كانون هدايت و فيض دايم
حرم مطهّر حضرت معصومهعليهاالسلام
مركز افاضه فيوضات ربّانيه است. انوار هدايت از اين كانون نور پى در پى ساطع بوده و همه جا را روشن و تابناك مى گرداند و پيوسته امواج علم، معرفت و فضيلت از آن محور فضيلت و كمال به اطراف و اكناف جهان مى رسد و اينك ما در اين مجال گوشه هايى از اين فيض لاينقطع و هدايت مستمر و بركتهاى بيشمار را عرضه مى كنيم.
۱- تدريس و تدرّس:
يكى از پايگاه هاى اصلى براى تدريس آقايان اساتيد حوزه مباركه علميه، محدوده حرم شريف و مسجد بالاسر و صحن مقدّس و حجرات آن است. اين جريان از ديرزمان تا كنون ادامه داته و برنامه اى رايج و داير بوده است، هرچند مراكز مجهّزى براى تدريس - مخصوصاً به لحاظ عدم مزاحمت سروصدا آماده گرديده و در اين سالها دروس بسيار مهم و پرجمعيّت به آن مراكز سه گانه
منتقل شده، ليكن درس گفتن و درس خواندن از محدوده حرم شريف منقطع نگرديده و همواره درس هايى برقرار است.
در سابق كه مهمترين درسها در همين مركز باقداست برگزار مى شده است، مثلاً درس مؤسس حوزه، مرحوم آيت اللَّه العظمى حايرى اعلى اللَّه مقامه در مسجد بالاسر و قبةالعلماء بوده كه بعد هم در همانجا دفن شدند.
نيز محل تدريس مرحوم آيت اللَّه العظمى آقاى سيّدمحمّدحجت
كوه كمرى رضوان اللَّه عليه، در صحن شريف و مسجد بالاسر بوده است و هم اكنون عكسى موجود است كه آن بزرگوار را بر كرسى تدريس در صحن مطهّر و كنار ايوان ساعت، نشان مى دهد.
مركز درسى زعيم بزرگ اسلام، مرحوم آيت اللَّه العظمى آقاى بروجردى، بدواً تا ساليان سال در مسجد بالاسر و در تابستان، صحن شريف بوده است. عكس آن بزرگ مرد در حال تدريس، برفراز منبر درس، در كنار ايوان ساعت، موجود و در كتابهاى منعكس شده است، البته در سال هاى آخر عمر شريفشان كه شبستان عالى مسجد خودشان آماده شده درسشان را بدانجا منتقل كردند.
مرحوم آيت اللَّه العظمى آقاى گلپايگانى قدّس سرّه بعد از ارتحال سيدالطائفه آقاى بروجردى قدّس سّره درس خارج خود را از منزل و از مسجد امام حسن عسكرىعليهالسلام
به مسجد بالاسر در زمستان و به صحن مطهّر در تابستان منتقل كردند و عكس هاى متنوّع، آن بزرگمرد را در كنار ايوان ساعت بر كرسى درس و در حال تدريس، نشان مى دهد و در بعضى از اين تصويرها صورت سنگ قبرهاى صحن نيز كه قبل از بازسازى صحن شريف بوده، پيداست و به خوبى مشخص است.
بارى، اين جريان ادامه داشت تا وقتى كه بر اثر ازدحام طلاب و فضلا و شاگردان و جهات ديگر، درس خود را منتقل به سالن بزرگ غربى مسجد اعظم كردند.
مرحوم آيت اللَّه العظمى آقاى مرعشى رضوان اللَّه عليه در مسجد بالاسر حضرت معصومهعليهاالسلام
تدريس مى كردند و تا پايان عمر، اين برنامه را ادامه دادند و عكس هاى موجود است كه ايشان را در حال تدريس در آن مكان مقدّس، نشان مى دهد.
۲- مباحثه ها:
مواضع مختلف مسجد بالاسر حضرت معصومهعليهاالسلام
و مسجد طباطبائى - مسجد موزه - و صحن شريف و برخى از حجرات آن غالباً جايگاه مباحثه آقايان طلاب و فضلا است كه هر دو نقر، سه نفر يا بيشتر در آن مواقف نورانى سرگرم بحثهاى علمى و دينى و مرور و بازگوكردن و تكرار نمودن درسهايى كه خوانده اند، مى باشند.
۳- اذان در مقاطع سه گانه:
از برنامه هاى نشاطانگيز حرم مطهّر، پخش اذان در مقاطع سه گانه، يعنى طلوع فجر و مقارن زوال يعنى ظهر و ديگر اول مغرب از بلندگوهاى حرم است. صداى روحبخش اذان به وسيله مؤذنان خوش آهنگ، طنين خاصّى دارد، به ويژه هنگام اذان صبح كه صوت اذان در سكوت و آرامش محيط و فضا، تا مسافتى دور مى رود و مردم باايمان را به اقامه نماز دعوت مى كند و اثر مخصوصى در دل و جان اهل ايمان دارد.
۴- پخش مناجات قبل از اذان صبح:
لحظاتى قبل از طلوع فجر و اذان صبح، بلندگوهاى حرم مطهّر مناجاتى را پخش مى كند كه به وسيله يكى از آقايان خوش صدا برگزار شده است. صداى دلنواز مناجات حرم، در آن ساعت اثر معنوى ويژه اى دارد و روحانيّت خاصّى را ايجاد مى كند و شايد مسافران و زائران كريمه اهلبيت، بيشتر لذّتِ وصف ناپذير اين مناجات سحرگاهى را درك كنند.
جاى تأسف است كه به نظر ما اين برنامه روحبخش از جهت كمّ و كيف، كاهش يافته و وضع بسيار عالى ساليان سال قبل از ده يا بيست سال اخير، رو به ضعف گذاشته است، آنچنان كه بنده مى فهمم وقت آن كمتر و صداى بلندگوها هم ضعيف تر است و گاهى در غير حول و حوش حرم، به گوش نمى رسد.
۵- نمازهاى جماعت در مقاطع سه گانه:
يكى از برنامه هاى شكوهمند حرم مطهّر، نمازهاى جماعت متعدّدى است كه صبح و ظهر و شب در آن مكان مقدّس و اطراف و جوانب آن برگزار مى شود.
آنچه براى خود بنده به صورت يك خاطره شيرين از دوران تجرّد در ذهنم باقى مانده است، منظره نماز صبح است كه اول طلوع صبح، نخست مرحوم آيت اللَّه العظمى مرعشى رحمةاللَّه عليه نماز صبح را برگزار مى كردند.
و با فاصله اى اندك مى رفتند و سپس اذان ديگرى گفته مى شد و نماز جماعت توسط مرحوم آيت اللَّه العظمى آقاى گلپايگانى قدّس سرّه برگزار مى شد و بعد از فراغت ايشان از نماز و خروجشان از مسجد بالاسر، جماعت سوّم توسط مرحوم آيت اللَّه آقاى حاج سيد احمد زنجانى رضوان اللَّه عليه برگزار مى شد و در هر جماعتى عدّه اى كه تازه آمده بودند شركت مى كردند و گاهى بعضى از مؤمنين موفق به شركت در دو جماعت نيز مى شدند.
راستى آن صحنه بسيار باشكوه و ديدنى بود و از روحانيّت خاصّى برخوردار بود، ياد آن ايّام و ساعات و لحظات عطرآگين بخير.
۶- دعا:
از فيوضات عاليه حرم مطهّر حضرت معصومهعليهاالسلام
مراسم مختلف در اوقات مناسب آنهاست كه گروه كثيرى از ساكنان محترم قم و نيز از زائران حضرت معصومهعليهاالسلام
در آن مراسم روحانى و معنوى شركت مى كنند و دعاهاى مباركه و مأثوره، مانند دعاى شريف كميل در شب هاى جمعه و دعاى مبارك ندبه در صبح جمعه و در مواقعى دعاى شريف توسّل را مى خوانند و از باشكوهترين مظاهر اين برنامه، مراسم دعاى عرفه امام حسينعليهالسلام
در عصر روز عرفه است كه جمعيت عظيمى با شور فراوان در آن شركت مى كنند.
۷- جشن ها:
از جمله فيوضات و بركات اين مركز نور، برپاداشتن مراسم اعياد مذهبى و اقامه جشن ها در مسجدبالاسر و احياناً رواق ها و صحن هاست. در اين مراسم، جمعيّت بسيار از زوّار و غير زوّار شركت مى كنند و به شادى و سرور پرداخته، مدّاحان آل عصمت، مديحه سرائى نموده، شعرا اشعار نغز خود را ارايه مى كنند و سخنرانان مذهبى ايراد خطابه كرده و مطالب مربوط به روز خاص و جريان آن روز را ارايه مى نمايند.
۸- سوگوارى ها:
در همه سوگوارى هاى امامان معصوم و كلاً خاندان عصمت و طهارتعليهمالسلام
، مجالس سوگوارى و عزادارى براى عزيزان خدا برگزار مى شود. در ماه محرم و صفر، مجالس عزادارى در آن روضه منوّره منعقد است. نوحه خوانان، نوحه خوانى و مرثيه سرايان، مرثيه سرائى مى كنند و گاهى تهييجى در مستمعين ايجاد مى شود كه صداى گريه و زارى فضا را مى گيرد و بالاخره خطبا و وعاظ بر فراز منبر قرار گرفته، پيرامون خاندان رسالت و نبوّت با مردم سخن مى گويند و فضايل و مناقب آن معصومين پاك را براى مستمعين تبيين كرده و ذكر مى نمايند. در بسيارى از اين مراسم يا قسمتى از آنها جمعيّتهاى متراكم از مجاورين و مسافرين جمع مى شوند و آن را به صورت مطلوبى برگزار مى نمايند.
۹- زيارت مقابر علما:
زيارت قبور مبارك علماى اعلام و زعماى دينى و رجال بزرگ مذهبى كه در حول و حوش قبر مطهّر حضرت معصومهعليهاالسلام
مدفونند، از بركات حضرت فاطمه معصومهعليهاالسلام
و از فيوضات اين حرم شريف است. و شايد اين خصوصيّات در حرم حضرت معصومهعليهاالسلام
بيش از حرم هاى شريف امامان بزرگوار، معمول و مرسوم است، زيرا اين همه علما و مجتهدين و مراجع بزرگ شيعه در حرم هاى ديگر در كنار هم، آن هم با فاصله مختصرى از حرم مطهّر به صورت مشخص مدفون نمى باشند و اين خصوصيات در حرم قم مى باشد.
