آئين وهابيت

آئين وهابيت0%

آئين وهابيت نویسنده:
گروه: ادیان و فرقه ها

آئين وهابيت

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: آية الله حاج شيخ جعفر سبحانى
گروه: مشاهدات: 15652
دانلود: 3159

توضیحات:

آئين وهابيت
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 69 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 15652 / دانلود: 3159
اندازه اندازه اندازه
آئين وهابيت

آئين وهابيت

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

فصل ٣ - : مسجد سازى در كنار قبور صالحان

آيا مسجد سازى در كنار يا بر روى قبر صالحان جايز است يا نه و در صورت جواز، مفاد حديثى كه از پيامبر در مورد عمل يهود و نصارى نقل شده است، چيست؟ در حديث آمده است كه پيامبر اين دو گروه (يهود و نصارى) را براى اين كه قبور پيامبران خود را معبد اتخاذ كرده اند لعن كرد، اينك پرسش اين است كه آيا مسجد سازى در كنار قبور اوليا، ملازم با آنچه كه در اين روايت آمده است، نيست؟!

پاسخ : مسجد سازى در جوار قبور اوليا و صالحان، با توجه به اصول كلى اسلام، كوچك ترين مانعى ندارد؛ زيرا هدف از بناى مسجد، جز پرستش خدا در جوار مدفن محبوب او كه مايه تبرك آن نقطه گرديده است چيز ديگرى نيست.

به ديگر سخن : هدف از تأسيس مسجد در اين موارد، اين است كه زائران اولياى خدا، قبل از زيارت و يا پس از آن، فرايض عبادى خود را در آنجا انجام دهند، از آنجا كه (حتى از نظر وهابيها) نه اصل زيارت قبور حرام است و نه اقامه نماز پس از زيارت و يا قبل از آن. جهت ندارد كه بناى مسجد در جوار قبور اوليا به منظور پرستش خدا و انجام فرايض الهى حرام باشد.

با توجه به سرگذشت اصحاب كهف، استنباط مى شود كه اين كار يك عمل و سنتى در شرايع پيشين بوده و قرآن آن را بدون اين كه از آن انتقاد كند، نقل نموده است. وقتى جريان اصحاب كهف پس از سيصد و نه سال براى مردم آن زمان كشف گرديد مردم درباره نحوه تجليل آنها به دو گروه تقسيم شدند.

١ ـ گروهى گفتند : بنايى بر قبر آنان بسازيم (تا ضمن تجليل از اين رادمردان، خاطره آنها و نام و نشان و آثارشان را زنده نگاه داريم) قرآن به اين نظر، با جمله زير اشاره مى كند :

( وَقالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْياناً )

«بنايى بر قبر آنها بسازيد.»

٢ ـ گروهى ديگر گفتند : بر روى قبر آنان (روى غار) مسجد بسازيم (و از اين طريق تبرك جوييم). مفسران اتفاق نظر دارند(٣٧) كه پيشنهاد نخست، مربوط به مشركان و پيشنهاد دوم مربوط به موحّدان و خداپرستان بوده است؛ زيرا قرآن در نقل اين قول، چنين مى فرمايد :

( وَقالَ الذَّينَ غَلَبُوا عَلى أمرِهِمْ، لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيهِمْ مَسْجِداً. ) (٣٨)

«آن گروه كه بر گروه نخست پيروز شده بودند، گفتند كه بر مدفن آنان مسجد بسازيم.»

تاريخ مى گويد : دوره ظهور جريان اصحاب كهف، دوره پيروزى توحيد بر شرك بود، ديگر از آن فرمانرواى مشرك و اخلاف او، كه مردم را بر پرستش بت دعوت مى كردند، خبرى نبود. طبعاً اين گروه غالب، همان موحدان خواهند بود، بخصوص كه متن پيشنهادى آنان، موضوع «مسجد سازى براى پرستش خدا» بوده است و اين خود گواه بر اين است كه پيشنهاد كنندگان، افراد موحد و گروه نماز گزار بوده اند.

اگر مسجد سازى در روى قبر و يا كنار قبر اوليا نشانه شرك باشد، چرا موحّدان چنين پيشنهاد كردند، و چرا قرآن بدون آن كه از كار آنها انتقاد كند، ماجرايشان را نقل مى كند؟! آيا نقل قرآن، توأم با سكوت، گواه بر جواز آن نيست؟ هرگز صحيح نيست كه خداوند نشانه شرك را از گروهى، نقل كند بدون آن كه، بطور تلويح يا تصريح از آن انتقاد نمايد و اين استدلال همان «تقرير» است كه در علم اصول از آن بحث شده است.

اين كار حاكى از نوعى سيره مستمر در ميان موحّدان جهان است و نوعى احترام به صاحب قبر و يا تبرك به شمار مى رود.

شايسته بود كه وهابى ها پيش از استدلال به حديث، مسأله را بر قرآن عرضه مى كردند، سپس به طرح احاديث مى پرداختند.

دلائل وهابيان بر تحريم بناى مسجد در جوار قبور اوليا

اين گروه براى «تحريم بناى مسجد در جوار قبر صالحان» ، به چند حديث استدلال كرده اند كه همه را بررسى مى كنيم.

