آداب زيارت قبور
آداب زيارت قبور
١ - امام موسى بن جعفرعليه السلام فرمود :
إذا دخلت المقابر فطأ القبور، فمن كان مؤمناً استراح إلى ذلك، ومنكان منافقاً وجد ألمه (٢٤٩).
وقتى وارد قبرستان شدى، پا را روى قبرها بگذار پس كسى كهمؤمن باشد از اين عمل راحت مىشود و كسى كه منافق باشد، درد آنرا احساس مىكند.
٢ - امام صادقعليه السلام فرمود :
قال رسول اللَّهصلى الله عليه وآله : ستّة كرهها اللَّه لي فكرهتها للأئمّة من ذرّيتيولتكرهها الأئمّة لأتباعهم، منه الضحك بين القبور والتطلّع في الدور (٢٥٠).
رسول خداصلى الله عليه وآله فرمود : شش چيز را خداوند براى من نپسنديدهو بد شمرده است كه من هم آنها را براى پيشوايانى از دودمان خودنمىپسندم و پيشوايان هم آنها را براى پيروان خود نبايد بپسندند. ازجمله آنهاست خنده در ميان قبرها و سر كشيدن از خانهها (كنجكاوىدرخانههاى مردم. (
٣ - ابوموسى از پدرش نقل مىكند :
قال النبيّصلى الله عليه وآله : عليكم بالسكينة، عليكم بالقصد فيالمشيبجنازتكم (٢٥١).
پيامبر خداصلى الله عليه وآله فرمود : بر شماست كه با وقار باشيد و در هنگامحركت با جنازه، آهسته وبا اعتدال راه برويد.
٤ - سماعة بن مهران مىگويد كه از امام صادقعليه السلام پرسيد دربارهزيارت قبور و ساختن مساجد در ميان آنها و امام فرمود :
أمّا زيارة القبور فلا بأس بها، ولا يبنى عندها مساجد (٢٥٢).
امّا زيارت قبور اشكال ندارد، ولى نزد قبور مساجد ساختهنشود.
٥ - عبدالرحمن بن سيابه مىگويد :
سمعت أبا عبداللَّهعليه السلام يقول : لا تكتموا موت ميّت من المؤمنينمات في غيبته لتعتدّ زوجته ويقسّم ميراثه (٢٥٣).
از امام صادقعليه السلام شنيدم كه مىگفت : مرگ مؤمنى را كه در حالغيبت (دور از خانواده خود) مرده است مخفى نكنيد تا همسر اوعدّه بگيرد و ميراث او تقسيم شود.
با اشخاص مصيبتدار چگونه رفتار كنيم؟
١ - امام صادقعليه السلام فرمود :
الأكل عند أهل المصيبة من عمل أهل الجاهلية، والسنّة البعث إليهمبالطعام، كما أمر به النبيّصلى الله عليه وآله في آل جعفر بن أبي طالب لمّا جاء نعيه (٢٥٤).
غذا خوردن نزد اهل مصيبت، از اعمال اهل جاهليّت استوسنّت اين است كه غذا براى آنان فرستاده شود همانطور كهپيامبرصلى الله عليه وآله در مورد خانواده جعفر بن ابيطالب در موقعى كه خبر مرگاو آمد چنين دستور داد.
٢ - عمر بن على بن الحسين مىگويد :
چون حسين بن علىعليه السلام به شهادت رسيد، زنان بنى هاشم جامهسياه و درشت بر تن كردند و از سردى و گرمى شكايت نمىكردندوعلى بن الحسينعليه السلام براى آنان به جهت عزادارى، غذا آمادهمىنمود. (٢٥٥)
٣ - زراره يا غير او مىگويد :
امام باقرعليه السلام براى عزادارى خود، هشتصد درهم وصيّت كرد، زيرا حضرت عزادارى را سنّت مىدانست چون پيامبر خداصلى الله عليه وآلهفرمود : براى خانواده جعفر غذا تهيه كنيد، زيرا آنها مشغول عزادارىهستند. (٢٥٦)
٤ - عبداللَّه كاهلى مىگويد :
به امام ابوالحسن گفتم : زن من و زن ابن مارد به عزادارىهامىروند و من آنها را از اين كار منع مىكنم و زن من مىگويد : اگر اينعمل حرام است پس ما را از آن نهى كن تا ترك كنيم و اگر حرام نيستپس به چه دليل ما را از آن منع مىكنى؟ و اگر كسى از ما بميردهيچكس نزد ما نخواهد آمد. امام در جواب فرمود : تو درباره حقوقاز من سؤال مىكنى. پدرم، مادر من و امّ فروه را مىفرستاد تا حقوقاهل مدينه را ادا نمايند. (٢٥٧)
٥ - امام صادقعليه السلام از پدرانش، از پيامبر خداصلى الله عليه وآله در وصيّتش بهحضرت علىعليه السلام نقل مىكند :
ليس على النساء عيادة مريض، ولا اتّباع جنازة، ولا تقيم عندقبر (٢٥٨).
بر زنان عيادت بيمار و تشييع جنازه، لازم نيست و زن نبايد نزدقبرى بماند.
٦ - امام صادقعليه السلام مىگويد :
قال أمير المؤمنينعليه السلام : مُرُوا أهاليكم بالقول الحسن عند موتاكم، فإنّ فاطمة لمّا قبض أبوها أسعدتها بنات هاشم فقالت : اتركن التعداد، وعليكن بالدعاء (٢٥٩).
امير المؤمنينعليه السلام فرمود : خانوادههاى خود را دستور دهيد درنزد مردگان، سخن نيكو بگويند، زيرا فاطمه)س) وقتى كه پدرشرحلت كرد، دختران هاشم نزد او آمدند تا او را در امر عزادارى (كمك كنند، و او گفت : شمردن فضائل و مناقب مردگان را كناربگذاريد و بر شماست كه دعا كنيد.
آدابى كه مصيبتدار بايد رعايت كند
١ - امام صادقعليه السلام فرمود :
ولد يقدّمه الرجل أفضل من سبعين ولداً يخلفهم بعده كلّهم قدركبوا الخير)الخيل) وجاهدوا فى سبيل اللَّه (٢٦٠).
فرزندى كه پيش از پدرش مىميرد، بهتر از هفتاد فرزندى استكه بعد از او باقى مىمانند و همه آنان سوار بر اسب و در راه خدا جهادمىكنند.
٢ - جابر از امام باقرعليه السلام نقل مىكند :
دخل رسول اللَّهصلى الله عليه وآله على خديجة حيث مات القاسم ابنها وهيتبكي، فقال لها : ما يبكيك؟ فقالت : درّت دريرة فبكيت، فقال : ياخديجة امّا ترضين إذا كان يوم القيامة أن تجيئي إلى باب الجنة وهوقائم فيأخذك بيدك ويدخلك الجنة وينزلك أفضلها؟ وذلك لكلّ مؤمن، إنّ اللَّه عزّ وجلّ أحكم وأكرم من أن يسلب المؤمن ثمرة فؤاده ثمّ يعذّبهبعدها أبداً (٢٦١).
