آشنائى با علوم اسلامى جلد ۲

آشنائى با علوم اسلامى  0%

آشنائى با علوم اسلامى  نویسنده:
گروه: کتابها

آشنائى با علوم اسلامى

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: شهید مرتضی مطهری
گروه: مشاهدات: 8956
دانلود: 2456


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 62 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 8956 / دانلود: 2456
اندازه اندازه اندازه
آشنائى با علوم اسلامى

آشنائى با علوم اسلامى جلد 2

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

عرفاى قرن دوم :

الف. حسن بصرى. تاريخ عرفان مصطلح نيز مانند كلام از حسن بصرى متوفا در ١١٠ هجرى آغاز مى‏شود.

حسن بصرى متولد سال ٢٢ هجرى است، عمر هشتاد و هشت‏ساله‏اى داشته و نه قسمت از عمرش در قرن اول هجرى گذشته است.

حسن بصرى البته به نام «صوفى‏» خوانده نمى‏شده است، از آن جهت جزء صوفيه شمرده مى‏شود كه اولا كتابى تاليف كرده به نام «رعاية حقوق الله‏» كه مى‏تواند اولين كتابت تصوف شناخته شود. نسخه منحصر به فرد اين كتاب در اكسفورد است. نيكولسون مدعى است كه‏«اولين مسلمانى كه روش حيات صوفيانه و حقيقى را نوشته حسن بصرى است، طريقى كه نويسندگان اخير براى تصوف و وصول به مقامات عاليه شرح مى‏دهند : اول توبه، و پس از آن يك سلسله اعمال ديگر، كه هركدام بايد براى ارتقاء به مقام بالاترى به ترتيب عملى شود.»(٦)

ثانيا خود عرفا، بعضى از سلاسل طريقت را به حسن بصرى و از او به حضرت اميرعليه‌السلام مى‏رسانند، مانند سلسله مشايخ ابوسعيد ابوالخير.(٧) ابن النديم در «الفهرست‏» فن پنجم از مقاله پنجم سلسله ابومحمد جعفر خلدى را نيز به حسن بصرى مى‏رساند و مى‏گويد حسن هفتاد نفر از اصحاب بدر را درك كرده است.

ثالثا بعضى از حكايات كه نقل شده است مى‏رساند كه حسن بصرى عملا جزء گروهى بوده است كه بعدها نام متصوفه يافتند. بعدا بعضى از آن حكايات را به مناسبت نقل خواهيم كرد. حسن بصرى ايرانى الاصل است.

ب. مالك بن دينال. اين مرد اهل بصره است، از كسانى بوده است كه كار زهد و ترك لذت را به افراط كشانده است. داستانها از او در اين جهت نقل مى‏شود. وى در سال ١٣١ هجرى درگذشته است.

ج. ابراهيم ادهم. اهل بلخ است. داستان معروفى دارد شبيه داستان معروف بودا. گويند در ابتدا پادشاه بود و جرياناتى رخ داد كه تائب شد و در سلسله اهل تصوف قرار گرفت.

عرفا براى وى اهميت زيادى قائلند. در مثنوى داستان جالبى براى او آورده است. ابراهيم در حدود سال ١٦١ هجرى درگذشته است.

د. رابعه عدويه. اين زن مصرى‏الاصل و يا بصرى‏الاصل و از اعاجيب روزگار است، و چون چهارمين دختر خانواده‏اش بود «رابعه‏» ناميده شد. رابه عدويه غير از رابعه شاميه است كه او هم از عرفا است و معاصر جامى است و در قرن نهم مى‏زيسته است. رابعه عدويه كلماتى بلند و اشعارى در اوج عرفان و حالاتى عجيب دارد. داستانى درباره عيادت حسن بصرى و مالك بن دينال و يك نفر ديگر از او نقل مى‏شود كه جالب است. رابعه در حدود ١٣٥ يا ١٣٦ درگذشته است و بعضى گفته‏اند وفاتش در ١٨٠ يا ١٨٥ بوده است.

ه. ابوهاشم صوفى كوفى. اهل شام است. در آن منطقه متولد شده و در همان منطقه زيسته است. تاريخ وفاتش مجهول است. اين قدر معلوم است كه استاد سفيان ثورى متوفى ١٦١ بوده است. ظاهرا اول كسى است كه به نام «صوفى‏» خوانده شده است. سفيان گفته است : اگر ابوهاشم نبود من دقايق ريا را نمى‏شناختم.

و. شقيق بلخى. شاگرد ابراهيم ادهم بوده است. بنابر نقل «ريحانة الادب‏» و غيره از كتاب «كشف الغمه‏» على بن عيسى اربلى و از «نورالابصار» شبلنجى، در راه مكه با حضرت موسى بن جعفرعليه‌السلام ملاقات داشته و از آن حضرت مقامات و كرامات نقل كرده است. در سال ١٥٣ يا ١٧٤ يا ١٨٤ درگذشته است.

