آئين وهابيت

آئين وهابيت0%

آئين وهابيت نویسنده:
گروه: ادیان و فرقه ها

آئين وهابيت

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: آية الله حاج شيخ جعفر سبحانى
گروه: مشاهدات: 15643
دانلود: 3159

توضیحات:

آئين وهابيت
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 69 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 15643 / دانلود: 3159
اندازه اندازه اندازه
آئين وهابيت

آئين وهابيت

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

فصل ١٧ - : نذر بر اهل قبور

افراد گرفتار و دردمند، نذر مى كنند كه اگر گرفتارى آنان برطرف و گره از كار آنان گشوده شود، مبلغى را به ضريح يكى از مشاهد بريزند، و يا گوسفندى را براى اطعام زائران آنها ذبح كنند، و چنين مى گويند :

«للهِِ عَلَىَّ كَذا اِنْ كان كذا»

و اين مطلب در ميان تمام مسلمانان جهان رواج كامل دارد، بخصوص مراكزى كه در آنها قبور صالحان و اولياى الهى است.

وهابى ها نسبت به اين نوع نذرها حساسيت دارند و نويسنده بد زبان آنها (عبدالله قصيمى) مى نويسد : «شيعه به خاطر اعتقاد به الوهيت على و فرزندان او، قبر و صاحبان آن را مى پرستند، از اين جهت مدفن آنها را آباد كرده و از هر گوشه جهان، به زيارت آنان مى شتابند و نذر و قربانى تقديم آنها مى كنند و خون و اشك بر سَر قبر آنها مى ريزند»(٤٤)

اين نويسنده وقيح و بد زبان، كه از نام كتاب و(٤٥) پايه فرهنگ و ادب او پيدا است، مسأله را مربوط به شيعه دانسته، در حالى كه ريشه و بانى وهابيت (ابن تيميه) مسأله را در شعاع وسيع بحث كرده و آن را مربوط به نوع مسلمين دانسته است؛ آنجا كه مى گويد :

«مَنْ نَذَرَشَيْئاً لِلنَّبِىِّ أَوْ غَيْرِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُبُورِ أَوْ ذَبَحَ ذَبِيحَةً كانَ كَالْمُشرِكِينَ الَّذينَ يَذْبَحُونَ لاَِوْثانِهِمْ ويَنْذُرُونَ لَها فَهُوَ عابِدٌ لِغَيْرِ اللهِ فَيَكُونُ بِذلِكَ كافِراً»(٤٦)

«هر كس براى پيامبر و يا پيامبران ديگر و اوليا چيزى را نذر و قربانى كند، بسان مشركان مى گردد كه براى بتهاى خود نذر مى كردند و يا براى آنها ذبح مى كردند. او غير خدا را مى پرستد و بدين وسيله كافر مى گردد.»

استاد و شاگرد هر دو فريب ظاهر را خورده و به حكم «شباهت ظاهرى» ، هر دو را با يك چوب رانده اند در حالى كه در اعمال مشترك، ميزان و ملاك، قضاوت ظاهر نيست، بلكه ملاك نيت و قصد قلبى است.

اگر شباهت ظاهرى كافى در قضاوت باشد، بسيارى از اعمال فريضه حج شبيه اعمال بت پرستان است كه بر گرد سنگ و گل طواف مى كردند و بتهاى چوبى و فلزى خود را مى بوسيدند، و شبيه همين كار را ما نيز انجام مى دهيم، دور كعبه كه از سنگ و گِل است، مى گرديم و حَجَر را مى بوسيم و در منا خون مى ريزيم و...

ملاك قضاوتها و داوريها در كارهاى به ظاهر مشترك، انگيزه ها، نيتها و قصدها است و هرگز نمى توان به حكم اين كه ظاهر عمل به هم شبيه است، حكم آنها را يكى دانست.

