فصل ١٨ : نداى اولياى الهى
يكى از مسائل مورد مناقشه ميان گروه وهابى و ديگر طوايف اسلامى، مسأله استغاثه و نداى انسانهاى صالح و اولياى الهى در شدايد و ناهمواريهاى زندگى است.
استغاثه و كمك خواهى از پيامبران و اولياى الهى در ميان طوايف اسلامى، در كنار قبور و غيره كاملا رايج است و آن را نه ملازم با شرك مى دانند و نه منافى با مبانى اسلامى.
در حالى كه گروه وهابى به شدت آن را استنكار كرده و براى ارعاب مخالفان، گروهى از آيات را كه كمترين رابطه اى به مدعاى آنها ندارد، وارد ميدان بحث مى كنند و پيوسته شعار مى دهند كه :
(
وَأنَّ المَساجِدَ للهِ فلا تَدْعُوا مَعَ اللهِ أَحَداً
)
«مساجد و يا سجده گاهها، از آن خدا است، پس با خدا كسى را نخوانيد.»
براى اين كه خواننده گرامى با مجموع اين گروه از آيات كه بزرگترين مستمسك در دست وهابيان است، كاملا آشنا گردد، اين بخش از آيات را در اين جا مى آوريم، آنگاه به تشريح مفاد آنها مى پردازيم. اين گروه افزون بر آيه گذشته به آيات ياد شده در زير نيز استدلال مى كنند :
«لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَىْء» (٥٢)
«دعوت حق از آن خدا است، كسانى كه غير او را بخوانند، هرگز براى آنان پاسخ نمى گويند.»
(
وَالَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُوِنِه لا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَكُمْ وَلا اَنْفُسَهُمْ يَنْصُروُنَ
)
«آنان را كه شما خدا مى خوانيد، جز خداى يكتا هيچ يك قدرت بر يارى شما بلكه بر يارى خود ندارند.»
(
وَالَّذينَ تَدْعُوْنَ مِنْ دُونِهِ ما يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمِير
)
«و به غير او معبودانى را كه به خدايى مى خوانيد، در جهان داراى پوست هسته خرمايى نيستند.»
(
اِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ عِبادٌ أَمْثالُكُمْ
)
«غير خدا هر آن كس شما به خدايى مى خوانيد مانند شما بندگانى هستند.»
(
قُلِ ادْعُوا الَّذين زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلا يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ مِنْكُمْ وَلا تَحْويلا
)
« (اى رسول ما) بگو آنان را كه جز خدا هستند مى خوانيد، هرگز قادر بر دفع ضرر و برگردانيدن آن، از شما نيستند.»
(ا
ُولئِكَ الَّذينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ اِلى رَبِّهِمُ الْوَسيلَةَ
)
«آنان را كه (كافران به خدايى) مى خوانند، خود خواهان وسيله به سوى پروردگار هستند.»
(
وَلا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللهِ ما لا يَنْفَعُكَ وَلا يَضُرُّكَ
)
«جز خدا كسى را مخوان كه نه نفعى به تو مى رسانند و نه ضررى»
(
اِنْ تَدْعُوهُمْ لا يَسْمَعُوا دُعاءَكُمْ
)
«اگر آنان را بخوانيد، (چون جمادند) نمى شنوند.»
(
وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللهِ مَنْ لا يَسْتَجِيبُ لَهُ اِلى يَوْمِ القِيامَةِ
)
«چه كسى گمراه تر از آن فردى است كه جز خدا را مى خواند، كه هرگز به او تا روز قيامت جواب نمى دهد.»
وهابيان از اين آيات چنين نتيجه مى گيرند كه دعوت اوليا و صالحان، پس از درگذشتشان، عبادت و پرستش آنان به شمار مى رود. اگر كسى در كنار قبر پيامبر و يا در نقطه اى دور بگويد : «يا محمّد» خود اين ندا و دعوت، عبادت و پرستش است.