پيامبر خداصلى الله عليه وآله بر خديجه وارد شد در زمانى كه قاسم پسر اوفوت كرده و او گريه مىكرد. پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود : چه چيز تو را به گريهآورده است؟ خديجه گفت : از اندوه مرگ قاسم گريه مىكنم.پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود : آيا راضى نيستى كه در روز قيامت، توبه دروازهبهشت بيايى و او (قاسم) در آنجا ايستاده باشد و دست تو را بگيردووارد بهشت كند و در بهترين جاى آن منزلت بدهد؟ اين حق هرمؤمن است زيرا خداوند حكيمتر و بزرگوارتر از آن است كه ميوه دلمؤمن را از او بگيرد و سپس بعد از آن هميشه او را عذاب دهد.
٣ - امام صادقعليه السلام مىگويد :
قال رسول اللَّهصلى الله عليه وآله : إذا قبض ولد المؤمن واللَّه أعلم بما قال العبد قالاللَّه تبارك وتعالى لملائكته : قبضتم ولد فلان؟ فيقولون : نعم ربّنا؟ قال : فيقول : فما قال عبدي؟ قالوا : حمدك واسترجع، فيقول اللَّه تبارك وتعالى : أخذتم ثمرة قلبه وقرّة عينه فحمدني واسترجع ابنوا له بيتاً في الجنّةوسموّه بيت الحمد (٢٦٢).
پيامبر خداصلى الله عليه وآله فرمود : وقتى خداوند فرزند مؤمن را قبض روحكند، و خداوند داناتر است به آنچه بنده او مىگويد، خداوند بهفرشتگان خود مىگويد : آيا فرزند فلانى را قبض روح كرديد؟ مىگويند : بلى پروردگارا! خداوند مىگويد : بنده من چه گفت؟ مىگويند : تو را سپاس گفت و كلمه استرجاع (اِنَّا للَّهِ واِنّا اِليهِ راجعون (بر زبان آورد. خداوند مىگويد : ميوه دل و نور چشم او را گرفتيدواومرا ستايش كرد و خواستار بازگشت به سوى من شد. پس پاداشاو اين است كه خانهاى براى او در بهشت بنا كنيد و آن را خانه سپاسو ستايش (بيتالحمد) بناميد.
صبر در مصيبت
١ - امام باقرعليه السلام فرمود :
ما من عبد يصاب بمصيبة فيسترجع عند ذكر المصيبة ويصبر حينتفجأه إلّا غفر اللَّه له ما تقدّم من ذنبه، وكلّما ذكر مصيبة فاسترجع عندذكره المصيبة غفر اللَّه له كلّ ذنب اكتسبه فيما بينهما (٢٦٣).
هيچ بندهاى نيست كه مصيبتى به او برسد و در هنگام يادآورىمصيبت، كلمه استرجاع بر زبان آورد و شكيبايى پيشه كند، مگر اينكههمه گناهان پيشين او را مىآمرزد و هر وقت كه دوباره آن مصيبت رايادآورى كند و استرجاع بر زبان آورد، خداوند هر گناهى را كه او درفاصله اين مدّت (بين زمان مصيبت و زمان يادآورى آن) مرتكبشده، مىبخشد.
٢ - امام صادقعليه السلام فرمود :
عجبت للمرء المسلم لا يقضي اللَّه عزّ وجلّ له قضاءً إلّا كان خيراً له، إن قرض بالمقاريض كان خيراً له، وإن ملك مشارق الأرض ومغاربهاكان خيراً له (٢٦٤).
از كار انسان مسلمان در شگفتم، زيرا هيچ چيزى را خداوند براىاو تقدير نمىكند مگر اينكه خيرى براى اوست، اگر با قيچى (يا تيغ (قطعه قطعه شود، خير اوست و اگر مالك مشرق و مغرب عالم شودهم خير اوست.
٣ - امام صادقعليه السلام فرمود :
رأس طاعة اللَّه الصبر والرضا عن اللَّه فيما أحبّ العبد أو كره، ولايرضى عبد عن اللَّه فيما أحبّ أو كره إلّا كان خيراً له فيما أحبّ أو كره (٢٦٥).
در رأس اطاعت از خداوند، شكيبايى و رضا از خداوند است درهمه آنچه بنده آن را دوست دارد يا از آن كراهت و نفرت دارد و هيچبندهاى هم در آنچه دوست دارد يا كراهت، از خداوند راضىنمىشود مگر اينكه خير او هم در همان چيز است.
٤ - ابو حمزه ثمالى مىگويد :
قال أبو عبداللَّهعليه السلام : من ابتلي من المؤمنين ببلاء فصبر عليه كان لهمثل أجر ألف شهيد (٢٦٦).
هر مؤمنى كه به مصيبتى مبتلا شود و در تحمّل آن شكيبايى پيشهنمايد، پاداش او مانند پاداش هزار شهيد است.
٥ - امام صادقعليه السلام فرمود :
إنّ اللَّه أنعم على قوم فلم يشكروا فصارت عليهم وبالاً وابتلى قوماًبالمصائب فصبروا فصارت عليهم نعمة (٢٦٧).
خداوند براى قومى نعمت بخشيد، امّا آنان شكر نكردند پس آننعمت وبال جان آنان و تبديل به سختى گرديد، امّا قوم ديگرى را بامصيبت، آزمايش نمود و آنان شكيبائى كردند پس آن مصيبت براىآنان تبديل به نعمت گرديد.
٦ - عبدالرحمان بن حجّاج مىگويد : در نزد امام صادقعليه السلام از بلاومصيبت و آنچه از طرف خداوند به مؤمن اختصاص داده شدهاست، سخن به ميان آمد و او گفت :
سئل رسول اللَّهصلى الله عليه وآله من أشدّ الناس بلاءً في الدنيا؟ فقال : النبيّون، ثمّ الأمثل فالأمثل، ويبتلى المؤمن بعدُ على قدر إيمانه وحسن أعماله، فمن صحّ إيمانه وحسن عمله اشتدّ بلاؤه، ومن سخف إيمانه وضعفعمله قلّ بلاؤه (٢٦٨).
از پيامبر خداصلى الله عليه وآله سؤال شد كه در دنيا چه كسى از همه بيشترگرفتار بلا و رنج مىباشد؟ فرمود : پيامبران و سپس هر كس كه به آناننزديكتر و شبيهتر است، و مؤمن هم به اندازه ايمان و اعمال نيك خودآزمايش مىشود. پس هر كس كه ايمان او سالم و عمل او نيكو باشد، رنج او بيشتر است و هر كس كه ايمانش سست و عملش اندك باشد، رنج او هم اندك است.
٧ - ابوبصير مىگويد : امام صادقعليه السلام فرمود :
إنّ إسماعيل كان رسولاً نبيّاً سلّط اللَّه عليه قومه فقشّروا جلدة وجههوفروة رأسه فأتاه رسول من عند ربّ العالمين فقال له : ربّك يقرؤكالسلام ويقول : قد رأيت ما صنع بك وقد أمرني بطاعتك فمرني بماشئت فقال : يكون لى بالحسينعليه السلام اُسوة (٢٦٩).
اسماعيل پيامبر خدا بود كه مغلوب قومش قرار گرفت و آنانپوست صورت و سر او را كندَند. فرستادهاى از جانب خداوند نزد اوآمد و گفت : پروردگارت سلام مىرساند و مىگويد : من ديدم كه با توچه كردند و اكنون مرا مأمور ساخته است كه در فرمان تو باشم پس بههرچه خواهى فرمانم ده. پيامبر خدا گفت : در اين كار، حسينعليه السلاماسوه و الگوى من مىباشد.
