آن كس كه بيشتر برادر مؤ من خود را دوست بدارد او افضل و برتر است بنابراين هر كس از برادران دينيش در دوستى سبقت بگيرد او برتر و گرامى تر است .

چه كسانى صلاحيت دوستى با شما دارد؟

امام صادق عليه السلام فرمود : من غضب عليك من اخوانك ثلاث مرات فكم يقل فيك شرا فاتخذه لنفسك صديقا هر كدام از برادران دينيت سه بار نسبت به تو عضبناك و خشمگين شد، ولى سخن ناروائى درباره ات نگفت مى توانى دست دوستى بسويش دراز كنى و طرح رفاقت با او بريزى .

با دوست و دشمن به اعتدال عمل كن .

على عليه السلام در عمل با دوست و كيفيت برخورد با او مى فرمايد : احبب حبيبك هونا ما، عسى ان يكون بغيضك يوما ما، وابغض بغيضك هونا ما، عسى يكون حبيبك يوما ما. با دوست مورد علاقه ات در حد اعتدال و به مقدار مصلحت اظهار دوستى كن كه ممكن است روزى دشمنت شود، و همچنين در بى مهرى نسبت به كسى دوستش ندارى مدارا كن ، زيرا ممكن است روزى دوست تو گردد.

بر هر كه درد خويش من ابزار مى كنم
خوابيده دشمن است كه بيدار مى كنم
چون نيست در زمانه كسى اهل دل از آنك
ابراز درد خويش به ديوار مى كنم

عاجزترين مردم كسى است كه از انتخاب دوست عاجز است

على عليه السلام فرمود : اعجز الناس من عجز عن اكتساب الاخوان و اعجز منه من ضيع من ظفر به منهم . ناتوانترين مردم كسى است كه نتواند براى خود دوستانى بدست آورد، و از ناتوان تر كسى است كه دوستانش را از دست بدهد.
همى بگسل از بدگهر دوستى
كه پيوند با وى نه نيكوستى
مگر آنكه با خويش يارش كنى
براه نكو رهسپارش كنى
ترا بهره كاز بينش و دانش است
ترا همنشينى خوش آرايش است
ز يار نكو زشت نيكو شود
چو گل با گل آميخت خوشبو شود

نسبت به دوست متواضع و مهربان باش

توصيه كه حضرت امير عليه السلام براى حرمت دوست مى نمايد اين است مى فرمايد :
و اخفض جناحك للصديق وكن له
كاب على اولاده يتحدب
و اجعل صديقك من اذا اخيته
حفظ الاخاء و كان دونك يضرب
و اطلبهم طلب المريض شفائه
ودع الكذوب فليس ممن يصحب
نسبت به دوست تواضع كن ، و براى او همانند پدر، نسبت به فرزند مهربان باش . طلب كن دوست را همچنان مريضى كه شفا طلب نمايد، و از رفيق دروغگو پرهيز كن زيرا دروغگو شايسته رفاقت نيست .
اى آنكه به اخلاق نكو دارى جهد
بايد كه به كام دوست باشى چون شهد
خواهى كه شود شكست دشمن حاصل
بايد كه ز دوستان نگردى غافل

شرائط دوست يابى

حضرت رسول عليه السلام در انتخاب و شرائط دوست چنين مى سرايد :
و احفظ صديقك فى المواطن كلها
و عليك بالمرء الذى لايكذب
و اقل الكذوب و قربه و جواره
ان الكذوب مسلط من يصحب. (٩٢)
آنگاه كه با رفيق خود دوستى مى كنى ، دوستى خود را با وى حفظ كن تا هميشه از تو دفاع نمايد. از رفاقت با دروغگو و نزديك شدن و همسايه شدن با او پرهيز كن ، زيرا دروغگو همنشين خود را آلوده مى سازد.
خواهى كه شود شكست دشمن حاصل
بايد كه ز دوستان نگردى غافل
چون هست مددكار دو عالم بر صدق
از حق به طلب صديق صادق اى دل
كذاب كه دشمنى اش واجب باشد
همصحبتى اش عار مصاحب باشد
پيوسته كند چرب زبانى چون شمع
ليكن بضياء چه شمع كاذب باشد

دوستان خود را گرامى بداريد

حضرت باقرالعلوم عليه السلام فرمود : عظموا اصحابكم و وقروهم و لا يتهجم بعضكم على بعض . (٩٣) دوستان خود را گرامى بداريد و آنان را بزرگ بشماريد و بر خلاف هر گونه ادب و حرمت ، متعرض يكديگر نشويد.
عارف رو مى گويد :
من ندانم آنچه انديشيده اى
اى دو ديده دوست را چون ديده اى ؟
پس از زبان حال دوست گويد :
اى گران جان خوار ديدستى مرا
زان كه پس ارزان خريدستى مرا
هر دو را ازران خرد، ارزان دهد
گوهرى طفلى به قرصى نان دهد

از دوستى با چابلوسان نابكار بپرهيز

از وصاياى حضرت مولى الموحدين اميرالمؤ منين به حضرت حسين عليه السلام چنين مى خوانيم : حسين جانم ،
و احذر ذوى الملق اللئام فانهم
فى النائبات عليك ممن يحطب
يسعون حول المرء ما طمعو به
واضع نبا دهر جفو او تغيبوا
ار چابلوسان ناكس پرهيز كن ، زيرا اينان در مصيبت ها از كسانى خواهند بود كه عليه تو آتش افروزى مى كنند. تا موقعى كه اطراف شخص چيزى هست كه آن بهره ببرند، اطراف وى مى چرخند و آنگاه كه روزگار برگشت كنار مى روند و پنهان مى گردند.
از مردم چابلوس اى دل بگريز
كين قوم كنند آتش حادثه تيز
گردند بر گرد مرد در وقت طمع
چون دهر جفا كند نمانند به ريز

جوان و تعهدات اخلاقى

اى جوان فرصتهاى طلائى را از دست مده

اى جوان هوشيار باش ، فرصت ها چون ابر بهاران مى گذرد، با گذشت ايام و لحظه هاى پر ارزش حيات ، از غفلت زدگى و ابطال عمر بر حذر باش ، از قطره قطره هاى ابر بهاران كه بر بهار عمر تو مى بارد، بگذر بر علم و عمل و دانش و صنعت تو شكوفائى ببخشد. چرا كه با از دست دادن اين فرصت هاى طلائى جز ندامت و پشيمانى چيزى عايدت نمى گردد.
با سخنان درر بار عرب و عجم حضرت على مرتضى عليه السلام خود را شارژ كنيم ، ايمان و عقيده مان را تقويت نمائيم كه آن حضرت فرمود : لم يمهدوا فى سلامه الابدان و لم يعتبروا فى انف الاوان فهل ينتظر اهل بضاضه الشباب الا هوانى الهرم ؟ و اهل غضارة الصحه الا نوازل السقم ، و اهل مدة البقاء الا اونه الفناء . در هنگامى تندرستى براى آخرت توشه نكردند، و در اول دوران جوانى و توانائى (جسمى و فكرى) عبرت نگرفتند ايا كسى كه در عنفوان جوانى و قدرت است غير پيرى و خميدگى را انتظار مى برد؟ و كسى كه تندرست است غير بيمارى هاى گوناگون را چشم براه است ؟ و آيا كسى كه باقى و در قيد حيات است جزء فنا و نيستى را انتظار مى كشد؟ برادر، اى جوان ، از نعمت سلامتى ، آن هم نعمت شباب و جوانى ، براى دين و دنيا و آخرت خويش توشه اى برگير، كه از پيرى و فرسودگى كارى ساخته نيست ، در عنفوان جوانى از اين همه جهالت ها، و غفلت ها و گرفتارى هاى به اعتياد مواد مخدر كه پاره اى از جوانان را فرا گرفته ، و زندگى و حيات آنان را به خطر انداخته و از آغوش گرم خانواده به بيغوله ها، پياده رو خيابانها، و مراكز آلوده و كثيف منتقلشان ساخته است آيا مايه عبرت شما جوانان عزيز نمى گردد؟ آن جوان سيگارى كه يك نصف از در آمد خود را صرف دود مى كند، و دهان و دندان و مرى و ريه و گلبولهاى خون خود را و در كل سلامت خود را به خطر مى اندازد و گاهى با ابتلاء سرطان به علت تدخين و دود با گواهى و شهادت همه اطباء دنيا، زندگى . حيات و سلامتى خود را تهديد مى كند و به خطر مى كند، آيا عمل و كارهاى خبط و اعتيادهاى خطرناك و فرو رفتن در لجن شهوات و بى بند و بارى هاى غلط و نابجا شما را به عبرت و اعتبار دعوت نمى كند؟ كه اگر اين همه بى توجه و در غفلت به سر بريم . افسوس ، صد افسوس كه فرمود : ما اكثر العبر و اقل الاعتبار. اسباب و وسائل عبرت زياد است ، ولى عبرت گرفتن چه كسى است ؟ اما شما جوانان مؤ من ، (كالجبل الرسخ) هرگز از صراط مستقيم حق ، منصرف نمى شود شما جوانان حزب الله از نشيب و فراز زندگى عبرت خواهيد گرفت . شما جوانان متعهد و مؤ من هرگز اسير تجملات و لباسهاى سوغات فرنگ و غربى ها نخواهيد شد، شما اوقات طلائى و گرانبها خود را به بازيهاى وقت گير و ضايع گير عمر و بازيهاى حرام و باطل ، و ضايع و حيف ميل نخواهيد كرد، شما انس و مصاحبت با كتابهاى علمى و عملى و مفيد و موثر را رها نخواهيد كرد شما رشد و تكامل معنوى و مادى را در كنار همديگر و به يارى همديگر از دست نخواهيد داد. مرحبا بر شما كه هوشيارى و زيركى شما در راه پيشرفت علم و عمل به غفلت نمى گرايد، و نعمت عظماى جوانى از شما به بطالت و هرزگى نمى رود. جوانى نعمتى نيست كه از دست رفته ، و انتظار برگشتش باشد، و بر همين معيار، شباب و جوانى با چيزى در دنيا قابل معامله نيست ، بنگريد كه اميرالمؤ منين عليه السلام چه مى فرمايد؟ اى كاش جوانى برگشتنى بود
بكيت على شباب قد تولى
فياليت الشباب لنا يعود
فلو كان الشباب يباع بيعا
لا عطيت المبايع ما يريد
و لكن الشباب لنا ادا تولى
على شرف فمطلبه بعيد
بر جوانيم كه دست رفته گريانم ، ايكاش جوانيم باز مى گشت و هر گاه جوانى به فروش مى رسيد ببه فروشنده آن هر چه مى خواست مى پرداختم ، جوانى وقتى كه در مسير رفتن ثرار گرفت ، جستن و يا برگرداندن آن ديگر ميسر نيست زبان حال پيران نمازخان اين است :
افسوس كه رفت عمر و ايام شباب
ايكاش كه زندگى نمى كرد شتاب
هر پير كه ايام جوانى طلبد
طفلان همه دانند كه آن نيست صواب
آنان كه ره صواب پيش گرفتند، و به سر منزل سعادت راه يافتند زهى سعادتشان ، و آنان كه از غافله عقب ماندند اميد است بيدار شده و از خواب خرگوشى بجهند و به غافله برسند، به اهداف مقدس خويش راه يابند.

اى سنگرنشينان مدرسه هوشيار باشيد

شما اى فرزندان اسلام ، اى سلحشوران جبهه هاى حق عليه باطل ، به كمك اسلام انقلاب اسلامى بپاخيزيد، اى سكان داران كشتى انقلاب لنگر اندازيد، و كشتى انقلاب را به ساحل نجات و پيروزى نهايى برسانيد، و اين شما جوانان غيور و نيرومند هستيد كه ديروز سنگرنشينان جبهات دفاع و جنگ حق عليه باطل بوديد و امروز در سنگر مدرسه و در جنب اين سنگر، به سنگر بزرگ نماز جمعه و جماعات مى نشينيد و با سنگر نشينى ها امان دشمن را بريديد و دشمنان اسلام و انقلابتان را به دلهره و وحشت افكنديد.
و اين افكار انقلابى كه سرشار از معنويت و جانبدارى از اسلام ناب محمدى عليه السلام است را به لبنان ، فلسطين ، مصر، اردن ، مراكش ، عربستان ، الجزاير، و همه دنيا صادر كرديد، چه نكرديد؟ آنچه كه در توان شما بود به دنيا عرضه داشتيد، شما جوان غيرتمند و شجاع دنيا را بيدار و هوشيار كرديد، جوانان احرار و انقلابى را به قيام وا داشته هم اكنون همچنان ايستاده در خدمت اسلام و انقلاب و ولايت فقيه و مقام معظم رهبرى و روحانيت اصيل و در خط امام راحل هستيد تلاش مى كنيد، شما آبروى بنيان گذار جمهورى اسلامى ايران حضرت امام خمينى (رضوان الله تعالى عليه را در جهان حفظ كرديد، بطورى كه امام عزيز به وجود شما دانش آموزان و بسيجيان و دانشگاهيان افتخار مى كرد، و جدا افتخار دارد، چرا كه اين همه افتخارات را شما به نسل جوان در تحت رهبرى روحانيت متعهد و مسئول آفريديد.
شما تاركان دنيا، عابدان شب و زاهدان و شيران روز، و افتخار آفرينان انقلاب در همه جا پيروزى آفريديد، ببينيد كه حضرت ختمى مرتبت در حق شما و امثال چه فرموده است ؟

اجر و پاداش هفتاد دو صديق بر شما بشارت باد

پيامبر در خطاب خود به حضرت اباذر يار باوفاى خويش فرمود :
يا اباذر ما من شاب ترك الدنيا و افنى شبابه فى طاعة الله الا اعطاه الله اجر اثنين و سبعين صديقا (٩٤)
اى اباذر! هيچ جوانى ترك لذائذ دنيا نمى كند و جوانى خويش را در عبادت و اطاعت پروردگار صرف نمى نمايد، مگر آنكه خداوند اجر و پاداش هفتاد و دو صديق به او اعطا مى فرمايد.
ترك دنيا در متن حديث به معناى بى اعتنائى و دست كشيدن از هر فعاليت علمى و هنرى و رشد و كمال اقتصادى نيست ، بلكه دنياپرستى ، شهوت پرستى ، مقام پرستى ، در نيت و اراده آن حضرت است ، و فناء و نابود شدن در طاعت خدا، به معناى فناى فى الله است يعنى كسى كه همه چيز خود حتى وجودش را در راه خدا فدا مى نمايد. جهان ، يك فانى فى الله و يك يك مجاهد فى سبيل الله است ، و در عبادت خويش غرق در خواست ، از گناه اگر پرهيز دارد فقط براى خدا است ، به كار خير و اعمال شايسته و ثواب رغبت مى ورزد چون عاشق خدا است براى خدا كار مى كند و عبادت مى نمايد.
در اين صورت كسى كه عبادتش در جوانى براى خدا باشد و فانى فى الله و اطاعت محض خدا است ، او اجر و پاداش هفتاد دو صديق دارد، پس اى جوان ، در جوانى عبادت و اطاعت خدايت را پيش گير، و از اين نعمت بزرگ جوانى غافل مباش ، ببين كه سعدى چه مى گويد؟!
جوانا ره طاعت امروز گير
كه فردا جوانى نيايد ز پير
قضا روزگارى ز من در ربود
كه هر روزش از پى شب قدر بود
من آن روز را قدر نشناختم
بدانستم اكنون كه درباختم
به غفلت بدادم ز دست آب پاك
چه چاره كنون جز تيمم به خاك
مكن عمر ضايع به افسوس و حيف
كه فرصت عزيز است و الوقت ضيف
اى جوان به دقت اين ابيات را مد نظر بگير، در هر شرائطى كه هستى خود را با اين ابيات تطبيق نما، و سعادت دنيا و آخرت خويش را تضمين كن .

شما جوانان امروز از بزرگان آينده ايد

اى جوان ، خود را بساز، خود را پرورش بده ، خود را بيازما، با مشكلات دست و پنجه نرم كن ، با گرمى و سردى ، با نشيب و فراز زندگى بساز، خود را براى خدمت به اسلام و براى احراز مسئوليتهاى بزرگ تر تربيت كن ، بدانكه تو از آن خود نيستى ، تو متعلق به اجتماع بزرگى هستى ، تو براى يك تن ، تن خويش ، نفس خويش ، براى خانواده خويش آفريده نشده اى ، تو براى همه انسانها و در راه خدمت به جامعه ساخته شدى ، تو در كنار انبياء و سفيران الهى براى خدمت به بشريت ساخته شده اى ، تو در كنار اولياء خدا مقام والاى تعليم و تربيت و پرورش انسانها را مى توانى بعهده بگيرى ، تو ماءمور سازندگى جامعه هستى .امام حسن مجتبى عليه السلام وقتى فرزندانش و فرزندان برادرش را به تربيت و نصيحت مى خواند، آنان را براى مسئوليت ها و پست هاى بزرگ و بزرگتر بشارت مى داد و مى فرمود : انكم صغار قوم و يوشك ان تكونوا كبار قوم اخرين ، فتعلو العلم فمن لم يستطع منكم ان يحفظه فليكتبه و اليضعه فى بيته . (٩٥) حضرت امام فرمود : همه شما كودكان قومى و جمعيتى هستيد، و اميد است كه از بزرگان اجتماع فردا باشيد، دانش بياموزيد، و در كسب علم و دانش كوشش كنيد، و هر كدام از شما كه حافظه قوى ندارد، و نمى تواند در مجلس درس مطالب استاد را ضبط كند، درس استاد را بنويسد، و نوشته ها را در منزلش نگاه دارد، تا در موقع لزوم مراجعه كند. اين دستورالعمل را، اى جوان تابلو و نصب العين خود قرار بده و به تمام جهات تربيتى و علمى و عملى اش دقت و توجه عميق كن تا به بهترين برنامه هاى رشد يافته دست بيابى ، و در اجراى حقايق حقه اسلام استعداد پيدا كنى ، آماده شوى ، و اين تهيوء و آمادگى و لياقت را تو بايد براى خود كسب كنى ، چرا كه تاج و لقد كرمنا بنى آدمبر سر انسان زيبنده است .
جوان ! بيا و خدا گونه شو
تو آن انسانى ، كه خداوند در حقت فرمود :
عبدى اطعنى حتى اجعلك مثلى او مثلى
بنده من اطاعتم كن تا تو را مثل و مانند خود قرار دهم بلى اطاعت و فرمانبردارى از معبود و مولائى چون خداوند قادر متعال ، بر علو درجا الهى مى افزايد، و موجبات قرب و منزلت و كرامتت را فراهم مى سازد.
از عبادت نى توان الله شد
مى توان موسى كليم الله شد
رشد معنوى و تعهد و تقدس انسان آنچنان او را به خدا نزديك مى نمايد كه جبرئيل ، امين وحى به مقام و منزلت او نتواند رسيد، تا آنجا كه جبرئيل به پيامبر صلى الله عليه و آله در شب معراج بگويد.
لو دنوت انبله لا حترفت
پيامبر فرمود : اى امين وحى چرا فراتر نمى آئى ، جبرئيل گفت : يا رسول الله اگر به قدر يك بند انگشت بالاتر بيايم ، پر و بالم آتش مى گيرد. يعنى رسد آدمى بجائى كه فرشته ره ندارد
بنگر كه تا چه حد است مقام آدميت .
سعدى در شان پيامبر صلى الله عليه و آله در شب معراج مى گويد :
شبى بر نشست از فلك بر گذشت
بتمكين و جاه از ملك در گذشت
چنان گرم ، در تيه قربت براند
كه بر سدره جبرئيل از او باز ماند
بدو گفت سالار بيت الحرام
كه اى حامل وحى برتر خرام
چو در دوستى مخلصم يافتى
عنانم ز صحبت چرا تافتى ؟
بگفتا فراتر مجالم نماند
بماندم كه نيروى بالم نماند
اگر يكسر موى برتر پرم
فروغ تجلى بسوزد پرم
نماند به عصيان كسى در گرو
كه دارد چنين سيدى پيشرو
و انسان اين نحوه رشد و تكامل و پيشرفت دارد، و در راه رشد و كمال هيچ محدوديتى ندارد، پس تو اى برادر، تو اى خواهر، تو اى فرزند رشيد اسلام ، بيا در اسلام شكوفا شو، و همه رشد و ترقى و تعاليت را در صراط اسلام ، صراط انبياء و اولياء گرام خدا قرار بده ، اگر از نظر علمى و صنعت ، و اختراع و اكتشاف مادى و معنوى به اوج اعلى رسيدى همه چيز تو براى خدا باشد، و در راه خدا پيشرفت نشان دادى ، اين معنويت و اوج قربت به پيشگاه حضرت احديت به نام اسلام و تشيع ثبت مى گردد. و چنين مقام و منصبى ، بر تو گوارا باد، و در راه ترقى و تعالى با هم دوره ها و هموطنان و هم خويشان و همه تواننهاى علمى و عملى با تمام امكانات خود به جلو برو و براى مكتب و مذهبت افتخار بيافرين .
جوان تو ديگر كودك ديروز نيستى ، بلكه تو يك جوان نيرومند و متكى به نفس هستى و به جائى رسيده اى كه مى توانى براى آينده ات تصميم بگيرى ، و آينده نگر باشى ، الحال خوب بينديشى ، خوب فكر كن ، راهت را بهتر و با تشخيص معقول تر انتخاب كن ، و ناگفته نماند اين سنين همراه با غرور است ، لذا با يك تكيه بر نفس و به تنهايى نمى توان كار از پيش برد. بنابراين مشورت و نظر خواهى از پدر، مادر، برادر بزرگتر را نبايد ناديده گرفت . مثلا شما اگر مى خواهيد بعد از دوره راهنمايى انتخاب رشته كنيد بهتر است با بزرگتر و اهل نظر مشورت كنيد، كه تا راه ثواب را انتخاب كرده باشيد.

اسلام و آئين دوست يابى

همينطور اى جوان هر گونه كار مهم و سرنوشت سازى را بدون مشورت انجام ندهى ، در انتخاب دوست بايد معقولانه عمل كنى ، جهات مادى ، ظاهر فريب ، و اخلاق ظاهرى و گاهى بى محتوى نبايد در دوستيابى تو را بفريبد، دوست را با ديده باطن بين و بشناس و انتخاب كن ، هر گاه چنين دوستى انتخاب كردى در نگهدارى آن بكوش ، و از وجودش در تمام شئون علمى و عملى و اخلاقى بهره ببر، ببين كه عارف رومى چه مى گويد :
من ندانم آنچه انديشيده اى
اى دو ديده دوست را چون ديده اى
سپس از زبان دوست مى گويد :
اى گران جان خوار ديدستى مرا
ز آنكه بس ارزان خريدستى مرا
هر دو آن ارزان ، خرد ارزان دهد
گوهرى طفلى به قرصى نان دهد
پس اى نوجوان چيزى را كه زحمت و رنج بيشترى برايش متحمل شدى به ارزانى از دست مده و دوست عزيزى كه يافته اى به خوبى نگهدارش ، كه به رايگان از دستت نرود.

على عليه السلام در آئين دوست يابى مى فرمايد :

و لا تصحب الجهل و اياك و اياه
فكم من جاهل اردى حكيما حين اخاه
يقاس المرء بالمرء اذا ما هو
و للشى من الشى مقائيس و اشياه
و للقلب على القلب دليل حين تلقاه . (٩٦) اى نوجوان ببين دوستى و دوست يابى را مولاى متقيان حضرت على عليه السلام چگونه تحليل و تفسير مى كند، و چگونه دوستى را براى تو مى پسندد، چرا كه شخص را با همنشين او مى سنجند، براى هر چيزى نمونه و شبهى وجود دارد كه براى دلها نيز هنگام ملاقات دليل و راهنمائيست كه بهر عنوان همديگر را درك مى نمايند .
همين مفهوم را به به شعر فارسى كى خوانيم :
اى گشته ز روى عقل و دانش فاضل
زنهار مكن مصاحبت با جاهل
هر كس كه تو را قرين جاهل بيند
گويد كه نبوده است اين كس عاقل
در اين اشعارش فرمود : از دوستى نادانان پرهيز كن ، و از ايشان كناره گيرى نما، و از خود بران ، چه بسيار از نادانان عاقلان را با طرح دوستى ايشان به هلاكت انداخته اند.
از مجلس اهل جهل اى دل بگريز
وز صحبت اين طايفه مى كن پرهيز
جاهل كه تو جان خود فدايش سازى
از جهل كند هلاك جانت انگيز
برادر، اى جوان ، اين اشعار ترا نيز شامل است ، و به تو نيز الگو مى دهد، تو هم بايد از دوستى نادانان و جاهلان پرهيز كنى ، و چنين دوستانى را از خود برانى ، مصاحبت تو با چنين افرادى به سرنوشت تو لطمه مى زند، و تو نيز به سرنوشت ايشان مبتلا مى گردى .
راستى اى نوجوان ، صندلى اتوبوسها را چه كسى پاره كند؟ چه كسى تيغ به صندلى مى كشد؟ چه كسى شيشه باجه هاى تلفن همگانى را مى شكند؟ اين كيست گوشى تلفن همگانى را بريده ، و با به در و ديوار زدن و بازى و تفريح با تلفن او را از كار و از استفاده مى اندازد؟ كيست كه زنگ درب خانه هاى مردم را مى زند و مى گريزد؟ و با غنچه ها و گلدانهاى خيابانها و پاركها را خراب نموده و مى شكند؟ چه كسى محيط زيست را آلوده و ملوث مى گرداند؟ چه كسى ميز و صندلى و در و ديوار مدرسه را مى نويسد و خط مى كشد؟ و كارهاى ناشايسته انجام مى دهد.
نوجوان توئى ؟ يا رفيق تو؟ توئى يا دوستان تو؟ در هر دو صورت ؟ تو شريك و موجب همه اين ناراحتى ها و كارهاى زشت هستى ، مگر تو از كل اين ناپاكى ها بدور باشى ، و چنين دوستان ناباب را در صورت امكان اصلاح كنى و يا از آنها بشدت بركنار باشى و دوستى خود را با او ببرى ، چرا كه تمامى اوصاف زشت دوستت ، بپاى تو و به همكاريت شما در جامعه تلقى مى گردد.
حال كه چنين است از مصاحبت و رفاقت چنين دوستان بشدت بپرهيز و از مصاحبت با آنان اجتناب كن . اين بخش را با اين دو بيت به اتمام مى رسانيم .
تا توانى بگريز از يار بد
يار بد بدتر بود از مار بد
مار بد تنها ترا بر جان زند
يار بد بر جان و بر ايمان زند

جوانى دوران تعهد و تخصص

قدردان جوانى و سلامت تن باش

ايام نوجوانى و جوانى از برترين ايام پرارزش براى تصميم گيرى در تعهد و تخصص است .قال اميرالمؤ منين : با در شبابك قبل هرمك و صحتك قبل سقمك . (٩٧) على عليه السلام فرمود : جوانيت را قبل از پير شدن و تندرستيت را قبل از بيمارى درياب . از جوانى و نعمت بزرگ سلامتى پاسدارى و حراست كن و با هر نوع بى احتياطى و بى توجهى در ابعاد مختلف به هر نحوه ممكن بپرهيز. كه تا اين دو نعمت گران بها را با آسانى از دست ندهى ، اى جوان بزرگ خطرى كه سلامت و عافيت مادى و معنوى ترا را تهديد مى كند سيگار است پس البته از آن بپرهيز. التدخين تضر صحتك . نكوتين و دود سيگار به سلامتى لطمه
مى زند. و به مال و جانت ضرر جبران ناپذير وارد مى كند. و همه پزشكان عالم زيان و ضرر آن را بر شما تبيين و اخطار كرده اند، بنابراين اول كار درمانى روح و فكر و جسم ، تهيه سرمايه و مال و حراست از آن ترك سيگار و يارى نياوردن به هر گونه اعتياد و خاصه سيگار است .

