آيين بندگى و نيايش

آيين بندگى و نيايش0%

آيين بندگى و نيايش نویسنده:
مترجم: حسین غفاری ساروی
گروه: کتابخانه فلسفه و عرفان

آيين بندگى و نيايش

نویسنده: شیخ احمد بن فهد حلی
مترجم: حسین غفاری ساروی
گروه:

مشاهدات: 48509
دانلود: 9190

توضیحات:

آيين بندگى و نيايش
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 30 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 48509 / دانلود: 9190
اندازه اندازه اندازه
آيين بندگى و نيايش

آيين بندگى و نيايش

نویسنده:
فارسی

اول - مربوط به زمان قبل از عمل است به این نحو كه از ابتدا، كارش را برای دیدن مردم شروع كند و انگیزه دینی در كارش نباشد، این چنین ریایی را حتما باید ترك كرد؛ چون معصیت است و به هیچ وجه، طاعت پروردگار نمی باشد و همان است كه فرمود:

569 - ( الریاء شرك خفی ) .

یعنی: ریا، شركی است پنهان .

بنابر این، اگر انسان بتواند انگیزه ریا را بر دارد و نفس را وادار به عمل برای خدای تعالی كند، شروع نماید والا ارگ دعا را ترك كند، سالمتر می ماند (تا اینكه دعای ریاكارانه داشته باشد).

دوم - عزمش بر این بود كه دعا را برای خداوند متعال انجام بدهد، منتها در همان ابتدای كار، ریا، بر او عارض گردیده است.

در اینجا سزاوار نیست عمل را ترك كند؛ چون انگیزه او دینی بوده، بنابر این، وظیفه اش این است كه از طرفی عمل را آغاز كند و از طرف دیگر با نفسش جهاد نماید تا ریا را برداشته، اخلاص را جایگزینش گرداند - كه راه رسیدن به آن خواهد آمدن ان شاء الله تعالی. مضافا به اینكه: اگر به خاطر عارض شدن ریا بخواهد عمل را ترك كند با شیطان موافقت كرده و او را خوشحال نموده است؛ چون هدف اصلی او مبتلا كردن انسان به ریا این است كه او را از عمل باز دارد. بنابر این با ترك عمل، او را به مقصود و مرادش رسانده و پیروزش كرده است.

سوم - قلبش را بر اخلاص، گره زده، منتها در بین راه، ریا و انگیزه هایش بر او عارض گردیده است، در اینجا هم سزاوار است كه در دفع آن، مجاهده كند و عمل را ترك ننماید و به همان اخلاص سابقش برگردد. راهش هم تفكر و تعقل در عاقبت ریا و نیز توجه و تدبر در روایاتی است كه در این زمینه آمده است تا به سلامت، عمل را به پایان برساند؛ چون شیطان،؟؟ سعی می كند انسان را به ترك عمل و دارد، اگر موفق نشد، تو را به ریا می خواند و اگر این ندایش را هم اجابت نكردی و او را راندی، به تو می گوید: (چه فایده) این عملت كه خالص نیست، تو ریاكاری و زحمات تو ضایع است، در كاری كه اخلاص در آن نیست، چه فایده ای برای تو خواهد بود؟ چون هر عملی كه خالص نباش، برای صاحبش و زرو و بال خواهد بود، پس تركش نافع تر است.

شیطان با اینگونه سخنان می خواهد ترك عمل را زینت داده تو را به آن وادار كند كه اگر چنین كنی، غرضش حاصل شده است.

كسی كه كارش را از ترس ریا، ترك می كند، چون كسی است كه آقایش به او گندمی داده كه در آن، مقداری نا خالصی یا جو، یا كلوخ باشد و بگوید: این گندم را از خاك پاك كن و خوب خالص گردان، اما وی این كار را نكند و با خود بگوید می ترسم اگر این كار را شروع كنم، نتوانم خوب خالص و صافش گردانم، در نتیجه اصل عمل را ترك نماید.

از همین قبیل است كسی كه عمل را ترك می كند، چون می ترسد مردم به او بگویند ریاكار، كه این خود ریایی است خفی (و بدتر از ریای قبلی می باشد) چون او عمل را رها می كند تا مردم مذمتش نكنند، او مانند كسی است كه به دنبال انجام خیرات می رود تا مردم نگویند تنبل و بیكار است.

این سخن مردم (كه او را ریا كار می پندارند) چه ضرری برای او دارد؟ بلكه اینگونه حرفها ثوابش را بالاتر می برد، در نتیجه مانند افرادی می شود كه عمل را مخفیانه و پنهانی انجام می دهند، بلكه اگر به این درجه رسید كه مردم او را در این عمل به ریاكاری متهم می كنند و او را دارای كار خیر نمی دانند و حتی كارش را خرد و پست می پردازند، در این صورت، جزء افرادی می گردد كه در میان مردم، مجهول و ناشناخته اند و در آسمان معروف و شناخته شده، در نتیجه توصیف حضرت، نصیبش می گردد كه فرمود:

570 - ( احب العباد الی الله الا تقیاء الا خفیاء الذین اذا ذكروا لم یعرفوا ) .

یعنی: محبوبترین بندگان نزد خداوند متعال، با تقواترین و مخفی كارترین ایشانند، كسانی كه اگر نامشان برده شود، كسی آنان را نمی شناسند .

اینان جزء افرادی هستند كه در سر و پنهان عملی انجام می دهند و مردم از آن اطلاع پیدا نمی كنند.

باید بدانی كه چنین خیالی، از نیرنگهای شیطان است و او در این كارش چندین دام قرار داده است:

الف - انسان به مسلمانان سوء ظن پیدا می كند، در حالی كه نباید چنین گمانی داشته باشد.

ب - در همان ریایی كه می خواست از آن فرار كند، قرار می گیرد؛ زیرا سخن مردم چه ضرری به حال او دارد، رها كردن عبادت و محروم ماندن از ثواب آن از ترس اینكه مبادا مردم بگویند او ریا كار است، خود عین ریا می باشد؛ چون اگر ستایش مردم را دوست نمی داشت و از مذمت آنان نمی هراسید كه عمل خود را ترك نمی كرد، او چكار به حرف مردم دارد كه بگویند ریا كار است یا اهل اخلاص؟

چه فرق است بین اینكه عمل را ترك كند از ترس اینكه مبادا بگویند او ریا كار است و بین اینكه كارهای نیك و شایسته انجام بدهد تا نگویند او غافل و تفصیر كار می باشد؟

ج - با این عمل، شیطان را اطاعت كرده و او را خوشحال نموده، چون تمام همت او این است كه مردم از او اطاعت نمایند.

تنبیه اول

نفس در این مقام نیرنگ پلیدی از نیرنگهای شیطانی دارد كه باید خودت را از شرش محافظت نمایی و هوشیار باشی، آن نیرنگ این است كه:

به خاطر دلسوز نسبت به مومنین، عمل، را ترك كن تا مبادا آنان با سوء ظنشان نسبت به تو در گناه واقع شوند و چون ترك شده گردد؛ چون خیر خواهی برای مسلمانان، خود حسنه ای است كه با ثواب حاصل از دعا برابری می كند، بلكه از آن برتر است؛ چون نفعش به دیگران می رسد.

در پاسخ باید گفت كه این خیال، از آشوبهای نفس اماره است كه تمایل به كسالت و تنبلی دارد و نیرنگ بزرگی است از شیطان خبیث كه چون راهی برای نفوذ در تو نیافت، از این طریق وارد شد و اینگونه برایت مطلب را تزیین داد، این سخن از چند جهت باطل است:

اول اینكه: با عجله، تو را در گناه حتمی قرار داد؛ چون تو گمان داری كه شاید آنان نسبت به تو سوء ظن داشته باشند و ریا كارت بدانند، همین گمان تو در مورد مومنین، خود سوء ظنی است كه از تو صادر گردیده است، اگر (این ظن تو جامه عمل بپوشد و) آنان به تو سوء ظن پیدا كنند، گناهی است كه گریبانگیر آنان می شود، اما همین سوء ظن تو به آنان نیز خود گناهی است گریبان تو را هم می گیرد - اگر این ظن خلاف واقعیت باشد - بنابر این، از یك گمانی كه معلوم نیست عملی شود یا نه (گمان مومنین به تو كه بخوانند) به یك گناه حتمی عدول كردی و به خاطر اینكه مبادا دیگر مبادا دیگران گناه كنند، خود را در گناه قرار داده ای.

دوم اینكه: با این كار خود، اراده شیطان را جامه عمل پوشاندی و عمل را ترك كردی و این ترك عمل و تنبل، دو آفت دارد:

آفت اول این است كه: شیطان بر تو جرات پیدا می كند كه در آینده نیز تو را به سوی خود بكشاند؛ چون ذكر حق تعالی و در خدمت او بودن، تو را به او نزدیك می سازد و هر قدر كه به او نزدیك شوی، از شیطان دور می گردی.

آفت دوم این است كه: با نفس اماره ای كه انسان را به كسالت و تنبلی می كشاند نیز موافق كردی و این دو (یعنی كسالت و تنبلی) هم، خود سرچشمه ای برای آفات بسیار فراوانی هستند كه اگر اهل بصیرت باشی، می توانی آنها را بشناسی.

سوم - از چیزهایی كه تو را به نفسانی بودن تخیلات و میل او به تنبلی، راهنمایی می كند این است كه: تو از خود، یك ثواب را نابود كردی و از دعا و عمل، باز نشستی به خاطر اینكه مبادا اینان در گناهی واقع شوند؛ یعنی ایثار كردی و فوت گناه ایشان را بر جلب ثواب خویش، مقدم نمودی.

