فصل ١٤ - : بررسى دلائل وهابيها درباره منع درخواست شفاعت
در بخش گذشته با دلائل جواز درخواست شفاعت آشنا شديم و اكنون در صدد آنيم، كه با دلائل مخالفان اين عقيده آشنا شويم. گروه مخالف با يك رشته پندارها درخواست شفاعت از اولياى الهى را منع كرده اند كه اينك به گونه اى فشرده مورد بررسى قرار مى دهيم :
١ ـ درخواست شفاعت شرك است!
مقصود اين گروه، از شرك، شرك در عبادت است. و چنين وانمود مى كنند كه درخواست شفاعت، پرستش شفيع است.
در بخش نُهم به صورت گسترده، پيرامون عبادت بحث كرديم و روشن ساختيم كه هر نوع پرستش از شخص و يا درخواست شفاعت، در صورتى عبادت شمرده مى شود كه طرف را «اله» ، «خدا» ، «رب» ، «كارگردان جهان آفرينش» و يا «مبدأ و صاحب كارهاى خدايى» بدانيم در غير اين صورت، هر نوع سؤال و درخواست و نيز هر نوع تعظيم و خضوع عبادت شمرده نخواهد شد.
درخواست شفاعت از شفيعان واقعىِ درگاه الهى (كه به آنان از جانب خداوند اذن شفاعت داده شده) شرك نيست؛ چرا كه درخواست كننده شفاعت آنان را بندگان مقرب و برگزيدگان درگاهش مى داند، كه هرگز نه خدا هستند و نه كارهاى خدايى؛ مانند مغفرت و شفاعت به آنان تفويض شده است كه به طور خودسرانه و بدون اذن الهى درباره هر كس بخواهند بتوانند شفاعت كنند و يا از گناه او درگذرند.
اين گروه در چارچوب «اذن الهى» مى توانند درباره افراد خاصى كه روابط معنوى آنان با خدا برقرار بوده و پيوند روحى آنها با شفيعان الهى نگسسته باشد، درخواست آمرزش گناه و طلب مغفرت نمايند و چنين درخواستى هرگز عبادت شمرده نمى شود.
البته يادآور مى شويم كه اگر چنين درخواستى، در حال ممات، پرستشِ شفيع شمرده شود، بايد همين درخواست در حال حيات نيز عبادت شمرده شود.
و در بحث گذشته خاطر نشان ساختيم كه قرآن و سنّت دستور مى دهد كه مسلمانا حضور پيامبر برسند و از او درخواست كنند كه در حقشان استغفار كند و چنين عملى جز طلب شفاعت در حال حيات، چيز ديگرى نيست.
و ممكن نيست كه عملى، در ظرفى شرك و در ظرف ديگر عين توحيد باشد.
و به عبارت واضح تر، آنان مى گويند : شفاعت «فعل» خدا است و يا به تعبير صحيح تر : «حق» او است و درخواست فعل خدا از غير خدا عبادت او است همچنان كه آنان عين اين سخن را درباره درخواست شفاى بيمار از اوليا و مشابه آن تكرار مى كنند و مى گويند : اين نوع درخواستها، درخواست فعل خدا از غير او است و طبعاً چنين درخواستى عبادت و پرستش طرف خواهد بود.
پاسخ اين استدلال، با توجه به بحثهاى گذشته، كاملا روشن است و آن اين كه : در اين قانون كلى و ضابطه عمومى، احدى از مسلمين اختلافى ندارد و همگان مى گويند درخواست فعل خدا، از غير خدا عبادت او است و ملازم با اعتقاد به الوهيت و ربوبيت او مى باشد، ولى جان سخن اين جا است كه مقصود از فعل خدا چيست؟ هنوز نويسندگان وهابى در طول اين سه قرن ضابطه اى براى فعل خدا بيان نكرده اند، و بديهى است كه بدون تعيين چنين ضابطه اى، استدلال عقيم خواهد بود.
در بحث تعريف و تحديد عبادت، يادآور شديم كه در آيات فراوانى، افعال مختص خدا، به غير او نيز نسبت داده شده است؛ مثل اماته و ميراندن كه فعل مختص او است، چنانكه مى فرمايد : «وهُوَ الَّذي يُحيِى وَيُميتُ»
به غير او نيز نسبت داده شده است چنانكه مى فرمايد :
«حَتّى إذَا جاءَ اَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا»
«آنگاه كه مرگ يكى فرا رسيد، فرستادگان ما جان آنان را مى گيرند.»