چگونه از نعمت سلامتى پاسدارى نمائيم

سه عمل بهداشتى و سنتى را انجام بده تا سلامت و عافيت شما تضمين گردد، اول در هنگام وضو سه مرتبه استنشاق كن كه هرگز به بيمارى صرع ، و تومر مغزى و مگرن مبتلا نگردى ، دوم ، سه مرتبه قرقره كن ، سينه تو و ريه ها و ششهاى تو از كليه اخلاط بيمارى زا و سل پاك و بيمه گردد. سوم ، سه مرتبه مضمضه كن ، تا دهان و دندان تو از كليه آلودگيها سالم بماند، و معده ات هرگز بيمار نشود، و خون بدن تو از هر آلودگى مصون و محفوظ بماند. به حديث ارزشمند و بسيار مهم از جعفر بن محمد عليه السلام توجه مى نمائيم كه آن حضرت فرمود : كان فيما وعظ به لقمان ابنه يابنى واعلم انك ستسال غدااذا وقفت يدى الله عزوجل اربع : شبابك فيما ابليته و عمرك فيما افيته و مالك مما اكتسبه و و فيما انفقته . (٩٨)
هرگاه صحنه دادگاه قيامت را در نظر خود مجسم كنيم به وحشت و اضطراب گرفتار مى شويم كه بخواهيم پاسخ اين سئوالات را بدهيم ، چگونه پاسخ بدهيم ؟!
حضرت صادق عليه السلام فرمود : از مواعظ لقمان حكيم به فرزند خود اينست كه گفت : اى فرزند بدان ! كه فردا در پيشگاه الهى براى حسابرسى حاضر مى شوى ، درباره چهار چيز از تو مى پرسند؛ جوانيت را در جائى كهنه كردى ، عمرت را در چه جائى فنا كرده و نابود ساختى ، و اموالت را از كجا كسب كردى ، و در چه جائى مصرف و انفاق كردى ؟!
از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است كه فرمود :
لا تزول قدما عبد يوم القيمة حتى يسئل عن اربع ...
بنده قدم از قدم بر نمى دارد در روز قيامت تا آنكه از همين چهار چيز پرسش مى شود!! كه جوانيت را در چه راه كهنه و فرسوده نمودى ؟ عمرت را در چه راه فنا كردى ؟ ثروت و مالت را چگونه بدست آوردى ؟ و آن را در چه راه صرف نمودى ؟!
و در حديث پيامبر دارد كه مورد چهارم فرمود : من حبنا اهل البيت
از دوستى و ولايت ما خانواده هم از شما پرسش مى نمايند .
سعدى در ضمن اشعارش مى گويد :
برادر ز كار بدان شرم دار
كه در روى نيكان شوى شرمسار
در آن روز كاز فعل پرسند و قول
اولوالعزم را تن بلرزد زهول
بجائى كه دهشت برند انبياء
تو عذر گنه را چه دارى ، بيا
قيامت چو نيكان بر اعلى رسند
ز قعر ثرى بر ثريا رسند
ترا خود بماند سر از ننگ پيش
بگردت برآيند عملهاى خويش

از پرخورى بپرهيزيد

قال على عليه السلام : قل من اكثر الطعام فلم يسقم . (٩٩) اميرالمومنين عليه السلام فرمود : چه كمند پرخورها كه از سلامت جسم برخوردار باشند؟ سخن زيباى اميرالمؤ منين عليه السلام گوياى اين واقعيت است كه پرخوريها و زيادخوريها از اطعمه و اشربه غالبا بيمارند، چرا كه دستور است كه تا گرسنه نشدى بر سر سفره غذا ننشين ، و هنوز كيسه معده پر نشده از غذا دست بركش كه در اين صورت با حفظ بعضى شرائط ديگر، چه بسا هرگز بيمار نشوى . اما كسى كه غذا روى غذا انباشته مى كند، و حتى بلغت الحلقوم ، مى خورد، و راه نفس كشيدن خود را مسدود مى نمايند چگونه چنين كسى آرزوى سلامت تن مى نمايد؟ رسول اكرم عليه السلام فرمود : آن من السرف ان تاكل كل ما اشتهيت . (١٠٠) يكى از اقسام اسراف اين است كه هر چه اشتها دارى و مليت مى كشد، بخورى . بنابراين هر چه قدرت است براى خوردن ، بخورد صحيح نيست ، بلكه بشدت مذمت و ملامت شده ، و چنين كسى آرزوى سلامتى جسم نداشته باشد، كه هرگز به آن نخواهد رسيد .

هر كه خوراكش كم ، دردش كمتر

قال امير المؤ منين عليه السلام : من قل طعامه قلت آلامه . (١٠١)
امير المؤ منين عليه السلام فرمود : طعام و خوراك هر كس كم باشد دردها و بيماريهايش نيز كم است .

پنج چيز قلب را مى ميراند

قال رسول الله صلى الله عليه و آله : يا على خمسة تميت القلب كثرة الاكل و كثرة النوم و كثرة اللكلام و كثرة الضحك و كثرة هم القلب و اكل الحرام يطرد الايمان . (١٠٢)
پنج چيز است كه قلب را مى ميراند، زياد خوردن ، و زياد خوابيدن ، و زياد حرف زدن و زياد خنديدن و زياد هم و غم در دل داشتن . و اما حرامخوارى و حرام پذيرى ايمان را از انسان دور نگه مى دارد .

پنج نعمت را قبل از، از دست دادن ، قدر بدانيد

قال رسول الله صلى الله عليه و آله : يا اباذر اغتنم خمسا قبل خمس شبابك قبل هرمك و صحتك قبل سقمك و غناك قبل فقرك و فراغك قبل شغلك ، و حياتك قبل موتك (١٠٣)
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود : اباذر، پنج چيز را قبل از پنج چيز غنيمت شمار، جوانى را پيش از پيرى ، و تندرستى را پيش از بيمارى ، توانگرى را قبل از فقر، فراغت را قبل از گرفتارى ، و زندگى را قبل از مرگ غنيمت بدان .
يعنى پيش از آنكه اين نعمت ها به نقمت گرائيده شوند از آنها دستورالعمل بهداشتى و غذائى قدردانى كن . اول جوانى است ، اگر محرميتها و محدوديتها و ناداريها و هر ناراحتى ديگر، غم و غصه بر خود راه مده ، و فقط از خداوند بخواه هر چه كه مى خواهى . و هرگز معده ات را خالى نگه ندار مخصوصا وقت خواب . در غذا بيشتر از لبنيات بهره بگير و از سبزيجات و از انواع ميوه ها در ابتداى محصول غفلت نكن ، صبحانه با دشمن ، ناهار با دوست ، و شام تنها صرف كن ، و به سرش توجه و دقت داشته باش . در بين پروتئين و گوشتها از انواع ماهى و گوشت سفيد مرغها و مرغابيها و گوشت انواع شكار بيشتر استفاده كن ، از نوشيدن آب بجاى هر نوع نوشابه گازدار و موارد شيميائى و جوهردار استفاده كن ، و فراوان تر و بيشتر از همه نوشابه ها، از آب انواع ميوه ها بهره مند شو، در صورت عدم دسترسى به اين نعمتها، آب بخور، و از آب غفلت مكن ، در هنگام غذا و وسط غذا و بدون فاصله بعد از هر غذا، از آب اجتناب كن . از استحمام زياد بپرهيز از انواع شامپوها و صابونها كه داراى مواد تضعيف كننده پياز موى مى باشد پرهيز كن ، براى شستشو از صابونهاى زيتون و بدون مواد شيميائى استفاده كن ، از شستن سر و محاسن با آغشته كردن خمير مايع سدر و روغن زيتون و كتيرا و گل ختمى ، با زرده تخم مرغ و پس از بيست دقيقه شستن با صابون زيتون بهترين راه تقويت مو بهره گير. نتيجه اينكه موى سر و صورتت مشكى و سياه خواهد ماند و جوانيت پردوام خواهد شد.

در نشر تعاليم اسلام اهل بيت عليه السلام از نسل جوان استمداد كن

در اين قضيه به داستان بسيار جالبى برخورد مى نمائيم كه مردى به نام ابى جعفر احول كه از نزديكان و اصحاب حضرت صادق عليه السلام بود، مدتى به تبليغ مذهب تشيع و نشر تعاليم اهل بيت عليه السلام اشتغال داشت ، روزى شرفياب محضر آن حضرت شد : قال عليه السلام : كيف رايت مسارعة الناس الى هذالامر و دخولهم فيه . قال و الله انهم لقليل .
حضرت امام از او پرسيد : مردم بصره را در قبول روش اهل بيت و سرعت پذيرش آئين تشيع چگونه يافتى ؟ عرض كرد : مردم قليلى تعاليم اهل بيت را پذيرفتند.
فقال عليه السلام : عليك بالاحداث فانهم اسرع الى كل خير (١٠٤)
امام عليه السلام فرمود : توجه تبليغى خود را به نسل جوان معطوف دار، و نيروى خويش را در راه هدايت آنان بكار گير، زيرا جوانان زودتر حق را مى پزيرند، و سريع تر به هر خير و صلاحى مى گرايند. در حديث شريف حضرت صادق عليه السلام براى نسل جوان اهميت فوق العاده اى قائل شده و حق پذيرى آنان را بر پيروان و سالمندان ترجيح داده است .

حق پذيرى جوان از سالمند بيشتر و بهتر است

جوان رقيق القلب تر از پيراست ، چرا كه حضرت يوسف از تقصير و گناه برادران در بدو امر گذشت كرد، كه حضرت يعقوب از تقصير فرزندان كه در حق يوسف ظلم كرده بودند صرفنظر نكرد. اسماعيل بن طفيل هاشمى از امام صادق عليه السلام سئوال كرد : چرا حضرت يعقوب عفو فرزندان را به تعويق انداخت ، ولى يوسف فورا برادران گناهكار خود را بخشيد ، و براى آمرزش آنان دعا كرد . قال عليه السلام : لان قلب الشباب ارق من قلب الشيخ و كان جنايه و لد يعقوب على و يوسف و جنايتهم على يعقوب انما كانت بجنايتهم على يوسف ، قبادر يوسف الى العفو عن حقه ، و اخر يعقوب العفو لان عفوه انما كان عن حق غيره فاخره هم الى السحر ليله الجمعه
حضرت دو جواب داد، اول - آنكه جوان از پير رقيق القلب تر است ، به اين جهت يوسف از عذرخواهى برادران زودتر متاءثر شد و آنان را زود بخشيد. دوم - آنكه فرزندان يعقوب به يوسف ستم كرده بودند، يوسف خود صاحب حق بود و آن را فورا بخشيد، ولى يعقوب كه بايد حق ديگرى را ببخشد به تعويق انداخت كه تا سحر شب جمعه براى آنان طلب آمرزش نمود. بنابراين رقت قلب جوان اصولا از پيران بيشتر و زيادتر است

نوجوان را قبل از انحراف عقيده تربيت نمائيد

جوانى ، دورانى است پرمخاطره كه با خطرات مخصوص به خود، سپرى مى گردد، و غالبا لغزشها و ناهمگونيهاى فراوان در پى دارد. على عليه السلام در نامه پدرانه خود به صورت حسن مجتبى عليه السلام ضمن راهنمائى و تربيت فرزندانش فرمود : يا بنى : بادرتك با الادب قبل ان يقسو قبلك و يشتغل لبك . (١٠٥) فرزند عزيزم : در راه ادب آموزى تو از فرصت استفاده كردم و قبل از آنكه دل بى گناه و كودكانه ات سخت شود، و عقلت به انديشه هاى غلط ديگران مشغول گردد، به تربيت مبادرت نمودم و وظيفه پدرى خود را نسبت به تربيت تو انجام دادم . پس بايد قبل از انحراف اخلاقى و عقيدتى جوان و نوجوانان به تربيت و اصلاح عقيده او پرداخت كه تا از جاده و صراط مستقيم منحرف نگردد و به اعوجاج و انحراف كشيده نشود. حضرت على عليه السلام در يكى از برنامه هاى تربيتى خويش فرمود : من كلف بالادب قلت مساويه . (١٠٦) انكس كه بر خلاف ميلش ، به ادب آموزى و تربيت واداشته شود به مشقتهاى آن تن در دهد، به كردار و رفتار زشت كمتر آلوده مى گردد، و از بديها و معايبش ‍ مى كاهد.

هيجده سالگى شكوفاترين دوران جوانى است

از امام جعفر صادق عليه السلام : در قول خداى تعالى كه مى فرمود : اولم نعمركم ما يتذكر فيه من تذكر توبيخ لابن صمانى عشره سنه . (١٠٧) اين آيه ملامت و سرزنش بر جوانان غافلى است كه به سن هيجده سال رسيده اند و از فرصت جوانى خود استفاده نمى كنند و در غفلت بسر مى برند. قرآن مى گويد : آيا ما شما را عمر طولانى و مهلت زياد نداديم و رسولان و پيامبران بر شما نفرستاديم ، تا هر كه قابل تذكر و پند گرفتن است ، (اين دوره از عمر را) متذكر شده و بياد آورد. بنابراين ، شكوفاترين دوران عمر همان سنين هيجده سالگى است ، و يا از هيجده سالگى شروع مى گردد، از اشعار نغز سعدى بهره مى گيريم :
چنين گفت روزى به پيرى ، جوانى
كه چونست با پيريت زندگانى
بگفتش در اين نامه حرفى است مبهم
كه معنيش جز وقت پيرى ندانى
توبه كز توانائى خويش گوئى
چه مى پرسى از دوره ناتوانى
جوانى نگهدار كاين مرغ زيبا
نماند در اين خانه استخوانى
متاعى كه من رايگان دادم از كف
تو گر مى توانى مده رايگانى
هر آن سر گرانى كه من كردم اول
جهان بيشتر كرد از آن سر گردانى
چه سرمايه ام رفت بى مايه ماندم
كه بازيست بى مايه بازارگانى
از آن برد گنج مرا دزد گيتى
كه در خواب بودم ، گه پاسبانى

دوران سلامت و جوانى را به غفلت نگذرانيد

على عليه السلام در يكى از خطبه هاى مفصل خويش بهره نگرفتن از نيروى جوانى و سلامتى جسم و استفاده نكردن از فرصتهاى طلائى را مورد توبيخ قرار داده است و مى فرمايد : لم يمهدوا فى سلامه الا بدان و لم يعتبروا فى انف الاوان ، فهل ينتظر اهل بضاضه الشباب الا حوانى الهرم . (١٠٨) در ايام سلامت بدن ، سرمايه اى مهيا نكردند، و در اولين فرصتهاى زندگى و نيرومندى درس عبرتى نگرفتند، و در درخشنده ترين ايام عمر را به رايگان از كف دادند، آيا كسى كه جوانى اهل تن پرورى بوده است ، در پيرى جز شكستگى و ذلت را انتظار داشته باشد؟ پس جوانى در حال سپرى شدن است و سلامتى به تحليل مى رود، كه بايد از اين نعمت حداكثر بهره را برد

از فرصتهاى نوجوانى و جوانى بهره برگيريد

از نيروهاى جوانى قبل از پيرى و از دنيا براى آخرت بايد استفاده كرد، پيامبر خدا عليه السلام فرمود : فلياءخذ العبد المومن من نفسه لنفسه و من دنياه لاخرته و فى الشباب قبل الكبر و فى الحيوة قبل الممات . (١٠٩) بر اهل ايمان لازم است كه از نيروى خود بنفع خويشتن استفاده نمايد، از دنياى خود براى آخرت خويش ، و از جوانى خود پيش از فرا رسيدن ايام پيرى ، و در زندگى و حيات خود پيش از مرگ بهره بردارى كند.

اى بيست ساله ها به نداى مناديان حق پاسخ مثبت دهيد

حضرت ختمى مرتبت عليه السلام فرمود : ان لله ملكا ينزل فى كل ليله فينادى يا ابناى العشرين جدوا و اجتهدوا . (١١٠) فرشته اى به امر الهى هر شب نزول مى نمايد و به جوانان بيست ساله ندا مى دهد اى جوانان كوشش و جديت كنيد، و براى نيل به كمال و عادت خويش مجاهده نمائيد. دوران شباب ، دوران مؤ اخذه و مسئوليت است ، دوران بيدارى و بخود آمدن است ، اوقاتى است كه از تمام ارزشها برتر و گرامى تر و محبوبتر است . از اين فراغت مى توان مهم دنيا و آخرت را كفايت كرد.

فرصتهاى طلائى ، چون ابر، از افق زندگى شما مى گذرد

از سخنان در بار حضرت مولى الموحدين اميرالمؤ منين عليه السلام مى خوانيم : الفرصه تمر مرالسحاب فانتهزوا فرص الخير. (١١١) حضرت فرمود : وقت و فرصت خيلى زودگذر است ، فرصت مانند ابر از افق زندگى شما بسرعت مى گذرد ارزشهاى كه از فرصتهاى خير بدست مى آيد غنيمت بشماريد و از آنها استفاده كنيد. و در يك بيانه فرمود : الفرصه سريعه الفوت و بطيه العود. (١١٢) فرصت خيلى زود مى گذرد و دير بر مى گردد (گاهى هيچ بر نمى گردد) مگر از فرصتهاى آينده جبران گذشته بشود. سئلت عن الهادى عليه السلام عن الحزم ، فقال ، هو ان تنتهز فرصتك و تعاجل ما امكنك . (١١٣) راوى مى گويد : از امام دهم عليه السلام معنى حزم و محكم كارى را سئوال كردم ، حضرت در پاسخ فرمود : حزم عبارت است اين كه فرصت خير را مغتنم بشمارى و به قدر ممكن در استفاده از آن تسريع نمائى . در اين روايت ايضا در بهره بردارى و انتفاع از فرصتهاى بدست آمده توصيه اكيد نموده است .

ارزشهاى جوانى و عافيت شناخته نشد

از سخنان اميرالمؤ منين عليه السلام در ارزشهاى جوانى و عافيت چنين مى خوانيم : شيئان لا يعرف فضلهما الا من فقد هما، الشباب و العافيه . (١١٤) دو چيز است كه آدمى قدر آن را نمى داند مگر آنكه آن دو نعمت را از دست داده باشد. يكى نعمت جوانى است و آن ديگر نعمت سلامت و عافيت ، بنابراين جوانى يك نعمت بزرگ قدر نشناخته است كه برجسته ترين موفقيتهاى معنوى و مادى بوسيله جوانى بدست مى آيد.
جوانى صرف نادانى شد و پيرى پشيمانى
دريغا وقت پيرى آدمى هوشيار مى گردد
و يا شاعر مى گويد :
به پيرى خاك بازيگاه طفلان مى كنم بر سر
كه شايد بشنوم ز آن خاك بوى نوجوانى را

اخلاق و شرم و حياء اسلامى

كسيكه از مردم شرم ندارد از خدا نيز پروا ندارد

شرم و حياء يكى از برترين اوصاف اخلاقى مؤ من است بطورى كه هر زن و نرد مسلمان بايد داراى اين صفت باشد قال ابو محمد العسگرى عليه السلام : من لم يتق وجوة الناس لم يتق الله . (١١٥) آن كس كه از روى مردم شرم و حيا ندارد و خجالت نمى كشد، از خداوند نيز ترس و شرم نخواهد داشت . تهاجم فرهنگى ، از كانال بى شرمى و بى حيائى وارد يك فرهنگ و جامعه اى مى گردد، در اين رابطه حضرت امير عليه السلام مى فرمايد : من كساه الحياء ثوبه لم ير الناس عيبه . (١١٦) آن كس كه شرم و حياء او از معايب و مفاسدش بپوشاند، مردم نيز عيوبات او را نخواهند ديد، و عيب او را از چشم مردم پنهان است . بنابراين شرم و حياء لباس است براى يك كسى كه مؤ من بخدا و رسول خدا مى باشد. لكن لباسهاى بلند (ما كسى) زنان ،لباس تفاخر است ، لباس تعين است ، لباس بى حيائى است : در حقيقت اين لباس ، لباس حياء و پوشش اسلامى نيست . كه پيامبر خدا عليه السلام فرمود : اذا لم تستح فافعل ما شئت . (١١٧) وقتى شرم و حيا را از دست دادى ، آنگاه هر چه مى خواهى بكن ، كه بى شرم هر چه بخواهد مى كند، و از هيچكس باكى و حيائى ندارد. عن اميرالمؤ منين عليه السلام : قال من قل حياء قل ورعه . امام على عليه السلام فرمود : شرم و حيا آدمى را از كارهاى ناپسند و وقيح باز مى دارد.


۳
اعتياد به الكل همانند بت پرستى است

اعتياد به الكل همانند بت پرستى است

امام محمد باقر عليه السلام فرمود : مدمن الخمر يلقى الله كعابد وثن . شخص مشروبخوار كه اعتياد به شرب خمر شده مانند بت پرست خداوند را ملاقات مى نمايد. يعنى شرابخوار به فضاحت بى حيائى و بى شرمى گرفتار است ، حضرت امام صادق عليه السلام مى فرمايد : حرمت الجنه على مدمن الخمر. خداوند متعال بهشت را بر معتاد مشروبات الكلى حرام نموده است ، يعنى كسى كه تا آخر عمر توبه نكرده است ، در بى شرمى خود باقى و برقرار است . و يا آنكه رسول خدا عليه السلام : شرب خمر را در كنار استخفاف به صلوة آورده و فرمود : لا ينال شفاعتى من استخف بصلاته و لا يرد غلى الحوض لا و الله لا ينال شفاعتى من شرب المسكر و لا يرد على الحوض لا والله . (١١٨) به خدا سوگند كسى كه نماز خود را سبك بشمارد، و كسى كه شراب بنوشد از شفاعت من بهره مند نخواهد شد، و در حوض كوثر به من وارد نخواهد گشت . و در حديث ديگر پيامبر عليه السلام فرمود : ملعون من جلس على مائدة يشرب عليها الخمر. از رحمت خدا به دور است آن كسى كه بر سر سفره نشيند كه در آن به شرب شراب مشغول شوند و شرب الكل كنند.

بى حياء دست بهر كار زشتى مى زند

حياء چراغ قرمزى است كه در ورود بهر حادثه و خطر انسان را كنترل مى نمايد. رسول خدا عليه السلام فرمود : اذا لم تستحى فاصنع ماشئت . وقتى حيا ندارى ، پس هر كارى كه ميخواهى بكن . (١١٩) اگر پرده حيا و شرم دريده شود، آدمى دست بهر كار زشت و وقيحى خواهد زد.

حياء و ايمان مقرون يكديگرند

پيامبر بزرگوار اسلام در مورد حياء مى فرمايد : ان الحياء و الايمان قرنا جميعا فاذا سلب احد هما تبعه الاخر. حيا و ايمان قرين و نزديك يكديگرند وقتى يكى را از او گرفتند ديگرى همراه آن مى رود. حيا و ايمان ، لازم ملزوم يكديگرند، هر جا حياء باشد، ايمان هم هست ، حياء نباشد ايمان هم نيست .

طوق اسلام از گردن بى حياء برداشته شود

حياء از برترين صفت اخلاقى است كه شرافت و شخصيت آدمى را تضمين نموده ، سعادت و خوشبختى او را حفظ و پاسدارى مى نمايد. لكن حياء اگر از بنده برداشته شود هلاكت و نابودى او مسلم است . معلم راستين اخلاق حضرت ختمى مرتبت مى فرمايد : ان الله اذا ان يهلك عبدانزع منه الحياء لم تلقه الا مقينا ممقتا تزعت منه الامانه فادا منه الامانه لم تلقه الا خائنامخوفا نزعت منه الرحمه فاذا نزعت منه الرحمه لم تلقه الا رجيما ملعنا نزعت منه ربقه الاسلام . (١٢٠) خداوند وقتى بخواهد بنده اى را هلاك سازد، حياء را از او بگيرد وقتى حياء از او گرفته شود، منفور گردد، وقتى منفور شد امانت از او گرفته شود، و همينكه امانت از او گرفته شد راه خيانت پيش گيرد، و مردم نيز به او خيانت كنند، و وقتى چنين شد ، رحم از او برخيزد، وقتى رحم از او برخاست مطرود و ملعون شود، در اين صورت طوق اسلام را از گردن او بردارند، اين است عاقبت بى حيائى و بى شرمى ، كه از نعمت بزرگ اسلام و مسلمانى فاقد گردد.

جوان و اخلاق اسلامى

اخلاق جوان مقتضى صلاح و فساد هر جامعه است . يعنى اصلاحات هر جامعه مبتنى بر افكار و ايده نسل جوان آن جامعه استوار است ، بنابراين جوانان هر جامعه هر گاه از اصلاح و سداد، و پاكدامنى برخوردارند آحاد آن جامعه ممكن است از صلاحيت و شايستگى بيشترى برخوردار باشند و هر گاه جوانان آلوده و آزاد و يله و رها باشند، فساد و فحشاء جنايت و اعتياد بيشترى به انواع مواد مخدر در آن جامعه شايع و فراوان مى گردد. جوان و كنترل غرائز : غرائز در بشر همچون همه موجودات جزء ذات و خلقت او است ، اما انسان در اعمال غرائز بى حد و مرز است . به هر چه كه تمايل پيدا كردند هيچ رداع و مانعى سر راه خود نمى بينند، و خود را به مطلوب خويش مى رساند. لكن بهائم و چهارپايان و هر حيوان ديگر بر مبناى تكوين و فطرت هرگز از مرز خود تجاوز نمى كند، مگر به هدايت و راهنمائى انسانها نسبت به ديگر نوع خويش تجاوز جنسى مى نمايند. اين شعور در آنان حاكم است كه هر نوع از حيوانات با هم نوع خويش مى پردازد. اما انسان كه غريزه به جنس مخالف خود در او بايد با اندازه اى خاص اعمال شود، و از هر گونه افراط و تفريط و بى قانونى بايد خودارى كند، گاهى تمايلات غريزى و خواهش هاى نفسانى خود را به حد افراط مى كشاند، و با پيروى بى قيد و شرط از هواهاى نفسانى كنترل خود را از دست مى دهد و خود را به حد افراط مى كشاند، دست تعدى و تجاوز به حريم حيوانات نيز دراز مى كند، يعنى در آزادى غريزى از حيوانات پا فراتر مى نهد، و تجاوز به غير جنسيت خود را صادر مى نمايد. وقتى قرآن در برنامه ريزيهاى خود به اوصاف انسانهاى مؤ من و متعهد مى پردازد پرهيز از گناهان كبيره و اعمال شهوترانى هاى نابجا و افراطى را به شدت محكوم مى نمايد. و مى فرمايد : و الذين يجتنبون كبائر الاثم و الفواحش . (١٢١)
انسانهاى متعهد و مؤ من از كبائر و فواحش و گناهان كبيره اجتناب مى نمايند.
كنترل غرائز از اختصاصات يك انسان موحد و متعبد است ، شيخ اشراق سهروردى گويد :

چون باز كنم چشم سر، اى چشم سرم
جز بر رخ تو هيچ نيفتد نظرم
گفتى كه نخواهم كه به كس در نگرى
خود جز تو كسى كو، كه بدو در نگرم
اكنون ، اى جوان ، ببينيم كه رئيس مذهب شيعه حقه جعفريه حضرت صادق آل محمد صلى الله عليه و آله چه دستور العمل مى دهد :
لا تدع النفس و هواها فان هواها رداها. (١٢٢)
حضرت امام فرمود : نفس خويش را با خواهشهاى گوناگونش آزاد مگذار، زيرا تمايلات آزاد نابجا موجب هلاكت و سقوط او خواهد شد.
مبارزه با نفس بمنزله جهاد اكبر است ، كه جنگ با دشمن برون ، جهاد اصغر است .
عارف رومى گويد :
اى شهان كشتيم ما خصم برون
ماند خصمى زو بتر در اندرون
كشتن اين ، كار عقل و هوش نيست
شير باطن ، سخره خرگوش نيست
دوزخ است اين نفس دوزخ اژدها است
كو به درياها نگردد كم و كاست
هفت دريا را در آشامد هنوز
كم نگردد سوزش آن خلق سوز
هم نگردد ساكن از چندين غذا
تا ز حق آيد مر او را اين ندا
سير گشتى سير؟ گويد نى هنوز
اينست آتش ، اينست تابش نيست سوز
عالمى را لقمه كرد و در كشيد
معده اش نعره زنان هل من مزيد
چونكه جزو دوزخست اين نفس ما
طبع كل دارد هميشه جزوها
چونكه واگشتم ز پيكار برون
روى آوردم به پيكار درون
قدر جعنا من جهاد الاصغريم
با نبى اندر جهاد اكبريم
مراحل مبارزه را، اى جوان عزيز، از جنگ كوچك شروع مى كنيم وقتى به دشمن مسلح غلبه كرديم ، سپس توان مبارزه با دشمن قوى تر كه در درون ما است مى پردازيم . اگر در مبارزه با او از پا نيفتاديم آنگاه مرد ميدان نبرد، و فاتح و پيروزيم .
جهاد اكبر مجاهده با نفس است
امير مؤ منان عليه السلام فرمود : پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله گروهى از جيش و سپاه خود را جهت جنگ و جهاد با دشمن گسيل داشت ، وقتى كه سپاه اسلام پيروز برگشتند و به محضر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله راه يافتند، حضرت فرمود : مرحبا بقوم قضو الجهاد الاصغر و بقى عليهم الجهاد الاكبر، قيل يا رسول الله و ما الجهاد الاكبر؟ قال : جهاد النفس ، ثم قال افضل الجهاد من جاهد نفسه التى بين جنبيه . (١٢٣)
حضرت فرمود : مرحبا به قومى كه جهاد اصغر را به پشت سر افكندند، و اكنون جهاد بزرگترى در پيش روى دارند.
گفتند يا رسول الله ، جهاد اكبر چيست ؟ فرمود : جهاد اكبر با نفس است ، سپس فرمود : بهترين جهاد آن است كه انسان با نفسى كه در بين پهلوهايش قرار دارد مبارزه و مجاهده نمايد.
تو اى جوان روشنفكر و بيدار و هوشيار، وقتى سر افراز و پيروزى ، كه بر تمايلات نفسانى خويش فائق آمده باشى . والا مغلوب و بيچاره اى . بنابراين از نفس ، اين دشمن همراه غافل نباشيم ، و على الدوام از شر او به خدا پناه بريم ، و هرگز از او در امان نباشيم .
اگر از همه مكاتب جهان ، و از صاحب نظران عالم و رهبران روحانى و معنوى بخواهيم كه از نفس سخن بگويند، خواهند گفت ، كنترل غرائز و تعديل نفسانى يك ضرورت قطعى و حتمى است ، و در زندگى بشر اجتناب ناپذير است ، با شناختى كه از نفس داريم ، و دانستيم طغيان نفس و فضاحتهاى كه در تاريخ بشريت بوجود آورده است ، اينك ببينيم با چه عواملى مى توانيم او را كنترل كنيم و جلو طغيان نفس را بگيريم ، كه حضرت يوسف با آن مقام بلند پيامبرى مى فرمود : و ما ابرى نفسى ان النفس لا مارة بالسوء الا ما رحم ربى . (١٢٤) من نفس خويش را از عيب و نقص مبرا نمى دانم زيرا نفس اماره انسان را به كارهاى زشت و ما ناروا وامى دارد جز آنكه خداوند به لطف خاص خويش آدمى را نگهدارد. بنابراين در كنترل غرائز بايد به خدا پناه ببريم تا از شر نفس سر كش مصون و محفوظ بمانيم

عقل عامل كنترل غرائز

يكى از عوامل مهم كنترل نفس عقل است كنترل نفس و غرائز بوسيله عقل و درايت ، يكى از طرق نجات است عقل در محاسبه خويش آزادى انسان را محدود نموده تو عواقب و خيم شهوترانيهاى ناروا و ناشايست را متذكر و مفاسد آن را به خاطر مى آورد، در نتيجه در باز دارى و كنترل و محدود كردن غرائز نقش مهمى را ايفا مى كند، در ارشاد و هدايت نسل جوان ، عقل و درايت ، دخالت مستقيم دارد.
حضرت على عليه السلام در رهنمودهايش فرمود :
فكرك يهديك الى الرشاد. (١٢٥)
افكار عاقلانه ات تو را به راه صواب و شايسته هدايت مى نمايد.
بنابراين جوانان كه از نيروى خلاق عقل و درايتى كه دارا هستند، عواقب و نتايج هر گونه غرائز جنسى و شهوى كه از مسير حلال و طبيعى خارج است در نظر بگيرند و خود را به جهنم سوزان فضاحت و رسوائى گناه نيفكنند، خاصة به مصداق بيان حضرت على عليه السلام كه فرمود : كم من لذه ساعه اورثت خرنا طويلا، چه بسا يك ساعت هواسرانى و كسب لذائذ خزن و اندوه طولانى در برداشته باشد و در شعر معروف مى گويد :
يك لحظه هوسرانى ، يك عمر پشيمانىاز خاطر مباركتان نرود .
بنابراين عقل به معنى عقال و بستن و كنترل است كه با استدراك و تفقه جلو هر گونه كارهاى زشت را سد مى كند، و عواقب سوء اعمال زشت را بخاطر مى آورد، زيان و ضرر مالى ، جسمى ، معنوى ، عرضى و ناموسى و ساير خسارتها را مى گيرد لذا عقل بزرگترين عامل جلوگيرى از شهوات نابجا است .
شما اى جوانان رشيد مسلمانان ، اى ياوران اسلام و انقلاب اى صاحبان عقل و درايت از عقل و درك خلاق و شكوفاى خويش بهره گيريد، و به كارهاى زشت و زننده روى نياوريد، و از نتائج سوء تبهكاريها بهر اسيد و شخصيت هاى اصيل اسلامى و انسانى و خانوادگى خود را با لحظات زود گذر گناه و عصيان ، لكه دار نكنيد، و همه بياد آن ابر مرد قرن حاضر، حضرت امام خمينى (رضوان الله عليه) باشيم و درود و سلام و ثواب بر روان پاكش نثار كنيم كه يكى از كلمات تاريخيش اين بود كه فرمود :
عالم محضر خداست در محضر خدا معصيت نكنيد.
اميد است با گوش دل و جان سخنان درر بارش را شنيده و آويزه گوش سازيم ، و از عصيان و هر گونه گونه گناه اجتناب نمائيم .
در خاتمه اين بخش به سخن درر بار مولى الموحدين على بن ابى طالب عليه السلام گوش دل مى سپاريم كه ، فرمود :
ليس العاقل من يعرف الخير من الشر و لكن العاقل من يعرف خير الشرين . (١٢٦) عاقل آن كسى نيست كه تنها نيكى را از بدى تشخيص دهد بلكه عاقل كسى است كه وقتى در مقابل دو بدى قرار مى گيرد آن را كه خطرش كمتر و شرش خفيف تر است بشناسد. از دو شر، اهم و مهم را براى منظور نظر داشته و از شر مهمتر به مهم پناه ببرد، و اين وظيفه شرعى براى يك فرد متدين است كه مى خواهد دين خود را در اين جامعه حفظ نمايد.

