فصل ١٩ : ابعاد سياسى و اجتماعى حج
مكتب وهابيگرى، بسان «ماركسيسم» با برخورد حوادث و رويدادها، كه از نظر هدف، با مكتب كاملا مخالف مى باشد، رو به تكامل نهاده و به مرور زمان خط و خطوط تازه اى براى مسلمانان مى كشد و احكام جديدى را صادر مى نمايد.
پيروزى انقلاب اسلامى در ايران وحشت فوق العاده اى در سران سياسى مكتب وهابيگرى پديد آورد و از نفوذ آن در مناطق مجاور، سخت نگران شدند و انديشه بيدارى ملت، همواره آنان را رنج مى دهد.
در موسم حج كه ملت عزيز و شريف و بپا خاسته ايران به حكم وظيفه انقلابى به تظاهرات پرداخته و ملتهاى مسلمان جهان را به وحدت و يگانگى در مقابل آمريكاى جهان خوار، كمونيسم بين المللى و صهيونيسم دعوت مى كردند، سياست گذاران سعودى براى تحريم تظاهرات در ايام حج، دست به سوى روحانيون مكتب دراز كردند تا در اين باره فكرى كنند آن را تحريم نمايند.
عبدالعزيز بن باز، مفتى سعودى، كليه تظاهرات را، به بهانه اين كه «حج» يك عمل عبادى است و نبايد با مسائل ديگر مخلوط شود، تحريم كرد و در نتيجه شرطه هاى چماق بدست و مسلّح با ديگر و سايل به اصطلاح «ضد شورش» به جان زائران خانه خدا و ميهمانان عزيز او افتاده و با شتم و سَبّ و تحريك مردم بر ضد آنان و ضرب و جرح، از زائران خانه خدا پذيرايى كردند و اين حسّاسيت نظام سعودى همچنان ادامه دارد.
اين بخش از كتاب، در پاسخ به فتواى مفتى سعودى نوشته شده و ابعاد سياسى و اجتماعى اين فريضه بزرگ، از طريق آيات و روايات و سيره مسلمين تشريح گرديده است :
هدف از تشريع فريضه حج، دعوت به خضوع در برابر خداست و اين مطلب با توجه به اعمال حج، كاملا روشن و هويدا است.
عبادت و پرستش حق و طرد پرستش غير او، از نخستين اعمال حج گرفته تا آخرين عمل آن، آشكار است و نيازى به تذكر ندارد، بخصوص اگر اين اعمال با دعاهاى مستحب و اذكارى كه پيرامون آنها وارد شده است توأم گردد و از مجموع اين اعمال، چنين نتيجه گرفته مى شود :
حج؛ عبادت و پرستش حق است، در بهترين و زيباترين صورت ممكن.
حج؛ خضوع در برابر خداى با عظمت است، در بهترين شكل.
حج؛ تضرع و زارى به درگاه حق است، در عميق ترين نوع آن.
حج؛ عبادتى است كه در آن همه عناصرِ اظهارِ عبوديت و بندگى، گرد آمده و خضوع و عبوديت، تقوا و وارستگى از شهوات بريدگى از دنيا، كاملا در آن به چشم مى خورد.
زائران خانه خدا، با پوشيدن دو قطعه لباس، وارستگى خود را از مظاهر مادى به نمايش گذارده و چنين وانمود مى كنند كه جز خدا، همه چيز حتى فرزند، خانواده و ميهن، همه و همه را به دست فراموشى سپرده اند و چيزى كه محيط فكر زائر خانه خدا را مشغول مى سازد، جز لبيك گفتن به نداى خداى يگانه، چيز ديگر نيست.
اين مسأله، با توجه به اعمال فريضه حج و اماكنى كه اين اعمال در آنجاها انجام مى گيرد و مواقفى كه بايد زائر در آنجا توقف كند، كاملا واضح و روشن است، از اين جهت بايد حج را از بزرگترين اعمال عبادى و فرايض مذهبى شمرد.
