ازدواج با بيگانگان

ازدواج با بيگانگان0%

ازدواج با بيگانگان نویسنده:
گروه: علم فقه

ازدواج با بيگانگان

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: محمد ابراهيمى
گروه: مشاهدات: 15781
دانلود: 3391

توضیحات:

ازدواج با بيگانگان
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 46 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 15781 / دانلود: 3391
اندازه اندازه اندازه
ازدواج با بيگانگان

ازدواج با بيگانگان

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

ازدواج با بيگانگان در آيين مسيحيت

آدام متز می نويسد : بزرگ ترين تفاوت اروپا كه در قرون وسطی يكپارچه مسيحی بود با امپراتوری اسلام ، وجود شمار بسيار زيادی غير مسلمان بين مسلمانان بود، كه هم از آغاز مانع وحدت سياسی كامل بين ملل اسلامی بوده اند.

در جامعه اسلامی تغيير دين مجاز نبود، مگر آن كه كسی بخواهد مسلمان شود، از اين رو پيروان اديان گوناگون كاملا جدای از يكديگر می زيستند، اما مسلمان اگر دينش را عوض می كرد، مجازاتش قتل بود، همچنان كه در بيزانس مسيحيان مرتد را می كشتند.

همچنين ازدواج بين مسلمان وغير مسلمان جايز(٢١) نبود، چه طبق قانون مسيحی ، زن نصرانی نمی توانست به عقد غير نصرانی در آيد، تا مبادا در نتيجه اولاد او از مسيحيت خارج شوند

باز طبق قانون كليسا مرد نصرانی نيز نمی توانست غير از زن نصرانی بگيرد، مگر احتمال دهد آن زن وفرزندان او را بدين خود در خواهد آورد، ولی در عمل محال بود مرد نصرانی زن مسلمان بگيرد.(٢٢) همچنين بدران ابوالعينين بدران در كتاب العلاقات الاجتماعيةبين المسلمين وغير المسلمين می نويسد : يكی از دانشمندان مسيحی به نام ابن العسال در مجموعه خود چنين نقل كرده : للرجل ان يتزوج غير المومنات بشرط دخول المراةفی ايمان ، فاما النساءالمومنات فلا يتزوجن بالرجال الخارجين عن الايمان لئد ينقلوهن الی مذاهبهم

همچنين در همين كتاب آمده : كل امراةمومنةتتزوج غير مومن تخرج عن الجماعة.

نيز می نويسد : در كتاب خلاصةالقانون آمده : المخالفةفی الدين المسيحی تمنع الزواج ابتداء

و نيز استاد، انور الخطيب می نويسد : ان من الموانع القانونيةلعقد الزواج عند الكاتوليك ، يرجع الی الحالةالدينيةللشخص كانتمائه الی ديانته غير ديانةالزوج الاخر، بل ان اختلاف المذهب مانع ايضا.

همان گونه كه در عبارات فوق ملاحظه می شود، در آيين مسيحيت نيز همانند يهوديت ، ازدواج با بيگانگان ممنوع است ، وليكن از آن جا كه مسيحيت يك آيين نژادی معرفی نشده ودر اين دين از هر فرد انسان ، خواه از بنی اسرائيل باشد يا هر ملت ديگر، ايمان به مسيحعليه‌السلام پذيرفته است ، از اين رو، ديگر وجهی برای ممنوعيت ازدواج برای حفظ افتخارات ملی ونژادی وجود نداشته ولذا در اين آيين ، تنها علت ممنوع ازدواج با بيگانگان حفظ مصونيت اعتقادی افراد بوده است وبه همين جهت درباره مردان كه به صورت طبيعی از مصونيت بيشتری برخوردارند آن هم در صورتی كه معتقد باشد كه می تواند همسر خود را به آيين مسيحعليه‌السلام در آورد اين ازدواج مجاز قلمداد شده ، ولی در مورد زنان به صورت مطلق ممنوع شده است

گو اين كه احتمالا در همين تسامح جزئی نيز تحت تاثير مكتب اسلام بوده اند.

به هر حال ، ازدواج با بيگانگان حتی در مورد مردان مسيحی نيز در صورتی كه همسر او به آيين غير مسيحی باقی بماند ممنوع است ، در حالی كه در آيين اسلام چنين نيست

ازدواج با بيگانگان در آيين مجوس

آن چه مسلم است اين كه ازدواج با بيگانگان در آيين مجوس نيز ممنوع بوده وظاهرا در اين آيين نيز ممنوعيت ازدواج با بيگانه بيشتر به جهت دوری از آلودگی اعتقادی وحفظ كيان خانواده بوده است

به عنوان نمونه در كتاب روايت پهلوی آمده : كسی كه از دينی كه بدان مقر است به دين ديگر رود، مرگ ارزان است (شايسته مرگ است) ، زيرا دين بهدينی را رها می كند تا دين بدتر همی گيرد

