عرفاى قرن ششم :
الف. عين القضاة همدانى. از پرشورترين عرفا است. مريد احمد غزالى برادر كوچكتر محمد غزالى كه او نيز از عرفا است بوده است. كتب زياد تاليف كرد. اشعار آبدارى دارد كه خالى از شطحيات نيست. بالاخره تكفيرش كردند و كشتند و جسدش را سوختند و خاكسترش را بر باد دادند. در حدود سالهاى ٥٢٥ - ٥٣٣ كشته شد.
ب. سنائى غزنوى شاعر معروف. اشعار او از عرفانى عميق برخوردار است. مولوى در مثنوى گفتههاى او را طرح و شرح مىكند. در نيمه اول قرن ششم درگذشته است.
ج. احمد جامى معروف به ژنده پيل. از مشاهير عرفا و متصوفه است. قبرش در تربت جام -نزديك سرحد ايران و افغانستان - معروف است. از اشعار او در باب خوف و رجاء اين دو بيتى است :
غره مشو كه مركب مردان مرد را در سنگلاخ باديه پى ها بريدهاند نوميد هم مباش كه رندان جرعه نوش ناگه به يك ترانه به منزل رسيدهاند
و هم او رد رعايت اعتدال در امر انفاق و امساك گفته است :
چون تيشه مباش و جمله بر خود متراش چون رنده ز كار خويش بى بهره مباش تعليم ز اره گير در كار معاش چيزى سوى خود مىكش و چيزى مىپاش
احمد جامى در حدود سال ٥٣٦ درگذشته است.
د. عبد القادر گيلانى. تولدش در شمال ايران بوده و در بغداد نشو و نما يافته و در همانجا دفن شده است. بعضى او را اهل «جيل» بغداد دانستهاند نه اهل «جيلان» (گيلان) از شخصيتهاى جنجالى جهان اسلام است. سلسله قادريه از سلاسل صوفيه منسوب به او است. قبرش در بغداد معروف و مشهور است. او از كسانى است كه دعاوى و بلند پروازيهاى زياد از او نقل شده است. وى از سادات حسنى است. در سال ٥٦٠ يا ٥٦١ درگذشته است.
ه. شيخ روزبهان بقلى شيرازى كه به «شيخ شطاح» معروف است زيرا شطحيات زياد مىگفته است. اخيرا بعضى از كتب او به وسيله مستشرقين چاپ و منتشر شده است. اين مرد در سال ٦٠٦ درگذشته است.
عرفاى قرن هفتم
اين قرن عرفاى بسيار بلند قدرى پرورانده است. ما عدهاى از آنها را به ترتيب تاريخ وفاتشان نام مىبريم.
الف. شيخ نجم الدين كبراى خوارزمى. از مشاهير و اكابر عرفاست. بسيارى از سلاسل به او منتهى مىشود. وى شاگرد و مريد و داماد شيخ روزبهان بقلى شيرازى بوده است. شاگردان و دست پروردگان زيادى داشته است. از آن جمله است «بهاء الدين ولد» پدر مولانا مولوى رومى. در خوارزم مىزيست. زمانش مقارن است با حمله مغول. هنگامى كه مغول مىخواستحمله كند، براى نجم الدين كبرا پيام فرستادند كه شما و كسانتان مىتوانيد از شهر خارج شويد و خود را نجات دهيد. نجم الدين پاسخ داد : من در روز راحت در كنار اين مردم بودهام، امروز كه روز سختى آنها است از آنها جدا نمىشوم. خود مردانه سلاح پوشيد و همراه مردم جنگيد تا شهيد شد. اين حادثه در سال ٦١٦ واقع شده است.
ب. شيخ فريدالدين عطار. از اكابر درجه اول عرفا است. در نثر و نظم تاليف دارد. «تذكرة الاولياء» او كه در شرح حال عرفا و متصوفه است و از اما صادقعليهالسلام
آغاز مىكند و به امام باقرعليهالسلام
ختم مىنمايد از جمله ماخذ و مدارك محسوب مىشود و شرقشناسان فراوان به آن مىدهند. همچنين كتاب «منطق الطير» او يك شاهكار عرفانى است. مولوى درباره او و سنائى گفته است :
عطار روح بود و سنائى دو چشم او ما از پى سنائى و عطار مىرويم
و هم او گفته است :
هفتشهر عشق را عطار گشت
|
|
ما هنوز اندر خم يك كوچهايم
|
مقصود مولوى از هفتشهر عشق هفت وادى است كه خود عطار در «منطق الطير» شرح داده است.