٨ - امام صادقعليه السلام فرمود :
لا تبدي الشماتة لأخيك فيرحمه اللَّه ويصيّرها بك، وقال : منشمت بمصيبة نزلت بأخيه لم يخرج من الدنيا حتى يفتتن (٢٧٠).
به برادرت شماتت نكن كه خداوند او را مشمول رحمت خودمىگرداند و آن شماتت را به خودت برمىگرداند. و فرمود : كسىكه در مصيبتى كه بر برادرش وارد شده است او را شماتت كند، از دنيانخواهد رفت تا اينكه دچار فتنه و امتحان شود.
٩ - امام صادقعليه السلام فرمود :
من اُصيب بمصيبة فليذكر مصابه بالنبيّصلى الله عليه وآله فإنّه من أعظمالمصائب (٢٧١).
كسى كه گرفتار مصيبتى شود بايد مصيبت رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله را بهيادآورد، زيرا آن بزرگترين مصيبتهاست.
١٠ - امام صادقعليه السلام در حديثى فرمود :
إنّ مَلَك الموت قال لرسول اللَّهصلى الله عليه وآله : يا محمّد، إنّي أقبض روح ابنآدم فيجزع أهله فأقوم في ناحية من دارهم فأقول : ما هذا الجزع؟ فواللَّه ماتعجّلنا قبل أجله، وما كان لنا في قبضه من ذنب، فإن تحتسبوه وتصبرواتؤجروا، وإن تجزعوا تأثموا وتؤزروا (٢٧٢).
فرشته مرگ (عزرائيل) به رسول خداصلى الله عليه وآله گفت : اى محمّد! منروح فرزند آدم را قبض مىكنم و خانواده او بىتابى و داد و فريادمىكنند و من در گوشهاى از خانه آنان مىايستم و مىگويم : اينبىتابى براى چيست؟ قسم به خدا ما قبل از اجل او در قبض روحششتاب نكردهايم و در گرفتن روح او هيچ گناهى نداريم، اگر شما درفقدان او شكيبايى كنيد پاداش داده خواهيد شد و اگر بىتابى كنيدگنهكار خواهيد شد.
١١ - زراره از امام صادقعليه السلام نقل مىكند :
من ضرب يده على فخذه عند مصيبة حبط أجره (٢٧٣).
كسى كه در مصيبتى، دست بر رانهايش بكوبد، اجر و پاداش اونابود خواهد شد.
١٢ - امام صادقعليه السلام فرمود :
ليس لأحد أن يحدّ أكثر من ثلاثة أيام إلّا المرأة على زوجها حتىتقضي عدّتها (٢٧٤).
براى هيچكس روا نيست بيش از سه روز لباس عزا بر تن كند مگرزن در مرگ شوهرش تا زمانى كه عدّه او سپرى شود.
١٣ - جابر از امام باقرعليه السلام نقل مىكند :
قلت له : ما الجزع؟ قال : أشدّ الجزع الصراخ بالويل والعويل ولطمالوجه والصدر وجزّ الشعر من النواصي، ومن أقام النواحة فقد تركالصبر وأخذ في غير طريقه (٢٧٥).
از امام پرسيدم كه جزع و بىتابى در مصيبت چيست؟ در جوابفرمود : بالاترين و شديدترين مرحله بىتابى، فرياد زدن، واى اوىكردن، شيون و گريه كردن و به سينه و صورت زدن و موهاى پيشانىكندن است و كسى كه شيون و نوحه بر پا نمايد، شكيبايى را رها كردهو راه ديگر سير نموده است.
١٤ - امام صادقعليه السلام فرمود :
لا ينبغي الصياح على الميّت ولا تشقّ الثياب (٢٧٦).
شايسته نيست در مرگ كسى فرياد زده شود و جامه پاره گردد.
١٥ - قتيبه اعشى مىگويد :
نزد امام صادقعليه السلام رفتم تا از پسر او عيادت كنم. امام را دردروازه منزل ديدم كه بسيار غمگين و اندوهگين بود پس گفتم : فدايت گردم حال كودك شما چگونه است؟ فرمود : قسم به خدا بههمان حال است (يعنى حال او خوب نيست). سپس آن حضرت واردمنزل شد و ساعتى درنگ كرد و بعد خارج گرديد، در حاليكهچهرهاش نورانى و روشن بود و آن حالت غم و اندوه و دگرگونى ديدهنمىشد. پس من به اين خيال افتادم كه حتماً حال كودك خوب شدهاست و گفتم : فدايت گردم، حال كودك چگونه است؟ فرمود : او بهراه خود رفت. پس گفتم : فدايت گردم، وقتى كودك زنده بود شماغمگين و ناراحت بوديد و اكنون كه او فوت كرده است، حال شماتغيير كرده است اين چه رمزى دارد؟ فرمود : ما اهل بيت قبل ازمصيبت، ناراحتى و بىتابى مىكنيم، امّا وقتى كه تقدير خداوند بهوقوع پيوست ما تسليم او هستيم و به قضا و قدر او راضى و خوشنودمىباشيم. (٢٧٧)
١٦ - مهران بن محمّد مىگويد : از امام صادقعليه السلام شنيدم كهمىگفت :
إنّ الميّت إذا مات بعث اللَّه ملكاً إلى أوجع أهله فمسح على قلبهفأنساه لوعة الحزن، ولولا ذلك لم تعمر الدنيا (٢٧٨).
وقتى كسى بميرد خداوند فرشتهاى را به سوى درد رسيدهترينفرد خانواده او مىفرستد كه بر قلب او مسح كشد و بدين ترتيب سوزو گداز مصيبت را از دل او فراموش مىگرداند و اگر چنين نباشد دنياآباد و پا برجا نمىماند.
اشك ريختن در مصيبت
١ - امامعليه السلام فرمود :
من خاف على نفسه من وَجْدٍ بمصيبة فليفض من دموعه فإنّهيسكن عنه (٢٧٩).
كسى كه از هيجان مصيبت بر جان (و عقل) خود بترسد پساشك بريزد و گريه كند، زيرا اشك ريختن، دل را تسكين مىبخشد واز سوز و گداز آن مىكاهد.
٢ - امامعليه السلام فرمود :
إنّ رسول اللَّهصلى الله عليه وآله حين جائته وفاة جعفر بن أبي طالب وزيد بنحارثة كان إذا دخل بيته كثر بكاؤه عليهما جدّاً، ويقول : كانا يحدّثانيويؤنساني فذهبا جميعاً (٢٨٠).
پيامبر خدا وقتى كه خبر درگذشت جعفر بن ابيطالب و زيد بنحارثه را شنيد، هر زمان كه وارد خانه خودمى شد، بسيار در فراق آندو مىگريست و مىگفت : آن دو هم سخن و مونس من بودند و هر دورفتند.