اخلاق و امر خطير ازدواج

يكى از نيازهاى فطرى و غريزى جوان ، تاءمين خواسته هاى جنسى و پاسخگوئى به مسائل شهوى اوست . اسلام اين مشكل بزرگ جوامع بشرى را با مسئله ازدواج حل كرده و روح و فكر نسل جوان را و از تشتت و پراكندگى رهائى بخشيده است و زندگى انسانها را سر و سامان داده است .

جوان و امر خطير ازدواج

ازدواج و امر تزويج يك سنت سينه ، و يك امر مهم اسلامى و انسانى است ، همه اديان آسمانى خاصه اسلام فوق العاده به آن اهميت داده است ، و ابواب زيادى در فقه شكوفا و پوياى شيعه براى امر ازدواج گشوده شده است . مسئله ازدواج و توالد و تناسل يك مسئله تكوينى و فطرى است . كه در تمامى موجودات عالم حتى در نباتات نوعى لقاح و آميزش بوسيله باد انجام مى گيرد، در بين همه موجودات ، اصل بقا و موجوديت ، با خواست و مشيت خداى تعالى بوسيله لقاح ، توليد مثل يافته و از انقراض و فروپاشى محفوظ مى مانند. لكن اين فقط انسان است كه در ناموس طبيعت براى او حسابى عليحده باز شده بر خلاف همه موجودات عالم كه غير از قانون تكوين متكى به هيچ احكامى نيستند، چرا كه از عقل و درايت انسانى محرومند در قوانين عالم وجود، همه چيز از طفيل وجود انسانست ، همه موجودات را آفريدگار به خاطر انسان آفريده و انسان را براى خويش ، و شناخت و بندگى خود آفريده است و بنابراين همه چيز را براى انسان ، و انسان را براى خود آفريده است .
ابرو باد و مه خورشيد و فلك در كارند
تا تو نانى بكف آرى و بغفلت نخورى
همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار
شرط انصاف نباشد كه تو فرمان نبرى
و لذا امر مهم ازدواج و تشكيل خانواده براى يك زوج جوان ، قوانين پيچيده اى را در عالم ، به خود اختصاص داده ، و حقوق طرفين و قانون توالد و تناسل ، سرآغاز يك زندگى پرماجرا و پر طمطراقى را در بر دارد، خاصه اسلام و فقه شيعه اثنى عشريه از بدو ازدواج تا پايان و سرانجام زندگى قوانين و قواعد فراوانى را متذكر شده است ، و همه قوانين گسترده حيات و متعلقات آن از همين امتزاج در دنيا صورت گرفته و كليه مسائل عالم ماده در محور همين نكاح و عقد سنتى و مذهبى تحقق مى يابد.
اما آنچه در ارتباط با بحث ما است ، اين ، كه جوان در امر ازدواج چه مسئوليت خطيرى را احساس مى كند و در تشكيل خانواده چه ماءموريتى دارد؟ و اسلام اين شعريعت مقدس از جوان ، در انتخاب همسر چه خواسته است ؟
ابتدا مى نگريم به مسئوليت يك پسر جوان ، ببينيم كه او در انتخاب همسر بايد به چه خانواده اى روى آورد، از چه دخترى خواستگارى كند؟ آيا جمال و زيبائى و يا تشخصات مادى به تنهائى كافى است ؟
به حديثى فوق العاده قابل اهميت توجه كنيد :
عده اى در محضر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بودند، گفتند : شنيديم كه آن حضرت فرمود :

بهترين زنان ، عفيفه اى كه همه زيبائيهاى خود را تقديم همسرش مى نمايد

ان خير نسائكم الولود الودود العفيفه العزيزه فى اهلها، الذليله مع بعلها المتبرجه مع زوجها، الحصان على غيره التى تسمع قوله ، و تطيع امره و اذكا خلابها بذلت له ما يريد منها، و لم تبذل كبذل الرجل (١٢٧)
بهترين زنان شما آن زنى است كه ولود و فرزند آور باشد، و مهربان و عفيفه و عزيز در اهل و خانواده اش بوده (بطورى كه همه اهل خانواده به او علاقمند باشند) و بايد او در مقابل شويش متواضع و افتاده باشد، براى تمتع و بهره ورى هر چه بيشتر بايد خود را براى همسرش آراسته و مزين نمايد، و خود را در حصن حصين شوهرش قرار دهد، بطورى كه صوت و سخنش را بيگانه نشنود، آن زن پاكى كه سخن شوهرش را مى شنود و از او اطاعت مى نمايد، و هرگاه شوهر با او خلوت كرد، خود را در اختيار كامل او قرار دهد، و همچون مردان كه بيش از يك همسر مى توانند اختيار كنند، او حق ندارد بيش از يك شوهر داشته باشد، البته در زمان واحد.
خواننده محترم با ذكر اين حديث تمامى تكاليف و مسئوليتهاى يك جوان در انتخاب همسر و مادر شايسته براى فرزندان آينده اش روشن مى گردد اگر چه ذكر بعضى مطالب در حديث براى عذاب جوانهاى مجرد چندش آور است ، لكن حديثى با اين محتوى كه تمامى ابعاد يك همسر شايسته را براى جوانان متعهد و مؤ من ، متذكر بشود كمتر بدست مى آيد. تا در انتخاب همسر همه اين شرائط را در رفيق هميشگى زندگى يعنى همسرتان پيدا كرده و بيابيد، و در زندگى با او از رضايت كامل بر خوردار باشيد. يعنى زنى كه براى شما فرزند مى آورد، زنى با محبت و مهربان و خوشرو، و داراى عفت و پاكى دامن باشد، زنى كه در ميان اهلش عزيز و محبوب است ، و براى شويش نيز متواضع و افتاده است ، تمامى زيبائيها و تجملات و تزئينات خود را براى همسرش و با او مى خواهد، خود را از غير شوهرش پوشانده و از بيگانه و اجنبى مستور و مصون مى گرداند، نسبت به سخنان همسرش شنوائى دارد و مطيع و منقاد شوهرش مى باشد و تمامى وجودش را درگاه تمتع ، باختصاص او در مى آورد و از هر گونه تمتع براى همسرش از خود مضايقه ندارد و به غير يك شوى در يك زمان نمى پردازد، نه چنانكه مردان مى توانند بيش از يك همسر استفاده نمايند. اين حديث شريف بيشترين شرائط يك همسر شايسته را در بر دارد، به يك روايت ديگر از حضرت صادق عليه السلام توجه مى نمائيم كه آن حضرت شرائط همسر خوب و ارزشهاى معنوى و تربيتى را چنين بيان مى فرمايد :

زن خوبش از طلا برتر، بدش از خاك بدتر است

قال الصادق عليه السلام : انما المراة قلادة فانظرما تتقلد، و ليس للمراة خطر لا لصالحتهن و لا لطالحبهن ، فاما صالحتهن فليس خطرها الذهب و الفضه هى خير من الذهب و الفضه و اما طالحتهن فليس خطرها التراب ، . (١٢٨) فرمود : البته زن قلاده اى است براى مرد و شوهرش ، پس (اى جوان) بنگر كه چه قلاده اى به گردنت مى اندازى . آنگاه حضرت امام ، زن خوب و بد را بدون عدل و بدل معرفى كرده و فرمود : براى زنان بد و خوب ، شايسته و ناشايسته بدلى نيست . اما صالحه اش بدلى طلا و نقره ندارد . يعنى با طلا و نقره نمى توان او را از نظر قيمت سنجيد، كه زن صالحه از طلا و نقره برتر و بهتر است .
و اما طالحه و بدشان با خاك معادله و مبادله نمى شوند، يعنى از خاك هم بدترند و خاك از زن ناشايسته برتر و بهتر است .
بنابراين ، اى جوان ، اى پسر مؤ من و متعهد، شرائط همسرت را پيامبر و فرزندش حضرت صادق عليه السلام بيان كردند، شايسته است كه اين اوصاف پسنديده و برجسته را در همسر آينده ات تفحص كنى ، و با بيدارى كامل ، ابتدا اين اوصاف برجسته را از خواهران او كه ازدواج كرده اند بيايى ، ثانيا در اوصاف مادر او، سپس در پدر او، كه مد نظرت هست بجوئى ، بلى در خانواده همسر آينده ات تمامى تعريف و توصيف انبياء و اولياء گرام را در امر زن شايسته جستجو كنى ، از وجود مادر و خواهران تو كه از تدبير و هوشيارى كافى برخوردار باشند، زن ايده آلت را پيدا كن ، و پس از استشاره كامل در صورت ايمان به استخاره به كلام الله مجيد، كه
لا رطب و لا بس الا فى كتاب مبين ؛
هيچ تر و خشكى نيست مگر آنكه در كتاب خدا (قرآن) وجود دارد، از خدا طلب خير كن ، تا آنچه از اوصاف برجسته كه با مشورت و نظرخواهى و تفحص بدست آورده اى با استخاره و طلب خير از كتاب خدا قرآن كه يك مفسر شايسته ، عالم متعهد، گشوده گردد، محكمتر كنى و با توكلى خاص به جلو برو، و اين امر خطير ازدواج و تاءمل را با استغاثه و التحا به ذات پاك حضرت احديت و توسل به ذيل عنايات خاصه اهل بيت اطهار عليه السلام آغاز كن . كه انشاء الله به همسر ايدآلت دست يابى ، و به آن برسى .
بدان ! آنان كه اين معتقدات مقدس و اين افكار مذهبى و اعتقادى را به مسخره مى گيرند و امر ازدواج را سهل و آسان گرفته و در حقيقت زير بار اين همه توصيه و سفارش از قرآن و حديث نمى روند و امر ازدواج را بقدر تمايل دو حيوان و رسيدن به همديگر، تنزل داده اند، ازدواجى است كه بزودى به طلاق و جدائى گرائيده خواهد شد يا وجود فرزندان آلوده و معتاد روزگارشان را تباه مى گرداند.
بنابراين تو جوان معتقد و متعهد بايد به سهل انگار بهاى امر ازدواج اين گروه پوزخند زنى و افكار غلط آنان را تمسخر كنى ، بنا به قاعده و آيه لكم دينكم ولى دين هر كس به كيش و آئين خوبش عمل كند و تو برادر متدين و متعهد و مسئول به دين خود و به وظيفه خود در امر مهم نكاح و ازدواج عمل كن ، و آنگونه كه ديگران اسير ظاهر و تجملات ظاهرى هستند، از آن بپرهيز، چرا كه دنيا با همه ظواهرش آنان را فريفته ، و جز با جمال و زيبائى سر و سودا ندارند، جز خط و خال مهوشان و مهرويان ، چشمهاى شهوت انگيزشان را پر نخواهد كرد، ولى تو برادر مؤ من به سخنان گهربار پيامبرت ، گوش دل بسپار، و با چشم باطن بنگر، كه فرمود :

از زن زيباى بدسرشت بپرهيزيد

قال رسول الله صلى الله عليه و آله : اياكم و الخضراء الدمن ، قبل يا رسول الله و ماالخضراء الدمن قال المرته الحسناء فى منبت سوء.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود :
بپرهيزيد و اجتناب كنيد از علفهاى سبز مزبله ها، عرض كردند يا رسول الله ، خضراء دمن چيست ؟! حضرت فرمود : زن زيبائى كه در خانواده بدسرشتى پرورش يافته باشد.
و پيامبر، زيبائى او را چون زيبائى علف كنار مزبله ها تشبيه نموده ، است كه از طراوتى زيبا و قامتى رعنا برخوردار است ، ولى اين علف بدبو و متفعن است كه كه اگر براى گاو و گوسفند نيز بريزى ، نمى خورند. تو اى جوان از انتخاب اين چنين همسرى بپرهيز، كخ او نه به غرائز جنسى تو پاسخ مثبت مى دهد و نه خواسته هاى تو را عملى مى كند و نه مادرى شايسته براى فرزندان آينده تو است ، و اين چنين زنان را به اهلش واگذار، و تو اگر طيب و طاهرى ، پس به چراغ طيبات برو، كه براى تو زيبنده تر است .. اما پس از معرفى و بيان اوصاف نيكوى دختران و زنان شايسته و برجسته اسلامى كه پسران متعهد و مؤ من و طالب آنانند، اينك ببينيم كه اوصاف مردان و پسران شايسته چيست كه دختران متعهد و عفيف خواهان ايشان باشند؟ چونكه بحث ما در مورد مشكلات ازدواج جوانان اعم از دختر و پسر است اكنون ببينيم كه دختران نجيب و با فضيلت چگونه شوهرانى انتخاب كنند؟ كه رضايت ايشان از نظر دينى و اخلاقى جلب گردد. آنچه كه نسلها را پاك كى گرداند، و جامعه را از لوث وجود جنايتكاران و بزه كاران و مجانين و ديوانگان و ناقص الخلقه ها منزه و دور مى نمايد ازدواج سالم است و اگر روانشناسان ريشه اين همه مفاسد اخلاقى و روانى و جنائى و بله و حماقت ها را بيابند و درصدد حل اين مشكل برآيند، درمان بيماريهاى روانى و روحى جامعه را از راه ازدواج سالم خواهند يافت ، در اين صورت جامعه از وجود اين بيماران رهايى خواهند يافت . اما بيائيم خود درصدد رفع اين مشكل برآئيم ، كه يكى از بهترين راههاى علاج و جلوگيرى از اين بيماريها، يعنى بيماريهاى جسمى و روانى و روحى . بيماريهاى اخلاقى مردم در جامعه ، ازدواج سالم است . ازدواج يك زوج سالم و مؤ من و متعهد كه مراعات همه مسائل اسلامى و انسانى و بهداشتى را بنمايند، اوصاف مطلوب و برجسته اخلاقى و تربيتى را در يكديگر بسنجند مشكل حل مى شود. بنابراين ، اى دختر، تو نيز در انتخاب همسر، و يك پدر شايسته براى فرزندان آينده ات ، با تفحص و، تحقق هر چه بيشتر بكوش ، تا همسر ايده الت را پيدا كنى ، و اگر از اوصاف جوانان شايسته و بر جسته بخواهى هدايت و راهنمائى بشوى از سخنان پيامبر و اميرالمؤ منين و آل گرامشان در اين رابطه هدايت خواهى شد. ببينيد وقتى پيامبر خدا اخيار و شرار نساء و بهترين و بدترين زنان را تعريف مى كرد، سئوال كردند از مردان نمى فرمائيد فرمود : الا اخير كم بخيار رجالكم ؟ آيا خبر ندهم شما را به بهترين مردانتان ؟ همه گفتند : بلى يا رسول الله .

بهترين مرد شما از پدر و مادرى شايسته است

ان من خبر رجالكم التقى النقى السمح الكفين السليم الطرفين ، البر بوالديه و لا يلجى عياله الى غيره . البته از بهترين مردانتان انسانهاى با تقوى و پاك سرشتى هستند كه از دست باز، و سخاوت و سماجت برخوردارند، و از پدر و مادر سالمى بهره مند و در خدمت به والدين و نيكى به آنان معروفند.. از اهل و عيالشان براى دريافت كمك هاى مالى و غيره به غير مراجعه نمى كنند. (توجه فرمائيد كه سليم الطرفين پدر و مادر سالم و متعهد و تندرست است) هم از نظر جسمانى و هم از نظر روحانى و روانى . سپس پيامبر اكرم عليه السلام خطاب به يارانش فرمود : شما را به بدترين مردانتان خبر ندهم ؟ راوى مى گويد : بلى يا رسول الله ، فقال : ان من شر رجالكم البهات البخيل الفاحش ، الاكل وحده المانع رفده ، الضارب اهله و عبده الملجى عياله الى غيره العاق بوالديه . (١٢٩) سپس حضرت فرمود : همانا از بدترين مردانتان بهتان زننده بخيل و فحاش و بد زبانند و آنان به تنهائى غذا مى خورند. و مهمان را از خود مى رانند ( اين اوصاف حكايت از بخلشان مى نمايد) اهل و عيال و خدمتكاران را ضرب و شتم مى كند، كه عيالشان ببه غير مراجعه مى نمايند، و اينها به عاق والدين گرفتارند. و شما اى دختران و پسر جوان ، اگر شرائط صحيح انتخاب همسر را رعايت نكنى با فرزندانى ناقص و بد اخلاق و به سرعت جنايتكار مواجه شده و به جامعه خيانت كرده اى ؟ پس تو اى دختر در انتخاب همسر، فقط به پول و جمال ، مقام و قيافه نظر و توجه نداشته باش كه اين همه اوصاف ، و بى فضيلت اگر بى تقوى باشند به پشيزى نمى ارزند كه اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود : يبغى للعاقل ان يحترس ‍ من سكر المال و سكر القدره و سكر العلم و سكر المدح . سكر الشباب فان لكل ذالك رياح خبيثه تسلب العقل و تستخف الوقار. (١٣٠) شايسته است انسان عاقل خويشتن را از مستى ثروت ، و مستى قدرت ، و مستى علم و دانش واز مستى شايستگى و بعضى اوصاف خوبى اگر در او باشد، و از مستى جوانى و زيبائى ، مصون و محفوظ نگهدارد زيرا هر يك از اين مستى ها رائحه و بوى خبيثه و پليدى دارد كه عقل را زايل و آدمى را خفيف و ذليل و بى وقار و بى شخصيت مى گردانند.آرى اين اوصاف موجبات مستى او را فراهم مى نمايد و لذا چنين مردان و شوهران به درد زندگى يك دختر شايسته و نجيب و اصيل نمى خورد و موجبات بدبختى او را در جامعه و خانواده فراهم مى سازد، و فرزندان چنين مردى از اخلاق سالم انسانى برخوردار نخواهند بود، و اگر زنانى داراى نجابت و اصالت به همسرى اين چنين مردان ناپاك در آيند، غالبا تحت تاءثير اخلاق سوء در مى آيند. و آفات سنگينى براى نسل هاى بعدشان در جامعه خواهند داشت و در نتيجه جامعه اسلامى و اخلاق انسانى دو به انحطاط و جاهليت مى گرايد. الا اندكى از دختران و زنان پاك مى توانند بر چنين محيط ناپاك خويش مسلط شده و در فرزندان خويش هم تاءثير مثبت اخلاقى و تربيتى بگذارند و به جامعه خدمت مى كنند، طبق اين بيان بهترين مردان از طرف پيامبر عليه السلام مرد ناپاك و شايسته ايست كه سليم الطرفين يعنى داراى پدر و مادر شايسته و سالم باشند كه اين دو با شايستگى هاى خود قادر به تربيت فرزندان شايسته و سالم در جامعه مى توانند باشند. شما جوانان عزيز اعم از دختر و پسر، در تشكيل خانواده طيب و طاهر و سالم رعايت مسئله مهم ازدواج (سليم الطرفين) را بنمائيد كه تا بتوانيد از آغوش پاك خود، فرزندان سالم و برجسته اى را به جامعه تحويل دهيد. مطمئن باشيد اگر ايمان داريد، و از آن به خوبى پاسدارى مى نمائيد، و آرزو داريد كه در دامن پاك خود فرزندان مؤ من و معتقد بپرورانيد، بناچار به دنبال يك جوان مؤ من بگرديد و او را از فاميل و يا آشنا و بيگانه بجوئيد، وقتى ببه ايمان او ايمان داشتيد ممكن است بعضى از شرائط مادى و اجتماعى را نداشته باشد، ولى بخاطر ايمان كه بزرگترين سرمايه و شرف دنيا و آخرت است ازدواج با او را غنيمت بشماريد و با او ازدواج كنيد و پيوند مقدس زناشوئى را با او ببنديد كه به صلاح دنيا و آخرت شما است . ببينيد كه بيگانگان متخصص و روانشناس در مورد ايمان چه مى گويند؟ ايمانى كه ملاك يك ازدواج سالم است . ويليام جيمز پدر روانشناسى جديد و استاد فلسفه در دانشگاه هاروارد مى گويد : ايمان يكى از قوائى است كه بشر به مدد آن زندگى مى كند، و فقدان كامل آن در حكم سقوط بشر است .

بى ايمانى دنيا را لغو و بيهوده مى نماياند

و دانشمندان ديگر (جان ، بى كانول) مى گويد : بى ايمانى بخصوص از اين لحاظ رنج آور است كه دنيا و هر چه را كه در او است در نظر ما لغو و بيهوده و ناپايدار جلوه مى دهد، در صورتى كه صاحب ايمان در آفرينش و در زندگانى منظور و مقصودى مى بيند گر چه نتواند آن را به ديگرى ثابت كند. ايمان ستونى است كه ما را در طوفان روزگار از افتادن و مغلوب شدن نگاه مى دارد، مقياس عظيمى است كه چون همه چيز را با او بسنجيم به حقارت و ناچيزى هر چه از خوشى و ناخوشى به ما دست مى دهد با آسانى پى مى بريم . نه در ناخوشى مقهور و بيچاره مى شويم و نه در خوشى مغرور و گمراه ، كسى كه مذهب ندارد غريقى است كه مدام در درياى شك و ترديد و بى تكليفى دست و پا مى زند، خوب را از بد و مفيد را از مضر و راست را از دروغ نمى تواند جدا كند. هر روز و هر ساعت عقيده اى دارد و با خود و با طبيعت و با اهل دنيا پيوسته در جدال و كشمكش است .

مردانى و زنانى مى خواهند به خدا برسند

دكتر الكسيس كارل مى گويد : امروز نيز مانند همه اعصار در همه كشورها مردان و زنانى وجود دارند كه زيستن براى آنان ناكافيست و حيات در نظرشان پر بهارترين مواهب نيست ، آنان تشنه جمال و وارستگى و عشقند و مى خواهند به خدا برسند.
به پرسشهاى فلسفه جز پاسخهاى كوچكى نداده اند، نه سقراط، و نه افلاطون ، موفق به تسكين اضطراب بشريت در برابر راز زندگى نشدند. فقط مذهب ، راه حل كاملى براى مسئله بشرى پيشنهاد كرده ، و در طى قرون متوالى كنجكاوى اضطراب آلودى را كه مردم نسبت به سرنوشت خود داشته اند تسكين داده است . الهام مذهبى و توجه به خداوند ايمان ، موجب يقين و آرامش مى شود. (١٣١)
شما اى پسران و دختران ، اى سرمايه هاى انقلاب ، اى شكوفه هاى بهار آزادى ، شما محصول خون مقدس شهداى انقلابيد، شما ثمره پرفيض و بركت نهضت امام راحل مى باشيد ، شما تشنگان آب زلال ايمان و تعهد و عقيده ايد، شما ببينيد كه اسلام چه الگوئى براى مدينه فاضله و تشكيل خانواده هاى اصيل اسلامى و ايمانى دهد؟ حيات اصلح را از كجا بيابيم ؟ و جامعه برين را چگونه بوجود آوريم .
آيا جز از راه ازدواجهاى صحيح و معقول مى توان پايه گذارى كرد؟!و اساس يك زندگى نوين انسانى و اسلامى و اخلاقى را بنيان نهاد؟ هرگز، مبنا را هميشه ايمان و تهذيب نفس و عقيده سالم قرار دهيد، و ازدواجها را بر معيار اسلامى و اخلاقى بنيانگذارى كنيد، از تحير و دودلى و ترديد و تشكيك از عالم بى دينى و بى ايمانى بدر آئيد، و با اهداف مقدس ديندارى و عقيده پاك اسلامى به وداى يقين پا گذاريد و يك زندگى مشترك مقدس اسلامى را با حفظ مسئوليتهاى خطير آن در تربيت كودكان معصوم آينده ات پى ريزى كنيد، و از عالم تمدن و تجدد كه عالم تخيل و تعيش كاذب است و در حقيقت بشريت را بشدت فريفته است و همه را به غرقاب هلاكم ابدى در دنيا و عقبى گرفتار ساخته از تمدن و فرهنگ غلط غرب بپرهيزيد، و زرق و برق زودگذر دنيا كه امر زندگى مقدس مشتركتان را به تاءخير مى اندازد، بدور اندازيد و بهار نوجوانى و عنفوان شباب و شكوفائى شما را به شتاء و زمستان خزان مبدل نموده و ضعيف و ناتوانتان مى كند و به مشكلات پى در پى گرفتارتان مى نمايد. موانع و ايرادات بيجا و بى اساس را كه در سرنوشت ازدواجتان فوق العاده مؤ ثر است بدور اندازيد، و هر چه زودتر پيوند مقدس ازدواج را منعقد نمائيد و همه مشكلات و ايرادات را بى پشتيبانى امام زمان (ع) و توكل به ذات اقدس احديت ، دفع و رفع نمائيد. خاصه مشكل كمبودها و محدوديتها را كه (يغنيهم الله من فضله و الله واسع عليم) خداوند به فضل خود به شما بركت و وسعت مرحمت بفرمايد.