و از اين رو غالباً كسانى كه قبر مطهّر حضرت فاطمه معصومهعليهاالسلام
را زيارت مى كنند، بلافاصله كنار قبور علماى بزرگوار حضور يافته و فاتحه مى خوانند و عرض ادب به آن رجال بزرگ علمى مى كنند. بالاخره زيارت مقابر رجال بزرگ علمى و زعماى گرانقدرى كه در اطراف و جوانب مضجع منوّر فاطمه معصومهعليهاالسلام
مدفونند، يادآور زحمات آن بزرگواران در مقاطع خطرناك براى حفظ اصول ديانت و صيانت احكام، مقرّرات و مقدّسات دينى است و خود، نوعى قدردانى و حق شناسى نسبت به خدمات بى دريغ آن عزيزان، تجديد عهد دائمى مردم مسلمان با آن ارواح پاك و پاكيزه است و همه اين ها در پرتو عنايات حضرت فاطمه معصومهعليهاالسلام
مى باشد.
۱۰- و از برنامه هايى كه مستقيم از ناحيه مردم در حرم مطهّر صحن هاانجام مى شود، آمدن هيأت هاى مذهبى و دسته جات سينه زن و زنجيرزن است كه در ايام سوگوارى خصوصاً در تاسوعا و عاشورا و اربعين و بيست و هشتم ماه صفر و ديگر مناسبات مربوط به امامان و معصومينعليهماالسلام
اين مراسم بافروغ و شكوه مخصوص برگزار مى شود و بالاخره صحن شريف حضرت معصومهعليهاالسلام
و حرم مطهر آن بانوى سرفراز كانون علم و عمل و مركز نور و هدايت به صور گوناگون است: تدريس، تدرّس، مباحثه، مناجات، دعا، اذان، نماز جماعت، اقامه عزا و سوگوارى عزيزان خدا، مراسم جشن و سرور در اعياد مذهبى، سخنرانى هاى سودمند مذهبى، ارشاد، وعظ و خطابه، قرائت قرآن كريم، ذكر مصيبت امام حسينعليهالسلام
، مديحه و مرثيه سرائى خاندان عصمت، نشر معارف اهل بيت، آشنايى ملل مسمان جهان با يكديگر و ده ها عناوين افتخارآميز ديگر از فيوضات اين كانون فيض لاينقطع و گسترده الهى است.
در كنار اين برنامه ها مراسم ديگرى مى باشد كه جنبى است و آنها نيز بالاخره بازگشت به الطاف و مرحمتهاى حضرت فاطمه معصومهعليهاالسلام
مى كند. مانند اطعامى كه از ناحيه آستانه مقدّسه مى شود و علاقمندان خاندان على و اولاد علىعليهمالسلام
بر سر سفره ضيافت بانوى عالم،عليهاالسلام
مى نشينند و بهره مند مى شوند. طبعاً اين برنامه هم خالى از مراسم معنوى نيست.
و مانند نذوراتى كه تقديم حرم مطهّر مى شود كه ما در اين باب سخنى داريم و مطالبى را ذكر خواهيم نمود.
و مانند اتفاقاتى كه زائران و واداران نسبت به فقرا و ضعفا و مستمندان دارند كه غالباً در خود حرم مطهر و رواق ها و صحن ها و مساجد متعلّقه به نوعى صورت مى گيرد.
۱۱- نذورات و موقوفات:
از جمله مظاهر برازندگى و قداست حضرت فاطمه معصومهعليهاالسلام
و موقعيّت بسيار رفيع آن بانوى يگانه و پايگاه منيع او در اعماق جان مردم، موضوع نذرهايى است كه براى آن مخدّره مى شود و در طول سال و هر روز و شبى به انواع مختلف، جريان دارد.
يكى از كانالهاى اين نذورات و شايد مهمترين و بيشترين آنها عبارت از نذورات مالى است كه به وسيله طبقات مختلف از عالم و عامى و ثروتمند و يا مردم متوسط الحال و احياناً ضعفا و كسانى كه خود مشكل مالى دارند، انجام مى شود.
علاقمندان به خاندان پيغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
و على الخصوص فاطمه معصومهعليهاالسلام
احياناً نذورات مطلقه مى كنند كه نذرشان بدون قيد و شرط است، ولى غالباً نذرهاى مقيّد مى نمايند؛ يعنى وجهى را مقيد به رسيدن به حاجتشان - مثلاً پيدايش فرزند براى آنان يا مراجعت مسافرشان و يا پيشروى تجارت و كارشان و يا موفقيّت در ازدواج و يا تحصيل، يا شفاگرفتن و درمان شدن بيمارانشان يا مرتفع شدن درد و بيمارى خودشان و يا آزادشدن گرفتاران و محبوسينشان و ده ها و صدها حاجت و خواسته به مناسبت زمان و مكان - نذر مى كنند و در بسيارى از موارد به خواسته هاى خود مى رسند و به بركت فاطمه معصومهعليهاالسلام
و در پرتو الطاف بى دريغ آن مكرّمه حاجتشان برآورده مى شود و لذا نذر خود را هم انجام مى دهند.
و نحوه پرداخت وجوهى كه نذر حضرت معصومهعليهاالسلام
مى شود، دو گونه است:
الف: مراجعه به دفتر مخصوص نذورات و صندوق ويژه آن نموده و نذر خود را ادا كرده، وجه مربوط را تحويل مى دهند كه در اين مورد همراه با اخذ قبض رسيد مى باشد.
ب: خود نذركنندگان وجه منذور را به داخل ضريح مبارك مى اندازند و مى ريزند و گاهى اگر مثل پارچه يا فرش كوچكى باشد به بالاى ضريح مى اندازند و روى همين جهت بعد از مدّتى خدام محترم و يا اشخاص ديگرى پس از مراسم خلوت كردن حرم، درب ضريح رإ؛ ث ث ك ك بازكرده و وجوه نذرى را بيرون مى آورند و تحت مراسم خاصّى آن را به مصارف مقرّر مى رسانند.
كانال نذورات، كانال بسيار سرشار و پردرآمدى است و مقادير زيادى مال و وجوه از همين رهگذر در هر ماه و سالى در اختيار آستانه مباركه قرار مى گيرد و اين نذورات منحصر به خود مردم شريف قم نيست، بلكه از بلاد ديگر و حتى گاهى از بلاد بعيده و از ممالك خارج نيز اين نمونه نذرها انجام مى شود و مبالغى را تقديم آستانه مباركه حضرت معصومهعليهاالسلام
و حرم شريف او مى كنند و آن را با دست خود يا به وسيله ديگران تحويل مى دهند.
ناگفته نماند كه نذورات منحصر به پول و مال نيست و شعب و رشته هاى فراوانى دارد از جمله، گاهى نذر تعمير حرم شريف مى شود، كه در سابق اين جريان زياده بوده و گاهى نذر نماز و تلاوت قرآن و تقديم ثواب آن به روح منوّر حضرت معصومهعليهاالسلام
است و احياناً نذر زيارت آن معظّمه را مى كنند و در جاى خود انجام مى دهند. چنانكه گاهى نذر اقامه عزادارى حضرت سيدالشّهداعليهالسلام
يا ديگر از معصومان پاك و يا ذكر مصايب خود حضرت معصومهعليهاالسلام
مى كنند و در حرم مطهر يا رواق هاى مجاور، انجام مى دهند.
اخيراً ورقه اى به دست آمد كه مربوط به دوران فتحعلى شاه است و حاكى از مرسوم بودند نذر زيارت حضرت معصومهعليهاالسلام
در آن زمان بوده است و متن آن اين است:
و بعد حاضر گرديد احقر عباد واقّل السادة خادم خدّام والامقام سركار فيض آثار، حضرت فاطمه بنت موسى بن جعفر عليها و على آبائها آلاف التحية و الثناء «سيد محمدبن سيد على الرضوى» در محكمه بندگان عيّوق شان عالى جناب مقدّس القاب فضائل و فواضل اكتساب حقايق و مارف انتساب، حاوى الفروع و الاصول، جامع المعقول و المنقول، مجتهدالعصروالزمان، ميرزائى ميرزا عليرضا دام فضله العالى، وبه عنوان نذر بر خود واجب و لازم و متحتّم نمود كه از غرّه شهر رمضان المبارك هذالسنة و مابعدها مادام الحياة هر روزى يك زيارت، به جهت بندگان سكندر نشان، دارا دربان، ملايك پاسبان، آسمان مكان، سلطان الاعظم و خاقان الاكرم، السلطان العادل فتحعلى شاه، نيابتاً و دو زيارت كه ثواب آنها عايد رضوان آشيانان والد و والده حضرت شاهنشاهى روحى فداه نمايد و صيغه نذر را جارى ساخت كه هرگاه العياذباللَّه بدون عذر شرعى خلاف نذر به عمل آمد، مبتلا به كفّاره حنث نذر گردد.
و اين چند كلمه به رسم يادداشت قلمى و تحرير شد و به نظر مبارك واقفان انجمن حضور معدلت دستور رسيده كه به علاوه احتياط از گرفتارى كفّاره چنانچه تساهل و مسامحه نمايد، مورد مؤاخذه و عقوبت حضرت شهريارى باشد.
۷ رجب المرجّب من شهور ۱۲۴۷
و در ذيل، مهر و امضائى است و بر بالاى آن صفحه دو نفر از علما امضا و مهركرده اند، يكى از آنها نوشته است: قَدْ جَرَتِ الصّيغَةُ عِنْدى. و ديگرى چنين نگاشته است: قَدْ تَفَوّه بِصيغَةِ النَّذْرِ بِمَحْضَرى.
و امّا موقوفات:
شدت نفوذ و قداست حضرت فاطمه معصومهعليهاالسلام
چنان است كه از ديرزمان، اموال فراوان از منقول و غيرمنقول به وسيله اشخاص خيّر و باايمان بر آن حضرت وقف شده است. اراضى بسيار و خانه هاى متعدّد، مغازه هاى بيشمار، باغ، بستان هاى عديده امروز در قم و چه بسا در جاهاى ديگر است كه وقف بر آن بانوى بزرگ مى باشد و وقفنامه هاى بسيار و صورتهاى وقف فراوان با مهر و امضاهاى بسيار مهم و معتبر در دسترس است، به طورى كه مى توان به صورت كتابهاى بزرگ و متعدّد در آورد و قسمتهايى از آنها در كتابهاى مربوطه چاپ شده است.
محدّثه آل محمّدعليهمالسلام
يكى از فضايل و مناقب بزرگ حضرت فتطمه معصومهعليهاالسلام
محدثه بودن آن بانوى بزركگوار است. بضعه موسى بن جعفرعليهالسلام
رواياتى نقل فرموده و كلمات گرانبهاى خاندان وحى را به علاقمندان منتقل كرده اند و از اين رهگذر نيز اهل ايمان را متنعّم و بهره مند ساخته است و اين هم خود يكى از جهاتى است كه مار را رهين منّت بانوى جهان، حضرت معصومهعليهاالسلام
قرار مى دهد.