بخارى در صحيح خود در باب «يكْرَهُ من إتِّخاذِ المَساجِدِ عَلَى الْقُبُورِ» دو حديث زير را نقل مى كند :

١ ـ «لَمَّا ماتَ الْحَسَنُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِىٍّ رضىَ اللهُ عَنْه ضَرَبَتِ امْرَأَتُهُ الْقُبَّةَ عَلى قَبْرِهِ سَنَةً ثُمَّ رَفَعَتْ فَسَمِعُوا صائحاً يَقُولُ اَلاهَلْ وَجَدُوا مافَقَدُواْ فَأجابَهُ الآخَرُ بَلْ يَئِسُوا فَانْقَلَبُوا.»

«وقتى حسن بن حسن بن على در گذشت همسر او قبه اى (خيمه اى) بر قبر او زد و پس از يك سال برداشت. شنيدند كه شخصى داد مى زد، آيا آنچه را كه گم كرده بودند پيدا كردند، ديگرى پاسخ داد : نه، نااميد شدند و تغيير وضع دادند.»

٢ ـ «لَعَنَ اللهُ الْيَهُودَ وَالنَّصارى إتَّخَذُوا قُبورَ أنْبيائِهِمْ مَسْجِداً قالَتْ (عائشة) وَلَوْلا ذلك لأَبْرَزُوا قَبْرَهُ غَيْرَ أَنّي أخْشى أن يُتَّخَذَ مَسْجِداً»(٣٩)

«خداوند يهود و نصارى را از رحمت خود دور كند، قبرهاى پيامبران خود را مسجد اتخاذ كرده اند (عائشه گفت : ) اگر بيم اين نبود كه قبر پيامبر مسجد گردد، مسلمانان قبر او را آشكار مى كردند (و دور او حائلى قرار نمى دادند) جز اين كه بيم آن دارم كه قبر او مسجد شود.»

مسلم در صحيح خود، حديث دوم را با مختصر تفاوتى نقل كرده است، از اين جهت به نقل يكى از آن دو، اكتفا مى كنيم :

٣ ـ «... أَلا وَاِنَّ مَنْ كانَ قَبْلَكُمْ كانُوا يَتَّخِذُونَ قُبورَ اَنْبِيائِهِمْ وَصالِحِيهِمْ مَسجِداً. اَلافَلا تَتَّخِذُوا الْقُبُورَ مَساجِدَ. اِنّى أنْهاكُمْ عَنْ ذلِكَ.»(٤٠)

«آگاه باشيد پيشينيان از شما، قبرهاى پيامبران و صالحان خود را مسجد قرار مى دادند هرگز قبور را مسجد اتخاذ نكنيد من شما را از آن باز مى دارم.»

٤ ـ «إنَّ اُمَّ حَبِيبَةَ وَاُمَّ سَلَمَةَ ذَكَرَتا كَنيسَةً رَأَيْنَها بِالْحَبَشَةِ فيها تَصاوِيرٌ لِرَسُولِ اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فَقالَ رَسُولُ اللهِ إنَّ اُولئِكَ إِذا كانَ فِيْهمُ الرَّجُلُ الصّالِحُ، فَماتَ بَنَوا عَلى قَبْرِهِ مَسْجِداً وَصَوَّروا فِيهِ تِلْكَ الصُّوَرَ اُولئِكَ شِرارُ الْخَلْقِ عِنْدَ الله يَوْمَ الْقِيامَةِ»(٤١)

«امّ حبيبه و امّ سلمه (همسران رسول خدا) در كشور حبشه (كه همراه گروهى به آنجا مهاجرت كرده بودند) تصاويرى از پيامبر خدا ديدند. پيامبر فرمود : آنان مردمى هستند كه هر گاه مرد صالحى از آنان مى مرد، بر قبر او مسجدى مى ساختند و صورتهايى را تصوير مى كردند، آنان بدترين مردم نزد خدا در روز قيامت مى باشند.»

نسائى در سنن خود، در باب «التغليظ فى اتخاذ السُرُج على القبورِ» از ابن عباس نقل مى كند :

«لَعَنَ رسُولُ اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم زائِراتِ القُبُورِ وَالْمُتَّخِذِينَ عَلَيْها الْمَساجِدَ وَالسُّرُجَ»(٤٢)

«رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم زنانى را كه قبور را زيارت مى كنند و كسانى كه آنها را مسجد اتخاذ كرده، چراغ روشن مى كنند، لعن كرد.»

ابن تيميه، كه پايه گذار اين نوع عقايد است، و محمد بن عبدالوهاب پيوسته از نيم خورده او بهره مى گيرد، احاديث ياد شده را چنين تفسير مى كند كه : هرگز جايز نيست روى قبر مرد صالح و يا جوار آن، مسجد ساخته شود.

باز ابن تيميه مى نويسد :(٤٣)

«علماى ما گفته اند كه هرگز جايز نيست به روى قبر مسجدى بنا كرد.»

تحقيقى در مفاد احاديث

اكنون بايد در متون احاديث دقت كرد و مفاد صحيح آنها را به دست آورد، و از يك اصل غفلت نكرد و آن اين كه : همانطور كه با آيه اى مى توان ابهام آيه ديگر را بر طرف كرد و به سخنى ديگر : آيه اى را با آيه ديگر مى توان تفسير نمود، همچنين مى توان با حديثى، حديث ديگر را تفسير و رفع ابهام كرد.