اما اگر بین تو و آنان در منفعتی از منافع مادی دنیا اختلافی در می گرفت، مثلا بر سه خانه ای یا مالی یا...، با انصاف قضاوت كن، آیا در چنین موقعیتی آنان را بر خود مقدم می داشتی و منفعت خود را رها می نمودی؟

به خدا قسم! خیر، بلكه چون دشمن با او نزاع و دعوا می كردی و اگر فرصت داشتنی و می توانستی خود را بر آنان مقدم می نمودی. با دوست، دشمن می شوی و نزدیكان را دومی كنی. چه بسا افرادی را دیدیم كه از همنشین خود جدا شده بر او جفا كردند، فرزند خود را دور نمودند و كنار زدند. و چه بسا رفقایی كه صداقت و دوستی شان مدتها ادامه داشت اما چون مسئله ای دنیایی مانند معامله و شراكت در امری، بینشان پدیدار شد، از هم جدا گشتند، علت این كار چیزی نیست جز اینكه هر كسی خواهان منفعت خود می باشد.

با این مثال، روشن شد كه ترك عمل تو به خاطر دلسوزی و ترحم بر مومنین نیست و بلكه وسوسه ای از وساوس شیطانی و میل نفس به راحتی و تنبلی است.

تو كه حاضر نیستی دیگران را در متاع دنیوی، مقدم بداری چگونه حاضر به ترك عمل اخروی می گردی؟ در حالی كه عمل اخروی نفیس تر است و در تنگدستی روز قیامت بدان محتاج تری. عمل اخروی بیشتر قابلیت بقا دارد تا بهره های دنیوی.

بنابر این، آیا ترك عمل تو جز سنگین دانستن آن و تمایل به آسایش و راحتی، دلیل دیگری دارد؟ استدلال تو چیزی جز خیالهای باطل شیطانی و وسوسه های او نیست كه آنها را برایت زینت داده است.

اگر به عمل، مشغول شوی، هم به خود نفع رسانده ای و هم دشمن (درجه یك یعنی شیطان) را سر پچی كرده ای و هم به بندگان خدا فایده می رسانی، چون بسا كه مطابق عمل تو را انجام بدهند و تو هم مانند آنان اجر و پاداش ببری - اگر سبب عملشان تو باشی -؛ زیرا كه سنت حسنه ای را بر پای دارد؛ اجر و پاداش هر كس كه بدان عمل كرده، برای او هم خواهد بود ( 196 ) .

تو چه می دانی؟ شاید در بین مردم كسی هم باشد كه بخواهد مانند تو عمل كند، در نتیجه راه را بر شیطان سد نماید و عبادت خدای رحمان را منتشر سازد كه از ائمه معصومین عليهم‌السلام در این باره آمده است:

571 - ( العاقل لا یفعل شیئامن الخیر ریاء ولا یتركه حیاء ) .

یعنی: عاقل كسی است كه نه عمل خیر را از روی ریا انجام می دهد و نه آن را به خاطر شرم و حیاء، ترك می كند .

تنبیه دوم

شیطان را در اینجا نیرنگ دیگری است ظریف تر از اول، پس باید در بستن راهش نهایت كوشش را بنمایی. و مبادا او را بر فتح این باب، قدرت بدهی كه اگر این باب گشوده شود، قدرت بر گشودن سایر ابواب را نیز پیدا می كند و آن این است كه به تو می گوید:

عمل را ترك كن تا مبادا مردم به تو حسن ظن پیدا كنند و به واسطه آن مشهور گردی؛ چون محبوبترین بندگان نزد خدا، با تقواترین و مخفی كارترین آنان هستند ( 197 ) ، بنابر این، اگر بین مردم به عبادت معروف گردی، بهره ای از آن نصیبت نخواهد شد. آنچه بر تو واجب است این است كه متوجه قلب خودت باشی كه هرگاه دل، یكی شد اگر مردم هم تو را ببینند و مشهور هم گردی، گناهی بر تو نیست، پس چه مردم بدانند و چه ندانند، تفاوتی نخواهد داشت.

مضافا به اینكه مگر می شود مشهور نشوی در حالی كه خداوند متعال، خود فرموده است:

( علیك ستره و علی اظهاره ) ( 198 ) .

یعنی: بر تو لازم است (عمل و دعای را) بپوشانی، ولی من بر خودم اظهار آن را لازم كرده ام .

بلكه باید قلب خودت را از تمایل به حب اظهار عبادت حفظ نمایی و تفكر كنی و اهمیت ندهی به اینكه مردم تو را بستانید یا مذمت كنند پس باید نسبت به آنان بی میل باشی. و نیز فكر كنی كه روز قیامت به عمل خود، احتیاج داری و نیز نعمتهای آخرت را در نظر بیاوری.

بنابر این، نباید عمل را ترك كنی؛ چون هر آفتی كه هست، در ترك عمل است، این عمل است كه شیطان، را طرد كرده، موجب خشوع می شود، نفس را نشاط داده او را به كار كردن آخرت تشویق می نماید، اما ترك عمل، آثار درست بر ضد اینهاست.

در اینجا ممكن است اشكالی به ذهنت بیاید و آن اینكه:

بسیاری از كارهای نیك مانند دعا را ترك می كنم؛ چون نمی توانم آنها را از روی اخلاص حقیقی انجام بدهم، بنابر آنچه در معنای اخلاص از حضرت رسول صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گذشت كه فرمود:

( ما بلغ عبد حقیقه الا خلاص حتی لا یحب ان یحمد علی شی من عمل الله ) ( 199 ) .

یعنی: هرگز بنده ای به باطن و حقیقت اخلاص نمی رسد، مگر آنكه دوست نداشته باشد در برابر عملی كه برای خدا انجام داده، او را ستایش كنند .

چه بسا انسان، عملی را مخلصا لله انجام می دهد ولی اگر مردم آن را بفهمند، صاحبش را حمد و ثنا كنند و او هم از این كار مردم خوشحال شود كه جز افرادی اندك، كسی از این حالت جدا نیست.

و نیز گاهی اوقات، انسان نماز و دعایش خالص برای خداوند سبحان است، اما اگر كسی از كار او مطلع گردد، خوشحال می شود و شما هم گفتید كه روانه تنها موجب نابودی ثواب می گردد، بلكه خود عذابی دردناك را در پی دارد.

مفسرین قرآن كریم از سعید بن جبیر روایت كرده اند گفته است: مردی نزد پیامبر اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و گفت:

من در راه خدا انفاق می كنم، صله رحم می نمایم و این را جز برای رضای خدا انجام نمی دهم، اما وقتی مردم این كارهای مرا ذكر می كنند و ستایشم می نمایند، خوشحال می شوم و از خود، راضی می گردم، رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم (این را كه شنید) ساكت شد و چیزی نگفت تا اینكه آیه كریمه نازل شد و فرمود:

( قل انما انا بشر مثلكم یوحی الی انما الهكم اله واحد فمن كان یرجوا لقاء ربه فلیعمل عملا و لا یشرك بعباده ربه احدا ) ( 200 ) .

یعنی: بگو همانا من هم بشری مانند شما هستیم، بر من وحی می شود كه معبود شما معبود واحدی است، پس هر كس امید به دیدار پروردگارش دارد، عمل صالح انجام دهد واحدی را شریك او قرار ندهد .

تحقیق مطلب این است كه: خوشحال از اطلاع مردم دو قسم است؛ محمود و پسندیده و مذموم و ناپسند كه محمود آن خود سه گونه است:

اول - قصد و هدفش، مخفی داشتن عمل و اخلاص برای خداوند سبحان بود، اما وقتی كه مردم از كارش مطلع شدند می فهمد كه این خداوند متعال است كه آنان را مطلع ساخته و عمل جمیل را برایشان آشكار كرده تا بنده اش را تكریم كند و تفضلی بر او بنماید و این از صفات اوست مگر نمی بینی او را اینگونه می خوانند كه:

( یا من اظهر الجمیل و ستر القبیح ) ( 201 ) .

یعنی: ای كه زیبایها را آشكار و زشتیها را پنهان می داری.

و در وحی خداوند آمده است كه:

572 - ( عملك الصالح علیك ستره و علی اظهاره ) .

یعنی: بر تو است پوشاندن عمل صالحت و بر من است آشكار نمودن آن .

از اینجا می تواند نتیجه بگیرد كه خداوند متعال چه نیكو با وی رفتار كرده و به او لطف نموده است؛ چون بنده، هم اطاعتش را می پوشاند و هم معصیتش را اما خداوند متعال به واسطه كرمش، معصیت را پوشیده نگه داشته و اطاعت را آشكار نموده است كه هیچ لطفی برتر از پوشاندن زشتیها و اظهار نیكیها نیست، در نتیجه خوشحالی بنده در این صورت به خاطر رفتار خداست نه به خاطر ستایش مردم و حصول مقام و منزلت در قلب آنان.

( قل بفضل الله و برحمته فبذلك فلیفر حوا ) ( 202 ) .

یعنی: ای پیامبر! به خلق بگو كه شما فقط باید به فضل و رحمت خدا شادمان شوید .

دوم - از آشكار گردیدن جمیل و پوشیده شدن قبیح در دنیا نتیجه بگیر كه پس خداوند متعال در آخرت نیز همینگونه با او رفتار خواهد كرد؛ چون رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده است:

573 - ( ما ستر الله علی عبد فی الدنیا الا ستر علیه فی الاخره ) .

یعنی: خداوند سبحان در دنیا (چیزی را) بر بنده ای نپوشاند مگر آنكه در آخرت هم (آن را) پوشیده می دارد .