و ما در اين مقام چهار مورد را كه حضرت فاطمه معصومه در سند روايت قرار گرفته و آن حضرت ناقل روايت مى باشد ذكر مى كنيم و آن چهار مورد، حديث غدير، حديث منزلت، حديث معراج و حديث شهيد بودن محبان آل محمد صلوات اللَّه عليهم اجمعين است.
۱و۲- علامه بزرگ و مجاهد و مورد تأييد الهى مرحوم علامه آقاى ميرزاعبدالخسين امينى اعلى اللَّه مقامه به سند مفصّلى كه همه سلسله سند از عامه و اهل سنت اند، از شخصى به نام بكربن احمد قصرى نقل كرده كه او گفته است:
حَدَّثْتَنا فاطِمَةُ زَيْنَبْ وَ اُمِّ كُلْثُومِ بَناتُ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍعليهالسلام
، قُلْنَ حَدَّثْتَنا فاطِمَةُ بِنْتُ جَعْفَرُبْنُ مُحَمَّدٍالصّادِقُ، حَدَّثْتَنى فاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدِبْنِ عَلِىّ حَدَّثْتَنى فاطِمَةُبِنْتُ عَلِىّ بْنِ الْحُسَيْنِ حَدَّثْتَنى فاطِمَةُ وَ سَكينَةُ اِبْنَتَاالْحُسَيْنِ بْنِ عَلِىّ عَنْ اُمّ كُلْثُومِ بِنْتِ فاطِمَةَبِنْتِ النَّبِىّ عَنْ فاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِصلىاللهعليهوآلهوسلم
، وَ رَضِىَ عَنْها قالَتْ اَنَسَيْتُمْ قَوْلَ رَسولِ اللَّهِصلىاللهعليهوآلهوسلم
، يَومَ غَديرخُم: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ. وَ قَوْلُهُصلىاللهعليهوآلهوسلم
: اَنْتَ مِنّى بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسى، عَلَيْهِمَاالسَّلام.
يعنى حديث كردند براى ما دختران موسى بن جعفر، فاطمه و زينب و امّ كلثوم و آنان گفتند: فاطمه دختر امام صادقعليهالسلام
براى ما نقل نمود و او گفته است: كه فاطمه دختر امام باقر نقل كرد كه فاطمه دختر علىّ بن الحسين از فاطمه و سكينه دختران امام حسينعليهالسلام
و آنها از امّ كلثوم دختر فاطمه، دختر پيامبر و او از فاطمه دخت رسول اللَّه بيان داشت كه فرمود: آيا گفتار پيغمبر را در روز غدير فراموش كرديد كه فرمود: هركس من مولاى اويم على مولاى اوست. و از ياد برديد سخن پيامبر را كه فرمود: تو - ياعلى - نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسىعليهماالسلام
مى باشى؟!
۳- علامه نامدار، مرحوم مجلسى اعلى اللَّه مقامه از كتاب مسلسلات، با ذكر سلسله سند از بكربن احنف نقل كرده كه او نيز از فاطمه دختر حضرت رضاعليهالسلام
نقل نموده كه گفته است: حديث كرد مرا فاطمه و زينب و ام كلثوم، دختران موسى بن جعفرعليهالسلام
و آنان گفته اند كه حديث كرد ما را فاطمه دختر امام جعفر صادقعليهالسلام
و او مى گويد: حديث كرد مرا فاطمه دختر محمدبن علىعليهالسلام
و او نقل كرده از فاطمه دختر على بن الحسينعليهالسلام
و ايشان فرموده اند: حديث كرد مرا فاطمه و سكينه دختران حسين بن علىعليهالسلام
از امّ كلثوم دختر علىعليهالسلام
، از فاطمه دختر رسول اللَّهصلىاللهعليهوآلهوسلم
كه فرمود:
شنيدم رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
مى فرمود: چون مرا به آسمان سير دادند، داخل بهشت شدم. در آنجا قصرى بود از درّ سفيد و مجوّف و درى داشت مزين به درّ و ياقوت بود و بر آن در پرده اى بود. پس سر را بلند كردم، ديدم بر آن درب نوشته بود: لااله الاّ اللَّه محمّد رسول اللَّه علىّ ولىّ القوم و بر آن پرده مكتوب بود: بخٍّ بخٍّ مَنْ مَثَلُ شيعَةِ عَلِىٍ؟ به به، چه كسى همچون شيعه على خواهد بود؟!
آنگاه من داخل شدم قصرى را ديدم از عقيق سرخ مجوّف و درِ آن از نقره مزيّن و زبرجد سبز بود و بر آن پرده اى بود. پرده را بالا زدم. بر آن نوشته بود: محمّد رسول اللَّه، على وصىّ المصطفى: محمّدصلىاللهعليهوآلهوسلم
رسول خداست و على وصىّ پيامبر مى باشد. و بر آن پرده نوشته بود. بَشِّر شيعَةَ عَلِىٍّ بِطيبِ الْوِلادَةِ؛ بشارت ده شيعه على را به پاكى ولادت!
من داخل آن قصر شدم. ناگهان قصر ديگرى از زمرّد سبز مجوّف نمودار شد كه من نيكوتر از آن نديده بودم و براى آن قصر درى بود از ياقوت سرخ مزيّن به لؤلو و بر آن در، پرده اى بود. پس سرم را بالا نموده، ديدم بر آن پرده نوشته بود: شيعةعلىّ هم الفائزون؛ شيعيان علىعليهالسلام
سعادتمند و رستگارند.
من گفتم: حبيبم جبرئيل! اين قصر از آن كيست؟ گفت: يا محمد براى پسرعمّ و وصىّ تو علىّ بن ابى طالبعليهالسلام
، مردم همه در روز قيامت عريان و پابرهنه اند، جز شيعه على و مردم به نامهاى مادرانشان خوانده مى شوند، جز شيعه علىعليهالسلام
كه به نام پدرانشان خوانده مى شوند.
گفتم: حبيبم جبرئيل! اين مطلب چگونه است؟ گفت: زيرا آنان على را دوست داشتند، پس ولادت آنان پاكيزه است و پدرى معلوم و مشخّص دارند، لذا به نام آنها خوانده مى شوند.
۴- علامه محدث شيخ محمدبن محمّدبن احمدداغستانى، در كتاب اللؤلوة الثمينة فى الاثار المعنعةالمرويّة كه در سال ۱۳۰۶ ه'ش در مصر چاپ شده از فاطمه بنت الحسين الرضوى نقل نموده است و او از فاطمه دختر محمدالرضوى از فاطمه دختر ابراهيم رضوى از فاطمه دختر حسن رضوى، از فاطمه دختر محمّد موسوى، از فاطمه دختر عبداللَّه علوى، از فاطمه دختر حسن حسينى، از فاطمه بنت ابى هاشم حسينى، از فاطمه دختر محمدبن احمدبن موسى مبرقع، از فاطمه دختر احمدبن مبرقع، از فاطمه دختر موسى مبرقع، از فاطمه بنت امام ابى الحسن الرضاعليهالسلام
، از فاطمه دختر موسى بن جعفر، از فاطمه دختر جعفر بن محمد صادق، از فاطمه دختر محمدبن على باقر، از فاطمه دختر على بن الحسين سجّاد زين العابدين، از فاطمه دختر ابى عبداللَّه الحسين، از فاطمه دختر اميرالمؤمنين، از فاطمه بنت رسول اللَّهعليهاالسلام
كه رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود: اَلا مَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ ماتَ شَهيداً؛
آگاه باشيد هركس كه بر محبت و دوستى آل محمّد بميرد، شهيد از دنيا رفته است.
و طبق نقل، اين روايت را فاطميّات خوانده اند؛ زيرا راويان آن جز يكى دو نفر، همه فاطمه نام مى باشند.
بارى، بر اساس مطالب اين بخش، بضعه موسى، حضرت معصومهعليهاالسلام
بانويى عالمه و محدثه از خاندان عصمت و طهارت محسوب مى شوند و علاوه بر فضايل ذاتى و واسطه فيض ربوبى بودن، وساطت در رساندن اخبار و احاديث شريفه به دست شيعه نيز دارند و بايد محدّثين بزرگ و اهل روايت، فخر و مباهات كنند كه همچون حضرت معصومهعليهاالسلام
، حبيبه خدا، جزء محدثين و راويان اخبار و ناقلان روايات مى باشند. چنانكه پيش از او فاطمه بنت الحسينعليهاالسلام
و بعضى ديگر از فواطم خاندان پيامبر، افتخارِبزرگ محدّثه بودن را داشتند و از همه مهمتر جدّه گرانقدر حضرت فاطمه معصومهعليهاالسلام
يعنى حضرت فاطمه زهرا صلوات اللَّه عليها محدثه و اهل حديث و روايت بودند و در اين عمر كوتاه خود، مطالب و روايات بسيارى را از پدر بزرگوارش حضرت خاتم النّبيينصلىاللهعليهوآلهوسلم
روايت فرموده اند كه در كتب مربوطه ثبت و ضبط است.
آرى، شيعه افتخار دارد كه در بين طبقه بانوان، زنانى باجلالت قدر و فخامت شأن، مانند حضرت زهرا و حضرت فاطمه معصومهعليهماالسلام
دارد كه احاديث و كلماتشان، راهگشاى زندگى انسانهاست.
فاطمه معصومهعليهاالسلام
شفيعه روز جزا
يكى از معتقدات شيعه و از مباحث كلامى، موضوع شفاعت است كه اصل آن از قرآن كريم به خوبى استفاده مى شود.
پيروان مكتب تشيّع و دادادگان خاندان پيغمبرعليهمالسلام
با اتكاى به آيات كريمه قرآنى و روايات شريفه، اين موضوع را حتمى دانسته و بدان اعتقاد قلبى دارند.
خداوند در قرآن كريم خطاب به رسول اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
مى فرمايد:
وَ مِنَ الَّليْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسى اَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً؛
پاسى از شب را از خواب برخيز و به قرآن و نماز بگذران. اين يك وظيفه اختصاصى براى توست. اميد است كه پروردگارت تو را به مقامى قابل ستايش برساند.
در تفسير آيه از اهلبيت عصمتعليهمالسلام
آمده كه مقصود از اين مقام محمود، مقام شفاعت است.
شفعاء يوم القيامه متعددند و در رأس همه، رسول خدا، پيامبر خاتمصلىاللهعليهوآلهوسلم
مى باشند. چنانكه علاوه بر آيه فوق روايات متعدّد دلالت بر اين موضوع دارد و نيز ائمه طاهرين، جزء شفعاى عنداللَّه مى باشند و اين مقتضاى آبرومندى آنان در نزد خداى تعالى و رأفت آنان نسبت به بندگان خداست و در زيارت حضرت امام حسينعليهالسلام
مى خوانيم: اَلَّلهُمَّ ارْزُقْنى شَفاعَةَالْحُسَيْنِ يَوْمَ الْوُرُودِ...