محمود شبسترى در گلشن راز مىگويد :
مرا از شاعرى خود عار نايد
|
|
كه در صد قرن چون عطار نايد
|
عطار شاگرد و مريد شيخ مجدالدين بغدادى از مريدان و شاگردان شيخ نجم الدين كبرا بوده است. و همچنين صحبت قطب الدين حيدر را - كه او نيز از مشايخ اين عصر است و در تربتحيدريه مدفون است و انتساب آن شهر به او است - نيز درك كرده است.
عطار مقارن فتنه مغول درگذشته و به قولى به دست مغولان در حدود سالهاى ٦٢٦ - ٦٢٨ كشته شد.
ج. شيخ شهاب الدين سهروردى زنجانى صاحب كتاب معروف «عوارف المعارف»كه از متون خوب عرفان و تصوف است. نسب به ابوبكر مىرساند.گويند هر سال به زيارت مكه و مدينه مىرفت. با عبدالقادر گيلانى ملاقات و مصاحبت داشته است.شيخ سعدى شيرازى و كمال الدين اسماعيل اصفهانى شاعر معروف از مريدان او بودهاند. سعدى در مورد او مىگويد :
مرا شيخ داناى مرشد شهاب
|
|
دو اندرز فرمود بر روى آب
|
يكى اينكه در نفس خود بين مباش
|
|
دگر آنكه در جمع بدبين مباش
|
اين سهرهوردى غير از شهاب الدين سهر وردى فيلسوف مقتول معروف به شيخ اشراق است كه در حدود سالهاى ٥٨١ - ٥٩٠ در حلب به به قتل رسيد.
سهروردى عارف در حدود سال ٦٣٢ درگذشته است.
د. ابن الفارض مصرى. از عرفاى طراز اول محسوب است.اشعار عربى عرفانى در نهايت اوج و كمال ظرافت دارد. ديوانش مكرر به چاپ شده و فضلا به شرحش پرداختهاند. يكى از كسانى كه ديوان او را شرح كرده «عبدالرحمن جامى» عارف قرن نهم است.
اشعار عرفانى او در عربى با اشعار عرفانى حافظ در زبان فارسى قابل مقايسه است. محى الدين عربى به او گفتخودت شرحى بر اشعارت بنويس، او گفت كتاب «فتوحات مكيه» شما شرح اين اشعار است.
ابن فارض از افرادى است كه احوالى غير عادى داشته، غالبا در حال جذبه بوده است و بسيارى از اشعار خود را در همان حال سروده است. ابن الفارض در سال ٦٣٢ درگذشته اشت.
ه. محى الدين عربى حاتمى طائى اندلسى. از اولاد حاتم طائى است. در اندلس تولد يافته اما ظاهرا بيشتر عمر خود را در مكه و سوريه گذرانده است. شاگرد شيخ ابومدين مغربى اندلسى از عرفاى قرن ششم است. سلسله طريقتش با يك واسطه به شيخ عبدالقادر گيلانى سابق الذكر مىرسد.
محى الدين كه احيانا با نام ابن العربى نيز خوانده مىشود، مسلما بزرگترين عرفاى اسلام است. نه پيش از او و نه بعد از او كسى به پايه او نرسيده است. به همين جهت او را «شيخ اكبر» لقب دادهاند.
عرفان اسلامى از بدو ظهور قرن به قرم تكامل يافت. در هر قرنى - چنانكه اشاره شد - عرفاى بزرگى ظهور كردند و به عرفان تكامل بخشيدند و بر سرمايهاش افزودند. اين تكامل تدريجى بود ولى در قرن هفتم به دست محى الدين عربى «جهش» پيدا كرد و به نهايت كمال خود رسيد.
محى الدين عرفان را وارد مرحله جديدى كرد كه سابقه نداشت. بخش دوم عرفان يعنى بخش علمى و نظرى و فلسفى آن به وسيله محى الدين پايه گذارى شد. عرفاى بعد از او عموما ريزه خوار سفره او هستند. محى الدين علاوه بر اينكه عرفان را وارد مرحله جديدى كرد يكى از اعاجيب روزگار است. انسانى است شگفت و به همين دليل اظهار عقيدههاى متضاد دربارهاش شده است.