گروهى وهابى، به ظاهرِ يك حديث چسبيده و از آن، اين چنين برداشت كرده اند كه هر نوع مسجد سازى بر روى قبر اوليا و يا جوار آنان، حرام و ممنوع است، در حالى كه اگر آنان همه احاديث را باهم بررسى مى كردند، مى توانستند به هدف رسول خدا از اين لعن، پى ببرند.

اين گروه از آنجا كه باب اجتهاد را به روى خود بسته اند، در فهم بسيارى از احاديث به خطا مى روند.

روايت زمانى صحيح است كه اسناد آن صحيح و راويانش ثقه و قابل اعتماد باشند، در غير اين صورت قابل استدلال نخواهد بود و چون بحث در اسناد اين احاديث، مايه گستردگى سخن و اتلاف وقت است، فقط درباره مضمون آنها سخن مى گوييم :

اينك نظر ما پيرامون عمل يهود و نصارى

آگاهى از هدف روايات، بسته به آن است كه نحوه عمل يهود و نصارى در كنار قبور پيامبران را بدانيم؛ زيرا پيامبر گرامى، ما را از عملى كه آنان انجام مى دادند باز مى دارد. اگر حدود كار آنان برايمان روشن شود، محدوده حرمت در اسلام نيز مشخص خواهد شد.

قرينه هايى در احاديث گذشته هست كه گواهى مى دهند مردم قبور پيامبران خود را قبله خود قرار داده و از توجه به قبله واقعى سرباز مى زدند. بلكه بالاتر، در كنار قبور پيامبران، به جاى اين كه خدا را بپرستند، پيامبران خود را مى پرستيدند و يا آنان را با خدا در عبادت و پرستش شريك مى ساختند.

اگر مفاد احاديث اين باشد كه «قبور آنان را قبله خود اتخاذ نكنيم» و يا «آنان را با خدا شريك در عبادت نكنيم» و....، هرگز نمى توان با اين احاديث، بر تحريم مسجد سازى بر روى قبور و يا جوار صالحان و پاكان استدلال كرد، چرا كه زائران آنان نه قبر را قبله خود قرار مى دهند و نه آنان را مى پرستند بلكه اينان خداى يگانه را مى پرستند و در حال نماز رو به كعبه مى ايستند و هدفشان از ساختن مسجد در جوار اوليا، تبرك از مكان آنها است.

بنابر اين، مهم اين است كه ثابت شود هدف روايات از اين كه «قبور آنان را مسجد اتخاذ نكنيم» ، همان است كه گفته شد.

قرينه ها در روايات گذشته

١ ـ روايت صحيح مسلم (روايت چهارم) روشنگر روايات ديگر است؛ زيرا وقتى دو همسر پيامبر به حضرتش عرض كردند كه : «تصاويرى از پيامبر خدا را در كليساهاى حبشه ديدند» پيامبر فرمود : «آنان كسانى هستند كه هر گاه مرد صالحى در مى گذشت، روى قبرش را مسجدى مى ساختند و تصويرى از آن در مسجد قرار مى دادند.»(٤٤)

هدف از تصوير صالحان، در كنار قبر آنان، اين بود كه بر صورت و قبر، سجده كنند بطورى كه قبر و صورت قبله آنها باشد و بلكه قبر و تصوير، بتى باشد كه بر آن سجده كنند. عبادت بر بت جز اين نيست كه بت را در برابر خود قرار دهند و در برابر او به خضوع و تعظيم بپردازند.

احتمالى كه در اين حديث داديم با توجه به عمل مسيحيان كه پيوسته به بشر پرستى گرايش كامل داشته و دارند و تصاوير و مجسمه ها همواره مورد پرستش آنان مى باشد بسيار قابل توجه است و با وجود چنين احتمال قوى هرگز نمى توان با آن بر حرمت ساختن مسجد در كنار يا روى قبر اوليا، كه خالى از اين گونه پيرايه ها است، استدلال نمود.

٢ ـ احمد بن حنبل در مسند و همچنين امام مالك در كتاب الموطأ، ذيلى نيز براى حديث نقل مى كنند و آن اين كه پيامبر پس از نهى فرمود :

«أللّهُمَّ لا تَجْعَلْ قَبْري وَثَناً يُعْبَدُ»(٤٥)

«بارالها! قبر مرا، بتى كه مورد عبادت باشد، قرار مده.»

اين جمله حاكى است كه آنان با قبر و تصويرى كه كنار آن بوده، بسان بت رفتار مى كردند و قبر يا صورت فرد صالح را قبله قرار مى دادند، بلكه آن را به صورت بت مى پرستيدند.

٣ ـ دقت در حديث «عايشه» (حديث دوم) حقيقت فوق را واضح تر مى سازد. وى پس از نقل حديث از پيامبر، چنين مى گويد :

«اگر بيم آن نبود كه قبر پيامبر مسجد گردد، مسلمانان قبر او را آشكار مى كردند (دور او حائل قرار نمى دادند) جز اين كه بيم آن مى رود (كه اگر آشكار گردد) قبر او مسجد گردد.»

اكنون بايد ديد، حائل و ديوار دور قبر، از چه چيز جلوگيرى مى كند؟ بطور مسلم حائل، مانع از آن مى شود كه بر قبر نماز بگزارند و آن را به شكل بت بپرستند، يا لااقل آن را قبله قرار دهند.