در اين مورد مؤلف كتاب «صلح الإخوان» جمله اى دارد كه نقل آن روشنگر وضع مسأله است آنجا كه مى گويد :

«اِنَّ الْمَسْأَلَةَ تَدُورُ مَدارَنيّاتِ الناذِرينَ وَإنّما اْلأَعْمالُ بالنِّيّاتِ، فَاِنْ كَانَ قَصْدُ النّاذِرِ الْمَيِّتَ نَفسَهُ وَالتَّقَرُّبَ اِلَيْهِ بِذلِكَ لَمْ يَجُزْ قَوْلا واحِداً وَاِنْ كانَ قَصْدُهُ وَجْهَ اللهِ تَعالى وَانْتِفاعَ اْلأَحْياءِ بِوَجْه مِنَ الْوُجُوهِ وَثَوابَهُ لِذلِكَ الْمَنْذُورِ لَهُ الْمَيِّتِ، فَيَجِبُ الْوَفاءُ بِالنَّذْرِ»(٤٧)

«اين دانشمند سنى كه خود نقاد عقايد وهابيها است در اين عبارت كوتاه مسأله را از ديدگاه نيتها و انگيزه ها بررسى مى كند و مى گويد :

«در اينجا دائر مدار، نيت نذركنندگان است. همانا ملاك و معيار در هر عملى نيت آن است، اگر هدف از نذر، تقرب به ميت است شكى نيست كه جايز نيست (زيرا بايد نذر براى خدا و براى تقرب به او باشد) و اگر نذر براى خدا و براى تقرب به او است و نتيجه آن، بهره مندى گروهى از مردم از آن، و اهداى ثواب آن به ميت است، در آن اشكالى نيست وبايد بر نذر وفا شود.»

سخن حق همان است كه اين دانشمند در اين گفتار آورده است و در ميان مسلمانان انگيزه نذر همان است كه در شق دوم سخن او آمده است و از همين جا، تفاوت جوهرى عمل مسلمانان با عمل بت پرستان آشكار مى گردد، هدف آنان از تقديم هدايا و ذبح حيوان، كسب تقرب به بتان بوده و حتى ذبيحه را به نام آنها ذبح مى كردند و كارى جز بت و كسب تقرب به او نداشتند، در حالى كه هدف مسلمانان كسب رضاى خدا و اهداى ثواب آن به ميت است و لذا در نذرهاى خود لفظ جلاله (الله) به ميان مى آورند و مى گويند :

«للهِ عَلَىَّ اِنْ قُضِيَتْ حاجَتِي أَنْ أَفْعَلَ كَذا» در حقيقت هدف از نذر، كسب تقرّب به درگاه الهى است و اهداى ثواب آن به صاحب قبر. و مصرف نذر؛ فقرا، بينوايان و ديگر مصارف خيريه مى باشد. در اين صورت چگونه اين عمل را مى توان شرك خواند و با عمل مشركان در يك رديف قرار داد؟

بنابر اين اينگونه نذرها نوعى صدقه دادن از جانب پيامبران و صالحان است كه ثواب آن به آنها باز گردد و احدى از دانشمندان اسلام در اعطاى صدقه از طرف اموات اشكال و ايرادى نكرده است.

براى اين كه خواننده گرامى به شيوه مغالطه آنان آشنا گردد، در اين باره كمى گسرده تر سخن مى گويم :

در زبان عربى در مورد صدقه، مطلب با «لام» ادا مى شود ولى گاهى مقصود از اين حرف هدف و غايت و غرض است مانند «للهِ عَلَىَّ» و گاهى مقصود از آن بيان مصرف است؛ مانند : ِنَّما الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراء ) و در مقام اجراى صيغه نذر، هر دو «لام» را به كار مى برند و مى گويند :

«نَذرْتُ للهِ اِنْ قُضِيَتْ حاجَتي اَنْ اَذْبَحَ لِلنَّبِىِّ»

لام نخست «لله» همان لام غرض و غايت است و مقصود اين است كه هدف از اين نذر، كسب رضاى خدا و تقرّب به درگاه او است در حالى كه مقصود از لام دوم، همان بيان موردى است كه از اين نذر بهره مى گيرد و ثواب آن، به او اهدا مى شود.

خلاصه لام در «صَلَّيْتُ للهِ» و يا «نَظرْتُ للهِ» براى بيان هدف و غايت است؛ يعنى به خاطر اطاعت فرمان خدا و كسب رضا و جهت تقرّب به وى، نماز گزاردم و نذر كردم.

در حالى كه «لام» در «اَذْبَحُ لِلنَّبِىِّ، أوْ لِوالِدَىَّ، أوْ لِوالِدَتي» براى تبيين مورد انتفاع است و اين كه اين عمل از جانب او انجام مى گيرد و از ثواب آن بهره مند مى گردد و چنين نذرهايى نه تنها عبادت آن شخص نيست، بلكه عبادت خدا است در جهت انتفاع مخلوق خدا.