٣ - محمّد بن على بن الحسين فرمود :
موقعى كه رسول خداصلى الله عليه وآله از جنگ احد به مدينه بازگشت، ديداز هر خانهاى كه شهيد داشت، صداى نوحه و گريه بلند است، امّا ازخانه عموى خود حمزه صدايى را نشنيد، پس فرمود : ولى حمزهگريه كننده ندارد! و از اين رو اهالى مدينه تصميم گرفتند كه بر هيچميّتى گريه و نوحه نكنند مگر اينكه از حمزه آغاز كنند و براى او نوحهسر دهند و بگريند و آنان تا امروز بر همين حالتند. (٢٨١)
٤ - عبداللَّه بن بكير رجانى مىگويد :
من در نزد امام صادقعليه السلام از ابوالخطّاب و كشته شدن او ياد كردمپس قلبم رقّت پيدا كرد و گريستم. امامعليه السلام فرمود : آيا در فقدان اوناراحت و غمگين هستى؟ گفتم : نه ولى از شما شنيدم كه مىگفتى : علىعليه السلام اصحاب نهروان (خوارج) را كشت و اصحاب علىعليه السلامبراى آنان گريه مىكردند پس علىعليه السلام فرمود : آيا براى آنان غمگينشدهايد؟ گفتند : نه، ولى آن الفتى را كه ميان ما بود به ياد آورديمواينكه آنان گرفتار چه سرنوشتى شدند، و لذا دل ما براى آنانسوخت. حضرت فرمود : اشكال ندارد. (٢٨٢)
گواهى دادن براى ميّت
١ - امام صادقعليه السلام فرمود :
إذا مات المؤمن فحضر جنازته أربعون رجلاً من المؤمنين فقالوا : اللّهمّ إنّا لا نعلم منه إلّا خيراً وأنت أعلم به منّا، قال اللَّه تبارك وتعالى : قدأجزت شهادتكم وغفرت له ما علمت ممّا لا تعلمون (٢٨٣).
وقتى كه مؤمن بميرد و چهل مرد از مؤمنان بر جنازه او حاضرشوند و بگويند : اللّهمّ إنّا لا نعلم منه إلّا خيراً وأنت أعلم به منّا.خداوند متعال در جواب آنان مىگويد : شهادت و گواهى شما را براىميّت پذيرفتم و آن گناهان را از او كه شما نمىدانيد و من مىدانمآمرزيدم.
رفتار با يتيم
١ - امام علىعليه السلام فرمود :
ما من عبد يمسح يده على رأس يتيم ترحّماً له إلّا أعطاه اللَّه عزّ وجلّلكلّ شعرة نوراً يوم القيامة (٢٨٤).
هيچ بندهاى نيست كه از باب ترحّم، دستش را بر سر يتيمىبكشد، مگر اينكه خداوند در روز قيامت در برابر هر تار موى سر يتيمنورى براى او مىبخشد.
٢ - پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله فرمود :
من أنكر منكم قساوة قلبه فليُدنِ يتيماً فيلاطفه وليمسح رأسه، يلينقلبه بإذن اللَّه عزّ وجلّ، فإنّ لليتيم حقّاً (٢٨٥).
كسى كه بخواهد با قساوت قلب خود مبارزه كند، بايد يتيمى رانزديك خود بنشاند، با او ملاطفت و مهربانى كند، دست بر سرشبكشد و بدين ترتيب قلب او به اجازه خداوند متعال، نرم مىشود، زيرا براى يتيم حقّى است.
تفصيل احكام :
١ - دفن كردن ميّت مسلمان واجب كفايى است. پس بايد جسدمسلمان زير خاك شود به گونهاى كه از درندگان محفوظ باشدومردم هم از بوى آن در امان باشند و از اين رو، گذاشتن جسد درميان تابوت يا ديوار بدون اينكه زير خاك شده باشد كفايتنمىكند مگر در هنگام ضرورت.
٢ - ميّت در قبر بر پهلوى راستش گذاشته مىشود به گونهاى كهصورتش به سمت قبله باشد و همچنين اگر عضوى از بدن دفنشود هم در صورت امكان بايد به ترتيب مذكور گذاشته شود.
٣ - كسى كه در كشتى بميرد بايد نگهدارى شود تا به خشكى برسدواگر امكان نداشته باشد بايد در جعبه يا صندوقى گذاشته شدهوبه دريا انداخته شود ويا با سنگ و آهنى بسته گردد تا سنگينشود و به دريا انداخته شود و احتياط مستحب آن است كه درهنگام انداختن به دريا، روى ميّت به طرف قبله باشد.
٤ - واجب در دفن، تحقّق دفن است هر چند بدون قصد تقرّبصورت گرفته باشد پس اگر دستگاهى به حفر زمين بپردازد و ميّترا در آن بگذارد كفايت مىكند ولى دفن ميّت موكول به ولىّاوست و براى هيچكس جايز نيست كه بدون اذن ولىّ اقدام به دفننمايد.
٥ - كودك متولّد از پدر يا مادر مسلمان بنابر قول اقوى بايد به روشاسلامى دفن شود.
٦ - هتك حرمت مؤمن به واسطه دفن كردن او در محل جمعآورىزباله يا چاه، جائز نيست و همچنين اگر دفن او در قبرستانهاى غيرمسلمانان موجب هتك او شود، جائز نيست.
٧ - در مكان غصبى، دفن جائز نيست و همچنين در قبر ديگرى كهمندرس و متلاشى نشده است و در زمين موقوفهاى كه ولىّ آناجازه نداده باشد و در محلهاى موقوفهاى كه براى اين منظوروقف نشده مانند مساجد و مدارس و در مراكز عمومىاى كه بادفن ميّت منافات دارد مانند راههاى عمومى كه دفن كردن در آنهاباعث خرابى آنها مىشود، دفن كردن جائز نيست.
٨ - قسمتهايى كه از جسد ميّت جدا شده است بايد با خودميّت دفنشود حتى موى و دندان كه بايد با ميّت در كفنش گذاشته شود، امّاقسمتهايى كه از بدن شخص زنده جدا شده باشد مانند ناخن ودندان و موى، دفن آنها واجب نيست بلكه مستحب است.
٩ - اگر جنين در شكم مادرش بميرد، با هر وسيلهاى كه مناسب بااحترام ميّت باشد، بايد بيرون گردد و اگر مادر بميرد و در شكم اوجنين زنده باشد بازهم بايد بيرون شود هر چند با شكافتن شكممادر و بخيه زدن آن پيش از دفن.
١٠ - در رواياتى كه از نظر شما گذشت، مجموعهاى از آداب دفنوبعد از دفن ذكر شد كه شايسته است مؤمنين به آنها تعبّد و التزامداشته باشند و در مقام عمل رعايت نمايند.
ى - احكام قبور
احاديث شريف :
جعفى مىگويد : نزد امام باقرعليه السلام بودم كه نامهاى از هشام بنعبدالملك به او رسيد درباره مردى كه قبر زنى را نبش كرده، لباسهاىاو را ربوده و با او عمل جماع انجام داده است. هشام نوشته بود كهمردم در اين جا در باره او اختلاف كردهاند : عدّهاى مىگويند : او رابكشيد و عدّهاى مىگويند : او را بسوزانيد. امام در جواب نوشت كه :
إنّ حرمة الميّت كحرمة الحيّ، حدّه أن تقطع يده لنبشه وسلبهالثياب، ويقام عليه الحدّ في الزنا، إن احصن رُجِم، وإن لم يكن احصنجلد مائة (٢٨٦).