ز. معروف كرخى. اهل كرخ بغداد است ولى از اينكه نام پدرش «فيروز» است به نظر مى‏رسد كه ايرانى‏الاصل است.اين مرد از معاريف و مشاهير عرفا است. مى‏گويند پدر و مادرش نصرانى بودند و خودش به دست‏حضرت رضاعليه‌السلام مسلمان شد و از آن حضرت استفاده كرد.

بسيارى از سلاسل طريقت، بر حسب ادعاى عرفا، به معروف كرخى و به وسيله او به حضرت رضا و از طريق آن حضرت به ائمه پيشين تا حضرت رسول مى‏رسد و بدين جهت اين سلسله را سلسلة‏الذهب «رشته طلائى‏» مى‏خوانند. ذهبى‏ها عموما چنين ادعائى دارند. وفات معروف در حدود سالهاى ٢٠٠ تا ٢٠٦ بوده است.

ح. فضيل بن عياض. اين مرد اصلا اهل مرو است، ايرانى عرب نژاد است. مى‏گويند در ابتدا راهزن بود،يك شب كه براى دزدى از ديوارى بالا رفت، يك آيه قرآن كه از شب زنده‏دارى شنيد او را منقلب و تائب ساخت. كتاب «مصباح الشريعه‏» منسوب به او است و مى‏گويند آن كتاب يك سلسله درسها است كه از امام صادقعليه‌السلام گرفته است. محدث متبحر قرن اخير، مرحوم حاج ميرزا حسين نورى در خاتمه «مستدرك‏» به اين كتاب اظهار اعتماد كرده است. فضيل در سال ١٨٧ درگذشته است.

عرفاى قرن سوم :

الف. بايزيد بسطامى. (طيفور بن عيس) از اكابر عرفا و اصلا اهل بسطام است. مى‏گويند اول كسى است كه صريحا از فناء فى الله و بقاء بالله سخن گفته است. بايزيد گفته است : «از بايزيدى خارج شدم مانند مار از پوست‏». بايزيد به اصطلاح شطحياتى دارد كه موجب تكفيرش شده است. خود عرفا او را از اصحاب «سكر» مى‏نامند، يعنى در حال جذبه و بى خودى آن سخنان را مى‏گفته است. بايزيد در سال ٢٦١ درگذشته است. بعضى ادعا كرده‏اند كه سقاى خانه امام صادقعليه‌السلام بوده است ولى اين ادعا با تاريخ جور در نمى‏آيد، يعنى بايزيد عصر امام صادق را درك نكرده است.

ب. بشر حافى. اهل بغداد است و پدرانش اهل مرو بوده‏اند. از مشاهير عرفا است. او نيز در ابتدا اهل فسق و فجور بوده و بعد توبه كرده است.

علامه حلى در «منهاج الكرامه‏» داستانى نقل كرده است مبنى بر اينكه توبه او به دست‏حضرت موسى بن جعفرعليه‌السلام صورت گرفته است و چون در حالى تشرف به توبه پيدا كرد كه «حافى پابرهنه‏» بود به بشر حافى معروف شد. بعضى علت «حافى‏» ناميدن او را چيز ديگر گفته‏اند. بشر حافى در سال ٢٢٦ يا ٢٢٧ درگذشته است.

ج. سرى سقطى. اهل بغداد است.نمى‏دانيم اصلا كجايى بوده است. وى از دوستان و همراهان بشر حافى بوده است. سرى سقطى اهل شفقت به خلق خدا و ايثار بوده است.

ابن خلكان در «وفيات الاعيان‏» نوشته است كه سرى گفت : سى سال است كه از يك جمله «الحمدلله‏» كه بر زبانم جارى شد استغفار مى‏كنم. گفتند : چگونه؟ گفت : شبى حريقى در بازار رخ داد، بيرون آمدم ببينم كه به دكان من رسيده يا نه؟ به من گفته شد به دكان تو نرسيده است. گفتم : الحمدلله. يكمرتبه متنبه شدم كه گيرم دكان من آسيبى نديده باشد، آيا نمى‏بايست من در انديشه مسلمين باشم؟! سعدى به همين داستان (با اندك تفاوت) اشاره مى‏كند آنجا كه مى‏گويد :

شبى دود خلق آتشى برفروخت

شنيدم كه بغداد نيمى بسوخت

يكى شكر گفت اندر آن خاك و دود

كه دكان ما را گزندى نبود

جهانديده‏اى گفتش آى بو الهوس

تو را خود غم خويشتن بود و بس؟

پسندى كه شهرى بسوزد به نار

اگر خود سرايت بود بر كنار؟

سرى شاگرد و مريد «معروف كرخى‏» و استاد و دائى جنيد بغدادى است، سخنان زيادى در توحيد و عشق الهى و غيره دارد، و هم او است كه مى‏گويد : عارف مانند آفتاب بر همه عالم مى‏تابد و مانند زمين بار نيك و بد را به دوش مى‏كشد و مانند آب مايه زندگانى همه دلها است و مانند آتش به همه پرتوافشانى مى‏كند.