به سبب گرفتن دين بدتر، مرگ ارزان همی شود، چه آن دينی است كه از راه ارث بدو رسيده است ، پس خود بدان گناهكار نيست وامروز كه يكی ديگر می گيرد، بدان گناهكار باشد و از مرگ ارزانان كسی كه به دين بهدينان آيد، فورا رستگار شود.(٢٣) و نيز آمده : همچنان كه مهری ومهربانی خوبدوده كردند، پس مردمان نيز چنان می كردند

همه مردم پيوند وتخمه خويش می دانستند

هرگز برادر، برادر وخواهر، خواهر را از دوستی رها نمی كرد

همه بی چيزی (فقر ونياز) وخشكی (قحطی) از آن جهت به مردمان رسيد كه مردان از شهر بيگانه ، از روستای بيگانه واز كشور بيگانه آمده وزن كردند وهنگامی كه زن می بردند، پدر ومادر بر اين گريستند كه دختر ما به بردگی همی برند.(٢٤)

ازدواج با بيگانگان در اسلام

آيين يهود از همان آغاز به عنوان يك آيين ملی ونژادی مطرح شد، ولذا در گذشته وحال يهوديان هيچ گونه تبليغی در جهت يهودی كردن ديگر مردمان نداشته اند و بر فرض اين كه افرادی از غير بنی اسرائيل آيين يهود را می پذيرفتند، آنها را با بنی اسرائيل برابر نمی دانستند، اما آيين اسلام از همان آغاز به عنوان يك آيين جهانی مطرح شد، چرا كه پيامبر ا كرمصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برای همه افراد بشر و به عنوان رحمتی برای جهانيان مبعوث گرديد : وما ارسلناك ا رحمةللعالمين (٢٥) ، ولذا مسلمانان برعكس يهوديان ، تبليغ وجهاد در مسير گسترش توحيد ومسلمان شدن ديگر ملل را از همان آغاز، وظيفه خود می دانستند وفلسفه اصلی جهاد در اسلام نيز همين بوده است

آيين مسيحيت نيز هر چند براساس عبارات انجيل (٢٦) وآياتی از قرآن ، همانند آيين يهود، مخصوص قوم بنی اسرائيل بوده است (ورسولا الی بنی اسرائيل) (٢٧) ، ولی قدر مسلم از زمانی كه كنستانتين ، قيصر روم ، به آيين مسيحيت گرويد، انحصاری بودن اين آيين به فراموشی سپرده شد وآيين تبشير در مسيحيت به صورت يك اصل مسلم در آمد ودر حال حاضر نيز چنين است ، ولذا مسيحيان ، همانند مسلمانان در تبليغ واشاعه آيين خود كوشا بوده وهستند.

و نيز بر خلاف يهوديان كه خود را ملت برتر وقوم برگزيده خدا می دانستند وهيچ گاه ديگر ملتها را با خود برابر نمی ديدند، آيين اسلام همه افراد بشر را فرزند يك پدر ومادر می داند ومومنان به اسلام را از هر قوم وملتی كه بوده باشند، برادر هم می شمارد ومی فرمايد( إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ) (٢٨) ، هرآينه مومنان برادرانند، ميان برادرانتان آشتی بيفكنيد و از خدا بترسيد.

و بلكه اسلام از همان آغاز با روح عصبيت وملی گرايی وهرگونه نژاد پرستی مخالف بوده وبا شعار( إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ ) (٢٩) وعباراتی مانند : كلكم من آدم وآدم من تراب و : لافخر لعربی علی عجمی ولا الابيض علی الاسود ا بالتقوی كوشيده است كه گرايش های ناسيوناليستی را در ميان امت اسلامی ريشه كن سازد وعملا نيز پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مسلمانان را از هر قوم وملتی كه باشند با يكديگر برابر قرار داده وبا افتخارات نژادی به شدت مبارزه نموده است

از اين جهت ترديدی نيست كه ممنوعيت ازدواج با بيگانگان در موارد محدودی كه مطرح بود، مبتنی بر حس ملی گرايی وبرتری قومی نبوده است ، بلكه بی ترديد اين ممنوعيت به جهت مصونيت اعتقادی مسلمانان و دورنگه داشتن آنان از آلودگی اخلاقی و حفظ اصالت های خانوادگی بوده است

شرط برابر بودن در ازدواج

البته روشن است كه مقصود ما از الغای افتخارات نژادی در اسلام ، اين نيست كه مسلمانان هميشه از اين گونه گرايش های افراطی و ناسيوناليستی بر كنار بوده اند، بلكه برعكس ، بعضی از مسلمانان با همه تاكيد اسلام بر اصالت ندادن به افتخارات نژادی ، آگاهانه يا ناخودآگاه به احساسات ناسيوناليستی تمايل پيدا كردند و برای خود امتيازاتی قائل شدند كه از جمله آنها عدم برابری ديگر ملتهای مسلمان با آنان از نظر حق ازدواج بوده است

فی المثل ، پس از وفات پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، به خصوص از دوران خلافت خليفه دوم ، برتری جويی قريش بر همه طوايف مسلمان ديگر وبرتری جويی عرب بر غير عرب آغاز شد.