حرمت و احترام ميّت مانند حرمت شخص زنده است. حدّآن شخص اين است كه بخاطر نبش قبر و ربودن جامهها، دستشبريده شود و بخاطر زنا، حدّ زنا جارى شود، اگر محصن است رجموسنگسار شود و اگر غير محصن است، صدتا زيانه زده شود.
تفصيل احكام :
١ - هتك حرمت ميّت جائز نيست، زيرا حرمت ميّت مؤمن مانندحرمت زنده او است. فقهاى بزرگوار ما فتوا دادهاند كه نبش قبرميّت حرام است يا بدين جهت كه هتك صاحب قبر حرام است يابدين دليل كه فلسفه و حكمت دفن اقتضا مىكند كه قبر نبشنشود، زيرا حكمت دفن اين است كه تغييرات و دگرگونىهايى كهبراى انسان بعد از مرگ پيش مىآيد، مفخى بماند و از پخش شدنبوى بد جلوگيرى شود و اگر نبش قبر جائز باشد، اين حكمتمنتفى مىشود.
٢ - برخى علما از حرمت نبش استثنا كردهاند اگر اداى حقّى توقّف برنبش داشته باشد مانند اينكه ميّت در زمين غصبى دفن شدهباشد، و يا در كفن غصبى كفن شده باشد و يا اينكه اثبات جرمى بررؤيت جسد دفن شده توقّف داشته باشد و يا اثبات حق شخصديگرى بر ديدن جسد متوقّف باشد.
امّا اين نوع حقوق، در صورتى مقتضى جواز نبش است كهواقعاً مهمتر از حرمت ميّت باشد ولى اگر به عنوان مثال قيمتكفن يا زمين يا آن حق مورد اختلاف بسيار ناچيز باشد، اصل قسطو عدالت و اصل لا ضرر ولا ضرار و حكم حرمت نبش، ايجابمىكند كه حق صاحب حق به طريقه ديگرى ادا شود هر چند اوراضى هم نباشد، زيرا رضايت او در صورتى شرط است كهضررى به ميّت نزند و نبش، موجب ستم بر ميّت و هتك حرمتاو نگردد واللَّه العالم.
٣ - بايد مورد ديگرى هم از حرمت نبش استثنا شود و آن اينكه اداىيك حق عمومى متوقّف بر نبش باشد مانند اينكه عبور و مروروامر ترافيك به گونهاى اختلال پيدا كند كه موجب ضرر و زيانمردم شود و تنها راه حل هم اين باشد كه خيابانى از روى گورستانكشيده شود به اين ترتيب كه اگر اجساد را بعد از نبش قبر از آنجا بهجاى ديگر نقل بدهند، ضرر رفع مىگردد. در اين صورت بعيدنيست كه نبش قبر جائز باشد اگر رفع ضرر مهمتر از حرمت امواتبوده و از طريق ديگر امكان نداشته باشد.
٤ - در جايى كه ميّت بدون غسل يا كفن، دفن شده باشد، نبش قبر راجائز دانستهاند و اين در صورتى است كه موجب ضرر براى كسىنباشد، امّا اگر بطور مثال پس از چندين روز متوجّه شوند كه بدونغسل يا كفن، دفن گرديده و نبش قبر هم باعث بروز و شيوعبيمارى گردد، و يا اينكه بخاطر متغيّر شدن جسد، موجب هتكحرمت او شود، نبش قبر جائز نخواهد بود، امّا اگر ميّت بدوننماز دفن شده باشد بر روى قبر او بايد نمازگزارده شود.
٥ - گفتهاند جائز است كه ميّت در تابوتى گذاشته شود و تابوت دفنگردد تا اگر بعداً بخواهند جسد را به سرزمين مقدّسى نقل دهند، تابوت را بدون نياز به نبش قبر انتقال دهند ولى بهتر و احوط تركاين عمل است، زيرا مسلتزم يكى از دو محذور مىباشد چون يابه مسأله دفن اخلال شده است اگر گذاشتن در تابوت دفنمحسوب نگردد و يا اينكه اگر دفن محسوب شود، نبش بعد ازدفن صورت گرفته است كه حرام مىباشد.
٦ - همچنين گفتهاند : جائز است همه قبر نقل داده شود مانند اينكهامروزه چند متر مربع از اطراف قبر را يكجا انتقال مىدهند تا قبروآنچه در آن است، همگى يكجا در محل ديگر منتقل شود. اينعمل هم در مورد ضرورت جائز است مانند خوف از سيل ياتوسعه يك ساختمان ضرورى يا افتتاح يك راه و خيابان مورد نيازو مانند آن.
٧ - اگر باقى ماندن قبر در يك محل موجب هتك ميّت شود مثل اينكهمعلوم گردد ميّت در چاه فاضلاب دفن شده و يا اينكه قبر او درمسير يك راه عمومى قرار گرفته كه شايسته شخصى مانند اونيست، اقوى اين است كه نبش قبر به منظور انتقال جائز استوبهتر اين است كه در صورت امكان، انتقال به گونهاى صورتگيرد كه از نبش اجتناب شود.
٨ - وصيت كردن خودميّت به نبش بنابر اقوى نافذ نيست، زيراحرمت نبش تنها از جهت هتك حرمت ميّت نيست تا با وصيّتخود او جائز شود.
٩ - اگر قبر به گونهاى مندرس و از بين برود كه ديگر، قبر ناميده نشودمگر به عنوان مجاز، خراب كردن آثار آن جائز است مگر اينكه بهآن آثار، يك مصلحت شرعى تعلّق گرفته باشد مثل اينكه محلاحترام مؤمنين و مركز عبادات و نمازها و دعاهاى آنان باشد مانندقبور اوليا و بندگان صالح خداكه خراب كردن آنها جائز نيست.
ك - غسل مسّ ميّت
احاديث شريف :
١ - محمّد بن مسلم از يكى از دو امامعليهما السلام نقل مىكند :
قلت : الرجل يغمض الميّت أعليه غسل؟ قال : إذا مسّه بحرارته فلا، ولكن إذا مسّه بعد ما يبرد فليغتسل، قلت : فالذي يغسّله يغتسل؟ قال : نعم، قلت : فيغسّله ثمّ يلبسه أكفانه قبل أن يغتسل؟ قال : يغسّله ثمّ يغسليديه من العائق، ثمّ يلبسه أكفانه ثمّ يغتسل، قلت : فمن حمله عليه غسل؟ قال : لا، قلت : فمن أدخله القبر عليه الوضوء؟ قال : لا، إلّا أن يتوضّأ منتراب القبر إن شاء (٢٨٧).
گفتم : كسى كه چشمان ميّت را ببندد آيا بر او غسل مسّ ميّتواجب است؟ فرمود : اگر هنوز بدن ميّت گرم بوده و مسّ كرده باشد، غسل ندارد ولى اگر بعد از سرد شدن بدن ميّت، مسّ كرده باشد، غسل دارد. گفتم : آيا كسى كه ميّت را غسل مىدهد بايد غسل كند؟ فرمود : بلى. گفتم : او ميّت راغسل بدهد و سپس قبل از آنكه خود، غسل كند، ميّت را كفن نمايد؟ فرمود : ميّت را غُسل بدهد، بعددستهايش را از نشانه بشويد، سپس كفن كند و بعد غسل نمايد.گفتم : آيا كسى كه ميّت را حمل كرده بايد غسل كند؟ فرمود : نه.گفتم : آيا بر كسى كه ميّت را وارد قبر كرده وضو واجب است؟ فرمود : نه، مگر اينكه بخواهد از خاك قبر وضو بگيرد (يعنى تيمّم كند).