سرى در سال ٢٥٤ يا ٢٥٠ در سن نود و هشت‏سالگى درگذشته است.

د. حارث محاسبى. بصرى الاصل است و از دوستان و مصاحبان جنيد بوده است. از آن جهت او را «محاسبى‏» خوانده‏اند كه به امر مراقبه و محاسبه اهتمام تام داشت. معاصر احمد بن حنبل است. احمد بن حنبل چون دشمن علم كلام بود او را به واسطه ورودش در علم كلام طرد كرد و همين سبب اعراض مردم از او شد. حارث در سال ٢٤٣ درگذشته است.

ه. جنيد بغدادى. اصلا اهل نهاوند است. عرفا و متصوفه او را «سيد الطائفه‏» مى‏خوانند، همچنانكه فقهاء شيعه، شيخ طوسى را «شيخ الطائفه‏» مى‏خوانند.

جنيد يك عارف معتدل به شمار مى‏رود. برخى شطحيات كه از ديگران شنيده شده از او شنيده نشده اشت. او حتى لباس اهل تصوف به تن نمى‏كرد و در زى علما و فقها بود. به او گفتند : به خاطر ياران هم كه هست‏خرقه (لباس اهل تصوف) بپوش. گفت : اگر مى‏دانستم كه از لباس كارى ساخته است از آهن گداخته جامه مى‏ساختم. اما نداى حقيقت اين است كه : ليس الاعتبار بالخرقة انما الاعتبار بالخرقة انما الاعتبار بالحرقة يعنى از خرقه كارى ساخته نيست، حرقه (آتش دل) × لازم است. جنيد خواهرزاده و مريد شاگرد سرى سقطى و هم شاگرد حارث محاسبى بوده است. گويند در سال ٢٩٧ در نود سالگى درگذشت.

و. ذوالنون مصرى. وى اهل مصر است. در فقه شاگرد «مالك بن انس‏» فقيه معروف بوده است. جامى او را رئيس صوفيان خوانده است. هم او اول كسى است كه رمز به كار برد و مسائل عرفانى را با اصطلاحات رمزى بيان كرد كه فقط كسانى كه واردند بفهمند و ناواردها چيزى نفهمند. اين روش تدريجا معمول شد، معانى عرفانى به صورت غزل و با تعبيرات سمبوليك بيان شد. برخى معتقدند كه بسيارى از تعليمات فلسفه نو افلاطونى به وسيله ذوالنون وارد عرفان و تصوف شد.(٨) ذوالنون در فاصله سالهاى ٢٤٠ - ٢٥٠ درگذشته است.

ز. سهل بن عبدالله تسترى. از اكابر عرفا و صوفيه و اصلا اهل شوشتر است. فرقه‏اى از عرفا كه اصل را بر مجاهده نفس مى‏دانند به نام او «سهليه‏» خوانده مى‏شوند. در مكه معظمه با ذوالنون مصرى ملاقات داشته است. وى در سال ٢٨٣ يا ٢٩٣ درگذشته است.(٩)

ح. حسين بن منصور حلاج. اصلا اهل بيضاء از توابع شيراز است ولى در عراق رشد و نما يافته است. حلاج از جنجالى‏ترين عرفاى دوره اسلامى است. شطحيات فراوان گفته است. به كفر و ارتداد و ادعاى خدائى متهم شد، فقها تكفيرش كردند و در زمان مقتدر عباسى به دار آويخته شد. خود عرفا او را به افشاى اسرار متهم مى‏كنند. حافظ مى‏گويد :

گفت آن يار كزو گشت‏سردار بلند

جرمش آن بود كه اسرار هويدا مى‏كرد

بعضى او را مردى شعبده‏باز مى‏دانند. خود عرفا او را تبرئه مى‏كنند و مى‏گويند سخنان او و بايزيد كه بوى كفر مى‏دهد در حال سكر و بى‏خودى بوده است.