و در احاديث اسلامى بر اين مطلب نظاير زيادى است كه برخى را مى آوريم :

١ ـ يكى از ياران پيامبر به نام «سعد» از آن حضرت پرسيد : مادرم درگذشته است و اگر او مى ماند صدقه مى داد، اگر من از طرف او صدقه بدهم، به حال او سودى دارد؟ پيامبر فرمود : بلى، آنگاه پرسيد كدام صدقه نافع تر است؟ فرمود : آب. سعد چاهى حفر كرد و گفت : «هذِهِ لأُمِّ سَعْد»

همان طور كه ملاحظه مى فرماييد «لام» اين جمله غير از «لامى» است كه در جمله «نَذَرْتُ للهِ» آمده است. لام نخست، براى بيان انگيزه و لام دوّم بيانگر مورد انتفاع است.(٤٨)

٢ ـ مردى در زمان رسول خدا نذر كرد كه شترى را در «بوانه» نحر كند، به محضر پيامبر آمد و آن حضرت را از جريان مطّلع ساخت، پيامبر فرمود :

«آيا در آنجا، در عصر جاهليت بتى وجود داشت كه پرستش مى كردند؟ عرض كرد : خير. فرمود : آيا در آنجا، در يكى از اعياد جاهلى، اجتماعى تشكيل مى شد؟ عرض كرد : نه، در اين هنگام فرمود :

«أوفِ بِنَذْرِكَ فَاِنَّهُ لا وَفاءَ لِنَذْر في مَعْصِيَةِ اللهِ وَلا فِيما لا يَمْلِكُ ابْنُ آدَمَ»

«به نذر خود جامه عمل بپوشان؛ زيرا نذر در دو مورد درست نيست :

الف ـ در مورد گناه و نافرمانى خدا ب ـ در چيزى كه انسان مالك آن نيست.»(٤٩)

٣ ـ زنى خطاب به پيامبر عرض كرد :

نذر كرده ام در محل خاصى حيوانى را ذبح كنم، فرمود : آيا براى صنم نذر كردى؟ گفت : خير، فرمود : به نذر خود عمل كن.»

٤ ـ پدر ميمونه گفت كه نذر كردم در «بوانه» پنجاه گوسفند سَر ببرم، پيامبر پرسيد :

«آيا در آنجا بتى هست؟ عرض كرد : خير، فرمود : به نذر خود وفا كن.»

پرسشهاى پياپى پيامبر، از وجود بت درگذشته و حال و يا از وجود اجتماعى در آن نقطه به عنوان عيد، براى اين است كه در چنين زمينه هايى، ذبيحه و قربانى براى آن بت و تقرب به آن، حتى به نام آن ذبح مى شود، در حالى كه ذبح بايد براى خدا باشد، نه براى بت و يكى از محرمات از نظر قرآن، چيزى است كه به نام بت ذبح گردد چنانكه مى فرمايد :

«وَما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ»(٥٠)

«چيزى كه به نام بت و براى كسب رضاى آن ذبح گردد.»

پرسش كنندگان از رسول خدا، به خاطر وجود فقيران و نيازمندان و يا آسان بودن انجام كار، محل ذبح را معين مى كردند.

كسانى كه با زائران مشاهد مشرفه سَر و كار دارند، به خوبى مى دانند كه نذر براى خدا كسب رضايت اوست و به نام او ذبح مى شود، ولى هدف انتفاع اولياى الهى از ثواب و انتفاع فقيران و يا خود مشاهد از منافع مادى آن مى باشد.

فصل ١٨ : نداى اولياى الهى

يكى از مسائل مورد مناقشه ميان گروه وهابى و ديگر طوايف اسلامى، مسأله استغاثه و نداى انسانهاى صالح و اولياى الهى در شدايد و ناهمواريهاى زندگى است.

استغاثه و كمك خواهى از پيامبران و اولياى الهى در ميان طوايف اسلامى، در كنار قبور و غيره كاملا رايج است و آن را نه ملازم با شرك مى دانند و نه منافى با مبانى اسلامى.

در حالى كه گروه وهابى به شدت آن را استنكار كرده و براى ارعاب مخالفان، گروهى از آيات را كه كمترين رابطه اى به مدعاى آنها ندارد، وارد ميدان بحث مى كنند و پيوسته شعار مى دهند كه :

( وَأنَّ المَساجِدَ للهِ فلا تَدْعُوا مَعَ اللهِ أَحَداً ) (٥١)

«مساجد و يا سجده گاهها، از آن خدا است، پس با خدا كسى را نخوانيد.»