ولى در كنار اين مطلب سخن ديگرى نيز هست و آن اين كه آيا اين عمل عبادى در عين عبادت، بُعد سياسى و اجتماعى نيز دارد يا نه؟ يا اين كه بسان نماز شب فقط و فقط در عبادت و پرستش حق، بى آن كه با مسائل عمومى اسلامى ارتباط داشته باشد، خلاصه مى گردد؟
به ديگر سخن، آيا خدا فريضه حج را بر همه مسلمانان؛ اعم از زن و مرد و پير و جوان واجب نموده كه خداى خود را با اين عمل بپرستند، بى آن كه ـ جز عبادت ـ بُعد سياسى و اجتماعى آن را در نظر داشته باشند؟! يا اين كه اين فريضه، نقطه التقاى عبادت با سياست و مركز پيوند پرستش خدا با ديگر مسائل اجتماعى و اقتصادى است و اين همان مطلبى است كه ما، در اين بحث به دنبال تحقّق آن مى باشيم.
آيات قرآن و احاديث اسلامى و عملِ سلفِ صالح، دومى را تأييد مى كند. اينك بيان مطلب :
١ ـ ناظر منافع حج گرديم
قرآن كريم، حج ابراهيمى را به اين صورت توصيف مى كند :
(
وَاَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالا وَعَلى كُلِّ ضامِر يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَميق. لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ وَيَذْكُروا اسْمَ اللهِ في اَيّام مَعْلُومات عَلى ما رَزْقَهُمْ مِنْ بَهيمَةِ الأَنْعامِ فَكُلُوا مِنْها وَاَطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقِيرَ. ثُمَّ ليَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَليُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيق.ذلِكَ وَمَنْ يُعَظِّمْ حُرُماتِ اللهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَاُحِلَّتْ لَكُمْ اْلأَنْعامُ اِلاّ ما يُتلى عَلَيْكُمْ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الأَوْثانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّور. حُنَفاءَ للهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ. وَمَنْ يُشْرِكْ بِاللهِ فَكَأَنَّما خَرَّمِنَ السَّماءِ فَتَخَطَّفَهُ الطَّيْرُ أو تَهْوى بِه الرّيحُ في مَكان سَحيق. ذلِكَ وَمَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللهِ فَاِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ. لَكُمْ فيها مَنافِعُ اِلى اَجَل مُسَمىًّ ثُمَّ مَحِلُّها اِلَى الْبَيْتِ الْعَتيقِ)
«ما به ابراهيم گفتيم همه مردم را به حج دعوت كن، تا پياده و سواره بر مركبهاى لاغر، از هر راه دور بيايند.
تا شاهد منافع گوناگون خويش (در اين برنامه حيات بخش) باشند و نام خدا را در ايام معينى بر چار پايانى كه خدا در اختيارشان گذاشته است ببرند (وقتى آنها را قربانى كردند) از گوشت آنها بخوريد و فقير بى نوا را نيز اطعام نماييد.
بعد از آن بايد آلودگى ها را از خود برطرف سازند و به نذرهاى خود وفا كنند و بر گرد خانه كهن طواف نمايند.
اين است مناسك حج و هر كس كه نشانه آيين الهى را بزرگ شمارد، نزد پروردگارش بر او بهتر است، چهار پايان بر شما حلال شده، مگر آنچه كه بعداً خواهيم گفت، از اينها اجتناب كنيد و از سخن باطل و زور بپرهيزيد.
همگى خالصانه خدا را بپرستيد و براى او شرك نورزيد، هر كس براى خدا شريكى قائل شود همانند آن است كه از آسمان به سوى زمين پرت شده و پرندگان او را در نيمه راه مى ربايند و يا اين كه تندباد او را به ديار دورى پرت مى كند.
اين است مناسك حج و هر كس شعائر الهى را بزرگ شمارد، نشانه پاكى قلبهاست.
در اين حيوانات قربانى، براى شما منافعى است تا روز ذبح آنها، سپس محل ذبح آنها كنار خانه قديمى است (در صورتى كه احرام براى عمره مفرده باشد)»
شما از ميان اين آيات، تنها آيه دوم را در نظر بگيريد و در مفاد جمله(
ولِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ
)
دقت كافى به عمل آوريد، تا روشن شود كه :
اولا؛ مقصود از اين منافع كه زائران خانه خدا بايد شاهد آن باشند چيست. از اين كه اين جمله در مقابل جمله «وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللهِ» وارد شده، به نوعى مى رساند كه حج داراى دو بُعد است؛ بُعدى عبادى كه در ذكر و يادِ خدا تجسّم مى يابد و بُعدى اجتماعى كه در مسأله مشاهده منافع خلاصه مى گردد.