اين تنها «ميراندن» نيست كه فعل مخصوص او است و به غير او نسبت داده شده، بلكه قسمتى از افعال خدا و چيزهايى كه فقط در او بايد طلب كرد، اجازه داده شده است كه از غير او نيز طلب كنيم، از باب نمونه :
قرآن به مسلمانان دستور مى دهد كه هر شبانه روز بگويند(
وَاِيّاكَ نَسْتَعِينُ
)
؛ «فقط و فقط از تو استعانت مى جوييم» ولى در عين حال، در آيات ديگر دستور مى دهد كه از غير او مانند : نماز و صبر نيز استعانت جوييم چنانكه مى فرمايد :
(وَاسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلوةِ وَانَّها لَكَبيرةٌ اِلاّ عَلَى الْخاشِعينَ
»
«از بردبارى و نماز كمك گيريد و نماز كار دشوارى است مگر بر صاحبان خشوع.»
و ما اگر بخواهيم آياتى را كه در آنها، فعلِ مختص خدا، به غير او نيز نسبت داده شده است، در اينجا نقل كنيم سخن به درازا مى كش
آنچه لازم است اين است كه با بينش قرآنى، به رفع اختلاف پرداخته و مقصود واقعى قرآن را به دست آوريم و آن اين كه :
هر يك از اين كارها، با قطع نظر از درخواست ما، دو صورت دارد :
١ ـ فاعلى فعل خود را بدون اتكا به موجودى، بدون كسب قدرت از مقامى و بدون احراز رضاى كسى، كارى را انجام دهد؛ مثلا جاندارى را بميراند و موجودى را يارى بخشد.
٢ ـ فاعل همين فعل را با اتكا به موجود برتر و در پرتو قدرت و توانايى مكتسب از مقام والاتر و با مشيّت و اذن خاص او، ايجاد كند.
كار نخست، كارى است الهى، و كار دوم كارى بشرى و غير الهى.
كار الهى و كار انسانى به اين دو صورت تجلى مى كند و اين ضابطه اى است كلّى براى شناخت فعل الهى از غير الهى.
فعل الهى؛ از قبيل : احياء و اماته، دادن شفا و رزق و روزى فعلى است كه فاعل در انجام آن به چيزى نيازمند نباشد.
در مقابل، فعل غير الهى فعلى است كه فاعل در انجام آن به غير خود؛ يعنى به موجود برتر و والاتر نياز داشته و بدون قدرت و مشيت او نتواند كارى صورت دهد.
با توجه به اين اصل : روشن مى شود شفاعتى كه حق مختص خدا است، غير از شفاعتى است كه از بندگان صالح درخواست مى شود.
خداوند در اِعمال اين حق، هيچگاه به غير خود نياز ندارد، در حالى كه بهره گيرى صالحان از آن، جز در پرتو اذن و مشيت حكيمانه او صورت نمى گيرد.
هرگاه از اولياى الهى، شفاعت به معناى نخست درخواست شود، فعل الهى از غير او درخواست شده است، و چنين درخواستى عبادت شمرده مى شود ولى اگر از آنان شفاعت به معناى دوم؛ يعنى شفاعت محدود و مأذون و به صورت يك حق اكتسابى درخواست گردد، در اين صورت فعل غير الهى از يك بشر درخواست شده است.
با توجه به اين ضابطه، مشت مغالطه گران از نويسندگان وهابى در اين مورد باز مى شود، و روشن مى گردد كه اين نوع درخواستها؛ اعم از درخواست شفاعت و غير آن؛ از قبيل شفا و امثال آن، به دو صورت انجام مى گيرد و هيچ موحّدى آن فعل را به صورت نخست درخواست نمى كند و هيچيك از بندگان صالح، هرچه هم از نظر آگاهى از معارف اسلام، در درجه پايين باشد، آنان را كارگردان جهان و كارپردازان دستگاه تكوين و تشريع نمى انگارد و آنان را موجوداتى كه خداوند شؤون و افعال خود را به آنان سپرده و در اِعمال شفاعت و قضاى حوائج، از هر محدوديت و شرطى پيراسته است، نمى داند.