قرشيان خود را اصيل ترين قبيله عرب دانستند وبرای خود امتيازاتی قائل شدند كه از جمله اين امتيازات همان بود كه گفتند : خليفه مسلمانان بايد برای هميشه الزاما از قبيله قريش بوده باشد، ودر اين زمينه به روايتی از پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم استدلال نمودند كه آن حضرت فرموده است : ان الائمةمن قريش

براساس اين برتری جويی ، بالطبع همه پستهای مهم اجتماعی را در درجه اول ، حق خود می دانستند

از امتيازات ديگری كه آنان برای خود قائل بودند، اين بود كه معتقد بودند افراد غير قریشی همتای قرشيان نيستند، بنابراين ، مردان غير قريش نمی توانند از قريش زن بگيرند، ولی قرشيان می توانند از ديگر مسلمانان زن اختيار نمايند.

همان گونه كه اشاره شد، اين برتری جويی از دوران خليفه دوم آغاز شد.گو اين كه اولين فردی كه با استدلال به روايت نبوی ان الائمة من قريش به خلافت رسيد، ابوبكر بود

اين برتری جويی در تمام دوران خلافت عمر وعثمان ، بلكه تا پايان دوران بنی اميه به صورت جدی مطرح بود و براثر همين تصور واهی ، امتيازات فراوانی در درجه اول برای قرشيان ودر نهايت برای اعراب در نظر گرفته می شد وپيدايش خوارج وجنگ های خونباری كه آنان در تاريخ اسلام به وجود آوردند، نشان دادن واكنش در برابر اين قبيل برتری جويی ها بود..خوارج می گفتند : پيامبر می فرمود : لا فخر لعربی علی عجمی بالتقوی ، واين قابل قبول نيست كه آن حضرت فرموده باشد كه برای هميشه بايستی خليفه مسلمانان الزاما از قريش بوده باشد ونيز به روايتی از پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم استدلال می كردند كه فرموده است : اسمعوا واطيعوا ولوامر عليكم عبد حبشی اجدع ، ونيز به گفته خليفه دوم استدلال می كردند كه در موقع مرگ گفته بود : اگر سالم ، مولای حذيفه ، زنده بود، او را بر شما خليفه می كردم وحال آن كه سالم از رجال قريش نبود.

البته اعتراض خوارج به برتری طلبان قريش وعرب به جا بود، چرا كه مستند آنان رواياتی غير معتبر بود، يعنی در حقيقت پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هيچ گاه نفرموده بود كه خلفا بايستی از قريش انتخاب شوند، بلكه مقصود پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از جمله ان الائمةمن قريش وارثان وامامان بعد از خودش از اهل بيت بود كه در روايتی پيامبر تعداد آنها را دوازده تن معرفی كرده بود و اولين آنها علی بن ابی طالبعليه‌السلام وآخرين آنها مهدیعليه‌السلام است ، ولذا علیعليه‌السلام در نهج البلاغه برای رفع اين اشتباه می فرمايد : ان الائمةمن قريش غرسوا فی هذا البطن من هاشم لاتصلح الولاةمن غيرهم ، امامان از قريش هستند، ولی از شاخه بنی هاشم كه پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در يوم الانذار خليفه بعد از خودش را از ميان آنها معرفی كرد و بی گمان او علی بن ابی طالب بود، ولذا پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : ان اللّه لم يبعث نبيا ا جعل له من اهله اخا ووزيرا ووارثا ووصيا وخليفةفی اهله فايكم يقوم ويبايعنی ، علی انه اخی ووزيری ووصيی ويكون منی بمنزلةهارون من موسی(٣٠) وبه اتفاق است ، هيچ يك از حاضران كه همگی آنان از بنی هاشم بودند، پاسخ مثبت نداد، جز علیعليه‌السلام وسرانجام پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود : انت يا علی ! بنابراين ، سخن پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در جمله ان الائمةمن قريش ، قضيه حقيقيه نبود، بلكه قضيه خارجيه بوده است كه مقصود همان امامان اهل بيت هستند، نه اين كه هر گروهی از مسلمانان كه بخواهند دولتی تشكيل دهند، الزاما بايستی فردی از قريش را به رهبری برگزينند.