براى اين كه خواننده گرامى با مجموع اين گروه از آيات كه بزرگترين مستمسك در دست وهابيان است، كاملا آشنا گردد، اين بخش از آيات را در اين جا مى آوريم، آنگاه به تشريح مفاد آنها مى پردازيم. اين گروه افزون بر آيه گذشته به آيات ياد شده در زير نيز استدلال مى كنند :

«لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَىْء» (٥٢)

«دعوت حق از آن خدا است، كسانى كه غير او را بخوانند، هرگز براى آنان پاسخ نمى گويند.»

( وَالَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُوِنِه لا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَكُمْ وَلا اَنْفُسَهُمْ يَنْصُروُنَ ) (٥٣)

«آنان را كه شما خدا مى خوانيد، جز خداى يكتا هيچ يك قدرت بر يارى شما بلكه بر يارى خود ندارند.»

( وَالَّذينَ تَدْعُوْنَ مِنْ دُونِهِ ما يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمِير ) (٥٤)

«و به غير او معبودانى را كه به خدايى مى خوانيد، در جهان داراى پوست هسته خرمايى نيستند.»

( اِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ عِبادٌ أَمْثالُكُمْ ) (٥٥)

«غير خدا هر آن كس شما به خدايى مى خوانيد مانند شما بندگانى هستند.»

( قُلِ ادْعُوا الَّذين زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلا يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ مِنْكُمْ وَلا تَحْويلا ) (٥٦)

« (اى رسول ما) بگو آنان را كه جز خدا هستند مى خوانيد، هرگز قادر بر دفع ضرر و برگردانيدن آن، از شما نيستند.»

ُولئِكَ الَّذينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ اِلى رَبِّهِمُ الْوَسيلَةَ ) (٥٧)

«آنان را كه (كافران به خدايى) مى خوانند، خود خواهان وسيله به سوى پروردگار هستند.»

( وَلا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللهِ ما لا يَنْفَعُكَ وَلا يَضُرُّكَ ) (٥٨)

«جز خدا كسى را مخوان كه نه نفعى به تو مى رسانند و نه ضررى»

( اِنْ تَدْعُوهُمْ لا يَسْمَعُوا دُعاءَكُمْ ) (٥٩)

«اگر آنان را بخوانيد، (چون جمادند) نمى شنوند.»

( وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللهِ مَنْ لا يَسْتَجِيبُ لَهُ اِلى يَوْمِ القِيامَةِ ) (٦٠)

«چه كسى گمراه تر از آن فردى است كه جز خدا را مى خواند، كه هرگز به او تا روز قيامت جواب نمى دهد.»

وهابيان از اين آيات چنين نتيجه مى گيرند كه دعوت اوليا و صالحان، پس از درگذشتشان، عبادت و پرستش آنان به شمار مى رود. اگر كسى در كنار قبر پيامبر و يا در نقطه اى دور بگويد : «يا محمّد» خود اين ندا و دعوت، عبادت و پرستش است.

صنعانى در كتاب تنزيه الاعتقاد به نقل از كشف الإرتياب، ص ٢٧٤ مى نويسد :

«وَقَدْ سَمَّى اللهُ الدُّعاءَ عِبادَةً بِقَوْلِهِ : (اُدْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُمْ، إنّ الّذينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتى) وَمنْ هَتَفَ بِاسْمِ نَبِىٍّ أَوْ صالِح بِشَيْء اَوْ قالَ إشْفَعْ لي اِلَى اللهِ في حاجَتي اَوْ اَشْتَشْفِعُ بِك اِلى الله في حاجَتي أوْ نَحْوَ ذلك أوْ قالَ إقْضِ دَيْني اَوْ إشْفِ مَرِيضي اَوْ نَحوَ ذلِك فَقَدْ دَعا النَّبِىَّ وَالصّالِحَ، وَالدُّعاءُ عِبادَةٌ بَلْ مُخُّها فَيَكُونُ قَدْ عَبَدَ غَيْرَاللهِ وصارَمُشْرِكاً إذْ لايُتِمُّ التَّوحيدُ اِلاّ بِتَوْحِيدِهِ تَعالى فى الإلهِيَّةِ بِاِعْتِقادِ أَنْ لا خالِقَ وَلا رازِقَ غيرُهُ وَفِى الْعِبادَةِ بِعَدَمِ عِبادَةِ غَيْرِهِ وَلَوْ بِبَعْضِ الْعِباداتِ، وعُبّادُ الأَصْنامِ إنَّما أَشْركُوا لِعَدَمِ تَوحيدِ اللهِ فِى الْعِبادَةِ»