از زيبائيهايتان در راه خشم خدا بكار نگيريد

دهنده اى كه به گل نكهت و به گل جان داد
به هر كس آنچه سزا بود حكمتش آن داد
دو سالك متشابه سلوك را در عشق
يكى به وصل بشارت ، يكى به هجران داد
به شكرين دهنان داد، از سخن نمكى
كه چاشنى به نباتات شكرستان داد
به باغ حسن سيه نرگس ، چو چشم انگيخت
به آن بلاى سيه ، خنجرى چو مژگان داد
به چشمهاى سيه ، شيوه اى زنا ز آموخت
كه هر كه خواست به آن شيوه دل دهد، جان داد
به ناز داد سكونى ، كه وصف نتوان كرد
به عشوه طى لسانى ، كه شرح نتوان داد
به هر كه در طلب گنج لايزالى بود
گليم مختصر فقر و كنج ويران داد
به هر يكى ز سلاطين به صورتى ديگر
بسيط عرصه اى اندر بساط دوران داد
چو پادشاهى اقليم ، صورت و معنى
زياده ديد از ايشان به مير ميران داد

در امر ازدواج به خدا سوءظن نداشته باشيد

قال الصادق عليه السلام : من ترك التزويج مخافه العيله فقد اساء بالله الظن . (١٣٢) امام صادق عليه السلام فرمود : كسى كه ازدواج را از ترس معيشيت و مخارج ، ترك كند به خداوند بدگمان است ، و به رزاقيت خداوند سوءظن دارد اسلام نه تنها در ازدواج از خرج و هزينه زندگى ، پيروان خود را نمى ترساند، بلكه تحريص به ازدواج نموده و بوسيله نويد بركت و زيادى روزى به او مى دهد. پيامبر عليه السلام فرمود : التمسو الرزق بالنكاح . (١٣٣) بوسيله نكاح و ازدواج روزى بيابيد و بركت بجوئيد. در شريعت اگر كسى بخاطر عفت نفس از شهوات حرام ، ازدواج كند خداوند كمك و يارى او را ضمانت نموده است ، صاحب شريعت پيامبر عليه السلام مى فرمايد : حق على الله عون من نكح التماس العفاف عما حرم الله . (١٣٤) هر كه ازدواج كند و زن بگيرد به اين منظور كه از محرمات بر كنار ماند، خدا حق خود را مى داند كه او يارى كرده و تاءمينش نمايد.

زنان بيوفا نه صدق دارند نه صفا

به استثناى زنان شايسته و برجسته عالم جنس ، زن تكوينا آسيب پذيرتر از مرد آفريده شده است ، ناگفته نماند كه جبلت زن و فطرت زن بودن ايشان اقتضاء دارد، كه چنين باشند، و از دلائل زنده ، يكى بيان حضرت امير عليه السلام است كه مى فرمايد :
دع ذكرهن فما لهن وفاء
ريح الصبا و عهودهن سواء
يكسرن قلبت ثم لا يجبرنه
و قلوبهن من الوفاء خلاء
زن و حرف آنان را كنار بگذار، رها كن ، زيرا كه ايشان وفا ندادند، باد صبا (كه از مشرق مى وزد) با عهدهاى ايشان در يك رديف هستند مساوى همند. حضرت امام فرمود : قلب را مى شكنند سپس آن شكستگى را جبران نمى كنند، چرا كه قلبهاى آنان از وفا (و مهربانى) خالى است .
اى دل مكن از عهد زنان هرگز ياد
باشد همه عهدهاى آنان چون باد
در بزم وفا شيشه دلها شكند
از دست وفاى اين جماعت فرياد

ازدواج كن ، والا هميشه در گناهى

قال نبى اكرم عليه السلام : تزوج والا فانت من المذنبين . (١٣٥) ازدواج كن و گرنه از گناهكاران به حساب مى آيى . پيامبر اكرم عليه السلام در مورد ازدواج فرمود : النكاح سنتى فمن رغب عن سنتى فليس منى . ازدواج سنت و آئين من است ، پس كسى كه پشت كند از آئين من او از من و متدين به دين من نيست . مسلمان نيست كسى كه از اين آئين مقدس پشت كند، چرا كه او هميشه در گناه است . كه در جاى ديگر فرمود : شرار امتى عذابها. (١٣٦) بدان امتم عذبها هستند. ازدواج موجب تسكين خاطر است و در اجتناب و پرهيز از گناهان آدمى را موفق مى گرداند، پشت كردن از ازدواج پشت كردن از دين است ، و كسى كه از دين رويگردان است يعنى از مسلمانان نيست .نتيجه اينكه بدترين امت عذاب و آنهائى هستند كه همسر ندارند و ازدواج نمى نمايند. چه مردان باشند و چه زنان ، در امر ازدواج و بى رغبتى از آن موجب فساد و گناه در جامعه خواهند بود.

اخلاق رازدارى

بعضى گفتارها، كردارها، از اشخاص امانت است . و بايد در حفظ اين رازها كوشيد و فاش نكرد، (المجالسه بالامانه) آنچه در مجالس بميان مى آيد امانت است . در ابعاد مختلف سير و زندگى پر ماجراى او اسرار و نهانيهائى وجود دارد كه با علم و اطلاع از آن ماءمور به افشاء و پرده درى نيستيم . راز دارى امام سجاد عليه السلام در معنا و مفهوم اين عنوان چنين مى خوانيم : مردى به حضرت فرمود : فلانى درباره شما مى گويد كه على بن الحسين عليه السلام مردى گمراه و اهل بدعت است ؟ امام سجاد عليه السلام به وى فرمود : حق مجالست آن مرد را رعايت نكردى كه گفته او را براى من نقل نمودى و همچنين حق مرا نيز ادا نكردى از اين جهت كه از برادر من به من خبرى گفتى كه نمى دانستم ، سپس چند جمله اى براى آگاهى او و ديگر افراد كه بعدا مى شنوند فرمود : مرگ در بر گيرنده تمام ما انسانها است و روز بعث و روز حشر ما است و قيامت وعده گاه ما است . و در آن روز خداوند بين ما حكم خواهد كرد. يعنى در روز حشر و قيامت مشخص مى گردد كه گمراه و اهل بدعت كيست ؟ در همين رابطه است ، مردى حضور امام عليه السلام آمد عرض كرد : فلانى پسر عمويت از شما سخن گفت و از هيچ بدگوئى فروگذار نكرد. امام صادق عليه السلام به خدمتگذار خويش فرمود : آب وضو بياور، حضرت وضو گرفت و به نماز ايستاد، راوى مى گويد : با خود گفتم امام مى خواهد بعد از نماز در حق او نفرين كند، ديدم بعد از نماز عرض كرد : بار الها من از حق خودم در مورد او گذشتم و تو نيز از من بخشنده تر و كريم ترى ، درخواست دارم او را ببخشى و براى اهانتى كه به من كرده او را مواخذه ننمائى . با اين اخلاق ، و سيره شايسته حضرت امام كرامت انسانى و اخلاقى را تمام كرد.

مجالس با اهل تهمت سزاوار تهمت است

نبى اكرم عليه السلام فرمود : اولى الناس بالتهمه من جالس اهل التهمه . (١٣٧) سزاوارترين مردم براى متهم شدن ، كسانى هستند كه با اهل تهمت مجالست مى نمايند. يعنى نه تنها اسرار مجالس را فاش كردن زشت و گناه هست ، در مجالس متهمان به فساد و فحشا و منكرات مجاز نيست كه هيچ مجوزى در مصاحبت و مجالست با آنها براى انسانهاى وارسته نمى باشد.

مجالست اخيار با اشرار موجب سوءظن است

على عليه السلام فرمود : مجالسه الاشرار تورت سوء الظن بالاخيار. مجالست با اشرار براى اخيار سوءظن مى آورد. نيكان و شايستگان در مجالست خود با اشرار و بدان در مظان بدگوئى و سوءظن قرار مى گيرند.

از ورود به مراكز گناه بپرهيزيد

مولاى متقيان در جائى ديگر فرمود : و من دخل مداخل السوء اتهم . (١٣٨) كسى كه در مكان و محل بدى وارد شود مورد تهمت و بدگمانى قرار مى گيرد. و بنابراين ورود افراد صالح در اماكن بدنام و مراكز فساد موجب بدگمانى و اتهام مى گردد.

در افشاى اسرار مردم بخيل باش

حضرت صادق عليه السلام فرمود : سرك من دمك ، فلا تجربه فى غير اوداجك . اسرار تو به منزله خون تو است ، كه بنابراين خونت را جز در عروق و رگهاى بدنت جريان مده (به كسى مگو كه افشاى اسرار، گاهى خون انسان را هدر مى دهد.) كه فرمود : صدرك اوسع لسرك . (١٣٩) سينه تو وسيع تر باشد براى حفظ اسرار تو يا صدر تو اوسع و بزرگتر است از سر تو. كه در حفاظت و نگهدارى آن بكوش ، و به هيچكس افشاء مكن . كه كتمان سر از علامات مؤ من است . بنابراين سر، نه چيزى است كه هرگز افشاء نگردد و يا هر سرى قابل افشاء نيست . بلكه بايد اسرار تو در سينه ات باشد و يا در نزد امينى گذارده شود كه افشاگرى نكنند و رسوايت نسازد. حضرت على عليه السلام فرمود : من اصلح سر يرته اصلح الله علانيته . (١٤٠) اگر كسى سريره و اسرار خود را يا سيرت باطنى خود را اصلاح كند و تودار و امانتدار باشيد، خداوند ظاهر او را حفظ و اصلاح خواهد كرد. نتيجه اينكه حفظ و اصلاح سيرت مشعر بر حفظ اسرار است . پس اگر كسى درون خود را اصلاح كند خداوند ظاهر و برون او را اصلاح خواهد كرد، كه حضرت امام محمد باقر عليه السلام فرمود : من كان ظاهره ارجع من باطنه خف ميزانه . كسى كه ظاهرش برتر و بهتر از باطنش و درونش باشد، ميزان اعمال او در قيامت سبك تر خواهد بود. يعنى ظاهر و باطن مؤ من بايد يكى باشد، بلكه بايد باطنش بهتر از ظاهر او بوده باشد، حضرت صادق عليه السلام فرمود : ماينفع العبد يظهر حسنا و يسر سيا، اليس اذا رجع الى نفسه علم انه اليس كذالك و الله تعالى يقول : بل الانسان على نفسه بصيره ان السريره اذا صلحت قويت العلانيه . (١٤١)
بنده مؤ من نفعى و بهره اى نمى برد اگر ظاهرش را نيكو جلوه دهد، و بديهايش را بپوشاند، آيا نديده ايد وقتى مراجعه به نفس خويش مى كند مى فهمد كه چنين نيست (و كلاه سر خود گذاشته است).
و خداوند در قرآن فرمود : بلكه انسان خود را مى شناسد، و هر گاه نفس خود را اصلاح كرد يعنى باطن خود را درست كرد، ظاهرش هم اصلاح مى گردد.
از كارهاى زشت در جلوت بپرهيزد
قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ما كرهت ان يراه الناس منك ، فلا تفعله بنفسك اذا خلوت . (١٤٢) .
هر كارى كه دوست نمى دارى مردم از تو، ببينند، وقتى به خلوت هم رسيدى ، آن كار را انجام مده .
چه بى انصاف است كه اگر كودكى از اعمال زشتت با خبر شود ترس آن دارى كه رسوايت كند و دست به آن كار نمى زنى ، ولى چون به خلوت رسيدى خداوند را شاهد و ناظر اعمال زشت خويش نمى دانى و از انجام آن عمل زشت از خداوند شرم و ابا ندارى !
حضرت صادق عليه السلام فرمود :
من اظهر للناس ما يحب الله ، و بارزه بما يكره لقى الله تعالى و هو له ماقت . (١٤٣) كسى كه از اخلاق و اعمال خود را كه خدا دوست دارد، براى جلب رضا مردم ظاهر سازد، و به آن تظاهر كند، ولى در ضمير نهاد خود داشته باشد چيزى را كه خداوند كراهت دارد، خدا را (در قيامت) ملاقات مى نمايد كه نسبت به او خشمگين و عصبانى است .
معنا و مفهوم حديث اين است كه آدمى با كارهاى خدا پسندانه مردم را مى فريبد، ولى آنچه كه در ضمير دارد مطلوب و مستحسن نيست كه حضرت صادق عليه السلام در روايتى ديگر فرمود :
من اصلح ما بينه و بين الله سبحانه اصلح الله ما بينه و بين الناس ، و من اصلح امر آخرته اصلح الله له امر دنياه و من كان نفسه و اعظ كان عليه من الله حافظ. (١٤٤)
هر كه اصلاح كند آنچه كه بين او و خدايش مى باشد (همه نواقص و بديهايش را بخاطر خدا و براى او برطرف نمايد، و كارهاى خير و امور صالحه را در حد توانش براى خدا انجام دهد). در اين صورت خداوند بين او و مردم را (بنحوا حسن) اصلاح مى فرمايد. (بطورى كه با مردم هيچ مشكلى نداشته باشد) و اگر كسى آخرتش را اصلاح كند، (نيازهاى اين سفر را فراهم سازد) خداوند امور دنيايش را اصلاح فرمايد (بطورى كه نيازهايش تاءمين گردد) و اگر كسى از نفس خود و براى خويش نصيحت كننده اى بوده باشد (نفس مطمئنه خود را تقويت كند هر آن هدايت و راهنمائى بسوى خيرش نمايد) خداوند او را از (همه خطرات و ناملايمات) حفظ مى نمايد. بنابر اين اسرار مردم را امانت بدانيم و افشاء نكنيم و خود سريرت و سيره عملى و سيرت باطنى خود را از همه شوائب و آلودگى ها حفاظت و حراست نمائيم .


۴
اخلاق اقتصادى

اخلاق اقتصادى

اقتصاد و ميانه روى در زندگى از اخلاق انبياء و اولياء و بندگان صالح خداوند است و تبلور زيباى اقتصاد در زهد از دنيا را حاصل مى گردد.

زهد در دنيا ميوه هاى حكمت در بردارد؟

قال عليه السلام : فى و وصيه لاباذر : يااباذر ما زهد عبد فى الدنيا الا اثبت الله الحكمه فى قلبه و انطق بها لسانه و بصره عيوب الدنيا دائما و دوائها و اخرجه منها سالما الى دار السلام . . (١٤٥)پيامبر اكرم عليه السلام فرمود : اى اباذر هيچ بنده اى در دنيا ذهد نورزيد مگر خداوند حكمت در قلب او جايگزين كرد و زبانش را به قرآن گويا ساخت و او را به عيب هاى دنيا و دردهاى آن آشنا كرد و او را از دنيا سالم و شايسته به جوار رحمت خويش به بهشت برين در آورد. بى رغبتى به دنيا ذهد كامل است هر چه شخص داراى اموال و دراهم و دنا نير باشد.

به كم قناعت كن و به بسيار ببخش

عن اميرالمؤ منين عليه السلام : ما احسن بالانسان ان يقنع بالقليل و يجود بالجزيل . (١٤٦) اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود : چه شايسته است كه انسان به حكم قناعت كند و بسيار ببخشيد. ناگفته نماند قناعت به كم ، در خوراك و پوشاك و وسائل زندگى نه به معناى كم كردن تلاش و زحمت براى كار و كسب و تجارت ، به همه كارها در اسلام توصيه فراوان شده است و دليلش هم اين است كسى كه مال ندارد بذل و بخشش معنى ندارد.

خود را هميشه از مردم مستغنى بداريد

قال رسول الله عليه السلام : استغنوا عن الناس و لو بشوص السواك . (١٤٧) پيامبر عليه السلام فرمود : خود را از مردم بى نياز كنيد، و چيزى از آنان نطلبيد اگر چه يك رشته چوب و يا مسواك آنان باشد .در حديث قدسى : خداوند به حضرت موسى عليه السلام فرمود : اى موسى نمك عذايت را هم از من بخواه ، حكايت دارد كه بنده جايى كه خداوند قادر متعال را دارد چرا دست به سوى يكى از نيازمندان خدا دراز كنم

زهر است مطاع خلق هر چند دوا باشد
حاجت ز كى مى خواهى جائى كه خدا باشد
شرافت و حرمت مؤ من را پيامبر عليه السلام در قيام به ليل و بى نيازى از مردم معرفى كرده و فرمود : شرف المومن قيامه بالليل و عزه استغناوه عن الناس . شرف مؤ من در شب زنده دارى او به عبادت خدا است و عزتش در بى نيازى او از مردم است .

اقتصاد و ميانه روى ثروت مى آورد

عن على عليه السلام : من صحب الاقتصاد دامت صحبه الغنى له و جبر الاقتصاد فقره و خلله، كسى كه ميانه روى و اقتصاد را شيوء خود سازد ثروت و بى نيازيش دوام خواهد داشت ، و روش اعتدال و فقر و مشكلات زندگى او را جبران خواهد كرد.

حرص و بخل تشكيك به رزاقيت خداوند است

حرص و بخل كه ضد معنا و مفهوم اقتصاد و قناعت است موجب شك و ترديد به رزاقيت خداوند است . حضرت على عليه السلام فرمود : على الشك و قله الثقه مبنى الحرص و الشح . على عليه السلام فرمود : حرص و بخل مبنا و اساسش بر پايه شك . بى اعتمادى به خدا است
و امام صادق عليه السلام در مذمت حرص فرمود : حرم الحريص خصليتن و لزمته خصلتان حرم القناعه فافتقد الراحه و حرم الرضا فافتقد اليقين. انسان حريص از دو خصلت محروم ، و ملازم است ، چون قانع نيست از آسايش و راحتى است ، و چون از قضاء الهى راضى نيست فاقد يقين است .

ثمره طمع ذلت در دنيا و آخرت است

عن على عليه السلام ثمره الطمع ذل الدنيا و الاخره . (١٤٨) ثمره و ميوه طمع ذلت در دنيا و آخرت است . با اين صفت زشت طمعكار به پيش همه اهل دنيا و آخرت و خوار است .. عزت و شرافت خويش را با طمع بمال دنيا از دست مى دهد در جاى ديگر امير عليه السلام فرمود : من لم ينزه نفسه عن دنائه المطامع فقد اذل نفسه و هو فى الاخره اذل و اخرى . (١٤٩) كسى كه نفس خود را از پستى مطامع منزه ندارد با اين صفت مذمون خود را در دنيا ذليل و در آخرت ذلت و خواريش فزونتر خواهد بود. به جابر جعفى باقر عليه السلام چنين فرمود : و اطلب بقاء العز باماته الطمع ، و ادفع ذل الطمع بعز الياس . امام باقر عليه السلام فرمود : اى جابر، بقاى عزت خود را در نابودى ساختن طمع در ضمير خود طلب كن ، و ذلت طمع را با عزت نااميد از آنچه در دست مردم است دفع نما. اين بخش اخلاق اقتصادى ، يعنى چگونه زيستن ، و به چه نحو برخورد كردن و در ارتباط با مسائل كلى اقتصادى چگونه مواجه شدن را با صدها چگونگى ديگر با تمام رسانديم ، از خداوند بزرگ توفيق اخلاق همزيستى مسالمت آميز را آزرومند باشيم .

اخلاق مشاوره و راهنمائى

مشورت در تمامى كارهاى مهم يك مسلمان نقش معقول و قابل توجهى را در بر دارد. لذا در تمام كارهاى خير و قابل توجه از مشاوره و مذاكره با آدمهاى صاحب عقل و درايت ننموده و مضايقه نكنيد و قران توصيه مى نمايد (و شاورهم فى الامر) در تمامى كارهاى باصاحبان عقل و درايت مشورت كنيد.

با صاحبان علم و خرد مشورت نمائيد

قال على عليه السلام : خير من شاورت ذوى النهى و العلم و اولوا التجارب و الحزم (١٥٠) على عليه السلام فرمود : بهترين كسى كه با او مشورت مى نمائى . صاحب عقل و بازدارنده از بديها و صاحب علم و تجربه و دورانديش باشند.پيامبر فرمود : المستشار مؤ تمن فان شاء اشار و ان شاء سكت فان اشار فليشر بما لو نزل به فعله (١٥١) كسى كه با وى مشورت كنند بايد امانتدار باشد، اگر بخواهد راءى دهد مشورت را مى پذيرد و اگر نخواهد ساكت و خاموش مى ماند و راءى نمى دهد، و اگر راءى داد همان گويد كه گويد كه اگر براى خود او بود مى كرد. نبى اكرم عليه السلام فرمود : الحزم النظر فى العواقب و مشاوره ذوى العقول . (١٥٢) دورانديشى يعنى پايان كار را نگريستن و با صاحبان عقل و خرد مشورت كردن است .. حضرت رسول عليه السلام فرمود : استر شد العاقل ترشدوا ولا تعصيه فتندموا. (١٥٣) از عاقل و خردمند راهنمائى و رهبرى بجوئيد تا به راه راست برسيد و وى را نافرمانى نكنيد كه پشيمانى بريد.

در مشورت خيانت نكنيد

قال على عليه السلام : من غش المسلين فى مشوره فقد برئت منه . (١٥٤) امام على عليه السلام فرمود : كسى كه با مسلمانان غش در مشورت نمايد و به آنان خيانت كند من از او برى و بيزارم . خيانت در مشورت همانا دروغ گفتن است و از بيان واقع امر اجتناب مى نمايد دروغگويى عملى است غير وجدانى و خلاف فطرت ، و اگر كسى اين روش نادرست را در پيش گيرد تدريجا به انحراف فكرى كشيده مى شود و از واقع بينى و مال انديشى باز مى ماند. حضرت على عليه السلام فرمود : مراره النصح من حلاوه الغش . مرارت و ناگوارى خير خواهى و اصلاح طلبى نافع تر از شيرينى غش و خيانت در مشورت است . در اين حديث آنچه كه در راه اصلاح و هدايت مردم و مرارت و تلخى بچشم گواراتر و برتر است و از منافع آنچه كه مردم به آن مكر و غش ‍ و تقلب عمل نمائيم ! از نعمت مشورت و مشاوره در كارهاى مهم ازدواج ، تجارت ، زراعت و مشاركتها و اقسام مختلف كارهاى زندگى استفاده نموده و به مشورت مى نشينيم و بهره هاى لازم و مفيد آن را متنعم مى گرديم ابعاد مهم مشاوره و كسب راهنمائى را به شايستگى بسنجيم ، و از فوائد آن بهره مند گرديم .

اخلاق اميال روحى و نفسانى

آرزوهاى دراز و طولانى ، در سرنوشت و زندگى يك انسان متعهد و مؤ من بچشم نمى خورد، چرا كه پى جوئى و تعقيب آمال و آرزو، آدمى را به حرص و آز در زندگى گرفتار نموده و از عقل و درايت و تقواى يك مؤ من متعهد به دور است كه خواسته هاى نفسانى خود را دنبال نمايد.

بزرگترين بى نيازى ترك آرزو است

آمال و آرزو، اگر در كار خير و رسيدن به سعادتمندى و رشد و تكامل مادى و اقتصادى صحيح و مشروع باشد معقول و مطلوب و در اسلام هم تاييد و پزيرفته شده است ، لكن آرزوهاى نادرست و بيش از حد شرع مقدس ، مذموم و غير معقول و به شدت مورد سرزنش و ملامت قرار گرفته است . عن على عليه السلام فرمود : ما عقل من اطال امله . عاقل نيست كه آرزوهايش را طولانى كند.
تخم هوس مكار. پى آرزو مرو
كين تخم را نكرده كسى حاصلش درو
تا ميرود كه تخم هوس سرزند ز دل
داس اجل رسيده و نارس كند درو

فرصتهاى را مغتنم و آرزوها را كوتاه كنيد

قال اميرالمؤ منين عليه السلام : طوبى لمن قصرامله و اغتنم مهله . (١٥٥) امام اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود : مرحبا بر كسى كه آرزوهايش را در دنيا، و اوقات پر ارزش زندگى را غنيمت بشمارد. آرزوهاى مادى و دنيائى هر چه كوتاه تر، غمها و غصه ها كمتر و عمرها طولانى تر خواهد شد، و زندگى به آدمى ، خوشتر مى گذرد، چرا كه آنچه مقدر شده خواهد رسيد، البته اين نه به معناى آن است كه آدمى كار و تلاش ، و تفكر را دنبال نكند. همينطور فرصتهاى گرانبها از دست مى رود، چه بهتر آدمى به نحو احسن از اوقات و فرصتهاى گرامى تر از طلا و ارزشمندتر از هر شى به خير دنيا و آخرت خويش استفاده و از دنيا طلبى و آرزوهاى دراز اجتناب نمايد.

دنيا طلبى چون بحر تشنه را بهلاكت مى رساند

حضرت امام موسى كاظم عليه السلام فرمود : مثل الدنيا مثل البحر كلما شرب منه العطشان ازاد عطشا حتى يقتله (١٥٦) مثل مال پرستى و دنيا طلبى مانند آب شور دريا است هر اندازه آدم تشنه از آن بياشامند تشنه تر گردد تا جائى كه خوردن زياد آب شور او را به قتل مى رساند. بنابراين طلبيدن دنيا براى زندگى و حرص و آرزو و آمال طولانى در آن نمى تواند رضايت آدمى را تاءمين نمايد ، ولى پذيرفتن دنيا و ادامه اميد و آرزو براى كارهاى خير و شايسته كه به ثواب و پاداش آخرت بر مى گردد، مطلوبتر و رضايت انسان را بهتر جلب مى نمايد. بهتر آن است كه حرص و آز، بخل و امساك . اجتناب از خيرات و مبرات در زندگى يك آدم عاقل و متعهد تبلور پيدا نكند، چرا كه هرگز دنيا اهلش را سير نكرده ، و رضايت هيچ طيف و گروهى را جلب نكرده است .

اخلاق و كار و عمل

كار و تلاش و كوشش براى تاءمين زندگى و حفظ آبرو و پاسدارى از حريم خانواده يكى از بهترين كارهاى اخلاقى هر مسلمان است ، و حاصل دسترنج او صرف عزت و كرامت نفس خواهد شد.

با تدبير كامل از دسترنج خود استفاده كنيد

آنچه كه براى انسان غيرتمند ننگ است بيكارى و بيعارى است و آنچه كه موجب عزت و صولت او است كار و عمل است . بيكارى در اسلام به شدت مزمت شده است زيرا ارزش كار است كه شرافت انسان را حفظ مى نمايد. امام پنجم حضرت ابى جعفر عليه السلام فرمود : حضرت موسى عليه السلام به پيشگاه حضرت پروردگار عرض كرد : بارالها، كداميك از بندگانت نزد، تو بيشتر مورد خشم و غضب و نو است ؟ فرمود : جيفه بالليل و بطال النهار. (١٥٧) آن كسى كه در شب مانند مردارى افتاد و در روز، عمرش را در جامعه به بطالت و بيكارى مى گذراند و كار نمى كند و مى خواهد از دسترنج مردم ارتزاق نمايد. چنين آدمهاى كلاش و اراذل و اوباش در ابعاد مختلف ، فراوان به چشم مى خورند، گاهى به خريد و فروش كوپن ، سيگار، و بعضى به كارهاى بى ارزش و بى اهميت و چه بسا نامشروع مشغولند و ارزش اجتماعى و خانوادگى خويش را هدر مى دهند. چنين انسانهائى موجبات بدبختى و ننگ در خانواده و اجتماع را فراهم مى نمايند. كه همين آدمها هستند كه دست به جنايت مى زنند، و هر گونه خيانت و سرقت و جيب برى را پيشه خود مى سازند.

بيدستها، كالائى بسر نهاده و عزتمندانه زندگى كنند

مردى به حضور حضرت محمد الصادق عليه السلام رسيد، فقال : اننى لا احسن ان اعمل عملا بيدى و لا احسن ان اتجر و انا محارف محتاج ، فقال : اعمل و اجمل على راءسك و استغن عن الناس . (١٥٨) مرد عرض كرد يا بن رسول الله : من انسانى هستم كه نمى توانم با دستم كار كنم (گوئى دستش عيبى كه فاقد قدرت كار بود) و گفت سرمايه اى هم ندارم كه تجارت كنم و نيازمند و محتاجم . حضرت فرمود : عمل كن كار كن و كالائى بسر نهاده خود حمل نما و از مردم بى نياز باش و نان با عزت بخور و با عرق جبينى ادامه حيات بده .

با كار و تجارت يا صنعت ، عزت خود را حفظ كن

حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در اشعار خود فرمود :
لنقل الصخر من قلل الجبال
احب الى من منن الرجال (١٥٩)
هر گاه تخته هاى بزرگ سنگ را از قله هاى كوهها حمل و نقل نمايم براى من محبوبتر از منتهاى مردم است (كه دست نياز و احتياج به سوى ايشان دراز نمايم)
در بيابانها اگر صد قرن سرگردان شوى
بهتر است اندر وطن محتاج نامردان شوى
روايت شده كه : الفقر سواد الوجه فى دارين . فقر موجب رو سياهى در دنيا و آخرت است .