سوم - از اینكه مردم اهل طاعت را ستایش می كنند، خوشحال شود ( 203 ) ، در برابر كسانی كه اهل طاعت را دشمن می دارند، بر آنان حسادت می وزند و مورد تمسخرشان قرار می دهند و در نهایت، به ظاهر سازی، متهمشان می نمایند، چنین خوشحالی مذموم نیست و علامت اخلاص در این خوشحالی آن است كه اطلاع مردم موجب ازدیاد عمل او نگردد و بر نشاطش نیفزاید، اگر چنین شد بداند كه ریا كار است و باید نهایت تلاشش را در برطرف ساختن آن، به كار بندد كه در غیر این صورت از هالكین خواهد بود.

و اما خوشحالی مذموم:

اگر شادی اش به خاطر این باشد كه نزد مردم، جایگاه و منزلتی داشته باشد تا او را ستایش كنند و نیازهایش را برطرف سازند و احترام و تكریمش نمایند این خوشحالی، ریای حقیقی است و عمل را نابود ساخته بلكه آن را از دیوان حسنات، به دیوان سیئات منتقل می سازد و به جای آنكه صاحبش را به درجات بهشت بالا ببرد او را در دركات جهنم فرو خواهند برد.

ریشه و انگیزه ریا

اصل و ریشه ریا، دوستی دنیا، فراموشی آخرت، تفكر كافی نداشتن در آنچه نزد خداست (كه باقی می ماند) و تامل شایسته نكردن در آفات دنیا و عظمت نعمتهای اخروی است، ریشه تمام اینها دوستی دنیا و شهوات است كه خود سر آمد هر خطاست ( 204 ) و منبع هر گناه؛ چون اگر عبادت برای خداوند متعال باشد از هر نا خالصی، تهی خواهد بود و از آن غیر از خدا و نعمتهای اخروی اراده نمی گردد كه میل انسان به حب جاه و مقام در قلوب مردم و علاقه به نعمتهای دنیوی، دل را می میراند و مانع از تفكر در عاقبت كار و روشن شدن به نور علوم ربانی می گردد.

سوال:

كسی كه از درون و باطن خود، ریا را خوش نداشته بلكه مورد نفرتش باشد، عملش را فقط برای خدا انجام بدهد و اطلاع مردم، نشاط و تحركی در او ایجاد نكند، بلكه بود و نبود آنان نزدش مساوی باشد، نه كمیتش را تغییر بدهد و نه كیفیتش را، چنین فردی عقلا با خبر شدن مردم را خوش ندارد، اما با این وصف، طبعش بدان مایل است و از آن خوشحال می شود، ولی همین خوشحالی و میل طبع نیز نزد او ناخوش است و عقلش از آن كراهت دارد و در این كار بر نفس خود عیب می گیرد، آیا چنین فردی در زمره ریا كاران است؟

جواب:

خداوند سبحان بندگان را به اندازه طاقتشان تكلیف فرمود و جلوگیری شیطان از وسوسه كردن در حد طاقت و وسع بشر نیست كه طبعش را از آن برگرداند و اصلا به سوی شهوات، تمایل و اشتیاق نشان ندهد، چنین چیزی برای انسان غیر مقدور است و به همین خاطر است كه پیامبر اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به بندگان بشارت عفو داد تا مایوس نشوند و در تنگنا قرار نگیرند، به خداوند متعال نزدیك گردند و در رحمت واسعه اش طمع ورزند آنجا كه فرمود:

574 - ( عفا الله لامتی عما حدثت به انفسها ما لم تنطق به او تعمل به ) .

یعنی: خداوند سبحان، خواطر درونی را بر امت من بخشید ما دام كه آن را به زبان نیاورند یا بدان عمل نكنند .

علتش هم این است كه حركت زبان و اعضای بدن، تحت قدرت انسان است به خلاف خطرات و تو همان و وسوسه های قلب، این مسئله روشنی است كه هر عاقلی آن را می یابد.

بله، باید با این خطرات ذهنی از طریق تفكر در اموری كه بر ضد آنهاست مقابله نمود، بدین نحو كه عواقب كارها را سنجید و ادله عقلی و نقلی را مورد بررسی قرار داد كه اگر این كار را كرد، نهایت تكلیف خوش را انجام داده است، چون ابتدائا از طرف شیطان، تو همان و تخیلاتی القا می شود كه انسان را به سوی دریا تحریك می نماید و در درجه بعد، نفس اماره بدان میل نشان می دهد، كسی كه این دو را خوش نداشته باشد، نشانه ایمان قبلی اوست.

درمان عملی ریا

اخلاص (كه حالت سلامتی از مرض ریا می باشد) آن است كه ظاهر و باطن انسان یك باشد. به كسی گفته شد: كار تو آشكار باشد.

پرسید: چگونه آشكار باشد؟

گفت: كاری انجام بده كه اگر مردم مطلع شدند، از آن شرم نكنی.

این كلام از سید اوصیاء مكمل اولیا، مرشد علما، امام اتقیا، پدر ائمه امنا، امیر المومنین عليه‌السلام گرفته شده كه فرمود:

575 - ( ایاك و ما تعتذر منه فانه لا تعتذر من خیر، و ایاك و كل عمل فی السر تستحی منه فی العلانیه، و ایاك و كل عمل اذا ذكر لصاحبه انكره ) .

یعنی: عملی كه بخواهی از آن عذر خواهی كنی، انجام نده كه كار خیر، عذر خواهی ندارد. و در خفاء كاری نكن كه اگر آشكار گردد، از آن شرم داشته باشی. و نیز بر حذر باش از هر فعلی كه اگر آن را به یاد صاحبش بیاورند، انكارش می كند .

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

576 - ( ان اعلی منازل الایمان درجه واحده من بلغ الیها فقد فاز و ظفر و هوان ینتهی بسریرته فی الصلاح الی ان لا یبالی بها اذا ظهرت ولا یخاف عقباها اذا استترت ) .

یعنی: برترین مقام ایمان یك درجه ای است كه هر كس بدان برسد پیروزی و رستگار می گردد و آن این است كه آنچنان كارهای مخفیانه انسان، صالح و شایسته پوشیده ماندن - بترسد .

از آن حضرت سوال شد كه نجات چیست؟ فرمود:

577 - ( ان لا یعمل العبد بطاعه الله یرید بها الناس ) .

یعنی: بنده، عملی انجام ندهد كه ظاهرش طاعت خدا باشد و باطنش برای مردم .

و از آن حضرت روایت است كه فرمود:

578 - ( ان الله لا یقبل عملا فیه مثقال ذره من ریاء ) .

یعنی: خداوند متعال عملی را كه در آن مثقال ذره ای ریا، باشد قبول نمی كند .

و نیز از آن حضرت در مورد سه گروه:

1 - كسی كه در راه خدا كشته شد.

2 - كسی كه مالش را در راه خدا صدقه داد.

3 - كسی كه كتاب خدا را قرائت نمود. (به علت اینكه كارهایشان برای خدا نبود) روایت شده است كه فرمود:

579 - ( ان الله عزوجل یقول لكل واحد منهم: كذبت بل اردت ان یقال: فلان قاری ء ) .

یعنی: خداوند عزیز و جلیل به هر یك از این سه گروه می گوید: دروغ می گوید بلكه می خواستی بگویند فلانی بخشیده است، دروغ می گویی بلكه می خواستی بگویند فلانی شجاع است. و دروغ می گوید بلكه می خواستی بگویند فلانی قاری قرآن است .

بنابر این، رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خبر داد كه اینان برای عملشان ثوابی ندارند.

و فرمود:

580 - ( ان اخوف ما اخاف علیكم الشرك الاصغر ) .

یعنی: ترسناكترین چیزی كه از آن بر شما هراس دارم، شرك كوچك است .

پرسیدند: شرك كوچك چیست ای رسول خدا؟! فرمود:

الریاء، یقول الله عزوجل یوم القیامه اذا جازی العباد با عمالهم: اذهبوا الی الذین كنتم تراوون فی الدنیا هل تجدون عندهم ثواب اعمالكم؟.

یعنی: ریاست، كه روز قیامت وقتی خداوند عزیز و جلیل به بندگانش پاداش اعمالشان را می دهد می فرماید: به طرف كسانی كه در دنیا در برابرشان ریا می كردید، بروید و ببینید آیا به كارهای شما ثوابی می دهند؟.

در حدیث آمده است كه:

581 - ( یومر بر جال الی النار فیوحی الله سبحانه الی مالك خازن النار: یا مالك، قل للنار: لا تحرق لهم اقداما كانوا یمشون بها الی المساجد، و قل للنار: لا تحرق لهم وجوها فقد كانوا یسبغون الوضوء و قل للنار: لا تحرق لهم ایدیا فقد كانوا یرفعونها الی بالدعاء و قل للنار: لا تحرق لهم السنه فقد كانوا یكثرون تلاوه القران، فیقول لهم مالك: یا اشقیاء ما كانت اعمالكم فی الدنیا؟ فیقولون: كنا نعمل لغیر الله، فیقول لهم: خذوا بثوابكم ممن عملتم له. )

یعنی: روز قیامت فرمان می رسد كه عده ای را به سوی آتش ببرید، خداوند سبحان به مالك خزانه آتش می گوید:

ای مالك! به آتش بگو: پاهای اینان را نسوزان؛ چون با آن پاها به مسجد می رفتند. با آتش بگو: صورتهایشان را نسوزان؛ چون وضوی كاملی انجام می دادند. به آتش بگو: دستانشان را نسوزان؛ چون آنها را برای دعا به سمت من بلند می كردند. به آتش بگو: زبانهایشان را نسوزان؛ چون بسیار قرآن تلاوت می نمودند.

در اینجا مالك خزانه آتش به اینان خطاب كرده می گوید: ای بدبختها (با این همه اوصاف) در دنیا چه كردید (كه گرفتار آتش جهنم شده اید) می گویند: ما برای غیر خدا كار می كردیم. می گوید: پاداشتان را از كسی كه برای او كار كرده اید، بگیرید .