اما نماز در كنار قبر، بى آن كه قبر را بپرستند يا آن را قبله قرار دهند، امكان پذير است، خواه حائل باشد يا بدون آن، قبر آشكار باشد يا پنهان؛ زيرا چهارده قرن است كه مسلمانان، در كنار قبر پيامبر رو به كعبه نماز مى گزارند و خدا را عبادت مى كنند و حائِل قبر، مانع از اين كار نشده است.

خلاصه : ذيل حديث كه متن كلام عايشه است، مفاد حديث را روشن مى سازد؛ زيرا «ام المؤمنين!» مى گويد، به خاطر اين كه قبر پيامبر مسجد نشود، آن را از ديدگان پنهان كردند و حائلى بر دورش كشيدند. اكنون بايد ديد كه اين حائل از چه چيز مانع مى شود؟

حائل مى تواند از دو چيز پيش گيرى كند :

الف ـ نمى گذارد قبر به صورت بت درآيد و مردم در برابرش بايستند و پرستشش كنند؛ زيرا وقتى نبينند، نمى توانند با او به صورت بت رفتار كنند.

ب ـ نمى توانند قبر را قبله قرار دهند؛ زيرا قبله قرار دادن فرع بر ديدن است و هرگز نمى توان آن را به كعبه قياس كرد كه در تمام حالات قبله است، ديده شود يا ديده نشود؛ زيرا كعبه يك قبله رسمى جهانى است كه در تمام حالات، قبله مسلمانان مى باشد، ديده شدن و نشدن در آن تأثيرى ندارد، ولى قبله قرار دادن قبر پيامبر براى حاضران در مسجد، مربوط به كسانى خواهد بود كه در مسجد او نماز به پا مى دارند. چنين انحرافى در صورت آشكار وظاهر بودن قبر، بيشتر امكان تحقق دارد تا اختفا و در معرض ديد نبودن. چون ديده متوجه قبر نيست، انديشه سجده برآن، ولو به صورت قبله، كمتر وارد ذهن مى شود، از اين جهت «ام المؤمنين!» مى گويد : اگر احتمال مسجد قرار دادن (سجده بر آن نبود) قبر او را آشكار مى كردند و چنين انحرافى در صورت آشكارى قبر، بيشتر امكان تحقق دارد و در صورت اختفا كمتر.

٤ ـ بسيارى از شارحان صحيح بخارى و مسلم، حديث را به گونه اى كه معنا كرديم، تفسير كرده اند :

قسطلانى در «ارشاد السارى» مى گويد :

يهود و نصارى براى احياى خاطره گذشتگانشان، صورتهاى صالحان خود را در كنار قبرهايشان نصب مى كردند و در كنار قبر آنان خدا را مى پرستيدند ولى اخلاف و جانشينان آنان، تحت تأثير وسوسه هاى شيطانى قرار گرفتند و در كنار قبور آنان، صورتها را پرستش مى كردند.

سپس از تفسير «بيضاوى» نقل مى كند :

«لمّا كانَتِ اليهودُ والنَّصارى يَسْجُدُونَ لِقُبورِ اْلأنْبِياءِ تَعْظيماً لِشَأْنِهِمْ وَيَجْعَلُونَها قِبلَةً يَتوجَّهُونَ فى الصَّلاة نَحْوَها وَاتَّخَذُوها أوْثاناً، مُنِعَ الْمُسْلِمُونَ في مِثْلِ ذلِكَ فَأمّا مَنِ اتَّخَذَ مَسْجِداً في جَوارِ صالِح وَقَصَدَ التَّبرُّكَ بِاْلقُرْبِ مِنْهُ لا لِلتَّعْظيمِ وَلا لِلتَّوَجُّهِ اِلَيْهِ فَلايَدْخُلُ في الْوَعيدِ الْمَذْكُورِ.»(٤٦)

«از آنجا كه يهود و نصارى قبور پيامبران خود را براى تعظيم، قبله برگزيده و هنگام نماز، به آن توجه مى نمودند، قبور آنان موقعيت بت پيدا مى كرد، از اين جهت مسلمانان از اين كار ممنوع گرديدند. اما اگر كسى در جوار قبر مرد صالحى به عنوان تبرّك مسجدى بسازد، نه براى پرستش آنان و نه به خاطر توجه به آن در موقع نماز، هرگز مشمول اين اخبار نخواهد بود.»

اين نه تنها قسطلانى است كه در شرح بخارى، احاديث مورد نظر را اين چنين تفسير مى كند، بلكه علاّمه سندى، شارح نسائى، سخنى به همين مضمون دارد كه برخى از آن را مى آوريم :

«إتَّخَذُوا قُبُورَ أنْبِيائِهِمْ مَساجِدَ» ؛ أى قِبلةً للصَّلاةِ وَيُصَلُّونَ اِليها أو بَنُوا مَساجدَ عليها يُصَلُّونَ فيها ولعلَّ وجهَ الكراهَةِ أنَّهُ قَدْ يُفضى الى عِبادَة نَفْسِ القَبْرِ.(٤٧)

حاصل سخن او اين است كه ساختن مسجد بر روى قبر، حرام و احياناً مكروه است اگر قبر را قبله قرار دهد حرام است و در غير اين صورت مكروه است؛ زيرا ممكن است منجر به عبادت صاحب قبر گردد.