پيامبر عليه السلام دست زبر و خشن سعد را بوسيد

دستى كه پيامبر عليه السلام بوسيد از آن يك كشاورزى بود كه از شدت سختى كار كشاورزى زبر و خشن شده بود. انس بن مالك مى گويد : ان رسول الله عليه السلام لما اقبل من غزوه تبوك استقبله سعد الانصارى فصفح النبى عليه السلام ثم قال له ما هذا الذى اكنب يديك . قال : يا رسول الله ! اضرب بالمر و المسحاه فانفقه على عيالى . فقبل يده رسول الله عليه السلام و قال هذه يد لا تمسها النار (١٦٠) انس بن مالك گويد : موقعى كه رسول اكرم عليه السلام از جنگ تبوك مراجعت مى كرد سعد انصارى به استقبال آمد. حضرت با او مصافحه كرد، و دست سعد را زبر و خشن ديد، فرمود : چه صدمه و آسيبى به دستت رسيده است عرض كرد : يا رسول الله من با وسايل كشاورزى كار مى كنم و درآمدم خرج معاش خانواده ام مى نمايم . رسول الله عليه السلام دست او را بوسيد و فرمود : اين دستى است كه آتش با آن تماس ندارد. بلى دستى كه با كارهاى سنگين زبر و خشن مى گردد براى حفظ آبرو و تاءمين معاش ، آن دست با آتش نمى سوزد. حديث است كه : كاد الفقر ان يكون كفرا. فقر گاهى آدمى را به كفر و بى دينى مى گرايد.

فقر در بلد خويش احساس غربت مى نمايد

عن على عليه السلام : قال الفقر يخرس الفطن عن حجته و المقل غريب فى بلدته (١٦١) على عليه السلام فرمود : انسانى كه فقير است در مقام استدلال و احتياج زبانش بند مى آيد و افراد كم بضاعت در بلد خود احساس غربت نموده و غريبانه زندگى مى كنند. حقيقتا فقر زبان فقير را هر چند هوشيار و زيرك باشد از احقاق حق خود باز داشته و از دفاع حق مسلم محروم مى دارد، و فقر موجب انواع فساد و تباهى و خيانت و دزدى در جامعه مى گردد.

خدايا از كفر و فقر به تو پناه مى آوريم

از اهميت كفر و شوك به خدا نيست كه با فقر آمده ، بلكه از اهميت فقر است كه در كنار كفر قرار گرفته است و همانست كه فرمود : كاد الفقر ان يكون كفرا . (١٦٢) و اين دعاى پيامبر بزرگ اسلام است كه فقر و كفر به خدا پناه مى برد و عرض مى كند : اللهم انى اعوذ بك من الكفر و الفقر. بارالها! من از كفر و فقر به تو پناه مى آورم . مردى كه اين دعا را از پيامبر عليه السلام شنيد عرض كرد : يا رسول الله ايعد لان ؟ قال نعم . (١٦٣) آيا كفر و فقر معادل و برابر يكديگرند؟ حضرت در پاسخ فرمود : بلى ، حقيقتا اين شگفتى و تعجب براى ما نيز ببار مى آيد، كه جدا فقر معادل با كفر است ! ولى فقر ممدوح كه پيامبر به آن افتخار مى كند و مى فرمايد : الفقر فخرى ، آن يك معناى ديگرى دارد و آن فقر در مقابل غنى است كه آدمى با غنا و مالدارى فراوان سر از طغيان و عصيان در مى آورد و به فساد و تباهى كشيده مى شود، اين است كه آدم طغيانگر خود را از خداى غنى بالذات و مستغنى و بى نياز مى داند، ولى پيامبر عليه السلام از تكيه زدن به چنين غنا، به آغوش فقر پناهنده مى شود و فقر را اكثريت قاطع انسانها به آن مبتلايند و به عنوان همگونى و همسانى با فقراء، فقر خود را مى داند نه اينكه فقر يك پديده نيكو و بدون واكنش باشد كه به خاطر درك آن فقر بخواهد فقير بماند و يا آرزو كند فقير شود.

آنچه از روزى كفاف شما را بنمايد مطلوب است

شرائط صحيح زندگى اقتضاء مى نمايد كه روزى كفايت كند و خانواده در رفاه قرار گيرد، و آبروى انسان حفظ شود پس آنچه كه بيش از اين باشد زائد است و مازاد بر كفايت ، و زر و بال است . حضرت ختمى مرتبت عليه السلام مى فرمايد : طوبى لمن اسلم و كان عيشه كفافا. (١٦٤) خوشا بحال آن انسانى كه اسلام آورد، و معاش او به قدر كفاف باشد، يعنى درآمدش براى زندگى وافى و كافى باشد

داستان شترچرانى كه به پيامبر عليه السلام شير نداد

رسول اكرم عليه السلام با جمعى در بيابان به كسى كه شترانى را به چرا برده گذر كردند، حضرت از او درخواست كرد كه مقدارى شير بدهد كه آنان بنوشند، جواب داد : شيرى كه در پستان شتر است براى صبحانه است و آنچه دوشيده ام ، در ظرف است براى شب است و شام ما است ، خلاصه به پيامبر و يارانش شير نداد، پيامبر عليه السلام درباره او دعا كرد و گفت : اللهم اكثر ماله و ولده . (١٦٥) بار الها مال و فرزندان او را زياد كن . اخلاق اسلامى و پيامبرى آن حضرت اقتضايش اين بود كه نه تنها عكس ‍ العمل بخرج نداد، بلكه در حقش دعا كرد كه خداوند مال و اولادش را بيفرايد. و پيامبر با يارانش از آنجا گذشتند و به گوسفند چرانى رسيدند كه به چرانيدن گوسفندان مشغول بود، براى گرفتن شير نزد او فرستاد، آن مرد رفت و آنچه در پستانهاى گوسفندان بود دوشيد و آنچه را هم كه در دست داشت نيز آورد. به حضرت تقديم نمود، و بعد هم گوسفندى آورد و گفت : اينها چيزى بود كه در نزد من بود، و اگر ميل داريد باز زيادتر كنم . قال رسول الله عليه السلام اللهم ارزقه الكفاف پيامبر عليه السلام فرمود : بار الها به او به قدر كفايت عنايت فرما. در حقيقت در حقش دعاى خير كرد، خداوند روزى كفاف بر او مرحمت فرمايد، آن روزى و رزقى كه براى او حفظ آبرو نمايد. ولى بخيلان زراندوز، كه به روزى كفاف اكتقا و قناعت نمى كنند، در حقيقت پيامبر در حق آن مرد شترچران نفرين كرد و فرمود : خدايا تو مال و اولادش را زياد كن كه او به كم قانع نيست ، بعضى از اصحاب به اعتراض ، عرض كردند : يا رسول الله دعوت للذى ودك بدعاء كلنا نكرهه ، فقال : ان ما قل كفى خير مما كثر و الهى . ، (١٦٦) گفتند يا رسول الله درباره كسى كه خواسته شما را رد كرد دعائى نموده اى كه تمام ما آن دعا را دوست داريم ، و درباره كسى كه تمام شير گوسفندانش را با گوسفندى به شما اعطا نمود، دعائى فرمودى كه هيچ يك از ما به آن دعا ميل نداريم . حضرت فرمود : آنچه كم باشد، و امر زندگى را كفايت كند بهتر از بسيار است كه آدمى را غافل كند و منحرف سازد، بنابراين دعاى پيامبر عليه السلام براى آنكس كه دست رد به سينه آن حضرت زد و ايثار نكرد و شير شام و صبحانه اش را به پيامبر نداد حضرت در حقيقت او را نفرين كرد، مثل كسانى كه مال و اولاد براى آنها فتنه معرفى شده و آنكس كه شير اختصاصى شام و صبحانه اش را با گوسفندى به آن حضرت هديه داد و ايثار كرد پيامبر عليه السلام دعاى كفاف را در حق او عنايت كرد، و به او دعاى خير كرد

غناى ممدوح به تقواى الهى كمك مى كند

در غناى ممدوح كه موجب تقواى الهى مى تواند باشد پيامبر عليه السلام مى فرمايد : نعم العون على تقوى الله الغنى . (١٦٧) با نيازى نسبى و غنا، براى پيمودن راه تقوى يار و مددكار خوبى است . كه امام ششم عليه السلام مى فرمايد : سلو الله الغنى فى الدنيا و العافيه و فى الاخره المغفره و الجنه . (١٦٨) امام عليه السلام فرمود : از خداوند در دنيا غنا و ثروت و عافيت بخواهيد و در آخرت مغفرت و بهشت را بطلبيد. و در حديث ديگر حضرت امام فرمود : خمس من لم تكن فيه لم يتهثا بالعيش الصحه و الامن ، و الغنى و القناعه و الانيس الموافق . (١٦٩) پنج چيز است كه اگر كسى آنها را نداشته باشد عيش و زندگى گوارا و شيرين ندارد، آن پنج چيز عبارتند از : سلامتى تن ، امنيت ، غنا و تمكن مالى ، قناعت و همسر موافق و انيسى كه نسبت به او مهربان و شفيق باشد.

با انعام الهى بر عيالات خود توسعه دهيد

رفاه و توسعه اهل و عيال براى صاحبان نعمت واجب است . حضرت رضا عليه السلام فرمود : صاحب النعمه يجب عليه التوسعه على عياله . (١٧٠) بر صاحبان نعمت واجب است كه بر عيالات خود توسعه دهند و به زندگى آنان گشايش بخشند. اين سخن درر بار امام رضا عليه السلام صاحبان مال را از بخل و امساك پرهيز مى دهد و به بذل و بخشش و توسعه به اهل و عيال ، تاءكيد مى فرمايد. و امام سجاد عليه السلام صريح اين بيان را از خداوند مى طلبيد كه (يا رب : اوسع على فى رزقك) خدايا تو روزى مرا و اهل و عيالم را توسعه و وسعت عنايت فرما.

تحفه هاى بازار را اول به دختران بدهيد

ابن عباس ( رضى الله عنه) فرمود : قال النبى عليه السلام من دخل السوق فاشترى تحفه فحملها على عياله كان كحامل صدقه الى قوم محاريف و ليبده بالانات قبل الذكور فانه من فرح ابنته فكمانما اعتق رقبه من ولد اسمعيل (١٧١) عبدالله بن عباس مى گويد : رسول عليه السلام مى فرمود : هر كس داخل بازار شود و تحفه اى (مثلا ميوه اى) بخرد و آن را براى خانواده خود بياورد همانند صدقه است كه انسان براى جمعيت محتاجى ببرد و سپس فرمود : وقتى وارد منزل مى شود اول پيش از پسربچه ها از دختر بچه ها شروع كند و تحفه را به آنها بدهد، و بعد از آن فرمود : هركس دختر خود را در منزل شاد كند همانند اين است كه بنده اى را از فرزندان اسماعيل آزاد كرده است . بنابراين يك مسلمان مكتبى موظف است از در آمدهاى مشروع خود بر اهل و عيالش توسعه دهد، و هرگز آنان را در مضيقه مالى قرار ندهد.

اى رسول گرامى عليه السلام ما چشم خود را به اموال غير مگشاى

اسلام با اين توسعه بر اهل و عيال را يك واجب شرعى مى داند در عين حال از نظر داشتن به اموال غير پرهيز مى دهد و باز مى دارد، در قرآن به پيامبرش خطاب ، و مى فرمايد : و لا تمدن عينيك الى متعنا به ازواجا منهم زهره الحيوة الدنيا لنفتنهم و زرق ربك خير و ابقى . (١٧٢) اى رسول معظم چشمان خود را به اموال و زينتهاى دنيوى مگشاى كه اين ثروت و سرمايه را به منظور آزمايش و امتحانات داده ام و رزق و روزى پروردگارت كه بر اهل ايمان مقرر گرديده به مراتب بهتر و عاليتر است و همواره باقى و برقرار خواهد بود. پيامبر عليه السلام فرمود : من اتبع بصره بما فى ايد الناس طال همه و لم يشف غيظه . (١٧٣) كسى كه چشم خود را براى نگاه كردن به اموال و ثروت دگران بگشايد اندوهش طولانى و غم و غضب و غصه اش ‍ هرگز شفا نمى يابد. يعنى هميشه دردمند و خشمگين است
فرمود : الكاد على عياله كالمجاهد فى سبيل الله . (١٧٤) تلاش و زحمت براى تاءمين اهل و عيال همانند مجاهد در راه خدا است .

اخلاق و صله ارحام

ديد و بازديد در اسلام از امتياز خاص به خود برخوردار است ، و در ايجاد عواطف انسانى نقش فوق العاده اى دارد مخصوصا ديد و بازديدها اگر از ارحام و ذوى الحقوق صورت پذيرد.

من خداى رحمانم و رحم را از نام خود اشتقاق نموده ام

در حديث قدسى آمده است كه خداوند فرمود : انا الرحمن و هذه الرحم ، ششقت لها من اسمى فمن وصلته و من قطعها قطعته . (١٧٥) خداوند سبحان فرمود : من رحمان هستم و نام رحم را از اسم خود مشتق نموده ام ، پس هر كس صله رحم كند و با بستگان خود پيوند نمايد من او را با رحمت صله خواهم كرد، و هر كس قطع رحم كند من رحمت خود را از او قطع خواهم نمود.

صله رحم حساب را آسان و شما را از گناه نگه مى دارد

امام صادق عليه السلام فرمود :
ان صلة الرحم و البر ليهونان الحساب و يعصمان من الذنوب فصلوا ارحامكم و يعصمان من الذنوب فصلوا ارحامكم و بروا باخوانكم و لو بحسن السلام و رد الجواب . (١٧٦)
صله رحم و نيكى كردن به برادران حساب را در قيامت آسان مى كند، و آن دو، آدمى را از گناه محافظت مى نمايد پس شما با ارحام خود صله كنيد و به برادران خود نيكى نماييد، اگر چه به سلام كردن و نيكو جواب دادن باشد .
امير مؤ منان صلى الله عليه و آله مى فرمايد :
زكوة اليسار بر الجيران و صلة الارحام . (١٧٧)
زكات كسانى كه از تسهيلات مالى برخوردارند نيكى به همسايگان و صله ارحام است .

با رحمتان صله كنيد اگرچه مسافت يكسال راه باشد

از توصيه هاى اكيد پيامبر بزرگ اسلام صلى الله عليه و آله در صله رحم مى خوانيم : كه فرمود :
اوصى الشاهد من امتى و الغائب منهم و من فى اصلاب الرجال و ارحام النساء الى يوم القيامة ان يصل الرحم و ان كانت منه على مسيرة السنة فان ذالك من الدين . (١٧٨)
فرمود : آنان كه حاضرند از امت من ، و آنانكه غايب اند و آنان كه از اصلاب پدران و ارحام مادران تا روز قيامت به دنيا مى آيند سفارش مى كنم كه صله رحم نمايند، اگر چه فاصله آن تا ارحامشان به مسافت يك سال باشد، چه آنكه صله رحم از مسائل مهم دين است . امام سجاد عليه السلام در دعاى مكارم الاخلاق مى فرمايد : و من عقوق ذوى الارحام المبره و من خذلان الاقربين النصره . (١٧٩) بار الها جدائى از ارحام را به نيكى و پيوستگى مبدل فرما و ترك يارى بستگان را به حمايت و نصرت تبديل فرما، يعنى خدايا توفيقم بده كه ارحام خدمت و احسان نمايم .

قطع رحم حساب آخرت را دشوار مى نمايد.

قرآن شريف تسهيلات حسابرسى اعمال آدمى را مرهون صله رحم مى داند و مى فرمايد : و الذين يصلون ما امر الله به ان يوصل و يخشعون ربهم و يخافون سوء الحساب . (١٨٠) خردمندان با ايمان كسانى هستند كه دستور باريتعالى را در مورد اشخاصى كه امر به صله رحم آنها فرموده اطاعت مى كنند و از خداوند و حسابرسى او بيم دارند.

قطع رحم موجب قطع فيض الهى مى گردد

ارحام در صله با هم موجب خدمت و احسان به همديگرند، هر گاه يكى نسبت به ديگرى موجبات ايذاء را فراهم نمايد، فيض الهى نسبت به هر دو قطع مى گردد، و اين داستان مردى است كه به محضر رسول خدا عليه السلام رسيد،فقال يا رسول الله : ان لى اهلا قد كنت اصلهم و هم يوذونى و قد اردت رفضهم فقال له رسول الله : اذا يرفضكم الله جميعا . (١٨١) آن مرد گفت : يا رسول الله من ارحامى دارم و آنها را صله مى كنم ولى آنان مرا آزار مى دهند مى خواهم تركشان كنم . حضرت فرمود : در اين صورت خداوند هر دو شما را ترك خواهد كرد، يعنى خدا فيض و رحمت خود را از شما خواهد بريد.

بهترين صله ارحام بازداشتن اذيت از ارحام است

در صله ارحام از پيشوايان معصوم عليه السلام سفارش شديم به هديه و چيزى براى خويشاوندان خويش ببريم و هديه كنيم ، يعنى بهترين صله رحم هديه ، معتنى به چيز قابل توجهى است كه خويشاوندان اعلى به ادنى ، و مالدار نسبت به مستضعف تاءمين خواهد شد. خلاصه اينكه بهتر است صله رحم به هديه اى تحقق يابد اگر چه به يك شربت آب باشد، ولى بهترين صله (كف الاذى عن الرحم) مى باشد كه انسان ايذاء و اذيت خويش را از خويشاوندان خود باز دارد و اين حديث حضرت ابى الحسن الرضا عليه السلام از جد بزرگوارشان حضرت صادق عليه السلام است فرمود : صل رحمك ولو بشربه من الماء و افضل ما توصل به الرحم كف الذى عنها (١٨٢) صله رحم نما اگر چه به شربت آبى باشد، بهترين صله رحم خودارى ار ايذاء و اذيت ار ارحام است . حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام صله رحم را كه نقش مهمى در تاءمين نيازمنديهاى جوامع بشرى دارد از اوصاف شريف ترين و گرامى ترين انسانها مى داند، و مى فرمايد : صله الارحام من افضل شيم الكرام . (١٨٣) صله رحم از بزرگترين خوى و منش مردمان كريم النفس و بزرگوار است .

صله رحم موجب محبت به رحم و خوارى دشمن است

حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در سخن حكيمانه خويش صله رحم را موجب مهر و محبت در بين خويشاوندان دانسته و موجب ذلت و خوارى دشمنان دين و اسلام و مسلمين معرفى فرموده است در اين مورد است بيان آن حضرت كه فرمود : صله الرحم توجت المحبه و تكبت العدو. صله رحم محبوبيت ببار مى اورد، و موجب خوارى و ذلت دشمن است . تحليل اين بيان اين است كه صله و پيوند خويشاوندى با هدايا و تحف موجبات صفا و صميميت و محبت و هماهنگى و وحدت را در بين امت فراهم مى سازد. و ايجاد اين تفاهم و تراحم و خدمات متقابل در بين ارحام مسلمين موجب خشم و غيظ دشمن مى گردد، چرا كه آنان وحدت و همبستگى و پيوند مسلمين را هرگز به صلاح خود و آرمان خود نمى دانند. فلذا از صله ارحام مسلمانان و خاصه شيعه بشدت عصبانى و پريشانند. بلى اميرالمؤ منين عليه السلام خذلان در بين ارحام را تضييع حقوق خويشاوندان معرفى نموده و مى فرمايد : من دلائل الخذلان الا ستهانه بحقوق الاخوان . (١٨٤) يكى از موجبات خذلان و محروم ماندن از نصرت دگران ناچيز شمردن حقوق برادران است . بنابراين از صله رحم با ابعاد وسيعش استقبال نمائيم .

با رحمت اگر چه به يك جرعه آب ، صله كن

صل رحمتك ولو بشربه من الماء. (١٨٥) امام رضا عليه السلام فرمود : با ارحامتان صله كنيد اگر چه به يك شربت آبى باشد. بنابراين صله رحم متضمن ديدار از رحم و اعطاء هديه اى مى باشد خاصه اگر در راستاى خانواده هاى متنفذ و مالدار شايسته است با اهداء يك قطعه فرش يا يك دستگاه يخچال ، و وسائل رفاهى ديگر كه فاقد آنند هديه برند و تا بدينوسيله صله رحم آنان از ارزش والاى معنوى و رضا و خشنودى پروردگار مهربان برخوردار باشد.

مؤ من با رحم خويش حتما صله مى نمايد

در قضاء حوائج مؤ من خاصه رحم باشد از رسول خدا عليه السلام است كه فرمود : من كان يومن بالله و اليوم الاخر فليصل رحمه . (١٨٦) هر كس ايمان به خدا و روز قيامت دارد ، پس با رحمتش صله كند. يعنى خويشاوندان خود را دوست بدارد و به آنان احساس لازم را بنمايد. ايضا از پيامبر است كه فرمود : من احب ان يبسط له فى رزقه ، و يوخر له فى اجله فليصل رحمه . اگر كسى دوست دارد كه روزيش زياد گردد و فراوان شود، و اجلش تاءخير بيفتد پس بايد با رحمتش صله كند. يعنى صله ارحام روزى را فراوان سازد و عمر را طولانى كند، و در راءس كارهاى خير انسان است ، خاصه كه تواءم با حل مشكل رحم و تاءمين نيازمنديهايشان بوده باشد.

اخلاق ، همزيستى و هميارى

اسلام ، دين و مكتب مسالمت آمير و شريعت همزيستى و نوع پرورى است ، اسلام شناسان مكتب اسلام را يك آميزه اى از اخوات و برادرى و برابرى معرفى كرده اند بطورى كه يك مسلمان آنچنان كه در انديشه اداره زندگى خود مى باشد، به زندگى برادران و خواهران دينى خود هم مى انديشد.

بامدادان خود را با صدقه آغاز كنيد

در همه ملتها و در هميشه زمانها گروهى از طبقات مردمند كه فقر و نادارى گريبانگيرشان مى شود كه فقط از راه كمك مردمى و صدقات و انفاقات بايد زندگيشان تاءمين شود، در اهميت صدقات شارع مقدس اسلام مى فرمايد : باكروا بالصدقه فان البلاء لايتخطى الصدقه . (١٨٧) حضرت رسول اكرم عليه السلام فرمود : بامدادان خود را با صدقه دادن آغاز كنيد كه بلا از صدقه عبور نمى كند. حتما پس از صدقه بلا رفع مى گردد، مگر مقدر الهى باشد كه آنگاه خواست خداوند حتمى است .

آثار سه صفت و و بقاء آن پس از مرگ

و اين سخن پيامبر خدا است كه فرمود : اذا مات الانسان انقطع عمله الا من ثلاث ، صدقه جاريه او علم ينقع به او ولد صالح يدعوا له . پيامبر عليه السلام فرمود : وقتى انسان بميرد دنباله كارهاى نيك او بريده شود، جز سه چيز براى او باقى مى ماند : اول صدقه جاريه كه پس از او آثارش در بقاع متبركه و مساجد و مدارس و احداث قنوات ، و مراكز (عام المنفعه) كه در مورد استفاده عامه مردم قرار گيرد، و دوم دانشى و كتابى و مكتوبى كه انسانها از آن بهره برند، و در راه ارشاد و هدايت جامعه مؤ ثر باشد.. سوم فرزند درستكارى كه با تربيتهاى صحيح آن شخص مؤ من از او باقى مانده باشد، تا كه براى او دعا و استغفاره نمايد. بنابراين اولين چيزى كه مى تواند پس از مرگ براى مؤ من مفيد و مؤ ثر باشد صدقه جاريه او است .

كمك به خويشاوند پاداش مضاعف دارد

در اين رابطه پيامبر بزرگ اسلام عليه السلام فرمود : ان الصدقه على ذى قربه يضعف اجرها مرتين . (١٨٨) صدقه اى كه به خويشاوندان دهند پاداش مضاعف دارد و فرمود : و ان الصدقه لتطفى غضب الرب و تدفع ميته السوء. (١٨٩) صدقه خشم خداوند را فرو مى نشاند و از بد مردن و مرگ ناگوار جلوگيرى مى كند.. چه نعمتى براى مؤ من برتر از اين كه پيامبر خاتم نويد مى دهد و مى فرمايد : ان الصدقه عن اهلها لتطفى عن اهلها حر القبور و انما يسبظل المومن يوم القيمه فى ظل صدقه. صدقه گرماى قبر را تخفيف مى دهد يعنى صدقه آتش و عذاب قبر را خاموش مى گرداند، و مؤ من در روز رستاخيز در زير سايه و آسايش صدقه خويش قرار مى گيرد. يعنى در آن روز كه هيچ كس به داد كسى نمى رسد صدقه با معانى و ابعاد وسيعش به داد مؤ من و مسلمان مى رسد، و او را از هر درد و المى از جمله گرماى روز محشر مى رهاند.

اجر و پاداش صدقه و قرض الحسنه و صله ارحام

پيامبر عليه السلام فرمود : الصدقه بعشرة و القرض بثمانى عشره و صله الاخوان بعشرين و صله الرحم باربع و عشرين (١٩٠) اجر صدقه ده برابر و پاداش قرض الحسنه هيجده برابر و ثواب صله برادران دينى بيست برابر و اجر و ثواب صله رحم بيست و چهار برابر است . صله رحم با خويشاوندان و ايجاد همبستگى در بين ارحام در اسلام از امتيازات فوق العاده اى برخوردار است . فلسفه صله رحم در اسلام ، اتحاد و انسجام ، عمران و آبادى شهرها و بلاد اسلامى ، و ايجاد رعب و وحشت در ميان دشمنان تبلور خاص و نقش اصولى دارد. لذا خداوند رحمان ، رحم را از اسم خود مشتق نموده است ، و اين عظمت و اهميت رحم و صله با رحم را تبين مى نمايد.

از اعضاء و جوارح بدنت صدقه بپرداز

از زبان صاحب شريعت مى فهميم كه صدقه فقط عبارت از دادن مال نيست ، بلكه براى تمامى اعضاء و جوارح بدن صدقه است كه حضرت ختمى مرتبت فرمود : افضل صدقه اللسان الشفاعه تفك بها الاسير و تحقن بها الدم و تجر بها المعروف و الاحسان الى اخيك و تدفع الكريهه بهترين صدقه زبان ، شفاعتى است مه بوسيله آن اسيرى را آزاد سازى ، و از ريختن خون مؤ منى و مسلمانى جلوگيرى كنى ، و نيكى و احسان را به سوى برادر خويش بكشانى و بدى را از او دفع كنى . بنابراين هر گونه خدمات از راه بيان و لسان ، صدقه محسوب مى شود. كه تعليم و تعلم را هم پيامبر اكرم عليه السلام صدقه به حساب آورده و مى فرمايد : افضل الصدقه ان يتعلم المره المسلم علما ثم يعلمه اخاه المسلم (١٩١) بهترين صدقات آن است كه مرد مسلمان دانشى بياموزد، و سپس به برادر مسلمان خود تعليم دهد. يا اينكه فرمود : افضل الصدقه صدقه اللسان . (١٩٢) يعنى بهترين صدقه در ابعاد مختلف ، صدقه زبان است . يعنى با زبان بهترين خدمت فرهنگى و علمى و هنرى و معنوى را مى توان به جامعه عرضه داشت . و پيامبر عليه السلام فرمود : افضل الصدقه اصلاح ذات البين . (١٩٣) يعنى بهترين اقسام صدقه آن است كه ميان دو نفر اصلاح كنى و در بين آنان آشتى بوجود آورى .

با منت و اذيت در صدقه اجرتان را ضايع نكنيد

در منت نهادن و اذيت در صدقه پيامبر عليه السلام فرمود : من اسدى الى مؤ من معروفا ثم اذاه بالكلام او من عليه فقد ابطل صدقته (١٩٤) كسى كه به مؤ من چيزى عطا كند و به وى صدقه بدهد سپس او را با كلام خود آزار نمايد يا بر وى منت گذارد با اين عمل صدقه خود را باطل كرده است و اثر وضعى صدقه خود را خنثى نموده است . در جاى ديگر حضرت ختمى مرتبت فرمود : من اصطتع الى اخيه معروفا فامتن به احبط الله علمه و ثبت وزره و لم يشكر له سعيه (١٩٥) كسى كه به برادر دينى خود خدمتى نمايد، سپس بر وى منت گذارد خداوند عمل او را محو و نابود مى سازد، بار سنگين آن عمل بر دوش وى مى ماند و از خدمتى كه انجام داده است بهره اى نمى برد.

سيره دنياطلبان و ماديگران

ذاتا آدمى ، ماديگرا و دنيا طلب است ، و از دنيا، مال و متاع آنرا بشدت دوست مى دارد، و براى بدست آوردن مال و ارزشهاى زيادى ، از تمامى وجود خويش مايه مى گذارد و آنرا دنبال مى كند، لكن قرآن و انبيا عظام مردم را دعوت به پرهيز از طمع و حرص ‍ و آز نموده ، و بطور كلى جامعه بشرى را از آن بر حذر مى دارند.

ايكاش توشه اى پيش مى فرستاديم

قرآن كتاب وحى ، و پيامبران و اوصياء گرامشان چگونه دنيا را توصيف و تعريف كرده اند از قران چنين مى خوانيم : قال الله تعالى : كلا اذا دكت الارض دكا دكا و جاء ربك و الملك صفا صفا، وجيى ء يومئذ بجهنم يومئذ يتذكر الانسان وانى له الذكرى ، يقول ياليتنى قدمت لحياتى . (١٩٦) آنگاه كه زمين در هم كوبيده شود كوبيدنى در هم و سخت ، و فرمان پروردگار در رسد و فرشتگان صف در صف بايستند و در آن روز جهنم (به صحنه حشر) آورده شود و در آن روز آدمى نپذيرد و بيدار گردد ولى آنجا چه جاى نپذيرفتن و بيدارى وى بوده باشد، و لذا با نهايت افسوس و ندامت گويد ايكاش براى زندگيم (توشه اى و چيزى) پيش مى فرستادم .
مرو بخواب كه حافظ به بارگاه قبول
ز ورد نيمه شب و درس صبحگاه رسيد

با ياد مرگ از دنيا بى اعتنا شويد

از پيامبر گرامى اسلام عليه السلام مى خوانيم : اكثروا من ذكرالموت فانه يمحص الذنوب و ينزهه فى الدنيا. ،پيامبر خدا عليه السلام فرمود : از مرگ ، بسيار ياد كنيد، چرا كه ياد مرگ گناهانتان را پاك نموده و بر انسان را به دنيا بى اعتنا مى نمايد.