ثانياً؛ در اين آيه «منافع» كه بيانگر ابعاد اجتماعى و سياسى است، بر «ذكر الله» ، كه ترسيم گر جنبه عبادى اوست، مقدم شمرده شده است.
ثالثاً؛ قرآن لفظ منافع را به صورت مطلق و بدون هيچ گونه قيدى آورده است تا شامل هر نوع منافع؛ اعم از اقتصادى، سياسى و اجتماعى باشد و ما هرگز حق نداريم اين جمله را بر منفعت خاصى تطبيق كنيم و در هر حال خواه آن را بر منافع اقتصادى منحصر كنيم و يا اعم بدانيم، اين جمله به قرينه مقابله با جمله بعدى (ويذكروا اسم اللهّ) حاكى است كه حج علاوه بر عبادت، قلمرو ديگرى دارد كه بايد از آن نيز بهره گرفت و نبايد آن را يك عبادت خشك، بدون اين كه پيوندى با زندگى مسلمين داشته باشد، انديشيد.
خوب است در اينجا پاى سخن رئيس اسبق دانشگاه الأزهر، شيخ محمود شلتوت بنشينيم تا ببينيم او اين جمله را چگونه تفسير مى كند. وى مى گويد :
«منافعى كه حج وسيله شهود و تحصيل آن مى باشد و به صورت نخستين فلسفه حج مطرح شده است، مفهوم گسترده و جامعى دارد كه هرگز در نوعى و يا خصوصيتى خلاصه نمى گردد، بلكه اين جمله با عموميت و شمولى كه دارد، همه منافع فردى و اجتماعى را در برمى گيرد. اگر تزكيه نفس و تقرّب به سوى خدا منفعت است، مشاوره در ترسيم خطوط گسترش علم و فرهنگ نيز منفعت مى باشد. اگر اين دو، منفعت به شمار مى روند، دعوت مسلمانان بر اين كه همگى همّت و تلاش خود را در گسترش اسلام متمركز سازند نيز منفعت محسوب مى شود، و همچنين... از اين جهت اين منافع به مقتضاى زمان واوضاع مسلمانان در هر زمان فرق مى كند.
شيخ اسبق از هر در جاى ديگر مى گويد :
«حج با توجه به موقعيت خاصى كه در اسلام دارد و اهدافى كه در آن براى فرد و جامعه در نظر گرفته شده، شايسته است كه مردان دانش و فكر، شخصيتهاى علمى و فرهنگى و مسؤولان سياسى و ادارى و آگاهان از مسائل اقتصادى و مالى و معلمان شرع و دين و مردان نبرد و جهاد به آن توجه خاصى بنمايند (و هر گروهى بهره خود را از آن برگيرند.)
شايسته است از همه طبقات بر اين حرم الهى بشتابند، دارندگان فكر و انديشه، نظر و اجتهاد، ايمان و اهداف بلند در آنجا گرد آيند، تا ديده شود كه چگونه مكه بالهاى رحمت خود را بر آنها بركشيده و كلمه توحيد آنان را در گرد خانه خدا جمع كرده است و در نتيجه به شناسايى يكديگر و مشاوره با هم، و معاونت يكديگر بپردازند آنگاه همگى به سرزمينهاى خود به صورت امت واحدى بازگردند در حالى كه دلها يكى، و شعور و احساسات آنان نيز يكى است...»