عرفا از او به عنوان «شهيد» ياد مى‏كنند. حلاج در سال ٣٠٦ يا ٣٠٩ به دار آويخته شد.(١٠ )

_____________________________________

پي نوشت ها :

١- تاريخ تصوف در اسلام، تاليف دكتر قاسم غنى،. در همين كتاب ، از كتاب «صوفيه و فقراء» ابن تيميه نقل مى‏كند كه اول كسى كه دير كوچكى براى صوفيه ساخت، بعضى از پيروان عبدالواحد بن زيد بودند. عبدالواحد از اصحاب حسن بصرى است. اگر ابوهاشم صوفى از پيروان عبدالواحد باشد، تناقضى ميان اين دو نقل نيست.

٢- صوف پشم

٣- تذكرة الاولياء شيخ عطار.

٤- دكتر غنى، تاريخ تصوف در اسلام.

٥- سفينة البحار محدث قمى، ماده سلم.

٦- ميراث اسلام ص ٨٥ ايضا رجوع شود به محاضرات دكتر عبدالرحمن بدوى در دانشكده الهيات و معارف اسلامى در سال تحصيلى ٥٣ - ٥٢. نكته قابل توجه اين است كه بسيارى از كلمات نهج البلاغه در آن رساله هست. اين نكته با توجه به اينكه بعضى از صوفيه سلسله اسناد خود را از طريق حسن بصرى به حضرت اميرعليه‌السلام مى‏رسانند بيشتر قابل توجه است و مساله قابل تحقيق است.

٧- تاريخ تصوف در اسلام ص ٤٦٢. نقل از كتاب «حالات و سخنان ابوسعيد ابوالخير».

٨- تاريخ تصوف در اسلام ص ٥٥.

٩- طبقات الصوفيه ابوعبدالرحمن شلمى ص ٢٠٦.

١٠- در مقدمه چاپ هشتم «علل گرايش به ماديگرى‏» بحث نسبتا مبسوطى درباره حلاج كرده‏ايم و نظريه بعضى از ماترياليسها معاصر را كه كوشيده‏اند او را «ماترياليست‏» معرفى كنند رد كرده‏ايم.

درس پنجم و ششم : تاريخچه مختصر (٢)

عرفاى قرن چهارم

الف. ابوبكر شبلى. شاگرد و مريد جنيد بغدادى بود و حلاج را نيز درك كرده و از مشاهير عرفا است. اصلا خراسانى است. در كتاب روضات الجنات و ساير كتب تراجم، اشعار و كلمات عارفانه زيادى از او نقل شده است. خواجه عبدالله انصارى گفته است : اول كسى كه به رمز سخن گفت ذوالنون مصرى بود، جنيد كه آمد اين علم را مرتب ساخت و بسط داد و كتابها در اين علم تاليف كرد، و چون نوبت به شبلى رسيد اين علم را به بالاى منابر برد. شبلى در بين سالهاى ٣٣٤ - ٣٤٤ در ٨٧ سالگى درگذشته است.

ب. ابوعلى رودبارى. نسب به انوشيروان مى‏برد و ساسانى نژاد است. مريد جنيد بوده و فقه را از ابوالعباس بن شريح و ادبيات را از ثعلب آموخت. او را جامع شريعت و طريقت و حقيقت‏خوانده‏اند. در سال ٣٢٢ درگذشته است.

ج. ابونصر سراج طوسى صاحب كتاب معروف «اللمع‏» كه از متون اصيل و قديم و معتبر عرفان و تصوف است. در سال ٣٧٨ در طوس در گذشته است. بسيارى از مشايخ طريقت، شاگرد بلاواسطه يا مع‏الواسطه او بوده‏اند. بعضى مدعى هستند كه مقبره‏اى كه در پائين خيابان مشهد به نام قبر پير پالاندوز معروف است مقبره همين ابونصر سراج است.(١)

د. ابوالفضل سرخسى. اين مرد اهل خراسان و شاگرد و مريد ابونصر سراج و استاد ابوسعيد ابوالخير عارف بسيار معروف بوده است. در سال ٤٠٠ هجرى درگذشته است.

ه. ابو عبد الله رودبارى. اين مرد خواهرزاده ابوعلى رودبارى است و از عرفاى شام و سوريه به شمار مى‏رود. در سال ٣٦٩ درگذشته است.

و. ابوطالب مكى. شهرت بيشتر اين مرد به واسطه كتابى است كه در عرفان و تصوف تاليف كرده است به نام «قوة القلوب‏». اين كتاب چاپ شده و از متون اصيل و قديم عرفان و تصوف است. ابوطالب اصلا از بلاد جبل ايران است و در اثر اينكه سالها در مكه مجاور بوده به عنوان مكى معروف شده است. وى در سال ٣٨٥ يا ٣٨٦ درگذشته است.

عرفاى قرن پنجم :

الف. شيخ ابوالحسن خرقانى. يكى از معروفترين عرفا است.