خلاصه : درخواست شفاعت مأذون و محدود، درخواست فعل بشَر از خود بشَر است، نه درخواست فعل خدا از غير او.
به يارى خداوند، درباره فعل خدا و مختصات آن، سخن خواهيم گفت.
٢ ـ شرك مشركين به خاطر طلب شفاعت از بت ها
دومين استدلال وهابيان بر تحريم شفاعت از اولياى خدا، اين است كه خداوند بت پرستان حجاز را از آن رو مشرك خوانده است كه آنها از بت ها طلب شفاعت مى نمودند و در مقابل آنها به ناله و زارى پرداخته و درخواست وساطت مى كردند. چنان كه آيه زير بر آن گواهى مى دهد :
(
وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ ما لا يَضرُّهُمْ وَلا يَنْفَعُهُم وَيَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللهِ
)
«موجوداتى را مى پرستند كه به آنها زيان و سودى نمى رسانند و مى گويند كه آنها شفيعان ما در نزد خدا هستند.»
بنابر اين هر نوع شفاعت خواهى از غير خدا، شرك و پرستش شفيع خواهد بود.
پاسخ : اولا؛ اين آيه كوچكترين دلالتى بر مقصود آنان ندارد و اگر قرآن آنان را مشرك مى داند نه از اين نظر است كه آنها از بت ها شفاعت مى خواستند بلكه علّت مشرك بودن آنان اين است كه بت ها را مى پرستيدند تا سرانجام آنها را شفاعت كنند.
اگر شفاعت خواهى از بت ها، پرستش آنها بود، ديگر دليلى ندارد كه بعد از «وَيَعْبُدُونَ» جمله اى مانند(
وَيَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا
)
را بياورد.
اين كه در آيه، اين دو جمله به صورت عطف آمده اند، حاكى از اين است كه موضوع پرستش بت ها غير از مسأله شفاعت خواهى از آنان بوده است. پرستش بت ها نشانه شرك و دوگانه پرستى است و شفاعت خواهى از سنگ و چوب عمل احمقانه و دور از منطق و علم به شمار مى رود.
آيه هرگز دلالت ندارد كه شفاعت خواهى از بتها پرستش آنها است، چه رسد به اين كه شفاعت خواهى از اولياى حق و عزيزان درگاه وى نشانه پرستش آنها باشد.
ثانياً؛ فرض كنيد كه علّت «شرك» آنان «شفاعت خواهى» آنها از «بتان» بوده است ولى ميان اين نوع شفاعت خواهى و شفاعت خواهىِ مسلمانان، از زمين تا آسمان فاصله است. آنها بتان را مالكان شفاعت و صاحب اختيار درگاه الهى در مسائل مربوط به «آمرزش گناه» و «شفاعت» مى دانستند، تو گويى خدا در اين موارد از اين امور منفصل شده و اين نوع امور را به «بتان» سپرده است، طبعاً چنين شفاعت خواهى، عبادت آنان خواهد بود؛ زيرا با اعتقاد به «الوهيت» و «ربوبيت» و «مبدأ كارهاى الهى بودن آنان» درخواست شفاعت مى شد، در حالى كه يك فرد مسلمان از اولياى الهى به عنوان يك فرد مقرب و يك بنده آبرومند و يك «عبد مأذون از جانب خداوند در مسأله شفاعت» درخواست شفاعت و طلب دعا مى نمايد و مقايسه اين دو نوع بهم و عظمت هر كدام بر ديگرى بسى دور از انصاف و واقع بينى است.
٣ ـ درخواست حاجت از غير خدا حرام است
سوّمين دليل آنان بر تحريم درخواست شفاعت از اوليا، اين است كه به حكم صريح قرآن، نبايد در مقام دعا، غير خدا را بخوانيم و درخواست شفاعت از غير او، نوعى درخواست حاجت از غير خداست.
قرآن مجيد مى فرمايد :(
فَلا تَدْعُوا مَعَ اللهِ أَحَداً
)
؛
«با خدا، غير خدا را نخوانيد.» هرگاه گفته شود دعوت غير خدا حرام است و از طرف ديگر، شفاعت براى اولياى او ثابت مى باشد، راه جمع همان است كه شفاعت اوليا را از خدا بخواهيم نه از خود آنان.