شايسته دقت است كه قرآن پس از آيات ياد شده، كه همگى بيانگر شؤون و منافع حج مى باشد، سخن را به آيات جهاد و دفاع از حريم اسلام منتهى مى سازد آنجا كه مى فرمايد :
(
اِنَّ اللهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا اِنَّ اللهَ لا يُحِبُّ كُلَّ خَوّان كَفُور. اُذِنَ لِلَّذينَ يُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَاِنَّ اللهَ عَلى نَصْرِهِمْ لَقَديرٌ. الَّذِينَ اُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ اِلاّ أنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللهُ وَلُوْلا دَفْعُ اللهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْض لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَبَيعٌ وَصَلَواتٌ وَمَسجِدُ يُذْكَرُ فيهَا اسْمُ اللهِ كَثيراً، وَلَيَنْصُرَنَّ اللهُ مَنْ يَنْصُرُهُ اِنَّ اللهِ لَقَوِىٌّ عَزيزٌ. اَلَّذينَ اِنْ مَكَّنّاهُمْ فِي الأَرضِ أَقامُوا الصَّلوةَ وَآتَوُا الزّكوةَ وَاَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَللهِِ عاقِبَةُ الأمُورِ
.)
«به آنها كه از طريق جنگ تجاوز شده است، اذن داده شد از خود دفاع كنند؛ زيرا كه مورد ستم قرار گرفته اند و خدا بر نصرت آنان توانا است.
آنان كه بنا حق از خانه هاى خود بيرون رانده شده اند (جرمى نداشتند جز اين كه مى گفتند) خدا پروردگار ماست و اگر خدا برخى از آنها را به وسيله برخى ديگر دفع نكند مركز عبادت از قبيل ديرها و صومعه ها و معابد و مساجدى كه نام خدا در آنها بسيار برده مى شود ويران مى گردد، و خداوند كسانى را كه او را يارى مى كنند يارى مى نمايد خداوند توانا و قدرتمند است.
ياران خدا كسانى هستند كه هرگاه در روى زمين قدرت پيدا كنند نماز را بپا مى دارند و زكات را مى دهند و امر به معروف و نهى از منكر مى كنند و سرانجام كارها در دست خداست.»
آيا آوردن آيات مربوط به جهاد و دفاع، پس از آيات حج و همراه ساختن آيات حج و جهاد با يكديگر، بى جهت و از روى تصادف است؟! حاشا كه قرآن آيات نامتناسب را در يك جا گرد بياورد و پيوند آنها را رعايت نكند.
وحدت سياق و لزوم ارتباط ميان اين دو گروه از آيات، ما را بر آن مى دارد كه بپذيريم ميان حج و جهاد و كنگره فكرى و ميدان دفاع و عمل، رابطه خاصى وجود دارد و آن اين كه سرزمين حج بهترين نقطه اى است كه مسلمانان از طريق زعماى فكرى و روحى، در مدت اقامت خود در اين سرزمين، آنچنان آمادگى فكرى و روحى پيدا كنند كه بتوانند دماغ كبر و استكبار را به خاك بمالند و استعمار و استعمارگر را به زانو درآورند.
آرى اين كنگره عظماى الهى، كه از نمايندگان هر نقطه اى در آنجا گرد مى آيند، بهترين فرصتى است كه متفكران آنها دور هم جمع شوند و موقف سياسى و دفاعى خود را به بحث بگذارند و در برابر دشمنان صف واحدى را تشكيل دهند و به دشمن درسى را بدهند كه هرگز فراموش نكند. هر چند اين وظيفه منحصر به ايام حج و مكان آن نيست بلكه مسلمانان بايد با حذف هر نوع حدود زمانى و مكانى، به نبرد با دشمن بپردازند ولى ايام حج و اجتماع مسلمانان در آن مواقف، بهترين فرصت براى انجام اين وظيفه الهى است.
اين تنها شيخ «شلتوت» نيست كه منافع وارد در آيه را بصورت عموم تفسير مى كند بلكه مفسّر ديرينه اهل سنت؛ «طبرى» پس از نقل اقوالى پيرامون آن، شايسته ترين قول در تفسير آيه را اين مى داند كه بگوييم : خدا از اين جمله، معناى كلى را قصد كرده است و آن اين كه مسلمانان هر نوع منافعى كه موسم آن را دربردارد، درك كنند و بديگر سخن هر نوع منافع دنيوى و اخروى را به دست بياورند و هرگز روايت و يا حكم عقلى اين جمله را از معناى وسيع آن، به معناى خاص تخصيص نداده است.