باز مى گويد :

«يُحَذِّرُ أُمَّتَهُ أَنْ يَصْنَعُوا بِقَبْرِهِ ما صَنعَ الْيَهودُ والنَّصارى بِقُبورِ أَنْبيائِهِم مِنْ إتِّخاذِهِم تِلْكَ القُبورَ مَساجِدَ إمّا بِالسُّجُودِ اِلَيْها تَعْظِيماً لَها أَوْ بِجَعْلِها قِبْلةً يَتَوَجَّهُونَ فى الصَّلاةِ اِلَيْها»(٤٨)

«او امت خود را، از اين كه با قبر او همان طور رفتار كنند كه يهود و نصارى با قبر پيامبران خود رفتار مى كردند، باز مى دارد، زيرا آنان به عنوان تعظيم، بر قبور سجده مى كردند، و يا آن را قبله خود قرار مى دادند.»

شارح صحيح مسلم، در اين باره مى گويد : اگر پيامبر گرامى قبر خود و ديگرى را از اتخاذ مسجد باز داشت، به خاطر اين بود كه مبادا مسلمانان در تعظيم او مبالغه كنند و كار به كفر بكشد، از اين جهت وقتى مسلمانان مجبور شدند كه مسجد پيامبر را توسعه دهند و حجره هاى همسران پيامبر و حجره عايشه را، كه مدفن پيامبر است، در وسط مسجد قرار دهند، ديوار مدوّرى بر دور قبر كشيدند كه مبادا قبر او ظاهر گردد و مسلمانان بر قبر او سجده كنند، و سخن عايشه (لَوْلا ذلِكَ لأبْرَزُوا قَبْرَه غِيرَ أَنَّه خُشِىَ اَنْ يُتَّخَذَ مَسْجِداً) ناظر بر همين است.

شارح ديگر مى گويد : سخن عايشه مربوط به دورانى است كه مسجد توسعه پيدا نكرده بود، پس از توسعه و ادخال حجره وى در مسجد، حجره را به صورت مثلث درآوردند كه احدى نتواند، بر قبر نماز بگزارد. سپس مى گويد گروه نصارى و يهود، در كنار قبر، آنان را مى پرستيدند و يا شريك عبادت قرار مى دادند.

با اين قرائن و فهم شرح كنندگان حديث، نمى توان از احاديث جز اين فهميد و به غير آن فتوا داد.

مى توانيم از همه اين قرائن صرف نظر كنيم و مشكل را به گونه ديگر حل نماييم؛ يعنى بگوييم :

الف ـ مورد حديث جايى است كه مسجدى بر روى قبر ساخته شود و اين مطلب ربطى به مشاهد مشرفه ندارد. در تمام مشاهد، مسجد در كنار مدفن ائمه و اوليا قرار گرفته؛ به طورى كه مسجد از حرم جدا است.

و به عبارت ديگر : حرمى داريم و مسجدى. حرم براى خواندن زيارت و توسل است و مسجد در كنار آن، براى عبادت و ستايش خدا. در اين صورت اماكن مشرفه، از مفاد حديث (بر فرض اين كه مفاد احاديث همان باشد كه وهابى ها مى گويند) بيرون است.

و اصلا چگونه مى توان گفت كه ساختن مسجد در كنار قبر، حرام و يا مكروه است، در حالى كه مسجد پيامبر در كنار قبر آن حضرت قرار گرفته است؟!

اگر صحابه پيامبر، بسان ستارگان هستند كه بايد به آنها اقتدا كرد، چرا در اين مورد از آنان پيروى نكنيم؟ آنان مسجد را آن چنان توسعه داده اند كه قبر پيامبر و شيخين در ميان مسجد قرار گرفته است.

اگر مسجد سازى در كنار قبر اولياى خدا، نامشروع بود، چرا مسلمانان مسجد پيامبر را از هر طرف توسعه دادند؟ بطورى كه قبر در وسط مسجد قرار گرفت، در حالى كه مسجد در زمان پيامبر، در ضلع شرقى محل قبر قرار داشت بر اثر توسعه، قسمت غربىِ محل قبر نيز جزو مسجد شد.

آيا معناى پيروى از «سلف» و سلفى بودن كه پيوسته گروه وهابى به آن افتخار مى ورزند، اين است كه فقط در يك مورد از آنان پيروى كنيم، و موارد ديگر را ناديده بگيريم؟!

از اين بيان روشن مى گردد كه سخن ابن قيم كه مى گويد : «در اسلام قبر و مسجد در كنار هم جمع نمى گردد» تا چه حدّ بى پايه و مخالف سيره مسلمانان است.

ب - از اين روايات، بيش از اين استفاده نشد كه پيامبر گرامىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از مسجد سازى بر مدفن اوليا و يا جواز آن نهى كرده است، ولى هرگز دليل قطعى وجود ندارد كه ثابت كند اين نهى يك «نهى تحريمى» است بلكه احتمال دارد كه «نهى تنزيهى» و به اصطلاح كراهتى باشد همچنانكه بخارى احاديث را به اين حمل كرده و عنوان بحث را اينگونه آورده است؛ «باب، يكره من اتّخاذ المساجد على القبور.»(٤٩)

گواه ديگر بر تنزيهى بودن نهى، آن است كه اين مطلب با لعن بر «زائرات القبور» «زنانى كه قبور را زيارت كنند) همراه وارد شده است.(٥٠) بطور مسلم، زيارت قبر براى زن ـ به خاطر يك رشته عوارض مكروه است نه حرام.