از جمله اموری كه در درمان مرض ریا، موثر است، تفكر در عاقبت امر ریا كاری است، یك مومن مسلمان باید بیندیشد كه:

ریا موجب غضب الهی است و انسان را در دنیا و آخرت، خوار و ذلیل می سازد؛ زیرا روز قیامت در برابر دید همگان ندا می رسد:

ای گنهكار! ای خیانتكار! و ای ریا كار! آیا شرم نداری كه در برابر طاعت خداوند متاع زود گذر دنیایی را خریدی، مراقب قلوب بندگان بودی، اما دیدن سلطان روز قیامت برایت هیچ ارزشی نداشت، خود را محبوب خلق كردی و در مقابل، غضب رب العامین را مهیا نمودی، با عمل به ظاهر الهی، خود را در برابر مردم زینت دادی و از طریق دوری از خدا به آنان تقرب جستی، رضایت مردم را طلب كردی و نا رضایتی او را فراهم آوردی، آیا نزد تو كسی كوچكتر و پایین تر از خدا نبود؟

بنده، باید در این بدبختی فكر كند كه از طرفی، وقتی خود را برای بندگان ظاهر الصلاح جلوه داد و اعمالش را به خاطر آنان از بین برد، از آنان چه نفعی عاید او می شود؟ و از طرف دیگر، ثواب كارهایی كه اگر واقعا خالصالوجه الله باشد و با ریا فاسد نشود، چه مقدار است، این دو را با هم مقایسه كند. و نیز بنگرد كه تمام آن كارهایی كه می بایست در ترازوی اعمالش در كفه حسنات قرار گیرند به واسطه ریا، فاسد شدند و در كفه سیئات و گناهان قرار گرفتند كه اگر ریا جز تبدیل حسنات به سیئات، ضرر دیگری نداشت، كافی بود كه انسان آن را ترك نماید.

حسناتی كه می توانست به واسطه آنها به رتبه صدیقین برسد، اما الان به درك سافلید پایین آمده، چه حسرتی كه قطع نمی شود! و چه لغزشی كه قابل بخشش و چشم پوشی نیست! اینها همه به اضافه خواری و توبیخ روز قیامت در برابر چشم تمام بینندگان و به اضافه گرفتاریهای دنیاست؛ چون فرد ریاكار، می خواهد قلوب همه مردم را به دست بیاورد ولی چنین چیزی هرگز به دست آوردنی نیست، اگر عده ای را راضی نگه دارد، عده دیگر ناراضی می شوند؛ چون بعضی از مردم طوری هستند كه تا دیگران ناراضی و ناراحت نشوند، اینان راضی نمی گردند و كسی هم كه بخواهد در برابر نارضایتی خدا، رضایت مردم را جلب كند، هم خدا از او ناراضی می شود و هم مردم را از خود ناراضی می گرداند.

علاوه بر این، غرض و انگیزه انسان از مدح دیگران چیست و چرا مذمت الهی را در برابر ستایش مردم، خریدار است؟ و حال آنكه مردم هر چه او را بستایند، نه می توانند روزی او را زیاد كنند و نه بر عمرش بیفزایند و نه در شداید روز قیامت كه انسان هیچ ندارد و فقرش در آنجا ظهور می كند، می توانند منفعتی به او برسانند.

اگر كسی به قصد طمع در اموال مردم ریا كند، باید بداند كه روزی رسان واقعی خداست و بخشش او بهترین بخششها، كسی كه در خلق خدا طمع می كند از ذلت و خواری به دور نیست و اگر به مراد هم برسد، از منت و پستی خالی نمی باشد، چگونه انسان عاقل با امید كاذب و تو هم فاسد روزی الهی را ترك می كند؟

امیدی كه گاهی به انجام می رسد و گاهی خطا می رود و اگر هم به انجام برسد لذتش به رنج منت و ذلتش نمی ارزد، به علاوه همینكه از راه منت و ذلت به دست آورده را خداوند متعال جزء روزیهایی كه می بایست به او بدهد و سهمیه اش بوده به حساب می آورد، پس سزاوار است انسان عاقل این امور ار در نظر بگیرد كه در این صورت، دل از آن بر می كند و با قلبش به سوی خدا روی می آورد، چون عاقل هرگز به چیزی كه ضررش زیاد است میل نشان نمی دهد.

افزون بر این، اگر مردم بدانند در باطن این فرد چه می گذرد و بدانند كه عملش ریایی بوده و فقط در ظاهر، اخلاص نشان داده، بر او خشم می گیرند و خداوند متعال هم از اسرار او پرده بر می دارد تا او را مبغوض خلق نماید و به مردم بشناسانند.

اما اگر واقعا برای مردم، خلوص می داشت، خداوند سبحان هم پرده از اخلاص باطنی اش برداشته او را محبوب خلق ساخته، بلكه مردم را مسخر و مطیع او قرار می داد و زبانهایشان را به ستایش او می گشود. در روایت آمده است كه:

582 - مردی از بنی اسرائیل با خود گفت: عبادتی انجام بدهم كه نام من بر سر زبانها بگردد. مدتی گذشت و طاعات زیادی انجام داد، اما همینكه در برابر مردم راه می رفت، می گفتند: فرد ظاهر ساز و ریا كاری است .

در اینجا بود كه به خود فرو رفت و گفت: خودت را به زحمت انداخته ای و عمرت را در هیچ، تباه كرده ای، سزاوار این است كه فقط برای خداوند سبحان كار كنی، در نتیجه نیتش را تغییر داد و كارهایش را برای خداوند متعال خالص ساخت، آنگاه هر وقت در بین مردم راه می رفت می گفتند: فرد پرهیز كار و با تقوایی است.

نظیر این حدیث، سخن خداوند متعال است كه می فرماید:

( علیك ستره و علی اظهاره ) ( 205 ) .

یعنی: بر توست پوشاندن عمل صالح و بر من است آشكار نمودن آن.

و نیز در قول معصومین عليهم‌السلام آمده است كه فرمودند:

( ان الله یقسم الثناء كما یقسم الرزق ) ( 206 ) .

یعنی: خداوند متعال ستایش و ثنا را تقسیم می كند همچنانكه روزی را تقسیم می نماید .

مضافا به اینكه اگر انسان نزد خداوند مذموم باشد، مدح و ستایش مردم، هیچ فایده ای برای او نخواهد داشت و بر عكس، اگر نزد خداوند محمود باشد، مذمت مردم هیچ ضرری به او نخواهد رساند.

چگونه مذمت و نیرنگ مردم به او ضرر می رساند در حالی كه رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرماید:

583 - ( من اثر محامد الله علی محامد الناس، كفاه الله موونه الناس ) .

یعنی: كسی كه به جای ستایش مردم به دنبال مدح و ستایش خدا باشد، خداوند متعال، خودش، او را در برابر مردم حفظ می كند و نیازهایش را برطرف می سازد .

و نیز فرمود:

584 - ( من اصلح امر اخرته اصلح الله امر دنیاه، و من اصلح ما بینه و بین الله اصلح الله ما بینه و بین الناس ) .

یعنی: كسی كه كار آخرتش را درست كند، خداوند متعال كار دنیایش را درست می كند و كسی كه بین خود و خدا را اصلاح نماید، خداوند سبحان بین او و مردم را اصلاح می نماید .

و دیگر از اموری كه سزاوار است بنده مذكر آن شود، این است كه شدت حاجت و نیازش در قیامت به ثواب اعمال را مد نظر داشته باشد كه قرآن كریم در مورد آن روز، می فرماید:

( یوم لا ینفع مال ولا بنون الا من اتی الله بقلب سلیم ) ( 207 ) .

یعنی: روزی كه نه مال، سود می دهد و نه فرزندان، مگر آن كس كه با قلبی سالم نزد خداوند بیاید .

( لا یجری والد عن ولده ) ( 208 ) .

یعنی: (روزی كه) هیچ پدری كیفر فرزند را به عهده نگیرد.

روزی كه حتی صدیقین به خود مشغولند و فریاد: نفسی نفسی سر می دهند تا چه رسد به دیگران.

بنابر این، باید برای آن روز، پاكترین اعمال را به همراه خود برد؛ چون مسافری كه قصد سرزمین دور و هراسناك را دارد، فقط طلای خالص ناب، به همراه خود می برد تا سبكبارتر باشد و هنگام احتیاجش، بیشتر به او نفع برساند.

و چه حاجتی بزرگتر از نیازمندی روز قیامت و چه عملی نافع از عمل خالص برای خدا؟ چنین چیزی، نفیس ترین ذخیره است و سبكترین بار، بلكه روز قیامت، عملانسان را حمل می كند نه انسان، عمل را كه در تفسیر آیه شریفه ذیل آمده است:

( و ینجی الله الذین اتقوا بمفازتهم ) ( 209 ) .

یعنی: خداوند سبحان، متقین را به سبب راه رستگاری كه در پیش گرفته بودند، می رهاند .

585 - ( ان العمل الصالح یقول لصاحبه عند اهوال القیامه: اركبنی ولطال ما ركبتك فی الدنیا، فیركبه و یتخطی به شدائدها ) .

یعنی: میان ترسها و وحشتهای روز قیامت، عمل صالح به صاحبش می گوید: بر من سوار شود كه مدت زیادی در دنیا من بر سوار بودم، در اینجا صاحب عمل صالح، سوارش می شود و او هم وی را از سختیهای قیامت، عبور می دهد .

داود بن فرقد از حضرت صادق عليه‌السلام روایت كرده است كه فرمود:

586 - ( ان العمل لیمهد لصاحبه فی الجنه كما یرسل الرجل غلامه بفراشه فیفرش له ) .

یعنی: عمل صالح برای صاحبش بهشت را فرش كرده و آماده می نماید، همچنانكه انسان، غلامش را جلوتر از خود می فرستد تا آن محل را برایش فرش نماید .