اين تصورات غلط وبرتری جويی های قومی ، هرچند بر اثر واكنش های خوارج ونيز قيام ايرانيان بر ضد امويان تا حدودی تعديل يافت ، ولی اين سخن كه خلافت برای هميشه حق مسلم مردم قريش است ، به عنوان يك اصل در ميان فرقه های اهل سنت باقی ماند وتقريبا همه علمای اهل سنت در كنار صفاتی مانند عدالت وعلم ولياقت ، برای حاكم اسلامی شرط چهارمی هم ذكر نموده اند، كه همان قرشيت است

عجيب اين كه در طول تاريخ ، شرايط عدالت وعلم ولياقت در بسياری از موارد متروك ماند، ولذا كمتر خليفه ای از بنی اميه وبنی عباس واجد صفات فوق بودند، ولی در وصف قرشيت هيچ گاه اغماضی نشد وعملا در طول تاريخ جزدورانی كه عملا اختياری نبوده است رهبران جامعه اسلامی را قرشيان تشكيل می داده اند(٣١)

همچنين مساله هم كفو نبودن غير قریشی برای زنان قريش وهم كفو نبودن رجال غير عرب برای زنان عرب ، به صورت حكم فقهی در آثار بسياری از فقهای اهل سنت باقی ماند

عجيب اين كه بعضی از علمای غير عرب بر اين مطلب تاكيد بيشتری داشته اند تا علمای عرب ، به عنوان نمونه ، شمس الدين سرخسی می نويسد : اعلم ان الكفاءةفی النكاح معتبرةمن حيث النسب ا علی قول سفيان الثوری ب قيل : انه كان من العرب فتواضع ورای الموالی اكفاء له وابوحنيفةكان من الموالی فتواضع ولم يرنفسه كفوا للعرب وحجته فی ذلك قولهصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : الناس سواسيةكاسنان المشط، لافضل لعربی علی عجمی وهذا الحديث يويده قوله تعالی : ان اكرمكم عنداللّه اتقيهكم ب وحجتنا فی ذلك قولهصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : قريش بعضهم اكفاء لبعض ب والعرب بعضهم اكفاء لبعض قبيلةبقبيلةوالموالی بعضهم اكفاء لبعض رجل برجل ب وما زالت الكفاءةمطلوبةفيما بين العرب حتی فی القتال ، بيانه فی قصةبدرب فرجعوا الی رسول اللّهصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم واخبروه بذلك فقالصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم صدقوا وامر حمزةب بان يخرجوا اليهم فلما لم ينكر عليهم طلب الكفاءةفی القتال ففی النكاح اولی ب والكفاءةفی الحريةفان العبد لايكون كفوا لامراةحرةالاصل ،(٣٢) بدان كه كفائت از جهت قبيله خانواده در ازدواج معتبر است ، جز به عقيده سفيان ثوری به بعضی از دانشمندان در مورد اختلاف نظر ابوحنيفه كه قائل به عدم صحت ازدواج عجم با عرب بود ونظر سفيان ثوری كه آن را مجاز می دانسته ، اظهار داشته اند كه سفيان چون خود عرب بوده تواضع كرده وعقيده به جواز را ابراز داشته ، ولی ابوحنيفه كه از عرب نبوده به اين امتياز اعتراف نموده وخود را همتای عرب ندانسته است

دليل سفيان ثوری در مورد نظر خويش ، حديث نبوی است كه می فرمايد : مردم مانند دندانه های شانه با هم برابرند، هيچ عربی بر عجم برتری ندارد و مويد آن سخن خدای متعال است كه می فرمايد : گرامی ترين شما در پيشگاه خداوند، پرهيزگارترين شماست ، ودليل ما [در پيروی از نظر ابوحنيفه] گفته پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است كه فرمود : افراد قريش همتای يكديگرند وافراد عرب با يكديگر برابرند وهر قبيله ، كفو قبيله ديگر است وموالی نيز كفو يكديگرند، هر مردی همتای مردی ديگر است ، واز طرفی می دانيم كه كفويت در نزد عرب هميشه مراعات می شده ، حتی در جنگها نيز اين نكته را مراعات می كردند، چنان كه در جنگ بدر موقعی عتبه از قريش هماورد می خواستند كه همتای آنان باشد و به پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خبر داده شد، فرمودند : راست گفتند، وآن گاه علی وحمزه وعبيده را فرمان داد تا با آنان روبه رو شوند، بنابراين ، عدم انكار پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مقابل تقاضای كفويت در مبارزه ، به طريق اولی لزوم كفويت در مورد نكاح را كه امر مهم تری است اثبات می كند

همچنين كفويت در آزاد بودن معتبر است ، چه اين كه فرد برده ، كفو زن آزاد نخواهد بود

شگفت آور است كه عالمی مانند شمس الدين سرخسی به پيروی از ابوحنيفه ، امام اكبر اهل سنت در عين توجه به گفتار پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه لافخر لعربی علی عجمی وبا توجه به گفته خداوند در قرآن كه ان اكرمكم عندالله اتقيكم (كه سفيان ثوری براساس اين دلايل بر كفويت هر مسلمان با مسلمان ديگر استدلال نموده است) به ادعای رجال قريش در جنگ بدر كه گفتند : مردم مدينه كفو ما نيستند وازرجال قريش كسی را به جنگ ما بفرست ، استدلال نموده وبا اين دليل واهی در صدد بر آمده كه عدم كفويت غير عرب با عرب ، وعرب را با قريش اثبات نمايند.