و گواه بر اين كه اين نوع دعوت ها عبادت و پرستش است آيه زير مى باشد :
(
اُدْعُوني اَسْتَجِبْ لَكُمْ اِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرين
)
«مرا بخوانيد تا اجابت كنم، كسانى كه از پرستش من كبر مىورزند، به زودى وارد دوزخ خواهند شد.»
با كمى دقت، خواهيم ديد كه در آغاز آيه لفظ «دعوت» و در آخر آن لفظ «عبادت» به كار رفته است و اين گواه بر اين است كه دعوت و عبادت يك مفهوم دارند.
در كتابهاى اخلاق آمده است : «الدُّعاءُ مُخُ العِبادَةِ» ؛ «دعا كردن مغز پرستش است.»
پاسـخ :
اولا؛ مقصود از حرام بودن دعوت غير خدا در جمله «فَلاتَدْعُوا» مطلقِ خواندن و درخواست نيست بلكه مقصود از حرام بودن دعوت، حرمت پرستش غير خدا است، به گواه ما قبل آيه كه مى فرمايد : «وَاَنَّ الْمَساجِدَ للهِ» اين جمله دليل بر اين است كه مقصود از دعوت در آيه، دعوت خاصى است كه ملازم با پرستش است و آن قيام توأم با ذلّت و خضوع بى نهايت در برابر كسى است كه او را الله و خداى جهان و رب و اختياردار جهان و حاكم مطلق بر صحنه آفرينش مى دانيم. (٢٦) و اين قيود در درخواست شفاعت از بنده اى كه خدا به او چنين حقى را اعطا كرده است، كه به اذن او شفاعت كند، وجود ندارد.
ثانياً؛ آنچه در آيه تحريم شده، اين است كه كسى را همراه خدا بخوانيم و او را در رتبه خدا بيانديشيم؛ چنانكه لفظ «مع الله» روشنگر اين مطلب است. اگر كسى از پيامبر بخواهد كه در حق او دعا كند تا خدا گناهان او را ببخشد يا حاجت او را برآوَرد، هرگز همراه خدا كسى را نخوانده است بلكه حقيقت اين دعوت جز دعوت خدا چيز ديگرى نيست.
اگر درخواست حاجت از بت، در برخى از آيات شرك معرفى شده، به خاطر اين است كه آنها را خدايان كوچك، اختياردار همه و يا بخشى از كارهاى خدا و قادر بر انجام مقاصد خويش، مى دانستند و لذا قرآن مجيد در مقام انتقاد از اين نوع انديشه ها مى فرمايد :
(
وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُوِنِه لا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَكُمْ وَلا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ
.)
«بت هايى را كه جز خدا مى خوانيد، نمى توانند شما را و خود را كمك كنند.»
و نيز مى فرمايد :
(
اِنّ الذَّينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ عِبادٌ أَمْثالُكُمْ
)
«كسانى را كه جز خدا مى خوانيد، بسان شما بندگان خدا هستند.»
خلاصه، مشركين بتها را خدايان كوچك مى انديشيدند و آنها را متصرف مطلق و اختياردار افعال الهى مى دانستند ولى درخواست شفاعت و دعا از شخصى كه خدا به او چنين حق و مقامى را داده است، فاقد اين شرايط است.
ثالثاً؛ «دعوت» معناى وسيع و گسترده اى دارد و احياناً بطور مجاز در «عبادت» استعمال مى شود؛ مانند آيه
و حديثى
كه مستدل به آن استدلال كرده است در صورتى كه چنين استعمالات جزئى به صورت مجاز دليل نمى شود كه هميشه دعوت را به معناى عبادت تفسير كنيم و درخواست حاجت و دعا از كسى به شكل معقول را محكوم به شرك بنماييم.
در حالى كه معناى حقيقى «دعوت» خواندن است كه گاهى شكل عبادت به خود مى گيرد و بيشتر به معناى دعوت ديگران است نه به صورت عبادت.
و ما فصلى درباره معناى «دعوتها» در قرآن خواهيم داشت و ثابت خواهيم كرد كه هر دعوت و خواندن ملازم با عبادت و پرستش نيست.