آنگاه حضرت این آیه را تلاوت فرمودند:

( و من عمل صالحا فلا نفسهم یمهدون ) ( 210 ) .

یعنی: آنانكه كاری شایسته كرده اند، برای خود آسایشگاهی فراهم نموده اند .

بنابر این، اگر كسی در قلبش، قیامت و سختیهای آن منازل رفیعه نزد خداوند سبحان را حاضر كند، هر چه را كه در زندگی دنیا به خلق مربوط می شود كه (نه تنها راحتی ندارد بلكه) توام با كدورت و ناخوشیهاست، حقیر و كوچك می شمارد و تمام همتش را یكی می كند و قلبش را متوجه خدا می نماید و از ذلت ریا و قساوت قلوب خلق، رهایی می یابد، در نتیجه از اخلاصش نورهایی بر قلبش پرتو افكن می شود و به سبب آن، سعه صدر پیدا كرده زبانش به نطق می آید و ابواب الطاف الهی بر او گشوده می گردد تا جایی كه هر لحظه انس و الفتش به خدا و وحشتش از مردم، بیشتر می گردد، دنیا را پست و كوچك و آخرت را بزرگ می شمارد، دیگر خلق در قلب او جایگاهی ندارند.

خلاصه اینكه: انگیزه ریا از او برطرف می شود، تنهایی را اختیار می كند و خلوت را دوست می دارد، ابرهای رحمت چون رگباری بر او می بارد و زبانش به حكمتهای نغز، گشوده می گردد كه در خبر از پیامبر اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسیده است:

587 - ( من اخلص لله اربعین یوما فجر الله ینابیع الحكمه من قبله الی لسانه ) .

یعنی: كسی كه چهل روز خود را برای خدا خالص كند، خداوند متعال چشمه های حكمت را از قلب او بر زبانش می جوشاند .

عبید بن زراره از امام صادق عليه‌السلام روایت كرده است كه فرمود:

588 - ( ما من مومن الا و قد جعل الله له من ایمانه انسا یسكن علیه حتی لو كان علی قله جبل لم یستوحش ) .

یعنی: هیچ مومنی نیست مگر آنكه خداوند سبحان از ایمان او انس و الفتی برایش قرار می دهد تا در كنار آن، آرام گیرد كه حتی اگر بر قله كوهی هم باشد، وحشت نكند .

حلبی از امام صادق عليه‌السلام روایت كرده است كه فرمود:

589 - ( خالط الناس تخبرهم و متی تخبرهم تقلهم ) .

یعنی: با مردم درآمیز تا آنان را آزمایش كنی و چون آزمایششان كردی، آنان را دشمن خواهی داشت .

از امام حسن عسكری عليه‌السلام روایت است كه فرمود:

590 - ( الوحشه من الناس علی قدر الفطنه بهم ) .

یعنی: وحشت از مردم به اندازه درك آنان است .

كعب الاحبار روایت كرده است كه خداوند متعال به پیامبری فرمود:

591 - ( ان اردت لقائی غدا فی حظیره القدس فكن فی الدنیا غریبا فریدا وحیدا محزونا مستوحشا كالطیر الوحدانی الذی یطیر فی الارض المفقره و یاكل من رووس الاشجار المثمره، فاذا كان اللیل اوی الی و كره و لم یكن مع الطیر الا استئناسا بی واستیحاشا من الناس ) .

یعنی: اگر می خواهی فردای قیامت مرا در بهشت ملاقات كنی، باید در دنیا غریب، تنها، محزون و وحشت زده باشی؛ چون پرنده تنهایی كه در سرزمینهای خالی (و بی سكنه) به تنهایی پرواز می كند و از بالای درختان میوه دار، می خورد و چون شب فرا رسید، در آشیانه خود ماری می گیرد كه این پرنده فقط با من مانوس و از مردم وحشت زده است .

و از دختر گرامی رسول خدا و مادر ائمه اطهار عليهم‌السلام روایت شده كه فرمود:

592 - ( من اصعد الی الله خالص عبادته اهبط الله عزوجل الیه افضل مصلحته ) .

یعنی: كسی كه عبادت پاك و خالص خود را به بالا بفرستد، خداوند عزیز و جلیل، بهترین مصالحش را بر او نازل می گرداند .

و از امام باقر عليه‌السلام روایت است كه فرمود:

593 - ( لا یكون العبد عابدا حق عبادته حتی ینقطع عن الخلق كلهم الیه فهو یقول: هذا خالص لی فیقبله بكرمه ) .

یعنی: هرگز بنده، عابد حقیقی و بنده واقعی نمی گردد مگر آنكه از تمام مخلوقات، قطع نظر كرده، تنها چشم به خدا داشته باشد كه در این صورت خداوند متعال می گوید: این تنها برای من است در نتیجه به كرمش، آن را می پذیرد .

و نیز از امام صادق عليه‌السلام روایت شده است كه فرمود:

594 - ( ما انعم الله عزوجل علی عبد اجل من ان لا یكون فی قلبه مع الله عزوجل غیره ) .

یعنی: خداوند متعال به هیچ بنده ای، نعمتی بزرگتر از اینكه در قلبش غیر از خدای عزیز و جلیل چیزی دیگری نباشد، نداده است .

و به هشام به حكم فرمود:

595 - ( یا هشام، الصبر علی الوحده علامه قوه العقل، فمن عقل عن الله اعتزل من اهل الدنیا و الرغبین فیها و رغب فیما عند الله، و كان الله انیسه فی الوحشه، و صاحبه فی الوحده، و غناه فی العیله، و معزه فی غیر عشیره. یا هشام، قلیل العمل مع العلم مقبول مضاعف، و كثیر العمل مع الجهل مردود ) .

یعنی: ای هشام! بر تنهایی صبر كردن، نشانه قوت عقل است، هر كس معارف الهی را فهمید و درك كرد، از اهل دنیا و متمایلین به آن كناره می گیرد و نسبت به آنچه نزد خداست میل پیدا می كند، چنین فردی در وحشت، با خدا مانوس است و در تنهایی با او همراه، در فقر، او را بی نیاز می كند و در بی یاوری او، عزیزش می سازد. ای هشام! عمل كم با وجود علم، مقبول است افزون نیز می گردد ولی عمل بسیار در صورت جهل، مردود می باشد .

و از امام جواد عليه‌السلام نقل است كه فرمود:

596 - ( افضل العباده الا خلاص ) .

یعنی: برترین عبادت، اخلاص است .

و نیز از امام هادی عليه‌السلام مروی است فرمود:

597 - ( لو سلك الناس و ادیا وسیعا لسلكت وادی رجل عبد الله وحده مخلصا ) .

یعنی: اگر همه مردم به یك طرف بروند من به طرف فردی می روم كه از روی اخلاص، تنها بنده خداست .

و از امام عسكری عليه‌السلام رسیده است كه فرمود:

598 - ( لو جعلت الدنیا كلها لقمه واحده لقمتها من یعبد الله مخلصا لرایت انی مقصر فی حقه، ولو منعت الكافر منها حتی یموت جوعا و عطشا ثم اذقنه شربه من الماء لرایت انی قد اسرفت ) .

یعنی: اگر تمام دنیا به صورت یك لقمه در آید و آن را بخورد بنده مخلص خدا بدهم، به نظرم در حق او كوتاهی كرده ام و اگر جلوی كافر را بگیرم تا گرسنه و تشنه جان بدهد، آنگاه یك جرعه آب به او بچشانم، به نظرم اسراف نموده ام.

تا اینجا، درمانهای علمی كه موجب بركندن نهالهای ریا و مسدود سازنده راهها و روزنه های هوس و هوی بود، بیان گردید و اما:

درمان عملی ریا

باید نفس را به مخفی ساختن عبادات، عادت داد و درها را پشت سرش بست، همچنانكه بد كاران را زندانی می كنند، و به علم و آگاهی خداوند قانع شود.

مبادا با خود نزاع كند كه دیگران هم از اعمالش آگاهی پیدا كنند، كه دارویی از این بهتر وجود ندارد.

حضرت عیسی عليه‌السلام به حواریین می فرمود:

599 - ( اذا صام احدكم صوما احدكم صوما فلیدهن راسه ولحیته و یمسح شفتیه بالزیت لئلا یری الناس انه صائم، و اذا اعطی بیمینه فلیخف عن شماله، و اذا صلی فلیرخ ستر بابه، فان الله یقسم الثناء كما یقسم الرزق ) .

یعنی: هرگاه یكی از شما روزه ای گرفت، موی سر و صورتش را روغن مالی كند و بر دو لبش زیتون بمالد تا مردم نفهمند او روزه دار است. و اگر با دست راستش چیزی بخشید، آن را از دست چپش مخفی بدارد. و اگر نماز می گزارد، پرده در را بیفكند (تا كسی او را نبیند)؛ زیرا همان خدایی كه روزی را تقسیم می كند، ثنا و ستایش را نیز تقسیم می نماید .

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

600 - ( ان فی ظل العرش ثلاثه یظلهم الله بظله یوم لا ظل الا ظله: رجلان تحابا فی الله و افترقا علیه. و رجل تصدق بیمینه صدقه فاخفاها عن شماله. و رجل دعته امراه ذات جمال فقال: انی اخاف الله رب العامین ) .

یعنی: خداوند متعال در روزی كه سایبانی جز سایبانی او نیست، سه گروه را در سایه عرش قرار می دهد: دو فردی كه برای رضای خدا با هم دوست شوند و به همان قصد، از هم جدا گردند. فردی كه با دست راستش صدقه ای بدهد و آن را از دست چپش، مخفی بدارد. و مردی كه زن زیبایی، او را به سوی خود بخواند اما وی در پاسخ بگوید: من از خدای رب العامین من ترسم .