بارخدايا! شفاعت حسينعليهالسلام
را در روز ورود بر خودت روزيم فرما.
بالاخره در طبقه مردان، انبيا و اوصيا و ائمه طاهرين و برخى ديگر شفاعت مى كنند و نيز در ميان زنان و طبقه بانوان كسانى هستند كه داراى مقام والاى شفاعتند و شخصيّتهاى گرانقدرى كه به اذن اللَّه تعالى در قيامت، شفاعت مى كنند.
و آنچه كه در اينجا مسلّم است، اينست كه دو معظّمه دوران و افتخار بانوان جهان، دو شخصيّت بى نظيرِ فاطمه نام، يكى حضرت صدّيقه طاهره، فاطمه زهرا صلوات اللَّه عليهاوعلى ابيهاوبعلهاوبنيها و ديگرى كريمه آل محمّد و بضعه حضرت موسى بن جعفرعليهالسلام
، حضرت فاطمه معصومهعليهاالسلام
صاحب مقام شفاعتند.
آنچه كه حكايت از مورد اوّل مى كند، روايات بسيارى است كه در ابواب معاد و قيامت و نيز در ابواب فضايل حضرت فاطمه زهراعليهاالسلام
رسيده است و از جمله روايت جابر از حضرت باقرعليهالسلام
است كه در يكى از فقراتش آمده است: اى جابر! واللَّه كه فاطمه شيعيان و محبّان خود را التقاط مى كند آنگونه كه مرغ دانه هاى خوب و سالم را از ميان دانه هاى بد، جدا نموده و انتخاب مى كند.
و اما راجع به حضرت فاطمه معصومهعليهاالسلام
بعضى از روايات كه از خاندان پيغمبر نقل شده، صريح در اين معناست. چنانكه سيد عالم شهيد مرحوم قاضى نوراللَّه شوشترى رضوان اللَّه عليه نقل فرموده است كه حضرت امام جعفر صادقعليهالسلام
فرمودند: «آگاه باشيد كه براى خدا حرمى است و آن مكّه است و براى رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
حرمى است و آن مدينه است. آگاه باشيد كه براى اميرالمؤمنينعليهالسلام
حرمى است و آن كوفه است. آگاه باشيد كه حرم من و حرم فرزندان من، بعد از من، قم است. آگاه باشيد كه قم كوفه كوچكى است. آگاه باشيد كه براى بهشت هشت در است كه سه تاى آن به سوى قم مفتوح مى باشد. »
بعد فرمودند: تُقْبَضُ فيها امْرَأَةٌ مِنْ وُلْدى وَاَسْمُها فاطِمَةُ بِنْتُ مُوسى تَدْخُلُ بِشَفاعَتِها شيعَتى الْجَنَّةَ بِاَجْمَعِهِمْ؛
در سرزمين قم، زنى از فرزندان من كه نام او فاطمه و دختر موسى بن جعفر است از دنيا خواهد رفت و شيعيان من همگى به بركت شفاعت او داخل بهشت خواند گرديد.
و نيز در زيارت آن مكرّمهعليهاالسلام
كه خود از امامعليهالسلام
، مأثور است مى خوانيم: يا فاطِمَةُ اشْفَعى لى فِى الْجَنَّةِ... اى فاطمه! براى من در مورد بهشت، شفاعت كن... بنابراين، حضرت فاطمه معصومهعليهاالسلام
همچون جدّه معظّمه اش فاطمه زهراعليهاالسلام
از شفعاى محشر است.
آنچه در اينجا بسيار قابل توجّه است اين است كه برحسب ظاهر رواياتى كه در دو مورد، ذكر شد، نه تنها آن دو حبيبه خداوند، صاحب مقام شفاعتند، بلكه شفاعت آنان در سطحى وسيع و گسترده مى باشد. چنانكه در روايت مربوط به حضرت معصومهعليهاالسلام
كلمه «اَجْمَعِهِمْ» به كار رفته كه كاملاً ظاهر در اين است كه همه شيعيان به شفاعت آن بزرگوار مى رسند و عامّه شيعه از آن بهره مند و برخوردار خواهند گرديد.
اين تعبير، بسيار ارزشمند است، زيرا از يك سو مقام والاى حضرت فاطمه بنت موسى را ابراز مى دارد كه شفاعت آن حضرت نوع خاصى از شفاعت است؛ گروهى نيست و طايفى نمى باشد، بلكه فراگير و عمومى است و به كافّه شيعه خواهد رسيد.
و از ديگر سو تعبير اميدبخش و فرح انگيز است و نور اميد در دلهاى همه شيعيان ايجاد مى كند. شفاعت حضرت معصومهعليهاالسلام
شعاع رحمت واسعه الهيه است كه همه را زير پروبال خود خواهد گرفت.
بنابراين اگر در زيارت آن مكرّمه بى بديل مى خوانيم: يا فاطِمَةُ اشْفَعى لى فِى الْجَنَّةِ و درخواست شفاعت از آن خزينه رحمت الهى مى كنيم، تقاضايى بجا و بمورد است كه او صاحب شفاعت كبرى و تامّه است و دامنه شفاعتش آن قدر گسترده و وسيع است كه به هركسى كه در زير لواى مقدّس تشيّع باشد خواهد رسيد.
بله! در اينجا نبايد يك مطلب را از ياد برد و آن اين است كه در همان روايت مخصوص، مى فرمايد: «شيعيان من به شفاعت او داخل بهشت خواهند گرديد» و اكنون بايد همه در حال خود فرورويم و بنگريم كه آيا در زمره شيعيان امام صادقعليهالسلام
هستيم؟ و آيا اين عنوان و واژه درباره ما صادق است؟ و آيا آن امام بزرگوار، تشيّع ما را امضا مى كند؟ اگر خداى نخواسته اين مطلب مورد ترديد قرار گرفت يا اين عنوان منتفى شد، حكم و اثر آن نيز در پى آن منتفى خواهد گرديد. ملاك شيعه بودن را ما خود نمى توانيم تفسير كنيم و به دست بدهيم، ملاك آن طبق تفسير خاندان پيغمبرعليهمالسلام
بايد در عمل روشن گردد و عمل ماست كه معيار تشيّع ما خواهد بود.
بالاخره فيض، فيضى مستعدّ است و اقتضاى شمول آن نسبت به همه افراد شيعه، محقّق است. اكنون بكوشيم كه حداقل در رديف ضعفاى شيعه - از نظر فكر و عمل - باشيم تا مشمول لطف عميم حضرت فاطمه معصومهعليهاالسلام
قرار بگيريم.
تكريم حريم قم و حضرت معصومهعليهاالسلام
قم از آغاز امر و خصوصاً از هنگام ورود حضرت فاطمه بدان سرزمين و دفن بدن مطهّر آن بانوى بزرگ در اين خاك، قداستى خاصّ داشته و مورد احترام ويژه بوده است. چنانكه حرم مطهّر، قبّه ساميه، بقعه منوّره و صحن شريف حضرت معصومهعليهاالسلام
از احترام خاصّ عموم طبقات برخوردار بوده است و چنين در ذهن دارم كه در طول ساليانى كه در قم مشرّف مى باشم، احياناً ديده ام مؤمنان پاكدلى را كه براى ورود به صحن و تشرّف به حرم مطهّر، از محلّ ورود خود را پابرهنه كرده و براى زيارت، مشرّف شده اند.
شهرستان قم مورد احترام طبقات و حتّى سلاطين بوده است، چنانكه مسلّم است كه بعضى از فراريان از دستگاه هاى حكومتى در ادوار مختلف، رو به قم كرده و پناه به آن مى آورده اند.
يكى از نويسندگان مى نويسد: به پاس حرمت اين سرزمين كه حرم اهلبيت معصومين ناميده شده، حضانت آن مورد تأييد كليّه سلاطين گرديده بود، تا جايى كه پادشاه متعصّب و مقتدر حنفى، يعنى اتابك ساتمازبن قائم ازهم در نيمه قرن ششم، شهر قم را به عنوان مهد امنيت شناخته، حضانت آن را محترم مى شناخت. از اين روى، كمتر زمانى بود كه قم مجمع وزراى مغضوب و امراى منكوب و رجال شكست خورده سياسى نباشد. ولى در عصر صفويّه، محيط بست به مرافق آستانه تخصيص يافت و عمارت ساروتقى به جاى دارالشّفاى كنونى مركز سكونت متحصّنين گشته، در همانجا از مطبخ خيرات هم اطعام مى شدند و از آن پس كليّه پادشاهان ايران هم در رعايت حرمت حرم فاطمه معصومهعليهاالسلام
از نظر حفظحضانت كوشابودند.
و هم او از قول بعضى از سيّاحان خارجى نقل كرده است كه اين شهر ار معمولاً دارالامان مى گويند، ولى اين كلمه نسبت به عيسويان يا پيروان ساير مذاهب، صدق نمى كند، بلكه فقط دارالامان بزه كاران و جانيان است كه براى فرار از مجازات به اين شهر مى آيند و در زير ديوارهاى مقبره، پناهنده مى گردند.
و گويا مطلبى را كه اين نويسنده محترم از پادشاه حنفى نقل كرده است مستند به نوشته ملك الوعّاظ شيخ عبدالجليل قزوينى رازى، دانشمند بزرگ قرن ششم هجرى است. او كتابى ارزنده به نام «النقض» در ردّ نوشته گمراه كننده بعضى از علماى عامّه، به نام «بعضُ فضايح الروافض» نوشته و چون آن گمراه گفته است: در هر شهرى كه رافضيان (شيعيان) غلبه دارند، دين و شريعت را آنجا جمال رونقى نباشد و بعد به قم و بعضى از شهرهاى شيعه مثال زده است. ايشان در جواب او فصل مشبعى راجع به آثار فراوان و روشن ديانت در قم بحث كرده تا بدينجا كه مى گويد: در اين تاريخ كه اين نقض را مى نويسم، مثالى رسيده از قم كه مُقطِع قم: غازى عادل صاتمازبن قائم از الحرامى ضاعف اللَّه دولته به قم فرستاده است اوّل اين عبارت كه اهل قم از خداى تعالى به نزديك ما وديعت اند. و ما را رعيّتى مباركند و تا قم نامزد و ديوان ما كرده اند هر روزه ما رامنزلتى و مرتبتى پديده آمده است و ما ايشان را به فال كرده ايم.
بعد شيخ عبدالجليل مى گويد: چون چنين پادشاهى حنفى متعصّب، ملحدكش در حق قم و قميان چنين مى نويسد، الا از سر بصيرت و حقيقت نباشد چه پادشاه از رعيّت، تقيّه نكند و هزل ننويسد...