٢ - امام صادقعليه السلام فرمود :
من غسَّل ميّتاً وكفّنه اغتسل غسل الجنابة (٢٨٨)
كسى كه ميّت را غسل دهد و كفن كند، بايد مانند غسل جنابتغسل نمايد.
٣ - حسن بن عبيد مىگويد :
به امام صادقعليه السلام نوشتم : آيا امير المؤمنينعليه السلام وقتى كه پيامبرخداصلى الله عليه وآله را پس از مرگش غسل داد، غسل كرد؟ جواب داد : پيامبرخداصلى الله عليه وآله طاهر و مطهّر است ولى امير المؤمنينعليه السلام غسل كرد و سنّتهم بر همين جارى شده است. (٢٨٩)
٤ - امام رضاعليه السلام فرمود :
إنّما اُمرَ مَن يُغسِّل الميّت بالغسل لعلّة الطهارة ممّا أصابه من نضحالميّت؛ لأنّ الميّت إذا خرج منه الروح بقي منه أكثر آفته (٢٩٠).
اينكه دستور داده شده كسى كه ميّت را غسل مىدهد بايد غسلكند، به جهت پاك شدن از تراوشات ميّت است، زيرا وقتى روح ازبدن ميّت خارج شد، اكثر آفات و آلودگيهاى آن مىماند.
٥ - امام صادقعليه السلام فرمود :
إذا قطع من الرجل قطعة فهي ميتة، فإذا مسّه إنسان فكلّ ما كان فيهعظم فقد وجب على من يمسّه الغسل، فإن لم يكن فيه عظم فلا غسلعليه (٢٩١).
اگر عضوى از بدن كسى قطع شود، مُرده محسوب مىشود واگراستخوان داشته باشد، و كسى آن را مسّ كند غسل بر او واجبمىشود و اگر استخوان نداشته باشد، بر مسّ كننده غسل نيست.
٦ - امام رضاعليه السلام فرمود :
إنّما لم يجب الغسل على من مسّ شيئاً من الأموات غير الإنسانكالطيور والبهائم والسباع وغير ذلك؛ لأنّ هذه الأشياء كلّها ملبسة ريشاًوصوفاً وشعراً ووبراً، وهذا كلّه ذكي لا يموت، وإنّما يماسّ منه الشيءالذي هو ذكي من الحيّ والميّت (٢٩٢).
اينكه اگر انسان، مردهاى غير از انسان مانند پرندگان و چهارپايانو درندگان و غيره را مسّ كند غسل ندارد بدان جهت است كه آنهاپوشيده از پر و پشم و مو و كرك هستند و اين چيزها پاك بوده و مردهمحسوب نمىشود و تماس با چيزى حاصل مىشود كه آن پاك استاز زنده و مرده.
تفصيل احكام :
١ - سنّت شرعى بر اين جارى شده است كه كسى كه جسد ميّت رابعد از سرد شدن بدن و قبل از اتمام غسلهاى سهگانه مسّ كند، بايد غسل نمايد. امّا اگر ميّت را بجاى غسل، تيمّم داده باشنداحتياط اين است كه در صورت مسّ، غسل ترك نشود، چه ميّتمسلمان باشد يا كافر، بزرگ باشد يا صغير حتى سقط در صورتىكه عرفاً انسان گفته شود.
٢ - اگر موى شخص زنده با مو يا بدن ميّت تماس حاصل كند يا اينكهدست شخص زنده به موى ميّت برسد، غسل ندارد، مگر اينكهمردم آن را مسّ ميّت بشمارند مانند اينكه دستش را روى سر ميّتيا صورت يا دست او كه مو دارد بگذارد، زيرا عرف چنين حالتىرا مسّ ميّت مىشمارد. امّا تماس با استخوان و ناخن و دندانميّت، بنابر احوط غسل دارد زيرا مسّ ميّت ناميده مىشود.
٣ - عضوى كه از بدن ميّت جدا شده است اگر استخوان داشته باشد، مسّ آن موجب غسل مىشود. امّا در حديثى وارد شده و آمدهاست كه مسّ استخوان بدون گوشت كه يك سال يا بيشتر بعد ازوفات ميّت بر آن گذشته باشد، غسل ندارد.
٤ - در موردى كه شك كند آيا موجب مسّ ميّت شده است يا نه، حكم به برائت مىشود و غسل واجب نيست و همچنين است اگرشك كنى كه آيا قبل از وفاتش او را لمس كردهاى يا بعد از آن يا ازپشت ساتر (پوشاننده) يا اينكه جسد را مسّ كردهاى يا موى اورا، غسل بر تو واجب نيست؛ آرى! اگر ندانى ميّتى را كه جسدشرا مسّ كردهاى غسل داده شده بوده يا نه، غسل مسّ ميّت بر توواجب است.
٥ - اگر كودكى، ميّت را مسّ كند، بعد از بلوغ بايد غسل مسّ ميّت راانجام دهد، و گفتهاند كه اگر مميّز باشد، غسلش مانند سايرعباداتش صحيح است و احوط اين است كه ولىّ او به نيابت از اونيّت كند و سپس اگر مميّز نيست او را غسل دهد و همچنين استحكم مجنون.
٦ - كسى كه بر او غسل مسّ ميّت واجب شده است، نماز او و سائرعباداتى كه توقّف بر طهارت دارد، صحيح نيست مگر بعد ازانجام دادن غسل. امّا وضو بنابر اقوى بر او واجب نيست.
٧ - براى كسى كه اين غسل بر او واجب است، بنابر اقوى جائز استكه وارد مساجد شود و سورههاى سجده را بخواند ولى احوط آناست كه ترك كند آن چيزهايى را كه ترك آنها بر جنب و حائضواجب است.
پي نوشت ها
(1) سوره واقعه، آيات 83 - 87.
(2) سوره جمعه، آيه 8.
(3) سوره فجرآيه 14.
(4) سوره فجر، آيات 27 - 30.
(5) سوره فجر، آيات 17 - 23.
(6) سوره نساء، آيات 17 - 18.
(7) سوره مائده، آيه 39.
(8) سوره توبه، آيه 5.
(9) سوره بقره، آيه 160.
(10) سوره نساء، آيه 146.
(11) سوره توبه، آيه 117.
(12) سوره بقره، آيه 37.
(13) سوره قصص، آيه 67.
(14) مستدرك الوسائل، ج12، ص112، حديث 10.
(15) همان، ص116، باب 82، حديث 3.
(16) همان، ص117، باب 83، حديث 2.
(17) مستدرك الوسائل، ص119، باب 85، حديث 2.
(18) همان، ص123، باب 85، حديث 12.
(19) همان، 124، باب 85، حديث 17.
(20) همان، ج12، ص126، باب 86، حديث 6.
(21) همان، ص130، باب 87، حديث 2.
(22) همان، ص137، باب 87، حديث 7.
(23) وسائل الشيعه، ج2، ص621، حديث 2.
(24) همان، ص622، حديث 5.
(25) همان، حديث 6.
(26) همان، ص623، حديث 11.
(27) همان، حديث 12.
(28) همان ص625، حديث 22.