اگر پيامبر اين گروه را لعن مى كند، لعن گواه بر تحريم نيست؛ زيرا در بسيارى از روايات، «مرتكبان كارهاى مكروه» نيز مورد لعن قرار گرفته اند و مقصود از لعن، شدت كراهت و فاصله زياد گرفتن از رحمت خدا است. در روايات، كسانى كه تنها مسافرت مى روند و تنها مى خوابند و تنها مى خورند نيز مورد لعن قرار گرفته اند.

در پايان، نكته ديگرى را ياد مى آوريم و آن اين كه مسجد سازى بر روى قبر افراد صالح، در صدر اسلام امرى رايج بوده است.

سمهودى مى گويد :(٥١) وقتى مادر على، فاطمه بنت اسد درگذشت، پيامبر دستور داد كه در محل مسجدى كه امروز به آن قبر فاطمه مى گويند، دفن كنند. مقصود ايشان اين است كه محل قبر فاطمه بعدها به صورت مسجد درآمد، و باز مى گويد : مصعب بن عمير و عبدالله بن جحش، زير مسجدى كه بر قبر حمزه ساخته شده است به خاك سپرده شدند.

همچنين مى گويد : در قرن دوّم بر روى قبر حمزه مسجدى به پا بود.(٥٢)

اين مسجد همچنان بود تا زمان تسلط وهابيان، كه آنان روى اين ادلّه واهى، ويرانش كردند.

___________________

پی نوشت ها :

١ ـ طبقات ابن سعد، ج ١، ص ٥٣٠ ـ ٣٦٠ در اين صفحات، بسيارى از ويژگيها و خصوصيات زندگى حضرت وارد است.

٢ ـ تطهير الاعتقاد، ص ١٧، طبع مصر، به نقل از كشف الارتياب.

٣ ـ وفاء الوفا، ص ٣٩٠ ـ ٣٨٣

٤ ـ صحيح مسلم، ج ٣، كتاب الجنائز، ٦١؛ سنن ترمذى، ج ٢، ص ٢٥٦، باب ماجاء فى تسوية القبر؛ سنن نسائى، ج ٤، باب تسوية القبر، ص ٨٨

٥ ـ تهذيب التهذيب، ج ١١، ص ١٢٥

٦ ـ مصدر سابق، ج ١١، ص ١٣٠

٧ ـ تهذيب التهذيب، ج ٤، ص ١١٥

٨ ـ مصدر سابق، ج ١١، ص ٢١٨

٩ ـ مصدر سابق، ج ٣، ص ١٧٩

١٠ ـ شرح حديدى، ج ٩، ص ٩٩

١١ ـ المنجد ماده شرف.

١٢ ـ اعلى : ٢

١٣ ـ الفقه على المذاهب الاربعه، ج ١، ص ٤٢٠

١٤ ـ الفقه على المذاهب الاربعه، ج ١، ص ٤٢٠ و يجعل كسنام البعير و قال الشافعى جعل التراب مستوياً مسطحاً أفضل من تسنيمه. بنابر اين به مضمون اين حديث دو گروه از مذاهب اسلامى عمل كرده است : ١ ـ شافعى ٢ ـ شيعه.

١٥ ـ صحيح مسلم، ج ٣، كتاب جنائز، ص ٦١

١٦ ـ «اِنَّ السُنّةَ اَن القَبر لا يُرفَعُ عَنِ الأرضِ رَفْعاً كثيراً ولايُسنَّمُ بَلْ يُرفَع نَحوَ شبر ويُسَطَّحْ.»

١٧ ـ الفقه على المذاهب الاربعه، ج ١، ص ٤٢١

١٨ ـ صحيح مسلم كتاب الجنائز، ج ٣، ص ٦٢

١٩ ـ سنن ترمذى تحقيق عبدالرحمان محمد عثمان، ج ٢، ص ٢٠٨، ط مكتبة سلفيه.

٢٠ ـ سنن ابن ماجه، ج ١، كتاب الجنائز، ص ٤٧٣

٢١ ـ سنن نسائى، ج ٤، ص ٨٧ و ٨٨ همراه با شرح حافظ جلال الدين سيوطى.

٢٢ ـ سنن ابى داود، ج ٣، ص ٢١٦

٢٣ ـ مسند احمد، ج ٣، ص ٢٩٥ و ٣٣٢، و در ص ٣٩٩ به صورت مرسل از جا بر نقل كرده است.

٢٤ ـ عبدالملك بن عبدالعزيز بن جريج اموى.

٢٥ ـ محمد بن مسلم اسدى.

٢٦ ـ تهذيب التهذيب، ج ٦، ص ٤٠٢ و ٥٠٦ ط دارالمعارف النظاميّه تأليف شهاب الدين ابى الفضل احمد.

٢٧ ـ صحيح مسلم، ج٣، ص٦٢، ط مصر، مكتبه محمدعلى صبيح.

٢٨ ـ سنن ابن ماجه، ج ١، ص ٤٧٤

٢٩ ـ مسند احمد، ج ٦، ص ٢٩٩

٣٠ ـ مدرك سابق.