هتك حريم قم و حضرت معصومهعليهاالسلام
احترم مخصوص قم و اجلال ويژه حضرت معصومهعليهاالسلام
، از نظر معنوى و در نظر مردم و جوامع از بحث هاى گذشته، روشن گرديد. اكنون يادآور مى شويم كه در مواردى شهر قم و يا حرم مطهّر آن بانوى جهانى موردهتك و بى حرمتى قرار گرفت.
از مواردى كه شهر قم در معرض تعدّى، تجاوز و تهاجم واقع شد حادثه هولناك حمله تيمور گوركان است كه طبق نقل، اين شهر را به كلّى ويران ساخت، هر چند در اين نقل چيزى راجع به قبّه ساميه حضرت معصومهعليهاالسلام
نيامده است، كمااينكه اصل جريان، نيز مورد ترديد واقع شده است.
و ديگر فتنه افغانهاست كه در سال ۱۷۲۲ ه'ق اين شهر را پس از آنكه رو به آبادى گذاشته بود مورد حمله قرار داده، آن را مجدّداً خراب كردند و شقاوت و بى رحمى نسبت به ساكنان قم از تيمور بيشتر شد، به طورى كه يكى از سيّاحان اروپايى كه يك قرن پس از حمله افغان ها از اين شهر عبور كرده مى نويسد: از شهر آباد قم فقط توده خاكى بر جاى مانده است.
و موارد ديگرى نيز در تواريخ ذكر شده و گويا رمز اين حملات وحشيانه و قتل عام مردم قم اشتهار آنان به تشيّع و پيوند دل و جان آنان با خاندان علىعليهالسلام
بوده است.
و امّا راجع به هتك حريم مقدّس حضرت معصومهعليهاالسلام
و شكستن احترام حرم شريف دو مورد را ذكر مى كنيم:
۱- هتك و سوء ادبى كه به وسيله شخص رضاخان پهلوى صورت گرفت: بدين بيان كه تحويل سال و نوروز سال ۱۳۴۶ شمسى كه مصادف با ماه مبارك رمضان بوده، زنان و دختران فاسد او بدون ساتر و پوشش وارد آستانه مقدس شده، بى شرمانه در غرفه بالاى ايوان آينه كه در صحن بزرگ قرار دارد جاى گرفته و مشغول تماشاى مردم بودند و يك جا، حرمت ماه مبارك رمضان را شكستند و هم احترام مخصوص مكان مقدّس و آستان ملك پاسبان بانوى اسلام را از بين بردند.
مردمان علاقمند به دين، از اين ماجرا ناراحت شده و مطلب را به مرحوم شيخ محمدتقى بافقى رحمةاللَّه عليه رساندند. او كه انسانى بسيار غيرتمند بود، به آنان پيغام فرستاد كه شما اگر بر غير دين اسلاميد، در اين مكان شريف چه كار داريد و اگر مسلمانيد چرا بى حجاب و با سر و موى باز در حضور چندين هزار نفر در غرفه نشسته ايد؟ مردم هم سر و صدا كردند.
شيطان صفتان آتش افروزى نموده، خانواده سلطنتى را مرعوب ساخته اظهار داشتند كه اين آخوند، مردم را تحريك كرده كه شما را اذيّت كنند. آنها تحت تأثير اين تحريكات واقع شده تلگراف تحريك آميزى به دربار كردند و در پى آن تلگراف پهلوى با عده زيادى از افراد ارتش حركت كرده به قم آمد. اطراف صحن به فرمان او محاصره شد و خود براى گرفتن آن عالم محترم وارد صحن شد و با كفش وارد ايوان حرم مطهّر گرديد و به تيمورتاش فرمان داد كه او را احضار كند.
آن خائن با كمال بى ادبى با كفش به مسجد بالاسرِ حضرت معصومهعليهاالسلام
رفت و آقاى بافقى كه به رسم همه روزه مشغول موعظه بود را گرفته و او را بيرون كشيد و در ايوان آينه نزد آن طاغوت از خدا بى خبر آورد و او تا چشمش به اين روحانى پاك افتاد، با شدّت بغضى كه داشت شروع به فحش و جسارت و گفتن كلمات كفرآميز كرد و عمّامه او را به گردنش انداخت و با حربه اى كه در دست داشت به سر و صورت او زد و با لگد وى را به زمين انداخت و لگدهاى زيادى به شكم و پهلوى او زد و او پيوسته مى گفت: يا صاحب الزّمان!
آرى، اين هتك بزرگ را در جلو قبر مبارك حضرت معصومهعليهاالسلام
كرد و آن عالم پرهيزكار را در آن مكان مقدّس كه جاى امن بود، بدانگونه مورد ضرب و شتم و آزار قرار داد و آن وضع وحشت بار را در محل نزول فرشتگان آسمانى به وجود آورد.
و تازه دستور داد او را به تهران ببرند و مأموران خبيث آن روحانى محترم را با توهين فراوان و آزار بسيار به تهران بردند و در زندان شهربانى كل، زندانى كردند. شش ماه زندانى بود و بعد او را به حضرت عبدالعظيم بردند و او در آنجا به صورت اقامت اجبارى، سكونت يافت تا در سال ۱۳۶۵ ه'ق از جهان درگذشت و جنازه شريفش را به قم حمل داده و در جوار حضرت معصومهعليهاالسلام
و نزديك مدفن مرحوم آيت اللَّه العظمى آقاى حايرى دفن كردند.
نويسنده محترم شرح حال ايشان مرحوم آقاى شيخ محمّد رازى رحمةاللَّه عليه دو خواب را نقل مى كند كه يكى راجع به حادثه هولناك ضرب و شتم و حبس كردن مرحوم بافقى است و ديگرى راجع به آزاد شدن ايشان و چون از رؤياهاى صادقه است هر دو را نقل مى كنيم:
الف - يكى از سادات عظام و اخيار قم، حكايت كرد كه يك شب قبل از حادثه، خواب ديدم كه در حرم حضرت معصومهعليهاالسلام
ايستاده و مشغول به گريه و زيارت مى باشم. ناگاه ديدم جمعى به زىّ جبابره و فسّاق آمده، ضريح آن حضرت را برداشتند و بعد قبر مطهّر حضرت معصومه را خراب و بدن او را بيرون آورده و بردند و من هر چه جزع كردم كه بدن حضرت را كجا مى بريد التفاتى به من ننمودند. صبح آن روز خواب خود را براى آقاى شيخ مهدى مجتهد و جمعى ديگر نقل نمودم. آنان گفتند: پيش آمد بزرگى خواهد شد.
اتّفاقاً شب بعد آن قضيه رخ داد و آقاى بافقى را به تهران بردند و خواب من تعبير شد و دانستم كه ايشان چقدر ارتباط با حضرت معصومهعليهاالسلام
دارند.
ب - مرحوم سيدمرتضى قمى معروف به ساعت ساز گفت: چون ايّام زندان آقاى بافقى به طول انجاميد و خبرى از او نبود، من بى اندازه مضطرب بودم. تا شبى در خواب ديدم كه حضرت بقيّةاللَّه صاحب الامر صلوات اللَّه عليه از سمت قبله مى آيد، در حالى كه سوار اسب نجيب عربى است و خطى بر دست گرفته و نيزه خود را حركت مى دهد و از شدّت سرعت، گويا در فضا راه مى پيمايد و به صداى بلند ارجوزه فارسى مى خواند و از ابياتى كه شنيدم مى خواند اين بود:
باز آمدم موسى صفت از خود يدبيضا كنم فرعون و قومش سربه سر مستغرق دريا كنم
آمد تا رسيد روى پل يا محاذى پل رودخانه و رو را به حرم مطهّر حضرت فاطمه معصومهعليهاالسلام
گردانيد و با حال گريه فرمود:
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ ياعَمَّتىالْمَظْلُومَةُ، لَعَنَ اللَّهُ قَوْماًهَتَكُواحُرْمَتَكِ وَكَسَرُواحِصْنَكِ
يعنى سلام بر تو اى عمّه مظلومه من، خدا لعنت كند كسانى كه هتك حرمت تو را كرده و قلعه محكم تو را شكستند - اشاره به آن ظالمين كه با كفش، قدم جسارت در حرم او گذارده و دوست او را توهين و اذيّت نمودند و پس از اين سلام، مانند برق لامع، به طرف تهران رفت و من در خواب گمان مى كردم كه به شهر مى آيد، از ديدم اين صحنه خوشحال از خواب بيدار شدم و به اهل خانه گفتم: ايشان از زندان خلاص شد، گفتند: تو از كجا مى گويى؟ گفتم: خواب ديدم كه امام زمان عجّل اللَّه فرجه به طرف تهران براى خلاصى او مى رفت.
اتفاقاً روز ديگر خبر رسيد كه همان روز، از زندان بيرون آمده است.
۲- هتك حرمت و بى حرمتى كه از سوى عمّال محمّدرضا شاه پهلوى صورت گرفت و آن جريان تأسف انگيز حمله اشرار و مزدوران رژيم به مدرسه فيضيه بود. اتفاقاً آن هم دوّم فروردين ۱۳۴۲ و مصادف با روز شهادت حضرت امام جعفر بن محمّدالصادقعليهالسلام
بود. آن روز از سوى مرجع بزرگ، مرحوم آيت اللَّه العظمى آقاى گلپايگانى رضوان اللَّه عليه مجلس سوگوارى در مدرسه فيضيه برقرار بود، جمعيتى بسيار عظيم در آنجا گرد آمده و جلوى منبر يعنى مابين حوض بزرگ سابق تا جلو درب كتابخانه را كماندوها و مأمورين شاه اشغال كرده بودند. در اثناى سخنرانى واعظ شهير مرحوم آقاى حاج انصارى قمى رضوان اللَّه عليه آن جنايتكاران شروع به اخلال گرى و به هم زدن نظم مجلس كردند، گاهى با صلوات هاى بى مورد و زمانى با سردادن شعار، ايجاد اغتشاش كردند تا بالاخره كنترل مجلس را از دست گوينده گرفتند، ايستادند و شعارهاى شرك آلود خود را عليه علماى دين و به نفع شاه و خاندان پهلوى سردادند و بعد ديوانه وار به جان طلّاب، علما، محصّلين و مردم مسلمان افتاده هركس را كه به دستشان مى افتاد محكم مى زدند، صحنه چنان بود كه قابل توصيف نيست و آنچه بنده خود ديدم به وصف نمى آيد. و بالاخره عدّه زيادى را مجروح و مصدوم ساختند و آن ماجرا كشته اى نيز بر جاى گذاشت.