حفص بن بختری روایت كرده است كه گفت: شنیدم حضرت صادق عليه‌السلام می فرماید:

601 - ( حدثنی ابی عن ابائه علیهم السلام ان امیر المومنین عليه‌السلام قال لكمیل بن زیاد النخعی: تبذل ولا تشهر، ووار شخصك ولا تذكر، و تعلم و اعمل، واسكت تسلم، تسر الابرار، و تغیظ الفجار، ولا علیك اذا عرفك الله دینه ان لا تعرف الناس ولا یعرفونك ) .

یعنی: پدرم از پدرانش از امیر المومنین عليه‌السلام نقل كرده است كه به كمیل به زیاد نخاعی فرمود: بخشش كن ولی مشهور نشو. خود را پنهان نما و در خاطره ها نیندازند. علم بیاموز و عمل كن. ساكت باش تا سالم بمانی. نیكان را مسرور و تبهكاران را به خشم آور. اگر خداوند دینش را به تو بشناساند دیگر چه باك كه نه تو مردم را بشناسی و نه مردم تو را بشناسند .

توجه

اگر عمل را مخفیانه انجام داده ای و فهمیدی كه خالصا لله انجام گرفته، مبادا بعدا آن را فاش سازی و با خود بگویی: علم از روی اخلاص بود و در دیوان حسنات نوشته شد .

آنگاه آن را علنی نمایی و همت و تلاشت بر كتمان آن كم گردد، بلكه محققا بدانكه آشكار كردن عمل بعد از انجامش مانند آشكار نمودن از ابتدای كار می باشد، پس باید از ضایع ساختن آنچه در راهش، خود را به رنج انداخته ای، جدا پرهیز كنی كه مبادا آن را از دیوان اعمال مخفی به دیوان اعمال مخفی به دیوان اعمال آشكار منتقل سازی كه در این صورت حتی اگر اخلاصت هم باقی و برقرار باشد (ضرر كرده ای چون) شصت و نه قسمت آن را از بین برده ای؛ زیرا از معصومین عليهم‌السلام روایت شده است كه فرموده اند:

602 - ( ان فضل عمل السر علی الجهز سبعون ضعفا ) .

یعنی: برتری عمل مخفیانه بر عمل آشكار، هفتاد برابر است.

و از حضرت صادق عليه‌السلام نیز روایت است كه فرمود:

603 - ( من عمل حسنه سرا كتبت له سرا، فاذا اقربها محیت و كتب جهرا، فاذا بها ثانیا محیت و كتب ریاء ) .

یعنی: كسی كه كاری را در خفا انجام بدهد، در نامه به عنوان كار مخفیانه ثبت می گردد، اگر نزد دیگران به آن اقرار كند، صفت مخفیانه اش پاك شده به عنوان عمل آشكار، نوشته می شود. و اگر مرتبه دوم، بدان اقرار نماید، این هم پاك شده بحسابش ریا نوشته می گردد .

پس چه كلام شومی است و مصیبت بزرگی؟ ای كاش! انسان در آن زمان لال می شد و خاموش می گردید.

اما اگر كسی با نقل عمل خیرش بخواهد به برادر دینی، نفعی برساند و او را به نشاط آورد، در این صورت از معصومین عليهم‌السلام اجازه اظهار، داده شده است.

عجب (211)

این صف، موجب هلاكت انسان می گردد چنانچه رسول خدا عليه‌السلام فرمود:

604 - ( ثلاث مهلكات: شخ مطاع، و هوی متبع، و اعجاب المرء بنفسه، و هو محبط للعمل، و هو داعیه المقت من الله سبحانه ) .

یعنی: سه چیز موجب هلاكت و نابودی انسان است: بخلی كه از آن اطاعت شود، هوی و هوسی كه پیروی گردد. و عجب و غرور انسان به خود كه موجب نابودی عمل و باعث خشم خداوند سبحان است .

و نیز فرمود:

605 - ( لولا ان الذنب للمومن خیر من العجب ما خلی الله عزوجل بین عبدها المومن و بین ذنب ابدا ) .

یعنی: اگر گناه مومن از عجبش بهتر نبود، خداوند عزیز و جلیل او را هرگز در انجام گناه، آزاد نمی گذاشت .

امیر المومنین عليه‌السلام فرمود:

606 - ( سیته تسوك خیر من حسنه تعجبك ) .

یعنی: گناهی كه تو را ناراحت كند بهتر است از عمل نیكی كه تو را مغرور سازد ( 212 ) .

یعنی موجب ایجاد غرور و خود پسندی در تو گردد.

و فرود:

607 - ( لا حسب اعظم من التواضع، ولا وحده اوحش من الغجب ) .

یعنی: هیچ اصل و تباری بزرگتر از تواضع نیست و هیچ تنهایی، وحشتناكتر از عجب نمی باشد ( 213 ) .

از امام صادق عليه‌السلام از پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده است كه فرمود:

608 - ( اوحی الله تعالی الی داود: یا داود، بشر المذنبین، و انذر الصدیقین، قال: كیف ابشر المذنبین و انذر الصدیقین؟ قال: یا داود، بشر المذنبین بانی اقبل التوبه: و اعفو عن الذنب، و انذر الصدیقین ان لا یعجبوا با عمالهم فانه لیس عبد یتعجب بالحسنات الا هلك ) .

یعنی: خداوند متعال بر حضرت داود وحی فرستاد كه: ای داود! به گنهكاران بشارت بده و صدیقین را انذار نما. گفت: چگونه گنهكاران را بشارت و صدیقین را بیم دهم؟ فرمود: به گنهكاران بشارت بده كه من توبه را می پذیرم و از گناه در می گذرم. و صدیقین را بیم بده كه مبادا به خاطر اعمالشان مغرور شوند كه هرگز بنده ای به حسابش مغرور نشد مگر آنكه هلاك و نابود گردید .

در روایت دیگر آمده است:

( فانه لیس عبد ناقشه الحسنات الا هلك ) .

یعنی: هرگز بنده ای حسنات خود را تا آخر، محاسبه نكرد مگر هلاك گردید .

از امام باقر عليه‌السلام نقل است كه از پیامبر اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل فرموده است:

609 - ( قال الله تعالی: انا اعلم بما یصلح به امر عبادی، و ان من عبادی المومنین لمن یجتهد عبادته فیقوم من رقاده ولذیذ و ساده فیجتهد و یتعب نفسه فی عبادتی فاضربه با لنعاس اللیله و اللیلتین نظرا منی له و ابقاء علیه فینام حتی یصبح فیقوم ماقتا لنفسه و زاریا علیها، ولو اخلی بینه و بین ما یرید من عبادتی لذخله من ذلك العجب با عماله فیاتیه ما فیه هلاكه لعجبه با عماله و رضاه عن نفسه حتی یظن انه قد فاق العابدین و جاز فی عبادته حد التقصیر فیتباعد منی عند ذلك و هو یظن انه قد تقرب الی ) .

یعنی: خداوند متعال می فرماید: من مصالح بندگانم را بهتر می دانم؛ چون یك وقت بنده ای از بندگان مومن من، نهایت تلاش و كوشش را در انجام عبادت می نماید، از خواب طویل و رختخواب لذیذش بر می خیزد و خود را در عبادتم به زحمت می اندازد، اما من یكی، دو شب خواب را بر او مسلط می كنم، این به خاطر نظر و توجه من به اوست تا او را (در دین و اخلاص) باقی نگه دارم در نتیجه می خوابد (و موافق به نماز شب نمی گردد) و آنگاه كه بیدار می شود، بر نفس خود غضبناك است و از او خرده می گیرد و اگر من او را در انجام عبادتم آزاد می گذاشتم، او را عجب فر می گرفت و در نتیجه كاری می كرد كه هلاكتش در آن بود؛ چون به خود مغرور و از خود راضی گشته تا جایی كه گمان می برد بر تمام بندگان من فائق آمده و در عبادتم كوتاهی نكرده است و خلاصه از من دور می شد و حال آنكه به گمان خویش به من نزدیك شده شده است.

صاحب كتاب جواهر همین روایت را از طریق دیگر با مقداری زیادی، اینگونه نقل كرده است:

( فلا یتكل علی اعمالهم التی یعملونها فانه لو اجتهدوا و اتعبوا انفسهم و اعمارهم فی عبادتی كانوا مقصرین غیر بالغین ما یطلبون من كرامتی و التنعم فی جناتی و رفیع درجاتی فی جواری، ولكن رحمتی فلیبتعوا و الفضل منی فلیر جوا، والی حسن الظن بی فلیطمئنوا، فان رحمتی عند ذلك تداركهم و هی تبلغهم رضوانی و مغفرتی و البسهم عفوی فانی انا الله الرحمن الرحیم بذلك تسمیت ) .

یعنی: بنابر این، مبادا آنانكه اهل عمل هستند، بر عمل خود تكیه نمایند؛ چون اگر جد و جهد هم كند و خود را تمام عمر در راه عبادت من به زحمت وا دارند، باز هم تقصیر كارند و به آن كرامت و بهره وری در بهشت و درجات رفیع در جوار من، نخواهند رسید، بلكه باید رحمت مرا طلب كنند و به فضل من امیدوار باشند و به حسن ظنی كه به من دارند، مطمئن گردند كه در این صورت رحمت من جبران كار را كرده، ایشان را به مقام رضوان و مغفرت می رساند و لباس عفو مرا به تنشان می پوشاند كه من خداوند رحمان و رحیم هستم و به همین اسم هم نامگذاری گردیده ام .

از حضرت باقر عليه‌السلام روایت شده است كه فرمود:

610 - ( قال الله سبحانه: ان من عبادی المومنین لمن یسالنی الشی ء من طاعتی فاصرفه عنه مخافه الا عجاب ) .