عرفا داستانهايى شگفت به او نسبت مى‏دهند. از جمله مدعى هستند كه بر سر قبر بايزيد بسطامى مى‏رفته و با روح او تماس مى‏گرفته و مشكلات خويش را حل مى‏كرده است. مولوى مى‏گويد :

ابو الحسن بعد از وفات بايزيد از پس آن سالها آمد پديد گاه و بيگه نيز رفتى بى فتور بر سر گورش نشستى با حضور تا مثال شيخ پيشش آمدى تا كه مى‏گفتى شكالش حل شدى

مولوى در مثنوى زياد از او ياد كرده است و مى‏نمايد كه ارادت وافرى به او داشته است. مى‏گويند با ابوعلى سينا فيلسوف معروف و ابوسعيد ابوالخير عارف معروف ملاقات داشته است. وى در سال ٤٢٥ درگذشته است.

ب. ابو سعيد ابو الخير نيشابورى. از مهمترين و باحال‏ترين عرفا است. رباعيهاى نغز دارد از وى پرسيدند : تصوف چيست؟ گفت : «تصوف آن است كه آنچه در سردارى بنهى و آنچه در دست دارى بدهى و از آنچه برتو آيد بجهى‏» با ابوعلى سينا ملاقات داشته است. روزى بوعلى در مجلس وعظ ابوسعيد شركت كرد. ابوسعيد درباره ضرورت عمل و آثار طاعت و عصيت ‏سخن مى‏گفت. بوعلى اين رباعى را به عنوان اينكه ما تكيه بر رحمت‏حق داريم نه برعمل خويشتن، انشاء كرد :

مائيم به عفو تو تولا كرده وز طاعت و معصيت تبرا كرده آنجا كه عنايت تو باشد، باشد ناكرده چو كرده، كرده چون ناكرده

ابو سعيد، فى الفور گفت :

اى نيك نكرده و بديها كرده وانگه به خلاص خود تمنا كرده بر عفو مكن تكيه كه هرگز نبود ناكرده چو كرده، كرده چون ناكرده(٢)

اين رباعى نيز از ابو سعيد است :

فردا كه زوال شش جهت‏خواهد بود

قدر تو به قدر معرفت‏خواهد بود

در حسن صفت كوش كه در روز جزا

حشر تو به صورت صفت‏خواهد بود

ابو سعيد در سال ٤٤٠ هجرى درگذشته است.

ج. ابوعلى دقاق نيشابورى. جامع شريعت و طريقت به شمار مى‏رود. واعظ و مفسر قرآن بود. از بس در مناجاتها مى‏گريسته او را «شيخ نوحه گر» لقب داده‏اند. در سال ٤٠٥ يا ٤١٢ درگذشت است.

ه. ابوالحسن على بن عثمان هجويرى غزنوى صاحب كتاب‏«كشف المحجوب‏» كه از كتب مشهور اين فرقه است و اخيرا چاپ شده است. در سال ٤٧٠ درگذشته است.

و. خواجه عبد الله انصارى. عرب نژاد و از اولاد ابو ايوب انصارى صحابى بزرگوار معروف است. خواجه عبد الله يكى از معروفترين و متعبدترين عرفا است. كلمات قصار و مناجاتها و همچنين رباعيات نغز و با حالى دارد، شهرتش بيشتر به واسطه همانها است.

از كلمات او است : «در طفلى پستى، در جوانى مستى، در پيرى سستى، پس كى خدا پرستى؟» و هم از كلمات او است : «بدى را بدى كردن سگسارى است، نيكى را نيك كردن خرخارى است، بدى را نيكى كردن كار خواجه عبدالله انصارى است.»

اين رباعى نيز از او است :

عيب است بزرگ بركشيدن

خود را از جمله خلق برگزيدن

خود را از مردمك ديده ببايد آموخت

ديدن همه كس را و نديدن خود را

خواجه عبدالله در هرات متولد و در همانجا در سال ٤٨١ درگذشته و دفن شده است و از اين جهت به «پير هرات‏» معروف است. خواجه عبدالله كتب زيادى تاليف كرده. معروفترين آنها كه از كتب درسى سير و سلوك است و از پخته‏ترين كتب عرفان است كتاب «منازل السائرين‏» است. بر اين كتاب شرحهاى زياد نوشته شده است.