قابل توجّه است كه مدرسه فيضيه متژصل به صحن عتيقِ حرم مطهّر حضرت فاطمه معصومهعليهاالسلام
است و بالاتر آنكه درى از درهاى مدرسه به آن صحن مبارك باز مى شود و اتفاقاً آن در درست محاذى با ايوان طلا و حرم مطهّر و قبر منوّر حضرت فاطمه بنت موسىعليهماالسلام
است.
و بعضى از نويسندگان محترم و اهل تحقيق گفته اند: اين مدرسه تا قرن يازدهم به نام مدرسه آستانه، موسوم بوده و تا اين اواخر هم مردم قم، آن را مدرسه صحن نيز مى گفتند.
بنابراين جنايت مزبور درست پيش چشمان حضرت معصومهعليهاالسلام
و در حرم امن و امان آن بانوى بهشتى به دست عمّال پهلوى، صورت گرفت و حرمت آن حرم محترم را شكستند و در حريم صفيّةاللَّه، دختر موسى بن جعفرعليهاالسلام
، مرتكب شتم، سبّ، ضرب و قتل كه بزرگترين جنايات است شدند و اين حادثه نفرت مردم مسلمان را از آن سفاكان بى رحم برانگيخت و مقدمات زوال و اضمحلال آن رژيم منحط را فراهم آورده، زمينه اى مساعد براى انقراض آنان گرديد و صدق آن حديث شريف ظاهر شد كه فرمود: هر جبّارى كه قصدسوء درباره قم كرد، خداوند او را در هم شكست و نابود گردانيد.
آرى، هتك مستقيم و سوء ادب آشكار به قبر منوّر فاطمه معصومهعليهاالسلام
و شكستن حرمت مسلّم آن بانوى دو سرا به وسيله پدر و پسرِ بى ايمان صورت گرفت. يكبار پدر اين اقدام غيرانسانى را كرد و بار دوّم، پسر اين برنامه ننگين را انجام داد و بالنتيجه اين پدر و پسر ننگ هتك حرمت بانوى بهشتى و بى احترامى به مهبط انوار الهى و فرشتگان آسمانى را براى خود كسب كردند و علاوه بر عذاب اليم و دردناك پروردگار فضاحت و رسوايى اين عمل را براى خود خريدند و به جاى آن همه اجلال، احترام، بنا، تعمير و تقديسى كه از سلاطين صفوى و قاجار نسبت به آن بانوى بهشتى صورت گرفت، اين دو موجود بخت برگشته دست به چنين اقدام زشتى زدند و لعن و نفرين مردم مسلمان و دلدادگان حضرت فاطمه معصومهعليهاالسلام
براى ابد متوجّه آنان گرديد و اين است عاقبت ستمگرانى كه به حريم قدس ناموس خدا و دخترگرانقدر حضرت موسى بن جعفرعليهاالسلام
اهانت كنند.
بخشى از افتخارات و گروهى از مفاخر قم
براى قم و مردم قم افتخارات فراوانى است. از جمله افتخارات آنان اين است كه اوّل كسانى كه براى امامان معصوم، خمس فرستاده اند و از جمله آن ها اينكه بعضى از آنان مورد اكرام و احترام خاص ائمهعليهمالسلام
قرار گرفته، انگشتر يا خلعتى از ناحيه آن بزرگواران به آنها عطا شده است.
و از جمله اينكه بعضى از امامانعليهمالسلام
جماعت بسيارى از آنان را اكرام كرده، هدايا و تحفى به آنها عطا فرموده اند و به بعضى از آنان كفن داده، يا كفن برى آنها فرستاده اند.
به طور كلّى شهرستان قم سابقه اى بسيار درخشان در ارتباط با على و آل علىعليهمالسلام
دارد و در اين باب، داستانها نقل شده است كه از جمله آنها قضيّه دعبل خزاعى است. وى اشعار جالبى راجع به اهلبيت سرود كه در حدود صدوبيست بيت است و طبق نقلى، او از حضرت رضاعليهالسلام
جامه اى خواست كه آقا پوشيده باشند تا آن را جزء كفن خود قرار دهد. حضرت رضاعليهالسلام
پيراهنى كه در تن داشتند را درآورده، به او مرحمت فرمودند. مردم قم از اين جريان آگاه شدند و از دعبل درخواست كردند كه آن را به سى هزار درهم به آنان بفروشد و دعبل نپذيرفت. آنان آمدند و راهى را كه او عبور مى كرد، بستند و به زور آن جبّه را از او گرفتند و به او گفتند: اگر مى خواهى اين پول را بگير و اگرنه خودت بهتر مى دانى.
او گفت: به خدا سوگند كه من از روى رضا و رغبت آن را به شما نخواهم داد و به صورت غصب هم كه نفعى از براى شما ندارد و من شكايت شما را به حضرت رضاعليهالسلام
خواهم كرد. بالاخره با او مصالحه كردند كه سى هزار درهم و يك آستين پيراهن از ناحيه آستر به او بدهند و بر اين مطلب توافق كردند و به او دادند و او راضى گرديد و دعبل آن آستين پيراهن حضرت رضاعليهالسلام
را در كفن خود قرار داد.
و اينك به ذكر اسامى چندنفر از مفاخر و رجال بزرگ علمى و مذهبى قم از قدما و متأخرين مى پردازيم و شرح حال مختصرى از آنان را ارائه مى دهيم.
۱- زكريابن آدم قمى
او از اصحاب حضرت رضا و حضرت جوادعليهماالسلام
است و حضرت رضاعليهالسلام
نكاتى راجع به او فرموده اند كه حاكى از اوج مقامات علمى و معنوى اوست.
على بن مسيّب مى گويد: «به حضرت رضاعليهالسلام
عرض كردم: مسافت من بسيار زياد و راه من دور است و برايم فراهم نيست كه هر زمان بخواهم به حضور شما برسم. بنابراين از چه كسى معالم دين خود را فراگيرم؟ فرمود: از زكريّابن آدم قمى كه مورد اعتماد بر دين و دنياست. علىّ بن مسيّب مى گويد: چون به وطن خود بازگشتم به حضور زكريّابن آدم رسيده و همه مسايلى كه مورد نيازم بود از او پرسش كردم.
محمّدبن اسحاق و حسن بن محمد مى گويند: »سه ماه بعد از درگذشت زكريّابن آدم به سوى حج رفتيم، در اثناى راه نامه حضرت رضاعليهالسلام
به دستمان رسيد و در آن نوشته بودند: ياد جريانى كرده بوديد كه از قضاى الهى در مورد آن مردِ از دنيا رفته - زكريا - صورت گرفت. رحمت خدا بر او باد كه در آن روز كه به دنيا آمد و روزى كه از دنيا رفت و روزى كه زنده شده و مبعوث مى گردد! پس به حقيقت كه او ايام زندگى خود را گذرانيد، در حالى كه عارف به حق و قايل به آن و صابر بود و مشكلات را به پاى حقّ حساب مى كرد. به هر چه خدا و رسول واجب گردانيده بود قيام مى نمود. رحمت خدا بر او با كه درگذشت، در حالى كه نقض احكام نكرد و آن را تبديل ننموده و تغيير نداد. پس خداوند پاداش نيّت او را بدهد و مهمترين آرزوى او را به وى عطا كند.
زكريّابن آدم خود مى گويد: »به حضرت رضاعليهالسلام
عرض كردم: من تصميم دارد كه از ميان بستگان و خانواده ام بيرون روم. چه آنكه سفها و اهل گناه در آنها زياد شده اند. حضرت فرمودند: نه اين كار را مكن، زيرا بلا به سبب تو از اهلبيت و بستگانت دفع مى شود، آنچنان كه از اهل بغداد به بركت موسى بن جعفرعليهالسلام
دفع بلا مى شد.
و در نقلى آمده است كه حضرت رضاعليهالسلام
به زكريّابن آدم فرمودند:
اِنَّ اللَّهَ يَدْفَعُ الْبَلاءَ بِكَ عَنْ اَهْلِ قُمْ كَما يَدْفَعُ الْبَلاءَ عَنْ اَهْلِ بَغْدادَ بِقَبْرِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍعليهالسلام
«؛ راستى كه خداوند به وسيله تو از اهل قم بلا را دفع مى كند، چنانكه از اهل بغداد با قبر موسى بن جعفرعليهالسلام
بلا را دفع مى فرمايد.
سالى حضرت رضاعليهالسلام
از مدينه به حج رفتند كه زكريابن آدم زميل؛ يعنى هم محمل حضرت بود تا به مكه رسيدند.
و بالاخره از اين روايات استفاده مى شود كه آن بزرگوار در اعلادرجه وثاقت و اطمينان است.
قبر شريف او در مقبره مبارك شيخان قم، نزديكى قبر مرحوم ميرزاى قمى است و در زير بقعه اى قرار دارد كه آن بقعه، تجديد بناشده، نماى خارجى آن را كاشيكارى كرده اند.
۲- زكريابن ادريس يا ابوجريرقمى
گفته شده است كه او از حضرت صادق، حضرت كاظم و حضرت رضاعليهمالسلام
روايت كرده و كتابى نيز داشته است.
و از زكريابن آدم نقل شده كه گفته است: »اول شب وارد بر حضرت رضاعليهالسلام
شدم و تازه جريان درگذشت ابى جرير واقع شده بود. آقا راجع به او از من پرسش كردند و آنگاه بر او ترحّم فرموده و طلب رحمت كردند و همچنان با من سخن گفتند و من با ايشان تا صبح شد و حضرت برخاستند و نماز صبح به جاى آوردند.
قبر شريف او در مقبرةالشيوخ، يعنى شيخان قم و نزديكى قير زكريابن آدم و ميرزاى قمى است و گفته شده است كه سال رحلتش سال ۲۰۱، پس از رحلت حضرت فاطمه معصومهعليهاالسلام
بوده است.
۳- احمدبن اسحاق بن عبداللَّه بن سعداشعرى قمى
او از محدّثين اهل قم است. از حضرت جواد و حضرت هادىعليهمالسلام
روايت كرده است و از خواص حضرت عسكرىعليهالسلام
به شمار مى رفته و از ايشان نيز روايت دارد. او علاوه بر اينكه از اصحاب سه امام معصومه بوده، به عنوان شيخ القميين نيز اشتهار كرده است.
دو جريان راجع به اين مرد بزرگ نقل شده كه هر كدام براى بيان مقام رفيع و شأن والاى او كافى است.
۱- تشرّف او به حضرو امام عسكرىعليهالسلام
و ديدار امام زمان حجت بن الحسن عجّل اللَّه تعالى فرجه الشريف به وسيله ن بزرگوار:
شيخ صدوق نقل كرده كه احمدبن اسحاق گفته است: وارد بر امام عسكرىعليهالسلام
شدم و تصميم داشتم كه راجع به جانشين پس از وفات آن حضرت از وى پرسش كنم. ابتدا به سخن كرده و فرمودند: اى احمدبن اسحاق! خداى تبارك و تعالى زمين را از آغاز خلقت آدم از حجّت خود بر خلق، خالى نگذاشت و تا قيام قيامت هم خالى نخواهد گذاشت، به بركت آن حجت بلا را از اهل زمين دفع كرده و باران نازل مى نمايد و بركات زمين را به وسيله او بيرون مى آورد.