(29) همان، ص626، باب 2، حديث 1.
(30) همان، ص627، باب 3، حديث 1.
(31) همان، ص628، حديث 9.
(32) همان، ص629، باب 4، حديث 1.
(33) همان، ص630، حديث 5.
(34) همان، حديث 7.
(35) همان، ص631، باب 5 حديث 3.
(36) همان، باب 6، حديث 2.
(37) همان، ص632، باب 7، حديث 1.
(38) همان، ص633، باب 9، حديث 1.
(39) وسايل الشيعه، ص634، باب 10، از ابواب احتضار حديث 4.
(40) همان، ص635، حديث 8.
(41) همان، ص635، حديث 10.
(42) همان، ص636، باب 11، حديث 1.
(43) همان، ص637، باب 12، حديث 2.
(44) همان، ص638، باب 13، حديث 1.
(45) همان، ص639، باب 14، حديث 1.
(46) همان، ص640، باب 14، حديث 7.
(47) سوره اسراء، آيه 82.
(48) وسائل الشيعه، ص642، باب 15، حديث 3.
(49) همان، ص643، باب 17، حديث 1.
(50) همان، ص643، باب 18، حديث 1.
(51) همان، ص646، باب 20، حديث 5.
(52) همان، ص647، باب 21، حديث 2.
(53) همان، ص648، حديث 7.
(54) همان، ص648، باب 22، حديث 4.
(55) وسايل الشيعه، ص644، باب 19، حديث 2.
(56) همان، ص648، باب 23، حديث 1.
(57) همان، ص650، حديث 7.
(58) همان، ص651، باب 24، حديث 2.
(59) همان، حديث 5.
(60) همان، ص 657، باب 29، حديث 1.
(61) همان، ص658، باب 30، حديث 1.
(62) همان، ص658، باب 31، حديث 1.
(63) همان، ص659، باب 32، حديث 1.
(64) همان، ص660، باب 33، حديث 1.
(65) وسائل الشيعه، ص661، باب 35، حديث 1.
(66) همان ص662، حديث 5.
(67) همان، ص663، باب 36، حديث 3.
(68) همان، ص665، باب 37، حديث 2.
(69) همان، ص667، باب 38، حديث 3.
(70) همان، ص668، باب 39، حديث 3.
(71) همان، ص670، باب 40، حديث 6.
(72) همان، باب 41، حديث 1.
(73) همان، ص671، باب 42، حديث 2.
(74) همان، باب 43، حديث 1.
(75) همان، ص672، باب 44، حديث 1.
(76) همان، ص673، باب 45، حديث 1.
(77) همان، باب 46، حديث 2.
(78) وسايل الشيعه، ص678، باب 1، از ابواب غسل ميت، حديث 1.
(79) همان، ص698، باب 14، حديث 3.
(80) همان، ص704، باب 18، حديث 3.
(81) همان، ص696، باب 12، حديث 4.
(82) همان، حديث 5.
(83) همان، ص708، باب 21، حديث 1.
(84) همان، حديث 2.
(85) همان، ص712، باب 23، حديث 1.
(86) همان، ص713، باب 24، حديث 1.
(87) همان، ص715، حديث 9.
(88) همان، ص718، باب 26، حديث 1.
(89) همان، ص704، باب 19، حديث 1.
(90) همان، ص711، باب 22، حديث 5.
(91) وسايل الشيعه، ص698، باب 14، از ابواب غسل ميت، حديث 1.
(92) همان، ص701، باب 14، حديث 10.
(93) همان، باب 15، حديث 1.
(94) همان، ص702، باب 16، حديث 1.
(95) همان، ص703، باب 17، حديث 1.
(96) همان، ص817، باب 38، از ابواب نماز جنازه، حديث 12.
(97) همان، ص696، باب 13 از ابواب غسل ميت، حديث 2.
(98) همان، ص703 - 702، باب 16، حديث 3.
(99) وسايل الشيعه، ص678، باب 1 از ابواب غسل ميت، حديث 1.
(100) همان، ص679، باب 1، حديث 3.
(101) همان، ص680، باب 2، حديث 3.
(102) همان، ص685، باب 3، حديث 2.
(103) همان، ص688، باب 5، حديث 1.
(104) همان، ص689، باب 6، حديث 2.
(105) گياهى است داراى شاخههاى باريك و برگهاى ريز و ساقه ستبر كه در شورهزارها مىرويد. (فرهنگ عميد(
(106) همان، ص690، باب 7، حديث 1.
(107) همان، ص691، باب 8، حديث 1.
(108) همان، ص692، باب 8، حديث 2.
(109) همان، 692، باب 9، حديث 1.
(110) همان، ص693، باب 10، حديث 1.
(111) همان، ص694، باب 11، حديث 1.
(112) همان، ص695، باب 12، حديث 1.
(113) همان، ص697، باب 13، حديث 7.
(114) همان، ص696، باب 13، حديث 2.
(115) همان، ص703 - 702، باب 16، حديث 3.
(116) وسايل الشيعه، ص682، باب 2 از ابواب غسل ميت، حديث 6.
(117) همان، ص721، باب 31، حديث 2.
(118) همان، ص723، باب 32، حديث 2.
(119) همان، حديث 3.
(120) همان، ص720، باب 29، حديث 1.
(121) همان، ص20، باب 30، حديث 1.
(122) همان، ص724، باب 33، حديث 1.
(123) وسايل الشيعه، ص 725، باب 1 از ابواب تكفين، حديث 1.
(124) همان، ص726، باب 2، حديث 3.
(125) همان، ص728، باب 2، حديث 12.
(126) همان، ص728، باب 2، حديث 13.
(127) همان، ص752، باب 23، حديث 1.
(128) همان، ص759، باب 32، حديث 1.
(129) همان، ص759، باب 33، حديث 1.
(130) همان، ص732، باب 4، حديث 1.
(131) همان، ص734، باب 6، حديث 5.
(132) همان، ص734، باب 6، حديث 6.
(133) همان، ص743، باب 13، حديث 1.
(134) همان، ص745، باب 14، حديث 4.
(135) همان، ص749، باب 18، حديث 3.
(136) همان، ص758، باب 30، حديث 1.
(137) همان، ص760، باب 34، حديث 1.
(138) همان، ص760، باب 35، حديث 1.
(139) همان، ص761، ب36، حديث 2.
(140) نوعى پارچه (پارچه نرم و لطيف). (فرهنگ عميد(
(141) وسايل الشيعه، ص730، باب 3 از ابواب تكفين، حديث 1.
(142) همان، حديث 2.
(143) همان، ص742، باب 12، حديث 1.
(144) همان، ص747، باب 16، حديث 1.
(145) همان، ص744، باب 14، حديث 1.
(146) همان، ص748، باب 17، حديث 1.
(147) همان، ص736، باب 7، حديث 1.
(148) همان، ص739، باب 8، حديث 1.
(149) همان، ص740، باب 10، حديث 2.
(150) همان، ص741، باب 11، حديث 1.
(151) همان، ص741، حديث 6.
(152) همان، ص660، باب 34 از ابواب احتضار، حديث 1.
(153) همان، ص820، باب 2 از ابواب دفن، حديث 1.
(154) همان، حديث 2.
(155) همان، حديث 4.
(156) همان، ص822، باب 3 از ابواب دفن، حديث 1.