و حال آن كه شخص رسول اللّهصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دختر عمه خودش ، زينب را كه از قريش بود به ازدواج آزاد شده خودش ، زيد بن حارثه در آورد وجويبر، مسلمان سياه چهره وتهی دست را به خواستگاری دختر يكی از شخصيت های بزرگ مدينه فرستاد ونفرمود كه اين دو كفو يكديگر نيستند، وشواهد فراوان ديگر، مانند ازدواج مقدادبن اسود(٣٣) با دختر زبير بن عبدالمطلب ، كه نه تنها قریشيه ، بلكه هاشميه نيز بوده است ، در حالی كه مقداد نه هاشمی بود ونه قریشی

در كتاب بحار می خوانيم كه پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روزی به مسلمانان امر فرمود كه دختران خود را زودتر شوهر دهند

پرسيدند : آنان را به چه كسانی تزويج نماييم ؟

فرمود : با كفو وهمتای خودشان

آنان پرسيدند كه همتايشان كيانند؟

فرمود : المومنون بعضهم اكفاء بعض ، برخی از مومنان همتای برخی ديگرند، سپس قبل از آن كه از منبر فرود آيد، ضباعه را به همسری مقداد بن اسود در آورد وفرمود : دختر عمه ام را به همسری مقداد در نياوردم ، جز اين كه خواستم امر ازدواج آسان گردد.(٣٤)

اسلام آيين فطرت است

حقيقت اين است كه به حكم آيه قرآن :( وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ ) (٣٥) ، وچيزهای پاكيزه را بر آنها حلال می كند وچيزهای ناپاك را حرام

در اسلام حكمی بر خلاف عقل وفطرت اصيل انسانها وجود ندارد، هر آن چه پاك و برای آدميان مفيد است ، حلال شناخته شده وهر آنچه ناپاك و برای بشر مضر است ، حرام می باشد، بنابراين به صورت كلی ، عقل می تواند داور حلالها وحرامها در شرع مقدس اسلام باشد، گو اين كه در بعضی موارد جزئی ممكن است فكر بشر از درك خصوصيات آنها عاجز باشد.

در مورد ازدواج با بيگانگان نيز چنين است ، يعنی اولا اسلام بر تصورات واهی اقوام واديان مختلف خط بطلان كشيده ودر بسياری از مواردی كه به بهانه بيگانه بودن شخص ، حكم به ممنوعيت ازدواج با او داده اند، اسلام ازدواج را جايز دانسته ومسلمانان را در انتخاب همسر حتی از ميان غير مسلمان آزاد گذاشته است ، البته مشروط به اين كه اولا، همسر برگزيده شده از غير مسلمانان ، آلودگی ديگری نداشته باشد، وثانيا، اوضاع واحوال اجتماعی به ضرر مسلمانان نبوده باشد، يعنی فرد مسلمانی كه با غير مسلمان ازدواج می كند وهمچنين جامعه اسلامی ، از اين ناحيه دچار مشكلات نشوند وآسيب نبينند.

و به ديگر سخن ، آيين اسلام ، غير مسلمانان را مشمول حكم واحدی نمی داند، بلكه در اين زمينه قائل به تفصيل است ، يعنی ازدواج با كسانی را كه دارای آيين آسمانی اند هر چند در ادامه كار دچار انحرافات عقيدتی نيز شده باشند در اصل ، مجاز شمرده واز سوی ديگر، فقهای اسلام ازدواج با كسانی را كه دارای عقيده توحيدی نيستند، مطلقا جايز نمی دانند.

قرآن كريم می فرمايد( : الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَّكُمْ وَطَعَامُكُمْ حِلٌّ لَّهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ وَلَا مُتَّخِذِي أَخْدَانٍ وَمَن يَكْفُرْ بِالْإِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ ) (٣٦) ، امروز چيزهای پاكيزه بر شما حلال شده است

طعام اهل كتاب بر شما حلال است وطعام شما نيز بر آنها حلال است ، ونيز زنان پارسای مومنه وزنان پارسای اهل كتاب

اهل كتاب كيانند؟

قبل از اين كه به بررسی ادله حرمت ازدواج با برخی از بيگانگان بپردازيم ، لازم است در اين مبحث مشخص كنيم كه مقصود از اهل كتاب كه در سوره مائده اجازه ازدواج با آنان داده شده است كيانند وغير اهل كتاب چه كسانی هستند.