عرض كردم: اى زاده پيامبر! پس امام و خليفه بعد از شما كيست؟
حضرت با سرعت برخاسته، داخل اتاق شدند و چون بيرون آمدند، پسربچّه اى بر دوش گرفته بودند كه صورتش همانند ماه شب چهارده بود و به كودكان سه ساله مى برد. فرمود: اى احمدبن اسحاق! اگر به خاطر آن احترام و بزرگداشتى كه از طرف خدا و حجتهاى او دارى نبود، من اين فرزند خود را به تو نشان نمى دادم. او همنام و هم كنيه پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
است كه زمين را پر از عدل و داد مى كند، آنچنان كه پر از ظلم و جور شده باشد.
اى احمدبن اسحاق، مثل او در اين امّت، مثل خضرعليهالسلام
و مثل ذوالقرنين است. به خدا سوگند چنان غيبتى داشته باشد كه در آن غيبت كسى از هلاكت نجات پيدا نكند، مگر كسى كه خداوند او را بر عقيده امامت وى ثابت گردانيده او را به دعاى تعجيل فرج موفق بدارد.
احمدبن اسحاق مى گويد: عرض كردم: از مولاى من آيا نشانه اى هست كه قلب من بدان مطمئن شود؟ ناگهان آن پسربچه به زبان آمد و با زبان عربى فصيح گفت: اَنَا بَقِيَّةُاللَّهِ فى اَرْضِهِ وَالْمُنْتَقِمُ مِنْ اَعْدائِهِ فَلا تَطْلُبْ اَثَراً بَعْدَ عَيْنٍ يا اَحْمَدَبْنَ اِسْحاق؛
منم بقيّةاللَّه در زمين و انتقام گيرنده از دشمنان خدا، پس بعد از مشاهده عين، در پى اثر نباشد از احمدبن اسحاق!
احمد مى گويد: من با فرح و شادمانى از نزد حضرت عسكرىعليهالسلام
بيرون آمدم.
۲- شيخ صدوق قدس سرّه حديث مبسوطى را نقل كرده كه در آخر آن آمده است: احمدبن اسحاق در سرّمن رأى از حضرت امام حسن عسكرىعليهالسلام
پارچه اى به جهت كفن خود خواست.
حضرت سيزده درهم به او داده و فرمودند: اين را خرج مكن مگر براى مصارف خودت و آنچه را كه خواستى هم به تو مى رسد.
سعدبن عبداللَّه وارى خبر مى گويد: »چون از خدمت مولايمان مراجعت كرديم و به سه فرسخى حلوان - سرپل ذهاب - رسيديم، احمدبن اسحاق تب كرد و سخت بيمار شد، به طورى كه از او مأيوس گرديديم و چون وارد حلوان شديم در كاروانسرايى منزل كرديم. احمد فرمود: امشب مرا تنها بگذاريد و از اين رو هركس به خوابگاه خود رفت.
نزديك صبح در فكر افتادم، پس چشم باز كردم كه ناگاه كافور، خادم مولايم امام عسكرىعليهالسلام
را ديدم كه مى گويد: اَحْسَنَ اللَّهُ بِالْخَيْرِ عَزاكُمْ وَ جَبَرَ بِالْمَحْبُوبِ رَزِيَّتِكُمْ؛ خداوند، سوگ و عزاى شما را به خير و خوبى قرار دهد و مصيبت شما را با آنچه كه محبوب است جبران فرمايد و بعد گفت: غسل و كفن رفيق شما، احمد، فارغ شد. اكنون برخيزيد و او را دفن كنيد، راستى كه او عزيزترين شما در نزد آقايتان - امام عسكرىعليهالسلام
- است، آنگاه از چشم ما غايب شد.
آرى، امام عسكرىعليهالسلام
كافورخادم را با كفن از سامرا به آنجا فرستاده بود تا او را غسل دهد و كفن كند.
۴- على بن ابراهيم قمى
او از جمله روات اماميه و معاصر با حضرت امام حسن عسكرىعليهالسلام
بوده است. مرحوم شيخ كلينى اعلى اللَّه مقامه در كتاب شريف كافى روايات بسيارى را از او نقل كرده و اين حكايت از كمال وثوق و اعتماد شيخ كلينى بر آن بزرگوار مى كند.
آثار متعدد علمى و روايتى از آن بزرگوار باقى مانده و نام برده شده است.
ليكن شايد معروفترين آنها كتاب تفسير اوست كه در دو جلد، طبع شده و متكى بر روايات شريفه اى است كه از طريق پدر بزرگوارش ابراهيم بن هاشم از حضرت باقر و حضرت صادقعليهماالسلام
نقل كرده است و چون وسايط بين ايشان و امام معصومعليهالسلام
كم است، از ارزش بالايى برخوردار خواهد بود. ضمناً پدر او از اصحاب حضرت رضاعليهالسلام
بوده است.
او در قم از دنيا رفت و داراى قبّه شريفى است و نزديك مقبره شيخان قرار دارد و محلّ زيارت اهل ايمان و علاقمندان به اهلبيت است.
۵- على بن الحسين بن موسى بن بابويه قمى
آن بزرگوار معروف به ابن بابويه است و از او به عنوان صدوق اول نامبرده مى شود. رجالى بزرگ و مشهور، نجاشى راجع به او مى گويد: شيخ القمييّن در زمان خودش و متقدم و فقيه و ثقه آنان. او به عراق آمد و با حسين بن روح - وكيل ناحيه مباركه - ملاقات كرد و مسايلى از او پرسش نمود. سپس با او به وسيله على بن جعفر اسود، مكاتبه كرد و از او خواست كه عريضه اى را كه به حضرت صاحبعليهالسلام
نوشته بود، به آن حضرت برساند و در آن نامه از آقا خواسته بود كه از خدا بخواهند پسرى به او عطا فرمايد و بعد، جواب از ناحيه مقدّسه آمد كه ما دعا كرده و خدا را در مورد حاجت تو خوانديم و به زودى دو پسر نيكوكار به تو عطا خواهد شد. و آنگاه دو پسر، يكى ابوجعفر، صدوق معروف و ديگرى ابوعبداللَّه براى او متولّد شدند.
و همو حدود بيست كتاب را از آن بزرگوار اسم مى برد. وليكن از كلام فرزند برومندش صدوق معروف - بنابر آنچه كه از فهرست ابن نديم نقل شده - استفاده مى شود كه او دويست كتاب و تأليف داشته است.
ولى مع الاسف آن آثار ضايع شده و چيزى از آنها دز دست نيست.
مرحوم علّامه اعلى اللَّه مقامه در مختلف فتاواى او را نقل كرده است و يكى از افاضل حوزه علميه قم، حجت الاسلام و المسلمين مرحوم آقاى شيخ عبدالرحيم بروجردى رحمةاللَّه عليه فتاواى او را جمع آورى كرده و به ضميمه فتاواى ابن ابى عقيل به نام »فتاوى العلمين« چاپ و منتشر ساخته است.
فتاواى اين بزرگوار از اعتبار خاصى برخوردار بوده و هست به طورى كه طبق نقل فقيه طراز اول شيعه، مرحوم شهيد اوّل اعلى اللَّه مقامه، اصحاب به آنچه كه در كتاب شرايع شيخ ابن بابويه رحمةاللَّه عليه بود، به هنگامى كه نصّى را در مسأله اى نمى يافتند، تمسّك كرده، فتواى او را مانند روايت وى به حساب مى آوردند و اين به خاطر حسن ظنى بود كه به او داشتند.
در جلالت قدر آن بزرگوار همين بس كه حضرت امام حسن عسكرىعليهالسلام
در توقيع شريفى كه براى او فرستاده در خطاب به او مرقوم فرموده اند: يا شَيْخى وَ مُعْتَمَدى وَ فَقيهى: اى شيخ من و محل اعتماد من و فقيه من!
گروهى از اهل قم مى گويند: ما در سال وفات ابن بابويه در بغداد بوديم و على بن محمد سمرى - از وكلاى ناحيه مقدسه - پيوسته از ما راجع به ابن بابويه سؤال مى كرد و ما مى گفتيم: نامه رسيده و او سالم است و كارهاى خود را تدبير مى كند. گذشت تا روزى از ما همان پرسش را كرد و ما هم بدانگونه جواب داديم. او گفت: خداوند در مورد على بن الحسين - ابن بابويه - به شما اجر و پاداش دهد، چه آنكه او در همين ساعت قبض روح شد.
آنان مى گويند: ما آن تاريخ را از نظر ماه و روز و ساعت، ثبت كرديم و بعد از هفده يا هجده روز كه نامه آمد، خبر داده بودند كه آن بزرگوار در همان ساعت از دنيا رفته بوده است.
بارى آن عالم جليل القدر و متقدم در قم كه زادگاه و پايگاه اصلى وى بوده، از دنيا رفت و داراى بقعه و بارگاهى است و قبر شريفش زيارتگاه اهل دل و حاجتمندان و علاقمندان است.
۶- محمدبن على بن الحسين بن بابويه قمى، معروف به صدوق
او در شهرستان قم، تولد يافت و وجود او به بركت دعاى حضرت صاحب الامر صلوات اللَّه عليه بود، كه به درخواست پدر محترم او از امامعليهالسلام
صورت گرفت.
و در شرح حالات شيخ صدوق اول، جريان دعاى امام زمان را ذكر كرديم و دنبال همان قضيّه دارد كه شخصى به نام حسين بن عبيداللَّه گفته است: »من شنيدم كه ابوجعفر - شيخ صدوق - مى فرمود: من به دعاى صاحب الامرعليهالسلام
ولادت يافتم و بدين مطلب افتخار مى كرد.
آن بزرگوار در قم، رشد يافت و از علما و مشايخ عصر خود در قم استفاده وافر برد و به درخواست اهل رى به آنجا مهاجرت كرد، تاريخ مهاجرتشان به صورت مشخّص ذكر نشده است، اما طبق استظهارى كه محقق جليل مرحوم آيت اللَّه حاج شيخ عبدالرحيم ربانى شيرازى رحمةاللَّه عليه از مواضعى از كتابهاى عيون اخبارالرضا و خصال و امالى - كه هر سه از تأليفات شيخ صدوق است - كرده اند، مهاجرت ايشان به رى بعد از ماه رجب سال ۳۳۹ ه ق و قبل از رجب ۳۴۷ ه'ق بوده است.