ز. امام ابوحامد محمد غزالى طوسى. از معروفترين علماى اسلام است. شهرتش شرق و غرب را گرفته است. جامع معقول و منقول بود. رئيس جامع نظاميه بغداد شد و عاليترين پست روحانى زمان خويش را حيازت كرد. اما احساس كرد نه آن معلومات و نه آن مناصب روحش را اشباع نمى‏كند. از مردم مخفى شد و به تهذيب و تصفيه نفس مشغول شد. ده سال در بيت المقدس دور از چشم آشنايان به خود پرداخت. در همان وقت به عرفان و تصوف گرائيد و ديگر تا آخر عمر زير بار منصب و پست نرفت. كتاب معروف «احياء علوم الدين‏» را بعد از دوره رياضت تاليف كرد و در سال ٥٠٥ در طوس كه وطن اصليش بود درگذشت.

عرفاى قرن ششم :

الف. عين القضاة همدانى. از پرشورترين عرفا است. مريد احمد غزالى برادر كوچكتر محمد غزالى كه او نيز از عرفا است بوده است. كتب زياد تاليف كرد. اشعار آبدارى دارد كه خالى از شطحيات نيست. بالاخره تكفيرش كردند و كشتند و جسدش را سوختند و خاكسترش را بر باد دادند. در حدود سالهاى ٥٢٥ - ٥٣٣ كشته شد.

ب. سنائى غزنوى شاعر معروف. اشعار او از عرفانى عميق برخوردار است. مولوى در مثنوى گفته‏هاى او را طرح و شرح مى‏كند. در نيمه اول قرن ششم درگذشته است.

ج. احمد جامى معروف به ژنده پيل. از مشاهير عرفا و متصوفه است. قبرش در تربت جام -نزديك سرحد ايران و افغانستان - معروف است. از اشعار او در باب خوف و رجاء اين دو بيتى است :

غره مشو كه مركب مردان مرد را در سنگلاخ باديه پى ها بريده‏اند نوميد هم مباش كه رندان جرعه نوش ناگه به يك ترانه به منزل رسيده‏اند

و هم او رد رعايت اعتدال در امر انفاق و امساك گفته است :

چون تيشه مباش و جمله بر خود متراش چون رنده ز كار خويش بى بهره مباش تعليم ز اره گير در كار معاش چيزى سوى خود مى‏كش و چيزى مى‏پاش

احمد جامى در حدود سال ٥٣٦ درگذشته است.

د. عبد القادر گيلانى. تولدش در شمال ايران بوده و در بغداد نشو و نما يافته و در همانجا دفن شده است. بعضى او را اهل «جيل‏» بغداد دانسته‏اند نه اهل «جيلان‏» (گيلان) از شخصيتهاى جنجالى جهان اسلام است. سلسله قادريه از سلاسل صوفيه منسوب به او است. قبرش در بغداد معروف و مشهور است. او از كسانى است كه دعاوى و بلند پروازيهاى زياد از او نقل شده است. وى از سادات حسنى است. در سال ٥٦٠ يا ٥٦١ درگذشته است.

ه. شيخ روزبهان بقلى شيرازى كه به «شيخ شطاح‏» معروف است زيرا شطحيات زياد مى‏گفته است. اخيرا بعضى از كتب او به وسيله مستشرقين چاپ و منتشر شده است. اين مرد در سال ٦٠٦ درگذشته است.

عرفاى قرن هفتم

اين قرن عرفاى بسيار بلند قدرى پرورانده است. ما عده‏اى از آنها را به ترتيب تاريخ وفاتشان نام مى‏بريم.

الف. شيخ نجم الدين كبراى خوارزمى. از مشاهير و اكابر عرفاست. بسيارى از سلاسل به او منتهى مى‏شود. وى شاگرد و مريد و داماد شيخ روزبهان بقلى شيرازى بوده است. شاگردان و دست پروردگان زيادى داشته است. از آن جمله است «بهاء الدين ولد» پدر مولانا مولوى رومى. در خوارزم مى‏زيست. زمانش مقارن است با حمله مغول. هنگامى كه مغول مى‏خواست‏حمله كند، براى نجم الدين كبرا پيام فرستادند كه شما و كسانتان مى‏توانيد از شهر خارج شويد و خود را نجات دهيد. نجم الدين پاسخ داد : من در روز راحت در كنار اين مردم بوده‏ام، امروز كه روز سختى آنها است از آنها جدا نمى‏شوم. خود مردانه سلاح پوشيد و همراه مردم جنگيد تا شهيد شد. اين حادثه در سال ٦١٦ واقع شده است.