اصطلاح اهل كتاب در فقه اسلامی معمولا در برابر مشركان ومنكران خداوند قرار دارد، بدين معنا كه از ديدگاه فقه اسلامی ، پيروان اديان آسمانی نسبت به افرادی كه دارای آيين الهی نيستند، دارای حقوق وامتيازات مساوی نيستند واز نظر نوع برخورد نيز مسلمانان با پيروان اديان الهی ، همانند يهود ونصارا، برخوردی متفاوت از مشركان وبی دينان داشته ودارند، فی المثل ، مسلمانان به پيروان اديان الهی اجازه می دهند كه در عين حفظ عقيده ومذهب خود در جمع مسلمانان با پرداخت مالياتی تحت عنوان جزيه ، به صورت تحت الحمايه وهم پيمان ، زندگی آزادی داشته باشند، ولی از ديدگاه بسياری از فقها، مشركان وبی دينان چنين حكمی ندارند ونمی توانند به صورت تحت الحمايه در جامعه اسلامی زندگی نمايند.

چنان كه از نظر فقهای اسلام ، ازدواج با زنان يهودی ومسيحی ، به عنوان يك اصل اولی جايز است ، هر چند كه اكثر فقهای شيعه ازدواج با اهل كتاب را تنها به صورت موقت جايز دانسته اند، ولی همه فقهای اسلام ، ازدواج با مشركان را مطلقا ممنوع دانسته وبسياری از آنان هر نوع همخوابگی را هر چند تحت عنوان بردگی باشد جايز ندانسته اند.

عامل اصلی اين برخورد متفاوت نسبت به اهل كتاب ومشركان ، آيات قرآن كريم است كه در برخورد با مشركان ، تحت الحمايگی را ضمن پرداخت ماليات سرانه ، مطرح نساخته ، ولی درباره اهل كتاب ، جنگ را تنها موقعی كه آنان پرداخت جزيه را تعهد ننمايند، جايز دانسته است

برهمين اساس ، در سوره توبه (آيه ٢٩) می خوانيم( قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلَا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّىٰ يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ ) ، با كسانی از اهل كتاب كه به خدا وروز قيامت ايمان نمی آورند وچيزهايی را كه خدا وپيامبرش حرام كرده است بر خود حرام نمی كنند ودين حق را نمی پذيرند جنگ كنيد، تا آن گاه كه به دست خود در عين مذلت جزيه بدهند.

در تفسير آيه فوق ، هر چند كه مفسران مباحث گسترده ای را مطرح نموده اند واحيانا اختلاف نظرهايی نيز در فهم آيه داشته اند، ولی آنچه را متفقا تاييد كرده اند، همين نكته است كه جنگ با اهل كتاب در صورتی كه آنان آمادگی پرداخت جزيه را داشته باشند جايز نيست

همچنين در سوره مائده (آيه ٥) آمده است( الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَّكُمْ وَطَعَامُكُمْ حِلٌّ لَّهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ وَلَا مُتَّخِذِي أَخْدَانٍ وَمَن يَكْفُرْ بِالْإِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ ) ، امروز چيزهای پاكيزه بر شما حلال شده است

طعام اهل كتاب بر شما حلال است وطعام شما نيز بر آنها حلال است .ونيز زنان پارسای مومنه وزنان پارسای اهل كتاب ، هرگاه مهرشان را بپردازيد، به طور زناشويی نه زناكاری ودوست گيری ، بر شما حلالند.

براساس آيه سوره مائده ، همگی فقهای اسلام جز كسانی كه اين آيه را منسوخ به آياتی مانند( وَلَا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ ) (٣٧) و دانسته اند قائل به جواز ازدواج با اهل كتاب هستند وظاهرا تنها بعضی از فقهای شيعه به قرينه جمله اذا اتيتموهن اجورهن آيه را ناظر به ازدواج موقت دانسته اند، ولی بسياری از فقهای شيعه اين دلالت را تمام ندانسته وقائل به جواز ازدواج دائم نيز هستند كه از جمله اين فقها، صاحب جواهر، فقيه بزرگ شيعه می باشد.