«قرآن مطلق دعوت و نداى غير خدا را عبادت خوانده است، به گواه اين كه در آغاز آيه مى گويد : «اُدعُونى اَسْتَجِبْ لَكُمْ» و در ذيل آن مى گويد : «يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتي» بنابر اين هر كسى پيامبر و يا شخص صالحى را بخواند يا بگويد درباره حاجت من شفاعت كن، يا بگويد : از تو درباره حاجت خود طلب شفاعت مى كنم. يا بگويد قرض مرا ادا بنما، يا بيمارم را شفا بده و مانند اينها، در اين صورت اين شخص با اين گفتار، او را عبادت كرده است و حقيقت پرستش جز خواندن، چيزى نيست، در نتيجه چنين دعوت، غير خدا را پرستيده و مشرك شده است؛ زيرا بايد توحيدِ الوهى (٦١) كه (جز خدا را رازق و خالقى نيست) با توحيد عبادت كه غير او را نپرستيدن است، همراه باشد. شركت بت پرستان تنها همين بود كه غير او را مى پرستيدند.»

پاسـخ :

شكى نيست كه لفظ «دعا» در لغت عرب به معناى «ندا و خواندن» وواژه «عبادت» به معناى «پرستش» است و هرگز نمى توان اين دو لفظ را با هم مترادف و هم معنا شمرد؛ يعنى نمى توان گفت هر ندا و درخواستى عبادت و پرستش است؛ زيرا :

اولا؛ در قرآن مجيد لفظ دعوت در مواردى بكار رفته است كه هرگز نمى توان گفت مقصود از آن عبادت است؛ مانند :

( قالَ رَبِّ اِنّى دَعَوْتُ قَوْمي لَيْلا وَنَهاراً ) (٦٢)

«گفت : پروردگارا! من شب و روز قوم خودم را (به سوى تو) دعوت كردم.»

آيا مى توان گفت مقصود حضرت نوح اين است كه من قوم خود را شب و روز عبادت كردم؟!

( وَما كانَ لي عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطان اِلاّ اَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لي ) (٦٣)

« (شيطان مى گويد : ) من بر شما تسلّطى نداشتم جز اين كه شما را (به كارهاى زشت) دعوت كردم شما نيز اجابت كرديد.»

آيا كسى احتمال مى دهد كه مقصود از اين كه شيطان آنان را دعوت كرد، اين است كه شيطان پيروان خود را پرستيد؟ در صورتى كه اگر پرستش باشد از طرف پيروان شيطان است نه از طرف خود شيطان.

در اين آيات و دهها آيه ديگر كه از نقل آنها خوددارى مى شود. لفظ دعوت در معناى غير عبادت و پرستش بكار رفته است، از اين جهت نمى توان گفت دعوت و عبادت مترادف يكديگرند و اگر كسى از پيامبر يا مرد صالحى استمداد كرد و آنان را خواند در اين صورت آنها را عبادت كرده است؛ زيرا دعوت و ندا اعم از پرستش است.(٦٤)

ثانياً؛ مقصود از دعا در مجموع اين آيات، مطلقِ خواندن نيست، بلكه دعوت خاصى است كه مى تواند با لفظ پرستش مرادف باشد؛ زيرا مجموع اين آيات درباره بت پرستانى وارد شده است كه بت هاى خود را خدايان كوچكى مى پنداشتند كه برخى از شؤون الهى به آنها سپرده شده و در كار خود نوعى استقلال دارند؛ ناگفته پيداست كه خضوع و تذلّل يا هر نوع گفتار و رفتار در برابر موجودى به عنوان خداى بزرگ و يا خداى كوچك از اين نظر كه او الله و رب و مالك امور شفاعت و مغفرت است، عبادت و پرستش خواهد بود.

شكى نيست كه خضوع بت پرستان و دعا و استغاثه آنان، در برابر بت هايى بود كه آنها را به عنوان مالكان حق شفاعت و... توصيف مى كردند و آنها را متصرّفِ مستقل در امور مربوط به دنيا و آخرت مى شناختند و ناگفته پيداست كه در اين شرايط، هر نوع دعوت و درخواستى از اين موجودات، عبادت و پرستش خواهد بود. روشن ترين گواه بر اين كه دعوت و خواندن آنان همراه با اعتقاد به الوهيت آنان بود؛ آيه زير است :

( فَما اَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمْ الّتى يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ مِنْ شَيْء ) (٦٥)

«خدايانى را كه ـ جز خدا ـ مى پرستيدند، آنان را بى نياز نساخت.»