صنعانى در كتاب تنزيه الاعتقاد به نقل از كشف الإرتياب، ص ٢٧٤ مى نويسد :
«وَقَدْ سَمَّى اللهُ الدُّعاءَ عِبادَةً بِقَوْلِهِ : (اُدْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُمْ، إنّ الّذينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتى) وَمنْ هَتَفَ بِاسْمِ نَبِىٍّ أَوْ صالِح بِشَيْء اَوْ قالَ إشْفَعْ لي اِلَى اللهِ في حاجَتي اَوْ اَشْتَشْفِعُ بِك اِلى الله في حاجَتي أوْ نَحْوَ ذلك أوْ قالَ إقْضِ دَيْني اَوْ إشْفِ مَرِيضي اَوْ نَحوَ ذلِك فَقَدْ دَعا النَّبِىَّ وَالصّالِحَ، وَالدُّعاءُ عِبادَةٌ بَلْ مُخُّها فَيَكُونُ قَدْ عَبَدَ غَيْرَاللهِ وصارَمُشْرِكاً إذْ لايُتِمُّ التَّوحيدُ اِلاّ بِتَوْحِيدِهِ تَعالى فى الإلهِيَّةِ بِاِعْتِقادِ أَنْ لا خالِقَ وَلا رازِقَ غيرُهُ وَفِى الْعِبادَةِ بِعَدَمِ عِبادَةِ غَيْرِهِ وَلَوْ بِبَعْضِ الْعِباداتِ، وعُبّادُ الأَصْنامِ إنَّما أَشْركُوا لِعَدَمِ تَوحيدِ اللهِ فِى الْعِبادَةِ»
«قرآن مطلق دعوت و نداى غير خدا را عبادت خوانده است، به گواه اين كه در آغاز آيه مى گويد : «اُدعُونى اَسْتَجِبْ لَكُمْ» و در ذيل آن مى گويد : «يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتي» بنابر اين هر كسى پيامبر و يا شخص صالحى را بخواند يا بگويد درباره حاجت من شفاعت كن، يا بگويد : از تو درباره حاجت خود طلب شفاعت مى كنم. يا بگويد قرض مرا ادا بنما، يا بيمارم را شفا بده و مانند اينها، در اين صورت اين شخص با اين گفتار، او را عبادت كرده است و حقيقت پرستش جز خواندن، چيزى نيست، در نتيجه چنين دعوت، غير خدا را پرستيده و مشرك شده است؛ زيرا بايد توحيدِ الوهى (٦١) كه (جز خدا را رازق و خالقى نيست) با توحيد عبادت كه غير او را نپرستيدن است، همراه باشد. شركت بت پرستان تنها همين بود كه غير او را مى پرستيدند.»
پاسـخ :
شكى نيست كه لفظ «دعا» در لغت عرب به معناى «ندا و خواندن» وواژه «عبادت» به معناى «پرستش» است و هرگز نمى توان اين دو لفظ را با هم مترادف و هم معنا شمرد؛ يعنى نمى توان گفت هر ندا و درخواستى عبادت و پرستش است؛ زيرا :
اولا؛ در قرآن مجيد لفظ دعوت در مواردى بكار رفته است كه هرگز نمى توان گفت مقصود از آن عبادت است؛ مانند :
(
قالَ رَبِّ اِنّى دَعَوْتُ قَوْمي لَيْلا وَنَهاراً
)
«گفت : پروردگارا! من شب و روز قوم خودم را (به سوى تو) دعوت كردم.»
آيا مى توان گفت مقصود حضرت نوح اين است كه من قوم خود را شب و روز عبادت كردم؟!
(
وَما كانَ لي عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطان اِلاّ اَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لي
)
« (شيطان مى گويد : ) من بر شما تسلّطى نداشتم جز اين كه شما را (به كارهاى زشت) دعوت كردم شما نيز اجابت كرديد.»
آيا كسى احتمال مى دهد كه مقصود از اين كه شيطان آنان را دعوت كرد، اين است كه شيطان پيروان خود را پرستيد؟ در صورتى كه اگر پرستش باشد از طرف پيروان شيطان است نه از طرف خود شيطان.
در اين آيات و دهها آيه ديگر كه از نقل آنها خوددارى مى شود. لفظ دعوت در معناى غير عبادت و پرستش بكار رفته است، از اين جهت نمى توان گفت دعوت و عبادت مترادف يكديگرند و اگر كسى از پيامبر يا مرد صالحى استمداد كرد و آنان را خواند در اين صورت آنها را عبادت كرده است؛ زيرا دعوت و ندا اعم از پرستش است.
ثانياً؛ مقصود از دعا در مجموع اين آيات، مطلقِ خواندن نيست، بلكه دعوت خاصى است كه مى تواند با لفظ پرستش مرادف باشد؛ زيرا مجموع اين آيات درباره بت پرستانى وارد شده است كه بت هاى خود را خدايان كوچكى مى پنداشتند كه برخى از شؤون الهى به آنها سپرده شده و در كار خود نوعى استقلال دارند؛ ناگفته پيداست كه خضوع و تذلّل يا هر نوع گفتار و رفتار در برابر موجودى به عنوان خداى بزرگ و يا خداى كوچك از اين نظر كه او الله و رب و مالك امور شفاعت و مغفرت است، عبادت و پرستش خواهد بود.
شكى نيست كه خضوع بت پرستان و دعا و استغاثه آنان، در برابر بت هايى بود كه آنها را به عنوان مالكان حق شفاعت و... توصيف مى كردند و آنها را متصرّفِ مستقل در امور مربوط به دنيا و آخرت مى شناختند و ناگفته پيداست كه در اين شرايط، هر نوع دعوت و درخواستى از اين موجودات، عبادت و پرستش خواهد بود. روشن ترين گواه بر اين كه دعوت و خواندن آنان همراه با اعتقاد به الوهيت آنان بود؛ آيه زير است :
(
فَما اَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمْ الّتى يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ مِنْ شَيْء
)
«خدايانى را كه ـ جز خدا ـ مى پرستيدند، آنان را بى نياز نساخت.»