٣١ ـ ميزان الاعتدال، ج ٣، ص ٣٥٥ ـ ٣٥٠

٣٢ ـ ميزان الاعتدال، ج ٢، ص ٤٧٦، به عنوان «عبدالله به لهيعه» ، و به تقريب التهذيب، ج ١، ص ٤٤٤ مراجعه شود.

٣٣ ـ مسند احمد، ج ١، ص ٧، صحيح ترمذى، ج ٢، ص ١٣٩؛ طبقات ابن سعد، ج ٢، ص ٧١ و....

٣٤ ـ رياض الجنّه، ص ٢٦٩ نگارش مقبل بن الهادى، نشر كويت.

٣٥ ـ وفاء الوفا، ج ٢، ص ٨٤

٣٦ ـ همان، ج ٢، ص ٩٦

٣٧ ـ به تفاسير كشاف، مجمع البيان، غرائب القرآن نيشابورى، جلالين و الميزان مراجعه شود.

٣٨ ـ صحيح بخارى، ج ٢، كتاب الجنائز، ص ١١١، دارمطالع.

٣٩ ـ صحيح بخارى، كتاب الجنائز، ج ٢، ص ١١١؛ سنن نسائى، ج ٢، كتاب الجنائز، ص ٨٧١

٤٠ ـ صحيح مسلم، ج ٢، ص ٦٨

٤١ ـ صحيح مسلم، كتاب المساجد، ج ٢، ص ٦٦

٤٢ ـ سنن نسائى، ج ٣، ص ٧٧، ط مصر، مصطفى الحلبى.

٤٣ ـ «قال علمائنا لايجوز بناء المسجد على القبور» زيارة القبور، ص ١٠٦

٤٤ ـ «إنَّ اُولئِكَ إذ كانَ فيهِمْ الرَّجُلُ الصّالِحُ فَماتَ، بَنَوا عَلى قَبْرِهِ مَسْجِداً وصَوَّروا فيه تِلْك الصُّوَرَ...»

٤٥ ـ مسند احمد، ج ٣، ص ٢٤٨ و در كتاب موطأ نيز نقل نشده است.

٤٦ ـ ارشاد السارى فى شرح صحيح البخارى، و ابن حجر در فتح البارى، ج ٣، ص ٢٠٨٨، اين نظريه را تأييد مى كند.

وى مى گويد : نهى مربوط به آن صورتى است كه قبر به حالتى درآيد كه ميان اهل كتاب رايج است و در غير اين صورت اشكال ندارد.

٤٧ ـ سنن نسائى، ج ٢، ص ٤١، مطبعه ازهر.

٤٨ ـ سنن نسائى، ج ٢، ص ٤١

٤٩ ـ صحيح بخارى، ج ٢، ص ١١١

٥٠ ـ سنن نسائى، ج ٣، ص ٧٧، ط مصر.

٥١ ـ وفاء الوفا، ج ٣، ص ٨٩٧، تحقيق محمد محيى الدين.

٥٢ ـ وفاء الوفا، ج ٣، ص ٩٣٦ ـ ٩٢٢

فصل ٤ - : زيارت قبور مؤمنان از نظر «كتاب» و «سنّت»

علما و دانشمندان اسلام، به پيروى از آيات و احاديث، زيارت قبور، بخصوص زيارت قبور پيامبران و صالحان را تجويز كرده و براى آن فضيلت و كرامتى قائل شده اند. در اين ميان گروه وهابى، اصل زيارت قبور را (به حسب ظاهر) حرام نمى دانند ولى سفر براى زيارت قبور اوليا را تحريم و ممنوع اعلام مى كنند.

اينك ما پس از فراغ از اصل زيارت، مسأله «سفر براى زيارت قبور اوليا» را مطرح مى نماييم :

روشن است كه زيارت قبور، اثرات اخلاقى و تربيتى فراوانى دارد. و در اينجا، به گونه اى فشرده بدان اشاره مى گردد :

مشاهده آن وادى آرام، كه چراغ زندگى همه افراد؛ از غنى و فقير و نيرومند و توانا به خاموشى گراييده و ساكنان آن، با سه قطعه لباس، زير خاك آرميده اند، دل و جان را تكان مى دهد و از آز و طمع انسان به شدت مى كاهد. اگر انسان چشم عبرت بين داشته باشد، از اين رهگذر درس عبرت فرا مى گيرد و با خود چنين مى گويد : زندگى موقّتِ شصت يا هفتاد ساله، كه پايان آن پنهان شدن زير خروارها خاك و پوسيدگى و محو و نابودى است، اين اندازه ارزش ندارد كه انسان در تحصيل مال و مقام آن، اين همه تلاش كند و بر خودى و بيگانه ظلم و ستم روا بدارد.

مشاهده اين وادى خاموشان، كه سخت ترين دلها را نرم و سنگين ترين گوشها را شنوا مى سازد و به كم سوترين چشمها فروغ مى بخشد، سبب مى گردد كه انسان در برنامه زندگى خود تجديد نظر كند و در مسؤوليت شديد خود، در مقابل خدا و مردم و وظايف فردى و اجتماعى بينديشد و از خودكامگى هاى خود بكاهد. به فرموده رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : زيارت قبور مايه يادآورى سراى آخرت است.(١)

صحت و استوارى زيارت قبور به قدرى روشن است كه چندان نياز به اقامه دليل ندارد، ولى برخى از دلايل آن را براى گروه دير باور گوشزد مى كنيم :

قرآن و زيارت قبور

قرآن كريم به پيامبر فرمان مى دهد كه هيچ گاه بر جنازه منافق نماز نگزارد و نبايد بر كنار قبر او بايستد آنجا كه مى فرمايد :

( وَلاتُصَلِّ عَلى أَحَد مِنْهُمْ مّاتَ اَبَداً وَلاتَقُمْ عَلى قَبْرِه اِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللهِ وَرَسُولِه وَماتُوا وَهُمْ فاسِقُونَ ) (٢)

«براى كسى از آنان (منافقان) اگر بميرد، هيچ گاه نماز نگزار و بر قبر آنان (براى طلب مغفرت) نايست، آنان به خدا و پيامبرش كفر ورزيدند و در حالى كه فاسق و بدكارند، مرده اند.»