بنابر اين، آيات مورد بحث ارتباطى به محل بحث ما ندارد. موضوع بحث ما درخواست بنده اى از بنده ديگر است كه نه او را اِله و رب مى داند و نه مالك و متصرف تام الإختيار در امور مربوط به دنيا و آخرت بلكه او را بنده عزيز و گرامى خدا مى شناسد كه او را به مقام رسالت و امامت برگزيده و وعده داده است كه دعاى او را درباره بندگان خود بپذيرد، آنجا كه فرموده است :

( وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدوا اللهَ تَوّاباً رَحِيماً ) (٦٦)

«اگر آنان وقتى بر خويشتن ستم مى كردند، نزد تو مى آمدند و از خدا درخواست آمرزش مى نمودند و پيامبر نيز براى آنان طلب آمرزش مى كرد، يقيناً خدا را توبه پذير و رحيم مى يافتند.»

ثالثاً؛ خود آيات ياد شده گواه روشن است كه مقصود از دعوت، مطلق درخواست كار و حاجت نيست بلكه دعوت عبادتى و پرستشى است، از اين جهت در يك آيه، پس از لفظ «دعوت» بلافاصله از همان معنا به لفظ عبادت تعبير آورده است؛ مانند :

( وَقالَ رَبُّكُمْ أُدْعُوني اَسْتَجِبْ لَكُمْ إنَّ الَّذينَ يَسْتَكبِرُونَ عَنْ عِبادتي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرينَ ) (٦٧)

همان طور كه ملاحظه مى نماييد در آغاز آيه، لفظ «اُدْعُونى» و در ذيل همان آيه، لفظ «عبادتى» بكار برده شده است و اين گواه روشن است كه مقصود از اين دعوت، درخواست و يا ناله و استغاثه خاص در برابر موجوداتى بود كه آنها را به صفات الهى شناخته بودند.

سيد ساجدين امام زين العابدين، در دعاى خود مى فرمايد :

«فَسَمَّيْتَ دُعاءَكَ عِبادَةً، وَتَرْكَهُ اِسْتِكْباراً، وَتَوَعَّدْتَ عَلى تَرْكِهِ دُخُولَ جَهَنَّمَ داخِرينَ»(٦٨)

«خواندن خود را پرستش، و ترك آن را كبر ورزى ناميدى و به تاركان آن وعده ورود در آتش در حالت ذلت دادى.»

و گاهى در دو آيه كه به يك مضمون مى باشند، در يك جا لفظ عبادت و در ديگرى لفظ دعوت وارد شده است؛ مانند :

( قُلْ أَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ مالا يَمْلِكُ لَكُمْ ضَرّاً وَلا نَفْعاً ) (٦٩)

«بگو آيا جز خدا چيزى را مى پرستيد كه براى شما زيان و سودى را مالك نيست.»

و در آيه ديگر مى فرمايد :

( قَلْ اَنَدْعُوا مِنْ دُونِ اللهِ مالا يَنْفَعُنا وَلا يَضُرُّنا ) (٧٠)

«بگو آيا جز خدا، موجودى را بخوانيم كه براى ما سود و زيانى ندارند؟»

در سوره فاطر، آيه ١٣ مى فرمايد :

( وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمير )

«و به غير او معبودانى را كه به خدايى مى خوانيد، در جهان داراى پوست هسته خرمايى نيستند.»

در اين آيه لفظ «تدعون» بكار رفته در حالى كه در آيه ديگرى كه به همين مضمون است، لفظ «تعبدون» بكار برده شده است.

( اِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ لا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقاً) (٧١)

«غير خدا هر آن كس را شما به خدايى مى پرستيد، مالك رزق شما نيستند.»

گاهى در يك آيه، هر دو لفظ وارد شده و در يك معنا به كار رفته است :

( قُلْ اِنّى نُهيتُ اَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ ) (٧٢)

«بگو من ممنوعم آنها را بپرستم كه شما آنها را مى خوانيد (مى پرستيد)»(٧٣)

از خواننده گرامى درخواست مى شود كه به «المعجم المفهرس» ماده هاى : «عبد» و «دعا» مراجعه كند تا مشاهده نمايد كه چگونه يك مضمون در آيه اى به لفظ عبادت و در آيه ديگر به همان مضمون، به لفظ «دعوت» وارد شده است و اين خود گواه بر اين است كه مقصود از دعوت در اين آيات، عبادت و پرستش است نه مطلق ندا و صدا كردن.