(157) همان، ص823، حديث 5.
(158) همان، ص824، باب 4، حديث 2.
(159) همان، ص825، حديث 4.
(160) همان، ص826، باب 5، حديث 4.
(161) همان، ص827، باب 6، حديث 1.
(162) همان، ص829، باب 8، حديث 2.
(163) همان، ص828، باب 7، حديث 6.
(164) وسايل الشيعه، ص762، باب 1از ابواب صلاة الجنازه، حديث 1.
(165) همان، حديث 2.
(166) همان، ص787، باب 13، حديث 1.
(167) همان، ص789، باب 14، حديث 3.
(168) همان، ص792، باب 16، حديث 1.
(169) همان، ص793، باب 17، حديث 4.
(170) همان، ص800، باب 22، حديث 4.
(171) همان، ص801، باب 23، حديث 2.
(172) همان، حديث 3.
(173) همان، ص802، باب 24، حديث 1.
(174) همان، ص803، باب 25، حديث 1.
(175) همان، ص805، باب 28، حديث 1.
(176) همان، ص806، باب 29، حديث 2.
(177) وسايل الشيعه، ص763، باب 2 از ابواب صلاة الجنازه، حديث 1.
(178) همان، ص764، باب 2، حديث 2.
(179) همان، ص770، باب 4، حديث 2.
(180) همان، ص775، باب 5، حديث 17.
(181) همان، ص778، باب 6، حديث 5.
(182) همان، ص783، باب 7، حديث 1.
(183) همان، ص784، باب 8، حديث 2.
(184) همان، ص784، باب 9، حديث 1.
(185) همان، ص785، باب 10، حديث 1.
(186) همان، ص787، باب 11، حديث 1.
(187) همان، باب 12، حديث 1.
(188) همان، ص792، باب 16، حديث 1.
(189) همان، ص796، باب 19، حديث 1.
(190) همان، ص797، باب 20، حديث 1.
(191) همان، ص798، باب 21، حديث 1.
(192) همان، ص799، حديث 6.
(193) همان، ص807، باب 31، حديث 1.
(194) همان، ص808، ب32، حديث 2.
(195) همان، ص811، باب 34، حديث 1.
(196) همان، ص813، باب 36، حديث 2.
(197) همان، ص814، باب 37، حديث 1.
(198) همان، ص815، باب 38، حديث 1.
(199) همان، ص817، باب 39، حديث 1.
(200) وسايل الشيعه، ص819، باب 1 از ابواب دفن، حديث 1.
(201) همان، ص833، باب 12، حديث 1.
(202) همان، باب 13، حديث 1.
(203) همان، حديث 2.
(204) همان، ص836، باب 14، حديث 1.
(205) همان، ص836، باب 15، حديث 2.
(206) همان، ص838، باب 16، حديث 4.
(207) همان، ص834، حديث 6.
(208) همان، ص839، باب 17، حديث 3.
(209) همان، ص840، باب 18، حديث 4.
(210) همان، ص842، باب 19، حديث 5.
(211) همان، باب 20، حديث 2.
(212) همان، ص844، باب 20، حديث 9.
(213) وسايل الشيعه، ص846، باب 21، حديث 5.
(214) وسايل الشيعه، ص849، باب 22، حديث 6.
(215) همان، ص850، باب 24، حديث 2.
(216) همان، ص851، باب 25، حديث 1.
(217) همان، ص853، باب 26، حديث 1.
(218) همان، باب 27، حديث 1.
(219) همان، ص854، باب 29، حديث 2.
(220) همان، ص855، باب 30، حديث 1.
(221) همان، ص856، باب 31حديث 3.
(222) همان، ص859، باب 32، حديث 4.
(223) همان. ص862، باب 34، حديث 1.
(224) همان، حديث 4.
(225) همان، باب 35، حديث 1.
(226) همان، ص864، باب 36، حديث 3.
(227) همان، باب 37، حديث 3.
(228) همان، باب 38، حديث 1.
(229) همان، باب 39، حديث 1.
(230) همان، ص867، باب 40، حديث 4.
(231) همان، باب 41، حديث 1.
(232) همان، ص868، باب 42، حديث 1.
(233) همان، ص869، باب 44، حديث 2.
(234) همان، ص871، باب 45، حديث 1.
(235) همان، باب 46، حديث 1.
(236) همان، باب 48، حديث 1.
(237) همان، ص874، حديث 4.
(238) همان، باب 49، حديث 3.
(239) همان، ص875، باب 51، حديث 1.
(240) همان، ص876، باب 52، حديث 2.
(241) همان، ص877، باب 53، حديث 1.
(242) همان، ص878، باب 54، حديث 5.
(243) همان، ص879، باب 55، حديث 1.
(244) همان، حديث 5.
(245) همان، ص881، باب 57، حديث 3.
(246) همان، ص883، باب 59، حديث 1.
(247) همان، باب 60، حديث 1.
(248) همان، ص884، باب 61، حديث 1.
(249) همان، ص885، باب 62، حديث 1.
(250) همان، ص887، باب 63، حديث 6.
(251) همان، باب 64، حديث 1.
(252) همان، باب 65، حديث 1.
(253) همان، ص888، باب 66، حديث 1.
(254) همان، ص889، باب 67، حديث 6.
(255) همان، ص890، حديث 10.
(256) همان، باب 68، حديث 1.
(257) همان، باب 69، حديث 1.
(258) همان، ص891، حديث 4.
(259) همان، ص892، باب 70، حديث 1.
(260) همان، ص893، باب 72، حديث 1.
(261) همان، ص894، باب 72، حديث 3.
(262) همان، ص896، باب 73، حديث 1.
(263) همان، ص897، باب 74، حديث 1.
(264) همان، ص898، باب 75، حديث 1.
(265) همان، ص900، حديث 12.
(266) همان، ص902، باب 76، حديث 1.
(267) همان، ص905، حديث 18.
(268) همان، ص906، باب 77 از ابواب الدفن، حديث 1.
(269) همان، ص909، حديث 20.
(270) همان، ص910، باب 78، حديث 1.
(271) همان، ص911، باب 79، حديث 2.
(272) همان، ص913، باب 80، حديث 4.
(273) همان، ص914، باب 81، حديث 1.
(274) همان، باب 82، حديث 1.
(275) همان، ص915، باب 83، حديث 1.
(276) همان، ص916، باب 84، حديث 2.
(277) همان، ج2، باب 85 از ابواب دفن، ص918، حديث 1.
(278) همان، ص920، باب 86، حديث 2.
(279) همان، ص921، باب 87، حديث 5.
(280) همان، ص922، حديث 6.
(281) همان، ص924، باب 88، حديث 3.
(282) همان، ص925، باب 89، حديث 1.
(283) همان، ج2، ص925، باب 90، حديث 1.
(284) همان، ص926، باب 91، حديث 1.
(285) همان، حديث 3.
(286) كافى، ج7، ص228، باب حدّ النبّاش، حديث 2.
(287) وسايل الشيعه، ج2، باب 1 از باب غسل مسّ الميّت، ص927، حديث 1.
(288) همان، ص928، حديث 6.
(289) همان، ص928، حديث 7.
(290) همان، ص929، حديث 11.
(291) همان، ص931، باب 2، حديث 1.
(292) همان، ص935، باب 6، حديث 5.