براى آخرتتان چه توشه اى اندوخته ايد!

دنيا متجر اولياء الله ، محل رشد و تكامل معنوى و عروج انسانها به قله هاى سعادت و خوشبختى است در عين حال محل گرفتارى و آزمايش بيشترين انسانها نيز مى باشد و حداكثر انسانها در هاله اى از مشكلات اقتصادى و غم و اندوه گرفتار آمده اند. حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در بازار بصره مردم را در حال تجارت و كسب و كار ديد بشدت گريست و فرمود : يا عبيد الدنيا و عمال اهلها، اذا كنتم بالنهار تحلفون و بالليل فى فراشكم تنامون . فى خلال ذالك عن الاخره تغفلون فمتى تجهزون الزاد و تفكرون فى النعاد (١٩٧) اى بردگان دنيا و مزدوران اهل آن ، وقتى چنين باشد كه روز را به سوگند در معاملات بگذاريد، و شب در بستر خواب بياراميد، و در خلال اين دو كار از انديشه درباره آخرت غافل مى شويد پس چه وقت توشه آخرت تحصيل مى كنيد و كى درباره معاد مى انديشيد؟ يعنى شما مستغرق در دنيا هستيد كى به فكرآنسراى خواهيد بود،
شب خفته و روز مست و هر صبح خمار
اوقات عزيز بين كه چون مى گذرد
كاروان رفت و تو در خواب و بيابان در پيش
وه كه بس بى خبر از غلغل چندين جرسى
بال بگشا و صفير از شجرطوبى زن
حيف باشد چو تو مرغى كه اسير قفسى
وه چه شيرها است در اين شهر كه قاتع شده اند
شاهبازان طريقت به مقام مگسى

چه بسيارند كه صبح را به شام و امروز به فردا نرساندند

قال رسول الله عليه السلام يا اباذر، كم مستقبل يوما لا يستكمله و منتطر غدالا يبلغه (١٩٨) پيامبر اكرم عليه السلام فرمود : اى اباذر چه فراوانند كسانى كه صبح را به شام و امروز را به فردا كه منتظرش بودند نرساندند. بنابراين آرزوها را طولانى و معاملات و خريد و فروشها را مدت دار نكنيد، و خانه ها را وسيع و بيرون از حد احتياج نسازيد، و سرمايه ها را به چندين برابر نياز، تهيه ننمائيد، كه اگر اينها با حديث شريف پيامبر عليه السلام سازگار نيست .

آه از اموال و فرياد از دهر پريشان احوال

در طى اين عنوان از اشعار منسوب به حضرت مولى الموحدين على بن ابى طالب عليه السلام مى خوانيم :
وكم ساع ليثرى لم ينله
و آخر ما سعى لحق الشت راه
و ساع يجمع الاموال جمعا
ليورثه اعاديه شقاء (١٩٩)
چه افراد فراوانى كه براى بدست آوردن مال فراوان دويدند و به چنگ نياوردند و ديگرى دوندگى نكرده به ثروت فراوان رسيد. چه بسيار تلاشگرانى كه ثروت جمع كردند و از روى شقاوتى كه دارند، براى دشمنان خود به ارث مى گذارد. (چون زن و فرزند) طبق فرموده قرآن ، ان من ازواجكم و اولادكم عدوالكم فاحذروهم . بعضى از زنان و فرزندان شما دشمنان شما هستند حتما از آنها پرهيز كنيد.
تا روز ازل شراب در جام نرفت
امروز بيخودى مرا نام نرفت
جوينده بسى هست كه يك كام نديد
يابنده بسى هست كه يك گام نرفت
اى صاحب راءى كامل و بخت بلند
سعى تو براى مال دنيا تا چند
فردا كه رود جان تو از تن بيرون
اعداء همه آن مال به عشرت بخورند


۵
هوشيار باش كه يك روى دنيا هميشه بسوى آخرتست

هوشيار باش كه يك روى دنيا هميشه بسوى آخرتست

امام على عليه السلام فرمود :

يا عاشق الدنيا لغيرك وجهها
ولتندمن اذا ارتك قفاها
اى عاشق دنيا، روى دنيا طرف ديگرى است و آنگاه كه از تو جدا گردد به خدا سوگند كه پشيمان خواهى شد.
تا چند اسير نفس شيطان باشى
افتاده به دام فسق و عصيان باشى
ترسم كه پرده از ميان بردارند
خوار و خجل و زار و پشيمان باشى

چگونه دنياپرستان ادعاى دوستى خدا مى كنند؟

اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود : كيف يدعى حب الله من مكن قلبه حب الدنيا. (٢٠٠) آن كس كه محبت و دوستى دنيا را در دلش جاى داده است ، چگونه ادعاى دوستى و محبت با خدا مى نمايد. بلى اگر دنيا را براى خدا دوست بدارد، كه دنيا متجر اولياء الله و محل تجارت براى آخرت است ، خير است نه شر، مقصود اينكه دنيا را براى غير خداى تعالى دوست داشتن زشت است .

حب و بغض براى خدا يك فريضه است ، فريضه .

پيامبر گرامى عليه السلام فرمود : الحب فى الله فريضه ، و البغض فى الله فريضه . (٢٠١) حب و بغض و دوستى و دشمنى در راه خدا و بخاطر او واجب و فرض است .

مردم بنده دنيا و دين لقلقه زبانشان مى باشد

قال الحسين عليه السلام ان الناس عبيد الدنيا و الدين لعق على السنتهم يحطونه ما درت معائيشهم فاذا محصوابالبلاء قل الديانون (٢٠٢) امام حسين عليه السلام فرمود : براستى مردم برده و بنده دنيا هستند و دين لقلقه زبان ايشان مى باشد، در دور و بر دين مى گردند و تا وقتى كه زندگيشان تاءمين گردد، و لذا چون آزمايش گردند، به بلائى و گرفتارئى آنگاه مى بينى كه دينداران اندكند.
اين دغل دوستان كه مى بينى
مگسانند دور شيرينى
اگر پاره اى از مؤ منان و مسلمانان با همه بلايا و مشكلات از ناحيه دين مبتلا شدند و نرميدند آنگاه سر از پيروزى و رستگارى بدر مى آورند

شقاوتمندان تا دم دروازه مرگ در طلب دنيااند

عن على عليه السلام : كم من شقى حضره اجله و هو مجد فى الطلب . حضرت على عليه السلام فرمود : چه بسا از شقاوتمندان مرگشان فرا رسيده و هنوز مجدانه در طلب دنيا هستند از پيامبر عليه السلام مى خوانيم : فرمود : من نظر الى ما فى ايدى الناس ‍ حزنه . هر كس به مال مردم و آنچه كه در اختيار آنان است نظر داشته باشد به حزن و اندوه خود افزوده است .

سخنان حكيمانه على عليه السلام در مذمت دنياپرستى

حضرت على عليه السلام فرمود : الدنيا كلها جهل الا مواقع العلم كله حجه الاما عمل به ، و العمل كله رياء الا ماكان مخلصا و الاخلاص على خطر حتى ينظر العبد بما يختم له (٢٠٣) جميع شئون دنيا براى ما مجهول و ناشناخته است الا مواضع و مواردى كه به آنها علم پيدا كرده باشيم ، تمامى علمها بين ما و خدا براى ما انسانها حجت است و با آن علم در قيامت با ما احتياج مى كند، مگر آن علمى كه بر طبق آن عمل كرده باشد و اعمال ما تماما ريا و خودنمائى است مگر آنهائى كه با خلوص نيت و پاكى ضمير واقع شده باشد. پس از آن فرمود : اخلاص در عمل را خطرى بزرگ تهديد مى كند تا روزى كه انسان ببيند كه وضعش چگونه ختم مى شود و عمرش چگونه پايان مى پذيرد

دنيا منزلگاه گذرا و آخرت محل قرار است

عن على عليه السلام : ايهاالناس انما الدنيا دارمجاز و الاخره دار قرار فخذوامن ممركم لمقركم (٢٠٤) دنيا دار گذرا و عبور است و آخرت سراى جاودان و قرار هميشگى پس از منزلگاه گذرا، براى آخرت جاودان زادى و توشه اى برگيريد و تهيدست از اين سراى به عالم آخرت منتقل نشويد. كه پيامبر عظيم الشان اسلام صلى الله عليه و آله فرمود :
من لم ير لله عزوجل عليه نعمة الا فى مطعم او مشرب او ملبس فقد قصر عمله و دنا عذابه
كسى كه نعمتهاى خدا را درباره خودش جز بر خوردنى و نوشيدنى و پوشيدنى نمى داند اعمالش در دنيا نارسا و كوتاه است و عذابى كه دامنگيرش خواهد شد بسيار نزديك است .
بلى معلوم است كه دنياطلبان ، آنانكه بجز دنيا نمى انديشند مبغوض خداوند تبارك و تعالى مى باشند.
دنيا شما را از آخرت و اين از سخنان درر بار پيامبر صلى الله عليه و آله به و آخرت از دنيا باز ندارد نقل از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام است كه فرمود :
خيار هذه الامه الذين لا يشغلهم دنيا هم عن آخرتهم و لا آخرتهم عن دنيا هم (٢٠٥)
برترين و گرامى ترين اين امت كسانى هستند كه دنيا آنان را از آخرت باز ندارد و آخرت را از دنيا هم باز ندارند. تو اين يك پاسخ قانع كننده و منقنى است براى آن مستشكلينى كه مى گويند دو هندوانه در يك دست نمى توان گرفت يعنى نمى شود بين دنيا و آخرت جمع كرد نمى توان مؤ من و متعبد دنيا را دنبال كند، نمى شود دنيا طلب آخرت طلب و آخرت طلب دنيا طلب باشد.
پس از اقامه فرائض و اجراى همه واجبات محوله به دنيا بپردازيد به كشت و صنعت اهميت دهيد به كسب علوم اشتغال ورزيد هسته هاى علم و دانش و صنعت را بشكافيد كه اين خود بزرگترين خدمت به بشر است و خدمت به بشر بهترين عبادت است و شما آخرت طلبان نيز به عبادت و اطاعت خدا فقط به نماز و روزه و ذكر و ورد اكتفاء نكنيد كه از فيض اجر و پاداش خدمت به خلق در ابعاد مختلفش باز مى مانيد.
خواجوى كرمانى گويد :
پيش صاحب نظران ملك سليمان باد است
بلكه آنست سليمان كه ز ملك آزاد است
آنكه گويند كه بر آب نهاده است جهان
مشنو اى خواجه كه چون در نگرى بر بادست
آنك شداد در ديوان زر افكندى خشت
خشت ايوان شه اكنون ز سر شدادست
خاك بغداد بر مرگ خلفا مى گريد
ورنه اين شط روان چيست كه در بغدادست
گر پر از لاله سيراب بود دامن كوه
مرو از راه كه آن خون دل فرهادست
همچو نرگس بگشا چشم و ببين كاندر خاك
چند روى چو گل و قامت چون شمشاد است
حاصلى نيست به جز عم ز جهان خواجو را
شادى جان كسى كو ز جهان آزاد است . (٢٠٦)

مال دنيا جمع نمى گردد مگر با پنج خصلت

قال على بن موسى الرضا عليه السلام : لا يجتمع المال الا بخصال خمس ، ببخل شديد و امل و حرص غالب و قطيعه الرحم و ايثار الدنيا على الاخره. على بن موسى الرضا عليه السلام فرمود : مال جمع نمى گردد مگر با پنج خصلت : بخل شديد، آرزوى دراز، حرص ، قطع رحم و مقدم داشتن دنيا بر آخرت . مال دنيا با اين خصلتهاى زشت بدست مى آيد كه با غير اين اوصاف مال جمع نمى گردد با اين اوصاف جمع مال و سرمايه ، چه فخر و مباهاتى دارد؟

نصيب و بهره ات را از دنيا كم مكن

با اينكه حرص و آز و تهيه مال ثروت اندوزى مذموم غلط است ، بندگان مؤ من خدا مجاز نيستند حظ و بهره خود را از دنيا فراموش نموده و ناديده بگيرد كه نعمت ها و بهره هاى مادى از دنيا حق هر مؤ من است كه بيشتر و بهتر از ديگران مورد استفاده قرار دهد، در تفسير آيه شريفه : و لا تنس نصيبك من الدنيا، خطو بهرات را از دنيا فراموش مكن حضرت صادق عليه السلام فرمود : لا تنس صحتك و قوتك و فراعك و شبابك و نشاطك و غناك و ان تطلب به الاخره ، (٢٠٧) صحت و سلامت نيرومندى ، فراغت ، جوانى ، نشاط و بى نيازى خود را فراموش نكنيد، در دنيا از آنها بهره بردارى كن ، و متوجه باش كه از آن سرمايه هاى عظيم به نفع معنويات و آخرت خود استفاده نمائى . در ايه شريفه و تفسيرى كه حضرت امام از آيه نموده از مجموعه اين نعمت ها كه بايستى آنها را به نعمت بزرگ الهى تعبير كرد، توصيه به بهره بردارى هر چه بيشتر و سفارش به استفاده و انتفاع براى آخرت كرده است .

مسئوليت اعمالت را خود بعهده بگير

حضرت صادق عليه السلام فرمود : احمل نفسك لنفسك فان لم تفعل لم يحملك غيرك (٢٠٨) بار مسئوليت خويش را بعهده بگير، كه فقط خودت بايد بر دوش بگيرى ، و اگر از انجام وظيفه شانه خالى كنى ديگرى بار مسئوليت تو را حمل نخواهد كرد.

از لحظات حياتبخش فرصتها بهره مند شويد

رسول گرامى عليه السلام چنين نويد مى دهد كه : ان لربكم فى ايام دهركم نفحات الا فتعرضو الها (٢٠٩) در ايام زندگى شما، لحظاتى فرا مى رسد كه در معرض نسيم حيات بخش الهى قرار مى گيرد با اين توصيه ممهز و مجهز گرديم كه از آن فرصتهاى طلائى . برتر از به نفع دنيا و آخرت خويش بهره بردارى نمائيم كه در يك سخن گهربار ديگر از رسول خدا عليه السلام مى خوانيم : من فتح له باب خير فلينتهزه فانه لا يدرى متى يعلق عنه . (٢١٠) حضرت فرمود : آن كس كه برويش باب خيرى گشوده شد غنيمت بشماريد و از فرصت استفاده كند زيرا نمى داند، چه بسا در زمانى آن در رحمت برويش بسته گردد. چه بى توفيقند آنهائى كه از اين فرصتهايى استفاده نمى كند، چه بسا ديگران را هم از بهره ورى آن در رحمت باز مى دارد.

اخلاق اسلامى و آفات لسان

غيبت و نمامى از بدترين اوصاف اخلاقى در زندگى بشر است ، اوصافى كه از كينه توزى و عناد باطن نشئت گرفته و پرونده شومى در ديوان محاسبات از انسان بيادگار مى گذارد، شايسته است هر چه زودتر مؤ من قلب خويش را از اين پليديها پاكسازى نمايد.

غيبت مكن غيبت شوى ، چاه مكن در او افتى

حضرت جعفربن محمد الصادق عليه السلام فرمود : لا تغتب فتغتب و لا تحفر لا خيك حفرة فتقع فبيها (٢١١) غيبت مكن كه در معرض غيبت قرار مى گيرى و براى برادرت چاه مكن كه خودت در آن فرو مى افتى :
گناه شنونده غيبت برابر غيبت كننده است : عن على عليه السلام : السامع للغيبه كالمغتاب (٢١٢) اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود : گناه شنونده غيبت همانند غيبت كننده است .
غيبت در اسلام احكامى دارد، و از نظر فقه اسلامى حق الناس است و تا غيبت شونده رضايت ندهد، خداوند نيز از او نخواهد گذشت ، همين طور اگر شنونده غيبت با رغبت ، بشنود، غيبت كسى را كه پشت سر و در غياب او بدگويى مى كنند، گناه غيبت كننده و شنونده غيبت يكسان است . يعنى شنونده غيبت فضاحت و رسوائى غيبت شونده را رضايت مى دهد و در افشاى اسرار و ارتكاب گناه غيبت كننده ، شركت نموده است .

در غياب مسلمين پرده درى نكنيد

قال رسول الله صلى الله عليه و آله : لا تغنابو المسلمين و لا تتبعوا عوراتهم (٢١٣) رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود : به غيبت حرام مسلمانان خود را مشغول نسازيد، و عيوب و زشتيهاى آن را جستجو نكنيد.
شخصيت و آبروى مردم را كه در حفظ آن مى كوشند با ذكر بعضى معايبشان خرد نكنيد، اين عيوب و زشتى ها در همه هست چه بهتر كه به خود بنگريم .
همه عيب خلق ديدن نه مروتست و مردى
نگهى به خويشتن كن كه همه گناه دارى .
اينكه به چند حديث در آفات لسان بپردازيم :

بى شرم ترين انسانها بذى و دشنام دهنده است

عن اميرالمؤ منين عليه السلام : لا اوقح من بذى (٢١٤).
اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود : هيچ كس از دشنام دهنده بى شرم تر و بى باكتر نيست .
در اسلام غيبت مؤ من و مسلمان حرام است ، يعنى اگر مسلمانى در خلوت گناهى انجام داد، اگر كسى فهميد، حرام است در پشت سر او صفحه بگذارد و افشاء كند و دشنام دهنده كسى است كه به شخصى مؤ من و مسلمان عمل زشتى را نسبت مى دهد و آبرو و حيثيت او را مى برد و شخص بدزبان از غيبت و نسبت و تهمت هر عمل زشت و قبيح به مسلمانان و مؤ منان دريغ نمى ورزد.
رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله در اين مورد مى فرمايد :
احب الاعمال الى الله حفظ اللسان. (٢١٥)
كفاره كسى كه پشت سرش غيبت كردى اين است كه براى او آمرزش بطلبى .
به نكات مفيد و ارزشمند چند حديث توجه كنيد :
از سخنانى كه براى دنيا و آخرت نفعى ندارد بپرهيزيد : عن على عليه السلام : عجبت لمن يتكلم بما لا ينفعه فى دنياه ولا يكتب له اجره فى اخراه . (٢١٦)
شگفتا بر كسى كه سخنان او نه در دنيا نفعى به او مى رساند و نه در آخرتش اجرى دارد!!
سخنى كه از دهان درآيد در حقيقت از عقل و از يك عمر تجربه او تراوش مى كند كه يا بايد هدفى از آن براى منافع مادى ، يا اخروى و يا در خدمت به كسى باشد، چه بد است سخن ياوه و بيهوده ، و چه بدتر و زشت تر سخنى كه مضر بحال او و دنيا و آخرت بوده باشد.
از نصايح درر بار پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به ابوذر غفارى مى خوانيم : يا اباذر : اترك فضول الكلام وحسبك من الكلام ما تبلغ به حاجتك (٢١٧) .
اى اباذر : از سخنان زائد برنياز، خوددارى كن ، از سخن ها، همان ترا بس است كه رفع احتياج تو بنمايد.
از كار بيهوده بپرهيز و زبان از لغزش نگهدار :
يا اباذر : دع مالست منه فى شى ء ولا تنطق فيما لا يعنيك ، واخزن لسانك كما تخزن ورقك (٢١٨)
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : اى اباذر : هر چه را كه در آن ترا بهره اى نيست رها كن ، و به سختى كه فايده اى به حال تو ندارد لب مگشا، و زبان خود را از لغزشها مانند پول كه در حفظ آن مى كوشى نگهدارى كن .
كه در توصيه ديگرش پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد :
يا اباذر : ان الله عزوجل اذا اراد بعبد خيرا فقهه فى الدين و زهده فى الدنيا و بصره بعيوب نفسه . (٢١٩) .
اى اباذر : خداوند عزوجل هرگاه خبر كسى را بخواهد او را در دينش فقيه و دانا مى گرداند، و در دنيا به زينت زهد مزين مى نمايد، و او را به عيب هاى خويش بصير و بينا مى گرداند.
اگر كسى بپرسد كه چرا خداوند اين حالت را براى بعضى دون بعض ديگر مى خواهد؟ در پاسخ بايد گفت : صلاحيت ها و ارزشهاى معنوى را خود شخص بايد در خود ايجاد كند تا لياقت اين كرامت و عنايت را از طرف پروردگارش بدست آورد.

از هزاران كلام انبياء هشت انتخاب كردم

لقمان حكيم مى گويد : چهارصد پيامبر را خدمت كردم و از آنها هزارها سخن آموختم كه همه آنها هشت سخن را انتخاب كردم : اول : اذا قمت الى الصلاة فاحفظ قلبك . هرگاه به نماز ايستادى قلبت را از غير خدا حفظ كن . دوم : چون در مجالس نشستى زبانت را كنترل كن ، از هر سخنى بيفايده و يا مضر خودارى كن . سوم : اذا جلست على المائده فاحفظ بطنك . هرگاه بر سفره غذا نشستى از هر غذاى نامناسب اجتناب كن ، غذاهاى كه مناسب با حال تو نيست . چهارم : اذا دخلت بيتا غير بيتك فاحفظ عينك . اگر داخل منزلى شدى چشمت را از هر نامحرمى حفظ كن : و به چپ و راست نگاه نكن . پنجم : دو چيز را فراموش نكن ، خدا را كه همه جا با تو است ، مرگ را كه هرگز از تو جدا نمى شود، بالاخره گريبانت را خواهد گرفت ، ششم : دو چيز را بخاطر مسپار، به كسى كه به تو بدى كرد فراموش كن و در صدد انتقام و تلافى مباش . هر يك از رقم پنجم و ششم دو سخن كه مجموعا هشت سخن است كه حضرت لقمان از انبياء عظام برگزيده است . ابوحاتم رازى گفت : حكما از افلاطون و سقراط و ارسطو علوم خود را از پيامبر بدست آوردند و از آنها لقمان حكيم است كه در اثر شاگردى انبياء معاصرش به مقام حكمت و دانش و بينش رسيده اند.

زبانت را مركب غيبت برادرت قرار مده

عن على عليه السلام : اياك ان تجعل مركبك لسانك فى غيبه اخوانك او تقول ما يصير عليك حجه و فى الاساة اليك عله (٢٢٠) بپرهيز از اينكه زبانت را در غيبت نمودن برادرانت مركب خود قرار دهى يا اينكه چيزى بگوئى كه بر عليه تو حجت باشد يا در بدى نسبت به تو علت باشد. با توجه به اينكه تو بوسيله زبانت و بديهايت حجت و دليل و علت بر محكوميت و جهنمى شدنت بوده باشد.

از مصاحبت با عيب جويان بپرهيزيد

عن على عليه السلام : اياك و مباشره مبتغى عيوب الناس فانهم لم يسلم مصاحبهم منهم . (٢٢١) از مباشرت و معاشرت با عيب جويان بپرهيزيد زيرا رفيق و مصاحبى ايشان از گزندشان محفوظ نخواهد ماند.
جانم به فداى آنكه او اهل بود
سر در قدش اگر نهى سهل بود
خواهى كه بدانى به يقين دوزخ را
دوزخ به جهان صحبت نااهل بود

بدترين مردم كيانند؟

عن على عليه السلام : شر الناس من لا يغفر الزله و لا يستر العورة . (٢٢٢) اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود : بدترين مردم آنكسى است كه از لغزش و اشتباه مردم نگذرد، و عيب كسى را نپوشاند. چنين اوصاف بشدت در اسلام مذموم و مورد تقبيح قرار گرفته است در بيان امام حسن عليه السلام مى خوانيم : صاحب الناس مثل ما تحب ان يصاحبوك به . (٢٢٣) با مردم طورى معاشرت كن كه دوست دارى مردم با تو آنطور معاشرت نمايند. آيا كسى دوست دارد كه مردم از لغزش او نگذرند و يا پرده معايب و قبيحات او را بدرند؟ پس خود را اين رفتار زشت را با مردم نداشته باشد.

جهنم را با منع غيبت بر خود حرام كنيد

قال رسول الله عليه السلام : يا اباذر من ذب عن اخيه المسلم كان حقا على الله عزوجل ان يعتقه من النار. (٢٢٤)پيامبر اكرم عليه السلام فرمود : اى اباذر هر كس از غيبت برادر مسلمان خود جلوگيرى نمايد بر خداوند است كه آتش جهنم او را آزاد سازد. مفهوم بيان حضرت رسول عليه السلام اين است كه غيبت مجاز آدمى را جهنمى مى كند

كسى كه مردم از زبانش مى ترسند او اهل جهنم است

عن النبى عليه السلام : من خاف الناس لسانه فهو من اهل النار.پيامبر اكرم عليه السلام فرمود : كسى كه مردم از زبان او در امان نيستند و از او مى ترسند او از اهل آتش است . اين حديث شريف در معرض اين سئوال است . اهاى مردم ايا مى خواهيد اهل آتش ‍ را بشناسيد، يكى از صفات اهل صفات آتش اين است كه مردم را با زبان خود مى آزارد و رنج مى دهد. چقدر از مردم هستند كه قادر بر كنترل زبان و بيان خود نمى باشند چون عقرب جرار بر مبناى اقتضاى طبيعت بايد هميشه عده اى را نيش بزنند.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود :
ان الله عند لسان كل قائل فليتق الله عبد و لينظر ما يقول . (٢٢٥)
خداوند ناظر زبان هر گوينده اى است ، بنده بايد از خدا بترسد و ببيند چه مى گويد.
از نادانى همين بس كسانى كه زياد حرف مى زنند مى خواهند هر چه مى داند مى گويد دانائى خود را به ثبوت برسانند، در حالى كه اينان هر آنچه كه گفته اند بيش از آن بلد نبوده اند كه بگويند.
امير مؤ منان عليه السلام فرمود :
لا تتكلم بكل ما تعلم فكفى بذالك جهلا. (٢٢٦)
هر چه را مى دانى مگو كه اين كار براى نادانى تو بس است .
و همينطور نسبت جهل مى دهد به كسى كه آرزويش را طولانى كند.
عن على عليه السلام : ما عقل من اطال امله . (٢٢٧)
على عليه السلام فرمود : عاقل نيست كسى كه آرزويش را طولانى كند.
اين اوصاف پر واضح است كه ضد اخلاق است و با اخلاق حسنه سازش ندارد.

مغبوضترين و فتنه انگيزترين شما نمام است

پيامبر عظيم الشاءن اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد : ابغضكم الى الله المشاؤ ن بالنميمة الفرقون بين الاخوان ، المتمسون للبراء العشرات (٢٢٨)
مغبوضترين شما نزد خداوند كسانى هستند كه در راه تفتين و فتنه و نمامى را در پيش مى گيرند بين برادران جدائى مى افكنند و مى كوشند تا دامن افراد پاك را به لغزشها آلوده نمايند و آنان را در جامعه ننگين سازند.
با اين اوصاف زشت خشم و غضب ذات و غضب اقدس الهى را براى خويش تضمين نموده يعنى نه تنها بندگان خدا را از خود عصبانى و ناراحت كرده اند بلكه خداوند نيز از آنان خشمگين است .
بنابراين سعى كنيم خود را با غيبت و نمامى و فتنه انگيزى مغضوب ناس و خداوند مهربان قرار ندهيم .

اخلاق نفسانى يا بيماريهاى حسادت

حسد يك بيمارى اخلاقى و روحى است كه چون آتش چوب را مى خورد، بيمارى حسد حاسد و حسود را مى خورد و بيماريش مسلم است .

از بيمارى حسد و عواقب آن بپرهيزيد.

امام على عليه السلام فرمود : الحسد يفنى الجسد. (٢٢٩)
بيمارى حسد بدن را به فنا و نيستى محكوم مى كند.
روايت است كه :
العجب لغفلة الحساد سلامة الاجساد.
شگفتا از حسودان كه از سلامت بدن خود غافل اند.
و على عليه السلام فرمود :
الحسود دائم السقم . (٢٣٠)
حسود دائما بيمار است .
ايضا فرمود : الحسود عليل ابدا. (٢٣١)
حسود هميشه عليل و بيمار است .
بيمارى حسد، بيمارى جسم نيست كه با داروهاى موجود شفاپذير باشد، بيمارى روح و روان است . لكن واكنش و آثار بيمارى هايش به جسد و بدن برمى گردد، حسود بايد خود را با انديشيدن به اينكه چرا نسبت به ديگران بدبين است و كينه توزى مى كند و چه نفعى مى تواند ببرد خود را معالجه و درمان نمايد، و داروى شفابخش بيماريهاى روحى را در كتاب هاى اخلاقى بجوئيد.

تمجيد بيش از لياقت تملق ، و كمتر از آن حسادت است .