شما اگر مجموع آيات قرآن را كه در آنها لفظ «دعوت» در معناى «عبادت» به كار رفته است، به دقت مورد بررسى قرار دهيد، خواهيد ديد كه اين آيات يا درباره خداوند است كه همه موحدان به الوهيت و ربوبيت و مالكيت او اعتراف دارند، يا در مورد بت ها است كه پرستش گران آنها را خدايان كوچك و مالكان مقام شفاعت مى دانستند، در اين صورت استدلال با اين آيات براى مورد بحث ـ كه دعوت يكى از اوليا و استغاثه فردى به يكى از آنان، كه با هيچ يك از اين صفات قرين و همراه نيست ـ به راستى شگفت آور است!

_____________________

پي نوشت ها :

١ ـ آل عمران : ١٧، «آنان، صبر كنندگان و راستگويان و فرمانبردارند و انفاق كنندگان و استغفار كنندگان در سحرگاهانند.»

٢ ـ زمر : ٤٥

٣ ـ صافات : ٣٦-٣٥

٤ ـ صحيفه علويه، انتشارات اسلامى، ص٣٧٠

٥ ـ صحيفه علويه، ص ٥١

٦ ـ سنن ابن ماجه، ج ١، ص ٤٤١؛ مسند احمد، ج ٣، ص ١٣٨٨؛ مستدرك حاكم، ج ١، ص ٣١٣؛ التاج، ج ١، ص ٢٨٦

٧ ـ سنن ابن ماجه، ج ١، ص ٢٦٢ و ٢٦١؛ مسند احمد، ج ٣، حديث ٢١

٨ ـ الدر المنثور، ج ١، ص ٥٩؛ مستدرك حاكم، ج ٢، ص ٦١٥؛ روح المعانى، ج ١، ص ٢١٧ (در بخش توسل با متون گسترده اين احاديث آشنا شديد).

٩ ـ الفصول المهمه، ص ٣١، تأليف ابن صباغ مالكى، متوفاى سنه ٨٥٥

١٠ ـ صحيفه سجاديه، دعاى ٤٧

١١ ـ زيارت امين الله.

١٢ ـ كشف الارتياب، ص ٣٢، نقل از الهدية السّنية.

١٣ ـ حديث ثقلين از احاديث متواتر اسلامى است و جز معاند، كسى در تواتر آن شك نمى كند.

١٤ ـ كشف الارتياب، ص ٣٣١، نقل از «قدورى»

١٥ ـ روم : ٤٧

١٦ ـ توبه : ١١

١٧ ـ يونس : ١٠٣

١٨ ـ نساء : ١٧

١٩ ـ الجامع الصغير سيوطى، ج ٢، ص ٣٣

٢٠ ـ سنن ابن ماجه، ج ٢، ص ٨٤١

٢١ ـ «نهايه» ابن اثير، ماده حق.

٢٢ ـ مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ اَضْعافاً كَثِيرةً (بقره : ٢٤٥)

٢٣ ـ كشف الارتياب، ص ٣٣٦، نقل از كتاب «تطهير الإعتقاد» ، ص ١٤

٢٤ ـ مدرك ياد شده، نقل از كتاب «الهديّة السّنيه» ، ص ٢٥

٢٥ ـ شمس : ٧ ـ ١

٢٦ ـ نازعات : ٣ ـ ١

٢٧ ـ مرسلات : ٣ ـ ١

٢٨ ـ تين : ٣ ـ ١

٢٩ ـ ضحى : ٢ و ١

٣٠ ـ فجر : ٤ ـ ١

٣١ ـ حجر : ٧٢

٣٢ ـ صحيح مسلم، كتاب الزكات، جزء سوم، باب أفضل الصدقه، ص ٩٤

٣٣ ـ صحيح مسلم، جزء اوّل، باب «ما هو الإسلام و بيان خصاله» ، ص ٣٢

٣٤ ـ مسند احمد حنبل، ج ٥، ص ٢٢٥

٣٥ ـ به مسند احمد، ج ٥، ص ٢١٢ و سنن ابن ماجه، ج ٤، ص ٩٩٥ و ج ١، ص ٢٥٥ مراجعه شود.