ب. شيخ فريدالدين عطار. از اكابر درجه اول عرفا است. در نثر و نظم تاليف دارد. «تذكرة الاولياء» او كه در شرح حال عرفا و متصوفه است و از اما صادقعليه‌السلام آغاز مى‏كند و به امام باقرعليه‌السلام ختم مى‏نمايد از جمله ماخذ و مدارك محسوب مى‏شود و شرق‏شناسان فراوان به آن مى‏دهند. همچنين كتاب «منطق الطير» او يك شاهكار عرفانى است. مولوى درباره او و سنائى گفته است :

عطار روح بود و سنائى دو چشم او ما از پى سنائى و عطار مى‏رويم

و هم او گفته است :

هفت‏شهر عشق را عطار گشت

ما هنوز اندر خم يك كوچه‏ايم

مقصود مولوى از هفت‏شهر عشق هفت وادى است كه خود عطار در «منطق الطير» شرح داده است.

محمود شبسترى در گلشن راز مى‏گويد :

مرا از شاعرى خود عار نايد

كه در صد قرن چون عطار نايد

عطار شاگرد و مريد شيخ مجدالدين بغدادى از مريدان و شاگردان شيخ نجم الدين كبرا بوده است. و همچنين صحبت قطب الدين حيدر را - كه او نيز از مشايخ اين عصر است و در تربت‏حيدريه مدفون است و انتساب آن شهر به او است - نيز درك كرده است.

عطار مقارن فتنه مغول درگذشته و به قولى به دست مغولان در حدود سالهاى ٦٢٦ - ٦٢٨ كشته شد.

ج. شيخ شهاب الدين سهروردى زنجانى صاحب كتاب معروف «عوارف المعارف‏»كه از متون خوب عرفان و تصوف است. نسب به ابوبكر مى‏رساند.گويند هر سال به زيارت مكه و مدينه مى‏رفت. با عبدالقادر گيلانى ملاقات و مصاحبت داشته است.شيخ سعدى شيرازى و كمال الدين اسماعيل اصفهانى شاعر معروف از مريدان او بوده‏اند. سعدى در مورد او مى‏گويد :

مرا شيخ داناى مرشد شهاب

دو اندرز فرمود بر روى آب

يكى اينكه در نفس خود بين مباش

دگر آنكه در جمع بدبين مباش

اين سهره‏وردى غير از شهاب الدين سهر وردى فيلسوف مقتول معروف به شيخ اشراق است كه در حدود سالهاى ٥٨١ - ٥٩٠ در حلب به به قتل رسيد.

سهروردى عارف در حدود سال ٦٣٢ درگذشته است.

د. ابن الفارض مصرى. از عرفاى طراز اول محسوب است.اشعار عربى عرفانى در نهايت اوج و كمال ظرافت دارد. ديوانش مكرر به چاپ شده و فضلا به شرحش پرداخته‏اند. يكى از كسانى كه ديوان او را شرح كرده «عبدالرحمن جامى‏» عارف قرن نهم است.

اشعار عرفانى او در عربى با اشعار عرفانى حافظ در زبان فارسى قابل مقايسه است. محى الدين عربى به او گفت‏خودت شرحى بر اشعارت بنويس، او گفت كتاب «فتوحات مكيه‏» شما شرح اين اشعار است.

ابن فارض از افرادى است كه احوالى غير عادى داشته، غالبا در حال جذبه بوده است و بسيارى از اشعار خود را در همان حال سروده است. ابن الفارض در سال ٦٣٢ درگذشته اشت.

ه. محى الدين عربى حاتمى طائى اندلسى. از اولاد حاتم طائى است. در اندلس تولد يافته اما ظاهرا بيشتر عمر خود را در مكه و سوريه گذرانده است. شاگرد شيخ ابومدين مغربى اندلسى از عرفاى قرن ششم است. سلسله طريقتش با يك واسطه به شيخ عبدالقادر گيلانى سابق الذكر مى‏رسد.

محى الدين كه احيانا با نام ابن العربى نيز خوانده مى‏شود، مسلما بزرگترين عرفاى اسلام است. نه پيش از او و نه بعد از او كسى به پايه او نرسيده است. به همين جهت او را «شيخ اكبر» لقب داده‏اند.

عرفان اسلامى از بدو ظهور قرن به قرم تكامل يافت. در هر قرنى - چنانكه اشاره شد - عرفاى بزرگى ظهور كردند و به عرفان تكامل بخشيدند و بر سرمايه‏اش افزودند. اين تكامل تدريجى بود ولى در قرن هفتم به دست محى الدين عربى «جهش‏» پيدا كرد و به نهايت كمال خود رسيد.

محى الدين عرفان را وارد مرحله جديدى كرد كه سابقه نداشت. بخش دوم عرفان يعنى بخش علمى و نظرى و فلسفى آن به وسيله محى الدين پايه گذارى شد. عرفاى بعد از او عموما ريزه خوار سفره او هستند. محى الدين علاوه بر اينكه عرفان را وارد مرحله جديدى كرد يكى از اعاجيب روزگار است. انسانى است ‏شگفت و به همين دليل اظهار عقيده‏هاى متضاد درباره‏اش شده است.