عن على عليه السلام : باكثر من الاستحقاق ملق ، و التقصير عن الاستحقاق عى او حسد. (٢٣٢)
ثنا و تمجيد بيش از حد لياقت ، تملق و چاپلوسى است ، و كمتر از آنچه سزاوار است يا ناشى از عجز است يا منشاء روانى آن بيمارى حسد است .
هر گاه شخص بيش را بيش از آنچه لياقت و صلاحيتش اقتضاء مى كند تعريف و تمجيدنمايى ، او را تملق كرده اى .
و هر گاه كمتر از حد صلاحيت و لياقتش تعريف و توصيف كنى ، نسبت به او حسادت ورزيده اى . پس حق هر كس را به قدر لياقت و صلاحيتش ادا كنيد.

راز خود را كتمان كنيد تا محسود ديگران واقع نشويد

عن على عليه السلام : استعينوا على حوائجكم بالكتمان فان كل ذى نعمة محسود. (٢٣٣)
براى تهيه و تاءمين نيازهاى زندگى خود از كتمان و پنهان عمل كردن كمك بگيريد، و كارى كه مى خواهيد انجام دهيد يا انجام داده ايد قبلا به كسى اعلام و ابلاغ نكنيد مگر از راه مشورت و كسب راهنمائى باشد زيرا هر صاحب نعمتى مورد حسد دگران است .

افراط در ملامت موجب اشتعال عناد و لجاجت است

عن على عليه السلام : الافراط فى الملامة تشبت نيران اللجاج . (٢٣٤)
زياده روى و افراط در ملامت و سرزنش ، آتش و عناد و لجاجت را مشتعل مى نمايد.
انسان متعهد، و مؤ من بكوشد، و اين بيمارى مهلك را بجان و به درون قلب خود راه ندهد.

اخلاق جنسى

هر انسانى همانند همه موجودات زنده داراى غرائز جنسى و حب به تولد و تناسل است اين غريزه در همه موجودات تحت قوانين تكوينى عالم داراى شرائط خاص خود اعمال مى گردد لكن در عامه مردم موفقيت خاص قانونى و ايدئولوژى خود را از دست داده و اين حجاب دريده شده و تمامى قوانين غريزه و اخلاق جنسى پشت پا زده مى شود و از حريم تجاوز گرديده است علت خاص خود را در بر دارد. نسل انسان و حيوان از نظر تكوينى و فطرى از راه شهوت و تمايل به جنس مخالف و حراست شده است ، اما آنچه كه موجب اشكال و اعتراض است شهوت ناخواسته و نامشروع و نابجا مى باشد

انقطاع لذات و بقاء تبعات را به خاطر بياوريد

عن على عليه السلام : قال اذكرو انقطاع اللذات و بقاء التبعات . (٢٣٥) اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود : بياد داشته باشيد قطع لذات و انقطاع خوشى ها و بجا ماندن گناهان و معاصى را در پى دارد، قوانين شريعت و اخلاق جنسى اقتضاء دارد. كه اين لذات مشروع و منقبط و قانونمند باشد : پيامبر خدا عليه السلام فرمود : اخاف على امتى من بعدى ثلاثا : ضلاله الاهوا و اتباع الشهوات فى البطون و الفرج و الغفله بعد المعرفه . (٢٣٦) پس از خود بر امتم از سه چيز بيم و هراس دارم ، گمراهى هوسها و پيروى خواهشهاى شكم ها و فرجها كه از راه نامشروع شكمها را پر كنند. به تمايلات جنسى خود از راه حرام و نامشروع پاسخ دهند و غفلت پس از معرفت آنها كه ايمان به خدا و اعتماد به دين از خدا خارج مى گردد. شهوات نابجا را پيامبر اكرم تا آنجا مبطل روزه و وضو معرفى داشته و در كنار چند صفت زشت ديگر چنين فرمود : خمس خصال يفطرون الصائم و ينقضن الوضوء الكذب و الغيبه و النميمه و النظر بشهوه و اليمين الكاذبه . (٢٣٧) پنج خصلت است كه روزه و وضو را باطل دروغ و غيبت و سخن چينى و نظر شهوت انگيز و قسم دروغ ، هر يك از اين اوصاف زشت پنجگانه در حقيقت آثار معنوى و اجر و ثواب روزه و وضوء را خنثى مى كند و از اثر وضعى كه اين اعمال شايسته و عبادت برجسته مى تواند در روح . روان انسان اثر مثبت بگذارد از بين مى برد و ثواب روزه دارى و وضو كه خود يك عبادت است آدمى را محروم مى سازد. اما اينكه اين اعمال زشت و وقيح ، مبطل روزه و وضو مى باشد يا نه ؟! در ارتباط به احكام فقهى و استنباط فقهاء عطام مى باشد و ظاهر بيان حديث ابطال روزه و وضو را نشان مى دهد.ظاهرى روزه و وضو و حكم به بطلان روزه و وضو را بوسيله گناه دروغ و غيبت و سخن چينى و نظر شهوت انگيز نداده اند. الا اينكه دروغ و نسبت دروغ به خدا و پيامبر و اهل بيت معصومين عليه السلام را مبطل روزه دانسته اند به رسائل علميه فقهاء مراجعه نمايند.

بهشت را به ناملايمات و جهنم را به شهوات پوشيده اند

رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود : ان الجنه حفت بالمكاره و ان النار حفت بالشهوات .
بهشت را ناملايمات طبيعت و مكروهات نفسانى احاطه نموده است ، ولى جهنم محفوظ و پوشيده از هوى و هوس و شهوات است .
و حضرت امير المؤ منين عليه السلام مى فرمايد :
و اعلموا انه ما من طاعه شى ء الا ياتى فى كره و ما من معصيه الله شى ء الا ياتى فى شهوه.
مردم ! بدانيد هيچ يك از طاعات و عبادات الهى انجام نمى پذيرد مگر با احساس كراهت و بى ميلى . و هيچيك از معصيتهاى خداوند تحقق نمى يابد مرگ با رغبت و تمايلات شهوى .
ناگفته نماند عبادات عامه مردم چنين حالتى دارد، ولى خاضعان از بندگان خدا با كمال طوع و رغبت و با تمام خشوع و خضوع و حضور قلب عبادت مى كنند و از گناه و معصيت بشدت وحشت داشته و هرگاه غافلگير شدند پس از گناه به توبه و استغفار و با گريه و زارى از آن رهائى مى يابند.

چند چيز موجب سعادت شخص است

امام صادق عليه السلام فرمود : ما كل من نوى شياء قدر عليه و لا كل من قدر على شى وفق له و لاكل من وفق اصاب له موضعا فاذا جتمعت و القدره و التوفيق و الاصابه فهنالك تمت السعادة، چنين نيست كه هر كس چيزى نيت كند به انجامش ‍ قادر باشد و چنين نيست هر كس قدرت كارى را دارد به آن موفق گردد، چنين نيست كه هر كس واجد توفيق شود عملش به موضع حق اصابت نموده است ، پس وقتى انانيت و قدرت و توفيق و اصابت حق به هم پيوست سعادت كامل نصيب مى گردد. (٢٣٨)

چه بسا يك لحظه شهوترانى حزن و اندوه طولانى در بر دارد

قال على عليه السلام : كم من شهوة ساعه اورثت حزنا طويلا. (٢٣٩) اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود : چه بسا ساعتى شهوترانى نابجا و حرام اندوهى طولانى و دراز در پى داشته باشد، انسانهاى كه داراى عوامل بازدارنده و تقوى نيستند و هيچ چراغ قرمزى در جلو روى خود نمى بينند چه بسا در معرض كوچكترين مواضع شهوى و گناه از پاى در مى آيند و كنترل خويش را از دست مى دهند و چنين انسانهاى سست عنصر و بى تقوا با يك لحظه شهوترانى و لذتجوئى يك عمر خويش را گرفتار و پريشان نموده و خانواده هاى چه بسا محترم خويش را رسوا و دامنشان را لكه دار مى كنند و حزن و اندوه فراوانى را براى خود و اعضاء محترم خانواده خود فراهم مى سازد. پيامبر عليه السلام فرمود : اشجع الناس من غلب هواه . (٢٤٠) قوى ترين و شجاع ترين مردم كسى است كه بر هواى و هوسش غلبه كند. يعنى خود را اسير هوا و هوس نكند و از لذائذ زودگذر و شهوات چشم بپوشد.

آنچه كه از احتياط گذشت ترس است

ان للحزم مقدرا فان زاد عليه فهو جبن . (٢٤١) امام حسن عليه السلام فرمود : احتياط اندازه اى دارد، چون از اندازه گذشت ترس ناميده مى شود احتياط و ترس بيش از حد معمول ناراحتى هاى و مشكلات بيشترى خواهد شد در امر ازدواج و مسائل جنسى با توكل بخدا و پايبندى به قوانين و رسومات معقول و مطلوب هر قوم و قبيله كارساز است و مورد توجه عقلا و پيران قبيله باشد اعمال شود و با اميد بخدا پيش برويد. در حديث شريف احتياط امرى نيكو است و مبناى (الاحتياط طريق النجاة) (احتياط راه نجات و رستگارى است) اما از حدش تجاوز كرد ديگر او را احتياط نمى نامند، بلكه آن را جبن و ترس گويند و جبن در اسلام براى خيلى چيزها مذموم و قبيح است . شر ما فى الرجل شح هالح و جبن خالع . (٢٤٢) بدترين صفت مرد بخل مفرط و ترس ‍ شديد است . اسلام على الدوام پيروان خود را به شجاعت و شهامت و نترسيدن تحريص مى نمايد و در حديث ديگر از پيامبر بزرگ اسلام مى خوانيم نه اينكه جوان در امر ازدواج و مسائل جنسى خود بايد بترسند بلكه بايد جوانان را هم نترساند آنجا كه فرمود : لا ترعو و المسلم فان روعه المسلم ضللم عظيم . (٢٤٣) مسلمان را نترسانيد كه ترساندن مسلمان ستمى بزرگ است .

با زنان نامحرم خلوت ننمائيد كه سوم شما شيطان است

عن النبى عليه السلام : لا يخلون رجل بامراة الاكان ثالثها الشيطان . (٢٤٤) پيامبر عليه السلام فرمود هيچ مردى با زن اجنبى خلوت نمى كند مگر آنكه سومى آن دو نفر شيطان است ، همينطور پيامبر عليه السلام فرمود : من كان يومن بالله و اليوم الاخره فلا يبيت فى موضع يسمع نفسه امراه ليست له بمحرمه (٢٤٥) كسى كه بخدا و روز جزا ايمان دارد شب را در جائى نمى خوابد كه صداى نفس كشيدن او را زن نامحرم بشنود، قوانين اسلامى و اخلاق جنسى اقتضا دارد كه انسان مؤ من و متعهد مسائل جنسى را در تمام شرائط و ابعاد مختلف رعايت كند. اين حريم مهم و با اهميت را حفظ مى نمايد.

سخنان حكيمانه مرد مجرم و گناهكار

در بحار الانوار علامه مجلسى داستانى را نقل مى نمايد : حضرت صادق عليه السلام فرمود : مردم به حضور مسيح آمد و عرض كرد مرتكب زنا شده ام مرا تطهير كن ، عيسى عليه السلام دستور داد كه اعلام كنند تا تمام مردم در تطهير گناهكار حضور يابند، وقتى همه جمع شدند و گناهكار در حفره اجراى حد قرار گرفت به صداى بلند گفت : كسى كه خودش بايد مورد حد الهى واقع شود نبايد در حد من شركت كند همه مردم رفتند بجز حضرت عيسى و حضرت يحيى باقى ماندند. در اين موقع جناب يحيى كنار حفره نزد مرد مجرم آمد گفت : اى گناهكار! مرا موعظه كن مرد گفت : خودت را با هواى نفست آزاد مگذار كه سقوط خواهى كرد، يحيى عليه السلام گفت : باز هم بگو و موعظه كن مرد گفت : از بكار بردن خشم خودارى نما. يحيى عليه السلام گفت : موعظه ات مرا كافى است . اين قوانين در اسلام از احكام شرعى و لازم الاجراست .

اخلاق عيبجويان و ايرادگرايان

يكى از بدترين و قبيح ترين خصال و اوصاف بشر يا عيبجوئى و ايرادگيرى او از ديگران است . عيبجو و ايرادگرا اصلا بخود نمى انديشد، على الدوام در صدد عيب گرفتن اين و آن است . اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود : اذا اراد ان تذكر عيوب غيرك فاذكرا عيوب نفسك . هر گاه اراده كردى عيب و ايراد ديگران را بگوئى نگاه به عيوبات خود كن از عيب و ايراد مردم چشم بپوشيد تا ديگران هم عيب و بديها شما را كمتر باز گويند. آدمى بى عيب و ايراد و بى نقض آفريده نشده ، مگر معصومين عليه السلام بعضى از انسانها اصلا معايب و مساوى خويش را نمى بينند و هميشه چشمان بسوى گناه و معصيت مردم است و درصدد عيبجوئى و ايرادگرائى از اين و آن مى باشد.

قبل از عيبجوئى مردم به عيب خود بپرداز

قال على عليه السلام : من بحث عن عيوب الناس فليبدء بنفسه . (٢٤٦) اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود : كسى كه در كنجكاوى و جستجوى عيبهاى مردم است ، پس بايد ابتدا كند به نفس خودش ، و به عيبهاى خويش بنگردد.
همه عيب خلق ديدن نه مروتست و مردى
نگهى به خويشتن كن كه همه گناه دارى
در حديث ديگر مى خوانيم : من اذاع الفاحشه كان كمبدئها . (٢٤٧) پيامبر اكرم عليه السلام فرمود : كسى كه اعمال زشت و قبيح ديگرى را اشاعه دهد و به سر زبانهاى مردم بگذارد اعمال خود او مثل مرتكب شونده آن عمل زشت است . يعنى ممكن است به عقوبت همان شخص گرفتار شود، چرا كه اشاعه فحشاء در اسلام بشدت منع شده است . از سخنان اميرالمؤ منين عليه السلام مى خوانيم : شر الناس من كان متبعا لعيوب الناس عميا. (٢٤٨) بدترين مردم كسى است كه عيب و ايراد مردم را دنبال مى كند و از ديدن عيب و زشتى هاى خود كور است و اعمال زشت خود را نمى بيند

از معايب ديگران عبرت و نواقص خود اصلاح نمائيد

يكى از راههاى شناخت مفاسد اخلاقى و ضد ارزش و اصلاح آن ديدن معايب ديگران و متنبه شدن نسبت به اعمال خويشتن است گفته اند از لقمان پرسيدند : ادب از كه آموختى ؟ گفت : از بى ادبان . اوصاف زشت ظاهرى افراد كه مقبول جامعه نيست و مردم از آن گريزانند : كسى كه مى خواهد عيب هاى خود را بشناسد و اخلاق خود را اصلاح نمايد مى تواند با دقت در صفات ناپسند اين گروه ، حال و بيماريهاى خويش را مورد مطالعه قرار دهد اگر همانند آنان به همان درد مبتلا است خود را اصلاح كند و آن روش ناپسند را ترك گويد. على عليه السلام فرمود : من حاسب وقف على عيوبه و احاط بذنوبه . (٢٤٩) كسى كه حساب نفس خود را برسد خويش واقف مى شود و به گناهانى كه مرتكب شده است احاطه مى فرمايد. ناگفته نماند آن كس كه در عيوب ديگران دقت مى كند و نقائص اين و آن را بررسى مى نمايد بدين منظور كه عيب خود را بشناسد و آن را اصلاح نمايد و از نظر دين و اخلاق اسلامى مانعى ندارد اما اگر از جهت عيبجوئى و تجسس در نقاط ضعف ديگران به اين كار خلاف اخلاق دست زند در صورتى كه عملش به غيبت اهانت و پرده درى و نظاير اينها نشود مانعى نيست ، والا خود حرام است و بشدت از آن بايد اجتناب نمايد.

نقش سوءظن و حسن ظن به مسلمانان

در معناى سخنان حضرت اميرالمؤ منين مى خوانيم : فرمود : هرگاه صلاح و درستكارى بر زمان و اهل آن حاكم باشد اگر كسى در سوء ظن گناهى نديده باشد به وى ستم نموده است اما موقعى كه نادرستى و فساد بر زمان و اهل زمان حاكم باشد اگر كسى ناشناخته و بدون تحقيق با دگرى به حسن ظن رفتار كند خويشتن را در معرض خطر قرار داده است . بنابراين شرائط و زمان در هر جامعه ملاك آن جامعه است ، با اينكه بايد به مسلمانان حسن ظن داشته باشيم اما اگر فساد و فحشاء و منكرات در بين جوامع اسلامى شيوع داشته باشد به احدى قبل از شناخت كامل نمى توان اطمينان كرد، مثل اينكه در فقه ما اماميه ، سوق و بازار مسلمين ، ملاك طهارت قرار گرفته و مثلا ذبيحه سوق مسلمان و بر شى خوردنى و نوشيدنى را حكم به طهارت داده اند ولى وقتى مسلمانان رعايت مسائل حلال و حرام را ننمايند بخودى خود آن اعتماد از بازار مسلمانان سلب مى گردد، بطورى كه نمى توان به بازار مسلمانان در دنيا اعتماد كرد و اين سلب اعتماد بخاطر بى اعتمادى مسلمانان است كه بوجود آورده اند.

نقش عيبجوئى از ديگران و معايب خود نديدن

از جمله راههاى جلوگيرى از معايب و مفاسد اخلاقى همانا ديدن خوبيها و نديدن زشتيها مردم است ، از نظر على عليه السلام كه بزرگترين معلم اخلاق بشر است ، نديدن خوبيها و ديدن زشتيها نشانه پستى و دنائت شخص عيبجو مى باشد كه خود آن حضرت در اين باره فرموده است اشرار و افراد بد و از پى بديهاى مردم مى روند و خوبيهاى آنان را نمى بينند همانطور كه مگس پى نقاط فاسد و مجروح بدن مى رود و جاهاى سالم را ترك مى گويد. اگر كسى بعنوان برادر دينى با يك نفر مسلمان طرح دوستى بريزند ولى هدفش در اين كار آن باشد كه عيب هاى او را افشاء نمايد و به زشتى هاى اخلاقيش واقف گردد، آنها را به ذهن بسپارد تا موقعى كه لازم بداند و بخواهد شخصيت او را درهم بشكند آن عيوب را بگويد و مردم را به آن زشتى ها متوجه سازد چنين مسلمان خائن است و از نظر اسلامى وضع بسيار خطرناكى دارد و خودش از آن خطر آگاه نيست .

طرح دوستى بخاطر عيبحوئى

امام صادق عليه السلام فرمود : ابعد ما يكون العبد من الله ان يكون الرجل يواخى لرجل و هو يحفظ عليه زلاته ليعيره بها يوما ما. (٢٥٠) بزرگترين عاملى كه مى تواند آدمى را از خداوند دور نمايد اين است كه مردى با مرد ديگر طرح دوستى بريزد به اين منظور كه لغزشهاى او را به ذهن بسپارد تا روزى او را مورد ملامت و تحقير قرار دهد گناه اين عمل بزرگ و قابل اهميت است .

با صميميت معايب همديگر را تذكر دهيم

يكى ديگر از طرق شناخت معايب و اصلاح جامعه اسلامى اختصاص دادن قسمتى از فراغت و اوقات جوانان مؤ من براى تجسس از عيوبات سيرت و صورت مسلمانان است . استفاده از برادران با ايمان در شناخت عيوب و نقائص اخلاقى آنقدر مهم است كه امام موسى عليه السلام در ضمن حديثى به دوستان خود توصيه فرموده است كه اوقات بيدارى در شبانه روز را چهار قسمت كنيد : قسمتى براى عبادت ، قسمتى براى كار و امرار معاش و ساعتى براى لذائذ مشروع جنسى و غير جنسى حضرت امام موسى عليه السلام فرمود : و ساعه لمعاشره الاخوان و الثقات الذين يعرفونكم و يخلصون لكم فى الباطن . (٢٥١) و ساعتى را براى معاشرت و مجالست با برادران دينى و مورد اعتمادتان اختصاص دهيد، آنانكه عيوبتان را معرفى مى كنند و در كمال صفا و خلوص باطن به شما تذكر مى دهند تا خويشتن را اصلاح نمائيد.

علاج واقعه قبل از وقوع بايد كرد

يكى از راههاى شناخت عيب هاى اخلاقى اين است كه هر فردى از برادران دينى خود درخواست كند كه در گفتار و رفتار وى دقت كند و اگر در آن عيبى مشاهده كرد تذكر دهد تا شخص عيوبات خود را برطرف كند. در صدر اسلام اين يكى از روشهاى خودسازى بود و مسلمانان از اين راه متوجه عيوب اخلاقى خود مى شدند و بدينوسيله خود را اصلاح مى كردند و در مساجد و معابر، به هم مى رسيدند يكى به ديگرى توصيه مى كند : امام صادق عليه السلام فرمود : رحم الله من اهدى الى عيوبى . (٢٥٢) مشمول رحمت الهى شود كسى كه بر من منت گذارد و عيبهايم را به من هديه دهد، و مرا به عيوباتم متذكر شود.

اخلاق عجب و خودستائى

عجب و خود بينى از اوصاف بسيار انسانى است اين اخلاق مذموم در انسان ايجاد رعب و وحشت نموده و آدمى را گرفتار غربت و تنهائى مى كند، هيچكس حاضر نيست او را دريابد. انسان عاقل سزاوار است به هيچ يك از امتعه و اموال و دارائى مادى و معنوى تكبر و خودستائى به خود راه نداد و همواره آزاد و راحت زندگى مى نمايد.

گناه رنج آور بهتر از اعمال نيك عحب آور است

گناه غرور و عجب خود بزرگ بينى گناه بزرگى است . عن على عليه السلام : سيئه تسوك خير عندالله من حسنه تعجبك . (٢٥٣) گناهى كه ترا آزار دهد و مايه رنج و ناراحتى درونيت گردد در پيشگاه الهى بهتر از كار خوبى است كه باعث غرورت شود و ترا به عجب وا دارد. خودبين و خود بزرگ بين و گمان مى كند كه هر چه مى گويد و هر عمل كه مى كند دور از خطا و بر وفق مراد است و اين خود دلالت دارد كه عقلش ناتوان گرديده و فروغ خردش به ضعف و سستى گرائيده است .

سه چيز كمرشكن است

عن الباقر عليه السلام : ثلاث قاصمات الظهر رجل استكثر عمله و نسى ذنوبه و اعجب برايه . (٢٥٤) امام باقر عليه السلام فرمود : سه چيز است كه كمر انسان را مى شكند : اول - عمل و كردار خود را بزرگ و زياد شمردن ، دوم - گناه خويش را فراموش كردن ، سوم - از راءى و نظريات خويش خوشش آمده كسيكه راءى و عمل خويش را بزرگ بشمارد و به آن افتخار مى كند بسيار زشت و قبيح است .

عجب و خودپسندى در راءس همه حماقت ها است

حضرت على عليه السلام در مذمت عجب فرمود : العجب راءس الحماقه ، خود خواهى و تكبر و خودبزرگ بينى اساس همه حماقت ها و نادانى است . انسان كه اندك پول و مال يا علم و كمال و يا مقام و جاه او را به خودخواهى و خودپسندى و تكبر وا مى دارد نمى فهمد كه اين همه چيزها نمى تواند موقعيت او را براى هميشه تثبيت نمايد بلكه موقتى و چند صباحى بيش با او نمى باشد، بنابراين دنيا چه جايگاهى براى تكبر دارد؟

متكبرين با جباران محشور مى گردند

عن النبى عليه السلام : اجتنبو الكبر فان العبد لا يزال يتكبر حتى يقول الله عزوجل اكتبو عبدى هذا فى الجباران . (٢٥٥) از كبر و خودبزرگ بينى اجتناب كنيد كه بنده ممكن است آنچنان مغرور به خودبينى و خود برزگ بينى تا كار بجائى برسد كه خداوند مى فرمايد نام اين بنده متكبر را در صف جباران و در گروه ستمگران و زورگويان بنويسيد از عبارت پيدا است كه اگر اين بنده با همان نخوت و خودبينى از دنيا رفت و در قيامت خطاب به ملائكه مى شود كه او را در صف جباران قرار دهند. امام على عليه السلام متكبر را ذليل معرفى مى كند و مى فرمايد : من يتكبر للناس ذل . (٢٥٦) هر كس به مردم تكبر كند و خود را بزرگتر از مردم ببيند و در بين مردم ذليل و خوار مى گردد. درباره عجب و برترى جوئى نسبت به عبادت و حسنات خاتم الانبياء مى فرمايد : ليس عبد يعجب بالحسنات الا هلك . (٢٥٧) هيچ بنده اى نيست كه از حسنات و اعمال نيك خود عجب پيدا كند مگر اينكه هلاك مى شود. يعنى معنويت و شخصيت او نابود مى گردد.

عجب انسان را از خداوند طلبكار مى كند

على عليه السلام مى گويد از حضرت رضا عليه السلام درباره عجبى كه عمل را فاسد مى كند سئوال نمودم در پاسخ فرمودند : عحب داراى مراتب و درجاتى است يك قسم آن اين است كه عمل بد آدمى در نظر خودش خوب جلوه مى كند. آن را نيكو مى پندارد و بر اثر آن دچار اعجاب و خود بينى مى شود. و قسم ديگر آن اين است كه افراد با ايمان از عبادت خود دچار عجب شوند خويشتن را از عذاب الهى ايمن پندارند و تصور كنند كه با عبادت خود بر خداى منت دارند نه خداوند بر آنان منت دارد. همين كه مؤ من به ترديد مى افتد كه او با عبادتش بر خدا منت دارد؟ يا خدا بر او منت دارد؟ خدائى كه همه اشياء و عالم را براى انسان آفريده و همه انسانها را براى عبادت و بندگى خودش آفريده است اين خود دليل است كه انسان بايد منت بكشد از خداوند بزرگ و بر اين عبادت سپاسگزار هم باشد.


۶
سه صفت بخل ، هوى و عجب از مهلكات است

سه صفت بخل ، هوى و عجب از مهلكات است

سه صفت را پيامبر گرامى اسلام از مهلكات و موجب هلاكت انسانها معرفى فرموده است و اين اوصاف زشت را بايد مسلمانان از خود دور نمايد فرمود : ثلاث مهلكات شح مطاع و هوى متبع و اعجاب المرء بنفسه . (٢٥٨) سه صفت براى هر انسانى كه هر سه يا يكى از آنها را دارا باشد هلاك مى گردد او بخلى كه شخص مطيع منقاد آن باشد دوم هواى نفسى كه آدمى را از فرمانش پيروى نمايد، و سوم آنكه شخص خود را و همچنين كارهاى خود را با چشم غرور و اعجاب بنگرد.

عجب و داستانى بزنطى و صعصمه بن صوحان

بزنطى از اصحاب آقا على بن موسى الرضا عليه السلام بود مى گويد شبى حضرت رضا عليه السلام دراز گوش خود را براى من فرستاد كه به محضرش شرفياب شوم ، در محلى بنام (حربا) حضورش رسيدم ، تمام شب را با آن حضرت بودم بعد شام آوردند و پس از صرف شام به من فرمودند : مى خوابى ؟ عرض كردم : بلى ، دستور داد بستر آوردند، حضرت بر خاست تا از پشت بام بزير رود، فرمودند : خداوند شب را با عافيت بگذراند. وقتى حضرت رفتند با خود گفتم من امشب از اين بزرگمرد به كرامت دست يافتم كه هرگز احدى به آن نايل نشده است ناگاه صدائى را شنيدم كه گفت : اى احمد و ندانستم كه صاحب صدا كيست چون نزد من آمد ديدم يكى از خدمتگزاران امام است ، به من گفت : مولاى خود را اجابت كن ، برخاستم كه از پله هاى بام با زير روم ديدم كه امام از پله ها بالا مى آيد، چون به من رسيد فرمود : صعصمه بن صوحان از اصحاب على عليه السلام بود بيمار شد و حضرت به عيادتش رفت وقتى خواست از نزد او برخيزد فرمود : اى صعصمه عيادت مرا مايه افتخارت قرار ندهى در فكر خودت باش ، امام رضا عليه السلام به بزنطى فرمود : هم اكنون جريان صعصمه براى تو پيش آمده است مواظب باش كه آرزو غافلت نكند و انديشه عجب در تو راه نيابد سپس حضرت امام بزنطى را خداحافظى نمودند و او را به حال خود گذاردند. (٢٥٩)

واكنش خود بزرگ بينى !!

امام على عليه السلام فرمود : بالرضا عن النفس تظهرالسوات و العيوب ، صفت ناپسند از خود رضائى وسيله آشكار شدن زشتى ها و عيوب آدمى است . و در همين مورد مى فرمايد : من رضى عن نفسه ظهرت عليه (٢٦٠) المعايب . آن كس كه گرفتار از خود رضائى است زشتى ها و قبايح وى آشكار مى گردد. در يك بيانيه ديگر حضرت امام عليه السلام فرمود : رضا العبد عن نفسه مقرون بسخط ربه . حضرت على عليه السلام فرمود : خوى ناپسند از خود رضائى و خودپسندى آدمى را به سخط و خشم پروردگار مبتلا مى سازد. در روايت آمده است : من رضى عن نفسه كثر الساخط عليه . هر كس از خود راضى و خودپسند باشد مردم نسبت به او بيشتر دشمنى و غضب مى نمايند. بنابراين از بيماران اين بيمارى هاى مهلك كه هم هلاكت معنوى و هم جنسى و جان آدمى را نابود مى كند از آن بپرهيزيم .