برخى او را ولى كامل، قطب الاقطاب مىخوانند و بعضى ديگر تا حد كفر تنزلش مىدهند. گاهى مميت الدين و گاهى ماحى الديناش مىخوانند. صدرالمتالهين فيلسوف بزرگ و نابغه عظيم اسلامى نهايت احترام را براى او قائل است. محى الدين در ديده او از ابوعلى سينا و فارابى بسى عظيمتر است.
محى الدين بيش از دويست كتاب تاليف كرده است. بسيارى از كتابهاى او و شايد همه كتابهايى كه نسخه آنها موجود است (در حدود سى كتاب) چاپ شده است. مهمترين كتابهاى او يكى «فتوحات مكيه» است كه كتابى است بسيار بزرگ و در حقيقتيك دائرة المعارف عرفانى است. ديگر كتاب فصوص الحكم است كه گرچه كوچك است ولى دقيقترين و عميقترين متن عرفانى است. شروح زياد بر آن نوشته شده است. در هر عصرى شايد دو سه نفر بيشتر پيدا نشده باشند كه قادر به فهم اين متن عميق باشند.
محى الدين در سال ٦٣٨ در دمشق درگذشت و همانجا دفن شد. قبرش در شام هم اكنون معروف است.
و. صدرالدين محمد قونوى. اهل قونيه (تركيه و شاگرد و مريد و پسر زن محى الدين عربى. با خواجه نصيرالدين طوسى و مولوى رومى معاصر است. بين او و خواجه نصير مكاتبات رد و بدل شده و مورد احترام خواجه بوده است. ميان او و مولوى در قونيه كمال صفا و صميميت وجود داشته است. قونوى امامت جماعت مىكرده و مولوى به نماز او حاضر مىشده است. و ظاهرا-همچنانكه نقل شده - مولوى شاگرد او بوده و عرفان محى الدين را كه در گفتههاى مولوى منعكس است از او آموخته است. گويند روزى وارد محفل قونوى شد. قونوى از مسند خود حركت كرد و آن را به مولوى داد كه بر آن بنشيند. مولوى ننشست و گفت جواب خدا را چه بدهم كه بر جاى تو تكيه زنم؟ قونوى مسند را به دور انداخت و گفت مسندى كه تو را نشايد ما را نيز نشايد.
قونوى بهترين شارح افكار و انديشههاى محى الدين است. شايد اگر او نبود محى الدين قابل درك نبود. مولوى به وسيله قونوى با مكتب محى الدين آشنا شد. اينكه گفته مىشود مولوى شاگرد قونوى بوده است ظاهرا مربوط به اخذ افكار و انديشههاى محى الدين است. انديشههاى محى الدين در مثنوى و در ديوان شمس منعكس است. كتابهاى قونوى از كتاب درسى حوزههاى فلسفى و عرفانى اسلامى در شش قرن اخير است.
كتابهاى معروف قونوى عبارت است از : مفاتح الغيب، نصوص، فكوك، قونوى در سال ٦٧٢ (سال فوت مولوى و خواجه نصيرالدين طوسى) و يا سال ٦٧٣ درگذشته است.
ز. مولانا جلال الدين محمد بلخى رومى معروف به مولوى صاحب كتاب جهانى «مثنوى». از بزرگترين عرفاى اسلام و از نوابغ جهان است. نسبش به ابوبكر مىرسد مثنوى او دريائى است از حكمت و معرفت و نكات دقيق معرفة الروحى و اجتماعى و عرفانى. در رديف شعراى طراز اول ايران است. مولوى اصلا اهل بلخ است. در كودكى همراه پدرش از بلخ خارج شد. پدرش او را با خود به زيارت بيت الله برد. با شيخ فريدالدين عطار در نيشابور ملاقات كرد.
پس از مراجعت از مكه همراه پدر به قونيه رفت و آنجا رحل اقامت افكند. مولوى در ابتدا مردى بود عالم و مانند علماى ديگر همطراز خود به تدريس اشتغال داشت و محترمانه مىزيست تا آنكه با شمس تبريزى عارف معروف برخورد، سخت مجذوب او گرديد و ترك همه چيز كرد.
ديوان غزلش به نام شمس است. در «مثنوى» مكرر با سوز و گداز از او ياد كرده است. مولوى در سال ٦٧٢ درگذشته است.
ح. فخرالدين عراقى همدانى شاعر و غزلسراى معروف. شاگرد صدرالدين قونوى و مريد و دست پرورده شهاب الدين سهروردى سابق الذكر است. در سال ٦٨٨ درگذشته است.