یعنی: خداوند سبحان فرمود: بعضی از بندگان مومن از من توفیق بعضی طاعات را می خواهند، اما من توفیق آن عمل را از اینان بر می گردانم از ترس اینكه مبادا گرفتار خو پسندی گردند .

حضرت مسیح عليه‌السلام فرمود:

611 - ( یا معشر الحواریین، كم من سراج اطفاته الریح؟ و كم عابد افسدته العجب؟ ) .

یعنی: ای جماعت حواریین! بسا چراغی كه باد او را خاموش كرد و بسا عابدی كه خو پسندی، فاسدش نمود .

حقیقت عجب

حقیقت عجبآن است كه انسان عمل صالحش را بزرگ و زیاد بشمارد و از آن خوشحال گردد. ممكن است در اینجا سوالی به ذهن آید و آن اینكه:

گاهی اوقات: انسان از طاعت و عبادت خوشحال می شود ولی آن را بزرگ نمی شمارد؛ بلكه شادی اش به خاطر این است كه به آن عمل، موفق گردید و دوست دارد بیشتر از آن را انجام بدهد، چنین حالتی در هر انسانی وجود دارد كه اگر شبی را به نماز ایستاد، یا روزی را روزه گرفت، یا مقام شریف و دعا و عبادتی برایش حاصل شد، بدون شك، موجب شادی او می گردد، آیا چنین حالتی خود پسندی است و عمل را تباه كرده، انسان را در زمره متعجبین (یعنی خود بسندها) داخل می كند؟

در جواب باید گفت: عجبآن است كه انسان از عمل صالح كه خوشحال شد، به آن نازیده، آن را بزرگ بشمارد و خود را از حد تقصیر (در انجام وظایف و حق عبودیت) خارج بداند، این حالت است كه موجب هلاكت می شود و عمل را از حساب حسنات، به حساب سیئات، انتقال می دهد و آن را از درجات رفیع، به درك اسفل می كشاند.

سعد بن ابی خلف را حضرت صادق عليه‌السلام روایت كرده است كه فرمود:

612 - ( علیك بالجد، ولا تخرجن نفسك من حد التقصیر فی عباده الله و طاعته فان الله تعالی لا یعبد حق عبادته ) .

یعنی: همیشه كوشا باش و خود را از تقصیر در عبادت و طاعت خداوند خارج ندان، زیرا هرگز نمی توان خداوند متعال را آنگونه كه سزاوار است عبادت كرد .

اما سروری كه به همراهش تواضع برای خداوند جلیل و نیز شكر گزاری بر اینكه چنین توفیقی را عطا فرمود و از او توفیق ازدیاد عمل را خواستن باشد، نیكو و پسندیده است كه امیر المومنین عليه‌السلام فرمود:

613 - ( من سرته حسنته و ساءته سیئته فهو مومن ) .

یعنی: كسی كه عمل نیك، خوشحالش كند و كار بد، ناراحتش سازد، او مومن است .

و فرمود:

614 - ( لیس منا من لم یحاسب نفسه كل یوم، فان عمل خیرا حمد الله و استزاده، و ان عمل سوء استغفر الله ) .

یعنی: از ما نیست كسی كه خود را هر روز به حساب نكشد كه اگر خیری انجام داد، خدای را حمد كند و از او زیادی آن عمل را بطلبد، و اگر بدی مرتكب شد، از آن استغفار نماید .

و نیز فرمود:

615 - ( واعلموا عباد الله ان المومن لا یصبح ولا یمسی الا و نفسه ظنون عنده، فلا یزال زاریا علیها و مستزیدا لها، فكونوا كالسابقین قبلكم، و الماضین امامكم، قوضوا من الدنیا تقویض الراحل، واطورها طی المنازل ) .

یعنی: بدانید ای بندگان خدا! كه مومن، صبح و شام نمی كند مگر آنكه خود را متهم می داند و دائما بر آن خرده می گیرد و می خواهد هر چه بیشتر عمل كند، مانند كسانی كه قبل از شما آمدند و پیش از شما گذشتند، باشید، خیمه را از دنیا چون مسافر بر كنید و آن را برای طی منازل، در هم بپیچید .

درمان عجب

باید در عاقبت عجباندیشید كه موجب خشم پروردگار و نابودی عمل می گردد. باید فكر كرد كه این آیات و نشانه ها (و اعضای بدن) كه به وسیله آنها طاعت را انجام داده و بر آن قدرت پیدا كرده، آیا ملك خدا نیست؟

آیا غذایی كه او را بر پای داشت، روزی او نمی باشد؟

آیا نعمت سلامتی كه با آن توانست مراد خود را به انجام برساند، از نعمتهای او نیست؟

چه بسا فرد مریضی كه اگر او را مخیر كنند بین اینكه یا عاقبت را اختیار كن یا عبادت چند شبانه روزی را، او عافیت را برگزیند و در قیمت و بهایش، عبادت چندین شب را بپردازد.

اما تو برای قیام مقداری از شب، خود خواهی و خود پسندی می كنی و حال آنكه چه روزها و شبها، بلكه چه ماهها و سالها را با عافیت و سلامت گذرانده، پس عجب تو برای چیست؟

قیام تو به واسطه توفیق اوست، قدرت تمكن بر عبادت تو به واسطه عافیت اوست، نیرو و قوت تو به واسطه روزی اوست، كارهای تو به واسطه اعضا و جوارح اوست و تمام اینها در شب و روز او واقع شده است.

اینجاست كه باید عمل خود را در برابر نعمتهای او قیاس كنی، آیا برابری می كند؟ حتی به اندازه دو صددش؟

آیا توفیق تو در قیام به عبادات، نعمتی نیست كه باید شكرش را به جای بیاوری و بترسی از اینكه مبادا در انجام آن كوتاهی كرده، مواخذه گردی؟

خداوند متعال به حضرت داود عليه‌السلام وحی فرستاد كه:

616 - ( یا داود، اشكرنی، قال: و كیف اشكرك یا رب؟! و الشكر من نعمك تستحق علیه شكرا، قال: یا داود، رضیت بهذا الا عتراف منك شكرا ) .

یعنی: ای داود شكر مرا به جای بیاور. داود گفت: پروردگارا! چگونه می توانم شكر تو را به جای آورم در حالی كه شكر، خودش از نعمتهای تو است كه بر آن هم سزاوار شكر هستی؟ فرمود: ای داود! راضی شدم كه همین اعتراف را شكر تو قرار دهم .

باید تمام اعمال نیك و عبادات و طاعات خود را بر هر یك از نعمتهای الهی كه در آن تصرف می كنی تقسیم كنی، نظیر: غذا، آب و... كه در نتیجه، خواهی دید حتی اندكی از آن را كفاف نمی دهد.

گویند: روزی واعظی بر هارون الرشید وارد شد، هارون به او گفت: مرا موعظه كن.

واعظ گفت: ای خلیفه! اگر هنگام تشنگی شدید، به تو جرعه ای آب ندهند حاضر می شوی آن را به چه قیمتی بخری؟

هارون گفت: به نصف ملكم.

واعظ گفت: اگر نتوانی آن آب را دفع كنی، به چه قیمت حاضر می شوی این گرفتاری را از تو برطرف نمایند؟

هارون گفت: به نصف دیگر ملكم.

واعظ گفت: پس مبادا حكومتی كه قیمتش یك جرعه آب است، تو را بفریبد و مغرورت بسازد.

تو در شبانه روز چقدر كاسبی می كنی؟ یك كارگر، دو درهم، نگهبانی كه طول شب را بیدار است و كشیك می دهد، دو دانگ ( 214 ) ، صنعتگران و اهل حرفه مانند آشپز و نانوا و... تمام روز و مقداری از شب را در برابر چند درهم اندك، كار می كنند (اینها همه ارزش كارهای دنیایی است) اما اگر عملی را برای خدا انجام بدهی مثلا یك روز را روزه بگیری می فرماید:

617 - ( الصوم لی و انا اجزی به ) .

یعنی: روزه، مال من است و خودم پاداش آن را می دهم .

و نیز فرمود:

( اعددت لعبادی مالا عین رات، ولا اذن سمعت، ولا خطر بقلب بشر ) ( 215 ) .

یعنی: برای بندگانم چیزهایی فراهم كرده ام كه نه چشمی آن را دیده و نه گوشی آن را شنیده و نه به قلب بشری خطور كرده است .

همین یك روزی كه با آن همه رنج، تنها دو درهم می ارزید، وقتی به خداوند متعال ارتباط پیدا كرد، دارای اینهمه ارزش شد.

اگر یك شب را به نماز بایستی می فرماید:

( فلا تعلم نفس ما اخفی لهم من قره اعین جزاء بما كانوا یعملون ) ) (216

یعنی: هیچ كس نمی داند پاداش نیكو كاریش چه نعمتها و لذتهای بی نهایتی است كه روشنی بخش دیده هاست و در عالم غیب برای او ذخیره شده است .

این همان شبی است كه قیمتش دو دانگ بود.

اگر برای خدا سجده ای بكنی كه در آن خواب، تو را بر باید، خداوند متعال به واسطه تو بر ملائكه مباهات می كند، این چند لحظه سجده توام با خواب و غفلت (از نظر مادی) چقدر ارزش دارد؟ ولی همینكه به خداوند جلیل نسبت پیدا كرد، به این قیمت بالا و نفیس رسید.

اگر ساعتی ( 217 ) را برای خداوند سبحان قرار دهی و دو ركعت نماز سبك بخوانی یا در دل خود بگویی لا اله الا الله خداوند متعال می فرماید:

( و من یعمل من الصالحات من ذكر او اثنی فاولئك یدخلون الجنه یرزقون فیها بغیر حساب ) ( 218 ) .