خودبزرگ بينى دليل ضعف عقل است

من كلمات على عليه السلام ، قال اعجاب المرء بنفسه يدل على ضعف عقله . حضرت على عليه السلام فرمود، خود بزرگ بينى و اعمال ناچيز خود را بزرگ تصور كردن دليل بر ناتوانى عقلى و ضعف و سستى درايت و درك او مى باشد. انسان عاقل اثر وضعى عبادت و كارهاى شايسته خويش را با عجب و خودستائى و خودبزرگ بينى و تكبر ضايع ننموده و ثواب اخروى خود را با صفت خودپسندى از دست نمى دهد

اخلاق غش و تقلب

تقلب و گول زدن مردم مسلمان از بدترين اخلاق و شيوه زشت زندگى است و تمام معاملاتى كه بر اين اساس انجام مى گيرد از نظر فقه و احكام اسلامى محكوم به بطلان و اصل معامله نيز حرام و نامشروع مى باشد.

كسى كه با مسلمانان غش و حيله كند مسلمان نيست

قال رسول الله عليه السلام : لرجل يبيع التمر فقال يا فلان اما علمت انه ليس من المسلمين من غشهم (٢٦١) رسول اكرم عليه السلام به مردى كه خرما مرغوب در روى خرماى نامرغوب چيده بود تا مشترى را جلب كند ولى موقع توزيع و تحويل از قسم نامرغوب به مشترى مى داد. فرمود : فلانى آيا نمى دانى مسلمان نيست كسى كه در معامله با آنان خيانت نمايد و تقلب كند. اين كارها در زمان ما بسيار رخ مى دهد كه صاحبان حرف و مشاغل اجناس خويش را از بهترين جلوه مى دهند وقت تحويل بدترين را ميريزد و جاى هيچگونه اعتراض هم براى مشترى باقى نمى گذارد و اين نيز غش در معامله و نظير خرما فروش زمان پيامبر عليه السلام است . پيامبر عليه السلام فرمود : لا يحل لا حد يبيح شيا الا بين ما فيه و لا يحل لمن علم ذالك الا بينه (٢٦٢) حلال نيست براى كسى كه چيزى را بفروشد مگر آنكه نقائص موجود را به مشترى بيان كند. به دو روايت در غش با مسلمين توجه فرمائيد :

غش و تقلب با مسلمان يهودى محشور مى گردد

قال النبى عليه السلام من غش مسلما فى شراء او بيع فليس منا و يحشر يوم القيامه مع اليهود لادهم اغش الخلق للمسلمين (٢٦٣) كسى كه با مسلمانى در خريد يا يا فروش خيانت نمايد و تقلب كند از ما نيست و در قيامت با يهوديان محشور مى گردد، زيرا يهوديها نسبت به مسلمانان خائن ترين و متقلب ترين مردم هستند. و پيامبر اكرم عليه السلام فرمود : نهى عن سوب اللبن بالماء اذا اريد به البيع لانه يكون غشا (٢٦٤) شير را وقتى براى فروش عرضه مى كنيد با آب مخلوط ننمائيد زيرا اين كار غش در معامله و حرام است . پيامبر خدعه و كلاه سر كسى گذاشتن را چنين محكوم كرده و مى فرمايد : من غشنا فليس منا، المكر و الخداع فى النار. (٢٦٥) هر كس با ما يعنى با ملت اسلام نادرستى و كلاهبردارى كند از ما نيست يعنى مسلمان نيست مكر و خدعه مكار و خدعه كار در جهنم است . كه در جاى ديگر فرمود : المكر و الخديعه و الخيانه فى النار. (٢٦٦) مكر و فريب كارى و خيانت (مكر كننده و فريب دهنده و خيانت كننده) در جهنمند. بنابراين مسلمانان از وقاهت و زشتى اين اوصاف بپرهيزند كه ثمره اين اعمال آتش جهنم است ، و فوائدى جز آتش ندارد.

قلب مسلمان از غش سه چيز منزه است

قال نبى اكرم عليه السلام فرمود : ثلاث لا يغل عليهن قلب امرء مسلم ، اخلاص العمل لله و النصيحه لائمه المسلمين و اللزوم لجماعتهم (٢٦٧) در ضمن خطبه و سخنرانى در مسجد خفيف ، پيامبر فرمودند : سه چيز است كه قلب شخص مسلمان بايد نسبت به آن منزه از غش و چقدر كينه باشد اول آنكه اعمال دينى را با خلوص نيت و عارى از هر شائبه اى انجام دهد. دوم آنكه نسبت به پيشوايان دين و ائمه مسلمين پندپذير باشد و مودت و محبت خالصانه نسبت به آنها داشته باشد. سوم آنكه از جمعيت مسلمين جدا نشود و وحدتشان را حفظ كنند و موجبات تفرق و پراكندگى را فراهم نياورند.
اخلاق اسلامى ايجاب مى كند كه مسلمان بايد داراى چنين خصوصيات سالم و شايسته باشد.

اخلاق رياكارى و تظاهر

شايسته است ريا و خودنمائى در عبادات و كارهاى خيرى كه مسلمان براى خدا بايد انجام دهد از غير خدا مخفى دارد، و در دل اين عمل شايسته را فقط براى خداوند انجام داده و اجرا و پاداش را از او بخواهند نه از غير او.

ريا در عبادت شرك به خداوند است

اراده كردن غير خدا در عبادت رياء محض است ، به ترجمه متن حديث توجه فرمائيد :
حضرت صادق عليه السلام فرمود : از رسول اكرم صلى الله عليه و آله سئوال شد : فرداى قيامت نجات در چيست ؟ فرمودند : با خداوند خدعه نكنيد كه با شما خدعه مى كند و ايمانتان را زايل مى نمايد. و خدعه كننده بفهمد، با عمل خود، خويشتن را فريب مى دهد.
آن مرد به حضرت رسول صلى الله عليه و آله عرض كرد : يك انسان با خداوند چگونه خدعه مى كند؟
فرمودند : به چيزى كه خداوند امر فرموده عمل مى نمايد ولى در ضمير خود غير خدا را اراده مى كند، از اين كار بپرهيزيد و از ريا اجتناب نماييد كه ريا شرك به خداوند متعال است ، شرك در عبادت غش و خيانت در پرستش باريتعالى آنقدر مهم است كه اگر كسى مشرك بميرد به صريح قرآن شريف در قيامت مغفرت الهى شامل حالش نمى شود. (٢٦٨)

تاءمين خانواده در راه خدا عبادت است

تمامى اعمال بشر وابسته به نيت اوست ، روايت است مردى به رسول اكرم گذر كرد، اصحاب و ياران محضر آن حضرت او را مردى فعال و قوى يافتند، به آن حضرت عرض كردند : چه خوب بود اين شخص نيرو و نشاطى را كه دارد در راه خداوند مصرف مى نمود و براى او فعالت مى كرد.
قال صلى الله عليه و آله : ان كان خرج يسعى على ولده صغار فهو فى سبيل الله ، و ان كان خرج يسعى على ابويه شيخين كبيرين فهو فى سبيل الله ، و ان كان خرج يسعى على نفسه يحبها فهو فى سبيل الله ، و ان كان خرج يسعى رياء و مفاخرة فهو سبيل الشيطان . (٢٦٩)
حضرت در پاسخ يارانش فرمود : اگر سعى و عمل او براى اداره فرزندان صغيرش باشد كار او در راه خدا است ، اگر سعى و عمل او براى پدر و مادر پيرش باشد كار او در راه خدا است ، اگر سعى و عمل او براى تاءمين زندگى شرافتمندانه و حفظ آبروى خود باشد كارش براى خدا است ، اما اگر كار و كوشش مى نمايد و انگيزه او در عمل رياكارى و فخر نمودن بر دگران باشد كار او براى شيطان است .
بنابراين سعى و تلاش انسانها در امور غير عبادى را نمى توان حمل به گناه يا حرص و آز دانست كه كار براى تاءمين زندگى زن و فرزند و والدين و آبروى خويش از عبادت و در راه خدا محسوب مى گردد. اما اگر زياده طلبى و خانه فخر بنا نمودن و بر مركب فخر سوار شدن ريا و تظاهر و اين كار، كار شيطان اوست و از شيطان است .

از اهل ريبه و بدعت تبرى بجوئيد

قال رسول الله صلى الله عليه و آله اذا رايتم اهل الريب و الدع من بعدى فاظهروا البرائة منهم و اكثروا من سبهم و القول فيهم و الوقيعة و بارزوهم كيلا يطمعوا فى الفساد بالاسلام و يحذرهم الناس و لا يتعلمون من بدعهم يكتب الله لكم بذالك الحسان و يرفع لكم به الدرجات فى الاخرة . (٢٧٠)
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود : وقتى بعد از من اهل ريبه و بدعت را ديديد علنا از آنان تبرى بجوئيد، و به بدى يادشان كنيد و به رنج و دهشتشان بيندازيد تا آنكه به فساد در اسلام نكنند، لازم است مردم از آنان حذر نمايند و از بدعتشان چيزى نياموزند خداوند اين رفتارتان را ثواب و حسنه در صفحه حسنات شما ثبت مى كند و درجات شما را بالا مى برد.

خانه ريا ساختن طوق آتشين به گردن افكندن است

در اسلام تنها ريا در عبادت كار خير نيست ، بلكه در بنا و عمارت نيز مصداق دارد، و در حقيقت هم در سيرت تظاهر و تبلور دارد هم در صورت از شئامت و مذمت خاصى برخوردار مى باشد.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : كسى كه خانه اى را به منظور ريا و تظاهر به رخ مردم مى كشد و خانه ريا مى سازد همان خانه در قيامت بصورت طوق آتشين بر گردنش افكنده مى شود و با همان طوق به جهنم مى رود مگر آنكه قبل از مرگ توبه كند. آن لكه تاريك را از صحنه اعمال خود بزدايد و از ميان ببرد. قيل يا رسول الله : كيف يبنى رياء و سمعه : قال يبنى فضلا على ما يكفيه اتصاله على جيرانه و مباهاة لا خوانه (٢٧١) گفتند : چگونه خانه ريا مى سازد؟ فرمود : خانه مى سازد بيش از نيازمندى و احتياج خود و هدفش در اين كار اينست كه در مقابل همسايگان بلند پروازى كند و به برادران دينى خود فخرفروشى نمايد. اگر كسى به بيش از يك خانه و يا به بيش از چند اطاق نيازمند نيست خانه اى به وسعت چند خانواده مى سازد و تزئينات كذائى و اتومبيل چنانى سوار مى گردد بر خانه و اتومبيل آتشين سوار شده و خود با دست خويش مبادرت به سوختن خويش مى نمايد.

در عبادت خدا به هيچ وجه ريا كارى مكن

از وصاياى پيامبر خدا عليه السلام به اباذر غفارى مى خوانيم : يا اباذر اعبد الله كانك تراه فان كنت لا تراه فانه يرك . (٢٧٢) اى اباذر خدا را چنان بندگى كن كه گويا او را مى بينى زيرا اگر تو او را نمى بينى او تو را مى بيند. اگر مؤ من يقينش به خدا كامل باشد در عبادت خدا بايد معبود را ببيند وقتى بنده معبود خود را در حال عبادت ببيند هرگز غير معبود را بنظر مى آورد. در تظاهر و ريا به اين اشعار توجه نمائيد :

وى را نتوان يافت به تسبيح و نماز
تا بتكده از بتان تو خالى نكنى
معبود خودى و عابد خويشتنى
زيرا كه براى خود كنى هر چه كنى
گفتم صنما مگر كه جانان منى
اكنون كه همى نگه كنم جان منى
بى جان (مرتد) گردم ار ز من برگردى
اى جان جهان تو كفر و ايمان منى
(٢٧٣) مراد اين است كه هر عبادت و هر كار خير صرفا بايد براى خدا انجام پذيرد و هيچ به خود و براى خود نبايد انديشيد، والا همه عبادات ، پرستش خويش است نه معبود حقيقى و سعى كنيم كه از تمامى ناخالصى بدرآئيم .

اخلاق دروغگويان

دروغ صفت فوق العاده زشتى است ، كه روى دروغگويان را سياه مى گرداند و دروغگويان بى انصاف ترين و بى مروت ترين انسانهاى عالمند.

دروغگو ناجوانمردترين انسانها است

ناجوانمردترين انسانها دروغگو و مكذبينند. رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود : اقل الناس مروة من كان كاذبا. ناجوانمردترين مردم از نظر مروت و انصاف دروغگو مى باشد. حضرت على عليه السلام در مذمت دروغ و دروغگو مى فرمايد : لا سوء اسوء من الكذب . هيچ كار ناپسند و زشتى و زشت از دروغ نيست . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : بزرگترين كبائر گناه دروغ است ، به اصحاب چنين فرمودند : الا اخبر كم باكبر الكبائر، الاشراك بالله و عقوق الو الدين و قول الزوراى الكذب (٢٧٤) شما را آگاه نمايم به بزرگترين گناهان كبيره ؟ و آنها عبارتند از شرك به خداوند تبارك و تعالى و بدرفتارى با پدر و مادر و گرفتار عاق آنان شدن و گفتن سخن دروغ است .
امام حسن عسگرى عليه السلام دروغ را كليد همه ناپاكيها دانسته و فرمود : حطت الخبائث فى بيت و جعل مفتاجه الكذب . (٢٧٥) تمام ناپاكيها در آن خانه ايست كه كليد آن دروغ و دروغگوئى است .

با تقواباش هر چه شنيدى نقل مجالس مكن

حسبك من الكذب ان تحدث بكل ما سمعت . (٢٧٦) رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود : بر دروغگوئى تو همين بس كه هر چه شنيدى نقل كنى .

از جدى و شوخى دروغ بپرهيزيد

عن على عليه السلام : لا يجد عبد حقيقه الايمان حتى يدع الكذب جده و هزله (٢٧٧) هيچگاه بنده به حقيقت ايمان نمى رسد مگر آنكه دروغ را چه جدى باشد چه شوخى ترك نمايد

عادت به دروغ فقر مى آورد

قال على عليه السلام اعتياد الكذب يورث الفقر. عادت به دروغ و دروغ گوئى سبب فقر و پريشانى است . در مذمت و بيمارى دروغ حضرت على عليه السلام مى فرمايد : عله الكذب اقبح عله . بيمارى دروغ قبيح ترين بيمارى است . در يك بيانيه حضرت امير عليه السلام ما را از برادرى و مواخاه با كذاب بر حذر مى دارد و مى فرمايد : للرجل المسلم ان يجتنب مواخاه الكذاب . بر مرد مسلمان لازم است كه از رفاقت و برادرى با دروغگويان اجتناب كند. از امام باقر عليه السلام مى خوانيم كه فرمود : الكذب هو خراب الايمان . دروغ بنيان و اساس ايمان را خراب مى كند. و امام موسى كاظم عليه السلام مى فرمايد، ان العاقل لا يكذب و ان كان فيه هواه . شخص خردمند دروغ نمى گويد اگر چه بوسيله دروغ به خواهشهاى نفسانى خود برسد يعنى اگر براى دروغ فوائدى هم باشد هرگز عاقل و خردمند دچار آن نمى گردد.

دروغگوئى تحمل خفت و حقارت است

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : لا يكذب الكاذب الا من مهانه نفسه . (٢٧٨) شخص دروغگو دروغ نمى گويد مگر به سبب پستى و حقارت كه در دروغ خود احساس مى نمايد. از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله پرسيدند : يكون المومن جبانا؟ قال نعم قيل و يكون بخيلا؟ قال نعم قيل و يكون كذابا قال لا؟ آيا ممكن است مؤ من ترسو و جبون باشد؟ بلى : گفتند ممكن است بخيل باشد بلى سئوال كردند ممكن است مؤ من دروغ بگويد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند : نه ! مؤ من هرگز دروغ نمى گويد.

روى و صورت دروغگو سياه است

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : اياك و الكذاب فانه يسود الوجه . از دروغگو بپرهيزيد و اجتناب كنيد چرا كه دروغ رو سياهى مى آورد و آبرو مى برد يا روى دروغگو در قيامت سياه مى گردد. حضرت على عليه السلام فرمود : لو تميزت الاشياه لكان الصدق مع الشجاعه و كان الجبن مع الكذب . از نظر روانشناسى هر گاه مردم اشياء را از همديگر تميز دهند و رده بندى كنند صدق و راستى با صفت شجاعت است و جبن و ترس با دروغ مى باشد. حسن ختام كتاب به مذمت و شئامت و محكوم كردن دروغ و دروغگويان انجاميد چرا كه دروغگو هرگز ايمان ندارد و در دروغگوئى خود خدا و پيامبر و اولياء خدا را نمى بيند، و همه حقائق را فراموش مى نمايد از تمامى اقشار مسلمين و مؤ منين به مطالعه دقيق اين كتاب بسيار مهم اخلاقى توصيه مى نمائيم و عمل به دستورات اخلاقى آن را نصب العين خود قرار داده و به سخنان خدا و پيامبر و اهل بيت عليهم صلواة المصلمين عشق بورزيد و به آن عمل كنيد تا سعادتمند دنيا و آخرت باشيد.
و آخر دعوانا ان الحمد لرله رب العالمين
والسلام على من اتبع الهدى السيد حسين موسوى راد لاهيجى
اسفند ماه ١٣٧٩ در آستانه عيد سعيد غدير خم



پي نوشت ها

1- سوره اعراف آيه 43
2- سرمايه ايمان لاهيجى شرح لاريجانى ص 59.
3- سرمايه ايمان فياض لاهيجى شرح لاريجانى ص 59.
4- فهرست غرر و درر ص 243
5- كشف المراد شارح على محمدى ص 203
6- فلسفه اخلاق استاد مطهرى ص 36
7- فلسفه اخلاق شهيد مطهرى ص 36 ,
8- سوره قلم ، 4
9- احزاب . 21
10- مريم . 96
11- آل عمران . 31
12- الفرقان ، 63
13- الشمس . 10 - 7
14- الشمس ، 10 - 7.
15- البلد، 10.
16- الاسرى 15.
17- مستدرك الوسائل ج 2 ص 282.
18- نهج الفصاحه ص 289.
19- نهج الفصاحه ص 289.
20- نهج الفصاحه ص 289.
21- نهج الفصاحه ص - 288.
22- نهج الفصاحه ص - 487.
23- نهج الفصاحه ص - 495، 2 - 527، 3 - 527، 4 - 527.
24- نهج الفصاحه ص - 495، .
25- نهج الفصاحه ص - 527، 2 - 2، 3، 3 و 4، 371
26- نهج الفصاحه ص - 576، 2 - 290، 619
27- مستدرك ، ج 1 الوسائل ج 2 ص 355
28- سير حكمت در اروپا ص 15 و 33 و 120
29- سير حكمت در اروپا ص 127
30- فهرست غررالحكم ص 94
31- سفينه البحار ج 1 ص 410
32- فهرست غررالحكم ص 95
33- كافى ج 2 ص 101
34- نهج البلاغه خطبه 90
35- lrnl
36- بحار ح 1 ص 99
37- سفينه البحار ص 410
38- سير حكمت در اروپا، ج 1، ص 15، 33
39- بحار الانوار
40- جامع الاخبار
41- مشكوة الانوار ص 243
42- بحار الانوار.
43- كافى
44- وسائل الشيعه
45- بحار، 77، ص 420.
46- اصول كافى .
47- مستدرك .
48- كافى .
49- معافى الاخبار ص 352
50- شرح و تفسير مكارم الاخلاق ، ص 195
51- اخلاق ناصرى ، خواجه نصيرالدين طوسى ، ص 176
52- اخلاق ناصرى ، ترجمه طهاره الاعراق ، ص 145
53- اخلاق ، نوشته يك بانوى ايرانى ، ص 150
54- انديشه هاى اهل مدينه فاضله ، تصنيف ابونصر محمد فارابى ، ص 50
55- انديشه هاى مدينه فاضله ، ص 260
56- 2-1 غررالحكم .
57- ديوان منسوب به حضرت اميرعليه السلام . ص 64
58- سفينه البحار، ج 1 ، ص 607
59- المستطرف ، ج 1، ص 159
60- جواهرالكلام ، ج 31ت ص 395
61- سفينه البحار، ج 1، ص 607
62- غررالحكم
63- دعاى مكرم الاخلاق ، امام سجاد عليه السلام صحيفه سجاديه .
64- سوره 63، آيه 1.
65- مستدرك الوسائل ، ج 2، ص 264.
66- اصول كافى .
67- قرب الاسلام .
68- تفسير مكارم لاخلاق .
69- مستدرك الوسائل
70- تفسير مكارم الاخلاق ، ص 531 - 225
71- تفسير مكارم الاخلاق
72- اصول كافى
73- اصول كافى
74- شرح و تفسير مكارم الاخلاق
75- مجموعه ورام
76- مشكوه الانوار
77- الترغيب و الترهيب ج 3، ص 333
78- الترغيب و الترهيب ، ص 334
79- تحف العقول
80- غررالحكم
81- ميزان الحكمه ، ج 7، ص 149
82- نهج الفصاحه ، حديث 1509
83- امالى صدوق
84- اختصاص شيخ مفيد
85- وسائل الشيعه
86- شرح و تفسير مكارم الاخلاق ، ص 178
87- غررالحكم تص 585
88- ميزان الحكم ، ج 7، ص 149
89- ميزان الحكمه ، ج 7، ص 13.
90- شرح السماء الحسنى دعاى صبح حكيم سبزاوارى ص 83.
91- مدينه البلاغه : ج 3 و ص 49
92- ديوان على عليه السلام ، ص 49
93- بحارالانوار
94- مكارم الاخلاق ، ج 2، ص 471.
95- بحار، نقل از در در مكتب بيت عليه السلام ، ص 70
96- ديوان على عليه السلام ، ص 24
97- غررالحكم
98- كافى ، ج 2، ص .
99- غررالحكم
100- نهج البلاغه ، حديث 918
101- نهج الفصاحه ، حديث 918.
102- غررالحكم .
103- بحار، ج 74، ص 75.
104- روضه كافى ، ص 93.
105- نهج البلاغه ، ص 903
106- غررالحكم ، ص 645
107- سوره فاطر، ص 37
108- نهج البلاعه ، ص 180
109- بحار، ج 15، ص 236
110- مستدرك ، ج 2، ص 353
111- نهج البلاغه ، فيص ، ص 1086
112- غررالحكم ، ص 98
113- مستدرك ، ج 2، ص 350
114- غررالحكم : ص 98
115- بحار
116- الوسائل
117- نهج البلاغه
118- كافى و عقاب الاعمال و وسائل الشيعه
119- نهج البلاغه حديث 238 و 618
120- نهج البلاغه حديث 671
121- سوره 42
122- كافى ، ج 2، ص 336.
123- سفينه البحار، نقل از روزه درمان بيماريهاى روح و جسم ، ص 42.
124- سوره يوسف ، ايه 58
125- غرالحكم ، ص 195.
126- بحارت ج 17 ص 116
127- وسائل الشيعه ، ج 14، ص 4
128- وسائل الشيعه ، ج 14، ص 17
129- وسائل الشيعه ، ج 14، ص 18
130- غررالحكم ، ص 862
131- راه و رسم زندگى ، ص 126
132- فروع كافى
133- نهج الفصاحه ، 1394
134- نهج الفصاحه 1296
135- مستدرك الوسائل .
136- مستدرك
137- ميزان الحكمه ، ح 1، ص 538
138- نهج البلاغه ، كلمه 349
139- سفينه البحار، ج 1 ص 613
140- سفينه البحار، ج 1، ص 613
141- 1-2-3 سفينه البحار، ج 1، ص 613.
142- نهج الفصاحه ، حديث 2656.
143- سفينه البحار، ج 1، ص 613.
144- سفينه البحار، ج 1، ص 613.
145- مكارم الخلاق ، طبرسى ، جلد 2، ص 462
146- غررالحكم
147- نهج البلاغه ، حديث 283
148- مكارم الخلاق ، ص 215
149- فهرست موضوعى غرر، ص 215
150- غررالحكم
151- نهج البلاغه ، حديث 3094
152- الغررو الدرر
153- بحارالانوار ج 1، ص 96
154- مكارم الخلاق
155- غررالحكم
156- بحار الانوار
157- سفينه البحار
158- محجه البضاء، ج 3، ص 143
159- ديوان منسوب به حضرت على عليه السلام
160- اسد الغابه ، ج 2، ص 269
161- نهج البلاغه ، كلمات 3 از كلمات قصار
162- سفينه البحار ج 2، ص 378
163- ميزان الحكم ، ج 7، ص 498
164- بحار، چاپ جديد، ج 69، ص 61
165-
166- بحارالانوار، ج 69، ص 68
167- مستدرك الوسائل . 425
168- روضه كافى ، ج 5، ص 71
169- ميزان الحكمه ، ج 7، ص 217
170- كافى ، ج 4 ص 11
171- مكارم الاخلاق ، فصل 114، چاپ سنگى
172- سوره 20، ايه 131
173- تفسير سافى ، ص 35
174- المحجه البيضاء، ج 3 ص 143
175- جامع السادات ، ج 2، ص 252
176- كافى ، ج 2، ص 157.
177- فهرست موضوعى غرر، ص 133.
178- كافى ، ج 2، ص 151..
179- مكارم الاخلاق ، ص 361، 364
180- سوره 13، ايه 21
181- ميزان الحكمه ، ص 87
182- كافى ، ج 2 ص 151
183- فهرست غررالحكم ، ص 134
184- فهرست موضوعى غررت ص 89
185- مشكوه الانوار، ص 52
186- الترغيب و الترهيب ، ج 3، ص 333
187- نهج البلاغه ، حديث 1077
188- 3-2-1 - نهج البلاغه ، حديث 645
189- نهج البلاغه 620 ،
190- تفسير و مكارم الخلاق ، ص 360
191- نهج البلاغه ، حديث 401
192- نهج البلاغه ، حريث 405
193- نهج البلاغه ، حديث 407
194- تفسير صافى ، ص 78
195- وسائل الشيعه ، ج 6، ص 316
196- سوره فجر، ايه 24 - 21
197- نهج البلاغه ، خطبه 19
198- مكارم الخلاق
199- ديوان امام على عليه السلام ، ص 34
200- ديوان امام على عليه السلام ، ص 36
201- مستدرك الوسائل ، ج 2، ص 367
202- تحف العقول ، سخنان امام حسين عليه السلام
203- سفينه البحار، ج 1، ص 401 ماده
204- نهج البلاغه ، خطبه 203
205- تفسير كشف الاسرار و عدة الابرار ج 5 ص 209
206- خواجوى كرمانى
207- كتاب جعفريات ، ص 116
208- كافى ، ج 2، ص 354
209- محجه البضاء، ج 5، ص 5
210- مستدرك ، ج 2، ص 350
211- ميزان الحكمه ، ج 7، ص 332
212- غررالحكم
213- اثنى عشريه
214- طرئف الحكم
215- نهج الفصاحه ، حديث 78
216- غررالحكم .
217- مكارم الاخلاق .
218- مكارم الاخلاق ، ص 110
219- همان
220- غررالحكم ، ص 156
221- غررالحكم
222- مستدرك الوسائل
223- بحار
224- مكارم اخلاق
225- نهج الفصاحه ، حديث 783
226- غررالحكم
227- غررالحكم
228- تمامى و فتنه انگيزى
229- الغررالحكم
230- الغررالحكم
231- الغررالحكم
232- نهج البلاغه
233- ميزان الحكمه ، ج 2، ص 425
234- تحف العقول
235- نهج البلاغه
236- نهج البلاغه ، حديث 105
237- نهج الفصاحه ، 1495
238- شرح و مكارم الاخلاق ، ص 445
239- وسائل الشيعه
240- وسائل الشيعه
241- بحارالانوار
242- نهج البلاغه ، 1803
243- نهج البلاغه ، 1802 - 2450
244- ميزان الحكمه ، ج 8، ص 108
245- ميزان الحكمه ، ج 7، ص 408
246- غررالحكم
247- بحارالانوار
248- طرائف الحكم
249- فهرست موضوعى غرر، ص 64
250- كافى ، ج 2، ص 355
251- بحارالانوار، ج 75، ص 321
252- ميزان الحكمه ، ج 7، ص 146
253- نهج البلاغه ، كلام 46
254- مكارم الاخلاق
255- ميزان الحكمه ، ج 8، ص 300
256- فهرست موضوعى غرر، ص 341
257- كافى ، ج 2، ص 313
258- جامع السعادت ، ج 1، ص 325
259- قرب الاسناد، ص 167
260- غررالحكم
261- وسائل الشيعه ، ج 12، ص 208
262- ميزان الحكمه ، ج 7، ص 221
263- سفينه البحار، ج 2، ص 318
264- مستدرك الوسائل ، ج 2، ص 255
265- نهج البلاغه ، حديث 2922
266- نهج البلاغه ، حديث 3118
267- سفينه البحار، ص 631
268- امالى صدوق ، ص 247.
269- ميزان الحكمه ، ج 10، ص 278.
270- سفينة البحار، ج 1، ص 63.
271- مجموعه ورام ، ج 2، ص 259
272- مكارم الاخلاق ، ج 2، ص 449
273- تفسير كشف الاسرار، ج 1، ص 508
274- مكاسب شيخ انصارى
275- مستدرك
276- اثنى عشيريه
277- محاسن برقى
278- مستدرك الوسائل


۷