البته از آن جا كه از نظر آيين يهود ومسيحيت ازدواج زنان يهودی ومسيحی با همه بيگانگان ممنوع است ، ونيز از نظر آيين اسلام نيز ازدواج زنان مسلمان با غيرمسلمانان مطلقا ممنوع است ، بر اين آيه شريفه عملا اثری مترتب نبوده ، جز اين كه در مواردی زنانی از مسيحيان ويهوديان بر خلاف عقيده دينی خود حاضر به ازدواج با مردان مسلمان بوده باشند، در عين حال اصل بحث در كتب فقهی هميشه مطرح بوده وهست

نكته مهمی كه در اين بخش مطرح است اين كه به هر حال مقصود قرآن از واژه اوتوا الكتهاب در سوره توبه و واژه من الذين اوتوا الكتهاب من قبلكم در سوره مائده چه كسانی هستند؟

آيا مقصود در آيات فوق ، تنها مسيحيان ويهوديان هستند ويا اين كه اين آيات شامل افرادی غير از اين دو گروه نيز در صورتی كه ثابت شود كه آنان نيز دارای كتاب آسمانی بوده ودر اصل ، اعتقاد توحيدی داشته اند می شود؟

بسياری از فقها معتقدند كه مقصود از اهل كتاب ، تنها يهوديان ومسيحيان هستند ودليل آنان بر اين مطلب آيه ديگری از قرآن است كه می فرمايد :( وَهَٰذَا كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ فَاتَّبِعُوهُ وَاتَّقُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ﴿ ١٥٥ ﴾ أَن تَقُولُوا إِنَّمَا أُنزِلَ الْكِتَابُ عَلَىٰ طَائِفَتَيْنِ مِن قَبْلِنَا وَإِن كُنَّا عَن دِرَاسَتِهِمْ لَغَافِلِينَ ﴿ ١٥٦ ﴾ أَوْ تَقُولُوا لَوْ أَنَّا أُنزِلَ عَلَيْنَا الْكِتَابُ لَكُنَّا أَهْدَىٰ مِنْهُمْ فَقَدْ جَاءَكُم بَيِّنَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن كَذَّبَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَصَدَفَ عَنْهَا سَنَجْزِي الَّذِينَ يَصْدِفُونَ عَنْ آيَاتِنَا سُوءَ الْعَذَابِ بِمَا كَانُوا يَصْدِفُونَ ) (٣٨) ، اين كتابی است مبارك ، آن را نازل كرده ايم ، پس ، از آن پيروی كنيد وپرهيزگار باشيد! باشد كه مورد رحمت قرار گيريد * تا نگوييد كه تنها بر دو طايفه ای كه پيش از ما بودند كتاب نازل شده وما از آموختن آنها غافل بوده ايم* يا نگوييد كه اگر بر ما نيز كتاب نازل می شد، بهتر از آنان به راه هدايت می رفتيم

چه اين كه در اين آيه ، تنها دو گروه يهوديان ومسيحيان را به عنوان كسانی كه پيش از اسلام به آنان كتاب آسمانی نازل شده معرفی می كند واين مطلب هر چند مدعای كسانی است كه در صدد بوده اند به عذر اين كه دارای كتاب آسمانی نيستند، از زيربار مسووليت شانه خالی كنند، ولی به هر حال اينان معتقدند كه قرآن ادعای آنان را ظاهرا تاييد نموده است ، بنابراين ، احكام ويژه اهل كتاب در آيات فوق منحصر به همين دو طايفه می باشد كه يهوديان ومسيحيان هستند.

ولی برخی از فقها و به خصوص بعضی از فقهای شيعه دلالت آيه فوق را بر چنين انحصاری ، تمام ندانسته وهر گروه ديگری را كه ثابت شود پيش از اسلام دارای كتاب آسمانی واعتقاد توحيدی بوده اند، مشمول همين احكام می دانند ودر نتيجه انعقاد پيمان ذمه ونيز ازدواج با آنان را مجاز می دانند.

به عنوان نمونه ، بعضی از فقهای اهل سنت براساس روايتی كه از علیعليه‌السلام نقل شده كه بر پايه آن ، مجوسيان نيز در اصل دارای كتاب آسمانی بوده وپيامبری داشته اند وبعدها دچار انحرافات عقيدتی شده اند(٣٩) ، آنان را نيز اهل كتاب دانسته اند، ولی اكثر فقها اين روايت را از نظر سند معتبر نمی دانند، در عين حال ، براساس روايت ديگری از پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه بيشتر از طريق اهل سنت نقل شده كه : سنوا بهم سنةاهل الكتاب ، انعقاد پيمان ذمه را با مجوس مجاز می دانند، ولی ازدواج با زنان آنان را مباح نمی شمارند، چه اين كه اين دسته از فقها معتقدند كه حليت ازدواج ، مخصوص اهل كتاب است ، در حالی كه مجوسيان اهل كتاب نيستند ويا لااقل ثابت نشده كه آنان كتاب آسمانی داشته اند وقهرا ازدواج با آنان به حكم آيات عامی كه ازدواج با كفار را جايز نمی داند، صحيح نخواهد بود، ولی انعقاد پيمان ذمه به حكم روايت سنوا بهم سنةاهل الكتاب جايز است ، زيرا اين روايت ، حكم موجود در سوره توبه را در مورد اهل كتاب تعميم داده ومجوس را نيز دارای چنين صلاحيتی دانسته است