آثار و تأليفات آن مرد بزرگ بسيار زياد است و ظاهراً در ميان علماى اماميّه كسى مانند ايشان در كثرت تأليف نداريم.
نجاشى در حدود دو ورق اسامى كتاب هاى شيخ صدوق را ذكر كرده است.
و در حالات او آمده است كه در سال ۳۵۵ ه'ق وارد بغداد شد. شيوخ طايفه از او استماع حديث و مطالب مى كردند و حال آنكه او خود تازه سال بود. مصنفات او بسيار است و در ميان قميين كسى مانند او در حفظ حديث و روايت و مطالب و كثرت علم ديده نشده است.
مباحثات و مناظرات او بسيار ارزنده است و در مقام مناظره بسيار قوى و نيرومند بوده است.
بر اثر شدت اعتماد علما بر روايات و نقلهايش، اشتهار به صدوق پيدا كرد و او را رييس المحدّثين خوانده اند.
شيخ عبدالجليل قزوينى رازى در جواب يكى از علماى سنّى كه شيعه را متهم كرده كه ايشان را درسى نباشد، مى گويد: »... و فضل و بزرگى شيخ كبير، ابوجعفر بابويه، رحمةاللَّه عليه، را خرد چگونه انكار توان كرد از تصانيف و وعظ و درس و از رى تا بلاد تركستان و ايلان، اثر علم و فضل و بركات زهد و امانت او پوشيده نيست.
و در جاى ديگر در جواب سخن ديگرى از آن منحرف مى گويد: » و ابوجعفربابويه، شيخى بزرگوار است و استاد همه طايفه.
و نيز مى گويد: » ابوجعفر الكبير بابويه، مصنف سيصد مجلّد از اصول و فروع.
و بالاخره آن بزرگوار در سال ۳۸۱ هجرى قمرى در حالى كه عمر شريفش به هفتاد و چندسال رسيده بود از دنيا رفت و قبر شريفش در شهر رى نزديك قبر حضرت عبدالعظيم حسنى مى باشد و داراى قبّه و بارگاه و حرم و صحن است و دلدادگان مكتب على آل علىعليهمالسلام
به زيارتش مى روند و بدان تبرّك مى جويند.
۷- آخوند ملامحمدطاهر قمى رضوان اللَّه عليه
او از علماى بزرگ قم در زمان صفويه بوده است.
شيخ حر جبل عاملى او را با عناوين: عالم، محقّق، مدقّق، ثقه، فقيه، متكلم، محدث، جليل القدر، عظيم الشأن ياد كرده است. او صاحب تأليفات متعدّدى بوده است، از قبيل:
۱- شرح تهذيب الحديث
۲- حكمةالعارفين فى ردّ شبه المخالفين
۳- الاربعين فى فضايل اميرالمؤمنين
۴- رسالةالجمعة
۵- الفوايدالدينية در ردّ بر حكما و صوفيه
۶- حَجةالاسلام و كتابهاى ديگر
و بنابر نقلى كه كرده اند، ميان اين بزرگوار و محدث و مفسّر نامى، فيض كاشانى رحمةاللَّه عليه اختلاف در عقيده و نظر بوده و بر او خرده مى گرفته است.
صاحب كتاب روضات، بعد از نقل اين جريان مى گويد: »گفته شده كه او در آخر عمر از عقيده و روش خود برگشت و نسبت به فيض كاشانى خوش بين گرديد. و بالاخره از قم به عزم كاشان بيرون رفت تا حضوراً از او اعتذار بجويد و تمام اين مسافت را با قدم پيمود تا به كاشان رسيد و بر در خانه او آمد و نداد در داد: يا مُحْسِنْ قَدْ اَتاكَ الْمُسيئ - نام مرحوم فيض، محسن بوده است - اى محسن و نيكوكار، آدم بدكار به در خانه تو آمده است. ملامحسن فيض بيرون آمد و با هم مصافحه و معانقه كردند و هركدام از ديگرى حليّت مى طلبيد و بعد از آن ملا محمدطاهر بدون درنگ برگشت و فرمود: من از آمدنم از قم بدينجا خواستم هضم نفس و تدااه خود را و اينكه ضوان اللّ بنمايم.
بالاخره اين بزرگوار در قم، پايگاه خود از دنيا رفت و در نزديكى قبر زكريّابن آدم و در بقعه او مدفون گرديد.
۸- شيخ غلامرضا قمى معروف به حاج آخوند
آن بزرگوار، فرزند حاج رجب على قمى از اهل قم بوده و اشتهار به حاج آخوند داشته است. مرحوم آقاى شيخ آقابزرگ تهرانى از او به «عالم محقّق و فقيه متبحّر از اعاظم» ياد كرده است.
او از قم براى تكميل مراتب علمى به نجف مى رود و دو سال درس شيخ مرتضى انصارى را درك كرده است. بعد از آن در درس مرحوم ميرزاى شيرازى شركت نمود و در آخر دو سال هم دورانى كه ميرزاى شيرازى در سامرا تشكيل حوزه داده بود، به سامرّا رفت و آنگاه به قم برگشت و مرجع امور مردم گرديد و مشغول تدريس و وعظ و اقامه جماعت گرديد، تا در شانزدهم ذى الحجّه سال ۱۳۳۲ هجرى قمرى از دنيا رفت
و در ايوان آيينه در صحن بزرگ اتابكى، مدفون گرديد.
البته در عصر ما علامتى براى قبر شريف او نيست.
آن بزرگوار داراى آثار علمى متعددى است؛ از قبيل: ۱- صلاة، ۲- صلاةالمسافر، ۳- اجتماع امر و نهى، ۴- مسأله ضدّ، ۵- كتاب قضاء، ۶- قلائدالفرائد.
در ميان اين آثار، كتاب اخير كه حاشيه بر فرايد استادش شيخ مرتضى انصارى است، چاپ شده و چندسال قبل به همت نوادگان محترمش به صورت افست، مجدداً چاپ شد و منتشر گرديد.
كتاب مزبور، حاشيه اى ارزشمند است كه در بعضى از مواضع، به تبيين كلمات شيخ پرداخته است و از خاطرات اينجانب در ايّام تحصيل و دوران جوانى در مدرسه رضويه، اين است كه نسخه اى از چاپ قديمى اين كتاب در كتابخانه آن مدرسه بود و ما هنگام اشتغال به رسايل، پيوسته بدان مراجعه مى كرديم و قسمتى از مطالب آن را در حاشيه كتاب رسائلم يادداشت كرده ام.
قابل ذكر است كه نسخه اى از بحث قضاى آن بزرگوار در نزد يكى از فضلا بود و بنابود توسط نوادگان مرحوم آخوند چاپ شود.
مع الاسف آنقدر تسويف و تأخير شد تا آن آقا از دنيا رفت و به كلى قضيه منتفى گرديد. آرى و فِى التَّأخيرِ آفات.
۹- حاج ميرزا محمد ارباب
مرحوم آيت اللَّه آقاى حاج ميرزا محمد ارباب، فرزند محمدتقى بيك ارباب در سال ۱۲۷۳ ه'ق در قم و در يك خانواده كشاورز تولد يافت. پس از تعلم مقدمات و سطح، به عتبات عاليات رفت. از محضر مرحوم حاج ميرزا حبيب اللَّه رشتى و مرحوم آقاى آخوند خراسانى استفاده كرد و مدتى از محضر افادات مرحوم ميرزاى بزرگ شيرازى بهره مند گرديد.
مرحوم علامه تهرانى او را از تلامذه ميرزاى شيرازى مى شمارد و مى گويد: «حاج ميرزا محمد ارباب قمى، با آقا حسن قمى و مولا عبداللَّه قمى به سامرا آمد و سالهاى كمى در آنجا بود، بعد با مولا عبداللَّه به نجف رفت و ساليانى در نجف بود. آنگاه به قم بازگشت و امروز او در قم از مروّجين و محقّقين و مصنّفين است. »
آن بزرگوار داراى تأليف ارزنده اى است به نام اربعين حسينيه يا چهل حديث حسينى و آن كتابى است در مقتل و تحقيقات فراوانى پيرامون فضايل و مناقب و مصايب حضرت سيدالشّهداعليهالسلام
و روايات وارده درباره آن حضرت دارند و تا كنون دو بار چاپ شده است و مرحوم تهرانى مى گويد: «آن را در سال ۱۳۲۸ به نام متولّى باشى، سيد محمدباقرحسينى، كه از اولاد على بن الحسينعليهماالسلام
است، نگاشت. »
از خصوصيات و مزاياى آن بزرگوار اين است كه در بزرگداشت مقام ارجمند مرحوم آيت اللَّه العظمى حايرى چيزى نگذاشته است، زيرا او به هنگامى كه آقاى حاج شيخ عبدالكريم به قم آمده و رحل اقامت افكنده اند، خود از علماى برجسته، نافذالكلمه و محترم شهر به شمار مى رفته است، مع ذلك زعامت آن مرد بزرگ را پذيرفته و با او همكارى نموده و بسيار نسبت به وى تواضع مى كرده است.
او هر وقت مى خواسته به جايى برود سوار مركب متداول آن عصر مى شده است، گاهى كه در مسير خود به آقاى حاج شيخ عبدالكريم برخورد مى كرده، از حيوان سوارى خود پياده مى شده و اداى احترام مى نموده است، دوباره سوارمى شده و به راه خود ادامه مى داده است.
و نيز مرحوم آقاى ارباب منبر نمى رفته اند، جز در مجلس روضه اى كه از سول مرحوم آيت اللَّه العظمى حايرى به مناسبت سوگوارى حضرت زهراى اطهرعليهاالسلام
در مسجد بالاسر حضرت معصومهعليهاالسلام
منعقد مى شده است كه استثناءً در اين مجلس به احترام آقاى حاج شيخ عبدالكريم، منبر مى رفته اند.
آن بزرگوار طبع لطيفى داشته و اشعار در مدايح و مراثى اهلبيتعليهمالسلام
مى گفته است و از جمله اشعارشان قطعه شعر معروفى است در خطاب به حضرت ولى عصر و يادآورى مصايب كربلا كه مطلع آن اين است:
چه خوش باشد كه بعد از انتظارى
|
|
به اميدى رسند اميدواران
|
و اين شعر در بسيارى از مجالس خوانده مى شود و وعاظ و خطبا و گاهى مداحان، آن را با سوز مخصوص مى خوانند و اثر خاصّى در مستمعين دارد.
آن روحانى بزرگوار و موجّه در ماه جمادى الاولى سال ۱۳۴۱ هجرى، يك سال بعد از مهاجرت مرحوم حايرى به قم، در سن ۶۸ سالگى درگذشت و در قبرستان شيخان قم كه مدفن بسيارى از علماى بلندپايه است دفن گرديد. رحمة اللَّه و رضوانه عليه.