٣٦ ـ نهج البلاغه محمد عبده، خطبه هاى ٢٣، ٢٥، ٥٦، ٨٥، ١٦١، ١٦٨، ١٨٢ و ١٨٧ و نامه هاى ٦، ٩ و ٥٤

٣٧ ـ موطأ امام مالك «همراه با شرح زرقانى» ، ج ٤، ص ١٥٩

٣٨ ـ الفقه على مذاهب الاربعه، كتاب اليمين، ج ١، ص ٧٥، طبع مصر.

٣٩ ـ المغنى، ج ٩، ص ٥١٧

٤٠ ـ وهابى ها يك بار در سال ١٢١٦ هجرى قمرى و بار ديگر در سال ١٢٥٩ به كربلا حمله برده به صغير و كبير رحم نكردند و در ظرف سه روز شش هزار نفر را از دم تيغ گذراندند و تمام نفايس حرم شريف را بسان سپاه يزيد به غارت بردند. چرا؟ بخاطر اين كه اين گروه به فرزندان پيامبر سوگند ياد مى كنند و به آنان مهر مىورزند!

٤١ ـ سنن ابن ماجه، ج ١، ص ٢٧٧؛ سنن ترمذى، ج ٤، ص ١٠٩؛ سنن نسائى، ج ٧، ص ٥ ـ ٤؛ السنن الكبرى، ج ١٠، ص ٢٩

٤٢ ـ السنن الكبرى، ج ١، ص ٢٩. نقل از صحيح مسلم و سنن نسائى، ج ٧، ص ٧٧؛ سنن ابن ماجه، ج ١، ص ٢٧٨ در حديث ديگرى آمده : «لاتحلفوا بآبائكم ولا بأمّهاتكم ولا بالأنداد» (سنن نسائى، ج ٧، ص ٦)

٤٣ ـ سنن نسائى، ج٧، ص٨

٤٤ ـ الصراع، ج ١، ص ٥٤

٤٥ ـ او نام كتاب خود را كه به اصطلاح آن را به عنوان ردّ بر «كشف الإرتياب» نگارش علامه سيد محسن امين نوشته است، «الصراع بين الاسلام والوثنيه» نهاده است؛ يعنى نبرد ميان اسلام و بت پرستى! و از اين طريق شيعه را كه يك چهارم از مسلمانان جهان را تشكيل مى دهند، بت پرست خوانده است!

٤٦ ـ فرقان القرآن، ص ١٣٢، نگارش «عزامى» ، نقل از ابن تيميه.

٤٧ ـ صلح الاخوان، ص ١٠٢ و.....

٤٨ ـ فرقان القرآن، ص ١٣٣، به نقل الغدير، ج ٥، ص ١٨١

٤٩ ـ سنن ابى داود، ج ٢، ص ٨٠

٥٠ ـ مائده : ٣

٥١ ـ جن : ١٨

٥٢ ـ رعد : ١٤

٥٣ ـ اعراف : ١٩٧

٥٤ ـ فاطر : ١٣

٥٥ ـ اعراف : ١٩٤

٥٦ ـ اسراء : ٥٦

٥٧ ـ اسراء : ٥٧

٥٨ ـ يونس : ١٠٦

٥٩ ـ فاطر : ١٤

٦٠ ـ احقاف : ٥

٦١ ـ صنعانى بر خلاف اصطلاح وهابيها، لفظ «الوهى» به كار برده در صورتى كه بايد از نظر آنان لفظ «ربوبى» به كار ببرد.

٦٢ ـ نوح : ٥

٦٣ ـ ابراهيم : ٢٢

٦٤ ـ از نظر نسبت گيرى، ميان «خواندن» و «پرستش» عموم و خصوص من وجه است. در مورد استمداد از غير، به عنوان عامل متكى به خدا، دعوت صدق مى كند نه عبادت، اما در ستايشهاى فعلى و عملى مانند ركوع و سجود، كه همراه با اعتقاد به الوهيت شخص است، عبادت صدق مى كند نه دعا، و نيز در مواردى مانند نماز هر دو صدق مى كند.

٦٥ ـ سوره هود : ١٠١

٦٦ ـ نساء : ٦٤

٦٧ ـ غافر : ٦٠

٦٨ ـ صحيفه سجاديه، دعاى ٤٥ و مقصود آيه ٦٠ سوره غافر است.

٦٩ ـ مائده : ٧٦

٧٠ ـ انعام : ٧١

٧١ ـ عنكبوت : ١٧

٧٢ ـ انعام : ٥٦

٧٣ ـ به همين مضمون است، آيه ٦٦ سوره غافر.