بنابر اين، آيات مورد بحث ارتباطى به محل بحث ما ندارد. موضوع بحث ما درخواست بنده اى از بنده ديگر است كه نه او را اِله و رب مى داند و نه مالك و متصرف تام الإختيار در امور مربوط به دنيا و آخرت بلكه او را بنده عزيز و گرامى خدا مى شناسد كه او را به مقام رسالت و امامت برگزيده و وعده داده است كه دعاى او را درباره بندگان خود بپذيرد، آنجا كه فرموده است :
(
وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدوا اللهَ تَوّاباً رَحِيماً
)
«اگر آنان وقتى بر خويشتن ستم مى كردند، نزد تو مى آمدند و از خدا درخواست آمرزش مى نمودند و پيامبر نيز براى آنان طلب آمرزش مى كرد، يقيناً خدا را توبه پذير و رحيم مى يافتند.»
ثالثاً؛ خود آيات ياد شده گواه روشن است كه مقصود از دعوت، مطلق درخواست كار و حاجت نيست بلكه دعوت عبادتى و پرستشى است، از اين جهت در يك آيه، پس از لفظ «دعوت» بلافاصله از همان معنا به لفظ عبادت تعبير آورده است؛ مانند :
(
وَقالَ رَبُّكُمْ أُدْعُوني اَسْتَجِبْ لَكُمْ إنَّ الَّذينَ يَسْتَكبِرُونَ عَنْ عِبادتي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرينَ
)
همان طور كه ملاحظه مى نماييد در آغاز آيه، لفظ «اُدْعُونى» و در ذيل همان آيه، لفظ «عبادتى» بكار برده شده است و اين گواه روشن است كه مقصود از اين دعوت، درخواست و يا ناله و استغاثه خاص در برابر موجوداتى بود كه آنها را به صفات الهى شناخته بودند.
سيد ساجدين امام زين العابدين، در دعاى خود مى فرمايد :
«فَسَمَّيْتَ دُعاءَكَ عِبادَةً، وَتَرْكَهُ اِسْتِكْباراً، وَتَوَعَّدْتَ عَلى تَرْكِهِ دُخُولَ جَهَنَّمَ داخِرينَ»
«خواندن خود را پرستش، و ترك آن را كبر ورزى ناميدى و به تاركان آن وعده ورود در آتش در حالت ذلت دادى.»
و گاهى در دو آيه كه به يك مضمون مى باشند، در يك جا لفظ عبادت و در ديگرى لفظ دعوت وارد شده است؛ مانند :
(
قُلْ أَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ مالا يَمْلِكُ لَكُمْ ضَرّاً وَلا نَفْعاً
)
«بگو آيا جز خدا چيزى را مى پرستيد كه براى شما زيان و سودى را مالك نيست.»
و در آيه ديگر مى فرمايد :
(
قَلْ اَنَدْعُوا مِنْ دُونِ اللهِ مالا يَنْفَعُنا وَلا يَضُرُّنا
)
«بگو آيا جز خدا، موجودى را بخوانيم كه براى ما سود و زيانى ندارند؟»
در سوره فاطر، آيه ١٣ مى فرمايد :
(
وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمير
)
«و به غير او معبودانى را كه به خدايى مى خوانيد، در جهان داراى پوست هسته خرمايى نيستند.»
در اين آيه لفظ «تدعون» بكار رفته در حالى كه در آيه ديگرى كه به همين مضمون است، لفظ «تعبدون» بكار برده شده است.
(
اِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ لا يَمْلِكُونَ لَكُمْ
رِزْقاً)
«غير خدا هر آن كس را شما به خدايى مى پرستيد، مالك رزق شما نيستند.»
گاهى در يك آيه، هر دو لفظ وارد شده و در يك معنا به كار رفته است :
(
قُلْ اِنّى نُهيتُ اَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ
)
«بگو من ممنوعم آنها را بپرستم كه شما آنها را مى خوانيد (مى پرستيد)»
از خواننده گرامى درخواست مى شود كه به «المعجم المفهرس» ماده هاى : «عبد» و «دعا» مراجعه كند تا مشاهده نمايد كه چگونه يك مضمون در آيه اى به لفظ عبادت و در آيه ديگر به همان مضمون، به لفظ «دعوت» وارد شده است و اين خود گواه بر اين است كه مقصود از دعوت در اين آيات، عبادت و پرستش است نه مطلق ندا و صدا كردن.
شما اگر مجموع آيات قرآن را كه در آنها لفظ «دعوت» در معناى «عبادت» به كار رفته است، به دقت مورد بررسى قرار دهيد، خواهيد ديد كه اين آيات يا درباره خداوند است كه همه موحدان به الوهيت و ربوبيت و مالكيت او اعتراف دارند، يا در مورد بت ها است كه پرستش گران آنها را خدايان كوچك و مالكان مقام شفاعت مى دانستند، در اين صورت استدلال با اين آيات براى مورد بحث ـ كه دعوت يكى از اوليا و استغاثه فردى به يكى از آنان، كه با هيچ يك از اين صفات قرين و همراه نيست ـ به راستى شگفت آور است!
_____________________