در اين آيه، براى هدم شخصيت منافق، و دادن گوشمال به اعضاى اين حزب، به پيامبر خدا فرمان مى دهد :

١ - بر جنازه احدى از آنان نماز مگزار.

٢ ـ بر قبر آنان نايست. اين حقيقت را با جمله «ولا تقم على قبره» ادا كرده است.

از اين كه مى فرمايد : درباره منافق اين دو كار را انجام نده، مفهومش آن است كه اين كار درباره غير منافق خوب و شايسته است.

اكنون بايد ببينيم مقصود از( وَلا تَقُمْ عَلى قَبْرِهِ ) چيست؟ آيا مقصود تنها قيام به هنگام دفن است كه درباره منافق جايز نيست و درباره مؤمن لازم و شايسته است؟ يا مقصود اعم از زمان دفن و ديگر مواقع است؟

برخى از مفسّران آيه را ناظر به زمان دفن دانسته اند ولى گروهى ديگر؛ مانند بيضاوى و غيره، با ديد وسيع نگريسته و آيه را چنين تفسير مى كنند :( ولا تَقُمْ عَلى قَبْرِهِ لِلدَّفْنِ أوْلِزِيارَة. ) (٣)

دقت در مفاد آيه مى رساند كه مقصود يك معناى وسيع است؛ اعم از توقف هنگام دفن يا وقوف پس از آن.

زيرا دو جمله، مجموعِ مضمون آيه را تشكيل مى دهد و آنها عبارتند از :

الف ـ( لاتُصَلِّ عَلى أَحَد مِنْهُمْ ماتَ اَبَداً )

لفظ «أَحَد» به حكم اين كه در سياق نهى واقع شده، مفيد استغراق افراد است و لفظ «أبداً» مفيد استغراق زمانى است و معناى جمله چنين است : «براى هيچ كس از منافقان و در هيچ زمان نماز مگزار.»

با توجه به اين دو لفظ، مى توان به روشنى به دست آورد كه مقصود از جمله، خصوصِ نماز بر ميت نيست؛ زيرا نماز بر ميت فقط يك بار قبل از دفن انجام مى گيرد و ديگر قابل تكرار نيست، پس اگر مقصود خصوص نماز ميت بود، نيازى به آوردن لفظ «أبداً» نبود و تصور اين كه اين لفظ به منظور افاده «استغراق افرادى» است، كاملا بى مورد است؛ زيرا جمله( لاتُصَلِّ عَلى اَحَد ) مفيد چنين شمول و استحباب است، ديگر لزومى ندارد كه بار ديگر به بيان آن بپردازد.

گذشته از اين، لفظ «ابدا» در لغت عرب براى استغراق «زمانى» است نه «افرادى» ؛ مانند :( ولا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْؤاجَه مِنْ بَعْدِهِ اَبَداً .) (٤)

بنابر اين مفاد جمله نخست اين است كه : «هيچگاه براى احدى از منافقان طلب رحمت و مغفرت مكن، خواه با گزاردن نماز و خواه به غير آن.»

ب ـ (لاتَقُمْ عَلى قَبْرِه )

مفهوم اين جمله، به حكم عطف بر جمله پيشين، چنين است :( وَلا تَقُمْ عَلى قَبْرِ اَحَد مِنْهُم اَبَداً ) زيرا قيودى كه در معطوف عليه وجود دارد بر معطوف نيز وارد مى شود.

در اين صورت نمى توان گفت : مقصود از «قيام» همان قيام هنگام دفن است؛ زيرا فرض اين است كه قيام موقع دفن، درباره هر فردى قابل تكرار نيست، و لفظ «ابداً» كه در اين جمله نيز در تقدير است، حاكى است كه اين عمل قابل تكرار مى باشد و تصور اين كه اين لفظ براى استغراق افراد است، پاسخ آن در جمله قبل گفته شد؛ زيرا با وجود «أحد» نيازى به افاده مجدد آن نيست.

با توجه به اين دو مطلب در الفاظ : «لاتصل» و «لاتقم» مى توان گفت : خداوند پيامبر را از هر نوع «طلب رحمت» بر منافق، خواه از طريق نماز بر مرده او و يا مطلق دعا و از هر نوع «وقوف بر قبر» او، خواه هنگام دفن يا پس از آن، نهى كرده است، و مفهوم آن است كه اين دو عمل؛ طلب رحمت و قيام و وقوف بر قبر مؤمن در تمام اوقات، جايز و شايسته است و يكى از آن اوقات، وقوف بر زيارت و خواندن قرآن بر مؤمن است، كه سالها است به خاك سپرده شده است.