(٤٠) اكثر فقهای اهل سنت براساس همين روايت نبوی ودلايل ديگر، انعقاد پيمان ذمه را مخصوص اهل كتاب ندانسته واخذ جزيه از همه مشركان را جايز دانسته اند، به استثنای مشركان عرب كه آنان را از اين حكم مستثنا كرده اند.(٤١) وليكن حقيقت اين است كه اهل كتاب منحصر به يهود ومسيحيت نيست ، بلكه شامل فرق ديگری نيز كه دارای كتاب آسمانی وآئين توحيدی بوده اند می شود، مانند : مجوسيان وپيروان زرتشت وپيروان حضرت ابراهيم وحضرت نوح جمله علی طائفتين من قبلنها همان گونه كه علامه طباطبائیرحمه‌الله در تفسير الميزان می نويسد :(٤٢) ناظر است به حصر شريعت وقانونی كه امكان داشت در اختيار مسلمانان ومردم عرب قرار گيرد وناظر به انحصار كتاب آسمانی نيست ، ولذا از آن جا كه شريعت نوح وابراهيم به دليل گذشت زمان نمی توانست به صورت كتاب شريعت در اختيار مسلمانان قرار گيرد وتنها تورات ، به عنوان شريعت در جزيرةالعرب مطرح بود كه آن هم به زبان عبری بود و نه تنها مسلمانان ، بلكه يهوديان ومسيحيان عرب نيز با آن آشنايی نداشته اند

قرآن كريم می فرمايد : ما پس از تورات موسی قرآن را برای شما نازل كرديم ، تا برای شما كه به زبان عربی آشنا هستيد عذری نبوده باشد.

جالب اين كه آيه ١٥٤ و١٥٥ همين سوره ، يعنی دو آيه قبل از آيه فوق می فرمايد :( ثُمَّ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ تَمَامًا عَلَى الَّذِي أَحْسَنَ وَتَفْصِيلًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً لَّعَلَّهُم بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ وَهَٰذَا كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ فَاتَّبِعُوهُ وَاتَّقُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ) سپس به موسی كتاب داديم تا بر كسی كه نيكوكار بوده است نعمت را تمام كنيم وبرای بيان هر چيزی ونيز برای راهنمايی ورحمت ، باشد كه به ديدار پروردگارشان ايمان بياورند * اين كتابی است مبارك ، آن را نازل كرده ايم

پس ، از آن پيروی كنيد وپرهيزگار باشيد! باشد كه مورد رحمت قرار گيريد.

بنابراين ، كتاب تورات برای يهوديان ومسيحيان نازل شده وپس از آن ، قرآن به زبان عربی برای مسلمانان نازل گشته وقهرا در اين آيه نظری به انحصار كتاب آسمانی در تورات نيست

نكته قابل توجه اين كه بسياری از فقها ومفسران براساس همين آيه شريفه از دو كتاب تورات وانجيل ياد كرده اند، در حالی كه در آيه شريفه ، تنها تورات مورد توجه است كه كتاب مشترك يهود ونصارا بوده واساسا هيچ نظری به كتاب انجيل ندارد، چه اين كه مسيحيان در شريعت ، تابع مقررات توراتند وحضرت عيسی در آيين يهود تحولاتی به وجود آورده وبه تعبير قرآن بخشی از محرماتی را كه به عنوان عقوبت وكيفر بر يهود حرام شده بود، نسخ فرموده وپاره ای از دستورات مربوط به اخلاق واحكام را به اين آيين افزوده است ، و لذا در حقيقت انجيل كتاب شريعت نيست ، چنان كه زبور نيز چنين است ، ولی تورات وقرآن دو كتاب شريعتند واستبعادی ندارد كه كتاب زرتشت نيز كتاب شريعت باشد، يا صابئين نيز دارای كتاب باشند، ولی چنين منابعی به صورت جدی در دسترس اعراب نبوده وقهرا نمی توانستند از آنها استفاده نمايند.

مهمتر اين كه در قرآن كريم در موارد متعددی از كتب نازل شده بر پيامبران ديگر، بلكه از شرايع الهی ديگر بحث شده است ، مثلا، آمده است كه :( شَرَعَ لَكُم مِّنَ الدِّينِ مَا وَصَّىٰ بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَىٰ وَعِيسَىٰ أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَن يُنِيبُ ) (٤٣) ، برای شما آيينی مقرر كرد، از همان گونه كه به نوح توصيه كرده بود واز آنچه بر تو وحی كرده ايم وبه ابراهيم وموسی وعيسی توصيه كرده ايم كه دين را بر پای نگه داريد ودر آن فرقه فرقه مشويد.

تحمل آنچه بدان دعوت می كنيد بر مشركان دشوار است