یعنی: هر مرد و زن با ایمانی كه عمل صالح انجام بدهد، داخل بهشت شده در آنجا بدون حساب صاحب روزی خواهد گردید .

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

( من قال: سبحان الله، غرس الله له شجره فی الجنه ) ( 219 ) .

یعنی: اگر كسی بگوید سبحان الله خداوند متعال در بهشت درختی برای او می كارد .

این یك لحظه از نفسهای تو است، اما توجه مقدار از امثال آن را در هیچ و پوچ، ضایع ساخته ای؟ و چقدر زمانهایی مانند آن، بدون فایده بر تو می گذرد، پس سزاوار است كه عملت را پست و حقیر ببینی و مقدارش را اندك بپنداری و بدانی كه خداوند كریم بر تو چه منتی گذاشت كه قدر و منزلتت را شرافت داد و پاداشت را بزرگ نمود. و خود را بر حذر بداری از اینكه عملت مورد صلاح و مصلحت الهی نباشد و او راضی نگردد كه در نتیجه، آن قیمتی كه دارد را از دست خواهد داد و به همان قیمت اصلیش كه عبارت از دو درهم یا دو دانگ یا كمتر است، برگردد، بلكه علاوه بر این، از خشم و عقوبت الهی نیز در امان نیستی، پس سزاوار است كه نزد خود، خداوند را مراقب (اعمال خویش) دانسته، او را صاحب منت بشناسی و بر خود عیب بگیری تا ان شاء الله به رحمت حق نایل آیی كه از رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روایت شده است:

618 - ( من مقت نفسه دون مقت الناس امنه الله تعالی من فزع یوم القیامه ) .

یعنی: كسی كه به جای دشمن داشتن مردم، نفس خود را دشمن بدارد، خداوند متعال او را از فزع روز قیامت، ایمن می دارد .

در روایت آمده است كه:

عابدی هفتاد سال خدا را بندگی كرد، روزها را روزه و شبها را به نماز می ایستاد، آنگاه حاجتی از خداوند متعال طلب نمود، ولی بر آورده نگردید، رو به خود كرد و گفت: اشكال از خود تو است؛ چون اگر در تو خیری می بود، حاجتت روا می شد، در این یك لحظه ای كه خود را كوچك شمردی، از تمام عبادتهای گذشته ات بهتر است (220) .

و نیز روایت شده است كه:

619 - ( یبیت احدكم نادما علی ذنبه زاریا علی نفسه خیر له من ان یصبح مبتهجا بعمله ) .

یعنی: هر یك از شما شب را در حالتی بسر برد كه بر گناهش پشیمان و بر نفسش خرد گیرد، برای او بهتر است از اینكه صبح كند در حالی كه از عملش، خوشحال و مسرور (و بدان مغرور) باشد .

ای عاقل! بر تو است كه عملت را در حصاری قرار دهی و آن را از شر عجب و ریا و غیبت و كبر، محافظت نمایی كه غیبت و كبر نیز چون ریا و عجب برای عمل، مضرند، مگر خبر معاذ را نشنیده ای؟

شیخ ابو جعفر محمد بن احمد بن علی قمی، ساكن ری در كتابی كه در آن اخبار زهد نبی آمده، از عبدالواحد تا برسد به معاذ بن جبلنقل كرده است كه راوی می گوید:

(به معاذ گفتم:) حدیثی برایم باز گو كن كه آن را از رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنیده و به دقت حفظش كرده باشی.

معاذ گفت: بلی - آنگاه اشكش جاری شد - سپس گفت: به پدر مادرم سوگند! در حالی كه به همراهش راه می رفتم، چشمانش را سمت آسمان بالا كرده فرمود:

620 - ( الحمد لله الذی یقضی فی خلقه ما احب ثم قال یا معاذ! قلت لبیك یا رسول الله و سید المومنین ) .

یعنی: حمد و سپاس خدایی راست كه هر آنچه محبوبش باشد، در بین خلق حكم می كند، آنگاه فرمود: ای معاذ! گفتم: لبیك ای رسول خدا! و ای آقای مومنین. مجددا فرمود:

یا معاذ، قلت: لا بیك یا رسول الله، امام الخیر و نبی الرحمه .

یعنی: ای معاذ! گفتم: لبیك ای رسول خدا! ای رهبر خوبیها و پیامبر رحمت! .

فقال: احدثك شیئا ما حدث به نبی امته ان حفظته نفعك عیشك و ان سمعته و لم تحفظه انقطعت حجتك عند الله .

یعنی: خبری به تو بدهم كه هیچ پیامبری به امتش نداد، اگر آن را حفظ نمایی، زندگیت نفع خواهد داشت و اگر بشنوی و حفظش ننمایی، حجتی بر خداوند تعالی نداری.

ثم قال: ان الله خلق سبعه املاك قبل ان یخلق السموات فجعل فی كل سماء ملكا قد جللها بعظمته و جعل عل كل باب من ابواب السماوات ملكا بوابا فتكتب الحفظه عمل العبد من حین یصبح الی حین یمسی ثم ترتفع الحفظه بعمله وله نور كنور الشمس حتی اذا بلغ سماء الدنیا فتزكیه و تكثیره فیقول الملك: قفوا و اضربوا بهذا العمل وجه صاحبه انا ملك الغیبه فمن اغتاب لا ادع عمله یجاوزنی الی غیری امرنی بذلك ربی.

یعنی: فرمود: خداوند متعال قبل از خلقت آسمانها، هفت مامور خلق كرد و هر یك را در یك آسمان قرار داد كه با عظمت او آن آسمان را مجلل فرمود، آنگاه بر هر در از درهای آسمانها فرشته دربانی گمارد.

فرشتگان حافظ (كه اعمال را ثبت می كنند) كارهای انسان را از صبح تا شام می نویسند سپس آن را به طرف بالا می برند در حالی كه چون خورشید نورانی است به آسمان دنیا كه رسیدند آن عمل را پاكیزه می كنند و زیادش می نمایند كه ناگاه فرشته می گوید:

صبر كنید، این عمل را به چهره صاحبش بكوبید، من فرشته (مامور) غیبتم كه هر كس غیبتی كند از عملش دست بر نمی دارم و نمی گذارم به دیگری برسد، این فرمان پروردگار من است.

قال: ثم تجی ء الحفظه من الغد و معهم عمل صالح فتمر به فتزكیه و تكثیره حتی تبلغ السماء الثانیه فیقول الملك الذی فی السماء الثانیه: فقوا و اضربوا بهذا العمل وجه صاحبه، انما اراد بهذا عرض الدنیا، انا صاحب الدنیا لا ادع عمله یتجاوزنی الی غیری.

یعنی: فرمود: سپس روز بعد، ملائكه در حالی كه عمل صالح به همراه دارند باز می گردند، از آن فرشته قبلی می گذرند و آن عمل را پاك و زیاد می كنند تا به آسمان دوم می رسند كه فرشته آن آسمان می گوید:

توقف كنید، این عمل را به چهره صاحبش بزنید؛ چون او با این عمل، اهداف پست دنیوی داشت، من صاحب دنیا هستم و اجازه نمی دهم عمل این فرد از من تجاوز كند و به دیگری برسد .

قال: ثم تصعد الحفظه بعمل العبد مبتهجا بصدقه وصلاه فتعجب به الحفظه و تجاوز به الی السماء الثالثه فیقول الملك: قفوا و اضربوا بهذا العمل وجه صاحبه و ظهره، انا ملك صاحب الكبر فیقول: انه عمل و تكبر علی الناس فی مجالسهم، امرنی ربی ان لا ادع عمله یتجاوزنی الی غیری.

یعنی: فرمود: مرتبه بعد، فرشتگان، عمل بنده را كه از صدقه و نمازش خوشحال و مسرور شده اند را بالا می برند اما همینكه به آسمان سوم رسیدند، فرشته می گوید: بایستید، این عمل را بر صورت و پشت صاحبش بكوبید، من فرشته صاحب كبرم، این فرد عمل كرد اما در مجالس، بر مردم تكبر نمود، پروردگارم به من فرمان داد كه نگذارم عملش از من گذشته به دیگری برسد .

قال: و تصعد الحفظه بعمل العبد یزهر كالكوكب الدری فی السماء له دوی بالتسبیح و الصوم و الحج فتمر به الی السماء الرابعه فیقول له الملك: قفوا و اضرابوا بهذا العمل وجه صاحبه و بطنه، انا ملك العجب انه كان یعجب بنفسه، انه عمل و ادخل نفسه العجب، امرنی ربی ان لا ادع عمله یتجاوزنی الی غیری.

یعنی: بعد فرمود: باز فرشتگان حافظ، عمل بنده را بالا می برند در حالی كه چون ستاره درخشانی می درخشد و صدایش به تسبیح و روزه و حج بلند است، این را تا آسمان چهارم بالا می برند كه فرشته می گوید: بایستید، این عمل را بر چهره و شكم صاحبش بكوبید، من فرشته عجب هستم او فردی خود پسند بود، كار می كرد و از خود راضی بود، پروردگارم فرمان داده كه نگذارم عملش از من به دیگری تجاوز كند .

قال: و تصعد الحفظه بعمل العبد كالعروس المزفوقه الی اهلها فتمر به الی ملك السماء الخامسه بالجهاد و الصلاه ما بین الصلاتین و لذلك العمل رنین كرنین الابل علیه ضوء كضوء الشمس فیقول الملك: قفوا انا ملك الحسد و اضربوا بهذا العمل وجه صاحبه واحملوه علی عاتقه، انه كان یحسد من یتعلم او یعمل لله بطاعته، و اذا رای لاحد فضلا فی العمل و العباده حسده و وقع فیه فیحمله علی عاتقه و یلعنه عمله .