٢ ـ كعبه قوام زندگى است
قرآن مجيد كعبه و بيت حرام را با جمله «قياماً لِلنّاس» توصيف مى كند آنجا كه مى فرمايد :
(
جَعَلَ اللهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنّاسِ وَالشَّهْرَ الْحَرامَ وَالْهَدْىَ وَالْقَلائِدَ ذلِكَ لِتَعْلَمُوا اَنَّ اللهَ يَعْلَمُ ما فِي السَّمواتِ وَما فِى الأَرْضِ وَاَنَّ اللهَ بِكُلِّ شَىء عَليمٌ
.)
«خداوند كعبه را قوام (حيات) مردم قرار داده و همچنين ماه حرام و قربانيهاى بى نشان و با نشان را. اين احكام به خاطر آن است كه بدانيد خداوند به آنچه كه در آسمانها و زمين است، و به همه چيز دانا است.»
كلمه قيام كه در اين آيه آمده، در آيه ديگرى نيز آمده است، آنجا كه مى فرمايد :
(
وَلا تُؤتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمْ الَّتى جَعَلَ اللهُ لَكُمْ قِياماً
.)
«هرگز اموال خود را كه خداوند وسيله قوام زندگى شما قرار داده، به دست سفيهان نسپاريد.»
«قيام» در اينجا به معناى «قوام» است و در حقيقت مرادف با الفاظ «عماد» و «سناد» مى باشد و معناى آيه اين است كه : «مراسم حج و زيارت كعبه و حضور در كنار خانه خدا، قوام زندگى دنيوى و اخروى جامعه اسلامى است.»
اجتماع در موسم، نه تنها حيات معنوى مسلمانان را تأمين مى كند بلكه مايه تأمين همه نوع عنصرى است كه در حيات فردى و اجتماعى ما دخالت دارد، دقت در معناى آيه ما را به يك معناى وسيع رهبرى مى كند و آن اين كه آنچه با مصالح مسلمين در ارتباط است و قوام حيات و كيان آنها به شمار مى رود در اين مراسم تأمين مى شود، آيا با چنين اطلاق و گسترده گويى، جا دارد كه ما آن را فقط و فقط در مصالح مربوط به عبادت و پرستش خلاصه كنيم؟
چه مصلحتى بالاتر از يك عمل سياسى كه به مسلمانان در برابر استعمار و استثمار تشكل و وحدت و سپس مقاومت و ايستادگى بخشد و آنان را در صف واحدى قرار دهد كه همگى در برابر دشمن جبهه واحدى تشكيل دهند. قرآن به اولياى سفيهان اجازه نمى دهد كه اموال خود را، كه مايه قوام زندگى آنها است، به سفيهان بسپارند و مى فرمايد :
«اموال خود را كه وسيله قووام زندگى شما است به دست سفيهان نسپاريد.»
آيا با توجه به مضمون اين آيه، صحيح است موسم حج در اختيار كسانى قرار گيرد كه آن را نمى شناسد و از نقش آن در حيات پوياى مسلمين بكلى غافلند؟
براى اين كه خواننده گرامى از نظر مفسّران، كه همگى بر محور واحدى دور مى زنند، آگاه شود، برخى از تصريحات آنان را پيرامون جمله «قِياماً لِلنّاس» مى آوريم :
طبرى مى گويد : خداوند كعبه و بيت الحرام را براى مردم قوام (زندگى) قرار داده است.
آنگاه اضافه مى كند :
(
وَجَعَلَها مَعالِمَ لِدينِهِمْ وَمَصالِحَ أُمُورِهمْ
)
«كعبه را محل نشانه هاى آيين مردم و پايگاه مصالح امور آنها قرار داده است.»
مؤلف «المنار» در تفسير آيه ياد شده چنين مى نويسد :
«خداوند كعبه را قوام كارهاى دينى مردم قرار داده؛ بگونه اى كه تهذيب گر اخلاق آنان و پرورش دهنده نفوسشان است، آنهم از طريق فريضه حج كه بزرگترين ركن دين ماست و آن عبادتى است معنوى كه ابعاد اقتصادى و اجتماعى را در بردارد.»
آنگاه اضافه مى كند :
اين «جعل» در آيه «جَعَلَ الله...» اعم از جعل تكوينى و تشريعى است كه تضمين گر همه نوع مصالح دينى و دنيوى مردم است.