برخى او را ولى كامل، قطب الاقطاب مى‏خوانند و بعضى ديگر تا حد كفر تنزلش مى‏دهند. گاهى مميت الدين و گاهى ماحى الدين‏اش مى‏خوانند. صدرالمتالهين فيلسوف بزرگ و نابغه عظيم اسلامى نهايت احترام را براى او قائل است. محى الدين در ديده او از ابوعلى سينا و فارابى بسى عظيمتر است.

محى الدين بيش از دويست كتاب تاليف كرده است. بسيارى از كتابهاى او و شايد همه كتابهايى كه نسخه آنها موجود است (در حدود سى كتاب) چاپ شده است. مهمترين كتابهاى او يكى «فتوحات مكيه‏» است كه كتابى است بسيار بزرگ و در حقيقت‏يك دائرة المعارف عرفانى است. ديگر كتاب فصوص الحكم است كه گرچه كوچك است ولى دقيقترين و عميقترين متن عرفانى است. شروح زياد بر آن نوشته شده است. در هر عصرى شايد دو سه نفر بيشتر پيدا نشده باشند كه قادر به فهم اين متن عميق باشند.

محى الدين در سال ٦٣٨ در دمشق درگذشت و همانجا دفن شد. قبرش در شام هم اكنون معروف است.

و. صدرالدين محمد قونوى. اهل قونيه (تركيه و شاگرد و مريد و پسر زن محى الدين عربى. با خواجه نصيرالدين طوسى و مولوى رومى معاصر است. بين او و خواجه نصير مكاتبات رد و بدل شده و مورد احترام خواجه بوده است. ميان او و مولوى در قونيه كمال صفا و صميميت وجود داشته است. قونوى امامت جماعت مى‏كرده و مولوى به نماز او حاضر مى‏شده است. و ظاهرا-همچنانكه نقل شده - مولوى شاگرد او بوده و عرفان محى الدين را كه در گفته‏هاى مولوى منعكس است از او آموخته است. گويند روزى وارد محفل قونوى شد. قونوى از مسند خود حركت كرد و آن را به مولوى داد كه بر آن بنشيند. مولوى ننشست و گفت جواب خدا را چه بدهم كه بر جاى تو تكيه زنم؟ قونوى مسند را به دور انداخت و گفت مسندى كه تو را نشايد ما را نيز نشايد.

قونوى بهترين شارح افكار و انديشه‏هاى محى الدين است. شايد اگر او نبود محى الدين قابل درك نبود. مولوى به وسيله قونوى با مكتب محى الدين آشنا شد. اينكه گفته مى‏شود مولوى شاگرد قونوى بوده است ظاهرا مربوط به اخذ افكار و انديشه‏هاى محى الدين است. انديشه‏هاى محى الدين در مثنوى و در ديوان شمس منعكس است. كتابهاى قونوى از كتاب درسى حوزه‏هاى فلسفى و عرفانى اسلامى در شش قرن اخير است.

كتابهاى معروف قونوى عبارت است از : مفاتح الغيب، نصوص، فكوك، قونوى در سال ٦٧٢ (سال فوت مولوى و خواجه نصيرالدين طوسى) و يا سال ٦٧٣ درگذشته است.

ز. مولانا جلال الدين محمد بلخى رومى معروف به مولوى صاحب كتاب جهانى «مثنوى‏». از بزرگترين عرفاى اسلام و از نوابغ جهان است. نسبش به ابوبكر مى‏رسد مثنوى او دريائى است از حكمت و معرفت و نكات دقيق معرفة الروحى و اجتماعى و عرفانى. در رديف شعراى طراز اول ايران است. مولوى اصلا اهل بلخ است. در كودكى همراه پدرش از بلخ خارج شد. پدرش او را با خود به زيارت بيت الله برد. با شيخ فريدالدين عطار در نيشابور ملاقات كرد.

پس از مراجعت از مكه همراه پدر به قونيه رفت و آنجا رحل اقامت افكند. مولوى در ابتدا مردى بود عالم و مانند علماى ديگر همطراز خود به تدريس اشتغال داشت و محترمانه مى‏زيست تا آنكه با شمس تبريزى عارف معروف برخورد، سخت مجذوب او گرديد و ترك همه چيز كرد.

ديوان غزلش به نام شمس است. در «مثنوى‏» مكرر با سوز و گداز از او ياد كرده است. مولوى در سال ٦٧٢ درگذشته است.

ح. فخرالدين عراقى همدانى شاعر و غزلسراى معروف. شاگرد صدرالدين قونوى و مريد و دست پرورده شهاب الدين سهروردى سابق الذكر است. در سال ٦٨٨ درگذشته است.